پرسش وپاسخ

علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.

پرسش:

چرا اهل سنت بااینکه می‌دانند عيد و واقعه غدير درست می‌باشد. ولي به آن اعتراف نمی‌کنند سبب چيست؟

پاسخ:
بیش‌تر انديشمندان اهل سنت قبول دارند كه حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه»(1) مربوط به امام علي (ع) است. علامه اميني اسامي سي تن از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.(2) برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» يادآور شده‌اند كه شأن نزول آن امام علي (ع) بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیان‌شده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حكاني، (5) شهاب‌الدین آلوسي، (6) و ... تصريح کرده‌اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي (ع) است. ازاین‌جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور می‌کند. اهل سنت باور دارند كه حادثه عظيم و تاريخي غدير و سخنان پيامبر اكرم (ص) صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي (ع) است. هيچ دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد يا اگر روايت به امامت امام علي (ع) دلالت دارد، دلالت صحيح و روشن نيست.
دليل آن است كه ولايت چندمعنا دارد. يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل‌حمل است، نمی‌توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر (ص) نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي (ع) است. قراين و شواهد به‌گونه‌ای است كه هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلائل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کرده‌اند كه به برخي از آن‌ها اشاره می‌شود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهده‌داری امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني می‌نویسد: ولايت يعني یاری‌کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (7)
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر اسلام (ص) بيش از یک‌صد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابان‌های خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه من دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهی‌ترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر (ص) مردم را به دوستي امام علي (ع) فراخوانده بود. (8)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آن‌قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبرش وحي می‌کند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‌ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته».
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبرش دلداري می‌دهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه می‌دارد». (9) آيا اين مسئله نشان نمی‌دهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
5 ـ بعد از اعلام پيامبر، ابوبكر و عمر نيز به علي (ع) تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي. (10)
6- بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (11) امروز آيين شمارا كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم ».

با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است. عدم قبولي ولايت امام علي (ع) به‌عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام علي (ع) دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیان‌گذاران سقيفه می‌دانستند كه علي (ع) لایق‌ترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت‌های عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند. شکل‌گیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر (ص) امر امامت را به مردم واگذار كرده و كسي را بعد از خود به‌عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیان‌گذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند. البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبات مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کرده‌اند. عده‌ای نيز باانگیزه‌های ديگر، ولايت امام علي (ع) را قبول نكردند كه
بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374 هـ. ش، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه اميني، الغدير، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه،‌ 1416 هـ. ق، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. جلال‌الدین سيوطي، الدرالمنثور، قم، كتابخانه آیت‌الله مرعشي نجفي، 1404 هـ. ق، ج 2، ص 636.
4. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 هـ. ق، ص 150.
5. حسكاني، شواهد التنزيل، تهران، سازمان چا پ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1411 هـ. ق، ج 1، ص 188.
6. سيد محمود آلوسي، روح المعاني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 هـ. ق، ج 6، ص 172.
7. راغب اصفهاني، المفردات، دمشق، دارالعلم، 1412 هـ. ق، ص 570.
8. تفسير نمونه، پيشين، ج 5، ص 16.
9. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انتشارات امام صادق علیه‌السلام،‌ بي تا، ص 135.
10. تفسير نمونه، ص 12.
11. مائده (5)، آيه 70.
 

این‌چنین نیست که دعای بد و لعن و نفرین همیشه صحیح باشد و مورد اجابت واقع شود، بلکه باید نفرین کننده یا شخصی باشد که مظلوم واقع‌شده باشد.

پرسش:

من در دوران کودکي به صورت خيلي عجيبي با خدا بودم و نماز اول وقت مي‌خواندم و به نظر خودم توي فضاي معنوي خاصي بودم در اون دوران ما يک همسايه اي داشتيم که من رو خيلي اذيت مي‌کرد، من يک روز سر نماز ايشون رو نفرين کردم و از خدا خواستم ايشون حتي ديگر نتواند راه برود! مدتي نگذشت که ايشون یکباره فلج شد و دکترا به هيچ وجه دليل فلج شدن ايشون رو کشف نکردند! آيا امکان دارد نفرين من گرفته باشد و اين بلا سر اين بنده خدا اومده باشد؟ من چند وقته عذاب وجدان دارم و اگر بخاطر نفرین من بوده من چه کار کنم؟ آخه ايشون اون موقع تازه اوايل نوجوانيش بود و من نگرانم در حق ايشون جفا کرده باشم؟

پاسخ:
مقدمه:
دعا به‌طورکلی بر دو قسم است. دعا به خیر و دعا به شر، كه همان نفرین یا لعنت است. نفرین، به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی است بنابراین نفرین نوعی دعا است که به ضرر شخص دعا شونده باشد؛ به‌عبارت‌دیگر، دعا بر دو نوع است؛ مثبت که همان دعای معروف و شناخته‌شده است و دعای منفی که نفرین باشد، ولی برای مؤثر بودن، شرایط و ضوابطی دارد که در ادامه اشاره می‌کنیم.
پاسخ اصلی:
 1. انگیزه‌ها و عواملی که موجب می‌شود یک انسان در حق کسی دعای شر بکند و او را لعن و نفرین نماید، متفاوت است، لذا به‌حسب موارد، صحت و عدم صحت نفرین و استجابت و عدم استجابت آن نیز فرق خواهد کرد. اگر باانگیزه ظلم‌ستیزی کسی را نفرین کند، هیچ محذور و اشکالی ندارد به همین جهت در برخی زیارات نسبت به کسانی که به پیامبر (ص) و خاندان او ظلم کرده‌اند لعن و نفرین‌شده است. این لعن و نفرین‌ها از طرفی اعلان موضع و اظهار تنفر و بیزاری از دشمنان دین است تا چهره زشت آن‌ها بر جهانیان معلوم شود و این خود یکی از محورهای اساسی ارتباطات در دین اسلام می‌باشد که در فروع دین از آن به تَبَرّی تعبیر شده، البته این لعن و نفرین‌ها فقط در زیارت‌ها نمی‌باشد،بلکه قرآن هم در مورد کفار معاند چنین می‌فرماید: «کافران را خدا لعنت می‌کند و لعنت کنندگان هم لعنتشان می‌کنند.»(1) و درجایی دیگر می‌فرماید: «کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد»(2).
2. اما اگر دعای بد و لعن و نفرین نسبت به کسی بر اساس انگیزه‌های نفسانی باشد و از روی بدخواهی بی‌مورد و کینه و حسادت و سایر عوامل و امور نفسانی صورت گیرد، به‌طور یقین ناصواب است و اسلام هرگز آن کار را تأیید نمی‌کند یعنی شخصی که به دیگران نفرین می‌کند، اگر به‌ناحق باشد یا از روی عصبانیت و احساسات باشد و از صمیم قلب نباشد، تأثیری در زندگی فرد نفرین‌شده ندارد. در روایاتی از امام باقر( علیه‌السلام) آمده است که ایشان فرمودند: «چون لعنت از دهان شخصی بیرون آید میان او و آن شخص که به او لعنت شده تردد می‌کند اگر آن شخص مستحق لعن باشد به او تعلق می‌گیرد و اگر نباشد به صاحبش برمی‌گردد.»(3) اساساً توصیه‌شده اهل نفرین به دیگران نباشیم چون اگر انسان اهل نفرین باشد ممکن است نفرین دیگران نیز در مورد ما محقق شود. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «هرگاه مردى مورد ظلم و ستم واقع شد و شروع كند به نفرین كردن بر ظالم و ستمكار خود، خداوند عزوجل به او می‌گوید: همان‌طوری كه تو به ظالم خود نفرین می‌کنی، كسى دیگر هم از دست ظلم و ستم تو نفرین می‌کند. اگر می‌خواهی، نفرینت را درباره‌ی ظالم تو بپذیرم و نفرین مظلومت را هم درباره‌ی تو و اگر خواستى، نفرین هر دو شمارا به تأخیر بیندازم تا شاید رحمت و عفو من شمارا فراگیرد!»(4)
3. نکته سوم و مهم‌تر این است ک خداوند عادل است و به میزان خطای افراد مجازت و تاوان می‌دهد. بیش از استحقاق طرف هیچ نفرینی گیرا نیست مثلاً اگر کسی شمارا اذیت کرده باشد و شما نفرین کنید که اصلاً نتواند راه برود، به نظرتان آیا این عادلانه است؟ این نفرین بیش از استحقاق او نیست؟ آیا او پای شمارا قطع کرده بوده که نفرین کردید نتواند راه برود؟ نکته مهم اینجاست که اجابت نفرین دست خداست و خدا کسی را بیش از استحقاق مجازات و مکافات نمی‌کند. بديهي است خداي عادل، عالم و حكيم، به‌اندازه آنچه حق است، نفرين را اجابت می‌کند، نه بيشتر (5) مطلبی که شما نوشتید از همین نوع است. نفرین شما تناسبی با تخلف و اذیتی که کرده نداشته است. آیا تاوان اذیت کردن او مصیبتی است که با آن نتواند راه برود؟ حتماً پاسخ شما منفی است. اساساً هیچ دلیلی نیست که اتفاقی که برای آن همسایه پیش‌آمده به خاطر نفرین شما بوده است. در عالم مصیبت‌ها اتفاقات و مشکلات زیادی دامن‌گیر همه ما انسان‌ها می‌شود که علت و فلسفه‌اش امتحان الهی است. سنت الهی روی زمین امتحان گرفتن از بندگان به انواع امتحانات است. خداوند می‌فرماید: «قطعاً همه شمارا با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال ها و جان‌ها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت‌ده به استقامت کنندگان!»(6) مصیبتی که برای ایشان پیش آمد کرده از همین نوع امتحان الهی می‌تواند باشد و اصلاً جایی برای عذاب وجدان شما نیست. بهترین کاری که می‌توانید بکنید این است که اول به خاطر اذیت‌هایش او را ببخشید و دوم با دعا و راز و نیاز موقع عبادت تان از خداوند سلامتی و شفای ایشان را بخواهید. این بهترین کاری است که می‌توانید در حق او بکنید و با این کار حتماً آرامش پیدا خواهید کرد.
نتیجه:
بنا بر آنچه نوشته شد این‌چنین نیست که دعای بد و لعن و نفرین همیشه صحیح باشد و مورد اجابت واقع شود، بلکه باید نفرین کننده یا شخصی باشد که مظلوم واقع‌شده و حقی به گردن دیگری داشته باشد و به انگیزه حق‌طلبی نفرین کند یا نفرین شونده از کسانی باشد که دین اجازه لعن آن‌ها را داده باشند. در این صورت است که خداوند تضمین کرده که نفرین مورد اجابت واقع خواهد شد. البته خدای متعال عادل است و بیش از استحقاق ظالم او را عذاب نمی‌کند. موردی که شما ذکر کردید نیز از همین مورد است که میزان مجازات بیشتر از استحقاق فرد است. علل دیگری برای مصیبت‌های افراد وجود دارد مانند امتحان الهی. شاید همسایه شما مورد امتحان قرارگرفته باشد و شما با بخشش او و دعا برای شفا و سلامتی‌اش حتماً می‌توانید به او کمک کرده و آرامش خود را نیز بازیابید.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معراج السعادة، ملا احمد نراقي، ص 260 تا ص 263، انتشارات هجرت، چاپ سوم، تابستان 1375.
2. مجازات گناه‌کاران، سيد جواد رضوي، ص 110، 133، 135، 137، ناشر: گلستان ادب، چاپ اول، زمستان 1379.
کلیدواژه‌ها:  نفرین، بیماری، شفا، عذاب وجدان، ظلم.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 159.
2.    همان، 161.
3.    كلينى، محمد بن يعقوب، كافی، انتشارات إسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 360.
4.    شیخ صدوق، محمد بن على، الأمالی، انتشارات اعلمى، بيروت، چاپ پنجم، 1400 ق ، ص 318.
5.    كلينی، محمد بن یعقوب، كافی، نشر فرهنگ اهل‌بیت، تهران، بيتا، ج 4، ص 287.
6.    سوره بقره، آیه 155.
 

