پرسش وپاسخ

من 33 سال سن دارم و دارای سه فرزند هستم. فرزند بزرگ من 8 ساله و پسر است. در بسیاری از موارد با گستاخی جواب می دهد.همیشه خود را با خواهر کوچکتر از خود که حدود یک سال از او کوچکتر است مقایسه می کند.علاقه عجیبی به نقاشی دارد و بهمین دلیل او را در کلاسهای نقاشی ثبت نام نموده ام .خیلی دوست دارم به حفظ و یادگیری قران علاقمند گردد خیلی هم او را تشویق کرده ام ولی بعد از مدت کوتاهی از این کار سر باز میزند. در تمیز کردن اتلق خود بسیار کاهل است و نامرتب است .لطفا مرا راهنمایی نمایید. با تشکر فراوان

پاسخ:
با سلام و تشكر از اعتماد شما نسيت به مركز.
مقابله با بدرفتاري يكي از تلاش‌هاي بزرگ روانشناسان را به خود اختصاص داده است. به عنوان نخستين اصل والدين در هر صورت بايد به ياد داشته باشند كه از تنبيه بدني به منظور خاموش سازي بدرفتاري كودك خود استفاده نكنند. اصل دوم آن ‌است كه هرگز كودك را مورد توهين و سرزنش قرار ندهند.
به جز اين موارد كه حتماً آسيب‌زا هستند، برخي فنون هستند كه كاملاً قابليت تغيير رفتار را در خود دارند و داراي مشكلات آن نيز هستند. محروميت كودك و بي‌توجهي انتخابي دو روش كاملاً مناسب هستند كه در آن ها مادر كودك را از ارتباط با خود به عنوان ارزنده‌ترين شيء جهان هستي كودك محروم مي‌كند. اما فراموش نكنيد كه در موارد پرخاشگري شديد كودك نمي‌توانيد به تنهايي موفق شويد و لازم است با مراجعه به روانشناس كودك را مورد سنجش قرار دهيد.
اگر تمايل به ترک بدرفتاري فرزندتان را داريد، مي‌توانيد با استفاده از برخي فنون به کنترل رفتار او بپردازيد. اين مسأله نياز به به کارگيري دسته اي فنون و مهارت ها را دارد که با مراجعه به روانشناس مي‌توانيد آن را فرا بگيريد.
هرگز در برابر بدرفتاري فرزند خودتان از خود واکنش خشم و ناراحتي نشان نداده، بلکه تنها احساس خودتان را با لحني ملايم اما قاطعانه براي او بازگو نماييد. بنابراين لازم است از بدرفتاري متقابل پرهيز نماييد . در برابر بدرفتاري كودكتان به بدرفتاري نپردازيد چرا كه در اين صورت مجوز انجام آن را صادر كرده ايد. علاوه بر آن، اين واكنش انسان را ضعيف نشان مي‌دهد و انسان بيش تر به هم مي ريزد.بنابراين كودك به بدرفتاري بيش تر تحريك و تشويق مي‌شود.
با استفاده از يک عبارت که داراي سه قسمت است، ابتدا به توصيف-نه قضاوت- رفتار كودك پرداخته ، بعد محدوديت يا احساسي را که براي شما پديد مي‌ آورد، بازگو نموده ، سپس به طور قاطعانه از او بخواهيد که به رفتار خود پايان داده يا لااقل در برابر شما به آن پايان دهد.
مي‌توانيد براي اعمال محدوديت به طور موقت به آن ها بي توجهي کنيد . سپس در صورتي که آن ها علت را جويا شدند، از جملات سه قسمتي استفاده کنيد. هرگز خودتان را در انزوا قرار ندهيد . خودتان را به خاطر بدرفتاري آن ها محدود نسازيد.
هرگز قهر نکنيد چون قهر پاسخي يکسان را در برابر رفتار خوب و بد فرزندتان ارايه مي‌دهد. بنابراين هر گاه كودك لطفي در حق شما انجام مي‌دهد ،بلافاصله به صورت کوتاه اما نه چندان توجه آميز به تشکر متقابل از او بپردازيد؛ هرگز براي خاموش سازي بدرفتاري كودك تان به او باج ندهيد . به تمجيد از او به عنوان يك فرد بدرفتار نپردازيد. بنابراين استفاده از روش بي توجهي انتخابي كه در ابتدا توضيح داده شد، کاملاً مناسب است.
هيچ گاه به كودك خود نگوييد كه هر چه مي‌خواهي گريه كن اما من هيچ چيزي به تو نمي‌دهم! اين كار باعث افزايش كينه و خصومت در كودك خواهد شد. همچنين لازم است او را تهديد نكنيد و فقط بي‌توجه بمانيد. در پايان چنانچه تمايل داشته باشيد مي‌توانيد با شماره 09640 تماس بگيريد و راهنمايي لازم را دريافت داريد.

من دارای فوق لیسانس مهندسی شیمی هستم. بسیار تمایل دارم در مسائل دینی تحصیل کنم ولی نمیدانم روش آن چیست و آیا می توان از اول در علومی مانند اخلاق تحصیل کرد؟ آیا روش تحصیل غیر حضوری در این رشته ها وجود دارد؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
شما برادر عزيز بايد هدف تان را نسبت به تحصيلات حوزوي بسيار شفاف کنيد. اگر هدف تان رسيدن به کمال اخلاقي است، مي توانيد در کنار تحصيلات دانشگاهي خودتان از طريق منابع مانند کتب اخلاقي، راديو معارف و استفاده از سخنراني‌هاي اساتيد اخلاق اين خلأ و کمبود اخلاقي را جبران کنيد. دانشکده دار الحديث رشته اي قرآني و حديثي به صورت مجازي دارد که مي توانيد از آن استفاده کنيد . اما اگر قصدتان ادامه تحصيل در حوزه است ، حوزه برنامه غير حضوري ندارد.با اتمام دوره تحصيل دانشگاه مي‌توانيد در دوره مخصوصي که براي فارغ التحصيلان دانشگاه در مدرسه معصوميه حوزه علميه قم تشکيل شده ،شرکت کنيد .در اين مدرسه براي فارغ التحصيلان دانشگاه برنامه خاصي قرار داده‌اند تا سريع تر از بقيه طلاب، دروس حوزوي را فرا بگيرند. مجله‌اي به نام «خشت اول» چاپ شده که درباره طلابي است که پس از اخذ مدارک دانشگاهي وارد حوزه شده‌اند. اين مجله را بخوانيد و تا با آگاهي از شرايط و فرصت‌ها و تنگناها و چالش انتخاب خوبي داشته باشيد.
موفق باشيد.

انسان كيست و ذات و روح و ماهيت چه فرقي با هم دارند و منظور ما از "من" در اينكه مثلا ميگوييم "روح من " يا "جسم من" و يا حتي "ذات من" و ... چيست؟ با تشكر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
درباره چيستي انسان ممکن است نکته‌هاي بسياري قابل طرح باشد، و از سوي انسان موجود شگفت انگيز است که انديشمندان همواره در شناخت او دشواري هاي بسيار داشته و احيانا از شناخت کنه حقيقت آن اظهار عجز نموده است و از اين روست که گفته شده: بي‌ترديد اين مسئله ژرفاي بسيار عميقي دارد، به همين دليل درباره آن، نظرهاي متفاوتي وجود دارد و جهت دشواري مسئله آن است که انسان به دليل خصيصه ذاتي و روحي که دارد همانند ساير موجودات يک مقام و هويت مشخص و درجه‌اي معين وجودي ندارد، بلکه داراي مقامات و درجات متفاوت است که نسبت به هر درجه از وجود او مي‌توان تغيير و تعريف خاصي از آن ارائه داد، و اين سبب شده که درک حقيقت و فهم هويت واقعي انسان بسيار دشوار و مشکل گردد و آنچه اظهار شده يا مي‌شود در واقع يک اجمال از هويت اوست و نه شناخت و تعريف واقعي (1) و در عين حال تعريف مشهوري که حکما از انسان ارائه داده اين است که او حيوان ناطق است يعني موجودي است که داراي احساس و اراده که توان درک امور کلي و مفاهيم عقلاني را دارد. ولي اين تعريف يک شناخت اجمالي از انسان به دست مي دهد و حقيقت هويت او را به طور روشن مشخص نمي‌سازد. گفتني است که به دليل فراز و فرودهاي فرايند حرکت آدمي گاهي است که او بر اثر عقايد و اعمال نيک به مقام خلافت الهي بار مي يابد که فلسفه اصلي خلقت آدمي همين مسئله است. وگاهي بر اثر اعمال ناشايست به گونه اي از مسير انسانيت منحرف و از کمال آدميت ساقط مي‌شود که به گفته قرآن از چهار پايان هم پست تر مي‌شود. (2) در هر صورت انسان در واقع موجود ناشناخته است. تفصيل اين بحث را در کتاب «انسان شناسي از ديدگاه امام خميني» (3)ملاحظه بفرماييد.
اما درباره اين که تفاوت ذات، روح و ماهيت انسان چيست ومراد از «من» که انسان همه چيزي خود را به آن نسبت مي‌دهد چيست؟ بايد گفت: واژه ذات و ماهيت در واقع دو کلمه مترادف است که به جاي همديگر به کار مي رود و مراد از ماهيت همان چيزي است که در فارسي به «چيستي» ياد مي‌شود و چيستي انسان همان است که حکما گفته‌اند: انسان حيوان ناطق است. (4)
اما درباره واژه «من» بايد گفت: مراد از من روح آدمي است لذا گفته: انسان موجود دو ساحتي است يکي ساحه آن بدن او و ساحه ديگر حقيقتي است که از آن «به من» يا «خود» تعبير مي‌شود و در آموزه هاي ديني روح ناميده شده. (5)
بنابراين اين که احيانا گفته مي شود: روح من، اين تعبير مسامحي است وگرنه روح همان من است اما تعبيرات ديگر که در پرسش اشاره شده مثل ذات من، جسم من و مانند آن از اين باب است که حقيقت انسان با روح اوست از اين رو همه را وقتي به خود نسبت مي دهد کلمه من را که مراد همان روح است به کار مي‌برد.
پي نوشت‌ها:
1- نتايج کلامي حکمت صدرايي، ص 202
2- اعراف (7) آيه 174
3- نشر موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني
4- مصباح، تعلقه علي نهايه الحکمه ص 22
5- ر. ک: آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 213

