پرسش وپاسخ

ایا در صورت جلوگیری زن از امیزش میتوان به زور اقدام کرد

نزدیکی با همسر با زور در صورتی که سبب وارد شدن ضرر جسمی و یا روحی نباشد، اشکال ندارد، لیکن این کار ممکن است با پیامد منفی در زندگی خانوادگی همراه باشد. بهتر است از این نوع رفتار خودداری شود، بلکه از طریق صحبت کردن و رفتار مناسب، همسر خود را برای آمیزش جنسی از نظر روحی و جسمی آماده نمایید و بعد آمیزش نمایید.(1)
پی نوشت:
1. سؤال تلفنی(7840001-0251) از دفتر آیت الله مکارم شیرازی، سه شنبه 28/4/1390 ساعت 25/10.

چرا نبی مکرم اسلام (ص) در غزوات خود یهودیان را محاصره می نمود و آنها را مورد تهاجم قرار می دادند؟

پاسخ:
به نظر مي رسد پرسش در باره يهود بني قريظه باشد.
‌مطالب زیر یادآور می‌گردد، امید است مفید باشد:
1. میان پیامبر و بنی‌قریظه و دو طایفه دیگر یهود، پیمانی منعقد شده بود. بر اساس آن، تعهد کرده بودند که هرگز علیه پیامبر و یاران وی قدمی برندارند. با دست و زبان به آنان صدمه‌ای نرسانند، نیز اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان حضرت قرار ندهند. اگر برخلاف این رفتار نمودند، پیامبر با آنان همانند دشمن رفتار نماید. (1)
2. یهود بنی‌قریظه، در جریان جنگ احزاب، شهر مدینه را دچار ناامنی کردند. برای ترساندن مسلمانان به خانه‌های آنان ریختند. اگر مراقبت پیامبر نبود و گروهی را برای استقرار امنیت در شهر، از لشکرگاه به داخل شهر اعزام نمی‌کرد، چه بسا نقشه شوم بنی قریظه عملی می‌شد. شهر به دست آنان سقوط می‌کرد. مجاهدان مسلمان را می‌کشتند و اموال شان را به غنیمت می‌گرفتند.زنان و اولاد آنان را اسیر می‌کردند. (2)
3. حکم تورات درباره جنگ چنین است: «هنگامی که به قصد نبرد، آهنگ شهری نمودید، نخست آنان را به صلح دعوت نما، اگر آن ها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن. چون بر شهر مسلط گشتی، همه مردان را از دم تیغ بگذران، ولی زن‌ها و کودکان و حیوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را به عنوان غنیمت بردار». (3)
4. به روایت تاریخ مجازات یهودیان بنی‌قریظه، بر اساس حکم تورات انجام شد. سعد با بنی‌قریظه هم‌پیمان بود و بنی‌قریظه پذیرفتند به هر صورت که سعد داوری کند، بپذیرند. او داوری کرد مردان آنان که در توطئه شرکت داشتند، کشته شوند؛ زنان و کودکان اسیر گردند؛ اموال شان در اختیار مسلمانان قرار گیرد. (4)
5. پیامبر پذیرفته بود که یهود بنی قریظه با وجود خیانت بزرگی که کرده بودند، می‌توانستند اسلام بیاورند، تا از جنایات آنان صرف نظر کند و آنان به زندگی خود ادامه دهند، ولی لجاجت کرده، بر دشمنی نسبت به اسلام پافشاری کردند! (5)
6. پیش از بنی‌قریظه، پیامبر(ص) یهودیان بنی‌قینقاع و بنی‌النضیر را بخشید؛ اما آنان رفتند و کفار قریش را تحریک کردند، که جنگ بدر و احزاب را علیه مسلمانان راه انداختند. صدمات و خسارات زیادی به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به یهودیان اجازه می‌دادند که از مدینه خارج شوند، باز علیه مسلمانان دست به توطئه و دشمنی می‌زدند.
7. گزارش‌ها درباره تعداد کسانی که کشته شدند، بسیار متفاوت است. برخی تعداد آنان را چهل تن ذکر کرده و برخی بیش تر. ناهمگونی آمار، درستی گزارش‌ها را زیر سؤال می‌برد. (6)
کسانی که کشته شدند، جنگجویان و توطئه‌گران بنی‌قریظه بودند، نه افراد دیگر.
8. یهودیان، در طول تاریخ سعی کرده‌اند که مظلوم نمایی کنند. آمار کشته‌های خود را که توسط مخالفان به قتل رسیده‌اند، همچنین چگونگی کشته شدن آنان را به صورتی جلوه دهند که نشانگر مظلومیت و مقاومت آنان در راه عقیده و ایمان باشد! بر همین اساس درباره کشته شدگان یهود در جنگ جهانی دوم، آمار بسیار متفاوت و اغراق آمیز است. برخی شش میلیون، بعضی هشت میلیون و حتی نه میلیون تن آمده،‌ گروهی تعداد کشته‌ها را در اردوگاه «آشویتس» یک میلیون و 350 هزار تن نوشته‌اند! در اردوگاه‌های دیگر اختلاف نقل‌ها متجاوز از یک میلیون تن ذکر کرده‌اند. (7)
در این که تعدادی از جنایتکاران و توطئه‌گران یهودیان بنی‌قریظه کشته شده‌اند ، تردیدی نیست، ولی چند نفر و چه افرادی بودند، توسط چه کسانی و چگونه کشته شدند، جای بحث و تردید فراوانی است.
از روحیه پیامبر(ص) و عفو و بخشش حضرت، می‌توان برداشت کرد سران یا جنگجو‌یان شان (8) ( که تعدادشان محدود بود) کشته شده‌اند. در اسلام اسیران عادی را اعدام نمی کنند اما کسانی که از سران دشمن به حساب می آیند یا اگر آزاد شوند از دشمنی و جنگ دست بر نمی دارند ، حاکم اسلامی می تواند آنان را به قتل برساند . یهودیان بنی قریظه که کشته شدند ،جزو همین گروه بودند.
با توجه به مطالب بیان شده، آنان اسیران جنگی به معنای خاص آن نبودند، بلکه در واقع پیمان شکنانی بودند که از داخل به اسلام ضربه وارد کردند. حکم جاسوس را داشتند و جاسوس غیر از اسیر جنگی است.
بردگان نیز تعداد آنان معلوم نیست. بدیهي است که در آن عصر بردگی امری متعارف و منطقی به حساب می آمد . اسلام نمی توانست به صورت دفعی آن را از بین ببرد؛ ولی راه هائی برای از بین بردن بردگی اتخاذ نمود و راه های بردگی را محدود کرد .
برای آگاهی بیش تر به کتاب های پیامبر و یهود حجاز، نوشته مصطفی صادقی ؛
حقوق بشر،اسدالله مبشری؛
نگاهی به بردگی ، محمد علی گرامی
- بردگی در اسلام ،صادق ایرجی، مراجعه نمایید.
همواره موفق باشید.

پی‌نوشت‌ها:
1.جعفر سبحاني فروغ ابدیت، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1370 ش ، ج1، ص 466.
2. همان، ص 155.
3. تورات،‌سفر تثنیه، فصل 20.
4. شيخ مفيد، ارشاد،ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج1، ص 98 ـ 99.
5. همان، ص 103.
6. مصطفی صادقی، پیامبر(ص) و یهود حجاز، ص 184-192،قم،بوستان کتاب،1382 ش،جاپ اول.
7. همان، ص 183.
8. جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة‌النبی الاعظم، ج12، ص 117. قم ، دارالحدیث للطباعه والنشر،1426 ق ، چاپ اول.
------------------------------
در پایان توجه شما را به این مقاله جلب می نمایم:
حادثه بنی قریظه از جمله حوادثی است که مستشرقان روی آن حساسیت زیادی دارند. از آن جمله ویلیام مولر در کتاب حیات محمد (The Life Muhammad) این داستان را به صورت فوق العاده دراماتیک وصف کرده است.
در این زمینه، اساس روایت ابن اسحاق است که نیاز به تأمل جدی دارد.
برکات احمد در جزئیات این روایت مناقشاتی کرده و گفته است که مگر نمی شد پیامبر (ص) این ها را به مدینه نیاورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند؟ مگر خندق از قبل در نزدیک مدینه نکنده بودند. چه لزومی داشت تا دوباره خندق بکنند؟
هنگام ظهور اسلام سه قبیله یهودی در یثرب سکونت داشتند. علاوه بر آنان گروه هایی از جمله در خیبر و فدک ( شمال مدینه) می زیستند. رسول خدا (ص) در ابتدا امید داشت که یهودیان یثرب با اسلام که دین توحیدی بود،از در دوستی و تفاهم در آیند، زیرا آن ها هم پیروان دین آسمانی بودند، اما یهودیان وقتی پیشرفت اسلام را دیدند،موضع مخالف گرفته و از در دشمنی با آن در آمدند. نتیجه این نزاع، بیرون راندن آنان از جزیره العرب بود. مورخان گویند بنی قینقاع (ابن هشام، تحقیق السقاء و دیگران، 2/47 - 49) و سپس بنی نضیر (السیرة النبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند. از این رو به وسیله ایشان محاصره شده و پس از تسلیم شدن' از مدینه اخراج و اموال منقول شان تصرف شد.
در فرصت دیگری، آنان از خیبر و فدک هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بنی قریظه- سومین قبیله یهودی - با قریش وهم پیمانان او که برای نابودی اسلام به مدینه حمله کردند' همراه شد. این حرکت در تهدید اسلام خطری بزرگ بود. پس از شکست آنان، پیامبر
یهودیان را محاصره کرد،همان گونه که بنی نضیر را محاصره کرده بود. بنی قریظه با طولانی شدن محاصره تسلیم شدند اما برخلاف بنی نضیر به حکم سعد بن معاذ که از قبیله اوس و هم پیمان بنی قریظه بود، تن دادند. سعد حکم کرد که مردان بالغ کشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآیندَ . بنابراین گودال هایی در بازار مدینه حفر شد . مردان بنی قریظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار کشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند.
با دقت در این داستان، اشکالاتی برآن امکان پذیر خواهد بود. می توان گفت استدلال بر اینکه ششصد یا هشتصد یا نهصد نفر از بنی قریظه اعلام شده اند، صحیح نیست. این گزارش به منابع اسلامی افزوده شده است. در فرهنگ یهود اصل و نمونه ای برای آن هست. در حقیقت می توان بر گشت این گفته ها را در تاریخ قدیم یهود جستجو کرد.
در این جا ابتدا به منابع عربی پرداخته و روایات یهودی را در آن ها نقد و بررسی می کنیم . آن گاه به نمونه اصلی آن در تاریخ یهود اشاره خواهیم کرد.
قدیمی ترین تألیفی که در دست ماست و بیش ترین جزئیات حادثه بنی قریظه را در بردارد، سیره ابن اسحاق است که مورخان بعدی در بیان رویدادهای متعدد برآن تکیه کرده و از آن اخذ کرده اند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، یعنی 145سال پس از واقعه بنی قریظه از دنیا رفته است.
مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل کرده و به منابع مبهم او توجه نکرده اند.
البته برخی به عدم اقناع خود از این واقعه اشاره کرده اند، اما زحمت نقد و بررسی آن را به خود نداده اند.
ابن حجر عسقلانی این واقعه و گزارش های مربوط به آن را انکار می کند .از آن به «حکایات غریب» تعبیر می کند (تهذیب التهذیب:4/45).
معاصر ابن اسحاق یعنی مالک بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگویی متهم کرده و او را به جهت نقل چنین روایاتی، دجَال ( آن که راست و دروغ را به هم می آمیزد) می شمارد . مورخان و سیره نویسان، قوانین سختگیرانه محدثان را رعایت نکرده اند . اینکه تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت کرده باشند ، رعایت نکرده اند. این ها در روایات سیره نبوی بسیار سهل گیرانه تر از برخوردی که با احادیث نبوی دارند برخورد کرده اند.
منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدینه و برخورد با بنی قریظه از یهودیان تازه مسلمان شده است.
در مقابل این منابع متأخر غیر معتبر، قرآن - تنها منبع اصیل و معاصر حادثه - به گونه ای بسیار کوتاه به حادثه اشاره می کند:
و انزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا ( 26 احزاب ) و هیچ اشاره ای به تعداد کشتگان نمی کند.
ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را این گونه ذکر می کند:
یکی از موالی آل زبیر و دیگرانی که متهم به کذب نیستند ،بخش هایی از این گزارش را از عبد الله بن کعب بن مالک زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابی بکر و محمد بن کعب قرظی و دیگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا بر این روایت ابن اسحاق مجموعه ای است مرکب از این روایات. در جای دیگر ابن اسحاق از عطیه نیز نقل کرده است . او فردی از بنی قریظه است که عفو شامل حالش شد. قابل توجه اینکه عطیه از خاندان زبیر بن باطا عضو بارز بنی قریظه و کسی است که در جریان بنی قریظه نقش داشت.
این روایت با توصیف تلاش های سران یهود برای انعقاد پیمان با نیروهای دشمن علیه مسلمانان آغاز می شود. در آن فهرستی از اسامی این سران آمده است: 3 نفر از بنی نضیر' 2 نفر از قبیله وائل - که قبیله ای دیگر از یهود است - افراد دیگری از این دو قبیله که نام شان ذکر نشده است .این افراد پس از آن که قبایل اطراف مدینه یعنی غطفان و مره و فزاره و سلیم و اشجع را برای مبارزه علیه مدینه تحریک کردند، به مکه رفتند .در آن جا نیز موفق شدند قریش را به سوی یثرب به حرکت درآورند. هنگامی که نیروهای محاصره کننده مدینه جمع شدند، حیی بن اخطب یکی از رهبران بنی نضیر نزد بنی قریظه - که هنوز در مدینه سکونت داشتند - رفت. به رغم نظر کعب بن اسد رهبر بنی نضیر، آنان را قانع کرد که پیمان خود را با رسول خدا (ص) نقض کنند. حیی چنین تصور می کرد که مسلمانان قدرت مقابله با نیروهای مهاجم را ندارند. سیادت و آقایی بنی قریظه و دیگر یهودیان به زودی باز خواهد گشت. لیکن محاصره مدینه به شکست انجامید و قبایل یهود طعم همدستی با دشمن را چشیدند.
موضع علما و مورخان نسبت به روایت ابن اسحاق همراه است با قبول آمیخته به تردید در برخی قسمت ها و ردّ و انکار در برخی بخش های دیگر. اما آنچه پذیرفته اند همانند پذیرش گزارش های سیره و داستان نبردهاست که به نسل های بعدی منتقل شده، اما معیارهای نقد و بررسی که در فقه و حدیث به آن توجه می شود،در این جا اعمال نشده است. به همین جهت، تحقیق و بررسی درباره راویان گزارش های سیره را ضروری ندانسته اند. به بیان سلسله روات به صورت متصل و غیر متصل اهمیت نداده اند. چنان که این موضوع در سیره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه که راوی ثقه و اتصال راویان، موضوعی مهم در آن به شمار می رود. به همین دلیل مالک که از فقهاست، به ابن اسحاق توجه چندانی ندارد. مورخان بعدی و مفسران هم یا سخن ابن اسحاق را تکرار کرده یا به بخش هایی از آن اشاره کرده اند. علاوه بر آنکه مورخان با این روایت به سردی برخورد کرده اند . طبری که حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده' بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل می کند، در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده، بلکه عبارتی آورده که تردید برانگیز است. او می گوید: واقدی گمان کرده که رسول خدا (ص) دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بکنند.
روایت نمی تواند سهل گیرانه یا با تردید مورد قبول قرار گیرد.
ابن اسحاق به عنوان یک مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدی قرار گرفته:
مورد اول آن است که کتاب مشتمل بر بر روایات یا قصه های ساختگی و نادرست و غیر مطابق با قواعد نقد است؛
مورد دوم پذیرش قطعی او نسبت به کشتار بنی قریظه است.
مالک از محدثان و فقهای نخستین، آشکارا از وی به دروغگو و دجال و کسی که روایاتش را از یهودیان می گیرد' تعبیر کند . مالک با به کارگیری معیار مخصوص به خود' روش ابن اسحاق را رد می کند . منابع و روش وی را دارای اشکال می داند. طبیعی است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوری اخبار امثال این ماجرا نپذیرد.
ابن حجر، از نسل های بعدی، دیدگاه مالک را چنین شرح می دهد که ردّ مالک نسبت به ابن اسحاق به دلیل روایاتی است که او در موضوعات نبردهای صدر اسلام از یهودیان نقل می کند. آنان هم از پدران خود روایت کرده اند. ابن حجر روایات محل تردید را با عبارات استواری مانند «مثل هذه الروایات العجیبة، کقصة قریظة و النضیر» وصف می کند. به نظر نمی رسد که صریح تر از این تعبیر برای رد آن اخبار به دست آورد.
لازم است قرآن کریم را به عنوان تنها منبع معتبر در برابر مصادر متأخر و مشکوک و راویان متروک قرار دهیم . قرآن به گونه ای بسیار مختصر در آیه 26سوره احزاب به این حادثه اشاره کرده ، فقط از کسانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشته اند ،سخن می گوید . اگر کشته شدگان در این حادثه 600 تا900 نفر بودند ،رویدادی مهم تلقی و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره می شد که از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاکار بنی قریظه، فقط طبیعی است که بیش از این مقدار در قرآن اشاره نشود.
علاوه بر آنچه گفته شد که گزارش های مربوط به واقعه، بسیار متاخر از اصل واقعه و همچنین غیر قابل اعتماد است و بررسی درباره آن ها صورت نگرفته و علاوه بر آن که قرآن اشاره ای به کشتار جمعی نکرده است، دلایل دیگری در ردّ این موضوع می توان به شرح زیر بیان نمود:
الف: حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولان فتنه مجازات شوند، چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است . کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن به خصوص آیه «لا تزر وازره وزر اخری» سازگار نیست .
ب: داستان کشتار بنی قریظه با حکم قرآن در خصوص اسیران جنگی مخالف است که می فرماید: یا منت گذاشته آزادشان کنید یا از آنان فدیه بگیرید ( سوره محمد آیه 4)
ج: بسیار بعید است بنی قریظه کشته شوند، در حالی که با مجموعه های قبلی یهود که پیش یا پس از آنان تسلیم شدند، با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آن ها داده شود. ابوعبید بن سلام در کتاب الاموال (ص 247) نقل می کند که وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد، برخی گروه ها یا خاندان ها بودند که در دشمنی با رسول الله افراط می کردند' با این حال پیامبر فقط با این کلمات آنان را خطاب کرد که چیزی بیش از توبیخ نبود:
ای خاندان ابوحقیق، دشمنی تان را با خدا و رسولش می دانم اما این باعث نمی شود بیش از آنچه با دوستان تان رفتار کردم ،با شما هم رفتار کنم .... حضرت این سخن را پس از غائله بنی قریظه فرموده است.
اگر این مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودال هایی برای این امر حفر کرده باشند ،پس چرا آثاری از آن یا کم ترین علامتی که بر این واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنین کشتار عظیمی رخ داده بود، فقها آن را به عنوان یک مبنا مورد استناد قرار می دادند، در حالی که برعکس' مبنای آنان بر اساس آیه «لا تزر وازره وزر اخری» است. نمونه آن گزارشی است که ابو عبید در الاموال - که کتابی فقهی و نه تاریخی است - چنین نقل می کند: زمانی که عبد الله بن علی، حاکم شام، گروهی از اهل کتاب را قلع و قمع کرد ،دستور داد به محل دیگری کوچ کنند؛ اوزاعی فقیه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حکم الهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمی شوند ،بلکه بالعکس است.
اگر اوزاعی داستان بنی قریظه را پذیرفته بود ،بر اساس آن حکم می کرد.
آنچه در این جریان دیده می شود، اینکه از اشخاص معینی نام برده شده و سپس همان ها کشته شده اند، به خصوص که برخی از ایشان به دشمنی شدید علیه مسلمانان وصف شده اند. نتیجه منطقی آن است که این چند نفر که رهبری ماجرا را بر عهده داشته اند، مجازات شده باشند ،نه همه قبیله.
مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان می دهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده ، سپس به عنوان کار پیامبر (ص) تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. همان گونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده ، موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا (ص) از او که فرمود «حکم الهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده ، طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصه هایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آن ها را نقل کند.
مطالب دیگری نیز دراین گزارش هست که پذیرش آن را مشکل می نماید: مانند این که گفته می شود صدها نفر از بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند.
به طور کلی تاریخ قبایل یهودی پس از ظهور اسلام کاملاً روشن نیست، چنان که کوچاندن جمعی آنان از مدینه هم نیاز به تجدید نظر دارد. ابن حزم در کتاب جمهره انساب العرب به یهودیانی اشاره می کند که همچنان در مدینه می زیسته اند، ( نیز بنگرید : نسب قریش تحقیق عبدالسلام هارون، ص 340) یعنی از آن جا اخراج نشدند . واقدی (مغازی: 2/634، 684) هم در دو مورد گزارش کرده است که وقتی رسول خدا آماده نبرد خیبر می شد - و این زمانی است که ادعا می شود گروه های سه گانه یهودی از مدینه تبعید و اخراج شده اند - هنوز یهودیانی در مدینه حضور داشته اند .
در گزارش اول سخن از 10 یهودی مدینه است که در مسیر خیبر به مسلمین پیوستند . گزارش دوم می گوید یهودیانی از مدینه که با رسول خدا پیمان داشتند، هنگام بسیج نیرو علیه خیبر بسیار ترسیده بودند. واقدی همچنین نقل می کند که این یهودیان در صدد بودند مسلمانانی را که به یهودیان بدهکار بودند، از مقابله با خیبریان منع کنند. ابن کثیر تنها به اقدام عمر در اخراج یهودیانی از خیبر که پیمانی با رسول خدا نداشتند، اشاره می کند .توضیح می دهد که در سال سیصد هجری، یهود خیبر ادعا کردند قراردادی در اختیار دارند که رسول خدا آنان را از دادن جزیه استثنا کرده است .
به هر حال منبع واقعی داستان نادرست کشتار بنی قریظه، فرزندان یهود مدینه اند که ابن اسحاق از ایشان اخذ کرده و مورد اعتراض شدید علما و مورخان قرارگرفته و مالک او را دجال دانسته است.
بنابرین مصادر قصه بسیار مشکوک و جزئیات آن با روح اسلام و احکام قرآن ناسازگار است ،به گونه ای که نمی توان آن را تصدیق کرد. چون راویان مورد اعتماد بر آن خرده گرفته اند . قرآن هم آن را تایید نمی کند. به نظر می رسد اساسا تأیید آن ناممکن باشد. نه راویان موثقی آن را نقل کرده اند و نه ادله آن را تأیید می کند و این نشان از آن دارد که این داستان واقعا مشکوک است.
این، داستانی مشابه و نمونه ای در تاریخ قدیمی یهود دارد که می توان این گزارش را نسخه ای از همان نقل کهن دانست. در آن حادثه گفته می شود انقلابیون یهود علیه رومیان قیام کردند، اما پس از تخریب معبد آنان در سال 73 میلادی و فرار متعصبان (الغیوریین = Zealots) و افراطی های (السکاری = Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada ) ماجرا به قتل عام ایشان پس از محاصره شان انجامید .
آنگاه برخی از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گریختند . بنا به یک نظریه همان ها به یثرب آمدند و در آن جا ساکن شدند . آنان که ماندند ،گزارش آن را به نسل های بعدی منتقل کردند.
کسی که در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت کرده است، فلافیوس جوسیفوس(flavius josephus است که سمتی در روم داشته اما یهودی بودن خود را پنهان می کرده است. جزئیات این واقعه شباهت زیادی به داستان بنی قریظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسکندر، هشتصد یهودی را دستگیر و در مقابل زن و فرزندشان کشت. چنان که عده فراوان دیگری از یهودیان، در ماجراهای دیگر کشته شدند. آنچه جلب توجه می کند ،تشابه شمار کشتگان است. در ماسادا کشته شدگان را 960 نفر گفته اند که 600 نفرشان انقلابیون یهود بودند.
تشابه دیگر اینکه وقتی از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان الیعازر مانند آنچه کعب بن اسد در میان بنی قریظه پیشنهاد کرد از دوستان خود خواست که زنان و کودکان خود را بکشند تا بدون دغدغه آنان، به سختی مبارزه کنند یا حتی پیشنهاد شد به کشتن همدیگر دست زنند.
تشابه میان این دو گزارش آن هم در جزئیات، جلب توجه می کند. مشابهت تنها در خودکشی دسته جمعی نیست بلکه در اعداد و ارقام نیز هست. این ها تقریبا برابر است. برجستگی نام اشخاص و تشابه نام هایی هم که در آن داستان ها آمده محل توجه است.
به نظر می رسد اصل داستان بنی قریظه از این واقعه گرفته شده و فرزندان یهود که به یثرب آمدند، آن را حفظ کرده ، آن را با داستان بنی قریظه آمیخته اند . بسا کسی که تاریخ قدیم و جدید یهود در این واقعه را به هم آمیخته، همان کسی است که ابن اسحاق از او نقل کرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسی آن را آورده اند.

أيا استمنا در حضور همسر و همزمان استفاده إز دست خود جائز است. با تشكر

استمنا در حضور همسر و همزمان با استفاده از دست خودتان جائز نیست و حرام است (1). می توانید با همسرتان ملاعبه و بازی شهوت انگیز داشته باشید. با استفاده از دست همسرتان و یا همسرتان با استفاده از دستش موجب خروج منی شما شود.
پی نوشت :
1. سؤال تلفنی (7741415-0251) از دفتر آیت الله سیستانی به تاریخ 28 / 4 /90 ساعت 30/ 4 .

با سلام.در خواندن نماز کاهلی می کنم.خیلی هم ناراحتم.کارهای بدی نمی کنم.ولی در هم نشینی با دوستانم این طور شدم.فکر می کنم اگر نماز بخونم بدبختی سراغم می آید.تورو خدا راهنماییم کنید دانشجوی کارشناسی ارشد هستم

پاسخ تان را در قالب چند نکته بیان می کنیم :
اول : آگاهی و معرفت، درمان هر دردی است.
یکی از علل ترک نماز یا سستی در انجام آن، عدم آشنایى با فلسفه نماز است. همان طور که شما نیز به این بی اطلاعی تان اقرار کردید و گفتید (فکر می کنم اگر نماز بخونم، بدبختی سراغم می آید)، اگر انسان بداند نماز یعنی چه و چرا نماز می خواند، پایبندی و تقید به نماز اول وقت چه آثاری و برکاتی در زندگی دنیا و آخرت او دارد و سبک شمردن نماز و عدم پایبندی به نماز اول وقت یا ترک آن چه عواقب و نتایجی خواهد داشت، قطعاً با میل تمام، بلکه عاشقانه به سوی نماز خواهد رفت؛ زیرا کسی که نسبت به نماز و به فلسفه و علت اقامه آن معرفت پیدا می کند، از درون وجود خویش معنای با خدا حرف زدن و راز دل با او گفتن را درک می کند. حالش پیش از فرا رسیدن موقع نماز و بلند شدن صدای روح نواز اذان ، همانند آن عاشق شیدایی و فدایی می شود که نه همچون مجنون منتظر لیلی و نه همچون زلیخا اسیر زلف یوسف و یک تبسم او، بلکه هزاران بار جنونش از مجنون فزون تر و چشم به انتظار نماز ماندنش از زلیخا جانسوزتر می گردد.
از این رو، هنگام نماز برای او، هنگامه به پایان رسیدن هجران و چشم انتظاری است. هنگام فرا رسیدن لحظات وصال و عشقبازی عاشق و معشوق حقیقی است. قطعاً هیچ لذتی برای او لذت بخش تر از نماز خواندن و مناجات و راز و نیاز کردن با معشوق حقیقی اش، یعنی خدا نیست. مرحوم آیة الله بهجت شبی بعد از نماز فرمود: اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت چه لذت هایی می برد، هیچ گاه دنبال مسائل مادی نبودند. (1)
دوم: آگاهی از عواقب ترک نماز یا سستی و کاهلی در آن.
اگر انسان از بی خبری و حال و هوای بچگی در آید و به عواقب زیان بار گناهان از جمله سستی و کاهلی در اقامه نماز یا ترک نماز آگاهی پیدا کند، گناه نمی کند . هرگز جرأت نمی کند در نماز یا هر عبادت دیگری سستی کند؛ زیرا آن را با هلاکت و نیستی خویش برابر می بیند.
می گویند حضرت موسی (ع) در ایام کودکی که در دربار فرعون بود، روزی چنگ انداخت و ریش بلند فرعون را محکم کشید؛ به گونه ای که فرعون عصبانی شد و گفت: این بچه همان فردی است که تاج و تخت مرا بر باد خواهد داد، باید او را بکشم. به او گفتند: او بچه است، خوب و بد را تشخیص نمی دهد. الآن ظرفی از آتش و ظرفی از طلا را جلوی او می گذاریم. اگر دستش را به سوی آتش دراز کرد، حرف ما درست است و کشیدن ریش تو از روی عمد نبوده و اگر به سوی طلا دستش دراز شد، حق با تو است .
ما انسان ها و به اصطلاح آدم های بزرگ گاهی همانند بچه ها هستیم . دست به سوی آتش دراز می کنیم تا آن را بر داریم و بخوریم؛ چون از عواقب و اثر سوزندگی آتش بی خبریم . اگر آثار و عواقب ترک نماز و روزه و ارتباط با خدا، خوردن مال حرام و مال یتیم، غیبت و تهمت و سایر گناهان را می دانستیم و آن را در وجود خود حس می کردیم، هرگز گناه نمی کردیم؛ زیرا بچه به دلیل نادانی دست به سوی آتش یا لجن دراز می کند؛ ولی ما بزرگ ترها با ترک نماز یا سستی و کاهلی در آن و یا انجام هر گناه دیگر، همه هستی خود را به آتش می کشیم؛ بلکه خود را هیزم جهنم می کنیم:
"پس از آتشی که هیزم آن مردم بد کردار و سنگ خارا است، بپرهیزید". (2) "آن ها جز آتش جهنم در شکم های خود فرو نمی برند". (3) نه تنها دست به سوی لجن دراز می کنیم، بلکه آن را سر می کشیم؛ چنان که قرآن باطن کارهای ما را این گونه گزارش می دهد:
«لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُن؛ (4) غذایی جز چرک و خون نصیب شان نمی شود. این طعامی است که آن را جز خطاکاران و گنهکاران نمی خورند».
در این جا فقط به دو روایت معروف در مورد عواقب سبک شمردن نماز که جامعیّت دارد، اشاره مى کنیم:
الف) حضرت رسول (ص) مى فرماید: «هر کس نماز را سبک بشمارد، دچار پانزده بلا مى شود: شش بلا در دنیا، سه بلا هنگام مرگ، سه بلا در قبر و سه بلا هنگامى که از قبر بیرون مى آید. آنچه در دنیا به آن دچار مى شود:
1. خداوند برکت را از عمر او بر مى دارد.
2. خداوند برکت را از روزى اش بر مى دارد.
3. چهره خوبان از او گرفته مى شود.
4. کار نیک وى پاداش نخواهد داشت.
5. دعایش به اجابت نمى رسد.
6. از دعاى خوبان بهره‏اى نخواهد برد.
امّا آنچه هنگام مرگ به آن دچار مى شود:
1. با ذلت و خوارى مى میرد.
2. گرسنه از دنیا مى رود.
3. تشنه مى میرد.
امّا آنچه در قبر گریبانش را مى گیرد:
1. خداوند ملکى را در قبر وى مى گمارد تا او را شکنجه دهد.
2. قبر بر وى تنگ خواهد گرفت.
3. درون قبر وى تاریک خواهد بود.
آنچه در قیامت هنگام برخاستن از قبر به آن دچار مى شود:
1. خداوند فرشته‏اى بر او مى گمارد تا وى را با صورت بر زمین بکشد.
2. با وى محاسبه سختى خواهد داشت.
3. هرگز خداوند به وى نظر رحمت نمى افکند». (5)
ب) امام صادق (ع ) فرمود: رسول الله (ص ) فرمود: «لیس منی من استخف بالصلوه لایرد علی الحوض لا والله ؛ (6) به خدا قسم! از من نیست کسی که نماز را سبک بشمارد و کنار حوض کوثر بر من وارد نمی شود».
نماز زمینه ساز توفیق های مختلف و یاری کننده انسان در عرصه های متفاوت زندگی مادی و معنوی است . خداوند در قرآن می‌فرماید: «از شکیبایی و نماز یاری جویید. به راستی این (کار) گران است؛ مگر بر افراد فروتن و متواضع ». (7)
ارتباط با خداوند و چنگ زدن به ریسمان الهی و پیوند دائمی با خداوند، انسان را بسیار یاری می کند تا بتواند ناهمواری ها را هموار و سختی ها را پشت سر بگذارد.
نکته مهم: دوست بد در انحراف انسان بسیار مؤثر است که خودتان هم گفتید در همنشینی با دوستانم این طور شده ام. توصیه می کنیم برای خدا از دوستانی که شما را نسبت به نماز بی اهمیت می کنند، فاصله بگیرید و با افراد با خدا و با نماز و با مکان های مذهبی مانند مساجد بیش تر ارتباط برقرار نمایید.
تذکر:
هیچ کس با خواندن یک یا چند کتاب و رساله یا پای منبر نشستن و موعظه شنیدن، به معرفت لازم و محرک و شوق آور در مورد خدا و نماز نخواهد رسید. این ها تماماً ابزارهایی هستند که می توانند سبب بیداری و آگاهی انسان گردند؛ درست مثل همین نامه که برای شما نوشته ایم. آنچه آگاهی ها را به «نور» و «هدایت» تبدیل می کند و به معرفت محرّک و مشوّق مبدّل می سازد، «اراده و تصمیم جدی، عمل آگاهانه و خالصانه» شما است.

پی نوشت ها:
1. مؤسسه البهجه، بهجه القلوب ( زندگی نامه آیة الله بهجت )، مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت بهجت ، ص 16.
2. بقره (2)، آیه 24.
3. بقره (2)، آیه 174.
4. الحاقه (69)، آیه 35 و 36.
5. المحدث النوري، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت، قم، 1408 ه.ق . ج 1، ص 172 و 171.
6. حاج شيخ عباس قمي، سفينه البحار، دار الاسوة الطباعة و النشر، 1422 ه.ق، واژه "صلاه".
7. بقره (2)، آیه 45.

آیا دعای شرف شمس که پشت عقیق زرد رنگ حک می شود، یک دعای واقعی است و سندیت دارد و ائمه معصومین یا انبیاء الهی به آن اشاره ای داشته اند یا چیزی است که سر زبان عمومی وجود دارد؟ آیا واقعا اسم اعظم خداوند است؟ درصورتی که اسم خداوند باشد برای حمل یا تماس آن با بدن باید وضو داشت؟ و درصورت واقعی بودن اثرات آن چیست؟

پاسخ:
پايگاه اطلاع رساني "لبيك" در مورد شرف الشمس از چند تن از عالمان توضیح خواسته که نظر آن ها به شرح زیر است:
آيت الله مبشّر كاشاني می گوید:
شرف الشمس از علوم غريبه است، لكن در كتب متقدمين(عالمان قدیم از صدر اسلام تا چند قرن پیش) اعم از روايي و ادعيه و اذكار اثري از آن نيافتم . فقط متاخرين در چند قرن اخير آن را معتبر مي دانند . بياناتي درباره شرف الشمس و طريقه تكثير آن به صورت مربع يا مسبع(هفت ضلعی) و غيره و نيز آثار و بركات آن مطالبي متذكر شده اند . بعضي آن را ماخوذ از اسم اعظم تلقي كرده اند . در كتاب "جواهر مكنونه" كه از كتب خطي اذكار است و همچنين در كتاب "السحاب اللئالي" تاليف سيد عبدالله بوشهري و كتب ديگر، آثاري از جمله دفع فقر و بيماري ها و حفظ از گزند جانوران و ايمني از بلايا و كسب عزت و بزرگي برای آن متذكر شده اند.
كفعمي هم در كتاب "جُُنَّه الواقيه" آورده كه اين حروف شكل اسم اعظم است . در بعض كتب علماي شيعه ديدم كه (ادعا کرده اند) اين شكل از اميرالمؤمنين عليه السلام گرفته شده، ولي سندي براي ادعاي خود ذكر نكرده اند.
مرحوم شيخ بهائي نيز در كتاب "سرالمستتر" در رابطه با اين شكل كه بعضا به شرف الشمس معروف شده ،مطالبي بيان فرموده است.
مي گويند كه شرف الشمس را بايد در روز 19 حمل كه مطابق با روز 19 فروردين است، از طلوع آفتاب تا ظهر بر عقيق زرد و در صورت عدم امكان بر كاغذ زردي نوشته و با خود حمل نمايد، ولي تجديد آن در روز مذكور در سال هاي بعد شرط نشده است و لازم نيست."
آيت الله روحاني: اهل اين گونه فنون (اهل علوم غریبه) مي گويند كه اگر يك بار شرف الشمس به طريق مخصوص نوشته شود، ديگر احتياجي به تكرار در سال بعد ندارد و اثرش باقي است ، ولي چون در طرز نوشتن آن اختلاف است ، مثل شكل ستاره آن يا حرف ميم آن، بعضي به همه وجوه آن
مي نويسند ، مثلا يك بار با ستاره پنج گوشه و يك بار با ستاره شش گوشه.
ایشان تكرار شرف الشمس در هر سال را لازم ندانسته است .
حضرت آيت الله مظاهري با اشاره به قابل اعتماد بودن شرف الشمس می گوید: "شرف الشمس مورد اعتماد است . اگر كسي داشته باشد، تجديد لازم نيست."
در کتاب ریحانه الادب هم ذیل نام "ابو البدر" از عالمان قدیم شهر اردبیل ، به نقل از او شرح مفصلی در باره شرف الشمس و حروف آن و اشعاری که به امام علی در مورد این حروف منسوب است و طرز نوشتن این حروف داده است.(1)
پی نوشت :
1. ریحانه الادب، ، مدرس تبریزی ، ج7 ، ص23-24،چ چهارم، تهران،خیام، 1374؛
هزار و یک کلمه ،‌ حسن زاده آملی، ج3، ص 371، کلمه 343 ؛
هزار و یک نکته ، علامه حسن زاده آملی ، ‌ج2، ص 796، نکته 977 ؛
تفسیر قرآن، شهید مصطفی خمینی ، ج1 ، ص 153.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام، آیا خطبه غدیر بطور کامل در هیچ یک از منابع اهل سنت و یا تواریخ اهل سنت آمده است؟ (تاکید می کنم بطور کامل) اگر آری اسم آنها را بیان فرمایید. ممنون از لطف شما.

با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
غدیر و خطبه غدیر از صدر اسلام با توجه به جریان سقیفه و غصب خلافت توسط خلفا، مورد بی توجهی و بی عنایتی، بلکه کتمان و انکار اهل سنت قرار گرفته، انتظار ثبت دقیق و کامل آن در کتب اهل سنت، انتظار به جایی نیست و برآورده نخواهد شد. البته با توجه به همه انکارها و پرده پوشی ها نتوانسته اند اصل این خطبه و نکته مهم و کلیدی آن را که مربوط به نصب امام علی به جانشینی است، انکار کنند. در غالب منابع اهل سنت اصل واقعه و نکته کلیدی آن ثبت شده است.

با سلام من دختر 24 ساله ای هستم 1 ماه است که عقد کردم اما در این مدت بخاط سختگیری و اجازه ندادن پدر و مادرم یک شب هم پیش همسرم نبودم.او هم چند باری بخاطر این موضوع ناراحت شده ولی خوب بخاطر من چیزی نمیگه.شوهرم 28 ساله است ومن فکر میکنم هردوی ما در شرایط سنی هستیم که نیاز به برآورده شدن میل جنسی داریم.اما خانواده میگند باشه برای بعد عروسی.عروسی هم شاید یکسال دیگه برگزار بشه.تا قبل ازدواج که میگند باید باعفت و حیا خودمون رو از گناه دور نگه داریم که البته با این حرف مشکلی ندارم اما حالا که دیگه اون پسر به من محرم شده چی؟حالا چرا باید ازش دوری کنم؟ واقعا نمیدونم چکار کنم یجورایی بخاطر سرکوب کردن نیازم اعصابم بهم ریخته لطفا بهم بگید باید چطوری با این قضیه کنار بیام؟با پدر و مادرم چطور رفتار کنم خواهش میکنم راه درستی پیشنهاد بدید با تشکر

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز
در پاسخ به سؤال شما مطالبی را در قالب نکات زیر تقدیم می داریم:
1. به طور کلی، وقتي بین دختر و پسر، عقد ازدواج (موقت و دائم) خوانده شود، دختر و پسر بر هم حلال و محرم مي‏شوند و از لحاظ شرعی، زن و شوهر محسوب می گردند؛ حتی می توانند نزدیک ترین روابط زناشویی و جنسی را با هم داشته باشند و از وجود هم لذت ببرند؛ ولی باید توجه داشت که در حال حاضر، از منظر عرف، برقراری روابط زناشویی پیش از عروسی رسمی، مقبولیت لازم را ندارد.
2. این که برخی از والدین سخت­گیری­هایی دارند و اجازه تنها ماندن دختر و پسر را در دوران عقد نمی دهند، ریشه در باور و اعتقاد غلطی دارد که در گذشته و امروز در برخی مناطق کشور وجود داشته و دارد. البته شاید پیدایش این اعتقاد در گذشته و در ابتدای امر، توجیه منطقی و عقلایی داشته باشد و شاید بیش تر به جهت این بوده که در گذشته تشخیص بکارت دختر منحصر در شب عروسی و زفاف بوده است و با رابطه ای که دختر و پسر در شب زفاف برقرار می کردند و دستمال خون آلود خود را به بزرگان و افراد خاص فامیل نشان می­دادند، باکره بودن دختر را به اثبات می­رساندند و از سوء برداشت­های بعدی جلوگیری می گردند. از سوی دیگر، شدت حیای افراد در گذشته اجازه نمی داده که دختر و پسر در خانه والدین و پیش از عروسی رسمی روابط نزدیک زناشویی باهم داشته باشند. از این رو، خیلی از انسان ها حامله شدن دختر قبل از برگزاری عروسی رسمی و در خانه پدر را امر زشت و ناپسندی می دانند. هنوز هم خیلی از مردم این نگرش را دارند؛ اما امروزه با توجه به معاینه بکارت توسط پزشک متخصص قبل از عقد و دریافت گواهی بکارت و پیدایش وسایل جلوگیری و نیز خوف افتادن در گناه با توجه به شرایط امروز جوانان، شاید دیگر منطقی نباشد که از ارتباط دختر و پسرِ عقد کرده در دوران نامزدی ممانعت افراطی به عمل آید و نسبت به این موضوع حساسیت نشان داد.
3. به هر حال، این که پدر و مادر شما اجازه نمی دهند که شما با نامزدتان تنها باشید و شب را با او بگذرانید، به جهت این است که از حرف و حدیث ها و نگاه­های مردم ترس دارند که اگر یک وقت و در این اثنا شما پیش از مراسم عروسی حامله گردیدید، دیگران خانواده شما را مسخره کنند و یا بر اساس همان تفکر سنتی، بکارت و عدم بکارت شما را در شب عروسی زیر سؤال ببرند. این مسخره کردن­ها و نگاه­های سخیفانه، هر خانواده ای را آزرده خاطر می سازد. به همین دلیل، برخی از والدین به جهت پیشگیری از آن، اجازه نمی دهند که دختر و پسر در دوران نامزدی با هم تنها باشند و رابطه­ای داشته باشند.
4. مخالفت با یک سنت و اعتقاد، نیاز به بسترسازی همه جانبه دارد و نباید انتظار داشت که یک شبه، یک رسم و سنت گذشته کنار گذاشته شود. بنابراین، توصیه می شود حساسیت والدین خود را سختگیرانه فرض نکنید و آن را تا اندازه ای معقولانه بپندارید و دلیل بر حسن نیت و دلسوزی آنان قلمداد کنید. از طرف دیگر، می توانید در دوران عقد و نامزدی، از این فرصت پیش آمده برای شناخت بیش تر نامزدتان و خلق و خوی او استفاده کنید. بنده به کرات در مشاوره­های خود با دختر و پسرهایی مواجه شده­ام که چون در دوران عقد شناخت بهتر و واقع بینانه تری نسبت به همسرشان پیدا کرده اند و متوجه شده اند که به درد هم نمی خورند، ولی چون با هم رابطه جنسی برقرار کرده بودند، نمی توانستند به سادگی از هم جدا شوند و یا ترجیح می دادند که یک عمر بسوزند و بسازند و یا در صورت جدایی، مطلقه محسوب می شدند و برای ازدواج بعدی با مشکل مواجه می شدند؛ در حالی که اگر حساسیت های والدین خود را جدی می گرفتند و در دوران عقد با هم رابطه برقرار نمی کردند، چه بسا ممکن بود خیلی راحت از هم جدا شوند و مشکلی هم برای ازدواج بعدی آنان به وجود نمی آمد.
5. به هر حال، ما نه حساسیت ها و سخت گیری های بیش از اندازه برخی از گذشتگان را قبول داریم و نه سهل­گیری افراطی برخی خانواده های امروزی را می پسندیم؛ بلکه با توجه به شرایط امروز جوانان، یک حد وسطی را قبول داریم و معتقدیم که دختر و پسر می توانند در دوران نامزدی و عقد رسمی اوقاتی را با هم به تنهایی بگذرانند و حتی به مسافرت های کوتاه بروند و از وجود هم هر گونه لذت و تلذذی را ببرند؛ ولی در عین حال بهتر است مسائل اصلی زناشویی و ازاله بکارت را به بعد از عروسی رسمی موکول کنند.
شما نیز می توانید به بهانه­های مختلف، دیدارهایی با نامزدتان داشته باشید و یا مسافرت های کوتاه مدتی ترتیب دهید و اوقاتی را به تنهایی با او بگذرانید. می توانید به والدین خود اطمینان دهید که کاملاً مراقبت رفتار خود هستید.

اسلام با شمشیر وارد ایران شد. در پذیرش آن ایرانیان مجبور شدند. به کسی فرصت ندادند که توفیق پذیرشش را داشته یا نداشته باشد.اسلام تماما دستور است . و می گوید اگر کسی از حرف خدا پیروی نکند ذوب مذاب به حلقش میریزند. از تار مویش آویزانش می کنند ...پیروان این اسلام چه کسانی هستند . شش میلیارد انسان روی کره زمین نفس می کشند از این جمعیت کشورهای آسیایی و آفریقایی بیشترین جمعیت مسلمان را دارند که از این بین بیشترین درصد اهل تسنن هستند این چه اسلامی است که فقط کشورهای جهان سوم ، فقیر ،؛ عقب مانده ، وحشی طرفدار آن هستند. اسلامی که قطع دست دزد فرمان می دهد، اسلامی که مرد حق تعدد زوج دارد اما زن اگر خلافی کند حکمش سنگسار است ، اسلامی که دیه زن و مرد را برابر نمی داند ، اسلامی که تا پدر رضایت ندهد دختر حق ازدواج ندارد ، ....این اسلام نقاط مبهم آنقدر دارد که پذیرشش به این راحتی نیست...

پاسخ1:
متاسفانه نامه شما حاوي سوالات و ادعاهاي متعدد و بي دليل دوستتان است که پاسخ به همه اين ادعاها و سوالات تکراري که قرن هاست به آن ها پاسخ هاي مبسوط و روشني داده شده مجال وسيعي را مي طلبد؛ ما سعي مي کنيم در حد امکان به بخش هاي اصلي آن پاسخ دهيم:
اسلام آوردن ايرانيان آن گونه که برخي نوشته­اند، به زور شمشير نبود. اين گونه تاريخ‏نگارى، شيوه مستشرقان است و هدف آنان اين است که اسلام را آيين شمشير معرفى کنند.
اصولا در منطق اسلام در پذيرش دين اجباري نيست. قرآن کريم فرمود: «لا اکراه في الدين قد تبيّن الرشد من الغي؛ (1) در دين هيچ اجباري نيست، و راه از بيراهه بخوبي آشکار شده است». اسلام اجبار در دين را به هيچ وجه قبول ندارد؛ بنا بر اين جنگ ها و برخي فشارها در برابر کفار و... براي تحميل دين و وادار کردن آنها به پذيرش اسلام نبوده است.
شاهد اين سخن آن است که در تاريخ اسلام ديده مي شود مسلمانان هنگامي که شهرها را فتح مي کردند ، پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمانان آزاد مي گذاشتند، حتى نويسنده کتاب «تمدن اسلام و عرب» که يک مسيحي است، مي نويسد:
رفتار مسلمانان با جمعيت هاي ديگر به قدري ملايم بود که رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشکيل دهند. (2)
در برخي تواريخ آمده :
جمعي از مسيحيان که براي گزارش‌ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر رسيده بودند ، مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر در مدينه انجام دادند. (3)
در خصوص حمله به ايران هم بايد توجه داشت اين حمله در زمان حکومت پيامبر يا امامان معصوم انجام نشد و نمي توان اصل اين حمله را از منظر اسلام کاملا تاييد نمود ، اما در عين حال در حمله به ايران بحث تحميل دين و عقيده مطرح نبود . اصولا مسئله ايرنيان با مشرکان مکه کاملاً‌ متفاوت بود. زيرا ايرانيان زرتشتي بودند که به عنوان اهل کتاب به رسميت شناخته شدند ؛ به همين خاطر تا ساليان و قرن هاي بسيار و حتي امروز نيز زرتشتيان در اين کشور زندگي کرده و مي کنند .
هر چند امکان دارد در جريان جنگ و نبرد سپاه اسلام که توسط غاصبين خلافت هدايت مي شد ،اشتباهاتي رخ داده باشد ، اما مسلم است تا سال ها بعد يعني در زمان خلافت حضرت علي عليه السلام غير مسلمانان زيادي در ايران زندگي مي کردند وحضرت به واليان خود در مورد چگونگي برخورد با آنها دستور اخلاقي و قانوني ارائه مي داد . اين نمونه ها با اجبار به اسلام آوردن مردم ايران منطبق نيست .
3. عموم مردم ايران در برابر مسلمانان، مقاومت نکردند . به اين جهت، دين اسلام زود در ايران پيشرفت کرد. علت شکست نيروهاي نظامي حکومت ايران، ناتواني نظامي آنان و يا تنها روحيه قوي مسلمانان نبود، بلکه علت اصلي شکست نيروهاي جنگي ايران در برابر هجوم مسلمانان، ناراضي بودن مردم ايران از حکومت و آيين خود بود. آنان نخواستند بجنگند و حتي گاهي با مسلمانان همکاري مي‏کردند. (4)
3. مردم ايران، در زمان بعثت و حيات حضرت رسول (ص)، به اسلام توجه کردند و به تدريج و با ميل و رغبت آن را پذيرفتند. اولين کسي که از ايرانيان اسلام آورد، سلمان فارسي بود (5) که يک فرد عادي نبود. از پيشوايان ديني محسوب مي شد و اسلام آوردن وي به طور طبيعي در ديگر ايرانيان نيز اثر داشت ؛ حتي مردم برخي مناطق ايران که هيچ گاه توسط سپاه اسلام فتح نشد مانند منطقه طبرستان و شمال ايران قبل از بسياري از مناطق ديگر به اسلام و حتي تشيع گرايش پيدا کرده ،با طيب خاطر مسلمان شدند و بر اين عقيده باقي ماندند .
در نتيجه بايد گفت داستان کيفيت اسلام آوردن مردم ايران نه به زور شمشير که به جهت حقانيتي بود که ايرانيان در اسلام مشاهده نمودند و به همين خاطر مسلمان شدند. بسياري از آنان که به شدت تحت ستم نظام ساسانى قرار داشتند و دنبال دگرگوني وضعيت موجود بودند ،از سپاه اسلام استمداد نمودند و يک نظام سلطه‏گر و تحميلى را برانداختند و آزادى را براى مردم ايران به ارمغان آوردند.
به نوشته برخي از مورخان:
وقتى سپاه اسلام وارد ايران شد، ايرانيان به نفع سپاه عدالت خواه اسلام و بر ضد دولت ستم پيشه ساساني کوشيدند. از جمله:
چهار هزار سرباز ايرانى از ديلم با پيمودن صدها کيلومتر راه خود را به سپاه اسلام رساندند و به يارى آنان شتافتند. شاه ايران را يک آسيابان ايرانى به قتل رساند.
پيروزى مسلمانان در جنگ‏هاى صدر اسلام به دليل برترى نظامى و تسليحاتى نبود. آن چه که موجب بسط و گسترش سريع اسلام در آن عصر گرديد، شعارها و برنامه‏هاى اسلام بود که به سرعت بر عقايد خرافى و جامعه طبقاتى آن روز چيرگي مى‏يافت. مردم گروه گروه و مشتاقانه به اسلام مى‏گرويدند. قبل از آن که مرزهاى جغرافيايى ايران و يا روم فتح گردد، دل هاى مردم به واسطه تعاليم برحق و فطرى اسلام فتح شده بود. آن چه پيشرفت اسلام را تسهيل مى‏کرد، فتح دل ها بود.
يکي از نشانه هاي حقانيت پذيرش اسلام توسط ايرانيان و عدم اجبار آنان، تلاش هاي بسياري است که توسط ايرانيان براي گسترش اسلام به بسياري از نقاط جهان انجام شد، مانند کشورهاي آسياي جنوب شرقي و برخي مناطق آفريقا. ملتي که به زور دين و عقيده ايي را بپذيرد، هيچ گاه براي گسترش آن تلاش نمي کند. بسياري از علوم و دانش هاي اسلامي توسط ايرانيان پايه گذراي يا گسترش يافت.

پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 256.
2. گوستاولوبون ، تمدن اسلام و عرب ؛ به نقل از، آيه الله مکارم، تفسير نمونه،نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران 1379ش ، ج2، ص282
3. همان.
4. خدمات متقابل ايران و اسلام، شهيد مطهري، ص 76 نشر صدرا1387 ش.
5. تاريخ طبري، نشرمطبعه الاستقامه قاهره 1358 ق، ج 2، ص 295.

پاسخ2:

ظاهرا دوست شما زحمت کمترين تامل و دقت و مراجعه به منابع اسلامي را نيز به خود نداده؛ زيرا دين اسلام بر خلاف بسياري از اديان موجود که همه جانبه نبودهو منابع فعلي انان خالي از بسياري از ابعاد ضروري در زندگي پيروانشان است؛ داراي ابعاد و زمينه هاي گوناگوني است که بخش دستورات عملي تنها يک بخش از ابعاد مختلف اين دين کامل است.
اصولا بخش عمده منابع ديني اسلام يعني قرآن و سنت را بخش معارف و باورهاي عقلي و فکري به خود اختصاص داده است که در اين بخش دستور و توصيه و قانوني وجود ندارد و تنها انسان ها تشويق به فکرو انديشه و تامل شده اند تا حقيقت را به مدد عقل و خرد خود دريابند.
بخش گسترده و مبسوط ديگري که در اسلام و منابع آن وجود دارد، بخش اخلاقيات است که توصيه هاي گوناگون تربيتي و اخلاقي و رفتاري در خصوص ارتباط فردي و اجتماعي و تنظيم روابط صحيح با خانواده و بستگان و دوستان و همه انسان ها حتي ديگر موجودات عالم در اين بخش مورد توجه قرار گرفته است.
در کنار اين دو قسمت بخش دستورات عملي و فروع فقهي و تکاليف شرعي هم به هدف تکامل روحي و معنوي انسان و تنظيم نمودن مسير صحيح حرکت انسان و در عين حال برخورداري از بيشترين بهره در مسير زندگي دنيا و رسيدن به سعادت ابدي در آخرت هم تدوين شده که در اين بخش مفصل و مبسوط اعمال انسان به 5 قسمت واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح تقسيم مي شود که تنها بخش لازم و دستوري آن همان دو قسمت واجب و حرام است؛ در نتيجه بسياري از دستورات اسلام در اين بخش دستورات قطعي و لازم نبوده و تنها توصيه به رعايت آن ها شده است.
به علاوه در همان بخش حلال و حرام نيز تنها براي تکاليفي که جنبه اجتماعي داشته و به نوعي مصالح عمومي جامعه و آزادي هاي ديگران با آن ملازمه دارد، مجازات هايي براي تخلف از ان وضع شده و الا در مورد تکاليف شخصي و کاملا فردي و در حريم خصوصي حکومت اسلامي مجازاتي براي فرد ندارد و البته مجازات هايي به عنوان عذاب اخروي براي اين گناهان و تخلفات، مطرح شده که تنها مخاطب اين هشدار الهي، وجدان خود فرد است و بس؛ و او در مقام عمل آزاد است که به اين تخلفات دست بزند يا تقوا داشته و از عذاب الهي بترسد و چنين نکند.
البته ناگفته نماند که لازمه قطعي هر گناهي عذاب هاي سخت اخروي نيست. بلکه خداوند از لطف و رحمت خود را ههاي گوناگون توبه و بازگشت و تطهير کردن خود از گناهان را پيش روي انسان قرار داده است و اگر انسان ذره اي توجه و دقت داشته باشد مي تواند با تغيير و تصحيح رفتار، خود را از اين عذاب ها برهاند.
خداوند درجاي جاي قران به اين حقيقت اشاره فرموده است از جمله مي فرمايد:
« وَ الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ ؛ (1) و آن ها كه گناه كردند، و بعد از آن توبه نمودند و ايمان آوردند، (اميد عفو او را دارند زيرا) پروردگار تو، در پى اين كار، آمرزنده و مهربان است».
البته بايد دانست که وجود اين وعده هاي عذاب و ترساندن بشر از عذاب هاي گوناگون هم لازمه رحمت الهي است و نوعي ضمانت اجرايي براي عمل انسان به دستورات خداوند محسوب مي گردد و مهم ترين عاملي است که انسان ها را از اشتباه و خطا باز مي دارد و به نوعي ضامن حرکت آنان در مسير صحيح هدايت و صلاح محسوب مي گردد و در نتيجه آنان را به سعادت ابدي و بهشت جاويدان منتهي مي سازد.

پي نوشت :
1. اعراف (7) آيه 153.

پاسخ3:
اولاً: ملاک حق و باطل بودن يک عقيده تعداد گروندگان به اين دين يا نژاد و سطح رفاه اجتماعي آنان نيست . تعداد پيروان يك عقيده نه دليلي بر حقانيت آن عقيده است و نه دليلي بر نادرستي آن چنان كه اکثر ساکنان خاور دور را بت پرستان و گاو پرستان و ساير منکران ماوراي طبيعت تشکيل مى دهند . به علاوه اکثريت مردم کشورهاي جنوب شرقي آسيا مانند چـيـن بـا جـمـعيت متجاوز از يک ميليارد يا کمونيست و منکر خدا هستند و يا به نوعي تفکرات بودايي و يا شبه بت پرستي دارند و بخش عمده اي از مردم هندوستان که در زمره يکي از اقتصادهاي رو به رشد است را گاو پرستان و بت پرستان تشکيل مى دهند . آيا اين کثرت جمعيت يا منزلت اجتماعي و پيشرفت اقتصادي دليلي بر حقانيت و درستي اين تفکرات است ؟
بسياري از ظواهر امر و شرايط کنوني افراد و ملت ها نتيجه شرايط خاص زماني و مکانبي و عارضي است که به هيچ وجه نمي تواند معيار حقيقت و درستي تفکر و انديشه آنان قرار بگيرد ؛ حضرت علي (ع ) در کلام نغزي در اين خصوص فرمود: حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس ، اهل حق را خواهي شناخت . باطل را بشناس ، اهل باطل را خواهي شناخت. (1)

ثانيا : شواهد تاريخي به خوبي نشان مي دهد که اسلام به رغم همه مشکلات دروني و انحرافات فکري و رفتاري که درون خود و در ابتداي شکل گيري به آنها دچار شد، به پيشرفت هاي عجيب و گوناگون فکري و علمي و فرهنگي رسيد و توانست جاي پايي حتي در مرکز امپراتوري مسيحيت پيدا کند اما افسوس که انحرافات عميق فکري و عملي به زودي عامل تزلزل و شکست را در حکومت مسلمانان در اين ممالک رقم زد و انحرافات و نزاع ها به عقب ماندگي و سرخوردگي مسلمانان و برتري دشمنان بر آنها منتهي گشت . اما در هر حال دوران طلايي حکومت مطلق مسلمانان بر همه کرسي هاي علوم تجربي و انساني حقيقتي غير قابل انکار در تاريخ است ؛ براي بررسي شواهد گوناگون تاريخي اين امر مي توانيد به کتاب مشهور « تاريخ تمدن » نوشته ويل دورانت و يا کتاب « سيماي تمدن غرب » نوشته استاد سيد مجتبي موسوي لاري مراجعه بفرماييد .

ثالثا وضع مسلمانان کنوني نيز بايد در فضايي درست و منصفانه تحليل و بررسي گردد ؛ منطقي آن است که در اين مقايسه وضع فرهنگي و اقتصادي و تمدني مناطق گوناگون عالم را منصفانه مورد بررسي قرار دهيم ؛امروزه بين کشورهاي جهان، اغلب کشورهاي جهان سوم در آسيا و آفريقا و آمريکاي جنوبي هستند که تنها بخشي از آنها کشورهاي اسلامي محسوب مي گردند ؛ فقير ترين و عقب مانده ترين کشورهاي جهان در آفريقا به سر مي برند که دين اغلب آنها مسيحي است و البته کشورهاي مسلمان هم بين آنها وجود دارد .
اما در هر صورت بخش عمده آفريقاي جنوبي و آمريکاي جنوبي وجنوب شرقي آسيا که از وضع نابسامان اقتصادي و فقر شديد فرهنگي رنج مي برند ، داراي مذاهب غير اسلامي هستند . به علاوه در بين کشورهاي اسلامي، کشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه وجود دارند که در عين رويکرد اسلامي ، داراي ترازهاي مثبت و قابل قبول رشد و توسعه شده اند .
نبايد فراموش کرد که موقعيت خاص کشورهاي اسلامي و وضع جغرافيايي آنها و قرار گرفتن در منطقه بسيار حساس خاورميانه و دارا بودن منابع عظيم زير زميني و برخورداري از موقعيت خاص ژئوپولوتيک اين کشورها باعث شده که همواره چشم طمع کشورهاي ديگر به منابع و ذخائر اين کشورها باشد .در طول تاريخ گرفتار تهديدها و فشارها و انواع رفتارهاي استعمار گونه ديگر کشورها باشند. اين خود عامل اصلي بسياري از عقب ماندگي هاي اين کشورهاست .
وضع خاص برخي کشورهاي جنوب شرقي آسيا و دور بودن از حساسيت هاي جغرافيايي باعث شده که اغلب کشورهاي اين منطقه فارغ از دين ومليت خاص خود به پيشرفت هاي قابل توجهي برسند، چه کشورهاي غير اسلامي مانند ژاپن و تايوان و... و چه کشورهاي اسلامي نظير مالزي واندونزي .

