تفسير و علوم قرآني

ولي واژه آيه به معني آيات قران و بينه نيز به معني برهان و دليل نيز هست
يكي از راهها و روشها براي فهم مقصود خداوند در آيات قرآن، توجه به قرايني است كه در خود آيات قرآن است و توجه به صدر و ذيل آيه و سياق آيه. يعني بايد ديد موضوع و...

گاهي گفته مي شود كه قرآن آيات و بيّنات را به جاي معجزه به كار مي برد

و آنها را به حضرت محمد هم نسبت داده

ولي واژه آيه به معني آيات قران و بينه نيز به معني برهان و دليل نيز به

كار رفته است.

از كجا بدانيم منظور قرآن در آن آيات از بينات و آيات، حتما معجزه بوده است؟

يكي از راهها و روشها براي فهم مقصود خداوند در آيات قرآن، توجه به قرايني است كه در خود آيات قرآن است و توجه به صدر و ذيل آيه و سياق آيه. يعني بايد ديد موضوع و بحث آيه در مورد چه چيزي است و از قرائني كه در خود آيه يا در آيات ديگر وجود دارد به معناي اصلي كلمه يا عبارت، رسيد. در  مورد سوال هم درست است بعضي جاها منظور از «آيات و بينات» معجزه است و بعضي جاها منظور معناي لغوي و اصطلاحي آنها مراد است. به عنوان نمونه در بعضي آياتي كه خطاب به پيامبر اكرم(ص) است، منظور از «آيات بينات» هم آيات قرآن است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است به قرينه «انزلنا اليك» كه در قبل از آن قرار دارد و هم معجزات و نشانه هاي ديگر ايشان منظور است: «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ»(1)؛ و هر آينه آيتهاي روشن- آيات قرآن و ديگر نشانه‏ها و معجزه‏ها- به تو فروفرستاديم و جز بدكاران نافرمان به آنها كافر نشوند.

يا در جاي ديگر آمده است: «هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ عَلي‏ عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ (2)؛ او كسي است كه آيات روشني بر بنده‏اش [محمد] نازل مي‏كند تا شما را از تاريكيها به سوي نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است.

در بعضي آيات ديگر كه عبارت «آيات بينات» درباره انبياء ديگر به كار رفته معلوم است كه منظور آيات قرآن نيست بلكه منظور معجزان و دلايل نبوت خود آنها است. به عنوان نمونه درباره سرزمين مكه و معجزات آن آمده است:

«فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»(3)؛ در آن، نشانه‏هاي روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود.

يا درباره معجزات حضرت موسي(ع) آمده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسي‏ تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ بَني‏ إِسْرائيلَ إِذْ جاءَهُمْ...»(4)؛ ما به موسي نه معجزه روشن داديم پس از بني اسرائيل سؤال كن آن زمان كه اين (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟

درباره حضرت زكريا هم منظور از «آيه» معجزه و نشانه است: «قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي‏ آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ»(5)؛ گفت: پروردگارا، براي من نشانه‏اي قرار ده. فرمود: نشانه‏ات اين است كه سه روز با مردم، جز به اشاره سخن نگويي و پروردگارت را بسيار ياد كن، و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبيح گوي.

درباره حضرت صالح نيز منظور از «آيه» معجزه آن حضرت است: «وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ في‏ أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَريبٌ»(6)؛ اي قوم من اين «ناقه» خداوند است، كه براي شما نشانه‏اي است بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود هيچ گونه آزاري به آن نرسانيد، كه بزودي عذاب خدا شما را خواهد گرفت.

بنابراين مصداق «آيات و بينات» در قرآن كريم هم مي تواند معجزات و دلايل نبوت انبياء باشد و هم مي تواند آيات قرآن كه بر پيامبر(ص) نازل شده، باشد. و اينكه از كجا بدانيم منظور از «آيات و بينات» حتما معجزه بوده است را بايد با مراجعه به قرائني كه در خود آيات يا آيات ديگر وجود دارد، تشخيص داد. مثل اينكه وقتي «آيات و بينات» درباره پيامبران پيشين غير از حضرت محمد(ص) به كار رفته، قطعا آيات قرآن منظور نيست چون آيات قرآن فقط بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است، بلكه معجزات و دلايل نبوت خود آنها مراد است.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه99.

2. حديد(57)آيه9.

3. آل عمران(3)آيه97.

4. اسراء(17)آيه101.

5. آل عمران، آيه41.

6. هود(11)آيه64.

چگونه با أدلّه عقلی می توان ثابت كرد قرآن كلام خداوند است؟
وجود قران دلالت می كند كه از جانب خداست. غیر خدا را توان بر انشای چنین كتابی نیست. با صراحت تمام هم اعلام كرده كه از جانب خداست. پیامبر و غیر پیامبر را در ...

چگونه با أدلّه عقلی می توان ثابت كرد قرآن كلام خداوند است؟

ثابت كردن خدایی بودن قرآن:

  وجود قران دلالت می كند كه از جانب خداست. غیر خدا را توان بر انشای چنین كتابی نیست. با صراحت تمام هم  اعلام كرده كه از جانب خداست. پیامبر و غیر پیامبر را در ایجاد آن دخالتی نیست . خود را آیت خدایی شمرده و اعلام كرده اگر در خدایی بودن  قرآن  شك دارید و مرا ساخته بشر  می دانید و معتقدید و مدعی هستید كه بشر را توان انشای چنین كتابی هست، پس یك سوره مثل سوره های من  بیاورید و به جامعه عرضه كنید و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهید.

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام  در صدد  بودند كه آسمانی بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پیامبر یا دیگران معرفی كنند ،ولی نتوانستند به مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. الان سرسخت ترین دشمن اسلام ، یهودیان صهیونیست هستند كه از تمام امكانات شان برای نابودی اسلام استفاده می كنند، لیكن تاكنون نتوانستهاند حتی یك سوره مثل قرآن را بنویسند.

قرآن مجید از جهات گوناگون معجزه  است. خدایی بودن خود را فریاد می زند. دو نمونه را ذكر میكنیم :

یكی جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتی برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از این رو عرب جاهلی كه  در فصاحت و بلاغت و  شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتی در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پی برد و اظهار عجز و ناتوانی نمود. به سبب اعجاز فصاحتی قرآن ، عدهای از آنان وحی بودن قرآن را پذیرفته و نبوت پیامبر اسلام را تصدیق نمودند .بقیه نیز گر چه ایمان نیاوردند، ولی هماوردی نكردند .عجز خود را از آوردن حتی سوره ای كوچك فریاد زدند. این خود بزرگ ترین دلیل بر آسمانی بودن قرآن است. ثابت میكند كه آوردن كتابی مثل قرآن از دایره قدرت بشر بیرون است. بنا براین  قرآن  بهترین گواه بر آسمانی بودن خویش است.

 همه قبول دارند رسول خدا (ص) امی یعنی درس نخوانده ( نه بيسواد )  بود، ولی با وجود این، كتابی آورد كه پر است از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی، به طوری كه این كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است.

امی و درس ناخوانده بودن پیامبر و بیگانه بودن محیط زندگی شان از  دانش روز و ناتوانی او از مراحل ابتدایی خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود ، بهترین دلیل بر این است كه قران محصول فكر و فهم ایشان یا تعلیم گرفته از دیگران نبوده است . پیامبر پیش هیچ كسی زانوی شاگردی به زمین نزده است. از هیچ كس تعلیم نگرفته و قبل از بعثت هیچ سخن و كلامی شبیه قرآن از او شنیده نشده و این معارف و آیات به ناگاه بر زبان او جاری شد.

قرآن  بر این موضوع تكیه كرده و آن را یكی از نشانه های آسمانی بودن خود شمرده است:

و ما كنت تتلوا من قبله من  كتاب و لا تخطه بیمینك اذا لارتاب المبطلون؛(1)

تو پیش از نزول قرآن هیچ نوشته ای را نمی خواندی و با دست راست خود (كه وسیله نوشتن است)نمی نوشتی . اگر قبلا می خواندی و می نوشتی ، یاوه گویان شك و تهمت به وجود می آوردند.

و كذلك اوحینا الیك روحا  من امرنا ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان؛ (2)

ما قرآن را كه روح و حیات است ،از امر خود بر تو وحی كردیم .تو قبلا نمی دانستی نوشته  و ایمان چیست.

این آیات صراحت دارد كه پیامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بیگانه بوده ، این ها نه تراوش ذهن او ،بلكه نازل شده از جانب خداوند حكیم است.

دلیل محكم دیگر بر وحی بودن و آسمانی بودن قرآن این است كه پیامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود . در این ایمان و خداترسی و راستگویی هیچ شكی نیست. چنین كسی هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد زیرا یقین دارد كه نسبت دادن مطلبی به خدا،  افترا به خدا و بزرگ ترین گناه است. با قهر خدا مواجه خواهد شد . هیچ قدرتی نیست تا او را از قهر خدا برهاند.

 اگر افرادی غیر از پیامبر بودند، ممكن بود به خود این جرات را بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد ،ولی از مومن بی نظیری چون پیامبر با آن مرحله خداترسی چنین كاری محال است .

 قرآن افترا و نسبت دادن چیزی را  به خدا  بزرگ ترین گناهان می شمارد :

و من اظلم ممن افتری علی الله كذبا ؛(3)

 چه كی ستمكارتر از كسی است كه به دروغ چیزی به خدا ببندد؟!

 از زبان پیامبر اعلام می كند كه  از خدا چنان ترسی دارد كه هیچ گاه چیزی بر خدا نمی بندد، زیرا می داند كسی نمی تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

قل ان افتریته فلا تملكون لی من الله شیئا ؛(4)

بگو اگر آن را به خدا بسته باشم ، نمی توانید در قبال خدا مالك و نگهدار من باشید.

با توجه به دلایلی كه گذشت نمی توان گمان كرد قرآن از  از جانب غیر خدا باشد.

پی نوشت ها:

1. عنكبوت(29)،آیه 48.

2 .شوری(42)،آیه 52.

3. انعام(7)،آیه 21 و آیات فراوان دیگر.

4.احقاف(46)،آیه 8.

چرا نمي شود از قرآن بعنوان سحر و جادو نام برد؟
قرآن در ديدگاه مسلمانان معجزه است. معجزه به لحاظ ماهوي با سحر و جادو تفاوت دارد، از همين روي با شناختن تفاوت دو نوع خارق العاده يعني سحر و معجزه، مي توان به ...

چرا نمي شود از قرآن بعنوان سحر و جادو نام برد؟

قرآن در ديدگاه مسلمانان معجزه است. معجزه به لحاظ ماهوي با سحر و جادو تفاوت دارد، از همين روي با شناختن تفاوت دو نوع خارق العاده يعني سحر و معجزه، مي توان به محصول سحر نبودن قرآن پي برد.

براي جدا سازي اين دو نوع خارق العاده راه هايي است كه مجموعاً مي تواند اطمينان بخش و رهگشا باشد.

1. كارهاي مرتاضان و ساحران نتيجه مستقيم آموزش و تمرين است.

آنان در پرتو تعليم و تمرين طولاني به چنين كاري دست مي يازند. سحر و جادو براي خود آموزش ويژه اي دارد. اگر چنين دوره هايي را نبينند، با انسان معمولي كوچك ترين فرق ندارند، در حالي كه پيامبران نه سابقه تعليم و تمرين دارند و نه در برابر كسي براي آموزش زانو مي زنند، بلكه كارهاي آنان كاملاً ابداعي و بي سابقه است . تاريخچه زندگي آنان بر اين مطلب گواهي مي دهد.

موسي بن عمران به هنگام بازگشت از مدين به مصر به مقام رسالت مبعوث گرديد . معجزه الهي به نام عصا، به او داده شد(1). هرگز در انديشه خود چنين كاري را تصور نمي كرد.

حضرت مسيح بدون اين كه در دانشكده پزشكي نزد استادان درس بخواند و بدون اين كه در اين قسمت به تمرين بپردازد، با معجزات شگفت انگيزي مانند زنده كردن مردگان و شفا بخشيدن نابينايان مادر زاد توانمند (2)گرديد.

سخناني كه در قرآن آمده است و نحوه بيان آن ها طبق شهادت تاريخ ،پیش از ادعاي نبوت از طرف حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سابقه نداشت. هيچ فردي از مكه و غير مكه اين گونه سخنان را از ايشان نشنيده بود.

همچنين ايشان به شهادت تاريخ فردي امي يعني درس نخوانده بود . با توجه به معاني بلندي كه در قرآن آمده است، نمي توان باور كرد كه يك فرد درس نخوانده و مكتب نديده بتواند از نزد خود مطلبی بسازد.

بنابراين سحر و جادو بودن قرآن از طرف پيامبر منتفي است. تاريخ غير از پيامبر هم كسي ديگر را به عنوان آورنده قرآن به ما معرفي نمي كند . پس احتمال جادو و سحر بودن آن منتفي است.

2. از آن جا كه كارهاي مرتاضان و ساحران، محصول تحصيل و تدريس است، تمام آن ها قابل مبارزه و معارضه است. چون كارهاي آنان، شيوه خاصي دارد، افراد مستعد مي توانند از آن طريق به آن كارها دست يابند.

در حالي كه قرآن هزار و چهارصد سال همه مردم را از انس و جن به مبارزه طلبيده و ادعا كرده است كه اگر كسي ( از جادوگران و ساحران وشاعران و... چه از انسان ها و چه از اجنه ،چه به تنهائي و چه به ياري يكديگر ) بتواند مثل قرآن يا حتي ده سوره مثل قرآن و يا سوره اي مثل آن  بياورد، حرف خود را پس مي گيرد. باطل بودن خود را اعتراف

 مي كند. آن گونه كه ما در تاريخ شاهد آن هستيم، در طول اين مدت با وجود اينكه بسياري از افراد تلاش در اين زمينه كردند و انجمن هاي علمي و ادبي هم تشكيل دادند، ولي همه عاجز از رسيدن به اين مقصود بودند و قرآن همچنان بدون معارض باقي مانده است.

به همین دلیل چون كارهاي آنان محصول آموزش است و اين راه به روي همگان باز است، در زندگي ساحر و مرتاض«تحدي» و مبارز طلبي نيست، در حالي كه پيامبران از روز نخست تحدي و مبارز طلبي كرده و با عاجز كردن ديگران حقانيت خود را اثبات نموده اند، قرآن با ندايي بلند در باره معجزه جاويدان پيامبر مي گويد:

 ...لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً ؛(3)

هرگز  نمي توانند مانند آن را بياورند ، هر چند يكديگر را كمك كنند.

موسي بن عمران در ميدان مبارزه كارهاي ساحران را كوچك شمرد و فرمود:

 ...ما جِئْتُمْ بِهِِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ ....(4)؛

آنچه آورده ايد، از سنخ سحر است و خدا از طريق اعجاز آن را باطل مي كند».

وقتي سحر آنان باطل شد، نخستين كساني كه به وي گرويدند، ساحران بودند، زيرا با تبحري كه در فن سحر داشتند، اذعان پيدا كردند كه كار خارق العاده موسي از سنخ سحر نيست. از مبدأ ديگري سرچشمه مي گيرد .علت غلبه اعجاز بر سحر اين است كه ساحران بر نيروي محدود انساني تكيه مي كنند، در حالي كه پيامبران از نيروي نامحدود خدا كمك مي گيرند. وضع محدود در برابر نامحدود روشن است.

اعرابي كه شعرهاي سحر آميز مي گفتند، وقتي در مقابل زيبائي كلمات و آيات قرآن قرار مي گرفتند، نسبت به آن خاضع مي شدند . شاهد اين ادعا فوج عظيم مسلمانان صدر اسلام است كه با شنيدن آيات قرآن ، پي به الهي بودن آن و فوق بشري بودن آن پيدا كرده و ايمان آوردند. مگر آناني كه از دست كشيدن اعتقادات باطل براي آن ها ضرر مالي و مقامي داشت. براي همين در مقابل شهادت عقل و وجدان خود، منكر حقانيت قرآن مي شدند و ايمان نمي آوردند و آن را جادوي جادوگران مي خواندند.

4. پيامبران و ساحران از نظر هدف و انگيزه كاملاً متمايز مي باشند.

آموزگاران الهي به خاطر متحول كردن مردم و آشنا ساختن آنان به مبدأ و معاد و آراستن جامعه انساني به فضايل اخلاقي دست به چنين كاري مي زنند، در حالي كه انگيزه مرتاضان و جادوگران، كاملاً مادي است. يا طالبان زر و زيورند و يا خواهان مقام و شهرت مي باشند.

 مي توانيد اين مطلب را از آيات قرآن استخراج كنيد. آيات قرآن آيا انسان ها را به سوي فضيلت و معرفت و استفاده از عقل و پيشرفت در علم و اخلاقيات حسنه دعوت مي كند يا به سوي رذائل اخلاقي ؟

همچنين مي توانيد سيره پيامبر را در تاريخ ببينيد كه آيا پيامبر قرآن را عاملي براي اندوختن مال بيش تر و استفاده بيش تر از دنيا قرار داد  يا در راه دعوت مردم به خداپرستي و رسيدن به فضائل اخلاقي حتي از بسياري از پيشنهادات مالي و مقامات دنيوي چشم پوشيد و همه  آن ها را رد كرد ؟ پيشنهاد بزرگان مكه در برابر پيامبر كه حضرت با جمله معروف خود كه « اگر ماه را در يك دست و خورشيد را در دست ديگر من قرار دهيد تا از دعوت خود دست بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد » پاسخ آن ها را داد، مي توانست عقل و هوش از سر هر ساحر و جادوگري كه سحر و جادويش براي رسيدن به اين گونه مسائل است ، ببرد و او را تسليم خواسته هاي مخالفان خود كند.

 تمام سختي هائي كه ايشان با مسلمانان در راه خدا ، در طول مدت سه سال در شعب ابي طالب و سيزده سال در مكه و ده سال با جنگ هاي مختلف و محاصره هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي در مدينه تحمل كردند، كه هيچ ساحري و جادوگري ( با توجه به اين كه قصد او از اين كارها رسيدن به راحتي و نعمت ها و لذت هاي دنيوي است ) حاضر به تحمل يك درصد آن ها نمي باشد.

5. همين طوري كه پيامبران و ساحران از نظر انگيزه با هم متمايز مي باشند و از نظر روحيه و اخلاق و ملكات در دو قطب مخالف قرار دارند، پيامبران و دارندگان كرامات، انسان هاي والا و وارسته اي هستند كه در پرونده زندگي آنان، نقطه تاريك و زننده وجود ندارد، در حالي كه پرونده ساحر و مرتاض خلاف آن را نشان مي دهد.(5)

 اين حقيقت را  مي توانيد با مراجعه به سيره پيامبر كه در تاريخ مسلمانان و حتي غير مسلمانان وجود دارد بيابيد كه همگي آن ها به فضيلت هاي اخلاقي پيامبر شهادت و گواهي داده اند.(6)

 

منابع برای مطالعه بیش تر:

1- منشور جاوید ج 10، آیت الله جعفر سبحانی

2- مجموعه آثار، ج4 بخش نبوت ، بحث معجزه ، مرتضی مطهری.

 

 

پی نوشت ها:

1. قصص(28) آيه 31.

2. آل عمران(3) آيه 49.

3. اسراء(17) آيه 88.

4. يونس(10) آيه 81.

5. منشور جاويد، قم ،موسسه امام صادق عليه السلام ،1383هـ.ش ، ج10، ص311 ـ 315.

6.  جان ديون پورت ، عذر تقصير به پيشگاه محمد( صلي الله عليه و آله و سلم ) موسسه فرهنگي جهان رايانه كوثر.

چرا بعضی آیات قرآن بسیار پیچیده است؟
«فصيح و بليغ بودن يك كتاب» غير از «عاميانه بودن» آن است. و اگر مي گوييم قرآن كريم در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد به معناي عاميانه بودن بيان قرآن نيست.

چرا با وجود اینكه یكی از جنبه های اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت است اما بعضی آیات قرآن بسیار پیچیده تر از آن است كه به مفهوم فصاحت نزدیك باشد. به خصوص در مورد احكام قضایی كه از آن استخراج می شوند. چرا بعضی احكام كاملا مغایر با آنچه در متن قرآن آمده تبیین شده است. برای مثال قوانین تقسیم ارث كه در كتب قانونی دارای این همه تبصره و توضیحات است. اما مثلا در آیه 12 سوره نساء تنها اشارات پیچیده ای به آن شده؟

«فصيح و بليغ بودن يك كتاب» غير از «عاميانه بودن» آن است. و اگر مي گوييم قرآن كريم در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد به معناي عاميانه بودن بيان قرآن نيست. سبك بيان قرآن با سبك بيان عاميانه و آنچه در محاورات روزمره‏ي مردم استفاده مي‏شود متفاوت است، همان طور كه سبك بيان شعرا و ادبا در اشعار و آثارشان با سبك بيان عاميانه فرق مي‏كند، در عين حال كه آن‏ها نيز از كلمات اصيل و فصيح در زبان خود استفاده كرده‏اند و بسياري از مطالبشان از مردم و براي مردم است. به طور مثال، سعدي و حافظ در اشعارشان از كلمات اصيل و فصيح فارسي استفاده مي‏كرده‏اند، امّا مردم عادي همه‏ي واژه‏هاي به كار رفته در آن‏ها را نمي‏فهمند، لذا بايد واژه‏هاي به‏كار رفته را شرح نمود تا مقصود شاعر را به ذهن عامّه نزديك كرد.

بايد به اين نكته هم توجه داشت كه در قرآن كريم عالي‏ترين معارف مربوط به ذات و صفات حق تعالي و نظام هستي به بشر عرضه شده است و اين همه را خداوند با استفاده از كلمات رايج در زبان عرب براي مردم بيان كرده است، كلماتي كه قبلا عموما در معاني حسّي و مادي به كار مي‏رفته است، لذا بيان مراد خداوند از اين واژه‏ها و تقريب به ذهن كردن آن‏ها احتياج به شرح و تفسير دارد.(1)

قرآن كريم در آن حد كه بخواهد متناسب با فهم و درك افراد نقش هدايت گري داشته باشد مبين وآشكار است و اگر آيات متشابهي وجود دارد يا بخشي از معارف قرآن نياز به تفسير دارد به مبين و آشكار بودن قرآن ضرري نمي زند. زيرا ممكن است خيلي از امور روشن و مبين باشند. ولي فردي كه بايد آن روشني را درك كند در حجاب و پرده باشد و بخشي از نور آن را درك كند و تفسير هم چيزي جز بر گرفتن غبارها و نقاب ها از چهره و حقيقت قرآن نيست.

پي نوشت ها:

1. شاكر، محمد كاظم، مباني و روش هاي تفسيري‏، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1382ش، ص 69.

علّت وجود آیات متشابه در قرآن چیست؟
قرآن معارف را باید با زبان و كلام و واژه هایی بیان كند كه برای عموم بشر قابل فهم باشد. پس باید آن مفاهیم بلندمرتبه را در قالب همین زبان و با همین واژه هایی ...

علّت وجود آیات متشابه در قرآن چیست؟

قرآن، كتاب معرفت و معارف مربوط به مبدأ و معاد است؛ یعنی حقایق بلندمرتبه ای كه از درك و فهم بشر فراتر است. با چشم دیده نشده و با گوش شنیده نشده و به ذهن كسی خطور نكرده است.

از طرف دیگر، این معارف را باید با زبان و كلام و واژه هایی بیان كند كه برای عموم بشر قابل فهم باشد. پس باید آن مفاهیم بلندمرتبه را در قالب همین زبان و با همین واژه هایی كه برای بیان مفاهیم مادی و دیدنی و لمس شدنی وضع شده اند، بیان كند. طبیعی است كه بشر انس گرفته با معانی مادی و دیدنی، با شنیدن این الفاظ، به سرعت ذهن و فكرش به امور پست مادی متوجه می شود. خداوند برای متوجه ساختن او به معانی حقیقی و منصرف نمودن او از معانی مادی پست، قرینه ها و نشانه ها را ضمیمه می كند. اصول و محكماتی اعلام می كند تا ذهن ها و فكرها با شنیدن این آیات و واژه ها نتوانند به سوی معانی پست مادی متوجه شوند.

خدا می خواهد از حقیقتی به نام "میزان" در قیامت سخن بگوید. برای بیان این حقیقت، برای آن كه مردم به گونه ای كه حداقلی از فهم را نسبت بدان پیدا كنند، از واژه میزان كمك می گیرد؛ ولی ذهن عموم مردم با شنیدن واژه میزان به سرعت به وسیله ای متوجه می شود كه دو كفه دارد. زبانه هایی كه دو شیء را در این كفه ها قرار می دهند و به هنگام هموزن بودن این كفه ها روبروی هم واقع می شوند؛ یعنی آن ها تصور می كنند كه در قیامت هم چنین وسایلی هست كه گناهان فرد را در یك كفه و ثواب های او را در كفه دیگر قرار می دهند. اگر ثواب ها سنگین تر شد، بهشتی و اگر سبك تر شد، جهنمی می گردد؛ در حالی كه واقعیت، این چنین نیست.

میزان در قیامت، انسانی است كه تراز اسلام و مطلوب خدا است؛ یعنی علی بن ابی طالب كه معیار و میزان است. دیگران در عقاید و اخلاق و رفتار با او سنجیده می شوند. هر چه به او همسانی بیش تر داشته باشند، درجه بالاتری خواهند داشت. هر چه از او دورتر باشند، به همان اندازه از قرب خدا دور می گردند.

بنابراین، برای بیان حقایق بلند غیر مادی مربوط به مبدأ و معاد برای بشر، چاره ای جز استفاده از همین واژگان وضع شده برای معانی مادی و پست و دیدنی و شنیدنی نیست. برای این كه ذهن ها از این معانی پست منصرف شده و به معانی متعالی سوق یابد، با آوردن آیات محكم، سدها و مانع های منصرف كننده از معانی پست و سوق دهنده به معانی متعالی نصب می گردد.

خداوند با آوردن آیه «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار؛ (3) چشم ها او را نمي‏بينند، ولي او همه چشم ها را مي‏بيند»، مانع می شود كه با شنیدن آیات: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه‏» (4) و «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ؛ (آري) در آن روز صورت هايي شاداب و مسرور است و به پروردگارش مي‏نگرد» (5)، ذهن ها به دیدن خدا با چشم سر و مادی پنداشتن خداوند حكم كنند و آن ها را از این معنای پست مادی منصرف می كند و به معنایی متعالی برای این ملاقات و نظر سوق می دهد كه مناسب خدای برتر از ماده و مكان و زمان باشد.

پس چون بیان حقایق متعالی مربوط به مبدأ و معاد، در قالب این الفاظ وضع شده، برای معانی مادی و محسوس و پست، غلط انداز است. برای منصرف ساختن ذهن ها از این معانی پست و سوق آن ها به سوی آن معانی بلند، آیات محكم نازل شده اند تا راهنمای ما به سوی تعالی و مانع از غلطیدن در معانی پست مادی باشند. (6)

 

پی نوشت ها:

1. انعام (6)، آیه 50.

2. هود (11)، آیه 31.

3. انعام (6)، آیه 103.

4. انشقاق (84)، آیه 6.

5. قیامت (75)، آیه 23.

6. برای اطلاع بیش تر به ترجمه المیزان، ج 3،ص 33 به بعد مراجعه كنید.

می خواستم تفاوت میان محكم و متشابه را در آیات قرآن بدانم؟
محكم، كه آنان را "آیات مرجع " و "ام الكتاب" گویند و معنای شان صریح و روشن و قطعی است. مانند : قل هو الله احد ، الله خالق كل شيء؛ آیات متشابه كه در نگاه اول...

می خواستم تفاوت میان محكم و متشابه را در آیات قرآن بدانم؟

آیات بر دو نوع است :

محكم، كه آنان را "آیات مرجع " و "ام الكتاب" (1)گویند و معنای شان صریح و روشن و قطعی است. مانند : قل هو الله احد ، الله خالق كل شيء

آیات متشابه كه در نگاه اول دو یا چند معنای ناهمگون از آن ها به ذهن می رسد، ولی با دقت و با ارجاع آن ها به آیات محكم، معلوم می شود یكی معنای واقعی آیه است و بقیه معنای آیه نیستند.

اما چرا بعضی آیات متشابه هستند؟

قرآن كتاب معرفت و معارف مربوط به مبدأ و معاد است؛ یعنی حقایق بلند مرتبه ای كه از درك و فهم بشر فراتر است. با چشم دیده نشده و با گوش شنیده نشده و به ذهن كسی خطور نكرده است.

 معارف را باید با زبان و كلام و واژه هایی بیان كند كه برای عموم بشر قابل فهم باشد. پس باید مفاهیم بلند مرتبه را در قالب زبان و با واژه هایی كه برای بیان مفاهیم مادی و دیدنی و لمس شدنی وضع شده اند، بیان كند. طبیعی است كه بشر انس گرفته با معانی مادی و دیدنی فوری با شنیدن این الفاظ، ذهن و فكرش به امور پست مادی متوجه می شود. خداوند برای متوجه ساختن او به معانی حقیقی و منصرف نمودن از معانی مادی پست، قرینه ها و نشانه ها را ضمیمه می كند. اصول و محكماتی اعلام می كند تا ذهن ها و فكرها با شنیدن آیات و واژه ها نتوانند به سوی معانی پست مادی متوجه شوند.

خدا می خواهد از حقیقتی به نام "میزان" (2)در قیامت سخن بگوید. برای بیان این حقیقت برای مردم از واژه میزان كمك می گیرد. عموم مردم فوری با شنیدن واژه میزان ذهن شان به وسیله ای متوجه می شود كه دو كفه دارد و زبانه هایی كه دو شیء را در كفه ها قرار می دهند. هنگام هموزن بودن كفه ها، زبانه ها روبروی هم واقع می شوند. فوری تصور می كنند كه در قیامت چنین وسایلی هست كه گناهان فرد را در یك كفه و ثواب های او را در كفه دیگر قرار می دهند. اگر ثواب ها سنگین تر شد، بهشتی و اگر سبك تر شد، جهنمی می گردد، در حالی كه واقعیت این نیست.

میزان در قیامت، انسان تراز اسلام و مطلوب خدا است، یعنی علی بن ابی طالب كه معیار و میزان است. دیگران در عقاید و اخلاق و رفتار با او سنجیده می شوند. هر چه به او همسانی بیش تر داشته باشند، درجه بالاتری خواهند داشت. هر چه از او دورتر باشند، از قرب خدا دور می گردند.

بنا بر این برای بیان حقایق بلند غیر مادی مربوط به مبدأ و معاد برای بشر چاره ای جز استفاده از همین واژگان وضع شده برای معانی مادی و پست و دیدنی و شنیدنی نیست. برای این كه ذهن ها از معانی پست منصرف شده و به معانی متعالی سوق یابد، با آوردن آیات محكم، سدها و مانع های منصرف كننده از معانی پست و سوق دهنده به معانی متعالی نصب می گردد.

خداوند با آوردن آیه « لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار ؛ چشم ها او را نمي‏بينند، ولي او همه چشم ها را مي‏بيند» (3) مانع می شود كه با شنیدن آیات: « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه‏ ؛ اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت مي‏روي و او را ملاقات خواهي كرد! »(4) و «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ ؛در آن روز صورت هايي شاداب و مسرور است و به پروردگارش مي‏نگرد»(5) ذهن ها به دیدن خدا با چشم سر و مادی پنداشتن خدا حكم كنند. آن ها را از معنای پست مادی منصرف می كند و به معنایی متعالی برای ملاقات و نظر سوق می دهد كه مناسب خدای برتر از ماده و مكان و زمان باشد.

پس چون بیان حقایق متعالی مربوط به مبدأ و معاد در قالب الفاظ وضع شده برای معانی مادی و محسوس و پست، غلط انداز است، برای منصرف ساختن ذهن ها از معانی پست و سوق آن ها به سوی معانی بلند، آیات محكم نازل شده اند تا راهنما به سوی تعالی و مانع از غلطیدن در معانی پست مادی باشند. (6)

پی نوشت ها:

1. انعام(6) آیه50.

2. هود(11) آیه31.

3. انعام(6) آیه103.

4. انشقاق(84) آیه6.

5. قیامت(75) آیه23.

6. برای اطلاع بیش تر به ترجمه المیزان، ج3، ص33 به بعد مراجعه كنید.

آیا نسخ شده است؟
این آیه به مفهوم واقعی نسخ نشده، زیرا نسخ در معنای واقعی یعنی حكمی كه به لسان دائم وضع شده باشد و بعد با حكم دیگری برداشته شود و معلوم گردد كه گر چه لسان حكم...

آيا مجازات حبس در خانه براي زن زناكار كه در آيه 15 سوره مباركه نساء آمده نسخ شده است؟

این آیه به مفهوم واقعی نسخ نشده، زیرا نسخ در معنای واقعی یعنی حكمی كه به لسان دائم وضع شده باشد و بعد با حكم دیگری برداشته شود و معلوم گردد كه گر چه لسان حكم دائم بوده، ولی در علم خدا حكم موقت بوده است. در اینجا از ابتدا و در لسان حكم تصریح شده كه حكم دائمی نبوده و  از اول به عنوان یك حكم موقت نازل شده بود. بله از زمان نزول این آیه تا نازل شدن آیات سوره نور و تعیین حد برای كیفر زناكاران زن و مرد،  به آیه عمل می شد و با نزول آیات مربوط به حد زنا در سوره نور (1)، دیگر زمان عمل به این آیات تمام شد.

در جاهلیت عرب نسبت به زنای زنان حساسیت فوق العاده وجود داشت و پدر، شوهر، برادر، پسران و مردان قبیله، زن زناكار را لكه ننگی برای خود و قبیله می دانستند و همه به خود اجازه می دادند با كشتن او ، این لكه ننگ را پاك كنند در حالی كه نسبت به زنای مردان چنین حساسیتی وجود نداشت. بلكه چه بسا بدان افتخار هم می شد.

اسلام كه با این رفتارهای جاهلانه مخالف بود ، ابتدا دستور داد اگر زنی مرتكب زنا شد و این زنا با آوردن چهار شاهد در محكمه ثابت گردید، حكومت او را در خانه یا در زندان (تشخیص مصلحت به عهده حاكم است) حبس كند تا مرگ او برسد یا خدا طریق كیفر او را معین كند:

وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا (2)

و از زنان شما آنان كه مرتكب فحشا مي‏شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهيد. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهي پيش پايشان نهد.

این آیه صراحت دارد كه حكم حبس دائمی برای زنان زناكار، یك حكم موقت است و حكم دائمی بعدا نازل می شود و با نزول آیات حد زنا در سوره نور این حكم ملغی شد و زنان زناكار به كیفر تازیانه یا كیفر های دیگری كه برای انواع زنا از جانب پیامبر وضع شد، كیفر شدند.

بنا بر این با نزول آیات مربوط به حد زنا و تبیین و تفصیل آن توسط رسول خدا، دیگر مدت عمل به این آیه سر رسید.

پی نوشت ها:

1. نور (24) آیه 2.

3. نساء (4) آیه 15.

آيات نسخ در احكام... را نمي خواهم. بلكه آيات نسخ اديان را طالبم.
دين همه پيامبران دين توحيد است كه يكي بيش نيست. بله پيامبران دستور العمل هايي داشته اند كه بعضي به مناسبت اقتضاهاي زمان و مكان توسط پيامبر ديگر تغيير كرده و ...

در صورت امكان، آياتي كه به صراحت بيانگر نسخ اديان گذشته همچون مسيحيت و يهوديت هستند را براي اينجانب ارسال نماييد. همچنين آياتي كه تلويحاً نسخ اديان گذشته را مطرح مي كنند با استدلال آنها بيان كنيد. مثلاً اگر آيه مباهله و يا آيه 85 سوره آل عمران بر اين نكته اشاره دارد نحوه استدلال آن را مطرح نماييد.

توجه داشته باشيد كه اينجانب آيات نسخ در احكام... را نمي خواهم. بلكه آيات نسخ اديان را طالبم.

پرسشگر محترم سؤال شما اشتباه است. ما پيامبران داريم اما اديان نداريم. پيامبران همه از جانب يك خدا و براي هدايت انسان به يك هدف كه همان خداگونه و خليفه خدا شدن است، آمده اند از اين رو پيام همه يكسان است و هر پيامبر مصدّق پيامبران قبل از خود، مؤيد پيامبران همزمان با خود و مبشّر به پيامبران بعد از خود است.

همه پيامبران به توحيد، نبوت، معاد، بندگي و عبادت، عمل صالح و ... دعوت كرده اند.

دين همه پيامبران دين توحيد است كه يكي بيش نيست. بله پيامبران دستور العمل هايي داشته اند كه بعضي به مناسبت اقتضاهاي زمان و مكان توسط پيامبر ديگر تغيير كرده و نسخ شده و دستور العمل جديد آمده است مثل تغيير قبله كه در اديان قبل مسجد الاقصي قبله بود و پيامبر هم تا مدتي به طرف مسجد الاقصي نماز خواند و بعد مكه قبله شد.

اديان، گرچه خود را منسوب به آسمان مي كنند ولي در واقع دين آسماني نيستند و از دين آسماني در آنها جز نام و بعضي تعاليم كمرنگ نمانده و در واقع فقط ادعاي آسماني بودن دارند.

ديني آسماني و قابل پيروي است كه متن وحياني آن قطعي باشد و تفسير آن متن از جانب پيامبر آن دين و جانشينان قطعي او به نحو معتبر  رسيده باشد و دين هاي آسماني فعلي هيچ كدام جز اسلام اين گونه نيستند و آنچه به عنوان متون وحياني و تفاسير آنها در دست است، هيچ كدام معتبر نمي باشد. اگر كتب آسماني قبلي و تفاسير آن در دست بود، مي ديديم كه همه يك حرف مي زنند و به يك حقيقت دعوت مي كنند و هر كدام مي گويد احكام من تا  آمدن دين بعد حجت است و بعد از آمدن آن دين اگر تاييد شد كه هيچ و گرنه، حجت نيست و با آمدن پيامبر بعد ، همه متدينان به من بايد به او ايمان آورده و تابع احكام دين او شوند.

پس نسخ مربوط به احكام است كه از آن به "مناسك و شريعت" هم تعبير مي شود ولي جوهر و اصل دين نسخ نمي شود و تعدد و تغيير ندارد.

ما امروز هم بايد تابع دين موسي و عيسي باشيم كه همان دين محمد است. موسي و عيسي پيروان خود را دستور داده اند به پيامبر خاتم ايمان بياورند و ما كه به او ايمان آورده ايم يهودي و مسيحي واقعي هستيم و اما يهوديان و مسيحيان خود را به موسي و عيسي منسوب مي كنند. ولي پيرو آنان نيستند. زيرا مطابق دستور آنان عمل نكرده و علاوه بر اين كه معارفي كه آنان به عنوان دين آورده اند، تحريف كرده، به پيامبر خاتم هم ايمان نياورده اند:

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي‏ وَ عيسي‏ أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيه (1)

آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد!

چون دين و دينداري حقيقي، يكي بيش نيست، قرآن به متدينان مؤمن اديان گذشته هم وعده نجات داده، متديناني كه همگي با هم همراه و هم مسير مي باشند  و تفاوتي با هم ندارند.

اهل كتاب مؤمن اين گونه معرفي شده اند: 

من اهل الكتاب امة قائمة يتلون آيات الله آناء اليل و هم يسجدون يؤمنون بالله و اليوم الاخر و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون في الخيرات و اولئك من الصالحين(2)

 از اهل كتاب، جمعيّتي هستند كه (به حق و ايمان) قيام مي‏كنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مي‏خوانند در حالي كه سجده مي‏نمايند. به خدا و روز ديگر ايمان مي‏آورند امر به معروف و نهي از منكر مي‏كنند و در انجام كارهاي نيك، پيشي مي‏گيرند و آنها از صالحانند.

و ان من اهل الكتاب لمن يؤمن بالله و ما انزل اليكم و ما انزل اليهم خاشعين لله لايشترون بآيات الله ثمنا قليلا اولئك لهم اجرهم عند ربهم (3)   و از اهل كتاب، كساني هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاي ناچيزي نمي‏فروشند.

بنا بر اين دين حقيقي يك چيز بيش نيست، ايمان به توحيد، نبوت و پيامبران، معاد، عمل صالح ، دعوت به خوبي ها، نهي از بديها، عبادت و تلاوت آيات خدا و ...

اين چنين فردي اگر يهودي يا مسيحي باشد، مسلمان است. زيرا پيامبر اسلام را نشناخته كه به او ايمان بياورد و منتظر اوست تا وي را ببيند يا بشناسد و ايمان بياورد و تا او را بشناسد، بدون ترديد و فوت وقت ايمان مي آورد و سخن دل او اين گونه است:

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ (4)   

و هر زمان آياتي را كه بر پيامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهاي آنها را مي‏بيني كه (از شوق،) اشك مي‏ريزد، بخاطر حقيقتي كه دريافته‏اند. آنها مي‏گويند:«پروردگارا! ايمان آورديم پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره ياران محمد) بنويس! چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسيده است، ايمان نياوريم، در حالي كه آرزو داريم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟!»

بنا بر اين دين يكي بيش نيست و نسخ نمي شود و يهود و مسيحي و زرتشتي اگر اهل دين حق باشند، اهل نجات مي باشند. چون خدا را به يگانگي مي شناسند و به پيامبران ايمان و اعتقاد دارند و اهل عبادت و نماز و تلاوت آيات خدا بوده و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و منتظر پيامبر آخر الزمان هستند و تا او را بشناسند ، بدون درنگ به او ايمان مي آورند.

پي نوشت ها: 

1. شوري (43) آيه 13.

2. آل عمران(3)، آيه 113-114.

3. همان، آيه 199.

چرا از یك ریشه برای بیان مفهوم استفاده نشده است؟
كلمه (نسخ) به معناي "زايل كردن" است، وقتي مي گويند: (نسخت الشمس الظل)، معنايش اين است كه آفتاب سايه را زايل كرد. پس از اين جهت نسخ و ناسخ و منسوخ گويند كه با...

فرق بین نسخ و تبدیل آیه در چیست و اگر فرقی ندارند. چرا از یك ریشه برای بیان مفهوم استفاده نشده است؟

منظور از "نسخ" و "تبديل آيه"  يك چيز است كه با دو بيان مطرح شده است.

علامه طباطبايي مي نويسد:

كلمه (نسخ) به معناي "زايل كردن" است، وقتي مي گويند: (نسخت الشمس الظل)، معنايش اين است كه آفتاب سايه را زايل كرد. پس از اين جهت نسخ و ناسخ و منسوخ گويند كه با آمدن آيه دوم و ناسخ ، حكم آيه اول (منسوخ) به وسيله آن زايل مي شود و از بين مي رود.

معناي ديگر كلمه نسخ، نقل محتوای كتاب به نسخه‏اي ديگر است. اين عمل را از اين جهت نسخ مي گويند كه گويي كتاب اولي را از بين برده،  كتابي ديگر به جايش آورده‏اند. به همين جهت در آيه اي از قرآن به جاي كلمه "ننسخ" ، كلمه "بدلنا" آمده،  يعني تا به حال حكم دين اين بود، ولي حكم بودن را از آن برداشتيم و به دومي  داديم و دومي را به جاي آن قرار داديم.(1)

پس اين عبارات مختلف براي بيان يك حقيقت است كه در هر كدام به يك وجه آن عنايت شده است. در نسخ به زايل شدن حكم اول نظر بوده و در تبديل ، به بدل شدن حكم از اول به دوم.

يكي از مفسران تبديل را غير از نسخ و تغيير حكم ، معنا كرده و مي نويسد:

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً رسولية أو رسالية محمدية مَكانَ آيَةٍ قبلها، رسولا إسماعيليا بديل الإسرائيلي السالف، و آية قرآنية بديل التوراة، و معجزه هي القرآن نفسه بديل سائر المعجزات؛

تبديل ممكن است در مورد رسول باشد، يعني تا به حال رسول اسرائيلي بود (موسي و عيسي) و حالا رسول اسماعيلي (محمد) را جايگزين خاندان كرديم يا آيه و معجزه و كتاب وحي تا به حال تورات بود (كه الواح نازل شده آسماني بودند) و حالا قرآن را جايگزين ساختيم .

بنا بر اين تفسير، تبديل آيه غير از نسخ است ،گر چه دربردارنده نسخ است.

پي نوشت :

1.   طباطبايي ،الميزان، ترجمه موسوي همداني ،چ پنجم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1374ق ،  ج‏1، ص 105.

آيا در قرآن آيه اي براي آنها هست؟
نسخ در اصطلاحِ مسلمانان به معناي اين است كه خداوند حكمي از" احكام ثابت دين" را به دليل تمام شدن زمانِ آن حُكم، به وسيلة يك حُكم شرعي ديگر بردارد. دراين صورت...

ناسخ و منسوخ چي هستند و آيا در قرآن آيه اي براي آنها هست؟

واژه «نسخ» در لغت به معناي نوشتن چيزي از روي نوشته ديگر، تغيير دادن، باطل كردن و از بين بردن آمده است.

اما نسخ در اصطلاحِ مسلمانان به معناي اين است كه خداوند  حكمي از" احكام ثابت دين" را به دليل تمام شدن زمانِ آن حُكم، به وسيلة يك حُكم شرعي ديگر بردارد. دراين صورت، به حُكمِ برداشته شده «منسوخ» و به حكم جديد «ناسخ» و به اين كار «نَسخ» ميگويند.

در بارة امكان و جواز و وقوع نسخِ در احكام دين، هيچ يك از مسلمانان اختلافي ندارند؛ امّا برخي از يهوديان و مسيحيان، نسخِ در دين را غير ممكن ميدانند.

استدلال آنها اين است: نَسخِ حُكمي كه در سابق بوده ،با حِكمت و علم خداوند منافات دارد، چون اگر حكم قبلي داري مصلحت است، حكمت خداوند مانع از اين ميشود كه آن حكم نسخ شود. اگر حكم قبلي، داري مصلحت نيست، لازمهاش اين است كه  خداوند قبلاً جاهل بوده كه اين حكم زماني مصلحت نخواهد داشت و الان علم پيدا كرده و چون خداوند حكيم و عالم است، پس نسخ امكان ندارد.

در پاسخ به اين استدلال ميگوييم:

 اوامر و نواهي الهي، تابع مصالح و مفاسدي است كه در افعال وجود دارد و خداوند كه عالم به همه چيز است ،به افعالي كه داراي مصلحت هستند، امر ميكند و از افعالي كه داراي مفسده هستند، نهي ميكند.

افعال از لحاظ مصلحت و مفسده داشتن، يكسان نيستند .اختلافي كه در افعال از حيث مصلحت و مفسده وجود دارد ، ناشي از ذات افعال يا عوارض زماني و مكاني و ...است  كه بر افعال عارض ميشود.

اين گونه نيست كه همة افعال هميشه داراي مصلحت باشند يا هميشه داراي مفسده باشند بلكه برخي از افعال، مصلحت و مفسده آنها به دنبال عوارضي كه بر آنها بار مي شود ،تغيير پيدا ميكند. ممكن است كه برخي از افعال در يك زمان داراي مصلحت باشند و در زمان ديگر به دليل شرايط عارض شده، مصلحت خود را از دست داده باشند يا در تزاحم با مصلحت بالاتري باشند.

 موارد نسخ شده هم از همين موارد است؛ يعني حكم منسوخ، حكمي بوده كه در گذشته داري مصلحت بوده، خدا به آن امر كرده بود، ولي مصلحت آن هميشگي نبوده و در حال حاضر آن مصلحت وجود ندارد يا در تزاحم با مصلحت بالاتري است و خداوند  حكم جديدي را طبق مصلحت فعلي، صادر مينمايد و اين كار نه تنها منافاتي با حكمت و علم خداوند ندارد، بلكه نشان از حكمت و علم بي منتهاي خداوند

 دارد.

البته  حكم نسخ شده، در ظاهر حكمي دائمي است. ولي آمدن آيه ناسخ نشان مي دهد در علم خداوند از ابتدا اين حكم مدت دار بوده و خداوند اين حكم را براي تا اين زمان وضع كرده بود. نسخ، اعلام موقتي بودن حكم قبلي است ،نه اينكه خداوند اول به اين تغيير وضعيت آگاه نبوده و حالا عالم شده و حكم جديد صادر كرده است.

به عبارت ديگر  نسخ دو معنا دارد:

أ) نسخ حقيقي كه نظر و رأي جديد حاصل شود و رأي قبلي را باطل كند.

 لازمه اين معنا، ضعف و جهل قانون گذار  است كه  اين معنا با علم بي پايان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است.

ب) نسخ مجازي:

حكم از همان آغاز و در واقع  محدود به زمان خاصي بوده كه خداوند به آن آگاه است؛ هر چند مردمان نسبت به آن جاهل بوده و اين گمان را داشته‏اند كه حكم دائمي است. نسخ به اين معنا هيچ اشكالي نداشته و با علم خدا و مصلحت الهي منافاتي ندارد؛ زيرا مدت حكم از اوّل موقتي و محدود بوده و سپري شدن دوران آن، به عنوان نسخ بعداً اعلان ميشود. نسخ احكام اديان قبلي به وسيله پيامبر جديد از اين سنخ است.

از جاهايي كه حكم را دائمي مي پنداريم و با نسخ، غير دائمي بودن آن آشكار مي شود، مورد زير است: 

در بعضي موارد احكام امتحاني است؛ يعني هدف از امر ايجاد و واقع گردانيدن آن نيست، بلكه ظاهر شدن آمادگي بنده براي ايجاد، آزمايش و امتحان يا اتمام حجت است و بعد از آشكار شدن آمادگي بنده و تمام شدن حجت، نسخ ميگردد. چنين نسخي نيز بر خلاف حكمت نبوده وناشي از عدم آگاهي نمي باشد؛ مثلا آيه نجوا در سوره مجادله (آيه 12)نازل مي شود تا معلوم گرداند چه كساني واقعا در صدد نجوا و استفاده از پيامبر هستند و حاضرند براي  استفاده بردن، هر هزينه اي را بپردازند و  چه كساني در صدد خود نمايي بوده و حاضر نيستند براي نجوا با پيامبر هيچ هزينه اي بدهند. وقتي اين حقيقت روشن مي گردد و باطن ها آشكار مي شود و...، ديگر مصلحت از نزول اين آيه محقق شده و با آيه بعد نسخ مي گردد.

يا آيه نازل مي شود و دستور مي دهد كه زناني كه مرتكب فحشاء مي شوند را در خانه زنداني دائمي كنيد (نساء ، آيه 15) و بعد  اين آيه نسخ مي شود.

پس نسخ حقيقي در احكام الهي وجود ندارد. آنچه هست ، نسخ مجازي است؛ يعني خداون با نازل كردن آيه ناسخ به ما اعلام مي كند كه آيه قبلي دائمي نبوده و مدتش تا اين جا بوده و از اين جا به بعد ديگر مصلحت ندارد و بايد حكم جديد جايگزين شود.

براي  نسخ انواع گوناگوني است كه بعضي محال است و بعضي ممكن است و بعضي واقع شده است. براي اطلاع بيشتر به كتاب "بيان در علوم و مسائل كلي قرآن "ترجمه "البيان" آيت الله خويي توسط آقايان محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي، ج2، ص470 به بعد مراجعه كنيد.

صفحه‌ها