اديان

طبق نوشته های اکثر محققان دینی اعراب قبل از اسلام بجز اقوام یهودی، مابقی هیچ یک حجاب نداشتند ( حتی مادر و همسر پیامبر) بعد از اینکه محمد خود را پیامبر معرفی کرد، از آنجا که نود درصد احکامی کی آورده از دستورات دین یهودیان بوده نوع حجاب رو هم از اونها کپی کرده واسه اینکه من رو محکوم نکنید این منبع دستور از تلمود است: (ويل دورانت در صفحه ۳۰ جلد ۱۲ تاريخ تمدن (ترجمه فارسي) راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: ‹‹ اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت چنانكه مثلاً بي آنكه چيزي بر سر داشت به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام (اماكـن عمومـي) نخ مي رشت يا با هـر سنخي از مردان درد دل مي كرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانه تكلم مي نمود، همسايگانش مي توانستند صداي او را بشنونـد، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد››) همنطور که می بینید اونقدرها با دستور حجاب در اسلام فرقی نمی کند.

پاسخ:
اين سؤال و يا بهتر بگوئيم اشكال، ناشي از درك نادرست طراحان آن از حقيقت اديان و شرايع آسماني است و اگر اين تلاش گران گرامي كمي بيشتر دقت كرده و در اصل و اساس اديان الهي تحقيق بيشتري مي كردند و از مركب دين ستيزي پائين آمده و عينك عيب يابي و تشكيك ورزي را از مقابل چشمان خود بر مي داشتند مي توانستند بفهمند كه اصل تمام اديان الهي اعم از يهوديت و مسيحيت و زرتشت و اسلام، يك حقيقت واحده است و اصل همه آنها از طرف خداي واحد فرستاده شده است نه چندين خداي جدا از هم.
« قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون » " بگوييد: «ما به خدا ايمان آورده‏ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از فرزندان او نازل گرديد، و (همچنين) آنچه به موسى و عيسى و پيامبران (ديگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در ميان هيچ يك از آنها جدايى قائل نمى‏شويم، و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم (و تعصبات نژادى و اغراض شخصى، سبب نمى‏شود كه بعضى را بپذيريم و بعضى را رها كنيم.)"(1)
اگر تفاوتي در اديان الهي ديده مي شود به خاطر انحرافاتي است كه در طول زمان عارض دين واحد الهي شده است و خداي واحد متعال با تجديد نسخه هاي آن و فرستادن نسخه هاي جديد و اعلام باطل بودن نسخه قبل، انحرافاتي را كه دست هاي منحرف در طول زمان در آنها ايجاد مي نمودند، اصلاح مي كرد. علاوه آنكه، به اضافه اين اصلاحات، احكام جديدي را كه شرائط زمان و تكامل عقلي و اجتماعي انسان، آنها را اقتضا مي كرد به نسخه قبلي اضافه مي كرد و نسخه كاملتري را به بشر عرضه مي داشت.
«نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيل»" كتاب را بحق بر تو نازل كرد، كه با نشانه‏هاى كتب پيشين، منطبق است و «تورات» و «انجيل» را."(2)
همانگونه كه قبل از پيامبر اسلام، حضرت عيسي نيز چنين تاييدي را نسبت به كتاب قبل از خود يعني تورات اعلام كرده است و البته با احكامي جديد: « وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُم... » " و آنچه را پيش از من از تورات بوده، تصديق مى‏كنم و (آمده‏ام) تا پاره‏اى از چيزهايى را كه (بر اثر ظلم و گناه،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضى از چهارپايان و ماهيها،) حلال كنم."(3)
تا آنكه با فرستادن آخرين نسخه يعني دين عزيز اسلام و وعده محافظت از آن در طول تاريخ، اعلام كرد كه اين دين آخرين و كاملترين نسخه دين واحد الهي است.
« ِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا ... » " امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم."(4)
بنابراين با فهم اين مساله ديگر نبايد ندان عجيب و شگفت انگيز باشد. اگر به مشابهت هاي فراواني در بين اديان الهي برخورد كرده و نمونه هائي از احكام اسلامي را در بين آموزه هاي اديان الهي گذشته بيابيم. حكم حجاب نيز از اين قاعده مستثنا نيست و با ملاحظه كتابهاي مقدس اديان الهي گذشته مي توان به اصالت اين حكم اصيل پي برد و آن را به حق حكمي الهي و مطابق با فطرت انسان و غير قابل تغيير يافت.
براي مطالعه بيشتر در باب اصالت حكم حجاب و ملاحظه احكام حجاب در اديان الهي گذشته متني را كه در لينك ذيل درج شده است، مطالعه كنيد : http://www.pasokhgoo.ir/node/2163

پي نوشت ها:
1. بقره (2)، آيه 136.
2. آل عمران (3)، آيه 3.
3. همان آيه 50.
4. مائده (5)، آيه 3.
موفق و موید باشید

با سلام، من دیروز به یک سایت برخوردم که در آن تبلیغ به مسیحیت شده بود، بخش پرسش و پاسخ داشت که من هم از آنها سؤال کردم که خداوند در قرآن فرموده «من نه زاده شده ام و زاده ای دارم». حال شما چگونه مدعی می شوید که حضرت عیسی (علیه السلام) پسر خداوند است که آنها در جواب من این چنین نوشته اند: "دوست عزیز، مسیح پسر خدا به چه معنا است؟! نباید از نظر دور داشت که اولین پیروان مسیح یهودیانی بودند که معتقد بودند خدا یکتاست و در این باره نیز هیچ تردیدی نداشتند. پس از ایمان آوردن بسیاری از این یهودیان به مسیح نیز نه تنها دراین اعتقادشان تغییری ایجاد نشد بلکه در مسیحیت مفهوم یکتا بودن خدا برایشان به طورکامل قابل درک شد. امروز نیز همه ی مسیحیان بر مبنای مکاشفه ی* مستقیم خدا و آنچه که در انجیل نوشته شده کاملا بر همین اعتقادند. بنابراین پسر خدا بودن مسیح آنگونه که غیر مسیحیان درباره ی باور مسیحیان تصور می کنند به معنای زمینی آن یعنی حاصل آمیزش یک زن و یک مرد نیست. *مکاشفه یعنی آنچه که از سوی خدا بر انسان آشکار می شود.)) بادا که در امتداد ادامه ی زندگیتان، آنچنان تشنه ی هدیه ی مسیح بشوید تا آن را با تمامی وجود و عاشقانه از او درخواست کنید تا او نیز سخاوتمندانه آن گوهر بی نظیر را به شما هدیه کند.

می خواستم بدانم آیا این جواب این دوست درست است یا خیر؟ نظر شما درباره این جواب چیست؟ بی زحمت اگر ممکن است شما هم جواب خود را به این سؤال من بدهید .

