پرسش وپاسخ

من از آیت الله بهجت تقلید می کردم، پس از فوت ایشان چگونه باید اعلم را بشناسم (در شهر ما افراد عالمی که قابل استناد باشند را نمی شناسم) و اگر شما می توانید در حال حاضر اعلم را به من معرفی کنید. لطفاً بفرمایید

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
از راه هاي انتخاب مرجع تقليد استفاده کنيد و مرجع خود را انتخاب نماييد.
راه هاي شناخت مرجع تقليد اعلم:
مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت:
اول آن كه خود انسان يقين كند ، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد،.
دوم آن كه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند.
سوم آن كه عده‌اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
اگر شناختن اعلم مشكل باشد، بايد از كسى تقليد كند كه گمان به اعلم بودن او دارد، بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه كسى اعلم است و بداند ديگرى از او اعلم نيست، بنابر احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد. اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند.(1)
درحال حاضر مراجعي درحوزه هاي علميه معروف و مشهور هستند که پس از استفاده از راه هاي تشخيص مرجع اعلم، مي توان از يکي ازآن ها تقليد نمود از جمله، آيات عظام:
1-حضرت‌آيت‌الله‌حاج‌سيدعلي‌خامنه‌اي‌(مقام‌معظم‌رهبري‌) .
2ـ حضرت‌آيت‌الله‌حاج‌شيخ‌حسين‌وحيد خراساني‌.
3ـ حضرت‌آيت‌الله‌حاج‌سيد موسي‌شبيري‌زنجاني‌.
4ـ حضرت‌آيت‌الله‌حاج‌شيخ‌ناصر مكارم‌شيرازي‌.
5-حضرت آيت الله حاج سيد علي سيستاني.
6-حضرت آيت الله حاج شيخ لطف الله صافي.

پي نوشت:
1.توضيح المسائل مراجع ، مسئله 3 و 4و 14.

اندازه گیری مقدار دانش علمای بزرگ شیعه! نویسنده: محمد باقر سجـــــودی (اهل تسنن ) از سايت اسلام تكس شیعه در گذشته ادعاهای عجیب تری داشته که حالا بعضی از آنها را کنار گذاشته علت ترک این ادعا ها قدیمی، احمقانه بودن آنهاست، مثلا علامه حلی در کتاب منهاج الکرامه میگوید :یک روایت احمد بن حنبل از ابن عباس است که گفت:هیچ آیه‌ای از قرآن با آغاز (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) نیست که علی رأس و أمیر و سرور و سید مصادیق آن آیه نباشد. و اگر چه خداوند گاهی اصحاب محمد را در قرآن عتاب و سرزنش فرموده اما از علی جز ذکر خیر نیامده است، و این نشان می‌دهد که او بهتر و شایسته‌تر است و لذا امام اوست. پاسخ اهل سنت: این روایت را ما این روزها از شیعه نمیشنویم زیرا شیعه اکنون دریافته همه آیاتی که با جمله (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا)شروع شده مدح نیست بلکه بعضی ذم و نکوهش و بعضی دستور است! مثلا این آیه: ﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٢﴾ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٣﴾ ﴾. (الصف: 2-3). «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گوئید كه عمل نمی‌كنید. نزد خدا بسیار موجب خشم است كه سخنی بگوئید كه عمل نمی‌كنید». طبعا شیعه نمیتواند این آیه را در حق علی بداند چون این با عقیده معصوم بودن علی در تضاد است و اگر این آیه را قبول کند پس یعنی اینکه ارکان مذهب خود را میلرزاند!! اما علامه آنها متوجه این نکته نبوده و مانند خروس بی محل عمل کرده!! یا این ایه را چگونه این علامه نادان در حق علی دانسته است؟ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ (المائدة/54) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما، مرتد شود پس شیعه امروزی این حرف علامه حلی (بقول ملاها اعلی الله مقامه !!!) را درز میگیرد و زیر سیبیلی رد میکند و اصلا مطرح نمی نمایند! حالا شاید بمن بگویید اگر شیعه از خر شیطان پایین آمده تو دیگر چرا آتش بیار معرکه شدی و شبهه فراموش شده را زنده میکنی؟! حقیقت این است که من به شبهه کاری ندارم من میخواهم چیز دیگری را به شیعه ها بگویم و آن اینکه چرا به حلی میگوند علامه حلی اعلی الله مقامه ؟ و چرا سخنان او را قبول دارند و زندگی خود را بر اساس نوشته های او تنظیم کرده اند و و بخاطر حرفهای او از اسلام منحرف شده اند ؟ وقتیکه دریافتید علامه حلی اینقدر با قرآن بیگانه بوده که نمیدانسته هر آیه ای که با (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) شروع شده مدح نیست و نباید آنرا درباره علی بداند پس چرا پیرو او هستید؟ و چرا او را علامه میگویید؟!! شاید بگویید چرا امام احمد شما این حدیث را آورده؟ پاسخ این است که این ادعا اصلا دروغ است و امام احمد چنین حدیثی ندارد . اما اگر هم میداشت گناهی متوجه او نبود زیرا امام احمد داشت احادیث را جمع آوری میکرد و هر حدیث را با سندش ذکر میکرد و این یعنی اینکه گناهش به گردن راوی است ! و چه بسا که دو حدیث مخالف هم را هم در کتابش آورده ،چون هدف جمع آوری بوده اما تمام متن کتابش ،مذهب او نیست. امروز حنبلی ها که پیرو امام احمد رحمه الله هستنند کتابش را دربست قبول ندارند حدیث ضعیف را قبول ندارند و حدیث صحیح را قبول دارند، البته از عقاید فقهی و عقیدتی امام احمد پیروی میکنند اما امام احمد هرگز چنین اشتباه عظیمی ندارد و نه این آیات را در حق حضرت علی میداند! اما برعکس او ، علامه حلی کتابی در دفاع از عقاید خودش نوشته و در آن دفاعیه این حدیث جعلی را ذکر کرده و شرح داده ،پس او معتقد به این بوده که منظور از همه آیاتی که با یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا شروع شده درباره حضرت علی است در حالیکه امام احمد حنبل و هیچ شخص سنی چنین چیزی را نمیگویند. پس ای خواننده گرامی متوجه فرق کتاب جمع آوری شده و کتاب دفاع از عقیده باش حالا به نتیجه سخنم توجه کنید: وقتیکه بیسوادی علامه حلی آشکار شد پس بد نیست بدانید این مرد گمراه و کم دانش را علمای امروزی شیعه با این القاب خطاب میکنند: آیت الله علی الاطلاق حسن بن یوسف بن مطهر حلی و کتابهایش در حوزه تدریس میشود و وقتی میگویند (علامه) منظورشان اوست نه غیر او وقتی میگویند (فاضل) منظورشان فقط اوست نه غیر او یعنی مقام این مرد کم دانش در پیش علمای شیعه خیلی بزرگ است ( کند همجنس با همجنس پرواز ) پس مردم شیعه باید فکر و اندیشه کنند که آیا سزاوار است دین خود را از این علامه های تقلبی و بیگانه با قران، بگیرند؟!؟ ---------------------------------- آيا واقعا نظر آنها در خصوص علامه حلي صحت دارد؟ در خيلي از موارد ديده ام كه طرفين همديگر را به چيزي متهم ميكنند و معمولا طرف مقابل خيلي راحت حديث را ضعيف ميداند...نظير مورد مذكور...سوال : ايا با فرض صحت قول سني مبني بر ضعف حديث اين نحوه اشكال كردن بر سني سبب ضعف و سقوط اعتبار شيعه نميشود؟؟؟

