معارف قرآن

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟جهان آفريده شده براي انسان"
در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است: ...

آيا اين حرف در قرآن زده شده است؟

"جهان آفريده شده براي انسان"

در دو آيه قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13

تفاوت بین وعده و وعید الهی
اعمالی كه خداوند به آنها ثواب و پاداش می دهد وعده اما وعید در مورد عقاب و مجازات به كار می رود.

تفاوت بین وعده و وعید الهی در چیست؟

در مورد اعمالی كه خداوند به آنها ثواب و پاداش می دهد وعده به كار می روند و می گوییم خداوند به چنین اعمالی وعده ثواب داده است اما وعید در مورد عقاب و مجازات به كار می رود.

شیخ صدوق رحمة اللَّه عليه درباره وعده و وعید الهی می گويد:

اعتقاد ما در باب وعده الهي اينست كه هر كس خدا او را وعده ثوابي داده آن ثواب حاصل مي‏شود براي آن كس، و هر كه را وعيد عقابي بر عملي فرموده مختار است اگر عذابش كند به عدل او است و اگر عفوش نمايد به فضل او است و خداوند ستمكار نيست براي بندگان.(1)

بنابراین وعده های الهی حتما محقق می شود. اما وعید های الهی احتمال عفو و بخشش خداوند در آنها است.

پی نوشت ها:

1. اعتقادات شيخ صدوق، ترجمه حسني، ص 80.

چند خصلت خوب از قرآن براي دختران
دختران خوب است به الگوهاي قرآني اقتدا كنند. الگوهايي همچون حضرت مريم و دختران شعيب و ساره همسر حضرت ابراهيم.

چند خصلت خوب از قرآن براي دختران راهنمايي بگوييد؟

دختران خوب است به الگوهاي قرآني اقتدا كنند. الگوهايي همچون حضرت مريم و دختران شعيب و ساره همسر حضرت ابراهيم.

مريم(ع) كه:

1.  در سنين نوجواني و جواني اهل عبادت و اطاعت از خدا و خدمت به خلق بود و در قرآن آمده:

كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب(1)

هر زمان زكريا وارد محراب عبادت او مي‏شد، غذاي مخصوصي در آن جا مي‏ديد. از او پرسيد: «اي مريم! اين را از كجا آورده‏اي؟!» گفت: «اين از سوي خداست. خداوند به هر كس بخواهد، بي حساب روزي مي‏دهد.»

يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ (2)

اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود، خضوع كن و سجده بجا آور! و با ركوع‏كنندگان، ركوع كن.

2. مريم كه به حفظ عفت و پاكدامني خود بهاي بسيار داد:

مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي‏ أَحْصَنَتْ فَرْجَها(3)

همچنين مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت.

در راه رفتن و سخن گفتن و معاشرت با ديگران حيا و عفت و طهارت روح خود را بروز دهند:

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي‏ عَلَي اسْتِحْياءٍ (4)

يكي از آن دو (دختران حضرت شعيب) به سراغ او آمد در حالي كه با نهايت حيا گام برمي‏داشت.

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا(5)

به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد.

پي نوشت ها:

1. آل عمران(3) آيه 37.

2. همان، آيه43.

3. تحريم(66) آيه 12.

4. قصص(28) آيه 25.

5. احزاب (33) آيه 32.

منشأ بروز اين تناقض در ذهن شما برداشت نا صحيح از معناي آيه 36 سوره فاطر است.

در اين آيه مي خوانيم:«وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضي‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا ...» «و كساني كه كافر شدند، آتش دوزخ براي آنهاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمي‏شود تا بميرند»

عبارت«هرگز فرمان مرگشان صادر نمي‏شود تا بميرند» دو برداشت مي  تواند داشته باشد:

برداشت اول اين است فرمان مرگ آنها صادر نمي شود تا اينكه بالاخره آنها مي ميرند. طبق اين برداشت در آخرت مردن وجود دارد.

برداشت دوم اين است كه مرگ آنها مشروط به فرمان مرگ است و  فرمان مرگ كه علت و سبب مرگ آنهاست صادر نمي شود (لا يقضي عليهم) و لذا معلول و اثر آن يعني مرگ نيز حاصل نمي شود. پس معناي عبارت اين مي شود كه فرمان مرگشان صادر نمي شود تا به سبب اين فرمان بميرند( و از عذاب الهي خلاص و راحت شوند).

