پيامبر شناسي

نقد همسران پيامبر با استناد به آيات قرآن (آيات سوره نور، احزاب و تحريم) كه در توبيخ آنان صراحت دارد، جايز بلكه لازم است

نقد همسران پيامبر با استناد به آيات قرآن (آيات سوره نور، احزاب و تحريم) كه در توبيخ آنان صراحت دارد، جايز بلكه لازم است. البته در اين نقد بايد حرمت آنها حفظ شود. زيرا قرآن آنها را مورد نقد قرار داده است. (1)علاوه بر آيات، روايات معتبر بخصوص رواياتي كه خود اهل سنت قبول دارند و در مورد حضور او در جنگ جمل و ... بوده نيز مي تواند مستند اين نقد باشد. اما روايات غير قطعي مثل روايت فوق نه تنها در چنين بحث هايي مستند خوبي نيستند. بلكه توليد كينه و نفاق مي كنند و به طور غير مستقيم آب به آسياب دشمن ريختن است.

اين نقد و بحث ها بايد با حفظ حرمت ها و با استناد هاي محكم و قطعي باشد تا دو طرف را به هم نزديك كند نه اين كه خداي ناكرده باعث دوري دو طرف و توليد نفاق و دشمني شود.

مطلب بعد اين كه در منابع اهل سنت به كرات در مذمت برخي زنان پيامبر از جمله خود عايشه روايات آمده است. براي اطلاعات بيشتر به كتاب هاي :نقش عايشه در اسلام تاليف علامه عسكري و كتاب از آگاهان بپرسيد دكتر تيجاني مراجعه كنيد.

ما به شما توصيه مي كنيم در اين گونه مباحث حتما با سايت آيت الله دكتر حسيني قزويني ارتباط داشته باشيد. ( سايت وليعصر )

پي نوشت ها :

1. سوره تحريم (66) آيات 3تا 5.

حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر غلامي داشت كه جوان خوب و با ادب و متيني بود زيد نام كه بعد از ازدواج او را به همسرش پيامبراكرم بخشيد.

خانواده اين جوان كه غلام پيامبر شده بود، از زنده بودن و حضور او در مكه مطلع شدند و به محضر پيامبر (كه هنوز به نبوت مبعوث نشده بود)، رسيدند و آزادي او را طلب كردند و پيامبر او را بين ماندن و رفتن با خانواده مخير كرد و او ماندن را به خاطر اخلاق و احسان مولايش پيامبر برگزيد و خانوادهاش او را نفي كردند و پيامبر هم در جواب ، او را به عنوان پسرخوانده خود معرفي كرد تا اين كه با نزول آيه "ادعوهم لآبائهم" (1) او را به نام پدرش خواند و برادر خود ناميد.(2)

پيامبر عمه زاده خود زينب دختر جحش را كه از اشراف قريش بود، به عقد اين غلام آزاد شده خود درآورد و بعد از مدتي خداوند به او وحي كرد كه تو با اين زنان بايد در فرصت مناسب ازدواج كني و آنان همسران تو خواهند شد.

يكي از اين زنان زينب بود كه در آن زمان همسر زيد بود. پيامبر اين خبر غيبي را در نفس خود پنهان كرد و ترسيد كه اگر مخالفان خبر دار شوند ، به او تهمت ها بزنند.و هم چنين پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايي بيانجامد پيامبر (ص) براي جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏ اش زينب شده كه حتي برده‏ اي آزاد شده او را طلاق داده، وي را به همسري خود برگزيند، ولي از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند. از آن طرف هم زيد به دلايل بد اخلاقي خودش و ناسازگاري هاي همسرش و ... ، بعد از مدتي كه با او زندگي كرده و كام گرفته بود ، احساس مي كرد زندگي اش استحكام و شيريني لازم را ندارد و در صدد طلاق همسرش برآمد و با پيامبر هم مشورت كرد و پيامبر هم به جهت وظيفه ايماني كه به صلح و صفا و سازش دعوت مي كنند، او را به صلح و سازش و خودداري از طلاق فراخواند و هم در صدد بود كه تا بتواند طلاق زينب را به تاخير اندازد تا زمينه ازدواج با زينب ديرتر فراهم شود و بهانه به دست منافقان و مخالفان نيفتد. زيد بالاخره زينب را طلاق داد و با تمام شدن عده ، خداوند او را به همسري پيامبرش درآورد تا رسم حرام بودن ازدواج با مطلقه پسر خوانده كه هيچ مبناي درستي نداشت، شكسته شود .

