پرسش وپاسخ

چرا خدا زن ها را پيامبر نكرد؟
مقام پیامبری، همانند مقام امامت یك مسئولیت اجتماعی است . مسئولیت بر عهده كسانی قرار می گیرد كه شرایط لازم آن را داشته باشند

آيا از صد و بيست و چهار هزار پيامبر كه خدا فرستاده در بينشان زن هم بوده است؟ چرا خدا زن ها را پيامبر نكرد؟

در مورد اموري از اين دست به طور قطع نمي توان اظهار نظر كرد . بر اساس ديدگاه قرآن خداوند خود بهتر مي داند كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد: « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يجَْعَلُ رِسَالَتَهُ(1)خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد! » . اما در عين حال از مجموع نكات مطرح شده در اين خصوص مي توان به اين جمع بندي رسيد  :

 مقام پیامبری، همانند مقام امامت یك مسئولیت اجتماعی است . مسئولیت بر عهده كسانی قرار می گیرد كه شرایط لازم آن را داشته باشند و لوازم آن را نیز پذيرفته ، اجرا نمایند. از آن جا كه وظیفه پیامبری و امامت مستلزم تماس مستقیم و مكرر با مردم و همه انسان­ها به خصوص طاغيان و ظالمان بوده و اين امر هم نيازمند برخورداري از شرایط  فیزیكی و جسمانی و روحاني بسيار بالايي است، ناخواسته عده كثيري از انسان ها از مجموعه افراد داراي توانايي احراز اين مقام خارج مي گردند .

در اين ميان از آن جا كه تبعات و لوازم ناگزير اين مسئوليت خطير چندان با وضع جسمي و روحي زنان همخواني نداشته و آسيب هاي اجتماعي متعددي براي انان در اين مواجهه ها مترتب است ، این مسئولیت به زنان واگذار نشده است ؛ در واقع جنس زن بر اساس ويژگي هاي جسمي و روحي كه لازمه طبيعي وجود اوست، توانايي پذيرش آسيب هاي گوناگون اين مسير را نداشته و در اين راه به شدت آسيب پذير خواهد بود .

اگر با دیده انصاف نگریسته شود، زن به جهت وظایف خاصي كه در خلقت براي او تعیین شده است و به جهت موقعیت ویژه‏اي كه در برابر مردان دارد ،كم تر مي‏تواند وظایفي چون پیامبري را به انجام برساند؛ یعني اینكه ممكن است لیاقت پیامبري را داشته باشد، همان گونه كه برخي زنان در همین مرتبه بوده‏اند، اما در ایفاي نقش عملي خود  با مشكلاتي روبه رو خواهند بود . مشكلات، راهنمایی و هدایت مردم را با سختی و مشكل مواجه خواهد كرد . در واقع نتيجه نهايي را آن گونه كه بايد ،حاصل نمي كند .

 حقيقت و ماهيت پيامبري دو چيز است ؛

در مرحله اول لياقت و برخورداري از توان و قابليت درك و دريافت وحي و ارتباط با عالم غيب كه اين امر در عهده معدودي از افراد است . تنها انسان هاي برجسته و فوق العاده از اين قابليت برخوردارند .

در مرحله دوم توانمندي و امكان انتقال معارف و مفاهيم ديني به ديگران ؛ تلاش در مسير تبليغ و ترويج اين تفكرات و حاكم نمودن اراده و دستورات الهي در سطح جوامع بشري ؛ مقابله با موانع و خطرات پيش روي تفكر ديني و الهي در جامعه  .

به طور قطع گام اول اين مسير براي همه انسان ها اعم از زن و مرد ميسر بوده  حتي زناني به طور معين در طول تاريخ به عنوان مخاطب كلام الهي و دريافت كننده هدايت هاي وحياني براي ما معرفي شده اند كه قابليت ارتباط با عالم غيب را داشته اند. خداوند در مورد مادر حضرت موسي مي فرمايد :

« وَ أَوْحَيْنا إِلي‏ أُمِّ مُوسي‏ أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي‏ وَ لا تَحْزَني‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلين‏ ؛ (2) ما به مادر موسي الهام كرديم كه: «او را شير ده . هنگامي كه بر او ترسيدي، وي را در دريا (ي نيل) بيفكن . نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مي‏گردانيم. او را از رسولان قرار مي‏دهيم!» .

در مورد حضرت مريم موارد متعددي از  ارتباط با عالم غيب در قرآن گزارش شده است مانند :

« وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمينَ * يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ  ؛ (3)

 (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: «اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برتري داده است * اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود، خضوع كن و سجده به جا آور!  با ركوع‏كنندگان، ركوع كن!» .

در مورد حضرت زهرا سلام الله عليها هم روايات متعددی در مورد محدثه بودن ايشان و كسب برخي معارف و حقايق از عالم غيب  به واسطه جبرئيل نقل شده كه از عقايد شيعه در مورد اين بانوي بزرگوار محسوب مي گردد (4) .

اما در مورد بخش دوم حيثيت (نبوت و پيامبري) حقيقت آن است كه اين امر نه در توان همين زنان برجسته بود و نه با هدف هاي اخلاقي اديان سازگاري داشت . به شكل طبيعي هم به نتيجه و سرانجام موفقي نمي رسيد ؛ در واقع رسالت اصلي زن و مسئوليت خطير سامان دهي به نظام خانواده و توالد و تناسل و تربيت نسل هاي آينده مسئوليت خطيري است كه با احراز اين گونه مسئوليت هاي خطير الهي منافات دارد و با هم قابل جمع نيست .

ممكن است گفته شود كه مي توان به خاطر انجام وظيفه مهم تري مانند رسالت از برخي مسئوليت هاي ديگر مانند مادري و همسري چشم پوشيد و... ؛ اما حقيقت آن است كه حتي اگر اين موارد را ناديده بگيريم ساختار طبيعي جسمي و روحي زن با برخي تبعات و لوازم رسالت همخواني ندارد ، زيرا مسئوليت رسالت تنها در گفتار و موعظه و رفتارهاي عاطفي خلاصه نمي شود ، بلكه در موارد بسيار مقابله و نبرد مستقيم با ظالمان و طاغيان و برخورد خشن و تند بر عليه متكبران و جائران نيز از ضرورت هاي موفيت در اين مسير است .

روشن است كه در بسياري از اين امور توانايي طبيعي مردان به مراتب بيش از زنان است . زنان نمي توانند در اين حوزه موفقيت چنداني داشته باشند ؛ همه اين موارد به اضافه محدودیت های طبيعي جسمي زنان مانند نقاهت و افت توانايي ها در دوران قاعدگي و يا محدوديت هاي طبيعي در برخورد با مردان نامحرم و اموري از اين قبيل عدم تناسب احراز اين مسئوليت از جانب زنان را موجه و منطقي مي نمايد .

با توجه به همه آنچه گفته شد روشن است كه مقايسه توان احراز اين مسئوليت با توان مديريتي برخي از بانوان امري صحيح نيست، زيرا اين توان مديريتي در مقام پذيرش اصل جايگاه و توانمندي ايشان و در مسئوليت هاي خاصي رقم خورده و آن هم محدود در امور خاص و معيني است ،نه اين كه فردي از ابتدا بخواهد اموري نظير ارتباط خود با عالم غيب يا نادرستي تفكر رايج در جامعه و عقايد سنتي مردم را به جامعه بقبولاند و براي اثبات اين امر و جلب موافقان و مريدان به مبارزه بپردازد .

