قرآن

چند آيه قرآن كه خداي متعال وجود پيامبران سابق را تاييد و به پيامبر اسلام و نيز همگان گوشزد مي كند، اشاره مي كنيم:

چند آيه قرآن كه خداي متعال وجود پيامبران سابق را تاييد و به پيامبر اسلام و نيز همگان گوشزد مي كند، اشاره مي كنيم:
1."وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ" (2)
آنها به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين نازل گرديده) ايمان مي‏آورند، و به رستاخيز يقين دارند.
در اين آيه شريفه خداي متعال به پيامبر اسلام صلوات الله عليه خطاب مي كند كه قرآن بر تو و بر پيامبران سابق كتاب هاي آسماني نازل شده.....
.پس افراد قبل از پيامبر ديگر پيامبران آسماني بوده اند.
2."وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ...(3)
يعني:ما به موسي كتاب (تورات) داديم، و بعد از او پيامبراني پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسي بن مريم دلايل روشن بخشيديم، و او را بوسيله روح القدس تاييد نموديم،
در اين آيه شريفه، پيامبري حضرت موسي و حضرت عيسي و ديگر پيامبران و نيز كتاب ها و معجزاتشان مورد تاييد الهي قرار گرفته است.
3."ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً:"(4) سپس رسولان خود را پي در پي فرستاديم هر زمان رسولي به سراغ امتي مي‏آمد او را تكذيب مي‏كردند، و ما آنها را يكي پس از ديگري قرار مي‏داديم".
4."وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ ... (5)
و ما قبل از تو رسولاني فرستاديم
5.قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي‏ وَ عيسي‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (6)
بگو: به خدا ايمان آورديم و (هم چنين) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسي و عيسي و (ديگر) پيامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است ما در ميان هيچ يك از آنان فرقي نمي‏گذاريم و در برابرِ (فرمان) او تسليم هستيم.
6.إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلي‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسي‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً (7)
ما به تو وحي فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [بني اسرائيل‏] و عيسي و ايّوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم و به داوود زبور داديم.
در عين حال، خداي متعال در بعضي از آيات قرآن از تاييد پيامبرانش با "روح" خود خبر داده است
خداي متعال فرمود:
"أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" (8)
آنان(پيامبران) كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دل هاي شان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده است.
و در مورد حضرت عيسي فرمود:
"وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ"(9) و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم.
مفسرين نوشته اند:
يك درجه ديگر آن روحي است كه انبياء و رسل، به وسيله آن تاييد مي‏شوند، و در آن باره فرمود:" وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ"(10)
از امام صادق سلام الله عليه در تفسير آيه شريفه ""وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ" روايت شده است"
"هم رسل الله و ... أيدهم بروح القدس آنان رسولان خدا هستند كه به روح القدس تاييد شده اند.(11)
نتيجه:
در اين آيات و نيز آيات فراوان ديگر قرآن، هم اشاره كلي به وجود پيامبران بدون ذكر نام ايشان شده است و هم به نام مبارك آنان و نيز تاييدشان تصريح شده است. علاوه بر اين،آن چه بايد بدانيم اين است كه قرآن،وقايع زندگي پيامبران سابق صلوات الله عليهم اجمعين را به شكل حكايت هاي جذاب، پر عبرت،اما واقعي بيان كرده است. نزول كتاب هاي آسماني و اعطاي امر رسالت الهي بر عهده هر كسي گداشته نشده بود و اين لياقت مختص پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه و پيامبران قبل از پيامبر بوده است كه به عنوان بهترين دليل بر تاييد آنان از طرف قرآن خواهد بود.
پي نوشت ها:
2. سوره بقره، آيه 4.
3.همان، آيه 87.
4.سوره مومنون، آيه 44.
5.سوره رعد، آيه 38.
6.سوره آل عمران 84.
7.سوره نساء، آيه 163.
8.سوره مجادله، آيه 22.
9.سوره بقره، آيه 87.
10.طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان،ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم،انتشارات جامعه مدرسين،سال 1374 هجري شمسي،چاپ پنجم، ج‏12، ص 306.
11. عروسي حويزي عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين،قم،انتشارات اسماعيليان،سال 1415 هجري قمري،چاپ چهارم، ج‏1، ص 99.

وَ لَمَّا جاءَ مُوسي‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ الیک

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسي‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسي‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ؛ (1) و هنگامي كه موسي به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهي ديد! ولي به كوه بنگر، اگر در جاي خود ثابت ماند، مرا خواهي ديد!» اما هنگامي كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسي مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض كرد: «خداوندا! منزهي تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوي تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!».

حضرت موسي تقاضاي رؤيت قلبي خدا را كرد و خداوند با مثال به ايشان اعلام كرد كه بايد از جبل خوديت خارج شد و آن را مندك و منهدم كرد تا به اين رؤيت نايل شد.

و در مورد حضرت علي در روايت آمده كه از ايشان سؤال شد: «يا أمير المؤمنين هل رأيت ربك حين عبدته؟ فقال: ويلك ما كنت أعبد ربا لم أره، قال: وكيف رأيته؟ قال: ويلك لا تدركه العيون في مشاهدة الابصار ولكن رأته القلوب بحقائق الايمان؛ (2) يا علي آن گاه كه خدايت را عبادت مي كني او را مي بيني ؟

حضرت فرمود: واي بر تو ، من خدايي را كه نبينم ، عبادت نمي كنم. البته خدا را چشم ها نمي بينند بلكه قلب ها حقيقت او را باور دارند».

بنا بر روايت ديگر ايشان فرموده من هيچ چيز را نديدم مگر اين كه خدا را در آن يا قبل از آن يا بعد از آن ، ديدم ( و همه چيز آيينه خدا نما بود). (3)

بنا بر روايت ديگر هم فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا؛ (4) اگر پرده ها برداشته شود ، بر يقين من افزوده نمي گردد».

بنا بر اين براي حضرت علي لقاي خدا حاصل بود و ايشان جبل منيت خود را مندك و منهدم كرده و فاني در خدا بود و خدا را مي ديد. اما ديدن با دل

پي نوشت ها:

1. اعراف (7) آيه 143.

2. كليني ، كافي ، تهران ، اسلاميه ، 1363 ش، ج1، ص 98.

3. محمدي ري شهري ، موسوعه العقايد الاسلاميه ، قم ، دار الحديث ، 1425 ق ، ج 3 ف ص 75.

4. مولي صالح مازندراني ، شرح اصول كافي ، بيروت ، دار احيائ التراث العربي ، 1421 ق ، ج 3 ، ص 173.

"وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِم

خداي متعال در باره حضرت ابراهيم(ع) فرمود:

"وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ"سوره بقره،آيه 124.

با نگاهي كوتاه و اجمالي به تفاسير، موارد ابتلاء ابراهيم پيامبر(ع) چند گونه از ده تا چهل نوع امتحان بيان شده است كه به عنوان مثال به برخي از آن موارد به نقل از يكي از تفاسير اشاره مي كنيم:

در اين تفسير بعد از بيان انواع امتحان ها در فرازي ديگر به 19 نوع امتحان به ترتيب زير از قول شيخ صدوق اشاره شده است.(1)

خداوند براي ابراهيم(ع) حوادثي پيش آورد و او در آن حوادث با كمال مقاومت و شكيبايي به وظيفه خود عمل كرد و در نتيجه، شايستگي وي براي مقام امامت براي همه روشن و مسلّم گرديد.

شيخ صدوق بيان مي دارد:

 "كلماتي" كه خداوند به وسيله آن ها ابراهيم(ع) را مورد آزمايش قرار داد، به اين شرح است:

1- يقين. به دليل قول خداوند: "وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ" سوره انعام،آيه 75

2، توحيد خداوند و منزّه دانستن او از تشبيه هنگامي كه او به ستاره و ماه خورشيد، در ميان ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشيد پرستان، نگاه كرد و رو به خدا آورد.

