پرسش وپاسخ

به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت و از مكّه در آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟

پاسخ:

قيام امام حسين براي احياي دين و احكام شريعت اسلام و سنت پيامبر بود؛ بنابراين نه تنها عملي بر خلاف شريعت و احكام الهي اسلام انجام نمي داد، بلكه حتي مانند ظهر عاشورا تا به خطر افتادن جان نيز بر آن مراقبت داشت؛ بنابراين چگونه مي توانست نسبت به مسئله حج و احكام آن در انظار مسلماناني كه از تمام سرزمين هاي اسلامي به مكه آمده بودند، بي تفاوت باشد، يا حتي برخلاف آن عمل نمايد؟! به خصوص آنكه حضرت را متهم به خروج بر خليفه و پيشواي مسلمانان نمودند و انبوهي از مردم را بر ضد حضرت تجهيز كردند.
بنابراين قبل از اين كه به تحليل تاريخي مسئله بپردازيم، بايد ابتدا نقل صحيح مسئله را ياد آور شويم و آن اين كه امام حسين (ع) به احرام حج، محرم نشده بود و اين سخن مشهور كه امام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستي است؛ زيرا امام(ع) در روز هشتم ذي الحجه ""يوم الترويه"" از مكّه خارج شد. در حالي‏كه اعمال حجّ - كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مي‏شود - از شب نهم ذي الحجه آغاز مي‏شود. البته در برخي كتاب ها آمده كه حضرت حج خود را تبديل به عمره كرد و طواف و سعي انجام داد و از احرام بيرون آمد چون نمي توانست حج خود را تكميل كند. (1) و اين سخن نيز مشهور شده است، ولي بعيد به نظر مي‌آيد كه حضرت به احرام حج، محرم شده باشد چون كسي كه مي خواهد اعمال حج را انجام دهد، روز هشتم يا نهم ذي الحجه محرم مي شود و جهتي براي محرم شدن زودتر از موعد مقرر نيست.
براي تاييد اين مطلب رواياتي در كافي نقل شده كه به برخي اشاره مي كنيم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع).. .. فَإِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِيَه بِيَوْمٍ إِلَي الْعِرَاقِ وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً. (2)
امام صادق فرمود: امام حسين(ع) قبل از روز هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد در حالي كه با احرام عمره، به قصد انجام عمره وارد مكه شده و عمره انجام داده بود.
نيز فرمود:
""قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ( ع) فِي ذِي الْحِجَّه ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَه إِلَي الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَي مِنًي وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَه فِي ذِي الْحِجَّه لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ ؛ امام حسين در ماه ذي الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترويه (هشتم) به سوي عراق حركت كرد كسي كه نمي خواهد حج انجام دهد مي تواند عمره انجام دهد"". (3)
اين روايات تنها به انجام عمره از طرف امام حسين (ع) اشاره دارد، نه تبديل حج به عمره، و دليل ديگري غير از روايات نداريم بر اين كه حضرت اعمال حج را شروع كرده بود. بنابراين كلام برخي كه فرموده‌اند حضرت حج خود را به عمره تبديل كرد و از مكه خارج شد دليلي ندارد.
بله، مسلّماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده، چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاي مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناي ورود در اعمال حجّ نيست. شايد وقتي خبردار شد كه نيروهاي مخفي يزيد قصد ترور ايشان را در حرم دارند و تصميم گرفت به سوي عراق حركت كند، براي انجام عمره ديگر محرم شد و آن را تكميل كرد و از احرام خارج شد و در روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد ؛ چون اعمال عمره را در چند ساعت مي توان انجام داد وتمام كرد.
از نظر تاريخي بالاخره اين پرسش باقي است كه با وجود آن كه يكي از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براي تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زماني ويژه - كه اوج حضور حاجيان و بهترين فرصت تبليغي است - ناگهان مكّه را ترك كرد؟
در پاسخ مي‌توان اموري را ذكر كرد:
أ) اظهار نارضايتي شديد از حكومت يزيد
با توجه به اهميت حج، و شخصيت امام حسين و بهره‌مندي ايشان از پايگاه‌ وسيع اجتماعي، حركت امام از اين كه غير منتظره و برخلاف معمول بود، باعث جلب توجه همگان شد. براي همين پرسش پديد آمد كه چرا در حالي كه همگان خود را آماده مي‌كردند به عرفات و منا روند و اعمال حج را به جا آورند، فرزند پيامبر و بهترين راهنماي حاجيان و شايسته‌ترين افراد براي انجام مناسك حج، مكه را ترك مي‌كند؟! همو كه عاشق و دلباخته معشوق، عبادت و راز و نياز با خداست. امام بيش از هر فردي ديگري دوست دارد در سرزمين عرفات همراه حاجيان به دعا و مناجات با خدا بپردازد و روز عيد قربان اعمال مني را انجام دهد اما چرا اين سرزمين دوست داشتني را ترك مي‌كند؟! حتماً به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد! حركت امام، بزرگ‌ترين گام تبليغاتي و فرهنگي در اعتراض به حكومت ستم‌پيشه و فاسد يزيد به شمار مي‌آمد.
ب) توطئه قتل امام:
حركت امام از مكه به كوفه در روز ترويه براي بسياري ايجاد سؤال كرد و آنان از حضرت علت اين كار را پرسيدند، از جمله ابن عباس، كه حضرت فرمود: ""كشته شدن در مكاني ديگر براي من دوست داشتني‏تر از كشته شدن در مكّه است"". (4)
نيز به عبداللَّه بن زبير فرمود: ""به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براي من دوست داشتني‏تر است تا آن كه داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اي پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آن چه را از من مي‏خواهند، به دست آورند"". (5)
نيز به برادرش محمد حنفيه، به صراحت از ترور خويش توسط يزيد در محدوده حرم امن الهي سخن به ميان آورد. (6) در بعضي از متون به صراحت آمده كه يزيد، عده‏اي را با سلاح‏هاي فراوان براي ترور امام به مكّه فرستاد. (7)
ج) هتك حرمت حرم:
اگر امام در حرم الهي (مكه) كشته مي‌شد، حرمت حرم شكسته مي‌شد، گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموي باشد.
حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير به صراحت بيان مي‏دارد. (8)
پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 68.
2و3. كافي ج 4، ص 536.
4. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 159.
5. وقعه الطف، ص 152.
6. سيد بن طاووس، لهوف، ص 82..
7. همان، ص82.
8 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 546."
 

امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين آيه در شأن ما نازل شده است.

پرسش:

بر طبق آيه تطهير طبق تفاسير منظور از اهل‌بیت پنج‌تن هستند . يعني پيامبر و حضرت فاطمه و امام علي و امام حسن و حسين. حالا می‌خواستم بدانم دليلي هست که ما ساير چهارده معصوم را اهل‌بیت بدانيم .

پاسخ:

درجواب اين سؤال بايد گفت:

اوّلا: حصر در آيه تطهير اضافى است نه حقيقى. حصر اضافى نسبت به عده اى خاص است و مطلق نمى باشد. در مورد آيه تطهير، حصر به لحاظ همسران و ديگران است؛ يعنى اين پنج تن ـ نه همسران ـ مشمول آيه تطهيرند و اين منافات ندارد با اين که افرادى از قبيل همين پنج تن مشمول آيه تطهير باشند؛ همان گونه که پيامبر(صلى الله عليه وآله) کلمه اهل بيت را در حديث ثقلين به طور عموم به کار برده است.

ثانياً: در زمان نزول آيه، از چهارده معصوم همين پنج تن بيشتر نبودند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) کسا را روى خود و آنان انداخته، آيه نازل شد که طبيعتاً خطاب به آنان بود. اگرچه منافاتى ندارد، شامل افرادى مثل آنان نيز بشود؛ خصوصاً آن که حکم در آيه بر عنوان «اهل بيت» آمده است و از آنجا که در هر زمان احتياج به امام معصومى است، لذا افراد ديگرى نيز که عنوان اهل بيت بر آنان صادق است، مشمول آيه تطهيرند.

ثالثاً: بر اساس روايات، چهارده معصوم (عليهم السّلام) همه يک نور هستند و امتيازي به يکديگر ندارند(1)، لذا وقتي مي گوييم آيه تطهير در شان اهل بيت نازل شده است به اين معني است که در شان تمام چهارده معصوم عليهم السلام نازل شده است.

به اين مطلب امام سجاد عليه السلام در روايتي اشاره فرموده است:

نقل شده وقتي اسراء را به شام مي‌برند، برخي به اسراء طعنه مي‌زنند. پيرمردي مي‌گويد شما از اسراي کدام قبيله خارجي هستيد. امام سجاد (عليه السلام) مي‌فرمايد: آيا قرآن خوانده‌ايد؟ گفت: بله. فرمود: آيا آيه شريفه:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرًا (2)

را خوانده‌ايد؟ گفت: بله، ولي به شما چه ربطي دارد؟! مگر شما اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستيد؟ امام سجاد (عليه السلام) فرمود: اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ما هستيم و اين آيه در شأن ما نازل شده است.(3)

پي نوشت ها:

1.علامه مجلسي، بحارالانوار، ج25، ص1 و ج36، ص 280.

2.احزاب، آيه33

3.طبرسي، احتجاج، ص 157.

بسياري از مفسرين حتي مفسرين اهل سنت عيب و نقص را از مصاديق رجس دانسته‌اند و براي آن شواهدي نيز بيان نمودند.

پرسش:

در مورد آیه تطهير دو شبهه براي بنده ایجادشده است.

