پرسش وپاسخ

در قرآن منظور از حروف مقطعه چیست؟
حروف مقطعه در آغاز 29 سوره از قرآن كریم آمده و از مختصّات قرآن است .

منظور از حروف مقطعه كه در ابتدای بعضی از سوره ها آمده است چیست؟

حروف مقطعه در آغاز 29 سوره از قرآن كریم آمده و از مختصّات قرآن است . در سایر كتاب هاي آسماني مانند تورات و انجیل سابقه ندارد .(1) درباره این حروف تا كنون آراي متفاوتي از سوي مفسران ابراز شده ، در برخي از منابع تا 20 نظر نقل گردیده  ، ولي در این پاسخ به دلیل رعایت اختصار و یا ضعف برخي از آرا ، از ذكر تمامي آن ها خودداري شده و تنها به هشت  نظر بسنده می كنیم  :

1ـ حروف مقطعه از متشابهاتي است كه علم آن مخصوص خداوند است . درك حقیقت آن براي غیر او ممكن نیست .

2ـ حروف مقطعه ، اجزاي اسم اعظم الهي است . اگر به درستي و از روي بصیرت تركیب شود ، اسم اعظم ظهور مي كند (اسم اعظم ، نامي است كه با آن مي توان در جهان هستي ، تصرف كرد و انسان هاي عادي به معرفت آن دسترسي ندارند) .

3ـ این حروف براي تنبیه و اسكات كافران بوده است ; آنان به یكدیگر سفارش مي كردند كه به قرائت قرآن پیامبر گوش فرا ندهند: «لاتسمعوا لهـذا القران و الغوافیه ».

از این رو خداوند در آغاز برخي از سوره ها این حروف را نازل كرد تا كافران با شنیدن آن ها كه نه نظم بود و نه نثر ، و چون بي سابقه بود ،اعجاب شان را بر مي انگیخت ، ساكت شوند و گوش فرا دهند .

4ـ این حروف نشانه غلبه آن ها در كلمات آن سوره است ; یعني سوره هاي مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایر حروف آن سوره ، بیش تر از همین درصد در سایر سوره ها است و این خود یك معجزه است .

5ـ حروف مقطعه ، رمز و سرّي است میان خدا و رسول اكرم. مراد از آن فهماندن به دیگران نیست . باید از باب ایمان به غیب آن را پذیرفت .

6ـ خداوند متعال با این حروف تحدّي (هم آوردطلبي ) كرده است . آوردن این حروف در صدر سوره ها از قبیل شمارش و بیان حروف الفباست . بدین معناست كه  اگر در معجزه و الهي بودن قرآن تردید دارید ، با همین حروف كه قرآن از آن فراهم آمده ، كتابي همانند قرآن و یا دست كم سوره اي مانند سوره هاي این كتاب الهي پدید آورید .

7ـ علاّمه طباطبایي نظر ویژه اي در این باره ارائه نموده كه شایان تأمل است ; ایشان مي فرماید:

با تدبّر در سوره هایي كه حروف مقطعه همسان دارد ، روشن مي شود كه سوره هاي داراي حروف مقطعه مشترك ، در مضامین و سیاق ها نیز با یكدیگر مشابه و متناسب است . تشابه ویژه میان سوره هاي مزبور مشاهده مي شود ; مثلا در سوره هاي داراي «حم » آیه هاي اوّل آن با عبارت «تنزیل الكتاب » و یا عباراتي كه این معنا را مي رساند ، شروع شده  یا سوره هایي كه با «الم » آغاز شده ، در سوره هایي مثل اعراف كه با «المص » شروع شده ،مطالبي را كه در سوره هاي «الم » و سوره «صاد» مي باشد ، در خود جمع كرده ،نیز در سوره رعد ، كه با حروف «المر» شروع شده ، مطالب هر دو قسم سوره هاي «الم ـ الر» وجود دارد ; از این جا استفاده مي شود كه این حروف ، رموزي اند بین خدا و پیامبر كه معناي آن ها از ما پنهان است . فهم عادي ما راهي به درك آن ها ندارد ، مگر به همین مقدار كه حدس بزنیم میان این حروف و مضامیني كه در سوره هاي هر یك آمده، ارتباط خاصي وجود دارد .(2)

 روایات تفسیري معتبر ، معاني گوناگوني براي حروف مقطعه بیان مي كند . چون این ها از قبیل «مثبتات » است ، بدین معنا كه هر یك امري را اثبات مي كند و هیچ یك مفاد دیگري را نفي نمي كند ، پس مطالب آن ها قابل جمع است .ممكن است همه آن ها درست باشد .(3)

8- زركشی می گوید : حروف مقطعه در قرآن هم در لفظ و هم در معنا معجزه است. از جهت لفظ : یكی از اسرار دقیق این حروف این است كه در هر سوره بیش ترین كلماتش با همان حرفی است كه در ابتدای آن به عنوان مقطعه آمده است ،مثلا در سوره قاف بیش ترین كلمات آن سوره مشتمل بر حروف قاف دار است . از جهت معنوی هم اسرار بزرگی در آن نهفته است. (4)

جهت مطالعه بیش تر به تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ، ج2 ،ص80 تا 95 و

دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی  ، خرمشاهی، ج1 ،ص925 و

كتاب  علوم قرآنی آیت الله محمد هادی معرفت ، ص279 تا 285مراجعه كنید .

پی نوشت ها:

1 . تفسیر تسنیم ، آیة الله جوادي آملي ، ج 2 ، ص 64 ، مركز نشر اسراء .

2 . ترجمه تفسیر المیزان ، علامه سیدمحمدحسین طباطبایي ، ج 18 ، ص 6ـ8 ،

3 . تفسیر تسنیم ،  ج 2 ، ص 69ـ129 ، مركز نشر اسراء .

4.الرهان ، زركشی ، ج1 ، ص167-169

چرا قرآن به زبان عربی است؟
نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است.

چرا قرآن به زبان عربی است؟و چرا ماباید آن را به عربی بخوانیم؟ اگر فارسی آن را بخوانیم درست است؟

نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و  پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است. هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

 خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته:

و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم؛

ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ناپذير و حكيم است.(1)

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه پیامبر و  مخاطبان عرب بودند ، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

دوم: قرآن كه به زبان عربي نازل شد، جلوي بهانه‏گيري‏هاي اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غير عربي بر آنان نازل مي‏شد، بهانه آن ها اين بود كه اين كتاب براي ما قابل فهم نيست. در سوره فصلت مي‏فرمايد:

و اگر آن كتاب را به زبان عجمي قرار مي‏داديم، مي‏گفتند چرا آياتش براي ما قابل فهم نيست.(2)

علاوه بر دو دليل بالا كه به فهم ما دلايل اصلي نزول قرآن به زبان عربي است، دلايل ديگري هم بر شمرده اند، از جمله:

سوم: ملت اعراب دست كم اعراب معاصر زمان پيامبر(ص) با توجه به تعصبات قومي، نزول قرآن را از سوي فردي غير عرب نمي‏پذيرفتند. اگر مثلاً پيامبر ايراني بود و قرآن او به زبان فارسي بود، اعراب زير پذيرش آن نمي‏رفتند.

 در سوره شعراء فرموده است:

و لو نزلنا علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين؛

اگر قرآن را بر شخصي غير عرب نازل مي‏كرديم، اعراب آن را نمي‏پذيرفتند.(3)(البته اين دليل نزول قرآن به زبان عربي نيست، بلكه اتمام حجتي بر عرب ها است.)

چهارم: بعضي مدعي شده اند(4) عربي بهترين زبان است. ظرفيت اين زبان براي بيان مسائل معنوي و ماورائي از همه زبان ها بيش تر است . در روايات هم وارد شده كه زبان عربي زبان اهل بهشت است.(5)

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسانها است. در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

از طرف ديگر براي جهاني بودن قرآن، لازم نيست حتما قرآن به زبان ما باشد، بلكه همين كه قرآن و مفاهيم و پيام هاي آن به زبان ما ترجمه شود، حجت بر ما تمام مي گردد و بهانه اي براي ايمان نياوردن نخواهيم داشت.

اما اینكه قرآن را فقط باید به زبان عربی بخوانیم ، چنین دستوری وارد نشده است، اگر چه بر خواندن آیات قرآن به زبان وحی در روایات به دلایل خاصی مانند محفوظ ماندن كلمات وحی ، انس مردم با زبان قرآن و داشتن وحدت زبان و...سفارش شده است . تاثیر روحی و روانی مثبت و فراوان دارد  اما خواندن قرآن به زبان فارسی به این معنا كه انسان ترجمه آن را بخواند، نیز نه تنها اشكال ندارد، بلكه چه بسا در موادی  ترجیح دارد.اینكه انسان معنای آیات قرآن را به خوبی درك كند تا بتواند هر چه بهتر و بیش تر از آن برای بهتر زیستن بهره گیرد،بسیار شایسته و ارزشمند است.

 اصولاً هدف اساسی نزول آیات برای همین است. اگر به قرائت قرآن نیز تاكید شده،برای رسیدن به فهم آیات قرآن و به كار گیری آن در زندگی است.

