كلام

سلام.. من مطالبی درباره ی تقسیم بندی حقوق و وظایف مردان و زنان بر اساس توانایی های جسمی آنها خواندم و قبولشان هم دارم... مگر در قرآن نیامده که برتری به تقوا است؟؟ با وجود این چرا هنگام نماز خواندن مرد باید جلوی زن بایستد؟؟؟؟ زیرا امکان دارد زن با تقواتر از مرد باشد.... ویک سؤال دیگر.. آیا دلیل به سن تکلیف رسیدن دختران در 9 سالگی مدت زمانی است که زن به دلیل عذر شرعی نمی تواند نماز بخواند ولی مرد می تواند نماز بخواند تا با این وسیله (زودتر به سن تکلیف رسیدن) جبران شوداست یا خیر؟؟؟ و اگر دلیل این است خوب آیا قوای جسمانی یک دختر 9 ساله با یک پسر 15 ساله برابری می کند برای روزه گرفتن؟؟ زیرا بسیاری از دختران را دیده ام که به این دلیل روزه نمی گیرند. آیا عقل یک پسر 15 ساله با یک دختر 9 ساله از نظر اسلام برابر است؟؟ زیرا می دانیم که هر دو باید پس به تکلیف رسیدن نماز بخوانند و به دستورات دینی پایبند باشند. و مسلّماً یک انسان عاقل در انجام دادن تکالیف و وظایف خود دقیق تر و کوشاتر است. و در سوره ی زخرف آمده است که نبوت یک نعمت است. اگر نعمت است پس چرا زنان از این نعمت بهره مند نبودند؟؟ و من سوالات زیادی در این باره دارم آیا پرسیدن این سوالات گناه است؟؟؟؟ یا علی...

سؤال 1- من مطالبی درباره ی تقسیم بندی حقوق و وظایف مردان و زنان بر اساس توانایی های جسمی آنها خواندم و قبولشان هم دارم... مگر در قرآن نیامده که برتری به تقوا است؟؟با وجود این چرا هنگام نماز خواندن مرد باید جلوی زن بایستد؟؟؟؟ زیرا امکان دارد زن با تقواتر از مرد باشد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
يكى از مسلّمات اسلامى اين است كه احكام شرعى تابع و برگرفته از مصالح و مفاسد واقعى است، يعنى هر امر شرعى به علت مصلحت ضرورى است و هر نهى شرعى ناشى از مفسده‏اى است كه بايد ترك شود. خدا براى اين كه بشر را به يك سلسله مصالح واقعى كه سعادت او در آن است برساند، امورى را واجب يا مستحب كرده است . براى اين كه بشر از مفاسد دور بماند، او را از پاره‏اى كارها منع نموده است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امرى بود و نه نهيى.
مصالح و مفاسد و به تعبير ديگر حكمت‏ها به گونه‏اى است كه اگر عقل انسان به آن‏ها آگاه گردد، عقل نيز همان حكم را مى‏كند كه شرع بيان كرده است.
جلو بودن مرد از زن در هنگام نماز برتري حساب نمي شود تا آن را با تقواي زن و مرد ارتباط بدهيم. بلکه جلو بودن مرد از زن در هنگام نماز اصلا ربطي به تقوا ي بيش تر و کمتر ندارد. ممکن است يک زن در مقام تقوي به مراتب از مرد بالاتر باشد، ولي در عين حال حکم مسأله از نظر مراجع همين است.
ممکن است فلسفه اصلي آن باشد که جاذبه جنس مخالف روي فکر و روح ديگري اثر گذار باشد . اگر زن با فاصله کم جلو تر از مرد يا محاذي و مساوي باشد و پرده و مانع در بين نباشد، جاذبه جنس مخالف روح و فکر مرد ها را در هنگام نماز گرفتار مي کند، حالت خضوع وخشوع را از بين مي برد. نيز ممکن است حکمت هاي ديگري درکار باشد. در هرصورت اين مسأله براساس تقوي حساب نشده است، بلکه مصلحت هاي ديگري در کار مي باشد.(1)

پي نوشت:
1.آيت الله سيستاني، توضيح المسائل مسأله 874 و8751.
--------------------------------

پرسش 2- دليل به سن تکليف رسيدن دختران در 9 سالگي مدت زماني است که زن به دليل عذر شرعي نمي تواند نماز بخواند ،ولي مرد مي تواند نماز بخواند تا با اين وسيله (زودتر به سن تکليف رسيدن)جبران شود است ؟ اگر دليل اين است، آيا قواي جسماني يک دختر 9 ساله با يک پسر 15 ساله برابري مي کند، براي روزه گرفتن ،زيرا بسياري از دختران را ديده ام که به اين دليل روزه نمي گيرند؟

پاسخ:
دليل اين مسأله که دختران در 9 سالگي به سن بلوغ مي رسند، رشد عقلي و فکري دختران است که زود تر از پسران به رشد فکري مي رسند . اين يک امتياز براي دختران حساب مي شود که زود تر از پسران به رشد عقلي مي رسند و شايستگي انجام تکليف را پيدا مي کنند، اين که آيا زودرس بودن بلوغ دختران، وسيله جبران دوران عادت ماهيانه خانم ها هم است،ممکن است زود رس بودن بلوغ دختران اين مسأله را هم جبران کند، لکن زودرس بودن بلوغ جنسي در دختران مربوط به خلقت و آفرينش آنان است. بلوغ جنسي دختران از نظر تکويني در سني کم تر از سن پسران محقق مي شود.
انديشه و عقل دختران نيز زودتر از پسران شکفته مي‏شود .دليلش آن است که دختران قبل از پسران زبان مي‏ گشايند. زودتر از آنان آغاز به سخن مي‏کنند. با توجه به رابطه غير قابل انکاري که بين انديشه و سخن گفتن وجود دارد، اين نتيجه به دست مي‏ آيد که دستگاه فکري دختران زودتر از پسران به کار مي‏ افتد.(1)
اما نسبت به ضعف جسماني دختران در انجام تکاليف شرعي:
دختري که به سن بلوغ رسيده باشد، در صورت امکان واجب است روزه را بگيرد و تکاليف شرعي را انجام دهد،ولي اگر در اثر ضعف جسمي توان روزه گرفتن را نداشته باشد، در صورتي که روزه گرفتن براي او حرجي باشد، يعني روزه گرفتن براو به طوري سخت باشد که عادتا قابل تحمل نباشد و يا خوف ضرر داشته باشد،در اين صورت روزه گرفتن براي او واجب نيست، و هر زمان قدرت بر روزه گرفتن پيدا نمود، قضاي آن را بگيرد(2)
1- آيت الله بهجت: بايد قضاي روزه ها را بعدا بگيرد ولي کفاره ندارد
پي نوشت ها:
1. محمد تقي فلسفي، بزرگسال و جوان، ج 2، ص 135.
2. سؤال تلفني (7741415-0251) از دفتر آيت الله سيستاني
-----------------------------

پرسش 3- آيا عقل يک پسر 15ساله با يک دختر 9 ساله از نظر اسلام برابر است؟؟زيرا مي دانيم که هر دو بايد پس به تکليف رسيدن نماز بخوانند و به دستورات ديني پايبند باشند..و مسلما يک انسان عاقل در انجام دادن تکاليف و وظايف خود دقيق تر و کوشاتر است..

