دانش تاريخ

به نقل از امام حسن علیه‌السلام: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ ور شدند و ابن‏ ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد

پرسش:

آيا حضرت اميرالمؤمنين  علیه السلام در محراب به شهادت رسيدند يا نزديك مسجد؟ 

پاسخ:

براي روشن شدن محل دقيق شهادت حضرت اميرمؤمنان علي علیه‌السلام بايد به بررسي گزارشات تاريخ پرداخت. قبل از بررسي اين موضوع،اشاره‌ای به چگونگي ماجرا مناسب است:

 اميرمؤمنان علیه‌السلام در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، طبق معمول براي اقامه نماز جماعت صبح از خانه به مسجد كوفه روانه شد. آن شب باز كردن درِ خانه كه از چوب خرما بود براي آن حضرت دشوار گرديد، آن بزرگوار در را از جاي بيرون آورد و كنار گذاشت و اين شعر را خواند:

اُشْدُدُ حَيازيَمكَ لِلْمَوْتِ    فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقيكا

وَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ       اِذا حَلَّ بواديكا(1)

 كمربند و سينه خود را براي مرگ ببند، زيرا مرگ تو را ديدار خواهد كرد، و از مرگ اندوهناك مباش و بي تابي مكن در وقتی‌که در خانه تو فرود مي‏آيد.

 آنگاه به‌سوی مسجد حركت كرد. اول دو ركعت نماز خواند و سپس بالاي بام رفت تا اذان بگويد. با صداي بلند اذان گفت كه صدايش به گوش تمام ساكنان كوفه مي‏رسيد، سپس از بام پايين آمد و به محراب رفت و مشغول نماز نافله صبح شد، وقتی‌که خواست سر از سجده اولِ ركعتِ اول بردارد، در آن تاريكي، ابن ملجم آن‌چنان شمشير بر فرق مقدس آن حضرت زد، كه فرق سر آن بزرگوار تا نزديكي پيشاني شكافته شد.

  امام علي علیه‌السلام در اين هنگام گفت: «بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلي مِلَّة رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبة، به نام خدا و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي كعبه سوگند رستگار شدم». سپس مقداري از خاك محراب را برداشت و روي زخم سرش پاشيد و اين آيه را خواند:«مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْري(2): ما شمارا از خاك آفريديم و در آن بازمی‌گردانیم و از آن نيز بار ديگر شمارا بيرون مي‏آوريم».(3)

 در اين لحظه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْكانُ الْهُدي، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقي وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَة الْوُثْقي، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، قُتِلَ عَلِيُّ الْمُرْتَضي، قَتَلَهُ اَشْقَي الاْشْقيأِ : سوگند به خدا استوانه‏هاي هدايت، ويران شد، و نشانه‏هاي بزرگ تقوي تاريك گرديد، و دستگيره محكم ايمان شكسته شد، پسرعموی مصطفي صلی الله علیه و آله كشته شد، علي مرتضي كشته شد، او را شقي‏ترين اشقيا كشت.(4)

در رابطه با مكان دقيق ضربت خوردن امام علي علیه السلام،هرچند برخي از منابع بدون اشاره به مكان اين جنايت، فقط به ضربت ابن ملجم بر فرق امام علي علیه‌السلام اشاره‌کرده و برخي هم به‌طور مطلق مسجد را محل وقوع اين جنايت معرفي کرده‌اند، ولي برخي از منابع هم محراب مسجد را محل ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام معرفي کرده‌اند، كه به برخي از اين منابع اشاره می‌کنیم:

 1. مرحوم علامه مجلسي؛ با نقل حديثي از امام علي بن موسی‌الرضا علیه‌السلام مي‏نويسد: هنگامی‌که ابن ملجم - لعنْ الله عليه - بر سر مبارك علي علیه‌السلام ضربت شمشير را مي‏خواست وارد سازد با خود همدستي داشت كه ضربت او به ديوار برخورد كرد، اما ابن‏ملجم درحالی‌که علي علیه‌السلام در سجده بود، ضربتي بر فرق مبارك آن حضرت وارد ساخت.(5)

 2. در ضمن زيارت جامعه ائمه معصومين از قول امامين صادقين علیهمااسلام آمده است: «و انتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته»(6) و بعضي از شما اهل‌بیت علیه‌السلام در محراب عبادت به زمين افتاده درحالی‌که شمشير زهرآلود فرق مباركش را شكافته است.

 اين دليل ديگري است كه امير مؤمنان علي علیه‌السلام در محراب عبادت به شهادت رسيده است.

 3. مقدسي در كتاب البدء و التاريخ ضمن بيان چگونگي ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام از زبان امام حسن علیه‌السلام می‌نویسد: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ور شدند و ابن‏ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(7)

4. مفسر معروف ابوالفتوح رازي در تفسير خود نقل می‌کند: علي علیه‌السلام در نخستين ركعت از نمازي كه ابن ملجم او را ضربت زد، يازده آيه از سورۀ انبياء را تلاوت كرد.(8)

5. دانشمند معروف اهل تسنّن سبط بن جوزي می‌نویسد: هنگامی‌که علي علیه‌السلام در محراب قرار گرفت، چند نفر به او حمله كردند و ابن ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(9)

 پی‌نوشت‌ها:

 1.مروج الذهب، المسعودي (م 346)، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409ق. ج2، ص417.

2. سوره طه، آيه55.

3. فروغ ولايت،آیت‌الله جعفر سبحاني،انتشارات صيحه،ص697؛ به نقل از كشف الغمة،ج1،ص584.3.

4. بحار الأنوار، علامه مجلسي، انتشارات اسلامية، تهران، 1363 ش‏،ج‏42،ص:282.

5. بحارالانوار، ج 42، ص281.

6. المزار الكبير، محمد بن مشهدي‏(م610 ق‏)،انتشارات قيوم، قم، 1419 ق‏. بحارالانوار، ج‏99،ص:166.

7. البدءوالتاريخ، مطهر بن طاهر المقدسي (م 507)، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية، بي تا. ج‏5، ص232.

8. فروغ ولايت، ص697، به نقل از تفسير ابوالفتوح رازي، ج4، ص425.

9. همان به نقل از تذكرة الخواص، ص177.(چاپ نجف).

سيره نبوی در جنگ بدر بر اين بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند.

پرسش:

لطفاً دیدگاه صحیح تاریخی در رابطه با پر کردن چاه‌ها در جنگ بدر به دست مسلمانان را توضیح دهید

پاسخ:

ابتدا باید بررسی شود كه آیا پیامبر صلّی الله علیه و آله  در جنگ بدر چاه‌های آب را تصاحب كردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاه‌ها، آیا آن‌ها را پُر كردند و با این كار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!

در بعضی از کتاب‌های تاریخی، روایتی نقل‌شده كه مضمونش این است:

یكی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله  به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد كرد كه لشكر اسلام را در كنار یكی از چاه‌های بدر فرود آورد و بقیه چاه‌ها را پر كند تا لشكر كفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبر  صلّی الله علیه و آله  رأی او را پذیرفت و عملی كرد.(1)

اما این نقل تاریخی، مورد اختلاف مورخان است. در همین كتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر می‌گوید: كفار قریش خواستند از چاه‌های بدر آب‌بردارند كه مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر  صلّی الله علیه و آله به مسلمین خطاب كرد و فرمود: مانع آب خوردن كفار نشوید و آن‌ها را رها كنید.(2)

این دو نقل تاریخی باهم سازگاری ندارد؛ زیرا اگر پیامبر  صلّی الله علیه و آله راضی به پُر كردن چاه‌های بدر بود، معنی نداشت كه از مسلمین بخواهد، مانع آب خوردن كفّار قریش نشوند. مگر این‌که بگوییم: (بنابر پذیرش هر دو نقل) از نقل دوم استفاده می‌شود كه، آنچه در نقل اول آمده است (تصاحب كردن یک چاه و پر كردن بقیه چاه‌ها)، بدین سبب بوده است كه چاه‌ها در اختیار مسلمین باشند. اگر كفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین آب بخورند؛ یعنی هدف پیامبر این بود كه فقط چاه‌ها در اختیار آن‌ها باشد نه این‌که مانع آب خوردن كفار هم شوند.

تا اینجا بنابر پذیرش تصاحب و پر كردن چاه‌های بدر، مطلب را بررسی كردیم؛ اما برخی از مورخین معاصر اصل قضیه را نپذیرفته‌اند. علامه سید جعفر مرتضی عاملی دلایلی را بر ردّ اصل ماجرا اقامه می‌كند و در آخر نتیجه‌گیری می‌كند كه اساساً چاه‌های بدر در اختیار مسلمین نبوده است.(3)

یكی دیگر از محققان معاصر می‌گوید:

این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چراکه آیات الهی خبر می‌دهند از اینكه آبی در دسترس مسلمین نبوده است. لذا از خداوند طلب آب كردند و خداوند به‌عنوان امداد غیبی برای آن‌ها بارانی فرستاد كه از چند جهت نافع به حال مسلمین بود.(4)

تا اینجا از دید محققان تاریخ، مسئله را بیان كردیم. مفسران قرآن هم دراین‌باره مطالبی گفته‌اند، امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی در ذیل آیه 11/ انفال، اتفاق‌نظر دارند كه چاه‌های بدر در اختیار مشركان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال می‌خوانیم:

یاد آرید هنگامی را كه خواب سبكی كه مایه آرامش از سوی خدا بود، شمارا فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شمارا به رحمت خود با آن پاك كند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دل‌های شمارا محكم و گام‌ها را با آن استوار دارد.

این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه می‌گویند:

مشركان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا كردند و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسه‌شان كرد كه شما خود را از اولیای خدا می‌دانید، درحالی‌که مشركان بر آب مسلط‌اند؛ پس‌ازآن باران به حد كافی آمد و علاوه بر تطهیر آنان از حدث و خبث، زمین رملی و شن زار زیر پایشان نیز مستحكم شد.(5)

همچنین در تفسیر كشاف نقل‌شده كه چاه‌های آب در منطقه بدر در اختیار كافران بود و آنان زودتر از مسلمانان آنجا را گرفته بودند و مسلمانان در چائی بودند كه آب نبود و بعد از ورود به منطقه بدر ناگهان با نیروهای دشمن روبرو شدند.(6) در تفسیر صافی نیز آمده كه: مشركان بر آب مسلط شدند.(7)

با توجه به آنچه گفته شد، نتیجه می‌گیریم كه؛ اولاً‌، در اصل قضیه تردید وجود دارد؛ چون از دیدگاه تاریخی، مطلب خیلی واضح نیست و نقل‌های دیگری نیز وجود دارد كه دلالت می‌كند بر اینكه سیره نبوی در جنگ بدر بر این بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند. ثانیاً، بنا به نظر مفسّران (كه تمام توجه آن‌ها به آیات الهی است و قضیه را صرفاً ازنظر قرآن بررسی می‌کنند) چاه‌های بدر در اختیار كفار قریش بوده است. مسلمین اگر آبی در دست داشته‌اند به‌واسطه همان بارانی بوده كه خداوند برای آن‌ها فرستاده است. ثالثاً، آنچه كه از بستن آب به‌وسیله پیامبر مشهور شده تنها یك قول است كه آن‌هم در جای دیگر همان كتاب مخالفش نقل‌شده، لذا هیچ مفید

 فایده نبوده و این قول باطل است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ك المغازی، بیروت، مؤسسة للاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1409، ج 1، ‌ص 53 ـ 54؛ و ر.ك. سیرة ابن هشام، دارالكتاب العربی، 1418، ج 2، ص 263.

2. ر.ك. المغازی، ج 1، ‌ص 61.

3. ر.ك. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالهادی، دارالسیره، چاپ چهارم، 1415، ج 5، ص 29 ـ 30.

4. ر.ك. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، سیرة رسول خدا، انتشارات دلیل، چاپ اول،1380، ج 1، ص 493 ـ 494.

5. ر.ك. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی،‌ مؤسسه التاریخ العربی، 1412، ج 4، ص 250؛ و ر.ك. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج 9، ص 22.

6. كشاف، ج 2، چاپ چهار جلدی، ص 223 در ضمن آیه 42 سوره انفال.

7. تفسیر كشاف، ج 1، چاپ دو جلدی، ص 640, در تفسیر آیه 12 سوره انفال.