پاسخ:
مسیحیان خدا را در قالب اقانیم ثلاثه یعنی (خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس) تصویر می نمایند و غالبا از خدای پدر و خدای پسر سخن می گویند و از این اعتقاد آنها به نظریه تثلیث یاد می شود و نظریه تثلیث در الهیات مسیحی آموزه‌اي بنيادين است که دیگر آموزه ها بر اساس آن توجیه و تفسیر می شوند، بر اساس نظریه تثلیث مسیحیان معتقد به خدای پسر هستند و معتقدند که حضرت عیسی پسر خداست و اما در این که پسر خدا بودن به چه معناست؟ تعریف ها و تفسیرهای متعددی ارائه شده است که مسیحیان بعضی از این تفسیرها را پذیرفته و بعضی را رد کرده اند و در جواب پرسش اول شما که آیا جواب این دوست درست است یا خیر نظر شما درباره این جواب چیست؟ ما معتقدیم که این جواب مسیحیان به چندین علت درست نیست و نمی توان این پاسخ را پذیرفت:
اولا مسیحیان در جواب شما معنای عرفی و ظاهری پسر خدا بودن را نفی کرده اند. چرا که تلقی عموم مردم از این آموزه مسیحی این است که پسر خدا بودن به معنای عرفی و معنای زمینی آن یعنی حاصل آمیزش یک زن و یک مرد بودن است و آنها به رد و ابطال این معنا پرداخته اند و به معنای مورد قبول خود اشاره نکرده اند که چه معنای معقول و منطقی از این اعتقاد خود ارائه می کنند که این خود فرار از اشکال است به جای پاسخ مستدل دادن ثانیا خود این گفته که اولین پیروان حضرت عیسی موحد و یکتا پرست بوده اند موید تفسیر مسلمانان از توحید است و مخالف تفسیر شما مسیحیان از توحید که قاتل به تثلیث هستید می باشد و نیز ما معتقدیم که آنها قائل به تثلیث نبودند و مسئله پسر بودن حضرت عیسی را مطرح نکرده اند بلکه بعد ها بوسیله عده ای از مبلغان مسیحی مانند پولس که در ابتدا یکی از یهودیان و از مخالفان سرسخت مسیحیان بود و به شکنجه و قتل مسیحیان مبادرت می ورزید، بعداً به دین حضرت مسیح گروید و از مبلّغان و مروّجان پر قدرت و زبردست مسیحیت شد با تأثیر پذیری از عقاید رومیان مبنی بر فرزند داشتن خدا، نیز با تأثیر پذیری از افکار مشرکان و عرب جاهلی مبنی بر دختر داشتن خدا و با تقلید از آنان مدعی شد که حضرت عیسی پسر خدا است لذا پولس و امثال او این مسئله را مطرح کرده و وارد مسیحیت کرده اند که باعث تحریف دین مسیحیت شده اند. ثالثا خود مقامات مسیحی چون دیدند که موضوع پسر بودن عیسی با اصول مسلم عقل و علم سازگار نیست ناگزیر در صدد توجیه و تاویل برآمده و از پسر بودن حضرت عیسی (ع) دو معنای زیر را ارائه کرده اند که به اعتقاد ما هر دو آنها با مشکل عقلی و نقلی مواجه هستند.
1-اولین معنای آنها این است که از آن جا كه آفرينش عيسى برخلاف روش معمولى و بدون داشتن پدر صورت گرفته و كارهاى دوران زندگى او آميخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده، از اين جهت مى توان گفت عيسى مظهر و آينه تمام نماى خداست و به همين جهت خداوند از او تعبير به پسر نموده است و يا چون خداوند عيسى را فوق العاده دوست مى داشت از اين جهت او را پسر خود خوانده است.
اما اين توجيه داراى دو ايراد زير است:
الف-با معتقدات عموم مسيحيان كه در اعتقاد نامه نيقيّه بدين شرح مندرج است:«ما ايمان داريم به خداى واحد پدر، قادر مطلق، خالق همه چيزهاى ديدنى و ناديدنى، و به خداوند واحد، عيسى مسيح، پسر خدا، مولود از پدر، يگانه مولودى كه از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقيقى از خداى حقيقى، كه مولود است نه مخلوق، از يك ذات هم ذات با پدر...»(1) سازگار نخواهد بود؛ زيرا عبارات فوق، صريح در اين است كه عيسى مسيح پسر خداست همان طورى كه نور از نور جدا مى شود، عيسى هم از خدا جدا شده و در رحم مريم قرار گرفته و از آن جا براى هدايت و سعادت مردم پا به اين عالم گذاشته است.
ب- هرگاه آفرينش بدون پدر و يا زندگى آميخته به انواع معجزات و امور خارق العاده، كافى در ناميدن كسى به پسر خدا باشد در اين صورت اين نام و نسبت هيچ گونه اختصاصى به عيسى ندارد؛ زيرا آدم هم بدون پدر و مادر آفريده شده و پيامبرانى مانند ابراهيم و موسى و نوح و... نيز سراسر زندگانى آنها با انواع حوادث خارق العاده و معجزات آميخته بوده است و همچنين خداوند همه آنها را دوست داشته، پس بايد آنها نيز پسر خدا ناميده شوند.
2- توجيه ديگر اين كه مى گويند: منظور از اين كه عيسى پسر خداست اين است كه خداوند در پيكر عيسى حلول كرده، همان سان كه حرارت در آب حلول مى كند.
اين توجيه نيز صحيح نيست زيرا خداوند نه مى تواند جسم باشد و نه محدود به زمان و مكان; خداوندى كه صرف وجود و غير محدود به زمان و مكان است. چگونه مى تواند در بدن انسانى مانند عيسى كه مانند همه افراد بشر غذا مى خورد و مى خوابيد و راه مى رفت و از لحاظ زمان و مكان محدود بود حلول كرده و محدود شده باشد؟!
آيا آب دريا با آن كه محدود است مى شود در يك كاسه كوچك جا گيرد و اگر نمى شود، پس چگونه ممكن است وجود نامحدود خداوند در پيكر انسانى چون عيسى محدود و محصور گردد؟!(2)
در نتیجه به اعتقاد ما موضوع پسر بودن حضرت عیسی برای خدا توجیهی معقول و منطقی ندارد و اعتقادی باطل است.
و در جواب سوال اصلی شما می گوییم که دین مبین اسلام و قرآن كريم ضمن تصديق نبوت حضرت عيسي(ع) و انجيلِ نازل شده بر وي، برخي باورهاي بنيادين مربوط به مسيحيت رايج از قبيل تثليث و مباني و مؤلفه‌هاي مهم آن را باطل می داند و آنها را به چالش كشيده است و ما مسلمانان نیز معتقدیم که دین مسیحیت فعلی همان دین و آئینی نیست که حضرت عیسی (ع) آورده است. بلکه در طول تاریخ به دست مغرضان تحریف شده است. و مسيحيان، قرآن كريم را به روايت نادرست در اين باره متهم ساخته و بر توحيدي بودن عقيده خويش اصرار دارند. در حالی که بررسي سير تاريخي پيدايش، تحول و صورت‌بندي‌نهايي اين عقيده با استناد به منابع و آراي الاهي‌دانان مسيحي، مي‌تواند به ساختگي و وارداتي بودن عقيده تثليث و فهم بيشتر و سنجش بهتر نگرش قرآن كريم در اين باره كمك كند.(3) و خدا از نظر اسلام مبدئی است که دارای همه گونه صفات کمال است و هیچ گونه نقص و عیب و احتیاج و محدودیتی در او راه ندارد و تمام موجودات جهان آفریده او و نیازمند به هستند و او به هیچ موجودی نیاز ندارد و بدیهی است چنین خدایی نه می تواند به کسی نیاز داشته باشد و نه دارای اجزاء ذهنی و خارجی باشد و نه می تواند بزاید و یا زاییده کسی باشد و نه می تواند همسر داشته باشد و خداوند متعال در قرآن خودش را این گونه به ما معرفی می کند:« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ* اللَّهُ الصَّمَدُ* لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ* وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ »(4)( بگو: خداوند، يكتا و يگانه است‏؛
خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى‏كنند؛{هرگز} نزاد، و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است‏!) زیرا هر کدام از این امور هر گاه در خدا باشد او را از مرتبه خدایی پایین آورده جزء آفریده ها و مخلوقاتش قرار می دهد و روی این حساب مسیحیان در این عقیده که عیسی(ع) را پسر خدا می دانند بدون آن که توجه داشته باشند خدا را از مقام الوهیت پایین آورده و در زمره دیگر آفریده ها قرار می دهند.
پی نوشت ها:
1. ر.ک جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، چ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1388ش، ص634.
2. ر.ک مکارم شیرازی، سبحانی،پاسخ به پرسشهای مذهبی، چ نسل جوان، قم 1383، ص 150.
3. ر.ک Ma'rifat-i Adyān, Vol.1. No.4, Fall 2010 .
4. سوره اخلاص(112)، آیه 1-4.