اول اينکه کلمه ((رجس)) در قران کريم بارها براي اعمال گناه و زشت به‌کاربرده شده است.ولي با چه دليل اين کلمه شامل اعمال اشتباه نيز می‌شود؟

درم اينکه بر اساس آیه

وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

که فعل تطهير بعد از توبه بیان‌شده. يعني لزوماً کسي که تطهير می‌شود داراي عصمت نيست؟ بر چه دليل تطهير در آیه تطهير به معني عصمت است؟

پاسخ:
قسمت اول سؤال شما در حقيقت همان گستره عصمت است که از اين آيه برداشت می‌شود. آيا آيه فقط عصمت از گناه را بيان می‌کند يا شامل عصمت از خطا و اشتباه هم می‌شود. برخي از مفسرين معناي حداقلي از «رجس» (گناه) را برداشت کرده‌اند و برخي معناي حداکثري (گناه، سهو و نسيان) را برداشت کرده‌اند.
علامه طباطبايي در الميزان می‌فرمایند:
كلمه" رجس"- به كسره را، و سكون جيم- صفتى است از ماده رجاست، يعنى پليدى، و قذارت، و پليدى و قذارت هیئتی است در نفس آدمى، كه آدمى را وادار به اجتناب و نفرت می‌نماید، و نيز هيئتى است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمى از آن نفرت می‌نماید. اولى مانند پليدى رذایل، دومى مانند پليدى خوك، هم چنان‌که قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده، درباره پليدى ظاهرى فرموده:" أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ" (1) و هم در پلیدی‌های معنوى، مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به‌کاربرده و فرموده:" وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ" (2)، و نيز فرموده:" وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ" (3).
و اين كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكى نفسانى، و اثرى شعورى، كه از علاقه و بستگى قلب به اعتقادى باطل، يا عملى زشت حاصل مى شود، وقتى می‌گوییم (انسان پليد، يعنى انسانى كه به خاطر دل‌بستگی به عقايد باطل، يا عمل باطل دلش دچار پليدى شده است).
با در نظر گرفتن اينكه كلمه رجس در آيه شريفه الف و لام دارد، كه جنس را می‌رساند، معنايش اين می‌شود كه خدا می‌خواهد تمامى انواع پلیدی‌ها، و هیئت‌های خبيثه، و رذيله، را از نفس شما ببرد، هیبت‌هایی كه اعتقاد حق، و عمل حق را از انسان می‌گیرد، و چنين ازاله اى با عصمت الهى منطبق می‌شود، و آن عبارت است از صورت علمی‌های در نفس كه انسان را از هر باطلى، چه عقايد و چه اعمال حفظ می‌کند، پس آيه شريفه يكى از ادله عصمت اهل‌بیت است.(4)
با توجه به تفسير علامه که می‌فرمایند خداوند می‌خواهد تمام پلیدی‌ها و هیئت‌های که مانع از عمل حق و اعتقاد حق می‌شود را از ايشان برداشته است، سهو و نسيان نيز انسان را از عمل حق بازمی‌دارد. لذا با توجه به اين مطلب می‌توان گفت که علامه نيز تمامي انواع عصمت را براي ايشان از آيه برداشت نموده‌اند.
آیت‌الله جوادي آملي نيز شبيه چنين استدلالي را بيان کرده و می‌فرمایند:
«از سوي ديگر، «ال» كه در آيه تطهير بر سر (الرِّجس) آمده براي جنس يا استغراق است و هر نوع پليدي را شامل می‌شود، ازاین‌رو سهو، نسيان و خطا نيز همانند شرك و گناه از (اَهلَ البَيت) مقصود در آيه تطهير، منتفي است.
دليل اين ادعا استدلال زمخشري است كه می‌گوید: آبرو و حيثيت گناهكار (همانند آلوده شدن بدن او با پلیدی‌های ظاهري) با ارتكاب گناه لکه‌دار می‌گردد و اين، بی‌اعتمادی مردم به وي را درپی دارد. بی‌تردید خطا و نسيان نيز اين اعتماد را زايل می‌کند، درحالی‌که راه هرگونه بی‌اعتمادی به سخنان واسطه وحي (پيامبر) يا مفسّر رسمي آن (امام) بايد بسته شود تا مردم بی‌آنکه نگران عصيان يا نسيان و خطاي آنان در ابلاغ يا تفسير وحي باشند، به گفتارشان گوش فرا دهند و آن‌ها را به کاربندند.
بدين ترتيب، ضرورت عصمت از خطا براي (اَهلَ البَيت) مذكور در آيه تطهير كه نبي مكرم صلی‌الله عليه و آله و سلم جزو آنان است انكارپذير نيست و اين خود، دليل است كه افراد جايزالخطا مصداق آيه تطهير نيستند؛ به‌ویژه اگر آن خطا فاجعه جبران‌ناپذیری همانند شترسواري در صحراي بی‌بصیرتی بصره باشد.(5)
شيخ طوسي و علامه حلي نيز دايره معناي تطهير از رجس را شامل عصمت از عيب و خطا دانسته‌اند.(6)
درمجموع می‌توان گفت با توجه به این‌که بسياري از مفسرين حتي مفسرين اهل سنت مانند آلوسي، ابن کثير، طنطاوي، ابن عاشور، قشيري و ثعالبي، عيب و نقص را از مصاديق رجس دانسته‌اند و براي آن شواهدي نيز بيان نموده‌اند و این‌که خطا، سهو و نسيان براي امامي که مبلغ، مفسر، و حافظ شريعت است، عيب و نقصي آشکار است که سبب بی‌اعتمادی مردم به آن‌ها می‌شود. لذا بايد گفت که از اين آيه معنی‌ای گسترده‌تر از عصمت برداشت می‌شود.(7)
اما پاسخ قسمت دوم سؤال شما:
تطهيري که در آيه تطهير آمده با آنچه در آيه مورداشاره آمده است تفاوت‌های اساسي دارد.
1. تطهیر ذکرشده در آيه تطهير، همراه با حصر (انما) است که نشان‌دهنده اين است که اين تطهير منحصر در اهل‌بیت پيامبر است. 
2. واژه «يريد» در آيه دلالت بر اراده تکويني خداوند بر اذهاب رجس از اهل‌بیت می‌کند، نه اراده تشريعي.
3. «ال» در «الرجس» به معناي جنس است و هر آنچه را که بر آن رجس و پليدي اطلاق شود در برمی‌گیرد.
4. کلمه «تطهيرا» که مفعول مطلق تأکيدي است و نشان می‌دهد که تمامي انواع طهارت معنوي را (عصمت از گناه، نسيان، خطا و اشتباه) براي ايشان اثبات نموده است. 
با توجه به این‌که اراده تکويني خدا از ابتدا بر تطهير همه‌جانبه اهل‌بیت بوده، لذا آن‌ها در طول عمر، متصف به اين عصمت و طهارت بوده‌اند.
براي توضيح بيشتر به تفسير الميزان ذيل همين آيه مراجعه بفرماييد.

پی‌نوشت‌ها:
1. يا گوشت خوك كه پليد است. سوره انعام، آيه 145.
2. و آن‌هایی كه در دل بيمارند، قرآن پليدى ديگرى بر پلیدی‌هایشان می‌افزاید، و می‌میرند درحالی‌که كافرند. سوره توبه، آيه 125.
3. و كسى كه خدا بخواهد گمراهش كند، دلش را تنگ و ناپذيرا می‌کند، به‌طوری‌که پذيرفتن حق برايش چون رفتن به آسمان غیرممکن باشد، خدا این‌چنین پليدى را بر كسانى كه ايمان نمی‌آورند مسلط می‌سازد. سوره انعام، آيه 125.
4. طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، ج16، ص 467-468.
5. ادب فناي مقربان جلد5 -  صفحه 186.
6. رک: شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص240؛ علامه حلي، نهج الحق و کشف الصدق، ص174.
7. رک: مجيد شاهوردي، غلامحسين زينلي، مقاله «گستره عصمت در آيه تطهير»، مجله مطالعات مقارنه‌اي مذاهب اسلامي، شماره اول، 1396.
 

الگو گیری از دیگران دارای مراتب است. بالاترین مرتبه اختصاص به معصومین علیهم‌السلام دارد .

پرسش:
الگوی یک زن انقلابی باید بیشتر حضرت عباس علیه‌السلام باشد یا حضرت ام‌البنین سلام‌الله علیها؟ اصلاً چرا الگوی امام زمان عج حضرت زهرا سلام‌الله علیها هستند؟ (آیا یک زن می‌تواند الگوی مرد باشد و بالعکس؟ چگونه و با چه شرایطی؟)
 

