پيامبر شناسي

عسکرى اسلامپور مقدمه‏ یکى از رخدادهاى شگرف و شگفت ‏انگیز که در صدر اسلام و براى شخص پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، سفر اعجازآمیز «معراج» است که یکى از بزرگترین معجزه‏ هاى رسول اکرم (ص) بوده و عقول بشرى از درک حقیقت آن عاجز است. این معجزه الهى در سایه عبودیت و بندگى خالص نبوى (ص) حاصل شده است و آیات و روایات بسیارى، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است. در حقیقت معراج، سفر رسول اکرم (ص) از زمین به سوى عرش بود. در این باره اختلافها زیاد است، بعضى معتقدند که این سفر جسمانى بود و عده‏ای بر این باورند که سفرى روحانى بود. در این نوشتار مختصر بر آنیم تا با مطالعه در آیات الهى و روایات اسلامى ضمن بیان عظمت این سفر اعجازآمیز، به برخى از ابهاماتى که درباره این موضوع مهم اسلامى وجود دارد، پاسخ دهیم. مفهوم معراج‏ عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى که دعا بالا رود لیلة المعراج گویند؛(1) و نیز حرکت (با جسم) در زمین و بر روى زمین را گویند،(2) و «اسار و اسراء» به معناى راندن است، یا سیر در شب را گویند،(3) و معناى روح و جسم هم روشن است. راغب اصفهانى، روح را به معناى نفس گرفته است.(4) بنابراین، حقیقت معراج، سیر در زمین و جهان‏ هاى بالا و دوردست است. نکته درخور توجه در اینجا این است که داستان معراج پیامبر اکرم(ص) مرکب از دو قسمت بوده، قسمت نخست آن سفر با مرکب فضاپیمایى به نام «براق»(5) از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى بود که آن حضرت در مدت کوتاهى در آن نقطه پایین آمد، و از نقاط مختلف مسجد، و «بیت اللحم» که زادگاه حضرت عیسى (ع) است و منازل انبیاء و آثار و جایگاه آنها دیدن کرد؛ و در برخى از منازل دو رکعت نماز گزارد. البته ناگفته نماند آن حضرت این مسیر را در یکى از شبها در دوران رسالت در مکه از طریق اعجاز طى کرده است، که این قسمت را اصطلاحاً در کتابها و تواریخ «إسراء» مى ‏نامند و قسمت دوم داستان معراج، سیر آن حضرت از مسجدالاقصى به آسمانها انجام شده و «ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد؛ و با ارواح پیامبران و فرشتگان آسمانى سخن گفت، و از مراکز رحمت و عذاب (بهشت و دوزخ) بازدیدى به عمل آورد؛ درجات بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهد فرمود.»(6) این قسمت سفر اعجازآمیز آسمانى را اصطلاحاً «معراج» مى‏نامند. رسول اکرم (ص) در این سیر آسمانى (معراج) با رموز هستى و اسرار شگفت‏انگیز دستگاه عظیم آفرینش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بى‏پایان خداوند کاملاً آگاه گشت. سپس به سیر خود ادامه داد، و به «سدرة المنتهى»(7) رسید، و آن را سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. در این هنگام برنامه سفر اعجازآمیز وى پایان یافت، سپس مأمور شد از همان راهى که پرواز نموده بود بازگشت نماید. در برگشت نیز در «بیت‏ المقدس» فرود آمد، و روانه مکه و وطنش گردید. معراج در آینه آیات و روایات‏ هر موضوعى را که قرآن‏ کریم بدان اشاره فرموده است از ضروریات دین در میان مسلمان مى ‏باشد. داستان نیز این چنین است. یعنى، معراج اجمالاً یکى از ضروریات دین و صریح قرآن و جمله مسلمات در میان تمام فرق اسلام است؛ پس انکار آن، انکار ضرورى دین و موجب ارتداد است؛ بنابراین، هر فرد مسلمان که معتقد به قرآن و روایات اسلامى و اتفاق مسلمانان باشد، نمى‏تواند آن را انکار نماید؛ زیرا، معراج ریشه قرآنى دارد و در دو سوره از قرآن‏کریم به سرگذشت این سیر جسمانى و روحانى تصریح شده است. اول: سوره اسراء، که شروع این سفر اعجازآمیز را متذکر است: «سبحان الذى اسراى بعبده لیلاً من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر»(8)پاک و منزه است آن خدایى که بنده‏ اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى که در سرزمین مبارک و مقدسى واقع شده برد، تا آیات و نشانه ‏هاى (عظمت) ما را ببیند، او شنوا و بینا است. دوم: سوره «النجم» که به قسمتهایى از این سفر آسمانى اشاره دارد که در ضمن 6 آیه، از آیه 13 تا 18 قسمت دوم معراج، یعنى سیر آسمانى را بیان مى‏کند. آنجا که مى ‏فرماید: «و لقد رءاه نزلة اُخرى، عند سدرة المنتهى، عندها جنة المأوى، اذ یغشى السدرة ما یغشى، مازاغ البصر و ما طغى، لقد رأى من آیات ربّه الکبرى» آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مى‏کنید؟! و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، نزد «سدرة المنتهى»، که «جنت المأوى» در آنجاست. در آن هنگام که چیزى (= نور خیره کننده‏اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود، چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیت بود). او پاره‏اى از آیات و نشانه ‏هاى بزرگ پروردگارش را دید. غالب مفسران، آیات سوره «النجم» را هم در ارتباط با قضیه معراج پیامبر (ص) دانسته‏ اند.(9) همچنین در آیه دیگرى از قرآن‏ کریم به صورت اشاره، برخى از تماسهاى پیامبر(ص) را در شب معراج تأیید مى ‏کند و آن آیه 45 سوره «زخرف» است: «و سئلْ مَن ارسلنا مِن قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن ءالهةً یُعبدون؛ اى پیامبر! از پیامبرانى که قبل از تو فرستادیم بپرس: آیا ما براى آنها معبودانى غیر از خداى رحمان براى پرستش قرار داده بودیم؟!» آیا پرسش پیامبر اکرم (ص) از انبیاى گذشته به جز با رویارویى با آنها ممکن است؟ و در کدام مجمعى غیر از آن شب معهود این امر مواجهه میسر شد؟ روایتى هم از امام باقر (ع) در تفسیر این آیه شریفه به همین معنا وارد شده است و نیز علامه مجلسى در «جلد 18 بحارالانوار، باب اثبات المعراج» این آیه شریفه را در زمره آیات معراج مطرح نموده است. ناگفته پیداست که با امعان ‏نظر در مطالب یاد شده، بدون مراجعه به روایات تفسیرى معراج، تنها از تأمل در آیات سوره «اسرا» و «النجم» به تصویر نسبتاً روشنى از این سفر مبارک اعجازآمیز رسول خدا (ص) دست مى ‏یابیم. در منابع روایى اسلام روایات زیادى درباره معراج وارد شده که بسیارى از علماى اسلام، تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده‏ اند،(10) که به عنوان نمونه و رعایت اختصار به دو روایت و آن هم از طریق فریقین اشاره مى ‏کنیم: 1- امام باقر (ع)در ضمن روایتى که طولانى است فرمود: «و لکنّه اسرى به... و اشار بیده الى السماء؛ و لکن پیامبر را از مسجدالحرام تا آسمانها سیر داد.»(11) 2- زمخشرى حدیثى را نقل نموده است که در قسمتى از آن چنین آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلک اللیله... و انه لقى الانبیاء و بلغ البیت‏المأمور و سدرةالمنتهى؛ در حالى که سیر داده شده بود بسوى آسمان در این شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبیاء را ملاقات نموده بود و تا بیت‏ المأمور و سدرة المنتهى سیر نمود.»(12) در این حدیث «عرج به»، به معراج جسمانى اشاره دارد؛ از اینجا معلوم مى‏شود روایاتى که فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن کریم است، قابل اعتماد نیست. سخن از این که آیا تنها روح بزرگ پیامبر (ص) در خواب و مکاشفه در این سفر همراه جبرئیل بوده و یا آن حضرت با این بدن خاکى دعوت به عالم بالا شده است، مورد اختلاف است. با این که صریح قرآن و روایات اسلامى گواهى قطعى بر جسمانى بودن آن مى‏دهد؛ چنان که فقیه و مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسى، در تفسیر «مجمع البیان» اتفاق علماء را بر جسمانى بودن معراج نقل مى‏ کند.(13) همچنین محدث عالیقدر شیعه، علامه مجلسى (ره)، و مفسر معروف اهل سنت، فخررازى، معتقدند که اهل تحقیق بر این باورند که به مقتضاى دلالت قرآن‏ کریم و روایات متواتر شیعه و سنى، خداى متعال روح و جسد پیامبر اسلام (ص) را از مکه به مسجدالاقصى و سپس از آنجا به آسمانها برد و انکار این مطلب، یا تأویل آن به عروج روحانى، یا وقوع آن در خواب، ناشى از کمى تتبع یا سستى دین و ضعف یقین است.(14) براى اثبات این موضوع دلائل و شواهدى وجود دارد که: 1- کلمه «عبد» نشان مى‏دهد،(15) که این سفر در بیدارى و این سیر، جسمانى بوده است؛ چون وقتى گفته مى‏شود: فلان شخص را به فلان نقطه بردم، یعنى خودش را با همان جسم و روح، نه این که در عالم خواب و خیال برده؛ مگر قرینه‏ اى برخلاف باشد. بنابراین، از باب آن که قرآن خود مفسر خود است مى‏ بینیم در سوره «جن» آیه 19 مى ‏فرماید: «و انّه لمّا قام عبدالله یدعوه» و در سوره «علق» آیه 10 مى‏فرماید: «عبداً اذا صلى» از عبد اراده مجموع روح و جسم شده است. یعنى پیامبر اسلام (ص) با تن و جسم خود به عالم بالا عروج کرده است و این سیر جسمانى و روحانى بوده است، نه روحانى تنها، و معلوم است چنین سیرى، از مسجدالحرام تا بیت‏ المقدس (حدود یکصد فرسخ) در صورتى یک ارزش و معجزه حساب مى‏شود که با جسم بوده باشد. همچنین در تأیید و تقویت بیشتر این نظر (جسمانى بودن معراج) آیت ا... سبحانى مى‏فرماید: «قریش از شنیدن این که پیامبر ادعا نمود من در ظرف یک شب همه این اماکن (سیر به مسجدالاقصى و عروج به آسمانها) را سیر نموده‏ام، سخت ناراحت شدند، و جداً به تکذیب او برخاستند؛ به طورى که جریان معراج وى در همه محافل قریش موضوع روز شد؛ هرگاه سیر این عوالم به صورت یک رؤیا بود، معنا نداشت که قریش به تکذیب حضرت برخیزند، و جنجالى راه بیندازند؛ زیرا گفتن این که من در شبى از شبها در هنگام خواب، چنین خوابى را دیده‏ ام، هرگز موجب نزاع و اختلاف نمى‏ گردد، چون سرانجام هر جه هست خواب است، و تمام امور محال و غیر ممکن و به دور از ذهن، در خواب به صورت ممکن درمی آید.» ایشان مى‏ افزاید: «این نظر (معراج در خواب و عالم مکاشفه بود) آن قدر ارزش ندارد، که ما آن را دنبال کنیم؛ ولى افسوس اینجاست که برخى از دانشمندان مصرى، مانند «فرید وجدى»(16) این نظر را پسندیده و با سخنان بى‏اساس، به تحکیم آن پرداخته است. با این همه، بهتر آن است که از این مطلب بگذریم.»(17) شیخ طوسى (ره) در تفسیر «التبیان»، ذیل این آیه شریفه مى‏ فرماید: «علماى شیعه معتقدند که خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیت‏ المقدس برد، او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خویش را در آسمانها به او ارائه فرمود؛ و این در بیدارى بود، نه در خواب.» 2- لفظ «سبحان» که در ابتداى سوره اسراء آمده حکایت از اعجازگونه بودن این جریان مهم دارد که خداوند متعال براى رفع استبعاد مردم، خود را از هرگونه عیب و نقص و ناتوانى تنزیه مى‏کند و گرنه سیر روح منهاى جسد که از محدویت‏هاى عالم مادى رها باشد، این تعبیر را نمى‏طلبد. 3- آن‏که در سوره «النجم» ماده «رؤیت» بکار رفته: «ما زاغ البصر و ماطغى، لقد رأى من آیات ربه الکبرى»؛ چشم پیامبر(ص) دچار خطا و انحراف نشد. او نشانه ‏هاى بزرگ خداى خود را مشاهده کرد. این دو آیه شریفه به روشنى مى‏ رساند که این رؤیت با همین و حالت بیداری پیامبر(ص) رخ داده، نه در حالت خواب و عالم مکاشفه. سؤالى که در اینجا مطرح مى‏ شود این است که بر اساس تناسب بین رائى و مرئى (بیننده و دیده شده)، این چشم مادى تنها آنچه را که از جنس خود باشد را مى‏بیند نه روح مجرد را و فرشتگانى که در ذات وجوشان طبیعت مادى راه ندارد. بنابراین، دیدارهاى پیامبر(ص) با انبیاى گذشته و برپا شدن نماز جماعت در بیت ‏المقدس که آن تمامى انبیاء و رسل به خاتم خود (پیامبر اسلام) اقتداء کردند و حجت با فرشتگان و رؤیت اهل بهشت و جهنم که شرحش در اخبار آمده، چگونه صورت گرفته است؟ پاسخ آن است که: این امر با تمثل ارواح در ابدان مناسب خود، و مفارقت نوریه در قالب‏ هاى مثالى، شدنى است؛ چنان که جبرئیل(ع) در برابر حضرت مریم به صورت مردى ظاهر گشت. ناگفته نماند که ما این برخوردها را در نقل روایاتى که در این‏باره رسیده، تا جایى مى‏ پذیریم که برهان عقلى آن را مردود نداند و بر این اصل، آن قسمتهایى که در پاره‏اى از روایات، مراحل نهایى و اوج صعود حضرت را بازگو مى‏ کند که ملاقات با پروردگار است و چگونگى آن که ملازم است با جسمیت خدای متعال، به هیچ وجه پذیرفته نیست؛ به عنوان نمونه: ابن هوازن قشیرى (متوفى 465) در کتاب معراجش روایت مى‏ کند که پیامبر (ص)، پروردگارش را با همین چشم سر دید، یا آن که از پیامبر نقل کرده است که: خداى خود را دیدم در حالى که دو کفش از طل در پاى وى بود و در نوشته‏ هاى برخى از خاورشناسان آمده است: در آخرین آسمان، پیامبر (ص) به خداوند به اندازه‏اى نزدیک شد که صداى قلم خدا را مى‏ شنید و مى‏ فهمید که خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد مى ‏باشد.(18) متأسفانه جریان معراج پیامبر (ص) مانند بسیارى دیگر از جریان‏ هاى صحیح تاریخى، از روى غرض ‏ورزى یا ساده‏ لوحى و اعمال سلیقه‏ هاى شخصى در طول تاریخ آمیخته با خرافات عجیب و غریبى شده است که قیافه اصلى آن را از نظر کسانى که مطالعه کافى در این قسمت ندارند، ناپسند نشان داده است. درباره مطالب مزبور (دیدن خداوند و...) مى‏گوییم: لازمه رؤیت با چشم، محدود بودن مرئى است و هر محدودى، محدودکننده‏اى باید، پس او نمى‏تواند واجب الوجود باشد و آیا نشنیده‏ اید این کلام امام على (ع) را که در جواب «ذعلب یمانى» فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان...»(19) و فرازى دیگر از کلام 182 مى ‏فرماید: او مکان ندارد و با حواس ظاهرى ادراک نگردد و با مردمان مقایسه نشود. او با موسى سخن گفت و آیات خویش را به او نمایاند، بدون آن که از اعضا و جوارح و ابزارى همانند بشر استفاده کرده باشد. آخرین ابهام و یا سؤالى که در باره معراج مطرح مى‏ شود این است: آیا معراج پیامبر(ص) به عنوان یک بشر، از نظر علوم طبیعى امکان‏پذیر است؟ در پاسخ، مقدمه ذکر مى‏ کنیم: اساساً اعتقاد ما بر آن است که شریعت حیات‏بخش اسلام و قوانین نورانى آن از طرف خالق هستى‏ بخش حکیم، تنظیم و توسط بهترین ‏ها که انبیا، و ائمه معصومین (ع) هستند به بشر ابلاغ شده است. ازاین‏رو، آنچه که جنبه خرافى داشته و با عقل و علم و حکمت منافى باشد در آن راه ندارد. ما پیرو مذهبى هستیم که علوم روز آن را تأیید مى‏ کند، بلکه این مذهب پویا خود، دانش هایى را پایه‏ گذارى کرده است، ولى باید متوجه بود که منظور از علوم تنها آن دسته از مسائلى است که صد در صد جنبه قطعى به خود گرفته، نه هر آنچه که به عنوان علم مطرح شود؛ زیرا ممکن است در پرتو اکتشافات دیگرى دیر یا زود دگرگون شود و این دسته در میان علوم کم نیستند. کوتاه سخن آن که ما مى‏گویى میان عقائد مسلمان مذهبى و مسائل قطعى علوم، رابطه تنگاتنگ وجود دارد و هر کدام دیگرى را تقویت مى‏کند. از این مقدمه نتیجه مى‏گیریم که بسیارى از موانع سفر انسان به فضا با اختراعات و اکتشافات علم روز از میان بر داشته شده است و امورى که زمانى غیرمعقول انگاشته مى ‏شد با پیشرفت بشر در عرصه هاى علمم و صنعت و فناورى به امرى ممکن و معقول مبدل شد و انسان در این عصر تسخیر فضا و ... توانست بر مشکل جاذبه زمین، پرتوهاى خطرناک شهاب هاى آسمان، فقدان اکسیژن، مشکل بى وزنى فائق آید. ولى سخن در این است: آیا تنها این موجود ضعیف (بشر) که سراپا فقر و نیاز است، و پس از گذشت قرنها تلاش و کوشش طاقت ‏فرسا با تجهیزات کذائى، توان سفر به کرات آسمانى را دارد؟ و آیا خالق قادر متعال او از ابداع وسیله ‏اى که بهتر از سفینه‏ هاى فضایى مدرن، این مأموریت را انجام دهد، عاجز است؟! روى سخن با مسلمانان است آیا هیچ فرد خداپرستى که ایمان به قدرت لایزال و بى‏پایان الهى دارد. (ان الله على کل شى‏ء قدیر) می ‏تواند انکار کند؟ آیا براى خداى متعال مانعى دارد که وسیله مرموزى که از فکر محدود بشر بیرون است در اختیار پیامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سیر کند و عجائب آیات پروردگارش مشاهده نماید؟ جواب البته منفى است. چه مانعى در مقابل عظمت و قدرت خداى متعال مى‏تواند ابراز وجود کند! جایى که بشر با این فکر محدود در پرتو صنعت و تکنولوژى، همه موانع را برطرف کرد و توانست فضانوردانى را در قمر (کرات آسمانى) پیاده کند و در ماوراء جوّ به حرکت درآورد، به یقین پیامبران الهى مى‏توانند با عنایت خداوند بزرگ که قدرت او مافوق قدرتها است و خالق تمام موجودات و قدرتهاست بدون اسباب ظاهرى و خارجى ایجاد کنند. پیامبر اسلام (ص) با عنایت خداوند بزرگ به معراج رفته است. هرگاه برنامه سیر تاریخى پیامبر، در پرتو عنایت الهى انجام گرفته باشد، به طور مسلم تمام این قوانین طبیعى در برابر اراده قاهره وى تسلیمند، و هر آنى در قبضه قدرت او هستند؛ از این رو، چه اشکالى دارد: خدایى که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانى اشعه کیهانى بخشیده، بنده برگزیده ‏اش را به وسیله قدرت نامتناهى خویش، بدون اسباب ظاهرى و خارجى از مرکز جاذبه خارج نماید، و اشعه‏ هاى خطرناکى که در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه ماوراءبنفش، اشعه‏ ایکس و اشعه کیهانى، مصون بدارد. پى‏نوشت‏ها: - 1. حسین راغب اصفهانى، المفردات، دفتر نشر الکتاب، دوم 1404ق، ص 329. 2. همان، ص 247. 3. احمد سیاح، فرهنگ جامع ، تهران: کتاب فروشى اسلام، 1354، ج 1- 2،ص 690. 4. مفردات راغب، ص 205. 5. براق نام مرکوبى است که بنا بر روایات، حضرت رسول(ص) شب معراج برپشت او آسمانها را درنوردید. 6. طبرسى، مجمع البیان، سوره اسراء،ج 3، ص 395. 7. سدره یا سدرة المنتهى، نام درخت کُنار بزرگى است که بنابر روایات اسلامى بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد و برگش مانند گوش فیل و میوه اش مانند کوزه است. علم ملائکه و سایر مخلوقات به آن منتهى شود و از آن درنمى گذرد. هیچ موجودی، بجز پیامبر اسلام (ص) در شبِ معراج از آن درنگذشته است و آنچه وراى آن است جز خداى نداند. از پاى این درخت رودهایى از آب صاف روشن و شیر تازه و باده خوشگوار، براى نوشندگان روان مى گردد. دربارة آن گفته اند که اسب سوار، در سایه اش هفتاد سال راه مى پیماید و یک برگ از آن روى تمام مردم سایه مى افکند.(جعفر یاحقّى، دکتر جعفر محمّد: فرهنگ اساطیر و اشارات در ابیّات فارسى، ص 241 - 242.) 8. سوره اسراء، آیه 1. 9. ر.ک: محمود زمخشرى، الکشاف، دارالکتاب العربى، بیروت، چ سوم، 407 ق، ج‏4، ص 419. 10. تفسیر نمونه، ج 12، ص 12. 11. محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، بیروت: مؤسسة الاعلمى مطبوعات، ج 3، ص 166-171. 12. الکشاف، ج 2، ص 647. 13. مجمع البیان، ج‏7، ص 395. 14. بحارالانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 18، ص 289 فخررازى، مفاتیح الغیب، ج 5، ص 540 - 546. 15. تفسیر نمونه، ج 12، ص 9. 16. دایرة المعارف، ج 7، ص 329، ماده «عرج». 17. آیت اللّه جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم چاپ نهم، 1373، ج‏1، ص 386. 18. «محمد پیامبرى که از نو باید شناخت»، ص 125. 19. نهج البلاغه صبحى صالح، کلام 179. پاسدار اسلام ـ ش 296 - مرداد 85

سبحان عصمتى‏ پیامبر(ص) از دو بعد مادى و معنوى برخوردار است. از نظر بعد مادى فرقى با سایر انسان‏ها ندارد بلکه با آن‏ها در حیات مادى و مسایل مربوط به آن شریک است. ولى از لحاظ بُعْدِ معنوى فاصله بسیار زیادى با دیگر انسان‏ها دارد و همه اهمیت و امتیاز آن حضرت در همین مسأله نهفته است. آنچه موجب شد که تا او واسطه بین خالق و مخلوق، اسوه و الگوى انسان‏ها باشد برجستگى بعد معنوى آن حضرت است. در این مقاله درصدد آن هستیم که گوشه‏ اى از ابعاد معنوى پیامبر(ص) که در قرآن ذکر شده را به اجمال بررسى کنیم. 1- بندگى خدا بندگى خدا، عالى‏ ترین مقام انسان است. بندگى نه تنها با شأن و کرامت انسان منافات ندارد بلکه در جهت رشد و تکامل او مى‏باشد زیرا در برابر وجودى که کمال مطلق است به پرستش و بندگى مى ‏پردازد و همه هستى در قبضه قدرت اوست. آن که بندگى خدا مى‏ کند با قرار دادن خود در برابر تابش نور الهى به تدریج به سمت کانون بى‏ انتهاى کمال مطلق به حرکت درمى ‏آید و به هرح‏ال از کمال مطلق را در خود تجلّى مى ‏بخشد. عبادت به معناى اظهار تذلّل و خشوع و فروتنى در برابر معبود است. بطور کلى ما مى ‏توانیم دو نوع عبادت داشته باشیم: 1- عبادت تکوینى که فراگیر و گسترده است و همه مخلوقات هستى را در برمى‏ گیرد، همه موجودات طبق این معنى خدا را عبادت مى‏ کنند زیرا همه ذلیل و تابع قوانین اویند. 2- عبادت اختیارى و آن اینکه عبادت کننده به اختیار خود سر تسلیم در برابر معبود فرود آورد و هیچ عامل بیرون از اراده او تأثیر گذار نباشد و این نوع عبادت مراتبى دارد که بالاترین مرتبه‏ اش آن است که ناشى از شناخت و شعور باشد و از اعتقاد به ربوبیت الهى نشأت گرفته باشد. همان طور که از امام صادق(ع) نقل شده است: «اَلعُبُودِیَّةُ جَوهَرٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّة؛(1) عبادت کردن جوهرى است که ذات آن ربوبیّت است.» مقام بندگى پیامبر(ص) در قرآن آیات زیادى از قرآن اشاره به مقام عبودیّت و بندگى پیامبر(ص) دارد. مقامى که زمینه ساز دستیابى به سایر مقام‏ها از قبیل نبوّت، رسالت، رفتن به معراج و ... بوده است، به عنوان نمونه: 1- «سُبحان الَّذى اَسرى‏ بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛(2) پاک و منزّه است خدایى که بنده ‏اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى - که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ ایم - برد تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنواو بیناست.» ذکر «عبد» براى پیامبر(ص) مى‏ تواند اشاره به تأثیر عبودیّت در رفتن به معراج باشد و مسلّماً مراد از عبد، عبد تکوینى نیست زیرا همه در این معنا شریکند آنچه دراین مسأله تأثیر داشته، عبودیّت اختیارى است. 2- «واِن کُنتُم فى رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلى‏ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَکُم مِن دونِ اللَّهِ اِن کُنتُم صادِقین؛(3) اگر درباره آنچه بر بنده خود [پیامبر(ص) ]نازل کردیم شک دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را از غیر خدا (براى این کار) فراخوانید، اگر راست مى‏ گویید.» عبودیّت خدا او را شایسته نزول وحى کرد و با اینکه امّى و درس نخوانده بود کتابى آورد که هیچ کس نتوانست و نمى‏تواند حتّى سوره‏اى مانند آن بیاورد. در مواردى از قرآن، پیامبر(ص) به عنوان عبد (بنده) معرفى شده است که پیامبر(ص) در همه این موارد به عنوان عبد خدا مطرح است. چه در موردى که با دشمنان خدا در میدان جنگ نبرد مى‏ کند،(4) و چه در آغاز رسالت،(5) و چه به هنگام اِسراء و رفتن به معراج و چه آن گاه که براى موجود نامرئى به نام جنّ قرآن مى‏خواند،(6) و چه به هنگام نزول قرآن،(7) و ... در همه این موارد او یک بنده خداست و همه مسئولیت‏ ها و مقامات معنوى از عبودیّت ناشى شده است. بنابراین پیروان آن حضرت باید به این مسأله توجه داشته باشند، مبادا درباره‏اش غلوّ کنند و از مقام بندگى خدا او را بیرون ببرند چنان که مسیحیان مرتکب این اشتباه شدند در حالى که مسیح(ع) از این که خود را بنده خدا بداند، استنکاف نمى‏ کرد.(8) 2- وحى از مقامات معنوى پیامبر(ص)، مقام دریافت وحى خاص الهى است که این دریافت وحى، حاکى از امتیاز و برترى دریافت کننده از دیگر همنوعانش مى ‏باشد. در آیاتى از قرآن، پیامبر(ص) را همانند دیگر انسان‏ها دانسته و دریافت وحى از سوى آن حضرت را از جمله امتیاز او بر دیگر انسان‏ها مى‏داند: 1- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحى‏ اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ...؛(9) بگو من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحى مى‏ شود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.» 2- «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحى‏ اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقیموا اِلَیهِ واستَغفِروهُ وویلٌ لِلمُشرِکین؛(10) بگو: من فقط انسانى مثل شما هستم، این حقیقت بر من وحى مى‏ شود که معبود شما معبود یگانه است، سپس تمام توجه خویش را به سوى او کنید و از وى آمرزش طلبید و واى بر مشرکان.» 3- شفاعت مقام شفاعت بى‏ تردید از عالى‏ ترین مقامات معنوى یک انسان است زیرا قبول شفاعت کسى دلیل بر اعتبار ویژه شفاعت کننده نزد شفاعت‏ پذیر مى‏ باشد. آیاتى از قرآن کریم به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر مقام شفاعتگرى پیامبر(ص) دلالت دارد که به آنها پرداخته مى‏شود: 1- «ومِنَ اللیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحمودا؛(11) و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه اضافى براى توست، امید است که پروردگارت تو را به مقامى درخور شایسته برانگیزد.» مقام در خور ستایش که خداوند، پیامبر(ص) را نسبت به آن امیدوار ساخته به نظر مفسّرین همان مقام شفاعت است. پیامبر(ص) فرموده است: «مقام محمود همان مقامى است که من در آن مقام امتم را شفاعت مى‏ کنم.»(12) 2- «ولَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضى‏؛(13) و به زودى پروردگارت (آن قدر) به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى.» اینکه چه نعمت و چه امتیازى خداوند به پیامبر(ص) عطا مى‏ کند تا رضایتش جلب شود و خرسندى آن حضرت را فراهم سازد، مفسّرین آن را مقام شفاعت دانسته‏ اند. فخر رازى از على(ع) و ابن عباس نقل مى‏ کند که این نعمت همان مقام شفاعت پیامبر(ص) در امت خود است. روایت شده که وقتى این آیه نازل شد، پیامبر(ص) فرمود: در این هنگام راضى نخواهم شد در حالى که حتى یک نفر از امت من در جهنم باشد و سپس فخر رازى از امام صادق(ع) نقل مى‏ کند که رضایت جدّ من در این است که هیچ انسان خداپرست و موحّدى داخل جهنم نشود.(14) 3- «وما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللَّهِ ولَو اَنَّهُم اِذ ظَلَموا اَنفُسَهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللَّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّابًا رَحیما؛(15) ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى آن که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود و اگر (این مخالفان) هنگامى که بر خود ستم کردند (و فرمان‏هاى خدا را زیر پا مى‏گذاردند) به نزد تو مى‏ آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏ کردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى‏ کرد، خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یافتند.» این آیه مقام شفاعت را براى پیامبر(ص) در دنیا ثابت مى‏کند. در شأن نزول آیه آمده است که دوازده نفر از منافقان براى آسیب رساندن به پیامبر(ص) توطئه کرده بودند، جبرئیل نازل شد و پیامبر(ص) را از توطئه باخبر ساخت. پیامبر(ص) در میان جمع فرمود: گروهى وارد شدند و انجام کارى را در سر مى‏پرورانند ولى موفق نخواهند شد از جاى برخیزند و از خداوند طلب بخشش نمایند و اعتراف به گناه خود کنند تا من هم شفاعت آنان را نزد خدا بنمایم. هیچ کس از جاى بلند نشد. پیامبر(ص) چندین بار سخنانش را تکرار کرد ولى کسى برنخاست پیامبر(ص) به ناچار اسامى آنان را بر زبان آورد و فرمود: فلانى بلند شود، فلانى بلند شود و... تا دوازده نفر را برشمرد پس همه از جاى برخاستند و اظهار کردند که ما هم مى‏خواستیم بلند شویم و به خواسته ات عمل کنیم و به درگاه خداوند توبه کنیم پس براى ما شفاعت نما. پیامبر(ص) فرمود: حالا! بروید بیرون، در آغاز کار، من بهتر مى‏توانستم براى شما شفاعت کنم و خداوند در آن وقت زودتر اجابت مى‏کرد.(16) این آیه با این تفسیر براى پیامبر(ص) مقام شفاعت در دنیا را ثابت مى‏کند. بنابراین پیامبر(ص) داراى مقام شفاعت در دنیا و آخرت است. 4- وجود پیامبر(ص) مانع وقوع عذاب یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) که در قرآن به آن اشاره شده این است که به برکت وجود آن حضرت عذاب از امت و قومش برطرف مى‏شود. مسلماً این از مقامات معنوى مهمى است که به خاطر وجود کسى عذاب از قوم و امّتى برداشته شود: «واِذ قالوا اللَّهُمَّ اِن کانَ هذَا هُوَ الحَقّ مِن عِندِکَ فَاَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائتِنا بِعَذابٍ اَلیم * وما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون؛(17) و (به خاطر بیاور) زمانى را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است واز جانب توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، یا عذاب دردناکى براى ما بفرست! ولى (اى پیامبر) تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار مى‏کنند، خدا عذابشان نمى‏کند.» در شرح این آیه آمده است که طبق روایات، نضر بن حارث به پیامبر(ص) عرض کرد: این چیزهایى که تو مى‏گویى چیزى جز افسانه‏هاى پیشینیان نیست! پیامبر(ص) فرمود: واى بر تو این کلام خداست. او و ابوجهل گفتند: خدایا اگر این سخنان حق است و از جانب توست پس بارانى از سنگ بر سر ما از آسمان فرود آر، همچنان که بر قوم لوط فرود آوردى و یا ما را مبتلا به عذاب دردناکى کن. خداوند در ردّ این گفته‏ها، خطاب به پیامبر(ص) فرمود: تا وقتى که تو در میان آنان هستى خداوند آن‏ها را عذاب نخواهد کرد. این از شأن خدا به دور است که با وجود تو در میان آنان، عذاب بر آنها بفرستد زیرا تو «رحمةٌ للعالمین» هستى و همچنین، تا وقتى که آنان به درگاه خدا استغفار مى‏کنند خداوند آنها را به عذاب مبتلا نمى‏کند.(18) 5- معراج یکى از برجسته‏ترین مقامات معنوى پیامبر(ص) عروج آن حضرت به مقام بلند مراتب انسانى و دستیابى به عالى‏ترین درجه تقرب به خداوند یعنى معراج یا سفر آسمانى آن حضرت است. پیامبر(ص) در این سفر معنوى و آسمانى آیات الهى فراوانى را از نزدیک مشاهده کرد و به درجه‏اى از کمال و تقرّب رسید که جبرئیل، فرشته همراه و راهنما در مرحله‏اى از همراهى بازماند و پیامبر(ص) به سیر خود ادامه داد. رسول اللَّه(ص) براى سفر آسمانى ابتدا از مکّه به بیت المقدس برده شد و از آنجا به آسمان‏ها عروج نمود: 1- «سُبحانَ الَّذى اَسرى‏ بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا الَّذى بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن ءایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیر؛(19) پاک و منزه است آن خدایى که بنده خود را در شبى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که در سرزمین مبارک و مقدس واقع شده بُرد تا آیات و نشانه‏هاى عظمت ما را ببیند، او شنوا و بیناست.» 2- «ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخرى‏ * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى‏ * عِندَها جَنَّةُ المَأوى‏ * اِذیَغشَى السِّدرَةَ ما یَغشى‏ * ما زاغَ البَصَرُ وما طَغى‏ * لَقَد رَأى‏ مِن ءایاتِ رَبِّهِ الکُبرى‏؛(20) بار دیگر او را مشاهده کرد نزد «سدرة المنتهى» که جنت المأوى در آنجاست. در آن هنگام که چیزى [نور خیره کننده‏اى ]سدرة المتهى را پوشانده بود چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید، واقعیت بود) او پاره‏اى از آیات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش را دید.» آیات ششگانه سوره نجم دلالت دارد بر این که پیامبر دو بار جبرئیل را به صورت اصلى‏اش دیده است: یک بار در آغازین روزهاى نزول وحى، و بار دیگر درمعراج نزد درختى به نام «سدرة المنتهى» در بهشت جاویدان. در قرآن هیچ ذکرى از جزئیات معراج و ره آوردهاى آن و زمان وقوعش نشده است. اگرچه در روایات شیعه و سنى پاره‏اى از اخبار آن به دست مى‏آمد همچنین اگر چه در جسمانى یا روحانى بودن معراج اختلافاتى وجود دارد ولى اصل آن به عنوان یکى از مقامات معنوى پیامبر قطعى و مورد تأکید قرآن است.(21) 6- عصمت یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) مقام عصمت است. عصمت یعنى مصونیت از گناه و اشتباه یعنى آن حضرت نه گناه مى‏کرد و نه اشتباه. این اعتقاد ما شیعیان، در مورد همه پیامبران علیهم السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است. پشتوانه این اعتقاد مسأله حجیّت است. یعنى اگر بنا باشد آن بزرگواران مرتکب گناه و اشتباه شوند دیگر گفتار و رفتارشان قابل استناد نخواهد بود زیرا درستى رفتار و گفتارشان زیر سؤال و اعتماد به آنها از بین مى‏رود.(22) اقسام عصمت پیامبر(ص) در قرآن بحث از عصمت پیامبر(ص) از دیدگاه قرآن را مى‏توان در سه محور ارائه داد: 1- عصمت در دریافت وحى. 2- عصمت در رساندن آیات یا مقام ابلاغ. 3- عصمت در عمل. 1- عصمت پیامبر(ص) در تلقى وحى آیاتى از قرآن مجید بر این دلالت دارند که پیامبر(ص) قرآن را از خداوند به صورت مستقیم یا به واسطه جبرئیل دریافت مى‏کند خودش هیچ گونه دخل و تصرّفى نمى‏کند. 1- «واِنَّکَ لَتُلَقَّى القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم؛(23) و به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القاء مى‏شود.» 2- «وما هُوَ بِقَولِ شَیطانٍ رَجیم؛(24) این (قرآن) گفته شیطان رانده شده نیست.» 2- عصمت در مقام ابلاغ پیامبر(ص) آن‏چه را که از سوى خدا دریافت مى‏کرد بدون هیچ کم و کاستى به مردم ابلاغ مى‏کرد تا حجت بر آنها تمام شود. آن حضرت نه از اداء آنچه بر او وحى شده خوددارى مى‏ورزید و نه گفته هایى از خود بر آن مى‏افزود. 1- «وما هُوَ عَلَى الغَیبِ بِضَنین؛(25) و او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته بخل ندارد.» آنچه را که آن حضرت از ناحیه خداوند به او وحى مى‏شد در اختیار مردم قرار مى‏داد چنین نبود که از ابلاغ آن خوددارى ورزد: 2- «ولَو تَقَوَّلَ عَلَینا بَعضَ الاَقاویل * لَاَخَذنا مِنهُ بِالیَمین * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتین؛(26) و اگر او سخنى به دروغ بر ما مى‏بست ما او را با قدرت مى‏گرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع مى‏کردیم.» 3- «وما یَنطِقُ عَنِ الهَوى‏ * اِن هُوَ اِلّا وحىٌ یوحى‏؛(27) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید، آنچه مى‏گوید چیزى نیست جز وحى‏اى که بر او نازل شده است.» این دسته آیات دلالت دارند که پیامبر(ص) آنچه را که به مردم ابلاغ مى‏کند وحى الهى است و خود در آن هیچ دخل وتصرّفى نمى‏کند، به خدا افترا نمى‏بندد، به پیشنهاد مخاطبان هم چیزى را از آن کم و یا زیاد نمى‏کند و یا از ابلاغ آنچه به او وحى شده بخل نمى‏ورزد ولى گروه اول بر این دلالت داشت که دریافت‏هاى قرآنى پیامبر(ص) منشأ الهى و رحمانى دارد نه شیطانى و نفسانى و این یعنى عصمت در تلقى وحى، همانطور که قبلى به معناى عصمت در مقام ابلاغ مى‏باشد. 3- عصمت در مقام عمل از گروهى از آیات استفاده مى‏شود که پیامبر(ص) در موضع گیریهایش مورد تأیید الهى است مواردى پیش مى‏آمد که دشمنان در صدد فریب دادن پیامبر(ص) و تأثیر در اراده‏اش بر مى‏آمدند ولى خدا با دخالتش نقشه‏هاى دشمنان را خنثى مى‏کرد و رسولش را از خطا مصون مى‏داشت. بطورى که اگر دخالت خدا نبود ممکن بود به مقتضاى طبع بشرى مقدارى از توطئه‏هاى دشمن متأثر شود: 1- «واِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذى اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِىَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَتَّخَذوکَ خَلیلا * ولَولا اَن ثَبَّتناکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شیئاً قَلیلا * اِذًا لاَذَقناکَ ضِعفَ الحَیوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصیرا؛(28) نزدیک بود آنها تو را (با وسوسه‏هاى خود) از آنچه بر تو وحى کرده‏ایم بفریبند تا غیر آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت تو را به دوستى خود برمى‏گزینند و ما اگر تو را ثابت قدم نمى‏ساختیم نزدیک بود اندکى به آنان تمایل کنى، اگر چنین مى‏کردى ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگى دنیا و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مى‏چشاندیم سپس در برابر ما یاورى براى خود نمى‏یافتى.» در شأن نزول آیه آمده است که: گروهى از طائفه ثقیف نزد حضرت آمدند پیشنهاد کردند که یک سال به آنها مهلت داده شود تا هدایایى که براى بت هایشان آورده مى‏شود وصول کنند بعد از آن اسلام خواهند آورد و بت‏ها را خواهند شکست. پیامبر(ص) قصد کرد که چنین مهلتى به آنها بدهد آیه نازل شد و او را از این کار منع نمود.(29) از آیه استفاده مى‏شود که اگر دخالت الهى نبود ممکن بود که پیامبر(ص) در بعضى از موضع‏گیرى هایش دچار لغزش گردد بدون آنکه خود، خواهان آن باشد زیرا شرایط و شواهد بر درستى موضع گیریش حکم مى‏کرد. مفسران، آیات 113 نساء، 76 اسراء، 52-54 انعام و 28 کهف از جمله دیگر آیات دال بر عصمت پیامبر در مقام عمل دانستند.(30) 7- خاتمیت یکى از مقامات معنوى پیامبر(ص) خاتمیّت است بدین معنا که بعد از آن حضرت، پیامبرى دیگر از سوى خداوند فرستاده نخواهد شد، او آخرین پیامبر است و طبیعتاً دینى که آورده آخرین دین خواهد بود و تا پایان عمر بشر بر روى زمین، دین آن حضرت(ص) تداوم خواهد داشت. آیه‏اى از قرآن صراحتاً بر این معنى دلالت مى‏کند: «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم ولکِن رَسولَ اللَّهِ وخاتَمَ النَّبیّینَ وکانَ اللَّهُ بِکُلِ‏ّ شَى‏ءٍ عَلیما؛(31) محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.» در این آیه شریفه خداوند، پیامبر(ص) را فرستاده خود و پایان بخش همه پیامبران معرفى مى‏کند. بعد از او پیامبرى نخواهد بود، او آخرین حلقه سلسله پیامبران است که از آدم(ع) آغاز شده در طول زمان تداوم یافته است. 8- هدایت الهى قرآن در آیاتى، پیامبر(ص) را بر راه مستقیم هدایت مى‏داند. اینگونه آیات از سویى به آن حضرت آرامش و اطمینان مى‏بخشد و از سوى دیگر به مؤمنان و غیر آنان این پیام را مى‏دهد که در حقانیت پیامبر(ص) و راهى که بر آن است و به سوى آن دعوت مى‏کند تردید نداشته باشند. این مسأله براى پیامبر(ص) مقام مهمى است زیرا کاملاً مورد تأیید خداوند قرار گرفته است. به عنوان نمونه: 1- «یس * والقُرءانِ الحَکیم * اِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلین * عَلى‏ صِراطٍ مُستَقیم؛(32) (اى سید رسولان) سوگند به قرآن حکیم که تو قطعاً از رسولان خدا هستى و بر راه راست قرار دارى.» خداوند با تأکید و قسم اعلام مى‏کند که تو پیامبرى و بر راه مستقیم هدایت قرار دارى. کاربرد تأکید درمحاورات، گاه براى از بین بردن شک و تردید است که در مخاطب وجود دارد و گاه براى از بین بردن شک از دیگران است و گاهى هم براى ازاله غم و اندوه از مخاطب است که نوعى تسلیت و دلدارى به حساب مى‏آید.» 2- «فَاستَمسِک بِالَّذى اوحِىَ اِلَیکَ اِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُستَقیم؛(33) پس آنچه را بر تو وحى شده (قرآن) محکم بگیر که تو بر راه مستقیم هستى.» این آیات و آیات دیگرى که در این مورد وارد شده،(34) بر یکى از ابعاد شخصیت پیامبر(ص) دلالت دارند و آن مقام هدایت یافتگى و هدایت گرى آن حضرت است. 9- پیمان بر اداى رسالت یکى از مقامات متعالى و معنوى پیامبر(ص) پیمان خدا از او (چون دیگر پیامبران(علیهم السلام)) بر اداى رسالت است. اگر چه همه پیامبران در این پیمان شریکند - که نشان دهنده مقام معنوى آنان نزد خداوند است - ولى به هر میزان که موضوع و محتواى پیمان مهم باشد، شخص طرف پیمان از اهمیت بیشترى برخوردار خواهد بود. از آن جا که دین اسلام کاملترو جاودانه خواهد بود، پیمان بر اداى آن از اهمیت ویژه‏اى برخوردار خواهد بود بنابراین پیامبر اسلام (ص) از اهمیت ویژه‏اى درمیان همه کسانى که خداوند با آنها پیمان بسته، برخوردار است: «واِذ اَخَذنا مِنَ النَّبیّینَ مِیثاقَهُم ومِنکَ ومِن نُوحٍ واِبرهیمَ وموسى‏ وعیسَى بنِ مَریَمَ واَخَذنا مِنهُم میثاقاً غَلیظا؛(35) و به خاطر آور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح، ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند).» آیه مى‏فرماید خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته اما این که موادّ مورد پیمان چه بوده اشاره ندارد. بعضى از مفسران گفته‏اند: خداوند از همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام(ص) پیمان گرفته که: 1- خدا را بپرستند. 2- به پرستش خدا دعوت کنند. 3- همدیگر را تصدیق و تأیید نمایند. 4- خیرخواه قومشان باشند. 5- پیمان شدید گرفته که بر سختى‏هاى رسالت و تبلیغ شریعت، بردبار و شکیبا باشند.(36) با توجه به آن‏چه در قرآن کریم از مقام معنوى پیامبر اعظم(ص) گذشت وظیفه ماست که با شناخت این مقام زمینه انس خود را با شخصیت و رهنمودهاى آن پیامبر بزرگ فراهم سازیم. پى‏نوشت‏ها: - 1) مصباح الشریعة، ص 7. 2) اسراء / 1. 3) بقره / 23. 4) انفال / 41. 5) نجم / 10. 6) جن / 19. 7) فرقان / 1؛ حدید / 9. 8) نساء 172. 9) کهف / 110. 10) فصلت / 6. 11) اسراء / 79. 12) التفسیر الکبیر، ج 21، ص 31؛ التبیان، ج 6، ص 512. 13) الضحى / 5. 14) التفسیر الکبیر، ج 31، ص 213؛ المیزان، ج 20، ص 444؛ المنیر، ج 30، ص 287. 15) نساء / 64. 16) مجمع البیان، ج 3، ص 68؛ التفسیر الکبیر، ج 10، ص 162؛ التبیان، ج 3، ص 244. 17) انفال / 32-33. 18) جامع البیان، ج 9، ص 233؛ المنار، ج 9، ص 657؛ اسباب النزول، ص 158؛ مجمع البیان، ج 4، ص 539. 19) اسراء / 1. 20) نجم / 13-18. 21) جامع البیان، طبرى، ج 15، ص 5-7؛ مجمع البیان، ج 6، ص 395. 22) کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر الدین طوسى، ص 274. 23) نمل / 6. 24) تکویر / 25. 25) تکویر / 24. 26) حاقة / 44-46. 27) نجم / 3-4. 28) اسراء / 73-75. 29) جامع البیان، ج 15، ص 130. 30) مجمع البیان، ج 3، 105-109؛ تبیان، ج 6، ص 508؛ جامع البیان، ج 7، ص 201؛ مجمع البیان ج 6، ص 465. 31) احزاب / 40. 32) یس / 1-4. 33) زخرف / 43. 34) مؤمنون / 73. 35) احزاب / 7. 36) مجمع البیان، ج 8، ص 339. پاسدار اسلام ـ ش 296 - مرداد 85

صفحه‌ها