پرسش: اندازه گيري مقدار دانش علماي بزرگ شيعه! شرح : اندازه گيري مقدار دانش علماي بزرگ شيعه! نويسنده: محمد باقر سجـــــودي (اهل تسنن ) از سايت اسلام تكس شيعه در گذشته ادعاهاي عجيب تري داشته که حالا بعضي از آن ها را کنار گذاشته ،علت ترک اين ادعا هاي قديمي، احمقانه بودن آن هاست، مثلا علامه حلي در کتاب منهاج الکرامه مي گويد :يک روايت احمد بن حنبل از ابن عباس است که گفت:هيچ آيه‌اي از قرآن با آغاز (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا) نيست که علي رأس و أمير و سرور و سيد مصاديق آن آيه نباشد. اگر چه خداوند گاهي اصحاب محمد را در قرآن عتاب و سرزنش فرموده اما از علي جز ذکر خير نيامده است، و اين نشان مي‌دهد که او بهتر و شايسته‌تر است و لذا امام اوست. پاسخ اهل سنت: اين روايت را ما اين روزها از شيعه نمي شنويم زيرا شيعه اکنون دريافته همه آياتي که با جمله (يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا)شروع شده مدح نيست بلکه بعضي ذم و نکوهش و بعضي دستور است! مثلا اين آيه: ? يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ?2? كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ?3? ?. (الصف: 2-3). «اي كساني
پاسخ: پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
پرسشگر محترم
متني که فرستاده ايد، از يک برادر سني عصباني است و گر نه بر فرض که علامه حلي اصلا بيسواد باشد، بيسوادي چه ضربه اي به مذهب شيعه وارد مي کند ؟ ايشان يکي از عالمان شيعه بوده که در قرن هفتم و هشتم هجري (648-726 ه.ق)مي زيسته و از اعتقادات شيعه دفاع کرده است. فرض مي کنيم دفاع ايشان محکم و منطقي نبوده و به احاديث ضعيف استناد مي کرده ، اين حديث هم که نويسنده آورده، اصلا صحيح نيست( البته راجع به حديث کمي صحبت خواهيم کرد) با اين وجود چه لطمه اي به مذهب شيعه وارد مي شود؟
مذهب شيعه هفت قرن پيش يعني بعد از وفات رسول خدا بلکه زمان رسول خدا و به وسيله رسول الله ايجاد شده است . رسول خدا زماني که
زنده بود ،اهل بيت و امام علي بن ابي طالب را به عنوان مفسر و مبين قرآن معلوم کرد . مسلمانان را در فهم درست دين و حل اختلاف فهم از قرآن به اهل بيت و ايشان ارجاع داد .علاوه بر آيات قرآن و صدها حديث معتبر و متفق عليه از رسول خدا، حديث متواتر ثقلين سند ايجاد اين مذهب توسط رسول خدا است که فرمود : بين شما دو ميراث به جا مي گذارم که اگر به آن دو تمسک بجوييد و دستگيره شما باشند، هرگز گمراه نمي شويد: قرآن و عترتم ،يعني اهل بيتم.(1)
اين مذهب اعتقادي و فقهي بر پايه اصول و فروع اعتقادي و فقهي استوار است . اين اصول و فروع اعتقادي يا دليل و سند محکم عقلي و قرآني و روايي از رسول خدا دارد يا ندارد. اگر داشته باشد که چه اهميت دارد علامه حلي توانسته باشد از آن ها دفاع کند يا نتوانسته باشد.
نويسنده عالم و علامه که علامه حلي را بيسواد مي داند و فکر مي کند شيعه اصول و فروع خود را از او مي گيرد، خوب بود بعضي اصول و فروعي که پايه هاي اعتقادي و فقهي مذهب شيعه هستند ، مطرح مي کرد و سستي آن ها را اثبات مي نمود، آن گاه شيعه را توبيخ مي کرد که چرا به چنين مذهب بدون پشتوانه اي چسبيده ايد.
راجع به علامه حلي و سواد دار بودن يا نبودن ايشان خوب است کتاب هاي ايشان را نام ببرد و بگويد اين کتاب ها الآن وجود دارند يا نه؟
اگر اين کتاب ها آن قدر بي مايه و سست هستند، چطور مدت نزديک به هشت قرن در ديد جهانيان بوده ، باعث نفرت و گريز مسلمانان از شيعه نشده اند؟ اگر اين قدر بي پايه بوده اند ،چگونه در اين مدت طولاني شيعه آن ها را معدوم نکرده تا از عيب و عار آن ها نجات يابد؟ عالمان زمان و عالمان بعد از ايشان اعم از مسلمان و غير مسلمان و شيعه و سني به خصوص غير شيعيان راجع به ايشان چه گفته اند؟ ايشان لطف کند و نام و سخن چند نفر از عالمان سني که بر بي سوادي علامه مهر تاييد زده اند ، بياورد و آدرس سخن آن ها را بدهد . بله ممکن است عالمي او را رافضي و غالي و منحرف از سنت و جماعت بداند ،ولي عالماني را نام ببريد که او را بي سواد خوانده اند.
اما روايتي که از ايشان نوشته و روي آن مانور داده،به شرح زير است:
عن عكرمة ، عن ابن عباس قال : ما في القران اية : يا أيها الذين امنوا الا كان علي سيدها و شريفها و أميرها ، وما من أصحاب محمد الا قد عوتب في القران الا علي بن أبي طالب فإنه لم يعاتب في شيء منه(2)
در قرآن آيه اي با لفظ "يا ايها الذين آمنوا" نيامده مگر اين که علي سيد و شريف و امير مؤمنان است . از همه به آيه سزاوارتر مي باشد. هيچ کدام از اصحاب محمد نيست مگر اين که در قرآن عتاب شده ،جز علي بن ابي طالب که هيچ جا مورد عتاب قرار نگرفته و جز مدح او، سخني در قرآن نيست.
اولا نويسنده هيچ دقت نکرده که اين سخن ابن عباس است، نه سخن رسول خدا؛
ثانيا سخن او توسط رجال عامه نقل شده ، عکرمه که راوي اين سخن از ابن عباس است، از رجال عامه مي باشد . متاسفانه از دشمنان اهل بيت و علي بن ابي طالب است . بر خلاف گمان و ادعاي نويسنده عالمان اهل سنت اين روايت را در کتب خود آورده اند . شيعه از کتب آن ها گرفته است، از جمله ابن ابي حاتم رازي در تفسيرش ،ج3،ص901 ، ابن عسکر در تاريخ مدينه دمشق،ج42،ص363 ، حسکاني در شواهد التنزيل،ج1،ص66 و... روايت را نقل کرده اند.(3)
شيعه مطابق مضمون اين سخن معتقد است که هر جا در قرآن مؤمنان را با لفظ "يا ايها الذين آمنوا" خطاب به تکليف يا مدح کرده، علي منظور اصلي است ،زيرا ايشان سيد و سالار مؤمنان است.
آيا ايشان سيد و سالار مؤمنان بودن علي را منکر است؟
آيا ايشان مي تواند ثابت کند در جهان اسلام بعد از رسول خدا در بين صحابه و غير صحابه کسي از علي افضل يا با علي هم پايه است؟
البته در بين اهل سنت اعتقاد رايج اين است که در بين صحابه فضيلت، اول از ابي بکر و بعد از عمر و بعد از عثمان و بعد از علي بن ابي طالب است، ولي اگر عالمي از آنان توانست در يک جمع منصف و بي طرف اين افضيليت را نه تعبدا ،بلکه با دليل و برهان قانع کننده ثابت کند، صحيح است.
ما مي گوييم در قرآن هر جا با لفظ " يا ايها الذين آمنوا" از مؤمنان مدح شده يا تکليفي متوجه آنان شده ، سيد و سالار مؤمنان بعد از پيامبر،امام علي است . مدح به او از همه سزاوار تر است اما اگر مؤمنان به خاطر سستي در ايمان و عمل توبيخ شده اند، معلوم است که منظور فقط سستي کنندگان است، نه همه مؤمنان . هر کس در سستي يا عمل خلاف مورد نظر آيه، نقش بيش تري داشته ،آيه به او سزاوار تر است.
اشکال کننده بگويد آيه 12 سوره مجادله در باره چه کساني است؟ آيه مي فرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
مگر غير اين است که مؤمنان در اين آيه موظف شده اند هنگام نجوا با رسول خدا اول صدقه داده، بعد به نجوا بپردازند؟ مگر علي بن ابي طالب چون سيد مؤمنان بود، از همه به عمل به اين آيه سزاوارتر و خطاب اين آيه به او اولي تر از همه نبود؟
در آيه بعد آمده:
أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛
آيا ترسيديد پيش از نجوا كردن صدقه‏ها بدهيد؟ حال كه صدقه نداده‏ايد و خدا هم توبه شما را پذيرفته است، پس نماز بگزاريد و زكات بدهيد و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد، كه خدا به كارهايى كه مى‏كنيد آگاه است.
آيا توبيخ جز متوجه کساني است که از دادن صدقه طفره رفته اند؟ آيا علي هم از اين گروه بود؟
وقتي علي بن ابي طالب به آيه اول عمل کرده، ديگر چه دليلي بر عتاب او؟
نويسنده به آيه 2 و 3 حديد اشاره کرده است. از ايشان مي پرسيم که مگر اين آيه عتاب کساني نيست که حرف بدون عمل مي زنند؟آيا علي بن ابي طالب حرف بدون عمل مي زد؟ آيا اگر ايشان حرف بدون عمل نمي زد که نزده، دليلي دارد که خدا ايشان را عتاب کند؟
مگر در همين سخن ابن عباس تصريح نکرده که در قرآن همه اصحاب کم و بيش مورد عتاب واقع شده اند جز علي که هيچ گاه عتاب نشده است؟ چگونه ايشان اين جمله را نديده و انتظار دارد که علي بن ابيطالب را در زمره اين عتاب بدانيم؟
از خداي بزرگ مي خواهيم به ما انصاف بدهد تا بتوانيم حقايق را ببينيم و بفهميم .
پي نوشت ها:
1. حديث الثقلين، محمد تقي قمي، جامع الازهر مصر.
2.تفسير ابن أبي حاتم ، ج 3، ص 901.
3. شرح احقاق الحق، مرعشي نجفي،ج14،ص696.

