دانش تاريخ

مفاد قرارداد صلحنامه امام حسن علیه السلام چيست؟
چند منبع كهن، يكي ابن اعثم كوفي، ديگري بلاذري و سوم ابن شهر آشوب مبادرت به ياد از متن كامل صلحنامه به صورت يك معاهده رسمي كرده‏اند. مقدماتي كه درباره متن ...

مفاد قرارداد صلحنامه امام حسن چيست؟

در مورد موادي كه در صلحنامه، بين امام حسن (ع) و معاويه به امضا رسيد، در مدارك تاريخي اتفاق نظر كاملي وجود ندارد.

چند منبع كهن، يكي ابن اعثم كوفي، ديگري بلاذري و سوم ابن شهر آشوب مبادرت به ياد از متن كامل صلحنامه به صورت يك معاهده رسمي كرده‏اند. مقدماتي كه درباره متن مزبور آمده، نشانگر درستي متن مورد نظر مي‏باشد.

طبق نقل اين منابع زماني كه برخورد ميان امام و معاويه به صلح انجاميد، امام حسن (ع) عبد الله ابن نوفل را خواست و به او فرمود: نزد معاويه برو و به او بگو: «اگر مردم بر جان و مال و فرزندان و زنان خود ايمن هستند، من با تو بيعت مي‏كنم، در غير اين صورت، با تو بيعت نخواهم كرد.» عبد الله نزد معاويه رفت و (از پيش خود) به او گفت: «براي صلح شروطي وجود دارد كه بايد بپذيري. اول آن كه خلافت به تو واگذار مي‏شود در صورتي كه پس از خود خلافت را به امام حسن (ع) واگذار كني. ديگر اين كه سالانه 55 هزار درهم از بيت المال به او اختصاص دهي. در ضمن خراج دارابجرد را نيز مي‏بايد به او بدهي. مردم نيز بايد امنيت كامل داشته باشند.

معاويه اين شروط را پذيرفت و سپس دستور داد تا برگه سفيدي آورده، پايين آن را امضا كرد و آن را نزد حسن بن علي (ع) فرستاد. زماني كه عبد الله بن نوفل بازگشت و مسائلي را كه طرح شده بود بازگفت، امام به او فرمود: اما درباره خلافت پس از معاويه بايد بگويم كه من خواستار آن نيستم. درباره شرايط مالي نيز كه تو پيشنهاد كرده‏اي، اين حق معاويه نيست كه در مال مسلمانان براي من تعهدي بپذيرد.

آن‏گاه امام كاتب خود را فرا خواند و دستور داد تا متن قرار داد را به اين صورت تنظيم كند:

بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اصطلح عليه الحسن بن علي بن أبي طالب، معاوية بن أبي سفيان، صالحه علي أن يسلم إليه ولاية أمر المسلمين علي أن يعمل فيهم بكتاب الله و سنة نبيه محمد صلي الله عليه و آله و سلم و سيرة الخلفاء الصالحين؛ و ليس لمعاوية بن أبي سفيان أن يعهد لأحد من بعده عهدا، بل يكون الأمر من بعده شوري بين المسلمين، و علي أن الناس آمنون حيث كانوا من أرض الله شامهم و عراقهم و تهامهم و حجازهم، و علي أن أصحاب علي و شيعته آمنون علي أنفسهم و أموالهم و نسائهم و أولادهم، و علي معاوية بن أبي سفيان بذلك‏

عهد الله و ميثاقه و ما أخذ الله علي أحد من خلقه بالوفاء بما أعطي الله من نفسه، و علي أنه لا يبغي للحسن بن علي و لا لأخيه الحسين و لا لأحد من اهل بيت النبي صلي الله عليه و آله و سلم، غائلة سرا و علانية و لا يخيف أحدا منهم في أفق من الآفاق. «1»

اين مصالحه‏اي است كه ميان حسن بن علي بن ابي طالب (ع) و معاوية بن ابي سفيان برقرار مي شود. حسن بن علي به اين شرط با معاويه صلح مي‏كند و امر خلافت را به او واگذار مي كند كه چون وفات او نزديك شد، هيچ كس را به وليعهدي خود منصوب نكند و كار خلافت را به شورا واگذار كند تا مسلمانان كسي را كه صلاح مي دانند، نصب كنند. شرط ديگر آن است كه مسلمانان علي العموم از معاويه ايمن باشند هم به دست و هم به زبان.

  شرط سوم آن است كه شيعيان و متعلقان و متصلان علي بن ابي طالب هركجا باشند از معاويه ايمن باشند و به هيچ كس از ايشان اندك و بسيار آسيب و تعرضي نرساند. بر اين جمله عهد كرد و پذيرفت معاوية بن ابي سفيان و خدا را حجت و ميثاق بر خويش گرفت و قبول كرد كه بر اين عهد و شرط وفا كند و هيچ مكر و كيد روا ندارد. حسن بن علي (ع) و برادر او حسين (ع) و هيچ كس را از فرزندان و زنان و خويشان و متصلان ايشان و اهل بيت سيد المرسلين را در سر و علانيه در حق ايشان بدي نكند و ايشان را در كل احوال هركجا در اقطار دنيا باشند ايمن دارد و نترساند. و السلام.

پي نوشت:

1. ابن اعثم كوفي،الفتوح،هند،1393ق.ج4ص158-160. بلاذري، انساب الاشراف،تحقيق محمد باقر محمودي،بيروت،1398ق، ج 3، صص 42- 41، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، مكتبة علامه، قم، ج 4، ص 33.

هدف اصلي از صلح امام حسن (ع)چه بود؟
1. بقاي نظام امامت 2. بقاي شيعيان 3. حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر 4. ترجيح امنيت بر اختلاف 5. تامين عزت واقعي

هدف اصلي از صلح  امام حسن (ع)چه بود؟

اهداف و دست آوردهاي صلح امام حسن به صورت اختصار خدمتتان ارائه مي شود.

1. بقاي نظام امامت:

اصليترين اثر صلح بقاي نظام امامت براي حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاري فرمود:« انّي لمّا رأيت النّاس تركوا ذلك الّا اهله، خشيت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان يكون للدين في الارض ناعي؛(1)

هنگامي كه ديدم مردم جز عده‏اي اين كار (جنگ با معاويه) را ترك كردند، ترسيدم كه ريشه شما از زمين كنده شود. پس مصمم شدم تا براي دين، روي زمين فريادگري باقي بگذارم».

2. بقاي شيعيان:

امام به ابوسعيد عقيصا فرمود: «اگر صلح نميكردم، روي زمين از شيعيان ما كسي نميماند.» (2)

3. حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر:

در آن موقعيت روم شرقي آماده حمله به نظام اسلامي بود و جنگ داخلي موجب وصول آنان به هدف و نابودي اساس اسلام ميشد. (3)

امام هم ميفرمود: «ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود... خواستم دين خدا حفظ شود.» (4)

هر چند اين سخن عام است و ممكن است منظور غير از خطر روم شرقي باشد، ولي اصل حفظ دين در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره ميكرد كه مصلحت و حكمت اين كار، هر چند پنهان، خيلي مهم است. از جمله نزد معاويه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در اين كار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (5)

4. ترجيح امنيت بر اختلاف:

امام هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگي و آشتي ميان مردم از جدايي، ناامني، كينهورزي و دشمني كه شما خواهانيد، بهتر است.» (6)

5. تامين عزت واقعي:

صلح هر چند در ظاهر عقبنشيني بود؛ اما به واقع عامل عزت شيعيان و شكستناپذيري ابدي آنان شد؛ لذا امام در برابر سليمان بن صرد كه به عنوان مذل المومنين به امام سلام ميدهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زير دست و در عافيت باشيد، نزد من محبوبتر است از اينكه عزيز باشيد و كشته شويد.» (7)

نتيجه آنكه اقدام نظامي و تداوم جنگ فاقد دستاورد معين و قابل اعتنا بود و صلح تاكتيكي (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ راجح بود. همينطور در مقايسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بيشتر بود؛ زيرا يكي از دستاوردهاي امام، از ترك مخاصمه حفظ اصل موجوديت نظام امامت و شيعيان بود و اگر چنين نميكرد، اينها از بين ميرفت.

آنچه معاويه به دست آورد وصول به حكومت بود كه البته دوام چنداني هم نياورد و با قيام امام بعدي، به طور كلي متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجوديت شيعه، هر چند به گونهاي حداقلي، بقاي خود را تضمين كرد و شيعيان در فرصتهاي مناسب، به بازسازي خود پرداختند.

براي آگاهي بيشتر رك احمد زماني، حقايق پنهان و سايت ولي عصر به لينكhttp://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepadid=24

پي نوشت ها:

1. حياة الامام الحسن بن علي، باقر شريف قرشي، دارالبلاغة، بيروت، 1413 ق، ج 2، ص 269؛ حقايق پنهان، ص 215.

2. علامة مجلسي، بحار الأنوار، بيروت – لبنان، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج 44، ص 1، و موارد ديگر. ر.ك.به: همان، ص 106، 57؛ و ج 85، ص 212؛ حلية الاوليأ، ج 2، ص 36؛ حياة الامام الحسن بن علي، ج 2، ص 178.

3. مهدي پيشوائي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1379  ،چاپ يازدهم، ص 97.

4. احمد زماني، حقايق پنهان، دفتر تبليغات، 1378، چاپ دوم، ص 197؛ به نقل از حياة الامام الحسن، باقر شريف قرشي، ج 2، ص 280.

5. بحارالانوار، ج 44، ص 54 و ر.ك. به: احتجاج، ج 2، ص 67.

6. كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفي (م 314)، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، ط الأولي، 1411/1991، ج 3، ص 289 و 295.

7. ابن قتيبة الدينوري، الامامة و السياسة، تحقيق الزيني، ناشر مؤسسة الحلبي وشركاه للنشر والتوزيع، ج1، ص 141.

منظور از « عدل خدا در خلقت و تشريع» در اصل دوم قانون اساسي؟
منظور از عدل در خلقت همان عدل تكويني است كه عبارت است از اينكه خداوند به هر موجودي، وجودي را كه مستحق و سزاوار او است عطا مي كند و قابليت هيچ موجودي را مهمل ...

منظور از « عدل خدا در خلقت و تشريع» كه در اصل دوم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به آن اشاره شده است چيست؟

منظور از عدل در خلقت همان عدل تكويني است كه عبارت است از اينكه خداوند به هر موجودي، وجودي را كه مستحق و سزاوار او است عطا مي كند و قابليت هيچ موجودي را مهمل نگذاشته و در عرصه افاضه و ايجاد و آفرينش، هيچ استعدادي را بي بهره نمي گرداند.(1)  برخي از آياتي از قرآن كه بر عدل تكويني خداوند دلالت دارند عبارتند از: قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي؛(2)گفت پروردگار ما همان كسي است كه به هر موجودي آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است. و؛ الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّي* وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي (3) همان خداوندي كه آفريد و موزون ساخت و همان كس كه اندازه گيري كرد و هدايت نمود.

منظور از عدل تشريعي اين است كه خداوند هيچ تكليفي را كه باعث كمال و سعادت انسان، و عامل قوام زندگاني مادي و معنوي، و دنيوي و اخروي او است بدون بيان و مهمل نمي گذارد همان طور كه بيش از طاقت هر كس، به وي تكليف نمي كند.(4) برخي از آياتي كه بر عدل تشريعي خداوند دلالت دارند عبارتند از: وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ (5) و ما هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمي كنيم. و ؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛(6) ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان(شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.

پي نوشت ها:

1. جعفر سبحاني، المحاضرات في الالهيات، ترجمه عبد الرحيم سليماني، مركز مديريت حوزه هاي علميه، قم، 1389، ص146.

2. طه(20) آيه50.

3. اعلي(87) آيه 2-3.

4. جعفر سبحاني، المحاضرات في الالهيات،ص 146.

5. مومنون(23) آيه 62.

6. حديد(57) آيه25.

حضرت فاطمه معصومه(س) داراي چه مقامات و نورانيتي هستند؟
امام رضا فرمود: « من زار المعصومه بقم كمن ‏زارني؛ (6) هر كس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسي است كه مرا زيارت كرده است».

مقام حضرت فاطمه معصومه(س)

شرح : سلام عليكم در مورد مقام حضرت فاطمه معصومه(س)كمي توضيح دهيد. و به چه جهت هايي است كه اين قدر ايشان در دل مردم و خصوصا علما و مراجع جايگاه دارند. آيا ايشان مقام عصمت دارند و داراي چه مقامات و نورانيتي هستند.با تشكر

در شأن و منزلت حضرت معصومه (س) روايات متعدد وجود دارد، از جمله:

1. جمعي از مردم ري به محضر امام صادق (ع) رسيدند و حضرت فرمود: خدا را حرمي است كه مكه مي باشد و پيامبر را حرمي است كه مدينه مي باشد و اميرمؤمنان را حرمي است كه كوفه مي باشد و ما اهل بيت را حرمي است كه قم مي باشد و زني از فرزندان من به نام فاطمه در آنجا دفن مي شود كه هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مي گردد. (1) راوي گويد اين كلام را امام صادق زماني فرمود كه هنوز فرزندش موسي متولد نشده بود.

2. از امام رضا روايت شده كه به سعد اشعري قمي فرمود: ... ما را نزد شما قبري است، قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر كه هر كس او را با معرفت به حقش زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود... . (2)

3. از امام جواد روايت شده كه فرمود: هر كس قبر عمه ام در قم را زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود. (3) اين روايات از طرف فقيهان بزرگ پذيرفته شده و بر طبق مضمون آن فتوا داده اند مثلا صاحب جواهر در مورد زيارت حضرت معصومه مي نويسد: زيارت حضرت معصومه مستحب است و هر كس قبر اين بانو را زيارت كند، بهشت براي اوست.(4) در كامل الزيارات هم روايات معتبر در اين خصوص وجود دارد. (5)

بر اساس روايتي، لقب معصومه از سوي امام رضا (ع) به ‏اين بانوي عظيم الشأن اعطا گرديد. امام رضا فرمود: « من زار المعصومه بقم كمن ‏زارني؛ (6) هر كس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسي است كه مرا زيارت كرده است». اين تعبير را امام پس از وفات آن بانو به كار برده اند و شايد دلالت بر اين دارد كه آن بانو، داراي نوعي مقام عصمت مي باشند. گفتني است گرچه نصاب تام عصمت، يعني عصمت مطلق اختصاص به چهارده نفر دارد، ولي ممكن است مراتب نازل از عصمت نصيب ساير افراد نيز بشود؛ زيرا گوهر اصلي انسان كه نفس ناطقهاو است، به گونه اي آفريده شده كه اگر بخواهد، با تأمين برخي شرايط مي تواند به قله بلند عصمت برسد؛ زيرا نفس انسان با تكامل معنوي، از قوه به فعليت رسيده و مي تواند از آفتهاي سهو، نسيان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاكي مصون باشد؛ چون محدوده نفوذ شيطان، محصور به مراحل وهم و خيال است كه وابسته به طبيعت انسان است؛ اما مراتب عقل و قلب كاملاً از قلمرو و نفوذ شيطان مصون است. سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر ناپاكي ديگر، در آن ساحت قدسي راه نمييابد. بنابراين، چون شئون هستي انسان محدود به مراتب طبيعي، خيالي وهمي نيست، اگر كسي به مرتبه عقل خالص و قلب سليم راه يافت، مي تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش هاي علمي و عملي مصون بماند. (7) بنابراين، خداوند هيچ كس را از رسيدن به مقام عصمت محروم نكرده است. از اين رو، عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم (ع) نيست؛ (8) چنان كه حضرت مريم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصاني ديگر (9) كه نه پيامبر بودند و نه امام، به مقام شامخ عصمت دست يافته‏اند. از طرف ديگر، عصمت مراتب متعدد دارد. مراتب پايين تر عصمت كه عصمت از گناه باشد، براي ديگران نيز دست يافتني است. (10) بنابراين، ممكن است كه حضرت معصومه (س) برخي از مراتب عصمت را داشته باشد؛ گرچه نمي توان گفت در چه مرتبه از عصمت بوده است. با توجه به اين فضايل و جايگاه است كه حضرت معصومه (س) مورد توجه علما و مراجع قرار گرفته است.

پي نوشت ها:

1. محدث نوري، مستدرك الوسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1408 ق، ج 10، ص 368.

2. همان، 368-369؛ مجلسي، بحار الانوار، بيروت، الوفا ، 1404 ق، ج 99، ص 266 - 267.

3. مجلسي، همان، ص 265.

4. نجفي، جواهر الكلام، تهران، اسلاميه، ج 20، ص 103.

5. ابن قولويه، كامل الزيارات، قم ، انتشارات اسلامي، 1419 ق، ص 536.

6. معلم، محمد علي،فاطمة المعصومة (س)، ص 65، بي تا، بي جا؛ محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، تهران ، نشر دار الكتب الاسلاميه،1385 ش. ج 5، ص 35

7. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن، قم ، نشر مركز اسرا ، 1381 ش، ص 201.

8. جوادي آملي تفسير موضوعي قرآن كريم، قم ، نشر مركز اسرا، 1378ش. ج 9، ص 20-22.

9. علامه طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج3، ص 205.

10. سبحاني، جعفر، الالهيات، قم، نشر موسسه امام صادق (ع)، 1423 هـ . ق. ج 3، ص 203- 205.

اگر مجلس بخواهد از دولت به خاطر عدم پرداخت بودجه مصوب شكايت كند ...؟
مجلس به قوه قضائیه شكايت می كند كه قوه قضائیه بر اساس مقررات به شعبه مربوطه ارجاع داده و مورد رسیدگی قرار می گیرد.

  اگر مجلس بخواهد از دولت به خاطر عدم پرداخت بودجه مصوب شكايت كند روند اين رسيدگي چگونه و دادگاه صالحه كدام است ؟

مجلس به قوه قضائیه  شكايت می كند كه قوه قضائیه بر اساس مقررات به شعبه مربوطه ارجاع داده و مورد رسیدگی قرار می گیرد .قوه قضائیه مرجع تمام تخلفات است مگر موارد خاصی كه در قانون آمده است.

شهيد مدرس چه كسي بود؟
در آغاز يادآور مي شويم، كه امام راحل(ره) تنها از آيت‌الله سيد حسن مدرس يادنمي كرد، بلكه از شخصيت هايي ديگر نيز يادنمود، مثلا ايشان بارها از شهيد بهشتي و ...

شهيد مدرس چه كسي بود ؟ چرا از ميان همه شهدا حضرت امام از شهيد مدرس ياد مي كنند ؟ تفسيري از كارهاي وي را شرح دهید؟

 در آغاز يادآور مي شويم، كه امام راحل(ره) تنها از آيتالله سيد حسن مدرس يادنمي كرد، بلكه از شخصيت هايي ديگر نيز يادنمود، مثلا ايشان بارها از شهيد بهشتي و شهيد مطهري... سخن گفت؛ در عين حال بيشتر ياد كردن از مرحوم مدرس،- شايد- جهت اين باشد، كه ايشان انساني ظلم ستيز و شجاع بود: وي باحكومت استبدادي رضا خان مبارزه و از استقلال وحقوق مردم ايران دفاع نمود. لذاوجه سياسي شخصيت آيتالله مدرس تا حدودي ابعاد ديگر شخصيت او را تحتالشعاع قرار داده است. علت آن هم موقعيت بحراني زمانهاي بود كه مدرس در آن ميزيست. زمانهاي كه كشور ايران براي حل بحرانها و حفظ استقلالش به سياستمداران زنده و شجاع نياز داشت. همچنين مرحوم مدرس رابطه دين و سياست را مطرح و با شعار -تز جدايي دين از سياست- مبارزه نمود. شعار دين عين سياست است، اهتمام مدرس به اين امر را نشان مي دهد. امام نيز به رابطه دين و سياست اهميت خاص قايل مي باشد، چون ديدگاه ايشان درباره تشكيل حكومت، مبتني بر رابطه دين و سياست است.

درباره زندگي ايشان به اين ادرس مراجعه نماييد:

آيانسل همه پيامبران از بني اسرائيل مي باشد؟
پیامبران شناخته شده بنی اسرائیل را كه در كتاب ها آمده است، تنها 47 یا 48 نفر گفته اند.در حالی كه تعداد پیامبران را تا 124000 پیامبر شمرده اند؛ البته ...

دقيقا نسل پيامبر اسلام از كيست؟آيانسل همه پيامبران از بني اسرائيل مي باشد؟

پیامبران شناخته شده بنی اسرائیل را  كه در كتاب ها آمده است، تنها 47 یا 48 نفر گفته اند. (1) در حالی كه تعداد پیامبران را تا 124000 پیامبر شمرده اند؛ البته ممكن است بسیاری از آن ها نیز از بنی اسرائیل بودند؛ اما غیر بنی اسرائیل نیز در میان آن ها بوده اند. البته داستان بنی اسرائیل، در قرآن و روایات بیش تر مورد توجه بوده و این توجه فراوان باعث شده كه تصور شود كه تعداد آن ها زیاد بوده است؛ وگرنه دلیلی قاطعی نداریم كه در مقایسه با اعصار و ادیان دیگر، تعدادشان بیش تر بوده است. (2)

برخي پیامبران از نسل حضرت اسحاق(ع)مي باشند. تعدادی دیگر نیز از نسل حضرت اسماعیل(ع) بودهاند؛ مثلاً حضرت یعقوب(ع) از نسل اسحاق بوده (2) و اسرائیل لقب حضرت یعقوب است. از امام صادق (ع) نقل است كه یعقوب و عیص، فرزندان اسحاق پیغمبر توأم متولّد گردیدند و نخست عیص به دنیا آمد، سپس یعقوب، و یعقوب كه همان اسرائیل است كه به معنای عبدالله است؛ زیرا [به زبان عبری] «اسرا» عبد، و «ایل» الله است. (3)

ولی پیامبر اسلام(ص) از نسل حضرت اسماعیل و از تبار حضرت ابراهیم(ع) میباشد. بنابراین، از بني اسرائيل نبودند. بنی اسرائیل همه از نسل يعقوب و اسحاق پیامبر هستند.

بله، جد اعلاي همه آنان حضرت ابراهيم مي باشد.

برای آشنایی بیش تر درباره نسل برخی از پیامبران به كتابهای زیر مراجعه نمایید:

1. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 11 و 12.

2. قصص قرآنی، بلاغی.

3. تاریخ انبیا، رسول محلاتی.

 

پینوشت ها:

1. عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 657 و 658، انتشارات منطق(سینا)، قم، 1373.

2. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 12، ص 324، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1376 ش.

3. حسيني دشتي مصطفي، معارف و معاریف، ج 2، ص 172، نشر  دانش، قم، 1376 ش.

زندگاني پيامبر صلي الله عليه واله قبل از بعثت چگونه بود؟
در حديثي آمده است:ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين‏كه او را بر شباني گمارد تا ...

زندگاني پيامبر صلي الله عليه واله قبل از بعثت چگونه بود در حالي كه همسر ثروتمندي داشتند وهنوز موقع استفاده از ثروت حضرت خديجه سلام الله در راه اسلام نشده بود

در حديثي آمده است:ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين‏كه او را بر شباني گمارد تا از اين‏طريق، تربيت مردم را به او بياموزد. منبع ندارد.

داده هاي تاريخي نشان ازآن دارد كه وضع مالي و اقتصادي رسول گرامي(ص) - تازمان از دواج با خديجه(ع) - مرتب نبود، چنانكه ايشان- چند مدت -در دوران كودكي- تحت سرپرستي ابو طالب بود (1) و بعد ها نيز چوپاني نمود. در حديثي آمده است: ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين ‏كه او را بر شباني گمارد تا از اين‏طريق، تربيت مردم را به او بياموزد.(2)

پيامبر اسلام نيز قسمتي از عمر خود را در همين راه گذرانيد. بسياري از سيره نويسان، اين جمله را نقل نموده‏اند كه رسول اكرم (ص) فرمود: "تمام پيامبران پيش از آن‏كه به مقام نبوت برسند، مدتي چوپاني كرده‏اند. عرض كردند: آيا شما نيز شباني نموده‏ايد؟ فرمود: بلي. من مدتي گوسفندان اهل مكّه را، در سرزمين «قراريط» شباني مي‏كردم"(3)، همچنين حضرت با پيشنهاد ابو طالب اقدام به تجارت نمود. ابو طالب به او گفت: «خديجه» دختر «خويلد» كه از بازرگانان قريش است؛ دنبال مرد اميني مي‏گردد كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد و از طرف او در كاروان بازرگاني «قريش» شركت كند و مال التجاره او را در شام به فروش برساند، چه بهتر، اي محمد! خود را به وي معرفي كني. مناعت و بلندي روح پيامبر، مانع از آن بود كه مستقيما بدون هيچ سابقه و درخواستي، پيش «خديجه» برود و چنين پيشنهادي كند. از اين لحاظ به عموي خود چنين گفت: شايد خود خديجه دنبال من بفرستد، زيرا مي‏دانست او در ميان مردم به لقب «امين» معروف است. اتفاقا جريان نيز همين طور شد. وقتي «خديجه» از مذاكره ابو طالب با پيامبر آگاهي پيدا كرد، فورا كسي را دنبال پيامبر فرستاد و گفت: چيزي كه مرا شيفته تو كرده است، همان راست‏گويي، امانت‏داري و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آن‏چه به ديگران مي‏دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمان‏بردار تو باشند.

رسول خدا، جريان را براي عموي خود بيان كرد. وي در پاسخ چنين گفت: اين پيشامد وسيله‏اي است براي زندگي كه خدا آن را به سوي تو فرستاده است.(4)  

رسول خدا (ص) بعد از دواج با خديجه، از مال ايشان به منظور تحقق اهداف خودبهره گرفت، يكي ازمصداق اين امر اين بود كه ثروت خديجه هم براي زندگي رهبري مسلمانان و هم در ديگر امور مسلمانان مصرف گردد. به عبارت ديگر خديجه با حمايت مالي خود از اسلام، نهايت تلاش خود را به كار برد. او با كمال ميل و رغبت، تمامي ثروت خود را در اختيار پيامبر قرار داد و ايشان آن را براي رفع نيازهاي مسلمانان به كار برد. تأثيرات مثبتي كه ثروت حضرت خديجه (آن هم در اوضاع بحراني) به نفع مسلمانان و در خنثي سازي توطئه دشمنان داشت، بر كسي پوشيده نيست. در همين باره پيامبرفرمود: "ما نفعني مالٌ قط ما نفعني مال خديجه" (5)؛ هيچ ثروتي همانند دارايي خديجه به من (و آيين من) سود نرسانيده است.

درضمن شما مي توانيد، درباره ابعادزندگي رسوا خدا (ص) -بويژه وضع  اقتصادي  حضرت، چه قبل از بعثت وچه بعد از بعثت - به منابع زير مراجعه نماييد:

-جعفر سبحاني، فروغ ابديت

-محمد ابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام

- جعفر شهيدي ،تاريخ تحليلي اسلام

- محمد خاتم پيامبران، جمعي از نويسندگان

- سيره نبوي، شهيد مرتضي مطهري

-سيره نبوي، مصطفي دلشاد تهراني

-فروغ ابديت، جعفر سبحاني

پي نوشت ها:

1. ابن هشام (م 218) السيرة النبوية،ترجمه‏ سيد هاشم رسولي‏( زندگاني محمد(ص) پيامبر اسلام)، تهران، انتشارات كتابچي، چ پنجم ، 1375ش، ج1-2، ص115؛ تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب ابن واضح يعقوبي (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چ ششم، 1371ش، ج1، ص368.

2. علامه مجلسي، بحار الانور، ناشر: اسلاميه، ج11، ص65.

 3. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامي،.137، چاپ ششم، ص 188؛ ابن كثير دمشقي‏ ،البداية و النهاية(وفات: 774)، بيروت‏، ناشر دار الفكر، ج6، 276؛ ابو الفرج حلبي شافعي‏،السيرة الحلبية، بيروت‏، دار الكتب العلمية،1427،چاپ دوم‏، ج1، ص184؛ابن هشام حميري معافري‏،السيرة النبوية، بيروت‏، ناشر دار المعرفة ،ج1، ص184.

4. جعفر سبحاني، همان، 190

5. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ناشر اسلاميه، ج 19، ص63.

چرا احمد لقب حضرت محمد (ص)‌شد؟
طبق برخی روایات نام حضرت پیامبر اسلام (ص) در آسمان ها احمد و در زمین محمد می باشد.

چرا احمد لقب حضرت محمد (ص)شد ؟

طبق برخی روایات نام حضرت پیامبر اسلام (ص) در آسمان ها احمد و در زمین محمد می باشد.

در باب نامهای مبارك پیامبر از جنبههای مختلف سخن گفته شده است. برخی ، چهارصد اسم برای پیامبر- با توجه به آیات - شمردهاند(1) كه از آن میان دو اسم مبارك احمد و محمد(ص) است. اسم احمد در قرآن یك بار ذكر شده است، آن جا كه سخن حضرت عیسي(ع) را خطاب به بنی اسرائیل میخوانیم :

«و مبشّراً برسولٍ مِن بعدی اسمه أحمد؛(2) به فرستادهای كه پس از من میآید و نام او احمد است بشارتگرم».

اما اسم مبارك محمد چهار بار در قرآن آمده است، یكی در آن جا كه فرمود:

«و آمَنوا بما ُنزّل علي محمّد؛(3)  به آنچه بر محمد نازل شده گرویدند».

در سه جای دیگر نیز (4) نام مبارك محمد(ص) یاد شده است.  چرا حضرت به اسم احمد و محمد خوانده شده است؟به لحاظ ادبی از سیبویه نقل شده :

احمد بر وزن افعل و الف آن برای تفضیل است كه دلالت بر فضیلت حضرت بر سایر انبیا میكند.

 محمد بر وزن مفعّل و تشدید آن برای مبالغه است كه دلالت میكند بر این كه حضرت از سایر انبیا ستوده تر بوده است. اما به لحاظ روایی، در حدیثی نقل شده كه وقتی از رسول خدا(ص) سبب نامگذاری او را پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمود: «أمّا محمّد فإنّی محمود فی الأرض و أمّا أحمد فإنّی محمود فی السماء».(5)

از امام باقر(ع) نقل شده است : به جهت كردار پسندیده پیامبر، خداوند از او در كتابهای انبیای پیشین به احمد یاد كرده است. به جهت آن كه خدا و فرشتگان و تمام انبیا و فرستادگان و همة امتهای انبیا حضرت را ستایش میكنند و بر او درود میفرستند، خداوند او را محمد نامیده است».(6)

امام خمینی در تحلیل سرّ نامگذاری پیامبر اسلام به احمد و محمد(ص) با رویكرد عرفانی به نكتة ژرفی اشاره كرده و گفته است:

محمد نام مُلكی(زمینی) آن حضرت است. به همین سبب حروف اتصال در آن بیشتر به كار رفته،  احمد نام ملكوتی اوست . به این جهت در احاطة حروف انفصال قرار گرفته است . در این كه حرف انفصال، در آخر نام ایشان به كار رفته، اسراری نهفته است.

