پرسش وپاسخ

سلام آیا خواندن نماز در محیط آزاد برای خانم ها اشکالی داره؟ مثلا در حیاط خانه؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خواندن نماز در فضاي آزاد براي مرد و زن اشکالي ندارد. (1)
پي نوشت:
1 . سوال از دفتر رهبري .

چرا همه پیامبران از منطقه بین االنهرین در خاور میانه مبعوث شده اند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
يكي از مشكلات رخدادهاي تاريخي عدم شفافيت آن است؛.مکان ظهور پيامبران از مسايل تاريخي است كه ابهام دارد و قضاوت دربارة آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهاي وحياني مي گوييم:ظهور پيامبران اختصاص به منطقه خاصى ندارد . طبق آموزه هاي اسلامي همه امت ها از خود پيامبر داشته اند:
« و ان من امّة الا خلافيها نذير، (1 ) در هر امتي نذير و هشدار دهنده اي وجود دارد »نيز:
« لقد بعثنا في كلّ أمة رسولاً أنِ اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتي پيامبري فرستاديم (تا به مردم بگويند) كه خدا را بپرستيد و از پرستش بت دوري كنيد».
اگر در قرآن مجيد، تنها نام عدّه معدودى از پيامبران بزرگ برده شده؛ بدين معنا نيست كه تعداد ايشان منحصر به همين افراد است؛ بلكه در خود قرآن تصريح شده است كه بسيارى از پيامبران بوده‏اند كه نامى از ايشان در قرآن به ميان نيامده است:
« و رسلاً لم نقصصهم عليك». (3)
بنابراين نمى‏توان گفت كه همه پيامبران در يك منطقه خاص ظهور نموده‏اند، بلكه طبق احاديثى كه در مورد تعداد آنان رسيده است ؛ يعني124 چهار هزار نفر، از اين تعداد چند پيامبر مشخص مربوط به آسيا و خاورميانه است، از بقيه خبري نيست .
اين احتمال نيز بعيد نيست که بسياري از مناطق جهان همانند هند، چين، آمريكا و ... نيز در گذشته هاي دور كه امكان ارتباط وجود نداشته، بر حسب ضرورت پيامبراني مبعوث شدند. شواهد تاريخي گواه اين معناست ، مثلا بودا گر چه نامش را به عنوان پيامبر نمي برند، ولي وقتي زندگي او بررسي مي شود، بسياري از خصوصيات پيامبران را در زندگي او و شكل تماس وي با جهان غيب مشاهده مي¬كنيم.
از نظر عقلى نيز منطقه جغرافيايى پيامبر مهم نيست؛ بلكه مهم ، تسليم حقيقت شدن است، چنان كه گروندگان به اسلام از نقاط مختلف دنيا بوده و هستند.
اما ازاين نکته غافل نشويم که پيامبران بزرگ در منطقه خاور ميانه ظهور نموده اند. البته پيامبران اولوالعزم و صاحب شريعت و كتاب آسماني، از شرق ميانه برخاستند. نوح(ع) از عراق برخاست و مركز دعوت ابراهيم(ع) عراق و شام بود، و به مصر و حجاز نيز سفر كرد. موسي(ع) از مصر برخاست. چون که در زمان ظهور پيامبران، منطقه مسكونى عمده انسان‏ها مناطق آسيايى بود و خاور ميانه مهد تمدن قرار داشت.
مورخان بزرگ جهان تصريح مي كنند كه مشرق زمين (مخصوصاً شرق ميانه) گهواره تمدن انساني است ؛ منطقه اي كه به نام هلال خصيب است.
تمدن مصر باستان كه قديمي ترين تمدّن شناخته شده جهان است، تمدّن بابل در عراق، تمدن يمن در جنوب حجاز، همچنين تمدّن ايران و شامات، همه نمونة تمدن هاي معروف بشري هستند ... قدمت تمدن انساني در اين مناطق به هفت هزار سال يا بيش تر باز مي گردد. از سوي ديگر، رابطه نزديكي ميان تمدن انساني و ظهور پيامبران بزرگ است، زيرا انسان هاي متمدن نياز بيش تري به آيين هاي الهي دارند، تا هم قوانين حقوقي و اجتماعي را تضمين كرده، جلو تجاوز و مفاسد را بگيرد، و هم فطرت الهي آن ها را شكوفا سازد. به همين دليل مي گوييم نياز بشر امروز مخصوصاً كشورهايي كه از تمدن و صنعت سهم بيش تري دارند، به مذهب، از هر زمين بيش تر است.