بنا بر این اگر مقصودتان از  سؤال رسیدن به درجات و كمالات انبیا(ع) است، در طول تاریخ زناني به این مقام رسیده و حتي مشمول خطاب وحي واقع شده‏اند ؛ اما اگر مقصود رسالت عملي و اجتماعي است؛ این مسئله چون همراه با بسیاري از معضلات و مشكلات مي‏باشد، عملاً براي زنان  آن گونه كه لازم بود، تحقق نمی­پذیرفت، به همین خاطر بر زنان چنين تكلیفي نشده است.

 پیامبری یك حق نیست كه از آنان سلب شده باشد ، بلكه یك مسئولیت اجتماعی است، اما زنان از مقام پیامبری كه مقام انسان كامل است، محروم نیستند .

 

پي نوشت ها :

1. انعام(6) آيه 124.

2. قصص (28) آيه 7.

3. آل عمران (3) آيات 42-43.

4. ثقة الاسلام كليني، الكافي ، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش . ج 1 ص 240

خدا وآفرينش خدا چگونه بوده؟
زمان، خود از محصولات ماده و حركت است، نه چيزي سابق بر ماده.

خدا وآفرينش خدا چگونه بوده؟ يعني زمان نبود، درحالي كه ما مي گوييم خدا آفريد، كي آفريد؟ آيا آفرينش نخستين خدا را مي شود بدون زمان تصور كرد؟

زمان محصول حركت ماده است و به تعبير فيزيكي بعد چهارم ماده مي‏باشد؛ يعني آن كه زمان، خود از محصولات ماده و حركت است، نه چيزي سابق بر ماده. بشر به دليل زندگي در زمان براي هر چيزي زمان مي‏طلبد و تصور اين كه چيزي باشد كه در زمان نباشد، براي او دشوار است. گفته‏اند: مورچه خدا را داراي دو شاخك مي‏داند؛ چرا كه خود به وسيله شاخك‏ها مي‏شناسد، مي‏بويد، و.... حال انسان نيز به دليل ماهيت زماني خود، هر چيزي را داراي زمان مي‏داند. حال آن كه حقيقت فراتر از اين است. در حقيقت زمان نيز از مخلوقات الهي است و معنا ندارد كه «خداوندِ خالق زمان» در محدوده مخلوق خويش، اسير باشد. اما اين كه خدا در فراتر از زمان از كجا آمده است، گفتني است كه اگر قدري در علت نخستين جهان انديشه كنيد، اين حقيقت بر شما آشكار خواهد شد كه علت نخستين، علتي است كه خود نيازمند علت ديگر نباشد و گرنه با تسلسل بي‏نهايت علت‏ها روبه‏رو مي‏شويم؛ يعني آن كه پاسخي كه مورد قبول خرد باشد، پيدا نمي‏كنيم. ازاين‏رو بايستي موجودي باشد كه او نيازمند نباشد و آن موجود، خدا است كه هستي محض است و نيازي به علت ندارد (وگرنه خدا نبود بلكه او نيز موجودي همانند مخلوقات ديگر بود). معناي واجب الوجود نيز همين است؛ يعني: «موجودي كه وجودش واجب است و آن را وامدار موجودي ديگر نيست». در اين مقوله حتي مادي‏گراها نيز قائل به ازليت ماده و بي‏نيازي او از علت‏اند وگرنه در تسلسلي هولناك گرفتار خواهند شد.

اما در مورد آفرينش خداوند بايد گفت: ذات خداي متعال، با افعال و صفات فعلي او يكسان نيست. و در مباحث خداشناسي، هميشه بحث صفات ذاتي از صفات فعلي را جدا مي سازند. اگر چه افعال الهي مي تواند، نشانه هايي براي شناخت ذات باشد، اما معناي آيه و نشانه بودن، عينيت و يك چيز بودن فعل و ذات نيست. ذات خداي متعال، غير از افعال اوست. و صفات فعل را نمي توان به خود خدا نسبت داد. مثل مادي بودن عالم ما، كه دليل مادي بودن خدا نيست. و در بين مخلوقات كه از افعال خدا هستند، نيز همه زمان دار نيستند؛ بلكه تنها قسمتي از آن ها، موجود زمان دار هستند. مثل آسمان و زمين كه تدريج و تغيير جزئي از ذات آن هاست.

براي توضيح بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1- علل گرايش به مادي‏گري‏شهيد, مطهري

2- به سوي آفريدگارلطف اللَّه صافي

3- مقالات فلسفي، ج 2، شهيد مطهري

4- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، علامه طباطبايي.

5- حركت و زمان در فلسفه اسلامي، ج 1، شهيد مطهري‏

سخنان و كتب دکتر علی شریعتی تا چه حدي اعتبار دارد؟
دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود.

دكتر علي شريعتي معتقد است شيعه در دوره شاه عباس دچار انحراف شده مثلا در عصمت پيامبران و ... سخنان و كتب وي تا چه حدي اعتبار دارد؟لطفا توضيح بدهيد.ممنون

ما در مقام نقد و بررسي افراد و اشخاص نيستيم و بررسي و نقد مبسوط نسبت به آثار مولفان هم در حيطه مسئوليت هاي اين مركز نيست، اگر در مورد برخي از مطالب مشخص در كتب و آثار نويسندگان سوالي داريد دقيقا مطرح نماييد تا مورد نقد و تامل قرار گيرد. اما در مورد پرسش شما پاسخي كلي ارائه مي گردد:

دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود. در دهه پنجاه و قبل از شكوفايي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران در جهت بيداري، آگاهي بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوي نقش ارزنده‏اي را ايفا نمود.

دكتر علي شريعتي هم از يك سري امتيازها و فعاليت‏هاي مثبت، سازنده و ارزشمند بهره‏مند بود، هم يك سري ضعف‏ها و كاستي هايي داشت، از جمله:

1- ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و دغدغه داشت، و آن چه را مي‏گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه‏هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن‏ها سخن مي‏گفت كه اين تأثير پذيري به نحوي منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش‏ها به نقد و چالش مي‏كشيد. وي به همان وضعي گرفتار مي‏شد كه از آن مي‏گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) ارائه نموده است، با آموزه هاي ديني همسويي ندارد، از اين رو است كه شهيد مطهري از آن به روضه ماركسيستي ياد مي‏كند. :" اين كتاب- حسين وارث آدم - نوعي توجيه تاريخ است براساس مادي ماركسيستي، نوعي روضه ماركسيستي است براي امام حسين كه تازگي دارد.(1)

2- ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بيان خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي‏كرد، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي‏جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه‏هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي‏داشت؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3- دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت، از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود. اين يكي از نقاط خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود، اما نسبت به مسائل معنوي و برخي علما ء بي مهري نشان مي‏داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت.

4- اگر چه تخصصش در جامعه‏شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره‏مند بود، و در بسياري از زمينه‏ها اظهار نظر مي‏كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص‏هاي ويژه‏اي مي‏طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي‏تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه‏هاي مختلف اسلامي داشت كه از استواري لازم بي بهره بود.

 آثار دكتر شريعتي مانند آثار ديگر محققان و نويسندگان امتيازات و اشكالاتي دارند. نمي توان حكم كلي براي آن ها صادر كرد.

در مجموع درباره كتابهاي ايشان سه ديدگاه وجود دارد.

1. برخي كتابهاي ايشان را مفيد دانسته و از آن ها به عنوان آثار موفق ياد مي نمايند.

2. در مقابل عدهاي، كتابهاي ايشان را نه تنها مفيد نمي دانند، بلكه مضر هم مي دانند.

3. ديدگاه سوم آن است كه آثار وي مانند آثار ديگران هم خوبي و هم اشكالاتي دارند. به نظر مي رسد ديدگاه سوم واقع بينانه تر است.

بر اين اساس ميتوان كتابهاي ايشان را خواند، مشروط بر اين كه همه آن ها درست و مطابق با نظريات اسلام تلقي نكنيم و توانائي شناخت مطالب صحيح و غير صحيح آنها را نيز داشته باشيم.

 مطلب ايشان در باره عصمت نادرست است. درباره عصمت پيامبران، به كتاب هاي: عصمت، ضرورت و آثار آن  ، دكتر سيد موسي هاشمي تنكابني و عصمت، آيت الله سبحاني، مراجعه نماييد.

پي نوشت‏:

1. شهيدمطهري، مجموعه ‏آثار، انتشارات صدرا، ج‏17، ص 671

برجسته ترین ویژگی نهضت امام خمینی رحمةالله علیه
امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت.

برجسته ترین ویژگی نهضت امام خمینی چه بود؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز

يكي از وقايع مهم و شگفت انگيز تاريخ معاصر ايران كه نقش گسترده اي در تغيير مناسبات سياسي جهان داشت، پديده انقلاب اسلامي ايران در نيمه دوم قرن بيستم بود. اهميت انقلاب اسلامي ايران در سطح جهان باعث شد تا پژوهشگران و نظريه پردازان عالم سياست، متفكران علوم سياسي، متخصصان تحولات اجتماعي، فرهنگ شناسان، دين شناسان، جامعه شناسان و بازيگران صحنه هاي سياست جهاني، هر يك به تحليل و تفسير اين پديده بپردازند و عوامل پيدايش و نتايج آن را مورد بررسي قرار دهند. انتشار صدها كتاب و مقاله در زمينه انقلاب اسلامي ايران گوياي همين واقعيت است.

انقلاب اسلامي ايران هم از نظر پيدايش، هم از نظر انگيزه و هم در كيفيت مبارزه در مقايسه با ديگر انقلاب هاي جهان تمايز اساسي دارد.(1) تمايزي كه آگاهي از آن كمك مؤثري در شناخت توانايي هاي فرهنگي و سياسي جامعه ايران دارد و بهره برداري از آن درجهت اصلاحات اساسي در كشور داراي اهميت بسيار است. براي واضح تر شدن اين تمايز و اهميت آن به برخي از ويژگي هاي مهم انقلاب اسلامي ايران اشاره مي كنيم:

الف- مذهبي بودن:

 انقلاب هنگامي اتفاق افتاد كه انجام انقلاب با ماهيت مذهبي به دليل فرهنگ سياسي حاكم بر جهان ناممكن مي نمود. انديشه هاي لائيك و سكولار، انديشه هاي فراگير جهان سياست بود. جهان دراين عصر با وجود اينكه عصر «تقابل ايدئولوژِ ي ها» ناميده شد ،ولي اين وفاق و وحدت نظريه وجود داشت كه مذهب نمي تواند و نبايد در سياست دخالت نمايد. اين تفكر محصول نوگرايي اروپا بود كه بعدها به كشورهاي جهان سوم نيز سرايت كرد.

ب- رهبري كارآمد:

 يكي ديگر از ويژگي هاي شگفت انقلاب اسلامي ايران رهبري مؤثر و كارآمد آن بود. امام خميني رهبري با اخلاص، متقي، قاطع و مردم دوست بود. او سياستمداري آگاه و مردم شناسي بي نظير بود كه صراحت بيان و شجاعتي فوق العاده داشت. ساده زيستي و سازش ناپذيري از ديگر ويژگي هاي ايشان بود. امام با احياي اسلام اصيل و نشان دادن روح عدالت طلبي و حماسي آن، جاني تازه در جسم بي رمق اسلام و مسلمانان دميد. او بر خلاف ديگر انقلاب ها، بدون داشتن سازمان سياسي و نيروهاي نظامي و پارتيزاني، تنها با اتكا به خداو نيروهاي مردمي بر بزرگ ترين قدرت نظامي و تسليحاتي منطقه پيروز شد. امام خميني ايدئولوگ انقلاب بود و با طرد ارزش هاي ناصواب به ارائه ارزش هاي جديد پرداخت. او با طرح استراتژي و تبيين تاكتيك هاي لازم، انقلاب را تا پيروزي و سرنگوني نظام شاهنشاهي هدايت نمود. امام نه تنها رهبري دوران انقلاب را برعهده داشت، بلكه در تكوين ساختار نظام اسلامي نيز نقش برجسته اي برعهده داشت.

شيوه مبارزه ي امام ساده و دور از پيچيدگي و سياسي كاري هاي معمول بود. او تنها با استفاده از نبوغ و جاذبيت خويش و تكيه بر شعارها و معيارهاي روشن اسلامي و قاطعيت خاص خود انقلاب را رهبري نمود. امام ابتدا موانعي را كه بر سر راه مبارزه بود ،برطرف نمود . با توجه به ناخرسندي مشترك عمومي مردم، وحدت لازم را براي مبارزات همگاني فراهم ساخت. او هدف اصلي را مبارزه و حمله  بي امان به كانون فساد يعني سلطنت قرار داد . با طرح عدم مشروعيت نظام شاهنشاهي آن را بي اعتبار نمود.(2) امام با اعلام هدف نهايي كه بر قراري حكومت دين سالار مردمي بود، به بسيج ملت پرداخت .به رغم فشارها و تلاش ها براي به سازش كشاندن مبارزه، به كمك توده هاي مردم انقلاب را به پيروزي رسانيد. او در دوراني كه شاه توانسته بود رهبران مخالف سياسي را سركوب يا مطيع سازد، يك تنه قد برافراشت و همه را به حركت در آورد و زبان گوياي مردم، احزاب و گروه هاي سياسي شد.

درهمين مورد «ميشل فوكو» فيلسوف مشهور فرانسوي و مبتكر نظريه پست مدرنيسم مي نويسد:

شخصيت آيت الله خميني پهلو به پهلوي افسانه مي زند. هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.(3)

ج- مشاركت مردمي:

يكي از مشخصه هاي انقلاب اسلامي كه اكثر تحليل گران و متخصصين تحولات اجتماعي را متحير نمود، اين واقعيت بود كه چگونه در ايران به ناگهان تقريباً شاهنشاهي شدند. چنين امري در انقلاب هاي ديگر بي سابقه بود. براي مثال در انقلاب كبير فرانسه كه در سال 1789 به پيروزي رسيد ، مردم نقش قاطعي در سقوط رژيم «بوربون ها» نداشتند. گروهي از محققان مانند «گيزو» و «ژوره» انقلاب فرانسه را به بورژوازي منتسب مي كنند كه در آن زمان حدود 1/5% جمعيت كشور فرانسه بودند. برخي ديگر مانند «ماتيز» اين انقلاب را نتيجه شورش طبقه اشراف و نجبا مي دانند كه حدود 1% جمعيت فرانسه را تشكيل مي دادند. در سقوط رژيم «بوربون ها» در انقلاب فرانسه حتي يك نفر هم كشته نشد.(4)

در روسيه نظام سياسي «رومانوف ها» در اثر شكست هاي پي در پي در جنگ جهاني اول و مشكلات و بحران هاي اقتصادي آن چنان ضعيف و شكننده شده بود كه با اولين حركت كارگران كارخانه ها در شهر «پتروگراد» و عدم تمكين سربازان پادگان اين شهر براي سركوبي قيام كارگران و پيوستن سربازان به كارگران معترض، رژيم 300ساله «رومانوف ها» با استعفاي نيكلاي دوم سقوط كرد

د- سرعت پيروزي:

انقلاب اسلامي ايران با چنان سرعتي تحقق يافت كه براي هيچ يك از دست اندركاران و تحليل گران سياسي قابل پيش بيني نبود. شاه در آذر ماه سال 1356 يعني حدود يك سال قبل از پيروزي انقلاب در مراسم فارغ التحصيلي دانشگاه افسري با اطمينان و غرور اعلام نمود:

كسي نمي تواند مرا سرنگون كند.من از حمايت كارگران، كشاورزان و بخش وسيعي از مردم عادي و روشنفكران، به علاوه از پشتيباني بي چون و چراي نيروهاي مسلح هفتصد هزار نفري ايران برخوردارم.(5)

يك ماه بعد «كارتر» در سفر خود به تهران، از ايران به عنوان «جزيره ثبات» ياد كرد و در اين امر به شاه ايران تبريك گفت.(6) سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) در شهريور 57 گزارش داد:

«ايران نه تنها در يك موقعيت انقلابي قرار ندارد، بلكه حتي آثار و علائمي از نزديك بودن انقلاب هم در آن به چشم نمي خورد.»(7)

سازمان تحليل اطلاعات دفاعي آمريكا يك ماه بعد اعلام مي كند:

«انتظار مي رود شاه در ده سال آينده نيز همچنان به صورت فعال در قدرت بماند.»(8)

برژنيسكي مشاور امنيتي كارتر بعد از پيروزي انقلاب مي گويد: بحران ايران در سراسر سال در حال رشد و نما كردن بود. اما آمريكا آن را آن طور كه بايد نشناخت. سازمان اطلاعاتي آمريكا تا سقوط 1978 تداوم حيات سياسي را در ايران پيش بيني مي كرد. (9)

بر گرفته از سايت راسخون http://www.rasekhoon.net

پی نوشت ها:

1. وصيتنامه امام خميني: شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همه انقلاب ها جداست. هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام. صحيفه انقلاب، وصيتنامه امام خميني، سازمان چاپ و انتشارات 1369، ص 7.

2. صحيفه نور، ج2، ص 257، 267، 268، 274 و...

3. ميشل فوكو، ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، ص 64، هرمس، 1386

4. منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي ايران در مقايسه با انقلاب فرانسه و روسيه، چاپ دوم، تهران، مؤلف، 1374، ص 119 - 901.

5. روزنامه رستاخيز، 14 آذر ماه 1356.

6. ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، انتشارات هفته، ص 96.

7. انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، مجموعه مقالات، صادق زيبا كلام، معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، مقايسه تطبيقي پيرامون نظريه هاي مختلف، ص 86.

8. همان ،ص 87.

9. برژنيسكي، اسرار سقوط شاه، ترجمه حميد احمدي، تهران، جامي، ص 21

واقعه گوهرشاد به علت كلاه شاپو بوده یا به دلیل كشف حجاب؟
ريشه هاي اصلي قيام مسجد گوهرشاد را بايد در سياست هاي مذهبي، فرهنگي و اجتماعي عصر رضاشاه جستجو كرد.

تاریخ معاصر

با سلام واقعه گوهرشاد به علت كلاه شاپو بوده یا به دلیل كشف حجاب؟ آیا رضاخان سرهنگ اسدی(فرمانده نظامی در مشهد) را بعد از كشتار گوهرشاد اعدام كرده یا نه؟ با تشكر

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مركز

ريشه هاي اصلي قيام مسجد گوهرشاد را بايد در سياست هاي مذهبي، فرهنگي و اجتماعي عصر رضاشاه جستجو كرد. رضاشاه در سال هاي آغازين ورود به صحنه سياست ايران، سياست مذهبي خود را چنان تنظيم كرد كه به نظر مي رسيد فردي ديندار و مقيد به عمل به شعائر و احكام اسلامي و حفظ آن ها است. زماني كه وي پله هاي ترقي را مي پيمود، خود را مسلماني متعصب معرفي كرد؛ زيرا به ريشه دار بودن مذهب در ميان مردم ايران به خوبي آگاه بود و از پيامدهاي منفي مقاومت و تعارض با روحانيون و نيروهاي مذهبي نيز اطلاع داشت.

اين سياست كه بايد آن را نهايت فريبكاري صبورانه ناميد، تا سال 1305 ش و در برخي موارد تا سال 1306 ش ادامه يافت. از اين تاريخ به بعد كه ديگر احساس مي كرد پايه هاي حكومت و قدرتش تحكيم و تا حدودي تثبيت يافته و مي تواند در مقابل اعتراض ها و مقاومت هاي احتمالي ايستادگي كند، سياست فريب مذهبي را تغيير داد و درصدد اجراي سياست هاي اجتماعي و فرهنگي كه در تقابل و تضاد با مذهب و فرهنگ آميخته به مذهب مردم ايران بود، برآمد.

واقعه مسجد گوهرشاد مربوط به كشف حجاب نيست. موضوع كشف حجاب در 17 دي 1314 اتفاق مي افتد؛ اما برنامه رضاشاه در خصوص كشف حجاب قرار بود در بهار 1315 رسماً اتفاق بيفتد. اتفاقاً پس از آن كه واقعه مسجد گوهرشاد رخ مي دهد، او در جلسه اي از مسئولان امر مي خواهد كه هر چه سريع تر مسئله حجاب را حل كنند و براي همين، به جاي آن كه اين رخداد، يعني كشف حجاب در بهار 1315 اتفاق بيفتد، در دي ماه سال قبل از آن رخ داد. اما واقعه گوهرشاد، در وهله نخست، به اعتراضي بر مي گردد كه مربوط به تحت الحفظ قرار دادن مرحوم آية الله قمي است كه از مشهد به عنوان اعتراض به تهران رفته است و مأموران حكومتي در حرم عبدالعظيم ايشان را نگاه مي دارند و اجازه نمي دهند تا با كسي ارتباط برقرار كنند.

موضوع اعتراض آية الله قمي:

مسئله لباس متحد الشكل و اجباري كردن كلاه شاپو، باعث مشكلاتي براي مردم شده بود و نگراني طيف گسترده اي از جامعه را در برداشت. آية الله شيخ حسين قمي كه در مشهد به سر مي برد، ضمن يك سخنراني اعتراض خود را به اين مسئله، اعلام مي كند و در نهايت، تصميم مي گيرد به تهران رفته و اعتراض خود را به دولت اعلام كند؛ اما عوامل رضاخاني براي ممانعت از تبعات بعدي، ايشان را در حرم حضرت عبدالعظيم نگاه مي دارند. مردم مشهد بعد از اطلاع از اين مسئله اعتراض خود را اعلام كرده و خواستار آزادي ايشان مي شوند؛ اما وقتي پاسخي از سوي دولت به اين درخواست داده نمي شود، با تحصن در مسجد گوهرشاد آزادي آية الله قمي را خواستار مي شوند. در طي دو - سه روزي كه اين عده در مسجد گوهرشاد به سر مي برند، به تدريج سخنراني ها به سوی مخالفت با لباس متحد الشكل سوق پيدا مي كند. از همين روزها، مشهد با بحران مواجه مي شود و اعتراضاتي در گوشه و كنار صورت مي گيرد. در اجتماع مسجد گوهرشاد، شيخ محمد تقي نظام الدين، معروف به بهلول سخنراني هاي تندي كرده و اعلام مي كند كه بايد در مقابل دولت ايستاد و آن را وادار كرد كه ضمن آن كه آية الله قمي را آزاد مي كند، موضوع لباس متحد الشكل را نيز ملغي اعلام كند. در يكي ديگر از سخنراني هايي كه در مسجد گوهرشاد انجام مي شود، نواب احتشام يكي از خادمان حرم كه كلاه شاپويي بر سر دارد، آن را از سر بر مي دارد، زير پايش مي اندازد و مي گويد لعنت بر كسي كه اين كلاه را بر سر ما گذاشت. دولت پس از اين اعتراضات، چندين بار اعلام مي كند كه بايد مسجد تخليه شود؛ اما پاسخي را دريافت نمي كند. بنابراين، لشكر خراسان به دستور استاندار اين استان به صحن مسجد حمله كرده و تعداد زيادي از مردم را به شهادت رسانده و تعداد بسيار زيادي را نيز بازداشت مي كند. بنابراين، مي توان گفت شعارها و اعتراض ها به لباس متحد الشكل است و نه كشف حجاب. (1)