حروف الفبا (حروف هجا) به لحاظ كتابت به دو قسم حروف انفصال و اتصال تقسیم میشوند. حروف نظیر: د، ذ، ر، ز و مانند آن حروف اتصالاند. حروف انفصال به قبل خود متصل میشوند، ولی به بعد خود اتصال نمییابند. به همین جهت آن ها را حروف انفصال میگویند، اما حروف اتصال از دو طرف (قبل و بعد) قابل اتصال هستند، از این رو آن ها را حروف اتصال خوانند.

وجود حضرت ختمی مرتبت چون مقام شان برزخ بین عالم كثرت و وحدت است، اسم مُلكی(زمینی) او محمد

است . حروف اول و دوم و سوم آن از حروف اتصال و حروف آخر آن از حروف انفصال است. ولی اسم ملكوتی آن احمد است كه حرف اول و آخر آن از حروف انفصال است.

بنابر این سرّ نامگذاری پیامبر(ص) به احمد و محمد از دید عرفانی امام خمینی این است كه اسم محمدی او ناظر به جنبة مُلكی و اسم احمدی او ناظر به جنبة ملكوتی ایشان است.(7)

پینوشتها:

1. مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 195، نشر دار الاضواء، بیروت 1412ق؛ خرم شاهی ، دانش نامه قرآن ، ذیل كلمه "احمد"

2. صف (61) آیه 6.

3. محمد (47) آیه 2.

4. فتح (48) آیه 29؛ احزاب (33) آیه 40؛ آل عمران (3) آیه 144.

5. بحار الانوار، ج 9، ص 294.

6. همان، ج 16، ص 98، حدیث 37.

7. محمد امین صادقی ،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص23 25، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.

و حضرت محمد (ص) تا پیش از بین رفتن آنها ادعای رسالت نمیكند ؟؟؟
اديان موجود در شبه جزيره در زمان پیامبر دین یهودیت و مسیحیت بود كه تحریف شده و آلوده به شرك بودند. البته خرافات و پیرایه هایی كه عالمان یهود و نصارا بدان ...

آیا این درست است كه در زمان حضرت محمد(ص)قبیله ای به عنوان حنیف زندگی میكردند كه یكتاپرست بوده اند و پس از مدتی از بین میروند و حضرت محمد (ص) تا پیش از بین رفتن آنها ادعای رسالت نمیكند ؟؟؟ لطفا كامل و با دلایل منطقی پاسخ دهید !!!

اديان موجود در شبه جزيره در زمان پیامبر دین یهودیت و مسیحیت  بود كه تحریف شده و آلوده به شرك بودند. البته خرافات و پیرایه هایی كه عالمان یهود و نصارا بدان بسته بودند، چهره آن ادیان را مشوه و زشت كرده بود.

از اين رو پدران پیامبر بر دیانت جدشان حضرت ابراهیم(دين حنيف) بودند و تعالیم حضرت موسی و عیسي را خالی از تحریف  نمي دانستند.

اما افرادي كه بر دين ابراهيم بودند بسيار اندك بودند و اين نكته كه بيان داشتيد:" قبيله اي بر اين دين بوده و تا زماني كه آنان وجود داشتند پيامبر اظهار نبوت نكرد" صحیح نیست.

زيرا امر رسالت امري ادعايي نيست وموضوعی الهی است، از هنگامي كه خداوند محمد(ص) را به نبوت مبعوث ساخت او نبي خدا و مبعوث از سوي او به براي هدايت خلق گشته است.

شايد آنچه موجب اين سخن شده وجود قبيله و  طایفه اي به نام بنی حنیفه باشد، همان كه  محمد حنفیه و مادرش از آن بودند. (1)اما بايد بدانيد كه اين نام به جهت يكتا پرستي آنان نبوده، بلكه آنان مانند ديگر قبايل مشرك بوده اند.

پینوشتها:

1. الشيخ محمد تقي التستري، قاموس الرجال، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1417، چاپ دوم، ج 9، ص 246.

صفحه‌ها