طبق برداشت دوم، قرآن كريم در صدد بيان و تاكيد همان چيزي است كه در ساير آيات فرموده و آن هم عدم مرگ در آخرت است.

نكته اي كه بايد توجه داشت اين است كه اين دو نوع برداشت با توجه به نارسايي هاي ترجمه فارسي پديد مي آيد. اما عبارت عربي آن قابليت اين دو برداشت را ندارد و تعبير «فيموتوا» تصريح دارد كه معناي دوم مراد خداوند متعال است و معناي اولي كه از ترجمه فارسي قابل برداشت است از عبارت عربي آن قابل برداشت نيست. زيرا طبق قواعد ادبيات عرب آمدن حرف فاء بر سر فعل مضارع منصوب «يموتوا» صراحت دارد كه اين فاء، فاء سبييه است. (1) و لذا معناي دوم مراد است و اگر قرار بود كه برداشت اول مراد خداوند متعال باشد بايد فعل مضارع به صورت ساده «يموتون» بيان مي شد.

علاوه بر اين اگر خود عبارت نيز صراحت در اين معنا نداشته باشد و قابليت هر دو معنا را داشته باشد باز هم معناي دوم صحيح است زيرا ساير آيات قرآن كه دلالت بر عدم وجود مرگ در آخرت دارد قراين و شواهدي هستند كه مراد  خداوند متعال را روشن مي كنند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: عباس حسن، النحو الوافي، مصر، دار المعارف ، بي تا، چاپ پانزدهم، ج4، ص 352.

درقرآن خداوند متعال مي فرمايد:« يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقي‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(1)

بار ديگر خداوند متعال در اين آيه فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مي‏فرمايد:« اي فرزندان آدم اگر رسولاني از خودتان (از طرف من) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما عرضه مي‏دارند از آنها پيروي كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگاري پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتي از مجازات الهي خواهند داشت و نه اندوه و غمي».

چنانكه در تفسير نمونه آمده جمعي از دين‏سازان قرون اخير براي صاف كردن جاده ادعاهاي خود، پاره‏اي از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعي هستند كه اين آيات دلالت بر  نفي خاتميت دارند، در حالي كه ارتباطي با آن ندارند.

يكي از آنها آيه فوق است، آنها بدون اينكه قبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند، مي‏گويند: اين آيه با توجه به جمله «ياتينكم» كه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگري مبعوث شوند.

ولي اگر كمي به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او در بهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مي‏گويد در نظر بگيريم و ملاحظه كنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انساني و تمامي فرزندان آدمند پاسخ اين سخن روشن مي‏شود. زيرا ترديدي  نيست كه براي مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادي آمدند كه نام تعدادي از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگري نيز در كتب تواريخ ثبت است.

منتها اين عده از دين‏سازان براي اغفال مردم، آيات گذشته را به دست فراموشي مي‏سپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص مسلمانان مي‏گيرند و از آن نتيجه‏ گيري مي‏كنند كه امكان رسولان ديگري در كار است.

اينگونه سفسطه‏ ها سابقه بسيار دارد مخصوصا اين سفسطه كه آيه يا جمله ‏اي از يك آيه را از بقيه جدا مي‏كنند و قبل و بعد آن را ناديده مي‏گيرند و بر مفهومي كه تمايل دارند تطبيق مي‏دهند هر چند ضد مفهوم واقعي آن باشد.(2)

اما در مورد بحث خاتم النبيين و خاتم الرسل بودن پيامبر اسلام بايد بگوييم كه «نبي» از نظر مصداق اعم از رسول است. يعني همه پيامبران، داراي مقام نبوت بوده‌اند ولي مقام رسالت اختصاص به گروهي از ايشان داشته است.(3) بنابراين اينكه پيامبري رسول باشد ولي نبي نباشد تحقق نيافته و  لذا اگر رسولي بعد از پيامبر اسلام (ص) بيايد وي نبي نيز خواهد بود و از آنجا كه پيامبر اسلام (ص) خاتم النبيين است و لذا يقينا خاتم الرسل نيز مي باشد.