رضا شاه كه از به وقوع پیوستن این واقعه بسیار خشمگین شده بود، دستور رسیدگی بدان را صادر كرد؛ به ویژه آن كه این نگرش مطرح بود كه اسدی در انگیزش و شوراندن مردم برای ایستادگی در برابر دستور دولت و به وجود آمدن این خیزش، مؤثر و مشوق بوده است. سرهنگ بیات، رئیس شهربانی مشهد، بركنار شد و سرهنگ رفیع نوایی، رئیس شهربانی آذربایجان كه پیش تر نزدیك به ده سال رئیس شهربانی خراسان بود، به جای او گمارده شد و برای رسیدگی به این قضیه مأموریت یافت. اما نوایی با اسدی از گذشته خرده حساب داشت و آن این بود كه اسدی به علت نزدیكی به شاه، به مأموران دولتی _ شامل نوایی _ در مشهد چندان اعتنا نمیكرد. نوایی پس از یكی دو ماه، گزارش رسیدگی خود را برای دولت فرستاد؛ وی در آن آشكارا فاجعه گوهرشاد را پیامد انگیزشها و اقدامهای اسدی اعلام كرد. از آنرو، هیئتی از تهران به سرپرستی سرهنگ آقاخان خلعتبری و عضویت سرهنگ عبدالجواد قریب و چند افسر دیگر به مشهد رفت و براساس پرونده تشكیلشده، دستور دستگیری اسدی را صادر كرد. این هیئت به زور و با آزار از اسدی اقرار گرفت. دادگاه صحرایی به ریاست خلعتبری و دادستانی سرهنگ قریب تشكیل یافت. دادگاه اسدی را محاكمه و به اعدام محكوم كرد. (2)

پي نوشت ها :

1. براي آگاهي بيش تر، ر.ك: سايت روزنامه قدس:

http://www.qudsdaily.com/archive/1389/html/4/1389-04-22/page23.html

2.عاقلی، باقر. شرح رجال سیاسی نظامی معاصر ایران. نشر علم، تهران، انتشارات گفتار، ج 1، ص 80

شیخ مفید چه كسی بود ؟
محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام و كنیه اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذی قعده درسال 336 ه ق در منطقه سویقه از توابع عكبری در شمال بغداد دیده به جهان گشود.

شیخ مفید چه كسی بود تفسیری از كارهای وی را شرح دهید؟

در میان دانشمندان اسلامی، بزرگانی یافت می شوند كه در پیشرفت احكام الهی درجوامع تاثیر بسیار داشته، آثاری جاویدان ازخود به جای گذاشته اند شیخ مفید، در شمارچنین دانشمندانی جای دارد.

نامش محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام و كنیه اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذی قعده (سالروز میلاد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضاعلیه السلام)درسال 336 ه .ق. (در منطقه سویقه از توابع عكبری در شمال بغداد )  دیده به جهان گشود. (1)

شیخ طوسی، در كتاب رجال خود، دربخش كسانی كه از ائمه روایت نقل نكرده اند،از این عالم گرانسنگ این گونه یاد می كند:

«محمد بن محمد بن نعمان دانشمندی بزرگ و موثق است.» (2) او در فهرست می نویسد: «محمد بن محمد به نعمان معروف به «ابن معلم » از متكلمان امامیه است و در زمان او ریاست علمی و دینی شیعه به اومنتهی گردید. در علم فقه و كلام بر هر كس برتری داشت. دانشمندی حاضر جواب بود ونزدیك به 200 جلد كتاب از او به یادگار مانده است. (3)

ابن شهر آشوب در مورد وی می نویسد:شیخ مفید ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان از شاگردان ابو جعفر بن قولویه بود وحضرت ولی عصر او را به «شیخ مفید» ملقب فرمود. (4)

نجاشی - كه خود از زمره شاگردان آن عالم گرانمایه است.- در باره استادش می گوید:

استاد ما - رضی الله عنه - مقام والای او درعلم و كلام و روایت و وثاقت، مشهورتر ومعروفتر از آن است كه به وصف آید. (5)

جایگاه و مقام علمی و دینی شیخ مفیدزمانی بهتر روشن می گردد كه عصر وی موردبررسی قرارگیرد.

عصر حیات

در عصر شیخ مفید، شیعیان از آزادی بیشتری برخوردار بودند و وجود عالم بزرگواری چون شیخ مفید در میان آنان به اعتبارشان می افزود. شیخ از پراكندگی شیعیان ممانعت ورزید، آنان را از خطر تفرقه نجات داد، با اعتبار خویش اوضاع اسفبارآن ها را سامان بخشید و آن ها را به اوج عزت رسانید. شیخ مفید در محله كرخ بغداد - كه مركز شیعیان بود.- می زیست و مسجدمعروف «براثا»- كه اكنون زیارتگاه شیعیان است.- محل تدریس وی بود. (6)

از سوی دیگر، دوران شیخ مفید دوران رونق مباحث كلامی و اصولی در میان دانشمندان اهل سنت بود. پیش از وی،شیعیان در مسائل كلامی و اصولی حلقه های درس تشكیل داده بودند و شیخ صدوق - كه ریاست علمی و دینی شیعیان را عهده داربود.- سبك ساده ای در تصنیف و تالیف كتب پیش گرفت و بر همان شیوه نیز فتوا داد.سبك ساده بیانی صدوق، جهت تفهیم مسایل كلامی و اعتقادی سودمند بود، ولی باپیشرفت علمای اهل سنت در آن علوم، ادامه آن سبك سبب ركود جامعه شیعی می شد. براین اساس، ایجاد یك تحول، ضروری به نظرمی رسید. در این زمان شیخ مفید با استفاده از مبانی علم كلام و اصول راه بحث و استدلال را بر شیعیان گشود; ابواب فقه را با دقت موردتجزیه و تحلیل قرار داد، هر موضوعی را درجایگاه خویش بیان كرد و با این روش، جامعه مسلمانان را با روش صحیح استدلال آشناساخت (7)

شیخ مفید نه تنها نزد علمای شیعه بلكه نزد علمای اهل سنت نیز مقامی والا داشت وآن ها نیز او را می ستودند.

ابن ندیم - كه از معاصران او بود.- در باره وی می نویسد:«دانشمندی با هوش و بافراست است. من او را دیده ام، دانشمندی عالیقدر است. (8)

ابن حجر عسقلانی در باره وی می نویسد:«مفید بسیار پارسا و فروتن وپاسدار علم بود. گروهی از دانشمندان ازمحضر او بهره جستند. او چنان در مكتب تشیع والامقام است كه معروف است بر هردانشمندی منت (حق) دارد.» (9)

شیخ مفید در مناظره از قدرت خارق العاده ای بر خوردار بود و مخاطب خویش رابه خوبی اقناع می كرد.

خطیب بغدادی - كه از علمای اهل سنت وهم عصر شیخ مفید بود.- می گوید: «او، اگرمی خواست، قدرت داشت ثابت كند كه ستون چوبی از طلا است ». نام های چند تن ازعلمای اهل سنت - كه شیخ مفید اغلب باآن ها مناظره می كرد.- عبارت است از: علی بن عیسی رمانی، قاضی ابوبكر باقلانی و قاضی عبدالجبار معتزلی.