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
همان طور که در پاسخ سؤال ديگري شما بيان شد، دستگاه فکري دختران زودتر از پسران به کار مي ‏افتد و معمولا دختران در 9 سالگي همان بلوغ فکري را پيدا مي کنند که پسران در 15 سالگي به دست مي آورند.
-----------------------------

پرسش 4- در سوره زخرف آمده است که نبوت يک نعمت است..اگر نعمت است پس چرا زنان از اين نعمت بهره مند نبودند؟

پاسخ:
در اين که نبوت، نعمت و رحمتي است که نصيب بندگان برگزيده مي شود، شکي نيست. کسي که به مراتب بالاي عبوديت و بندگي برسد، از جانب خدا برگزيده مي شود. نعمت وحي نصيب او مي گردد و به علم الهي آموخته مي شود و باب الهامات غيبي بر وي گشوده مي گردد و...
اما اين نعمت و خبر شدن از غيب و خبر دادن از غيب و...، فرع بر عبوديت و بندگي است . اول بايد فرد عبد الله و ولي الله شود تا بعد برگزيده گشته و قلبش به نور خدا نوراني شده و از علم لدني مملو گردد . تا اين جا به هيچ وجه مختص مردان نيست.
اين مريم سلام الله عليها است که به بيان قرآن به مراتب بالاي بندگي مي رسد. خدا او را مانند آدم و ابراهيم و نوح و...، بر مي گزيند. ملائکه خدا بر او نازل مي شوند و از غيب او را خبر مي دهند که تو را برگزيديم و به تو فرزندي خواهيم داد که بر بني اسرائيل رسول خواهد بود:
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ ... إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ (1)
اى مريم، از پروردگارت اطاعت كن و سجده كن و با نمازگزاران نماز بخوان. اين ها از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‏ كنيم. و گر نه آن گاه كه قرعه زدند تا چه كسى از ميان شان عهده‏دار نگهدارى مريم شود، آن گاه كه كارشان به نزاع كشيد، تو در نزدشان نبودى. فرشتگان گفتند: اى مريم، خدا تو را به كلمه خود بشارت مى ‏دهد. نام او مسيح، عيسى پسر مريم است، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است. با مردم هم چنان كه در بزرگى، در گهواره سخن مى‏گويد، و از شايستگان است.
ساره همسر ايراهيم خليل است که ملائکه را مي بيند و از آنان مي شنود که فرزند دار خواهد شد و...:
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ قالَتْ يا وَيْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي‏ شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عَجيبٌ قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيد؛(2)
به تحقيق رسولان ما براى ابراهيم مژده آوردند. گفتند: سلام. گفت: سلام. و لحظه‏اى بعد گوساله‏اى بريان حاضر آورد. و چون ديد كه بدان دست نمى‏يازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آن ها بيمناك شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده‏ايم. زنش كه ايستاده بود، خنديد. او را به اسحاق بشارت داديم و پس از اسحاق به يعقوب.
زن گفت: واى بر من، آيا در اين پيرزالى مى‏زايم و اين شوهر من نيز پير است؟ اين چيز عجيبى است. گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مى‏كنى؟ رحمت و بركات خدا بر شما اهل اين خانه ارزانى باد. او ستودنى و بزرگوار است.
به گواهي روايات فراوان، بعد از وفات رسول خدا جبرئيل بر حضرت زهرا فرود مي آمد . حوادث آينده را به اطلاع ايشان مي رساند . ايشان فرموده هاي جبرئيل را املا مي کرد. حضرت علي مي نوشت که مجموعه آن "مصحف فاطمه" (ع) شد.
اما نبوت تشريعي و رسالت ، تکليف و شاني اجرايي است که خداوند حکيم فقط مردان را براي اداي رسالت برگزيده ،زيرا اين شان هم اختلاط و مواجهه با مردم را نياز دارد که خداوند آن را براي زنان جز در موارد لازم نپسنديده ، رسول بايد داراي شرايطي باشد که کلام و امرش را نافذ گرداند. بشر معمولا نخوت دارد به خصوص مردان و بزرگان بشر که بيش تر مردان بوده اند ،پذيرش نبوت و هدايت و رهبري و پيشوايي يک زن را براي خود کسر شان مي دانند . اگر پيامبران از جنس زن بودند ، در ماموريت کم تر قرين موفقيت مي شدند. بدين جهت و به جهاتي ديگر که نمي دانيم و شايد اصل آن جهات باشد، خداوند مصلحت ديده اين شان را به مردان واگذارد . ما را که به مصالح آگاه نيستيم، سزاوار نيست مشرکان قريش را همرنگ شده و در تقسيم رحمت و نعمت، به خدا رهنمود دهيم:
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ؛ (3)
گفتند: چرا اين قرآن بر مردى از بزرگمردان آن دو قريه نازل نشده است؟ آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى‏كنند
در حالي که خدا خود داناتر است که رسالتش را به دوش چه کسي بگذارد:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏(4)
خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.

پي نوشت ها:
1. آل عمران(3)آيه43-46.
2.هود(11)آيه70-73.
3. زخرف(43)آيه31-32.
4. انعام(6)آيه124.

ازدواج امام زمان

 

امام صادق عليه السلام : همه چيز پاك است تا اينكه بدانى نجس است. وسائل الشيعه، ج 3، ص 467.

 

پرسش 1:
امام زمان ازدواج کرده اند؟ آيا فرزندي دارند؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛پاسخ را با ذكر چند نكته بيان مى داريم:
اوّل: چون امام زمان(عج) از ديده‏ها پنهان است و در پشت پرده غيبت قرار دارد، نمى‏توان از راه حس و مشاهده و به صورت عادى به پاسخ سؤال نايل شد؛ نيز چون سؤال از مباحث عقلى و انتزاعى نيست، از راه برهان عقلى نيز نمى‏توان پاسخ را دريافت نمود. تنها راه پاسخ گويى، روايات پيشوايان معصوم(ع) است كه چون آنان از علم برترى بهره‏مند مى باشند، مي‌توانند از آينده خبر دهند كه از آن جمله حوادث و مسائل مربوط به مهدى منتظر(ع) است.
دوم: حال كه پاسخ را مى بايست از اخبار پيشوايان معصوم(ع) جستجو نمود، به سراغ روايات مى رويم. در روايات صحيح و معتبر، پاسخ روشنى به پرسش وجود ندارد؛ بلكه در برخى روايات با ايهام و اشاره در اين زمينه سخن به ميان آمده است، از جمله:
1- مفضل بن عمر گويد: از امام باقر(ع) شنيدم كه در مورد امام مهدى(عج) فرمود: «صاحب الزمان را دوغيبت است. يكى از آن دو به اندازه‏اى طولانى شود كه برخى گويند: حضرت از دنيا رفته و برخى گويند كشته شده است اما كسى جز آنانى كه امور حضرت را پى‏گيرى مى كنند، از مكان و فرزندان وى آگاه نيستند».(1)
2- از امام صادق(ع) آمده است:«گويا مى بينم حضرت مهدى(عج) با اهل و عيالش در مسجد سهله است».(2)
3- از امام هشتم(ع) در دعايى نقل شده است: «اللّهم اعطه فى نفسه و أهله و ولده و ذريته و جميع رعيته ما تقرّ به عينه و تسرّ به نفسه؛(3) خدايا، مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(عج) را در او و خانواده و فرزندان و ذريه و تمام پيروانش فراهم فرما!».
4- نيز از آن حضرت در مورد امام زمان(عج) اين دعا نقل شده است: «اللهم صل على ولاة عهده و الائمة من ولده؛(4) خدايا، بر واليان و فرزندان وى كه امامند، درود فرست!».
ظاهر اين اين روايات دلالت بر زن و فرزند داشتن است.
اين روايات به فرض پذيرش و درستى سند و صحت انتساب آن به امام معصوم، از نظر دلالت به روشنى گويا نيست كه فرزند داشتن حضرت مهدي (ع) در دوره غيبت باشد.
در برخى احاديث مشكل سندى و در برخى ديگر مشكل دلالت وجود دارد.
افزون بر اين رواياتى وجود دارد كه با صراحت وجود فرزند را براى حضرت نفى مى كند.(5)
سوم: با توجه به روايات مذكور مى گوييم:
در مورد زن و فرزند امام مهدى(ع) سه احتمال وجود دارد:
أ) حضرت ازدواج نكرده است. لازمه اين احتمال آن است كه امام(ع) يكى از سنت‏هاى مهم اسلامى را ترك كرده باشد، كه با شأن امام سازگار نيست. امّا از سوى ديگر چون غيبت از اهميت بيشترى برخوردار است؛ به ناچار امام از سنت چشم پوشى مى كند، كه اشكالى ندارد. براى حفظ مصلحت بالاتر، از مصلحت پايين‏تر چشم پوشى مى‌گردد.
ب) حضرت ازدواج نموده امّا فرزندى ندارد. نداشتن فرزند به سبب غيبت است. پذيرش اين فرض، سؤالى را با خود مى آورد كه آيا همسرش هم از عمر طولانى بهره‏مند است يا اين كه مدّتى با حضرت زندگى كرده و بعد از دنيا رفته است؟ در اين صورت حضرت به سنت ازدواج عمل كرده و بعد بدون زن و فرزند زندگيش را ادامه مى‌دهد.
پ) حضرت زن و فرزند دارد. با پذيرش اين فرض، اين سؤالات مطرح است: آيا آنان نيز عمرى طولانى دارند؟ فرزندان حضرت نيز فرزندانى دارند؟ اگر دارند، اين همه اولاد، در پى اصل خويش مى افتند و همين كنجكاوى، مسئله را به جايى مى رساند كه با فلسفه غيبت منافات دارد.
با توجه به مطالب مذكور، نمى‏توان يكى از اين سه احتمال را قاطعانه پذيرفت و اين به مقتضاى خرد ورزى است كه در جايى كه دليل كافى براى اثبات يا انكار چيزى وجود ندارد، از ابراز حكم قطعى خوددارى گردد.
بنابراين از راه هايى كه پيش روى ما است، نمى‏توان وجود زن و فرزندى را براى حضرت مهدى(عج) ثابت نمود. نيز به ديگر پرسش هايى كه در مورد زن و فرزند حضرت مهدى(عج) هست، نمى‏توان پاسخ قطعى داد.(6)
پى‌نوشت‏ها:
1. شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 162.
2. مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 317.
3. سيد ابن طاووس، جمال الاسبوع، ص 510.
4. همان، ص 510.
5. مسعودى، اثبات الوصيه، ص 221.
6. براى اطلاع بيشتر رجوع شود به چشم به راه مهدى، جمعى از نويسندگان.

چرا حرف زدن در موقع نزدیکی مذمت شده است.لطفا توضیح قانع کننده بدهید. با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
فقهاي ما يكي از كارهايي را كه در هنگام نزديكي، مكروه شمرده‌اند، صحبت كردن و تكلم در غير ذكر خداوند است . مستند اين فتوا رواياتي است كه از رسول خدا (ص) و اهل‌بيت (عليهم السلام) رسيده است.
پيامبر (ص) در ضمن سفارش خود به حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: «يا عليّ، لا تتكلّم عند الجماع كثيرا فإنّه إن قضي بينكما ولد لا يؤمن أن يكون أخرس‏(1) ؛
هنگام نزديكي زياد صحبت نكن؛ چرا كه اگر از اين آميزش فرزندي شكل بگيرد ؛ممكن است لال باشد.» حضرت علي(ع) مي‌فرمايد:« إِذَا أَتَى أَحَدُكُمْ زَوْجَتَهُ فَلْيُقِلَّ الْكَلَامَ فَإِنَّ الْكَلَامَ عِنْدَ ذَلِكَ يُورِثُ الْخَرَس(2)‏ ؛
زماني‌ كه يكي از شما با همسر خود نزديكي مي‌كند؛ بايد كم حرف بزند ،چرا كه تكلم در اين زمان، موجب لال شدن فرزند مي‌شود.»

در ارتباط هاي بعدي نام مرجع خود را ذکر کنيد.
پي‌نوشت‌ها:
1. علل الشرائع، ج‏2، ص515.
2. وسائل الشيعه، ج‏20، ص124.

آیا ما به صورت اجباری وارد این دنیا نشدیم شاید کسی نخواست به این دنیا پا بگذارد؟ لطفا دلایل قوی بیاورید.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خداوند فياض مطلق است و با آفرينش انسان خواسته است او را از فيض و بخشش و نعمت‏هاى فراوانش بهره‏مند نمايد. اگر خلقت صورت نمى‏گرفت، اين سؤال جا داشت كه خداوند با اين كه فياض مطلق است و هيچ گونه بخل در ساحت اقدسش راه ندارد، چرا انسان را كه موجود ممكن الوجود است نيافريد تا او را از نعمت هايش بهره‏مند نمايد.
بديهي است كه قبل از خلقت انسان، موجودى به نام انسان وجود ندارد تا از او سؤال شود: مى‏خواهى آفريده شوى؟
تازه اين سؤال تقريبا بى مورد است؛ اگر اين پرسش عملى مى‏شد، فورا انسان جواب مى‏داد: نيكي و پرسش؟ زيرا چنانچه اين سؤال از انسان مى‏شد، طبعا اولين سؤال اين بود كه: چرا مرا مى‏آفريني و هدف از خلقت من چيست؟ جواب مى‏شنيد: بدين خاطر كه تو قادر هستى به اختيار خودت به كمالات بسيار عالى و لذت‏هاى جاودان برسى و از نعمت‏هاى ابدى بهره‏مند شوى.
خوب اگر غرض از آفرينش، تعالى من است، معلوم است كه مى‏خواهم تعالى بيابم و به كمالات برسم. مثل اين كه به ما بگويند همه شما توان رفتن به فلان محل مخصوص را داريد و هر كس به آن جا برود و برگردد، زندگيش از همه جهات و در همه زمينه‏ها تأمين خواهد شد. و رفتن به آن جا منع شرعى و قانونى و اجتماعى و حيثيتى ندارد. آيا كسى را پيدا مى‏كنيد كه از رفتن به آن محل سرباز زند؟ البته اين مطلب به عنوان تمثيل و تقريب به ذهن است و گر نه بهشت و نعمت‏هاى آن و رضوان الهى كه انسان براى رسيدن به آن آفريده شده است، قابل ملاحظه با نعمت‏هاى دنيا نمى‏باشد.
قرآن مى‏فرمايد: "هيچ كس نمى‏داند چه پاداش‏هايى كه مايه روشنى چشم‏ها است، براى آن‏ها نهفته شده . اين جزاى اعمالى است كه انجام مى‏داند". (1)
در حديث مشهورى از پيغمبر اكرم(ص) مى‏خوانيم: "خدا مى فرمايد: براى بندگان صالحم پاداش‏هايى فراهم كرده‏ام كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر فكر كسى نگذشته است". (2)
از طرف ديگر آنچه بر جهان هستي حكمفرما است ، قانون عام و كلي عليت است و بر اساس قانون عليت ، هر معلول و پديده اي از طرف علت خود ضرورت و حتميت مي يابد . انسان نيز كه از جمله پديده ها و موجودات هستي است ، ضرورت وجود خود را از طرف علت خود كسب كرده است ، پس چون وجود او از طرف علت وجودش فراهم آمد (كه در نهايت به فيض و رحمت الهي مي رسد) انسان نيز ضرورت وجود خواهد يافت و ديگر جاي سوال از به وجود آمدن يا نيامدن نخواهد بود. يعني به ميل و ارداه معلول بستگي ندارد كه آيا به وجود آيد يا به وجود نيايد.
پاورقي:
1.سجده (32). آيه 17.
2. ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 6، ص 302.

انسان مذهبی

سلام میخوام بدونم به شخصی که به دلیل اینکه در یک خانواده غیر مذهبی به دنیا اومده و در نتیجهطبق عادت اهل رعایت کردن برخی از دستورات اسلام مثل حجاب نیست ولی دنبال خود شناسی و خداشناسیه و عبادت خدا مهمترین بخش زندگیشه هم میگن مذهبی یا نه؟

پرسش: انسان مذهبي به چه کسي ميکويند
شرح؟
به شخصي که به دليل اينکه در يک خانواده غير مذهبي به دنيا اومده و در نتيجه طبق عادت، اهل رعايت کردن برخي از دستورات اسلام مثل حجاب نيست، ولي دنبال خود شناسي و خداشناسيه و عبادت خدا مهم ترين بخش زندگيشه هم مي گن مذهبي؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هيچ گاه عنوان نمي توان هويت يك شخص را به طور حقيقي و واقعي بيان كند، بلکه افراد هستند که عناوين را مي سازند.
اين عقايد و عملکرد افراد است که سبب مي شود عنوان مومن و کافر و مذهبي و غير مذهبي بر افراد نهاده شود . بعد از بيان اين مقدمه کوتاه روشن مي شود که براي اينکه به فرد مذهبي بگويند فرقي نمي کند که در چه خانواده اي به دنيا آمده و رشد ترقي پيدا نموده . بلکه اين عملکرد اوست که معرف اوست که آيا مومن است يا کافر ، مذهبي است يا غير مذهبي.
آري نقش خانواده در قضاوت ديگران نسبت به افراد قابل انکار نيست، اما هميشه قضاوت ديگران درست نيست . علاوه بر آن، درصدي از قضاوت ديگران مربوط به خانواده شخص مي شود . چه بسيار افرادي که در محيط نامناسب غير مذهبي متولد مي شوند، اما داراي زندگي بر اساس ايمان و تقوا بوده اند .
بر اين اساس، در اسلام، مذهبي به کسي گفته مي شود که به آيين حق اسلام معتقد است . معناي اعتقاد در اين جا تسليم خداوند بودن است، يعني در مرتبه ظاهر اعتقاد به يکتايي خداوند و نبوت پيامبر اسلام و ولايت ائمه معصومين دارد .به دستورات اينان عمل مي کند حتي اگر کسي در محيط غير مذهبي رشد و ترقي پيدا کرده و به دنبال خود شناسي و خداشناسي و عمل به معتقدات خويش است، بايد به ضروريات معتقداتش مثل حجاب پايبند بوده و آن را رعايت كند، چون اين مسئله نيز بخشي از عبادت و اطاعتي است كه او مهم ترين بخش زندگي اش قرار داده است.
بر اساس آيات و روايات ، انسان مذهبي داراي ويژگي ها وخصوصياتي است که در پرتو کسب معارف و عمل به وظيفه به آن ها مي رسد . اگر مذهبي بودن و نبودن کسي بخواهد سنجيده شود، اين صفات معيار قرار مي گيرد، نه خانواده و اطرافيان . اين ويژگي ها را در مي توان در دو ساحت فردي و اجتماعي شمارش كرد :
1-فردي :
1-1- توكل بر خدا ( انفال / 2 )
2-1- هنگام ياد خدا قلب شان ترسان ولرزان ( انفال / 2، توبه / 51 )
3-1- محافظت بر اداي واجبات خصوصا" نماز ( مومنون / 9 )
4-1- عفت و پاكدامني ( مومنون / 5 )
5-1- خشوع در نماز ( مومنون / 2 )
6-1- رويگرداني از امور لغو و بيهوده ( مومنون / 3 )
7-1-افزايش ايمان هنگام شنيدن آيات الهي ( انفال / 2 )
2- اجتماعي:
1-2- امر به معروف و نهي از منكر ( توبه / 71، آل عمران / 114 )
2-2- تامين نيازهاي مادي ديگران ( توبه / 71، انفال / 3 )
3-2- تعاون و همياري با برادران ايماني ( توبه / 71 )
4-2- تواضع با مردم ( فرقان / 63 )
5-2- پيشي گرفتن در انجام امور خير ( مومنون / 59 )
6-2- عدم طرح دوستي با كافران ( مجادله / 22 )
7-2- كوشش در امانتداري ( مومنون / 8 )
8-2- وفاي به تعهدها و قراردادها ( مومنون / 8 )
9-2- اطاعت از رسول خدا ( انفال / 1 )
ويژگي هاي مؤمنان در روايات
شمارش همه ويژگي هاي خوب مؤمنان مقدور نيست. فقط به ذکر پاره اي از نگاه يک حديث اشاره مي شود:
پيامبر فرمود: ايمان شخص كامل نمي شود تا آن كه صد و سه صفت را دارا باشد، امير مؤمنان عرض كرد: اين صفات چيست؟ حضرت در جواب تمام صفات را ذکر کردند، در ذيل به برخي اشاره مي شود :
1- فكر او جولان داشته باشد،
2- هميشه به ياد خدا باشد،
3- براي کسب علم و معرفت فراوان تلاش کند،
4- صبور و برد بار باشد،
5- اگر با كسي درگير شد ،با روي خوش آن را پايان دهد،
6- اگر به او مراجعه شد ، با كرامت بر خورد كند،
7- از نظر سعه صدر و حوصله برترين مردم باشد،
8- از متواضع ترين باشد،
9- خنده او تبسم باشد،
10- همنشيني با او به منزله مجلس درس باشد،
11و12- غافلان را ياد آوري و جاهلان را تعليم دهد،
13- هر كه او را آزرد او تلافي به آزردن نمي كند،
14- در کارها و اموري كه به درد او نمي خورد ، وارد نمي شود،
15- افراد را در گرفتاري ها شماتت نمي كند،
16- اهل غيبت نيست و پشت سر مردم حرف نمي زند،
17- از گناه اجتناب مي کند و از كارهاي حرام دور است،
18- هر جا شبهه باشد، احتياط مي كند،
19و20- بخشش او فراوان و آزار او كم است،
21و22- كمك كار شخص غريب و پدر يتيم است،
23و24- شادابي او در چهره اوست. حزن و اندوه را در دل نگه مي دارد،
25- عبادت او بسيار است،
26- داراي وقاري نيكوست،
27و28- نرمخو و كم حرف است،
29- برخوردش با نادانان مدارا وصبورانه است،
30 - هيچ گاه از دهانش فحش بيرون نمي آيد،
31- سخن چيني نمي كند،
32- دروغ نمي گويد،
33- غيبت نمي كند،
34 و35- حسود و بخيل نيست(1)
براي آشنايي بيش تر با صفات و ويژگي هاي عملي مومنان خطبه همام در نهج البلاغه را مطالعه فرماييد.

پي نوشت :
1. شيخ صدوق، خصال، باب 50، صفات مؤمن .

چرا خداوند به فرشتگان دستور داد به انسان سجده کنند؟

مگر گفته نشده که سجده کردن به غیر از خدا حرام است؟ پس چرا خداوند به شیطان گفت که به انسان سجده کن؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
سجدة فرشتگان در برابر آدم، تحيّت و احترام براي آدم بود . خضوع و عبادتي براي خداوند، زيرا به خاطر امر و فرمان و اطاعت از خداوند چنين احترامي را براي انسان کامل، يا مقام انسانيت روا داشتند.
از اين گذشته به گفتة بسياري از علماي بزرگ بر آنند که سجده ذاتاً عبادت نيست، بلکه عبادت بودن آن در صورتي است که به انگيزه عبادت و پرستش آورده شود، بنابر اين ممنوعيت سجده بر غير خدا منع شرعي دارد . با دليل عقلي و شرعي ثابت شده اگر نه براي عبادت بلکه به صرف تحيت و احترام باشد ،دليلي بر منع آن نيست.
شکي نيست که اولاً سجده ملائکه، تعظيم و تکريم آدم بود و نه عبادت او.
ثانياً: سجده براي آدم تحيت بود، نه عبادت و اطاعت، چنان که روايتي از امام صادق(ع) و روايتي از امام کاظم به آن تصريح کرده است، از اين رو معبود حقيقي فرشتگان در آن جريان فقط خداوند بود . آن ها از باب اطاعت امر الهي براي آدم سجده کردند، يعني چون آدم را مظهر خدا يافتند، نه معبود خود، براي او سجده کردند.(1)
سوم: همان طور که خداوند ما را از سجده در برابر غير خودش نهي کرده، در جريان آدم، فرشتگان را مأمور به سجده بر آدم نمود، بنابر اين سجده فرشتگان بر آدم اطاعت از خدا بوده و سجده نکردن ما بر غير خدا هم طبق فرمان اوست . هر کدام در جاي خود درست و فرمانبرداري از خداوند است.

پي‌نوشت‌:
1. تفسير تسنيم، ج 3، ص 272.

علت - معلول - اسباب

اولا کمال تشکر را از شما دارم که به سوالات ما با حوصله پاسخ می دهید دوما در رابطه با سوالی که چند روز قبل پرسیدم که علت تفاوتهای آدمی در چیست؟ شما فرمودید که علت تفاوت‌‌ها را بايد در علل و عوامل ميانه و مباشر جستجو کرد. حال خواستم بپرسم که علل و عوامل میانه و مباشر یعنی چه؟ و چگونه باعث به وجود آمدن این تفاوتها شده است؟؟ در آخر باز هم از شما تشکر میکنم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
بر اساس اين آموزه الهي که فرمود: «ابي الله ان يجري الاشياء الا باسباب، فجعل لکل شيء سببا؛ (1) خداوند امتناع دارد از اين که امور را بدون اسباب و علل به جريان بيندازد» براي هر چيزي سبب و علت قرار داده است.
نيز طبق مباني فلسفي همه پديده‌هاي عالم و رخ‌دادها از جمله تفاوت‌هاي گوناگون ميان انسان‌ها علل و عوامل خاص خود را دارد . غير از علت العلل که معطي الوجود است و وجود را افاضه مي‌کند، علل و عوامل بعد از آن در طول عليت او وجود دارد و باعث تفاوت‌ها مي‌شود،
بنابراين درباره مفهوم علت ميانه و مباشر بايد گفت: مراد از علت ميانه و مباشر اين است که بعد از علت العلل و وجود دهنده اشيا است، فرشتگاني مدبر عالم‌اند .از اين رو در قرآن کريم فرمود: «فالمدبرات امرا؛ (2) قسم به فرشتگان تدبير کننده کار».
غير از آموزه‌هاي وحياني بر اساس مباني فلسفي نيز علل ميانه در پديد آمدن اشيا نقش دارند . مفهوم اين علل ميانه که از آن ها به علل اعدادي و يا علت‌هاي معده نيز ياد مي‌شود ،اين است که در فراهم آوردن زمينه ‌پيدايش معلول موثر است ، گر چه وجود معلول وابستگي حقيقي و جدايي‌ناپذير به آن ندارد، مانند پدر و مادر نسبت به فرزند که پدر علت اعدادي و علت مباشر براي به وجود آمدن فرزند است. (3)
در باره علل ميانه و علل اعدادي شهيد مطهري در کتاب عدل الهي به تفصيل بحث کرده و تاکيد نموده که راز تفاوت‌ها را بايد در همين علل جستجو کرد . معناي نظام اسباب و مسببات اين است که هر معلولي که علت خاص، و هر علتي معلول مخصوص دارد . علو ذات پروردگار و قدوسيت او اقتضا دارد که موجودات رتبه به رتبه و پشت سر هم نسبت به او قرار داشته باشند. آنچه در لسان دين به عنوان ملائکه و جنود الهي و مقسمات امر و مدبرات امر ياد شده ،در فلسفه به نام علل طولي و عرضي ناميده مي‌شود. (4)
علل ميانه و مباشر در پديد آمدن هر چيزي عبارت‌اند از امور، عوامل زمينه‌ساز و واسطه‌براي به وجود آمدن يک پديده‌اي.
اما در خصوص اين که اين علل ميانه و مباشر چگونه سبب تفاوت مي‌شود؟ بايد گفت:
در اين باره ممکن است مباحثي بسيار مطرح باشد که برخي در پاسخ پيشين اشاره شد، ولي گذشته از عوامل فراطبيعي که در اصطلاح فلسفي به عقول مجرده و در اصطلاح ديني به فرشتگان ياد مي‌شود، نسبت به نقش تاثيرگذاري علل اعدادي مطرح در نظام طبيعت در ايجاد تفاوت‌ها بايد توجه داشت که بر اثر آموزه‌هاي وحياني و تجربه‌هاي علوم پزشکي شرايط گوناگون زماني، مکاني، تغذيه، حالات روحي، جسمي، نژاد، عوامل ژنتيکي و صدها عامل پيدا و ناپيدا در شکل‌گيري روحيه، شخصيت، استعداد افراد موثر است.
مراعات نکردن بهداشت جنسي چه بسا ممکن است باعث کاهش استعداد و ضريب هوشي شود . مراعات امور بهداشتي و اخلاقي باعث استعداد و افزايش ضريب هوشي بچه گردد، از اين روست که در روايات تاکيد شده اگر کسي با زن حامله خود بدون وضو نزديکي کند ،فرزندش بخيل و بي‌بصيرت خواهد شد. اگر کسي در شب جمعه با زن خود همبستر گردد و فرزند از آن به وجود آيد ، باهوش و دانا خواهد بود . اگر در شب پنج‌شنبه باشد، فرزندش عالم خواهد بود. اگر در شب دوشنبه باشد ،فرزندش حافظ قرآن خواهد شد.
در روايات نکته‌هاي آموزنده بسياري مطرح شده . (5) بر اساس اين گونه آموزه‌ها معلوم مي‌شود که عمل پدر و مادر در تمام مراحل به وجود آمدن و شکل شخصيت علمي و عملي فرزندش نقش بنيادين دارد . اين نمونه بارز و روشني از چگونگي تاثير علل مباشر در تفاوت افراد است، چه بسا فرزندي که بر اثر مراعات عوامل ياد شده با هوش، خردمند، و نيک به دنيا بيايد و برعکس چه بسا بي‌استعداد و ناصالح و شرآلود به دنيا بيايد . از اين عوامل تفاوت‌هاي گوناگون در همه ساحات زندگي افراد در جامعه به وجود مي آيد . بدين ترتيب بسياري از تفاوت‌هايي که در افراد جامعه ديده مي‌شود، از اين طريق پديد مي‌آيد، چه اينکه برخي از تفاوت‌اجتماعي، اقتصادي، و مانند آن عوامل اجتماعي و اقتصادي خاص خود را دارند .
پي‌نوشت‌ها:
1.اصول کافي، ج 1، ص 183.
2.نازعات (79)، آيه 5.
3. آموزش فلسفه، ج 2، ص 20.
4.مجموعه آثار، 1، ص 127 و 128.
5. حليه المتقين، ص 105 تا 110.

چرا فقط در ایام خاص مانند ماه رمضان باید استغفار کنیم تا بخشیده شویم

پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم:
چيزى از بدى را اندك مشمريد اگرچه در نظر شما كوچك آيد. كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 18

پرسش 1:
احکام تاريخ اعتقادان شرح کسي که در ماه رمضان آمرزيده نشود ،بايد منتظر روز عرفه باشد ،يعني چه؟ ايا اين کلام براي گنهکاران نا اميد کننده نيست؟ مگر رحمت الهي هميشگي نيست؟ مگر نه اينکه گفته اند به محض گناه استغفار کنيد. در قران وارد شده که : لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
احاديثي که داراي محتواي ذکر شده هستند، نمي‌خواهند بگويند در‌هاي توبه پروردگار در ماه‌هاي ديگر مسدود است. چه آن که خداوند «التوّاب الرحيم» يعني بسيار توبه‌پذير و مهربان است. هر انساني در هر وقت، شب يا روز، ماه رمضان يا غير آن توبة حقيقي کند و خود را مقيّد و پايبند به لوازم توبه نمايد، نه تنها خداوند توبه‌اش را مي‌پذيرد و گناهانش آمرزيده مي‌شود، بلکه توبه کننده محبوب خدا مي‌گردد، چنان که قرآن مي‌فرمايد:
«إنّ الله يحبّ التوّابين؛(1) خداوند توبه کنندگان را دوست مي‌دارد».
آن دسته روايات مي‌خواهند بفرمايند از موقعيت استثنايي ماه رمضان استفاده کنيد زيرا با توجه به اين که قرائت قرآن، انفاق و صدقه دادن، دعا و مناجات يا انجام هر کار خيري در اين ماه هزار برابر ماه‌هاي ديگر پاداش دارد و خداوند خود را مهمان‌دار و ميزبان بندگانش در اين ماه معرفي کرده و سفره‌هاي لطف و رحمت و مغفرت خويش را پهن کرده و درهاي تفضّل و توبه‌اش را گشوده است، از اين فرصت استثنايي استفاده کنيد. خداوند توبه بندگانش را در اين ماه زود تر از ماه هاي ديگر مي‌پذيرد. شيطان در محدوديت شديدي قرار دارد، کمتر موفق مي‌شود انسان را وسوسه کند .خداوند در اين ماه بيش از هزار برابر ماه‌هاي ديگر توبه بندگانش را مي‌پذيرد. وقتي توبه پذيرفته شد، محبوب و دوست خدا مي‌شود.
آيا انسان در اين ماه دوست و محبوب خدا شود، بعد دعا کند،‌قرآن بخواند و کارهاي خير ديگر انجام بدهد، بيشتر ارزش دارد و دعاهايش زودتر مستجاب مي‌شود يا در ماه‌هاي ديگر، که معلوم نيست شيطان با آزادي که در ماه‌هاي ديگر دارد، بگذارد و دست از وسوسه‌گري انسان بردارد؟
پي نوشت :
1. سوره بقره ،آيه 222

پرسش 2:
آيا مي شود در نماز الفاظ را مطابق لهجه خود بخوانيم؟
پاسخ:
خواندن نماز با لهجه خود اگر سبب جا به جايي حروف کلمات و يا تغيير اعراب کلمات در قرائت گردد ،نماز باطل است.
در نماز واجب است ذکر هاي نماز و هم چنين حمد و سوره صحيح خوانده شود. اگر عمدا صحيح خوانده نشود و به جاي حرفي حرف ديگر گفته شود يا به جايي که بدون زير و زبر خوانده شود، زير و زبر بدهد ،نماز باطل است(1).
آنچه به آقا يان آيت الله جوادي املي و ايت الله رفسنجاني نسبت داده ايد ،صحيح نيست. آنها صحيح مي خوانند و يا را در يوم الدين با فتحه مي خوانند ، نه ضمه. منتها به نظر شما چنين آمده که با ضمه مي خوانند.
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج1، مسئله 1000
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پرسش 3:
اين داستان که مي گويند پيامبر به مرکب خود شلاق زده و به ان مرد خورده و بعد پيامبر اعلام کرده اند اگر کسي حقي بر گردن من دارد بگويد .... ايا صحيح است؟

پاسخ:
روايتي در مورد پرسش جنابعالي در کتاب امالي صدوق، ص 506 نقل شده ولي صحابي که اين جريان درباره او نقل گرديده، فردي است به نام «سواده بن قيس» در حالي که چنين فردي به عنوان صحابي رسول خدا در تاريخ ذکر نشده است(1) ولي از سواد بن عمرو داستان به صورت ديگري نقل شده که سواد بن عمرو مرتکب کار خلافي مي‌شد، پيامبر(ص) چند بار وي را از آن عمل نهي نمود که مؤثر واقع نشد.
روزي پيامبر او را ملاقات کرد که باز هم آن کار را انجام داده بود، پيامبر با چوبدستي که در دست داشت ،به شکم او زد، او درخواست قصاص نمود و پيامبر پيراهن خويش را بالا زد تا او قصاص کند، سواد از قصاص منصرف شد و سينه پيامبر را بوسيد(2) همچنين از يکي ديگر از صحابه رسول خدا به نام «سواد بن غزيّه» نقل شده که در جنگ بدر وقتي پيامبر سپاه خود را منظم مي‌کرد ،به «سواد بن غزيّه» رسيد که جلوتر از صف قرار داشت، پيامبر با چوبدستي که در دست داشت ،به شکم او زد و فرمود: «منظم بايست» سواد گفت: از ضربه تو، احساس درد کردم، مي‌خواهم قصاص کنم پيامبر پيراهن را بالا زد و فرمود: «قصاص کن»، سواد پيامبر را در آغوش گرفت و سينه آن حضرت را بوسيد...(3)
افزون بر اين، بيشتر کساني که در سلسله روايت حديثي که در امالي ذکر شده، آمده‌اند، افراد مجهولي هستند که حالات آنان در کتاب‌هاي معتبر حديثي ذکر نشده است.(4)
بنابر اين، روايتي که ذکر کرده‌ايد، معتبر نيست .
اگر چنين حادثه‌اي هم رخ داده بود ،با عصمت پيامبر(ص) منافات ندارد، چون پيامبر ، عمداً به کسي تازيانه نزد، بلکه بر اساس نقل روايت حضرت مي‌خواست به مرکب خود تازيانه بزند، به صورت تصادفي به سواده بن قيس اصابت کرد و اين در تضاد با عصمت نمي‌باشد.
پي‌نوشت‌ها:
1. قاموس الرجال، ج 5، ص 332، علامه تستري.
2. اسد الغابه، ج 2، ص 374.
3. همان، ص 375؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 446.
4. قاموس الرجال، علامه تستري؛ معج رجال الحديث، آيت الله خوئي.

ذکر یک حدیث

پرسش 1:
توحيد شرح  1-درسوالي كه قبلا ازشما درباره ماهيت پرسيده بودم جواب داده بوديد كه ماهيات حدود عقلي اشياي عيني است وهمان صورت ذهني ما از آنها است.سپس گفته شد هر آنچه كه داراي ماهيت است ،ممكن الوجود است، زيرا مركب از وجود و ماهيت است و تركيب ازوي‍‍ژگي هاي ممكن الوجود است .  آنچه كه ديده نمي شود(موجودات مجرد مانند ملائكه وروح انسان) چطور؟
 اينها چگونه دردايره ممكن الوجود ها قرار مي گيرند و چگونه اثبات مي شود كه پروردگار عالم از چنين وجودي منزه است؟ 2- حال اگر اثبات شود خداوند صرف الوجود وجود محض است ، هرچيزي كه در عالم ديده مي شود،خداست ،زيرا هر جا وجودي باشد، براي خداوند ثابت است زيرا درسوال قبل ثابت شد او واجب الوجوداست

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پاسخ در دو محور ارائه مي‌شود:
1ـ دربارة اينکه موجودات مجرد چگونه ماهيت داشتن‌شان قابل درک است، بايد گفت: قاعدة ياد شده در پاسخ پيشين مبني بر اينکه که هر ممکن الوجود مرکب از دو حيثت به نام وجود و ماهيت است، اختصاص به موجودات حسي و قابل ديدن حسي ندارد، بلکه يک اصل عقلي است که فارغ از تجرد و ماديت موجودات است و شامل همگان مي‌شود، يعني اصل ياد شده اصل فلسفي است و نه قاعده تجربي که تنها موجودات مادي و قابل آزمايش را شامل گردد و موجودات فرامادي را شامل نشود.
بنابر اين بر اساس قاعده ياد شده معلوم مي‌شود همه ممکنات اعم از مادي و مجرد پديده‌هاي دو ساحتي‌اند و مرکب او وجود و ماهيت هستند.
2ـ بر خلاف آنچه در پرسش آمده ،بر اساس قاعده «صِرف الوجود» خداوند از هر گونه شائبه اي تنزيه مي‌گردد ،چون وجود صرف وجود منزّه از قيد، حدود، نقص و مانند آن است، در حالي که در عالم خلقت همه پديدها هر کدام متناسب به شرايط خود دچار نقص، حدود و مانند آن است.
بنابر اين مفاد قاعده صرف الوجود آن نيست که در پرسش آمده ،بلکه مفادش اين است که در عالم هستي ذات حق تعالى و آيات و مظاهر و جلوه‌هاي وجود اوست و پديده مستقل از وجود حق تعالى وجود ندارد .هرچه است ،مظاهر و آيات وجود خداوند‌ند، از اين رو در دعاي نوراني عرفه سيد الشهدا آمده:
«كيف يُستدلّ عليک بما هو في الوجود مفتقر إليک، أيکون لغيرک من الظهور ما ليس لک!
چگونه استدلال شود بر وجود تو به چيزي که در هستيش نيازمند توست؟ آيا براي غير تو ظهوري است که از آن تو نباشد!».
بنابر آنچه در مباحث اثبات وجود خدا با رويکرد فلسفي و عرفاني از رهگذر صرف الوجود و مانند آن استفاده مي‌شود ، بازتاب اين گونه آموزه‌هاي متعالي است.

با سلام لطفا به سوال ذیل پاسخ فرمائید. اخیرا در جائی می خواندم که در استرالیا شرکتی یک عروسک زنده ساخته و به تعداد انبوه وارد بازار کرده که به جن پیتس (GENPITS)که با استفاده از ژن های خرگوش و خوک و یا خرگوش و انسان ساخته شده که بصورت بسته بندی است و حیوان به خواب زمستانی برده شده و پس از باز کردن بسته پس از مدتی بیدار می شود این حیوان بین یک تا سه سال عمر دارد و با دستکاری ژنتیکی خواص آن طراحی شده است البته اشاره ای به محل رشد جنین نشده که آیا مثل شبیه سازی در محل رحم است یا در شرایط آزمایشگاهی این کار را کرده اند واز آن با تعبیر ساخت موجودی زنده که در طبیعت مانند آن نیست یاد شده است؛

1- حال سوال اینجاست که فارغ از این که این موضوع صحت دارد یا نه؟

2- با توجه به اتفاقات سال های اخیر در زمینه علوم ژنتیک و شبیه سازی آیا چنین کاری خلقت جدید حساب می شود و چگونه با دیدگاه اسلام درقرآن و کلمات ائمه سازگار است که خلقت را در انحصار خداوند می دانند مثلاً در نهج البلاغه علی بن ابیطالب می فرماید انسان قدرت خلق پشه را هم ندارد و دوم اینکه اگر این اقدام در محیط آزمایشگاهی باشد یعنی از رحم طبیعی استفاده نشود این کار با انحصار خلقت در دست خدا چگونه توجیه می شود یعنی این نوعی دخالت در خلقت و خلقت جدید نیست؟ یعنی تناقضی با انحصار خلقت در دست خدا پیش نمی آید؟ با تشکر فراوان

پرسشگر محترم با سلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
سؤال 1- حال سوال اینجاست که فارغ از این که این موضوع صحت دارد یا نه؟
پاسخ:
فارغ از صحت و سقم جريان عروسك هاي ياد شده، سوال شما در كامل ترين شكل خود در خصوص موجودات شبيه سازي شده و يا تغيير ژنتيك داده شده قابل تطبيق است ؛ آيا ايجاد موجوداتي خارج از سيستم طبيعي يا ايجاد موجوداتي جديدي كه ممكن است در آينده از طريق تغييرات گسترده ژنتيكي متولد شوند، با ساختار انحصاري خلقت در عالم منافات ندارد و نمونه نقضي براي تنها خالق بودن خداوند نيست؟
براي پاسخ لازم است به معناي دقيق خلق نگاهي دوباره بيندازيم؛ چنان كه در كتب لغت ذكر شده خلق داراي معاني متعددي است و در موارد مختلفي مورد استفاده قرار مي گيرد، در يك نگاه عام خلق به معني ايجاد و تقدير است، يعني چيزي را از عدم به وجود آوردن و براي آن اندازه و حدود معين مشخص نمودن؛ البته در مواردي هم تعبير خلق در معناي تبديل چيز موجود به چيز ديگر به كار رفته است.
توحيد در خالقيت كه از ابعاد توحيد فاعلي خداوند است به اين حقيقت اشاره دارد كه حقيقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر مي گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمي توان هيچ حادثه و فعلي را در عالم خارج از حيطه قدرت و اراده الهي تصور نمود؛ در واقع هرچند موجودات مختار قدرت و اراده انجام امور گوناگون را در محدوده اي كه براي شان تعريف شده دارند، اما در عين حال نبايد از ياد برد كه حقيقت انجام همه اين امور در دست خداوند و در تحت اراده و قدرت او تعريف مي شود. به همين معنا خداوند فاعل حقيقي همه افعال عالم است.
بر همين اساس مي توان گفت حتي اگر نوعي خلق را به برخي موجودات ديگر نسبت بدهيم، در حقيقت اين خلق به خداوند بر مي گردد .خالق حقيقي آن ها خداوندي است كه قدرت و اراده و توان اين ايجاد را به ما عطا نموده است . اگر گفته مي شود نمي توانيم خلق كنيم ،يعني به طور مستقل و بدون اراده و اعطاي قدرت الهي توان چنين كاري را نداريم .
همه اين ها در صورتي است كه معناي خلق را منطبق بر ايجاد چيزي از چيز ديگر بدانيم ،اما در نگاهي دقيق تر بايد گفت: حقيقت خلق ايجاد چيزي از عدم است ،يعني موجودي را از نيستي به هستي درآوردن و بر اين معنا خداوند تنها خالق عالم است كه توان خلق دارد ،چنان كه در برخي تعابير روايي آمده است : «الذي خلق الاشياء من العدم» .
بدون ترديد تنها خالق عالم خداوند متعال است . انسان ها توان ايجاد كوچك ترين موجود حتي يك پشه را ندارند . اگر قرار بود كه ايجاد هر چيز جديدي كه سابقه نداشته خلق دانسته شود ،پس كشيدن هر تصوير جديد يا ساختن هر مجسمه نو و بديعي بايد نوعي خلق به حساب آيد، زيرا خلق كردن انحصار در موجودات زنده ندارد .
آنچه در شبيه سازي سلولي يا توليد موجودات با تغييرات ژنتيكي رخ مي دهد، تنها دخالت در فرايند خلقي است كه خداوند ترسيم نموده است ، همان طور كه زراعت و روياندن درخت و گياه از دانه در حقيقت كار خداست. انسان زارع و كشاورز تنها زمينه اين امر را با ريختن دانه در بستر مناسب فراهم مي كند ، دخل و تصرف انسان در شكل موجودي كه در حال رشد است يا تغيير در شكل تهيه تخمك و جنين اوليه او خلق جديد محسوب نمي شود، بلكه بهره گيري از فرايند خلق خداوند است.

پرسش 2:
دوم اينکه اگر اين اقدام در محيط آزمايشگاهي باشد، يعني از رحم طبيعي استفاده نشود ،اين کار با انحصار خلقت در دست خدا چگونه توجيه مي شود، يعني اين نوعي دخالت در خلقت و خلقت جديد نيست ؟ يعني تناقضي با انحصار خلقت در دست خدا پيش نمي آيد؟
پاسخ:
با توجه به آنچه ذكر شد ،شكل گيري فرايند توليد عروسكي ژنتيكي يا موجودي تازه كه از تغييرات ژنتيكي و دستكاري در ژن هاي موجودات ديگر حاصل شده ،در هر صورت خلق به معناي خاص و انحصاري آن نخواهد بود ،چه اين كار در رحم طبيعي انجام بپذيرد و چه در لابراتوار؛ اگر مراد از خلق را تغيير و تبديل و ايجاد يك چيز از چيزي ديگر بدانيم ، اين امر در نگاهي عادي انحصار در خداوند ندارد ، چنان كه خداوند در قرآن اين نوع خلق را به غير از خودش هم نسبت داد .
خداوند خطاب به حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد : « وَ إِذْ تخَْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيَْةِ الطَّيرِْ بِإِذْنى(1) ؛ هنگامى كه از گِل، شكل مرغى به امر من مي ساختي » .
در نگاه دقيق ، خلق به اين معنا هم حقيقتا منحصر به خداوند است . خلق هر موجودي در واقع به خداوند بر مي گردد، زيرا خداوند است كه در واقع قدرت و اراده انجام اين عمل را ايجاد نموده است . به علاوه فرايند و سيستم تاثير و تاثر مواد بر يكديگر و امكان شكل گيري مراحل حيات و رشد و تكامل در موجودات گوناگون را در سلول ها و ژن ها نهادينه كرده است . دانشمندان مي توانند آن فرايند را در محيط هاي مختلف به اجرا در آوردند و تفاوتي بين محيط انجام اين فرايند نيست .

پي نوشت :
1. مائده(5)آيه 110.

صفحه‌ها