در عصر حاضر چه كارهايي بر ما شيعيان لازم است؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
شيعيان واقعي در عصر غيبت بايد اين کارها را انجام و اين صفات را دارا باشند:
1- اطاعت از دستورهاي ديني و پرهيز از گناهان،‌ تقوا را سرلوحة زندگي قرار دادن، پرهيز از اعمالي كه خلاف رضاي آنان است.
حضرت در اين زمينه مي‌فرمايد: «هر يك از شما بايد به آن چه كه به وسيلة آن به دوستي ما نزديك مي‌شود، عمل كند، و از آن چه موجب ناخشنودي و غضب ما مي‌شود، پرهيز نمايد».(1)
2- انتظار فرج.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «با فضيلت‌ترين اعمال امتم انتظار فرج است».(2)
3- دعا براي سلامتي و فرج حضرت ولي عصر(ع)، مانند خواندن دعاي فرج و دعاي عهد و ندبه.
4- صدقه براي حفظ وجود حضرت.
5- غمگين شدن به خاطر غيبت آن جناب.
6- انجام حج و عمره به نيابت حضرت.
7- برخاستن به جهت تعظيم هنگام شنيدن اسم مبارك «قائم»(ع).
8- دعا براي خود كه از شرّ فتنه‌ها در امان باشيم، نيز خواندن دعاي «اللهم عرّفني نفسك...».
9- استغاثه به آن جناب و استمداد از وجودش به هنگام گرفتاري ها.(3)
10- تأسيس حكومت اسلامي و حفظ آن، چرا كه اجراي دستور و احكام نوراني اسلام در زمان غيبت از مسلمانان خواسته شده است و پياده نمودن برنامه‌هاي اجتماعي اسلام بدون تشكيل حكومت اسلامي ممكن نمي‌باشد.(4)
11- عمل به فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر، كه با رعايت آن ريشه‌هاي فساد قطع شده و زمينه حكومت جهاني دادگستر جهان فراهم مي‌گردد.
انتظار ظهور منجي هيچ گاه به حقيقت نمي‏پيوندد مگر در صورتي که سه عنصر اساسي در آن محقّق گردد:
1 - عنصر عقيدتي:
منتظر بايد ايمان راسخي به حتمي بودن ظهور منجي و نجات‏بخشي او داشته باشد.
2 - عنصر نفساني: منتظر بايد در حالت آمادگي دائمي به سر ببرد.
3 - عنصر عملي و سلوکي: منتظر بايد به قدر استطاعت خود در سلوک و رفتارش زمينه‏هاي اجتماعي و فردي را براي ظهور منجي فراهم نمايد.
با نبود هر يک از اين سه عنصر اساسي، انتظار حقيقتاً معنا پيدا نمي‏کند.(5)
پي‌نوشت‌ها:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 176.
2. لطف الله صافي، منتخب الاثر، ص 629، حديث 5.
3. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال ، ص 483.
4. ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 264.
5 . موعود شناسي ،علي اصغر رضواني ، ص 85-86.

دلايل عقلي براي حقانيت پيامبر(ص)؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دليل عقلي در جزئيات جاري نمي شود و بايد امري کلي باشد تا برهان عقلي در مورد آن جاري شود. در مورد اصل نبوت مي توان دلايل عقلي اقامه كرد اما در مورد حقانيت نبوت شخص پيامبر اسلام يا هر پيامبر ديگر نمي توان دليل عقلي اقامه كرد، زيرا اقامه دليل عقلي در جزئيات معنا ن دارد و فقط دركليات اقامه مي شود.
نبوت پيامبران به صورت عام (نبوت عامه) از سه طريق قابل اثبات است:
الف - معجزه‏اى كه همراه با دعوى نبوت آورده مى‏شود;
ب - گردآورى قرائن و شواهد، كه به صدق دعوى او گواهى مى‏دهند;
ج - تصديق پيامبر پيشين.
نبوت پيامبر اسلام (نبوت خاصه)را مى‏توان از هر سه راه فوق اثبات كرد، كه ما به صورت فشرده آنها را بيان مى‏كنيم.
ما در اين جا به كمك هفت اصل نبوت و پيامبري حضرت محمد را اثبات مي نماييم:
اصل اول
قرآن يا معجزه جاودان
تاريخ قطعى گواهى مى‏دهد كه پيامبر اسلام دعوت خود را با معجزات گوناگون مطرح ساخته ، ميان اين معجزات، حضرت روى يكى از آنها - كه در حقيقت معجزه جاودان اوست - تاكيد اساسى داشت: قرآن كريم .
پيامبر اسلام نبوت خويش را با آوردن اين كتاب آسمانى اعلان نموده و جهانيان را به مقابله با آن دعوت كرد، و به رغم تحدى آشكار و قاطع قرآن، هيچ كس نتوانست در عصر بعثت مانند آن را بياورد. امروز نيز پس از گذشت قرن ها، قرآن همچنان تحدى خود را اعلان كرده و مى‏گويد: ‹‹لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون‏بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (اسراء/88)؛بگو اگر انس و جن دور هم گرد آيند كه كتابى مانند اين قرآن بياورند، نمى‏توانند نظير آن را بياورند، هرچند برخى از آنان به برخى ديگر يارى رسانند». قرآن در اينجا در مقام تحدى مى‏گويد:اى پيامبر، بگو اگر مى‏توانند كتابى مثل اين قرآن بياورند، و در جاى ديگر به كمتر از اين حدنيز تنزل فرموده و مى‏گويد: بگو اگر مى‏توانند، مانند ده سوره و حتى يك سوره از سوره‏هاى قرآن را بياورند.
‹‹قل فاتوا بعشرسور مثله مفتريات›› (هود/13).
‹‹قل فاتوا بسورة من مثله›› (بقره/23).
مى‏دانيم كه، دشمنان اسلام در طول 15 قرن كه از پيدايش اين دين مى‏گذرد، براى ضربه زدن به اسلام از هيچ تلاشى فروگذار نكردند، حتى از اتهام پيامبر اسلام به سحر و جنون و مانند آن باز ننشستند،ولى هرگز نتوانستند از پس مقابله با قرآن برآيند. امروز نيز همه نوع فكر و انديشه و ادوات را در اختيار دارند ولى توان پاسخگويى به اين تحدى قاطع و آشكار قرآن را ندارند، و اين خود گواه آن است كه قرآن، چيزى فوق سخن انسان است.
اصل دوم
پيامبر گرامى معجزات گوناگونى داشت، كه شرح آن در كتب تاريخ و حديث ضبط شده است. اما در آن ميان، معجزه جاويدان او كه در تمامى ادوار مى‏درخشد، قرآن كريم است . سراينكه رسول گرامى اسلام با چنين معجزه‏اى از ديگر پيامبران امتياز يافته، اين است كه آئين او، آئينى خاتم و جاودانه است. آئين جاودانه نياز به معجزه‏اى جاودان دارد تا در هر عصر و نسلى برهان قاطع نبوت باشد. افراد بشر در طول قرون بتوانند بدون مراجعه به اقوال ديگران مستقيما به آن مراجعه كنند.
قرآن از جهات مختلفى جنبه اعجاز دارد، كه بحث گسترده درباره يكايك آنها از گنجايش اين رساله بيرون است و ما به طور فشرده آنها را يادآور مى‏شويم:
در روز نزول قرآن، نخستين چيزى كه چشم جهان عرب و استادان سخن و بلاغت را گرفت، زيبايى كلمات، شگفتى و تازگى تركيب، و برترى معانى قرآن بود كه از مجموع آن به فصاحت و بلاغت تعبير مى‏آورند. اين ويژگى بر عرب آن روز (و امروز) كاملا مشهود بوده و از همين رو پيامبر گرامى با تلاوت پى‏درپى آيات قرآن و دعوت مكرر به تحدى، قهرمانان عرصه سخن و استادان بلاغت را به خضوع و خشوع وامى‏داشت و وادارشان مى‏كرد كه در برابر عظمت كلام او انگشت‏حيرت به دندان گرفته، و به فوق بشرى بودن آن اذعان كنند.
وليد بن مغيره، استاد سخن و شعر قريش، پس از شنيدن آياتى چند از پيامبر اكرم درباره آن چنين داورى كرد:«به خدا سوگند، ‏اكنون از محمد سخنى شنيدم كه نه به سخن انسان ها، و نه به سخن جنيان مى‏ماند. سخنى است داراى شيرينى و زيبايى خاص. شاخه‏هاى كلام وى پربار، و ريشه آن پربركت است; سخنى است والا كه هيچ سخنى برجسته تر از آن نيست، يعنى هرگز قابل رقابت نمى‏باشد». (1)