در تفسير نمونه نيز مي خوانيم:« اين نكته نيز قابل توجه است كه خاتم انبياء بودن، به معني" خاتم المرسلين" بودن نيز هست، و اينكه بعضي از دين‏سازان عصر ما براي مخدوش كردن مساله خاتميت به اين معني چسبيده ‏اند كه قرآن پيامبر اسلام (ص) را خاتم انبياء شمرده، نه" خاتم رسولان" اين يك اشتباه بزرگ است، چرا كه اگر كسي خاتم انبياء شد به طريق اولي خاتم رسولان نيز هست، زيرا مرحله" رسالت" مرحله‏اي است فراتر از مرحله" نبوت"»(4)

پي نوشت ها:

1. أعراف(7) آيه 35.

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏6، ص 161.

3. آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 238.

4. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏17، ص 338.

براساس این آیه می توان به وجودخدا شک کرد؟یا شک درباری تعالی راه ندارد؟

آيه مورد نظر و آيه قبل :

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في‏ أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي‏ شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلي‏ أَجَلٍ مُسَمًّي ؛(ابراهيم (14) آيه 9-10)

آيا خبر كساني كه پيش از شما بوده‏اند، چون قوم نوح و عاد و ثمود و نيز كساني كه بعد از آن ها بوده‏اند، به شما نرسيده است؟ جز خدا كسي را از آنان آگاهي نيست. پيامبران شان همراه با دلايل روشن آمدند و آن ها دست بر دهان بردند و گفتند: ما به آنچه بدان مأمور شده‏ايد، ايمان نمي‏آوريم و در چيزي كه ما را بدان مي‏خوانيد، سخت در ترديد هستيم. پيامبران شان گفتند: آيا در خدا- آن آفريننده آسمان ها و زمين- شكي هست؟ شما را فرا مي‏خواند تا گناهان تان را بيامرزد و تا مدتي معين شما را زنده گذارد.

با توجه به آيه قبل كه سخن مشركان به پيامبران را يادآور شده بود كه توحيد و نبوت را منكر شده بودند، خداوند در اين آيه در مقام رد انكار آن ها و اثبات توحيد و نبوت و معاد است و با تعجب و انكار مي پرسد: آيا در وجود خدا و يگانگي اش شك داريد و آيا شايسته است كه شك داشته باشيد؟ با اينكه او ابداع كننده آسمان ها و زمين است و آن ها را از عدم خارج كرده و به وجود آورده و به فطرت سالم و عقل خود مي دانيد كه جز خدا كسي در ايجاد دخالت ندارد. همه خداياني كه به عبادت گرفته و شريك خدا مي دانيد، خود مخلوق و محتاج اويند. هيچ قدرتي و دخالتي در ايجاد شما يا در تدبير امور شما ندارند. خدا به فضل و رحمتش، بندگان را به ايمان دعوت كرده و براي آنان معارف وحياني و شريعت آسماني فرستاده تا با باور و اعتقاد به آن ها، آنان را بيامرزد. شايسته ورود به ميهمانخانه آخرت كند و در دنيا حافظ شان باشد تا به اجلي كه براي شان مقدر شده، برسند.

بنا بر اين آيه در مقام اين حقيقت است كه همه شما منكران اگر به فطرت و عقل خود رجوع كنيد ، به خدايي خدا اعتراف خواهيد كرد. يگانگي و بي نظيري اش را درك خواهيد نمود. به واقع شك و ترديد علمي نداريد ، بلكه خود را به ناداني زده ايد و بر فطرت خداشناس و خداجوي خود سرپوش مي نهيد.

علامه طباطبايي در تفسير  آيه مي نويسد:

جمله مذكور، در مقام اثبات توحيد ربوبيت است، چون در مقابل اين كلام كافران است:" إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ". مشركان دو چيز را انكار كرده‏اند، يكي رسالت را و ديگري توحيد در ربوبيت را.

كلام رسولان هم بايد متضمن دو اثبات باشد. پس بايد جمله" أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" برهان بر اثبات توحيد ربوبيت باشد، و جمله" يَدْعُوكُمْ.. ." برهان بر اثبات رسالت و حقانيت ادعاي انبيا.

خداوند توجه مي دهد كه با دقت در عالم مشاهده مي‏كنيد كه موجودات محدود و محتاج اند، چون اگر قائم به ذات خود بودند، نه دستخوش دگرگوني مي‏شدند، و نه نابود مي‏گشتند. پس قائم به ديگري هستند كه آن ديگري، بايد خود، موجودي بدون حد باشد، و گرنه خود او هم محتاج به فوق است. مي‏فهميم واحدي است كه كثرت نمي‏پذيرد، چون كسي كه در حد نمي‏گنجد، متعدد هم نمي‏شود. باز مي‏فهميم با اينكه يكتا است، تمامي امور را همان طور كه ايجاد كرده ، تدبير هم مي‏كند، زيرا  مالك وجود آن ها و همه امور مربوط به آن ها است، و كسي در هيچ چيز شريك او نيست.

اين برهاني است تمام عيار. در عين حال ساده و همه كس فهم. هر انساني با فطرت و وجدان خود آن را مي فهمد.

جمله" يدعوكم.. ." اشاره است به برهان بر نبوت، كه ايشان آن را انكار مي‏كردند و مي‏گفتند:" إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ"

در اين جمله مي فرمايد از سنت‏هاي الهي اين است كه هر موجودي را به سوي كمال و سعادت نوعي‏اش هدايت نمايد. انسان يكي از انواع موجودات و يكي از مشمولان  هدايت است. عنايت الهي ايجاب مي‏كند كه او را هم به سوي سعادت زندگيش هدايت نمايد. چون زندگي او جاودانه و هميشگي است، و محدود به حدود دنيا و ختم پذير به رسيدن مرگ نيست، سعادت زندگي او هم به اين خواهد بود كه در دنيا به نحوي زندگي كند كه زندگي او را تا ابد قرين سعادت نمايد.

هر چند خداوند انسان را مجهز به فطرت كرده و فطرت همواره عقايد حق و اعمال صالح را به او گوشزد مي‏كند، ليكن تنها داشتن فطرت كافي نيست، كه او را بر پيروي روش‏هاي حق و عدل وادار سازد و براي هميشه در عقايد حق و اعمال صالح استوار بماند، و گرنه بايد اصلا گناهي موجود نشده و هيچ فردي از افراد و اجتماعي از اجتماعات، فاسد نگردد، چون همه مجهز به فطرت هستند، پس اينكه مي‏بينيم بعضي از افراد با داشتن فطرت، منحرف مي‏شوند، مي‏فهميم كه داشتن فطرت تنها كافي نيست.

 عنايت الهي اقتضا مي‏كند كه انسان را علاوه بر فطرت، به يك عامل ديگر نيز مدد كند كه  هدايت الهي را از درگاه خدا گرفته، به بندگان مي‏رساند و آن عامل،  مقام نبوت است كه دارنده آن در مقامي از پاكي قرار دارد كه به خاطر آن مقام عقايد حق و عمل صالح، برايش كشف مي‏شود، به اين معنا كه رابطه وحي با او برقرار گشته و با غيب، سر سخن باز مي‏كند، و دستوراتي كه پيرويش ضامن سعادت فرد و اجتماع در دنيا و آخرت است مي‏گيرد. (1)

پي نوشت :

1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج‏12، ص34-38 (تلخيص)

 

 

استدلالات يا براهين عقلي درباره اثبات وجود خدا در قرآن به شرح ذیل است:

1- برهان صديقين: از مطالعه خود وجود مي توان پي به خدا برد و در حقيقت در اثبات صانع جز بررسي خود وجود و هستي به چيزي نياز ندارد. اين برهان ريشه قرآني دارد و آيه شريفه « أولم يكف بربك أنه علي كل شئ شهيد » (1) (آيا پروردگارت كفايت نمي كند كه او بر هر چيزي گواه است؟!) اشاره به اين برهان دارد.

2- فقر و نياز در انسان و جهان نشانه وجود خداي غني است.« يا ايها الناس أنتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد » (2) ( اي مردم شما به خدا محتاج و نيازمند و خدا بي نياز و ستوده است.) فقر و نياز يك شئ نشانه احتياج آن به توانايي است كه نياز آن را برطرف سازد و ما در وجود خودمان و جهان طبيعت فقر و نيازمندي را مي يابيم. بنا بر اين بايد يك بي نياز مطلق باشد كه اين نياز ما را برطرف كند و آن خداي غني است.

3- برهان نياز مصنوع به صانع : آفرينش آسمان و زمين گواه بر وجود آفريدگار است. « قالت رسلهم أفي الله شك فاطر السموات و الارض...» (3) (پيامبران آنها گفتند آيا در وجود خدا شك داريد كه پديد آورنده آسمانها و زمين است..)