بعيد نيست ادعا شود كه هبوط حضرت آدم(ع) و ثقل جمعيت بشري در منطقة خاوري بوده و انسان ها از اين منطقه به ديگر مناطق کوچ کرده اند . اگر چنين باشد مي گوييم : بين ثقل جمعيت و تمدن و بعثت پيامبران ارتباط منطقي برقرار است.
با اين وجود برخي از مورخان باور دارند كه پيامبران از مناطق معتدل ظهور نموده اند، زيرا در مناطق معتدل به دليل ظهور دانش ها و صنعت، بيش تر زمينة كمال انسان ها فراهم مي شود و بيش تر آماده پذيرش پيامبران هستند. ابن خلدون از طرفداران اين نگرش است. وي مينويسد: حتي بعثت پيامبران بيش تر در نواحي معتدل بوده و ما خبر بعثت پيامبري را در اقليم جنوبي و شمالي نيافته ايم، از آن جهت كه پيامبران بايد از نظر خلقت، كامل ترين افراد باشند تا پيامي كه از جانب خدا مي آورند، مورد قبول واقع شود.(4)
پي نوشت:
1. فاطر(40) آيه 24.
2. نحل(16)آيه 36.
3. نساء(4) آيه 124.
4. جعفر سبحاني، منشور جاويد ،ج10ص100- 105؛
ناصر مکارم ،پيام قرآن، ج7 ،ص396-398.

باسلام . آیا اهل سنت عصمت پیامبر اکرم (ص) را قبول دارند یا فقط بخشی از آن را قبول دارند ؟ در مورد ائمه چطور؟ آیا عصمت آنها را قبول دارند ؟ چه شبهاتی در مورد عصمت امام حسین و حضور ایشان در کربلا وارد شده است و چجه جوابی دارد؟(اینکه ایشان میدانسته که شهید میشوند یا نمیدانسته؟)

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اهل سنت جز به عصمت پيامبران الهي، به عصمت شخص ديگري اعتقاد ندارند؛ بنابراين فرقه هاي گوناگون اهل سنت به عصمت هيچ يك از امامان يا حتي خلفاي راشدين معتقد نيستند. اما در خصوص اعتقاد ايشان به عصمت انبيا با توجه به وجود فرقه هاي متعدد در ميان اهل سنت ،طبعا عقيده آن ها در اين موضوع نيز متعدد است.
متکلمان مذاهب اسلامي غير شيعه گرچه به اصل عصمت پيامبران اعتقاد دارند اما در قلمرو و گسترده آن تفاوت نظرهايي دارند كه اين ديدگاه ها به طور مختصر از اين قرار است :
1ـ اشاعره :
اين گروه معتقدند که پيامبر بعد از بعثت از هر گونه گناه کبيره و صغيره معصوم است . همچنين صغاير ناچيز را عمداً انجام نمي‌دهد، گرچه سهواً ممکن است انجام دهند.
2ـ معتزله :
برخي‌ از آن ها مي‌گويند پيامبران قبل از بعثت لازم نيست از گناه کبيره مصون باشند،‌ ولي بعد از بعثت از انجام گناه کبيره معصوم‌اند ؛ اما برخي ديگر از اين طايفه بر آن‌اند که انبيا چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت از گناه کبيره کاملاً مصون‌اند، ولي از گناه صغيره به خصوص صغيره جزئيه لازم نيست معصوم باشد.
3ـ حشويه :
ايشان مدعي‌اند که انجام کبيره از سوي انبيا قبل از بعثت و بعد از آن منعي ندارد.