با ازدواج پيامبر با زينب منافقان و مخالفان كه براي سنت هاي جاهلي قداست قائل بودند و شكسته شدن اين قداست ها توسط پيامبر را تاب نمي  آوردند ، به داستانسرايي پيرامون اين واقعه پرداختند و از آن يك رمان و مثلث عشقي ساختند كه پيامبر عاشق همسر پسر خوانده اش شده و زيد كه خبر دار شده، همسر را طلاق داده تا پيامبر به هواي دلش برسد و ....

آيه مربوط به ازدواج زيد و زينب صراحت دارد كه زيد بعد از اين كه از زينب كام گرفت و حاجتش برآورده شد و ديگر در او رغبتي نداشت ، او را طلاق داد و خداوند بر خلاف ميل پيامبرش كه به خاطر سنت غلط جاهلي و ترس از دشمني منافقان و ... ، از اين ازدواج فراري بود، او را به عقد همسرش درآورد و هيچ عشق و دلدادگي در كار نبود:

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَي النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضي‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً  (3)

 (به خاطر بياور) زماني را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي [به فرزند خوانده‏ات «زيد»] مي‏گفتي: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مي‏كردي) و در دل چيزي را پنهان مي‏داشتي كه خداوند آن را آشكار مي‏كند و از مردم مي‏ترسيدي در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي! هنگامي كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسري تو درآورديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان- هنگامي كه طلاق گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدني است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود). 

و تفاسير هم حقيقت اين واقعه و دروغ بودن اين تهمت ها را با استدلال هاي محكم بيان كرده اند.(4)

پس با اين توضيحات اين كار ايثارو دلسوزي پيامبر نسبت به دين را مي رساند.او حاضر شد همه تهمتها را با جان و دل بخرد. اما حكم واقعي و الهي براي مردم روشن شود.

راستي چه كسي حاضر است در محيطي كه همه مردم يك مساله اي را زشت مي دانند به خاطر اطاعت از خدا،خلاف آن را عمل كند تا حكم واقعي و زمينه هدايت انسانها را روشن نمايد ؟

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 5.

2. خطيب تبريزي، الاكمال في اسماء الرجال، قم، مؤسسه اهل بيت،ص 73؛ ابن داود حلي، رجال، نجف، حيدريه، 1392، ص 49.

3. احزاب (33) آيه 37.

4. ر. ك: طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، ج 16، ص 482 به بعد.

براي اطلاع مفصل و بيشتر مي توانيد به لينك "http://bashgah.net/fa/category/show/63769" زير در اينترنت مقاله "پيامبر، زيد، زينب" از احمد حيدري مراجعه كنيد. 

رسول گرامي اسلام مظهر همه آداب الهي و نيكو و جلوه پر فروغ عبد صالح خداي متعال بودند.

 

رسول گرامي اسلام مظهر همه آداب الهي و نيكو و جلوه پر فروغ عبد صالح خداي متعال بودند.

آن حضرت در هر زمينه اي از زمينه هاي اخلاقي، ديني، معنوي و...سر آمد اولياء الهي و بندگان خالص خداي متعال بودند، به همين جهت از هر زاويه اي كه به زندگي درخشان حضرت نگريسته شود، فروغ تاب ناكش عالم تاب خواهد بود.

و اما فراخور سوال پرسنده كه از ادب دعا در كلام آن حضرت مسئلت كردند، بايد گفت ايشان در اين زمينه نيز الگوي همه انسان هاي عالم از پيامبران گرفته تا اولياء و بندگان عادي خداي متعال بودند و وقتي رو به دعا مي كردند روي از عالم ناسوت بر مي گرفتند تا پنجره ملكوت به روي شان باز شده در آفاق عرفان و شهود سير كنند، آن گونه كه در شب معراج سفري عارفانه عاشقانه داشتند." سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ" (1)

منزه است آن خدايي كه بنده خود را شبي از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گردا گردش را بركت داده‏ايم سير داد، تا بعضي از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.

و اما چه خوب است در اين باب از يكي از كتاب هاي پر باري كه به طور كامل و مفصل به آداب و روش زندگي پيامبر خدا(ص) پرداخته و متعلق به شخصيتي مشهور و بزرگوار يعني علامه طباطبايي رحمت الله است مطالبي در باره آداب دعا از نگاه آن حضرت مي باشد، مطالبي بيان كنيم و البته مراجعه به اصل اين كتاب و نيز كتاب هاي پيام پيامبر نوشته آقاي بهاء الدين خرم شاهي از انتشارات منفرد تهران و نيز كتاب حكمت نامه پيامبر(ص) نوشته آقاي محمدي ري شهري و همكارانش از انتشارات دار الحديث قم  جهت دريافت مطالب بيشتر، توصيه مي شود.

در مقدمه كتاب ترجمه سنن النبي(ص) آمده است:

هر مسلماني شائق(شوق دارد) است كه از رفتار پيامبر خويش آگاه باشد.

مي‏خواهد بداند سيماي پيامبر او چگونه بوده؛ آداب شخصي آن حضرت از قبيل خوردن و آشاميدن، خوابيدن و بيدار شدن، رفت و آمد، نشست و برخاست، نظافت، سفر، لباس و مسكن، معالجه و درمان و ...، و آداب عبادي ايشان مانند نماز و روزه، حج و صدقه، دعا و قرآن خواندن و ...، و آداب خانوادگي او همچون ازدواج، همسرداري و تربيت فرزند و ...، و آداب اجتماعي و معاشرت حضرتش با مردم و دوستان و ياران، و ده‏ها آداب و سنني كه آن بزرگوار رعايت مي‏كرده، چه بوده است‏.(2) 

مولف محترم بعد از ذكر مقدمه و در ادامه به بيان تفصيلي سيره رسول گرامي اسلام (ص) مي پردازد كه در اين پاسخ نامه

و به طور خلاصه به بعضي از آداب دعاي پيامبر به طور خلاصه اشاره مي كنيم:

آداب و سنن آن حضرت در دعا و ذكر پاره‏اي از ادعيه و اذكار

رسول خدا(ص) فرمود: جبرييل به من دستور داد كه قرآن را ايستاده بخوانم، و حمد خدا را در ركوع، و تسبيح او را در سجده انجام دهم، و او را نشسته دعا كنم و بخوانم.

حضرت  هنگام ابتهال و دعا دست ها را بلند مي‏نمود مانند فقيري كه غذا طلب مي‏كند.

ايشان هنگام داخل شدن به مسجد و خروج از آن‏ مي‏ فرمود:

"اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوَابَ رَحْمَتِك‏"

 خدايا، درهاي رحمتت را به روي من بگشاي. و چون مي ‏خواست از مسجد بيرون رود، مي‏گفت:

"اللّهمّ افتح لي أبواب رزقك."

 خدايا، درهاي روزيت را به روي من بگشاي.

چون به بستر خواب مي ‏رفت به پهلوي راست مي ‏خوابيد و كف دست راست را زير صورت مي ‏نهاد، سپس مي‏ فرمود:

"اللَّهُمَّ قِنِي عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَك‏"

 خدايا، روزي كه بندگانت را [از قبرها] برمي ‏انگيزي مرا از عذاب خود نگاه دار.

ايشان هنگام خواب "آية الكرسي" را قرائت مي ‏كرد و مي‏فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمّد، عفريتي از طائفه جن به هنگام خوابت براي تو حيله مي‏كند، پس بر تو باد كه هنگام خواب "آية الكرسي" بخواني.

دعاي آن حضرت وقتي كه سفره غذا را نزد او مي ‏نهادند

رسول خدا(ص) وقتي سفره غذا را نزد او مي ‏نهادند، مي‏ فرمود:

"سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ مَا أَحْسَنَ مَا ثَبَتَ لَنَا سُبْحَانَكَ مَا أَكْثَرَ مَا تُعْطِينَا سُبْحَانَكَ مَا أَكْثَرَ مَا تُعَافِينَا "

"اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيْنَا وَ عَلَي فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِين‏ وَ عَلَي فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِين‏"

خدايا تو منزهي، چه نيكوست آنچه ما را به آن آزموده‏اي! تو منزهي، چه بسيار است آنچه به ما بخشيده‏اي! تو منزهي، چه فراوان است سلامتي‏ هايي كه به ما داده‏اي! خدايا، بر ما و بر فقراء اهل ايمان و اسلام گشايش در روزي كرامت فرما.

دعاي آن حضرت هنگامي كه به سوي غذا دست مي ‏برد، مي فرمود:

"بِسْمِ اللَّهِ بَارِكْ لَنَا فِيمَا رَزَقْتَنَا وَ عَلَيْكَ خَلَفُه"‏

 به نام خدا. [پروردگارا] آنچه را به ما روزي داده‏اي بركت ده و در پي آن روزي تازه‏اي هم مرحمت فرما.