قرآن مسئله شك در وجود خدا را به صورت استفهام انكاري مطرح مي كند و براي رد شك و ترديد در وجود خدا پديد آمدن آسمان و زمين را ياد آور مي شود. پس آفرينش آسمان و زمين بهترين گواه بر وجود پديد آورنده است.

4- برهان امتناع دور : خود آفريني كه مستلزم دور است محال مي باشد. « ام خلقوا من غير شئ ام هم الخالقون »(4) ( آيا آنان بدون هيچ علتي بوجود آمدند يا خودشان آفريدگار خود مي باشند)

نتيجه خود آفريني اين است كه شيئ قبلا وجود داشته باشد و سپس خود را بيافريند و لازمه آن اين است كه وجود شئ خودش بر خودش مقدم باشد. يعني از آن نظر كه علت خويش است بايد مقدم و از آن نظر كه معلول است بايد موخر باشد و چنين چيزي عقلا محال است.

براهين عقلي ديگري هم درباره اثبات وجود خدا در قرآن است كه شما را به كتاب منشور جاويد آيت الله سبحاني ارجاع مي دهم. (5)

 

پي نوشت ها :

1. فصلت (41) آيه 53 .

2. فاطر (35) آيه 15 .

3. ابراهيم (14) آيه 10 .

4. طور (52) آيه 36 .

5. آيت الله سبحاني، منشور جاويد، انتشارات توحيد، قم ، ج2 ، ص 111 - 178 .

«فَقضاهُنَّ سَبْع سَماواتٍ في‏ يَومَينِ و أَوْحي‏ في‏ كُلّ سَماءٍ أَمرَها وَ زَيَّنَّا السَّماء الدّنْيا بِمَصابيح وَ حِفظاً ذلِك تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ»

پس آسمان‏ها را هفت عدد قرار داد آن هم در دو روز و امر هر آسماني را در آن وحي كرد و ما آسمان دنيا را به فانوسهايي زينت داديم ستارگاني كه هم زينت آسمانند و هم حافظ آن، اين است تقدير خدايي كه عزيز و داناست.(1)

اين آيه و آيه قبل از آن اشاره به خلقت آسمانها و چگونگي ايجاد آنها دارد. در مورد اين قسمت آيه «وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها» مفسرين بحث هاي و نظرات مختلفي بيان كرده اند و بيشتر آنها وحي در اينجا را به معناي ايجاد و خلقت گرفته اند. اما مرحوم علامه طباطبايي بعد از ذكر نظرات بعضي مفسرين و نقد آنها با استفاده از آيات ديگر قرآن مراد از ( وحي و امر ) در اينجا را بيان كرده اند كه سخن ايشان را در ذيل مي آوريم.

از آياتي كه در آن به امر آسمانها اشاره‏اي شده، مي توان كمك گرفت تا معنايي دقيق‏تر فهميده مي‏شود. اينك آن آيات:

«يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ»(2)؛ خداي تعالي امر را از آسمان تا زمين تدبير مي‏كند، و سپس به سوي آن صعود مي‏نمايد.

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ»(3)؛ خدا آن كسي است كه هفت آسمان و از زمين نيز مثل آن بيافريد كه امر از بين آنها نازل مي‏شود.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ»(4)؛ با اينكه ما بر بالاي سر شما هفت طريقه خلق كرديم، آن وقت چگونه ما از خلق غافل مي‏شويم.

از آيه اولي استفاده مي‏شود كه آسمان مبدأ امري است كه به وجهي از ناحيه خداي تعالي به زمين نازل مي‏شود و آيه دوم دلالت دارد بر اينكه امر از آسماني به آسماني ديگر نازل مي‏شود تا به زمين برسد و آيه سوم مي‏فهماند كه آسمانها راههايي هستند براي سلوك امر از ناحيه خداي صاحب عرش و يا آمد و شد ملائكه‏اي كه حامل امر اويند، هم چنان كه آيه « تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»(5) و آيه «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»(6) نيز تصريح دارند به اينكه امر خدا را ملائكه از آسمان به زمين مي‏آورند.

و اگر مراد از" امر"، امر تكويني خداي تعالي باشد كه عبارت است از كلمه ايجاد، در اين صورت اگر آيات را به يكديگر ضميمه كنيم، اين معنا را افاده مي‏كند كه: منظور از امر الهي كه در زمين اجرا مي‏شود، عبارت است از خلقت و پديد آوردن حوادث كه آن حوادث را ملائكه از ناحيه خداي صاحب عرش حمل نموده و در نازل كردنش طرق آسمان را طي مي‏كنند، تا از يك يك آسمانها عبور داده و به زمين برسانند.

و نيز به طوري كه از آيه شريفه «وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ»(7)؛چه بسيار فرشتگان كه در آسمانهايند، و آيات ديگر استفاده مي‏شود، آسمانها مسكن ملائكه است.

خلاصه اينكه امر خدا يك نسبت به تك تك آسمانها دارد، به اعتبار ملائكه‏اي كه در آن ساكنند و نسبتي هم به هر فرقه از فرقه‏هاي ملائكه دارد، به اعتبار اينكه حامل آن امرند. و خداوند امر را به آنان تحميل كرده، يعني به ايشان وحي فرموده، در نتيجه معلوم گرديد كه معناي «وَ أَوْحي‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها» اين شد كه خداي سبحان در هر آسماني امر الهي را كه منسوب و متعلق به آن آسمان است به اهلش، يعني ملائكه ساكن در آن، وحي مي‏كند.(8)

اما مراد از «امر» در دو آيه در سوره دخان و قدر كه مربوط به شب قدر است، بعضي آن را تقدير و سرنوشت انسان ها در طول سال دانسته و بعضي به معناي فرمان و دستور الهي گرفته اند.(9)

پي نوشت ها:

1. فصلت(41)آيه12.

2. سجده(32)آيه 5.

3. طلاق(65)آيه 12.

4. مؤمنون(23)آيه 17.

5. قدر(97)آيه 4.

6. دخان(44)آيه 4.

7. نجم(53)آيه 26.

8. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، انتشارات جامعه مدرسين، ج‏17، ص 558 .

9. همان، ج‏18، ص 2

در مورد اعمالي كه خداوند به آنها ثواب و پاداش مي دهد وعده به كار مي روند...

مي گوييم خداوند به چنين اعمالي وعده ثواب داده است اما وعيد در مورد عقاب و مجازات به كار مي رود.

شيخ صدوق رحمة اللَّه عليه درباره وعده و وعيد الهي مي گويد:

اعتقاد ما در باب وعده الهي اينست كه هر كس خدا او را وعده ثوابي داده آن ثواب حاصل مي‏شود براي آن كس، و هر كه را وعيد عقابي بر عملي فرموده مختار است اگر عذابش كند به عدل او است و اگر عفوش نمايد به فضل او است و خداوند ستمكار نيست براي بندگان.(1)

بنابراين وعده هاي الهي حتما محقق مي شود. اما وعيد هاي الهي احتمال عفو و بخشش خداوند در آنها است.

پي نوشت ها:

1. اعتقادات شيخ صدوق، ترجمه حسني، ص 80.

قرآن كتاب خداست . خدا خود بهتر مي داند پيامش را چگونه ابلاغ كند

آنچه ما مي توانيم اعتراض كنيم ،جايي است كه هدايتگري ناتمام باشد يا مطلبي كه در پيام تاثير آشكار دارد، بيان نشده باشد.

در موردي كه گفته ايد، اين گونه نيست . آمدن و نيامدن نام آن پيامبر، تاثيري در پيام ندارد. خداوند در صدد بيان سركشي بني اسرائيل است كه مورد ستم و از شهر و كاشانه خود رانده شده بودند و...

اينان به خدمت پيامبر زمان خود مي رسند و از ايشان مي خواهند فردي را به فرماندهي و حكومت نصب كند تا تحت فرمان او به دفع دشمن پرداخته و آزادي خود را به دست آورند . آن پيامبر، طالوت را براي فرماندهي بر مي گزيند . بني اسرائيل به اين گزينش صحيح با ملاك هاي باطل خود اعتراض مي كنند . امر و نهي اين فرمانده خدايي را كه نشانه خدايي بودن نصبش را به چشم ديده اند، اطاعت نمي كنند و ...

اين داستان را براي عبرت گيري از سرنوشت قوم ستمگر بيان مي كند. چون يادآوري نام آن پيامبر در اصل هدف تاثيري ندارد، نام او را ذكر نمي كند. اما نبوتش را يادآوري مي نمايد تا بفهماند اطاعت از او واجب بوده ، به امر خدا، طالوت را نصب كرده بود، نه اين كه فردي عادي بوده كه از جانب خود و به تدبير خود، طالوت را نصب كرده باشد.

صفحه‌ها