شیخ مفید و تبعید:

شیخ مفید در عصر عضدالدوله دیلمی وحكومت آل بویه - كه دوران عزت و اقتدارشیعه بود.- می زیست و اكثر مناظرات وی درهمین دوران صورت گرفت. شیخ در زمان وفات عضدالدوله 34 ساله بود. البته این دوران آزادی برای شیخ و شیعیان چندان پایدار نبود; زیرا به زودی دوران دستگیری وتبعید شیخ و دوستانش آغاز شد.ابن اثیر ازآن دوران این گونه یاد می كند: «در سال 409ه . سلطان الدوله، پسر بهاءالدوله، ابن سهلان را به حكومت بغداد منصوب كرد.چون او وارد بغداد شد، ابو عبدالله بن نعمان،فقیه شیعه، راتبعید كرد. (10)

استادان شیخ:

شیخ مفید از علمای بزرگوار شیعه ودانشمندان اهل سنت بهره برد. نام های شماری از استادان شیخ عبارت است از:

1 - جعفر بن محمد قولویه قمی.

2 - ابو غالب زراری.

3 - ابن جنید اسكافی.

4 - ابو حفص عمر بن محمد (معروف به ابن زیات).

5 - ابوالحسن علی بن مالك النحوی.

شاگردان شیخ:

در محضر او جمع كثیری از دانش پژوهان شیعه و سنی حضور یافتند و بهره های وافرجستند. نام های شماری از شاگردان موفق شیخ چنین است:سید رضی، سید مرتضی،شیخ طوسی، ابوالعباس نجاشی (رجالی مشهور) و سالار بن عبدالعزیز(سلار). همه این دانشمندان، از بزرگان شیعه به شمارمی آیند; در نشر احكام الهی سهم به سزایی داشتند و منشا خیرات فراوان بودند.

آثار شیخ مفید:

شیخ در سایه پشتكار فراوان در كلیه علوم اسلامی تالیف و تصنیف دارد و تقریبا از همه موضوعات علمی ودینی سخن به میان آورده است. ذهبی - كه خود از بزرگان و علمای اهل سنت است.- از كتابهای این دانشمند شیعی باعبارت «تصانیف بدیعة و كثیرة » یادمی كند. (11)

و نجاشی، شاگرد با ارزش شیخ، 175 كتاب برای وی ذكر می كند. نامهای شماری ازكتابهای او عبارت است از: عیون و محاسن،مختصری در غیب، مصابیح النور، اصول الفقه، فرائض شرعیه، ایمان ابی طالب،مسایل اهل خلاف، الایضاح فی الامامة،الارشاد، كشف السرائر.... (12)

ابن شهر آشوب در كتاب خویش 52 كتاب را بر می شمارد و افزون بر آنچه شیخ طوسی ونجاشی ذكر كرده اند، از 15 كتاب دیگر نام می برد بر این اساس، شمار كتابهای شیخ 190 عنوان می شود. (13)

افول ستاره:

نجاشی، شاگرد عالیقدر شیخ، از زمان فراق استاد چنین می گوید: «مفید (ره) سه شب مانده به آخر ماه رمضان سال 413 ه . وفات یافت و ولادتش روز یازدهم ذی قعده سال 336 ه. بود. شریف مرتضی ابو القاسم علی بن حسین (سید مرتضی) در میدان اشنان برپیكر او نماز گزارد. میدان با وجود وسعت فراوانی كه داشت، از كثرت معیت به تنگ آمده بود. بعد از نماز، جسد مطهرش را درخانه اش به خاك سپردند. چند سال بعد او رابه مقابر قریش، كنار مرقد حضرت امام موسی بن جعفرعلیه السلام منتقل ساختند. (14)

پی نوشت ها:

1 - البته گروهی معتقدند در سال 338 به دنیاآمده است.(رجال، نجاشی، ص 403).

2 - رجال، شیخ طوسی، ص 514.

3 - فهرست، شیخ طوسی، ص 157.

4 - معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 112.

5 - رجال، نجاشی، ص 399.

6 - مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 3، ص 241.

7 - همان، ص 242.

8 - فهرست ابن ندیم، ص 266.

9 - لسان المیزان، ابن حجرعسقلانی، ج 5، ص 368.

10 - مفاخر اسلام، ج 3، ص 253.

11 - میزان الاعتدال، ذهبی، ج 4، ص 26 و 30.

12 - رجال، نجاشی، ص 399.

13 - معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 207.

14 - رجال، نجاشی، ص 402.برگرفته از :

http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=4180MagazineNumberID=4749MagazineArticleID=38506

توضیحاتی در مورد امام رضا علیه السلام
حضرت رضا (ع) در سال يك صد و چهل و هشت در مدينه متولد شد ...

لطفاً در رابطه با زندگاني امام رضا(ع) اجمالاً توضيحاتي بفرماييد؟

حضرت رضا (ع) در سال يك صد و چهل و هشت در مدينه متولد شد، گروهي گفته‏اند آن جناب در روز جمعه يازدهم ذي القعده سال يك صد و پنجاه و سه پس از پنج سال از وفات حضرت صادق (ع) متولد شده است، اين روايت را شيخ صدوق نقل كرده و بعضي هم عقيده دارند تولد آن جناب روز پنجشنبه بوده است، مادرش ام ولدي بود كه او را ام البنين مي¬گفتند و اسم حقيقي‏اش نجمه بود، گفته شده كه نام مادر حضرت رضا (ع) سكن النوبيه و يا تكتم مي¬باشد.

 حضرت رضا (ع) در آخر ماه صفر و يا بيست و سوم ماه رمضان سال، دويست و سه در سن پنجاه و پنج سالگي در قريه سناباذ از توابع طوس چشم از جهان فرو بست، و بعد از وفات پدر بزرگوارش مدت بيست سال امامت كردند، و ايام امامت آن حضرت مصادف بود با ايام هارون الرشيد و امين و مأمون فرزندان هارون و در هنگام خلافت مأمون با سمّ از دنيا رفت.

علت اينكه آن جناب را رضا نام نهادند از اين جهت بود كه خداوند از وي رضايت داشت، و هم چنين حضرت رسول و ائمه اطهار عليهم السّلام از وي خوشنود بودند، و گفته شده: علت تسميه آن جناب به «رضا» براي اين بود كه مخالف و موافق از وي راضي بودند.(1)

پي نوشت:

1. إعلام الوري بأعلام الهدي‏،فضل بن حسن طبرسي(م 548 ق‏)،ترجمه عزيز الله عطاردي،انتشارات اسلاميه، تهران، 1390 ق.ص423-424

شهید محمد علی رجایی چه كسی بود ؟
شهيد محمد علي رجايي ، در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد ...

شهید محمد علی رجایی چه كسی بود ؟ تفسیری از كار های وی را شرح دهید؟

شهيد محمد علي رجايي ، در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايي را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداي در همين شهرستان به انجام رساند. در سن چهار سالگي از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تكفل مادر مهربان و منيع الطبع قرار گرفت . در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و سال بعد يعني در 1328 وارد نيروي هوايي شد. در مدت 5 سال خدمت در نيروي هوايي ، دوره متوسطه را با تحصيل شبانه گذراند، سپس در سال 1335 به دانشسراي عالي رفت و به سال 1338 دوره ليسانس خود را در رشته رياضي به پايان برد و به سمت دبير رياضي به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتيب در شهرستانهاي خوانسار، قزوين و تهران به تدريس ، اشتغال ورزيد.