امام حسن مجتبي علیه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بسيار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند

پرسش:

چرا به امام حسن مجتبي علیه السلام،كريم اهل بيت مي گويند؟

پاسخ:

امام حسن مجتبي علیه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه بسيار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشين مي‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل مي‌شنيدند و به آن ترتيب اثر مي‌دادند، و در اين حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هيچ فقير و مسكيني از در خانه ي حضرت نااميد برنگشت و حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي‌ رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت مي ‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس مي‌دادند.(1)

امام حسن مجتبي علیه السلام تمام توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي‌گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي ‌بخشيد. مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگاني پر افتخار ايشان، بخشش‌هاي بي‌سابقه و انفاق‌هاي بسيار بزرگ و بي‌ نظيري ثبت كرده‌ اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نيز ثروت خود را به دو نيم تقسيم كردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشيدند.(2)

روايت شده كه روزي امام حسن علیه السلام بر جمعي از مساكين گذشت كه پاره‌اي چند از نان خشك ها را بر روي زمين گذاشته ‌اند و مي ‌خورند، چون نظر ايشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پياده شدند و فرمودند:« خدا متكبّران را دوست نمي‌دارد»و با ايشان نشستند و از طعام ايشان تناول كردند و سپس از همه ي مساكين خواستند كه براي صرف غذا به خانه ي حضرت بروند و حضرت با غذاهاي خوب از ايشان پذيرايي نموده به همه ي آنها لباس¬هاي مناسب هديه دادند.(3)

 بسياري از فضائل است كه گاهي از امام حسن علیه السلام روايت مي‌شود و گاهي از امام حسين علیه السلام و اين ناشي از شباهت آن دو بزرگوار است. روايت فوق هم در مورد هر دو امامعلیه السلام نقل شده است.

روايات تاريخي مربوط به بخشش¬هاي آن حضرت فراوان مي باشد كه ذكر تفصيلي آنها مناسب اين نوشته نيست. وقتي از خود امام پرسيدند، چرا هرگز سائلي را نااميد برنمي‌گردانيد؟ فرمودند:«من هم سائل درگاه خداوند هستم و مي‌خواهم كه خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنين اميدي سائلان را نااميد كنم. خداوندي كه عنايتش را به من ارزاني مي‌دارد، مي‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم».(4)

به خاطر اين بخشندگي‌ها و كارهاي نيكي كه از سوي امام حسن مجتبي علیه السلام در مسير خير، احسان و كمك به طبقات درمانده و نيازمند انجام مي‌گرفت آن حضرت را كريم اهل بيت لقب داده اند.و با توجه به كرامت ‌ها و بخشش‌ هاي كم‌ نظير و گاهي بي‌ نظير آن امام بزرگوار لقب «كريم» برازنده آن حضرت است.

معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:

- تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي علیه السلام ترجمه كتاب «الحياة السياسية للإمام الحسن علیه السلام » ، علامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمّد سپهري.

- امام حسن علیه السلام الگوي زندگي، حبيب الله احمدي.

- حسن كيست، فضل الله كمپاني.

- حقايق پنهان، احمد زماني.

پي نوشت ها:

1. زماني، احمد، حقايق پنهان، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اوّل

2. سيوطي، تاريخ الخلفا، مكتبة المثني، بغداد، 1383ق.ص190. تاريخ يعقوبي،منشورات المكتبة الحيدرية، نجف، 1384ق، ج2، ص215.

3. مجلسي، محمد باقر، جلاء العيون، نشر انتشارات علميه اسلاميه، 

4. قرشي، باقر شريف، زندگاني امام حسن علیه السلام ، ترجمه ي فخر الدين حجازي، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 

 

امام حسن (علیه السلام) نيز رفتار و گفتار فرزندان خود را زير نظر داشت. در صورتي مشكل ايجاد مي‌شد به آنان تذكر مي‌داد و آنان را راهنمايي مي‌نمود.

پرسش:

رفتار امام مجتبی علیه السلام با فرزندانش چگونه بود؟

پاسخ:

امام حسن علیه السلام در برخورد با فرزندان خود از شيوه‌ها و اصول تربيتي متعدد استفاده مي‌نمود، از جمله:

1.اميد سازي

يكي از اصول مهم تربيت اميد سازي است، بدين معنا كه جوانان را تشويق و ترغيب نمايم كه آينده درخشان داريد . در آينده يكي از شخصيت‌هاي موفق خواهي بود. اين امر موجب مي‌گردد كه جوان با تلاش بيش تر سختي را تحمل كند تا به اهداف بلند دست يابد. امام حسن علیه السلام نيز فرزندان خود را اميدوار مي‌نمود . امام  فرزندان و خواهر زادگان خود را جمع مي‌كرد و به آنان مي‌فرمود: «  اكنون نونهالان ما هستيد، ولي در آينده‌اي نزديك بزرگان قوم ديگري خواهيد شد. پس علم بياموزيد و هر كدام از شما توانستيد درسي را حفظ كنيد، آنان را بنويسيد و به خانه ببريد.(1)

2 .نظارت و مراقبت

يكي ديگر از شيوه‌هاي برخورد با فرزندان نظارت بر رفتار و گفتار فرزندان مي‌باشد. از اين رو در اسلام سفارش شده است  والدين بر رفتار و گفتار فرزندان خود نظارت كنند كه فرزندان  با چه كساني رفت و آمد دارند . چه كساني را به عنوان دوست خود انتخاب مي‌نمايند.

امام حسن علیه السلام نيز رفتار و گفتار فرزندان خود را زير نظر داشت. در صورتي مشكل ايجاد مي‌شد به آنان تذكر مي‌داد و آنان را راهنمايي مي‌نمود. از اين رو امام به يكي از فرزندان خود سفارش نمود كه دوستان خوب انتخاب كند . بداند كه با چه كساني رفت و آمد مي‌نمايد. امام خطاب به يكي از فرزندان خود فرمود: « با كسي برادري مكن مگر اين كه بداني كجا رفت و آمد مي‌كند . از چه خانواده‌اي است. هر گاه خوب از احوال او با خبر شدي و معاشرت با او را پسنديدي، با او بر اساس گذشت از لغزش‌ها و برادري  در تنگي‌ها برادري كن » . (2)

3.مشورت با فرزندان

از ديگر شيوه‌هاي برخورد امام  با فرزندان، مشورت با آنان مي‌باشد. امام  ضمن توصيه به اين شيوه پسنديده تربيتي، در موارد مختلف با فرزندان خود مشورت مي نمود ،بدين وسيله عزت نفس و خودباوري را در آنان تقويت مي‌كرد.