اقايي رو ميشناسم كه 3سال پيش با دختر خانمي ازطريق تلفن اشنا شد البته اول خانم رابطه رو شروع كرده بودو اقا هرچي از خودش گفت همش دروغ بود وخانم هرچي گفت راست بود بعداز مدتي خانم عاشق اقا شد ولي اون اقا اصلا شرايط ازدواج نداشت وبعد از مدتي ارتباطش رو به بهانه هاي دروغ تقريبا قطع كرد.البته اقا در مدتي كه با خانم در ارتباط بود اون خانم رو خيلي متحول كرد بطوريكه ديگه اون خانم از همه لحاظ{درسي .كاري.عقيدتي ورفتاري}خيلي پيشرفت كردۀ حالا اون اقا خيلي پشيمونه واز اين گناهش واقعا توبه كرده ولي وقتي براي گرفتن حلاليت حقيقت رو به اون خانم گفت اون خانم ايشان رو نبخشيد ونفرين كرد وگفت كه ديگه از زندگي نااميد ميشه براي همين دوباره اون مرد حقيقت رو كتمان كرد وبه اون خانم گفت حرفهايي كه زده براي اين بود كه خانم ايشان رو فراموش كنه اين بار اون اقا دروغ رو براي نااميد نشدن اون خانم از زندگي گفته حالا سوال اينه كه اگر اين اقا واقعا از ته قلب پشيمون شده باشه وسعي كنه در زندگيش فقط كار خير انجام بده ايا خدا اونو ميبخشه؟وخدا ابروش رو در اخرت حفظ ميكنه؟ اون اقا بايد جكار كنه ؟

