پيامبر شناسي

در این بحث تحقیقی من را یاری کنید: (مبحث ولایت فقیه) چرا مراجع بزرگی مخالف ولایت فقیه بودند و در داستان مشروطه بحث از کفالت است که شیخ فضل الله حرف از ولایت می زند که به دار هم آویخته می شود و آخوند خراسانی تشکیل حکومت اسلامی را ممتنع می داند چرا آیت الله العظمی محمد حسینی شیرازی را 20 سال در خانه زندانی می کنند اینها مگر مرجع و عالم نبودند مگر اختلاف بین مراجع جایز نیست؟ چرا پس حبس خانگی آیت الله شریعتمداری و...؟ آیا آیت الله خوئی مرجع بزرگی نبود که به ولایت فقیه ایراد داشت؟ توضیح اینها چگونه هست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در رابطه با اختلاف علما در مورد موضوع ولايت فقيه بايد عرض كنيم:
اولاً بر فرض كه اين حرف صحيح باشد و عده اي از علما در طول دوران غيبت با اين مسأله مخالفت كرده باشند اين مسأله چيز جديدي نخواهد بود و به قول حضرت آيت الله جوادي آملي:
در دين، غير از ضروريات اوّليه و برخي از نظريات كه با فاصله اندك، به ضروريات منتهي مي شوند، بسياري از مسائل نظري مورد اختلاف است. حتي در مبطلات و مصححات نماز، شرايط و موانع نماز، شرايط و موانع صحت صوم كه امر روشني در اسلام است، باز مي بينيم كه در ميان صاحب نظران اختلاف وجود دارد و چنين اختلافي بسيار طبيعي است.
ولي اختلاف در آن موارد، چون عبادي محض هستند و اجتماعي و سياسي نيستند تا مورد عمل روزانه عموم مردم باشند، خيلي ظهور و بروز ندارند؛ اما ولايت فقيه چون يك امر عيني خارجي است و بايد در جامعه پياده شود و از طرف ديگر، غير مسلمان نيز در جامعه اسلامي وجود دارند، اختلاف نظر درباره آن، خودش را نشان مي دهد.
از سوي ديگر، درباره مسائل فقهي فردي، بيگانگان به اختلاف نظر فقيهان دامن نمي زنند، ولي در زمينه حكومت كه به منافع آنان مربوط مي شود، دخالت مي كنند و سعي در دامن زدن به اختلافات فقهي و ايجاد تبليغات جنجالي دارند.
در هر صورت، تاريخ بشر و علوم بشري نشان داده است كه در مسائل پيچيده نظري، همگان توافق نداشته و ندارند و سير تكاملي دارد. ليكن در جريان ولايت فقيه اگر به روح حاكم بر متون فقهي از يك سو و تفكر ناب فقيهان اسلام از سوي ديگر نگاه شود و از اين منظر مورد بررسي قرار گيرد، اختلاف بسيار كم خواهد شد.(1)
ثانياً اين ادعاي مستشكل كه: «در مورد ولايت فقيه بين علما “ اجماع ” نيست» اساسا ادعاي باطلي است. و تا كنون چندين جلد كتاب از سوي محققين حوزه و دانشگاه در ابطال اين حرف باطل به نگارش در آمده است كه به عنوان نمونه كتاب « ولايت فقيه در انديشه فقيهان » (2) را مي توان نام برد. لذا بحث ها و اختلاف هايي نيز كه در اين باره جريان دارد تنها به نحوه ي استدلال بر اين مسأله و در موارد قليلي به تعيين حدود و ثغور آن برمي گردد نه اصل مسأله.
و اصولا اگر ولايت فقيه را نپذيريم چه راهي براي اجراي احكام اسلامي در جامعه باقي خواهد ماند ؟! و لذا همان دليلي كه حضور امام را بعد از پيامبر لازم مي داند به همان دليل در غيبت امام نيز، به ولي فقيه نياز خواهيم داشت. بقول امام راحل :
« دليلي كه بر ضرورت امامت اقامه مي گردد، عينا بر ضرورت تداوم ولايت در عصر غيبت دلالت دارد. و آن لزوم بر پا داشتن نظام و مسؤوليت اجراي عدالت اجتماعي است.» (3)
آيت الله جوادي آملي در اين باره مي نويسند:
« ما فقيهي نداريم كه به صورت مطلق، ولايت را براي فقيه قبول نداشته باشد. فقيهاني كه مي گويند فقيه ولايت ندارد، مقصودشان آن است كه ابتداءً اين سِمَت براي فقيه جعل نشده كه او اقدام به تشكيل حكومت كند، ولي همين فقيهان، ولايت فقيه را از باب حِسْبه قبول دارند. اگر مردمي براي اجراي قوانين و دستورهاي خداوند آماده باشند، زمينه آماده است و حكومت اسلامي در چنين فرضي، از مصالح مهم الهي است كه بر زمين مانده و مطلوب شارع است. در اين فرض، كسي نگفته است كه فقيه مسؤوليت ندارد و لازم نيست احكام الهي با وجود شرايط مساعد اجرا بشود؛ حتي نازل ترين تفكر مخالف ولايت فقيه در ميان عالمان و فقيهان نيز ولايت از باب حِسْبه را لازم مي داند...» (4)
براي تكميل بحث ذكر كلام يكي ديگر از محققين درباره ي اين اشكال خالي از لطف نيست. ايشان مي نويسند:
« بر اساس تصريح برخي از فقهاي بزرگ شيعه ، اصل ولايت فقيه، مورد اتفاق يا حداقل از نظرات مشهور بين فقيهان شيعه است. مرحوم نراقي از علماي قرن سيزدهم ( 1245 هـ ) مي نويسد: " ولايت فقيه في الجمله بين شيعيان اجماعي است و هيچ يك از فقها في الجمله در ولايت فقيه اشكال نكرده است." (5) ابن ادريس حلي از فقهاي بزرگ قرن ششم هجري نيز مي نويسد : "ائمه همه ي اختيارات خود را به فقهاي شيعه واگذار كرده اند." (6) صاحب جواهر ( متوفاي 1266 هـ ) (7) مي فرمايد:" كسي كه در ولايت فقيه وسوسه كند، طعم فقه را نچشيده است و معنا و رمز كلمات معصومين عليهم السلام را نفهميده است." (8) امام خميني (ره) نيز در اين زمينه مي فرمايد:" موضوع ولايت فقيه ، چيز تازه اي نيست كه ما آورده باشيم؛ بلكه اين از اول مورد بحث بوده است. حكم ميرزاي شيرازي در حرمت تنباكو، چون حكم حكومتي بود ... همه ي علما تبعيت كردند ... مرحوم كاشف الغطاء بسياري از اين مطالب را فرموده اند ... مرحوم نراقي همه ي شئون رسول الله را براي فقها ثابت مي دانند. آقاي نائيني نيز مي فرمايند: اين مطلب از مقبوله ي عمر بن حنظله استفاده مي شود... اين مسأله تازگي ندارد." (9) بنابراين عمده ي اختلاف ها در حدود و ثغور آن و چگونگي اثبات آن مي باشد. حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه فرموده است:" ولايت فقيه و رهبري جامعه و اداره كردن شئون اجتماعي در هر عصر و زمان از اركان مذهب حقه ي اثني عشري است و ريشه در اصل امامت دارد. پس اگر كسي از راه دليل خلاف آن را معتقد شود ، معذور است؛ ولي در عين حال براي او جايز نيست كه تفرقه و اختلاف ايجاد كند." (10) » (11)
بنابراين در اصل ولايت فقيه بين علماي شيعه اختلاف جدي اي وجود ندارد.
از آنجايي كه وظيفه ما پاسخگويي به سوالات و شبهات ديني شما بزرگواران است، لذا از اظهار نظر در مورد چگونگي و چرايي برخورد با شخصيت هايي همچون آيت الله سيد محمد حسيني شيرازي معذوريم، چون در اين باره اطلاع دقيق و روشني نداريم.

پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، آيت الله جوادي آملي، ص۳۵۵-۳۵۶.
2. كتاب « ولايت فقيه در انديشه ي فقيهان » توسط دكتر يعقوبعلي برجي در صفحه 426 به نگارش در آمده و با همكاري دانشگاه امام صادق(ع) و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها ( سمت ) در تابستان سال 1385 به زيور طبع آراسته شده است.
ضمنا كتاب « پيشينه ها و مباني ولايت فقيه نزد علماي شيعه » نوشته محسن حيدري هم كتاب خوبي در اين زمينه است كه نظرات 25 تن از علماي بزرگ شيعه از شيخ مفيد تا امام خميني (ره) در آن آمده است.
3. امام خميني (ره) ، كتاب البيع ، ج 2 ، ص 461 .
4. آيت الله جوادي آملي ، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت ، ص 406
5. ملا احمد نراقي ، عوائد الأيام ، ص 186
6. ابن ادريس حلي ، سرائر ، ج 2 ، ص 25
7. عالم بزرگ شيعي و نويسنده ي معجم عظيم « جواهر الكلام » كه كتاب ايشان جزء معتبرترين كتب فقهي عالم تشيع بشمار مي رود و اكثر دروس خارج فقه حوزه بر مبناي كتاب ايشان برقرار است، و در جلالت قدر او همين بس كه فقه مصطلح را فقه جواهري مي نامند.
8. جواهر الكلام، ج 2، ص 398.
9. امام خميني (ره)، ولايت فقيه ، ص 112 و 113.
10. اجوبة الاستفتائات، الجزء الاول، ص 18، دار الوسيله، 1426 هـ .
11. حميد رضا شاكرين، پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي، ج 15، ص 102 و 103.
موفق باشید.

آيا عصمت انبياء يك امر دروني است يا يك امر بيروني توضيح دهيد؟؟

پاسخ:
عصمت نيرويى است كه انسان را از وقوع در خطا و از ارتكاب گناه باز مى ‏دارد، اين نيرو حقيقتي درونى است، نه بيرونى و از درون باعث مى ‏شود كه انسان خطا و اشتباه و گناه نكند. در واقع عصمت ملك ه‏اى است نفسانى كه انسان را از اينكه در خطا واقع شود و مرتكب گناه گردد، باز مى ‏دارد.(1)
توضيح بيشتر اين كه اصل عصمت نوعي درك و معرفت دروني به همراه محبت نسبت به خداوند است كه فرد را از انجام امور نادرست و مخالف خواست خداوند باز مي دارد (2) و از اين جهت همه افراد بر حسب فطرت، به نوعي از درجات نازله عصمت برخوردارند. هيچ گاه دست به انجام برخي اشتباهات و گناهان نمي زنند. بخش ديگري از اين علم و محبت در طول زندگي مي تواند كسب شود و فرد را به درجات بالاتري از عصمت برساند.

پي نوشت ها:
1. الميزان فى تفسير القرآن‏، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏، 1417 ق‏، ج 2، ص 138.
2. همان، ج 5، ص 79.
موفق باشید.

با سلام چرا تنها به چهارده معصوم (ع) لقب عصمت مي دهند و ساير پيامبران را از اين دايره خارج مي كنند مگر در نوع و درجه عصمت با يكديگر متفاوتند؟ چنانچه پاسخ مثبت است در چه درجه اي تفاوت دارند؟ لطفا به صورت روان و قابل فهم براي همگان پاسخ دهيد. با تشكر