بهترين راه براي این‌که انسان بتواند تشخيص دهد که مشکلش از ناحيه کوتاهي خودش در وظايف مادي يا معنوي هست يا امتحان الهي است

پرسش:

سلام وقت بخير من سال ها نماز خواندم و روزه گرفتم و به اخلاق و اعتقادات اسلامي مقيد بودم اما روز به روز زندگي ام بدتر شده، در فقر دست و پا ميزنم و به افسردگي شديد مبتلا شدم پنج شش ماهی هم هست يک بيماري گرفته ام و خوب نمي شوم! جلوی خدا زار زدم التماس کردم که زندگي ام کن فيکون بشود بلکه به اندازه سر سوزن يه اتفاقي بيفتد که اميدم را از دست ندهم ولي هيچي نشده که هيچ، روز به روز هم دارد بدتر ميشود، کم کم دارم به سمت کفر ميروم شما بگویید چه کار کنم؟ فقط لطفا از اين حرفها که روی اخلاصتون کار کنيد، نزنید.

 

پاسخ:

مقدمه:

انسان‌ها همواره از راه‌های گوناگون در معرض آزمایش خداوند هستند و اشخاصی برنده‌اند که از این آزمایش‌ها سربلند بیرون آیند. بر این اساس، از رحمت خداوند ناامید نشده، همراه با دعا و درخواست روزی و رفع مشکلات از خداوند، در بهبودی وضع فعلی خود تلاش نموده، درهرحال بدانید که با صبر و رضایت، پاداش خوبی از خداوند دریافت خواهید نمود.

متن اصلی:

اينکه با تمام این مشکلات، اهل دعا هستيد توفيق الهي است. قرآن می‌فرماید: «اگر دعاهاي شما نبود، به شما اعتنا نمی‌شد.»(1) پس‌ازاین بابت به شما تبريک می‌گوییم اما بدانيد؛ زندگي انسان در دنيا با سختی‌ها و مشکلات درهم‌تنیده است. قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ؛ انسان‌ها در سختي آفریده‌شده‌اند»(2) پس نبايد توقع زندگيِ کاملاً بی‌دردسر را در دنيا داشت. ما براي معاد آفریده‌شده‌ایم و اين دنيا براي ما مزرعه و پلي براي رسيده به آخرت است. گرفتاری‌های مادي نيز يک بخش از اين گرفتاری‌هاست که لازم است در مورد آن، دستوراتي که در اسلام مطرح‌شده را بدانيد تا بتوانيد آن را مديريت کنيد:

1.     نبايد تلاش براي زندگي دنيا را کنار گذاشت و از خدا توقع رساندن به دنياي بهتر را داشت.

2.     اگرچه تلاش براي بهتر شدن زندگي دستور خدا به انبياء است (3) و فراموش کردن زندگي دنيا و خوشی‌های آن نکوهش شده (4) اما بااین‌حال اگر قناعت را در دستور کار زندگي قرار دهيد و با آن زندگي را بسازيد به آسودگي و راحتي روحی خواهيد رسيد. امير المومنين، قناعت را ثروتي تمام‌نشدنی معرفي کرده است (5). اگر بدون نگاه به آنچه ديگران دارند و بدون دل‌بستگی مادي نسبت به زینت‌های زندگي، بخواهيم زندگي آسوده و راحتي را براي خود بسازيم با اين سفارش امير المومنين علیه‌السلام می‌توانیم به‌راحتی آن را بيابيم.

خودِ معصومين نيز با اين گرفتاری‌ها و فقر درگیر بوده‌اند و داستان شعب ابی‌طالب را می‌دانید که با چه سختي و مشکلاتي آن را سپري کردند پس بايد بدانيد که اين فقر نيز يکي از حالات زندگي انسان و امتحانات خداست که بايد بتوانيد از آن سربلند بيرون بياييد.

دعا و توسل:

در دفتر حساب‌وکتاب خدا چيزي گم نمی‌شود و از قلم نمی‌افتد. دعاهاي شما ذخيره خواهد شد و به دو صورت درخواهد آمد؛

1.     يا اينکه در حاجاتي که از خدانخواسته‌اید و واقعاً مصلحت شما در آن بوده به شما عطا خواهد شد.

2.    يا اينکه مستجاب نمی‌شود و در قيامت، در عوضِ آن پاداش بزرگي به شما می‌دهند. در روايات آمده است که: خداى (عزوجل) روز قيامت مانند کسي که پوزش بخواهد، به فقراي مؤمن توجه مي‌كند و مي‌فرمايد: به عزت و جلالم سوگند، به خاطر کم‌ارزشي شما در نزد خودم، شمارا در دنيا فقير نکردم، امروز رفتار من ‌را با خود مى‌‏بينيد، هر كس در دنيا به شما نيكى کرده، دستش را بگيريد و به بهشت ببريد (6) يعني علاوه بر جبران يکي از گرفتاری‌های دنيا، اجازه شفاعت نيز به آن‌ها می‌دهد.

بنابراين اگر در دنيا به چيزهايي که می‌خواهیم نرسيديم، نبايد ناراحت باشيم چراکه آخرتي هست و حساب‌وکتابی و خداي مهرباني که خود را ارحم‌الراحمین معرفي می‌کند و برايمان ذخيره می‌کند. مهم اين است که از درگاه خدا به‌جای ديگري نرويد و خود را هميشه به اين درگاه متصل کنيد. دعا را فراموش نکنيد و بدانيد هر چه هست از اوست.

راهکار رفع مشکل مالی: باید عملکردهای خود را واکاوی و ارزیابی کنید، ببینید گره کار شما کجاست؟ خداوند برای دستیابی به وسعت رزق، دودسته عوامل (مادی و معنوی) قرار داده، هیچ‌یک از عوامل جایگزین دیگری نمی‌شود، مثلاً کار و تلاش، استفاده از تخصص و کارشناسی، تدبیر و برنامه‌ریزی، ارزیابی و آینده‌نگری، نظم و انضباط، موقعیت سنجی، ملاحظه امکانات مادی، توانایی جسمانی، استعدادهای عقلانی و روانی، از اصول اولیه پیشرفت و توسعه است. بر اساس آیه «لیس للإنسان إلاّ ما سعی»؛ (7) هر میزان از این اصول بهره گرفتیم و تلاش کردیم، در مسیر پیشرفت و توسعه قرار خواهیم گرفت.  

برخی از راه‌های توسعه رزق:

1 ـ صدقه و انفاق مال به فقرا و ارائه هر نوع خدمات به نیازمندان (8)

2- استغفار، حضرت علی (ع) می‌فرماید: خدا استغفار را سبب جلب روزی قرار داده است. (9) 

نتیجه:

 بهترين راه براي این‌که انسان بتواند تشخيص دهد که مشکلش از ناحيه کوتاهي خودش در وظايف مادي يا معنوي هست يا امتحان الهي است، اين است که با هر بلا و گرفتاري که مواجه می‌شود، ابتدا نامه عمل خود را بازبيني کند که آيا وظايف خود را انجام داده يا کوتاهي کرده است؟ درصورتی‌که از طرف او کوتاهي صورت گرفته، براي جبران آن اقدام کند تا خداوند عنايت خود را به او بيشتر نمايد و درصورتی‌که کوتاهي در انجام وظايف از او سر نزده، در مقابل بلا و گرفتاري صبر نموده و خدا را شاکر باشد تا خداوند سفره نعمت‌هایش براي او بگشايد.

منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. بلا آزمایش الهی، مؤلفان: مهدی دشتی، هادی حمیدی.

2. ما و بلا در آیینه قرآن: علل، انواع و موانع، حسن ملک‌پور.

کلیدواژه:

مشکلات دنیا، فقر، بیماری، بلاء و امتحان.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فرقان، آيه 77.

2. سوره بلد، آيه 4.

3. سوره قصص، آيه 77.

4. كلينى، محمد بن يعقوب، كافي (ط - دار الحديث) - قم، ق‏1429، ج‏4، ص 744.

5. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، قم، چاپ علی‌اکبر غفاری، 1404 ق، ص 89.

6. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية) - تهران، 1407 ق، ج‏2، ص 262.

7. سوره نجم، آیه 39.

8. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 96، ص 118.

9. مجلسی، پیشین، ج 100، ص 21.

همان‌گونه که در نمازخواندن به دستور خدا اجر وجود دارد در نماز نخواندن نیز اگر به دستور خدا باشد ثوابی نهفته است.

پرسش:

خواندن نماز مخصوص براي برآورده شدن حاجات براي مدت دو هفته عملا براي خانم ها به علت عادت ماهانه امکان پذير نيست. اين نمازها فقط مخصوص آقايان يا زنان يائسه است و زنان جوان از آن بي بهره اند.آيا اين عادلانه است؟

پاسخ:
مقدمه:
در نگاه اسلام زن و مرد هر دو توان رسیدن به کمال رادارند و ازاین‌جهت هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد. آنچه زن و مرد را از یکدیگر متفاوت می‌سازد تنها تفاوت در ساختار و ویژگی‌های خلقت و تکوین آن‌هاست و البته وظایف و مسئولیت‌هایی است که بر عهدهٔ هر یک از آن‌هاست متناسب با ویژگی‌های ظاهری و خصوصیات روحی و جسمی زن و مرد است. درواقع می‌توان چنین برداشت کرد که قوانین تشریعی منطبق و هماهنگ بر نظام تکوین هستند.
پاسخ اصلی:
مهم‌ترین نکته‌ای که در پاسخ به این سؤال وجود دارد این است که ما زن و مرد را به‌عنوان دو موجودی که با یکدیگر تفاوت ظاهری و ساختاری دارند بپذیریم. وجود همین تفاوت‌های تکوینی منجر به تفاوت در حقوق و وظایف زن و مرد می‌شود مثلاً بارداری یا عادت ماهیانه مختص زنان است و جهاد مختص مردان و البته تفاوت در حقوق و وظایف لزوماً به معنی بی‌عدالتی نیست.
معنای عدالت:
برخی عدالت را فقط در شباهت حقوق و تکالیف معنا می‌کنند اما عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش که گاهی مستلزم تساوی و گاهی مغایر با تساوی است دقیقاً مثل‌اینکه دانش‌آموزی بخواهد معلمش عدالت داشته باشد. آیا اگر معلم به همهٔ بچه‌ها بدون اینکه تفاوت بچه‌ها را در نظر بگیرد مثلاً نمرهٔ هجده بدهد عادل است؟ یا اگر به هر دانش‌آموزی متناسب با شرایطش نمره دهد عادل خواهد بود؟ بنابراین نمی‌توان دو موجودی که از حیث ساختمان وجودی باهم تفاوت دارند را به یک‌شکل موظف نمود.