پرسش: حق الناس شرح : اقايي رو ميشناسم كه 3سال پيش با دختر خانمي ازطريق تلفن اشنا شد البته اول خانم رابطه رو شروع كرده بودو اقا هرچي از خودش گفت همش دروغ بود وخانم هرچي گفت راست بود بعداز مدتي خانم عاشق اقا شد ولي اون اقا اصلا شرايط ازدواج نداشت وبعد از مدتي ارتباطش رو به بهانه هاي دروغ تقريبا قطع كرد.البته اقا در مدتي كه با خانم در ارتباط بود اون خانم رو خيلي متحول كرد بطوريكه ديگه اون خانم از همه لحاظ{درسي .كاري.عقيدتي ورفتاري}خيلي پيشرفت كرد? حالا اون اقا خيلي پشيمونه واز اين گناهش واقعا توبه كرده ولي وقتي براي گرفتن حلاليت حقيقت رو به اون خانم گفت اون خانم ايشان رو نبخشيد ونفرين كرد وگفت كه ديگه از زندگي نااميد ميشه براي همين دوباره اون مرد حقيقت رو كتمان كرد وبه اون خانم گفت حرفهايي كه زده براي اين بود كه خانم ايشان رو فراموش كنه اين بار اون اقا دروغ رو براي نااميد نشدن اون خانم از زندگي گفته حالا سوال اينه كه اگر اين اقا واقعا از ته قلب پشيمون شده باشه وسعي كنه در زندگيش فقط كار خير انجام بده ايا خدا اونو ميبخشه؟وخدا ابروش رو در اخرت حفظ ميكنه؟ اون اقا بايد جكار كنه ؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
راه توبه به روي همه گناهکاران ، با هر گناه كوچك و بزرگي که دارند، باز است، زيرا خداوند غفور و رحيم است. همه گناهان حتي شرک و کفر و نفاق و ارتداد را مي¬آمرزد. گناه هر چه بزرگ باشد، مطمئناً به بزرگي و عظمت رحمت الهي نيست. اگر كسي پس از توبه، همچنان مأيوس و نااميد باشد، خدا را هنوز خوب نشناخته و رحمت و عظمت الهي را درك نكرده است.
توبه حقيقي نه تنها آثار وضعي و تکليفي گناه را محو مي¬کند و گناهکار را از گناهان پاک مي نمايد، بلکه گناهکار توبه کننده را محبوب خدا مي سازد: «اِنّ الله يحبّ التوابين؛(1) خداوند توبه کنندگان را دوست مي دارد».
کسي که دوست و محبوب خدا شد، خدا عزيزش مي کند؛ همه گناهان کبيره و صغيره او را مي بخشد، چنان که پيامبر فرمود:«التائب من الذنب کمَن لا ذنب له؛(2) کسي که از گناه توبه کند (خداوند همه گناهان او را مي آمرزد و) همانند کسي مي شود که هيچ گناهي نکرده است».
خداوند به پيامبر فرمان داده: « به بندگان بگو، اي کساني که با گناه و معصيت بر خود اسراف و ظلم کرده¬ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد که خداوند همه گناهان را مي¬آمرزد، که بخشنده و مهربان است»(3)
گناههراندازه بزرگ و زياد باشد، بزرگ تر و زياد تر از رحمت و بخشش خداوند نيست، پس با توجه به لطف بيکران الهي، جاي يأس و نااميدي نيست.
ذهن خود را درگير گذشته نكنيد، اما بايد از گذشته درس گرفته و مراقب باشيد تا در آينده مرتكب اين گناه، يا هر گناه ديگري مانند آن نشويد، زيرا همان گونه كه در روايات آمده، توبه كردن از گناه، سخت تر از بازداشتن خود از گناه است. بايد بسيار مراقب باشيد كه توبه خود را با انجام دوباره آن گناه خراب نكنيد. ضمناً انجام كارهاي نيك هم مي تواند گناه گذشته را محو كنند.
مناسب است کسي که مي‏خواهد توبه کند دعاهاي توبه‏اي را که از ائمه معصومين: وارد شده‏ است، به ويژه دعاهاي صحيفه سجاديه، مخصوصاً دعاي 31 و يا مناجات خمسْ عشر، به‏ خصوص مناجات تائبين را بخواند.