تنها وليد بن مغيره نيست كه در برابر جمال ظاهرى و شكوه معنوى قرآن سر تعظيم فرود آورده است، بلكه ديگر بلغاى عرب نيز نظير عتبة بن ربيعة و طفيل بن عمرو نيز اظهار عجز كرده و به اعجاز ادبى قرآن اعتراف كرده‏اند. البته، عرب جاهلى به علت پايين بودن سطح فرهنگ خويش، از قرآن جز اين جنبه از اعجاز را درك نمى‏كرد، اما زمانى كه اسلام، خورشيدوار، بر ربع مسكون جهان تابيد، متفكران جهان به غور و تامل در آيات بلند اين كتاب پرداخته و علاوه بر جهات ادبى، از جهات ديگر قرآن نيز كه هر يك مستقلا گواهى روشن بر ارتباط آن با عالم قدس است‏بهره گرفتند و در هر عصر، نكته‏هايى تازه از حقايق بى‏پايان آن آموختند، كه اين رشته همچنان ادامه دارد....
اصل سوم
در اصل پيش، اعجاز ادبى قرآن را به اختصار بيان كرديم. اكنون برآنيم كه به طور فشرده به جلوه‏هاى ديگرى از اعجاز قرآن اشاره كنيم. اگر اعجاز ادبى قرآن، تنها براى كسانى قابل درك است كه در زبان عربى مهارت كافى داشته باشند، خوشبختانه ديگر جلوه‏هاى اعجاز قرآن براى ديگران نيز قابل فهم است.
الف - آورنده قرآن، يك فرد امى و درس ناخوانده است; نه مدرسه‏اى رفته، نه در برابر استادى زانو زده، و نه كتابى را خوانده است: ‹‹ماكنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون (عنكبوت/108)؛ پيش از اين نه كتابى مى‏خواندى و نه با دست چيزى مى‏نوشتى، كه اگر غير از اين بود باطل گرايان [در حقانيت رسالت تو] ترديد مى‏كردند.
پيامبر اين آيه را بر مردمى تلاوت كرد كه از كارنامه زندگى او كاملا مطلع بودند. اگر وى سابقه تحصيل داشت، او را در اين ادعا تكذيب مى‏كردند. اگر مى‏بينيم برخى او را متهم مى‏كردند كه «قرآن را بشرى به وى مى‏آموزد» (2) اين تهمت نيز بسان ديگر تهمت ها كاملا بى‏اساس بود، چنان كه قرآن اين اتهام را رد كرده :«آن كس كه مى‏گويند قرآن را به پيامبر آموخته، از غير عرب است، در حالي كه زبان قرآن زبان عربى فصيح است. (3)
ب - قرآن طى مدت بيست و سه سال در شرايط گوناگون (صلح و جنگ، سفر وحضر، و...) توسط پيامبر
تلاوت شده است. طبيعت‏ چنين سخن گفتنى ايجاب مى‏كند كه در گفتار گوينده نوعى دوگانگى بلكه چندگانگى پيش آيد. مؤلفانى كه كتاب خود را در شرايطى يكسان و با رعايت اصول هماهنگى مى‏نويسند، چه بسا دچار اختلاف و ناهماهنگى در كلام مى‏شوند، چه رسد به كسانى كه سخنى را به تدريج، و در اوضاع و احوال مختلف، القا مى‏كنند.
در خور توجه است كه قرآن كريم درباره موضوعات گوناگون از الهيات، تاريخ، تشريع و قانونگذارى، اخلاق، طبيعت و غيره سخن گفته، در عين مجموعه آن وى از سر تا به بن داراى عالي ترين نوع هماهنگى و انسجام از نظر محتوا، و سبك سخن گفتن است. قرآن خود اين جنبه از اعجاز را يادآور شده :‹‹افلا يتدبرون القرآن و لو كان‏من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا› (نساء/82)؛ آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند؟ اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار مى‏يافتند.
ج - قرآن كريم، فطرت ثابت انسان را مدنظر قرار داده و بر اساس آن قانونگذارى كرده است. در نتيجه اين بينش اساسى، به همه ابعاد روح و زواياى حيات انسان توجه كرده و اصولى كلى را، كه هرگز كهنگى و زوال نمى‏پذيرد، يادآور شده است.
از ويژگي هاى قوانين كلى اسلام آن است كه در شرايط گوناگون و محيط هاى مختلف قابل اجراست، و مسلمانان زمانى كه بر بخش عظيمى از جهان دست‏يافته بودند، در پرتو همين قوانين، قرن ها جوامع بشرى را با قدرت و عظمت اداره كردند. امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «ان الله لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله في كتابه و بينه لرسوله و جعل لكل شي‏ء حدا و جعل عليه دليلا؛ (4) خداوند هيچ چيزى را كه مردم به آن نيازمندند وانگذارده مگر اينكه در كتاب خود از آن سخن گفته و براى رسول خود حكمش را توضيح داده ، و براى هر چيزى حدى، و براى هر حدى دليلى معين كرده است.
اصل چهارم
د - قرآن در آيات مختلف به مناسبت هاى گوناگون اسرار جهان آفرينش را كه بشر آن روز از آن آگاهى نداشت‏بيان كرده است، وكشف اين اسرار براى فرد درس نخوانده كه در يك جامعه بى‏خبر از همه چيز زندگى مى‏كند، جز از طريق وحى امكان پذير نيست. كشف قانون جاذبه از افتخارات علم جديد به شمار مى‏رود و اينك استوارى كاخ آفرينش را برپايه آن تفسير مى‏كنند. قرآن در جمله بسيار كوتاهى پرده از اين قانون برداشته و مى‏فرمايد:‹‹الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها›› (رعد/2) خدايى كه آسمان ها را بدون ستون مرئى برافراشته است.
كشف قانون زوجيت عمومى يكى ديگر از دست‏آوردهاى علم جديد است، و قرآن كريم در روزگارى كه كمترين اطلاعى در اين باره موجود نبود از آن خبر داده:‹‹و من كل شي‏ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون›› (ذاريات/49): از هرچيزى جفت آفريديم، باشد كه متذكر شويد.
نمونه‏هاى ديگر كه در كتاب هاى تفسير وكلام يا دائرة المعارف بيان شده‏اند.
ه - قرآن پيش از وقوع برخى حوادث، قاطعانه از آنها خبر داده و گزارهاى وى نيز دقيقا به وقوع پيوست است. نمونه‏هاى اين امر زياد است كه تنها به يك مورد آن اشاره مى‏كنيم: روزى كه روميان خداپرست مسيحى، مغلوب ساسانيان آتش‏پرست گرديدند; مشركان عرب اين ماجرا را به فال نيك گرفته و گفتند مانيز بر خداپرستان جزيرة العرب (مسلمانان) پيروز خواهيم شد. قرآن در آن موقع قاطعانه خبر داد:‹‹غلبت الروم × في ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون× في بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المؤمنون››.(روم/1-4): روميان در نزديك ترين زمين (به ديار عرب) مغلوب شدند،و آنان پس از اين شكست، در مدت كمى (ميان سه تا نه سال) بر حريف پيروز خواهند شد. چيزى نگذشت كه اين پيشگويى به وقوع پيوست، و همزمان هر دو گروه خداپرست (مسيحيان روم و مسلمانان عربستان) بر دشمنان خويش (ايران ساسانى و مشركان قريش) پيروز شدند. از اين جهت در ذيل آيه از سرور و شادمانى مؤمنان سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد:‹‹يومئذ يفرح المؤمنون›› زيرا اين دو پيروزى همزمان رخ دادند.
و - قرآن زندگانى پيامبران و امت هاى پيشين را در سوره‏هاى مختلف با تعبيرهاى گوناگون بيان كرده است. اين سرگذشت ها در كتب عهدين (تورات و انجيل)نيز وارد شده است، ولى به هنگام مقايسه روشن مى‏شود كه قرآن يكسره وحى الهى است، ولى آنچه در عهدين آمده، از دستبرد تحريفگران مصون نمانده است.در گزارش قرآن از زندگى پيامبران، كوچك ترين مطلبى بر خلاف عقل و فطرت بى‏تناسب با مقام والاى پيامبران وجود ندارد، در حالي كه در قصص عهدين اين نوع نارسايي ها فراوان است.در اين زمينه تنها مقايسه ميان قرآن با عهدين در مورد سرگذشت آدم كافى است.
اصل پنجم