آیا راهبان در دین مسیحیت شاخه ی ارتدوکس و پروتستان هم نمی توانند ازدواج کنند؟

پاسخ:
روحانیان کاتولیک و ارتدکس (به پیروی از حضرت مسیح علیه‌السلام و به منظور فراغت برای خدمت به دین) نباید ازدواج کنند و باید از آیین ازدواج و آیین دستگذاری (انتصاب به مقامات روحاني ) یکی را برگزینند. با این استثنا که در کلیسای ارتدکس، فردی که ازدواج کرده باشد، می‌تواند کشیش شود، ولی ارتقای وی به درجه اسقفی ممکن نیست.
پروتستان‌ها با ازدواج روحانیون مخالف نیستند و لوتر هم ازدواج کرده بود. گروهی به نام نیقولائیان نیز ازدواج را برای کشیشان اجازه می‌دهند و به آن معتقدند.
راهبان و راهبه‌های کاتولیک و ارتدکس نباید ازدواج کنند. گفته می‌شود برخی از قدیسان مسیحی برای اینکه بین فضیلت ازدواج و فضیلت تجرد جمع کنند، ازدواج بدون آمیزش داشته‌اند.(1)

پي نوشت:
1. مجله معرفت تير 1385 - شماره 103 مقاله مسیحیت و جامعه شناسی خانواده، نویسنده:باغبانی، جواد، صفحه 62 .

در کتابهای اوستا.انجیل و تورات آمده است که هر فردی که بخواهد میتواند دین خود را آزادانه انتخاب کند میخواستم بدونم این موضوع در آیه های قرآن نیز بررسی شده است یا دین اسلام چون آخرین دین الهی است حق انتخاب آزادانه را به مردم نداده است طبق آیه های قرآن هر فردی میتواند هر دین الهی را که دوست دارد انتخاب کنند یا همه افراد باید دین اسلام را برگزینند؟

اسلام چون آخرین دین الهی است، نسخ کننده دستور العمل های ادیان دیگر و ارائه دهنده آخرین دستور العمل است. اما حق آزادی انتخاب دین نسخ نشده و یک حقیقت و حکم همیشگی است. این حق انتخاب دین در آیات به این صورت بیان شده:
"لا اکراه فی الدین قد تبين الرشد من الغي ...(1)
اين آيه هم بیان حقیقتی است و هم حکمی که بر آن حقیقت استوار است.
حقیقتی که این جمله بیان می کند،"اجباری نبودن دین و عقیده" است زیرا دین و عقیده باور قلبی نسبت به حقایق مربوط به مبدا و معاد است که منشا و انگیزاننده به سوی عمل است و باور قلبی هم اجبار پذیر نیست. کسی را نمی توان به باورداشتن توحید یا نبوت یا معاد و به دوست داشتن خدا و بندگان صالح خدا و نفرت داشتن از شیطان و دشمنان خدا وادار کرد. قلب از حوزه تسلط انسان ها خارج است. نمی توان کسی را به باور داشتن یا دوست داشتن وادار نمود.
اگر با فردی با برهان مواجه شدی و ذهن و روحش را قانع کردی، به یقین می رسد. اگر جمال و زیبایی حق را به او نمایاندی، معتقد و عاشق می شود.
همچنان که وقتی با بی پایگی و بی برهانی باطل مواجه شد و زشتی و نفرت انگیزی باطل را دید، خواه ناخواه از آن متنفر می شود. نمی توان او را به دوست داشتن و باور قلبی وادار کرد. از این رو در ادامه می فرماید" قد تبین الرشد من الغی" رشد و هدایت از غی و گمراهی و ضلالت آشکار شده است. زیرا حق برهان دارد و زیبا است. باطل برهان ندارد و زشت و نفرت انگیز است.
اما حکم تکلیفی این است که ای پیامبر و ای مؤمنان !حق ندارید افراد را به زور به دین وارد کنید و به پذیرش اعتقادی وا دارید. زیرا دین داری اجباری فقط ظاهرسازی است و مقبول خدا نیست. خدا دینداری واقعی و ریشه دار را می خواهد ،نه دینداری اجباری و بی ریشه را.
2. إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (2)
ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!
3. وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (3)
بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مى‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس مي خواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده‏اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مي آورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مى‏كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!
این آیات ضمن آزاد شمردن انسان در انتخاب دین ، او را در صورت انتخاب حق، مؤمن شمرده و مستحق پاداش می شمارند و در صورت انتخاب غیر حق، کافر شمرده و مستحق آتش دوزخ می شمارند و در تورات و انجیل هم همین حکم آمده است.
این گونه نیست که تورات و انجیل گفته باشد هر کس در انتخاب دین آزاد است و هر دینی را برگزیند، حق است و بهشتی می شود.
اگر شما ادعا دارید که تورات و انجیل انسان را در انتخاب دین آزاد دانسته و هر انتخابی را حق و سبب پاداش می داند، مدرک و مستند خود را ارائه دهید.
پی نوشت ها:
1.بقره آيه 255.
2. انسان (76) آیه 3.
3. کهف (18) آیه 29.

خیلی دوست دارم بدونم از دیدگاه شما آیا دین زردتشت الهی است یا خیر؟

اگرچه در باره این که دین زرتشت از ادیان الهی بوده یا نه، اختلاف نظر وجود دارد، اما از تاریخ ادیان الهی و برخی روایات اسلامی به دست می‌آید: زرتشت از ادیان الهی و این دین منسوب به زرتشت می باشد. زرتشت، پیامبری از پیامبران الهی است؛ هر چند محل و تاریخ تولد وی روشن نمی باشد. این ابهام تا حدی است که عده‌ای ظهور تاریخ تولد 329 تا 600 قبل از میلاد می‌دانند. (1)
اما با همه اختلاف عجیبی که در تاریخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد، چند نکته را از لحاظ تاریخی، می‌توان قطعی تلقی نمود:
1. زرتشت، پیامبری از انبیای الهی و از سرزمین ایران باستان بوده است.
2. او دارای کتاب آسمانی بوده و کتابش از بین رفت؛ اما با تکیه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آنچه در سینه اشخاص بود، مطالبی جمع آوری شد و به نام کتاب مقدس تکثیر گشت.
3. زرتشت، به دست قوم خویش کشته شد.
جهت شفاف تر شدن مطلب، به چند روایت زیر دقت نمایید:
- در برخی روایات می‌خوانیم: مشرکان مکه از پیامبر (ص) تقاضا کردند از آن‌ها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آن‌ها بدهد. پیامبر فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی گیرم. آن‌ها در پاسخ گفتند: چگونه چنین می‌گویی، در حالی که از مجوس منطقه هجر، جزیه گرفته‌ای؟ پیامبر فرمود: مجوس، پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.
- اصبغ بن نباته می‌گوید: وقتی علی(ع) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید، پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف) برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! چگونه از مجوس جزیه گرفته می‌شود، در حالی که کتاب آسمانی بر آن‌ها نازل نشده و پیامبری نداشته‌اند؟ فرمود: خداوند کتابی بر آن‌ها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود.
- بر اساس روایتی از امام زین العابدین (ع)پیامبر فرمود: با مجوسی‌ها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید. (2)
مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند که به زرتشت گرویده‌اند. این لفظ درقرآن یک بار به کار رفته است. در قرآن (3) مجوس در صف و در ردیف اهل کتاب، یعنى یهود و نصارا و در برابر مشرکان قرار گرفته‌اند. بنابراین، از این آیه استفاده می‌شود که زرتشتی ها، پیروان پیامبر الهی بودند؛ امّا همانند سایر ادیان، دین آن‌ها منسوخ و کتاب آسمانی آن‌ها تحریف شد.(4)
آنچه امروز به نام «اوستا» و از زرتشت در دست پیروان او وجود دارد، تنها بخشی از آن کتاب است که مورد تحریف قرار گرفته، از جاهای پراکنده به دست آمده است و اعتبار آن قطعی نیست.
پی ‌نوشت ‌ها:
1. عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، قم، منطق، 1373ش.ج 1، ص 334ـ 336.
2. ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه ، تهران ،دار الکتب الإسلامیة، ‏1374 ش، ج 14 ص 45ـ 46.
3. حج (22)، آیه 17.
4. علامه طباطبایی ،المیزان، (ترجمه فارسی)، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین،1374 ش، ‏ج 14، ص 532ـ 537، (با تلخیص).

سلام. می خواستم کمکم کنید تا بدانم اگر با یک مسیحی روبه رو شدم و خواستم با او بحث کنم از دین خود (اسلام) چه بگویم؟ دین من چه برتری هایی نسبت به ادیان دیگر دارد؟ دین مسیحی چه ضعف هایی نسبت به اسلام دارد؟ اگر می شود به صورت فهرست وار وجامع برای من بگویید و اگر کتابی یا منبعی می شناسید به من معرفی کنید. ممنون

پاسخ:
دوست بزرگوار در مواجهه با پیروان سایر ادیان نظیر یک مسیحی همواره به چند نکته توجه فرمائید:
1. اگرچه حقیقتا دین اسلام به عنوان برترین دین الهی و با رسالتی جهانی و ابدی ضامن سعادت و هدایت همه انسانهای عالم می باشد. و تنها دین حق بر روی زمین محسوب می گردد. لکن این حقیقت را نباید بدون ملموس نمودن آن برای پیروان سایر ادیان مطرح نمود، به بیان دیگر باید اجازه داد تا خود افراد با نگاهی مقایسه ای و منصفانه به این نتیجه برسند، و الا در صورتی که در همان ابتدای بحث مطالبی نظیر انحرافی بودن دین مسیحیت فعلی و ناحق بودن آن مطرح گردد. به جهت تعلقات خاطری که هر فرد نسبت به باورهای دینی خود دارد طبیعتا در موضع تدافعی کلام حق شما را هم متعصبانه نشنیده می گیرد. لذا باید در مسیر با هدفی الهی و فقط به قصد هدایت دیگران به مسیر الهی قدم برداشت نه تحقیر و منکوب کردن آنها که حتی در صورت موفقیت نیز ثمری معنوی برای شما در پی نخواهد داشت.
2. اولین شرط قدم گذاشتن در این مسیر آشنائی کامل خود شما با مبانی و استدلالهای عقلانی و منطقی در مورد اثبات اعتقادات و باور های دینی خود می باشد، و الا نمی توان به صرف اتکا به باور های قلبی که غالبا با تقلید از اطرافیان و والدین و شنیده های خود به دست آورده اید، اکتفا نمود، البته این مهم در هر صورت و برای همه انسانهای مؤمن لازم و ضروری است ولی برای فردی که قصد دفاع و تبلیغ از اعتقادات دینی در مقابل سایر ادیان را دارد ضرورتی دو چندان می یابد.
3. بهترین روش در چنین مواجه ها با یک فرد مسیحی ایجاد یک نگرش مقایسه ای بین معارف دین اسلام با سایر ادیان می باشد، که در این زمینه یکی از بهترین منابع اولیه برای شما می تواند مقاله ای باشد که استاد شهید مطهری در این زمینه نگاشته اند که به عنوان شروع مطالعه آن برای شما بسیار مفید می باشد. البته لازم است با پیگیری تک تک مطالب آن برای خود مطالب را مرور فرمائید تا تسلط لازم را پیدا نمائید:
شهید مطهری در این مقاله دین اسلام را از دو منظر با سایر ادیان مقایسه می فرمایند: یک منظر درون دینی و ‌دیگرى از منظر برون دینی و بدون نگاه به معارف اسلامی که در ادامه بخش هائی از این مقاله محضرتان ارائه می گردد:
الف) منظر درون دینی:
یک مسلمان با توجه به آموزه­ هاى دینی، حکم مى کند اسلام بر دیگر ادیان برترى دارد، با این توضیح که در اندیشه برون دینی، ‌ایمان به تمامى پیامبران الهى پیشین جزء ضرورى دین است.(1) لیکن شریعت یا دین برتر، ‌اسلام است. در این خصوص قرآن مى گوید: « هر که دینى جز اسلام اختیار کند، ‌از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود». (2)
از منظر درون دینی، اسلام، دین تکامل یافته حضرت آدم، نوح، ابراهیم، ‌موسى و عیسی (ع) است، که با تکمیل رهنمودهاى وحیانی، این دین مورد رضاى خداوندى است.
دینی که خداوند آن را دین کامل و مورد رضاى خداوندى معرفى کرده است (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ؛ (3) امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم‏» و نیز فرمود: «و تمّت کلمة ربک صدقاً و عدلاً؛ (4) (با اين قرآن)پیام راستین خدا کامل گشت».
به همین جهت پیام آور این شریعت را خاتم انبیا معرفى کرده است. (5)
خاتم مایه زینت و گُل سرسبد پیامبران است. آیات بر شمرده، برترى پیامبر اسلام و شریعتش را بر پیامبران پیشین و شرایعشان دلالت دارد.
در منظر درون دینی، پیامبران جملگى در یک مسیر در حرکتند و آخرین آنان، ‌بهترین و پیامش بهترین پیام‌ها است، ‌که از آن به دین حق، در برابر ادیان باطل، ‌یا دین برتر در برابر شرایع پیشین آسمانی، ‌یاد مى­ شود.
ادیان الهى هر کدام براى تکامل بشر آمده اند، بنابراین ادیان بعدى باید کامل‌تر از ادیان قبلى باشند. چون دین حق در هر زمانی، ‌یکى بیش نیست، در این زمان، ‌دین اسلام که آخرین و کامل‌ترین دین است، باید پیروى شود.
استاد شهید مرتضى مطهرى با استناد به آیة «و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه» مى‌فرماید: دین تسلیم است، ‌ولى حقیقت تسلیم در هر زمان، ‌شکلى دارد و در این زمان، شکل آن، ‌دین گران مایه‌اى است که به دست حضرت خاتم الانبیا ظهور یافته است. لازمه ‌تسلیم خدا بودن، پذیرفتن دستورهاى او است.
روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور همان است که آخرین رسول آورده است. (6)
ب) منظر برون دینی:
در این منظر نمى توان براى برترى دین اسلام به آیات قرآنى و روایات اسلامى تمسک نمود، چون که غیر مسلمان این‌ها را قبول ندارد، بلکه باید نخست حقانیت اسلام را ثابت نمود.
در قدم بعدى نوبت به این مى رسد که دین بر حق تنها یک دین است، نه بیشتر. نمى شود پذیرفت هم اسلام بر حق است و هم ادیان دیگر. پلورالیسم دینى و تکثر گرایی(برابری و تساوی تمام ادیان در حقانیت) قابل پذیرش نیست.
اگر در پى اثبات حقانیت دین اسلام بر آییم، بحث به درازا مى کشد که در این فرصت اندک نمى توان به طور مبسوط و کافى آن را بیان نمود. از این رو به صورت مختصر به آن پرداخته می‌شود.
برای پى بردن به حقانیت اسلام و برترى آن بر سایر ادیان، راه‌هایى وجود دارد که یکى از آن‌ها بررسى ویژگى‌هاى اسلام در بُعد شناخت شناسی، ‌جهان بینی، ‌انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقى و ارزشى با معیار عقل و خِرَد است. اگر در این زمینه خواهان بررسى گسترده هستید، توجه شما را به کتاب‌هاى شهید مطهرى و کتاب‌هاى شهید محمد باقر صدر(به ویژه کتاب فلسفتنا که در فارسى به نام هاى «فلسفة ما»، «جهان بینى ما» و «شناخت ما» ترجمه شده است) جلب می‌کنیم. به عنوان نمونه شهید مطهرى دربارة ‌ویژگى‌هاى اسلام مى‌نویسد: دیدگاه اسلام از نظر شناخت شناسى چنین است:
1ـ بشر می‌تواند جهان و حقایق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....
2ـ شناخت حقایق جهان از این راه‌ها ممکن است: طبیعت یا آیات آفاقی، ‌انسان یا آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعى اقوام و ملل و عقل....
3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفکر و استدلال، تزکیه و تصفیة نفس و مطالعه ‌آثار علمى دیگران.
4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبیعت، انسان با جامعه و زمان.
از نظر جهان بینى و انسان­شناسى عبارت است از:
1ـ جهان واقعیتش از خدا است. یعنى تمام واقعیتش انتساب به حق است.
2ـ واقعیتش و نسبتش به حق یکى است.
3ـ این واقعیت متغیر و متحرک است.
4ـ واقعیت­هاى این جهان درجة تنزل یافته و مرتبة نازلة واقعیات جهانى دیگر است که جهان غیب نامیده می‌شود.
5ـ این جهان ماهیت «به سوى اویی» دارد؛ یعنى همان طور که از اوست به سوى او هم هست....
6ـ جهان داراى نظام متقن علّى و معلولى و سببى و مسببى است. فیض الهى و قضا و قدر او به هر موجودى تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مى­ یابد....
7ـ جهان یک واقعیت هدایت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه‌اى که هستند از نور هدایت برخوردارند.
8ـ بعد از این جهان جهانى دیگر است....
9ـ روح انسان حقیقتى جاودانه است.
10ـ انسان‌ها به حسب خلقت مساوى آفریده شده‌اند، تنها ملاک فضیلت، علم، جهاد و تقوا است.
11ـ انسان‌ها به حسب اصل خلقت از یک سلسله استعدادهاى فطرى از جمله فطرت دینى و اخلاقی برخوردارند.
12ـ به حکم این که هر فردى بالفطره انسان متولد می‌شود. در هر انسانى استعداد توبه و بازگشت و پند پذیرى هست....
13ـ انسان‌ها همواره در عمق جانشان یک تضاد درونى (تضاد بین عقل و هواى نفس) دارند و مختار و آزادند، از این رو مسئولیت دارند.
14ـ جهان زیر چتر اراده خداوند واحد است....
از نظر ایدئولوژی:
ایدئولوژی اسلام همه جانبه، جامع و فراگیر است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگى‌گرا است.(نه زندگى گریز)، اجتماعى است و مقررات اجتماعى دارد. در عین اجتماعى بودن، ‌حقوق و آزادى فردى را محترم مى‌شمارد....(7)
با نگاه به ویژگی هایی که از اسلام بیان شد. مى‌گوییم: این معارف را مى‌توان با معارف دیگر مکاتب و مذاهب مقایسه کرد؛ زیرا مقایسه یکى از مهم ترین معیارهاى ارزیابى است. تبلور اسلام در قرآن، و ساير اديان نيز در كتب مقدس خود متبلور هستند مسیحیت در انجیل و یهود در تورات و.زرتشت در گاتهاو .. با تأمّل در این كتب به راحتى حقانیت و برترى قرآن بر ساير کتب دیگر را مى توان دریافت نمود.
کوتاه سخن این که: با نگاه مقایسه‌اى بین اسلام و سایر ادیان و مکاتب مى‌گوییم: دین اسلام برترى دارد، به دلیل:‌
اوّل: دین هاى امروز، توحیدشان و تصویرى که از خدا ارائه مى کنند، ‌قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.
دوم: حقوق فردى انسان‌ها در دین هاى دیگر به صورتى که در اسلام شمولیت دارد، لحاظ نشده و گاه نادیده گرفته شده است.
سوم: در دیگر ادیان تعادل میان زندگى دنیوى و اخروى رعایت نشده است، بر خلاف اسلام.
چهارم: رهنمود‌هاى دین هاى دیگر به جهاتى ایدئالیستى‌اند، ‌مثلاً عدم خشونت بودایى‌ها و مسیحیان، در حالى که دنیا پُر است از خیر و شر و نیک و بد. از این رو جا به جا باید خشن یا نرم بود. این دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ یعنى رهنمودش با واقعیت‌ها همخوان است.
پنجم: اکثر دین‌ها عهده دار زندگى اجتماعى انسان‌ها نیستند، ‌یا اگر هستند، تعادلى در آن‌ها دیده نمى­ شود و قوانین اجتماعى آنان سبب پایمال شدن حقوق انسان‌ها مى­ شود. این وضع در اسلام بهتر است.
ششم: اکثر مذاهب با پیروان دیگر ادیان با خشونت برخورد مى کنند. در اسلام این امر تعدیل شده است. تاریخ هم نشان داد که در همزیستى مسالمت آمیز، مسلمانان گوى سبقت را از همه ربوده­ اند.
هفتم: تحریف در ادیان آسمانى تعالیم آنان را دچار خدشه کرده است، ولى در اسلام (قرآن) تحریفى وجود ندارد.
هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست.
جهت مطالعه بیشتر می توانید به منابع زیر مراجعه فرمائید:
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ
- عبدلله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاب جهان، ج2 0بخش دین مسیح
- جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت

پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آیه‌285.
2. آل عمران (3) آیه‌85.
3.مائده (5) آیه 3.
4. انعام (6) آیه ‌115 .
5. احزاب (33) آیه 40.
6. مرتضى مطهری، عدل الهی،صدرا، تهران، 1388ه.ش، ص 329 تا334.
7. مرتضى مطهری، مجموعة‌آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

آیا تنها افراد مسلمان می توانند وارد بهشت شوند یا افرادی با دین دیگر (مثل یهودی و مسیحی) هم امکان دارد وارد بهشت شوند؟ و دانشمندانی که برای جامعه خدمتی انجام داده اند ولی به خدا اعتقادی ندارند چطور؟

پاسخ:
دربارة وضع غیر مسلمان (مبنی بر این که بهشت می‌روند یا نه) سه دیدگاه عمده وجود دارد:
1ـ نظر افراط.
برخی از روشنفکران عقیده دارند که بین مسلمان و غیر مسلمان در پاداش و رفتن به بهشت فرقی وجود ندارد. شهید مطهری می‌نویسد:
معمولاً کسانی که داعیه روشنفکری دارند ،با قاطعیت می‌گویند هیچ فرقی میان مسلمان و غیر مسلمان، بلکه موحد و غیر موحد نیست. هر کس عمل نیکی انجام دهد! خدمتی از راه تأسیس یک مؤسسة خیریه و یا اکتشاف و اختراع و یا از راه دیگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد. می گویند خداوند عادل میان بندگان خود تبعیض نمی‌کند. (1)
طرفداران این نگرش هم به دلیل عقل استدلال کرده‌اند و هم به دلیل نقل. دلیل عقلی آنان بر دو مقدمه استوار است:
یکم: خداوند با همه موجودات نسبتی مساوی داشته ، بندگان و مخلوقات برای او یکسان هستند . با هیچ‌کس خویشاوندی و رابطة خصوصی ندارد؛ بر این اساس به افعال و عملکرد همگان پاداش و ثواب می‌دهد؛ چون نسبت خداوند به همة موجودات یکسان است، دلیلی ندارد که عمل نیک از یک نفر مقبول باشد و از یک نفر دیگر مقبول نباشد. (2)
دوم: خوبی و بدی اعمال، قراردادی نیست، بلکه واقعی است، یعنی حسن و قبح افعال ذاتی بوده و هر کدام آثار خود را دارد؛ از این رو پاداش و ثواب آن در راستای حسن ذاتی آن است. هر گاه اعمالی به ‌وجود آمد که حسن ذاتی داشته باشد، ثواب دارد.
شهید مطهری می‌نویسد: از این دو مقدمه چنین نتیجه می‌گیریم که چون خداوند اهل تبعیض نیست و چون عمل نیک از هر کس نیک است، پس هر کس کار نیک بکند ،ضرورتاً و الزاماً از طرف خدا پاداش نیک خواهد داشت. (3)
دلیل نقلی نیز دلیل عقل را تأیید و تأکید می کند؛ زیرا در آیات و روایات تصریح شده است که عمل نیک ،پاداش و عمل بد ،عذاب را در پی دارد: " فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره". (4)
"انا لا نضیع اجر من احسن عملاً". (5)
از این آیات استفاده می‌شود که پاداش و عذاب بر اعمال مترتب بوده و مسلمان بودن در اعطای پاداش شرط نشده، همان‌طوری که در عذاب شدن غیر مسلمان بودن شرط نشده است.
2ـ نظر تفریط.
برخی دیگر عقیده دارند که به فعالیت‌های نیکوی غیر مسلمانان پاداش داده نشده و به بهشت نمی‌روند. این نگرش معمولاً از سوی مقدس مآب ها ابراز شده است. طرفداران این نگاه نیز به دلیل عقل و نقل استدلال نموده‌اند. دلیل عقلی این است که اگر بنا باشد اعمال غیر مسلمان و یا مسلمان غیر شیعه مقبول درگاه خداوند باشد، پس فرق میان مسلمان و غیر مسلمان چیست؟ اصولاً اگر تفاوت مسلمانان با غیر مسلمانان در پاداش ظهور نکند، اسلام و تشیع لغو خواهد بود. در برخی از آیات آمده که عمل کافر غیر مقبول است. در آیه 18سورة ابراهیم اعمال کفار به خاکستری تشبیه شده است که به وسیلة تند بادی پراکنده شود:
مثل الّذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا علی شیء ذلک هو الظلال البعید؛(6)
اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد، در یک روز طوفانی، آن‌ها توانایی ندارند کم ترین چیزی از آن چه را انجام داده‌اند ، به دست آورند و این گمراهی دور و درازی است.
شهید بعد از بررسی آیات می‌نویسد: از ضمیمه ساختن این آیه با آیه قبل چنین استنباط می‌کنند که اعمال نیک کافران با همه ظاهر فریبا، سرابی بی واقعیت است اما اعمال بد ایشان شر اندر شر و ظلمت روی ظلمت است. (7)
3ـ دیدگاه اعتدال
دیدگاه اعتدال از آیات و روایات استفاده می‌شود. شهید مطهری و برخی از نظریة سازان اسلامی، طرفداران این دیدگاه هستند. بر اساس این نگرش فعالیت و خدمات مخترعان و مکتشفان کافر که با انگیزه انسان دوستی شکل می‌گیرد، پاداش متناسبی در دنیا داشته و یا در عذاب آن‌ها تخفیف داده می‌شود .
شهید مطهری بعد از بررسی آیات و روایات دربارة وضع مخترعان و مکتشفان غیر مسلمان می‌نویسد:" افرادی این‌ چنین که البته در همة زمان‌ها کم یا بیش پیدا می‌شوند، حداقل این است که در عذاب آن‌ها تخفیف داده می‌شود و یا عذاب آن‌ها به کلی برداشته می‌شود ". (8)
در تفسیر نمونه می خوانیم :
از نظر جهان بینی اسلام مطالعة نفس عمل به تنهائی کافی نیست، بلکه عمل به ضمیمة، محرک و انگیزة آن ارزش دارد، بسیار دیده شده کسانی بیمارستان یا مدرسه یا بنای خیر دیگری می‌سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صد در صد خدمت انسانی است به جامعه‌ای که به آن مدیونند، در حالی که زیر این پوشش مطلب دیگری نهفته شده،حفظ مقام یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادی خود، و یا حتی دست زدن به خیانت هائی دور از چشم دیگران است! ولی به عکس ممکن است کسی کار کوچکی انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه‌ای صد درصد انسانی و روحانی.
اکنون باید پروندة این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرک(نیت)، مورد بررسی قرار داد. مسلّماً از چند صورت خارج نیست:
ا) گاهی هدف اصلی از اختراع صرفاً یک عمل تخریبی است، سپس در کنار آن منافعی برای نوع انسان نیز به ‌وجود آمده که هدف واقعی مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجة دوم قرار داشته ، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.
ب) گاهی مخترع یا مکتشف، هدفش بهره‌گیری مادی و یا اسم و آوازه و شهرت است. در حقیقت، حکم تاجری دارد که برای درآمد بیش تر تأسیسات عام المنفعه­ای به ‌وجود می‌آورد .برای گروهی ایجاد کار و برای مملکتی محصولاتی به ارمغان می آورد، بی آن که هیچ هدفی جز تحصیل درآمد داشته باشد. اگر کار دیگری در آمد بیش تری داشت، به سراغ آن می‌رفت.
البته چنین تجارت یا تولیدی اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامی نیست، ولی عمل فوق العادة مقدسی هم محسوب نمی‌شود.
از این‌ گونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند. نشانة این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیش تر از آن از راه هایی که مضرّ به حال جامعه است ،تأمین می‌شود (مثلاً در صنعت داروسازی بیست درصد سود می‌برند و در هروئین سازی 50 درصد) این دسته خاص دومی را ترجیح می‌دهند. تکلیف این گروه نیز روشن است. آن‌ها هیچ گونه طلبی نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آن‌ها سود و شهرتی بوده که می‌خواسته‌و به آن رسیده‌اند.
ج) گروه سومی هستند که مسلماً انگیزه‌های انسانی دارند یا اگر معتقد به خدا باشند ، انگیزه‌های الهی، و گاهی سالیان دراز از عمر خود را در گوشة لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر می‌برند، به امید این که خدمتی به نوع خود کنند، و ارمغانی به جهان انسانیت تقدیم دارند؛ زنجیری از پای دردمندی بگشایند و گرد و غباری از چهرة رنجدیده­ای بیفشانند.
این گونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهی، بحثی در آن‌ها نیست. اگر نداشته باشند اما محرک شان انسانی و مردمی باشد، پاداش مناسبی از خداوند دریافت خواهند داشت. پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد،
مسلماً خداوند عالم عادل آن ها را محروم نمی کند، اما چگونه و چطور ؟
جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه می توان گفت "خداوند اجر چنین نیکوکارانی را ضایع نمی‌کند" (البته اگر آن‌ها در مورد پذیرش ایمان ، مصداق جاهل قاصر باشند، مسئله بسیار روشن تر است).
دلیل بر این مسئله علاوه بر حکم عقل، اشاراتی است که در آیات و یا روایات آمده است.
هیچ دلیلی نداریم که جملة «ان الله لا یضیع اجر المحسنین» شامل این‌گونه اشخاص نشود، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است. برادران یوسف هنگامی که نزد او آمدند، بی آن که او را بشناسند و در حالی که او را عزیز مصر می‌پنداشتند، به او گفتند:« انا نراک من المحسنین ؛ تو را از نیکوکاران می‌دانیم».
از این گذشته آیة «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره؛ هر کس به اندازة سنگینی ذره ای کار نیک کند، آن را می‌بیند و هر کس به مقدار ذره ای کار بد کند، آن را خواهد دید» به وضوح شامل این‌گونه اشخاص می‌شود.
در حدیثی از علی بن یقطین از امام کاظم(ع) می‌خوانیم : در بنی اسرائیل مرد با ایمانی بود که همسایة کافری داشت. مرد بی ایمان نسبت به همسایة با ایمان خود نیک رفتاری می کرد. وقتی که از دنیا رفت ، خدا برای او خانه‌ای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود . به او گفته شد: به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایة مؤمنت می‌باشد.
نیز از پیامبر اکرم(ص) دربارة عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود، نقل شده : " کم عذاب ترین اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال کردند : چرا؟ فرمود : گرسنگان را سیر می‌کرد".
پیامبر به عدی بن حاتم (فرزند حاتم طائی ) فرمود: دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه ؛خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت".
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) می‌خوانیم: گروهی از یمن برای بحث و جدال خدمت پیامبر آمدند. میان آن‌ها مردی بود که از همه بیش تر سخن می‌گفت و خشونت و لجاجت خاصی در برابر پیامبر می‌نمود.
پیامبر چنان عصبانی شد که آثارش در چهرة مبارکش کاملاً آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهی را ‌چنین به پیامبر ابلاغ کرد: خداوند می‌فرماید این مردی است سخاوتمند . پیامبر با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست، رو به سوی او کرد و فرمود: پروردگار به من چنین پیامی داده است. اگر به خاطر آن نبود، چنان بر تو سخت می‌گرفتم که عبرت دیگران گردی.
مرد پرسید: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد، فرمود: بلی، عرض کرد: شهادت می‌دهم که معبودی جز "الله" نیست و تو رسول و فرستادة او هستی. به خدائی که تو را مبعوث کرد سوگند که تا کنون هیچ کس را از نزد خود محروم بر نگردانده‌ام". (9)

پی نوشت ها:
1. مطهري، عدل الهی، انتشارات صدرا، تهران، 1389ش، ص 335.
2. همان، ص 337 ـ 338.
3. همان، ص 339.
4. زلزال (99) آیة 7 ـ 8.
5. کهف (18) آیه 30.
6. ابراهیم (14) آیة 18 و مكارم شيرازي، تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1374ش، ج 10، ص 308.
7. عدل الهی، ص 347.
8. همان، ص 377.
9. تفسیر نمونه، ج 10، ص 312ـ 317.