******************
2- مي توان گفت مهم ترين شبهه و اشكالي كه در خصوص قيام حضرت دركربلا و عصمت ايشان مطرح است، همان چيزي است كه اشاره كرده ايد ،يعني آن كه با آگاهي حضرت از شهادت خود و نتيجه قيام ، آيا انجام حركت برخلاف حكم خداوند در لزوم حفظ جان خود و نهي خداوند از به هلاكت انداختن خود نبوده است ؟
اين اشكال بر فرض علم حضرت بر شهادت است، اما اگر بگوييم حضرت به اين امر علم نداشتند، اشكال ديگر آن است كه اگر ايشان داراي عصمت مطلقه هستند ، چگونه در درك نتيجه اين حركت و محاسبه عاقبت اين قيام دچار اشتباه شدند و خود و خانواده و اصحاب خود را به كام مرگ كشاندند؟
البته به شكل منطقي اين مساله به بحث علم امام و آگاهي او از آينده و رابطه بين علم امام و اعمال او بر مي گردد، نه مساله عصمت امام ؛ اما در هر حال پاسخ اين دو سوال كاملا روشن و واضح است . جواب هاي گوناگوني به آن ها داده شده است ؛ در اين خصوص بايد گفت :
با توجه به شواهد و قرائن گوناگون ما معتقديم كه امام حسين عليه السلام از سرانجام قيام خويش آگاه بودند اما اين حركت را به شكلي كاملا خود خواسته به پيش بردند و از انجام آن به دنبال نتايج معيني نيز بودند كه همه اين امور با عصمت امام منافاتي ندارد ؛ توضيح دقيق اين امر نيازمند تبيين درست مساله علم امام است .
در تحليلي دقيق تر مي توان گفت: امام حسين از نتيجه اين حركت آگاه نبود و يا نتيجه آن را به درستي مي دانست ، چون ما معتقديم كه معصومين از دو نوع علم بهره مي بردند :
1 - علم عادي:
براساس آيات قرآن، علم غيب مخصوص خدا است.(1) از جمله امور غيب و پنهان، اخبار و حوادث آينده است. در عين حال در برخي آيات، خداوند بعضي از حوادث غيب را به پيامبر خبر مي‌دهد.(2) نيز از آيات برداشت مي‌شود که بندگان خاص و برگزيده خود را از برخي امور غيبي آگاه سازد؛ بنابراين اگر پيامبران و معصومان(ع) از آينده آگاهي دارند و از آن خبر مي‌دهند، از ناحيه خدا و به اذن و ارادة اوست.
از آيات و روايات نيز به دست مي‌آيد که اراده و مشيت الهي بر آن است که پيامبر و امام همانند مردم عادي باشند. مانند آنان زندگي کنند و مورد آزمون الهي قرار گيرند و در رفتار خويش با مردم براساس علم غيب عمل نکنند.
پيامبر و امام بر اساس اراده و مشيت الهي عمل مي‌کردند. رفتارشان مانند افرادي بود که هيچ اطلاعي از آينده ندارند. اين گونه عمل کردن بسيار دشوار است و توان،‌تحمّل و ظرفيت فوق‌العاده مي‌طلبد، و خود از کرامات است.
پيامبران در معامله و داد و ستد با مردم و عزل و نصب کارگزاران و قضاوت و برخوردها به علم عادي رفتار مي‌کردند. پيامبر و امام، منافقان را مي‌شناختند؛ با اين وجود پنهان کاري آنان را - جز در موارد ويژه - افشا نمي‌کردند و ظاهر اسلامي آنان را مي‌پذيرفتند و در معاشرت و داد و ستد و ازدواج و... با آنان مانند ديگران عمل مي‌کردند. پيشوايان معصوم(ع) الگوي ديگران بودند؛ بنابراين بايد براساس علم عادي رفتار مي‌کردند.
در کتاب شريف کافي، بابي با عنوان «الائمة اذا شاؤوا أن يعلموا علموا» وجود دارد. در اين باب رواياتي جمع‌آوري شده که بيانگر آن است که امامان هر گاه اراده دانش کنند، آگاه مي‌شوند. اما چون اراده الهي در امور مربوط به آن ها بر اساس عمل به علم عادي بود، آنان نيز همان را اراده مي‌کردند و اراده استفاده از غيب در اين امور نمي کردند.