مسئله اي که مطرح کرده ايد حق الناس نيست تا حلاليت لازم باشد بلکه حق الله است و پشيماني و ترک گناه و استغفار کافي است.
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 222.
2. سفينة البحار، ج 1، ص 127، ماده توبه.
3. زمر (39) آيه 53.

با سلام چند ماهی پیش به دندان پزشکی برای گذاشتن روکش دندانی مراجعه کردم اما دکتر بعد از چند ماه گذاشتن روکش و اصلاح آن نتوانست از پس کار برآید و وروکش مدام از جا در میآمد من از این رفت و آمدها خسته شدم و از دکتر کل مبلغ را پس گرفتم، الان معذب هستم که آیا کار اشتباهی را مرتکب شده ام یا نه؟ با تشکر

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اگر دکتر نتوانسته کارش را درست انجام دهد ، حق داشتي پولت را بگيري و اشکال ندارد. اما روکش را بايد به دکتر بدهي.(1)
پي نوشت:
1. سوال حضوري از دفتر آيت الله فاضل.

با سلام یکی از قاعده های فقهی قاعده لاضرر و لاضرار است. با توجه به این قاعده و با توجه به آیه قرآن: خود را به دست خود به هلاکت نیندازید. فقهای شیعه می گویند: چرا با توجه به این قاعده و آیه، امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند؟ و خود و خانواده خود را به دست هلاکت سپردند. از طرفی در شرایط امر به معروف و نهی از منکر داریم که در صورتی که ترس از جان دارید، امر به معروف و نهی از منکر جایز نیست.