دعاي آن حضرت هنگام غذا خوردن و شير نوشيدن‏

مي فرمود:"اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ أَبْدِلْنَا خَيْراً مِنْه"‏

 خدايا، اين غذا را براي ما بركت ده، و بهتر از آن را به ما روزي فرما، ولي چون شير مي‏نوشيد مي‏گفت:

"اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ زِدْنَا مِنْه‏"

 خدايا اين شير را براي ما بركت ده، و روزي ما را از آن زياد گردان.

و چون چون به قبرستان اهل ايمان مي‏ گذشت، مي‏فرمود:

"السَّلَامُ عَلَيْكُمْ مِنْ دِيَارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُون‏"

 سلام بر شما باد اي آرميدگان ديار اهل ايمان، و ما نيز به خواست خدا به شما ملحق خواهيم شد.

ذكري كه آن حضرت موقع شنيدن "اذان" مي‏ فرمود:

ايشان چون صداي مؤذّن را مي‏شنيد، جملات او را عينا بازگو مي‏كرد.

 "حَيَّ عَلَي الصَّلَاةِ فَقَالَ فَرِيضَةٌ افْتُرِضَتْ- فَقُلْتُ حَيَّ عَلَي الْفَلَاح‏

حضرت  وقتي نماز صبح را مي ‏خواند تا طلوع آفتاب رو به قبله مي‏نشست و به ذكر خدا مشغول مي ‏شد.

حضرت بعد از هر نماز مي فرمود:

"اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ وَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا تُسْمَع"‏

خدايا، از دانشي كه سود نبخشد، و دلي كه خاشع نباشد، و جاني كه سير نگردد، و دعايي كه شنيده نشود به تو پناه مي‏آورم.

وقتي گرفتاري يا همّ و غمّي به رسول خدا(ص) وارد مي‏شد، اين دعا را مي ‏خواند:

"يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا حَيّاً لَا يَمُوتُ يَا حَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت‏"

كاشف الهمّ، مجيب دعوة المضطرّين، أسألك بأنّ لك الحمد، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‏ َ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام‏

رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة وَ رَحِيمَهُمَا ربّ ارحمني رَحْمَةً تُغْنِينِي بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاك‏ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين‏"

اي خداي زنده و پاينده‏اي كه حيات و قوام هر چيز به دست توست، اي خدايي كه مرگ به او راه ندارد. اي خداي زنده، خدايي جز تو نيست كه برطرف كننده هر غم و اندوه، و اجابت‏ كننده دعاي درماندگاني، از تو درخواست مي‏كنم، زيرا كه تمام ستايش و حمدها مخصوص توست، خدايي جز تو نيست كه نعمت بخش و آفريننده آسمان و زمين و صاحب جلالت و بزرگواري و بخشنده و مهربان در دنيا و آخرت هستي، پروردگارا، رحمتي شامل حال من كن كه با آن از رحمت ديگرانم بي‏ نياز سازي، اي مهربان ‏ترين مهربانان.(3)

پي نوشت ها:

1. سوره اسراء،آيه 1.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، سنن النبيّ(ص)، ترجمه محمد هادي فقهي، تهران، انتشارات اسلاميه، سال 1378 ه ش، چاپ هفتم، ص 8.

3. همان، از ص 161 تا ص 198. 

توسل در لغت از وسل و به معناي تقرب است و وسيله چيزي يا كسي است كه با آن مي توان به خداوند تقرب پيدا كرد.

توسل در لغت از وسل و به معناي تقرب است و وسيله چيزي يا كسي است كه با آن مي توان به خداوند تقرب پيدا كرد.

آقاي سبحاني در مورد معناي اصطلاحي توسل مي نويسد: مقصود از توسل آن است كه بنده چيزي را به پروردگارش تقديم كند تا آن، وسيله اي به سوي خدا گردد به منظور اينكه دعاي او مورد قبول واقع شود و به اجابت برسد و در نتيجه آن بنده به مطلوب خويش نائل گردد.(1)

در مورد متوسل شدن پيامبر اسلام (ص) بايد بگوييم اگر توسل را به اين معاني عام و گسترده فوق بگيريم يعني هر چيزي كه وسيله تقرب بنده به خدا شود، ايشان هم به نوعي متوسل مي شدند يعني از طريق نماز و دعا و روزه و عبادت به خداوند تقرب مي جستند.