بر اين مبنا مي توان گفت مردم کوفه به حضرت نامه نوشتند و اعلام آمادگي کردند. هنگامي که حضرت از مکّه حرکت کردند، وجود نشانه قطعي بر شهادت حضرت نبود، بلکه با حضور او در مکه، بيش تر احتمال خطر و کشته شدن وجود داشت؛ بنابراين بهترين راه به طور طبيعي و عادي حرکت به سمت کوفه بود. امام بر اساس علم عادي، حرکت به سوي کوفه را انتخاب کرد تا اين که در کربلا در محاصره دشمنان واقع شد؛ بنابراين براساس علم عادي و طبيعي به نظر نمي‌رسد که حرکتش به سمت کوفه، کشته شدن باشد.
2 - علم الهي:
اما معصومين با منبع علم الهي مرتبط بودند و از بسياري از حقايق آينده آگاهي داشتند ، بر اين اساس امام حسين(ع) بر اساس علم الهي، از شهادت خود با خبر شده و حتي از آن خبر مي‌دهد، اما همچنان به مسير ادامه مي‌دهند چنان كه شواهد و قرائن بسياري در تاييد اين نظريه وجود دارد .اما آيا امام با اين حرکت، خود و خاندان و اصحاب خود را هلاکت انداخت؟
اين شبهه از دو جهت بي مورد است:
اوّل: علم امام حسين به آينده، مثل علم خداوند به آينده، نه اجبار ايجاد مي‌کند و نه تکليف را بر مي‌دارد، چون علم به انتخاب آگاهانه، انجام وظيفه با سرپيچي از آن است. خدوند مي‌داند که امام به وظيفة ظلم ستيزي اقدام مي‌کند و دشمنانش اقدام ظالمانه مي‌نمايند. امام هم به اين علم خدا آگاهي يافته است اما نمي‌توانست اقدام ديگري انجام دهد که در شأن يک مؤمن ظلم ستيز باشد. آنچه انجام داد، بهترين اقدام بود و حاشا که امام بهترين اقدام را واگذار و کار ديگر کند.
ما هم اگر به مراتب بالاي ايمان برسيم، ظلم ستيزي و عدالت طلبي را رها نخواهيم کرد، حتي اگر بدانيم به مرگمان منتهي مي‌شود؛ علم به اينکه مرگ عاقبت کارمان خواهد بود، ما را از عدالت طلبي و ظلم ستيزي باز نخواهد داشت.
دوم: علم امام به آينده، امکان تغيير آينده را به او نمي‌داد. بني اميه تصميم داشتند اهداف شيطاني خود را به هر قيمت محقق سازند و هيچ مانعي نمي‌توانست سر راه آن ها قرار گيرد. قدرت و حکومت و ثروت در دست آنان بود و با مکر و تهديد و تطميع به اهداف خود مي‌رسيدند. اکنون امام که مي‌داند حرکتش از مکه به کربلا منتهي مي‌شود و در آخر با شهادت خود و اسارت خاندانش پايان مي‌يابد، چه کار ديگري مي‌توانست بکند؟ تقدير و شرايط و عوامل را که نمي‌توانست تغيير دهد؛ فقط مي‌توانست مطيع فرمان خدا و عمل کننده به وظيفه باشد، يا از وظيفه سرپيچي کند. خارج شدن يا نشدن از مکه و رفتن يا نرفتن به سوي کربلا، تغييري در شرايط ايجاد نمي‌کرد.
در هر حال تا زماني که تسليم بني اميه نمي‌شد، در امان نبود و سرنوشتي شبيه کربلا در همه جا در انتظار او بود! يا بايد تسليم مي‌شد و بندگي خدا را رها مي‌کرد و بردگي يزيد را مي‌پذيرفت (که از هيچ آزاده مؤمني چنين انتخابي انتظار نمي‌رود) يا مبارزه مي‌کرد و شهيد مي‌شد، که امام به حکم ايمان،‌گزينة دومي را انتخاب کرد.