پاسخ:
از نظر عالمان شيعي همه انبياء داراي عصمت بودند. بلكه به حكم عقل بر هر پيامبري لازم است كه داراي ملكه عصمت باشد، هرچند ممكن است در حدود و ثغور و درجات اين عصمت اختلافاتي وجود داشته باشد، اما در اصل آن هيچ ترديدي وجود ندارد.
علامه طباطبايي در اين خصوص مي نويسد:
« پيغمبران خدا مردانى بودند كه دعوى وحى و نبوت نمودند و براى دعوى خود حجت قاطع اقامه كردند و مواد دين خدا را كه همان قانون سعادتبخش خدايى است، به مردم تبليغ نموده در دسترس عموم گذاشتند و چون پيغمبران كه با وحى و نبوت مجهز بودند، در هر زمان كه ظاهر شدند بيش از يك فرد يا چند فرد نبودند، خداى متعال هدايت بقيه مردم را با مأموريت دعوت و تبليغ كه به پيغمبران خود داده، تتميم و تكميل فرمود.
و از اينجاست كه پيغمبر خدا بايد با صفت عصمت متصف باشد؛ يعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطا مصون باشد و معصيت (تخلف از قانون خود) نكند؛ زيرا- چنانكه گذشت- تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن سه ركن هدايت تكوينى مى باشند و خطا در تكوين معنا ندارد.
گذشته از اينكه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مى كند.»(1)
لازم به ذكر است كه اصل موهبت عصمت و قدرت ترك گناه در معناي عام آن حتي فراتر از انبياء و امامان بوده و انسان هاي عادي نيز مي توانند به اين مرتبه دست يابند. گوهر اصلي انسان كه نفس ناطقه‌ اوست، به گونه اي آفريده شده كه اگر بخواهد، با تامين برخي شرايط به آساني مي تواند به قله بلند عصمت برسد، زيرا نفس انسان با حركت جوهري و تكامل معنوي از قوه به فعليت رسيده و مي تواند از آفت‌هاي سهو، نيسان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاكي مصون باشد، چون محدوده اي نفوذ شيطان تنها محصور به مراحل وهم و خيال است كه وابسته به نشئه طبيعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب كاملا از قلمرو و نفوذ شيطان مصون است.
سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر ناپاكي ديگر در آن ساحت قدسي راه نمي‌يابد. بنابراين چون شوون هستي انسان محدود به مراتب طبيعي، خيالي وهمي نيست، اگر كسي به مرتبه عقل خالص و قلب سليم راه يافت، مي تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش هاي علمي و عملي مصون بماند.(2)
پس اصل عصمت اختصاص به چهارده معصوم ندارد، اما بايد توجه داشت كه همه معصومان از نظر عصمت در يك سطح نيستند، زيرا روح انسان به لحاظ سير تكامل و حركت جوهري مي‌تواند از مرتبه آغازين تجرد به عالي‌ترين درجه تجرد راه يابد. درجه تجرد هر روحي به اندازه سير و حركت جوهري‌اش در تحصيل مراتب كمال و تجرد بستگي دارد.
هر مقدار روح كامل‌ تر شود، درجة متعالي ‌‌تري پيدا مي‌كند. كمالات و ملكات نوراني كامل‌ تري نصيب او مي‌شود. يكي از كمالات، ملكه عصمت است. هر گاه ملكه نوراني عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ جنبة عقل نظري و عقل عملي كامل شود، از هر گونه گرايش ناپسند دوري مي‌كند. پيوسته جهت تحصيل ارزش‌هاي انساني و الهي مي‌كوشد.
به گفته امام خميني(ره) پيامبر داراي عصمت مطلقه است، ائمه به دليل آن كه طينتشان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او است، مثل پيامبر داراي عصمت مطلقه هستند. به همين جهت پيامبر اسلام نه تنها از گناه معصوم است، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى نام دارد، نيز معصوم است، در حالي كه بعض معصومين، صاحب عصمت مطلقه نيستند و احتمال بروز ترك اولي از آنان مي رود.(3)
البته درك كامل و مصداقي درجات و مراتب عصمت معصومان كار ساده اي نيست و نمي توان حكم دقيقي در اين خصوص داد. اما در خصوص انبياء الهي به حكم ادله عقلي آنچه مسلم است آن است كه اين بزرگواران به هيچ وجه اهل گناه و معصيت الهي نبودند و در حوزه خطا و اشتباه سهوي نيز در دريافت و حفظ و ابلاغ وحي به هيچ وجه خطا و اشتباهي در مورد ايشان راه نداشته است، هرچند ممكن است انبياء پيشين در برخي امور عادي زندگي خود مرتكب امور سهوي شده باشند مثلا امري را فراموش كرده باشند، چنان كه در مورد حضرت موسي(ع) فراموشي قراري كه با خضر گذاشته بود در قرآن تصريح شده است. (4)

پي‌نوشت‌ها:
1. علامه طباطبايى‏، شيعه در اسلام‏، دفتر نشر اسلامى‏، قم‏، 1378 ش‏، ص 141. ‏
2. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن، مركز اسرا، قم،1381 ش، ص 201.
3. صادقي، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، نشر مؤسسه آثار امام خميني، 1386ش، ص 50.
4. كهف (18) آيه 73.
موفق باشید.

با عرض سلام شبهه ای در ذهنم در مورد معصومیت ایجاد شده است.

1- اینکه می گوییم معصوم از هر گناه و اشتباهی در امان است دقیقا یعنی چه؟ منظور از اشتباه یا خطا چست؟ من فکر می کنم این به صورت مطلق است. یعنی حتی کوچکترین خطایی که انسان از آن کوچکتر را نتواند تصور کند هم معصوم مرتکب نمی شود. نمی دانم فکرم درست است یا نه. مثلا فرض کنید اگر معصوم بخواهد با یک مگس کش مگسی را بکشد، محال است که مگس از زیر مگس کش فرار کند. چون این خودش هم یک خطاست. مثلا خطا در نشانه گیری یا خطا در تشخیص جهت حرکت مگس در لحظه ی پریدن. جایی خواندم یکی از ائمه (ع) در یک مجلس تیراندازی که یکی از خلفای بنی عباس برای کوچک کردن مقام امام(ع) ترتیب داده بود شرکت کرد و تیر اول را دقیقا وسط سیبل و تیر دوم و سایر تیرها را هم دقیقا در وسط سیبل زدند، بگونه ای که هر تیر انتهای تیر قبلی را که در وسط سیبل قرار داشت میشکافت و دقیقا در مکان تیر قبلی جای می گرفت. با توجه به این مقدمه می خواهم بدانم چرا عبارت "ترک اولی" را به معصوم نسبت می دهند. در حالی که ترک اولی خودش یک خطاست. آیا وقتی صحبت از معصومیت می شود یا حتی در آیه ی تطهیر تبصره ای آمده است که ترک اولی را مستثنا کرده باشد؟

