كلام

من یک دختر مسلمانم و به تازگی احساس میکنم که ایمانم ضعیف شده و علت ان را نداشتن شناخت خداوند میدانم. باتشکر از راهنمایی شما

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
راه‏هاي پيش روي بشر براي خداشناسي سه قسم است:
ا) راه دل يا فطرت ،يعني هر انساني به مقتضاي خلقت و ساختمان اصلي روح خود خدا را مي‏شناسد ،بدون اين كه نيازمند به اكتساب و تحصيل علوم مقدماتي داشته باشد.
منظور از فطرت، فطرت عقل نيست، بلكه مقصود فطرت دل است. عرفا از آن جا كه به نيروي عشق فطري ايمان و عقيده دارند، در تقويت اين نيرو مي‏كوشند. اگر بخواهيم بدانيم آيا چنين احساسي در آدمي هست ، دو راه در پيش داريم:
1- دست به آزمايش در وجود خود و ديگران بزنيم.
2- ببينيم دانشمنداني كه ساليان دراز در زمينه روان آدميان از جنبه مسائل معنوي مطالعه و تحقيق كرده‏اند چه نظر داده‏اند.
ب) راه حس و علم يا راه طبيعت.
اين راه سه راه ديگر دارد:
1- راه تشكيلات و نظاماتي كه در ساختمان جهان به كار رفته است.
2- راه هدايت و راهنمايي مرموزي كه موجودات در مسير خويش مي‏شوند.
3- راه حدوث و پيدايش عالم.
ج) راه عقل يا راه استدلال و فلسفه.
اين راه گرچه سخت و پر پيچ و خم است و پيمودن آن و فهماندن و فهميدنش نياز به مقدمات زيادي دارد، ولي بهترين و محكم‏ترين طريق خداشناسي و معرفت به حضرت ربوبي است.
هر يك از سه راه فوق از وجهي بر راه‏هاي ديگر رجحان دارد: راه دل و فطرت از نظر شخصي كامل‏ترين راه‏ها است ؛يعني، براي هر فرد بهتر و لذت‏بخش‏تر و مؤثرتر اين است كه از راه دل به معرفت خداوند راه يابد، ولي نمي‏توان آن را به صورت يك علم قابل آموزش براي عموم درآورد.
راه مطالعه حسي و علمي خلقت از نظر سادگي و روشني و عموميت بهترين راه‏ها است اما اين راه تنها ما را به وجود قوه عليم و حكيم و مدبري كه طبيعت را مي‏گرداند و اداره مي‏كند، معتقد مي‏كند اما آيا آن قوه خدا است و مصنوع صانع ديگري نيست؟ علوم حسي بشر از اثبات آن عاجز است.
راه عقل تنها راهي است كه خداشناسي را به صورت يك علم مثبت، منسجم و منطقي درمي‏آورد،(1).
در مورد اثبات وجود خداوند دلايل متعددي اقامه شده كه برخي وجداني (مانند برهان فطرت) برخي علمي (مانند برهان نظم) و برخي عقلي و فلسفي است (مانند برهان محرك اول ارسطو، برهان وجوب و امكان، برهان وسط و طرف، براهين استحاله تسلسل، علل هستي بخش، برهان مشروطيت و اطلاق فارابي، قاعده الشي‏ء ما لم يجب لم يوجد از خواجه نصيرالدين طوسي، برهان صديقين صدرايي و.).
هر يك از براهين مذكور مبتني بر مباني و مبادي عقلي و فلسفي ويژه‏اي است كه در يك نامه مجال پرداختن به هيچ يك از آنان نيست.
در اين جا به طور فشرده به ذكر يكي از روشن‏ترين آن ها بسنده نموده و براي تحقيق بيش تر كتاب‏هايي را معرفي كنيم. اين برهان ضمن آن كه قدمت بسياري دارد، يكي از استوارترين ادله خداشناختي است .از جهان اسلام به تئولوژي غربي نيز راه يافته ، نزد تئولوژيست‏ها و فيلسوفان دين غرب تحت عنوان (from Contingency Argument ) به عنوان خدشه ناپذيرترين برهان- كه تاكنون انديشه بشر بدان راه يافته- مورد پذيرش واقع گرديده است.
سير پيدايش و سپس ورود اين برهان در انديشه‏هاي كلامي غرب طبق نمودار زير است: فارابي--- ابوعلي‏سينا--- غزالي--- ابن رشاندلسي--- ابن ميمون--- الهيات نوين غرب .
اصل برهان به طور فشرده از قرار زير است:
1- بدون شك جهاني واقعي نه وهمي صرف وجود دارد (رئاليسم و نفي سفسطه).
2- آنچه در جهان است ،همه ممكن‏الوجودند. يعني وقتي نظر به ذات آن ها كنيم، هيچ يك بالذات اقتضاي وجود ندارند. بلكه همه موجوداتي هستند كه مي‏شود وجود داشته و مي‏شود وجود نداشته باشند. در مرتبه ذات و بدون علت هيچند .
3- تمام جهان يك واحد ممكن‏الوجود است. زيرا وقتي اجزاي جهان همه ممكن‏الوجود باشند ،كل جهان- كه يك واحد ارگانيك است- نيز ممكن‏الوجود است .از مجموعه موجودات ممكن‏الوجود واجب‏الوجود پديدار نمي‏شود. پس جهان يك واحد ممكن‏الوجودي بيش نيست .
4- هر ممكن الوجودي در تحقق و بقاي خويش نيازمند و وامدار ديگري است.
اگر جهان بي‏نهايت پديده هم باشد، از بي‏نهايت صفر هيچ چيز درست نمي‏شود . اگر وراي سلسله موجودات امكاني واجب بالذاتي دركار نباشد، جهان هيچ اندر هيچ خواهد بود.براي توضيح مطلب در اين جا مي‏توان مثالي از فارابي در برهان مشروطيت ذكر كرد:
فرض كنيد لشكري انبوه از سربازان براي حمله آماده باشند. ليكن به هركس فرمان حمله دهند آن ها بگويند: تا زماني كه ديگري حمله نكند ،من نيز حمله نخواهم كرد. يعني هر كسي حمله رامشروط به آغاز تهاجم توسط ديگري كند. در اين صورت كاملا روشن است كه اگر هيچ كس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز كند ،هرگز تهاجمي صورت نخواهد گرفت حتي اگر عدد سربازان به بي‏نهايت برسد.
همين طور از بي‏نهايت ممكن‏الوجود- كه هستي‏اش وامدار متعلق وابسته و مشروط به ديگري است- بدون وجود يك موجود ناوابسته نامشروط و غير متعلق به ديگري (خدا) هيچ موجودي امكان تحقق ندارد و چون مي‏بينيم جهاني از ممكنات تحقق يافته است، پس قطعا درمي‏يابيم كه آن موجود واجب وجود دارد.
برهان وجوب و امكان به اشكال ديگري نيز گزارش يافته و در اين‏جا تنها يكي را ذكر نموديم. در اين باره مي‏توانيد از نگارش‏هاي زير استفاده كنيد:
1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، علامه طباطبايي- شهيد مطهري
2- علل گرايش به مادي، شهيد مطهري 3
- آموزش فلسفه، ج 2، محمد تقي مصباح يزدي
4- كليات فلسفه، آوروم استرول، ريچارد پاپكين، ترجمه: دكتر سيد جلال‏الدين مجتبوي.

