پرسش وپاسخ

در علم صرف آمده فعل مضاعف در معرض ادغام است

محدوده فعاليت اين مركز پاسخ گويي به شبهات ديني و قرآني است و پاسخ گويي به سؤالات مربوط به ادبيات عرب و علم صرف از محدوده فعاليت اين مركز خارج است.

اما به اختصار بايد بگوييم كه چنانكه در علم صرف آمده فعل مضاعف در معرض ادغام است؛ ادغام در بعضي از صيغه‏هاي فعل مضاعف، واجب و در بعضي جائز و در بعضي ممتنع است.

در پنج صيغه اول ماضي ادغام واجب است. زيرا حرف دوم متحرك و حرف اول جائز التسكين است و يكي از جاهائي كه إدغام واجب است  صورتي است كه هر دو حرف متحرك در يك كلمه باشند، ولي اولي جائز التسكين باشد.

در بقيه صيغه‏هاي ماضي إدغام ممتنع مي‏باشد و فك ادغام مي شود زيرا حرف دوم ساكن و سكون آن به جهت اتصال به ضمير رفع متحرك است.

ادغام در دو صيغه جمع مؤنث مضارع ممتنع و در بقيه صيغه‏ها واجب است دليل امتناع و وجوب همان است كه در ماضي گفته شد.

ادغام در صيغه‏هاي 1، 4، 7، 13 و 14  امر جائز و در صيغه‏هاي 6 و 12 ممتنع و در بقيه واجب است دليل امتناع و وجوب همان است كه گذشت و دليل جواز در آن پنج صيغه اين است كه حرف دوم بخاطر عامل جزم يا بناء ساكن است روشن است كه در اين پنج صيغه اگر بخواهيم ادغام كنيم. بايد حرف دوم را حركت دهيم حركت آن مي‏تواند فتحه يا كسره و اگر عين الفعل مضموم است فتحه يا كسره يا ضمه باشد بنا بر اين در مضموم العين چهار وجه و در غير آن سه وجه جائز است.(1)

پي نوشت ها:

1. ر.ك: طباطبايي، محمد رضا، صرف ساده، قم، دار العلم، 1380، ص 131.

 

حرف " ض "در تلفظ آن كناره زبان از طرف چپ يا راست با دندانهاي آسياي همان طرف برخورد مي كند. حرف " ص " مخرج تلفظ آن ...

حرف " ض "در تلفظ آن  كناره زبان از طرف چپ يا راست با دندانهاي آسياي همان طرف برخورد مي كند.

حرف " ص " مخرج تلفظ آن بخش جلوي سطح زبان و سطح صاف پشت لثه ثناياي بالا مي باشد.

حرف " ط " قسمت جلو سطح زبان با برآمدگي كام بالا و لثه دندانهاي ثنايا مي باشد.

سه حرف " ظ ، ذ ، ث " بخش مجاور نوك زبان با لبه دندانهاي ثناياي بالا مي باشد.

دو حرف " ع ،ح ، " حروف حلقي هستند و از وسط حلق ادا مي شوند.

حروف ديگر تفاوت چنداني با  فارسي ندارند.(1)

براي آشنايي بيشتر به كتاب روان خواني و تجويد قرآن مراجعه كنيد.(2)

پي نوشت ها:

1. علي حبيبي،محمد رضا شهيدي، روان خواني و تجويد قرآن كريم، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، ص94.

2. همان.

امالة بر وزن إجاره مصدر ثلاثي مزيد از باب افعال از ماده و ريشه «ميل» است.

اين واژه از حيث لغوي به معناي ميل دادن است و در اصطلاح علم  تجويد، ميل دادن فتحه به جانب كسره و الف بطرف ياء است. البته در كتب تجويد اماله بمعاني ديگر نيز نگاشته شده از جمله ميل دادن كسره به ياء مانند بسم اللّه ولي مشهورترين آنها همانست كه گفته شد.

اماله بر دو قسم است: صغري و كبري.

1- اماله صغري: آنست كه فتحه و الف اندكي به سمت كسره و ياء ميل داده شوند يعني بين فتحه و كسره يا بين الف و ياء مانند:

 إِنَّا (بدرستيكه ما)- إِيَّاكَ (تو را)- كه فتحه ما بعد كسره در هر دو كلمه اماله مي شود.

2- اماله كبري: ميل دادن بسيار فتحه به طرف كسره و الف به جانب ياء است. وجود اين نوع إماله در قرآن و موارد آن با توجه به اختلاف قرائاتي كه وجود دارد مختلف مي شود. مثلا در خصوص كلمه مجريها در آيه 41 سوره هود طبق روايت حفض از عاصم اماله كبري صورت مي گيرد يعني فتحه راء به كسره ادا مي شود و براي اينكه اماله حاصل گردد. بايد حرف مزبور اندكي كشيده شود.

حمزه و كسائي و حفص كلمه مزبور را مصدر ميمي (بر وزن مفعل) دانسته و بشرح بالا اماله كبري نموده‏اند قراء غير كوفي بضم ميم و الف بعد از راء «مجريها و مرسيها» قرائت كرده‏اند تا هر دو كلمه مشابه باشند و ابوبكر كلمه اوّل را بفتح ميم و ترك اماله «مجريها» خوانده.

ابو رجاء عطاردي بنا بر فاعليّت از إجري و إرسي از باب افعال بضم ميم و كسر راء «مجريها و مرسيها» خوانده تا صفت نام خدا باشد.

عمر بن عبد الرحمن بن محيصن و ابو بكر آنرا اسم مكان دانسته و بفتح ميم و با الف بعد از راء و بدون اماله «مجراها و مرساها» قرائت كرده‏اند.

ابو عمرو و كسائي در تمام قرآن كلمه كافِرِينَ را اماله كبري كرده و فتحه كاف را بكسر خوانده‏اند.

بنابراين معيار إماله كبري اختلاف قرائاتي است كه وجود دارد.

اما فائده اماله: سهولت و آساني تلفظ است، زيرا كه زبان با فتح بالا مي‏رود و با اماله پايين مي‏آيد، و پايين آوردن زبان سبك تر از بالا بردن آن است، و هر كس اماله داده روي همين جهت است‏. وجه ديگر اماله اشعار باين است كه اصل الف، خود از «ي» يا «و» مكسوره مي باشد مانند زاغَ (ميل به باطل كرد)- خافَ (ترسيد) كه در اصل زيغ- خوف بوده و ياء و واو متحرك ما قبل مفتوح، قلب به الف شده است.(1)

پي نوشت ها:

1. ر.ك بيگلري، حسن، سر البيان في علم القرآن، بي جا، كتابخانه سنايي، بي تا، ص 222. 

حرف حاء در  زبان فارسي به شكل (هـاء) تـلفّظ مي شود. اما مخرج و محل توليد حرف حاء در زبان عربي در وسط حلق و با فشردگي است تا با حرف (هاء) اشتباه نشود.(1) اين حرف به نحوي توليد مي‌شود كه در اثر تنگ ‌شدن ديواره‌هاي حلق، هواي بازدم بدون اينكه مرتعش‌شود سايش پيدا مي‌كند و صداي گرفته حاء ايجاد مي‌شود.  نكته مهم اين است كه افراط و فشار در حرف حاء آن را به حرف خاء تبديل مي‌كند كه اگر اينگونه تلفظ در حالت نماز و به صورت عمدي صورت بگيرد موجب بطلان نماز مي گردد.

پي نوشت ها:

1. حبيبي، علي و شهيدي، محمد رضا، روانخواني و تجويد قرآن كريم، قم، روحاني، پاييز 1378، ص 106.

 

 

اين دو كلمه از حيث ادبيات عرب، مصدر ثلاثي مزيد باب تفعُّل هستند و طبق قواعد صرفي كه در آنها اجرا مي شود همانند كلمه «ترقّي» لام الفعل آنها به صورت ياء ما قبل مكسور قرائت مي شود. البته كلمه «تولي» (مختوم به الف) نيز در زبان عربي داريم. اما مصدر نيست و معناي آن با آنچه به عنوان عنصري از فروع دين است تفاوت دارد.

شيطان اسم خاص نيست، بلكه «اسم عام» است و...

شيطان اسم خاص نيست، بلكه «اسم عام» است و بر هر موجود طغيانگر و گمراه كننده اطلاق مي‌شود. به همين خاطر آيات قرآن از شياطين جنّي و انسان سخن گفته است. اما آن كه بر آدم سجده نكرد، ابليس است كه به خاطر فريبكاري نام شيطان بر او نهاده شد. بنابر اين به هر موجود وسوسه‌گر و گمراه كننده، شيطان گفته مي‌شود.

اما اگر بخواهيم به صورت مفصل تري به سوال شما بپردازيم، بايد بگوييم: شياطين جمع شيطان است، شيطان به معناي موجود شرير است و موجودي كه شرّ در وجود او ملكه راسخه شده، او را شيطان گويند. ابليس نيز چون منشأ و مركز همه شرارت هاست، شيطان گفته است. (1) بنابراين شياطين متعدد و فراوان اند. هم از جنس جنيان اند و هم از نوع آدميان. قرآن كريم فرمود:«... لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ... »(2) براي هر پيامبري دشمني انساني و جني وجود دارد. پس شياطين دسته ي ويژه اي از جنيان و آدميان هستند كه كارشان شرارت است. ميان شياطين جن فرد ممتازي در شيطنت وجود دارد كه او را ابليس گويند. (3)

اما درباره چگونگي تكثير و پيدايش شياطين بايد گفت: براي اين مفهوم سه مصداق در قرآن ذكر شده :

1 . ابليس كه همان "الشيطان الرجيم" است:

«إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ؛ (4) او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي‏دهم». منظور از شيطان رجيم كه در اينجا مادر مريم او و ذريه اش را از شرّ وي به خدا پناه مي دهد، و در هر جاي قرآن كه ذكر شده، شيطان جن و "ابليس" است كه مظهر عصيان در برابر حق مي باشد.

2. شيطان هاي جني كه ظاهرا ذريه و لشكر ابليس هستند: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلا ؛ (5) همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاي من اولياي خود انتخاب مي‏كنيد، در حالي كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداري از شيطان و فرزندانش به جاي اطاعت خدا،) چه جايگزيني بدي است براي ستمكاران!».

3. شيطان هاي انساني كه مريدان و ياوران ابليس و ذريه او مي باشند:

«وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ؛ (6) و هنگامي كه با شيطان هاي خود خلوت مي‏كنند، مي‏گويند:«ما با شمائيم! ما فقط (آن ها را) مسخره مي‏كنيم».

اين شياطيني كه منافقان به هنگام خلوت با آن ها ، خود را مسخره كننده مؤمنان معرفي مي كنند، شياطين انساني هستند؛ يعني همان رهبران نفاق و گمراهي.

بنا بر اين شيطان يك مفهوم است كه مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد كه هم از جن هستند و هم از انسان ها و جمع آن شياطين است.

نتيجه گيري: از آنجايي كه شيطان بزرگ و معلم، شيطان رانده شد? از درگاه الهي است، وقتي شما "اعوذبالله من الشيطان الرجيم" مي گوييد، شياطين ديگر كه شاگردان اين شيطان است را در بر مي گيرد؛ لذا واژ? شيطان رجيم از آل شيطان، عام و كلي تر است و با گفتن شيطان، بقي? شياطين را هم در بر مي گيرد.

پي نوشت ها:

1. محمدتقي مصباح، معارف قرآن، ص297-298، قم: نشر مؤسسه در راه حق، 1366ش.

2. انعام(6)آيه 112.

3.محمدتقي مصباح،  معارف قرآن، ص498. قم: نشر مؤسسه در راه حق، 1366ش.

4. آل عمران (3) آيه 36.

5. كهف (18) آيه 50.

6. بقره (2) آيه 14.

تلفظ حرف «ع»:

 در زبان فارسي حرف « ع» مانند «أ» تلفظ مي شود. مثلاً مي نويسيم « علم»، و مي خوانيم « الم»، يا مي نويسيم « عدس» مي خوانيم « ادس»، در زبان عربي چنين تلفظي صحيح نيست.

در زبان عربي «ع» از وسط حلق تلفظ مي شود. هنگام توليد آن ديواره هاي وسط حلق به هم نزديك شده و فضاي وسط حلق تنگ مي شود و به خاطر ارتعاش تارهاي صوتي هنگام تلفظ آن، صداي حرف به صورت آشكار شنيده مي شود:

تذكر: نماز گزاران عزيز مراقب باشند حرف «ع» را درشت تلفظ نكنند، خصوصاً در كنار حرف « ت» در كلمه « نستعين» كه موجب درشت تلفظ شدن حرف «ت » مي شود و نماز را دچار اشكال مي كند.

تلفظ حرف «ح»:

اين حرف در فارسي مانند « ه» تلفظ مي شود. مثلاً كلمه « احمد» را همانند كلمه « اهمد»، يا « حلال» را به سان «هلال»مي خوانيم. اما در زبان عربي «ح» به گونه اي ديگر تلفظ مي شود.

در زبان عربي «ح»از وسط حلق تلفظ مي شود. هنگام تلفظ آن ديواره هاي وسط حلق به هم نزديك شده و حالت انقباض پيدا مي كند، در نتيجه فضاي حلق تنگ شده و صداي حرف شنيده مي شود.

به خاطر عدم ارتعاش تارهاي صوتي، صداي «ح» خفيف بوده و با گرفتگي همراه است، به عبارت ديگر، صدايي مانند صداي صاف كردن گلو ايجاد مي شود.

چند تذكر

1. حرف «ح» نبايد درشت تلفظ شود.

2. هنگام تلفظ «ح»،فشار زياد به حلق موجب توليد صدايي شبيه «خ» مي شود، كه بايد ازآن پرهيز كرد.

3. برخي از افراد، حرف « هـ » را در نماز مانند « ح » تلفظ مي كنند كه صحيح نيست و نماز را دچار اشكال مي كند. بنا بر اين حرف «هـ » در اذكار نماز ( مثل قل هو الله - اشهد - اله ...) همانند تلفظ فارسي اين حرف است.

در منابعي كه در دسترس ماست آمار دقيقي از تعداد كلماتي كه حروف ناخوانا در آن بكار برده شده وجودندارد

 و لذا پاسخ مختصري درباره حروف ناخوانا ارائه مي دهيم و در ضمن آن چند نمونه از كلماتي كه حروف ناخوانا در آن وجود دارد را ذكر مي كنيم.

در قرآن كريم به چهار حرف (ا  ل  و  ي) بر مي خوريم كه در بعضي از كلمات نوشته شده ولي خوانده نمي شوند. در اين نوشتار مختصر با موارد آنها آشنا خواهيم شد.

1: پايه و كرسي همزه:

مانند:فؤ ادُ،  يبْدِئُ ، يَسْتَهْزِئُ ، مُؤْصَدَةٌ،  مُؤْمِنٌ

2: پايه و كرسي الف مدّي:

مانند: صَلَوة،  ضُحَي،  تَلَيها.

3: الفِ جمع:

مانند: نَصَرُوا ، فَرِحُوا ، امَنُوا ، كانُوا ، صَبَرُوا ، تَعْثَوْا.

4: واو مدّي در شش كلمه:

چگونگي نوشتن و قرائت اين شش كلمه عبارت است از:

نوشته شده:

اُولِي،  اُولُوا،  اُولاءِ،  اُولاتِ،  اُولئِكَ،  سَاُوريكُمْ.

خوانده شده:

اُلِي،  اُلُوا،  اُلاءِ،  اُلاتِ،  اُلئِكَ،  سَاُريكُمْ.

5: همزه وصل در وسط كلام:

مانند: همزه اُدْخُلُواْ در «يا قَوْمِ ادْخُلُواْ»

6: حروف مدّي نزد همزه وصل:

مانند: وَ اِذَا الجِبالُ ، فِي الْمَدِينَةِ ، ذُوالْعَرْشِ.

كه خوانده مي شوند:

وَ اِذَلْجِبالُ،  فِ‍لْمَدِينَةِ،  ذُلْعَرْشِ.

7: لام (ال) تعريف نزد حروف شمسي:

مانند:النِّساءَ،  الرَّضاعَةَ،  الصَّلَواتِ(1)

پي نوشت ها:

1. براي مطالعه تفصيلي ر.ك: حبيبي، علي و شهيدي، محمد رضا، روانخواني و تجويد قرآن كريم، قم، روحاني، پاييز 1378، ص 47 تا ص 56 (درس هشتم و نهم).

 

در اسلام به تلاوت قرآن، با صداي خوش سفارش شده است كه در اين‏جا به بازگويي چند روايت مي‏پردازيم:

رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله فرمود:  «هر چيزي زيوري دارد و زيور قرآن آواز خوش است».

«قرآن را با آواز و نواي [متين‏] عرب بخوانيد . از آواز [مبتذل‏] اهل فساد و گنه‏كاران كبيره پرهيز كنيد».

«آواز خوش زيوري براي قرآن است».

«قرآن را با صداي خود خوش كنيد؛ زيرا صداي خوش زيبايي قرآن را افزون مي‏كند».

«قرآن را با آوازتان زينت بخشيد».

امام صادق عليه السّلام نيز در تفسير آيه: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا»  فرموده : هو ان تتمكث و تحسن به صوتك؛

به اين معناست كه آن را با تأنّي‏ بخوانيد و صداي تان را خوش داريد.

 

رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله فرمود: «قرآن با آهنگي حزين نازل شده، پس آن را با گريه [برخاسته از وجد] بخوانيد . اگر گريه نكرديد، لحن گريه به خود بگيريد . آن را با آواز خوش بخوانيد، كه هر كس آن را با آواز خوش نخواند، از ما نيست».

«از ما نيست هر كس قرآن را با آواز خوش نخواند».

امام صادق عليه السّلام فرمود: «قرآن با حزن نازل شده، پس آن را با لحني حزين بخوانيد» .

بر همين اساس، امامان اهل بيت عليهم السّلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل و صداي بلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود.

معاوية بن عمار روايت مي‏كند كه به ابي عبد اللّه عليه السّلام گفتم: آيا هر كس، دعا يا قرآن مي‏خواند، اگر صدايش را بلند نكند، گويي چيزي نخوانده ؟ فرمود: «همين‏طور است، علي بن الحسين عليه السّلام در تلاوت قرآن، خوش صداترين مردم بود . هنگام تلاوت صدايش را چنان بالا مي‏برد كه تمام اهل خانه بشنوند». امام صادق عليه السّلام در خواندن قرآن خوش صداترين مردم بود. هرگاه شب براي تلاوت بيدار مي‏شد، صدايش را بالا مي‏برد . وقتي سقاها و ديگر عابران از آن مسير مي‏گذشتند، مي‏ايستادند و به تلاوت او گوش مي‏دادند .

هم‏چنين روايت است كه موسي بن جعفر عليه السّلام نيز صدايي خوش داشت . قرآن نيكو تلاوت مي‏كرد.  روزي فرموده بود: «علي بن الحسين عليه السّلام با صداي بلند قرآن مي‏خواند تا شايد ره‏گذري از آن‏جا بگذرد و به خود آيد. وقتي امام چنان كرد، ديگر مردم آن را تاب نمي‏آوردند». از او پرسيده شد: آيا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله در نماز جماعت صدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمي‏كرد؟ فرمود: «رسول اللّه  فقط آن‏گونه كه در توان مردم بود ،تلاوت مي‏فرمود».

هم‏چنين از امام علي بن موسي الرضا و او از پدر و نياكانش از رسول اللّه  نقل است كه فرمود:

«قرآن را با آواز خوش بخوانيد؛ زيرا آواز خوش زيبايي قرآن را افزون مي‏كند»، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ».(1)

پي نوشت:

1. آيت الله معرفت. محمد هادي .علوم قرآني . موسسه فرهنگي التمهيد .ص 92 3 با تلخيص .

 

مخارج ظا و ذال و ثا اتصال روي سر زبان است به تيزي سر دندان هاي ثناياي بالا . آن ها را حروف ذولقي مي نامند .

 مخرج ظا پيش از ذال و ثا است و ظا صفت اطباق و استعلا نيز دارد (1).

به تعبير ديگر: مخرج «ظاء» با حروف «ذال» و «ثاء» يكي است و دقيقا همانند «ذال» تلفّظ مي‏شود، با اين تفاوت كه در اداي حرف «ظاء» زبان به طرف كام رفته، با آن منطبق مي‏شود، كه همين امر سبب درشت ادا شدن اين حرف مي‏گردد.(2)

پي نوشت:

1 . سر البيان في علم القرآن. حسن بيگلري،ص 164 .

2.: سيد جواد سادات فاطمي‏ ، تجويد عمومي، ص: 15

 

صفحه‌ها