عدل الهی:
نکته مهم‌تر اینکه فارغ از تمام این تفاوت‌ها آنچه بر این تفاوت‌ها سایه افکنده، عدالت خداوند است یعنی خداوند هرگز به زن یا مرد ظلم نمی‌کند و طبق فرموده قرآن برترین انسان‌ها باتقواترین آن‌ها هستند (1) وبرتری به زن یا مرد بودنشان نیست. در نگاه اسلام زن و مرد از حیث انسان بودن و توانایی رسیدن به کمال شایستهٔ خویش با یکدیگر برابرند. هر دو توان عبادت و تقرب دارند و می‌توانند بهترین بندگان خدا باشند همان‌گونه که حضرت علی علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز چنین بودند. قرآن می‌فرماید: فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَیٰ بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ: پس خدا دعاهای ایشان را اجابت کرد که البته من (که پروردگارم) عمل هیچ‌کس از مرد و زن را بی‌مزد نگذارم، زیرا شما از یکدیگرید (و همه در نظر من یکسانید)(2).
دلیل ممنوعیت:
عادت ماهیانه یک موضوع کاملاً طبیعی و متناسب با فیزیک زنان است و حیض بودن زن هرگز به معنی نجس یا نحس بودن او نیست. حالت حیض برای زنان مثل زمانی است که انسان فاقد وضو یا غسل است و نمی‌تواند نماز بخواند. درواقع زن به دلیل عدم طهارت عارض شده، نمی‌تواند نماز بخواند.
معنای بندگی:
بندگی یعنی سر تعظیم فرود آوردن در برابر آنچه خداوند برای انسان رقم‌زده است؛ بنابراین زن و مرد هر دو قادرند بندگی خدا را کنند و میزان اخلاص آن‌ها، میزان بندگی‌شان را تعیین خواهد کرد و این اخلاص ربطی به زن و مرد بودن یا حائض و غیر حائض بودن ندارد بنابراین اگر خداوند جایی برای عبادت تخفیفی قائل می‌شود یا به چیزی امر و از چیز دیگری نهی می‌کند همهٔ این‌ها بر اساس مصلحت است و بندهٔ واقعی کسی است که در برابر این مصلحت‌ها تسلیم شود. حالا فرض کنید زنی در حالت حیض نماز نمی‌خواند و به مسجد هم نمی‌رود همین عدم انجام عبادت خودش نوعی بندگی است یعنی چون حکم الهی این است، زن تبعیت می‌کند و همین برایش درجه و اجروقرب می‌شود.
انتخاب سایر روش‌ها:
اگرچه زن در این ایام از نمازخواندن محروم می‌شود، اما از سایر روش‌ها می‌تواند برای اظهار بندگی خویش بهره ببرد مثلاً موقع اذان سجاده‌اش را پهن کند و به مناجات و دعا مشغول شود. سجده‌های طولانی کند و ذکر خداوند را همواره بر لب داشته باشد تا جبران این کمبودها گردد و یا موقع ماه مبارک رمضان اگرچه روزه نیست، اما تا جای ممکن امساک نماید و از این طریق بخشی از ثواب روزه‌داری را نصیب خود نماید.
فرصت مهم:
عادت ماهیانه زمینه‌ساز بارداری و مادر شدن برای زنان است. بنابراین ازاین‌جهت وقتی به این مسئله نگاه کنید می‌بینید به‌هیچ‌وجه بی‌عدالتی نیست و اتفاقاً به‌واسطهٔ همین پیش‌زمینه، زن امکان بارداری و مادر شدن را پیدا می‌کند و به مقام مادر بودن می‌رسد.
طهارت شرط عبادت:
عادت ماهیانه خواه‌ناخواه زن را از طهارت ظاهری دور می‌کند و برایش سختی ایجاد می‌کند؛ اما در نماز انسان نیازمند طهارت است و همچنین تمرکز و آرامش؛ لذا چون باوجود عادت ماهیانه بستر طهارت و آرامش فراهم نیست زن در این ایام از خواندن نماز معاف شده است؛ بنابراین نماز نخواندن در این ایام نه به دلیل زن بودن بلکه به دلیل عدم طهارت طبیعی و نه عمدی است همان‌گونه که برای مردان نیز جنابت مانع خواندن نماز است. قرآن می‌فرماید: وَیسْأَلُونَک عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی ...(3) و سؤال کنند تو را از عادت شدن زنان، بگو: آن رنجی است (برای زنان)...در این آیه خداوند حیض را نوعی رنج معرفی کرده و به خاطر این رنج، به زن تخفیف در عبادت داده است تا مجبور نشود برای طهارت خویش دچار رنج و عذاب مضاعف گردد و مشکل کسب طهارت و ایجاد تمرکز و حضور در نماز با آن شرایط سخت، بر مشکلات دوران عادت ماهیانه‌اش افزوده شود. دقیقاً مثل مسافری که به خاطر سختی سفر، باید نمازش را شکسته بخواند. از طرفی اگرچه زنان در دوران عادت ماهیانه نمی‌توانند نماز بخوانند اما با توجه به اینکه شش سال زودتر به سن تکلیف می‌رسند عبادت را هم زودتر شروع می‌کنند و این کمبود از آن طریق جبران می‌گردد.
نتیجه:
داشتن عادت ماهیانه یکی از ویژگی‌های جسمانی زنان است و منطبق بر قوانین تکوین می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که حتی اگر کسی به‌موقع عادت ماهیانه برایش اتفاق نیافتد نشانهٔ عدم سلامت اوست و باید به پزشک مراجعه نماید. علاوه بر این ترک نماز و روزه در این ایام برای زنان دستوری الهی است و تبعیت از این دستور مانند سایر دستورات برای زنان اجر و ثوابی در پی خواهد داشت. پس همان‌گونه که در نمازخواندن به دستور خدا اجر وجود دارد در نماز نخواندن نیز اگر به دستور خدا باشد ثوابی نهفته است. علاوه بر این، قرآن دوران حیض را دوران رنج معرفی می‌کند و طبیعتاً رنج انسان در نزد خداوند دارای ثواب است و زن نیز به دلیل شرایط سخت در این دوران مورد رحمت خداوند قرار می‌گیرد و هرگز از خداوند دور نمی‌شود بنابراین حرمت انجام عبادتی مثل نماز در این ایام نشانهٔ امتنان و لطف خداوند است و نه دلیلی بر بی‌عدالتی یا بی‌حرمتی و بی‌اعتنایی به زنان. بااین‌حال بازهم می‌تواند برخی عبادت‌ها را به شیوه دیگری انجام دهد.
کلیدواژه‌ها:
 حقوق زنان، بی‌عدالتی، عبادت در ایام حیض.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری.
2.    زن در آیینه جمال و جلال، عبدالله جوادی آملی.
3.    درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام محمدرضا زیبایی نژاد- محمدتقی سبحانی.

پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره حجرات، آیه 12.
2.     سوره آل‌عمران، آیه 195.
3.    سوره بقره، آیه 222
 

بر شما لازم است تا متناسب با نوع شخصیت همسرتان از روش مناسب استفاده کنید. در هیچ‌یک از مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و احترام نهادن دور نشوید.

پرسش:

براي شوهري که روزه نمي گيرد وانتظار دارد برایش صبحانه و ناهار درست کنم و در صورت عدم ارائه خدمات ناراحت و دلخور ميشود و از طرفي دخترم که دو سه سالی هست روزه ميگيرد و با ناهار خوردن پدرش اذيت ميشود تکليف من چيست و بايد چه کار کنم؟

پاسخ:
مقدمه:
در نظام تشریعی و قوانین دینی هر یک از ما وظایفی را در برابر همسر، والدین، فرزندان و سایر اطرافیان بر عهده‌داریم که باید متناسب با شرایط و در نظر گرفتن جایگاه خود و دیگران انجام‌وظیفه کنیم علاوه بر این‌همه ما به‌عنوان مسلمان موظف هستیم تا یکدیگر را امربه‌معروف و نهی از منکر نماییم. در این موضوع باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت‌ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. ضمن اینکه وظیفه ارشاد و دلسوزی نسبت به نزدیکان از اهمیت بیشتری برخوردار است.
متن اصلی:
نکته اولی که باید به آن توجه کرد این است که آیا همسر شما نسبت به روزه نگرفتن معذورند یا خیر؟ یعنی آیا دلیل شرعی برای روزه نگرفتن دارند یا نه؟ به‌هرحال اگر ایشان مشکلی دارند که نمی‌توانند روزه‌بگیرند تحمل این شرایط برای شما سهل‌تر خواهد بود. وقتی کسی از جهت شرعی معذور باشد و نتواند روزه بگیرد، روزه گرفتن برایش حرام می‌شود و باید به وظیفه شرعی‌اش که نگرفتن روزه است عمل نماید، لذا فراهم کردن غذا برای ایشان در این شرایط مانعی ندارد. شما می‌توانید با نیت تقرب به خداوند و برای رضای الهی لطف خود را در حق ایشان تمام کرده، با زبان روزه برای ایشان غذا تهیه کنید منتها بهتر است دور از چشم فرزندتان در رابطه با این موضوع با همسرتان گفتگو کنید.
گفتگو با همسر:
با توجه به اینکه فرزند شما در سال‌های اول روزه‌داری هستند و طبیعتاً هنوز ضعیف‌اند و ممکن است ضعف به سراغ ایشان بیاید و همین مسئله از یک‌سو و روزه‌خواری علنی همسرتان در منزل از سوی دیگر منجر به از دست دادن انگیزه دخترتان در امر روزه‌داری شود بهتر است در این زمینه با همسرتان صحبت کنید. گفتگوی منطقی شما با ایشان و آگاه کردن همسرتان نسبت به این موضوع و برانگیختن حساسیت ایشان در امر تربیت دینی فرزندتان می‌تواند تا حدودی مشکل را حل نماید. اگر عذر همسرتان موجه باشد باید در این رابطه با دخترتان نیز گفتگو کنید و با زبان خودش ایشان را متوجه بیماری یا مشکل همسرتان نمایید تا ایشان بدانند که اگر پدرشان روزه نمی‌گیرند از جهت شرعی توجیه عقلانی دارند و اهل گناه نیستند.
به‌کارگیری تدبیر لازم:
اما اگر همسرتان بدون دلیل شرعی روزه گرفتن را ترک می‌کنند بهتر است شما عصبانیت و ناراحتی خویش را کنترل نموده و با رفتار خود با ایشان منجر به شرمندگی او شوید. اجازه ندهید اصرار ایشان برای تهیه غذا و عدم تبعیت شما منجر به درگیری و چالش شود و آرامش شمارا بر هم بزند. طبیعتاً ایشان خودشان پدر هستند و نسبت به فرزندان علاقه‌مند؛ بنابراین به مسئله پیچیدن بوی غذا در منزل و حضور دختر کوچکتان که روزه‌دار است اشاره‌کنید و این‌گونه احساسات پدرانه ایشان را تحریک کنید تا حداقل به شکل مخفیانه و دور از چشم فرزند غذا بخورند.
سرگرم کردن فرزند:
هنگامی‌که همسرتان غذایی تناول می‌کنند می‌توانید برنامه‌ای برای دخترتان در نظر بگیرید و ایشان را در اتاق دیگر مشغول نمایید. رسیدگی به درس‌هایش یا بازی و سرگرمی یا خواندن کتاب برای او در آن لحظات می‌تواند منجر به عدم تمرکزش روی موضوع غذا خوردن پدرش شود. سعی کنید غذاهایی را تهیه کنید که هم سریع‌تر آماده شوند و هم بوی کمتری از آن غذا در منزل بپیچد حتی می‌توانید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنید که از غذای شب گذشته یا سحر استفاده نمایند تا فقط مجبور به گرم کردن غذا شوید و پختن غذا باعث ایجاد بوی غذا در منزل نشود.
پایبندی عملی:
ما نمی‌توانیم همان اول، رفتار دیگران را تغییر دهیم، بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس اگر همسرتان عمداً روزه نمی‌گیرند تذکر دادن‌های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با روزه و غر زدن‌های پیوسته نمی‌تواند نتیجه خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پایبندی خود به این امور (نماز، روزه و...) دقت کنید و حواستان باشد که این پایبندی شعارگونه نباشد بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا همسرتان از دیدن عمل شما به این امور ترغیب گردند. هنگام به وجود آمدن هر مشکلی، ما اول رفتارهای خودمان را موردسنجش قرار می‌دهیم تا مطمئن شویم در ایجاد این مشکل دخالتی نداشته‌ایم وقتی خیالمان از جانب خودمان راحت شد سراغ سایر علت‌ها می‌رویم.
راهکارهای مهم:
1.    اگرچه ما ناراحتی شمارا از این مسئله درک می‌کنیم، اما لازم است شما نیز از خودتان بپرسید که من بر ای تقویت ایمان و اعتقاد او چه کرده‌ام؟ و یا در تضعیف این عقیده چه دخلی داشته‌ام؟ اگر احساس می‌کنید رفتار نادرستی در این زمینه داشته‌اید و یا کج‌خلقی و بدخلقی کرده‌اید و همین‌ها باعث شده تا ایشان بر رفتار نادرست خود اصرار بورزند باید رفتار خود را تصحیح نمایید. مطمئن باشید محبت ورزی اثری اعجاز گونه دارد. شما با ابزار عشق و محبت و به‌دوراز تنش و تشنج می‌توانید ایشان را متقاعد کنید تا به روزه گرفتن تشویق شوند.
2.    کتاب‌هایی با موضوع روزه را تهیه و مطالعه نمایید و سعی کنید در محل نظر و نگاه همسرتان قرار دهید تا نسبت به خواندن آن‌ها مایل گردد.
3.    گاهی وجود دوستان جدید یا فضای جدید منجر به بی‌توجهی انسان به امور عبادی می‌گردد. امروزه متأسفانه بخشی از محتوای فضای مجازی زمینه تضعیف عقاید را فراهم می‌کند، لذا از طریق همان محبت ورزی که اشاره شد برنامه حضور ایشان در فضای مجازی را مدیریت نمایید.
4.    علاوه بر این رفت‌وآمد خود با خانواده‌های مذهبی را نیز بیشتر نمایید تا از این طریق تأثیرات مثبتی در او ایجاد گردد.
5.    اگر با افراد نامناسب معاشرت دارند سعی نمایید به‌صورت غیرمستقیم و بدون موضع‌گیری، ایشان را از دوستان نامناسب فاصله دهید. از واسطه‌هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید. مثلاً اگر حرف‌شنوی ایشان از مادر یا پدرشان زیاد است می‌توانید محرمانه این موضوع را با مادر یا پدرشان مطرح کنید و از آن‌ها درخواست کنید تا غیرمستقیم و نه از جانب شما، به ایشان تذکر دهند.
6.    یکی از اموری که می‌تواند در انگیزه نداشتن افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد این است که کارهای نیک و شایسته آن‌ها و ویژگی‌های مثبتی که دارند دیده نمی‌شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق‌اند؛ بنابراین سایر ویژگی‌های مثبت ایشان مثل اهل کار بودن، خوش‌اخلاق بودن و ... را برجسته نموده، از این راه زمینه را برای تشویق ایشان به روزه فراهم آورید.
7.    در ایجاد آرامش در منزل تلاش کنید و اجازه ندهید این موضوع تبدیل به سوژه‌ای برای برهم زدن آرامش زندگی شما گردد.
8.    از دعا و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده‌ایم تا خواسته‌های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم.
9.    قرآن می‌فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ: مردان و زنان باایمان، ولیّ (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امربه‌معروف و نهی از منکر می‌کنند» (1) بنابراین در این مسیر خسته نشوید و بدانید که از ویژگی‌های مؤمن این است که نسبت به رفتار دیگران احساس مسئولیت دارد.
بررسی عوامل دیگر:
1.    گاهی روزه نگرفتن افراد به دلیل تضعیف مبانی اعتقادی آن‌هاست؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و این‌گونه دیدگاه همسرتان در مورد خدا، قیامت و معاد و ...را تقویت کنید.
2.    گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات روزه و تأثیرات بد روزه‌خواری بر روی تربیت فرزند با ایشان صحبت کنید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت جواب خواهد داد. قرآن می‌فرماید: «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می‌بخشد.»(2)
3.    علاوه بر این دقت کنید که خودتان با عمل خویش و از طریق مهربانی و محبت به‌گونه‌ای با فرزندتان رفتار نمایید تا تأثیر فرزند از رفتار دینی شما بیش از تأثیر او از رفتار نامناسب پدرش باشد.
4.    اگر شما به‌اندازه کافی تذکر داده‌اید و تذکرات شما فایده‌ای نداشته دیگر لازم نیست تذکر دهید با توجه به اینکه نوشتید اگر غذا آماده نکنید ناراحت و دلخور می‌شوند، بنابراین سعی نکنید که در برابر خواسته ایشان مقاومت نمایید، بلکه بیشتر تلاش کنید تا مبانی اعتقادی دخترتان را تقویت کنید. طبیعتاً اگر دخترتان از شما محبتی بی‌بدیل دریافت کنند کمتر تحت تأثیر روزه‌خواری پدر قرار می‌گیرند و اثر اعجاز گونه محبت شما روی ایشان منجر به تبعیت از شما خواهد شد.
نتیجه:
برخی از افراد منطقی هستند و با زبان منطق و استدلال راحت‌تر موضوعی را می‌پذیرند. برخی دیگر نیز از طریق نصیحت و بیان عوارض و عواقب یک امر تحت تأثیر قرار می‌گیرند. عده‌ای نیز فقط بامحبت دیدن تغییر می‌کنند؛ بر شما لازم است تا متناسب با نوع شخصیت همسرتان از روش مناسب استفاده کنید. در هیچ‌یک از مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و احترام نهادن دور نشوید علاوه بر این تبلیغ عملی داشته باشید یعنی باید آثار روزه گرفتن در رفتار و کردار و گفتارتان نمایان باشد. با روش همراه بامحبت امربه‌معروف و نهی از منکر کنید و ناامید نشوید. یادتان باشد که ایجاد تغییر و اصلاح رفتار به‌صورت ناگهانی بسیار دشوار است بنابراین باید صبر و تحمّل خود را افزایش دهید تا به‌تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به امور دینی اصلاح کنید.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    «نماز و روزه از دیدگاه قرآن و حدیث» از مهدی امینی.
2.    «خانه آرام حاوی ۵۰ پرسش و پاسخ درباره سامان یافتن خانواده» از مهدی غلامعلی.
3.    «تربیت دینی کودکان» از نعمت‌الله یوسفیان.
کلیدواژه‌ها: 
روزه، روزه‌خواری، روابط زوجین، تربیت فرزند.
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره توبه، آیه 71.
2. سوره ذاریات، آیه 55.
 

ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای عرفه قائل شدند و مردم را به بزرگداشتش فراخواندند و در برخی از روایات از آن به «عید مسلمین» تعبیر کنند.

آیا روز عرفه در روایات عید نامیده شده است؟ آیا عید نامیدن عرفه در بین مسلمین برای تضعیف غدیر نبوده؟

مقدمه:
روز عرفه، نهم ذی‌الحجه، یعنی یک روز قبل از عید قربان است. بر اساس روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، این روز بسیار پُرفضیلت است. نظر به اهمیت روز عرفه، ادعیه و مناجات ویژه‌ای نیز از معصومان علیهم‌السلام نقل‌شده است. (1)
عظمت روز عرفه در روایات:
ائمه علیهم‌السلام احترام خاصی برای این روز قائل بودند و ضمن بزرگداشت این روز، سائلان را به‌هیچ‌وجه دست‌خالی رد نمی‌کردند همچنان که در مورد امام باقر علیه‌السلام گفته‌اند: «کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَهَ لَمْ یَرُدَّ سَائِلا» یعنی حضرت، چون روز عرفه فرامی‌رسید هیچ سائلى را ردّ نمى‏کرد. (2)
در برخی از روایات از این روز به‌عنوان روز «عید» نام‌برده شده است. شخصی به نام «فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ» می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم فدایت شوم «لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ أَفْضَلُ مِنَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ یَوْمِ عَرَفَهَ قَالَ فَقَالَ لِی نَعَمْ أَفْضَلُهَا وَ أَعْظَمُهَا وَ أَشْرَفُهَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَهً وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً...» (3)
یعنی آیا مسلمانان عیدی برتر از عید فطر و قربان و یا جمعه و «روز عرفه» دارند؟ امام به من فرمود: بله برترین و بزرگ‌ترین و شریف‌ترین اعیاد ازنظر منزلت نزد خداوند همان روزی است که دین کامل و این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شمارا برای تان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به‌عنوان دین برای شما پسندیدم».
در این روایت وقتی راوی از «روز عرفه» به عید تعبیر می‌کند، امام صادق علیه‌السلام آن را رد نمی‌کند، بلکه فقط عید غدیر را برتر از آن می‌داند. در اصطلاح علوم حدیث وقتی امام معصوم در برابر گفتار و رفتار دیگران سکوت می‌کند از آن به «تقریر معصوم» یاد می‌کنند و تقریر معصوم در کنار قول و فعل معصوم زیرمجموعه سنت قرار می‌گیرد.
روایت فوق پاسخ بخش دوم سؤال را نیز روشن می نماید. بر اساس این روایت و روايات متعدد شيعه، عيد غدير همواره جزء مهم‌ترين اعياد به‌حساب مي‌آيد و تأکيد روايات بر فضيلت روز عرفه هيچ دليلي بر کم‌اهميت جلوه دادن عيد غدير نيست.
شیخ طوسی نیز روایتی را در عید بودن روز عرفه چنین نقل می‌کند که عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَرَفَهَ فَقَالَ: عِیدٌ مِنْ أَعْیَادِ الْمُسْلِمِینَ، وَ یَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَهٍ. (4)
یعنی از امام صادق علیه‌السلام در مورد روزه، روز عرفه سؤال ‌شد، حضرت فرمودند: این روز، عیدی از اعیاد مسلمین است و روز دعا و درخواست است.
در این روایت، امام صادق علیه‌السلام به‌صراحت از این روز تعبیر به «عید» می‌کند.
مرحوم سید بن طاووس در فضیلت روز عرفه می‌گوید:
روز عرفه یکى از برترین عیدها براى بندگان است، هرچند به‌عنوان روز عید معروف نیست؛ زیرا گفته شد که این روز، روز فرخنده‌اى است که خداوند بندگان را در آن به ستایش و ثناگویى خود فراخوانده و به آن‌ها نوید جود و بخشش عمومى و برآوردن وعده‌ها و آمرزش گناهان و پنهان داشتن عیب‌ها و برطرف ساختن ناراحتى‌ها داده و به روی آورندگان به خود، اذن ورود و به روى برگردانندگان اجازه‌ى درخواست داده است؛ شایسته است که عظمت ارزش آن شناخته شود و هراندازه که بنده توان دارد، به ستایش و سپاسگزارى از خداوند بپردازد. (5)
عید در فرهنگ اسلامی:
واژه «عید» یک‌بار در قرآن کریم آمده است. وقتی حواریون از حضرت عیسی علیه‌السلام درخواست مائده کردند، حضرت چنین دعا کرد «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائدَهً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَهً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقینَ». (6)
ترجمه: خدایا! اى پروردگار ما! براى ما از آسمان سفره‏اى پر از غذا نازل کن تا عیدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آینده ما و نشانه‏اى از سوى تو؛ و ما را روزی‌بخش که تو بهترین روزى دهندگانى.
آیت‌الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه می‌گوید: به‌روزهایی که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف مى‏شود و بازگشت به پیروزی‌ها و راحتى‏هاى نخستین مى‏کند عید گفته مى‏شود و در اعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان بازمی‌گردد و آلودگی‌ها که برخلاف فطرت است، از میان مى‏رود، عید گفته‌شده است و ازآنجاکه روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح علیه‌السلام آن را «عید» نامیده است و اگر در روایتى که از امام علی علیه‌السلام نقل‌شده «کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ» (7) یعنی هرروز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است، نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است. (7)
بنابراین چه‌بسا علت این‌که روز عرفه «عید» معرفی‌شده از همین جهت باشد چون در آن روز، حق‌تعالی، بندگان خود را به عبادت و اطاعت خویش فراخوانده و سفره گسترده جود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و ایشان را به آمرزش گناهان و پوشانیدن عیب‌هایشان وعده فرموده است.
امام سجاد علیه‌السلام در وصف این روز می‌فرماید:
اللَّهُمَّ هَذَا یَوْمُ عَرَفَهَ یَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ، وَ مَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ، وَ أَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیَّتَکَ، وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِکَ. (8)
ترجمه: خدایا! این روز، روز عرفه است؛ روزی که آن را شرافت و کرامت و عظمت دادی؛ سفره رحمتت را در آن گستردی و در آن به بخششت بر بندگان منّت نهادی و عطایت را در آن بزرگ کردی و به‌وسیله آن بر بندگانت تفضّل و احسان فرمودی.
بنابراین بر اساس آموزه‌های اسلام، مفهوم حقیقی عید یعنی روزی که در آن معصیت خداوند صورت نگیرد و انسان در آن روزبه وظیفه خود و تطهیر نفس و تصفیه جان خود بپردازد. روز عرفه به دلیل شرافت، عظمت و تأثیرش در تطهیر انسان، روز مهم و عید به‌حساب می‌آید. همچنان که روز جمعه به دلیل دارا بودن این ویژگی بر اساس روایات، عید مسلمانان به‌حساب می‌آید. (9)
 نتیجه:
نهم ذی‌حجه را ‏روز عَرَفه گویند. روز عرفه یکی از روزهای باعظمت در دین مقدس اسلام هست و به همین دلیل روز مهمی بر مسلمانان و ازجمله شیعیان است. اعمال مختلفی همچون غسل، نماز و دعا برای این روز ذکرشده است. عظمت و شرافت روز عرفه سبب شده است که ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای آن قائل شوند و مردم را به بزرگداشتش فراخوانند و در برخی از روایات از آن به «عید مسلمین» تعبیر کنند.
پی‌نوشت‌ها:
1. رجوع کنید: سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏1، ص 392.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏2، ص 211.
3. فرات کوفى ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق: محمدکاظم محمودى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1410 ق، ص 118.
4. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی‏، قم: دار الثقافه، چاپ اول، 1414 ق، ص 667.
5. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏1، ص 330.
6. سوره مائده، آیه 114.
7. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‏، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، 1371 ش، ج‏5، ص 131.
8. على بن الحسین، امام چهارم علیه‌السلام، الصحیفه السجادیه، قم: دفتر نشر الهادى‏، چاپ اول، 1376 ش، ص 220.
9. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏1، ص 480.
 

اگرچه احترام مادر لازم است، ولی اطاعت از او درجایی که خدا ناراضی است لازم نیست.

پرسش: 
من آقایی 27 ساله هستم که دو سال است ازدواج کردم و بچه نداریم. مادرم با همسرم از نظر سلیقه و اخلاق، به شدت اختلاف دارند. ایشان از من می خواهد همسرم را طلاق دهم. من هیچ مشکلی با همسرم ندارم و با هم خوب هستیم ولی متاسفانه خانواده به هیچ وجه سازگار نیستند! آیا در اینجا حرف مادرم مقدم است یا نظر خودم؟ آیا می توانم همسرم را به خاطر اطاعت از مادرم طلاق بدهم؟ ممنون می شوم کاملا توضیح دهید.
 

پاسخ:
مقدمه:
انسان‌ها با ازدواج دایره ارتباطات و همچنین تعداد اعضای خانواده‌شان افزایش پیدا می‌کند، به دنبال آن میزان گفتگوها، روابط و رفتارهایی که ممکن است فرد از آن‌ها خوشحال یا ناراحت شود نیز بیش از زمان مجردی می‌شود. زن و شوهر برای ایجاد یک رابطه بدون تنش با خانواده یکدیگر که اثرات آن در زندگی زوجین بیشتر خواهد بود نیاز به مدیریت روابط هستند. توقعات نابجا یا دخالت‌ها یا رفتارها و صفات ناشایست در طرفین ممکن است زندگی را به تنش‌های متعدد حتی توقع طلاق همسر یا قطع ارتباط با مادر بکشاند. در ادامه توضیحاتی ارائه می‌کنیم که وظیفه‌تان در این موضوع را بهتر متوجه شوید.
پاسخ اصلی:
1.    انسان هم در برابر والدین و هم در برابر همسرش مسئول است. در مقابل هر دو وظایفی دارد. خداوند متعال مقام بسیار بلندی برای پدر و مادر نسبت به فرزندان قرار داده است. درآیات قرآن، به این مقام والا اشاره‌شده است.«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هرگاه يكى از آن دو، يا هردوی آن‌ها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آن‌ها روا مدار! و بر آن‌ها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن‌ها بگو.»(1) این بیان خداوند و قرار دادن والدین در کنار خودش دلالت بر عظمت ایشان و مقام بالای آن‌ها دارد و لازم است فرزندان آنان را تکریم کنند و تکالیف خود را نسبت به آنان به‌خوبی انجام دهند. از طرف دیگر زن نیز بر عهده شوهر حقوقی دارد و باید احترامش حفظ شود و مرد باید کانون خانواده‌اش را گرم نگه دارد و حق ندارد زندگی‌اش را خراب کند. یکی از مهم‌ترین اصول خانوادگی در اسلام حفظ خانواده است. حفظ آبرو و شخصیت زن در غیاب و حضورش از وظایف شوهر است. قرآن دراین‌باره می‌فرماید: زنان لباس شما و شما نیز لباس عفت آن‌ها هستید. (2) همان‌طور که لباس‌، انسان را از سرما و گرما و زشتی‌ها حفظ می‌کند، مرد نیز باید حافظ آبروی همسر باشد.
2.    با توجه به اهمیت کانون خانواده در اسلام، به‌هیچ‌عنوان لازم نیست که به خاطر والدین، کسی همسرش را طلاق دهد. طبق روایات، طلاق غیرموجه، نزد خداوند مبغوض ترین حلال است (3) و دستور والدین، دلیل ناموجه است درحالی‌که طرفین از هم راضی هستند و باهم مشکلی ندارند؛ بنابراین لازم نیست به حرف مادر گوش کنید و خواسته‌اش را عملی کنید. این خواسته مادر، خلاف رضای الهی است و هیچ‌وقت نباید درجایی که خدا راضی نیست یا معصیت خدا در میان است از والدین اطاعت کرد. اگر مادر از فرزند خود خلاف شرع را بطلبد، به این صورت که از نفوذ خود در فرزند استفاده کند و فرزندش را مخیر بین خود و همسر کند تا فرزند مجبور به انتخاب مادر شود، حتماً در حق همسر بی‌گناه خود، ظلم کرده است. در این موارد طبق آیات و روایات فرزند مجبور به اطاعت امر مادر نیست و می‌تواند از اطاعت امر مادر سرباز بزند. قرآن دراین‌باره می‌فرماید: «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند و اگر آن دو (مشرک باشند) و تلاش کنند که براى من همتایى قائل شوى که به آن علم ندارى، از آن‌ها پیروى مکن»(4). امام علی (ع) می‌فرمایند: «اطاعت از مخلوق (هر کس که باشد) در انجام معصیت الهی پذیرفتنی نیست»(5). در بیان امام حسین علیه‌السلام نیز آمده که «رستگار نمی‌شوند اقوامی که به بهای غضب خدا، دنبال راضی کردن مخلوقان هستند.»(6) بنابراین شما به‌هیچ‌وجه نباید به‌صرف این‌که مادرتان تقاضای طلاق دارد، همسرتان را طلاق دهید و این کار جایز نیست. شما با همسرتان عهد و پیمان بستید و به خاطر مادر نمی‌توانید آن را بشکنید، خلف وعده و پیمان‌شکنی درصورتی‌که طرف مقابل بر سر عهدش مانده، از گناهان بزرگ است.
3.    ما نمی‌دانیم تابه‌حال برای حل این مشکل چه‌کارهایی انجام داده‌اید؟ آیا راهکاری در پیش‌گرفته‌اید؟ آیا راهکارها مفید و کارساز بوده یا نادرست اجراشده است؟ اما برای حل‌وفصل این تنش و کدورت بین همسر و مادرتان باید توجه کنید آنچه در موارد حل اختلاف مهم است حفظ بی‌طرفی و نشان دادن خیرخواهی به حدی که برای طرفین قابل‌درک باشد و به این بی‌طرفی و خیرخواهی شما اقرار داشته باشند. مشخصاً پیشنهادهایی داریم:
الف: اگر اختلاف بین مادر و همسرتان ریشه و علت خاصی ندارد، باید سعی کنید با نهایت درایت و با حفظ بی‌طرفی از گسترش آن جلوگیری کنید. با هرکدام جداگانه صحبت کنید و به آن‌ها جداگانه بگویید چقدر برای شما مهم هستند و حاضر نیستید آن‌ها را از دست بدهید و بیان کنید که طرف مقابل نیز حقوقی به گردن تان دارد که خدا راضی نیست پایمال شود و راضی به ظلم به دیگری هم نیستید. این نوع بیان‌ها باعث می‌شود طرف مقابل به شما اعتماد کند. محبت به طرفین به‌صورت خصوصی تأثیر بسیاری در راضی کردن آن‌ها دارد. حتماً دقت کنید که این دلجویی در حضور دیگری نباشد.
ب: اگر اختلاف دارای ریشه و علتی است در این صورت می‌توان با پیدا کردن آن راهی برای حل این اختلاف پیدا کرد. درواقع با از بین بردن اختلاف سابق این مشکل خودبه‌خود از بین می‌رود. اگر ریشه و علت اختلاف را پیداکرده ولی خود به‌تنهایی نمی‌توانید اختلاف را از میان بردارید در این فرض با کمک گرفتن از مشاوران ماهر یا افراد بزرگ‌تر و بی‌طرف فامیل و محل، باید اختلاف به وجود آمده را حل نمود.
ج: اگر با کمک گرفتن از مشاور و افراد بزرگ‌تر و بی‌طرف فامیل و محل هم اختلاف برطرف نشد در این صورت شما باید حتی‌المقدور طوری برخورد کنید که نه مادر ناراحت شود نه همسر، به این شکل که وظایف خود را نسبت به مادر و همسر به‌طور کامل انجام دهید و نیکی خود را در حق پدر و مادر بیشتر و کامل‌تر کنید و از آن‌ها بخواهید که برای حفظ زندگی شما از اختلافات خود دست‌بردارند.
د: یکی از کلیدی‌ترین راه‌ها برای حل مشکل حفاظت از اطلاعات خانوادگی و رعایت شیوه دوری و دوستی در آمار و اطلاعات و رفت‌وآمد است یعنی با همسرتان تفاهم کنید که از ارائه هرگونه آمار و اطلاعاتی که باعث ایجاد کدورت یا فتنه می‌شود یا باعث دخالت و دشمنی یا حسادت می‌شود دوری کند. هر چه از شما کمتر بدانند کمتر مشکل پیش می‌آید. اگر زیاد باهم بودن آن‌ها باعث ایجاد مشکل می‌شود سعی کنید بین آن‌ها دوری و دوستی را رعایت کنید. کمتر با همسرتان نزد مادرتان باشید و وقتی هم در مکانی باهم هستند سعی کنید مدت حضور کم باشد تا کدورت پیش نیاید؛ البته در همه موارد باید توجه داشت که این خداوند است که قلب‌ها را به یکدیگر نزدیک می‌کند. پس حتماً دعا را فراموش نکنید. نذر کنید و از خدا بسیار کمک بخواهید قطعاً شمارا در این کار یاری خواهد کرد. درهرحال اگر مادر راضی به زندگی شما با همسرتان نیست، باید تلاش کنید اصلاح برقرار شود اگر نشد با دوری و دوستی، زندگی‌تان را حفظ کنید و به مادرتان نیز در حد توان کمک و احسان کنید. در مورد طلاق دادن حرف مادر را اطاعت نکنید، ولی سعی کنید از محبت و نیکی و احسان او را سیراب کنید و به‌هیچ‌عنوان به‌عنوان فرزند (در صورت نداشتن آسیب) رابطه را با او کم یا قطع نکنید.
نتیجه:
احترام والدین و احترام همسر هردو طبق منابع معتبر واجب و لازم است. کانون زندگی و حفظ آن از مهم‌ترین ارکان اسلامی است و خداوند از طلاق غیرموجه بدش می‌آید و آن را مبغوض ترین حلال می‌داند و هر دلیلی هم ازنظر اخلاقی موجه نیست، بلکه برخی دلایل پذیرفته است که درخواست مادر جزو آن‌ها نیست؛ بنابراین اگرچه احترام مادر لازم است، ولی اطاعت از او درجایی که خدا ناراضی است لازم نیست. شما باید رابطه بین آن‌ها را مستقیم یا با کمک از مشاور و واسطه‌ها ریشه‌یابی کنید و تلاش کنید با صحبت و مدارا و محبت به هر یک از دو طرف، یا با محافظت از اطلاعات خانوادگی، یا با استفاده از روش دوری و دوستی این تنش‌ها را کم کنید. به‌هیچ‌وجه راضی به طلاق نشوید و به‌هیچ‌وجه رابطه با مادرتان را کم نکنید و سعی کنید او را از محبت سیراب کنید تا راضی شود که کاری به زندگی شما نداشته باشد. دعا را فراموش نکنید که بسیار مؤثر است.
کلیدواژه‌ها:
ازدواج، مادر شوهر، همسر، طلاق، مشکلات خانوادگی.
منابع برای بیشتر برای مطالعه:
1.    ریشه‌یابی اختلافات خانوادگی همراه با: راه‌حل‌های آن، محمدرضا رامتین.
2.    تحکیم خانواده از منظر حقوق و اخلاق، عباسعلی اختری.
3.    مدیریت روابط همسران و خانواده، روح‌الله شمسا و زهره حسین.
4.    طلاق، چرایی و چگونگی، عباس پسندیده.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره اسراء، آیه 23.
2.    سوره بقره، آیه 187.
3.    كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، انتشارات إسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 54.
4.    سوره عنکبوت، آیه 8.
5.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 805.
6.    مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 44، ص 383.
 

تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود.

پرسش:

خیلی وقت ها کارشناسان مذهبی میگن عذاب جهنم، تجسم عمل خود ما است و خداوند مسئول عذاب ما نیست. اگر اینطوری هست که عذاب تجسم عمل ما است؛ چطور با یک توبه، کل اثر بدش از بین میره؟! یا با یک نیت باطل، اون عمل خوب بی فایده میشه؟!

پاسخ:
مقدمه:
تجسم اعمال اصطلاحی در مضامین دینی است به معنای مجسم شدن اعمال آدمیان در برابر آن‌ها در روز قیامت. به این صورت که اعمال نیک دنیایی انسان در روز قیامت تغییر شکل داده، به‌صورت نعمت‎های بهشتی درخواهد آمد و اعمال بدانسان به‌صورت آتش و دیگر عذاب‌ها نمودار خواهد شد. این آموزه ازآن‌جهت که تبیین مناسبی از رابطه عمل و جزای آن به دست می‌دهد اهمیت بسیاری در مباحث مربوط به معاد پیداکرده و دانشمندان علم کلام و فلسفه و تفسیر همواره به آن توجه داشته‌اند. درعین‌حال این سؤال پیش می‌آید که اگر پاداش‌ها و عذاب‌ها در قیامت تجسم اعمال انسان است، پس چگونه در برخی مواقع و به عللی، این اثر تکوینی و عینی، از بین رفته و محو می‌شود و یا اصلاً تجسم نمی‌یابد؟ سعی می‌شود در چند محور به این مسئله پرداخته شود:
نکته اول:
در مورد اثر توبه بر تجسم اعمال در میان علمای مسلمانان اصولاً دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: برخی از علماء دین و نیز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ یعنی بر این باورند که تجسم اعمال بدانسان با توبه نابود نمی‌شود، بلکه حق‌تعالی بین شخص گنه‌کار و اثر گناه و تجسم اعمال او، فاصله می‌اندازد. (1) به‌عبارت‌دیگر تجسم عمل به‌عنوان اثر و نتیجه تکوینی گناه هیچ‌گاه از بین نمی‌رود بلکه در روز قیامت خداوند به جهت توبه بنده، میان او و گناهانش فاصله می‌اندازد و پرونده اعمال زشت او را بایگانی نموده و دیگر گناهان و آثارشان سبب عذاب و اذیت او نمی‌شوند.
نظریه دوم: اکثر اندیشمندان اسلامی عقیده دارند که با توبه، خداوند تجسم اعمال نکوهیده انسان را کاملاً از بین می‌برد و محو می‌کند؛ یعنی اگر انسان به درگاه خداوند توبه نصوح کند و از کردار گذشته خود پشیمان شده و دیگر به سمت آن گناهان بازنگردد، خداوند تجسم گناهان او را از بین می‌برد: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان‌دارند نزد تو آیند، به آن‌ها بگو: سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می‌شود چراکه) او آمرزنده مهربان است.» (2) ازآنجاکه خداوند برای گناهان چنین آثار تکوینی را قرار داده است، برای توبه واقعی نیز از روی فضل خود این اثر تکوینی را برقرار داشته که موجب محو تمام گناهان می‌گردد. فضل و بخشش خداوند به انسان توبه‌کار به‌اندازه‌ای است که حتی در بعضی مواقع نه‌تنها گناهان او را پاک می‌کند، بلکه گناهان او را به حسنه نیز تبدیل می‌نماید: «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»(3)
نکته دوم:
در مورد نیت هم باید گفت که نیت عمل جدای از عمل نیست و اگر قرار باشد برای اعمال نیک انسان تجسم نیکویی وجود داشته باشد، قطعاً نیت خالصانه در آن تأثیر مستقیم دارد. به‌عبارت‌دیگر برای تحقق کامل یک عمل، هم خود عمل باید تحقق داشته باشد و هم قصد و نیت خدایی بر انجام آن عمل باید وجود داشته باشد؛ یعنی عمل و نیت هر یک علت ناقصه تحقق فعل هستند و وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، علت کامل و علت تامه شده و عمل در بیرون دارای اثر شده و در باطن تجسم نیکوی خود را خواهد داشت. در غیر این صورت و با نیت باطل مثل نیت ریایی، گویا اصلاً عمل نیک در خارج موجود نشده است تا اثری داشته باشد: «امام صادق (ع) می‌فرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه این‌که هرچه برای خدا انجام شود خدا می‌پذیرد و آنچه برای مردم انجام شود به‌سوی خدا صعود نمی‌کند». (4)
اهمیت نیت به‌اندازه‌ای است که در بسیاری مواقع آن را برتر و مهم‌تر از عمل دانسته‌اند (5) و حتی در برخی موارد تنها باوجود نیت نیکو و بدون تحقق یافتن عمل، خداوند به انسان پاداش و ثواب عطا می‌کند. (6)
نتیجه:
کوتاه‌سخن اینکه اگرچه که تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه تکوینی آن، محو گناه و یا فاصله افتادن میان او و تجسم گناهانش در آخرت است. در مورد نیت عمل هم باید گفت نیت یکی از ارکان فعل انسان و حتی مهم‌تر از عمل است و بدون آن و یا با نیت غیر خدایی، اصلاً فعل و عمل نیک انسان تحقق نمی‌یابد تا اینکه تجسم و اثری داشته باشد.
کلمات کلیدی:
تجسم اعمال، توبه، لعان، نیت عمل.
پی‌نوشت‌ها:
1.    امام خمینی، سید روح‌الله، تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1391 ش، ص 418.
2.    سوره انعام، آیه 54.
3.    سوره فرقان آیه 70.
4.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 293.
5.    همان، ج 2، ص 84.
6.    حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل‌البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۹ ق، ج 1، ص 52.
 

در شرایط خاص مثل تجارب عرفانی یا تجارب نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این تمایز خودنمایی می‌کند و انسان خودش را متمایز از بدن مادی می‌یابد.

پرسش:
عارفان در تجربه‌های عرفانی از اموری خبر می‌دهند که به توهمات نزدیک‌تر است تا واقعیت. مثلاً خودشان را بیرون از خودشان می‌بینند و یکی را دو تا می‌بینند. این‌ها شبیه به توهمات ناشی از مصرف مواد مخدر است و هیچ بعید نیست که عارفان نیز موادهای مخدر دوران خودشان را مصرف می‌کردند. در معابد قدیمی اثراتی از مصرف مواد مخدر مشاهده‌شده و به سبب همین مصرف، بسیاری از تجارب عرفانی مثل جدایی روح از بدن رو تجربه کردند. همه این‌ها اختلالات مغزی به سبب فعالیت‌های شیمیایی ناشی از مصرف مواد مخدر است. ما در شرایط عادی، هیچ‌یک از این احوال رو نداریم و هیچ‌وقت، خودمون را بیرون از خودمون نمی‌بینیم! بلکه خودمون رو همین بدن مادی می دونیم و لا غیر.
 

پاسخ:
مقدمه:
حقیقت انسان از مسائل پیچیده فلسفی است که درباره آن، دیدگاه‌های مختلفی شکل‌گرفته است. برخی از متفکران، با نگرش فیزیکالیستی به انسان و جهان می‌نگرند و به همین جهت، انسان را همین بدن مادی می‌دانند و به حقیقت متافیزیکی به نام روح معتقد نیستند و هرگونه دلایل عقلی یا شواهد تجربی به سود دوگانه باوری روح و بدن را نادیده می‌گیرند؛ اما گروهی دیگر از محققان با استفاده از دلایل عقلی، تجربی و دینی، بر این باورند که افزون بر این بدن محسوس و مادی، انسان دارای روح متافیزیکی و نامحسوس است که اگرچه درهم‌تنیده و مرتبط با بدن است؛ اما حقیقتاً از آن متمایز است و به همین جهت، در شرایط خاص مثل تجارب عرفانی یا تجارب نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این تمایز خودنمایی می‌کند و انسان خودش را متمایز از بدن مادی می‌یابد. در ادامه، به بررسی ادله عقلی، تجربی و دینی برای اثبات دوگانه روح و بدن می‌پردازیم و توضیح می‌دهیم چرا تمایز روح و بدن، فقط در شرایط خاص به‌صورت آشکار نمایان می‌شود. درنهایت، به‌نقد و بررسی سایر فرازهای موجود در پرسش نیز می‌پردازیم.
نکته اول:
فیزیکالیست ها در تلاشی نافرجام، همواره به دنبال تقریر فیزیکالیستی از حالات ذهنی هستند و حقیقت انسان را منحصر به بدن فیزیکالیستی می‌دانند؛ (1) اما به باور صحیح، آدمی دارای حالات ذهنی با ویژگی‌های خاصی است که از طریق تأمل بر آن‌ها، می‌توان به درکی از بُعد متافیزیکی انسان، یعنی روح متمایز از بدن، دست‌یافت. مثلاً انسان در غم یا شادی یا گرسنگی دارای یک وحدت و یکپارچگی است که نمی‌توان آن را از طریق بدن مادی که دارای اجزای مختلف با سلول‌های متکثر و متمایز از هم است، توضیح داد. وقتی من گرسنه هستم، فقط معده‌ام این احساس را ندارد و نمی‌گویم معده‌ام گرسنه است، بلکه می‌گویم خودم گرسنه هستم. یا وقتی غمگین هستم، نمی‌گویم قلب من احساس بدی دارد بلکه می‌گویم من چنین احساسی دارم. همه این‌ها حالات مختلف یک حقیقت است و منی که احساس شادی دارد، همانی است که احساس گرسنگی هم می‌کند وهمانی است که در حال فکر کردن به چیزهای مختلف است. (2)
این وحدت و یکپارچگی در کل زندگی ما نیز جاری است و ما با این‌که بدنمان دارای سلول‌های متکثر با سوخت‌وساز همیشگی است - به شکلی که گفته‌شده هر هفت‌تا ده سال، یک‌بار همه اجزای بدن عوض می‌شود – اما بااین‌حال، از هویت و یکپارچگی در طول زمان نیز برخورداریم. (3)
بنابراین، یکپارچگی من در سال‌های مختلف زندگی یا یکپارچگی من هنگام تجربه حالات مختلف، به سبب بدن نیست، بلکه به سبب وجود بُعد متافیزیکی با عنوان «روح» است که مرتبط با بدن اما متمایز با آن است.
نکته دوم:
بعد از اثبات تمایز روح از بدن، باید به بررسی ارتباط میان روح و بدن پرداخت. روح نسبت به بدن، حالت تدبیری دارد و علت بسیاری از رخدادهای بدنی است؛ همچنین بدن نسبت به روح تأثیرگذار است و بسیاری از احوال ذهنی ناشی از بدن است. ازاین‌رو، روح و بدن اگرچه دو حقیقت متمایز از یکدیگرند، اما به هم مرتبط و به‌هم‌پیوسته می‌باشند. مثلاً وقتی سنگ بزرگی روی پایم می‌افتد، به‌شدت درد را احساس می‌کنم و به همین جهت، تصمیم می‌گیرم سنگ را از روی پایم بردارم و از دیگران کمک بگیرم و ازاین‌رو، دیگران را صدا می‌زنم و خودم نیز برای بلند کردن سنگ تلاش می‌کنم. تمامی آنچه رخ می‌دهد، حاکی از ارتباط و به هم‌پیوستگی روح و بدن است. (4)
نکته سوم:
بااینکه روح و بدن دارای ارتباط علّی و به‌هم‌پیوسته هستند، اما گاهی روح و بدن در شرایطی قرار می‌گیرند که ارتباطشان ضعیف می‌شود و اینجاست که روح، خود را متمایز از بدن نمایان می‌سازد.
مثلاً به سبب آسیب وارد شدن به بدن، ارتباط میان روح و بدن گاهی چنان تضعیف می‌شود که فرد در تجربه نزدیک به مرگ (NDE) خودش را مستقل از بدن درک می‌کند. برای تقریب به ذهن، رابطه روح و بدن، همچون رابطه اکسیژن و هیدروژن است که وقتی متمایز از همدیگرند، هرکدام دارای ویژگی‌های ممتازی هستند و وقتی ترکیب و به‌هم‌پیوسته می‌شوند، ویژگی‌های سابقشان (مثلاً حالت گازی) پنهان و کمرنگ می‌شود و ویژگی‌های جدید (مثلاً حالت سیلان) آشکار می‌شود؛ اما همین‌که مجدداً تجزیه شوند و ارتباطشان ازهم‌گسسته شود، ویژگی‌های پنهان‌شده، مجدداً آشکار می‌شوند و ویژگی‌های آشکارشده، پنهان و محو می‌شوند. بر همین اساس، پیوند روح و بدن نیز وقتی ازهم‌گسسته می‌شود، ویژگی‌های سابقشان (تأثیر علی روح و بدن بر همدیگر) را ازدست‌داده و در عوض، ویژگی‌های ممتاز پنهان یا کمرنگ شده آن‌ها (استقلال و تمایز روح از بدن و خودآگاهی و وحدت هویت مستقل از بدن) مجدداً خودنمایی می‌کند. گزارشی که تجربه کنندگان درزمینه تجربه نزدیک به مرگ ارائه کرده‌اند، جای تردید باقی نمی‌گذارد که آن‌ها مستقل و متمایز از بدن دارای خودآگاهی و فردیت و شخصیت و هویت بودند و از اموری که اطلاع از آن‌ها برایشان ممکن نبود، آگاهی داشتند. (5)
در تجربه‌های عرفانی درباره خلع روح از بدن نیز تقریباً همین اتفاق رخ می‌دهد با این تفاوت که شخص سالک به سبب ریاضت، دارای این قدرت می‌شود که می‌تواند روح خویش را مستقل از بدن درک کند و از افقی برتر به بدن خویش بنگرد و خود را در همان حال، دارای خودآگاهی و هویت و فردیت سابق بداند. اطلاع عرفا از امور غیبی گواه روشنی است بر واقعی بودن تجارب آن‌ها.
همچنین است آنچه در رویای صادقه می‌یابیم. در رویای صادقه با این‌که بدن ما گوشه‌ای آرمیده است، روح ما در عوالم غیبی پرواز کرده و از گذشته یا آینده خبر می‌یابد. (6)
همه این موارد نشانگر این واقعیت است که روح مستقل از بدن است. بله در زندگی روزانه چون تأمل کمتری بر خویش داریم و به تمایز و استقلال روح از بدن توجه نمی‌کنیم، صرفاً در شرایط خاص است که این تمایز و استقلال، خودنمایی واضح و آشکارتری می‌یابد و ما را متعجب می‌سازد.
نکته چهارم:
در مورد تجارب عرفانی و شباهت آن با حالات فرد مصرف‌کننده مواد مخدر نیز باید به این نکات توجه کرد که:
اولاً: تجارب عرفانی ناب، ناشی از ریاضت و خود مراقبتی است نه مصرف مواد مخدر. اینکه گروهی از مدعیان تجربه عرفانی، به سبب مواد مخدر دچار توهم شده و به‌غلط گمان کردند از عوالم غیبی مطلع شده‌اند، دلیل مناسبی بر توهمی دانستن همه تجارب عرفانی نیست.
ثانیاً: افزون بر تفاوت روش، معلوم نیست فرآیند مغزی یک عارف همسان با فرآیند مغزی یک استعمال کننده مواد مخدر باشد چراکه تجربه عرفانی در آزمایشگاه رخ نمی‌دهد و در دسترس نیست.
ثالثاً: حتی اگر فرضاً روزی اثبات شود که فرآیند مغزی در تجارب عرفانی و تجارب ناشی از مواد مخدر مشابه‌اند، نباید ارزش معرفتی این دو را یکی دانست؛ چنانکه فرآیند مغزی و اطلاعات ما در خواب‌وبیداری مشابه‌اند  اما ارزش معرفتی آن‌ها را یکی نمی‌دانیم. 
رابعاٌ: حتی اگر بپذیریم که تجارب ناشی از مواد مخدر از همه جهات با تجارب عرفانی همسان است، بازهم دلیل بر این نمی‌شود که تجارب عرفانی پوچ است، بلکه چه‌بسا حقیقتاً به‌واسطه مواد مخدر نیز شخص از حقایقی مطلع گردد اما این آگاهی در راستای توحید و یکتاپرستی نباشد و به سبب تلقین شیطان باشد؛ چنانکه عارفان تجارب عرفانی را به دودسته رحمانی و شیطانی تقسیم می‌کنند و بر این باورند که ممکن است گروهی از انسان‌ها، از مسیر انحرافی به کشف حقایقی دست یابند که شیطان در این زمینه به آن‌ها کمک کرده تا اعتماد آن‌ها را جلب نماید و از آن‌ها برای مقاصد خودش استفاده نماید. (7)
بنابراین، استدلال از این طریق (شباهت ادعای کسانی که مواد مخدر استعمال کرده‌اند با تجارب عرفانی) دلیل بر این نمی‌شود که تجارب عرفانی کاملاً پوچ هستند و یا اثبات نمی‌کند که همه‌چیز به مغز بازمی‌گردد و اصلاً روح و ارتباط روح با عوالم غیبی، خارج از دسترس است.
نتیجه:
کوتاه‌سخن این‌که انسان افزون بر بدن مادی، دارای روح مجرد و مستقل از بدن است که به سبب آن، از هویت و فردیت و وحدت و یکپارچگی در طول زندگی برخوردار است. روح و بدن یک سیستم به‌هم‌پیوسته هستند که وقتی باهم مرتبط‌اند، بر هم تأثیرگذارند و به جهت قوت ارتباط روح و بدن، کمتر کسی قادر است در طول زندگی، روح را مستقل و متمایز از بدن دریابد؛ اما وقتی در شرایط خاص، روح و بدن ازهم‌گسسته می‌شوند، ارتباط روح و بدن تضعیف می‌شود و در عوض، روح ویژگی‌های پنهان خویش را آشکار می‌کند. در تجربه عرفانی ناب یا تجربه نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این ارتباط تضعیف‌شده و به همین جهت، روح خودش را مستقل از بدن درک می‌کند. میان تجربه عرفانی ناب و تجربه مصرف مواد مخدر، تفاوت‌های بسیاری است و نمی‌توان این دو را یکی به‌حساب آورد و از آن به‌عنوان دلیلی علیه اعتقاد به روح و عوالم غیبی استفاده کرد.
کلمات کلیدی: 
روح، بدن، ارتباط روح و بدن، تجربه عرفانی، تجربه نزدیک به مرگ.
پی‌نوشت‌ها:
1.    برای مطالعه بیشتر، رک: احسن، مجید و مسعود صادقی، بررسی انتقادی رویکردهای فیزیکالیستی به نفس با تکیه‌بر شواهد عقلی و نقلی، مجله اندیشه نوین دینی، شماره 38، 1393 ش.
2.    فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 203-204.
3.    همان، ص 2۲۳-۲۲۵.
4.    براي مطالعه بيشتر درباره عليت ذهني ر.ک: ذاکري، مهدي، «عليت ذهني»، مجله نقد و نظر، شماره 58، تابستان 1398.
5.    کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیه‌بر نظریه سیستم‏ها و تجربه‏های نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، شماره 85، صفحه 129-147.
6.    فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 217-220.
7.    برای مطالعه بیشتر، رک: حسین زاده، محمد، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، فصل چهارم.
 

خداوند به جهت اینکه اجر هر کاری را می‌دهد و به کسی ظلم روا نمی‌دارد، برای اعطای مزد و اجر عبادت ابلیس، به او مهلت داد.

پرسش:
اخراج ابلیس از بهشت، خیلی عجیب و ظالمانه است. ابلیس خداباور بود و به معاد هم معتقد بود و فقط بر انسان سجده نکرد و دلیلی هم برای کارش داشت. نمی‌شد مهربانتر با ابلیس برخورد کرد؟ دقیقاً میخوام بدونم چی شد که اینقدر با ابلیس سخت برخورد شد.
 

پاسخ:
مقدمه:
ابلیس از زمره جنیان است که پس از آفرینش آدم، تکبر ورزید و از دستور خدا سرپیچی نمود. ابلیس بر این باور بود که او برتر از انسان است و نباید به او سجده احترام بگذارد. او پس از نافرمانی، جایگاه خود در جنت را از دست داد و به عذاب الهی وعده داده شد. ازاین‌رو، ممکن است این‌طور به نظر برسد که می‌شد با ابلیس مهربان‌تر رفتار کرد و این تنبیه شدید، دور از عدل و مهربانی خدا است. در ادامه، در قالب چند نکته توضیح می‌دهیم که این برداشت نادرست است:
نکته اول:
قبل از هر چیز می‌بایست معنای توحيد در عبوديت روشن شود. مراد از توحيد عبادي آن است كه هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز ذات خدا، شايسته پرستش دانسته نشود و تنها به‌فرمان او گردن نهاده شود و از هر نوع بندگي و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم. (1) همچنین كسي موحد و اهل توحيد شمرده مي‌شود كه به توحيد در همه مراحل آن -مثلاً توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي يا توحيد در ربوبيت، خالقيت، عبوديت- به‌طور كامل معتقد باشد و در اعتقاد و عمل بدان ملتزم گردد.
با توجه به مطالب فوق، اگرچه در برخي روايات نظير خطبه قاصعه ي امير مؤمنان (علیه‌السلام) نقل‌شده كه شيطان شش هزار سال عبادت كرد، (2) اما عبادت او هرگز به اين معنا نيست كه ابليس واقعاً اهل عبادت بوده است؛ زيرا قرآن كريم درباره وي می‌فرماید: «شيطان از كافران بود.»(3)
پس معلوم می‌شود كه شيطان دچار كفر خفی ای بوده است كه از دیرزمان در درون او نهفته بوده و هنگام امتحان بروز کرده است؛ يعني باآنکه شيطان به‌ظاهر در صف موحّدان بود، درعین‌حال در باطن خود گرفتار كفر مستور بود و به همین جهت، با پيش آمدن جريان سجده بر آدم، این کفر درونی، آشكار شد. (4)
لذا استاد جوادي آملي (دام‌ظله العالی) درباره اين مسئله چنين مي‌فرمايد: به‌هرحال عامل مخالفت شيطان بافرمان سجده، وسوسه بيروني نبود، يعني ديگري وي را اغوا نكرد، بلكه او عاملي از درون خود داشت، يعني درونش كبريا طلب بود و شيطنت در درونش پنهان بود و با خلقت انسان كامل كه ميزاني براي تشخيص مؤمن حقيقي از غیرحقیقی و مرزي براي جداسازی خبيث از طيّب است، پرده از اين امر دروني برداشته شد و چهره واقعي او آشكار شد. شایان‌ذکر است كه وقتي خداوند به ابليس گفت: «چه چيز تو را مانع از سجده شد بااینکه تو را امر كرده بودم؟(5) ابليس به‌گونه‌ای جواب داد كه مفهومش اين بود: به نظر من نبايد چنين فرماني مي‌دادي.»(6)
از گفته مفسران به دست مي‌آيد كه ابليس در همه محورهاي توحيدي به نحوي دچار مشكل بوده است و اين مشكل در محور توحيد عبادي با جريان سجده بر آدم، پرده را از چهره شيطان به‌طور كامل برداشت و كفر دروني او را در همه محورها آشكار نمود.
نکته دوم:
مطلب دیگر آن است که پس از سجده نکردن بر انسان، سخنانی را گفت که نشان از نیت درونی خود داشت؛ زیرا از خدا تا روز قيامت مهلت خواست تازنده بماند؛ (7) و بنا به نقل قرآن، چنین تهدید کرد: «من هم براي آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آن‌ها مي‌تازم.»(8)
در اين آيه به‌وضوح آمده كه شيطان خودش اعلام كرده است كه از هر راه ممكن سعي مي‌كند كه آدم را از بندگي خدا بازدارد و زمینه گمراهي آن‌ها را فراهم سازد. به‌خصوص آن‌که در تعبير آيه آمده: «صراطك المستقيم»(راه راست تو) از اين معلوم مي‌شود كه شيطان محور گمراه كردن را تنها در خصوص توحيد عبادي محدود نكرده است؛ بلكه اعلان نموده كه در همه محورها بر سر راه راست مي‌نشيند و مردم را به گمراهي دعوت مي‌كند. حالا فرق نمي‌كند چه خودش معتقد باشد يا نباشد.
همچنین آن‌گونه كه در دشمني‌هاي معمول بين خود انسان‌ها طرف مقابل از هر راه ممكن براي گمراه كردن و نابود كردن دشمن خود تلاش مي‌كند و هيچ اصل اخلاقي سبب نمي‌شود كه دشمن‌هاي قسم‌خورده را از اعمال خصومت بازدارد. در مورد شيطان نيز چنين خواهد بود، يعني هدف شيطان گمراه كردن بشر و انتقام گرفتن از اولاد آدم است، پس براي او فرق نمي‌كند كه راه موفقيت او چه باشد؛ ازاین‌رو، در محور توحيد عبادي بلكه در همه محورها دام مي‌گذارد تا مردم را گمراه كند و همچون خودش دچار عذاب الهي نمايد. بی‌دلیل نیست که خداوند، شيطان را دشمن قسم‌خورده انسان‌ها معرفي كرده است. (9)
با توجه به مطالب فوق، پس چگونه می‌شد با ابلیس به نرمی و مهربانی برخورد شود و به او سخت نگرفت؟!
نکته سوم:
در روایات نیز، نکاتی پیرامون این موضوع وجود دارد؛ مانند آنچه در نهج‌البلاغه نقل‌شده است: «فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ؛ خداوند هم او را براى مستحق شدنش به خشم حق و تمام کردن آزمایش و به انجام رسیدن وعده‌اش مهلت داد.» (10)
در اینجا حضرت با جمله «وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ» به این نکته اشاره می‌کند که خداوند طبق وعده‌اش به شیطان، مبنی بر این‌که تا وقت معلوم فرصت دارد، عمل می‌کند و از آن تخطی نمی‌کند. در توضیح این‌که چرا خداوند با درخواست شیطان موافقت کرد و به وعده‌اش عمل نمود، گفته‌اند: خداوند به اقتضای عدالتش، عمل هیچ شخصی را نابود نمی‌کند؛ ابلیس ازجمله افرادی بود که مدت‌زمان طولانی، (اگرچه ظاهری) خداوند را عبادت می‌کرد. خداوند با دادن این مهلت خواسته تا عبادت طولانی او را قبل از روز قیامت به نحوی جبران کند که در آخرت جزای خیری برای او باقی نماند. (11)
فرصت و مهلت نیز فقط به ابلیس داده نشده است، بلکه به همه مؤمنين و کافرين، داده‌شده است و این لطف و رحمت الهی است که فرصتی برای رشد، (و اگر انحراف و معصیتی صورت گرفت) فرصتی برای استغفار و توبه قرار داده است.
نتیجه:
با توجه به نکات فوق، روشن می‌شود که ابلیس کفر پنهان در درونش وجود داشت و در مقابل امتحان الهی، نه‌تنها تکبر و عصیان از خود نشان داد، بلکه به خاطر پلید بودنش، به مقابله با برنامه الهی در هدایت و به کمال رساندن انسان‌ها پرداخت و قسم خورد همه را گمراه کند. خداوند نیز به جهت اینکه اجر هر کاری را می‌دهد و به کسی ظلم روا نمی‌دارد، برای اعطای مزد و اجر عبادت ابلیس، به او مهلت داد. اگرچه ابلیس استحقاق لطافت و مهربانی خداوند را نداشت؛ ولی همین‌که خداوند به او مهلت داد، اوج عدل و مهربانی خدا را می‌رساند.
کلمات کلیدی:
 ابلیس، عبادت، توحید، عدل، ظلم، مهلت ابلیس.
معرفی منابع مطالعاتی:
ـ موسوي همداني، سید محمدباقر، پاسخ به پرسش‌های ديني، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 1، ص 151 و 166.
ـ فرهنگ خواه محمد رسول، شيطان در ادبيات و اديان، تهران، عطائي، 1355 ش.
ـ نجار زادگان، فتح‌الله، مصاف بی‌پایان با ابلیس، قم، بوستان کتاب، 1392 ش.
ـ نصیری، محمد، شيطان دشمن ديرينه انسان، تهران، مجیدی، 1351 ش.

پی‌نوشت‌ها:
1.    مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 1، ص 43.
2.    شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 192.
3.    سوره بقره، آیه 34.
4.    جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، نشر مركز اسراء، 1380 ش، ج 3، ص 303.
5.    سوره اعراف، آیه 12.
6.    جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، پيشين، ج 3، ص 304.
7.    سوره اعراف، آیه 14.
8.    همان، آیه 17.
9.    همان، آیه 22.
10.    شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، پیشین، خطبه اول، ص 42.
11.    خویى، میرزا حبیب‌الله‏ هاشمى، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، میانجى، ابراهیم‏،‌ مکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1400 ق‏، ج ‏2، ص 63.
 

صفحه‌ها