عالم ذر

عالم ذر
آیه میثاق را یا به وقوع حقیقی «عالم ذر» و اخذ پیمان از نسل آدم تفسیر کرده‌اند، یا نمادین دانسته‌اند و اتمام‌حجت را ناشی از فطرت و عقل شمرده‌اند.

پرسش:

گفته شده است پس از خلقت حضرت آدم، همه فرزندان او تا پایان دنیا به‌صورت ذرّات ریز و پراکنده، همچون مورچگان از پشت او بیرون آمده، مورد خطاب و سؤال الهى قرار گرفتند و به قدرت الهى به ربوبیّت خدا اعتراف کردند. سپس همه به صلب و گِل آدم برگشتند تا به‌تدریج و به‌طور طبیعى به این جهان بیایند. آن عالم با نام «عالَم ذرّ» و آن پیمان به نام «پیمان ألَست» شناخته می‌شود. آیا این سخن مستند قرآنی دارد؟ کدام آیه یا آیات قرآن بر این ادعا دلالت دارد؟ آیا تفسیرها و برداشت‌های متعددی از آن وجود دارد؟ ماهیت عالم ذر چیست؟ در دنیا بوده است؟ آیا مراد از ذرات، همان اسپرم‌ها یا ژن یا روح و یا ... است؟ فلسفه وجودی آن و ثمره آن پیمان چیست؟ چرا ما انسان‌ها چیزی به یاد نداریم؟

پاسخ:

آیه ۱۷۲ سوره اعراف، معروف به آیه «ذَرّ»، «میثاق» و «اَلَسْت»، یکی از پربحث‌ترین آیات قرآن است. این آیه از پیمانی الهی سخن می‌گوید که خداوند از نسل حضرت آدم علیه‌السلام در عالمی خاص گرفته است: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ﴾؛ (1) «و [به یاد آر] هنگامی را که پروردگارت از صلب بنی آدم نسلشان را پدید آورد و آنان را [در ارتباط با پروردگاری‌اش] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی دادیم. تا روز قیامت نگویید: ما از این بی‌خبر بودیم.»

مطابق این آیه گفت‌وگویی میان خداوند و انسان‌ها صورت گرفته و در آن، ما به پروردگاری خدا اقرار کرده‌ایم. درباره واقعی یا نمادین بودن این گفت‌وگو و اقرار اختلاف‌نظر وجود دارد. گروهی معتقدند این آیه بر وجود «عالَم ذَرّ» دلالت دارد و این مکالمه و اقرار را واقعی می‌دانند که در عالمی پیش از خلقت انسان رخ داده است. در مقابل، گروهی دیگر وجود «عالَم ذَرّ» را انکار کرده و محتوای آیه را تمثیلی و نمادین می‌دانند.

دیدگاه‌های مختلف درباره آیه 172 سوره اعراف:

در این بخش با دو دیدگاه اصلی که درباره این آیه مطرح شده و مهم‌ترین ادله معتقدان به هر دیدگاه، آشنا خواهیم شد:

 1. حقیقی و غیرنمادین:

 آیه به واقعه‌ای حقیقی و خارجی در عالمی پیش از دنیا اشاره دارد. خداوند تمام نسل بشر را به‌صورت ذرات ریز از پشت آدم علیه‌السلام خارج کرد، آن‌ها را مورد خطاب قرارداد و همگی به ربوبیت او اقرار کردند. سپس این ذرات به صلب حضرت بازگشتند تا در زمان خود به دنیا بیایند. این عالم را «عالَم ذَرّ» و این پیمان را «پیمان اَلَسْت» می‌نامند. هرچند انسان‌ها این واقعه را فراموش کرده‌اند، اما معرفت شهودی و حضوری حاصل از آن در آنان باقی مانده و همین برای اتمام‌حجت کافی است. ظاهر آیه و روایات متعددی (2) که این واقعه را به‌صورت حقیقی و با جزئیات توصیف می‌کنند و اغلب به خروج ذراتی ریز از صلب آدم اشاره دارند، دال بر حقیقی و خارجی بودن این رخداد است. تا زمانی که دلیل عقلی یا نقلی معتبری علیه این ظهور اقامه نشود، نمی‌توانیم دست از این ظهور برداریم. (3)