پاسخ: پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
اين اشكال ناشي از عدم درك درست از حقيقت قاعده لاضرر وهمچنين مراتب امر به معروف و نهي از منکر است.
اولا قاعده لاضرر قاعده اي فقهي و در خصوص مواردي خاص است كه ارتباطي با بحث ما ندارد و بيشتر درخصوص معاملات و ارتباطات بين مسلمانان مطرح است. اگر قرار باشد كه اين قاعده در مورد هر چيز مطرح شود، بايد گفت كم ترين اعمال عبادي هم به نوعي براي انسان ضرر دارد، يا راستگويي و اداي امانت و ترك گناهان هم به نوعي ضررهايي جسمي ودنيايي را به دنبال دارد. معنا ندارد كه به خاطر اين قاعده همه اين تكاليف تعطيل شود.
اما در خصوص منع قرآن از به هلاكت انداختن خود و شرطي كه در مورد تكليف امر به معروف بيان كرديد، به نظر مي رسد با تبيين صحيح مسأله امر به معروف و عمل حضرت پاسخ همه اين سوالات داده شود:
امر به معروف و نهي از منکر يکي از اصول عملي اسلام است، که از مهم ترين و عالي ترين واجبات اسلامي است. دربارة عظمت اين دو وظيفة مهم، به تعبيري رساتر و کامل تر از آن چه در قرآن کريم و کلمات اهل بيت و اماما ن معصوم(ع) آمده است،‌ دست نمي‌يابيم.
قرآن مي‌فرمايد: «کُنتم خيرُ أُمة أخرجَت للنّاس تَأمُرونَ بالمعروف و تَنهَون عن المنکر و تُؤمنون بالله؛(1) مسلمانان بهترين امتي هستيد (يا بوديد) که خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنيد و ايمان به خدا داريد».
پيشواي يکتاپرستان حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: «و ما أعمال البرّ کلّها و الجهاد في سبيل الله عند الأمر بالمعروف و النهي عن المنکر إلا کنفثة في بحر لجيّ؛ (2) تمام کارهاي نيک و (حتي) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منکر، همچون آب دهان در برابر درياي پهناور است».
حضرت صادق(ع) فرمود: «إن الامر بالمعروف و النهي عن المنکر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء فريضة‌عظيمة بها تقام الفرائض و...؛ امر به معروف از منکر، روش پيامبران و شيوه صالحان و فريضة بزرگ الهي است، که ساير واجبات به وسيلة آن بر پا مي‌شوند».(3)
همان گونه که ساير واجبات اسلامي، با وجود شرايطي بر انسان واجب مي‌شوند، وجوب امر به معروف و نهي از منکر نيز شرايطي دارد. امر به معروف و نهي از منکر با وجود چهار شرط بر انسان واجب مي‌شود:
أ ) علم و آگاهي به معروف و منکر.
ب) احتمال اثر کردن امر يا نهي.
ج) اصرار داشتن مرتکب معصيت بر تکرار و استمرار گناه.
د) ضرر و مفسده‌اي متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهي و يا يکي از مؤمنان نشود.(4)
فقها در توضيح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) مي‌فرمايند: واجبات و منهيات الهي از نظر درجة اهميت يکسان نيستند. بعضي از معروف‌ها و منکر‌ها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه‌اي با اهميت است که براي حفظ آن واجب، يا نهي از آن منکر، بايد بذل جان کرد، ولي در برخي موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر مقدّم است.
اين که در کدام مورد امر به معروف و نهي از منکر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در کدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئي و در سطح محدود، باشد،‌حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است ،بايد امر به معروف و نهي از منکر کرد، گرچه انسان در اين راه کشته شود.
شهيد مطهري مي‌فرمايد:
ارزش امر به معروف و نهي از منکر بالاتر از اين‌ها است. البته با توجه به موردش. ببين امر به معروف و نهي از منکر را براي چه مي‌خواهي بکني؟ در چه موضوعي مي‌خواهي امر به معروف و نهي از منکر کني؟ يک وقت موضوع کوچکي است،‌مثلاً کسي کوچه را کثيف مي‌کند، پوست خربزه را مي‌اندازد در کوچه،‌ اين جا بايد نهي از منکر کنيد،‌حال اگر بدانيد اگر او را نهي کنيد،‌يک فحش ناموس به شما مي‌دهد، اين کار اين قدر ارزش ندارد که يک فحش ناموسي بشنويد.
يک وقت هست موضوعي است که اسلام براي آن اهميتي بالاتر از جان و مال و حيثيت انسان قائل است. مي‌بينيد قرآن به خطر افتاده است،‌اصول قرآني به خطر افتاده است،‌آيا اين جا مي‌گويي: امر به معروف نکن،‌نهي از منکر نکن، که اگر اين را بگويم،‌جانم، آبرويم، در خطر است؟ اجتماع نمي‌پسندد. و...».
شهيد مطهري با نقل اين مطالب، آن را به شدت رد مي‌کند.
امام خميني(ره) مي‌فرمايد: «اگر معروف و منکر از موضوعاتي باشد که از نظر اسلام بسيار مهم است و امر به معروف و نهي از منکر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(5)
امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود که در حال از بين رفتن يا تحريف بود.
حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ديدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي که بر جامعه اسلامي حاکم بود، امر به معروف و نهي از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده مي‌شود؛ نيز زحماتي که جدّ بزرگوارش براي اسلام کشيده و جان فشاني شهيداني که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست که قيام کند،‌گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا کند.
يک روز پيش از حرکت امام حسين(ع) از مدينه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه ديد و گفت: يا اباعبدالله! تو را نصيحت مي‌کنم به اين که با يزيد بيعت کني که خير دين و دنيايت در بيعت با يزيد است. حضرت در پاسخ فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و علي الأسلام السلام از فدبليت الأمة براع مثل يزيد؛ وقتي فردي مانند يزيد حاکم امت اسلام باشد ،فاتحه اسلام خوانده است.(6)
بنابراين معلوم است که در آن زمان و موقعيت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جاي ديگر فرمود:
«ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،‌ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛
آيا نمي‌بيند به حق عمل نمي‌شود؟ آيا نمي‌بيند قوانين الهي پايمال مي‌شود؟ آيا نمي‌بيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نمي‌کند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد».(7)
در نتيجه هم عمل حضرت مصداق عملي امر به معروف و نهي از منكر بود و هم در نتيجه بخشي آن نياز به آن همه جان فشاني و سختي وجود داشت ، به علاوه اين عمل عين تكليف حضرت محسوب مي شد و در نتيجه تلاش در اين مسير به هلاكت انداختن خود به حساب نمي آيد ، همان گونه كه جهاد به عنوان يك تكليف ديني منافاتي با آيه مورد نظر ندارد.

پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران(3) آيه 109.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارة‌.
3. وسائل الشيعه، ج11، ص 395.
4. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج17، ص 267.
5. امام خميني، تحريرالوسيله، ج1، ص 472.
6. اعيان الشيعه، ج2، ص 402.
7. بحارالانوار،‌ج42، ص 192.