 یكی از راه هایی كه شیطان برای دور كردن مؤمنان از قرآن، وسوسه ای است كه در قلب آنان می اندازد. خواندن قرآن كه عربی است و مفهوم آیات را متوجه نمی شویم، چه فایده دارد؟ امام خمینی در جواب این توهم اشتباه می گوید:

".فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن؛ و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصوّر نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوبْ محبوب است اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حبّ محبوب كه كمال مطلوب است، به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است، به سجده رويم، از عهده برنيامده‏ايم."(6)

اما این بدان معنا نیست كه فقط به تلاوت بدون فهم اكتفا كنی،بلكه به ترجمه آیات هم مراجعه كن. مفهوم را هم دریاب. در مفهوم تامل و تفكر كن. سعی كن زبان عربی را به حدی یاد بگیری كه با تلاوت قرآن، مضمون آن را هم حداقل در حد ترجمه دریابی.

در خواندن و روخوانی قرآن هم سعی كن كه درست خواندن را فرا بگیری. حالا در تلاوت قرآن اگر هم ناخواسته و بدون توجه اشتباه بخوانی، منعی ندارد ،زیرا عمد نیست. نباید به جهت امكان اشتباهات غیر عمدی خودمان را از آن فیض عظیم محروم كنیم.

 هم به خواندن قرآن بها دهیم و هم به خواندن ترجمه و هم به یادگیری ترجمه و... هیچ كدام ما را از دیگری باز ندارد.

اگر هم ساعتی بخواهیم فقط با خواندن ترجمه، پیام های بیش تری از قرآن در یابیم و استفاده بیش تر ببریم، هیچ منعی ندارد. خواندن متن قرآن، ترجمه  ، نگاه كردن به سطرها ، یادگیری تلاوت و ترجمه و تفسیر  و...  همه عبادت است و همگی ارزشمند هستند.

البته فراموش نكنیم كه عربی كلام خدا و فارسی ترجمه ماست .پس یقینا آثار معنوی عربی بیش تر از فارسی است. اما برای اینكه  بین كسب بركات و متوجه شدن مفاهیم آن جمع كرده باشیم،سعی كنیم هم عربی را و هم ترجمه و تفسیر آن را بخوانیم.

 دین ما دعوت به كیفیت می كند تا به كمیت.از این رو به جای قرائت چنین صفحه از عربی  و یا فارسی به تنهایی سعی كنیم مقدار كم تری بخوانیم. اما همراه با ترجمه و یا تفسیر .

پي‏نوشت‏ها:

 1. ابراهيم (14) آيه 4.

 2. فصلت (41) آيه 44.

 3. شعراء (26) آيه  198و 199.

4.طباطبایی،  الميزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش ، ج11، ص101؛ سید عبد الحسین طیب ، اطيب البيان، تهران، انتشارات اسلام ، 1378 ش  ج7،ص150 و ...

5.طبرسی، مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو  ، ج12،ص157.

6. امام خمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه نشر آثار امام ، ج16،ص211

اسامي قُّرَّاء سبعه چیست؟
1- عبد اللّه بن عامر اليحصبي: قاري شام، متوفاي 118 2- ...

اسامي قُّرَّاء سبعه را بنويسيد؟

1- عبد اللّه بن عامر اليحصبي: قاري شام، متوفاي 118

2- عبد اللّه بن كثير الدّاري: قاري مكه، متوفاي 120

3- عاصم بن ابي النّجود الاسدي: قاري كوفه، متوفاي 128  و دو راوي او عبارتند از: حفص بن سليمان و شعبه ابو بكر بن عياش.

قرائت متداول بين مسلمانان قرائتي است كه منطبق با قرائت عاصم به روايت حفص است‏.

4- ابو عمرو بن علاء المازني: قاري بصره ، متوفاي 154

5- حمزة بن حبيب الزيات: قاري كوفه، متوفاي 156

6- نافع بن عبد الرحمن الليثي: قاري مدينه، متوفاي 169

7- علي بن حمزة الكسائي: قاري كوفه، متوفاي 189 (1)

پي نوشت ها:

1. ر.ك طاهري، حبيب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش، ج‏1، ص 385

آیا حضرت علی(علیه السلام) قرآنی دیگری داشتند؟
قرآنی كه بر قلب پیامبر نازل شده و بر زبان ایشان جاری گشته و به گوش مردم رسیده و در قلب مؤمنان حك گردیده ، یكی بیش نیست.

 آیا غیر از قرآنی كه امروز وجود دارد، حضرت علی(علیه السلام) قرآنی دیگری داشتند؟

قرآنی كه بر قلب پیامبر نازل شده و بر زبان ایشان جاری گشته و به گوش مردم رسیده و در قلب مؤمنان حك گردیده ، یكی بیش نیست. پیامبر علاوه بر این كه قرآن بر قلبش نازل شده و خود حافظ قرآن در قلبش بود ، مؤمنان را هم به حفظ و كتابت قرآن تشویق كرد . افرادی را برای كتابت قرآن تعیین نمود . چون نزول قرآن تدریجی بود و تا آخرین روزهای عمر شریف پیامبر ادامه داشت ، امكان این كه قرآن به صورت یك كتاب جمع آوری شده بین دو جلد ارائه شود ، وجود نداشت. البته پیامبر سوره ها و آیه ها كه نازل می شد ، جایگاه آن ها را تعیین می نمود . نویسندگان به امر ایشان آیات را می نوشتند . مجموعه نوشته ها در همیانی در مسجد رسول خدا و پشت منبر ایشان نگهداری می شد.