سلام آیا این که گفته می شود پسر باید به خواستگاری زن برود و دخترها یک گوهری هستند که باید برای بدست آوردن آن ها تلاش کرد و یا وجود هدیه ای به نام مهریه که فقط مرد به زن ی دهد و نه زن به مرد، دلیل تحقیر پسران است

پرسش: ازدواج شرح سلام آيا اين که گفته مي شود پسر بايد به خواستگاري زن برود و دخترها يک گوهري هستند که بايد براي به دست آوردن آن ها تلاش کرد و يا وجود هديه اي به نام مهريه که فقط مرد به زن مي دهد و نه زن به مرد، دليل تحقير پسران است؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در مورد نحوه خواستگارى و رفتن پسر يا دختر،‌ اسلام هيچ گونه دستور خاصى ندارد . مانند بسيارى از امور ديگر به خود مردم واگذار شده است. البته اين مسئله مطابق و سازگار با طبيعت زن و مرد نيز هست. استاد مطهرى مي‌گويد:
«اين كه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگارى نزد زنان مى رفته اند و از آن‌ها تقاضاي همسرى مى كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبيعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. اين يكى از تدابير حكيمانه و شاهكارهاى خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود. براى مرد قابل تحمّل است كه از زنى خواستگارى كند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن ديگرى خواستگارى كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضايت خود را به همسرى با او اعلام كند اما براى زن كه مي‌خواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردى را به همسرى خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري رود».(1)خواستگاري هميشه از ناحيه‌جنس مذكر انجام مي‌شود. اين قاعده حتى در مورد حيوانات نيز جاري است. يعنى در خواست از جنس مخالف غالباً از ناحيه مذكر آغاز مي‌شود. دين مقدس اسلام نيز كه آيين فطرت است، بر اين رويه فطرى و طبيعى صحه نهاده ، بر اين مبنا و اساس است كه در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند . مستقيماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزينى داده شده :‌«فانكحوا ما طاب لكم من النّساء؛ بازنان طيب و پاكيزه ازدواج كنيد».(2)
اين آيه به معناى نهى از خواستگارى زن از مرد نيست، از اين رو در صدر اسلام تقاضاى زن از مرد نيز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل مي‌كند: زنى نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: مرا به عقد كسى در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: كسى حاضر است با اين زن ازدواج كند؟ مردى از ميان جمع برخاست و عرض كرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه دارى كه به او بدهي؟ گفت: چيزى ندارم. پيامبر فرمود: نمى شود. زن خواستة خود را تكرار كرد. ديگر بار حضرت فرمايش خويش را تكرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پيامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چيزى مى داني؟ گفت: بلي. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآنى كه به او آموزش مى دهي،‌مهرية او خواهد بود.(3)
از اين جريان بر مى آيد كه خواستگاري زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نيست ، ولى حركت بر خلاف عرف اجتماعي و سيرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاى فطرت و طبيعت است. بنا براين هيچ گونه تحقير و تبعيضي نه درتکوين و اصل آفرينش وجود دارد و نه در تشريع و قوانين ديني آسماني .
پي نوشت ها :
1.استاد مطهري نظام حقوق زن در اسلام ،ص15.
2.نساء (4)آيه 3.
3.وسائل الشيعه ،ج14 ،ص195.

سلام . من یک دوست وهابی دارم که از من یک پرسش کرده و خواهش میکنم پاسخ بدهید اینکه ما شیعه ها برای اموات فاتحه میخونمی یعنی صلوات میدیم بعد سوره حمد و قل هو الله را میخونمی و بعد اخرش هم صلوات میدیم ایا در احادیث چنین دستوری اومده؟ لطفا شرح کامل بدهید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
وهابيون مدعي هستند دعا براي ميت و قرائت قرآن براي آن ها، فعل جديد و بدعتي است كه شيعيان آن را ابداع نموده اند و جزء سنت رسول الله (ص) نمي باشد.
علاوه بر اينكه منابع روايي شيعه، پر از رواياتي است كه دلالت بر جواز و مشروعيت اين عمل دارد، روايات مختلفي از منابع مختلف اهل تسنن هم كه جزء منابع معتبر آن ها محسوب مي شود، دلالت بر جواز و مشروعيت اين مسئله دارد . دلالت مي كند كه ميت، از دعا و قرائت قرآن افراد زنده بهره مند مي گردد كه به برخي از روايات اشاره مي كنيم:
در كتاب «سنن ابي داوود» كه از معتبرترين کتاب هاي اهل تسنن مي باشد ،از رسول خدا (ص) نقل شده :« «اقرأوا (يس) على موتاكم؛(1) سوره (يس) را بر اموات خود تلاوت كنيد».
همچنين ذهبي در كتاب «ميزان الاعتدال» از رسول خدا نقل مي كند:
« ما الميت في قبره إلا كالغريق ينتظر دعوة تلحقه من أب أو أم أو صديق ، وإن الله ليدخل من الدعاء على أهل القبور كأمثال الجبال ، وإن هدية الاحياء إلى الأموات الاستغفار لهم . زاد الرازي : والصدقة عنهم ‏؛(2)
ميت در قبر خود، همانند غرق شده اي است كه منتظر دعايي از سوي پدر و مادر يا رفيقش مي باشد . خدا به واسطه دعا بر اهل قبور، هدايايي همچون كوه بر اهل قبور وارد مي سازد. هديه زندگان به اموات، استغفار براي آن ها و صدقه دادن به نيت آن ها مي باشد.»
اين دو نمونه از رواياتي بود كه در كتب معتبر خود اهل سنت نقل شده ، اصل مشروعيت قرائت قرآن براي اموات و دعا و استغفار براي آن ها از اين روايات استفاده مي شود . روايات متعدد ديگري هم وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.(3)
بنابراين قرائت قرآن براي اموات و دعا و استغفار براي آن ها بدعت نيست، بلکه مطابق روايات خود اهل تسنن ، سنت رسول خدا مي باشد.
اما در خصوص قرائت فاتحه و توحيد براي اموات و صلوات فرستادن از آن جا كه قرائت قرآن و دعا براي اموات به طور مطلق جائز و مشروع است و اصل مشروعيت آن به سنت رسول خدا بر مي گردد ، قرائت سوره حمد و توحيد و ذكر صلوات هم مصداقي براي اين حكم كلي مي باشد . نيازمند وجود دليل خاص نمي باشد اما در عين حال در منابع شيعي رواياتي در خصوص فضيلت تلاوت سوره هاي قدر و حمد و توحيد و معوذتين و آيه الكرسي هنگام زيارت اهل قبور وارد شده است.(4)
پي نوشت ها:
1. سنن ابي داوود، ج 2 ، ص 63.
2. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 496.
3. فى ظل اصول الاسلام،آيت الله سبحاني، باب يازدهم (انتفاع الموتى بأعمال الأحياء) .
4. بحارالأنوار ،ج 99 ،ص 298.

اگر پذیرفتن هر دینی در اختیار خود انسان است و با ید اقوال را شنیده و احسن آن را برگزیند با توجه باینکه هیچ دینی غیر از اسلام از او پذیرفته نیست شنیدن اقوال مختلف چه سودی دارد بعبارت دیگر چگونه باید از این سر درگمی در آمد . چه زمانی باید انتخاب کرد آیا انسان حق انتخاب دین خود را دارد اگر دارد چرا فقط اسلام مورد قبول است چرااگر دین دیگری غیر از اسلام اختیار کند از او پذیرفته نیست؟ 2- در زمان غیبت امام زمان عج وظیفه ولی فقیه چیست؟ با توجه به غیبت کبری ایشان نوع ارتباط فقهابخصوص ولی فقیه با ایشان چگونه است؟ لطفا اگر کتاب یاجزوه ای در این موارد موجود است معرفی بفرمائید.

پرسش: اينکه هيچ اکراهي در دين نيست ... هرکس غير از دين اسلام دين ديگري اختيار کند، از او پذيرفته نيست، درست است؟ اگر درست است تضاد اين دو مبحث چه توجيهي دارد؟ شرح اگر پذيرفتن هر ديني در اختيار خود انسان است و با يد اقوال را شنيده و احسن آن را برگزيند، با توجه به اينکه هيچ ديني غير از اسلام از او پذيرفته نيست، شنيدن اقوال مختلف چه سودي دارد؟

پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
اجبار و اكراه در پذيرش دين نيست. دين بايد با اختيار و انتخاب خود شخص صورت گيرد. اصولاً دين به عنوان يك مقوله ايماني و قلبي چيزي نيست كه اجبار پذير باشد . اگر در آيه دقت كنيد، متوجه مي شويد كه‌ با زبان نفي سخن گفته، نه نهي، يعني فرمود: در دين اجبار نيست، نه اينكه نبايد اجبار كرد، يعني اجبار پذير نيست، نمي توان كسي را به زور انسان معتقد و مومن كرد، چون مربوط به اعتقاد و دل او و انتخاب او مي شود.
اما دين پذيرفته نزد خدا فقط اسلام است، يعني فقط دين حق مورد پذيرش خدا است.
مثل آن است كه بگويد انسان ها در انتخاب نيك و بد اختيار دارند. انسان مي توان راه درستي و پاكي را انتخاب، يا راه گمراهي و ضلالت و گناه را برگزيند. هيچ كدام اجباري نيست، اما خدا فقط نيكي و خوبي را مي پذيرد و مورد قبول است. خداوند فقط به نيكوكاران پاداش مي دهد.‌ اين دو با هم تناقض دارند؟
خداوند راه هدايت و ضلالت را معرفي و به انسان ها نشان داده و دستور و فرمان به سوي هدايت كرده، اما انسان ها را در انتخاب راه آزاد گذاشته كه هر كدام را بپذيرند و هر راه را خواستند، بپيماند، اما به آن ها فرمود كه تنها نيكوكاران و شاكران را پاداش مي دهد . همين موضوع در مورد دين حق و باطل نيز هست. اجباري بر پذيرش حق نيست، اما تنها حقيقت نزد خدا پذيرفته است. اين دو اصلاً با هم تناقض ندارند.
آيه« لااكراه في الدين» به معناي درستي هر انتخاب و صحت برگزيدن هر گزينه در دين و عقيده نيست ، اين آيه تنها گزاره اي اخباري براي بيان امري دروني است و آن اينكه در مقوله امور اعتقادي اجبار و اكراه معنا ندارد و نمي توان با اجبار كسي را به حقيقتي معتقد نمود .
اما درك صحيح در خصوص آيه "من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه" نيازمند شناخت معناي درست "اسلام" در اين آيه است ؛ از نظر قرآن کريم، همه اديان آسماني در واقع يک دين بيش تر نيستند که "اسلام" است ؛ قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد:
"ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الکتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم؛ به درستي که دين واقعي نزد خدا اسلام است و اختلاف ننمودند اهل کتاب مگر بعد از آنکه دانستند حق کدام است (ولي انکار کردند) به خاطر دشمني ". (1)
يکي از شاگردان برجسته امام صادق(ع) به نام "مفضل"، از حضرت در باره حضرت ولي عصر(عج) سوالاتي کرد و امام(ع) در ميان سخن‌هاي شان به اين آيه رسيدند:
"هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون؛ (2) اوست خدايي كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر دين ها برتري دهد هرچند مشركان نمي پسندند " .
آنگاه مفضل پرسيد: مولاي من،‌مقصود از اينکه خداوند فرمود: "ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون" چيست ؟
حضرت پاسخ داد: مقصود سخن خداست که فرمود: "و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين کله لله ؛ (3) آن ها را بكشيد تا فتنه اي نباشد و همه دين براي خدا باشد " ؛ به خدا قسم ! خداوند مي‌خواهد از بين ملت‌ها و اديان، اختلاف را بردارد تا همه دين‌ها واحد گردند ،همان طور که فرمود: "ان الدين عندالله الاسلام؛ (4)همانا دين در نزد خدا اسلام است " و : "و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين (5)؛ هر کس به غير از اسلام ديني را برگزيند ، از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانکاران خواهد بود» .
مفضل پرسيد: آيا دين پدران حضرت ولي عصر(عج)، ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد(ص) بر دين اسلام بودند ؟ حضرت فرمود:
بله اي مفضل، آن دين اسلام بود، نه چيز ديگر .
مفضل پرسيد:آيا اين مطلب را در قرآن يافته‌ايد ؟
حضرت فرمود: بله، از اول تا آخر قرآن ! از جمله اين آيه: "ان الدين عندالله الاسلام" (6)
و: "و ملة ابيکم ابراهيم هو سماکم المسلمين ؛(7)آيين پدرتان ابراهيم كه او شما را مسلمانان ناميد " .
و قصه فرعون: "حتي اذا ادرک الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين"(8)آنگاه كه غرق او را در برگرفت ،گفت: ايمان آوردم كه خدايي جز خدايي كه بني اسرائيل به او ايمان آوردند، نيست و من از مسلمانانم " .
و سخن بلقيس‌: "اسلمت مع سليمان لله رب العالمين؛ (9) اسلام آوردم با سليمان به خدايي كه پروردگار جهانيان است "
و قول عيسي (ع): "من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصارالله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون؛(10)[عيسي گفت] چه كسي ياور من در راه خداست ؟حواريين گفتند :ما ياوران خداييم ، به خدا ايمان آورده . تو شهادت بده كه ما مسلمانيم ".
و در قصه لوط: "فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين؛(11) پس نيافتيم در آن قوم غير از خانه اي از مسلمانان " .
(12) .
بنابراين چنان كه از اين روايت زيبا روشن مي شود، حقيقت "اسلام"،كه همان"تسليم در برابر حق" باشد ، جوهره و شاكله همه اديان حقيقي الهي (نه اديان تحريف شده موجود) را تشكيل مي دهد . اين اديان متنوع مراتب تکاملي همين حقيقت واحد بوده‌اند . دين اسلام که آخرين آن هاست، کامل ترين آن ها خواهد بود ؛ در نتيجه نقشي كه دين اسلام در رسيدن انسان به كمال انساني دارد، از اديان ديگر ساخته نيست.
مراد از اسلام ذكر شده در اين آيه نه شريعت خاص پيامبر خاتم كه دين حقيقي براساس تسليم در برابر فرامين الهي است كه همه پيامبران الهي مروج آن بوده اند ؛ اما در عين حال در زمان كنوني و پس از آمدن شريعت جديد هر نوع اصرار و پافشاري بر ادامه تبعيت از شريعت منسوخ شده، مصداق بارز عصيان و خروج از تسليم پروردگار است كه با حقيقت اسلام سازگار نيست .
دين مورد قبول خداوند همان دين همه پيامبران يعني حقيقت اسلام است كه در هر زمان لباسي نو و شاكله اي كامل تر به خود مي گيرد . در هر زمان بايد با تحقيق و تامل و بررسي ، آن شريعت و دين و آيين حق را شناخت. به معناي دقيق كلمه مسلمان شد ؛ پس هر كس بر اساس عقل و بينش صحيح لازم است اين دين حقيقي را در برهه زماني در قالب همان زمان و شريعت همان دوران تشخيص دهد و بدان پايبند گردد .

پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3) آيه 19.
2. توبه (9) آيه 33.
3. انفال (8) آيه 39.
4. آل عمران، آيه 19.
5. همان، آيه 85.
6. همان، آيه 19.
7. حج (22) آيه 78.
8. يونس (10) آيه 90.
9. نمل (27) آيه 44.
10. آل عمران، 52.
11. ذاريات (51) آيه 36.
12. بحار الانوار، ج 53، ص 4 ـ 5.

پرسش: در زمان غيبت امام زمان عج وظيفه ولي فقيه چيست؟ با توجه به غيبت کبري ايشان نوع ارتباط فقها به خصوص ولي فقيه با ايشان چگونه است؟
لطفا اگر کتاب ياجزوه اي در اين موارد موجود است معرفي بفرمائيد.
پاسخ:

در زمان غيبت ولي فقيه، داراي چهار وظيفه مي باشند:
يك - وظيفه حفاظت از دين اسلام و ارزش هاي آن:
از آن جا كه مهم ترين وظيفه امام معصوم(ع) جلوگيري از تحريف و سوء برداشت از قرآن كريم و سنت معصومين(ع) مي باشد، همين رسالت بزرگ در عصر غيبت، بر عهده فقيه جامع الشرايط خواهد بود؛ زيرا سرپرست نظام اسلامي، جامعه مسلمانان را براساس معارف اعتقادي و احكام عملي كتاب و سنت معصومين(ع) اداره مي كند، از اين رو بايد بيش از هر چيز، به حفاظت، صيانت و دفاع از اين دو منبع مهم بپردازد(1).
دو - وظيفه افتا:
كشف و به دست آوردن احكام اسلامي از طريق اجتهاد مستمر با استفاده از منابع معتبر و مباني مورد اعتماد، يكي ديگر از مسئوليت هاي فقيه جامع الشرايط مي باشد.
سه - وظيفه قضا:
ولي فقيه به نيابت از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) عهده دار منصب قضاوت در جامعه اسلامي مي باشد؛ به اين معنا كه نخست با تلاش و كوشش متمادي و اجتهاد عملي، مباني و احكام قضاي ا سلامي را از منابع اصيل آن به دست مي آورد . سپس براساس همان علوم و احكام و بدون آن كه تصرفي از خود در آن ها داشته باشد، به رفع تخاصمات و اجراي احكام قضايي و صادر نمودن فرامين لازم مي پردازد.
امام رضا(ع) مي فرمايد: «حاكم اسلامي موظف است حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام شمارد (حلال و حرام خدا را پاس بدارد) و حدود الهي را اقامه كرده و از دين خدا دفاع نمايد و نيز موظف است كه به سوي پروردگارش از راه حكمت، موعظه نيكو و دليل و برهان دعوت كند» (2)
چهار - وظيفه ولايت و سرپرستي:
ولي فقيه پس از اجتهاد عميق در متون و منابع دين و به دست آوردن احكام اسلام در همه ابعاد زندگي مسلمانان براساس مقتضيات زماني و مكاني، موظف به اجراي دقيق آن هاست. فقيه جامع الشرايط در زمينه هاي مختلف اجتماعي، چه در امور فرهنگي نظير تعليم و تربيت و تنظيم نظام آموزشي و چه در امور اقتصادي مانند منابع طبيعي، جنگل ها، معادن، درياها و... و چه در امور سياسي داخلي و خارجي مانند روابط بين الملل، در زمينه هاي نظامي همانند دفاع در برابر مهاجمان و تجهيز نيروهاي رزمي و در آنچه كه براي اداره جامعه اسلامي و تأمين مصالح و منافع آن لازم است، به تطبيق قوانين اسلامي و اجراي احكام الهي مبادرت مي ورزد.
ولي فقيه پس از شناخت احكام فردي و اجتماعي اسلام، وظيفه هر فرد يا گروهي را در جامعه اسلامي مشخص مي سازد و با هماهنگ ساختن آنان، اداره درست جامعه را محقق مي نمايد. امام علي(ع) در تبيين مفهوم ولايت و وظايف حاكم اسلامي مي فرمايد: « ولايت و امامت به معناي پاسداري از مرزهاي (خاكي و ايماني) ميهن اسلامي و اداره امور آن مي باشد» (3)
در جاي ديگر مي فرمايد: «... بار خدايا! تو مي داني كه آنچه از ما سرزده است ،نه براي ميل و رغبت در سلطنت و خلافت بوده و نه براي به دست آوردن چيزي از متاع پست دنيا، بلكه براي اين بود كه نشانه هاي (از بين رفته) دين تو را بازگردانيم.در شهرهاي تو اصلاح و آسايش برقرار كنيم، تا بندگان ستم كشيده ات در امن و آسودگي باشند . احكام تو كه به دست فراموشي سپرده شده بود ،اقامه و احيا شود»(4)
از ارتباط ولي فقيه با امام زمان آگاهي نداريم، چون فقيه با ساير افراد فرق ندارد، يعني همان طور که بقيه افراد حق ندارند به حسب ظاهر- ادعاي کنند که با امام زمان ار تباط دارند ،فقيه هم نمي تواند ادعاي ار تباط نمايد زيرا در روايات از چنين ادعاي نهي گرديده است . امام زمان (ع) درآخرين توقيع شريف خطاب به آخرين نايب خاص خود، يعنى على بن محمد سمرى فرمود:
«به زودى از شيعيان من كسانى خواهند آمد كه ادعاى ديدن مرا مى كنند. آگاه باشيد، هر كس قبل از خروج سفياني، و صيحة آسماني، ادعا كند كه مرا ديده دروغگوى افترا زننده است».(5)
اما به حسب واقع و باطن ، ممکن است ولي فقيه با امام ار تباط با امام زمان داشته باشد، همان طور که بقيه افراد هم- اگر لياقت داشته باشند- مي توانند با امام زمان ار تباط بر قرار نمايند.
درباره ولايت فقيه به منابع وسايت زير مراجعه فر ماييد:
1.امام خميني ، ولايت فقيه
2.جوادي آملي،ولايت فقيه
3.محمد هادي معرفت، ولايت فقيه
4.حدود ولايت حاكم اسلامي، احمد نراقي
5. امام خمينى، حکومت اسلامي (ترجه كتاب البيع) ج2
6. مجله حوزه شماره 85- 86(ويژه ولايت فقيه)
7. ترجمه کتاب ولايت فقيه آيت الله منتظري
8 . ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي
9. ولايت فقيه و حاكميت ملت، طاهري خرم‏آبادي
:www.pasokhgoo.net
پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، آيت الله جوادي آملي .
2 . بحارالانوار، ج 25، ص 123 .
3.همان، ص 170.
4.نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 131، ص 189 .
5. شيخ صدوق، كمال الدين، ص 516 .

دلیل عدم اجابت دعا برای ازدواج چیست؟

سلام میدانیم که در فرهنگ ما دختر باید منتظر خواستگار شود تا بتواند ازدواج کند.دختری که عیب وایراد بزرگی ندارد وازدواج او به تاخیر میافتد و خواستگاری ندارد باید چه کار کند؟ ایا ممکن است عقوبت گناهی باشد.چه گناهی؟ این همه دعا ونذر واستغفارو...چطور میشه از خدای مهربون بخوای ولی جواب نگیری؟چطور میشه دعای مادر نگیره؟به خاطر همین به این فکر افتادم که شاید چیزی مانع استجابت دعام میشه.چطور بفهمم.تشکر لطفا" برای من وجوانها دعا کنید.

پاسخ:

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز

هر چند دغدغه ازدواج در سنين ازدواج براي جوانان عزيز و گرامي امري طبيعي است؛ ولي با توجه به عواملي كه سن ازدواج را افزايش داده و موانعي كه بر سر راه ازدواج براي جوانان وجود دارد، نبايد عدم توفيق در ازدواج موجب نگراني و اضطراب شديد شود و نگرش فرد به جهان و نظام آفرينش را تغيير دهد يا موجب مشكلات روحي و بيماري گردد؛زيرا نداشتن خواستگار يکي از مشکلات رايج در ميان دختران امروزي است. اين مشکل بسيار فراگير شده و اختصاصي به شما ندارد. با توجه به شرايط موجود، نداشتن حتى يک خواستگار چيز بعيدي به نظر نمي‌رسد، چرا که همه ما در پيرامون خود شاهد دخترهايي بسيار شايسته‌اي هستيم که به هر دليلي حتى يک خواستگار نداشته‌اند.

پس لازم است به نکات زير توجه کنيد .

1- نمي توان گفت تاخير ازدواج به خاطر گناهي است که مرتکب شده ايد . شايد اين نوعي امتحان باشد يا تنها به دعا و نماز اکتفا کرده ايد . ازدواج کردن مانند امور ديگر نياز به مقدماتي دارد، مثلا بايد درجمع زنان حضور يابيد . خود را نشان دهيد يا از واسطه ها استفاده کنيد. نقش واسطه ها در معرفي دختران خوب و شايسته و دم بخت را کم نگيريد. بنابراين، ضمن حفظ کرامت و شخصيت و وقار ،انساني بشاش و خوشرو و پر انرژي باشيد، و در جلسات مذهبي و به طور کلي در جمع زنان حضور فعال داشته باشيد.

2- سن ازدواج در جامعه كنوني افزايش يافته است. اين واقعيت اجتماعي مطلوب نيست و بايد در پي كاهش آن بود؛ ولي بايد به عنوان يك واقعيت تلخ و رنج آور پذيرفته شود. پس همواره به خود گوشزد نماييد که سن من براي ازدواج به هيچ عنوان دير نشده، هنوز فرصت براي ازدواج موفق را خواهم داشت. اين نکته را به هيچ‌ عنوان خود فريبي قلمداد نکنيد و به يادآوري هر روزه اين نکته ملتزم باشيد.و باور کنيد که « كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور».

3- هميشه زود ازدواج کردن به معني زودتر به خوشبختي رسيدن نيست ، اگر در زندگي بسياري از كساني كه زود ازدواج كردند - به خصوص در مواردي كه آشنايي‏ها از طريق‏هاي غير مشروع انجام گرفته - دقت و تأمل كافي صورت گيرد، آشكار مي‏گردد زود ازدواج كردن هميشه به صلاح دختر و زندگي‏اش نبوده ، بلکه گاهي زود ازدواج کردن شرّي است كه گريبانگير فرد مي گردد ، مدت‏ها زندگي مشترك دختر و خانواده‏هاي دو طرف را تلخ مي سازد. پس زود به خانه بخت رفتن هميشه به معناي خوشبختي نيست. اگر به حفظ پاكي و عفت خود استمرار بخشيد و در امتحان الهي موفق و سرافراز شويد، خداوند از طريقي كه هيچ كسي نمي‏داند، فرد صالح و شايسته و لايقي را به سراغ شما مي‏فرستد.

4- گمان نشود که تعدد خواستگار هم نشانه يا دليل برترى يا داشتن كمال است و نداشتن آن نشانه نقص و ضعف. چنان نيست كه همه دختران داراى خواستگارهاى متعدد چنين و چنان باشند. خيلى از خانم‏هاى متأهل كه در زندگى مشترك خود نيز خوشبخت هستند، مى‏گويند شوهر من اولين و آخرين خواستگارم بود. پس كثرت خواستگاران خيلى مهم نيست.

5- خانه بخت را منحصر در ازدواج ندانيد . همه تخم مرغ هاي خوشبختي را در سبد ازدواج نچينيد و همه برگه هاي زندگي را در موضوع ازدواج خرج نکنيد .چه بسا زنان بسيار تأثيرگذاري در جامعه بوده اند که در پرتو تحصيل و کار و اشتغال مولد، به خانه بخت واقعي خود راه يافته اند. بنا براين ،تمرکز ذهني خود را تا زمان مقتضي، و تا زمانى كه كسى به خواستگارى شما نيامده، از ازدواج به امور مثبت ديگر ببريد. به هيچ عنوان اجازه ندهيد ازدواج تمام فضاي ذهني شما را اشغال کند.

6- - در حد امکان از هر گونه تلقين و بزرگ نمايي نياز به شوهر و تأهل در خود بکاهيد . تلقين هاي کارآمد ديگر را جايگزين آن نماييد. شتابزدگي و اشتغالات ذهني شما در اطفاي اين نياز، به شتابزدگي و اشتغالات عملي بي مورد و گاهي آسيب زا مي‌انجامد.

7- در ناکامي‌ها به جاي بغرنج سازي به ساده‌سازي و عادي سازي بپردازيد، چرا که ناکامي‌ها آن قدر هم فکر مي‌کنيم ناکامي نيستند و بر عکس کامروايي‌هاي ما هم آن قدر هم کامروايي محسوب نمي‌گردد، نمونه‌اش همه دختران ازدواج کرده‌اي است که با هزار اميد و آزرو راهي خانه بخت مي شوند، ولي ديري نمي پايد که چيزي جز طلاق قانوني يا عاطفي نصيب آنان نمي‌گردد و‌ آرزو مي كنند كه اي كاش تن به ازدواج نمي دادند.

8- آدم‌هاي خوشبين همواره از بدترين و غير قابل تحمل‌ترين رخدادهاي زندگي نيز نهايت بهره را مي‌برند. چه بهتر که تا زماني که ازدواج نکرده‌ايد، با تغيير نگرش مثبت به دوران طلايي تجرد خود بنگريد و شبانه روز خواهان تغيير شرايط موجود نباشيد.

9- تفريحات و معاشرت هاي سالم خود را افزايش دهيد.

10 - مطمئن باشيد که دعا و مناجات هاي شما نزد خداوند براي هميشه و تا ابد محفوظ مانده و موجب سعادت دنيوي و اخروي شما خواهد بود .

دعا براى فراهم شدن زمينه ازدواج با همسري شايسته از کارهاي مستحب و مورد ترغيب است .

امّا اجابت دعا هميشه آن نيست که خواسته انسان به همان گونه و در همان زماني که توقع دارد، برآورده شود . گاهي انسان‌خواسته‌هايي دارد که برآورده شدني نيست، يا اگر مستجاب شود، به ضرر او يا ديگران است، و او نمي‌داند، يا اجابت دعا به مقدمات و شرايطي نياز دارد که فراهم نيست، يا زمان آن هنوز فرا نرسيده و ده‌ها دليل و احتمال ديگر. بنا بر اين لازم است به نکات مهم زير توجه نماييد و در آن تأمل کنيد.

1- چه بسا اتفاق مي افتد که انسان برآورده شدن حاجتي و رسيدن به هدف و مقصدي را ايده آل و به نفع خويش مي­پندارد . چنان به پندار خود و خير بودن خواسته و دعايش يقين دارد که آن را همانند دو، دو تا چهارتا واضح مي داند، حال آن که واقعيت امر غير از پندار ماست. عکس آن نيز صادق است، يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم، ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم . نمي­دانيم آن چه رُخ داده، از الطاف خفيِّه و پنهان پروردگار است. قرآن کريم در اين خصوص مي فرمايد

« چه بسا مي شود که از امري اکراه داشته باشيد و انجام آن را نا گوار و به ضرر خود بپنداريد، در حالي که خير و صلاح شما در آن است، و يا چيزي را دوست داشته باشيد( و انجام و اجابت آن را از خدا بخواهيد) و حال آن که بدبختي و شر شما در آن نهفته است. خدا (عواقب و نتايج کارها را )مي داند و شما نمي دانيد.»(1)

پس اي عزيز گرامي ! از خداي مهربان و عالم به همه چيز و آگاه از ظاهر و باطن ، و پيدا و پنهان انسان بخواه که ان شاء الله همسري شايسته و لايق و با کمال نصيب شما شود . کسي را که او مي پسندد، همسرتان گرداند.

2- گاهي ميزان ايمان و باور ،صداقت ، «اعتماد » و «حُسن ظن» انسان به خدا از طريق تأخير استجابت و يا عدم استجابت دعا ها مورد آزمايش قرار مي گيرد، يعني تأخير در استجابت دعا براي اين هدف است که فرد«حقيقت ايمان » و جوهر وجودي خود و ميزان «حُسن ظن» خود به خدا را آشکار نمايد . نشان دهد دلبستگي و علاقه و ايمان به حقانيت خدا را تا چه حد قبول دارد؟ تا چه حد به او و عملکردهايش اعتماد دارد ؟آيا تا آن جا با خداست و او را قبول دارد که خدا تابع او باشد و دعا ها و خواسته هايش را اجابت کند ؟ امام صادق (ع) مي فرمايد

« اصل و اساس حُسن ظن به خدا، ريشه در «حُسن ايمان» و «سلامت دل» دارد . علامت و نشانه اش اين است هر چيزي را که مي بيند(و هر راحتي و گرفتاري به او مي رسد) با چشم بصيرت و پاک، و نگاهي ارزشمند به آن نگرد.»(2)

چه بسا يكي از مهم ترين آزمايش هاي خداوند براي بندگان خوبي چون شما تاخير در اجابت ها و سنجش ميزان صبر و حسن ظن شما به خداست.

اگر به اوصاف الهي توجه كنيم و به صفات پروردگار ايمان بياوريم و بدانيم خداوند رئوف و رحيم است، در مي‌يابيم كه اگر خواسته‌هاي انسان بر آورده نمي‌شود، دليلش بخل نيست. خداوند با توجه به كمال و سعادت و مصلحت انسان خواسته‌هاي او را اجابت مي‌كند. در دعاي افتتاح مي‌خوانيم

« خدايا! اگر حاجتم را دير برآوردي، از سر ناداني بر تو عتاب و اشکال كردم (که چرا حاجتم را بر آورده نکردي يا دير اجابت کردي)، در صورتي كه تأخير در اجابت حاجتم (يا عدم اجابت دعا ) برايم بهتر بوده است، زيرا تو به فرجام امور آگاهي».

البته شيطان در يكي از مواردي كه وسوسه مي‌كند، تأخير اجابت دعا است. از اين راه انسان را مأيوس مي‌كند تا او به خدا بدبين شود. ائمه اطهار(ع) به اين نكته توجه داشته و همگان را از افتادن به دام بدبيني و سوء ظن به خدا برحذر داشته‌اند.

اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايد «دير اجابت نمودن خدا، ‌تو را نااميد نكند كه بخشش، ‌بسته به مقدار درخواست است. چه بسا در اجابت دعاي تو تأخير رخ دهد تا درخواست تو طولاني‌تر گردد و بخشش خدا كامل‌تر شود. چه بسا چيزي را از خدا خواسته‌اي آن را به تو نداده ،ولي بهتر از آن را در دنيا يا آخرت به تو داده است و يا بهتر آن بوده كه آن را از تو باز دارد. چه بسا چيزي را طلب نمودي كه اگر به تو مي‌داد، ‌تباهي دين و دنياي خود را در آن مي‌ديدي». (3).

3- هيچ دعايي بي اثر نيست. هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. اما گونه‌هاي استجابت آن مختلف است.

امام سجاد(ع) مي‌فرمايد «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد :

براي او ذخيره مي‌گردد، يا در دنيا برآورده مي‌شود، يا بلايي را كه مي‌خواست به او برسد، ‌از وي مي‌گرداند». (4)

عدم اجابت ظاهري داراي آثار و بركات بسياري براي او خواهد بود. اگر کسي بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنيا، چه پاداشي براي او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز از آن ناراضي نمي‌شود. امام صادق(ع) مي‌فرمايد :

«روز قيامت خداوند مي‌فرمايد: اي بنده من!‌مرا خواندي و اجابتت را به تأخير انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنين و چنان است. پس مؤمن آرزو مي‌کند که کاش هيچ دعايي از او در دنيا اجابت نمي‌شد، براي ثواب و پاداش نيک که مي‌بيند». (5)

بنابراين از خداوند همسري شايسته و لايق و با کمال طلب کن . از او بخواه آن کسي را که او مي پسندد ، همسر تان گرداند، نه شخص خاصي . زيرا چه بسا اگر حجاب از روي «حقيقت باطني» عالم کنار رود و آينده و نتيجه برخي خواسته‌ها براي ما روشن گردد، از تقاضا و درخواست خود منصرف ‌شويم . خدا را شکر ‌کنيم که خواسته و حاجت ما را آن گونه كه مي خواستيم برآورده نکرده است.

در پايان نظرتان را به چند نکته جلب مي کنيم .

1- به دعا و توسل خود ادامه بده. هر روز يا شب سوره يس را بخوان .

2- نماز جعفر طيار را به کيفيتي که در مفاتيح آمده است، بخوان تا ان شاء الله در زمان مقرر همسر لايق، نصيب تان گردد .

3ـ آيات 75 تا 82 سوره يونس را بخواند.

4ـ در صورت امکان در موقع آمدن خواستگار، سوره الرحمان را همراه داشته باشيد.

5ـ دعا و توسل به اهل بيت را فراموش نکنيد.

6- بعد از نماز صبح .ده مرتبه اين دعا را بخوانيد و هر روز تکرار کنيد تا خداوند گشايش عنايت فرمايد:« لا حول و لا قوّة الا بالله. توکّلت علي الحيِ الّذي لا يموت و الحمد لله الّذي لم يتّخذ ولداً و لم يکن له شريک في الملک و لم يکن له وليِ من الذّلّ و کبّره تکبيراً ».

7- شب جمعه بعد از نماز عشا بگوييد:« لا اله الا انت. سبحانک انّي کنت من الظالمين»0اگر اين ذکر را در سجده چهار صد مرتبه بگوييد، به اجابت نزديک تر است0

8- نزديک ظهر روز جمعه ، دو رکعت نماز بخوانيد ، در رکعت اوّل بعد از حمد و توحيد ، سه آيه اوّل سوره فتح(يعني تا نصراً عزيزاً)را بخوان .در رکعت دوم بعداز حمد و توحيد سوره الم نشرح را بخوان ،بعداز سلام نماز تسبيح حضرت فاطمه سلام الله عليها را بگو و حاجت خود را از خدا بخواهد 0

9- هر روز به ويژه بعد از طلوع آفتاب زيارت عاشورا و سوره يس و الرحمن در هر شب يا صبح تلاوت کنيد.

پي­نوشت­ها

1. بقره(2)آيه 216.

2.مستدرک الوسايل، ج2، ص110.

3.نهج البلاغه، نامه 31.

4.تحف العقول، ص 202.

5 . اصول كافي، ج 4، ص 247

هنگامی که خداوند انسان را آفرید به خود تبریک گفت و انسان را اشرف مخلوقات دانست این برتری از چه نظری است؟ پیچیدگی نظام جسمی انسان؟یاروح و قدرت های روحی او؟ ویا به خاطر قوه ی عقل؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
برتري انسان بر ساير موجودات مربوط به ساحت جسماني او نخواهد بود، چون ممکن است موجودات ديگر در عالم باشد که از نظر جسمي پيچيده‌تر از بدن انسان باشند، پس برتري و شرافت انسان بر ساير موجودات به لحاظ ساحت روحي و قواني نفس ناطقه ،نظير عقل و معرفت قلبي
خواهد بود. انسان به اعتبار ساحت روحاني خود مي‌تواند خليفه خدا در زمين باشد، و خلافت که به معناي مظهريت اسما، و صفات الهي است، ملاک برتري و شرافت انسان است، نه جنبه جسماني او . چه بسا ويروس که ريزترين موجود است و حتي با چشم ديده نمي‌شود، جسم انسان را از پاي در ‌آورد. در اين باره مطالعه کتاب «انسان کامل در نگاه امام خميني» مفيد است. (1)
روشن‌ترين دليل بر اين که برتري و شرافت انسان مربوط به جنبه روحي اوست، اين است که چه بسا انسان‌ها به دليل ضعف و پستي جنبه روحي‌شان از حيوانات نيز پست‌تر شمرده شده ، قرآن کريم به صراحت فرمود: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبيلا؛ (2) اينان فقط مانند چهار پايان‌اند بلکه گمراه‌ترند». بر اساس اين گونه آموز‌ه‌ها به روشني معلوم مي‌شود که برتري انسان بر ساير موجودات مربوط به جنبه روحي است، چه اين که فروتري آن نيز از همين ساحت برمي خيزيد.

پي‌نوشت‌ها:
1.نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، قم، 1388 ش .
2.فرقان (25) آيه 44.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انسان معجوني از جسم و روح است. جسم مرکَب روح است اما به تدريج به سوي فرسايش فرو مي‌رود . تنها روح است که مرکز آمال و اميدها، خوشي و ناخوشي‌ها، عشق يا احساس پوچي و نااميدي است اما هم فعاليت‌هاي بدني و هم رواني انسان به وسيلة «ايمان، شور و شوق، عشق و اميد» تعالي مي‌پذيرد.
براي اميدواري به زندگي و داشتن آينده‌اي خوش بايد به «احيا و تقويت روح و اراده» پرداخت . کليد و رمز موفقيت انسان‌هاي «موفق» را به دست آورد. اما حيات و زندگي روح و نفس آدمي به چند چيز است که عبارتند از:
1- معرفت و شناخت،
2- ايمان و داشتن هدف،
3- عمل صالح.
در هر کاري انسان به آگاهي و اطلاعاتي کافي نياز دارد تا هدف را بشناسد و درستي آن را باور کند و انگيزه و علاقه براي رسيدن به آن هدف در او ايجاد شود.
هدف، هر چه عالي‌تر و از قداست بيش تري برخوردار باشد، علاوه بر ايجاد شوق و علاقه بيش تر، بر همت و تلاش فرد مي‌افزايد و درجه اعتماد به نفس و خودباوري را در شخص افزايش مي‌دهد.
پس در مقياس کلي زندگي، نخست بايد از آفريننده هستي، هدف «آفرينش خود و جهان، و هدف زندگي» معرفتي کسب کرد.
از نظر قرآن روح انسان با «معرفت و ايمان و عمل صالح» زنده است(1) . با آن سرور و نشاط، اميدواري به آينده و حرکتي رو به جلو دارد. علي(ع) مي‌فرمايد: کسي که خدا را بشناسد، هرگز در مشقت و بدبختي نمي‌افتد؛(2) زيرا کسي که خدا را بشناسد، اهل تقوا مي‌گردد و گناه نمي‌کند.(3) در نتيجه، قلبي نوراني و اميدوار به لطف و رحمت خدا دارد.(4) به آن چه در پيشگاه او است،‌ميل و رغبت نشان مي‌دهد.(5)
کسي که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت(6) و با او انس مي‌گيرد، درد دل و مناجات مي‌کند و مي‌گويد: اي خداي من! چه کسي است شيريني دوستي و محبت و نزديکي تو را بچشد و لحظه‌اي نخواهد از تو دل بکند، و روي برگرداند يا کسي و چيزي غير تو را جستجو کند؟!(7)
از اين رو خداشناس هيچ گاه احساس تنهايي، پوچي و بي‌هدفي نمي‌کند. دلگيري و ناراحتي عمقي ندارد، چون معشوق و محبوبش (خدا) پيوسته با او است و شخص خود را پيوسته در طاعت و تسليم معشوقش قرار مي‌دهد.(8)
خدا نيز دوستش مي‌دارد. به قلبش نور و اميد، به روحش آرامش و اطمينان مي‌بخشد.محبت او را در دل دوستان خالص و برگزيدة اهل زمين و فرشتگان و ساکنان عرش خود قرار مي‌دهد تا او را دوست بدارند.(9)
کدام آينده و زندگي زيباتر و دل‌انگيزتر و اميدبخش‌تر از چنين زندگي‌اي است؟
بنابراين با تقويت «معرفت و تحکيم ارتباط قلبي، گفتاري و عملي» با خدا، ثبات قدم، استواري اراده و اميدواري به آينده زندگي دنيا و آخرت حاصل مي‌شود .روح حيات و زندگاني جاويد خواهد داشت .پيوسته در مسير رشد و کمال و مسرور سرزنده بودن به پيش مي‌رود.
برخي از راهكارها كه در زمينه تسلط بر افكار و نااميدي مفيد است عبارتند از:
1. انديشه درباره مسايل خوب و سعادت آفرين‌،
براي اين منظور هدف‌هايي را كه در نظر داريد، بايد ارزشمند و عاقلانه باشد. مطمئن باشيد اگر در ذهن تان به افكار مثبت و سازنده بپردازيد و افكار منفي‌، پريشان و نااميد كننده را از آن بيرون كنيد، ديگر احساساتي كه تلقين ناهماهنگي‌، بيماري‌، ضعف و شكست را مي‌كنند ،به سراغ تان نخواهد آمد. حضرت علي‌ مي‌فرمايند: "فكر كردن در كارهاي نيك‌، انسان را به سوي انجام آن‌ها مي‌راند"(10)
2. تصويري كه از خود در ذهن داريد ارزشمند و الهي باشد.
3. ارزش خويشتن را بشناسيد . بدانيد براي چه منظوري زندگي مي‌كنيد. از ديدگاه انسان مكتبي‌، دنيا مزرعه آخرت است . هر عمل خوب و بدي عكس‌العملي را در پي دارد. اين اعتقاد و باور به قيامت‌، سبب مي‌شود فكر پوچي و فنأ در فرد راه نيابد . اميدوار به زندگي شود . از لحظه لحظه زندگي به بهترين وجه استفاده كند، چرا كه مي‌خواهد در آخرت‌، عكس‌العمل اعمال خود را خوب ببيند.
4. ايمان و تقوا را در خودتان تقويت كنيد;
اميدواري و آرامش روح در سايه تقويت آن و رسيدن به درجه اولياي الهي‌، امكان‌پذير است‌. قرآن‌كريم در اين زمينه مي‌فرمايد: "آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين مي‌شوند، هم آنان كه ايمان آورده و پرهيزگاري ورزيده‌اند، در زندگي دنيا و آخرت مژده براي آنان است‌، وعده‌هاي خدا را تبديلي نيست‌، اين همان كاميابي بزرگي است‌" (11)
5. افسوس گذشته را نخوريد و براي آينده برنامه‌ريزي كنيد.
6. با مطالعه‌، عبادت و ورزش‌، نشاط روحي پيدا كنيد.

پي‌نوشت‌ها:
1. نحل(16) آيه97.
2. غررالحکم، ج2، ص699.
3. تحف‌العقول، ص337؛ بحارالانوار، ج57، ص 174.
4. غررالحکم،‌ج1، ص144.
5. همان، ج2، ص 860.
6. «من عرف الله احبه» مجموعة‌ورام،‌ص 39.
7. مفاتيح الجنان، مناجات المحبين، مناجات نهم از مناجات خمس عشره.
8. بحارالانوار، ج23، ص 93.
9. همان،‌ج67، ص 24.
10. ميزان الحكمة‌، ري‌شهري‌، حديث شماره 15880.
11. يونس(10)آيه62.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام آیا کسی که در شرایط روحی و جسمی بسیار بدی قرار دارد. مثلا زنی که به دست دشمن اسیر شده (مانند زنان زندانی در زندان ابوغریب) و میداند آینده سیاهی در انتظارش است و یا مثلا جلوی خانواده اش هتک حرکت خواهد شد، اگر خود کشی کند برای همیشه به جهنم میرود و هیچ گاه وارد بهشت نمیشود؟ حتی اگر انسان بسیار خوبی باشد و این کار را در اوج ناراحتی و آشفنگی ذهن کرده باشد؟ آیا هیچ کسی هم نمیتواند شفاعتش را کند و دیگر هیچ راه نجاتی برایش باقی نمیماند؟ با تشکر

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خود کشي حرام و گناه کبيره است .کسي که در شرايط روحي و جسمي بسيار بدي قرار دارد شرعا حق ندارد خود کشي کند .اگر خودکشي کند عذاب سختي در انتظارش خواهد بود.ولي اگر در حال ايمان به خدا دست به خودکشي زده باشد ،معلوم نيست که براي هميشه در جهنم بماند ،بلکه ممکن است رحمت خدا شاملش مي شود و از جهنم آزاد و وارد بهشت گردد.
قرآن مجيد مى‏فرمايد: انَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرِكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛خداوند تنها گناه شرك را نمى‏بخشد اما غير آن را براى هر كس بخواهد و صلاح ببيند خواهد بخشيد.(1)

پي نوشت:
1. نساء(4) آيه 48.

سوالی که من دارم نمیدانم جزئ کدام مشکلات محسوب می شود واقعا مشکلی جدی دارم من چند روزی است که آقای شیرازی را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کردم امیدوارم زودتر به سوال من جواب بدهند چون حس می کنم دینم در خطر است من کاملا با استفاده از عقل و تفکر به حقانیت دین اسلام پی بردم البته اینکه پدر و مادر و همین زندگی در جامعه اسلامی دلیل اصلی اش میباشد ولی کسی که در کشور دیگری زندگی میکنداز پدر و مادری نامسلمان به دنیا می اید و اصلا نام اسلام به گوشش نمی خورد ودر اوج ابتذال زندگی میکند و سرانجام در اوج گناه میمیرد در صورتی که اگر آن فرد جای من میشد شاید ایمانش خیلی از من بهتر میشد ویا بلعکس . آیا در حق او اجهاف نشده و یا در حق ما پارتی بازی این با عدالت خدایی فاصله دارد واقعا نمی توانم با این مسئله کنار بیایم استدعاویا تقاضای واقعا عاجزانه دارم که اگر جوابی دارد به من بگویید چون در شک وحشتناکی فرو رفتم التماس دعا

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
سوال شما به مركز ملي پاسخگويي به سواات ديني ارسال شد ، در صورتي كه مايل به دريافت پاسخ از دفتر آيت الله مكارم شيرازي هستيد ،مي توانيد با سايت ايشان تماس بگيريد .
آنچه پرسيده ايد سوال مهمي است كه براي بسياري ازافراد به گونه هاي مختلف پيش مي آيد . محور آن تشخيص عدالت خداوند در نحوه برخورد با افراد گوناگوني است كه در شرايط مختلف و ويژگي هاي گوناگون به دنيا مي آيند . زمينه هدايت و يافتن دين حق و همچنين عمل به فرامين و دستورات خداوند براي آن ها كاملا متفاوت است .
معيار و ميزان خداوند براي تعيين تكاليف و مسئوليت ها و كيفيت عمل به دستورات او و چگونگي محاسبه خداوند در برابر اعمال بندگان داراي وضعيتي كاملا متفاوت و گوناگون است به شكلي كه كمترين تفاوت و اختلاف وضعيت و شرايط در آن به نحوي دقيق و حساب شده مورد محاسبه قرار مي گيرد .
به عبارت ديگر مي توان گفت از نگاه معارف ديني اسلام نحوه اجراي عدالت خداوند در برابر بندگانش لااقل در سه محور
تشريع و مسئوليت ها ،
تكوين و توانايي ها ،
محاسبه و بررسي عملكردها تجلي مي يابد . با حساب همه اين موارد نوعي عدالت شگفت انگيز و غير قابل تصور براي ما رقم خواهد خورد .
يعني خداوند بسته به موقعيت هاي فردي و اجتماعي وتوانمندي هايي كه به هر فردي داده ،توقعات و مطالباتي را نيز از او داشته، انجام وظايف و مسئوليت هايي را نيز از او مي طلبد . به علاوه نمره قبولي اين افراد كاملا متفاوت بوده ،در نحوه محاسبه و بررسي نتايج افراد همه عوامل و موانع موفقيت يا عدم موفقيت كامل يا نسبي فرد به طرز دقيقي محاسبه مي شود تا معين گردد يك فرد در چه موقعيت و جايگاهي در قيامت برخوردار است.
خداوند هرگز نگفته موقعيت هايي كه براي شماست، نسبت هاي مساوي با هم دارند؛ بلكه اين نسبت ها با توجه به نتايج و پيامدهاي شان شرايطي كاملا عادلانه مي يابند . اين امر اختصاص به افرادي كه در قاره هاي گوناگون به دنيا مي آيند نداشته ، در بين افراد يك كشور و يك شهر هم به وضوح وجود دارد ؛ مثلا اگر در ظهر تابستان و در كنار تنور، يك نانوا روزه بگيرد؛ روزه اش با روزه فردي كه از اذان صبح تا اذان مغرب خوابيده؛ يكسان نيست.
فردي كه براي شركت در نماز جماعت، به مسجد كنار منزل مي رود؛ با فردي كه براي شركت در نماز جماعت بايد نصف شهر را بپيمايد؛ هرگز مزد و پاداش مساوي نخواهد داشت.دست درازي به اموال ديگران و دزدي نكردن سرمايه داري كه هيچ نيازي به امكانات مادي و رفاهي ندارد، با خويشتن داري مالي و دست پاكي فردي كه در فقر شديد و نياز مالي بسيار به سر مي برد ، بسيار متفاوت است .
وضعيت مسئوليت و تكاليفي كه خداوند از من و شما و ديگر افرادي كه در كشورهاي اسلامي و در متن دين حق و شريعت واقعي رشد يافته اند ،مي طلبد ، با انسان هايي كه در مناطق مختلف ديگر همچون كشورهاي غير اسلامي يا اقوام بدوي و قبايل ابتدايي مناطقي چون صحراهاي آفريقا يا جنگل هاي آمريكاي جنوبي زندگي مي كنند ،كاملا متفاوت است . هيچ گاه همساني و همانندي وجود ندارد .
اصولا معيار و ميزان سنجش اعمال انسان ها و رقم خوردن سرنوشت آن ها در عالم ديگر بر اساس داده ها و زمينه هاي فكري و معرفتي است كه براي آن ها فراهم شده است ؛ در واقع معيار توقع از هر فرد در رشد فكري و رفتارهاي عملي بر اساس حجم آگاهي و دانشي است كه از راه هاي گوناگون در اختيار وي قرار گرفته است .توقع تساوي عملكرد دو فرد كه در دو موقعيت كاملا متفاوت رشد يافته اند، بيهوده و غير عادلانه است .
به اين دليل است كه خداوند در قرآن مجيد مي‌فرمايد: «و ما كنّا معذبين حتي نبعث رسولاً؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم مگر اينكه فرستاده اي را برايشان مبعوث كرده(و حجت را بر آن ها تمام كرده) باشيم».(1)يعني ميزان و معيار در مطالبه عقيده و عمل صحيح از افراد و در نتيجه عذاب و ثواب در محاسبه اين اعمال ، وجود ارشاد و هدايت و تبيين مسير صحيح توسط پيامبران الهي و مانند آنان است .
از نگاه اسلام همه انسان ها چه مسلمان زادگان و چه كفار و پيروان ساير اديان الهى وظيفه دارند درباره دين حق و شريعت حقيقي زمان كنوني تحقيق كنند .دستورهاى اديان را با هم مقايسه كرده، به حقيقت دست يابند . زندگي خود را بر اساس آن تنظيم نمايند ، در نتيجه چه بسا ايمان بي تحقيق و تقليدي بسياري از مسلمانان هم در آخرت ثمر چنداني براي آن ها نداشته ،آن ها را با چالش و مشكلات بسياري مواجه نمايد .
در خصوص غير مسلمانان هم همين ضرورت وجود دارد . آنان موظف به تحقيق و بررسي در خصوص عقايد آبا و اجدادي خود و ديگر اديان موجود در جهان هستند ، اما يقينا شرايط افراد در اين تحقيق برابر نخواهد بود و تفاوت موقعيت افراد در اين رابطه به روشني مورد ملاحظه قرار مي گيرد .
درنتيجه مي توان گفت اگر شرايط تحقيق و رسيدن به اسلام براي آن ها فراهم نبوده ،يا نتوانستند به منابع واقعي اسلام مراجعه نمايند، يا اصلا مسئله ضرورت تحقيق از دين براي شان مطرح نبوده ، يا پس از تحقيق (بدون هيچ غرض ، عناد و انگيزه شخصي ) به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفى به محتواى دين خود عمل كردند و بر كسى ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند و چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند .
به علاوه اگر يك فرد مسلمان دين اسلام را از روي تحقيق و بررسي بشناسد و به همين نسبت فردي مسيحي هم به حقانيت اسلام پي برده به اين كيش بگرود ، يقينا شرايط مساوي و برابري را نخواهند داشت . جايگاه ارزشي آن فرد مسيحي كه دين سنتي خود را تغيير داده ،با مسلمان زاده اي كه كار آسان تري را پيش رو داشته، مساوي نخواهد بود .
هرچند يك فرد به اسلام و حقيقت شرعت آخرالزمان راه نيابد ، باز تكليف از گردن او ساقط نبوده ، بر اساس حكم عقل و فطرت انساني خود و همچنين براساس آموزه هاي دين و شريعتي كه آن را بر حق مي داند ،ملزم به كنترل اعمال و رفتارهاي خود است . اگر چنين فردي منطبق بر اين اصول به اعمالي كه از منظر دين ما گناه محسوب مي شود نباشد ، نمي توان او را آلوده در گناه و ابتذال قلمداد نمود . چه بسا وضعيت چنين فردي در قيامت به مراتب بهتر از يك مسلمان بي عيده و گنهكار باشد .
اين حقيقتي كاملا عقلاني و بر اساس منطق است كه با عدالت خداوند نيز به درستي تفسير و تحليل مي شود ؛ شهيد مطهرى(ره)در اين باره مى‏گويد :
« اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه (ع) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مي دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مي رود » .(2)
در نتيجه تكليف ما مسلمان زادگان به مراتب سخت تر و محاسبه اعمال ما دشوار تر خواهد بود . در حق ما پارتي بازي نشده ، همان طور كه در حق غير مسلمانان با وجود نحوه تكليف و محاسبه اعمال شان اجحاف و ظلمي روا داشته نشده است .

پي نوشت ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

صفحه‌ها