در واقع امام حسين(ع) با دو مسئله رو به رو بود:
يکي تن به ذلّت دادن و تسليم شدن و پذيرش خطر عظيم براي اسلام و رهيدن از شهادت؛ ديگري برگزيدن شهادت و نجات از آن موارد و امام حسين(ع) از ميان دو انتخاب، شهادت را به عنوان بهترين انتخاب برگزيد.
او اين حقيقت را با فرياد رسا اعلام مي‌دارد:
«ألا و إنّ الدعي بن الدعيّ قد رکزني بين اثنتين بين السلّة و الذلّة هيهات منّ الذلّة؛ ناپاکزاده مرا بين دو چيز، شمشير و ذلت مخيّر کرده اما ذلت از ما بسيار دور است».(3) ‌او حيات و زندگي جاودان خود را در شهادت ديد، پس چگونه خود را به هلاکت افکنده است؟! او در سخنان خود به اين نکته مهم اشاره مي‌کند که اين وظيفه، خاص او نيست، بلکه وظيفه هر مؤمني، همان است که امام انجام داده است:
«ألا ترون انّ الحقّ لا يُعمَل به و انّ الباطل لا يتناهي عنه فليرغب المؤمن الي لقاء ربّه حقّاً؛
آيا نمي‌بينيد به حق عمل نمي‌شود و از باطل نهي نمي‌گردد؟ در چنين وضعي، مؤمن بايد به لقاي پروردگارش بشتابد».(4)
کساني چون امامان وقتي به مقامِ رضا و تسليم رسيده‌اند، جز مشيت و خواست الهي را نمي‌خواهند. اينان وجود و هستي خود را در راه مشيت و خواست الهي قرار مي‌دهند. خواست الهي آن بود که امام و اهل بيت براي حفظ اسلام و افشاي چهره نفاق و دورويي و بي ديني بني اميه شهيد گردند. حضرت در عين آگاهي از سرنوشت خود، با رغبت و رضايت خواست الهي را پذيرفت. آنچه که خواست خداوند باشد، بهترين سرنوشت و حيات جاويد است، نه هلاکت و نابودي.

پي‌نوشت‌ها:
1. انعام(6) آيه 59؛ نمل(26) آيه 65.
2. آل عمران(3) آيه 44؛ هود(11) آيه 49.
3. احتجاج، شيخ طبرسي، ج2، ص 24؛ اهل البيت في الکتاب و السنة، محمد ري‌شهري، ص 312.
4. تحف العقول، ابن شعبة بحراني، ص 245؛ شرح الاخبار، قاضي نعمان المغربي، ج3، ص 150؛ بحارالانوار،‌ج44، ص 381؛ تاريخ طبري، ج4، ص 305؛ اعيان الشيعه، ج1، ص 598؛ ترجمة الامام الحسين(ع)، ابن عساکر، ص 315.

با سلام در جواب اين پرسش گفته بوديد كه نوعي هديه مردم از روي رضا به امامان و احترام به آنها ست. سوال من اينجاست كه چرا مردم مرده پرستند ؟ خودتان بهتر مي دانيد اكثر افرادي كه بقول شما هديه به امامان مي دهند امام خود را نشناخته اند حتي يك حديث از ان نمي دانند ولي بر حسب بي خردي و عادت اين هديه را مي دهند. من فكر مي كنم پاسخ سوالم تنها بي سوادي است كه در جامعه وجود دارد خصوصا در مساجد/ من خودم بچه مسجدي هستم / توي مساجد مختلفي كه مي رم آنقدري كه اسم گودي قتلگاه روشنيدم و سر بريده حسين و مردم بدون دليل سرشان پايين و باصطلاح خودشان گريه مي كردند يه حديث يا خلاصه اي از زندگاني امامان نشنيده ام/ اصلا من يه سوال ديگه دارم ؟ چه كسي بايد روي كار آخوند هاي مساجد رسيدگي كنه ؟ چون اكثرا همين ها هستند كه باعث ظاهر بيني مردم ساده و كم خرد مي شوند. هر آدمي اشتباه مي كنه چه جوري مي توان اشكالات آخوند هاي مساجد كه تا بحال هيچ كس به انها ايراد نگرفته /ايراد گرفت و حتي اگر انها دوباره اشتباه كردند انها را بركنار كرد(چون اكثر انها دچار خودشيفتگي شده اند آنها بايد بدانند اگر انسانند پس اشتباه نيز مي كنند)/ از شما مي خوام اگه در اين افكارم اشتباهي وجود داره آنرا بمن تذكر دهيد و اگر درست مي گم راهكاري براي ان پيشنهاد بدين. ممنون از وقتي كه مي گذارين.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ايجاد بارگاه و حرم براي امامان از مصاديق شعاير ديني محسوب مي‌شود . در اسلام نيز بدان سفارش شده است. اين امر نه تنها مرده‌گرايي نيست بلکه نوعي احترام به جايگاه و مقام صاحبان علم و انديشه و شخصيت‌هايي الهي است. امروزه در جهان براي حفظ ياد و خاطره قهرمانان و شخصيت‌هاي شان مجسمه مي‌سازند . خيابان‌ها را به نام آنان نامگذاري مي‌نمايند. اين امررا هيچ کدام از خردورزان مرده‌گرايي نمي‌دانند، بلکه اين امر را نوعي خردورزي مي دانند.
کمک‌هاي مردمي براي ساختن بارگاه و حرم امامان نه تنها ناشي از جهل آنان به مقام امامان نيست، بلکه ناشي از ايمان اعتقاد وعلاقه آنان نسبت به امامان مي‌باشد، زيرا آناني که براي ساخت حرم امامان کمک و هديه مي کنند، مي‌دانند که امامان براي مردم و جامعه چه خدمت هايي کرده اند. افزون بر آن اينان مي دانند که با اين امر به پاداش و ثواب الهي مي رسند. البته در اين ميان ممکن است عده‌ محدودي از افراد در اثر ناآگاهي و يا اهداف ديگر، به ساختن حرم امامان کمک کنند، ولي اين امر موجب نمي گردد که کمک هاي اکثر مردم را زير سوال ببريم و بگوييم آنان ناآگاهانه براي ساخت حرم امامان کمک مي‌کنند.
اما اين که در برخي از مساجد سخني از کشته شدن امام حسين به ميان مي‌آيد بايد گفت: کليت اين حرف نيز قابل قبول نيست، زيرا در برخي از مساجد و حسينه ها، عزاداري هاي هدفمند و مبتني بر آموزه‌هاي ديني انجام مي‌شود. سخنرانان و مداحان -ضمن بيان جنايات دشمن و بيان مظلوميت امام حسين (ع)- به بيان شجاعت، فداکاري و دين مداري .. ياران امام حسين نيز مي‌پردازند. در اين جلسات معارف اسلامي و فلسفه قيام امام حسين (ع) نيز بيان مي‌شود. البته در اين ميان - متاسفانه- برخي عزاداري- همان گونه برگزار مي‌گردد- که شما هم به آن اشاره کرده‌ايد. در چنين مواردي انتظار مي رود مداحان و سخنرانان آداب و اخلاق اسلامي را رعايت ، از بيان مطالب و عزاداري هايي که موجب توهين و اهانت به اسلام و امامان مي شوند پرهيز نمايند. از مردم نيز انتظار مي رود که در عزاداري‌ها آموزه‌هاي ديني را رعايت کنند. از سوي ديگر از نهادهاي مربوطه مانند وزارت ارشاد انتظار مي رود از عزاداري هاي آسيب‌زا و غير مشروع جلوگيري نمايند و در اين باره راهکارهاي مفيد ارائه دهد.
درباره اين که چگونه مي‌توان از اشکالات روحانيت - که در مساجد و حسينه‌ها سخنراني مي کنند- جلوگيري نمود، بايد گفت:
اولا روحانيون که از سوي نهادهاي مربوط مانند دفتر تبليغات اعزام مي‌شوند، به آنان تذکر و آموزش داده مي‌شود که چگونه سخنراني و عزاداري نمايند. به نظرمي رسد بيش تر آنان اخلاق اسلامي را در بيان وقايع عاشورا رعايت مي کنند.