آیا دین زرتشت جزء ادیان رسمی الهی به شمار می آید؟

آیا دین زرتشت جزء ادیان رسمی الهی به شمار می آید؟

پاسخ:
اگرچه درباره این که دین زرتشت از ادیان الهی بوده یا نه، اختلاف نظر وجود دارد، اما از تاریخ ادیان الهی و برخی روایات اسلامی به دست می‌آید که زرتشت از ادیان الهی و این دین منسوب به زرتشت می باشد. زرتشت، پیامبری از پیامبران الهی است؛ هر چند محل و تاریخ تولد وی روشن نمی باشد. این ابهام تا حدی است که عده‌ای ظهور او را در قرن یازدهم قبل از میلاد و برخی در قرن ششم یا هفتم ذکر کرده‌اند. در مورد محل تولد او نیز، برخی محققان او را آذربایجانی و عده‌ای او را اهل خوارزم و بلخ می‌دانند.
"مولون" زادگاه او را سیستان، و "تاین بى" ظهور زرتشت را در حوزه بین النهرین و بالأخره بعضی او را اهل شهر ری می‌دانند. (1)
اما با همه اختلاف عجیبی که در تاریخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد، چند نکته را از لحاظ تاریخی، می‌توان قطعی تلقی نمود:
1. زرتشت، پیامبری از انبیای الهی و از سرزمین ایران باستان بوده است.
2. او دارای کتاب آسمانی بوده و کتابش از بین رفت؛ اما با تکیه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آنچه در سینه اشخاص بود، مطالبی جمع آوری شد و به نام کتاب مقدس تکثیر گشت.
3. زرتشت، به دست قوم خویش کشته شد.
جهت شفاف تر شدن مطلب، به چند روایت زیر دقت نمایید:
- در برخی روایات می‌خوانیم: مشرکان مکه از پیامبر (صلی الله علیه وآله) تقاضا کردند از آن‌ها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آن‌ها بدهد. پیامبر فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی گیرم. آن‌ها در پاسخ گفتند: چگونه چنین می‌گویی، در حالی که از مجوس منطقه هجر، جزیه گرفته‌ای؟ پیامبر فرمود: مجوس، پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.
- اصبغ بن نباته می‌گوید: وقتی علی(علیه السلام) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید، پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف) برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان! چگونه از مجوس جزیه گرفته می‌شود، در حالی که کتاب آسمانی بر آن‌ها نازل نشده و پیامبری نداشته‌اند؟ فرمود: خداوند کتابی بر آن‌ها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود.
- بر اساس روایتی از امام زین العابدین (ع) پیامبر فرمود: با مجوسی‌ها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید. (2)
مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند که به زرتشت گرویده‌اند. این لفظ درقرآن یک بار به کار رفته است. در قرآن (3) مجوس در صف و در ردیف اهل کتاب، یعنى یهود و نصارا و در برابر مشرکان قرار گرفته‌اند. بنابراین، از این آیه استفاده می‌شود که زرتشتی ها، پیروان پیامبر الهی بودند؛ امّا همانند سایر ادیان، دین آن‌ها منسوخ و کتاب آسمانی آن‌ها تحریف شد. (4)
آنچه امروز به نام «اوستا» و از زرتشت در دست پیروان او وجود دارد، تنها بخشی از آن کتاب است که مورد تحریف قرار گرفته، از جاهای پراکنده به دست آمده است و اعتبار آن قطعی نیست.

پی ‌نوشت ‌ها:
1. عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373ش.
2. ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 14 ص 45ـ 46، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ‏1374 ش‏.
3. حج (22)، آیه 17.
4. المیزان، ترجمه فارسی، ج 14، ص 532ـ 537، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین، قم ، 1374 ش ‏(با تلخیص).

با سلام، اطلاعاتی درباره آموزه های خرد ستیز مسیحیت و یهودیت می خواستم لطفا کمکم کنید.

پاسخ:
بحث درباره خردستیزی آموزه های مسیح و یهود نیاز به فرصت دیگر دارد. در یک نامه نمی توان بدان پرداخت، لذا به منابع که معرفی می گردد مراجعه فرماید. در این جا نظر شما را به یک نمونه از تضاد آموزه های مسیحیت با عقل ( اعتقادبه تثلیث)جلب می نمایم:
يكي از آموزه هايي مسيحيت، مسأله اعتقاد به تثليث است. طبق تلقي مسيحيت تثليث عبارت از «اب»، «ابن» و «روح القدس» است. مراد از أب بر اساس ادبيات كتاب مقدس، خداوند است. بر اساس گزارش اناجيل موجود، حضرت عيسي به شاگردان خود سفارش كرده كه خدا را در دعاهاي شان، پدر آسماني بخوانند.(1) مراد از پسر، حضرت مسيح است. بر اساس قطعنامه «نيقاوي» در سال 325 ميلادي فرزندي حضرت مسيح براي خدا،‌ نه به صورت مجازي و تشريفي بلكه بصورت حقيقي تلقي گرديد: «عيسي مسيح پسر خدا،‌ مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است. »(2) بنابراين در عقيدة رسمي مسيحيت، مسيح فرزند حقيقي خدا تلقي گرديده است.»(3) براساس نگرش مسيحيان، ميان «أب» ، «إبن» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد. همه اينها از ارزش و اصالت يكسان برخوردارند. در عين اينكه از هم متمايزند، واحدند. مانند قوه حافظه و دراكه و اراده...(4) يعني هر يك از «اب» ، «ابن» و «روح القدس» خداوند تمام عيار و كامل است. در عين اينكه هر كدام خداي كامل هستند، هر سه تاي شان نيز واحد حقيقي اند. «اقنوم أب»، «أقنوم ابن» و «اقنوم روح القدس» در عين كامل بودن در الوهيت و متمايز بودن از هم، ‌واحد حقيقي اند.(5)
با توجه به تبيين تثليث، بايد گفت كه اين گزاره، با هيچ توجيهي از نظر عقل پذيرفتني نيست. زيرا:
1) تثليث حقيقي با توحيد حقيقي متباين است بگونه اي كه با فطرت و بديهيات اوليه عقلي در تضاد مي باشد. مثل اينكه بگوئيم عدد يك همان عدد سه است. و برعكس.
2) اگر هر يك از اقانيم سه گانه خداوند كامل و تمام عيار باشد، مستلزم تعدد خداوند است. و شرك صريح و بي نقاب مي باشد. عقل هرگونه مانند و بديل و شريك را از خداوند كامل غني بالذّات و واجب الوجود نفي مي كند. بر این اساس قرآن كريم نسبت فرزندي به خداوند،(6) و نيز غلو درباره بندگان خداوند را (7) (كه الوهيت مسيح و تثليث از مصاديق بارز غلو مي باشد) پيروي از توهمات و تمايلات اقوام مشرك پيشين مي شمارد. بنابراين ريشه تثليث در عقايد مشركان و بت پرستان نهفته است كه در مرور زمان وارد انديشه مسيحيت گرديده است. بخصوص ثالوث هندي كه مركب از «كريشنا»، «برهما»، و «سيفا» مي باشد كه قديمي ترين تثليث در انديشه مشركان است.(8) البته در عهد جديد درباره تثليث سخن گفته نشده است و تا سال 180 ميلادي از تثليث خبري نبود بعد از آن تاريخ است كه مسيحيت با تثليث مواجه مي شود.(9) تثليث علاوه بر اينكه ضد عقل و انديشه سالم است. ريشه در اناجيل موجود هم ندارد. بلكه تاريخ ورود آن در مسيحيت قريب دو قرن بعد از ظهور مسيحيت بوده است.
درباره مسیحیت و یهود به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ
- عبدلله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاب جهان، ج2 0بخش دین یهود و مسیح)
- جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت
2 . شيرازي، آيت الله مكارم، تفسير نمونه، ج 4، ص220، تهران، دارالكتب الاسلامية، بي تا.
3 . تفسير المنار، رشيد رضا، ج 6، ص 88 ، طبع دوم، بيروت، دارالمعرفة، بي تا.

پی نوشت ها:
1. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، سمت، چاپ دوم، 1381، ص 149.
2 . همان، صٌ 147.
3 . همان ، ص 149.
4 . جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ چهارم ، 1370، ص 643.
5. رشيد رضا، المنار، بيروت، دارالمعرفة، طبع دوم، بي تا، ج 6 ، ص 86 .
6 . توبه آیه 30.
7 . مائده آی 77.
8 . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج 5 ، ص 49.
9 . حسین توفقی، همان، ص 148.

کتاب «وحی کودک یهود» چه کتابی هستش و از کجا اومده؟

چرا تو قرآن حرفی از اون زده نشده اگه ازطرف خدا بوده پس چرا یهودیان اونو پنهان کردند؟ چه جوری می شه این کتابو دانلود کرد لطفا منبعی که می شه دانلود کرد رو برام بنویسید.

نمی دونم چرا مادرم از این که سراغ کتاب ادیان دیگه غیر از قران می رم باهام مخالفه؟ چرا فکر می کنه من به خاطر خوندن تورات یک یهودیم. البته برادرم بیشتر از مادرم گیر می ده که از نظر من به خاطر تعصبی بودن اون نسبت به قرآن باشه که می دونم اگه یهودی هم بود به خاطر تعصبش می گفت قرآن نخونم. البته اونا هیچ وقت به زور چیزی رو به من تحمیل نمی کنند ولی از طعنه شون خوشم نمی یاد ولی از کتاب ضرب المثل سلیمان خیلی خوشم میاد. واقعا نوشته هاش جالب و پند آموزه البته امیدوارم شما منو یهودی ندونید.

ببخشید اگه این قدر سؤال می کنم ممنون که به سؤالاتم جواب میدین.

پاسخ:
به چند نکته توجه فرمائید:
1. این کتاب كه نام عبري آن «نبوئت هيلد» مي باشد بنا بر اطلاعاتي كه تا كنون از آن به دست ما رسيده است قرنها در کتابخانه های علمای یهود بنام کتاب مرموز و متروک مخفی بوده است.
اصل ماجرا هم مربوط به هفتاد سال پیش از بعثت پیامبر اسلام (ص) مي باشد كه در آن زمان کودکی بنام لحمان حطوفاه فرزند یکی از علمای پرهیزگار بنی اسرائیل بنام ربی پنحاس و زنی پاکدامن بنام راحیل متولد گردید و بلافاصله پس از تولد به سجده افتاد و لحظاتی بعد برخاسته و رو به مادرش کلماتی مبهم و بیمناک به زبان آورد. جملات این نوزاد كه حالتي خارق العاده داشت در آن زمان مكتوب و به نام کتاب نبوئت هیلد ضبط شد، اما محتواي آن به اندازه ای سربسته و نامفهوم بود که حتی علماء و مفسرین یهود و اهل لغت عبری را دچار حیرت کرد. این ابهامات هفتاد سال پس از آن معنا پیدا کرد و نشان داد که جملات لحمان بشارت ظهور پیامبر آخر الزمان و وقایع معاصر و بعدش بوده است، لکن علمای یهود بعضی مبهمات را بهانه قرار داده و علامات و بشارات روشنی که راجع به پیامبر بزرگ اسلام بود را مربوط به شخصی نامعلوم دانسته و این کتاب را متروک و در دسترس طالبین و حتی عوام یهود قرار نمی دهند.
اما در اثر عنایت خدای متعال یکی از علمای بزرگ یهود پس از تأمل در آئین اسلام، مشرف به دین مقدس اسلام گردید و بر اثر یک اتفاق و حسن تصادف نسخه صحیحی از کتاب نبوئت که به نظر علمای یهود آن زمان هم رسیده و بر صحت آن گواهی داده و مقدمه ای بر آن نوشته بودند، مي يابد، این عنایت الهي منجر به این گردید که سخنان الهی آن کودک از پرده های ضخیم مرض ها و غرض ها بیرون آید. ولی باز علمای یهود از نشر آن جلوگیری نموده و فعلا در کتابخانه ها و نزد علمای یهود به نام کتاب متروکه و غیر معتمده نگهداری می گردد.
مي توانيد جهت آشنائی با کتاب «وحی کودک یهود » و همچنین دانلود آن به لینک زیر مراجعه فرمائید:

http://www.alvadossadegh.com/fa/download/view.download/6/165.html
2. کتمان و پنهان نمودن حقایق و دلائل حقانیت اسلام از همان ابتدای ظهور پیامبر اسلام برای یهود بویژه عالمان آنها عادتی زشت بوده است ، قطعا در بین یهودیان به ویژه عالمان و بزرگان آنها از قبل از اسلام دلائل و بشارتهائی نسبت به آمدن پیامبر اسلام و حقانیت او به صراحت بیان شده و خداوند متعال نیز در قرآن کریم در جاهای متعدد به وجود این دلائل و کتب نزد یهودیان و علمای آنها و اطلاع آنها از مفاد این کتب مبنی بر حقانیت پیامبر اسلام سخن گفته و آنها را نسبت به کتمان و بی توجهی به عهد وپیمانشان با خدا و مطالبی که در کتاب های مقدس موجود نزد خود آنها مؤاخذه نموده است ،که به چند نمونه اشاره می شود:
-«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ ...»؛ (1)
«همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى»{حضرت محمد (ص) }پيروى مى‏كنند، پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند»
-«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهيمَةُ الْأَنْعام...». (2)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به پيمانها (و قراردادها) وفا كنيد»
-«يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُم...». (3)
«اى كسانى كه كتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پيامبر خود) نازل كرديم و هماهنگ با نشانه‏هايى است كه با شماست (و از قبل در کتب خود مشاهده کرده اید) ايمان بياوريد».
4. اما دلیل این کتمان و انکار حقیقت و مخفی نمودن کتب و یا تحریف آنها و عدم پذیرش پیامبر اسلام از سوی بزرگان دین یهود به عوامل مختلفی برمی گردد که به صورت مختصر به آن اشاره می شود:
حسادت نسبت به پیامبر و برتری حضرت (4)/نژاد پرستی یهودیان چون پیامبر اسلام از نژاد یهود نبود(5)/مال اندوزی و دنیا طلبی و در خطر دیدن منافع مادی خود در صورت اعتراف به حقانیت پیامبر اسلام(6)/قساوت قلب آنها در مقابل انبیاء الهی از گذشته (7)/وجود روحیه ستمگری و سرکشی در بین آنها(8) البته جهت اطلاع دقیق تر از عوامل کتمان و پنهان کردن حقانیت پیامبر اسلام می توانید به لینک زیر مراجعه فرمائید:
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=6964&...
5. اگر چه مطالعه و تحقیق در مورد کتاب های مقدس سایر ادیان مثل یهود برای کسی که اهل تدبر و مطالعه و تحقیق و سؤال می باشد امری مطلوب بوده بویژه اگر انسان بتواند نگاه مقایسه ای بین آموزه های این ادیان با آموزه های دین اسلام داشته باشد،در تقویت باور او به حقانیت دین اسلام بسیار مؤثر می باشد البته نگرانی مادر و برادر شما نیز بی جهت نمی باشد زیرا به هر حال برای کسی که هنوز با استدلال و منطق و برهان مبانی دینی را درک نکرده باشد و قدرت تحلیل عقلی ومنطقی کافی جهت شناسائی مغالطه ها و حق پوشی های موجود در برخی از گفته های پیروان این ادیان را نداشته باشد و صرفا آموزه های دین خود را نیز از روی تقلید و تحت تاثیز اطرافیان آموخته باشدممکن است با گرفتار شدن در یک مغالطه و یا یک شبهه ساده پیچیده دچار انحراف گردد.
به هر حال در صورت تمایل به داشتن یک نگاه مقایسه ای بین آموزه های دین اسلام می توانید به یک مقاله جالب از استاد شهید مطهری در این زمینه مراحعه فرمائید. (9)

پی نوشت ها:
1. اعراف (7) آیه 157.
2. مائده (5) آیه 1.
3. نساء (4) آیه 47.
4. بقره (2) آيه 89.
5. جمعه (62) آيه 6.
6. آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، ج 6، ص 259. انتشارات صدرا، ش1377،
7. بقره(2) آيه 74.
8. آيت الله مكارم، تفسیر نمونه، ج2، ص 479،دارالكتب الاسلاميه ،1374ش.
9. مرتضى مطهری، مجموعة‌آثار، ج 2، ص 229 تا250، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش.

صفحه‌ها