 علی بن ابی طالب شاگرد خاص رسول خدا بود . علم رسول الله به ایشان منتقل شده بود . بر همه ناسخ و منسوخ ، مطلق و مقید ، عام و خاص  و دیگر ریزه كاری های قرآن اشراف كامل داشت. به امر رسول خدا موظف شد بعد از وفات ایشان در اولین اقدام قرآن را طبق رهنمود های پیامبر با شرح و تفسیر كامل جمع آوری كرده و در اختیار جامعه قرار دهد . این كار را كرد، ولی چون در مجموعه ای كه ایشان گرد آورده بود ، با توجه به بیانات تفسیری و ...بسیاری از حقایق روشن را می نمود و شخصیت علمی و برتر امام را روشن می ساخت ، حاكمان زمان محصول كار ایشان را نپذیرفتند . خودشان جمع آوری و تدوین قرآن را مطابق رهنمود های پیامبر به عهده گرفتند.

بنا بر این قرآن امام علی از حیث قرآنیت با قرآن موجود هیچ فرقی ندارد . تفاوت آن در بیانات تفسیری و روشنگرانه ای بود كه امام اضافه كرده بود . آن قرآن كه به همراه تفسير آيات بود  مجموعه علمی بی نظیری می باشد. در دست امامان بود و الان در دست امام زمان است.

قرآنی كه امروز در دست مسلمانان است ،  قرآن نازل شده بر رسول خداست كه در قلب مسلمانان و در نوشته های ایشان ثبت شده بود . برای در امان ماندن از تحریف و كم و زیاد ، به فاصله كوتاهی بعد از وفات رسول خدا توسط افراد آگاه و توانمندی در نظر عموم تدوین و تصویب شد . هیچ كس جرأت كم و زیاد كردن حتی حرفی در قرآن را نداشت.

ر.ك:مصحف فاطمی،عبدالله امینی،چ دوم،دلیل ما،قم،1385

چرا قرآن در شب نازل شد ؟
از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است.

چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟

از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است. حضرت موسی وقتی از مدین به سوی مصر می آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشی دید. در آن جا خطاب خدا به وی رسید. به دعوت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت. برای گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصریح شده كه نزول دفعی آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود، زیرا بنده از همه مشغولیت ها بریده و به تمام قلب به سوی خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبایی در مورد میقات شبانه حضرت موسی می نویسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بیش تری پیدا می كند، برای پذیرش وحی آمادگی بیش تر دارد. از این رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پیامبر نازل كرده است.  

پی نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آیه 1-7.

2. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

چگونه ثابت می شود كه قرآن كلام خدا است؟
قرآن خود را كلام خدا نامیده و نشانه خدایی بودن خود را این اعلام كرده كه بشر از آوردن كتابی مثل آن ناتوان است.

چگونه ثابت می شود كه قرآن كلام خدا است؟

قرآن خود را كلام خدا نامیده و نشانه خدایی بودن خود را این اعلام كرده كه بشر از آوردن كتابی مثل آن بلكه از آوردن ده سوره مانند آن بلكه از آوردن یك سوره همانند آن ناتوان است . اعلام كرده اگر فرد یا جمعی از بشر و جن یا به كمك هم توانستند حداقل یك سوره مانند قرآن بیاورند كه كلام شناسان منصف اعم از متدین یا غیر متدین همانندی آن را امضا كنند،  نشانه غیر خدایی بودن قرآن باشد . تا امروز كه بیش از 14 قرن از نزول قرآن می گذرد ،با وجود انگیزه های قوی و  دشمنی های آشكار و با وجود سعی و تلاش فراوان بشر و با وجود فصیحان و بلیغان عرب در طول تاریخ  از اجابت این هماورد طلبی ناتوان بوده و خود این بهترین دلیل بر خدایی بودن قرآن است.

خدا حق مطلق است . كلام خدا هم باید حق مطلق باشد و هست . همین نشانه آشكار دیگر بر خدایی بودن قرآن است:

لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ؛ (1)

 هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي‏آيد ،چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!

اگر كسی توانست در این كتاب سر سوزنی باطل یا اختلاف و تناقض و ناهماهنگی بیابد، نشانه غیر خدایی بودن آن را یافته است:

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً ؛(2)

آيا درباره قرآن نمي‏انديشند؟! اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مي‏يافتند.