2. نمادین و غیرحقیقی:

 آیه به واقعه‌ای خارجی و مادی اشاره ندارد، بلکه تمثیلی از «پیمان» مراد است. معتقدان به این قول درباره این‌که آن پیمان از چه طریق انجام شده با هم اختلاف دارند:

 1. نظریه فطرت: خداوند در سرشت هر انسانی، گرایش به توحید و معرفت خود را قرار داد؛

 2. نظریه عقل: خداوند با قرار دادن عقل در انسان و نشانه‌های توحید در آفاق‌وانفس، راه شناخت خود را برای انسان باز کرد؛

 3. نظریه وحی: خداوند با فرستادن پیامبران از نسل آدم پیمان گرفت.

تعبیر «گرفتن ذریه» کنایه از آفرینش انسان‌ها با این فطرت الهی و اعطای ابزار شناخت (عقل) یا فرستادن پیامبران است. «گفت‌وگو و اقرار» نیز همان اذعان عقلی، زبان حال درونی هر انسان یا آموزه‌های پیامبران است که پس از تذکر وحی با تأمل و تفکر در وجود خود و جهان هستی، به وجود و یگانگی خداوند پی می‌برد. مطابق این قول، خداوند از طریق فطرت، عقل یا وحی بر انسان‌ها اتمام‌حجت می‌کند و در قیامت کسی نمی‌تواند ادعا کند که راه شناخت پروردگار برایش بسته بوده است.

نقد دیدگاه واقعی بودن عالم ذر:

افزون بر ضعف سندی و اضطراب و ناسازگاری متنی روایات حاکی از واقعی بودن عالم ذرّ (4) و سازگاری این دیدگاه با آیاتی همچون آیه فطرت ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾؛ (5) اگر این واقعه به‌صورت حقیقی و خارجی رخ داده بود، چرا هیچ انسانی آن را به یاد نمی‌آورد؟ این عدم یادآوری، وقوع حقیقی آن را زیر سؤال می‌برد. (6)

فلسفه وجودی «پیمان اَلَست»:

مطابق روایات، هدف اصلی پیمان اَلَست، ثبت معرفت توحیدی در نهاد انسان‌ها و اتمام‌حجت خداوند با آنان است. خداوند نخست شناخت خود، انبیاء و اوصیاء را در سرشت بشر قرار داد و سپس از آنان درباره آن‌ها سؤال کرد. (7) اگر این پیمان و شناخت قبلی نبود، هیچ‌کس قادر به شناخت خداوند نبود: «لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّه.» (8) چنانکه برابر آیه‌های ۱۷۲ و ۱۷۳ سوره اعراف خداوند این پیمان را گرفت تا در روز قیامت، انسان‌ها نتوانند بهانه‌هایی مانند «ما از این حقیقت توحید غافل بودیم» یا «پدران ما مشرک بودند و ما از آن‌ها تبعیت کردیم» را برای شرک‌ورزی و انکار خود بیاورند. این آیه، چه بیانش حقیقی باشد و چه سمبلیک و رمزی، به انسان‌ها یادآوری می‌کند که معرفت به خداوند در عمق وجود آنان نهفته و راه شناخت حق باز است.

چرا ما عالم ذرّ و پیمان الست را به یاد نمی‌آوریم؟

اگر اخذ پیمان و اتمام‌حجت از طریق فطرت، عقل یا وحی انجام بشود که این پرسش اصلاً قابل‌طرح نیست؛ چون اصلاً رخداد خارجی و مشخصی در کار نبوده تا ما آن را به یاد بیاوریم؛ اما مطابق قول واقعی بودن عالم ذَرّ و این‌که خداوند حقیقتاً از ما پیمان گرفته است، باید گفت: هرچند ما علت فراموشی را نمی‌دانیم، اما مهم این است که فراموشی آن واقعه لزوماً به معنای رُخ ندادن آن نیست؛ چنان‌که ما دوران جنینی و حتی شیرخوارگی خود را به یاد نمی‌آوریم، اما قابل‌انکار نیستند. از سوی دیگر، این فراموشی به معنای بیهودگی آن پیمان هم نیست؛ چراکه فراموشی جزئیات چیزی به معنای بی‌حاصل بودن آن نیست؛ برای نمونه ما الآن جزئیات دروس مدرسه یا کتاب‌هایی که خوانده‌ایم را معمولاً به یاد نمی‌آوریم، اما سواد حاصل از آن‌ها باقی مانده است. (9)

نتیجه:

1. آیه ۱۷۲ سوره اعراف از پیمانی الهی سخن می‌گوید که خداوند از نسل حضرت آدم علیه‌السلام گرفته و حجت را بر آنان تمام کرده است.

2. به باور برخی، مطابق ظاهر آیه 172 اعراف و روایات، خداوند در گذشته نسل حضرت آدم را درحالی‌که همچون «ذره» بودند، از صُلب او خارج و با گرفتن پیمان، حجت را بر آنان تمام کرد؛ اما برخی معتقدند ظاهر آیه اراده نشده و معنای آن نمادین است؛ خداوند از طریق فطرت، عقل یا وحی بر بشر اتمام‌حجت کرده است.

3. در جمع میان دو دیدگاه یاد شده می‌توان گفت: خداوند پس از نهادینه‌سازی معارف الهی در سرشت انسان‌ها، از آنان از اموری که به آنان یاد داده بود، سؤال کرد و پس‌از اینکه آنان به سؤالات به‌درستی جواب دادند، حجت بر آنان تمام شد.

4. ما امروزه هرچند این واقعه حقیقی را به یاد نمی‌آوریم، اما شناخت قرارگرفته در سرشت ما همچنان باقی مانده و همین شناخت به کمک عقل و وحی سبب تمایل آدمی به خداپرستی و گرایش به آموزه‌های انبیاء و اوصیاء می‌شود؛ البته اگر با هوا و هوس پوشیده نشود.

برای مطالعه بیشتر:

شریفی، محمد و اکرم حسین‌زاده، «تفسیر عرفانی ـ انفسی آیه ذر با تأکید بر روایات تفسیری»، مطالعات تفسیری، 1399 ش، ش 42، صص 47 - 64.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره اعراف‏، آیه 172.

2. ازجمله این روایت صحیح امام صادق علیه‌السلام در کافی: «... قَالَ أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ ...»، کلینی، یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏2، ص 13

3. ابراهیمی راد، محمد، «ارزیابی اشکالات علامه طباطبایی بر استفاده عالم ذر از آیه میثاق»، پژوهش‌های قرآن و حدیث، دوره 53، ش 1، 1399 ش، صص 9 -27

4. رادان، صغری و محمدتقی دیاری بیدگلی، «بررسی روایات تفسیری عالم ذر»، حدیث پژوهی، 1398 ش، ش 22، صص 155-176

5. سوره روم، آیه 30

6. نقی زاده، حسن و سیّد ابوالقاسم حسینی زیدی، «واکاوی نظریه تمثیل در آیه میثاق»، نقد آراء تفسیری، 1399 ش، ش 1، صص 47-66؛ ابراهیمی راد، محمد، «ارزیابی نگره «تمثیل» و «نمادین» دانستن مفاد آیه «میثاق»»، پژوهش‌نامه معارف قرآنی، دوره 13، ش 49، 1401 ش، صص 179-203.

7. عیاشى، محمد، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعه العلمیه، 1380 ق، ج‏2، ص 37: «جعل فیهم ما إذا سألهم أجابوه یعنی فی المیثاق»

8. کلینی، یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏2، ص 13؛ برقى، احمد، المحاسن، محقق: جلال‌الدین محدث‏، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1371 ش، ج‏1، ص 281: «لَوْ لَا ذَلِکَ مَا عَرَفَ أَحَدٌ خَالِقَهُ وَ لَا رَازِقَه‏»

9. به باور برخی «آیه ذر ناظر به قوم بنی‌اسرائیل در ایام یوشع نبی است. یوشع تمام قبایل بنی‌اسرائیل زمان خودش را فرامی‌خواند و از آنان پیمان می‌گیرد که برخلاف اجدادشان بت‌ها را نپرستند و فقط خدا را بپرستند و آنان را بر خودشان شاهد می‌گیرد و آنان اقرار می‌کنند که ما شاهد هستیم»، (ر.ک: نکونام، جعفر، «تفسیر بینامتنی آیه ذر»، پژوهش‌های تفسیر تطبیقی، 1403 ش، ش 20، صص 137-152)

ضمن تشكر از تماس شما با اين مركز..........