روزي معاويه بن خديج به عنوان خواستگار دختر امام به منزل حضرت آمده بود. امام  فرمود:

« ما دختران خود را بدون نظر خواهي و مشورت با خودشان شوهر نمي‌دهيم . در امر ازدواج آنان اقدامي نمي‌كنيم » . (3)

هم‌چنين امام  به فرزندان خود احترام مي‌گذاشت .به آنان اظهار محبت مي‌نمود.  در امر ازدواج آنان اهميت مي‌داد.  آنان را در جلسات (اعم از جلسات علمي ... ) شركت مي‌داد.

پي‌نوشت ها:

1.بحار الانوار، ج2، ص153 .

2.تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ابن شعبه حراني، ص233،چ جامعه مدرسين .

3.فضايل الخمسه من الصحاح السته، مرتضي فيروز آبادي، ج4، ص84،چ اسلاميه .

 

قول صحيح تر اين است که حضرت خديجه ،در زمان ازدواج با پيامبر (ص) ،28 ساله بوده است.
  • پرسش: 

خديجه به هنگام ازدواج با پيامبر(ص)چند ساله بود؟

پاسخ:

درباره سن حضرت خديجه در هنگام ازدواج با پيامبر اكرم نظرات مختلفي وجود دارد؛ برخي مانند بيهقي (از علماي بزرگ اهل سنت) ايشان را ۲۵ ساله مي‌دانند. بيهقي مي‌گويد: «... بلغت خديجة خمساً وستين سنة، ويقال: خمسين سنة، وهو أصح... .[۱] يعني حضرت خديجه (در هنگام وفات) ۶۵ ساله بود و برخي ديگر گفته اند: در آن وقت ايشان ۵۰ ساله بوده است كه قول صحيح هم همين است.» بيهقي در جاي ديگر آورده است: «أن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) زوج بها وهو ابن خمس وعشرين سنة قبل أن يبعثه الله نبياً بخمس عشرة سنة.[۲] ازدواج رسول خدا با حضرت خديجه ۱۵ سال قبل از بعثت بوده است.»
بنابراين طبق قول بيهقي وقتي ايشان در زمان وفات يعني سال دهم بعثت،۵۰ ساله باشند و ۱۵ سال قبل از بعثت هم ازدواج نموده باشند، با اين حساب سن حضرت خديجه (سلام الله عليها)، در زمان ازدواج با پيامبر اکرم ۲۵ سال بوده است. و حلبي هم همين قول را آورده است: «تزوجها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وهي يومئذ ... وقيل خمس وعشرين. [۳]
پيامبر با خديجه ازدواج نمود، و در آن هنگام قولي وجود دارد که خديجه در سن بيست وپنج سالگي بوده است.» قول ديگر که قول اکثر محققين و مورخين است اين است که سن ايشان را در زمان ازدواج ۲۸ سال بوده است. ابن‌عماد حنبلي از علماي اهل سنت در شذرات الذهب مي‌گويد: «ورجح کثيرون أنها ابنة ثمان وعشرين. [۴] بسياري از مورخين قول ۲۸ سال را براي حضرت خديجه در زمان ازدواج با پيامبر اکرم  ترجيح داده‌اند.»
حاکم نيشابوري نيز فقط همين قول را براي ابن‌اسحاق (سيره نويس مشهور) نقل مي‌کند: «کان لها يوم تزوجها ثمان وعشرون سنة. [۵] خديجه در زمان ازدواجش با پيامبر، بيست و هشت ساله بود.» و قول هشام بن عروه که اکنون قول مشهور شده است، را شاذ مي‌داند. «توفيت خديجة بنت خويلد (رضي الله عنها) وهي ابنة خمس وستين سنة، هذا قول شاذ. [۶] خديجه در سن ۶۵ سالگي وفات نمود، که اين قول شاذ مي‌باشد.»
بلاذري هم به عنوان يک قول، ۲۸ سال را ذکر نموده است. [۷] ابن‌سعد، ذهبي، إربلي، ابن‌عساکر به نقل از ابن‌عباس مي‌گويند: «وروي عن ابن‌عباس قال: کانت خديجة يوم تزوجها رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) ابنة ثمان وعشرين سنة. [۸] خديجه در زمان ازدواج با آن حضرت ۲۸ ساله بود.»
إربلي در جاي ديگر به نقل از ابن‌حماد مي‌گويد: «وقال ابن حماد بلغني أن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) تزوج خديجة علي اثنتي عشرة أوقية ذهباً وهي يومئذ ابنة ثماني وعشرين سنة. [۹] حضرت خديجه در زمان ازدواج با آن حضرت ۲۸ ساله بود.»
با اين حساب روشن شد که بسياري از مورخين و محدثين سن آن بزرگوار را حدود ۲۵ تا ۲۸ سال دانسته‌اند. و در آن زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، نيز ۲۵ ساله بودند، بنابراين تفاوت سني بين پيامبر اکرم و حضرت خديجه نبوده و يا حدود سه سال بوده است.  
بنابراين مي توان گفت:که قول صحيحتر اين است که حضرت خديجه ،در زمان ازدواج با پيامبر (ص) ،28 ساله بوده است.
پي‌نوشت ها:
[۱]. احمد بن حسين بيهقي، دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، بيروت: دارالکتب العلمية، ۱۴۰۵ ق، ج ۲، ص ۷۱؛ ابن کثير، البداية والنهاية، بيروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۴۰۸ ق، ج ۲، ص ۳۵۹؛ ابن کثير، السيرة النبوية، بيروت: دارالمعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۳۹۶ ق، ج ۱، ص ۲۶۴
[۲]. احمد بن حسين بيهقي، دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة، بيروت: دارالکتب العلمية، ۱۴۰۵ ق، ج ۲، ص ۷۲
[۳]. حلبي، السيرة الحلبية، بيروت: دارالمعرفة، ۱۴۰۰ ق، ج ۱، ص ۲۲۹
[۴]. عبدالحي عکري حنبلي، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، بيروت: دار احياء التراث العربي، ج ۱، ص ۱۴، حوادث سال ۱۱
[۵]. حاکم نيشابوري، المستدرک، ج ۳، ص ۱۸۲
[۶]. همان.
[۷]. بلاذري، انساب الاشراف، مصر: دارالمعارف، ج۱، ص ۹۸
[۸]. ابن‌سعد، الطبقات الکبري، بيروت: دارصادر، ج ۸، ص ۱۶؛ ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت: مؤسسه الرسالة، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۱۱۱؛ إربلي، کشف الغمة، بيروت: دارالأضواء، ج ۲، ص ۱۳۵، باب فصل في مناقب خديجة؛ ابن‌عساکر، تاريخ مدينة دمشق، بيروت: دارالفکر للطباعة والنشر والتوزيع، ۱۴۱۵ ق، ج ۳، ص ۱۹۳؛ ابن‌منظور، مختصر تاريخ دمشق: ج ۱، ص ۲۴۵
[۹]. إربلي، کشف الغمة، بيروت: دارالأضواء، ج ۲، ص ۱۳۳، باب فصل في مناقب خديجة.