 

پی نوشت ها:

1. فصلت (41) آیه 42.

2. نساء (4) آیه 82

حقیقت دعانویسی؟
دعا ارتباط فرد با خدا و تضرع و زاری او بعد از تسبیح و حمد و ستایش خدا و ابراز حاجت و نیازش به پیشگاه قادر اجابت كننده است

آیا دعا نویسی حقیقت دارد ؟

دعا ارتباط فرد با خدا و تضرع و زاری او بعد از تسبیح و حمد و ستایش خدا و ابراز حاجت و نیازش به پیشگاه قادر اجابت كننده است تا حاجتش را برآورده سازد. قرآن و روایات بندگان را كه ضعف و فقر و نیاز ، ذاتی آنان است به درگاه قادر بی نیاز فراخوانده و به دعا و عرض حاجت به پیشگاه بی نیاز فراخوانده اند :

«ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (1)

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَة» (2)

«وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ» (3)

در روایات بسیار تكرار شده كه افراد به محضر معصومین می رسیدند و مشكل و گرفتاری مادی یا روحی خود را مطرح می كردند و امامان به آنان دعایی یاد می دادند تا بعد از نماز ها یا در طول شبانه روز بخوانند و گاهی به تكرار آن دعا تا عددی معین سفارش می كردند تا حاجتشان برآورده شود یا گرفتاریشان رفع گردد. (4)

البته در بعضی روایات ، علاوه بر خواندن بعضی دعاها به نوشتن و همراه داشتن آن دعا یا نوشتن و شستن آن دعا و نوشیدن آب غساله آن هم امر شده است و در مواردی كه در كتب معتبر دعا چنین دستوری  وارد شده ، لازم است این نوشتن و شستن را مطابق دستور انجام داد. (5)

در باره سوره هود روایت شده:

«من كتب هذه السورة علي رق ظبي ويأخذها معه أعطاه الله قوة ، ومن يحارب معه لنصر عليهم وغلبهم وكل من رآه يخاف منه؛ (6) هر كس این سوره را بر پوست آهو بنویسد و با خود داشته باشد ، خدا به او قوت زیاد داده و در جنگ پیروز می گرداند و دشمنان با دیدنش ، از او می ترسند».

امام علی فرمود: هر كس از لحاظ روزی در شدت باشد و درهای روزی بر او بسته گردد ، این دعا را بر پوست آهو یا پوستی دیگر بنویسد و بر گردن آویزد یا در جیب خود بگذارد و همیشه همراه داشته باشد تا خدا روزی اش را وسیع ساخته و درهای روزی را بر او بگشاید و آن دعا این است: «اللهم لا طاقة لفلان بن فلان بالجهد ولا صبر له علي البلاء ولا قوة له علي الفقر والفاقة اللهم صل علي محمد وال محمد ولا تخطر ...». (7)

بعضی افراد صالح برای مراجعه كنندگان دعاهای وارده  را تعلیم می دهند و به خواندن دعاهای وارده سفارش می كنند و آنها را برایشان می نویسند و مطابق دستور العمل وارد در روایات ، به تكرار به عدد معین سفارش می كنند یا  به نوشتن همراه داشتن دعاهای وارد شده ، راهنمایی می نمایند كه مراجعه به این افراد و راهنمایی گرفتن از این افراد متدین و مقید به دستور شرع، مانعی ندارد. بلكه خوب است و تشكر و دادن هدیه ای به آنها هم مانعی ندارد. اما برای افرادی ، دعا نویسی یك شغل شده است و تقید ندارند و دعاهایی من درآوردی و بی اعتبار و مجهول و ضعیف السند می نویسند و یا دستور های بی اساس به مردم می دهند و مبالغ بالا طلب می كنند و افراد با مراجعه به آنها و عمل به رهنمودهای بی اساسشان ، باعث ترویج خرافات شده و پایه های دین و دین داری را تضعیف می كنند، كه این عمل مذموم و در اكثر موارد بی فایده است.

پی نوشت ها:

1. غافر (40) ،آیه 60.

2. اعراف (7) آیه 55.

3. همان ، آیه 56.

4. كلینی ، كافی ، تهران ، اسلامیه ،  1338 ق ، ج 2 ، ص 550 - 575.

5. همان ، ج2، ص 577. ( در روایتی آمده رسول خدا بعد از تعلیم دعایی برای حفظ قرآن فرمودند:  «مَنْ أَرَادَ أَنْ يُوعِيَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنَ وَ الْعِلْمَ فَلْيَكْتُبْ هَذَا الدُّعَاءَ فِي إِنَاءٍ نَظِيفٍ بِعَسَلٍ مَاذِيٍّ ثُمَّ يَغْسِلُهُ بِمَاءِ الْمَطَرِ قَبْلَ أَنْ يَمَسَّ الْأَرْضَ وَ يَشْرَبُهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ عَلَي الرِّيقِ فَإِنَّهُ يَحْفَظُ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ هر كس می خواهد خداوند او را ظرف علم و قرآن قرار دهد ، این دعا را با عسل  در ظریف تمیزی بنویسد سپس آن را بشوید و بخورد تا حافظ شود.)

و مشابه این روایت در باب دعا فراوان یافت می شود.

6. مكارم شیرازی ، الامثل ، ج 6 ، ص 458.

7. كفعمی ، مصباح ، بیروت ، اعلمی ، 1403 ق ،  ص 169

موتوا قبل ان تموتوا يعني چه؟
اين جمله از احاديث نبوي است ...

سلام

موتوا قبل ان تموتوا يعني چه؟ و منظور آن چيست ؟

با سپاس فراوان از شما

اين جمله از احاديث نبوي است (1) و در شرح آن گفته اند:

هوا و هوس در ذات انسان است. پس شايسته است قبل از رسيدن موت طبيعي به مرگ ارادي از دست آن نجات يابد و اين موت ارادي با استمرار بر عبادت و بندگي و مخالفت با هوا و هوس حاصل مي شود. زيرا با مخالفت با هوا و هوس نفس شهواني كم كم ضعيف مي شود تا به مرحله تلاشي و ضعف مفرط رسيده و از بين برود و ديگر حكومتي نداشته و  در دست عقل به مانند مرده در دست غسال خواهد بود. (2)

در حديثي هم آمده: "وأمت قلبك بالخشية"

در اين حديث هم خشيت مرگ نفس خوانده شده، زيرا با خشيت نفس مانند مرده رام و تسليم مي شود و صاحب چنين نفسي ديگر از هلاكت گاههاي نفس اماره در امان خواهد بود و اين نفس با معارف و فضايل جيات ابدي مي يابد و اين است سرّ اين كه فرمود: "موتوا قبل از تموتوا"(3)

پس منظور اين است كه قبل از مرگ و بريده شدن از دنيا، از آن دل بكنيد و خود را براي مردن آماده كنيد و روحتان را به عالم ملكوت پرواز دهيد نه مانند دنياگرايان كه به زمين چسبيده و پر پرواز را شكسته اند.

مرحوم آيت الله بهجت هم مي فرمود معناي اين حديث: حاسبوا قبل ان تحاسبوا است. يعني از خود حساب بكشيد قبل از آنكه (بميريد و) از شما حساب بكشند.

پي نوشت ها:

1. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1304ق، ج69، ص59.

2. سيد عبدالله جزايري، التحفه السنيه(خطي)، كتابخانه آستان قدس، ص44.

3. مولي صالح مازندراني، شرح اصول كافي، بيروت، دار احياء التراث، 1421ق، ج12، ص106.

حديثي كه مجموع آن حدیث نیست ولی برخی اجزای آن حدیث است را معرفي کنید
مطلبی كه مجموع آن حدیث نیست و بعضی از آن حدیث است در اصطلاح علم حدیث درج نام دارد ...

باسلام من دو سوال از شما داشتم : 1-حديثي كه مجموع آن, حدیث نیست. ولی برخی از اجزای آن, حدیث است را معرفي نماييد و برايم بگوييد كدام قسمتش حديث نيست . 2- برای وضع, بر پایه انگیزههای شخصی یك روایت معرفي نماييد (با ذكر انگیزه واضع)

مطلبی كه مجموع آن حدیث نیست و بعضی از آن حدیث است در اصطلاح علم حدیث  درج نام دارد یعنی عبارتی كه جزء حدیث نبوده و به آن راه یافته باشد.

نمونه از درج در عبارت زیر است:

« وَ رُوِيَ أَنَّهُ مَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ فِي يَوْمٍ أَفْضَلَ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَة ِوَ كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي نَصَبَ فِيهِ- رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع- بِغَدِيرِ خُمٍّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ قِيَامُ الْقَائِمِ ع يَكُونُ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ تَقُومُ الْقِيَامَةُ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهَا الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود »(1)

و روايت كرده‏اند كه: آفتاب در هيچ روزي طلوع نكرده است كه بهتر و برتر از روز جمعه باشد.آن روزي كه رسول خدا (ص)امير المؤمنين (ع) را در غدير خم به امامت پس از خود منصوب فرمود روز جمعه بود، همچنين روزي كه حضرت قائم عليه السّلام قيام خواهد فرمود روز جمعه خواهد بود، قيامت نيز در روز جمعه بر پا خواهد شد كه خداوند متعال (ملّتها و نفوس) أوّلين و آخرين را در آن فراهم خواهد آورد و مؤيّد اين سخن همانا قول خداوند عزّ و جلّ است كه فرموده: «آن قيامت در روزي است كه مردمان در آن روز فراهم آورده شوند، و نيز در آن روز همه عالميان شهادت خواهند بر خويشتن يا بر يك ديگر شهادت خواهند داد، يا جملگي در آن روز حاضر خواهند شد».

علامه مجلسی درباره این حدیث گفته:

«   أن قوله و كان اليوم الذي إلي آخره يجوز أن يكون من عبارة الراوي أو من عبارته علي طبق طريقته في هذا الكتاب من إدراج كلامه كثيرا بين الأحاديث بدون علامة فاصلة بينهما و يؤيدهما أن مثل صدر هذا الحديث مروي في التهذيب و الكافي عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع بدون هذه التتمة»(2)

ممكن است عبارت « و كان الیوم الذی...» سخن راوی و یا سخن شیخ صدوق باشد كه این طبق شیوه وی در این كتاب است بدین گونه كه در موارد بسیاری سخن خویش را در میان احادیث آورده بدون هیچ نشانه ای كه آندو را از یكدیگر جدا كند.

موید این احتمال آن است كه عبارتی همانند بخش نخستین این حدیث در كتابهای تهذیب و كافی از امام صادق روایت شده است. ولی این ذیل را ندارد.

در كتاب كافی همین روایت آمده و ذیل آن را ندارد:

« عن ابی بصیر قال سمعت ابا جعفر یقول: ما طلعت الشمس بیوم افضل من یوم الجمعه»(3)(4)

روایات جعلی زیاد است مخصوصا در زمان معاویه كه برای از بین بردن فضائل امام علی و سب ایشان و فضیلت دادن  معاویه به بعضی پول می دادند تا حدیث جعل كنند مانند این حدیث:« عن ابی هریره الامناء عند الله ثلاثه انا،جبرئیل و معاویه»(5)

لازم به ذكر است كه متاسفانه در منابع اهل سنت (حتی منابع دست اول آنها مانند صحیحین ) روایت جعلی به وفور یافت می شود برای اطلاعات بیشتر به كتاب سیری در صحیحین تالیف آیت الله نجمی مراجعه بفرمایید.

پی نوشت ها:

1.شیخ صدوق،من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص421.

2.علامه مجلسی،بحارالانوار ، ج 55، ص370.

3.كلینی،محمد بن یعقوب،كافی،انتشارات آل البیت، ج3،ص413.

4.مسعودی،عبد الهادی، آسیب شناخت حدیث،انتشارات زائر،ص83.

5.شانه چی، علم الحدیث،ص 110 به نقل از اربعین شیخ بهایی و سید رضا مودب،علم الحدیث،انتشارات احسن الحدیث،ص120

آیا علم رجال اساس روایی و قرآنی، دارد؟
علم رجال بر اساسی عقلایی بنا نهاده شده است.

 من در مورد علم رجال دو پرسش داشتم: 1.آیا علم رجال اساس روایی و قرآنی، دارد؟ 2.با توجه به اینكه برخی احادیث كه از دید رجال صحیح هستند، می گویند هر حدیثی را شنیدید قبول كنید، آیا علم رجال نقض نمی شود؟ برای مثال این حدیث: أحمد بن محمد بن خالد البرقي، عن محمد بن اسماعيل، عن جعفر بن بشير، ( عن أبي الحصين ) عن أبي بصير، عن أبي جعفر (ع) أو عن أبي عبد الله (ع): احاديث را تكذيب نكنيد حتي اگر مرجعي يا قدري يا حروري آن را به ما نسبت دهد . زيرا شما نمي دانيد ، شايد كه در آن چيزي از حق باشد و شما با اين كارتان خداوند را بر فوق عرشش تكذيب مي كنيد

با تشكر به امید ظهور

علم رجال بر اساسی عقلایی بنا نهاده شده است. عاقلان می گویند اگر كسی كه به راستگویی اش باور دارید، خبری داد، به خبرش ترتیب اثر دهید. مثلا اگر فرد مطمئنی خبر داد كه پدر شما از شما خواسته كه فلان كار را انجام دهید ، شما كه به راستگویی او باور دارید، باید دستوری كه به واسطه او از پدر دریافت كرده اید ، انجام دهید و اگر انجام ندهید، مستحق مذمت و كیفر هستید.

آیه زیر می فرماید:

إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا (1)

اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد،

بنا بر این وقتی فرد غیر موثقی سخنی گفت و خبری آورد، نمی توان فوری به آن ترتیب اثر داد و باید تحقیق نمود و اگر دلایلی بر رستگویی او و صحت خبرش یافت شد، بدان عمل نمود ولی اگر فرد مطمئنی خبری داد دیگر تحقیق لازم نیست. زیرا او مطمئن است و باید ترتیب اثر داد.

پیامبر و امامان هم بر این دستور عقل تاكید كردند و مردم را به ترتیب اثر دادن به سخن افراد موثق و راستگو سفارش كردند.

علاوه بر این امامان با توجه به روایات جعلی و با توجه به روایات تقیه ای و موارد دیگر كه سبب می شد گاهی دو روایت با سند معتبر، با هم منافات داشته باشند، دستور دادند هر گاه دو روایت به شما رسید كه هر دو معتبر بودند و با هم منافات داشتند به آن كه راویش معتبر تر و ... هست، عمل كنید: 

الحكم ما حكم به أعدلهما وأفقههما وأصدقهما في الحديث وأورعهما (2)

به آنچه راوی عادل تر و فقیه تر و راستگوتر و با ورع تر حدیث می كند، عمل كنید.

با توجه به این راهنمایی ها ، عالمان از همان صدر اسلام به شناسایی و معرفی راویان حدیث پرداختند و نشانه های وثاقت و عدالت و ... را در راوی ها جمع آوری و ثبت كردند و با توجه به آن نشانه ها راجع به راویان اعلام نظر نمودند.

اما این كه نوشته اید بعضی احادیث داریم كه گفته اند هر حدیثی را شنیدید، قبول كنید، پس علم رجال فایده ای ندارد.

چنین حدیثی نداریم كه دستور داده باشند هر حدیثی كه منسوب به معصوم شنیدید ، قبول كنید بلكه همان طور كه گفتیم به حكم عقل و با تایید قرآن و روایات ما باید روایتی كه می شنویم ، اگر سند معتبر دارد، آن گاه آن را به قرآن عرضه كنیم و اگر موافق قرآن بود بپذیریم و در غیر این صورت بدان توجه نكنیم و اگر سند معتبر ندارد، نمی توان با استناد به آن حكم كرد.

بله روایاتی داریم به این مضمون كه اگر بنا به روایتی كه نشانه ای بر دروغ بودن آن نداریم، برای انجام عمل مستحبی ثوابی وعده داده شده و فردی برای رسیدن به آن ثواب به آن روایت عمل كند و مستحب را انجام دهد، به آن ثواب می رسد. حتی اگر آن روایت از معصوم هم صادر نشده باشد.

با توجه به این روایات عالمان در سند روایات مستحبات تسامح به خرج داده و از ریزبینی و سخت گیری دست برداشته اند.

اما روایتی كه نقل كرده اید مربوط به روایات معارف است كه با سند معتبر رسیده، ولی ما به معنای معقول و محكم آن راه نداریم و نمی توانیم معنایش را درك كنیم و به نظرمان معنای صحیحی ندارد، در اینجا این كه ما چون معنای معقولی از حدیث درك نمی كنیم و معنایش به نظر ما معقول نیست نباید ما را وادارد كه فوری اصل حدیث را دروغ بشمریم بلكه باید با توجه به معتبر بودن سند روایت ، آن را قبول كنیم. ولی علمش را به خود معصوم حواله دهیم و بگوییم من چون معنای معقول و مطابق مبانی از روایت نمی فهمم ، بدون این كه آن را تكذیب كنم ، علمش را به صاحبش بر می گردانم.

روایت به شرح زیر است:

عن أبي بصير عن أبي جعفر (ع) أو عن أبي عبد الله عليه السلام قال لا تكذبوا بحديث اتاكم أحد فإنكم لا تدرون لعله من الحق فتكذبوا الله فوق عرشه . (3)

ابی بصیر از امام باقر یا امام صادق (ع) نقل می كند كه فرمود:

حدیثی كه (به طریق معتبر ) به شما می رسد (و شما معنایش را نمی فهمد) ، تكذیب نكنید چه این كه ممكن است ناخودآگاه حقی از خدا را در فوق عرش تكذیب كنید.

در این حدیث نگفته روایاتی كه از طریق افراد ناصالح حروری یا قدری یا ... می رسد ، بپذیرید.

دیگر این كه روایاتی كه از طریق افراد فاسد المذهب رسیده اند ، ضعیف هستند مگر این كه دلیل و نشانه های دیگر بر اعتبار آن باشد.

بله بعض افراد از لحاظ عقیده فاسد هستند ، ولی صداقت و راستگویی آنان مورد اتفاق است از این رو روایت آنها با این كه فاسد المذهب هستند ،قبول است.

برای اطلاع بیشتر از مورد مبانی علم رجال و معیارهای عادل و ثقه شمردن یا مردود اعلام كردن رجال احادیث به "كلیات فی علم رجال" از آیت الله جعفر سبحانی ، قم ، انتشارات اسلامی، 1414 ق مراجعه كنید. 

پی نوشت ها:

1. حجرات (49) آیه 6.

2. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1104 ق، ج 18، ص 75. 

3. محمد به حسن صفار ، بصائر الدرجات، تهران، اعلمی ، 1404 ق، ص 558

صفحه‌ها