2- همچنین می خواهم بدانم چرا وقتی معصومی نشانه ای از ظهور امام زمان(عج) می دهد، می گوییم این نشانه حتمی نیست؟ مگر می شود معصوم سخنی بگوید که صحت آن حتمی نباشد؟ با تشکر از شما

پاسخ1:
عصمت، حالتي است كه شخص را از قرار گرفتن در خطا و گناه باز مي دارد؛ بنابراين دو نوع عصمت مطرح است:
يكي عصمت از خطا و اشتباه كه به آن عصمت علمي ميگويند و ديگري مصونيت از گناه كه عصمت عملي نام دارد.
روح انسان به لحاظ سير تكامل و حركت جوهري مي‌تواند از مرتبه آغازين تجرد به عالي‌ترين درجه تجرد راه يابد. درجه تجرد هر روحي، به اندازه سير و حركت جوهري‌اش در تحصيل مراتب كمال و تجرد بستگي دارد. هر مقدار روح كامل‌تر شود، درجه متعالي‌‌تري پيدا مي‌كند و كمالات و ملكات نوراني كامل‌تري نصيب او مي‌شود. يكي از كمالات، ملكه عصمت است، هر گاه ملكه نوراني عصمت به حد نصاب لازم برسد و روح انسان به لحاظ عقل نظري و عقل عملي كامل شود، از هر گونه گرايش ناپسند دوري مي‌كند و پيوسته جهت تحصيل ارزشي‌هاي انساني و الهي مي‌كوشد(1).
پس از دستيابي روح به ملكه عصمت، به اندازه صفا و نورانيت و درجه وجودي روح، ملكه عصمت او نيز متفاوت خواهد بود. پس ملكه عصمت، داراي درجات است و انسان‌هاي معصوم با اين كه همگي از مرتبه لازم عصمت بهره‌مندند، مراتب و درجات عصمتشان متفاوت است.(2) . قرآن مي فرمايد"تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض...."(3) بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم..." و يا در سوره اسراء مي فرمايد"وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ..."(4) ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم ..."
بنابراين، تمام انبيا (ع) داراي عصمت‌اند؛ ولي همه آن ها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند. انبياي اوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت هم از ساير انبيا برترند، خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه پيامبران برتر است، در عصمت نيز از همه كمال‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه به دليل آن كه طينتشان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او است، مثل پيامبر داراي عظمت مطلقه هستند.
به همين جهت، پيامبر اسلام، نه تنها از گناه معصوم است، بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى نام دارد نيز معصوم است؛ در حالي كه انبياي ديگر از ترك اولى معصوم نيستند.آنچنانكه حضرت آدم (ع) از ترك اولي مصون نبوده و شيطان توانست در امور غير تكليفي در او نفوذ كند.(5)
بنابراين آنچه در سوال بيان داشته ايد در امور پيامبر اكرم(ص) و ائمه صحيح است يعني آنها به هيچ عنوان حتي در امور عادي نيز خطا و اشتباه نمي كنند و به تعبيري اگر واقعاً قصد كشتن مگسي داشته باشند و يا قصد تير اندازي داشته باشند، به هيچ عنوان خطا نمي كنند و ادله بر عصمت مطلق آنها دلالت دارد كه البته برخي از اين دلائل عقلي و برخي مانند آيه تطهير و...نقلي است و چه بسا دليلي صرفاً ناظر به بخشي از درجه عصمت باشد كه بخش ديگر آن بواسطه دليل ديگر اثبات شود.
اما سائر انبياء صرفاً در مورد گناه و خطاهايي كه مربوط به دريافت و ابلاغ وحي مي باشد، معصوم هستند، ولي در امور عادي و مسائل شخصي زندگي ممكن امري را به خطا انجام دهند و يا در مورد يكي از آنها فراموشي رخ دهد.
پي نوشت ها:
1.صادقي، محمد امين، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، چ مؤسسه آثار امام خميني،قم، 1386ش.ص 48.
2. همان، ص 50.
3. بقره (2)آيه 253.
4. اسراء(17)آيه 55.
5. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.
-------------------------------

پاسخ2:
تقسيم بندي حتمي وغير حتمي مستفاد از روايات است كه در برخي روايات برخي نشانه ها را حتمي دانسته اند مانند اين روايت:
الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا مَحْتُومٌ وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي الدَّوْلَةِ مَحْتُومٌ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مَحْتُوم‏....(1)
ابو حمزه ثمالى گويد: به امام باقر(ع) عرض كردم: آمدن سفيانى از نشانه هاى حتمى است؟ فرمود: آرى، و صداى آسمانى حتمى است، و طلوع خورشيد از مغرب حتمى است، و اختلاف بنى عباس در سلطنت حتمى است، و كشته شدن نفس زكيه حتمى است.
از اين نوع عبارت امام (ع) چنين استفاده مي شود كه نشانه هاي غير حتمي نيز وجود داردند.
افزون براين برخي از روايات به دليل ضعف سند و... نمي توان اطمينان پيدا كرد كه معصوم گفته باشد. لذا در حوزه ها ي علميه يكي از علوم مهم حديث شناسي است كه ايا اين حديث معتبر است يا ضعيف؟ و...

پي نوشت:
1. الارشاد،شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى‏، ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ تهران‏، نوبت چاپ دوم‏، ج2، ص ج‏2، ص 347.

موفق باشید.