3، شجاعت. به دليل قول خداوند: "فَجَعَلَهُمْ جُذذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ"سوره انبياء، آيه 58  و به دليل مقاومتي كه يك تنه در برابر هزاران نفر دشمن به خرج داد.

4، حلم(صبر). به دليل گفتار خداوند "إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ" سوره هود،آيه 75

5، سخاوت. و دليل آن گفتار خداوند است: "هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ"سوره ذاريات، آيه 24. 

6، اعتزال و كناره جويي در راه خدا از خويشاوندان خود، به دليل قول خداوند "وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ"سوره مريم،آيه 48.

7، امر به معروف و نهي از منكر. دليل آن قول خداوند است:"يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ"سوره مريم، آيه 24.

8، بدي را به نيكي مكافات كردن هنگامي كه پدر وي گفت"لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا"سوره مريم، آيه46.

9، توكّل و اعتماد مخصوص بر خداوند. به دليل گفتار خداوند: "الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ"سوره شعراء، آيه 78 تا 80.

10، امتحان در باره شخص خود، هنگامي كه در ميان منجنيق گذارده شد و به آغوش آتش پرتاب گرديد.

11، امتحان نسبت بفرزند خود اسماعيل(ع) وقتي كه مأمور به ذبح وي گرديد.

12، امتحان در باره خانواده خود كه عاقبت خداوند او را از قبطي نجات بخشيد.

13، شكيبايي بر بد اخلاقي همسرش ساره.

14، خود را در عبادت مقصر محسوب داشت به دليل قول خداوند " وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ"سوره شعراء، آيه 87.

15، موقعيت و مقام ممتاز وي. به دليل گفتار خداوند "ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً"سوره آل عمران، آيه 67.

16، جامع بودن شرايط عبادات و طاعات. به دليل آيات:"إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ"سوره انعام،آيه 162 و 163.

17، اجابت خداوند دعاي او را هنگامي كه گفت: "رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي‏" سوره بقره، آيه 260.

18، خداوند وي را در دنيا برگزيد و گواهي داد به اين كه او در آخرت در زمرة صالحين است. اين موضوع از اين آيه استفاده مي شود "وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ"سوره بقره،آيه 130. 

19، پيروي پيغمبران بعد، از وي به دليل اين آيات:

 "وَ وَصَّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ" سوره بقره، آيه 132. 

"ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً" سوره نحل، آيه 123.

پي نوشت:

1. با استفاده از ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص30.

كلمه "عيسي" 25 بار در قرآن تكرار شده است كه در همه موارد ، منظور فقط عيسي بن مريم مي باشد.

در آيه 7 سوره أحزاب مي خوانيم:

در آيه 7 سوره أحزاب مي خوانيم:

« وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسي‏ وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً»

« (به خاطر آور) هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمي گرفتيم (كه در اداي مسئوليت تبليغ و رسالت كوتاهي نكنند)

اين آيه از پنج پيامبر اولوا العزم نام مي‏برد كه در آغاز آنها شخص پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتي كه دارد آمده است، و بعد از او چهار پيامبر اولوا العزم ديگر به ترتيب زمان ظهور (نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) ذكر شده‏اند.

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً

آيه مورد نظر شما به شرح زير است:

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً؛

چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده‏ اند، پيكار نمي‏كنيد؟! همان افراد (ستمديده‏ اي) كه مي‏ گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهر (مكه)، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر! و از طرف خود، براي ما سرپرستي قرار ده! و از جانب خود، يار و ياوري براي ما تعيين فرما!

اين آيه خطاب به مسلمانان مدينه است ،بعد از اين كه هجوم هاي مكرر مشركان قريش را دفع كردند و قدرت يافتند. در اين هنگام كه توان فريادرسي مستضعفان مظلوم را پيدا كردند، خداوند آنان را بر سستي در دفاع از مظلومان تحت ستم ، توبيخ مي كند .

در سال سيزدهم بعثت ، هجرت مسلمانان از مكه شروع شد و هر كس از زن و مرد كه توانست از آن شهر ظلم و ستم فرار كرد و به مدينه آمد، ولي تعدادي زن و مرد و كودك ضعيف و ناتوان در مكه ماندند و مورد ظلم و ستم مشركان بودند.

در سال هاي اول هجرت ، خود مسلمانان مدينه نيز مورد هجوم و ستم بودند . بايد با چنگ و دندان از موجوديت خود دفاع مي كردند. در اين دفاع ها با پيروزي ها و شكست هايي مواجه شدند تا بالاخره با پيروزي در جنگ احزاب ، به صورت قدرتي در حجاز ظهور يافتند.

در سال ششم هجرت صلح حديبيه منعقد شد و مسلمانان توانستند از فرصت پيش آمده استفاده كرده و با سركوب يهود خيبر و فدك حاكميت خود را محكم سازند. از اين زمان به بعد بود كه مسلمانان قدرت يافتند . فريادرسي مظلومان تحت ستم بر دوش آنان قرار گرفت . اقدام براي فتح مكه در سال هشتم ، اجابت دعوت قرآن و لبيك آنان به فرياد ياري طلبي مسلمانان مظلوم و تحت ستم مكه بود.

با توجه به اين شرح ، به عنوان مسلمان موظفيم در حد توان به فرياد ياري طلبي مسلمانان تحت ستم در ديگر كشور ها در حد توان لبيك اجابت بگوييم. البته اين كمك غالب اوقات به صورت نظامي و جنگ و لشكركشي نيست ،بلكه راه هاي فراواني براي اجابت و كمك به آن ها هست كه غالبا از اقدام نظامي هم تأثير بيش تر دارند ،ولي بالاخره ما به عنوان مسلمان نسبت به فرياد ياري طلبي مسلمانان تحت ستم  مسؤوليت داريم.

اين مسؤوليت امروز در جهان مساله اي منطقي و مورد قبول است . همه كشور ها با عنوان "دفاع از حقوق بشر" كه يك مساله جهاني و فرامنطقه اي و فراملي است ، به دفاع از مظلومان و مستضعفان اقدام مي كنند (يا اهداف خود را تحت اين شعارهاي انساني و عدالت خواهانه دنبال مي كنند) . ما مسلمانان به عنوان اولين مدافعان حقوق بشر كه سابقه ديرينه تري از غرب در اين زمينه داريم ، خود را موظف مي دانيم به دفاع از همه مظلومان تحت ستم به خصوص مسلمانان تحت ستم اقدام كنيم و از حقوق آنان دفاع نماييم.

پس ما موظف به اجابت فرياد ياري طلبي مسلمانان مظلوم و مقهور و تحت ستم در تمام نقاط جهان هستيم ، ولي لازم نيست براي آن ها شمشير كشيده و با دشمنان شان وارد جنگ نظامي شويم، مگر آن كه شرايط براي اين كار فراهم باشد، بلكه با رساندن فرياد آنان به دنيا و  زنده نگه داشتن ياد آن ها و...كه خود از بزرگ ترين كمك ها مي باشد ،مي توانيم انجام وظيفه كنيم .  

"وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ

خداي متعال فرمود:
"وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ"(1)
جز اين نيست كه محمد پيامبري است كه پيش از او پيامبراني ديگر بوده‏ اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به آيين پيشين خود باز مي‏گرديد؟ هر كس كه بازگردد هيچ زياني به خدا نخواهد رسانيد. خدا سپاس گزاران را پاداش خواهد داد.
قصد خداي متعال از بيان اين آيه نحوه رحلت پيامبر(ص)نيست كه چرا با حالت ترديد گونه و پيشگويي همراه شده است! خداي متعال در اين آيه مي فرمايد بالاخره محمد (ص) چون ديگر پيامبران از دنيا خواهد رفت و فرقي نمي كند اين نحوه رفتن به مرگ طبيعي باشد يا كشته شدن، ولي شما مسلمانان بايد به وظيفه ديني تان حتي پس از مرگ رسول خدا(ص) ادامه دهيد.
توضيح اين كه:
اين آيه مي خواهد به مسلمانان اين مطلب را ياد آوري كند كه شما چكار داريد كه پيامبر به مرگ طبيعي از دنيا مي رود يا در جنگ كشته مي شود! شما به وظيفه تان عمل كنيد، زيرا با مرگ پيامبر خدا راه او باقي خواهد ماند و دين خدا از بين نمي رود. و خداي متعال ناظر رفتار شما خواهد بود. اين يك تذكر كلي به مسلمانان است، نه پيش گويي!
اين آيه در حكم توبيخ و تذكر خداي متعال به مسلمانان بود كه اگر پيامبر تان به مرگ طبيعي از دنيا مي رفت يا اين كه در اين جنگ(جنگ احد) كشته مي شد، شما مي بايست از آيين و دين تان عقب گرد كنيد و به قهقرا بر گرديد!
در تفاسير و در شان نزول اين آيه بيان شده است:
1. عبد اللَّه بن قمئه حارثي عليه اللعنه، در روز(جنگ) احد، سنگي به سوي رسول خدا (ع) پرتاب كرد و پيشاني و دندان پيشين آن حضرت را شكست و مي ‏خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكي از پرچمداران ارتش اسلام به دفاع از پيامبر برخاست. ولي خودش در اين ميان به دست ابن قمئه كشته شد، و [چون شباهت زيادي به آن حضرت داشت‏] دشمن گمان كرد كه رسول خدا(ص) را به قتل رسانده است و گفت من محمّد را كشتم و با صداي بلند اعلان كرد كه محمّد(ص) كشته شد، در نتيجه اين خبر، مسلمانان پا به فرار گذاشتند و شكست خوردند. پيامبر كه چنين ديد فرمود: اي بندگان خدا نزد من آييد. تا اين كه عده‏اي از اصحاب به جانب وي بازگشتند. پيامبر آنان را به خاطر فرارشان ملامت كرد آن ها گفتند اي رسول خدا چون به ما خبر رسيد كه شما كشته شده‏ ايد، دل هاي ما به هراس افتاد و ترس بر ما غالب شد از اين رو فرار كرديم. آن گاه آيه فوق نازل شد.
محمّد(ص) تنها فرستاده خداست و قبل از او نيز پيامبراني مبعوث شدند كه رسالت خود را به انجام رسانيدند و از دنيا رفتند و برخي از آنان نيز كشته شدند و محمّد(ص) نيز مانند پيامبران گذشته وفات خواهد كرد، و پيروان هر يك از انبيا پس از مرگ پيامبرشان بر آيين او باقي ماندند.
"أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ" يعني آيا اگر خدا او را بميراند يا كافران او را بكشند شما پس از ايمان مرتد و كافر مي‏شويد؟ (2)
2. حاصل معناي آيه با در نظر گرفتن سياق عتاب و توبيخ اش اين مي‏شود كه حضرت محمد (ص) سمتي جز رسالت از ناحيه خدا ندارد (مانند ساير رسولان كه وظيفه ‏شان تنها رساندن رسالت پروردگارشان است) نه مالك امر خودش است، و نه امور عالم، امر عالم تنها و تنها به دست خدا است، دين هم دين خدا است و با بقاي خدا باقي است، پس اين چه معنا دارد كه شما مسلمانان ايمان خود را وابسته به زنده بودن آن جناب كنيد، به طوري كه اگر آن جناب به مرگ و يا به قتل از دنيا برود، قيام به دين خدا را رها كنيد، و به قهقرا و عقب برگرديد، و هدايت خود را از دست داده و دچار گمراهي شويد؟(3)
پي نوشت ها:
1. سوره آل عمران، آيه 144.
2. مترجمان، ترجمه جوامع الجامع، مشهد، انتشارات بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، سال 1377 ه ش، چاپ دوم، ج‏1، ص 495.
3. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏4، ص 57.

وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلَّا أَن قَالُواْ أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَّسُولًا - قُل لَّوْ كاَنَ فيِ الْأَرْضِ مَلَئكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئنِّينَ لَنزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولا ؛ (1) تنها چيزي كه بعد از آمدن هدايت مانع شد مردم ايمان بياورند، اين بود (كه از روي ناداني و بي‏خبري) گفتند: «آيا خداوند بشري را به عنوان رسول فرستاده است؟!» بگو: « (حتي) اگر در روي زمين فرشتگاني (زندگي مي‏كردند، و) با آرامش گام برمي‏داشتند، ما فرشته‏اي را به عنوان رسول، بر آنها مي‏فرستاديم!»

در پاسخ به سوال پرسشگر محترم عرض مي كنيم:

منظور آيه اين است كه حتي اگر فرشتگان در زمين زندگي مي‏كردند و زندگي آرام و خالي از تصادم و خصومت و كشمكش داشتند، باز هم نياز به وجود رهبري از جنس خود پيدا مي‏كردند، چرا كه ارسال پيامبران تنها براي پايان دادن به ناآرامي ها و ايجاد آرامش در زندگي مادي نيست، بلكه همه اينها مقدمه‏اي است براي پيمودن راه تكامل و پرورش در زمينه‏هاي معنوي و انساني و اين نياز به رهبر الهي دارد.

دليل اين همگوني رهبر و پيروان كه پيامبر از جنس خودشان باشد روشن است، زيرا از يك سو مهم ترين بخش تبليغي يك رهبر بخش تبليغي عملي او است. همان الگو بودن و اسوه بودن، و اين تنها در صورتي ممكن است كه داراي همان غرائز و احساسات، و همان ساختمان جسمي و روحي باشد، و گرنه پاكي فرشته‏اي كه نه شهوت جنسي دارد و نه نياز به مسكن و لباس و غذا، و نه ساير غرائز انساني در آن موجود است، هيچ گاه نمي‏تواند سرمشقي براي انسان ها باشد، بلكه مردم مي‏گويند او از دل ما خبر ندارد، و نمي‏داند چه طوفان هايي بر اثر شهوت و غضب در روح ما جريان دارد، او تنها براي دل خودش سخني مي‏گويد، او اگر احساسات ما را داشت مثل ما بود يا بدتر! اعتباري به حرف هاي او نيست!(2 )

داستان جن و فرشتگان از هم جدا است و اجنه با يك پله از انسان پايين تر قرار دارند و از جهات مختلف با انسان در يك رديف قرار دارند و مماثل هم مي باشند چرا كه آنها مثل انسان داراي عقل و شهوت هستند و مثل انسان بايد عبوديت و بندگي خويش را نسبت به خدا اداء نمايند و خداوند هم فرمود: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون ؛ (3)من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند).

و از طرفي هم اگر به آيات قرآن توجه نماييد معمولا جن و انس در كنار هم قرار گرفتند و عقاب و ثواب براي همه لحاظ شده است. (4)

و از طرف ديگر آيات قرآن شاهد و گوياي اين مساله است كه پيامبر(ص) ما به عنوان پيامبر اجنه به حساب مي آيد و مومنين آنها به حضرت محمد (ص) ايمان آوردند:

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلي‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ - قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ وَ إِلي‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ - يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ - وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ ؛ (5) و به ياد آر آن زمان را كه عده‏اي از افراد جن را بسوي تو متوجه كرديم تا صداي تلاوت قرآن را بشنوند همين كه در آن مجلس حاضر شدند به يكديگر گفتند: خاموش باشيد ببينيم چه مي‏گويد و چون تمام شد به سوي قوم خود برگشتند و به انذار آنان پرداختند - خطاب به قوم خود گفتند: ما كتابي را به گوش خود شنيديم كه بعد از حضرت موسي نازل شده و كتب آسماني قبل را تصديق مي‏نمايد و به سوي حق و طريق مستقيم هدايت مي‏كند - اي قوم ما دعوت اين داعي به سوي خدا را بپذيريد و به وي ايمان آوريد تا خداوند گناهانتان را بيامرزد و از عذابي دردناك پناهتان دهد - و بدانيد كه اگر كسي دعوت داعي به سوي خدا را اجابت نكند نمي‏تواند خداي را در زمين عاجز كند و به جز خدا هيچ ولي و سرپرستي ندارد و چنين كساني در ضلالتي آشكارند.(6)

پاسخ به سوال دوم : آيا جنيان پيامبر ديگري ندارند؟

بعضي ها معتقدند آنها از جنس خود پيامبري ندارند بلكه انذار كنندگاني دارند كه نماينده پيامبران هستند در بين جنيان و آنان را ارشاد و انذار مي كنند و در موقع ندانستن حكم چيزي به پيامبر و امامان (ع) مراجعه كرده وحكم آن را مي پرسند و در اختيار قوم خود قرار مي دهند.

آنچه مسلم است و از قرآن و روايات هم استفاده  مي شود، اين است كه پيامبر اسلام (ص) پيامبر آنان نيز بوده است كه در بالا اشاره كرديم و از آمدن آنها به نزد پيامبر(ص) و شنيدن آيات قرآن و سؤال كردنشان از احكام شرعي از امامان(ع) معلوم مي شود كه پيامبر اسلام(ص) بر آنان نيز مبعوث شده اند. ولي قبل از پيامبر ما اطلاع دقيق و درستي در دست نيست. ولي آنچه در بعضي از روايات وارد شده است دلالت مي كند بر اين كه آنها از جنس خود پيامبراني داشته اند و اين آيه نيز بيانگر اين مسأله است كه مي فرمايد:

يا معشر الجن و الانس الم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي و ينذرون لقاء يومكم هذا  ( 7) «اي گروه جن و انس آيا رسولاني از شما(جنس خود) به سوي شما نيامدند كه آيات مرا بازگو مي كردند و از ملاقات چنين روزي شما را بيم مي دادند.»    

و در روايتي از امام علي(ع) وارد شده است:« سئل الشامي عليا (ع) هل بعث اللَّه نبيا الي الجن؟ قال نعم بعث اليهم نبيا يقال له يوسف فدعاهم الي اللَّه فقتلوه؛(8 )كه مرد شامي از اميرالمؤمنين(ع) سؤال كرد: آيا خدا بر جن پيامبري مبعوث كرده است؟ فرمود: آري پيامبري به نام يوسف بر آنان مبعوث كرده بود كه آنان را به خداي عز و جل دعوت مي كرد و او را كشتند.

پي نوشت:

1. الاسرا(17 ) آيات 94 - 95 .

2.مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران، 1374 ش،نوبت اول ج‏12، ص 292. 

3. ذاريات (56) آيه 56.

4. يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ: الرحمن (55) آيه33.

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَي اللَّهِ كَذِباً : جن(72) آيه 5

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً: اسراء(72) آيه88

5.  احقاف(46 ) آيات 29-32 .

6.علامه طباطبايي،الميزان، ترجمه موسوي همداني،ناشر دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش،نوبت پنجم ج‏18، ص 327 . 

7.انعام( ) آيه 130.

8. قرشي سيد علي اكبر، تفسير أحسن الحديث،ناشر بنياد بعثت،چاپ تهران، 1377 ش،نوبت سوم،ج‏3، ص 315.

خداوند متعال در قرآن كريم فرموده: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ» (1) «هيچ امتي نبود مگر اينكه بيم دهنده‏اي در آنها وجود داشت.»

خداوند متعال در قرآن كريم فرموده: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ» (1) «هيچ امتي نبود مگر اينكه بيم دهنده‏اي در آنها وجود داشت.»

بنابراين اين سؤال پيش مي آيد كه مراد از اين آيه كه فرموده:« لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُون» (2)«تا قومي را بيم دهي كه پدرانشان انذار نشدند، از اين رو آنان غافلند» چيست؟!

چنانكه در تفسير نمونه آمده مي توان پاسخ اين سؤال را اين گونه مطرح كرد كه منظور از عدم وجود انذار كننده براي پدران نزديك اينان، انذار كننده از ميان خود آنهاست و منظور از آيه اي كه مي فرمايد هر امتي انذار كننده اي دارد وصول دعوت پيامبران (ص) است و معناي اين آيه آن نيست كه در هر شهر و ديار پيامبري مبعوث شود، بلكه همين اندازه كه دعوت پيامبران و سخنان آنها به گوش جمعيت ها برسد كافي است، چرا كه قرآن مي فرمايد«خَلا فِيها نَذِيرٌ» «در آنها انذار كننده‏اي بود» و نمي‏فرمايد:« منها» يعني از ميان خود آنها»(3)

طبق اين پاسخ آباء نزديك ايشان دعوت پيامبران سابق را شنيده بودند. اما از ميان خود آنها منذري مبعوث نشده بود.

پي نوشت ها:

1. فاطر(35) آيه 24.

2. يس(36) آيه 6.

3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏18، ص 239.

 

اصلا قرآن جز ادعاي نبوت نيست

اصلا قرآن جز ادعاي نبوت نيست .

نزول قرآن علاوه بر اين كه هدايت به معارف حق و اخلاق متعالي و احكام نجات بخش مي باشد، به عنوان آيت نبوت پيامبر ارائه شده است:

وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلي‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (1)

اگر در آسماني و وحي بودن قرآن نازل شده بر بنده مان شك داريد، پس سوره اي مثل آن بياوريد.

اين آيه صراحت دارد كه ادعاي نبوت در كار بوده است.

در آيات فراواني پيامبر به عنوان رسول خدا معرفي شده است از جمله:

كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون (2)

همان‏گونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم) رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمي‏دانستيد، به شما ياد دهد.

در آيات فراواني سخن از وحي شدن بر پيامبر رفته يعني ادعاي نبوت او:

َأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ (3)

اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها مي‏رسد، بيم دهم.

آيات فراواني در مقام شمارش پيامبران ايشان را هم بر مي شمارد از جمله:

إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلي‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسي‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُورا(4)

ما به تو وحي فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [بني اسرائيل‏] و عيسي و ايّوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم و به داوود زبور داديم.

در آيات زيادي ايشان را با عنوان "يا ايها الرسول" خطاب مي كند از جمله:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْر (5)

اي فرستاده (خدا)! آنها كه در مسير كفر شتاب مي‏كنند.

در آيات فراواني ايشان با عنوان "يا ايها النبي" خطاب مي شود:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنين (6)

اي پيامبر! خداوند و مؤمناني كه از تو پيروي مي‏كنند، براي حمايت تو كافي است (فقط بر آنها تكيه كن).

آيه اي كه ايشان را "خاتم پيامبران" معرفي مي كند:

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً (7)

محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولي رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است!

و ...

اگر بخواهيم آياتي كه نشان مي دهد محمد بن عبد الله خود را پيامبر و نبي و خبر دهنده از آسمان و رسول و مأمور خدايي مي دانسته را فهرست كنيم، مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 23.

2. همان ، آيه 151.

3. انعام (6) آيه 19.

4. نساء (4) آيه 163.

5. مائده (5) ايه 41.

6. انفال (8) آيه 64.

7. احزاب (33) آيه 4.

صفحه‌ها