با سلام مي خواستم بدانم چرا جزئيات احكام مانند نحوه نماز خواندن و تعداد ركعتهاي نماز در قران نيامده است و اگر لازم است در اين خصوص از جاي ديگير مانند سنت تبعيت كرد مدرك قراني آن چيست با تشكر

پرسش: علت عدم ذكر شدن ركعات نماز و موارد چنيني در قرآن شرح : چرا مسائلي مانند اعداد ركعات نماز و يا زمان دقيق آن ها در قرآن ذكر نشده است و اين تعداد و زمان جاري بر چه اساسي به وجود آمده و چگونه مي توان منبع تاييد آن را بر اساس قرآن تعيين كرد؟ اگر بر مبناي سنت پيامبراست، در كجاي قرآن خواسته شده كه بر اساس سنت پيامبر عمل كنيم؟

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
عددرکعات نمازدر قرآن معين نشده، ولي اوقات نماز به طور ضمني و اشاره بيان شده است . تعين جزئيات احکام خدا وظيفه پيامبر است که در آيات زير به آن اشاره مي شود .
آيات بسيارفراواني به وضوح دلالت دارد بر اينكه آنچه بر پيامبر( ص ) به عنوان شارع نازل شده، پيروي از آن واجب است، مانند آيه 2سوره اعراف " اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ" .پيروى كنيد آنچه را كه از ناحيه پروردگارتان بر شما نازل شده است.
معلوم است هر حكمى كه رسول خدا (ص) به عنوان شارع تشريع كند ،به اذن خدا مى‏ كند، هم چنان كه در آيه 29 سوره توبه مي فرمايد :" وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ" آنچه را كه خدا و رسولش تحريم كرده، حرام نمى‏دانند .
در آيه 7 سوره حشر:" ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا" آنچه رسول براي تان مى‏آورد بگيريد، از هر چه نهي تان مى‏كند دست برداريد.
. اين آيه يکي از روشن ترين آياتي است که مبناي سنت پيامبر وپيروي کردن از آن را بيان کرده، زيرا منظور از عبارت (آنچه رسول براي تان آورده) به قرينه جمله" وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ" اين است هر چه كه رسول شما را بدان امر كرده، واجب است امتثال واطاعت كرد، آنچه را که از آن نهي كرده ،نبايد انجام داد ، همچنين از هر حكمى كه كرده و هر قضايى كه رانده، بايد اطاعت کرد .
منبع قرآني به خوبي تاييد مي کند آنچه پيامبر مي گويد، به عنوان سنت او تلقي شده مسلمانان بايد به آن عمل کنند، چه در اوامر و بايد ها وچه درنواهي و نبايد ها. (1) حال که مبناي سنت پيامبر(ص) وحجيت آن در قرآن مشخص شد، پيامبر در باره کيفيت وکميت و اوقات نماز مي فرمايد : صلوا کما رايتموني اصلي . همان طور که من نماز مي خوانم ،شما هم نماز بخوانيد .
مسلمانان طبق دستور قرآن به گفته پيامبر به وظايفي که به عهده شان گذاشته ،عمل مي کنند .(1)
پي نوشت:
1-ترجمه تفسير الميزان، ج 2،ص 138 ،با تلخيص .

با عرض سلام و خسته نباشید. با توجه به تبلیغات گسترده بانکها ،در کمتر کردن سود بانکی خود،سود های کوتاه مدّدت بانکی، مثلا بانک مسکن{که طبق آخرین تبلیغات 9% برای سپرده کوتاه مدّدت میباشد} ، چه حکمی دارد؟ ایا این سود ها و تفاوت سود ها در بانکهای مختلف حلال است یا خیر؟

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
آيت الله مکارم فرموده: در صورتي که بانک ها طبق يکي از عقود شرعي مانند مضاربه يا شرکت سود بدهند ،گرفتن سود بانکي اشکال ندارد، ولي اگر طبق يکي از عقود شرعي نباشد و صرف گرفتن پول و دادن سود توسط بانک باشد ،جايز نيست(1)
پي نوشت:
1. آيت الله مکارم شيرازي، ربا و بانکداري اسلامي، سؤال28.