1- مسیح وسایر پیامبران زنده در اعتقاد اسلام مثل ادریس، مسیح، الیاس چگونه می میرن؟

2- آیا اینان در لشگر مهدی موعود هستن؟

3- آیا پسر زکریا که اولین نبی شهید بود در اورشلیم و بامرگش به او ظلم شد، رجعت داره؟

4- آیا رجعت خاص انبیا نیست و امامان هم دارن؟

پاسخ1:
آنان نيز مانند ديگران هر زمان عمرشان پايان يافت مي میرند، و از اين جهت با ديگران فرقي ندارند. تفاوت در اين است كه عمر آنان بسيار طولاني است.
-------------------------------

پاسخ2:
در ابتدا بايد گفت: درباره زنده بودن برخي انبيا و شخصيت ها، مانند حضرت الياس، ادريس، خضر اختلاف وجود دارد. برخي دراصل حيات اينان تأمل دارند و روايات مربوطه را ضعيف مي دانند، چنانكه علامه طباطبايي بعد -از بررسي روايات- يادآور مي شود كه سند اين روايات ضعيف مي باشد(1). البته برخي باور دارند كه انبيای زنده چهارتن هستند: حضرت عيسي، خضر، الياس و ادريس(ع).(2)، آنچه كه از ديدگاه قرآن مسلم است اين است كه حضرت عیسي (ع) زنده است: "آنها هرگز مسيح را نكشتند و نه به دار آويختند؛ ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كساني كه درباره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شده‏ اند و هيچ يك علمي بدان ندارند جز آن كه از گمان پيروي مي كنند و يقينا او را نكشتند؛ بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد ...(3)
طبق برخي روايات حضرت عيسي(ع)، هنگام ظهور امام زمان (ع) از آسمان فرود مي آيد و با حضرت بيعت مي كند و جزء اصحاب خاص آن حضرت قرار مي گيرد. امام زمان (ع) هنگام اقامه نماز، امامت جماعت را به او پيشنهاد مي كند، ولي حضرت عيسي قبول نمي كند و مي گويد: امير و امام غير از من است اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه امير و امام شما باشيد، سپس نماز به امامت امام زمان (ع) اقامه مي گردد و حضرت مسيح نيز به او اقتدا مي كند.(4) از امام باقر (ع)‌ منقول است:‌ پسر مريم، عيسي روح الله (ع)‌ نازل شده و پشت سر او نماز مي‌خواند.(5)
طبق برخي گزارش ها، حضرت عيسي (ع)، ادريس و الياس در ركاب امام زمان قرار مي گيرند. دريكي از تفاسير مي خوانيم: "... چنانچه چهار نفر از انبياء در ركاب حضرتش حاضر مى‏ شوند ادريس، عيسى، خضر، الياس كه زنده هستند و ظاهر مى‏ شوند.(6)
خلاصه اينكه طبق برخي گزارش ها، اين افراد در زمره ياران امام زمان (ع) قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، ج13، ص489.
2. طيب سيد عبد الحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، ناشر: انتشارات اسلام، ج‏12، ص 48.
3. نساء (4)، آيات 157 ـ 159.
4. ر.ك. ناصر مكارم شيرازي وديگران، تفسير نمونه ، دار الكتب الاسلاميه، 1368ش ، ج21، ص100.
5. شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام‌النعمة، مؤسسه النشرالاسلامي، ص 231.
6. طيب سيد عبد الحسين، همان.
------------------------

پاسخ3:
‎درباره رجعت پيامبران – از جمله يحي بن زكريا- بايد گفت:
در برخي روايات آمده است كه همه انبياء رجعت مي كنند. در برخي روايات ديگر از برخي افراد نام بردشده اند كه آنان رجعت خواهند نمود، مثلا در روايات آمده است كه اسماعيل، خضر وحضرت عيسي (ع) رجعت مي كنند، از نظر اينكه كه حضرت عيسي به نص قرآن به آسمان رفته است و بازگشت او از آسمان به روي زمين يك نوع رجعت است، ولي رجعت اصطلاحي نيست، اما مرحوم شيخ حر عاملي، از نزول عيسي (ع) به رجعت تعبير نموده است (1)
جهت آگاهي بيشتر مي‏ توانيد به اين منابع مراجعه نماييد:
تفسير نمونه، ج‏15، ص 555؛
رجعت از نظر شيعه، نجم الدين طبسي؛
رجعت، محمد باقر بهبودي؛
مهدي موعود، باب سي و چهارم، رجعت.

پي‏ نوشت‏:
1. مجتبي تونه اي، موعود نامه، ص351-352، ذيل كلمه"رجعت."
---------------------

پاسخ4: از پاسخ هاي قبل روشن شد.

موفق باشید.

سلام علیکم، احتراما بعد از حضرت مسیح علیه السلام تا ظهور اسلام شب های قدر ملائکه بر چه کسی نازل می شدند؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابتداء توجه داشته باشيد ظاهر برخي روايات حاكي از آن است كه شب قدر با بركات خاص مطرح شده، منحصر در امت رسول خدا (ص) بوده و براي امت هاي قبل از اسلام شب قدر با بركات خاص كه قرآن در آن نازل شده و ... وجود نداشته است. آن چنانكه در حديثي از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود "ان اللَّه وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم"(1) خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند.
اما شب قدر خصائص ديگري دارد كه منحصر به امت آخر الزمان نيست. بلكه براي هر دوره اي لازم است. مثل مقدر شدن سرنوشت بندگان، يا نزول فرشتگان بر حجت الهي و.. و در همه زمانها ملائكه در شب قبل بر حجت خداوند نازل مي شوند و در زمان حضرت عيسي (ع) بر خود حضرت و بعد از آن بر جانشينان وي نازل مي شده اند.
قول مشهور در مورد زمان بعد از حضرت عيسي آن است كه آن حضرت داراي جانشيناني بوده است در روايات اسلامي تاكيد شده: حضرت عيسي(ع) دوازده وصي داشت(2)
در برخي روايات نيز تاكيد شده است كه همه انبياء بعد از خود اوصيايي داشته اند و هيچ گاه زمين از حجت خالي نخواهد بود امام علي(ع) در نهج البلاغه مي‏فرمايد: هرگز زمين از حجت الهي خالي نيست، خواه پنهان باشند و يا آشكار.(3)
بنابراين وصايت و خلافت، در همه پيامبران الهي بوده و هر پيامبري براي بعد از خود وصي تعيين كرده است، البته احتمال دارد تعداد اوصياي پيامبري با اوصياي پيامبر ديگر فرق داشته باشد. اما در مقطع زماني بين حضرت عيسي و پيامبر لااقل اوصياي حضرت مسيح در بين مردم حضور داشته اند كه يكي پس از ديگري در بين مردم به انجام وظايف وصايت خويش مشغول بوده اند و ممكن است گفته شود در فرض نزول ملائكه در شب قدر پيش از تولد پيامبر اسلام اين امر شب بر اين اوصياء وارد مي شده است.