ثروت خديجه تا حدودي، مشكلات تحميلي را كاهش داد و توانست توطئه ها را خنثي كند. در همين باره گفته اند: اسلام با مال خديجه پا بر جا ماند.
  • پرسش: 

حضرت خديجه در موفقيتهاي پيامبر و پيشبرد اسلام چه نقشي داشت؟

پاسخ:

 نقش حضرت خديجه در موفقيت هاي رسول خدا(ص) بر كسي پوشيده نيست. آن بانوي بزرگ اسلام تأثيرات بسيار درخشاني در زندگي پيامبر گذاشت. رفتار او با حضرت رسول به گونه هاي پسنديده بود كه پيامبر كوچكترين دغدغه و نگراني از زندگاني مشتركش با خديجه نداشت. آسودگي و آرامش خاطر حضرت در زندگي، زمينه خوبي را ايجاد كرد كه با موفقيت قدم بردارد و آزار و بيمهريهاي مشركان قريش را تحمل نمايد و هم چنان ثابت قدم و استوار به جلو حركت كند.

تأثيراتي كه حضرت خديجه در زندگي پيامبر داشت، به حدي بود كه رسول خدا بارها به ستايش او پرداخت و او را يكي از بهترين زنان جهان برشمرد.(1) در همين راستا تا هنگامي كه خديجه زنده بود، پيامبر همسر ديگري اختيار نكرد.(2) اين در حالي است كه پيامبر از برخي همسراني كه پس از حضرت خديجه برگزيد، نه تنها چنان حمايتهاي قهرمانانه نديد، بلكه ناملايماتي ديد كه خداوند در قرآن در نكوهش آنان آياتي نازل كرد و به طلاق تهديد شدند.(3)

باز در بيان نقش بسيار مثبت حضرت خديجه در موفقيتهاي پيامبر و در پيشبرد اسلام، اين مطلب به روشني دلالت دارد كه درگذشت حضرت خديجه به قدري بر پيامبر گران آمد و مصيبت به اندازهاي بزرگ بود كه پيامبر در سالي كه خديجه و ابوطالب درگذشتند، آن را "عام الحزن؛ سال غم و اندوه" نام نهاد.(4)

حضرت خديجه اولين بانويي بود كه به پيامبر ايمان آورد و مسلمان شد. گرويدن زني همانند خديجه كه در عصر خود، از جايگاه اجتماعي ممتازي بهره مند بود، عامل مهم در جذب ديگران به اسلام شمرده ميشد.

خديجه با ثروتش نيز در پيشبرد اسلام نقش خوبي ايفا نمود، تا جايي كه از پيامبر نقل شده است: "ما قام ولا استقام ديني إلا بشيئين؛ مال خديجه و سيف علي بن ابي طالب؛ دين من، مانايي و پيشرفتش به دو چيز وابسته است: يكي ثروت خديجه و دوم شمشير علي بن ابي طالب!" (5)

تأثيرگذاري و نقش اقتصاد در جنبش هاي مهم اجتماعي بر كسي پوشيده نيست. با توجه به نقش مهم اقتصادي بود كه مشركان قريش در "دارالندوه" و مجلس شوراي خود، به محاصره اقتصادي پيامبر و مسلمانان رأي دادند و آن را با سنگدلي تمام به اجرا گذاشتند، در نتيجه به مدت سه سال مسلمانان به جهت در امان ماندن از آزار مشركان در دره اي به نام شِعْب ابي طالب به سر بردند. رويكرد دشمن نشانگر آن است كه حمايت يا عدم حمايت مالي چه تأثير مهمي دارد؛ حال در اين هنگام حضرت خديجه با ثروتش در خنثي كردن توطئه دشمنان نقش خوبي ايفا نمود.

خديجه با حمايت مالي خود از اسلام، نهايت تلاش خود را به كار برد. او با كمال ميل و رغبت، تمامي ثروت خود را در اختيار پيامبر قرار داد و ايشان آن را براي رفع نيازهاي مسلمانان به كار برد. تأثيرات مثبتي كه ثروت حضرت خديجه (آن هم در اوضاع بحراني) به نفع مسلمانان و در خنثي سازي توطئه دشمنان داشت، بر كسي پوشيده نيست. در همين باره پيامبرفرمود: "ما نفعني مالٌ قط ما نفعني مال خديجه؛ هيچ ثروتي همانند دارايي خديجه به من (و آيين من) سود نرسانيده است".(6)

در حالي كه مسلمانان زير فشار قريش و محاصره اقتصادي بودند، ثروت خديجه تا حدودي، مشكلات تحميلي را كاهش داد و توانست توطئه ها را خنثي كند. در همين باره گفته اند: اسلام با مال خديجه پا بر جا ماند.(7)

پي نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج16، ص2.

2- سيره ابن هشام، ج1، ص201.

3- تحريم(66)، آيات 1-5.

4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص150؛ علامه اميني، الغدير، ج، ص372.

5- شيخ محمد مهدي حائري، شجره طوبي، ج2، ص233.

6- جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيرةالنبي الاعظم ،ج4 ، ص14؛ مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، ص18.

7- امالي شيخ طوسي، ص467؛ بحارالانوار، ج19، ص63.

مرحوم سيد عبدالرزاق موسوي مقرم در کتابي که درباره حضرت نوشته، درصفحه 28 ولادت را در يازده شعبان سال 33 هجري در مدينه دانسته است .