گردآورى قرائن و شواهد از امورى است كه مى‏تواند صدق دعوى پامبران را اثبات كند. در اينجا برآنيم كه به طور فشرده، به قرائنى كه بيانگر صحت دعوى پيامبر اسلام است اشاره كنيم. اين قرائن عبارتند از:
الف - سوابق زندگى پيامبر : مردم قريش پيامبر اسلام را پيش از مبعوث شدن به رسالت، محمد «امين‏» خوانده و اشياى گرانبها را نزد او به امانت مى‏گذاشتند. زمانى كه در تجديد بناى كعبه براى نصب حجرالاسود ميان چهار قبيله اختلاف رخ داد، همگان پذيرفتند كه اين كار را عزيز قريش، يعنى پيامبر انجام دهد. زيرا او مردى امين و پاكدامن است. (5)
ب - وارستگى از آلودگي هاى محيط: پيامبر اسلام در محيطى پرورش يافته بود كه در آن جز بت‏پرستى، قماربازى، زنده به گور كردن دختران، خوردن مردار وخون،و ستم و يغماگرى حاكم نبود. در چنين محيطى او انسانى والا بود كه به هيچ‏وجه آلوده به اين گونه رذايل عقيدتى واخلاقى نشد.
ج - محتواى دعوت: وقتى به محتواى دعوت پيامبر مى‏نگريم ،مى‏بينيم وى مردم را درست‏بر ضد آنچه كه در محيط وى رواج داشت ،فرا مى‏خواند. آنها بت‏پرست‏بودند، او به توحيد دعوت كرد; معاد را انكار مى‏كردند، او ايمان به معاد را شرط اسلام شمرد; دختران را زنده به گور كرده و براى زن كم ترين ارزشى قائل نبودند، اما او كرامت انسانى را به زن بازگرداند، ربا خوار و ثروت اندوز بودند، او از رباخوارى وتكاثر نهى نمود. ميگسارى و قمار رايج‏بود، او اين امور را كردار شيطانى ناميد و اجتناب از آن را فرض دانست....
د - ابزار دعوت: وسايل و ابزارى كه پيامبر براى نشر دعوت خود از آن كمك گرفت، كاملا انسانى و اخلاقى بود. حضرتش هرگز از روش هاى ضد انسانى همچون بستن آب بر دشمن و آلوده كردن آن، بريدن درختان و غيره كمك نگرفت. بلكه توصيه مى‏كرد به زنان و كودكان و پيرمردان آزار نرسانند، درختان را قطع نسازند، و پيش از اتمام حجت‏به دشمن، جنگ را شروع نكنند. از منطق‏ماكياوليستى «هدف، كاربرد هرگونه وسيله را مجاز مى‏سازد» بيزار بود .در جنگ خيبر، پيشنهاد يكى از يهوديان را براى به زانو درآوردن دشمن از راه مسموم كردن آب آنها نپذيرفت.تاريخ زندگانى وى، سرشار از برخوردهاى كريمانه با دشمنان است.
ه - شخصيت و خصال گروندگان: ملاحظه روحيات، افكار و رفتار كسانى كه به پيامبر ايمان آورده‏اند ،مى‏تواند پايه صدق گفتار او را روشن سازد. بديهى است هرگاه دعوت كسى در انسان هاى ممتاز جامعه مؤثر افتد، نشانه صدق و حقانيت دعوت اوست، ولى هرگاه افراد دنياپرست دور وى را بگيرند، نشانه ضعف ادعاى او خواهد بود. در ميان گروندگان راستين به پيامبر اسلام انسان هاى والايى مانند امير مؤمنان على عليه السلام، جعفر بن ابى طالب، سلمان، ابوذر، بلال، مصعب، ابن مسعود، مقداد و عمار را مى‏بينيم كه تاريخ به خصايل انسانى و زهد و تقوى و جهاد و ايثار و پاكى و درستى آنان اعتراف دارد.
و - تاثير مثبت در محيط، و پى‏ريزى يك تمدن عظيم و با شكوه: پيامبر در مدت بيست و سه سال، وضع جزيرة العرب را دگرگون ساخت. آن حضرت از انسان هاى يغماگر افرادى امين، و از افراد بت پرست موحدانى فرهيخته و پا برجا تربيت كرد كه نه تنها تمدنى با شكوه را در محيط سكونت‏خود برپا ساختند، بلكه تمدن بى‏نظير اسلامى را به مناطق ديگر نيز گسترش دادند. جعفر بن ابى طالب عليمها السلام، از مسلمانان صدر اسلام، بر همين نكته مهر تاكيد نهاد و در جواب سؤال فرمانرواى حبشه چنين گفت:
«اى فرمانروا، خدا در ميان ما پيامبرى را برانگيخت كه ما را از بت‏پرستى و قمار باز داشت .به نماز و زكات، دادگرى و نيكوكارى، و كمك به خويشاوندان امر فرمود . از فحشا و منكر و ستم نهى كرد». (6)
اين قرائن و نظاير آنها مى‏تواند ما را به صدق گفتار پيامبر اسلام وحقانيت مرام وى رهنمون گردد. قطعا فردى با اين خصوصيات، در ادعاى نبوت و ارتباط با جهان غيب، صادق بوده است، چنانكه قرائن ديگر نيز دقيقا مؤيد اين مطلب است.
اصل ششم