خداوند در قرآن مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »(2)؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد پرهيزگاري پيشه كنيد و وسيله‏اي براي تقرب به خدا انتخاب نمائيد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.

بيشتر مفسران در تفسير اين آيه شريفه « وسيله » را به معناي عام آن گرفته اند:

" وسيله" در اصل به معني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث تقرب به ديگري از روي علاقه و رغبت مي‏شود مي‏باشد. بنا براين وسيله در آيه فوق معني بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مي‏شود شامل مي‏گردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر اكرم (ص) و جهاد و عبادات همچون نماز و زكات و روزه و زيارت خانه خدا و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا اعم از انفاق هاي پنهاني و آشكار و همچنين هر كار نيك و خير مي‏باشد.(3)

بنابراين طبق اين آيه شريفه پيامبر اسلام(ص)هم به ذات خداوند متوسل مي شدند و از طريق وسيله قرار دادن امور فوق به خداوند تقرب مي جستند.

در روايتي كه از ابن مسعود نقل شده پيامبر اسلام (ص) براي آمرزش گناهان امتش به خداوند را به حضرت علي(ع) قسم مي دهد: «...فَخَرَجْتُ حَتَّي أُخْبِرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)فَرَأَيْتُهُ يُصَلِّي وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِكَ اغْفِرْ لِلْخَاطِئِينَ مِنْ أُمَّتِي...»(4)؛ ابن مسعود مي گويد خارج شدم تا اينكه رسول خدا را ديدم كه نماز مي خواند و در حال نماز مي فرمود خدايا به حق علي بن ابيطالب بنده تو خطاكاران از امت من را ببخش.

پي نوشت ها:

1. سبحاني، التوسل مفهومه و اقسامه و حكمه في الشريعه الاسلاميه، ص18.

2. مائده(5)آيه35.

3. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،انتشارات اسلاميه، ج‏4، ص 364.

4. ابن شاذان قمي، الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع)، انتشارات مكتبه الامين، ص 112.

 

پيامبر داراي يك شخصيت حقيقي و يك شخصيت حقوقي است.

پيامبر داراي يك شخصيت حقيقي و يك شخصيت حقوقي است. شخصيت حقيقي اش همان محمد فرزند عبدالله و ... است كه مانند ديگر انسان ها به وظايف انساني مكلف بود. يعني بايد به يگانگي خدا باور مي يافت و به وظايف بندگي اقدام مي كرد و پيامبر زمانش را شناسايي مي كرد و به دين و شريعت او متدين و پايبند مي گرديد.

شخصيت حقوقي اش هم اين بود كه از جانب خدا به نبوت برگزيده و واسطه هدايت و وحي شد.

بنا بر اين او از لحاظ شخصيت حقيقي اش مانند ديگران مكلف به نماز و روزه و درود فرستادن بر پيامبر خدا و اهل بيت او بود. گر چه اين پيامبر خودش باشد. نماز بر هر مسلماني به همين كيفيت واجب است خواه پيامبر باشد يا اهل بيت پيامبر يا هر كس ديگر.

همه پيامبران خود اولين باورمند به معارف وحياني خود و اولين عمل كننده به احكامي بودند كه از جانب خدا به مردم ابلاغ مي كردند و اجازه نداشتند در يك مساله حتي كوچك خود را مستثنا كنند:

ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلي‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْه (1)

من هرگز نمي‏خواهم چيزي كه شما را از آن باز مي‏دارم، خودم مرتكب شوم.

وقتي مسلمان موظف است اين گونه نماز بخواند و در نماز بر رسول خدا و اهل بيت او درود بفرستد، پيامبر هم به عنوان اولين مسلمان بايد اين گونه عمل كند و در تشهد به يكتايي خدا و عبوديت و نبوت خود شهادت دهد و بر خود و آل خود درود فرستد(2) و نمي تواند ديگران را دستور به اين عمل بدهد و خود انجام ندهد.

در باره نماز مردم طبق نماز پيامبر نماز مي خواندند و در روايت آمده : 

صلوا كما رايتموني اصلي (3)

آن چنان كه من نماز مي خوانم، نماز بخوانيد.

نماز عبادت است و توقيفي مي باشد و رسول خدا طبق تعاليم خدا به اين گونه نماز خواندن مأمور شده و مسلمانان هم از او تبعيت كرده اند.

پي نوشت ها:

1. هود (11)، آيه 88.

2. جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النبي، بيروت، دار الحديث، ج 16، ص 250 (به نقل از مكاتيب الرسول، ج 1، ص 67-68).

3. علي بن يونس عاملي ، الصراط المستقيم، نجف، مكتبه المرتضويه، ج 3 ، ص 199.

سيره پيامبر اكرم(ص) از آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته و براي شيعيان سيره ائمه نيز مطرح بوده است.

سيره پيامبر اكرم(ص) از  آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته و براي شيعيان سيره ائمه نيز مطرح بوده است.

تمسك به سيره نبوي و علوي از ائمه(ع)آغاز شده است . آنان براي اثبات صحت سخن يا رفتار خود در ساحت هاي گوناگون عبادي ،سياسي، اجتماعي، فرهنگي به سيره پيشوايان قبل از خود استناد مي كردند.

بررسي اجمالي رواياتي كه از اولياي الهي نقل شده، اين مطلب را تاييد مي كند.

اصحاب و تابعان و پيروان اهل بيت(ع) نيز اهميت وافري به سيره نبوي و علوي قائل شده اند . فقهاي شيعه و سني براي استنباط احكام شرعي به طور گسترده به سيره استناد كرده اند. اين كار فقيه است و هر كسي نمي تواند دست به اين كار بزند.

امام كاظم (ع) در مسايل ديني براي حرمت استظلال در حال احرام به سيره نبوي استناد كرد:

 « روي أبو زيد قال : أخبرني عبد الحميد قال : سأل محمد بن الحسن أبا الحسن موسي (ع) بمحضر من الرشيد - و هم بمكة - فقال له : أيجوز للمحرم أن يظلل عليه محمله ؟ فقال له موسي (ع): " لا يجوز له ذلك مع الاختيار " فقال له محمد بن الحسن : أفيجوز أن يمشي تحت الظلال مختارا ؟ فقال له : " نعم " فتضاحك محمد بن الحسن من ذلك ، فقال له أبو الحسن موسي (ع)  : " أتعجب من سنة النبي (ص) و تستهزئ بها ! إن رسول الله(ص) كشف الظلال في إحرامه ، و مشي تحت الظلال و هو محرم ، و إن أحكام الله - يا محمد - لا تقاس ، فمن قاس بعضها علي بعض فقد ضل عن سواء السبيل " فسكت محمد بن الحسن لا يرجع جوابا ؛(1 )

محمدبن حسن در مكه خدمت حضرت موسي بن جعفر(ع)رسيده، از او سوال كرد :آيا  براي محرم جايز است براي محمل خود سايبان درست كند و در حال حركت استظلال نمايد؟ حضرت فرمود :در حال اختيار جايز نيست .محمد بن حسن پرسيد: آيا در حال اختيار جايز است زير سايه و سقف ثابت راه برود . حضرت فرمود: آري .محمدبن حسن از اين پاسخ خنديد . حضرت فرمود: آيا از سنت نبوي تعجب  و آن را استهزا مي كني . همانا پيامبر اسلام(ص)در حال احرام سايبان را باز مي  كرد اما زير سايه راه مي رفت. اي محمد! قياس در احكام خدا راه ندارد. پس هر كس احكام خدا را با يكديگر قياس كند، از راه حق گمراه شده است. »    

پي نوشت :

1. الارشاد،شيخ مفيد، ج2،ص235.

 

تعداد پيامبران زياد و بنا به روايات 124 هزار نفر بوده اند

تعداد پيامبران زياد و بنا به روايات 124 هزار نفر بوده اند (1) كه قرآن فقط به نام بزرگان  (اولوالعزم ها) و تعداد ديگري از آنها به مناسبت هايي اشاره كرده است و نام بعضي هم در روايات آمده است و ما فقط نام هايي كه در قرآن و روايات تاييد شده ، قبول داريم و نمي توانيم به نام هايي كه در كتاب مقدس يهود و نصارا آمده، اما در قرآن و روايات ذكر نشده اند، اعتماد كنيم. زيرا اين كتاب ها تحريف و كم و زياد شده اند و مطالب آنها معتبر نيست. البته اين مطلب اهميت چنداني هم ندارد و اين كه نام پيامبري فلان كلمه بوده يا نبوده ، اهميتي ندارد. مهم تعاليم، رفتار، سخنان و رهنمودهاي پيامبران است كه اگر كلامي و رفتاري در كتب مقدس به آنان نسبت داده شده و با مباني ديني ناسازگار نباشد، آن را مي پذيريم و سرلوحه عمل قرار مي دهيم. 

بعضي از اين نام ها در روايات هم آمده مثلا "اخنوخ" در روايتي همان حضرت ادريس خوانده شده است. (2)

پي نوشت ها:

1. صدوق ، اعتقادات ، بيروت ، دار المفيد ، 1414 ق ، ص 96.

2. صدوق ، امالي ، بيروت ، اعلمي ، 1400، ص 487.  

لقمان از معدود افرادي است كه در قرآن ياد و تصريح شده كه به او حكمت داده شده ،ولي آيات بر نبوت او دلالت ندارند.

لقمان از معدود افرادي است كه در قرآن ياد  و تصريح شده كه به او حكمت داده شده ،ولي آيات بر نبوت او دلالت ندارند.

البته بعضي او را پيامبر شمرده اند، (1) ولي دليل محكمي ارائه نداده اند.

بنا بر روايت نافع از ابن عمر از رسول خدا  بر پيامبر نبودن او تصريح و تاكيد شده است:

حقّا أقول لم يكن لقمان نبيّا و لكن كان عبدا كثير التّفكّر حسن اليقين. أحبّ اللَّه فأحبّه و منّ عليه بالحكمة؛ (2)

به حق مي گويم كه لقمان پيامبر نبود، بلكه بنده اي بود كه بسيار فكر مي كرد. يقين نيكويي داشت ، خدا را دوست داشت . خدا هم او را دوست داشت . به او حكمت عطا كرد.

او را خواهر يا خاله زاده حضرت ايوب شمرده اند.(3)

پي نوشت ها:

1. ابن مشهدي ، كنز الدقائق، تهران ، انتشارات وزارت ارشاد ، 1368 ش، ج10 ، ص 235(اين نظر را به عنوان يك نظر ضعيف ياد كرده است. ) 

2. همان ، ص 236 به نقل از مجمع البيان ، ج4 ، ص 315- 316.

3. همان ، ص 238.

 

در روايات آمده است هم نشين حضرت موسي سلام الله عليه در بهشت پيرزني است

در روايات آمده است هم نشين حضرت موسي سلام الله عليه در بهشت پيرزني است توضح اين كه: روايتي از از امام موسي كاظم سلام الله عليه نقل شده است كه فرمود : احْتُبِسَ الْقَمَرُ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَأَوْحَي اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَي مُوسَي ع أَنْ أَخْرِجْ عِظَامَ يُوسُفَ مِنْ مِصْرَ وَ وَعَدَهُ طُلُوعَ الْقَمَرِ إِذَا أَخْرَجَ عِظَامَهُ فَسَأَلَ مُوسَي عَمَّنْ يَعْلَمُ مَوْضِعَهُ فَقِيلَ لَهُ هَاهُنَا عَجُوزٌ تَعْلَمُ عِلْمَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا فَأُتِيَ بِعَجُوزٍ مُقْعَدَةٍ عَمْيَاءَ فَقَالَ لَهَا أَ تَعْرِفِينَ مَوْضِعَ قَبْرِ يُوسُفَ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ فَأَخْبِرِينِي بِهِ قَالَتْ لَا حَتَّي تُعْطِيَنِي أَرْبَعَ خِصَالٍ تُطْلِقَ لِي رِجْلِي وَ تُعِيدَ إِلَيَّ شَبَابِي وَ تُعِيدَ إِلَيَّ بَصَرِي وَ تَجْعَلَنِي مَعَكَ فِي الْجَنَّةِ قَالَ فَكَبُرَ ذَلِكَ عَلَي مُوسَي فَأَوْحَي اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَي أَعْطِهَا مَا سَأَلَتْ فَإِنَّكَ إِنَّمَا تُعْطِي عَلَيَّ فَفَعَلَ فَدَلَّتْهُ عَلَيْهِ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ شَاطِئِ النِّيلِ فِي صُنْدُوقٍ مَرْمَرٍ فَلَمَّا أَخْرَجَهُ طَلَعَ الْقَمَرُ فَحَمَلَهُ إِلَي الشَّامِ فَلِذَلِكَ يَحْمِلُ أَهْلُ الْكِتَابِ مَوْتَاهُمْ إِلَي الشَّامِ‏(1)      

يعني ماه مدتي بر بني اسراييل طلوع نمي كرد و خداي متعال به حضرت موسي وحي كرد كه استخوان هاي حضرت يوسف را از مصر خارج كن تا وعده طلوع ماه را دريافت كني، موسي سوال كرد كه چه كسي از مكان استخوان ها باخبر است به او گفته شد در مصر پيرزني وجود دارد كه تو را آگاه خواهد كرد، موسي در جستجوي پيرزن رفت و او را در حالي كه زمين گير و كور بود يافت و از او در مورد قبر يوسف سوال كرد و پيرزن در پاسخ گفت مي دانم حضرت فرمود نشاني اش را بده و پيرزن گفت اين كار را نمي كنم مگر آن كه چهار آرزوي مرا بر آورده كني، اول اين كه از حالت زمين گيري مرا نجات دهي، دوم اين كه مرا به دوره جواني بازگرداني،  سوم اين كه نور چشمانم را به من برگرداني، و چهارم اين كه مرا در بهشت هم نشين خود كني! چنين تقاضاهايي بر حضرت گران تمام شد، در اين هنگام خداي متعال به حضرت وحي فرستاد به تقاضاهاي او جواب مثبت بده در حقيقت تو داري اين كار را بر عهده من مي گذاري، اين كار انجام شد، يعني به تقاضاهاي آن پيرزن جواب مثبت داده شد و او نيز حضرت را به مكان يوسف پيامبر راهنمايي كرد و موسي پيامبر تابوت مرمرين يوسف را از درون رود نيل بيرون كشيد و در اين هنگام بود كه ماه نيز طلوع كرد و تابوت يوسف به شام منتقل شد و به همين خاطر اهل كتاب، مردگانشان را به آنجا مي برند.

لازم به ذكر است، عين همين حديث در ديگر كتاب هاي معتبر شيعه نقل شده است كه ضرورتي به ذكر آن ها نيست.

پي نوشت:

1.شيخ صدوق،الخصال،قم انتشارات جامعه مدرسين،سال 1362 هجري شمسي،چاپ اول، ج‏1، ص 206.

 

 

شخصي به نام «صفوان بن يحيي»  از امام رضا (ع) سؤال كرد كه طبق عبارت «...أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي...» آيا در قلب ابراهيم (ع) شك و ترديدي بود؟! امام رضا (ع) فرمودند: نه، بلكه ابراهيم (ع) يقين داشت و از خداوند زياد شدن يقين را خواست.(1)

 در ايمان حضرت ابراهيم نسبت به اصل زنده شدن مردگان در روز قيامت شك و ترديدي وجود ندارد اما ايمان مراتب مختلفي دارد زيرا منشأ ايمان مختلف است .برخي از ايمان ها و اعتقادات از استدلالات منطقي و عقلي سرچشمه مي گيرد . برخي از ايمان ها از كشف و شهود و برخي بر اساس اعتماد به اقوال يك منبع موثق پديد مي آيد . روشن است كه ايمان حاصل شده از اين راه ها، از حيث اطمينان آوري  با هم يكسان نيستند . اطمينان قلبي كه از اين راه ها براي انسان حاصل مي شود، در يك درجه قرار ندارند.

در باره ايمان حضرت ابراهيم به زنده شدن مردگان هم بايد بگوييم كه گرچه حضرت به اصل زنده شدن مردگان طبق دريافت هاي وحياني اعتقاد و ايمان داشت اما كيفيت زنده شدن براي حضرت مجهول بود . درخواست حضرت ابراهيم براي شناخت كيفيت زنده شدن بود .  درخواست هم براي اين بود كه با مشاهده حسي، اطمينان قلبي حضرت بيش تر شود ،چون مسلم است اعتقادي كه بر اساس كشف و شهود و مشاهده يك حقيقت حاصل مي شود، اطمينان بخشي بيش تري نسبت به ساير روش ها دارد.

 حضرت ابراهيم قبل از  درخواست هم از ايماني يقيني بهره مند بود . با درخواست در پي بالاتر بردن يقين و اطمينان قلبي خود نسبت به كيفيت زنده نمودن مردگان بود.

 حضرت ابراهيم مي خواست مظهر دو صفت محيي و مميت خداوند باشد، يعني خودش با اذن خداوند بميراند و زنده كند .

پي نوشت :

1. عروسي حويزي،  نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج 1، ص 275.

 

صفحه‌ها