پرسش:
 حضرت علي اکبر در چه تاريخي و در کجا متولد شدند؟

پاسخ:
اینکه حضرت علي‌اکبر (ع) در چه زماني متولد شد، در کتاب‌هاي معتبر تاريخي مطلبي يافت نشد. اصولاً درباره اينکه حضرت چند ساله بوده نيز اختلاف است.
برخي هيجده ساله و گروهي نوزده ساله و بعضي بيست و پنج ساله ذکر کرده‌اند. در ترجمه نفس المهموم آمده که علي‌اکبر(ع) در زمان حکومت عثمان متولد شد. در آن جا نقل شده که مشهور اين است که حضرت بيست و پنج سال سن داشته است.(1)
در کتاب فرهنگ عاشورا آمده که او حدود بيست و پنج سال سن داشت (2) و اشاره‌اي به زمان تولد وي نکرده است.
شيخ مفيد در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسي در بحار الانوار، و ساير مورخان و محدثان بزرگ شيعه به تاريخ ولادت حضرت اشاره‌اي نکرده‌اند.
در کتاب نگاهي نو به جريان عاشورا که اخيراً چاپ شده و درباره حضرت علي‌اکبر مفصل بحث کرده، به تاريخ ولادت اشاره نکرده، از مقتل خوارزمي نقل مي‌کند که سن حضرت بيست و هشت سال بود.(3)
البته درکتاب هايي که متأخرين درباره حضرت نوشته اند، برخي به تاريخ ولادت اشاره کرده اند. مرحوم سيد عبدالرزاق موسوي مقرم در کتابي که درباره حضرت نوشته، درصفحه 28 ولادت را در يازده شعبان سال 33 هجري در مدينه دانسته است .
نيز آن مرحوم در کتاب مقتل الحسين (ع) درضمن چگونگي شهادت حضرت علي اکبر تاريخ ولادت وي را يازده شعبان ذکرمي کند.

پي‌نوشت‌ها:
1. دمع الشجوم ،ترجمه نفس المهموم، ص 330.
2. فرهنگ عاشورا، ص 322.
3. نگاهي نو به جريان عاشورا، ص 89.

خليفه عباسي مقداري خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقيه را مسموم کرده و براي امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند.

پرسش:
لطفا ماجراي شهادت امام موسي کاظم علیه السلام را شرح دهيد
 

پاسخ:

هارون حضرت امام را از مدينه دستگير نموده به طرف بصره فرستاد. امام هفتم عليه السّلام مدت يک سال در آنجا زنداني بود. عيسي بن جعفر که مسئول زندان بود، به هارون گزارش داد که امام هميشه مشغول عبادت و راز و نياز با خدا است و نسبت به کسي نفرين نمي کند، و تقاضا کرد که کسي را براي تحويل گرفتن موسي بن جعفر بفرست و الّا من آزادش مي کنم.

از دعاهاي امام در گوشه ي زندان اين دعا بود: «اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّي کُنتُ اَسئَلُکَ ان تُفرِغَني لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو مي داني که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه اي خلوت قرار دهي تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضاي مرا برآوردي، تو را سپاس مي گويم.» (1)

مأموري فرستاده شد تا موسي بن جعفر را از عيسي بن جعفر تحويل گرفته به بغداد ببرد تا در زندان فضل بن ربيع تحت نظر باشد. امام مدتي طولاني در آنجا بود. فضل مأمور شد امام را به قتل برساند، اما او امتثال نکرد. آنگاه هارون به فضل بن ربيع دستور داد تا حضرت را به فضل بن يحيي برمکي تحويل دهد و مدتي در منزل يحيي تحت نظر و مراقبت بود. فضل بن يحيي که از امام جز عبادت و روزه نديد، در امر امام عليه السّلام توسعه داد. تا اينکه اين خبر به هارون رسيد و فضل را از محبت نسبت به امام منع نموده و دستور کشتن ايشان را داد، اما فضل به چنين کاري اقدام نکرد و در نتيجه به خاطر محبت به امام مجازات شد.

در مورد امام آمده است: لا يَزالُ يَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَي سِجن؛ آن حضرت همواره از زنداني به زندان ديگر منتقل مي شد. تا اينکه امام مظلوم به زندان مخوف و تاريک سِندي بن شاهک ملعون منتقل شده تحت شکنجه قرار گرفت.(2)

سرانجام هارون به تنگ آمد، چون مي ديد روز به روز بر عظمت امام افزوده مي شود و شيعيان بسياري از او پيروي کرده و به امامت او اعتقاد پيدا مي کنند. خليفه عباسي احساس خطر کرد و تصميم بر مسموم کردن آن حضرت گرفت. مقداري خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقيه را مسموم کرده و براي امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند، خادم خرما را براي امام برد و پيام هارون را ابلاغ کرد. امام نيز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سِندي گفت: بيشتر بخوريد، امام فرمود: همين مقدار براي مأموريت تو کافي است. امام بعد از مسموميت، سه روز در بستر شهادت قرار گرفته و شهيد شد. سِندي براي ظاهر سازي چند نفر قاضي و افراد عادل را احضار کرد تا گواهي دهند بر اينکه امام ناراحتي مزاج ندارد.  امام متوجه شده به آنها فرمود: گواهي ندهيد زيرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همين سم از دنيا مي روم. بعد از شهادت امام، جنازه ي حضرتش را روي تابوت نهاده و از زندان بيرون آوردند، شخصي پيشاپيش جنازه فرياد مي زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ اين امام رافضيان است پس او را بشناسيد. جنازه ي امام را روي پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بيايند، ملاحظه کنند که ايشان به مرگ طبيعي از دنيا رفته و اثر جراحت در بدنش ديده نمي شود. يکي از شيعيان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جريان را سؤال مي کنم، او نزديک جنازه آمده عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آيا تو را کشته اند يا خود از دنيا رفته اي؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.(3)

جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نيز اجتماع کردند و جنازه را با احترام تا قبرستان قريش تشييع نمودند.

منبع:

  1. الفصول المهمه ابن صباغ مالکی، ص۲۴۰ 
  2. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲
  3.  اثباة الهداة شرح حال امام كاظم (ع).

حضرت خواسته اند با توجه به محدوديت شديد حاکمان زمان عليه ايشان، بوسيله تربيت اين فرزندان و پخش شدن انها در همه نقاط اهداف امام(عليه السلام) را منتشر كند.

پرسش:
اقا امام کاظم ع که بيشتر عمر شريف خود را در زندان بوده چطور اينهمه فرزند داشته؟ و اينکه چرا دربين امامان،امام کاظم ع انهمه فرزند داشته. تعداد همسران اين امام بزرگوار چندتا بوده و همچنين فلسفه ازدواج هاي اين امام بزرگوار را بفرماييد.
 

پاسخ:
اينکه با قاطعيت گفته ايد امام کاظم(عليه السلام) بيشتر عمرشان را در زندان بودند،ادعايي بي پايه  و اساس است. بر اساس مستندات تاريخي و آنچه از گزارشات تاريخي استفاده مي شود،مدت زنداني بودن آن حضرت در مجموع چهار سال بوده است. 
در کتاب منتخب التواريخ از کتاب رجال کبير چند روايت نقل مي‌کند که آنها صراحت دارند در اينکه حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ مدّت چهار سال در زندان بوده است. 1
پس مسلم و قطعي است که آن حضرت بخش محدودي از عمر شريفشان را در زندان سپري کرده اند نه بيشتر يا همه عمرشان را.
  اينکه تعداد فرزندان امام کاظم عليه السلام چند عدد بوده، از نظر تاريخي داراي ابهام زيادي است. اختلاف يا حتي تضادهاي فاحش در اقوال تاريخي راجع به تعداد فرزندان پسر و دختر ايشان، حاکي از آن است که همه اقوال صحيح نمي‌باشد؛ اگر به اقوال توجه شود، مشاهده مي‌شود که گاهي نام، کنيه و لقب يک فرزند، به عنوان سه فرزند جداگانه بيان شده است. وقتي برخي 27، برخي 37 و حتي برخي 59 فرزند بيان مي‌دارند، معلوم مي‌شود که بسياري بر اقوال غير مستند و ناموثق استناد کرده‌اند. اما در هر حال ترديدي نيست که تعداد فرزندان ايشان زياد بوده است.و بررسي ها نشان مي دهد بيش از سي فرزند بوده اند.
 اغلب ازدواج‌هاي ايشان به صورت ازدواج موقت يا ازدواج با کنيزان صورت مي‌پذيرفته است و تعداد آن ها 9 نفر نقل شده است. البته بايد توجه داشته باشيم که کثرت فرزندان ايشان نيز بر اساس همان حکمت مي‌باشد. حضرت خواسته اند با توجه به محدوديت شديد حاکمان زمان عليه ايشان، بوسيله تربيت اين فرزندان و پخش شدن انها در همه نقاط اهداف امام(عليه السلام) را منتشر كند و دين و تشيع را تبليغ كنند كه به اين وسيله بر عليه خلفاي جور مبارزه نموده ومردم را بر عليه خلفاي ظالم بشوراند چنان چه ابن صباغ مي‌گويد: براي هر يك از فرزندان امام كاظم عليه السلام، فضيلتي مشهور است. 2
نکته ي ديگر اينکه ازدواج مکرر و متعدد حتي الان هم در اکثر کشور هاي عربي رايج و آسان و پذيرفته شده است چه رسد به آن زمان که جزو عرف زمان بود .
1.    محمد جواد نجفي، ستارگان درخشان، جلد 9، تهران ، كتابفروشي اسلاميه، ص 58.
2.    حيات الامام الكاظم – عليه السلام – به نقل از الفصول المهمه، ص 256
 

اظهارنظر دقیق درباره محل دفن حضرت زینب (سلام الله علیها) ممکن نیست؛ هرچند برخی مرقد موجود در نزدیک دمشق را با توجه به برخی قرائن و شواهد، ترجیح داده اند.

پرسش:

درباره مرقد حضرت زینب سلام الله علیها کدام نظر قدیمی تر است؟ آیا قدمت یک قول دلیل بر معتبرتر بودن آن است؟ مدفن حضرت زینب کجا است؟

پاسخ:
مقدمه:
تاریخ پژوه، معیارهای مختلفی را برای سنجش اعتبار گزارش ‏های تاریخی در نظر می‏گیرد . «قدمت یک قول» و « نزدیک‏ تر بودن حیات راوی یا زمان تألیف یک کتاب به زمان حادثه»، تنها یکی از معیارهای سنجش گزارش است؛ نه این‏که به تنهایی دلیل بر اعتبار آن قول یا گزارش باشد . برای نمونه، در همین بحث حاضر، قدیمی‏ ترین کتابی که ادعاشده مدفن زینب کبری (س) را ذکر کرده، کتاب «اخبار الزینبات»، منسوب به یکی از عالمان نسب‏ شناس قرن سوم به نام ابو الحسین یحیی بن حسن معروف به عُبیدِلی (214 ـ 277 ق) است. با توجه به اشکالاتی که بر صحّت این انتساب واردشده، نمی‌‌‏توان آن را متعلّق به عبیدلی دانست؛ اما اگر این اشکالات را هم نادیده بگیریم و کتاب را تألیف عبیدلی بشماریم، بازهم نمی‌‌‏توان به گزارشی که درباره ورود حضرت زینب به مصر آورده، اعتماد کرد، زیرا دارای اشکالات متعدّد تاریخی است. (1) به تعبیر دیگر، حتی اگر این گزارش در قرن سوم ثبت شده باشد ، جعلی است و قدمت کتاب مزبور، باعث اعتماد ما به این گزارش نخواهد  شد.

درباره این‏که حضرت زینب (سلام الله علیها) کجا از دنیا رفته و کجا دفن شده، هیچ گزارش معتبری نداریم و منابع کهن و قابل اعتماد، مطلقاً دراین باره سخنی نگفته ‏اند. گزارش‏ هایی هم که به آن‏ها استناد می ‏شود، دچار ابهام ‏اند و دلالت صریح ندارند.

توضیح این‏که: هم ‏اینک دو بارگاه منسوب به حضرت زینب وجود دارد : یکی در سوریه (منطقه راویه نزدیک دمشق) و دیگری در مصر (محله سیده زینب در شهر قاهره). (2) قرائن و شواهد نشان می‏دهد که در هر یک از این دو مکان، بانویی از نسل سادات دفن شده و اهالی محل به سبب حرمتی که برای خاندان اهل بیت قائل بوده ‏اند، برای او بارگاهی ساخته ‏اند؛ اما این‏که صاحبان این دو بارگاه دقیقاً چه کسانی هستند و آیا می‏توان با قطعیت یکی را متعلّق به حضرت زینب کبری دانست، محل بحث است. برخی از نویسندگان سده‏ های اخیر، برای اثبات انتساب مقبره نزدیک دمشق به حضرت زینب کوشیده‏ اند، (3) و برخی دیگر مقبره موجود در قاهره را متعلّق به آن حضرت دانسته ‏اند. (4) بررسی دلایل و مستندات این دو سخن، ما را به این نتیجه می ‏رساند که هیچ کدام قابل اعتماد نیست.
گروهی دیگر، با بی ‏اعتبار شمردن هر دو قول، بر این باورند که زینب کبری (سلام الله علیها) در مدینه و قاعدتاً در جایی از بقیع دفن شده است؛ زیرا پس از واقعه کربلا، بازگشت حضرت زینب به مدینه قطعی است، اما خروجش از این شهر ثابت نشده و بنابراین ، باید گفت او در مدینه وفات یافته و در همان جا دفن شده است؛ هرچند تاریخ وفات و محل دقیق دفنش معلوم نیست. (5) این سخن هیچ مستندی ندارد و دلیل آن، درواقع نوعی استصحاب است که البته به لحاظ روش‏ شناختی، مربوط به عرصه فقه و حقوق است و جایگاهی در مطالعات تاریخی ندارد .

یکی از پژوهشگران پس از بررسی دقیق کتاب ‏‏ها و مقالات مرتبط با این موضوع، به این نتایج دست یافته است:
الف) بیش‏تر نظریات، بر اساس تحقیقات ناقص است و نمی‌‌‏توان به نتیجه‏ گیری آن‏ها اعتماد کرد.
ب) بعضی نویسندگان مصری و شامی از ابتدای تحقیق بنا دارند ثابت کنند زینب کبری (س) در وطن آن‏ها مدفون است و چنین بنایی در نتیجه‏ گیری آن‏ها تأثیر گذاشته است.
ج) بسیاری از محققان، بدون مراجعه به منابع اصلی و دست اوّل، به گفته واسطه‏ ها اعتماد می‏ کنند؛ در حالی که با مراجعه به منابع اصلی متوجّه شدیم بسیاری از نسبت ‏ها نادرست است و گاه صدر یا ذیل مهمی دارند که ازقلم افتاده است. همچنین گاه به نسخه ‏ای خطّی استناد می‏کنند که معلوم نیست وجود خارجی داشته باشد ؛ بنابراین ، به هیچ یک از نقل‏ های واسطه نباید اعتماد کرد.
د) برخی محققان وقتی وارد بحث می ‏شوند، وظیفه خود می‏ دانند که جایی را به عنوان مزار حضرت تعیین کنند و لذا به ناچار یک طرف را می‏گیرند و هر طور شده، ثابت می‏ کنند که در فلان جا مدفون است؛ در حالی که لزومی ندارد محققِ بی‏ طرف، محل دفن را تعیین کند. (6)

پس همان طور که پژوهشگر نام‏برده در پایان مقاله خود گوشزد نموده، برای کشف مزار واقعی باید منتظر تحقیق جامع ‏تر بود یا با چاپ نسخه‏ های خطّی که [ هنوز ] در دسترس نیستند، حقیقت امر روشن گردد.

نتیجه:
بر اساس آنچه گذشت، اظهارنظر دقیق درباره محل دفن حضرت زینب (سلام الله علیها) ممکن نیست؛ هرچند برخی مرقد موجود در نزدیک دمشق را با توجه به برخی قرائن و شواهد، ترجیح داده‏ اند و همین قول نیز دریکی دو سده اخیر شهرت بسیار یافته است. البته اطلاعات منابع کهن نشان می‏دهد که مرقد مذکور، متعلق به یکی از زنان خاندان اهل بیت (علیهم السّلام) است و حتی اگر آن فرد حضرت زینب نباشد ، زیارت این مرقد رجحان دارد و رعایت احترام صاحب آن، لازم است. آن شخص احتمالاً‌ ام کلثوم صغری دختر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) باشد که مادرش کنیز بوده است. (7)

 برای مطالعه بیش‏تر
_ گروه تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (ع)، ص 596 _ 603.

کلیدواژه:
زینبیه دمشق، سیده زینب قاهره، مرقد حضرت زینب، وفات حضرت زینب، مزار و بارگاه اهل بیت.

پی ‏نوشت‏ها:
1. برای آگاهی از نقدهای وارد بر این کتاب و گزارش مذکور، ر.ک: فاطمی، سید حسن، « بررسی اعتبار کتاب اخبار الزینبات»، فصل‏نامه کتاب ‏های اسلامی، ش 21، 1384 ھ.ش، ص 66 ـ 75؛ همو، «مرقد حضرت زینب (س)، کنکاشی دوباره »، مجله پیام زن، شماره 153.
2. ر.ک: قائدان، اصغر، اماکن زیارتی سوریه، تهران، نشر مشعر، چاپ ششم، پاییز 1386 ھ.ش، ص 53 ـ 54.
3. ازجمله مرحوم محمد حسنین سابقی متوفای در کتاب «مرقد العقیله زینب». این کتاب چند ترجمه فارسی نیز دارد : ترجمه به قلم حسین طه نیا با عنوان «مرقد عقیله بنی هاشم؛ تحقیق جامع پیرامون بارگاه حضرت زینب» توسط نشر مشعر و نیز انتشارات قدیم الاحسان؛ ترجمه دیگری به قلم عیسی سلیم پور اهری، با عنوان «پژوهشی پیرامون بارگاه حضرت زینب» توسط دفتر نشر نوید اسلام؛ و ترجمه‏ای به قلم مهدی محمدی نژاد و بهروز قربان زاده با عنوان «مزار بانو زینب در ترازوی نقد و بررسی و تحقیق» توسط انتشارات دانشگاه گلستان.
4. ازجمله، قاضی شَبراوی شافعی در کتاب «الاتحاف بحب الاشراف (ص 93)» و شبلنجی در «نورُ ألأبْصار فی مَناقِبِ آلِ بَیْتِ ألنّبیّ ألمُخْتار (ص 184)».
5. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، محقق: حسن الامین، لبنان ـ بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ھ.ق ج 7، ص 137 ـ 141.
6. ر.ک: فاطمی، سید حسن، «مرقد حضرت زینب (س)، کنکاشی دوباره »، مجله پیام زن، شماره 153.
7. گروه تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (ع)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 601 ـ 602.
 
 

صفحه‌ها