تصديق پيامبر پيشين: يكى از راه هاي اثبات دعوى نبوت، تصديق پيامبر پيشين است. زيرا فرض اين است كه نبوت پيامبر پيشين با دلايل قطعى ثابت‏شده، گفتار او مى‏تواند سندى قاطع بر استوارى نبوت بعدى قلمداد شود. از برخى آيات قرآن استفاده مى‏شود كه اهل كتاب، پيامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مى‏شناختند، يعنى نشانه‏هاى نبوت وى در كتب آسمانى آنان بيان شده است.پيامبر اسلام مدعى اين معنا شد و كسى نيز او را تكذيب نكرد:
‹‹الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم وان فريقا منهم ليكتمون الحق وهم يعلمون›› (بقره/146):كسانى كه به آنان كتاب داده‏ايم (يهود و نصارى) پيامبر را بسان فرزندان خود نيك مى‏شناسند و گروهى از آنان، با آنكه حقيقت را مى‏دانند، آن را پنهان مى‏كنند.
پيامبر اسلام مدعى گشت كه عيسى عليه السلام درباره او بشارت داده و گفته : شما را به آمدن پيامبرى پس از خود نويد مى‏دهم كه احمد نام دارد:‹‹ومبشرا برسول‏ياتي من بعدي اسمه احمد›› (صف/6) و اهل كتاب اين ادعا را انكار نكردند، هرچند از اظهار حقيقت نيز سرباز مى‏زدند.
انجيل با آن كه قرن هاست دستخوش تحريف شده، در انجيل يوحنا (فصل هاى 14، 15،16) پيش‏بينى مسيح از آمدن شخصى به نام «فارقليطا» ( ستوده‏9 محمد) وجود دارد كه پژوهندگان مى‏توانند به آن مراجعه كنند. (7)
اصل هفتم
معجزات پيامبر منحصر به قرآن نبوده ، بلكه حضرت گاه در مناسبت هاى مختلف به منظور اقناع مردم دست‏به اعجاز مى‏زد. د راين زمينه بايد خاطرنشان ساخت كه محاسبه عقلى وجود معجزاتى غير از قرآن را در زندگانى پيامبر اكرم ثابت مى‏كند: پيامبر براى حضرت و براى حضرت مسيح نيز 5 معجزه را متذكر مى‏شود. (9) آيا مى‏شود پذيرفت پيامبر اسلام، كه خود را برتر از پيامبران گذشته و خاتم آنان مى‏شمرد، با نقل اين همه معجزات گوناگون براى پيامبران قبلى، تنها يك معجزه داشته باشد؟! آيا مردم، با توجه به صدور آن همه معجزات از پيامبران پيشين، تمناى معجزات مختلف از پيامبر نداشتند و به ديدن يك معجزه از وى اكتفا مى‏كردند؟!
وانگهى قرآن معجزات متعددى را براى پيامبر ذكر كرده است كه ذيلا بدانها اشاره مى‏كنيم:
الف - شق القمر:
زمانى كه مشركان ايمان خود را منوط به دو نيم شدن ماه به اشاره پيامبر دانستند، حضرت به اذن الهى اين كار را انجام داد، چنان كه قرآن مى‏فرمايد: ‹‹اقتربت الساعة× وانشق القمر×و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر›› (قمر/1-4): رستاخيز نزديك شد، و ماه به دو نيم گشت، اگر آيتى (معجزه‏اى) را ببينند روى برگردانده و مى‏گويند سحرى است مستمر. ذيل آيه كاملا گواه آن است كه مقصود از آيه، شكافتن ماه در روز رستاخيز نيست، بلكه مربوط به عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است.
ب - معراج - پيامبر اكرم در يك شب از مسجد الحرام در مكه به مسجد اقصى در فلسطين، و از آنجا به جهان بالا رفت‏سيرى چنين عظيم در زمانى آن‏سان كوتاه، از ديگر معجزات پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم است كه در قرآن نقل شده است، و قدرت الهى بالاتر از آن است كه عوامل طبيعى مانع از عروج فرستاده وى به عالم بالا باشد. (10)
ج - مباهله با اهل كتاب - پيامبر براى اثبات حقانيت‏خود عده‏اى از اهل كتاب را به مباهله دعوت كرد و گفت‏بياييد تا خود، فرزندان و زنانمان به مباهله برخيزيم. مسلم است كه مباهله به نابودى يكى از دو طرف منتهى مى‏شد ولى او آمادگى خود را اعلان كرد و در نتيجه آن گروه از اهل كتاب، با مشاهده قاطعيت و استوارى پيامبر اسلام و اينكه وى عزيزترين كسان خويش را بى‏پروا به عرصه مباهله آورده است، عقب‏نشينى كردند. و تن به قبول شرايط پيامبر دادند. (11)
در اخبار از غيب قبلا يادآور شديم كه حضرت مسيح از غيب خبر مى‏داد. (12) پيامبر گرامى اسلام نيز از طريق وحى از غيب خبر مى‏داد كه يكى از آنها پيروزى روميان بر ايرانيان (13) و ديگرى فتح مكه (14) بود.
اينها يك رشته معجزاتى است كه ذكر آن در خود قرآن آمده است. افزون بر اين، مورخان و محدثان اسلامى معجزات بسيار ديگرى براى آن حضرت نقل كرده‏اند، كه مجموع آنها از تواتر اجمالى برخوردار است.

پى‏نوشت‏ها:
1. مجمع البيان،ج 5،ص387.
2و 3. نحل،آيه103.
4. كافى،ج1،ص59.
5. سيره ابن هشام، ج1،ص209.
6. همان ص‏359و 360.
7. در اين باره به كتاب هايى كه بشارات عهدين درباره پيامبر اكرم را گرد آورده‏اند، مراجعه شود مانند كتاب انيس الاعلام.
8. اسراء،آيه101.
9. آل عمران،آيه49.
10. اسراء،آيه1.
11. آل عمران،آيه61.
12.همان،آيه49.
13. روم،آيه2.
14. فتح،آيه27.

دلايل عقلي حقانيت قرآن چيست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دلايل عقلي متعدد بر معجزه بودن قرآن وجود دارد که به چند نمونه اشاره مي‌گردد:
1ـ حکيم ژرف‌انديش معاصر امام خميني(ره) در تبيين دليل عقلي اعجاز قرآن بر اين نکته تأکيد نموده که حقايق عقلاني و معارف عرفاني (که در کتاب‌هاي فلاسفه بزرگ جهان چون ارسطو و افلاطون سابقه ندارد، ولي در قرآن) مطرح شده ،عقل آدمي از اين رهگذر مي‌فهمد قرآن کريم معجزه است و گرنه انسان درس نخوانده (پيامبر) هرگز نمي‌توانست آن معارف متعالي را بيان کند.
حضرت امام تصريح نمود: رسول آدمي بوده که در محيطي پرورش يافته است که اسمي از اين مسايل اصلاً مطرح نبوده، در مسايل عرفان و فلسفه و ساير مسايل اصلاً آشنايي نداشتند و در تمام عمرش در آن محيط زندگي کرد.
وقتي که بعثت حاصل شد، مطالبي پيش‌آورده که از حد بشر خارج است. اين اعجازي است که بر نبوت او دلالت مي‌کند و گرنه عقلاً محال است فرد درس نخوانده، اين گونه معارف را عرضه نمايد.(1)
طبق اين بيان معلوم مي‌شود که عقل سليم پس از نگاه اجمالي به معارف قرآن که از انسان درس نخوانده و به مکتب نرفته، در جامعه جاهلي و کاملاً بي‌خبر از معارف عقلائي و عرفاني عميق صادر شده، معجزه بودن آن را تصديق و اذعان مي‌کند، و اين روشن‌ترين دليل عقلي بر معجزه بودن قرآن است.
2ـ معارفي که در قرآن آمده، در هيچ کتاب عادي نيامده؛ معارف آن منحصر در موضوع با علم خاص نيست. فلسفه، عرفان، اخلاق، احکام، تاريخ، علوم طبيعي و... برخي از اخبار و حوادث در آن خبر داده شده که خبرهاي غيبي از گذشته است، نيز بعضي از اخبار غيبي که در آينده اتفاق مي‌افتاد، مانند آيه اوّل سورة روم. هم‌چنين بعضي از حقايق علمي که امروزه کشف شده و براي مردم آن زمان ناشناخته بود.
همة اين ها اگر چه به تنهايي مي‌تواند نوعي از اعجاز باشد، اما مطمئناً وقتي در يک جا و در يک کتاب ديده شود، فوق بشري بودن آن کاملاً هويدا مي‌شود (آن هم بشري که در 1400 سال پيش زندگي مي‌کرد).
3ـ تحدي نيز مي‌تواند دليل باشد، با اين بيان منطقي هر چيزي که توسط انساني ساخته شود، توسط افراد ديگر نيز مي‌تواند ساخته شود. هيچ چيز نداريم که انساني به آن دست يافته باشد، اما نه در آن زمان و نه در زمان‌هاي بعدي هيچ‌کس مانند آن را بتواند بسازد.
حال اگر پديده‌اي را فرض کنيم که توسط کسي آورده شود که هيچ انسان ديگر نتواند مانند آن را بياورد؛ معلوم مي‌شود اين پديده تنها از ناحيه يک انسان نيست و بايد چيزي فراتر از معمول باشد، و اين همان معناي تحدي است. پس اگر امکان نداشته که کتاب‌هايي مانند قرآن بياورند، در حالي که ديگران توسط قرآن به مبارزه خوانده شده‌اند، دليل منطقي بر آن است که قرآن فوق بشري است.
پي‌نوشت‌:
1. امام خميني، قرآن کتاب هدايت، ص 50، نشر مؤسسه آثار امام، ص 1382.

دلايل عقلي براي وجود فرشتگان چيست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
حکماي الهي چند دليل عقلي بر اثبات موجودات مجردکه از آن ها در فلسفه به عقل و در آموزه‌هاي وحياني به ملائکه (فرشتگان) ياد مي‌شود، بيان کرده، از آن جمله اين که خداوند متعال يکتا و بسيط محض است. از او جز يک حقيقت بسيط صادر نمي گردد .هرگز او بدون واسطه علت موجودات کثيره نخواهد بود، چون از بسيط صرف جزء بسيط صادر نمي‌گردد، هيچ يکي از موجودات نظير جسم، ماده، صورت، نفس اعراض، نمي‌توانند از خداوند بدون واسطه صادر شده باشد، زيرا جسم که مرکب است و صدور مرکب از بسيط محض محال است، پس جسم صادر اول و واسط صدور ساير موجودات نيست، ماده نيز نمي‌تواند واسطه صدور باشد، زيرا صلاحيت فاعلي ندارد و ماده قوه و استعداد محض است.
صورت نيز نمي‌تواند واسطه صدور اشيا باشد، چون صورت در فاعليت خود محتاج ماده است . صورت اگر صادر اول از خداوند باشد و واسطه صدور اشيا باشد، بدين معنا است که قبل از ماده تحقق داشته ،در حالي که صورت تقدم وجودي بر ماده اول ندارد.
نفس نيز نمي‌تواند صادر اول از خدا و سبب پيدايش موجودات بعدي باشد، چون نفس محتاج بدن است .در کارهايش نيازمند بدن است. اگر قبل از بدن به عنوان صادر اول تلقي شود ، معنايش اين است که کارهايش را بدون بدن انجام داده ، واسطه صدور موجودات گرديده ،در حالي که نفس در فاعليت خود نيازمند بدن است.
همچنين اعراض نمي تواند صادر اول و سبب و واسطه صدور اشيا ازحق تعالي باشد، چون اعراض بدون جوهر تحقق پيدا نمي‌تواند، پس نمي‌تواند به عنوان صادر اول واسطه صدور جواهر از مبدء اول گردد.
بنابراين به طور يقين موجود مجردي به نام عقل (فرشته) صادر اول و بسيط و اولين آفريده است . سبب و واسطه خلقت موجود بعد از خود شده، به همين ترتيب سلسله موجودات مجرد يکي پس از ديگري به وجود آمده تا نوبت به خلقت جهان طبيعت رسيده است. (1)
پي‌نوشت:
1. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 177 و 178 ؛ حکمت الهي (تاليف الهي قمشه‌اي) ص 294.

ضمن عرض سلام و خدا قوت خدمت شما بزرگواران بنده طی چند سال اخیر در حالت عادی بسیار احساس تشنگی می کنم طوریکه در طول روز تقریبا 2 الی 3 برابر یک فرد عادی مجبورم آب بنوشم..این موضوع در ماه رمضان نمود بیشتری پیدا کرده به این صورت که به محض انجام یک فعالیت بدنی هر چند جزئی، سریعا احساس تشنگی کرده و اگر این فعالیت بیشتر باشد (حتی در حد یک پیاده روی)فشار تشنگی برای بنده غیر قابل تحمل می شود و در صورتی که نوشیدنی استفاده نکنم دچار عوارضی همچون خشکی شدید دهان، پوسته شدن لب و کمی احساس بی حالی، بی حوصلگی، عصبی و .. می شوم با توجه به اینکه بنده می خواهم روزه بگیرم، در این مورد چه باید بکنم؟ با تشکر فراوان

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر انسان مرضي دارد كه زياد تشنه مى‏شود و نمى‏تواند تشنگى را تحمل كند، يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست ولى در صورت دوم (مشقت) بايد براى هر روز يك مد(750 گرم) گندم يا جو و مانند اين ها به فقير بدهد. احتياط واجب آن است كه بيش تر از مقدارى كه ناچار است، آب نياشامد . چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد، بنا بر احتياط واجب بايد روزه‏هايى را كه نگرفته ،قضا نمايد.(1)

لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.
پي نوشت :
1. توضيح المسائل مراجع ، م1727.

سلام و وقتتون به خیر یه سوالی داشتم که این بوداگه با شخصی ناشناس از راه چت یا اس ام اس گفتگو کنیم وارتباط داشته باشی و در تصور من اون شخص از جنس مخالف باشه آیا برای روزه من مشکلی ایجاد میکنه یا کیفیت روزه رو کم میکنه راستی حرفا بین 2طرف عاشقانه باشه و یا شوخی کردن چه حکمی داره خیلی سایت قشنگی دارین ممنون از اینکه به مردم خدمت میکنین التماس دعا

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
صحبت با نامحرم اگر به قصد لذت باشد ،حرام است اما روزه را باطل نمي کند اما موجب مي شود روزه قبول درگاه الهي نشود و مفيد نباشد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها