كلام

با سلام. پسری هستم مسلمان و تا جایی که از دستم برمی آید در مسایل دینی کوتاهی نمی کنم. با توجه به اینکه سال ها در خارج از کشور زندگی می کنم متأسفانه در برخورد با افراد نمی توانم از دینم طرفداری کنم. برای مثال بر سر وجود خداوند متعال خیلی وقت است که با دوست دخترم جروبحث داریم و من متأسفانه نمی توانم مثالی ساده برای او بیاورم و یا بیان کنم که هرکس به نحوی موجودی را می پرستد. خواهش دارم از شما که در این زمینه مرا یاری فرمایید و با توجه به هوش بالای دوست دخترم مثال می بایست ساده و قوی باشد. ممنون می شوم اگر کمکم کنید.

پاسخ: اثبات خداوند نيازمند بيان براهين و ادله دقيق عقلي است، مخصوصا براي مخاطبي كه داريد و با مثال هاي ساده مشكل حل نمي شود ؛ اصولا در زمان كنوني كه مباحث انكار خدا به جديت و با تلاش همه جانبه گروه هاي ضد دين پي گيري مي شود و شواهد و قرائن گوناگوني براي آن در كتاب ها و فيلم هاي تهيه شده مطرح مي شود، نمي توان با بياني ساده و تمثيلي به مقابله با آن ها برخاست .
پيشنهاد مي شود با دقت و تامل برخي از براهين ساده اثبات خدا را با توجه به ابعاد گوناگون و جزييات دقيق اشكال و جواب هاي آن مورد مطالعه قرار دهيد. آن گاه در فضايي ايده آل ادعاي خود در خصوص ضرورت وجود خدا را با هر كه مي خواهيد -و البته رابطه با او مورد رضايت خدا و تاييد شريعت است!! - در ميان بگذاريد كه يقينا نتيجه مطلوب خود را خواهيد گرفت، چون مخالفان هرچند قانع نشوند اما دليلي متقن براي ردّ أدله دقيق عقلي اثبات خدا ندارند .
در ضمن اينكه هر كس موجودي را مي پرستد، به جنبه فطري و روحي انسان ها برمي گردد. هرچند با تبييني خاص مي تواند بيانگر لزوم خداوند در عالم باشد، اما مطلوب شما را كه اثبات خدايي با ويژگي هاي معيني است ،در پي خواهد داشت. به علاوه ممكن است در جواب گفته شود كم نيستند افرادي كه هيچ خدايي را نمي پرستند.
در پايان يك برهان ساده و معروف را ارائه كرده، در صورت نياز به تكميل و توضيح بيش تر منتظر نامه هاي بعدي تان خواهيم بود .
* برهان عِلّيت:
برهان عليت برهاني كاملا معقول و عام است كه با اندكي تامل در اجزاي آن مي توان دريافت كه امكان انكار و ترديد در آن وجود ندارد؛ اين برهان از يك اصل كاملا بديهي و ضروري تشكيل شده است كه مي گويد: «هر پديده اي نياز به پديدآورنده دارد». در متن اين قانون پديده بودن لحاظ شده، يعني چيزي که پديده است، البته برداشت اشتباهي از اين قانون صورت مي گيرد و به جاي هر پديده، هر موجود گذاشته مي شود، آن گاه گفته مي شود که هر موجودي نياز به علت دارد و اين کاملاً اشتباه است.
اين اصل مي گويد هر چيز که پديده است، يعني هر چيز که نبود و بود شد، هر چيز که حادث و ايجاد شده است و سابقه نبودن دارد و به عبارت فلسفي هر چيز که « ممکن الوجود» است -يعني الان هست اما بودنش ضرورتي ندارد و مي توانست نباشد- ، نياز به علت دارد. دليل آن هم كاملا واضح است، زيرا هر يك از ما به راحتي با مراجعه به عقل مان در مي يابيم كه هر پديده اي پديد آورنده اي مي خواهد ،زيرا نمي تواند خودش را به وجود آورد، چون قبل از به وجود آمدنش نبوده تا اين كار را بكند. بدون هيچ علتي هم معقول نيست كه از نيستي به هستي تبديل شود. پس حتما علتي غير ازخودش براي به وجود آمدن داشته است.
بر اين اساس هرچه در جهان هستي يافت مي شود كه داراي عمر معيني بوده، در زمان خاصي پديد آمده يقينا پديدآورنده اي داشته است. پديد آورنده در نهايت بايد به موجودي ختم شود كه خود پديده نباشد. اگر همه موجودات عالم از قسم پديده باشند و هر يك ديگري را به وجود آورده باشد، اوليه پديده بي علت خواهد ماند زيرا همه پديده هاي ديگر معلول او محسوب مي شوند و بعد از او به وجود آمده اند، ولي خود او داراي علتي نيست كه اين امر محال است .
همه جهان هستي كه ما مي شناسيم و مرزهاي بيكران كائنات داراي عمر معيني بوده و در زمان خاصي و بر اساس داستان معيني (بيگ بنگ يا نظريه رسيمان يا هر فرضيه ديگري) به وجود آمده است؛ در واقع اختلافي كه در نظر دانشمندان در خصوص عمر كائنات وجود دارد ،به مقدار اين امر برمي گردد، نه به اصل ايجاد و حدوث آن، در نتيجه يقينا آنچه به عنوان موجودات عالم مي شناسيم، همه در زمره پديده ها هستند و نيازمند به علت. علت ها هم در نهايت بايد به علتي برگردند كه خود معلول علت ديگري نيست؛ اين موجود همان چيزي است كه ما نام او را « خدا » مي گذاريم.
البته اگر موضوع قانون را «موجود » بگذاريم، اصلا عقل ما اين قانون را منطقي نمي داند. لااقل نمي تواند کليت آن را تاييد كند، يعني مي پرسد از كجا معلوم كه همه موجودات علتي داشته باشند؟ موجود بودن که نياز به دليل ندارد، چه بسا موجودي همواره بوده و خواهد بود و نياز به علت در باره او بي معناست؛ بلکه بايد گفت يك موجود چون قبلاً نبوده و بعدا وجود يافته ، نياز به دليل دارد، نه چون الان وجود دارد.
بر اين اساس اشكالي كه برخي مطرح مي كنند و مي گويند اگر هرچيزي علتي مي خواهد ،پس علت خدا چيست، هم از اساس بي معنا خواهد بود، زيرا ذات خدا چيزي نيست که قبلاً نبود و بعد به وجود آمد تا به دنبال علت او باشيم. او ازلي است. بله اگر در زماني نبود و بعد به وجود آمد، بايد سراغ علتش برويم، و اين فرض با خدا بودن، واجب الوجود بودن و ازلي بودن سازگار نيست.
البته ممكن است گفته شود چطور ممكن است يك موجود وجودش ذاتي باشد و اين وجود را از چيز ديگر نگرفته باشد، يعني علت نداشته باشد؛ در پاسخ مي توان گفت: اين امر هرچند براي ما كه همواره با موجودات ممكن و پديده سروكار داريم، نامأنوس است اما از نظر عقل وجود چنين موجودي محال نيست، بلكه با دقت و تامل مي توان دريافت كه لازم و ضروري است.
اين امر در امور متداول و عادي زندگي ما هم نمونه هايي دارد، مثلا مي توان گفت: روشنايي هر چيزي كه روشن شده، به وسيله نور است، ولي نمي توان گفت: پس روشني خود نور از چيست؟ چون نور خودش ذاتاً روشن و نور است، معني ندارد دنبال علت ديگر براي آن بر آييم. چيزي که نور نبود و نور شد، بايد دنبال علت نورش بود، نه چيزي که ذاتش فقط همان نور است.

وقتی خدا به همه چیز اگاه است چرا زن باید موقع نماز خود را بپوشاند؟

پاسخ: در مورد حجاب زنان در نماز، به دليل و روايت خاصي در بيان حكمت آن برخورد نكرده ايم، در حالي كه اصل وجوب پوشش زنان در آنها بيان شده است. در عين حال كه مي دانيم و اطمينان داريم احكام دين اسلام بر اساس مصالح واقعي است كه خداوند عالَم به تمام اسرار آن ها آگاهي داشته و بر بندگان مقرر و معين كرده تا به مصالح واقعي احكام دست يافته و به سعادت و كمال برسند.
همچنين به عنوان يك حكمت عام در احكام دين اسلام مي دانيم كه مقررات الهي سنجشي براي ميزان تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است كه چقدر اهميت و ارزش به رضاي الهي مي نهد. اگر خواستة دل بر خلاف رضاي الهي باشد، چگونه عمل خواهد كرد و ميزان تعبد و تسليم او در مقابل آفريدگار جهان و عالِم به تمام اسرار هستي چگونه خواهد بود.
با اين توضيحات در مورد حجاب در نماز مي گوييم:
حكمت پوشش بدن و رعايت حجاب اسلامى بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن خود از خدا نيست؛ زيرا چيزى از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همه حالات آگاه است، بلكه يكى از حكمت¬هاى اين حكم رعايت ادب است، يعنى بدون ستر و پوشش لازم، هنگام نماز خواندن، نوعي بى احترامى به حساب ميآيد. اين مسئله در تمام اديان در هنگام عبادت وجود داشته و براي زنان اين اهميت ويژه بوده است.
در دين اسلام براي نماز و ايستادن در مقابل پروردگار و راز و نياز با او، آداب و احكامي قرار داده شده تا انسان آمادگي لازم براي حضور در مقابل پروردگار را پيدا كند. از جمله طهارت قبل از نماز و وضو و رو به قبله ايستادن و... كه برخي از آن موارد آداب مستحب است، مانند لباس پاكيزه پوشيدن، استفاده از عطر و به طور كامل پوشيده بودن.
مورد اخير در مورد زنان واجب است كه مي تواند به دلائل مختلف باشد، از جمله اين كه به زنان مي¬فهماند حجاب و پوشاندن بدن در مقابل ديگران آن قدر اهميت دارد كه خداوند آن را حتي در نماز و راز و نياز با خود نيز خواسته است..هم چنين حجاب در نماز نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب و تاكيد بر آن در درون جامعه و اجتماع است. در حقيقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب مي دهد، تا الگوي رفتاري و كرداري زن مسلمان را معرفي كند. در عين حال پوشش كامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرين و تلقين عملي بسيار خوب و مناسبي بر پوشش و حجاب اسلامي زن مسلمان است.
بنابر اين مي تواند حجاب ازجمله عواملي باشد كه در پاسداشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري او نقش مهمي ايفا كند. اگر بپذيريم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونيت آنها است و به عفّت و پاكدامني سفارش مي كند، متوجه مي شويم پوشش كامل همسو با اين ايده است.
از طرف ديگر نماز خواندن در منظر مردم و در اماكن عمومي و مساجد و مجامع، حجاب كامل مي طلبد، به ويژه براي زنان تا از نگاه ديگران مصون بمانند، مخصوصاً كه در نماز ركوع و سجده و نشست و برخاست است، در اين صورت حجاب كامل موجب مصون ماندن زنان از نگاه ديگران و باعث حفظ آرامش روحي نمازگزار، نيز پاسداري از عفّت عمومي مي شود و چون تفاوتي بين نوع پوشش نماز گزار در موارد و شرايط متفاوت نيست، در مواردي نيز كه زن در خانه خود ودر جاي خلوت است، اين حكم در آن جا نيز تعميم داده شده و استثنا نشده است، در عين حال كه اين احتمال وجود دارد كه در هر لحظه نامحرمي داخل خانه و حتي در جاي خلوت شده و زن را در حالي كه حجاب ندارد، ببيند. در هر حال اين مسئله در احساس آرامش زن و احساس حضور در مقابل پروردگار تاثير بسيار دارد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا حیوانات روح دارند؟

آیا حیوانات روح دارند؟

پاسخ: فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتي، حيواني و انساني تقسيم كرده و گفته اند: از ويژگي هاي نفس نباتي، تغذيه و رشد و توليد مثل است. هر گياهي در ابتدا از گياه ديگري به وجود مي آيد (تولّد) و سپس رشد و نمو مي كند و سرانجام منشأ توليد گياهان هم نوع خود مي گردد. ويژگي نفس حيواني ادراك جزئيات و حركت ارادي است. ويژگي نفس انساني نيز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است. قوّه عاقله مُدْرِك كليات و قوة عامله عضلات را بر اساس رأي صادر شده از عقل عملي، به حركت در مي آورد. انواع نفوس نباتي و حيواني و انساني از حيث درجات كمال وجودي در يك مرتبه قرار ندارند، مثلاً بين خزه و درخت نخل از حيث مرتبه وجودي، تفاوت فراواني هست، از همين رو درخت نخل منشأ آثار وجودي بيشتر و متنوع تري مي گردد. در حيوانات بين كرمي كه تنها قوه لامسه دارد، با حيواناتي كه داراي تمام قواي حيواني در حدّ كامل تر مي باشند، اختلاف شديدي وجود دارد. بنابراين حيوانات نيز داراي نفس و روح هستند. روح و نفس حيواني داراي قوايي هستند كه به دو دسته كلّي تقسيم مي شود: قواي محركه يا تحريكي، قواي مدركه يا ادراكي. قواي تحريكي و ادراكي نيز داراي تقسيمات فرعي ديگري هستند. گروهي از حكما بر اين باورند كه نفس حيواني جز مجموع اين قوا نيست، ولي جمعي ديگر معتقدند كه حقيقت نفس حيواني، قوّه وهْميه است و ساير قوا در خدمت آن مي باشند.(1) مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد كه حيوانات همانند انسان داراي افكار و انديشه هاي فردي و اجتماعي وعاطفه و احساسات هستند. دشمني و دوستي را مي فهمند. ملاك تكليف و مسئوليت يعني قوّهء انتخاب , و قدرت اختيار در حيوانات امري قطعي است، اگر چه از ميزان و حدود آن اطلاع دقيقي نداريم . آن مفسر كبير در تفسيرالميزان مي فرمايد: "مطالعه و دقت در مراحل زندگي حيوانات اين حقيقت را روشن مي كند كه آن ها هم مانند انسان ها داراي افكار و انديشه هاي فردي و اجتماعي هستند .در راستاي تأمين نيازمندهاي خود با آگاهي لازم اقدام مي نمايند . همين آگاهي است كه آن ها را به جلب منفعت و دفع ضرر راهنمايي مي سازد. دانشمنداني كه درباره زندگي حيوانات تحقيق كرده اند, آثار بسيار شگفتي از زندگي اجتماعي در آن ها كشف كرده اند. كارهاي حيوانات بر همين تفكرات استوار است .آن ها را به بعضي از امور بر مي انگيزاند و از يك سلسله كارها باز مي دارد. گويي اعمال نيك و بد را مي فهمند. مي بينيم كه حيوانات عاطفه دارند و دشمني و دوستي را مي فهمند . اين موضوع در اعتقاد به حسن و قبح مؤثر است. بذل عواطف در حيات أخروي انسان نيز اثر دارد و ملاك حساب و كتاب به شمار مي رود . اين گونه امور حشر حيوان را روشن و منطقي مي سازد. ظلم وعدالت و زشتي و خوبي در حيوان، برخاسته از فطرت طبيعي و آيين تكوين الهي است. بنابراين اگر عميقاً مطالعه شود، انسان مي فهمد حيوانات نيز به گونة ضعيف از نعمت اختيار بهره مند مي باشند .در بسياري از حيوانات علائم ترديد را مشاهد مي كنيم".(2) نتيجة بحث؛ حيوانات همانند انسان داراي روح هستند كه از ويژگي هاي آن، قوة درك و شعور، قدرت انتخاب و اختيار و احساسات و عواطف است.بنابراين هنگام مرگ روح آنها نيز مانند انسان از بدن جدا خواهد شد (تعبير بهتر و صحيح تر آن قطع تعلق روح از بدن مي باشد).

پي نوشت ها:

1. شرح اسفار اربعه، استاد مصباح، ج 8، ص 257.

2. محمد باقر شريعتي، معاد در نگاه عقل و دين، ص 375ـ 374 .

سلام، ابتدا لازم می دانم از جواب های عالی، سریع و صریح شما بی نهایت تشکر کنم. سؤالم این بود که آیا مقام معظم رهبری بر خلاف نصّ قانون اساسی پیشین که مرجعیت را شرط رهبری می دانست انتخاب نشده اند؟ و این انتخاب غیرقانونی نبوده؟ چون ظاهرا شرط اجتهاد به جای مرجعیت بعد از انتخاب ایشان به رهبری صورت گرفته است. متشکرم

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
قبل از آن که مقام معظم رهبري به رهبري انتخاب شود، در زمان حضرت امام و توسط شوراي بازنگري قانون اساسي كه توسط امام تعيين شده بود، شرط مرجعيت از قانون اساسي حذف شده بود وآيت الله خامنه اي طبق قانون اساسي باز نگري شده که از آن شرط مرجعيت براي رهبري حذف شده بود، انتخاب گرديد.
مرحوم امام خميني در زمان حيات خود و دقيقاً درتاريخ 1368/3/4 فرمان بررسي مجدّد قانون اساسي را صادر فرمودند و عدّه اي از نخبگان را تعيين نمودند تا مواردي را كه نياز به اصلاح دارد، اصلاح نموده و به رؤيت ايشان برسد. كميتة مذكور دراسرع وقت اصلاحات مورد نظر را انجام داد و به تأييد امام راحل رسيد، از جمله تغييرات مهم در قانون اساسي كه پيش از رحلت امام مورد تأييد ايشان قرار گرفت و مبناي عمل مجلس خبرگان رهبري واقع شد، برداشتن شرط مرجعيت از رهبري بود.
در قانون اساسي مصوب 1358 يكي از شروط رهبري را مرجعيت قرار داده بودند. اين شرط در كميتة بررسي قانون اساسي تعيين شده از سوي امام راحل به شرط كفايت اجتهاد تغيير كرد. نظر امام اين بود كه براي ادارة نظام و رهبري جامعه، شرط اجتهاد كافي است. همان گونه كه به آگاهي رسيد، كليه اصلاحات به عمل آمده مورد تأييد امام راحل قرار گرفت و به تأييد ملت نيز رسيد. پس از رحلت امام خميني در جلسة خبرگان 1368/3/14 شمسی مصادف با 29 شوال 1409 قمری، مقام معظم رهبري با اكثريت قاطع اعضاي مجلس به عنوان رهبر نظام جمهوري اسلامي ايران برگزيده شدند.
مراتب اجتهاد مقام معظم رهبري قبلاً مورد تأييد بسياري از مراجع تقليد قرار گرفته بود . بعد از ارتحال آيت الله اراکي، مقام معظم رهبري به عنوان يکي از مراجع تقليد از سوي جامعة مدرسين حوزة علميه قم مورد تأييد قرار گرفت و طي اطلاعية مهمي كه جامعه محترم مدرسين منتشر کرد، مرجعيت 7 نفر ازعلما و مجتهدين اعلام گرديد که نام ايشان ميان آنان بود. بر اين اساس مقام رهبري بر اساس قانون اساسي جمهوري اسلامي انتخاب شده و بر خلاف قانون نبوده است.

تفاوت نظر حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله مصباح یزدی (حفظهما الله) در مورد نظریه ولایت فقیه چیست؟

پاسخ:
پرسشگر ارجمند و گرامي..
نظر اين دو شخصيت علمي و حوزوي، در باره ولايت فقيه و محدودة آن، داراي ديدگاه مشابهي مي‌باشد، هر دوي آنان ملاک و منشأ ولايت فقيه و مشروعيت آن را نصب عام، از سوي امام معصوم مي‌دانند.(1)
برخي جزئيات هست که اختلاف نظر دارند، از جمله آيت الله جوادي آملي معتقد است که چون ولي فقيه معصوم نيست، گاهي فاقد شخصيت حقوقي است و آن زماني است که در استنباط احکام بدون تقصير، به واقع نرسيده باشد که در اين حال، معذور است، ولي براي جمهور، حجت ظاهري محفوظ است، ليکن در واقع، فاقد شخصيت حقوقي بوده و در چنين فرضي، کسي که به خطاي او قطع پيدا کند، مي‌تواند شخصاً و بدون ايجاد هرج و مرج، عمل کند، و اگر کسي بدون حجت مخالفت کند، فقط تجري کرده، نه عصيان.(2)
در جاي ديگر درباره اختيارات ولي فقيه و امام معصوم مي‌فرمايد: هر اختياري که آن بزرگان (معصومان) به سبب عصمت خود داشته‌اند ـ به گونه‌اي که عصمت، شرط مناصب باشد ـ ولي فقيه آن اختيار را نخواهد داشت. از اين رو عصمت نداشتن فقيه، سبب سلب اختيارات معصومانه از او مي‌شود، علاوه بر آنکه در ولايت و حکومت معصوم گرچه حق استيضاح براي آحاد امت محفوظ است ولي پس از بيان مطلب و روشن شدن حکم شرعي از نظر معصوم(ع) احدي حق اعتراض ندارد، گرچه برخي وقايع تاريخي، نشانگر انتقاد نسبت به عملکرد معصوم(ع) است... ولي در حکومت و ولايت غير معصوم، مجلس خبرگان براي نظارت بر فقيه و عملکرد او وجود دارد و حق سؤال دارند. بايد مراقب امور رهبري باشند و به طور کامل، نظارت داشته باشند.(3)

آيت الله مصباح در باره اينکه چون ولي فقيه معصوم نيست، احتمال خطا و اشتباه در او، آيا مانع اطاعت از وي مي‌گردد، مي‌فرمايد: به نظر مي‌آيد چنين ملازمه‌اي وجود ندارد، يعني چنان نيست که اگر کسي معصوم نبود، اطاعت او لازم نباشد، اگر به سيره عملي شيعيان توجه کنيم، مي‌يابيم آنان بي‌چون و چرا از مراجع تقليد مي‌کرده‌اند و به فتواي آنان عمل مي‌کردند، در حالي که در مواردي اشتباه مي‌کردند... ولي هيچ کس اندک ترديدي در وجوب تقليد از مراجع ندارد.(4)
اين گونه ديدگاه‌ها و تفاوت‌ها بسيار جزئي است .در مسائل مهم مربوط به ولايت فقيه، اين دو شخصيت، با يکديگر اختلاف نظر ندارند.
براي آگاهي بيشتر به نوشته‌هاي اين دو شخصيت از جمله ولايت فقيه و پرسش ها و پاسخ ها، مراجعه نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. پرسش ها و پاسخ ها، استاد مصباح، ص 54؛ ولايت فقيه، آيت الله جوادي آملي، ص 389 ـ 406.
2. ولايت فقيه، ص 486.
3. همان، ص 472.
4. پرسش ها و پاسخ ها، فصل اول ص 14.

چرا دیه زن تا یک سوم برابر مرد و از آن به بعد نصف است؟ آیا فلسفه آن معلوم است؟ ممنونم

شرح: چرا ديه زن تا يک سوم برابر مرد و از آن به بعد نصف است؟
پاسخ:
در مورد نصف بودن ديه، حکمت اصلي که در روايات بيان شود و غالب أدلّه بر محور آن قرار دارد، مسئوليت اقتصادي مردان در خانواده است که بايد، مهر، نفقه و... را بپردازند. فقدان مرد در خانواده ضربه مالي و اقتصادي را بر ديگر افراد خانواده تحميل مي کند. ضرر آن متوجه زن و فرزندان مي شود. در احکام شرع براي جبران اين موضوع اضافه ديه در مردان را مدّ نظر قرار داده است. فقدان مرد علاوه بر آسيب روحى و عاطفى كه بر خانواده وارد مى‏ كند، مشكل اقتصادى نيز به همراه دارد. پس شايسته و به جاست كه هر دو بعد، مورد توجه قرار گيرد. از اين رو مى‏ توان تصور كرد كه شاخص اصلى و كلى ديه، ديه زن است و مازاد بر آن به منظور جبران نارسايى و كمبود منبع درآمد مالى و اقتصادى است كه به وجود آمده، نه اين كه اصل، ديه مردان باشد و كمتر بودن ديه زن، نشانه نقص وجودى او باشد، يعني در اين مورد اضافه ديه، به خانواده مرد برمي گردد، نه به خودش.
در مساوي بودن ديه تا قبل از يک سوم، دليل خاصي در روايات بيان نشده است، اما شايد با توجه به معيار فوق، بتوان گفت چون تا قبل از يک سوم، آسيب اقتصادي چنداني در تأمين معيشت وارد نمي شود؛ بنابراين نيازي به نصف شدن تا قبل از يک سوم نيست. يا نيازي به دو برابر شدن ديه مرد، اما در بيش از اين مقدار آسيب در تأمين اقتصاد خانواده وارد مي شود.
از اين حکم حدّاقل اين مسئله را مي توان استنباط کرد، که مبناي دو برابر بودن ديه مرد، يا نصف بودن ديه زن، به معناي نصف بودن ارزش زن به مرد نيست که برخي از سايت هاي اسلام ستيز تبليغ مي کنند، چون در آن صورت مي توان گفت که پس چرا در کمتر از يک سوم مساوي هستند؟
اين حکم نشان مي دهد که ارزش گزاري براي زن و مرد نيست و موضوع حکم صرفاً جنسيت يا اعضاي مربوط به جنس خاص نيست.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها