تفسير و علوم قرآني

عرض سلام و خسته نباشید. پرسش من این است که: 1. نظر به اینکه قران در یونس:64 و انعام:34 میفرماید که تبدیلی برای کلام خدا ممکن نیست، آیا این امر با وجود ناسخ و منسوخ در قران ناسازگار نیست؟ 2.در ضمن اگر ممکن است بفرمایید آیا وجود ناسخ و منسوخ به معنای این نیست که خدا نظرش را تغییر داده است؟

پرسش 1:
ناسخ و منسوخ در قرآن شرح :
1. نظر به اينکه قران در يونس:64 و انعام:34 مي فرمايد که تبديلي براي کلام خدا ممکن نيست، آيا اين امر با وجود ناسخ و منسوخ در قرآن ناسازگار نيست؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در آيه 64 يونس مي فرمايد:
لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛
بشارت است ايشان را در دنيا و آخرت. سخن خدا دگرگون نمى‏شود.
در آيه 34 انعام مي فرمايد:
وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ؛
پيامبرانى را هم كه پيش از تو بودند تكذيب كردند، ولى آن ها بر آن تكذيب و آزار صبر كردند تا يارى ما فرا رسيدشان. و سخنان خدا را تغييردهنده‏اى نيست‏.
در اين آيات تصريح مي کند که سخن خدا در وعده اي که مي دهد و معارف و حقايقي که بيان مي کند، تغيير پذير نيست . خطا يا خلف وعده در آن نيست، بر خلاف غير خدا که در خبر دادن از حقايق و معارف ممکن است خطا کند و بعد اصلاح نمايد يا وعده اي بدهد و بعد نتواند به آن وفا کند يا از وفاي به آن منصرف شود .
اما در باب احکام و دستور عمل ها خداوند نفي نسخ و تغيير و تبديل را نکرده ، زيراتغيير و تبديل در اين عرصه طبيعي و لازم است. احکام و امر و نهي ها براي تربيت است . در مراحل تربيت، در هر مرحله اي اقتضائاتي هست که بايد لحاظ شود.
مثلا در ابتدا که بشر زندگي ساده روستايي داشته، فقط به يک سري دستور هاي ساده محتاج بوده ، بعد که به زندگي گسترده و پيچيده شهر نشيني رو آورده، به دستور عمل هاي جديد محتاج شده است. دستور عمل ها تبديل شده و يا امتي به دليل کفران ها و طغيان ها مورد کيفر واقع شده ، تکاليف سخت يافته، حلال هايي بر آن ها حرام شده و حالا که آن امت منقرض و امت مطيع و مؤمني جايگزين آن ها شده، ديگر نبايد آن تکاليف سخت و محروميت هاي کيفري ادامه يابد . در ابتداي کار مردم ايمان قوي و محکم دارند . بار تکاليف سنگين را مي توانند حمل کنند، ولي با گذر زمان و زياد شدن مؤمنان، نوعي سستي و به دوش هم انداختن حاصل مي گردد . در اين جا ديگر توان و طاقت حمل بار سنگين مسؤوليت از غالب افراد سلب مي شود . لازم است تخفيفي صورت گيرد يا در باب تحريم چيزي به خاطر علاقه شديد و عادت گسترده بدان حرام است، اگر به سرعت و يکباره و با قاطعيت حرام بودنش اعلام شود، بسياري به سرپيچي سوق داده مي شوند و بايد تحريم با زمينه سازي و به تدريج اعلام گردد و...
موارد فوق عوامل و اقتضائاتي است که نسخ به معناي عام (تغيير حکم اول) را لازم مي کند .اين گونه تغيير، تغيير نفي شده در آيات بالا نيست . موضوع اين ها غير از موضوع آن آيات است.
آنچه در آيات بالا نفي شد، تغيير در سنت هايي بود که خدا قرار داده ،مثل سنت پاداش و کيفر و سنت امتحان و ابتلا و سنت ياري مؤمنان و سنت استدراج و مهلت دادن به کافران و...، اين سنت ها تغيير ناپذيرند ،ولي نسخ در باب احکام و شريعت است که با تغيير و تبديل عجين مي باشد.

پرسش 2:

آيا وجود ناسخ و منسوخ به معناي اين نيست که خدا نظرش را تغيير داده است؟

پاسخ: معناي واقعي نسخ يعني حکم دائمي به وسيله حکم ديگر برداشته شود.
اگر حکمي موقت باشد و موقت بودن بيان شده باشد،بعد از تمام شدن مدت، خود به خود رفع مي شود و آن را نسخ نمي گويند، زيرا با تمام شدن وقت، ديگر حکمي نيست تا نسخ شود.
بنا بر اين حکم بايد حداقل در ظاهر دائمي بنمايد تا در مورد آن نسخ معنا پيدا کند.
اما نسخ واقعي و برداشتن حکم دائمي در مورد خداوند محال است، زيرا معنايش اين است که خدا در قانون اولي که نسخ شده ،مصلحت را لحاظ نکرده است يا اين که نمي دانسته عمل به اين حکم چه عواقب ناگواري پيش خواهد آورد و بعد که عواقب ناگوار آشگار شده، آن را نسخ کرده است.
بله اگر خدا حکمي را که به بيان دائمي و ثابت و مطلق اعلام کرده، براي اجراي دائمي وضع کرده باشد و بعد آن حکم را نسخ کند، يکي از اين دو اشکال وارد است.
اما گاهي حکمي که به بيان دائمي و مطلق و ثابت بيان شده، براي اجراي دائمي وضع نشده يا اصلا براي اجرا وضع نشده بلکه هدف ديگري از آن حکم ، در نظر است مثلا خداوند به بنده اش دستور ذبح فرزند مي دهد .هدفش اين نيست که بنده فرزندش را ذبح کند و فرزند ذبح شود ،بلکه فقط اقدام بنده به ذبح کردن و روشن شدن اطاعت او مدنظر است. از اين رو به صورت مطلق و بدون قيد و شرط امر به ذبح فرزند مي کند . وقتي بنده اش به ذبح فرزند اقدام کرد و از فرزند دل بريد و کارد بر گلوي فرزند نهاد و براي بريدن کشيد، مي فرمايد: ديگر لازم نيست ادامه دهي . منظور از حکم همين بود که تسليم و اطاعت تو معلوم شود و تو به امر عمل کردي.
گاهي نيز به صورت مطلق و ثابت امر مي کند و مثلا مي فرمايد: براي نجوا و سخن گفتن درگوشي با رسول خدا بايد اول صدقه بدهيد تا معلوم کند چه کساني براي نجوا و سخن گفتن و استفاده بردن از رسول خدا واقعا اشتياق دارند .چه کساني نجوا کردن شان براي خودنمايي و کسب وجهه مي باشد . بعد از مدت کمي که چهره ها آشکار مي گردد، مي فرمايد ديگر لازم نيست براي نجوا کردن صدقه بدهيد . حکم وجوب اولي که دائم و مطلق و بدون قيد و شرط بود، نسخ مي کند.
بنا بر اين اگر حکمي دائمي براي عمل شدن وضع شود و بعد نسخ گردد، معنايش اين است که مصلحت عملي يا از اول وجود نداشته و مفسده داشته و خدا جاهل بوده يا از حالا به بعد مصلحت عملي ديگر وجود ندارد و خدا نمي دانست که از اين زمان به بعد مصلحت عملي ندارد و حالا که مي بيند ديگر مصلحت عملي ندارد، آن را نسخ مي کند اما نبايد در خدا براي جهل راهي بدانيم.
اما حکم را به لسان دائمي گفت تا بندگان را بيازمايد و پذيرش و عمل آنان را روشن گرداند . بعد از روشن شدن پذيرش و عمل آنان حکم را برداشتن ،نسخ است . بر خدا هم محال نيست بلکه خدا در شريعت چنين نسخي دارد و هيچ عيب و محذوري هم ندارد.

گاهي نيز حکمي که بر مبناي مصلحت واقعي تشريع شده، پس از مدتي نسخ مي شود . در اين جا نسخ يعني آشکار شدن اين که حکم از اول موقت بوده ،ولي ما آن را دائم تصور مي کرديم و با نسخ ، خدا اعلام مي کند که اين حکم تا به حال مصلحت داشته ، ولي از حالا ديگر مصلحت ندارد. از اين رو نسخ مي شود.
براي توضيح بيش تر به "بيان در علوم و مسائل کلي قرآن" از آيت الله خويي ترجمه محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي،ج2،ص470 به بعد مراجعه کنيد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت دست اندر کاران سایت کارامدتون آیا بعد از روز قیامت کره ی زمین به حیات خود ادامه میدهد؟ این پرسش با خواندن آیه 107 سوره هود در ذهنم ایجاد شده است

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
طبق بيان قرآن کريم در چندين جا قيامت با فروپاشي نظام کيهاني آغاز مي‌گردد. زمين و آسمان و منظومه شمسي و نظام موجود جهان به هم مي‌خورد. (1)
قرآن فرموده: «يوم تبدل الارض و السموات و بر... الله الواحد القهار؛ (2) روزي که زمين عوض شود به زمين ديگري و آسمان‌ها نيز و همه براي خداي واحد قهار آشکار گردند».
طبق اين آيه مفهوم آيه که در پرسش اشاره شده روشن مي‌گردد، زيرا اگر در آيه 107 سوره هود سخن از بقاي بهشت و دورخ و اهل آن دو به مدت بقاي آسمان و زمين به ميان آمده، از اين جهت است که معناي اين دو اسم از حيث آسمان و زمين بودن هيچ وقت از بين نمي‌رود. آن که از بين مي‌رود ،يک نوع آسمان و زمين است . آن آسمان و زمين دنيايي است که اين نظام مشهود را دارد، اما آسمان‌ها و زميني که مثلا بهشت در آن هاست، و به نور پروردگار روشن مي‌شود ،به هيچ وجه از بين نمي‌رود. جهان همواره آسمان‌ها و زمين دارد.
در آخرت نظام دنيائيش را از دست مي‌دهد و با اين وضع ديگر هيچ اشکالي باقي نمي‌ماند. (3)
طبق اين بيان معلوم مي‌شود مراد از آيه سوره هود آسمان و زمين اخروي است، چون بالاخره در آن عالم نيز يک نظام و شرايطي وجوددارد که آدميان در آن شرايط به زندگي ابدي خود ادامه دهند. قرآن از آن شرايط با آسمان و زمين که مانوس آدمي است و معناي آن را مي‌فهمد تعبير نموده است يا به گفته برخي تعبير سوره هود، از اين باب است که در زبان عرب از خلود و ابديت با اين تعبير ياد مي‌کنند که تا‌ اسمان و زمين باقي است، فلان کار ادامه دارد.مراد کنايه از جاودانگي است. (4) در هرصورت قطعي است که نظام موجود جهان در پي بر پايي قيامت برچيده مي‌شود. آسمان و زمين موجود متلاشي شده و فرو مي‌پاشد. در قرآن کريم بدين حقيقت تاکيد و تصريح شده است. (5)
پي‌نوشت‌ها:
1- انبيا (21) آيه 104، واقعه (56) آيه 6
2- ابراهيم (14) آيه 48
3- الميزان، ج 11، ص 30
4- تفسير نمونه، ج 9، ص 239
5- انبيا (21) آيه 104

1. با توجه به آیه 101 سوره نساء، در صورت مسافرت اگر از کافران بیم داشته باشیم، میتوان نماز را شکسته خواند. پس چرا ما باید در سفر بدون هیچ بیمی نماز را شکسته بخوانیم و این امر هم واجب است و حق انتخاب هم وجود ندارد؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباط تان با اين مركز؛
معناى صحيح آيه 101 سوره نساء با استفاده از احاديث اهل بيت به دست مى‏آيد. خداوند در اين آيه مى‏فرمايد: «هنگامى كه سفر كنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد، اگر از فتنه (و خطر) كافران بترسيد؛ زيرا كافران براى شما دشمن آشكارى هستند».
در تفسيراين آيه وجوه مختلفى بيان شده است:
1- مقيّد به خوف شدن به خاطر وضع مسلمانان در صدر اسلام است، چرا كه به سبب خطرهاى فراوانى كه آن‏ها را تهديد مى‏كرد، يكسره در ترس و وحشت قرار داشتند. به اصطلاح فنى «قيد غالبى» است. در علم اصول بررسى شده كه «قيد غالبى» مفهوم ندارد، بدين معنا كه هرگز مفهوم آيه اين نيست كه «پس اگر نترسيديد، نماز را كامل بخوانيد» بلكه فقط گزارشى از وضعيت مسلمانان است. موارد ديگرى از اين قبيل در قرآن وجود دارد.(1)
2- بعضى از مفسّران معتقدند كه نماز قصر نخستين بار هنگامى كه مسلمانان در ترس و وحشت از دشمن قرار داشتند، وضع شده ؛ سپس اين حكم توسعه پيدا كرده و در همه موارد سفر (چه همراه با ترس باشد يا نباشد) وارد شده است.(2)
3- ممكن است اين قيد، جنبه تأكيد داشته باشد؛ يعنى نماز شكسته در هر حال بر مسافر لازم است، امّا به هنگام خوف از دشمن تأكيد بيشترى بر آن هست.(3)
شكى نيست كه نماز مسافر شكسته است، حتى اگر ترس و وحشتى در كار نباشد. روايات فراوانى نقل شده كه رسول خدا(ص) هنگام سفر در حجة الوداع و سفر از مكّه به مدينه و سفرهاى ديگر نماز را شكسته مى‏خواندند.(4) در جنگ حنين نيز حضرت نماز را شكسته خواندند.(5)
ابن عباس از پيامبر نقل مى‏كند كه از مدينه به مكّه در حالت امنيت مسافرت كرد كه هيچ ترسى نبود (جز ترس از خدا) پس دو ركعت خواند.(6) بارها از رسول خدا پرسيده شد: آن روزها كه در سفرها از دشمن مى‏ترسيديم، گذشته است و الان در امنيت سفر مى‏كنيم. آيا باز نماز شكسته است؟! رسول خدا(ص) مي فرمود: «صدقة اللَّه عليكم فاقبلوها؛ (نماز شكسته در سفر) هديه‏اى است از جانب خدا براى شما، پس قبول كنيد».(7)
امام صادق(ع) فرمود: «افطار در سفر و نماز قصر از هداياى الهى است. كسى كه از اين كار صرف نظر كند (و نماز خود را در سفر تمام بخواند) هديه الهى را ردّ كرده است».(8)
روايات وارده نيز نشان مى‏دهد كه خدا خواسته مسافر، در سختى زياد قرار نگيرد و كارها را بر او سهل گرفته و حكم واجب بودن روزه را نيز برداشته است.
به تعبير پيامبر و اهل بيت(ع) هديه‏اى است الهى كه انسان نبايد ردّ كند.
بنابراين با توجه به روايات شکسته شدن نماز اختصاص به حالت خوف ندارد و اين حکم واجب خداوند است وما هم مأمور به پيروي از دستورات او هستيم.
پى نوشت‏ها:
1. آيت اللَّه مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 4، ص 96، ذيل آيه .
2. علامه طباطبائى(ره)، تفسير الميزان، ج 5، ص 61.
3. تفسير نمونه، ج 4، ص 96.
4. بيهقى، السنن الكبرى، ج 3، ص 134، كتاب الصلاة.
5. همان، ص 136.
6. همان، ص 135.
7. همان، ص 134.
8. وسائل الشيعه، ج 5، ص 540.

بسم الله الرحمن الرحيم ضمن سلام و عرض خداقوت و آرزوي قبولي طاعات و عباداتتون ، دانشجويي از حقير اين سوالات را پرسيده كه ذيلا خدمت تون تقديم ميكنم . لطفا پاسخ مستدلي را ارائه فرماييد تا به ايشون پاسخگو باشم و به وي منتقل كنم . خداوند نگهدارتون - التماس دعااااااااااااااا سوال1- ((سپس خداوند از خاک زمین مقداری ماده ی سخت و نرم و شیرین و شور را جمع نمود آبی در آن پاشید و تصفیه اش کرد آن گاه خاک تصفیه شده را با رطوبت آب به گل چسبان درآورد و صورتی با اعضا و جوانب گونه گون از آن گل چسبان بیافرید که با یکدیگر پیوستگی داشتند و گسیختگی های این گل چسبنده را خشکانید تا اجزای آن به هم پیوست و تا وقت معین و برهه ای از زمان سخت و جامدش نگه داشت با گذشت زمان مدت مقرر سپری شد و آنگاه از روح خود در آن ماده دمید و به آن قطعه ی جامد تجسم و حیات انسانی بخشید)) / نهج البلاغه،ترجمه ی استاد محمد تقی جعفری،خطبه ی یک،توصیفی از خلقت آدم سوال من مربوط به یکی دو خط آخر این خطبه هست مگه نمیگن که خدا جسم نیست؟نور است...اینجا گفته شده که خدا از روح خودش... چطور؟ یعنی خدا که جسم نیست و نوره پس چطور روح داره؟حالا اگه قبول کنیم که خدا روح داره یا روح است و از این روح در بدن آدم دمیده یعنی یه چیز خیلی مقدس و پاک را در ما به جا گذاشته مگه نه؟ حالا که این روح پاک و مقدس در وجود آدم هست پس چی میشه که خیلی از آدما رو به گناه میارند یا به درجات خیلی پایین و پست حیوانیت میرسند؟(البته خب داستان اراده و اختیار جداست اونو میدونم) میخوام بدونم این روح خدا که در ماست هیچ کاری نمیکنه؟هیچ حصار و محافظی برای ما محسوب نمیشه؟کارایی این روح چیست؟فقط حیات بخشی؟اصلا خدا چرا از روح خودش در ما دمید؟چرا یه جور دیگه به ما حیات نبخشید؟و یه چیز دیگه اینکه آیا این روح فقط در حضرت آدم علیه السلام دمیده شده یا در تمامی انسانها دمیده میشه و خواهد شد؟....

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛

آنچه در کلام امير بيان شده ، خاستگاه قرآني دارد . در قرآن آمده :
«اني خالق بشرا من طين، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين؛ (1) من بشري از گل مي آفرينم، پس آن گاه که او را به خلقت کامل بياراستم و از روح خود در او دميدم، بر او سجده کنيد».
اگر مفهوم آن تعبيرات وحياني روشن گردد ،بسياري از آنچه در پرسش اشاره گرديده، جوابش را دريافت مي کنيد.منظور از اين که خداوند فرمود: از روح خود در او دميدم ،آن نيست که در پرسش آمده، بلکه مراد اضافه‌اي است که در ادبيات آن را اضافه تشريفي مي نامند. در اضافه کم ترين مناسبت کافي است، همان طوري که خداوند کعبه را به خود نسبت داده : «طهر بيتي لطائفين والعاکفين؛ (2) خانه من را براي طواف کنندگان و معتکفين پا ک نما». کعبه به بيت الله معروف است، با اين که خداوند از داشتن خانه منزه است، ولي از باب تشريف و تکريم آن خانه را به خود نسبت داده است.
نسبت روح به خود نيز از همين مقوله است و گرنه روح مخلوقي از مخلوقات خداوند است .خداوند از داشتن روح منزه است. هرگز قابل تجزيه نيست که چيزي از او به انسان دميده شود . (3)
خداوند حقيقتي است که هويت او از نظر ذات براي کسي قابل درک نيست. انسان تنها در مقام اسما و صفات مي‌تواند او را بشناسد و گرنه هويت وجودي او قابل شناخت براي هيچ کسي نيست.امير المومنان فرمود: «لا يدرکه بعد الهمم و لا يناله عوض الفطن؛ (4) افکار ژرف انديش ذات او را درک نمي کنند . دست غواصان درياي علوم به او نخواهد رسيد». گرچه بر اساس آيه «الله نور السموات و الارض» (5) خداوند نور آسمان و زمين است، ولي نبايد تصور کرد که از جنس نور به مفهوم حسي آن است، بلکه خداوند نوري است که حقيقت آن قابل درک نيست.
با توجه به معناي اين که خداوند از روح خود در آدمي دميده، پاسخ فراز پاياني پرسش نيز به دست مي‌آيد، ولي به اختصار بايد اشاره شود که روح حقيقت انسان را تشکيل مي‌دهد . بدن و اعضا ابزار کار آن است .پس کارهاي خوب انسان و کارهاي بدي او هر دو در حقيقت از خود روح سر مي‌زند . انسانيت انسان به روح اوست . اين روح قواي گوناگوني دارد که برخي از آن ها در پي وسوسه شيطان گرايش به گناه پيدا مي کند . انسان مرتکب معصيت مي‌شود. پس گناه در واقع از خود روح سر مي زند ،نه اين که روح عامل بازدارنده باشد.
روح در همه انسان دميده مي شود و اختصاص به آدم ندارد.
پي نوشت‌ها:
1- ص (38) آيه 72
2-بقره (2) آيه 125
3- معارف قرآن ،ص 357
4- نهج البلاغه ،خطبه 1
5- نور (24)آيه 35

در سوره بقره آيه 219 می فرمايد: در باره شراب و قمار از تو سؤال مى‏كنند، بگو: «در آنها گناه و زيان بزرگى است و منافعى براى مردم در بردارد (ولى) گناه آنها از نفعشان بيشتر است. نفع شراب چيست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در شراب هم منافع حلال هست ،مثلا از خريد و فروش و تجارت آن به منفعت مالي مي رسند و يا با خوردن آن از ترس و اضطراب و اندوه نجات يافته و شادابي به دست مي آورند . (1)
پي نوشت :
1. ترجمه الميزان،ج2،ص294؛ الاصفي،ج1،ص104؛ارشاد الاذهان،ص39.

باسلام درسوره حمد می خوانیم :« صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم والضالین.» سوال: 1- کسانی که نعمت به آنان داده شده چه ویژگیهایی دارند؟ 2- کسانی که به آنان غضب شده و گمراه شدگان چه ویژگیهایی دارند؟ با تشکر

پرسش: ديني شرح :
درسوره حمد مي خوانيم :« صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم والضالين.» سوال: 1- کساني که نعمت به آنان داده شده چه ويژگي هايي دارند؟

پاسخ:

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛

قرآن مي فرمايد:
وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا؛(1)
هر كس كه از خداوند و پيامبر اطاعت كند، در زمره‏ كسانى‏اند كه خداوند بر ايشان انعام فرموده است: از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان. و اينان نيكو رفيقانند.
از آيه سوره حمد و اين آيه بر مي آيد که "نعمت داده شدگان" کساني اند که به مراتب بالاي ايمان رسيده ، خدا آنان را برگزيده و الگو ساخته ، مؤمنان و اطاعت کنندگان از خدا و رسول را بدانان ملحق خواهد کرد.
اين افراد برگزيدگان خدا هستند که همه خصال خير را در خود جمع کرده، الگو و اسوه شده اند. همه ويژگي هاي ارزشمند در آن ها جمع است .
پي نوشت :
1. نساء(4)آيه69.
پرسش: 2- کساني که به آنان غضب شده و گمراه شدگان چه ويژگي هايي دارند؟

پاسخ:
@@
کساني که بر آنان غضب شده ، کساني هستند که عالمانه و آگاهانه با خدا به ستيز برخاسته ، حق را انکار کرده و بنده شيطان و هواي نفس شده اند.
اينان همه ويژگي هاي مثبت را کنار نهاده ، واجد همه صفات زشت شده اند . شيطان مجسم مي باشند که خدا بدانان غضب کرده است.
اما "ضالين" و گمراهان کساني اند که هنوز به هدايت پيامبران راه نبرده ، راه حق را از باطل تشخيص نداده اند. اينان در استضعاف فکري يا جهل و بي خبري هستند . از شريعت حق و معارف و احکام وحياني خبر نيافته اند. (1)
پي نوشت :
1. ترجمه الميزان، ج1،ص46.

با سلام، در برخی از روایات معتبر شیعه، احادیثی با مضمون تحریف قرآن وجود دارد که اینگونه احادیث مستمسک وهابیون علیه شیعه می باشد نظر شما چیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در باب تحريف قرآن از نظر روايي، هم در اهل سنت و هم در شيعه روايات فراواني هست که به صراحت يا به اشاره دلالت دارد که قرآن تحريف شده است (دلالت اين روايات که در کتب شيعه و سني هستند، اين است که قرآن نازل شده بيش از قرآن موجود بوده و سوره ها يا آياتي از آن کم شده است . هيچ کس و هيچ روايتي بر زياد شدن بر قرآن فعلي دلالت ندارد) اين روايات هم از لحاظ سندي مختلف هستند . اندکي صحيح (داراي سند محکم و معتبر) و بعضي حسن(درجات پايين تر اعتبار) و بسياري ضعيف هستند، ولي با توجه به جريان جعل حديث که به صورت گسترده از جانب دشمنان شناخته و ناشناخته در طول تاريخ اسلام وجود داشته است و حتي در شيعه افرادي که خود را شيعه و طرفدار امامان نشان داده و به مراتب بالا رسيدند و بعد زهر خود را ريختند و به جعل حديث همت گماردند، به طوري که از امامان نقل شده که بعضي اصحاب منحرف روايات فراواني در کتب راويان حديث وارد کرده اند(1) و با توجه به گستردگي اين جريان از زمان رسول خدا و بعد از آن، پيامبر و امامان براي پذيرش حديث معيارهايي ارائه دادند که از جمله آن ها عرضه روايات به قرآن است(2).
چون قرآن اصل و کتاب خدا است ، هر روايتي که با آيات ومباني قرآني و اصول روايي و تصريح هاي قرآن و روايات ناسازگار باشد، قطعا کلام رسول خدا و پيامبر نيست . چون با استناد به ادله محکم عقلي و قرآني و روايي، قرآن در امان از تحريف هست، پس رواياتي که بر وقوع تحريف دلالت دارد، قطعا جعلي هستند يا به معنايي غير از تحريف دلالت دارند . با توجه به آن مباني محکم، عالمان اسلام اعم از شيعه و سني ،قرآن را در امان از تحريف شمرده ، همه رواياتي که به صراحت يا به اشاره دلالت بر تحريف دارند، بي اعتبار مي دانند حتي اگر سند آن ها به ظاهر هيچ عيب و ايرادي هم نداشته باشد.
البته بسياري از رواياتي که بدان ها اشاره کرده ايد، دلالت آشکار بر تحريف به خصوص تحريف تغيير دهنده معنا ندارند، بلکه حداکثر دلالت آن ها تغيير يا اضافه شدن بعض کلمات و حروف بود به نحوي که به معناي آيه ضربه نمي خورد و اين اندازه از تحريف بر فرض اثبات، اشکال و ايرادي ندارد.(3)
پي نوشت ها:
1. اختيار معرفه الرجال،ص489؛جامع احاديث شيعه،ج1،ص317.(امام صادق فرمود:مغيره بن سعيد(که از اصحاب نزديک امام باقر بود و منحرف شد) روايت هاي فراواني جعل کرد. . امام رضا فرمود:خداوند لعنت کند ابو الخطاب (که از اصحاب امام صادق بود)راکه او و يارانش روايت هاي بسياري در لابلاي احاديث امام صادق جعل و وارد کردند.)
2. وسايل،ج27(از سري سي جلدي)،ص110-11.
3.مرآه العقول،ج25،ص107.

می خواستم معرفت و شناخت کاملی از مفهوم قرآن داشته باشم بهتره چه کتابهایی رو بخونم؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
1. با قرآن آشنا شو و آن را تلاوت کن . سعي کن عربي را حداقل تا حدي فرا بگيري که ترجمه آيات را متوجه شوي.
2. هر روز يک يا دو حزب را بخوان و در معناهاي آن دقت کن.
3. به دستور هاي قرآن عمل کن و از قرآن و خدا بخواه به تو نورانيت و فهم قرآن عطا نمايد.
4. با تفسير هاي قابل فهم براي عموم مثل تفسير نور از آقاي قرائتي يا تفسير نمونه از آقاي مکارم شيرازي و تفسير هاي آقاي مطهري و...دمساز شو.
اگر اين گام ها را برداري ، گام هاي بعدي روشن خواهد شد.

بسم الله الرحمن الرحیم.من دانشجوهستم وبرای من خیلی مهم که نظروتفسیر امام خمینی(ره) درمورداین ایه ازقران چیست؟(این سوال راپرسیدم برای اینکه هرچه میگردم پیدا نمیکنم)

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباط تان با اين مركز؛کلمه"الشجره الملعونه" در آيه 60 سوره اسرا آمده است.
اما منظور از آن چيست؟ بين مفسران اختلاف است. بعضي آن را درخت زقوم دانسته اند که در جهنم مي رويد(1). بعضي آن را شجره خبيثه ريا شمرده اند . در قرآن کلمه توحيد به شجره طيبه و کلمه شرک که مادر و اصل همه خباثت ها است، به شجره خبيثه تشبيه شده است.(2)
علامه طباطبايي با توجه به سياق آيات مي فرمايد: منظور از شجره ملعونه نسل و جمع به هم پيوسته اي است که در قرآن لعن شده ، باعث فتنه و گمراهي مي شوند .با توجه به اين که در قرآن مشرکان و اهل کتاب و منافقان لعن شده، مشرکان و اهل کتاب توان به فتنه انداختن مسلمانان را در زمان نزول آيات و بعد از آن نداشتند، منظور را شجره نفاق و منافقان دانسته است.(3)
در روايات هم شجره ملعونه بر"بني اميه" که نسل نفاق در اسلام بودند، اطلاق شده است.(4)
در آثار امام سخني در تفسير اين آيه نيافتيم، ولي در بعضي از آثار به شجره شرک و انانيت اشاره کرده است:
"هجرت كن از رجس ظاهرى به تنظيف بدن و لباس و به تخليه جوف از اذاى رجز شيطان، كه فضول مدينه فاضله است؛ از رجس باطنى، كه مفسد مدينه عظما و أم القرى است، به تخليه تامه و تصفيه كامله؛ و از اصل اصول و شجره ملعونه خباثت، به هجرت از انّيّت و انانيّت و ترك غير و غيريت"(5)
"عمل ريايى را با صورت مقدسى به خوردش ندهد. اگر براى خدا نيست، ترك آن اظهار كند كه اين «سمعه» ، و از شجره ملعونه ريا است و عمل او را خداوند منّان قبول نمى‏فرمايد و امر مى‏فرمايد در سجّين قرار دهند."(6)
پي نوشت ها:
1. انوار التنزيل،ج3،ص260.
2.ابراهيم(14)آيه26.
3. ترجمه الميزان،ج13،ص190.
4.همان،ص204-206.
5. سر الصلوة ،ص54 .
6. شرح چهل حديث،ص 52.

صفحه‌ها