ضمن تشكر از تماس شما با اين مركز محدوده فعاليت اين مركز پاسخگويي به شبهات و سؤالات ديني و قرآني است و انجام تحقيق مذكور از محدوده فعاليت اين مركز خارج است.

براي بررسي مسئله عالم ذر و نقد و بررسي رواياتي كه به آنها استناد شده مي توانيد به منابع  زير مراجعه نماييد.

ا. كتاب فطرت در قرآن تأليف آيت الله جوادي آملي ، بخش دوم، فصل سوم

2. تفسير منشور جاويد تأليف آيت الله سبحاني ، جلد دوم، بخش دوم.

3. تفسير نمونه تأليف آيت الله مکارم شيرازي، جلد 7، ص 3

4. تفسير  الميزان تأليف علامه طباطبايي،  جلد ‏8، ص 306

 

عبارت هايي كه به عنوان تفسير ذيل آيه فوق در باره عالم ذرآورديد كه روح انسان ها قبل از خلقت در عالم ذر بعد از يك امتحان الهي به دسته هاي مختلف خوب، متوسط، بد و خيلي بد و غيره تقسيم شده و بر اين اساس، خلقت هر انسان بر مبناي اين درجات صورت گرفته، در منابع تفسيري يافت نشد. 

به طور خلاصه، بايد گفت آنچه در آيات قرآن (1) از جمله آيه 172وجود دارد، مفادش اين است كه خداي متعال به طور كلي، از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته تا بر تمامي بني آدم اتمام حجت شود.

علامه طباطبايي در توضيح آيه مي گويد: آيه فوق گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفتگو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار و خداي آنان است و اين اقرار گرفتن، براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه در آينده ادعاي غفلت نكند.

و در ادامه مي گويد: آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست. گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع شده اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت، هر انساني خود را حضوري مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است؛ ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد و اين ميثاق بر هيچ انساني كه كم ترين درك و شعور انساني را داشته باشد، پوشيده نيست. عالم و جاهل، صغير و كبير، و شريف و وضيع، همه در اين درك مساويند و خلاصه، همگي بايد در برابر خدا پاسخگو باشد. (2) گفتني است درباره عالم ذر و ميثاق گرفتن از بندگان، بين دانشمندان اسلامي نظرات مختلفي ارائه شده است كه براي اطلاع بيش تر مي توانيد به كتاب "فطرت در قرآن" آيت الله جوادي از مراجعه نماييد.

پي ‏نوشت‏ ها:

1. اعراف (7)، آيه 172 - 174.

2. محمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، انتشارات اسلامي، سال 1381ش، ج ‏8، ص 402.

 

1.عالم ذر چیست و چگونه است؟ 2.آیا اختیار و اجبار هم در آن وجود داشته است؟ 3.عالم ذر در چه زمانی واقع بوده قبل از خلقت هر انسانی یا قبل از خلقت همه انسانها؟

4.چرا شیطان وجود دارد حکمت خداوند است یا تقاضای خودش بود؟

5.خطای آدم در بهشت گناه بود یا ترک اولی؟

پرسش: 1.عالم ذر چیست و چگونه است؟ 2.آیا اختیار و اجبار هم در آن وجود داشته است؟ 3.عالم ذر در چه زمانی واقع بوده قبل از خلقت هر انسانی یا قبل از خلقت همه انسانها؟
پاسخ:
مساله عالم ذر به صراحت در قرآن بيان نشده، اما در قرآن مساله اي مورد اشاره قرار گرفته (1) كه حقيقت و ماهيت آن چندان روشن و واضح نيست و آن اين كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّكم» آنان گفتند «بلي» سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند. سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
محدثان اسلامي بر اساس فهم ناشي از برخي روايات در مورد اني ايه بر اين باورند كه اين عهد در عاامي پيش از دنيا به نام عالم ذر محقق شده است . البته اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كرده‏اند. (3)
اما گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند:
انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت مي‏رسد .
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد. آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند. هنگامي كه انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود: من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم كه خداي ما هستي.(4)
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مي‏يابد. يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير اين آيه بود.
در مجموع مي توان گفت ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه درآينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي:
هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است. پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است و بايد توجه داشت كه خود قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است مانند:
«اگر قرآن را بركوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد كه آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي:
معناي دوم كه بيش تر مورد نظر است، اين مي‏باشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏كنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكته‏اي كه از آيه به دست مي‏آيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.

پي‏ نوشت‏ها:
1. اعراف (7) آيه 172 - 174.
2. طوسى، التبيان فى تفسير القرآن،‏ دار احياء التراث العربى، بيروت،‏ بي تا. ج 5، ص 27.
3. طبرسى ، مجمع البيان فى تفسير القرآن،‏ انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.
4. مجمع ‏البيان، ج ‏4، ص 766.
5. طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن،‏ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، قم، 1417 ق.ج ‏8، ص 307- 323.
6. فصلت (41) آيه 16.
7. حشر (59) آيه‏21.
8. جوادي آملي، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.
---------------------------

پرسش: 4. چرا شيطان وجود داردحكمت خداونداست ياتقاضاي خودش بود؟
پاسخ:
به يقين خداوند به شيطان وجود داده و از اين نظر وجود شيطان همانند ساير موجودات آيت و نشانه الهي است. ولي شيطنت او از خودش و از ماهيت او بر خواسته است و ربطي به خدا ندارد، چه اين كه در باره انسان ها نيز چنين است. لذا قرآن كريم فرمود: ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ(1) (آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست.
خلقت شيطان از آغاز خلقت پاك و بي‌عيبي بود. به همين دليل، ساليان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جاي گرفته بود، اگر چه از نظر آفرينش جزو آن ها نبود، سپس با سوء استفاده از آزادي خود، بناي طغيان و سركشي گذشت و راندة درگاه خداوند گرديد و لقب شيطان را به خود اختصاص داد؛ در نتيجه اصل خلقت شيطان همانند خلقت همه موجودات ديگر بر اساس خالقيت خداوند و فيض مطلق او رقم خورده كه هر موجودي كه امكان خلقت دارد از اين نعمت محروم نمي ماند ؛ البته در مورد ادامه حيات او و فرصت يافتن او يقينا اين امر بعد از درخواست شيطان و اذن الهي رقم خورد (2) كه البته اين تداوم حيات هم بر اساس حكمت خداوند بود.
در مورد فلسفه خلقت شيطان بايد گفت وجود شيطان براي پويندگان راه حق نه تنها زيانبخش نيست، بلكه رمز تكامل نيز محسوب مي‌شود، زيرا وجود يك دشمن قوي در مقابل انسان، باعث پرورش و ورزيدگي او مي‌گردد. اصولاً هميشه تكامل‌ها در ميان تضادها به وجود مي‌آيد و هيچ موجودي راه كمال را نمي‌پويد. مگر اين كه در مقابل ضد نيرومندي قرار گيرد.
فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است كه انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏كنند. از طرف ديگر گرايش به سوى كمال و نيكى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آن ها قرار مى‏گيرند تا انسان‏ها را به كمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است كه وى مى‏تواند با اختيار خود، يكى از دو راه را انتخاب كند تا به سعادت يا شقاوت برسد.
"علامه طباطبايى" فرموده است:
"اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند، از اركان نظام عالم بشر است، و نسبت به صراط مستقيم، او به منزله كناره و لبه جاده است و معلوم است كه تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (3)
بنا بر اين وجود شيطان فلسفه خاص خود را دارد. وجود او نسبت به كل نظام خلقت روي مصلحت و حكمت بوده است.

پي‌نوشت‌ها:
1. نسا(4) آيه 79.
2. اعراف (7) آيه 15.
3. سيد محمد حسين طباطباي، تفسير الميزان، با ترجمه سيد محمد باقر همداني، نشر جامعه مدرسين، قم 1383 ش، ج 8، ص 50.
----------------------------------

پرسش: 5.خطاي ادم در بهشت گناه بود يا ترك اولي؟
پاسخ:
اوّلاً: جاي ترديد نيست كه تمام انبيا(ع) داراي عصمت بوده‌اند، ولي همه آنها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند، مثلاً انبياي الوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت نيز از ساير انبيا برترند. خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه بيامبران برتر است در عصمت نيز از همه كامل‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه(ع) بدليل آن كه سرشت و طينت‌شان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او هستند مثل ختمي مرتبت داراي عصمت مطلقه‌اند.
به همين دليل، پيامبر و اهل بيت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند. بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى ناميده مي شود نيز معصوم‌اند، در حالي كه انبيا ديگر از گناه معصوم هستند. ولي از ترك اولى معصوم نيستند.(1) امام خميني(ره) بدين نكته تصريح نموده كه بعضي از انبيا داراي عصمت مطلقه نبوده‌اند و به همين دليل از تصرف ابليس مصون نماندند و شيطان توانست حضرت آدم را وادار كند تا از درخت نهي شده مصرف كند.(2)
مراد امام اين است كه گرچه حضرت آدم ابوالبشر معصوم بوده، ولي چون داراي عصمت مطلقه نبوده‌اند ترك اولى نموده، از درخت نهي شده مصرف كرده است.‌ ترك اولي به معني ترك كردن امر بهتر مي باشد. يعني اگر ما دو گزينه انتخاب داشته باشيم كه يكي بهتر از ديگري است و توان انتخاب گزينه بهتر را داشته باشيم. ولي با اين وجود گزينه ديگر را انتخاب كنيم ترك اولي كرده ايم.
جهت آگاهي بيشتر در اين موضوع به كتاب تفسير تسنيم، ج 3، ص 337 از آيت الله جوادي آملي مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصيرالدين طوسي، اوصاف الاشراف، تهران، نشر كتابخانه تهران، 1306 هـ.ش، ص 26.
2. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.

موفق باشید.

با سلام با فرض پذيرش عالمي به نام ذرپيش از زندگي دنيا دسته اي از روايات پيرامون آن وارد شده است كه عده اي افراد بشر در همان عالم سوء انتخاب داشته و مثلا سر باز زده اند يا اقرار نكرده اند يا ولايت را نپذيرفته اند و از اين قبيل. 1- حال سوال اين است كه اگر محتواي اين دسته را بپذيريم و سندا و دلالتا خدشه اي نكنيم آيا صرف همان انكار برخي انسان ها موجب عصيان و عقاب ميشود يا خير؟ 2- اگر پذيرش مفاد اين روايات (يا حتي آيه اي از قرآن با اين اوصاف) باعث انكار اصول مسلم عقلي مثل اصل اختيار در عالم يا مثلا اصل تكليف و ثواب و عقاب و... شود بايد چه برخوردي با اين دسته از آيات و روايات كرد؟ اگر بايد طرد شوند به چه دليل؟ با تشكر

پرسش: عام ذرشرح : با فرض پذيرش عالمي به نام ذرپيش از زندگي دنيا دسته اي از روايات پيرامون آن وارد شده است كه عده اي افراد بشر در همان عالم سوء انتخاب داشته و مثلا سر باز زده اند يا اقرار نكرده اند يا ولايت را نپذيرفته اند و از اين قبيل. 1- اگر محتواي اين دسته را بپذيريم و سندا و دلالتا خدشه اي نكنيم، آيا صرف همان انكار برخي انسان ها موجب عصيان و عذاب مي شود ؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
در مورد «عالم ذر» منابع محدودي در آيات و روايات وجود دارد. در نتيجه اختلاف در مورد اصل اين عالم و ويژگي هاي آن بسيار است ، اما در هر صورت آياتي(1) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما اين پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نمي‏دهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف کرده‏اند.
در ذيل به برخي از اين نظريه‏ها اشاره مي‏کنيم:
أ) نظريه محدّثان اسلامي‏
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند که خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّکم» آنان گفتند «بلي» سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور کافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد که راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشکالاتي بر اين نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران‏
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تکامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعليت مي‏رسد.
به عبارت ديگر: خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد و آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي ترکيب داد که پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس کنند.
هنگامي که انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا کردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود:
من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم که خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي‏
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري که غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏کند که از آن علم حضوري که به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود.
پس از بيان نظريات مختلف مي‏گوييم:
ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد که درآينده ادعاي غفلت نکند.
آيا گفت و گو به همين صورت که در آيه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمي که اين ميثاق گرفته شده، کجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاکي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلکه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است که گويا همه انسان‏ها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان کرد و آن بخاري بود، پس از آن
به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي که در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلکه در حقيقت تمثيل است.
بايد توجه داشت که خود قرآن بيان نموده که درصدد تمثيل است.
«اگر قرآن را برکوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن کوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد که آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد که انزال قرآن بر کوه مثلي است که براي به تفکر واداشتن انسان به کار رفته ، بنابراين احتمال گفت و گوي ذکر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: معناي دوم که بيش تر مورد نظر است، اين مي‏باشد که آيه صرفاً تمثيل نيست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد که در خارج رخ داده و واقعيت اين است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته : يکي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏کنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت کند.
نکته‏اي که از آيه به دست مي‏آيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مکلف به تکاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلکه اعطاي دو حجت محکم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي که اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلکه آيه يا صرفاً يک تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي‏گويد که مربوط به بعد از تولد انسان مي‏باشد.(9)
براي آگاهي بيش تر ر.ک: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن کريم، آيت‏الله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين کتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پي‏نوشت‏ها:
1. اعراف(7) آيه 172 - 174.
2. مجمع‏البيان، ج‏5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3. تفسير تبيان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البيان، ج 4، ص 390.
4. مجمع‏البيان، ج‏4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج‏15، ص 53.
5. تفسير الميزان، ج‏8، ص 455.
6. فصلت(41) آيه 16.
7. حشر(59) آيه‏21.
8. جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9. همان.

پرسش: اگر پذيرش مفاد اين روايات (يا حتي آيه اي از قرآن با اين اوصاف) باعث انكار اصول مسلم عقلي مثل اصل اختيار در عالم يا مثلا اصل تكليف و ثواب و عقاب و... شود ،بايد چه برخوردي با اين دسته از آيات و روايات كرد؟ اگر بايد طرد شوند، به چه دليل؟
پاسخ:
آموزه‌هاي وحياني (آيات قرآن و روايات متواتر) ممکن است ظاهر برخي از آن ها با قواعد عقلي ناسازگار تلقي شود ، ولي روح وحي و عقل هرگز با هم تعارض ندارد، ولي در خصوص مواردي که تعارض بين مباني عقلي و ظواهر آيات و يا روايات احساس شود، بر اساس آنچه در علم اصول فقه بيان شده، ظاهر آن آموزه‌هاي وحياني به نحوي بايد توجيه شود تا با مباني مسلم عقلي تعارضي نداشته باشد . يعني در چنين مواردي مراد شارع مقدس چيزي نيست که از ظاهر آن آيه و يا روايت فهميده مي‌شود بلکه آن‌ها در صدد بيان حقيقت ديگر بوده که بايد بدان رسيد و ظاهرش حمل بر قواعد عقلي مي شود ،يعني حکم عقل و از ظاهر آيه و يا روايت دست برمي‌داريم.
اين کار هر کس نيست . هر کس نمي‌تواند به مجرد آن که ظاهر يک آيه و يا روايتي با عقل و فهم او قابل درک نشد، آن را رها کند . به اصطلاح به حکم عقل خودش عمل نمايد. اين کار که در
موردي عقل و ظاهر شرع ممکن است با هم تعارض داشته باشد، يک کار تخصيصي است . بايد سال ها در حوزه‌هاي علمي فنون مختلف علوم اسلامي را فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسيد. آن گاه در صورت برخورد به موارد تعارض عقل و آيه و يا روايت تصميم‌گيري نمود.
اين شيوه برخورد حقيقتي است كه از جانب خود معصومين به ما رسيده است. براي كيفيت برخورد با روايات معارض با اصول و مباني ديني و قراني راهكارهاي معيني ارائه شده است؛ در اين باره مطالعه کتاب اصول فقه، شهيد مطهري که در ضمن مجموعه آثار چاپ شده توصيه مي شود .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.