كلام
۱۳۹۰/۰۲/۱۵ ۱۹:۴۶ شناسه مطلب: 31711
چرا عبادات بدون پذیرش ولایت قبول نیست و مصادیق ولی به چه کسانی تعلق میگیرد؟
لطفا ساده پاسخ بدین.
پاسخ:
اگر خداوند انسان را به انجام عبادات مکلف نموده است، به خاطر اثر و نتیجه ای می باشد که در انجام آن وجود دارد و در هدایت و سعادت انسان تأثیر گذارند. برای رسیدن به نتایج مطلوب هر شرط و آدابی هم که لازم بود، بیان کرد و انسان را به انجام عبادات به همراه شرایط و آداب خاص خود مکلف نمود.
شرایط و آداب دو گونه هستند:
بخشی از آن مربوط به صورت و شکل و آداب عبادات هستند که به شرایط صحت عبادات معروفند، مثل داشتن وضو که شرط صحت نماز می باشد.
بخشی شرایط و آداب اثر گذاری آن عمل محسوب می شوند که به شرایط قبولی عبادات معروفند، مثل داشتن حضور قلب در نماز(1).
ممکن است یک عبادت به خاطر رعایت شرایط و آداب خود کاملا صحیح باشد. اما به خاطر عدم رعایت شرایط قبولی آن بی اثر باشد. از آن جائی که یکی از شرایط مؤثر بودن عبادات انسان این است که مسیر حرکت کلی آدمی در جهت صحیح و به سوی سعادت باشد، اعتقادات و باورهای قلبی او که مسیر کلی حرکت را مشخص می کنند، در میزان قبولی اعمال و عبادات مؤثر می باشند، چون هم در نگرش انسان تأثیر می گذارند و هم در الگو برداری و انتخاب مسیر هدایت و سعادت نقشی تعیین کننده دارند. به همین خاطر و بر اساس دلایل متعدد یکی از شرایط قبولی عبادات انسان پذیرش ولایت ائمه معصومین (ع) می باشد که پس از پیامبر اسلام (ص) مشعل هدایت جامعه را در دست دارند. ولایت اهل بیت بالاترین نعمت الهی به انسان معرفی می شود(2). مثلا در روایات بیان می شود که خداوند ما اهل بیت را باب (معرفت و شناخت) خود قرار داد. ما را راه و صراط به سوی خود قرار دادند و ... پس هر کس از پذیرش ولایت ما عدول کند و یا دیگری را برتر از ما بداند، از راه الهی منحرف گشته است و...(3).
راز این که اعمال انسان بدون ولایت اهل بیت پیرفته نمی شود، در آیه شریفه است که می فرماید:
«كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد، چرا كه) تمام عزّت براى خداست،(و بداند که) کلمه پاكيزه به سوى او صعود مى كند، و عمل صالح را بالا مى برد»(4). روایات بیان می کند که مراد خداوند از «کلمات پاکیزه» ولایت ما اهل بیت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) می باشد. خداوند هیچ عملی را از منکر ولایت ما نمی پذیرد.(5) پذیرش ولایت آن ها به این معناست که انسان طبق دستور خداوند در آیات متعدد قرآن آن ها را به عنوان افرادی معصوم و پاکیزه و بدون خطا (6) و خلیفه الهی و امام و پرچمدار هدایت انسان به سوی سعادت و کمال بشناسد(7). کلام آن ها را همچون کلام پیامبر و خداوند بپذیرد و اطاعت نماید(8). اطاعت الهی بستر مناسبی برای محقق شدن و شرط تحقق ولایت اهل بیت می باشد. اگر کسی از مسیر اطاعت خداوند خارج شد و صرفا ولایت اهل بیت را به زبان بپذیرد، در عمل این ولایت دردی را از او دوا نمی کند.(9) مصداق ولی همان طور که از روایات متعدد پیامبر اسلام (10) به دست می آید، ائمه معصومین (ع) و دوازده امام معصوم می باشند که به عنوان امام زمان در هر زمان زمام هدایت جامعه و افراد در دست آن ها می باشد.
پی نوشت ها:
1. محسن قرائتی ، اسرار نماز، ص25، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1385ش.
2.ثقة الاسلام كلينى، الكافي، ج1 ، ص217، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365ش .
3.همان،ج1،ص 184.
4.فاطر (35) آیه 10.
5.الكافي،ج1، ص 430.
6.احزاب (33) آیه 33.
7.مائده (5) آیه 55.
8.نساء(4) آیه 59.
9. الكافي، ج 2 ، ص 75 .
10. حویزی ،تفسیر نور الثقلین ،ج1 ،ص 499 ، نشر اسماعیلیان، قم،1415ق.
۱۳۹۰/۰۲/۱۱ ۱۰:۵۴ شناسه مطلب: 31312
چرا مردوزن باید ارتباط جنسی برقرار کنند برای اینکه آدم وحوا ارتباط جنسی برقرار کردند؟ بیشتر توضیح دهید.
ارتباط جنسی زن و مرد یک نیاز همگانی است و نه میراث به جا مانده از آدم و حوا . انسان
نیازهای زیستی و روانی دارد . اگر نیازها تأمین نشود ، هم ادامه حیات او ممکن است دچار مشکل شود و هم در صورت زنده بودن از رشد و کمال واقعی بهرهمند نخواهد شد. نیازهای زیستی از این دسته هستند مانند نیاز به آب، هوا، غذا و... اگر نیازها تأمین نشود، قطعا ادامه زندگی برای انسان و هیچ موجود زنده دیگر امکانپذیر نیست. به این نیازها، نیازهای نخستین یا اولیه میگویند .
علاوه بر نیازهای اولیه، نیازهای دیگری دارد که بیش تر جنبه روانی دارند. قطعاً اگر نیازها از طریق صحیح تأمین نشود، انسان به آرامش واقعی نمیرسد . اگر انسان آرامش روانی نداشته باشد، نمیتواند به سوی رشد و کمال و شکوفایی گام بردارد. از جمله نیازها مهرطلبی و مهرورزی نسبت به دیگران است. انسان دوست دارد که به او مهر بورزند، چنان که دوست دارد به دیگران مهر بورزد. با دیگران ارتباط و دوستی برقرار کند.
یکی دیگر از نیازهای انسان نیاز به یک جفت جنسی است، یعنی برای تأمین نیازهای جنسی و غریزی خود نیاز به فردی دارد که کفو و همتای او باشد.
هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست .پیوسته در جهت جبران کمبود خویش تلاش میکند. جوان در پی رسیدن به استقلال فکری است؛ برای جبران نواقص و تأمین نیازهای بی شمار خود به سوی ازدواج سوق داده میشود . با گزینش همسری مناسب و شایسته، موجبات رشد و تکامل خویش را فراهم میکند. مرحوم شهید مطهری در این باره میفرماید:
«تشکیل خانواده یعنی یک نوع علاقهمند شدن به سرنوشت دیگران.... و یکی از علل این که در اسلام ازدواج یک امر مقدس و عبادت تلقی شده است ، همین است... ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعی فردی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است... پختگی ای که در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده ایجاد میشود، در هیچ جای دیگر نمیتوان به آن رسید. و آن را فقط در ازدواج و تشکیل خانواده باید به دست آورد.»(1)
شخصیت انسان پس از ارتباط جنسی از طریق ازدواج که تنها راهکار مورد تاید شرع و عقل است ، به یک شخصیت اجتماعی تبدیل میشود؛ زیرا در پرتو ازدواج و زندگی مشترک، خود را مسؤول حفظ همسر و تأمین وسائل زندگی و تربیت فرزندان آینده تلقی میکند .تمام هوش، ابتکار و استعدادهای خود را به کار میگیرد. احساس مسؤولیت اجتماعی در او شکل میگیرد . بسیاری از شایستگیها و توانمندیهای نهفته در درونش را شکوفا میسازد.
بنا بر این، میتوان ازدواج را مایه رشد و کمال یافتن انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونهای آفریده که بدون جنس مخالف ناقص است . با جنس مخالف کامل میشود. مرد به زن نیازمند است و زن به مرد. هر کدام از دو جنس از نظر روحی و جسمی به هم وابستهاند . با قرار گرفتن در کنار هم یکدیگر را تکمیل میکنند.