پي نوشت ها:
1. سيوطى جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، چ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم 1404 ه ق، ج 6، ص 371 .
2. كافي، ج 1، ص 532. تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ : چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران.
3. نهج البلاغه، كلمات قصار 147.

موفق و موید باشید

باسلام، يکي ازدوستانم گفت اگرعصمت وجود دارد، چرا خدا حضرت يونس (ع) رابه علت گناهش (ترک قوم) مجازات کرد و به دهان کوسه انداخت و بعدهم او توبه کرد (ازگناه) و خدا او را بخشيد؟ چرا حضرت يوسف (ع) که دچارغرور شد (با ديدن پدرش ازاسب پايين نيامد) و خدا او را مجازات کرد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد اشاره شود: انبيا داراي مقام عصمت هستند و لغزشي علمي و عملي از آن ها سر نمي‌زند. اما آنچه درباره حضرت يونس و يوسف كه در پرسش اشاره شده، بايد گفت:
اين كه جناب يونس كه در دريا گرفتار ماهي شد و بعد نجات پيدا كرد، به دليل گناه نبود، بلكه ترك اولى از او سر زد، چون در پي تمرّد قوم او حضرت يونس منطقه را ترك كرد، ترك منطقه به آن صورت شايسته مقام او نبود، چون او مظهر رحمت خدا بود و بايد بيش تر از آن جهالت قومش را تحمل مي‌كرد و براي هدايت آنان تلاش مي‌نمود. به دليل همين اشتباه اندك خداوند او را با مشكلي مواجه ساخت تا متوجه كارش بشود و بيش تر از اين لغزشي از او سر نزده است.(1)
اما درباره جناب يوسف بايد گفت: اگر چه در حديثي نقل شده: كه وقتي پدرش به مصر نزد او رفت، ديرتر از پدر از اسب پايين آمد، خداوند به خاطر اين ترك اولي از نسل او پيامبري قرار نداد. (2) اما در صحت اين حديث و انتسابش به امام معصوم جاي ترديد است‌.
سراسر آيه‌هاي سورة يوسف‌ بر دانش‌، بردباري و شكيبايي و پاكي و عصمت شگفت آور حضرت يوسف صدّيق شهادت و گواهي مي‌دهد. قرآن‌، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاكي و مظهر عفت و عصمت بيان مي‌كند. او را از بندگان "مخلَص‌"(3) مي‌شمارد. به فرمودة قرآن كريم "مخلَصين‌" از گزند شيطان در امانند:
"اِلاّ عبادك منهم المخلصين‌" (4) بنابراين‌، چگونه مي‌توان به او نسبت داد كه "غرور سلطنت او را گرفت و به احترام پدر از اسب پياده نشد ؟! به همين جهت‌، برخي از مفسران اين قبيل احاديث را مخالف با آيات و ضروريات دين و از خرافات و اسرائيلياتي دانسته‌اند كه از آن طريق وارد احاديث ما شده و قابل قبول و اعتماد نمي‌باشد.(5)
آيات و روايات معتبر نشانگر آن است كه حضرت يوسف‌ طبق فرمان الهي عمل مي‌كرد و كمال احترام را نسبت به پدر انجام مي‌داد، چنان كه قرآن كريم مي‌فرمايد:
"فَلَمَّا دَخَلُوا يُوسُف‌َ ءَاوَي‌ََّ إِلَيْه‌ِ أَبَوَيْه‌ِ وَقَال‌َ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّه‌ُ ءَامِنِين‌َ;(6) هنگامي كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت‌: همگي داخل مصر شويد كه ان شاء الله در امن و امان خواهيد بود!"
از جمله "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي‌َ يُوسُف‌َ" و "قَال‌َ ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول‌) استفاده مي‌شود كه حضرت يوسف‌ در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود. در ساختمان و يا چادرهايي منزل گرفته‌، در انتظار قدوم آنان به سر مي‌برد. هنگامي كه پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت يوسف نسبت به آنان اظهار محبت ويژه‌اي كرد: "ءاوَي‌ََّ إِلَيْه‌ِ أَبَوَيْه‌ِ" و پس از مراسم استقبال‌، از پدر و همراهانش خواست به مصر وارد شوند و در آن ديار سكني گزينند، در غير اين صورت واژة ورود و دخول جايگاهي نداشت‌، بلكه كلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود(7).

پي‌نوشت‌ها:
1. آيه الله جعفر سبحاني، منشور جاويد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج 5، ص 150.
2. كليني، كافي‌، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران، 1380 ق ج 2، ص 311.
3. يوسف‌(12)آيه24.
4. حجر(15)آيه 40.
5. محمد الصادقي‌،الفرقان في تفسير القرآن‌، نشر در الكتب الاسلاميه تهران، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208.
6. يوسف‌، آيه99.
7. علامه طباطبايي، الميزان‌، نشر جامعه مدرسين قم، ج 11، ص 248.
موفق و موید باشید.

عصمت پیامبر اسلام به این معنا نیست که او مرتکب خطا و گناهی نشده، عصمت وی به این معنی است که تو باید باور کنی هر چه او گفته و انجام داده درست بوده!

این تعریف از عصمت صحیح و به علاوه منطقی نیست. زیرا رسیدن به این باور که پیامبر هر چه گفته و انجام داده درست بوده، نیازمند اعتقاد به آن است که او اهل گناه یا خطا نبوده است و این دو مطلب با هم ملازمه دارند. در صورت تمایل می توانیم به طور دقیق تر در موضوع عصمت به گفتگو بنشینیم.