با عرض سلام و خسته نباشید. دین پیامبر قبل از اسلام چه بود؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نظريات متعددي در پاسخ به اين پرسش وجود دارد که مهم­ترين آن ها عبارتند از:
1- پيامبر به هيچ شريعتي عمل نکرد و پيرو هيچ ديني نبود؛
2- پيرو دين مسيحيت بود؛
3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بود؛
4- پيرو دين خود (اسلام) بود.(1)
اما نظريه نخست را نمي‏توان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به کارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير کارها مي‏پرداخت .هرگز نمي‏توان پذيرفت که اين اعمال تابع هيچ يک از شرايع و اديان آسماني نبود.
نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند، مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان مي‏کشيدند .مي‏گفتند که پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي مي‏کرد، اما امروز آمده ادعاي پيامبري مي‏کند!
اين سرزنش را آن­قدر ادامه مي‏دادند که به گوش ما نيز مي‏رسيد، چنان ­که يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض مي‏کردند و مي‏گفتند: اگر تو پيامبري، پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز مي‏خواني ؟!
آن­قدر اين سخن را تکرار کردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آنگاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت کعبه تغيير کرد.(2)
نبود چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان مي‏تواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
دوم: فرضيه مذکور فرع بر اين است که جهاني و فرا منطقه‏اي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينکه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مکه و اطراف آن بود، در نتيجه پيامبر را تابع اين دين بدانيم اما اثبات چنين مطلبي کار آساني نيست.(3)
سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احکام آن است. آگاهي يا از طريق خواندن کتاب­هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امکان‏پذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان؛
فرض اول که با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است.
فرض دوم نيز صحت ندارد چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته ، در مکه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند که پيامبر به طور مستمر احکام و دستورهاي دين مسيحيت را از آنان فرا بگيرد.
چهارم: تابع هر ديني - به حکم عقل - مقامش کم تر و پايين‏تر از مقام صاحب آن دين است. اگر
پيامبر تابع دين مسيح (ع) بود، لازمه‏اش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود اما اين مطلب خلاف ضروريات اسلام است ، زيرا پيامبر که خاتم پيامبران است، از تمامي آنان برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نمي‏توان پذيرفت، زيرا قائلان به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسک کرده‏اند که دلالت آن ها بر مدعاي مذکور ناتمام است. آياتي مانند:
«ثُمَ اُوحَينا اِلَيک اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم که از آيين ابراهيم که خالي از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پيروي کن.» و آيه:
»قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما کانَ مِن المُشرِکين؛(5)بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت کرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان کسي که از آيين­هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشرکان نبود.»
مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
دوم: بر اساس معارف اسلامي ، دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترک شده ،نيز دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروک و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمي‏تواند تابع ديني باشند که چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترک شده است.(6)
سوم: مفسران گفته‏اند که مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است که مشترکاتي در احکام ميان اين دو دين وجود دارد که منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است . مراد از تبعيت پذيرفتن آن مشترکات در احکام است؛ احکامي از قبيل: گرفتن شارب و گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد که مجالي براي ذکر آن ها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذکور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نمي‏ماند، يعني اينکه بگوييم حضرت پيش از بعثت از کامل­ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏کرد اما احکام اسلام و وظايف خود را به صورت وحي دريافت نمي‏کرد بلکه به صورت‏هاي ديگر مانند الهام‏هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏نمود.(9)
اميرالمؤمنان (ع) در اين باره مي‏فرمايد: «از روزي که پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگ ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواريي‏ها را بپيمايد و به نيکوترين اخلاق، آراسته گردد.»(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بود . با جهان غيب به گونه‏اي ارتباط داشت.همان طور که حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران کودکي به مقام نبوت رسيدند و با جهان غيب ارتباط داشتند؛(11) پيامبر اسلام نيز از همان آغاز با عالم غيب ارتباط داشت . در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته شد.
روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏کند؛ حضرت مي‏فرمايد: «کنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) زماني پيامبر بودم که آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.»
يهودي‏ها به رسول خدا (ص) عرض کردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نکردي همان گونه که عيسي (ع) چنان کرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد . اگر او در گهواره سخن نمي‏گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ام.(13)
عده‏اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏اند.(14)
اما اين که در غار حرا اعمال عبادي پيامبر چگونه بود و از چه ديني پيروي مي کرد، با آن چه گفتيم، پاسخ اين پرسش نيز روشن مي شود که حضرت به دين خود عمل مي کرد.
پي‌نوشت‌ها:
1. بحارالانوار، ج 18، ص 271.
2. بقره (2)آيه 144 - 143.
3. استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن ،ج 3، ص 73 به بعد.
4. نحل(16)آيه 123.
5. انعام(6) آيه 161.
6. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي (تهران، اسلاميه، چاپ 3، 1388 ق)، ج 2، ص 17.
7. آيت الله محمد مظفري، پرسش‏ها و پاسخ‏ها (قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق) ص 12.
8. بحارالانوار، ج 8، ص 276.
9. همان، ج 18، ص 266.
10. همان، ص 278.
11. مريم (19)آيه 12 و 13.
12. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
13. همان، ص 200.
14. محمد حسين مظفر، کتاب علم امام (ع)، ترجمه محمد آصفي ، ص 76 به بعد.

با سلام و عرض خسته نباشید. مسافری که به منزل پدر یا مادر خود، در مسافت دور می رود، نمازش شکسته می شود یا خیر؟ وهمچنین نماز همسر وی که با اوست چه طور؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اگر متولد و بزرگ شده همان جا بوده و قبلا وطن او بوده، تا اعراض نکرده، هر وقت به وطن قبلي خود برمي گردد، نمازش کامل است، ولي اگر اعراض کرده باشد و يا محل زندگي پدر و مادر وطن ايشان نبوده، در آن جا نماز شکسته است و روزه صحيح نيست، مگر قصد ماندن ده روز بکند. در مورد همسر وي نيز همين طور است. اگر آن جا وطن قبلي همسر نبوده، نمازش شکسته است (ممکن است در يک مکان نماز همسر شکسته باشد، ولي نماز خود او کامل باشد ).(1)

1 . آيت الله مکارم ،توضيح المسايل ،م 1163.

با سلام و خسته نباشید. اگر پدر یا مادر مالی را به فرزند خود ببخشند، خمس به آن تعلّق می گیرد یا خیر؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
بنا به احتياط واجب اگر از مخارج سال زياد بيايد، خمس دارد. (1)

پي نوشت:
1. توضيح المسائل ،1477.

صفحه‌ها