پاسخ:
مقدمه:
انسان موجودی کمال‌گرا است و همین ویژگی باعث می‌شود تا او همواره در تکاپو برای رسیدن به مدارج کمال باشد. او در این مسیر از طریق فعلیت بخشیدن به استعدادهای فطری و درونی خویش قدم در مسیر تکامل می‌گذارد. انگیزه رسیدن به قله تکامل، میل به اسوه و الگوپذیری را در انسان شکوفا می‌کند و او همواره دوست دارد از تجربه کمال‌یافتگان بهره ببرد. میل به الگو خواهی باعث می‌شود تا انسان بعد از شناخت و یافتن اهل کمال، از روش و سیره آن‌ها تبعیت نموده، الگوبرداری نماید.
گونه¬های الگوگیری:
تقلید و تبعیت از سیره و روش دیگران گاهی ممکن است خالی از هرگونه اندیشه و تفکر باشد و انسان تقلیدی ناآگاهانه و بدون هدف یا تنها باهدف‌هایی کم‌ارزش را پیش گیرد. طبیعتاً چنین الگو گیری اگرچه اصلش برگرفته از میلی فطری است؛ اما چنین شخصی درروش خود دچار خطا و اشتباه شده است؛ اما گاهی تقلید و تبعیت از دیگران تقلیدی کورکورانه نیست، بلکه انسان کاملاً آگاهانه، باهدف و همراه با علم و شناخت، دیگران را الگوی خویش قرار می‌دهد. بنابراین آنچه می‌تواند یک الگو گیری صحیح را از ناصحیح جدا نماید در نظر گرفتن عنصر آگاهی و هدف، در الگوپذیری است. هر کس منطبق بر نظام ارزشی که بدان معتقد است کمال را به‌گونه‌ای تعریف می‌کند و برای رسیدن به آن به دنبال الگو و اسوه می‌رود.
پیامبر، برترین الگو: قرآن پیامبر عزیزمان را برای همه اسوه و الگو معرفی می‌نماید و می‌فرماید: لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرًا؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن‌ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند (1).
زنان الگو:
البته نباید ازنظر دور داشت که آنچه منجر به برتری انسان‌ها از یکدیگر می‌شود تقوا و میزان تسلیم در برابر حق است و این امر میان زنان و مردان مشترک است. به‌عنوان‌مثال خداوند در آیاتی از قرآن آسیه همسر فرعون را به‌عنوان الگو و اسوه همه مؤمنان (زن و مرد) معرفی می‌کند؛ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَک بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛ و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی‌بخش!»(2) بنابراین آنچه واضح است این است که در نگاه اسلام کسی می‌تواند الگو باشد که در برابر حق تسلیم است و میزان اسوه بودن هر کس به میزان تسلیمی بازمی‌گردد که در برابر خداوند و دستورات الهی دارد. کسانی که انسان کامل باشند الگوی کاملی هستند و انسان می‌تواند در تمام ابعاد زندگی به سیره آن‌ها مراجعه کرده، از آن‌ها تبعیت نماید.
اسوه‌های دیگر:
افراد دیگری که انسان کامل نیستند اما در همان مسیر خدا و قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام قرار دارند نیز می‌توانند به همان نسبت تعبد و بندگی که دارند، الگو قرار بگیرند و در این مسیر میان زن و مرد فرقی وجود ندارد یعنی یک زن همچون حضرت زهرا سلام‌الله علیها می‌تواند الگوی همه زنان و مردان عالم باشد همان‌گونه که یک مرد نیز همچون حضرت علی علیه‌السلام یا وجود مقدس پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌توانند الگوی کاملی برای همه مردان وزنان عالم باشند چراکه زن و مرد در توان تقرب به خدای متعال و رسیدن به هدف خلقت باهم تفاوتی ندارند.
فلسفه الگو بودن حضرت زهرا سلام‌الله علیها:
دلیل اینکه پیامبر اسلام حضرت زهرا را الگو معرفی می‌کنند این است که اسوه گری حضرت زهرا جلوه دیگری از اسوه بودن پیامبر اسلام است یعنی فاطمه زهرا استمرار همان اسوه حسنه (پیامبر) است. دفاع حضرت زهر ا سلام‌الله علیها از ارزش‌های اسلامی، گذشتن از جان درراه بقا و دوام ولایت، تقوا، عفت، مهربانی، فرزند پروری و همسرداری ایشان الگوی بی‌بدیلی برای همه انسان‌هاست. به همین دلیل نقل‌شده وجود مقدس امام زمان نیز مادر خویش را الگوی خود دانسته و می‌فرمایند: وَ فِی اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِی اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (3) همانا در دختر رسول خدا برای من، الگویی شایسته وجود دارد. درواقع چون وجود حضرت زهرا سلام‌الله علیها استمرار وجود پیامبر است اسوه پذیری از او نیز همان اسوه پذیری از رسول‌الله است.
هدایت پیش‌زمینه تأسی:
خداوند در قرآن می‌فرماید: أُولَئِک الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ آن‌ها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن!(4) در این آیه ابتدا به مسئله هدایت انبیا اشاره‌شده است. سپس موضوع الگو بودن آن‌ها بیان می‌گردد یعنی دلیل و علت اینکه انبیا می‌توانند الگو باشند این است که پیش‌زمینه لازم برای الگو بودن را دارا هستند و آن پیش‌زمینه چیزی جز هدایت نیست. ما نیز باید از کسانی الگو بگیریم و تأسی نماییم که خودشان هدایت یافته باشند.
تبعیت از الگو:
 گاه الگو گیری به شکل مستقیم است یعنی گفتار و کردار شخص الگو را عیناً تکرار می‌کنیم مثلاً پیامبر ما با همه مهربان بودند ما نیز با الگو گیری از ایشان با همه مهربان هستیم. گاهی نیز الگو گیری به شکل غیرمستقیم است یعنی ممکن است همان عمل در زمان حاضر قابلیت تکرار شدن نداشته باشد؛ اما روح و حقیقت آن عمل را الگوبرداری می‌کنیم و با تحلیل و بررسی سیره آن بزرگواران وظیفه خویش را در تمام ابعاد زندگی به انجام می‌رسانیم مثلاً پیامبر ما (به جهت پایین بودن رفاه عمومی در آن زمان و رئیس حکومت بودن) لباسی مندرس و وصله‌دار می‌پوشیدند طبیعتاً در اینجا منظور از الگو گیری، این نیست که ما نیز لباس وصله‌دار بپوشیم بلکه روح و حقیقت این رفتار یعنی پرهیز از دنیاگرایی و همراهی با عموم جامعه، باید موردتوجه ما قرار گیرد.
 نتیجه:
در نگاه اسلام برترین الگوها، کامل‌ترین آن‌ها هستند. به همین دلیل وجود معصومین علیهم‌السلام به‌عنوان انسان کامل بهترین الگو و اسوه معرفی می‌شود. وجود حضرات معصومین علیهم‌السلام از نوری واحد است و حقیقت نوری کردار و گفتار و رفتار آن‌ها یکسان است. اگرچه اقتضائات و شرایط زمان منجر شده تا هر یک از آنان متناسب با شرایط، رفتاری را از خود بروز دهند؛ اما حقیقت سیره علمی و عملی آن‌ها یکسان است، لذا پیامبر اسلام و ائمه معصومین و همچنین حضرت زهرا می‌توانند بهترین الگو برای ما باشند. الگو گیری از دیگران دارای مراتب است. بالاترین مرتبه اختصاص به معصومین علیهم‌السلام دارد و در مراتب پایین‌تر انسان‌هایی که در مدار اهل‌بیت قرار دارند می‌توانند الگو باشند البته در همان بعدی که موفقیتی حاصل نموده‌اند بنابراین حضرت عباس به‌عنوان مجاهدی که دست از ولایت برنداشت یا حضرت ام‌البنین به‌عنوان کسی که اولادش را درراه ولایت، هدیه کرد می‌تواند به‌عنوان الگو برای زنان و مردان جامعه ما معرفی گردند.
کلمات کلیدی:
الگو، تأسی، حضرت زهرا سلام‌الله علیها، معصومین، تقوا.
برای مطالعه بیشتر:
1.    الگوی برتر، علی‌اصغر رضوانی
2.    عاشورا و الگو گیری، جواد محدثی
3.    فاطمه، الگوی مهدی (عج)، سید مسعود پور سید آقایی
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره احزاب، آیه 21.
2.    سوره تحریم، آیه 11.
3.    مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج 53، ص 180، باب 31، روایت 9.
4.    سوره انعام، آیه 90.
 

اگرچه مؤمن باخدا درد دل می‌کند؛ اما هرگز خداوند را مقصر نداشته هایش نمی‌داند و گله و شکایت نمی‌کند.

پرسش:
آیا هنگامی‌که از موضوع مثلاً از رفتار پدر و مادر ناراحت باشیم و با خداوند درد و دل کنیم حتی گلایه هم کنیم آیا ناشکری حساب می‌شود؟ یا اینکه از موضوعی رنجور باشیم و با خداوند درد دل کنیم و ناراحتی خود را بیان کنیم آیا ناشکری کردیم؟
 

پاسخ:
مقدمه:
زندگی انسان با بلا و سختی و مصیبت‌ها درهم‌پیچیده است. سختی، بخش اجتناب‌ناپذیر زندگی انسان است. گرفتاری‌هایی که در زندگی ما به وجود می‌آید فلسفه و دلایل مختلف و متعددی دارد. انسان مؤمن با بررسی ریشه گرفتاری‌ها، برای حل آن دست از تلاش برنمی‌دارد؛ آنچه از گرفتاری‌ها که مربوط به وظایف و تکالیف خودش می‌شود را به‌درستی انجام می‌دهد و حل آنچه از حیطه اختیار او خارج است را به خداوند می‌سپارد. مؤمن هرگز در برابر مشکلات تسلیم نمی‌شود و گله و اعتراض نیز در منش او جایگاهی ندارد.
متن:
مشکلات در زندگی همه ما انسان‌ها وجود دارد و هر کس با هر موقعیت و مقام و منصب، به‌گونه‌ای با مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کند. آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد انسان با مشکلات است. عده‌ای به‌محض روبرو شدن با سختی‌ها دچار ترس و اضطراب شده و خود را می‌بازند و تلاشی در جهت حل مشکل نمی‌کنند. این‌گونه افراد بیشتر اهل گله و شکایت‌اند و به‌جای رفع مشکل، دنبال مقصر می‌گردند.
تلاش در جهت حل مشکل:
در نگاه اسلام، خداوند مؤمنین را دعوت به بهره بردن از ابزار مادی و معنوی نموده است، بنابراین مؤمن هنگام روبرو شدن با سختی‌ها، هم تلاش می‌کند و از ابزارهای مادی برای رفع مشکلش بهره می‌برد و هم از ابزار معنوی سود جسته و از طریق توکل و توسل و دعا حل نهایی مشکل را به خداوند مهربان می‌سپارد. درواقع آنچه برای مؤمن اهمیت دارد تلاش و کوشش در جهت حل مشکل است نه لزوماً حل مشکل به هر قیمتی.
دعا نیاز روحی:
دعا و مناجات با خداوند از نیازهای روحی انسان است. انسان به دلیل فقر مطلق بودن همواره نیاز دارد تا باوجودی برتر که هیچ‌یک از محدودیت‌های انسانی را نداشته باشد رابطه برقرار کند. خداوند واجب‌الوجودی است که غنی مطلق بوده، ارتباط با او حس آرامش را برای انسان به ارمغان می‌آورد. انسان وقتی از زندگی دنیایی و مصائبش رنجیده‌خاطر می‌شود به خداوند پناه می‌برد چراکه او را چاره‌ساز امور می‌داند. این رجوع به خداوند هنگام مشکلات منجر می‌شود تا انسان لب به سخن گشاید و به این نیاز درونی خویش مبنی بر بازگو کردن مشکلات از طریق مناجات با او پاسخ دهد.
ارائه گزارش به هنگام دعا:
گفتگوی انسان با خداوند پیرامون دنیا و ما فیها اگر تنها شکلی گزارش گونه داشته باشد و انسان برای رفع نیاز خود گزارشی ازآنچه بر سرش می‌رود را ارائه دهد (اگرچه خداوند از ظاهر و باطن امور آگاه است) و از خداوند درخواست حل مشکل نماید این امر امری ممدوح است چراکه هم آرامش روحی را برای انسان به ارمغان می‌آورد و هم منجر به تخلیه هیجانات روحی انسان می‌شود و هم نوعی مناجات و عبادت تلقی شده، منجر به تقویت بندگی انسان می‌گردد.
گفتگو با خداوند:
در گفتگو و مناجات باخدا و تبیین مشکلات اگر انسان مشکلاتش را بر زبان آورد و معتقد باشد که خداوند تنها یاری‌رسان انسان است و با بازگویی مشکلاتش سعی در جلب رحمت الهی داشته باشد نه‌تنها ناشکری نکرده، بلکه به‌نوعی عبادت خداوند را هم بجا آورده است. بیان مشکلات و سختی‌ها و طلب رفع مشکل از خداوند ناشکری محسوب نمی‌شود به‌شرط اینکه قبلش نعمت‌ها را یادآوری کنیم و مدام روی مشکلات تمرکز نکنیم. حضرت یعقوب علیه‌السلام در غم حضرت یوسف علیه‌السلام با خداوند گفتگو کرد و غم و دردی را که تحمل کرده بود بر زبان هم می‌آورد. قرآن می‌فرماید: قَالَ إِنَّمَا أَشْکو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم (و شکایت نزد او می‌برم)! و از خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید!(1). شاکر بودن بدین معناست که انسان به این حجم از معرفت برسد که صاحب حقیقی نعمت خداوند است و انسان جز عجز چیزی نیست. بیان مشکلات به درگاه الهی به‌نوعی نشان از تسلیم انسان در برابر خداوند دارد و نمادی بر عجز و ناتوانی انسان در رفع مشکلات خویش است و این امر خود شکری است بر آنچه خداوند عطا کرده است.
ناشکری:
اگر انسان هنگام گفتگو با خداوند به بیان مصائب و مشکلات بپردازد و درعین‌حال از وضعیت موجود ناراضی بوده، لب به گله و شکایت بازنماید و محرومیتش از نعمات منجر به این شود که خللی در ایمانش وارد گردد این نوع گفتگو ناشکری محسوب می‌شود و انسان مؤمن باید از آن پرهیز نماید. انسانی که هنگام درد دل کردن با خداوند تمام تقصیرات را به گردن خدا می‌اندازد! نه از خود، شناخت خوبی دارد و نه خداوند را خوب شناخته است. درواقع معرفت او نسبت به موضوع انسان‌شناسی و خداشناسی ضعیف است و غافل از این آیه قرآن که خداوند می‌فرماید: مَا مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک؛ (آری)، آنچه از نیکی‌ها به تو می‌رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خودتوست (2).
ریشه‌یابی مشکلات:
گرفتاری‌ها برای انسان به دو شکل قابل‌تصور است یا خود انسان در به وجود آمدن آن‌ها نقش داشته است یا انسان در مواجهه با مشکلات هیچ اراده و اختیاری از خود نداشته است. آنجا که مصائب ریشه در کم‌کاری انسان دارد آنکه باید مورد گله و شکایت قرار گیرد خود انسان است و نه خداوند و آنجا که انسان اختیاری نداشته باید خویشتن را به تأمل در حکمت آن مصیبت وادار نماید. گاهی بلا و گرفتاری ابزاری برای امتحان و ابتلا بندگان است و قرار است به‌واسطه آن‌ها میزان ایمان انسان محک بخورد پس مؤمن واقعی هنگام مقابله با آن‌ها ایمان خویش را تنزل نداده، لب به شکایت باز نمی‌کند.
مراتب ایمان:
ایمان مؤمن دارای درجه و مراتب است و هر کس به فراخور ظرفیت معنوی خویش به مرتبه‌ای از آن دست می‌یابد. عده‌ای که از ایمان کم‌رنگ‌تری برخوردار باشند در مواجهه با مشکلات دچار یأس، ترس، سرخوردگی، گله و شکایت و اعتراض، خشم و... می‌شوند و آن‌ها که از معرفت والاتری برخوردار باشند به هنگام روبرو شدن با مشکلات در کنار تلاش برای حل آن‌ها به دعا، تضرع، تسلیم و شکر مبادرت می‌ورزند و آن سختی‌ها را نشانه‌ای بر امتحان الهی می‌دانند. علت اینکه انسان به‌جای شکرگزاری به گله و شکایت رو می‌آورد غفلت از فواید شکرگزاری است. رسیدن به آرامش روحی، کسب نشاط معنوی، تداوم یافتن نعمات و ... ازجمله فواید شکرگزاری است که انسان مؤمن با دقت به این فواید خود را از معترض و منتقد بودن در برابر خداوند دور می‌کند.
نتیجه:
هدف مؤمن واقعی از دعا و مناجات، عبادت خداوند و تقرب به اوست. آنچه برای مؤمن موضوعیت دارد این است که لحظاتی را باخدای خویش خلوت کند و با یاد او و بیان مشکلات به درگاه الهی پرده از عجز و ناتوانی خویش بردارد و اعلام بندگی کند. گویا راز و نیاز و مناجات و حرف زدن با خداوند برای مؤمن برخاسته از تادّب و تعبد است. بنابراین اگرچه مؤمن باخدا درد دل می‌کند؛ اما هرگز خداوند را مقصر نداشته هایش نمی‌داند و گله و شکایت نمی‌کند. درجایی هم که دیگران مشکلاتی را برای او به وجود آورده‌اند به حل مشکل اقدام می‌ورزد، لب به نفرین باز نمی‌کند، برای هدایت آن‌ها دعا می‌کند و بخشش آن‌ها را از خداوند درخواست می‌نماید.

کلمات کلیدی:
شکرگزاری، گله و شکایت نزد خدا، دعا، مناجات.
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    دعا و اسرار اجابت، حبیب‌الله فرحزاد.
2.    شکوه نجوا، محمدتقی مصباح یزدی.
3.    شکرگزاری در سیره پیامبر صلی‌الله علیه و آله وسلم، حبیب‌الله فرحزاد.
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره یوسف، آیه 86.
2. سوره نساء، آیه 79.
 

بهترین ابزار برای سلوک و سیر به مراحل بالاتر معنوی انجام واجبات و ترک محرمات است اين موضوع باعث می‌شود خداوند علم‌های جديدي به این سالک عطا می‌کند .

پرسش:
براي حرکت در مسير عرفان و رسيدن به ذات حق‌تعالی از کجا بايد شروع کرد و چگونه؟
 

پاسخ :
مقدمه:
خودسازی کار آسانی نیست و نمی‌شود آن را آسان فرض کرد، بلکه نیاز به عزم و اراده‌ای قوی دارد؛ اما روش دسترسی آن را می‌توان به‌صورت آسان و سبک تبیین نمود. آسان‌ترین روش بیان خودسازی آن است که شما متوجه اراده و اختیار خود باشید و آنچه را که خدا را راضی می‌کند انجام دهید و آنچه او را ناراضی می‌کند، ترک کنید. در این صورت مقدار قابل‌توجهی از راه عبودیت خدا را طی کرده‌اید.
انواع سلوک:
سلوك دو گونه است؛
الف) عام: پیش‌نیاز آن باورهايي است كه از آن‌ها تعبير به اصول دين و مذهب می‌شود. ابزار موردنیاز سلوك عام، فطرت، عقل (كه در اصطلاح روايات به آن پيامبر دروني می‌گویند) و آموزه‌های وحياني است. براي بهره‌برداری از اين آموزه‌ها يا بايد خودمان تخصص به دست بياوريم يا به چند متخصص براي رفع ابهام‌ها و دانستن تكليف مراجعه نماييم. اين مرحله از انجام واجبات و ترك محرمات آغاز می‌شود و تا جايي ادامه می‌یابد كه نور، استعداد و هدايت جديدي برايمان ايجاد شود تا بتوانيم وارد مرحله سلوك خاص شوي. چنانکه مرحوم بهجت در جواب سؤالي که پرسيده شده: تصميم به سير و سلوک دارم، چه کنم؟ گفتند: انجام واجبات و ترک معصيت براي تمام عمر کافي و وافي است، اگرچه هزار سال باشد. (1) همچنین پیامبر (ص) فرمود: «هر کس آنچه را می‌داند انجام دهد، خداوند علم مجهولات را به او می‌فهماند.»(2) این روایت، مطابق با آیۀ قرآنی است که می‌فرماید: «کسانی که درراه ما تلاش کنند، راه‌های خود را به آنان نشان داده و هدایت شان می‌کنیم»(3). علاوه بر این، باید دانست انسان تازنده است، هیچ‌گاه ساکن نیست یا به‌سوی نور (هدایت) درحرکت است یا به‌سوی ظلمت (گمراهی)، مهم این است جهت حرکت به‌سوی نور باشد پس کسي که در ابتداي مرحله سلوک است: بايد واجبات الهی را به‌اندازه‌ای که علم دارد، انجام داده و محرمات الهی را نيز به‌اندازه علمش ترک کند. اين موضوع باعث می‌شود خداوند علم‌های جديدي به این سالک عطا می‌کند و به اين وسيله، در سير و سلوک خود رشد پيدا می‌کند.
ب) خاص: دو شرط دارد؛ يكي داشتن استعداد ويژه يا همان شخصيت سلوكي كه از موفقيت در سلوك عام به دست می‌آید. ديگري استاد خاص كه به عنايت الهي سر راه سالک قرار می‌گیرد. در اينجا استاد در پي شاگرد خواهد آمد. 
وظیفه اصلی:
وظيفه كنوني ما پرداختن به واجبات و ترك محرمات است كه شالوده و پايه سلوك محسوب می‌شود. سلوك پلكاني است اگر اين مرحله را درست نپيماييم هرگز به مراحل بالاتر نمی‌رسیم. اگر بااین‌حالی كه داريم خدمت حضرت ولی‌عصر علیه‌السلام هم كه برسيم بازهم نمی‌توانند براي ما كاري انجام دهند و به ما خواهند فرمود كه بايد اين مرحله را با موفقيت بپيماييم. با پيمودن درست اين مرحله، حالتي در ما ايجاد می‌شود كه مستحبات را با شوق انجام خواهيم داد و مكروهات را با شوق ترك خواهيم كرد تا به درجات بالا برسيم. منظور از انجام واجبات و ترك محرمات فقط خواندن نماز و گرفتن روزه نيست، البته این‌ها هم جزء واجبات است ولي واجبات منحصر در این‌ها، بلكه مجموع واجبات و محرمات در حوزه‌های عبادي، خانوادگي و اجتماعي است.
نتیجه:
کسي که در ابتداي مرحله سلوک است، بهترین ابزار برای سلوک و سیر به مراحل بالاتر معنوی انجام واجبات و ترک محرمات است اين موضوع باعث می‌شود خداوند علم‌های جديدي به این سالک عطا می‌کند و به اين وسيله، در سير و سلوک خود رشد پيدا می‌کند.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    رسالۀ‏ لب‏اللباب، سید محمدحسین حسینى تهرانى.
2.    رساله لقاءالله، میرزا جواد ملکی تبریزی.
3.    در محضر بهجت، محمدحسین رخشاد.

کلمات کلیدی:
عرفان عملی، ذات خدا، سیر و سلوک، مقام فنا، رضایت الهی
پی‌نوشت‌ها:
1. بهجت، محمدتقی، به‌سوی محبوب (دستورالعمل‌ها و راهنمایی‌های حضرت آیت‌الله بهجت)، قم، انتشارات شفق، 1395، ص 58.
2. قطب‌الدین راوندی، سعید بن عبد اللّه، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، چاپ اول، 1409 ق، ج 3، ص 1058؛ من عمل بما علم ورثه الله علم ما لایعلم.
3. سوره عنکبوت، آیه 99؛ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.
 

اراده خداوند به تطهير اهل بيت(ع) از همه رجس ها و پليدي ها نيز روشن مي گردد. و براي محقق شدن عصمت، اکتساب و تلاش عملي مبتني بر اختيار نيز لازم است.

پرسش:
سلام طبق نظر علماي شيعه درآيه تطهير اراده تکويني خداوند بر عصمت اهل بيت تعلق گرفته و اراده تکويني يعني جبر ، پس طبق اين آيه عصمت اهل بيت جبري است ، از طرف ديگر باز هم علماي شيعه معتقدند عصمت اختياري و اکتسابي است و اين فضيلتي براي اهل بيت مي باشد ، اين تضاد رو چگونه پاسخ مي دهيد ؟ تشکر
با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
 

پاسخ:
پاسخ اين سوال کاملا به اين نکته وابسته است که چه ديدگاهي در خصوص عصمت و ماهيت آن داشته باشيد.
انديشمندان اماميه در آثار خود عصمت را به گونه اي تعريف نموده اند، که سهم اختيار انسان در آن کاملا لحاظ شده است. از اين رو غالب ايشان عصمت را لطف، موهبت، توفيق و يا تفضّلي دانستند که در عين بقاء اختيار و قدرت بر گناه از سوي معصوم، وي را از هر خطا و اشتباهي باز مي دارد.(1)  
در نتيجه عصمت هم لطف است و هم اکتساب و استحقاق.
شايد يکي از بهترين تقريرهايي که در خصوص ماهيت عصمت و رابطه آن با اختيار انسان وجود دارد اين است که 
برخي از متکلمان، عصمت رايک ملکه علمي-عملي مي دانند که از مطابقت مختارانه عمل معصوم با علم موهبتي از سوي خداوند حاصل شده است.(2)  
مي توان مبناي ايشان را در توضيح حقيقت عصمت در چند مقدمه اينگونه بيان کرد:
اوّل اينکه، تفاوت و تمايز در تكوينيات، پايه و اساس خلقت است و اگر چنين نبود كل عالم هستي موجود نميشد؛ بنابر اين مسئله تفاوت فردي اعم از روحي و جسمي در انسانها به هيچ وجه قابل انكار نيست.
دوّم اينکه، مواهبي چون، فهم، عقل، هوش، استعداد و مانند آن، عطيّه هاي موهبتي و خدادادي است، که ميزان آن در افراد مختلف به جهت همان اصل تمايز در تکوين، متفاوت است، بنابراين هر کس در اين عالم با سرمايه اي متفاوت از ديگري پا به عرصه وجود گذاشته است.
سوم اينکه بکار گيري اين عطايا در اختيار انسان است که آنها را در مسير کمال و يا در سراشيبي سقوط قرار دهد و وجود هيچکدام از اين مواهب، جبري را بر انسان تحميل نمي کند.
با توجه به اين مقدمات بايد گفت، عصمت عبارت است از مطابقت عمل مختارانه معصومين(ع) با علم موهبتي از سوي خداوند؛ از اين رو به عنوان مثال «فضيلت حضرت علي عليه السلام اين بود كه به بهترين وجه از اين موهبت استفاده كرد و سر سوزني از آن را هدر نداد... و الا نمونه هايي از اين مواهب، به كسان ديگري از جمله بلعم باعورا داده شد، ولي نه تنها از آن استفاده نكردند، بلكه از آنها در راه باطل سوء استفاده نيز نمودند.»(3) 
بنابر اين «گرچه اصل اين سرمايه ها از خدا است، اما لازمه آن، جبر نيست؛ چرا كه به كارگيري اين سرمايه ها و ذخاير و مواهب الهي، اختياري است.»(4) 
پس در حقيقت اين استعداد و علمي که موهبتي بوده و زمينه عصمت را فراهم مي سازد، استعداد و علمي است که خداوند به همه انسانها به نحو تشکيکي افاضه کرده و هر که هر مقدار از اين استعداد و علم را داراست، نسبت به همان مقدار نيز مسئول بوده و عصمت در حقيقت مطابقت عمل هر انساني با مقدار استعداد و علمي است که از ناحيه حق به موهبت گرفته شده است. لذا عصمت اکتسابي است و هر کس بتواند به آنچه مي داند حقيقتا عمل کند مي تواند به مقام عصمت راه يابد.
با اين تعبير مسئله اراده خداوند به تطهير اهل بيت(ع) از همه رجس ها و پليدي ها نيز روشن مي گردد. چرا که اين اراده، يقينا اراده تکويني پروردگار است. (زيرا اراده تشريعي بر ذهاب رجس، مختص به اهل بيت نيست و خداوند از همه خواسته است که پاک زندگي کنند) و در  حقيقت به همان بخش موهبتي عصمت، يعني افاضه علمي که امکان عصمت مطلق را به انسان مي دهد، باز مي گردد.به عبارت ديگر معناي آيه اينگونه مي شود که «هماناخداوند اراده کرده است به نحو تکويني که شما اهل بيت(ع) صاحب موهبتي علمي باشيد که امکان عصمت از هر گناهي را براي شما فراهم آورد». اما روشن است که امکان، مساوي با تحقق نيست. و براي محقق شدن عصمت، اکتساب و تلاش عملي مبتني بر اختيار نيز لازم است.والا همانگونه که بيان شد، حد مطلوبي از اين موهبت علمي را شيطان و بلعم باورا نيز داشتند، ولي نتوانستند عصمت را با اکتساب خود محقق سازند.

پي نوشت ها:
1.     شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، قم‏، كنگره شيخ مفيد، 1413 ق، چاپ دوم، ص 128.
2.     محمد تقي مصباح يزدي، در پرتو ولايت، نگارنده: محمد مهدي نادري، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1383ش، چاپ دوّم، صص 53-63.
3.     همان، ص 58.
4.     همان، ص 57.
 

شیعیان و برخی از علمای اهل تسنن قائل هستند که این آیه اختصاص بر پنج تن آل عبا دارد. در نتیجه چند قول صحابه و تابعین توان تعارض و مقابله با این روایات را ندارند.

پرسش:
معروف و مشهور است که مصداق اهل‌بیت علیهم‌السلام در آیه تطهیر، پنج‌تن آل عبا هستند اما در بین منابع اهل سنت، روایاتی وجود دارد که همسران پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را نیز مصداق این آیه می‌دانند؛ حال با توجه به این دودسته روایات، مصداق آیه تطهیر چه کسانی هستند؟
 

مقدمه
قسمتی از آیه 33 سوره احزاب به آیه تطهیر معروف است؛ خداوند در این آیه می¬فرماید: «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ تَطْهِيرً». اختلاف ضمیرهای این قسمت از آیه با آیات قبل و بعد خود باعث اختلاف دیدگاه در مصداق «اهل بیت» شده است. شیعیان با تکیه بر روایات متعدد و همچنین قرائن موجود در این آیه، به صورت اجماع معتقد هستند که منظور از «اهل بیت» حضرت محمد صلی الله علیه و آله، امیرالمومنین، فاطمه زهرا، امام حسن و حسین علیهم السلام هستند. اما برخی از عالمان اهل سنت در این باره اختلاف نظر دارند و علاوه بر خمسه طیبه علیهم السلام، دیگران را نیز شامل آیه می‌دانند.
الف) ترکیب کلمه اهل بیت در منابع اسلامی
ترکيب کلمه «اهل‌بيت» در منابع اسلامي، به دو معناي عام و خاص بیان شده است. بر اساس معنای عام، همه خويشاوندان سببي، نسبي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حتي برخي مسلمانان شامل «اهل بیت» می باشند، اما بر اساس معناي خاص، مصداق «اهل بیت» دایره محدودتری دارند و بر افراد خاصي دلالت مي‌کند. البته بیشترین استعمال این کلمه در معناي خاص، به کار رفته است که شامل: پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام علي، حضرت فاطمه و امام حسن و حسين عليهم السلام می باشند.
مثلا امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه واژه «اهل بیت» را در معنای عام خود به کار برده است: 
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ»؛ (1)
ترجمه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله چون تنور جنگ گرم مى‏شد، و مردم قدم پس مى‏گذاشتند، اهل بيت خود را جلو مى‏انداخت و اصحاب خود را از حرارت شمشير و نيزه حفظ مى‏كرد.
همچنین در روایت دیگری که در منابع اهل سنت وجود دارد این کلمه در معنای عام خود استعمال شده است: شخصی از «زید بن ارقم» سوال کرد آیا همسران پیامبر جزء اهل بیت هستند؟ 
زید در پاسخ گفت: همسران حضرت از اهل بیتش هستند امّا منظور از اهل بیت کسانی هستند که بعد از پیامبر صدقه بر آنها حرام است و آنها شامل آل علی وآل عقیل وآل جعفر وآل عباس هستند. (2)
ب) اهل بیت در آیه تطهیر
هر چند اهل بیت می تواند معنای عام داشته و دایره آن وسیع باشد اما در آیه تطهیر چنین نیست چون علاوه بر شواهد تاريخي و قرآني، روايات متعددي وجود دارد که خداوند از کلمه «اهل‌بيت» در اين آيه، معناي خاصي اراده کرده است و پيامبر به صراحت مصاديق اهل‌بيت را تعیین کرده است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: «اگر پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم ساكت نشسته و اهل‌بيت خود را مشخص نمي‌كرد، آل فلان و آل فلان آن را براي خود ادعا مي‌كرد؛ ولي خداوند عزوجل در كتاب خود جهت تصديق پيامبرش آيه تطهير را نازل فرمود و (در آن هنگام) علي، حسن، حسين و فاطمه عليهم السلام حضور داشتند. پيامبر اكرم آنها را در خانه ام‌سلمه زير «كساء» قرار داد و سپس فرمود: خدايا، ‌همانا براي هر پيامبري اهلي و خانداني است و اينان اهل بيت و خاندان من هستند. ام سلمه گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبر فرمود: تو بر خير هستي ولي اينان اهل بيت و خاندان من هستند. (3)
ج) گونه شناسی روایات تعیین کننده اهل بیت در آیه تطهیر
قرآن کریم می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛ (4) یعنی و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند! 
بر اساس این آیه، احاديث نبوي در تبيين و شرح آيات قرآن، نقشي اساسي دارند، و بر اساس «آیه دو سوره جمعه» اصل آموزش معارف وحياني، از رسالت‌هاي مهمّ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شمرده شده است. رسول گرامی اسلام نیز به اذن الهي، اين رسالت را پس از خود، به عترتِ پاک خويش سپرد و آنان را در کنار قرآن، مرجع علمی معرفی فرمود. (5)
 با توجه به اين مقدمه، شيعيان با تکيه بر بيش از هفتاد روايت  که از طرق مختلف سني و شيعه با سندهاي صحيح و موثق تخريج کرده‌اند (6) اتفاق نظر دارند که مصداق آيه تطهير، اصحاب کساء هستند. مجموعه این روایات را مي‌توان به پنج گروه ذيل تقسیم کرد:
1.    روایات دال بر شان نزول آیه تطهیر
دسته‌اي از احادیث دلالت می کنند که این آیه در شأن خمسه طیبه علیهم السلام نازل شده است و در هنگام نزول آیه تطهیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همسران خود اجازه نداد که به پنج تن آل عبا ملحق شوند. 
نمونه این روایات، را می توان در نقل ام‌سلمه از این جریان مشاهده کرد (7) و یا حدیثی که از عايشه چنین نقل شده است: «صبحگاهی پيامبر بيرون آمد، در حالى كه بر او عبايي از موی سياه بود، سپس حسن و حسين با هم داخل شدند؛ سپس فاطمه و بعد علي عليهم السلام به ترتيب بر ايشان وارد شدند؛ سپس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم آيه تطهير را خواند». (8)
2.    بیان مصادیق اهل بیت در آیه تطهیر
دسته دیگری از روایت اشاره دارند که پیامبر اکرم صلي‌الله عليه وآله وسلم به صورت عینی مصداق اهل¬بیت را مشخص کرده و ¬فرمودند: «اين آيه (تطهير) درباره پنج نفر، من و علي و حسن و حسين و فاطمه نازل شده است». (9) 
3.    سیره عملی پیامبر در معرفی اهل بیت
برخی از روایات نیز نحوه رفتار پیامبر در معرفی اهل بیت علیهم السلام را بیان کرده‌اند مثلا پيامبر صلي الله عليه وآله مدتي هنگام نماز، به آستانه خانه حضرت علی که منزلگاه فاطمه و حسنين عليهم السلام بود می‌آمدند و با يادآوری آيه تطهير، بر ايشان به عنوان «اهل‌بيت» سلام مى‌کردند. مثلا ابن عباس می گوید: «ما شاهد بوديم که پيامبر به مدت نُه ماه، هر روز هنگام پنج وقت نماز مي‌آمد درِ خانه حضرت علي و می‌فرمود: السَلامُ عَليكُم وَ رَحمةُ اللهِ وَبَركاتُهُ أَهلَ البيتِ انما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً». (10)
4.    افتخار اهل بیت به این آیه به عنوان یک فضیلت
ائمه  علیهم السلام در زمان¬ و مکان‌های مختلف به این آیه اشاره کرده و آن را فضیلت و افتخار مهم برای خود دانسته‌اند. مثلا امام حسن بعد از شهادت اميرالمؤمنين عليهما السلام خطبه ای خواندند و فرمودند: اى اهل عراق! درباره ما تقوا داشته باشيد که امرا و ميهمان سرزمين شما و اهل‌بيتِ کسي هستيم که خداوند در شأن ما فرمود: «انما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...». (11)
5.    ذکر آیه تطهیر به عنوان فضیلت خمسه طیبه از سوی صحابه
علاوه بر خود معصومان علیهم السلام، برخي از اصحاب نيز اين آيه را به عنوان فضيلت بزرگ براي اهل‌بيت به شمار مي‌آوردند و حتی عده‌ای از صحابه در حسرت رسیدن به این منقبت بودند. به عنوان نمونه وقتي معاويه علت لعن نکردن اميرالمؤمنين عليه السلام را از برخی صحابه مانند «عامر» ‌پرسید، او در پاسخ ‌گفت: «سه چيز را به ياد دارم كه پيامبر خدا به او گفته است و لذا دشنام نمى‏دهم که اگر يكى از آن‌ها در حقّ من بود، براى من محبوب‏تر از گله‏اى چارپا بود... هنگامى كه آيه: «انما يريد اللّه...» نازل شد، پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين را صدا کرد و فرمود: «خدايا! اينان خاندان من هستند». (12)
بنابراين، با توجه احاديث فراوان، مصداق عيني «اهل‌بيت»، در آیه تطهیر فقط خمسه طيبه عليهم السلام هستند و البته به غیر از این احادیث، دلائل متعدد دیگری نیز وجود دارد که وجود همسران رسول الله صلی الله علیه و آله به عنوان مصادیق اهل بیت در این آیه را نفی می کنند. اگر همسران پیامبر به‌ويژه امّ¬سلمه که خود در صحنه مربوط به اصحاب کساء و نزول آيه حاضر بود، شامل «اهل بیت» در آیه تطهیر می‌شدند، قطعا به صراحت از آن ياد و بدان فخر و مباهات مى¬کردند.
نکته قابل توجه اين‌كه پيامبر از كنار همسران خود حركت مي‏كرد و به در خانه فاطمه سلام الله‌عليها مي‏رفت و با خواندن آيه تطهير، بر اهلِ آن خانه سلام مي‏داد و هرگز كسي مدعي نشده كه حتي يك بار با همسران خود چنين برخوردي داشته است. برخی از عالمان اهل‌سنت پس از نقل احاديث مربوط به تلاوت آيه توسط پيامبر بر درِ خانه حضرت زهرا سلام الله‌عليها مي¬گويند: «اين احاديث همه دلالت مي¬کنند که اين آيه در شأن اصحاب کساء است». (13)
اختصاص آیه تطهیر بر پنج تن آل عبا، حتی در میان اهل سنت نیز مشهور است. برخي از علماي اهل سنت در جواب منکرین اختصاص آیه تطهیر به خمسه طیبه که گفته‌اند: «اختصاص اين آيه به علي، فاطمه و دو فرزندش، از ساخته‌هاي شيعه است»؛ مي‌نويسند «جمهور علما با ادله و براهين استوار، به اختصاصِ اهل‌بيت به علي، فاطمه و فرزندان ايشان قائلند و اگر پيامبر آنها را به اين امر (اهل بيت) اختصاص داده است، به دستور خداوند و وحي آسماني بوده است واگر کسي چشمش را باز کند و به نوشته هاي کتاب‌هاي اهل سنت به درستي و دقت نگاه کند حقيقت بر وي آشکار خواهد شد». (14)
نتیجه
آیه تطهیر یکی از آیاتی است که دلالت بر فضیلت و عصمت اهل بیت علیهم السلام دارد. در مورد مصداق اهل بیت در این آیه بین شیعه و اهل تسنن اختلاف نظر است. شیعیان و برخی از علمای اهل تسنن قائل هستند که این آیه اختصاص بر حضرت محمد، امیرالمومنین، حضرت زهرا و امام حسن و حسین علیهم السلام دارد. روایات فراوانی در منابع فریقین وجود دارد که این اختصاص را بیان می‌کنند؛ در این روایات به صراحت بیان شده که پیامبر به صورت خاص مصداق اهل بیت را مشخص کرده و چندین ماه با قرائت آیه تطهیر در آستانه خانه حضرت علی علیه السلام بر آنها سلام می‌کرد. اختصاص این آیه بر خمسه طیبه چنان مشهور بود که صحابه آن را فضیلت بزرگ برای ایشان بیان کرده و در حسرت و آرزوي رسيدن به اين منقبت بودند. ائمه علیهم السلام نیز در زمان¬های مختلف به این آیه افتخار و آن را به عنوان فضیلتی مهم برای خود نقل می¬کردند در نتیجه چند قول صحابه و تابعین توان تعارض و مقابله با این روایات را ندارند.
کتاب نامه:
1.    شريف رضى محمد بن حسين، نهج البلاغه، مصحح: صبحی صالح‏، قم: هجرت‏، چاپ اول، 1414ق، نامه 9، ص368.
2.    نيشابورى مسلم، صحيح مسلم، بيروت لبنان: دار الفكر، بي‌تا، ج4، 1873.
3.    کلينى محمد بن يعقوب، الکافي، مصحح: دارالحديث، قم، چاپ اول،‏ 1429ق، ج1، ص287.
4.    سوره نحل، آیه 44.
5.    رجوع کنید: ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج7، ص186؛ ابن بابويه محمد بن على، الخصال، تحقيق: غفارى على اكبر، قم: جامعه مدرسين، چاپ اول،1362 ش  ج1، ص66.
6.    رجوع کنید: طباطبايی سيد محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ی مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج16، ص311.
7.    رجوع کنید: طبرى ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت: دار المعرفه، چاپ اول، 1412ق، ج22، ص7؛ ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج3، ص493.
8.    نيشابورى مسلم، صحيح مسلم، بيروت لبنان: دار الفكر، بي‌تا، ج7 ، ص130؛ رجوع کنید: ابن¬حنبل احمد، مسند احمد، بيروت: دار صادر، بي¬تا، ج6، ص323.
9.    ابن‌كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو، تفسير القران العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، 1419ق، ج‏6، ص368؛ ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، كشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت: دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق، ج‏8، ص42؛ نيشابورى ابي-عبدالله الحاكم، مستدرك علي الصحيحين، بيروت: دارالمعرفة، تحقيق، إشراف، يوسف عبد الرحمن المرعشلى، بي¬تا، ج‌2، ص416.
10.    قندوزى حنفى سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربى، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسينى، دار الأسوة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1416ق، ج2، ص59؛ هيثمى نورالدين على بن ابي بکر، مجمع الزوائد منبع الفوائد، بيروت، لبنان: دار الكتب العلمية، 1408- 1988م، ج‌9، ص‌121و168.
11.    ابن¬ابى¬حاتم عبدالرحمن بن محمد، تفسير القرآن العظيم، عربستان سعودي: مكتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، 1419ق، ج‌9، ص3132؛ حسكاني عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفصيل في الآيات النازله في اهل¬بيت صلوات¬الله¬و¬سلامه¬عليهم، تحقيق، الشيخ محمد باقر المحمودي، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، چاپ اول، 1411-1990م، ج2، ص31.
12.    نسائى احمد بن شعيب، خصائص أمير المؤمنين عليه¬السلام، تحقيق: محمد هادي الأميني، طهران: مكتبة نينوى الحديثة، بي¬تا، ص49.
13.    ثعلبى نيشابورى ابواسحاق احمد بن ابراهيم، كشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت: دار إحياء التراث العربى، چاپ اول، 1422ق، ج8، ص27.
14.    حضرمى ابي¬بکر شهاب الدين، رشفه الصادي من بحر فضائل بني النبي الهادي، تحقيق: علي عاشور، بيروت: دار الکتب العلميه، بي¬تا، ص23.
 

در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانه‌هایی بیان‌شده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد.

پرسش:

آيا براي رهايي از مرگ بد به‌وسیله حوادث، دستورالعملی در اسلام وجود دارد؟

پاسخ:
بهترین نوع مرگ از نگاه اسلام، شهادت درراه خداوند است. بر این اساس، برخی از انواع مرگ، با شهادت مقایسه می‌شوند مثلاً اینکه اگر مادری در هنگام زایمان از دنیا برود، اجر و ثواب او را مانند شهید دانسته‌اند. علامه مجلسی در تفسیر مرگ بد، می‌نویسد که این بدی یا به‌ اعتبار دنیا است، همانند غرق شدن، سوختن، خورده شدن به‌وسیله حیوانات درنده و… یا به ‌اعتبار آخرت است همانند مرگ بر گناهان، بدون آن‌که شخص توبه کرده باشد. (1) پس مرگ سخت و دردناک و یا نا به هنگام می‌توانند از مصادیق مرگ بد باشند. بااین‌حال، می‌توان به سختی‌های هنگام مرگ، نگاه مثبتی نیز داشت؛ چنانچه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند:
المَوتُ کَفارةٌ لِذُنوبِ المُومِنینَ. (2)
مرگ (و سختی‌های آن) سبب جبران گناهان مؤمنین است.
یا در جریان دیگری نقل‌شده است که حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به عيادت مردى رفتند كه در سكرات مرگ بود؛ درحالی‌که محتضر، قادر نبود، جواب كسي كه صدایش می‌کرد را بدهد. پس حاضرين عرض کردند: ای فرزند رسول‌الله، دوست داریم حال رفيق خود و كيفيت مردن او را، بدانیم؟ امام کاظم علیه‌السلام فرمودند:
«اَلْمَوْتُ هُوَ اَلْمِصْفَاةُ يُصَفِّي اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَيَكُونُ آخِرُ أَلَمٍ يُصِيبُهُمْ كَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِيَ عَلَيْهِمْ وَ يُصَفِّي اَلْكَافِرِينَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَيَكُونُ آخِرَ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ و هُوَ آخِرُ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَكُونُ لَهُمْ...» (3)
یعنی مرگ وسيله تصفيه است، مؤمنان را از گناهانشان پاكيزه و خالص مى‌گرداند، پس آخرين رنجى كه به آنان برسد كفّاره آخرين گناهى است كه بر گردنشان باقی‌مانده و كافران را از حسناتشان تصفيه مى‌نمايد و آخرين لذّت يا آسودگى است كه به آنان مى‌رسد و آن آخرين پاداش نيكى است كه به نفع انسان هست.
پس مرگ و سختی آن، برای مؤمنان امیدبخش و برای کافران نابودکننده و مقدمه عذاب است.
بهترین راهکار و دستورالعمل برای رهایی از مگر بد، دوری از عواملی است که این نوع از مرگ را به دنبال دارند و انجام سفارش‌هایی است که مرگ بد را از انسان دفع می‌کند. در روایات به این عوامل اشاره‌شده که به برخی از آن‌ها پرداخته خواهد شد.
طعنه زدن
یکی از عوامل مؤثر در به وجود آمدن مرگ بد، طعنه زدن به مؤمنان است. امام باقر علیه‌السلام درباره فرجام طعنه و زخم‌زبان زدن به مؤمنان می‌فرمایند:
«مَا مِنْ إِنْسَانٍ يَطْعُنُ فِي عَيْنِ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَاتَ بِشَرِّ مِيتَةٍ وَ كَانَ قَمِناً أَنْ لَا يَرْجِعَ إِلَى خَيْرٍ». (4)
هیچ انسانى نیست كه پیش روى مؤمنى از او بد گوید و طعنه زند، مگر این‌که به بدترین شكل بمیرد و سزاوار است كه روى خیر و سعادت را نبیند.
آزردن مؤمن و بی‌حرمتی به او یکی از خطوط قرمز الهی است؛ چراکه در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام، حرمت مؤمن را بیش از حرمت کعبه دانسته‌اند. (5) پس مرگ بد، بخشی از مجازات این گناه است و فرد طعنه زننده باید منتظر عذاب آخرت نیز باشد.
صله‌رحم
برای دیدوبازدید از اقوام فواید مادی و معنوی فراوانی در روایات بیان‌شده است. یکی از ثمرات آن، جلوگیری از مرگ بد است. امام صادق علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:
صِلَةُ اَلرَّحِمِ تُهَوِّنُ اَلْحِسَابَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ هِيَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْعُمُرِ وَ تَقِي مَصَارِعَ اَلسُّوءِ وَ صَدَقَةُ اَللَّيْلِ تُطْفِئُ غَضَبَ اَلرَّبِّ. (6)
صله‌رحم روز قيامت حساب را آسان و عمر را دراز كند و از مرگ بد حفظ‍‌ نمايد و صدقه دادن در شب، خشم خدا را خاموش كند.
شاید ارتباط این دو موضوع برای ما مشخص نباشد اما خداوند برای برخی عبادات، علاوه بر ثواب اخروی، برخی نتایج و برکات دنیوی نیز در نظر گرفته است مانند صله‌رحم که می‌تواند از مرگ بد در این دنیا جلوگیری کند.
صدقه دادن
یکی دیگر از اعمالی که از فرجام ناخوشایند در این دنیا جلوگیری می‌کند و بین مردم نیز مشهور است، پرداخت صدقه است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین گزارش‌شده است:
اَلصَّدَقَةُ بِاللَّيْلِ تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَّوْءِ وَ تَدْفَعُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِنَ اَلْبَلاَءِ. (7)
صدقه دادن در شب، مردن بد و هفتاد نوع بلا را از انسان دور مى‌كند.
و در عبارت دیگری می‌فرمایند:
وَ اَلصَّدَقَةُ فِي اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَوْءِ (8)
صدقه آشكارا مردن بد را برگرداند
از جمع‌بندی این دودسته روایات می‌توان چنین برداشت کرد که دادن صدقه به هر صورتی؛ پنهانی و یا آشکارا، می‌تواند از بلاها و به‌خصوص مرگ بد، جلوگیری کند.
کار نیک
در برخی روایات نیز به‌صورت کلی به انجام کارهای نیک، سفارش شده و آن را مانع از مرگ بد معرفی کرده‌اند، مانند:
اصْطَنِعُوا الْمَعْرُوفَ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ تَقِي مَصَارِعَ السَّوْء (9)
هر چه در توان داريد كار نیک‌انجام دهيد كه شمارا از مرگ‌هاى بد حفظ‍‌ مى‌نمايد.
کار خوب و نیکی که در این روایات مورداشاره است می‌تواند شامل موارد قبلی؛ یعنی احترام به مؤمنان و زخم‌زبان نزدن به آن‌ها، صله‌رحم، صدقه و یا هر کار جواب و یا مستحب دیگری بشود، چون واژه «معروف» یعنی هر کار خوب شناخته‌شده که حتماً شامل واجبات، مستحبات و یا کارهای اخلاقی و موردپسند جامعه دینی، می‌شود.
نتیجه:
مرگ در این دنیا را چاره و گریزی نیست اما همه در تلاش‌اند تا به بهترین صورت این جهان فانی را ترک کند. شهادت درراه خدا بهترین نوع مرگ است که برای همگان دست‌یافتنی نیست! در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانه‌هایی بیان‌شده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد و یا اینکه صله‌رحم، صدقه دادن و انجام کارهای نیک می‌تواند انسان را از مرگ سخت و بد، حفظ کند.
پی‌نوشت
مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 ق، ج 72، ص 167.
همان، ج 6، ص 151.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403 ق، ص 289.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 361.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 26.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج ۲, ص ۱۵۷.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الاعمال، قم: دارالشريف الرضي، دوم، 1406 ق، ص ۱۴۳.
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: جامعه مدرسين‏، چاپ دوم، 1363 ق، ص 149.
همان، ص 107.
 

آنچه در اسلام، عامل برتری دانسته شده، دین‌داری و تقواست که همه مؤمنان اعم از مرد و زن، از زمینه عادلانه‌ای در این مسیر برخوردار هستند.

پرسش:
آيا حديث يا روايتي در مورد برتري مردان از زنان داريم؟ و يا اينکه زنان ضعیف‌تر و ... هستند؟
 

پاسخ:

معارف و احکام اسلام به مؤمنان، نگاه جنسیتی ندارد بلکه اساساً به انسانیت آن‌ها توجه دارد. زن و مرد مسلمان در کنار ویژگی‌ها و خصوصیاتی که در خلقت دارند، هر دو، مکلف هستند و می‌توانند پله‌های ترقی و کمال را طی کنند.

یکسانی مقام زن و مرد:

این یکسانی تا حدی است که در قرآن کریم، همان‌طور که مردان الهی مانند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله (1) و حضرت ابراهیم علیه‌السلام (2) به‌عنوان اسوه و الگو معرفی‌شده‌اند، زنانی مانند همسر فرعون و حضرت مریم را نیز به‌عنوان الگوی همه مردم، اعم از زن و مرد، معرفی کرده است.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُبِهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ (3)

و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی‌که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه‌ای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کردارش رهایی‌بخش و مرا از مردم ستمکار نجات ده؛ و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و درنتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب‌های او را تصدیق کرد و از اطاعت‌کنندگان [فرمان‌های خدا] بود.

این آیه به‌روشنی بیان می‌کند که این دو زن به‌عنوان الگویی برای تمام افراد باایمان (زنان و مردان)، معرفی‌شده‌اند و زن بودن آن‌ها تأثیر در بلندی جایگاه و کسب مقامات بزرگ نداشته است. بر اساس قواعدی مانند «إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم» (4) ملاک برتری انسان‌ها میزان تقوای آن‌هاست و نه جنسیت.

آنچه در معارف دینی در مورد جایگاه و وظایف زن و مرد بیان‌شده، مربوط به توانایی‌ها و ویژگی‌های خلقتی آن‌هاست و برای اثبات برتری و یا ضعف یک جنس نسبت به جنس دیگر نیست. برای نمونه به این آیه توجه نمایید:

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ﴿5﴾

مردان، کارگزاران و تدبیر کنندگان [زندگی] زنانند، به خاطر آنکه خدا مردان را [از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری] برزنان برتری داده و به خاطر آنکه [مردان] از اموالشان هزینه زندگی زنان را [به‌عنوان حقّی واجب] می‌پردازند.

شاید در نگاه اول، از این آیه برداشت شود که مردان برزنان برتری داده‌شده‌اند؛ اما دقت در محتوای آیه نشان می‌دهد که ویژگی عمومی مردان در موضوعاتی مانند قدرت جسمی و تاب‌آوری و ... باعث شده وظیفه‌ای سنگین بر دوش آنان قرار داده شود و درواقع این آیه به‌نوعی برتری زنان را بیان می‌کند و مردان را مکلف به خدمت و تأمین نیازهای آنان می‌کند!

ویژگی‌های ذاتی زن:

زنان نیز مانند مردان، ویژگی‌ها و توانایی‌هایی دارند که اگر در محل صحیح خود به کار گرفته شود، قوت و شرافت برای زنان است اما اگر بدون در نظر گرفتن این شرایط، توقعات خارج از توان، از زنان وجود داشته باشد، آن‌ها را ضعیف خواهیم یافت! امیر مؤمنان علیه‌السلام در وصیت خود به فرزندشان، محمد بن حنفیه، می‌فرمایند:

فَإِنَّ اَلْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ (6)

زن شاخه ريحانى (گل) حسّاس است و تنظيم‌كنندۀ امور مربوط‍‌ به اقتصاد و خدمتگزاری نيست!

اگر همین ویژگی احساساتی بودن زنان که حضرت به آن اشاره‌کرده‌اند را موردتوجه قرار دهیم، روشن می‌شود که خلقت زن و مرد بر اساس حکمت الهی بوده و ویژگی‌های آن‌ها در کنار یکدیگر به ادامه حیات آن‌ها خواهد انجامید. متأسفانه بر اساس آنچه در جامعه امروز شاهد آن هستیم، اگر زنان در کارهای مردانه مانند جنگاوری، قضاوت و ... به‌کارگیری شوند، عدم توانایی آن‌ها در پیشبرد کار و یا فشار و مشقت زیاد بر آن زنان، نتیجه و برداشتی جز، ضعف را در پی نخواهد داشت! اما اگر این احساسات و روحیه لطیف زنانه، در جایگاه همسری و شخصیت مادرانه، پدیدار شود، نه‌تنها ضعفی محسوب نمی‌شود، بلکه نقطه قوتی است که مردان هرگز از پس آن بر نخواهند آمد.

 

 

نتیجه:

بنابراین آنچه در اسلام، عامل برتری دانسته شده، دین‌داری و تقواست که همه مؤمنان اعم از مرد و زن، از زمینه عادلانه‌ای در این مسیر برخوردار هستند. در طول تاریخ نیز زنانی بوده‌اند که با ترقی و رشد در عرصه‌های مختلف زندگی دنیایی و معنوی، به‌عنوان الگوی دیگران ازجمله مردان دیگر، دست‌یافته‌اند. پس اگر یک زن خانه‌دار در یک روستای دورافتاده، باتقوا و پرهیزگار باشد و در جایگاه همسری و مادری خویش به تکلیفش عمل کند، می‌تواند از یک رئیس‌جمهور مرد در پایتخت، نزد مردم و خداوند ارزشمندتر باشد. آنچه گاهی سبب می‌شود برخی از ویژگی‌های زنانه به‌عنوان نقطه‌ضعف آنان قلمداد شود، خارج شدن بانوان از جایگاه خلقتی و حقیقی‌شان است. قطعاً این مسئله در مورد مردان نیز وجود دارد که اگر در کارهای زنانه به کار گرفته شوند، ضعیف و ناتوان خواهند بود؛ بنابراین هر ویژگی زنانه و یا مردانه اگر در جایگاه خود به کار بسته شود، نقطه قوت است و در غیر این صورت باعث اظهار ضعف خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

سوره احزاب، آیه 21.

سوره ممتحنه، آیه 4.

سوره تحریم، آیه 11 و 12.

سوره حجرات، آیه 13.

سوره نساء، آیه 34.

شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413 ق، ج ۴, ص ۳۸۴.

صفحه‌ها