سوال نخست من این بود که چرا ما شیعیان اصرار داریم که همه انبیاء قبل از بعثت هم دارای عصمت بودند و همه کارهایشان حجت الهی است. تمام پاسخ های ارائه شده در مورد این بود که انبیاء (بعد از اینکه نبی شدند) عصمت دارند. آیات اشاره شده نیز همگی در مورد انبیاء علیهم السلام هستند نه فردی که هنوز مبعوث نشده است. ضمن اینکه هر کدام از این آیات را با این پیش نظر که انبیاء قبل از رسیدن به نبوت می توانند عصمت نداشته باشند هم می توان تفسیر کرد. به نظر اینجانب هر چند که گفتار مفسرین قابل احترام و حتی مقدس است ولی می تواند حجت شرعی نباشد همانگونه که در بسیاری از موارد آنها پس از بیان نظرشان فرموده اند الله اعلم که نشانه باز یودن راه برای تکمیل موضوع است. ممنون می شوم اگر پاسخ این دو سوال را در این زمینه بدهید: 1- دلیل اصلی عصمت انبیاء قبل از رسیدن به مقام نبوتشان چیست؟ (لطفا دلایل عقلی یا نقلی و ترجیحا از قرآن ارائه فرمایید) 2- این سؤال درمورد بزرگانی است که به مقام نبوت رسیده اند. تا آنجا که من می دانم عصمت انبیاء در ابلاغ پیام الهی کاملا واضح است ولی غیر از انبیای اولوالعزم بخصوص نبی اکرم صلی الله علیه واله که لاینظق عن الهوی در مورد سایر انبیاء چگونه می توان اثبات کرد که همه امور آنان مانند وحی می باشد و به دور از هرگونه اشتباه است. حتی درمورد فردی که تنها نبی خانواده خود است.

پاسخ1:
در سوال قبلي به چند نكته از جمله عصمت قبل از بعثت اشاره كرده كه به نظر مي آيد به صورت مختصر به هر يك پاسخ داده شد و در خصوص عصمت قبل از بعثت بيان شد" برخی از آیات حتی عصمت ، قبل از رسیدن به این مقام را ثابت می کند آنچنانکه قرآن در باره آنها می فرماید"وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ"(1)آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند" يعني ايمان و عمل صالح آنها قبل از رسیدن به این مقام سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد، و نيكوكارى آنها به حدى رسيده كه عنوان" اخيار(نيكان)را به طور مطلق پيدا كرده‏اند، افكارشان نيك، و اخلاقشان نيك و اعمال و برنامه‏ها و سراسر زندگانيشان نيك است(2) و خيريت محض همان مقام عصمت است "
بر اين اساس اگر كلام مفسرين بدون هيچ پشتوانه اي ،به عنوان يگانه دليل و حجت شرعي مطرح مي شد سخن شما كاملاً منطقي و به حق بود و حال آنكه در اين ميان نقل كلام مفسرين در تفسير آيه به عنوان مؤيدي براي صحت حكم عقلي و ادبي برداشت شده از آيه است .
البته توجه به اين نكته لازم است كه براي عصمت نمی توان از دلیل شرعی محض استفاده كرد ، چراکه قبل از اثبات عصمت در انبیاء نمی توان از دلیل شرعی که خود انبیاء آن را آورده اند استفاده کرد ، زيرا با عدم اثبات عصمت آنها از طريق عقل، احتمال خطا و سهو و نسیان در خود همين دلیل شرعی وجود دارد بر اين اساس لازم است ابتدا با دلیل عقلی محض و یا ،عصمت انبیا در مقام تبلیغ و رساندن وحی را اثبات و سپس دلیل شرعی دال بر عصمت انبیا در سایر مقامات را استفاده کرد كه البته با توجه به نوع سوال قبلي شما ، چنين فرايندي يعني عصمت پيامبر(ص) در درياقت و ابلاغ وحي و در نتيجه صحت و حجيت قرآن مسلم گرفته شد. لذا آنچه عصمت انبياء قبل از بعثت را اثبات مي كند همان دلائل عقلي و يا دليلي مركب از عقل و نقل است
بر اين اساس بايد گفت اگر قبل از بعثت امکان معصیت ، کذب ، نسیان و خطا در آنها راه داشته باشد، چگونه می توان بعد بعثت به او اطمینان کرد ، چرا که ممکن است در ابتدا، ادعای بعثت او دروغ و با از روي خطا باشد و یا در ابلاغ دچار نسیان و خطا شده باشد و همین که احتمال ایجاد شود یقین از بین مي رود و به هيچ عنوان پيامبري و بعثت آنها قابل اثبات نيست و در نتيجه غرض خداوند در ارسال رسل كه پذيرش مردم مقدمه اي براي آن است، حاصل نخواهد شد. لذا در ذهن غالب افراد، خطا در اين گونه مسائل حتی در کودکی با خطا در احكام دينى ملازمه داشته و در نتيجه، ارتكاب خطا در اين مسائل، اطمينان مردم را نسبت به شخص پيامبر خدشه دار ساخته و نهايتاً مايه خدشه دار شدن غرض بعثت مى گردد.
البته مانند سوال قبل تاكيد مي كنيم عصمت همه انبياء بدان معنا نيست كه همه در يك درجه از عصمت بوده در اين مقام مساوي باشند به همین دلیل،پیامبر و اهل بیت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند. بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نامیده می شود نیز معصوم‌اند در حالی که انبیا دیگر از گناه معصوم هستند. ولی از ترک اولى معصوم نیستند.
پي نوشت ها:
1. ص (38)أيه 47.
2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، چ دار الکتب الاسلامیه ، تهران،1374 ه ش، ج 19 ،ص 309.
---------------------------------------

پاسخ2:
در ابتداء بايد توجه داشته باشيد كه اگرچه گروهي از انبياء براي برخي مناطق خاص مبعوث شده و مانند پيغمبر اسلام (ص) ماموريتي جهاني نداشته اند؛ اما به هر حال همان دلائلي كه لزوم بعثت انبياء اوللعزم و جهانی را ثابت مي كند، لزوم بعثت اين انبياء را نيز ثابت مي كند
حال در رابطه با لزوم عصمت بعد مقام نبوت بايد گفت اساساً عصمت در سه حوزۀ مختلف قابل بررسی است:الف) عصمت از ارتكاب گناه و مخالفت با دستورات الهی ب) عصمت از خطا و فراموشی در ابلاغ دستورات ديني ج)عصمت از خطا و فراموشی در انجام امور فردی و اجتماعی،كه البته براي هريك دلائل عقلي و نقلي متعددي بيان شده است كه در سوال قبلي در مجموع به آن پرداخته شد و اما آنچه در اين ميان توجه به آن لازم و ضروري است آن است كه هدف اصلی از بعثت پیامبران، راهنمایی بشر به سوی حقایق و سعادت اخروی است. حال اگر چنین سفیرانی خود برخلاف محتوای رسالت‌شان عمل كرده و يا در ابلاغ دستورات دچار خطا و فراموشي شوند، انسان­ها به گفتارشان اعتماد پیدا نمی‌كنند و در نتیجه هدف از بعثت ایشان، تحقق نخواهد یافت به علاوه آنكه احتمال خطا در امور شخصي و غير عمومي ، اطمينان و اعتماد را در غير آن نيز از بين مي برد و با این احتمال دیگر نمی‌توان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه حجّت بر مردم تمام نمی‌شود و غرض از بعثت حاصل نمی‌گردد.
دومين دليل عقلى بر عصمت انبياء (عليهم السلام) اين است كه ايشان علاوه بر اينكه موظفند محتواى وحى و رسالت خود به مردم، ابلاغ كنند و راه راست را به ايشان نشان دهند همچنين وظيفه دارند كه به تزكيه و تربيت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرين مرحله كمال انسانى برسانند. به ديگر سخن ايشان علاوه بر وظيفه تعليم و راهنمايى، وظيفه تربيت و راهبرى را نيز به عهده دارند آن هم تربيتى همگانى كه شامل مستعدترين و برجسته ترين افراد جامعه نيز مى‌شود و چنين مقامى در خور كسانى است كه خودشان به عاليترين مدارج كمال انسانى رسيده باشند و داراى كاملترين ملكات نفسانى (ملكه عصمت) باشند.به علاوه آنكه اساساً نقش رفتار مربى در تربيت ديگران بسى مهمتر از نقش گفتار اوست و كسى كه از نظر رفتار، نقصها و كمبودهايى داشته باشد گفتارش هم تأثير مطلوب را نمى‌بخشد. پس هنگامى هدف الهى از بعثت پيامبران بعنوان مربيان جامعه، بطور كامل تحقق مى‌يابد كه ايشان از هرگونه لغزشى در گفتار و كردارشان مصون باشند و نكته اساسي در همه اين براهين آن است كه احتمال گناه، لغزش و خطا در امور عادي و شخصي اعتماد عمومي را در غير آن موارد نيز از بين برده و عمل ائمه و گفتار به عنوان الگوي جامعه و رابط خدا و خلق از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود (1)
و اما دلائل نقلي در سوال قبلي بيان و در نتيجه از ذكر آنها خودداري مي كنيم
پي نوشت:
1. ر. ك مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد،چ بين الملل، تهران 1381 ، ص 202.

چرا خدا در آیه ی 19سوره ی محمد به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) خطاب می کند که از گناهت اسغفار کن؟ مگر پیامبر هم نعوذبالله گناهی مرتکب شده؟

پاسخ:
در این آیه خداوند متعال فرموده: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ»(1) « و براى پيامد (كارهاى) خود و براى مردان مؤمن و زنان مؤمن آمرزش بخواه»
در اینجا ممکن است این سوال به ذهن ما خطور کند که با توجه به اين كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) معصوم بودند و گناه نمى‏ كردند، استغفار پيامبر (ص) براى چيست؟
پاسخ این است: گرچه استغفار و توبه ما انسان هاي عادي، توبه از معصیت و گناه است. اما استغفار و توبه، منحصر در توبه از گناه نيست. چه بسا افرادي كه از اولياء الله هستند و به سبب انجام يك فعل مكروه هم استغفار و توبه مي كنند.
توبه انبيا هم توبه از ترك اولي است، نه توبه از گناه. انبيا به سبب شناخت عميقي كه نسبت به عظمت خداوند متعال دارند، خود را موظف به اطاعت محض از دستورات خداوند (اعم از دستورات الزامي و ارشادي و غيره) مي دانند. در مواردي كه از دستورات غير الزامي هم نافرماني مي كنند، توبه و استغفار مي كنند، چون اولي و سزاوار اين بود كه آن را ترك كنند. بنابراین به سبب ترك اولي، توبه مي كنند، نه به سبب ارتکاب گناه و انجام عمل حرام. اگر ديگران از گناهان و معاصى خود استغفار مى‏ كنند پيغمبر اكرم (ص) از آن لحظه‏ اى كه از ياد خدا غافل مانده و يا كار خوبترى را رها كرده و به سراغ خوب رفته است.(2)
علاوه بر این «ذنب» به معناى دنباله و پيامد كار است؛ و ممكن است هر كاری و لو مثبت هم که باشد پيامدهاى ناخواسته‏ اى هم داشته باشد كه نياز به طلب مغفرت و پوشاندن آثار سوء آن داشته باشد.
ثانياً، ممكن است اين آيه براى آموزش مردم باشد و به پيامبر (ص) خطاب شد تا مردم بدانند كه در هنگام استغفار براى گناهان خود، ديگر مومنان را هم فراموش نكنند.(3)

پی نوشت ها:
1. محمد/ 19.
2. آيت الله مكارم شيرازى ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏21، ص: 452.
3. رضايى اصفهانى، محمد على و جمعى از پژوهشگران‏، تفسير قرآن مهر، قم، انتشارات تفسير و علوم قرآن، 1387ش، جلد 19، ص: 160.

صفحه‌ها