مهمترین نیازی که بر اثر ارتباط جنسی از طریق ازدواج تأمین میشود، نیاز به آرامش و احساس امنیت و آسودگی است. این نیاز که در سرشت آدمی ریشه دارد، چنان مهم است که خداوند در بیان فلسفه ارتباط جنسی و ازدواج میفرماید: «از آیات و نشانههای خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار دادیم تا در کنار آنان
آرامش یابید.»(2)
بنا بر این، همسر موجب آرامش و امنیت خاطر و محیط خانه وسیله آرامش روحی زن و مرد قرار داده شده است. در اوایل جوانی احساس تنهایی، بیهودگی و نداشتن پناهگاه انسان را فرا میگیرد. ازدواج و قرار گرفتن در کنار همسری شایسته و دلسوز این احساس را از بین میبرد و او را به آرامش روحی میرساند. احساس آرامش به ثبات فکری و روحی، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت میانجامد. در واقع دست آفرینش نوعی کشش درونی میان زن و مرد به ودیعت نهاده تا هر کدام در سنین خاص خواهان یکدیگر شوند . اضطراب و پریشانیشان از طریق ازدواج به
آرامش تبدیل گردد. دانشمندان علوم تجربی و انسانی نیز ارضای صحیح و به موقع غریزه جنسی و ترشح معتدل غدد جنسی را برای سلامت جسم و روان آدمی لازم دانسته، عدم آن را سبب پارهای از بیماریهای روانی و گاه جسمانی شمردهاند. چه این یکی از دلایل ضرورت ارتباط جنسی زن و مرد که در متن خلقت زن و مرد نهفته شده،
وجود فرزند و بقای نسل آدمی است.
تولید و تکثیر نسل را نباید کوچک و بی اهمیت شمرد؛ زیرا هدف آفرینش جهان وجود انسان و پرورش و تکامل او است. تولید و پرورش انسانهای خداپرست و نیکوکار و صالح، مطلوب خدای جهان آفرین است. از دیدگاه اسلام، وجود فرزند صالح برای پدر و مادر یک عمل صالح شمرده میشود و در سعادت دنیا و آخرت آنها مؤثر است، به همین جهت، معصومان تولید و تکثیر نسل را از اهداف ازدواج خواندهاند. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«چه مانع دارد که مؤمن برای خودش همسری برگزیند. شاید خدا فرزندی به او عطا کند که با گفتن لااله الاالله زمین را سنگین سازد.» زوجها از طریق فرزندان خود رشته پیوند میان اعضای یک نسل را به وجود میآورند. این امر از اهداف اساسی ازدواج است؛ وجود فرزندان به گرمی، پویایی و صفای کانون خانواده میانجامد و انگیزه ادامه زندگی را در انسان تقویت میکند.
البته روشن است که در پرتو ازدواج یکی از نیازها و غرایز مهم انسان (غریزه جنسی) تأمین و به روشی درست ارضا میشود.
با تأمین نیاز جسمانی، فرد از نظر روانی، ذهنی و اخلاقی به آرامش میرسد . مسیر بسیاری از انحرافات جنسی و اخلاقی و اجتماعی بسته میشود . زمینه را برای خوشبختی یک جوان فراهم میکند.(3) تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (4)
پینوشتها:
1. شهید مرتضي مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ،ص 252،نشر صدرا، 1382 ش.
2. روم (30) آیه 21.
3. سید محمد حسین طباطبایی ،المیزان، ج16،ص 173 ،نشر جامعه مدرسین قم، 1378 ش ،با ترجمه سید محمد باقر همدانی.
4. محمد امین صادقی ارزگانی، زن در آینه عرفان ،ص 170 ،نشر بوستان، قم، 389 ش.
۱۳۹۰/۰۲/۰۳ ۲۰:۱۹ شناسه مطلب: 30727
در مورد اطاعت از ولی فقیه توضیح دهید. خواهشا پاسختان مستند بوده و از دلایل و مصادیق قرآنی استفاده کنید چون تنها قرآن برای من سند می باشد.
پاسخ:
غير از دلايل عقلي كه در اين باره اقامه شده، در قرآن آیات متعددی یافت می شود که می توان از آن ها برای رهبری فقیه بر جامعه اسلامی استفاده کرد که به برخی اشاره می شود. آیاتی که هر گونه حکم و داوری را که بر اساس قوانین الهی نباشد، کفر و فسق و ظلم معرفی می کند:
1. «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ ؛ (1) کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکرده اند، آنان خود کافرانند».
2. «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ (2) کسانی که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری نکرده اند، آنان ستمگرانند».
3. «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ ؛ (3) کسانی که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان فاسق اند».
آیاتی که به حکمرانی و داوری بر اساس احکام الهی حکم می کند، مانند:
« فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ؛(4) برایشان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم كن و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته های آنان پیروی مکن».
آیاتی که هر گونه ولایت پذیری غیر الهی را نفی می کند:
«اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکرُونَ؛(5) از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید. از اولیا و سرپرستان دیگر جز او، پیروی نکنید، اما کمتر متذکر می شوید!».
دسته دیگر از آیات ضرورت اجرای احکام الهی در عصر غیبت را بیان می دارد. این احکام در آیات زیادی آمده است مانند:
1. اجرای حدود الهی که فقها در کتاب حدود به صورت مفصّل ذکر کردهاند.
2. اجرای معروف ها و چیزهایی که در اسلام، انجام آن ها لازم و ضروری است.
3. جلوگیری از منکرات و کارهایی که در اسلام حرام است. مانند: قماربازی، شرابخواری، رباخواری، رشوهخواری و...
4. اجرای اقتصاد اسلامی. اسلام دارای اقتصاد است که با اجرای دقیق آن، ضمن تعدیل ثروت، عدالت اقتصادی نیز اجرا شده، به محرومان و نیازمندان رسیدگی میشود.
5. حمایت و دفاع و کمک نسبت به مسلمانان و محرومان مظلوم جهان. اسلام افزون بر اصلاح مملکت اسلامی، حمایت از مسلمانان جهان در حد مقدور و با توجه و ملاحظه جهات مختلف را، لازم و ضروری میداند . این امر به صورت مطلوب با تشکیل حکومت دینی و اسلامی و حاکم بودن فردی آگاه و فقیه امکانپذیر است.
6. اعتلا و تقویت اسلام در جهان به عنوان یک مکتب مترقی و سازنده، این امر نیز با تشکیل حکومت دینی محقق میشود.
اجرای آن ها، بدون تأسیس حکومت دینی ممکن نیست. این بخش از احکام بسیار گسترده و چندین برابر احکام عبادی فردی است.
به عبارت دیگر
احكام اسلامي - اعم از قوانين اقتصادي، سياسي و حقوقي - تا روز قيامت باقي و لازم الاجرا است. اين بقا و دوامِ هميشگي احكام، نظامي را ايجاب مي كند كه اعتبار و ماندگاري اين احكام را تضمين كرده، عهده دار اجراي آن ها شود چرا كه اجراي احكام الهي جز از رهگذر برپايي حكومت اسلامي امكانپذير نيست. در غير اين صورت جامعه مسلماً به سوي هرج و مرج رفته و اختلال و بي نظمي بر همه امور آن مستولي خواهد شد. از آن جايي كه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأكيد شرايع الهي است و بي نظمي و هرج و مرج در امور مسلمانان امري نكوهيده و ناپسند مي باشد، روشن است كه حفظ نظام و جلوگيري از اختلال، جز به استقرار حكومت اسلامي در جامعه تحقق نمي پذيرد. از اين رو هيچ ترديدي در لزوم برپايي حكومت باقي نمي ماند. علاوه بر آنچه گفتيم حفظ مرزهاي كشور اسلامي از هجوم بيگانگان و جلوگيري از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق اين امر جز با تشكيل حكومت اسلامي ميسر نيست.(16)
گفتني است كه قدر متيقن از اشخاص براي تصدي منصب حكومت، فقيه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است. تا چنين شخصي هست، نوبت به غير عادل يا غير فقيه نمي رسد. در زمان غیبت باید ولی فقیه رهبر جامعه باشد.
ما شيعيان عقيده داريم كه در زمان حضور معصومان (علیهم السلام) آنان رهبر جامعه هستند، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حكومت تشكيل داد.(1) همچنين باور داریم بعد از رحلت حضرت رسول خدا، مقام رهبري سياسي و ديني جامعه به امامان واگذار شده؛ يعني خداوند آنان را به عنوان رهبران جامعه منصوب كرده است. چنان که در جريان غدير رسول خدا (ص) به دستور خداوند علي (ع) را به عنوان رهبر معرفي نمود.(2) بعد از وی نيز امامان ما رهبران جامعه بودند، و بعد از امام عسكري (ع) امامت به امام زمان (ع) واگذار گرديد؛ اما از آن جايي كه آن حضرت - به حسب ظاهر- در ميان ما نيست، فقهاي واجد شرايط به نيابت از امام زمان (ع) رهبري جامعه را بر عهده دارند. دلايل متعدد نيز وجود دارد که در زمان غیبت ولی فقیه باید رهبر جامعه باشد از جمله:
- آیات
در قرآن آيات متعددي يافت مي شود که مي توان از آن ها براي رهبري فقيه استفاده نمود. از جمله آياتي که هر گونه حکم و داوري را که بر اساس قوانين الهي نباشد، کفر و فسق و ظلم معرفي مي کند:
1. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ (3)؛ کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوري نکرده اند، آنان خود کافرانند».
2. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ(4)؛ کساني که به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوري نکردهاند، آنان ستمگرانند».
3. «وَ مَنْ لَمْ يحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ(5)؛ کساني که به آنچه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان فاسق اند».
آياتي که به حکمراني و داوري بر اساس احکام الهي حکم ميکند، مانند:
« فَاحْکمْ بَينَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ(6)؛ برايشان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم بر آن و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواستههاي آنان پيروي مکن».
آياتي که هر گونه ولايت پذيري غير الهي را نفي ميکند:
« اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَکرُونَ(7)؛ از چيزي که از طرف پروردگارتان بر شما نازلشده، پيروي کنيد . از اوليا و سرپرستان ديگر جز او، پيروي نکنيد، اما کم تر متذکر ميشويد!»
-عقل
احكام اسلامي- اعم از قوانين اقتصادي، سياسي و حقوقي- تا روز قيامت باقي و لازم الاجرا است. اين بقا و دوامِ هميشگي احكام، نظامي را ايجاب مي كند كه اعتبار و ماندگاري اين احكام را تضمين كرده، عهده دار اجراي آن ها شود چرا كه اجراي احكام الهي جز از رهگذر برپايي حكومت اسلامي امكانپذير نيست. در غير اين صورت جامعه مسلماً به سوي هرج و مرج رفته و اختلال و بي نظمي بر همه امور آن مستولي خواهد شد. از آن جايي كه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأكيد شرايع الهي است و بي نظمي و هرج و مرج در امور مسلمانان امري نكوهيده و ناپسند مي باشد، روشن است كه حفظ نظام و جلوگيري از اختلال، جز به استقرار حكومت اسلامي در جامعه تحقق نمي پذيرد. از اين رو هيچ ترديدي در لزوم برپايي حكومت باقي نمي ماند. علاوه بر آنچه گفتيم حفظ مرزهاي كشور اسلامي از هجوم بيگانگان و جلوگيري از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق اين امر جز با تشكيل حكومت اسلامي ميسر نيست.(8)
گفتني است كه قدر متيقن از اشخاص براي تصدي منصب حكومت، فقيه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است. تا چنين شخصي هست، نوبت به غيرعادل يا غير فقيه نمي رسد. در زمان غیبت باید ولی فقیه رهبر جامعه باشد.
.برای آگاهی بیش تر به ولایت فقیه، آیت الله جوادی آملی، مراجعه نمائید .
پی نوشت ها :
1. ولایت فقیه، امام خمینی ،ص 26، موسسه تنظیم نشر و آثار امام خمینی(ره).
2. تفسر نمونه ،ذیل آیه67 سوره مائده ( ج 5 ).
3. مائده (5) آيه 44.
4. همان، آيه 45.
5.همان ، آيه 47.
6. همان، آيه 48.
7. اعراف(7) ، آيه 3.
8 .. امام خمینی، همان، ص25.
۱۳۹۰/۰۱/۲۶ ۱۶:۰۱ شناسه مطلب: 30056
آیا این درست است که گفته می شود که حتی اگر فردی پیرو هر دینی باشد اما محبت امام علی (علیه السلام) را داشته باشد اهل نجات و رستگاری است؟ آیا محبت به ایشان چیزی غیر از پیروی از راه و رسم ایشان است و یا اگر فردی فقط ایشان را به دلیل شجاعتشان دوست بدارد باز هم اهل رستگاری است؟
پاسخ:
محبت اکسیر عجیبی است که محب را به رنگ محبوب در می آورد و به همین جهت است که در روایت آمده:
امام باقر (علیه السلام) از یکی از اصحابش پرسید: چرا پاهایت را غلاف پیچ کرده ای؟
جواب داد: همه راه را به شوق زیارت شما بر شتری لاغر آمده ام و پاهایم به خاطر لاغری مرکب زخم شده و آن ها را غلاف پیچ کرده ام؛ بعد برای لحظاتی سرش را به زیر انداخت و سپس عرض کرد:
فدایت شوم گاهی که با خود خلوت می کنم، شیطان مرا به خاطر زیادی گناهانم به یأس از رحمت خدا سوق می دهد و من به محبتی که به شما دارم، امیدوار می شوم ( آیا این محبت مرا نفع می رساند)؟
امام فرمود: آیا دین غیر از دوست داشتن (مظاهر حق) و دشمن داشتن (مظاهر باطل) است؟ سپس امام این آیات را تلاوت کرد: "حبب الیکم الایمان =خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است كسانى كه داراى اين صفاتند هدايت يافتگانند! "(1) ، "یحبون من هاجر إلیهم = كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى دارند "(2) و "ان کنتم تحبون الله (3) = اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است." (4)
بنا بر روایت دیگر از امام صادق (ع) سؤال شد: این که ما خود و فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می کنیم ، فایده ای هم برای آخرت ما دارد؟
امام فرمود: آری به خدا قسم و مگر دین جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟ خدا می فرماید: اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.(5)
علی بن ابی طالب مظهر و نمود حق و خلاصه رسول الله است که اشرف کائنات و برگزیده ترین بنده خداست و بعد از پیامبر، راه و رسم و خلق و خو و ایمان و عقیده و عمل ایشان، در علی بن ابی طالب نمود می یابد.
کسی که آگاهانه و از سر معرفت به علی بن ابی طالب عشق بورزد، عاشق حق مطلق و همه مظاهر حق است و چنین کسی به تناسب حقیقت و درجه محبتش، به رنگ و خلق و خوی علی در می آید و پیرو راه و رسم و عقیده و عمل علی می شود و مگر ایمان غیر این است؟
محبت به فرد اگر محب را به پیروی و همرنگی با محبوب وا ندارد، محبت نیست و فقط ادعای محبت است.
البته گروهی هم بوده و هستند که یک علی خیالی در ذهن خود ساخته اند که با علی حقیقی وجه مشابهتی ندارد و مدعی عشق به علی هستند و یا علی مددشان گوش فلک را کر کرده است؛ اما رنگی از علی بن ابی طالب در آنان نیست. اینان محب موجود موهوم ذهن خویش هستند نه محب علی و این موجود موهوم ذهنی هم دردی از آنان دوا نخواهد کرد.
بنا بر این علی خودش مظهر دین و حق و حقیت و راه است و محب علی کسی است که به دین و عقیده و راه و روش علی است و گر نه ، محب نیست. علی عاشق توحید و عاشق رسول الله و عاشق عمل صالح و مشتاق لقای خدا بود و دوستدار علی نمی تواند دوستدار اینها نباشد و اگر نباشد ، دیگر دوستدار علی نیست.
علی از منکران توحید و معاد و منکران نبوت رسول خدا و پیروان غاصبان حق اهل بیت بعد از رسول خدا بیزار بود و مگر می شود محب علی بود و در عین حال مشرک یا منکر نبوت رسول خدا یا پیرو کسانی بود که بعد از رسول خدا اهل بیت آن حضرت را به قهر راندند؟
اما این که فردی حضرت علی را فقط به خاطر شجاعتش یا یتیم نوازی اش و ... ، دوست بدارد، این محبت هم که رشحه ای از حق است ، برای او مفید است و امید است عنایت خدا شاملش شود و وجوه دیگر علی بن ابی طالب را هم بشناسد و دوست بدارد. مثل چنین کسی مثل کسی است که مثلا زکات می دهد ولی دیگر واجبات را انجام نمی دهد. او میزان زکاتش سنگین و بقیه میزان هایش سبک است و امید است عنایت خدا شاملش شود و بقیه میزان هایش هم سنگین گردد.
بالاخره او نسبت به کسی که زکات هم نمی دهد ، یک پله جلو است.
پی نوشت ها:
1. حجران (49) آیه 7.
2. حشر (59) آیه 9.
3. آل عمران (3) آیه 31.
4. محدث نوری ، مستدرک الوسائل ، - ، قم ، آل البیت ، 1408 ق ، ج12 ، ص 226.
5. همان ، ج 15 ، ص 128.
۱۳۹۰/۰۱/۲۴ ۰۵:۵۶ شناسه مطلب: 29846
بسم الله الرحمن الرحیم سلام سوال: میخواستم بدونم که آیا سیزده بدر خوبه یا نه، من خودم به تبع معلم درس دین و زندگیم، سیزده بدر از خونمون بیرون نرفتم، سوال من اینه که اگه بده، من چطور میتونم نزدیکانم متقاعد کنم که بیرون نرن؟ با تشکر از زحمات فراوان شما
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
در آيات قرآن كريم تنها در دو مورد اشاره به نحوست ايام شده و آن در مورد نزول عذاب به سبب نافرماني قوم عاد است:
انا ارسلنا عليهم ريحاً صرصراً في يوم نحس مستمر؛ (1)مانند باد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم مستمر بر آن ها فرستاديم.
منظور از روز شوم مستمر اين است كه حوادث آن روز همچنان استمرار يافته، چنان كه در آيه 7 سورة حاقه آمده است: هفت شب و هشت روز اين عذاب الهي به طور مداوم بر آن ها مسلط بود تا همگي را در هم كوبيد و كسی را زنده نگذاشت.
در سوره فصلت نيز به همين ماجرا اشاره شده :
فارسلنا عليهم ريحاً صرصراً في ايام نحسات؛ (2)
پس مانند بادی سخت و سرد را در روزهايی شوم بر آن ها فرستاديم.
نقطه مقابل اين مطلب، تعبير مبارك و سعد می باشد كه در بعضی آيات قرآن ديده می شود. از جمله در سوره دخان می خوانيم:
انا انزلناه في ليله مباركه؛ (3) ما قرآن را در شبی پربركت نازل كرديم.
در روايات اسلامي نيز احاديث بسياری در زمينه نحس و سعد ايام وجود دارد ،گرچه تعداد زيادی از آن ها از نظر سند ضعيف به نظر می رسند و آميخته به خرافات گرديده اند، ولی همه آن ها چنين نيستند و روايات معتبر و قابل قبولی نيز در ميان آن ها وجود دارد.
در مورد نوروز در حديثی از امام صادق مي خوانيم : "نوروز روز مباركی است. روزي است كه كشتی نوح بركوه جودي قرار گرفت. جبرئيل بر پيامبر اسلام نازل شد. روزي است كه علي بر دوش پيامبر رفت و بتهاي كعبه را شكست. داستان غديرخم مصادف با نوروز بود.(4)
از نظر عقل و منطق كوچك ترين تفاوتي ميان سيزده و ساير اعداد نيست. مراسم سيزده بدر از جمله سبزه گره زدن، از آيين هاي عاميانه و ملی است كه مستند علمی و شرعی ندارد.
امامان معصوم (ع) به گمان نحس بودن ايام توجه نمی كردند. وقتي امام علي (ع) تصميم گرفت به جنگ خوارج برود، يكی از منجمان پيش حضرت آمد و گفت: متخصص نجوم و هيئت هستم. اگر حركت كنيد، قطعاً شكست می خوريد و اكثر اصحاب كشته خواهند شد.
حضرت فرمود: هر كس تو را تصديق كند، پيغمبر را تكذيب كرده است. به نام خدا حركت كنيد.
حركت كردند و رفتند. در هيچ جنگي علي (ع) به اندازه اين جنگ فاتح نشده بود. يكی از اصحاب امام صادق (ع) كه طبق نحوست ايام عمل می كرد، خسته شد و خدمت حضرت آمد. امام (ع) فرمود: به منزل رو و تمام كتاب هايي را كه در اين باره داری، آتش بزن.(5)
اعتقاد به چنين موضوعی نسبت به سيزده بدر امری خرافی است. اگر كسی به رسم متعارف براي تفريح سيزدهمين روز فروردين را به طبيعت برود، مانعی ندارد. اگر یک نوع تفریح و ورزش باشد، کار خوبی نیز انجام داده است.
پی نوشتها:
1. فصلت(41)آيه 16.
2. قمر(54)،آيه 19.
3.دخان(44)آيه 3.
4. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج56، ص 119، اسلاميه، تهران.
5. استاد مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص 72 ،صدرا.
۱۳۹۰/۰۱/۲۱ ۲۳:۴۴ شناسه مطلب: 29653
سلام،
1- آیا حقیقت دارد اگر مسلمانی، یهودی را بکشد و یا به قتل برساند، خونش بر مسلمان مباح می باشد و حتی اگر شخص یهودی بی گناه باشد باز هم خونش بر مسلمان مباح می باشد و اگر مباح نیست، حکم خداوند بر چه چیزی استدلال دارد؟
2- خداوند کریم در کتاب مقدسش چند قوم را مورد لعن قرار داده است؟
پاسخ1:
اصل اين حکم از منظر مذاهب اسلامي امري قطعي و مسلم محسوب نمي شود؛(1) اما دليل شهرت اين نظريه در بين فقهاي اسلامي بخصوص فقهاي شيعه چيست؟
در توضيح اين امر لازم است اصل فلسفه قصاص در اسلام را مورد توجه قرار دهيم تا بدانيم چرا در مواردي اين امر مورد استثنا قرار گرفته ؛ در قرآن کريم در مورد قصاص آمده است:
«ولکم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلّکم تتّقون؛(2) براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خرد شايد تقوا پيشه کنيد».
با دقت در اين آيه مي توان دريافت که قرآن کريم قصاص را بيمه کننده زندگى و عامل حيات بخش در جامعه انساني دانسته؛ فلسفه عامل حيات دانستن قصاص به اين برمي گردد که در قصاص مصلحت عمومي جامعه در منع و جلوگيري از تکرار فجايع و جنايت ها در حق ديگر افراد به طور کامل و جدي نهادينه شده. اجراي درست قصاص بهترين عامل پيشگيري از استمرار و رواج انواع قتل و صدمه نسبت به ديگر افراد است؛ در تفسير نمونه آمده:
«قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقام جويى ندارد. از يک سو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حکم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مىکردند، جان مردم بىگناه به خطر مى افتاد. همان گونه که در کشورهايى که حکم قصاص به کلى لغو شده، آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است». (3)
درباره قصاص در قران آمده: « يا ايّها الّذين آمنوا کتب عليکم القصاص فى القتلى الحر بالحر والعبد بالعبد والانثى بالانثى فمن عفى له من اخيه شئ فاتباع بالمعروف واداء اليه باحسان ذلک تخفيف من ربّکم ورحمة ؛ (4) اى کسانى که ايمان آورده ايد! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است؛ آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسى از سوى برادر [دينى] خود چيزى به او بخشيده شود [وحکم قصاص او تبديل به خونبها گردد] بايد از راه پسنديده، پيروى کند [و صاحب خون حال پرداخت کننده ديه را در نظر بگيرد] و او [قاتل] نيز به نيکى ديه را به ولى مقتول بپردازد. اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما».
در اين آيه مشهود است که ابعاد قصاص کاملا دقيق مورد توجه قرار گرفته اما در عين حال به بخشش خون و اخذ ديه آن هم با ملاحظه دو طرف نسبت به وضعيت همديگر توصيه شده است. به کار بردن تعبير " من اخيه " و برادر خواندن قاتل و صاحب دم به روشني، تلاش آيه در ايجاد فضاي مودت و دوستي براي حل و فصل را آشکار مي کند. اما در عين حال بعد از همه اين موارد آيه: « و لکم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب لعلّکم تتّقون » ذکر مي شود تا تصور نشود اگر کسي مطالبه قصاص کرد، جاني و خون ريز و دشمن حيات و مصالح جامعه خوانده شود.
اين موارد به خوبي بيانگر فلسفه قصاص از منظر اسلام و مويد اين امر است که قصاص در راستاي مصالح اجتماعي و رعايت حقوق انسان ها در برابر هم تنظيم شده؛ از همين جا مي توان متوجه برخي جزييات و دقت هاي خاص اسلام در قصاص شد.
رعايت مصالح اجتماعي به اين محدوده ختم نمي شود. توجه به برخي مسايل ديگر هم از نظر اسلام ضروري است.
اما در مورد قتل کافر توسط مسلمان مسئله تا حدي عميق تر وجدي تر است.
اصولا از ديدگاه اسلام انسانها از نظر مادي مانند ساير موجودات عالم هستند. و هيچ گونه ارزش و برتري از اين جهت ندارند. معيار ارزش و برتري انسان بر ساير موجودات، عقيده و انديشه و عملي است که در راستاي انديشه صحيح شان انجام مي دهند. انديشه صحيح از ديدگاه اسلام، اعتقاد به مبدأ و معاد و برنامهاي است که حرکت معقول انسان از مبدأ به سوي معاد را تنظيم مي کند؛ يعني همان دين و ايمان صحيح.
بر اين اساس هر مقدار انحراف از صراط مستقيم (که در دوره خاتميت به وسيله اسلام ترسيم شده است) انسان را از مقام و منزلت والايي که در نظام هستي دارد ،تنزل داده، به پايين ترين درجات منزلت و ارزش مي رساند؛ در حقيقت اسلام ارزش ذاتي انسان ها را با هم برابر دانسته ،همه را موجودي مانند ديگري تلقي مي کند . فضيلتي براي رنگ ونژاد و مليت و... قايل نيست .معتقد است هر فردي از انسان با هر وضعيت جسمي که داشته باشد، به خاطر برخورداري از روح انساني مي تواند به بالاترين درجات کمال دست يابد .
اما بعد از اين بُعد ذاتي ، در مقام فعليت و تحقق خارجي ، انسان ها با توجه به عقيده و باوري که پيدا مي کنند و جهت گيري خاصي که در فکر و به تبع آن عمل خود به وجود مي آورند ، ديگر به هيچ وجه همسان يکديگر نبوده ، در يک طراز معرفي نمي شوند.
از نظر قرآن همه انسان ها در بالاترين جايگاه و مرتبت خلق مي شوند ، اما برخي پس از آن به پايين ترين درجات تنزل مي يابند حتي ارزش وجوديشان از حيوانات هم پايين تر مي گردد؛ لذا در قرآن مي فرمايد:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ* ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِين* إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات؛ (5) آدمى را در نيکوتر اعتدالى بيافريديم. آن گاه او را فروتر از همه فروتران گردانيديم. مگر آنان که ايمان آوردهاند و کارهاى شايسته کرده اند» .
يا مي فرمايد:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون؛ (6) براى جهنم بسيارى از جن و انس را بيافريديم. ايشان را دل هايى است که بدان نمى فهمند و چشم هايى است که بدان نمى بينند .گوش هايى است که بدان نمى شنوند. اينان همانند چارپايانند حتى گمراهتر از آن هايند اينان خود غافلانند» .
در نتيجه انساني که از ايمان به دين حق و باور به حقيقت بهره اي نداشته ،در زمره کفار به حساب مي آيد ، به هيچ وجه ارزشي انساني همسان ديگر مسلمانان ندارد . منطقي و معقول نيست که انسان مسلماني در برابر کشتن او قصاص شود؛ البته رعايت مرتبه اجتماعي کفار از جهت، معاهد و حربي بودن آن ها و حرمتي که حکومت اسلامي براي اين گروه ها قايل است، مي تواند در نوع مجازاتي که براي قاتل در نظر گرفته مي شود، تغييراتي ايجاد نمايد .
پس مسلمان در مقابل کفاري همچون اهل کتاب قصاص نمي شود، چرا که اهل کتاب در مقايسه با مسلمان از ارزش ايماني واحدي برخوردار نيستند. در نتيجه جان او نزد خداوند (که قانون گذار و مالک تمام هستي است) با جان مؤمن يکسان تلقي نشده است.
در مواردي مسلمان با کشتن اهل کتاب (يهودي و مسيحي) گرچه قصاص نمي شود، ولي تعزير مي شود و بايد ديه مقتول را بپردازد. نيز چنانچه مسلماني به کشتن اهل کتاب عادت نمود، قصاص مي شود. (7)
پس تفاوت هايي که در حکم قصاص وجود دارد، با عدالت خداوند منافاتي نداشته، بلکه بر اساس مصالح جامعه و بر اساس جهان بيني دقيق وعميق اسلام بوده و عين عدالت محسوب مي گردد. البته در شرائط فعلي انچه حاکم اسلامي مصلحت بداند به آن عمل مي شود.
پي نوشتها:
1. التبيان في تفسيرالقرآن ، ج 2 ،ص 103. چاپ : اول،سال چاپ : رمضان المبارك 1409،ناشر : مكتب الإعلام الإسلامي.
2. بقره (2) آيه 196.
3. تفسير نمونه،مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران،سال چاپ: 1374 ش، ج1، ص: 612.
4. بقره (2) آيه 178.
5. تين (95) آيه 4-6.
6. اعراف (7) آيه 179.
7. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 519.
---------------------------
پاسخ2:
"لعنت" به معناي طرد و دور ساختني كه با خشم و غضب آميخته باشد، ميباشد، پس لعنت خداوند يعني دور ساختن كسي از رحمت خويش و محروم ساختن او از تمام نعمتها و بركات كه از طرف او به بندگان ميرسد.
در فرهنگ اسلامي لعن و نفرين منع شده است. حضرت باقر (ع) فرمود: «چون لعنت از زبان کسي درباره ديگري بيرون آيد، لعن ميان لعنت کننده و لعنت شده، تردد و نَوَسان کند. اگر مجوزي در لعنت شده ديد، بر او وارد ميشود وگر نه به خود لعنت کننده باز ميگردد». (1)
رسول خدا (ص) فرمود: «لعن مؤمن مانند کشتن او است». (2) البته گاهي انسان کاري ميکند که حرمت خود را ميشکند و مستحق لعن و نفرين ميگردد، تا جايي که خداي مهربان بر او لعنت ميفرستد.
خداوند متعال در قرآن كريم گروهها و اشخاصي را مورد نفرين و لعنت خويش قرار داده است; از جمله:
1. تكذيب كنندگان :
تكذيب كنندگان كتاب آسماني قرآن و حق; "كساني كه دلايل روشن و وسيلة هدايتي را كه نازل كرديم، بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان ساختيم كتمان ميكنند، خدا آنها را لعنت ميكند و همه لعن كنندگان نيز آنها را لعن مينمايند." (3) كه اشخاصي مانند ابوجهل، ابولهب و... را شامل ميشود كه البته ابيلهب در سوره مسد، آيه، نيز مورد نفرين و لعنت خداوند متعال قرار گرفته است.
2. كافران:
كافراني كه در حال كفر از دنيا ميروند; "كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنها خواهد بود". (4)
3. استكبارگران :
زورگوياني مانند فرعون و لشكريان و ياران كه خداوند متعال آنها را مورد لعنت قرار داده و ميفرمايد:
"در اين دنيا لعنت پشت سر لعنت نصيب آنها كرديم، و روز قيامت از زشت رويانند". (5)
4. ابليس:
"و لعنت بر تو خواهد بود تا روز قيامت". (6)
5. بني اميه:
بر اساس برخي روايات و سخنان پيشوايان معصوم منظور از "الشجرة الملعونة" (درخت لعنت شده) (7) در، بني اميه و خاندان آنها هستند. چنان كه حضرت امام صادق ميفرمايد: "درختي كه در قرآن مورد لعنت قرار گرفته، همان خاندان اميه و بني اميه هستند". (8)
6. يهوديان:
يهود گفتند كه دست خدا بسته است. دستهاى خودشان بسته باد. و بدين سخن كه گفتند ملعون گشتند. دستهاى خدا گشاده است. به هر سان كه بخواهد روزى مىدهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. ما تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكندهايم. هر گاه كه آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمين به فساد مىكوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد (9)
7. ظالمان:
بهشتيان دوزخيان را آواز دهند كه ما به حقيقت يافتيم آنچه را كه پروردگارمان وعده داده بود، آيا شما نيز به حقيقت يافتهايد آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود؟ گويند: آرى. آن گاه آوازدهندهاى در آن ميان آواز دهد كه لعنت خدا بر كافران باد! (10)
8. دروغگويان:
و چون ايشان را از جانب خدا كتابى آمد، و او را شناختند، هر چند كتابشان را هم تصديق كرده بود، و با آنكه زان پيش خواستار پيروزى بر كافران بودند، به او ايمان نياوردند، كه لعنت خدا بر كافران باد. (11)
9. اذيت كنندگان خداوند و پيامبر:
هر آينه كسانى را كه خدا و پيامبرش را آزار مىدهند، خدا در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خواركننده مهيا كرده است. (12)
10. شهادت دروغ بر زنا:
و بار پنجم بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد. (13)
پي نوشت ها :
1. مصطفي دشتي، معارف و معاريف، واژه لعن.ج8،ص749، نشر دانش، قم، 1376 ش.
2. محمد محمدي ريشهري، ميزان الحکمه، واژه لعن، شماره حديث 18233.
3. بقره (2) آيه 159 .
4. بقره (2) آيه 161 .
5. قصص (28) آيه 42 .
6. حجر (15) آيه35 .
7. اسرأ (17) آيه 60
8. ر. ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 12، ص 170، دارالكتب الاسلامية، تهران / تفسير العياشي، محمد بن مسعود عياشي، ج 2، ص 297، چاپخانه علميه، تهران و... .
9. مائده (5) آيه 64.
10. اعراف (7) آيه 44 .
11. بقره (2) آيه 89 .
12. احزاب (33) آيه 57 .
13. نور (24) آيه 7 .
۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ۱۸:۵۳ شناسه مطلب: 28203
چرا استمنا حرام هست ؟لطفا با استدلال بیان کنید ممنون
اگر کسی با دست یا وسایل مصنوعی به ارضای جنسی اقدام کند، گناهکار است و این کار را استمنا می گویند. حرمت چنین عملی از آیه 5 تا 7 سوره مومنون به دست می آید: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانهُُمْ فَإِنهَُّمْ غَيرُْ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْعَادُون»؛ (1) و آن ها كه دامان خود را (از آلودهشدن به بىعفتى) حفظ مىكنند، تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهرهگيرى از آنان ملامت نمىشوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند».
هنگامی که از حضرت صادق (ع) در مورد استمنا مى پرسند، مى فرماید: گناه بزرگى است که خداوند در قرآن مجید از آن نهى فرموده، استمنا کننده مثل این است که با خودش نکاح (زنا) کرده باشد. اگر کسى را که چنین کارى مى کند، بشناسم ، با او هم خوراک نخواهم شد. (2)
قوانین اسلام از طرف خداوند«حکیم» است. «حکیم» بودن خداوند این پیام را دارد که هیچ فرمان و حکمی را بدون«حکمت» و دلیل و برهان صادر نمی کند.
بنا بر این هر چیزی را که «ممنوع و حرام» اعلام کرده، قطعاً انجام آن مفاسد و ضرر و خسارت های جسمی، روحی، فردی یا اجتماعی ویژه ای دارد؛ اما هر چیزی را «واجب» دانسته، حتماً انجام آن در بردارنده رشد روحی و روانی، جسمی و معنوی، مادی و فردی و یا اجتماعی است، که نادیده گرفتن آن، اثرات تخریبی و منفی شکننده ای در کوتاه مدت یا دراز مدت خواهد داشت. ما اگر به حكيم بودن خداوند و عالم مطلق بودن او ايمان داشته باشيم، بايد اذعان كنيم كه قوانين خداوند از روي علم و حكمت صادر شده است و به آن گردن نهد و نسبت به آن تعبد داشته باشد.
خودارضایی نیز یکی از موضوعاتی است که اسلام آن را مجاز ندانسته، حکم «حرام» بر آن نهاده است، چون انجام آن آثار منفی و شکننده ای بر جسم و روح و روان مرتکبان آن می گذارد که در ذیل به برخی از آن پیامدها اشاره می شود.
اگر بخواهیم زیانهای استمنا را به طور خلاصه ذکر کنیم، فهرست وار به زیانهایی که در کتاب بلوغ آمده، بسنده میکنیم . اگر به جای ده ضرری که برخواهیم شمرد، یکی از آنها هم وجود داشته باشد، کافی است که دین آن را حرام کند و انسان هم مرتکب آن نشود. این زیانها عبارتند از:
1ـ تحریک زیاد هیپوتالاموس و در نتیجه تحریک افراطی غدد جنسی که سبب پرکاری و نامتناسب آنها میشود، بلوغ زودرس را به دنبال دارد.
2ـ کاهش و تخلیه مکرر قوای جسمی و روحی به ضعف عمومی بدن و بالاخره پیری زودرس میانجامد.
3ـ به علت افزایش جریان خون در اعضای تناسلی، مغز و مراکز حساس، پیوسته دچار کاهش نسبی جریان خون میشود، همچنین تخلیههای مکرر عصبی و عدم ارضای روحی در دراز مدت، موجب ضعف عصبی و عوارض روحی میگردد.
4ـ رکود فکری، اختلاف و ضعف حافظه، کاهش اراده در کسانی که استمنا میکنند، دیده میشود.
5ـ ضعف بینایی و بیاشتهایی، و در صورت افراط، ضعف استخوانی و ناراحتی مفصلی در این افراد شایع است.
6ـ فرد از نظر فکری نوعی توجه نسبتاً مداوم به موضوعهای جنسی پیدا میکند که این امر مانع تفکر آزاد میشود و بنا بر این، از عوامل رکود فکری به حساب میآید.
7ـ در مراحل افراطی به ضعف جنسی و انزال زودرس منجر میشود.
8ـ به علت ارضای ناقص و غیرطبیعی و اختلالهای حاصله، بعد از ازدواج غالباً امور زناشویی به طور طبیعی صورت نمیگیرد و گاه شخص در روابط زناشویی شکست خواهد خورد.
9ـ گوشهگیری، یأس و بیتفاوتی نسبت به مسائل مهم حیاتی، غم و کدورت روانی و عوارض دیگر آن است.
10ـ در موارد بسياري به شدت آزارطلبی یا خودآزاری دیده میشود. (3)
در کتب معتبر علمی مثل مجموعهی DSM که اختلالهای روانی را مورد بحث و بررسی قرار میدهد، این عمل (خودارضایی) را از جملهی اختلالها شمردهاند و دستور العملهایی برای پیشگیری و یا حذف آن در رفتار کودک و نوجوان بیان داشتهاند.
البته در بسیاری از موارد، علم و تجربه علیرغم تمام پیشرفتهایی که داشته و دارد نتوانستهاند علت ممنوعیت و یا لزوم برخی اعمال و اشیا و آن چه مربوط به انسان است، درک کند و بفهمد. چرا که هنوز دانش بشر به اندازهای رشد نکرده است که به تمام مصالح و مفاسد فوائد و ضررهای استمنا و اعمال مربوط به انسان را درک کند و بشناسد. ما هم در اينجا به برخي از اين موارد اشاره كرده ايم.
در انتها نيز چند روايت ديگر در مورد اثر معنوى گناه خودارضایى بیان مىکنیم تا ان شاء الله مورد استفاده شما قرار گيرد:
1. امام صادق (ع) فرمود: روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفتگو نمىکند و از چشم خدا مىافتد. (4)
2. رسول خدا (ص) فرمود: لعنت خدا و ملائکه خداوند و تمام بشر بر شخص خودارضا است. (5)
3. رسول خدا (ص) فرمود: کسى که خودارضایى مىکند، ملعون است. (6)
4. امام صادق (ع) فرمود: خودارضایى گناه بزرگى است که خداوند در قرآن از آن نهى فرموده است. (7)
پي نوشتها:
1. مومنون(23) آيه 5-7.
2. عاملي، شيخ حر، وسایل الشیعه، موسسه آل البيت، قم،1409 ه.ق، ج 18 ، ص 575.
3. محمديان، محمود، بلوغ تولدي ديگر، انجمن اولياء و مربيان، تهران، 1384ه ش.
4. محمدي ري شهري، محمد، میزانالحکمه، دارالحديث، قم،1387ه.ش، ج12 ، ص5654.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
۱۳۸۹/۱۲/۱۱ ۲۱:۳۳ شناسه مطلب: 27737
1- طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟
2- کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟
3- آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن
پرسش1: طبق کدام آیه قرآن، ولایت امام علی (علیه السلام) از طرف خداست؟
پاسخ:
ولايت علي بن ابي طالب (علیه السلام) به دلايل فراوان از جانب خداست و جز از جانب خدا نمي تواند باشد؛ اما اگر انتظار داريد که ما آيه اي بياوريم که در آن با نام بردن از امام علي بن ابي طالب (ع)، ما را بعد از پيامبر به اطاعت از ايشان فراخوانده باشد، اين انتظاري است که برآورده شدني نيست و چنين آيه اي وجود ندارد.
اما از شما مي پرسيم:
آيا خدا بايد همه چيز را با تمام جزئيات در قرآن بگويد تا اگر ما در قرآن نيافتيم، بگوييم خدا در اين زمينه هيچ چيزي نفرموده و ما تکليفي نداريم؟
آيا بسياري از مسائل وحي غير قرآني نبوده و بر پيامبر وحي نشده است؟ آيا ما بايد اين موارد را از وحي و از خدا ندانيم؟
يک مثال براي شما مي زنيم:
بعد از هجرت مسلمانان به مدينه و شکل گرفتن "مدينه النبي" به عنوان مرکز اسلام، پيامبر در اولين قدم، اقدام به ساخت مسجد کرد. مسجد پيامبر ابتدا يک چهار ديواري بود که گوشه اي از آن را با شاخه هاي نخل پوشانده بودند تا سرپناهي براي مهاجران بي خانمان باشد.
مهاجران بي خانمان کم کم در کنار اين مسجد چهار ديواري هايي براي خود ساختند و براي اين که راحت به مسجد رفت و آمد داشته باشند، درهايي از آنجا به مسجد باز کردند. از خداوند به پيامبر وحي رسيد که همه درها جر در خانه علي را ببندد. وقتي پيامبر براي بستن درها اقدام کرد، اقدام ايشان مورد اعتراض واقع شد و ايشان در جواب اعتراض ها فرمودند که: نه من آن درها را بستم و نه من در خانه علي را باز گذاردم؛ بلکه همه دستور خدا بود.(1)
قطعا دستور خدا جز از طريق وحي و ملک وحي نمي رسد و قطعا اين دستور در قرآن نيست. حالا آيا صحيح بود و حق داشتند مسلمان ها بگويند در کدام آيه اين دستور آمده است؟ و بگويند چون اين دستور در قرآن نيست، پس وحي نيست و ما قبول نداريم؟
مگر خدا در قرآن نفرموده:
َ«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛(2) آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده، خوددارى نماييد»؟
مگر اين آيه به ما دستور نمي دهد که هر چه رسول امر کرد، قبول و اجرا کنيد و هر چه نهي کرد، از آن دوري گزينيد؟!
مگر اطاعت از خدا عين اطاعت از رسول خدا نيست كه:
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا؛ (3) كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسئول نيستى)».
مگر رسول خدا ذيل آيات ولايت (55 مائده) و اولي الامر(59 نساء) و ... و در حديث متواتر ثقلين و حديث متواتر يا نزديک به متواتر غدير امام علي را به عنوان جانشين بعد از خود معرفي نکرده؟! پس چگونه بايد فقط دنبال آيه باشيم؟
آيا اگر خدا مصلحت نبيند نام امام را در قرآن ببرد يا مصلحت ببيند در قرآن نام نبرد، ما نبايد بپذيريم؟
اين نوع عمل با مسائل ديني ، ايستادن در برابر خدا و رسول است که براي دين دو منبع قرآن و سنت را قرار داده است و ما نمي دانيم که کدام مسائل را بايد در قرآن بگويد و کدام را در سنت و خدا خودش بهتر مي داند که کدام را در سنت و کدام را در قرآن، بيان کند و ما بايد تابع قرآن و سنت ياشيم و کساني که فقط قرآن را سند مي دانند همان حرف خليفه دوم و پيروانش را تکرار مي کنند که براي نفي وصيت رسول خدا گفت:
"حسبنا کتاب الله" (4)کتاب خدا ما را کفايت است.
ولي خود کتاب خدا، مردم را به مراجعه به کتاب و سنت (سخن و تفسير بياني و عملي رسول خدا و عترت ايشان از قرآن) دعوت مي کند:
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه؛(5)
و چگونه كافر مي شويد، با اين كه (در دامان وحى قرار گرفته ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مى شود، و پيامبر او در ميان شماست؟».
بنابراين ما موظفيم مسائل قرآن را از قرآن و سنت بيابيم و فقط قرآن را به عنوان سند پذيرفتن، دست رد به سينه قرآن زدن است که سنت را به عنوان مبين و مفسر خود معرفي کرده است.
در آخر چند سئوال از حضرتعالي مي پرسم:
آيا كسي كه طبق آيه مباهله (61 آل عمران) نفس پيامبر (ص) است؛ احق و سزاوار به جانشيني رسول خداست يا كسي كه ...؟)
آيا كسي كه طبق آيه 33 احزاب و بنا بر تصريح شيعه و سني پاك و مطهر است سزاوار خلافت و جانشيني است يا ...؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 مائده خداوند او را ولي و سرپرست معرفي كرده احق و......است يا ..؟
آيا كسي كه بر اساس آيه 55 نساء مصداق اولي الامر است، شايسته خلافت ... يا ديگران؟
اگر قرآن براي هدايت انسان ها نازل شده بايد از اجمال خارج شود؛ حال چه كسي بايد اين اجمال را روشن و شفاف سازد؟
طبق آيات قرآن پيامبر بايد آيات را تبيين و تفسير كند . پيامبر اسلام مصداق آيات مورد نظر را چه كسي معرفي كردند؟
بر آگاهي بيشتر مي توانيد به كتاب امامت و ولايت در قرآن تاليف آيت الله مكارم كه سند هاي زيادي در ذيل آيات مذكور از كتب اهل سنت و شيعه داده اند، مراجعه بفرماييد.
پي نوشت ها:
1. مجلسي محمد باقر ، بحار الانوار ، هشتم ، بيروت ، الوفا ف 1403 ق ، ج 42 ، ص 155.
2. حشر (58) آيه 7.
3. نساء (4) آيه 80.
4. بخاري ، صحيح ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1401 ق ، ج5 ، ص 138.
5. آل عمران (3) آيه 101.
-------------------------------
پرسش 2: کجای قرآن آمده که از غیر خدا بخواهیم؟ آیا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیامبران قبلش حاجت خواسته یا آنها را واسطه بین خودش و خدا قرار داده؟
پاسخ:
پرسشگر محترم شرک گناهي است نابخشودني:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد! و پايين تر از آن را براى هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مى بخشد».
و شجره خبيثه اي است که همه اخلاق ناپاک و عقايد باطل و اعمال زشت، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:
«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (کلمه شرک در مقابل کلمه خبيثه که همان کلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد».
بنابراين بايد از شرک در همه چهره هايش فرار کرد؛ اما مهم اين است که شرک را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرک نشماريم.
"شرک" يعني در الوهيت، عبادت، خلقت، اطاعت و محبت براي خدا شريک بتراشيم. کسي که غير خدا را خالق، فريادرس مستقل، محبوب، معبود و مطاع قرار مي دهد، گرفتار شرک در چهره هاي مختلفش شده است.
اما کسي که فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد و فقط خدا را عبادت کند و غير خدا را فقط زماني اطاعت کند يا محبوب بگيرد که خدا امر کرده باشد، او موحد است.
با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او کمک بطلبيم، براي خدا در تأثير گذاري و قدرت شريک قايل شده ايم و اين شرک است. اگر ما به برداشت و فکر خودمان کسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او کمک بطلبيم، مانند مشرکان براي خدا شريک تراشيده ايم؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:
َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى؛(3) اينها را نمى پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».
اما اگر خدا بنده اي را برگزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام کند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده کردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم، آيا اينجا کار ما شرک آلود است؟
خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (علیه السلام) مي فرمايد:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم مسلماً در اينها، نشانه اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!
در اين آيه مي فرمايد: "من براي شما اين کارها را انجام مي دهم" يعني اگر بخواهيد اين کارها را مي کنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.
آيا اين شفاطلبي از حضرت عيسي کفر بود؟!
مگر اطاعت غير خدا شرک نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي کند و مشرک نمي شمارد:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛(5) (آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند».
در روايات تصريح شده که اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي کردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند.(6)
حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا که در قرآن به آن امر شده، شرک است؟
بنابراين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است که خدا به اين کارها امر کرده و ما چون مطيع خدا هستيم، اين کارها را مي کنيم و کساني که اين کارها را شرک مي پندارند، مشرک شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلکه مطيع برداشت هاي خود شده اند.
آيا کساني که بعد از پيامبر قرآن و عترت را کنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا، بلکه از طريق فهم و درک ديگران دريافت کردند و اطاعت نمودند، مشرکند يا شيعه که قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟
شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درک قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه کرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و همسر پيامبر (عايشه) و ابوهريره و ... قرآن را دريافت؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نکردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت، عين شرک نيست؟
بنابراين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم که از اهل بيت گرفته شرک آميز است؛ اما ديگران که اهل بيت را که دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود، وانهادند و تابع ديگران شدند، موحدند؟
پرسشگر محترم!
کدام مسئله در مذهب شيعه شرک و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد که مستند به برهان قطعي از کتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرک پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف کنيد و مورد هايي که شرک است را معرفي کنيد.
توسل که شما آن را شرک آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلکه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرک نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرک مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرک بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درک کرده اند؟
اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن کبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحکام سقوط نمي کند. ولي شماييد که محروم مي شويد. ما شما را به حاکميت عقل و برهان دعوت مي کنيم و از شما مي خواهيم که فارغ از پيشداوري ها، درباره تعاليم شيعه بررسي کنيد و اگر موردي را شرک آميز ديديد، سؤال کنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع کننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد، آن گاه آن را رها کنيد.
در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:
اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم، بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند.
پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛
در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند.
پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 48.
2. ابراهيم (14) آيه 26.
3. زمر (39) آيه 3.
4. آل عمران (3) آيه 49.
5. توبه (9) آيه 31.
6. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، - ، بيروت ، دار الفکر ، 1420 ق ، ج 3 ، ص 233.
-------------------------------
پرسش 3: آیا آیه در مورد امام زمان آمده که شخص خاصی می آید و دنیا را پر از عدل و داد می کند؟ فقط با آیه قرآن
پاسخ:
آياتي از قرآن حکايت دارد که اراده خدا بر حاکميت حق و عدل است و روزي زمين به حاکميت مستضعفان صالح که به ناحق از امامت محروم شده اند، در خواهد آمد. از جمله آيات زير:
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ؛(1) ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!».
امامت صالحان و وراثت بر زمين گر چه تا به حال نسبت به اقوامي مؤمن کم و بيش محقق شده؛ ولي تحقق کامل و تمام آن در زمان ظهور امام دوازدهم است و به اين مطلب علاوه بر شيعه، بسياري از اهل سنت باور دارند.(2)
«أن الارض لله يرثها عبادي الصالحون؛(3) بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!».
تا به حال اين وراثت به طور کامل محقق نشده و عالمان اسلام تحقق آن را در زمان ظهور مهدي (عج) و نزول عيسي (ع) مي دانند.(4)
«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون؛(5) او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!
اين غلبه کامل بر اديان هم در زمان ظهور محقق مي شود».
آيات بسيار ديگري هم بر حاکميت کامل مؤمنان و موحدان بر زمين و غلبه کامل اسلام دلالت دارد. بنا بر روايات، اين حاکميت و غلبه کامل به دست مهدي آل محمد است که فرزند امام عسکري (ع) است.
اما در قرآن حاکميت امام زمان به دلايلي که خدا مي داند، به نام ذکر نشده است و ما نبايد براي خدا تعيين تکليف کنيم که حتما بايد اين مطلب را به صراحت در قرآن گفته باشد وگرنه ما نمي پذيريم. خداوند براي دينش دو منبع مهم معرفي کرده است:
قرآن و سنت قولي و عملي پيامبر و اهل بيت و ما به آنچه از معارف و اخلاق و احکام در اين دو منبع آمده، بايد پايبند باشيم و گر نه در پيشگاه خدا مؤاخذه خواهيم شد. ما هيچ گاه به عنوان يک مسلمان نبايد بگوييم من فقط اين مطلب را اگر در قرآن آمده باشد، مي پذيرم. اين کلام يعني دست رد زدن به سينه پيامبر و عترت که خدا آنان را سخنگويان خود معرفي کرده و اطاعت آنان را عين اطاعت خود شمرده است.
پي نوشت ها:
1. قصص (28) آيه 5.
2. ابن ابي الحديد معتزلي ، شرح نهج البلاغه ، اول ف بيروت ، دار احيائ الکتب العربيه ، 1378 ق ، ج19 ، ص 29.
3. انبياء (21) آيه 105.
4. آلوسي بغدادي ، روح المعاني ، اول ف بيروت ، دار الکتب العربي ، 1415 ق ، ج17 ، ص 195.
5. توبه (9) آيه 33.
۱۳۸۹/۱۲/۱۰ ۱۳:۰۹ شناسه مطلب: 27615
برهان سینوی چیست؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در ابتدا باید اشاره شود که مراد از برهان سینوی، همان برهان امکان و وجوب است که از آن به برهان صدیقین، طبق تقریر بوعلی نیز یاد می شود و چون این برهان به وسیله ابن سینا طرح و تبیین شده، آن را برهان سینوی می گویند. ابن سینا معتقد است که در این برهان برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال می شود. از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی شود. بنابراین، در تبیین این برهان می گوید:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود است، که مطلوب ما ثابت می شود. اگر ممکن الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد، دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همینطور تا بی نهایت ادامه دارد. چون دور و تسلسل باطل است، باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این واجب الوجود، همان خدا است. ایشان بعد از تقریر برهان می فرماید:
«تأمل کن که چگونه در اثبات مبدا اول و وحدانیت و یکتایی وی و پاکی اش از عیب ها، بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت. چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد. اگر چه آن هم بر وجود او دلیل است، اما این روش محکم تر و شریف تر است؛ یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی می دهد؛ چنانکه هستی او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفته اند، گواهی می دهد». گفتنی است که که ابن سینا در شرح اشارات اسم این برهان را برهان صدیقین گذاشته است. (1)
ولی صدر المتالهین (ملا صدرا) بر این عقیده است که برهان شیخ را نمی توان برهان صدیقین نامید؛ زیرا در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود می شود و حال آن که در برهان ابن سینا، نظر به مفهوم وجود شده است.
به نظر میرسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمیرسد، بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و بیانگر حقیقت وجود است، شروع می کند. به این اعتبار، می توان آن را جزء براهین لمی یا شبه لمی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطه اثبات وجود خالق نیستند. (2)
پینوشتها:
1. بوعلی، اشارات، ج 3، ص 19، نشر الکتاب، قم، 13403 ق.
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 6، ص 987، نشر صدرا، 1377 ش.