رابعا در حقانيت تعاليم اسماني اسلام همين بس که اقشار فرهيخته و تحصيل کرده در بسياري از کشورها گرايش روز افزوني را به سوي اسلام دارند . آمارها نشان مي دهد که گرايش به اسلام - به رغم حجم سنگين تبليغات و حمله هاي رسانه اي عليه اسلام - در کشورهاي غربي بالاترين رقم را به خود اختصاص داده است تا جايي که برخي مسئولين در کشورهاي اروپايي نسبت به مسلمان شدن اروپا در دهه هاي آتي هشدار داده اند .
کارل اليس » ( Carl Ellis ) ، محقق برجسته امور اديان در آمريکا و نويسنده کتاب « اسلام در آمريکا » گفته است :
« جميعت مسلمانان آمريکا رشد 6 درصدي دارد که 80 درصد آن ، مربوط به افرادي است که تازه از مسيحيت به اسلام گرويده اند و 20 درصد مربوط به مسلمانان مهاجر است . اگر اسلام اين رشد را حفظ کند ، تا 17 سال ديگر ، در چندين شهر بزرگ آمريکا ، جميعت مسلمانان بيش تر از جميعت مسيحيان خواهد شد » .
"هنري کيسينجر" ، وزير خارجه اسبق آمريکا ، در مقاله اي در سال 1990 نوشته است : " در ده سال آينده ، افزايش چشمگير جمعيت مسلمانان ، بزرگ ترين هشدار براي آمريکا خواهد بود . " يکي از رسانه هاي محافظه کار آمريکا نيز خطاب به دولتمردان آمريکايي مي گويد : " به زودي مردم آمريکا ، با صداي اذان از خواب بيدار خواهند شد ! " (2)
با وجود اين آمارهاي روشن و شواهد ارائه شده بي پايه و اساس بودن اين ادعا که :"فقط کشورهاي جهان سوم ، فقير ، عقب مانده ، وحشي طرفدار اسلام هستند" به خوبي روشن مي گردد .

پي نوشت ها :
1. مجلسي، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج22 ،ص105.
2. http://dari.irib.ir/index.php/2010-08-14-07-09-55/2010-08-14-07-13-02/22...

پاسخ4:
اما در نهايت دوست عزيز شما در ادامه طرح ادعاهايي بي دليل و بدون تامل و انديشه خود مواد گوناگوني که معمولا در سايت هاي اسلام ستيز مطرح است را رديف کرده و خواسته در نهايت اين نتيجه را بگيرد که "اسلام نقاط مبهم آن قدر دارد که پذيرشش به اين راحتي نيست".
در مورد اين بخش بايد گفت که مسلما بديهي ترين و روشن ترين بخش هاي هردين و تفکري هم براي کسي که نخواسته به درستي اين دين را بشناسد مبهم و ناشناخته است و اين امر اختصاص به اسلام ندارد و هر کس مي تواند در مورد هر عقيده اي بودن بررسي و تحقيق و شناخت همين حرف را بزند.
مشکل کار آنجاست که در يک دين عقايد و باورها در منابع اصلي به گونه اي مبهم و غير قابل توجيه و دفاع مطرح شده باشد که نتوان با دقت و برسي در خود اين منابع اين ابهامات را برطرف نمود؛ درحالي که در اسلام همه اين سوالات و ابهامات اوليه با اندکي تامل و دقت و شناخت صحيح دستورات ديني قابل حل و رفع است و اتفاقا فلسفه عميق اين دستورات بر افراد منصف و به دور از پيش داروي آشکار گرديده است.
ما در اين بخش قصد پاسخ به تک تک اين موارد را نداريم و از اين دوست عزيز يا از خودتان مي خواهيم که در صورت تمايل در نامه هاي بعد هر يک از اين موارد را که خواستيد مطرح نماييد تا به طور کامل و مبسوط به توضيح و تبيين آن بپردازيم؛ اما در پايان چند نکته مختصر را به عرض مي رسانيم:
1- مساله مجازات ها و قوانين جزايي در همه اقوام و ملل بشري بوده و هست و در همه اديان آسماني هم کم و بيش اين قبيل مجازات ها در برابر رفتارهاي مجرمانه وجود دارد ؛نگاهي کوتاه به منايع ديني ساير اديان نشان ميدهد که در برابر جرايم گوناگون حتي جرايمي به ظاهر ساده مجازات هاي سنگيني وضع شده بود ؛ مثلا در کتاب مقدس يهوديان و مسيحيان مجازات سنگسار براي جرائمي مانند : جادوگرى ( سفرلاويان 27:20)، كفرگويى (همان، 24: 16)، حرمت‏شكنى روز سبت (اعداد، 15: 35)، بت‏پرستى (تثنيه، 13: 9- 10; 17: 5)، پسر لجوج و سركش (همان، 21: 21) در نظر گرفته شده يا مجازات قطع دست براي برخي جرائم به صراحت مطرح شده ؛ در کتاب مقدس آمده :
« اگر دو شخص با يكديگر منازعه نمايند و زن يكى پيش آيد تا شوهر خود را از دست زننده‏اش رها كند و دست‏خود را دراز كرده، عورت او را بگيرد، پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند » (سفر تثنيه، 25: 11- 12) .
حتي در زمان کنوني هم در همه کشورهاي جهان و حتي در قوانين کشورهاي به اصطلاح دموکراتيک جهان هم مجازات هاي گوناگوني به شکل قانوني وجود داشته و اعمال مي شود که چه بسا شکل و ماهيت انجام برخي از اين موارد در نظر ديگر ملل و اقوام جهان غير انساني و خشن باشد .
به عنوان مثال در کشور چين هرساله تعداد قابل توجهي از مسئولين اين کشور به خاطر تخلفات مالي و رشوه و اختلاس که نوعي دزدي از اموال عمومي است اعدام مي شوند و اين امر کاملا قانوني و در اين کشور پذيرفته شده است و هرچند ممکن است از منظر سايرملت ها حکمي بسيار خشن و سخت باشد. اما براساس قانون اين کشور منطقي و صحيح است.
پس خرده گيري سطحيو عوامانه بر قوانين خاص اسلام که خود داراي شرايط و قيوح و جزييات بسيار است بي معنا است.
2- عبارت "زن اگر خلافي کند حکمش سنگسار است " نشانه عمق بي اطلاعي ايشان از دستورات حقوقي و جزايي اسلام است؛ زيرا از نظر اسلام حکم سنگسار در موارد بسيار محدودي اجرا مي شود و در آن هم هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست و هر کدام از زن و مرد مبتلا به جرم زناي محصنه شوند و اين امر ثابت گردد، محکوم به سنگسار خواهند بود و ساير تخلفات جنسي هم در بين زنان و مردان مشترک است؛ يعني اگر زنا در حد محصنه نباشد، هر دو به صد ضربه شلاق محکوم خواهند بود.
براي آگاهي بيش‎تر در اين رابطه مي توانيد به كتاب: "حقوق جزايي در اسلام" نوشته عباسعلي محمودي ( ج 1، ص 41 به بعد ) مراجعه نماييد.
اما در مورد امکان ازدواج مجدد براي مردان و ساير موارد در صورت تمايل شما مي توانيم به گفتگو بنشينيم .

من با یه دختر (باکره) رابطه داشتم. زمانی نزدیکی وقتی طرفین برای این عمل راضی باشند حکم واقعی آن چیست؟ آیا زنا محسوب میشه؟ من شنیدم زنا به رابطه با زن شوهر دار گفته میشه. لطفا راهنمایی کنید بصورت کامل و دقیق و راست. مرسی.

@@@نزدیکی با زن نامحرم بدون خوانده شدن عقد شرعی زنا است.
اگر زن و مرد زنا کننده هر دو متاهل باشند، با شرایطی مجازات شان سنگار است.
اگر هر دو مجرد باشند ،مجازات شان صد ضربه شلاق است .
اگر یکی متاهل و دیگری مجرد باشد، آن که متاهل باشد، مجازاتش سنگسار و آن که مجرد باشد ،مجازاتش صد ضربه شلاق است. (1)
پی نوشت:
1. قانون مجازات اسلامی ،ماده 83و88.

صفحه‌ها