شهيد رجائي در مدت تدريس ، هميشه آموزگاري دلسوز، پركار و شايسته بود و ضمن تدريس ، به فرا گرفتن علوم اسلامي و انجام فعاليتهاي سياسي همت مي گماشت . در سال 1340 به عضويت نهضت آزادي در آمد كه منجر به دستگيري وي (در ارديبهشت 1342) و پنجاه روز زندان شد. پس آزادي از زندان با شهيد باهنر به سازماندهي مجدد هيات موتلفه پرداخت و براي پرورش افرادي كه بتوانند نبردي مسلحانه را اداره نمايند به اعزام داوطلباني به جبهه فلسطين دست زد. در همين رابطه و براي تكميل برنامه مزبور (در سال 1350) خود شخصا به خارج از كشور سفر كرد. ابتدا به فرانسه و تركيه رفت و از آنجا عازم سوريه شد.

شهيد رجايي همگام با فعاليتهاي سياسي لحظه اي نيز از خدمات فرهنگي غافل نبود از آن جمله تدريس در مدارس كمال و رفاه ، همكاري با بنياد رفاه و تعاون اسلامي با همكاري شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي و شهيد دكتر باهنر و آيت الله هاشمي رفسنجاني .

ايشان با نهايت شجاعت و شهامت مدت دو سال ، در زندانهاي انفرادي رژيم پهلوي انواع و اقسام شكنجه ها را تحمل نمود و چون كوهي استوار مقاومت كرد. در اثر اين مقاومتها او را به زندان قصر و سپس به اوين فرستادند. او در زندان به ماهيت واقعي منافقين پي برد و از آنها تبري جست . دوران زندان مجموعا چهار سال به درازا كشيد و شهيد رجائي در سال 1357 با اوج گيري انقلاب اسلامي همراه ديگر زندانيان سياسي آزاد شد و بلافاصله وارد مبارزات سياسي و فرهنگي گرديد و به اتفاق عده اي از همكارانش براي بسيج و سازماندهي مبارزات مخفي معلمان مسلمان ، تلاش گسترده اي را آغاز كرد و موفق به ايجاد انجمن اسلامي معلمان شد. او در راه پيماييهاي عظيم سال 1357 مخلصانه و با تمام توان كوشيد و نقش موثري در فعاليتهاي تبليغاتي آنها داشت .

شهيد رجائي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در سال 1358، مسئوليت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتي كردن كليه مدارس شد. سپس به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي انتخاب گرديد و به دنبال تمايل مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 18/5/1359 به عنوان اولين نخست وزير جمهوري اسلامي ايران به مجلس معرفي و با راي قاطع به نخست وزيري انتخاب شد. شهيد رجائي در اين مسئوليت خطير، علي رغم اين كه به فاصله بسيار كوتاهي با توطئه عظيم استكبار جهاني در ايجاد جنگ تحميلي از سوي رژيم صدام روبرو شد و همچنين كارشكني هاي بني صدر و متحدانش و خرابكاريهاي منافقين و ساواكيها را در پيش رو داشت ، اما توانست به بهترين وجه از عهده انجام وظايف و مسئوليتهاي سنگين خود بر آيد.

به دنبال عزل بني صدر از رياست جمهوري ، شهيد رجائي با راي اكثريت مردم محرومي كه شاهد تلاشهاي صادقانه ((اين فرزند صديق ملت و مقلد با وفاي امام ((ره )) بودند به رياست جمهوري انتخاب شد. دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي كه توان تحمل وجود اين مايه اميد مستضعفان و عنصر ارزشمند و دلسوز را نداشتند در هشتم شهريور ماه 1360 او را به همراه يار قديمي اش شهيد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيري به شهادت رساندند. (1)

پی نوشت:

www.ghadeer.org/site/dowran/mash/ma1/raja.HTM.1     

پذیرش قطعنامه از جانب امام خمینی
امام انسان وظیفه شناس بود، لذا در مسایل مربوط به جنگ نیز بر اساس وظیفه عمل كرد.

آیا پذیرش قطعنامه از جانب امام خمینی كار درستی بود؟

حقیقت آن است كه امام راحل درعرصه های عرفان، فقه ، سیاست ...، موفقیت های چشمگیری داشت. این امر نیز موجب گردید دشمنان علیه ایشان تبلیغات نمایند. برخی- متاسفانه - تحت تاثیر این امرقرار گرفتند ، مبانی وشخصیت وی رازیرسوال بردند؛ اما امام را ملت ما و انساهای آزادی خواه دوست می دارند. و یاد او در تاریخ جاوید است. ما بر این باوریم امام انسان وظیفه شناس بود، لذا در مسایل مربوط به جنگ نیز بر اساس وظیفه عمل كرد. مطالب زیر نشان می دهد هر آنچه را امام- درمورد قطعنامه 598انجام داد، برمصلحت جامعه بوده است:

در پایان جنگ هر چند ویژگی‏های روانی و شخصیتی صدام هنوز موجود بود، چنان كه در حمله به كویت دوباره بروز كرد. ولی شرایط بین‏المللی و منطقه‏ای دیگر به هیچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند، بنابراین در قطع‏نامه 598 شورای امنیت بسیاری از خواسته‏های مشروع و بر حق جمهوری اسلامی ایران را لحاظ كرده و عزم خود را بر پایان یافتن جنگ نمایان ساختند.

در این جا به صورت اختصار به بعضی از مهم‏ترین زمینه‏های آن اشاره می‏شود:

در سال‏های پایانی جنگ، با احساس جهانی پیروزی‏ نظامی ایران شرایط به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر كرده بود و اینك در كارنامه‏ نظامی ایران، نقاط درخشانی (همچون بازپس‏گیری) خرمشهر، تصرف جزایر مجنون، فتح فاو، و نقاطی در كردستان عراق) به چشم می‏خورد. در عرصه سیاسی نیز جمهوری اسلامی ایران موفق شده بود، دوبار تلاش عراق برای ریاست بر جنبش غیرمتعهدها را، خنثی سازد و با برنامه‏ها و اقدامات تبلیغی ـ سیاسی خود، حقیقت متجاوز بودن عراق و واقعیت تساهل و تسامح جهانی را نشان دهد. از این رو ادامه‏ جنگ و منازعه به خصوص به شكلی كه در ماه‏های آخر (حمله به نفتكش‏ها و مختل شدن امنیت خلیج فارس و...) به ضرر برخی قدرت‏های بزرگ بود. از سوی دیگر پیروزی‏های نهایی ایران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمان‏های ایران در مورد عراق، نشانه‏ شكست كامل سیاست‏های غرب در حمایت از عراق به شمار می‏آمد. كشورهای حامی عراق به وحشت افتاده بودند. و خود عراق نیز، بعد از سالها جنگ و متحمل شدن شكست‏های پی در پی، دریافته بود كه در آن شرایط نه تنها امكان پیروزی بر ایران را ندارد؛ بلكه باید به هر ترتیب ممكن و با تمسك به هر وسیله‏ای، از شكست خود جلوگیری كند و به جنگ اشغالگرانه پایان دهد.

در چنین فضایی و پس از یأس قدرت‏های بزرگ از شكست ایران، باعث شد آنان قطعنامه‏ 598 را ـ كه بر خلاف قطعنامه‏های پیشین تا اندازه متضمن نظریات و حقوق مسلّم ایران بود ـ به تصویب برسانند. اما این قطعنامه به رغم نقاط مثبت خود، دارای نقاط ضعف و ابهامات زیادی بود، (1). و تردیدهایی را در پذیرش این قطعنامه از سوی ایران به وجود آورده بود. لذا قدرت‏های بزرگ ـ كه مصمم بر پایان جنگ بودند ـ فشارهای نظامی و سیاسی زیادی را برای قبول قطعنامه، به ایران وارد آوردند. این فشارها، عبارت بود از، دخالت مستقیم آمریكا در جنگ و حمله به هواپیمای مسافربری ایران، تشدید حملات و حضور آمریكا در خلیج فارس، بمباران سكوهای نفتی ایران، بمباران شیمیایی مناطق مسكونی و جبهه‏ها از سوی عراق و... و سرانجام بر اثر این عوامل، ایران تصمیم به پذیرش قطعنامه‏ 598 و قبول آتش بس گرفت. البته قبول آن در چنین شرایطی، به فرموده امام(ره) به منزله نوشیدن جام زهر بود. ولی با توجه بشرائط ان زمان راهی جز ان وجود نداشت، و ادامه جنگ یك نوع خود كشی به حساب می امد .

مقاومت دفاع بی‏نظیر ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی، در مقابل هجوم قدرت‏های بزرگ ـ به رغم همه‏ مشكلات و ناملایمات ـ انقلاب نوپای اسلامی را بیمه و بسیاری از حقوق مسلّم ایران را تأمین نمود. هم­چنین استقلال و تمامیت ارضی كشور را تضمین كرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت در مقابل استكبار جهانی داد.(2)

پینوشتها:

1. علی‏اكبر ولایتی، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1376، ص 243.

2. جهت مطالعه بیشتر ر.ك: جنگ تحمیلی (مجموعه مقالات، ص 51 و 232 )؛ تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی، ص 137، علی‏اكبر ولایتی؛ آغاز تا پایان، سیری در جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه؛ پس از بحران، هاشمی رفسنجانی كارنامه و خاطرات، 1361؛ علیرضا لطفی

اگر قرآن كلام خدا باشد در آیات مکی و مدنی نباید حرف خدا عوض شود
اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت ...

آیات مكی و مدنی با هم فرق میكنند و اگر قرآن كلام خدا باشد نباید حرف خدا عوض شود مثلا در اوایل اسلام كه اسلام ضعیف بوده است در قرآن آمده است كه "لكم دینكم و لی دین" اما در اواخر كه اسلام قدرت می گیرد آیه هایی می آید كه كافران را فقط بكشند (آیه های اول سوره توبه) دلیل این تفاوت چیست؟

اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت

 كرد . در سوره مزمل كه از حیث ترتیب نزول، سومین سوره است و در مكه نازل شده ،خداوند متعال در آیه 11 می فرماید:

«وَ ذَرْنيِ وَ المْكَذِّبِینَ أُوْليِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلا؛

  مرا با تكذیب كنندگان توانگر و خوشگذران واگذار، و آن ها را اندكي مهلت ده».

 رسول خدا (ص) مأمور بود در مقابل اذیت و آزار كفار مكه صبر كند تا موقعیت جهاد فراهم گردد، ولی در عین حال خداوند متعال با عبارت كوتاه و گویای « آن ها را اندكی مهلت ده» كفار را تهدید می كند . این عبارت كنایه از این است كه باید به زودی منتظر اذن جهاد از سوی خداوند متعال باشند تا خدا به دست سربازان اسلام به حساب آن ها برسد.

همچنین زمانی كه پیامبر (ص) در مدینه تشكیل حكومت اسلامی داد و عازم فتح مكه شد، بعد از فتح مكه، دست به كشت و كشتار نزد . اعلام عفو عمومی نمود .بنابراین روحیه عفو و صبر پیامبر (ص) بعد از تشكیل حكومت اسلامی در مدینه تغییر نكرده بود.

دوم: سخن بليغ سخني است كه متناسب با مقتضاي حال صادر شود . به همين مناسبت شيوه گفتار در هنگام اندرز و موعظه بايد از اسلوب سخن در هنگام تشويق به جنگ و تشريع قانون تفاوت داشته باشد . قرآن كريم كه در نهايت فصاحت و بلاغت مي باشد، اين اسلوب را رعايت نموده است . دوران مكه دوران اندرز و موعظه است . وقتي اتمام حجت شد و مشركان مكه مسلمانان را در مكه قتل عام نموده و از شهر و ديار خود خارج نمودند و پيامبر (ص) مجبور به هجرت به مدينه شد، در مدينه زمينه تشكيل حكومت اسلامي و تشكيل سپاه و نيروي نظامي براي مقابله با مشركان مكه ( كه انواع ظلم ها را نسبت به مسلمانان انجام داده بودند) فراهم شد.

سوم:پیامبر (ص) با كفار مكه نجنگید تا به زور دیندار شوند، بلكه جنگید تا مانع دینداری مسلمان ها نشوند . جنگ هایی كه در اسلام تجویز شده، برای دفاع از اسلام و رفع موانع دینداری مردم است . یكی از موانع دینداری مردم، حاكمان ظالم هستند كه دستورات اسلام را مانع حكمرانی خود می دانند. در همه عصرها با همه توان به مقابله با دین خدا و محو دین خدا می پردازند .

 اگر حاكمان جور، مانع از دینداری مردم نشوند، بسیاری از مردم طبق فطرت خدادادی متمایل به دین می شوند . وظیفه پیامبر (ص) ابلاغ وحی و دستورات الهی است ،نه مجبور كردن مردم به دینداری. پیامبر (ص) برای اعلام دعوت جهانی، به سران ممالك مختلف نامه می نویسد . اگر در جایی دستور به جنگ داده شده ،جنگ با كسانی است كه علیه دین و حكومت دینی فتنه انگیزی می كنند و یا مانع از تبلیغ دین در منطقه تحت حكومت خود می شوند. دین با مردم سر جنگ ندارد . برای هدایت مردم به سعادت ابدی و نهایی نازل شده است.  دین با دشمنان مردم و كسانی كه مانع هدایت مردم می شوند، مقابله می كند.

بنابراین اگر خداوند متعال در سوره توبه و مانند آن دستور قتل كافران را داده، دلیل خاصی داشته كه ضمن آیات بیان شده است. در اولین آیه ای كه اذن جهاد با مشركان داده شد، خداوند متعال فرموده:« وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛(1)

با كساني كه با شما جنگ مي‏كنند، در راه خدا بجنگيد» .

 در ادامه فرمود:« وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ؛(2) و از آن جا كه شما را رانده‏اند، برانيدشان».

یعنی سبب قتال با مشركان مكه جنایاتی است كه علیه مسلمانان انجام می دادند. آن ها را از شهر و دیار خود بیرون رانده بودند . روشن است كه هیچ شخص عاقلی مقابله به مثل با دشمن را قبیح نمی داند.

همچنین در آیه 6 سوره كافرون كه خداوند متعال فرموده:« لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين؛شما را دين خود، و مرا دين خود» منظور این نیست كه در این آیه بت پرستی را تجویز نموده و آن را دین و آیینی مشروع دانسته، بلكه لحن آيات به خوبي نشان مي‏دهد كه اين تعبير نوعي تحقير و تهديد است، يعني آئين شما به خودتان ارزاني باد! به زودي عواقب نكبت‏بار آن را خواهيد ديد، شبيه آنچه در آيه 55 سوره قصص آمده:

«وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ؛

مؤمنان هر گاه سخن لغوي را بشنوند، از آن روي مي‏گردانند، و مي‏گويند: اعمال ما براي ما و اعمال شما براي خودتان، سلام بر شما (سلام وداع و جدايي) ما طالب جاهلان نيستيم».

 شاهد گوياي مطلب صدها آيه قرآن مجيد است كه شرك را در تمام اشكالش مي‏كوبد. از هر كاري منفورتر مي‏شمرد. گناهي نابخشودني مي‏داند.(3)

پی نوشت ها:

1.بقره(2) آیه 190.

2.همان، آیه 191.

3.آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش ، ج‏27، ص 390

صفحه‌ها