ثانيا اگر روحاني و طلبه‌اي در بيان وقايع عاشورا دستورات اسلام را رعايت نکرد، مي‌توانيد به خود ايشان- محترمانه- تذکر دهيد. در صورت عدم تاثيرگذاري مي‌توانيد به دفتر تبليغات و يا سازمان تبليغات گزارش دهيد. البته اين امر مبتني بر آن است که خود شما و ديگران درست تشخيص دهيد که روحاني فلان مسجد به مطالب غير واقع مي‌پردازد. ممکن است يک روحاني مطالب مطابق با واقع را بيان کند ،ولي مخاطبان در فهم آن دچار مشکل شوند و مطالب را خوب متوجه نشوند.

هدف از آفرینش چیست؟خداوند چرا مرا آفریده ؟اینکه بعد از اینکه روح از جان جداشد چه صحنه ای را مشاهده میکند وچگونه رندگی خواهیم داشت وبعد از جواب و سوال شب اول قبر چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چون شنیده ام که انسانها مانندنوزاد که از شکم مادر بیرون میاید ودنیا برایش ناشناخته است ما هم اینگونه وارد آن دنیا میشوییم وچرا حدیث میگوید که انسان بیناتر وشنواتر میشود؟اینکه چرا رقص وموسیقی حرام است ؟آیا سندی است که حرام بدانیم چون از بچگی به موسیقی گوش داده وبه آن عادت دارم وهم اینکه مدام به خاطر همین حرفها احساس گناه دارم ؟دیگراینکه من قبلا در مورد وسواس فکری پرسیده ام اما میخواهم بدانم به فرض که افکار وسواسی من درست باشدومن کسی را در گذشته کشته باشم با وجود اینکه اطرافیان همه میگویند فکر است هیچ راه بازگشتی با توبه امکان ندارد؟در ضمن اگر کتاب مفیدی در مورد آفرینش وراههای رسیدن به خداوند برایم بنوسید ممنون میشوم چون من مدام برای خود میخوانم که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر به کجا

پرسش 1:
سوالات مختلف شرح : هدف از آفرينش چيست؟خداوند چرا مرا آفريده ؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط با اين مركز
آفرينش هر يك از ما جزيي از آفرينش همه عالم و مخلوقات خداوند است ، در نتيجه فلسفه حقيقي خلقت ما نيز در خلال تبيين فلسفه اصلي آفرينش تعريف مي شود ؛ پرسش از فلسفه آفرينش از آنجا نشأت مي گيرد كه تصور ما از انجام کارها ، به دست آوردن سود يا رفع نياز است ؛ زيرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يکي از اين دو امر برمي گردد .
هدف انسان در كارهايش، رسيدن به كمال و سود يا رفع نقص است؛ مثلاً غذا مي‏خورد تا رفع گرسنگي كند. لباس مي‏پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند.ازدواج مي‏كند براي ارضاي نيازي كه احساس مي‏كند .اما خداوند چطور ؟،او كه هيچ نقصي ندارد كه با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد و هيچ كمالي را فاقد نيست، تا به كمال رسيدن براي او فرض شود. پس چرا مي آفريند ؟
در پاسخ بايد گفت در حقيقت خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است و هر وجودي خير است و لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است: «و ما كان عطاء ربك محظورا؛(1) و عطاي پروردگارت منع نشده است»، .
هر چيزي که اقتضاي وجود و هستي داشته يا امکان وجود داشتن آن باشد ، فيض وجود از خدا دريافت مي کند .خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد ، تا موجودي که امکان وجود آن است ، وجود را دريافت نکند.
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست ،به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .
هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد ، اما فيضي نداشته باشد ، همان گونه که نمي تواند نور باشد اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد! بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان و از جمله انسان نتيجه صفات خداوند است .
خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي ، نشان دهنده و نتيجه صفات خداوند است.
از اين رو خلقت جهان هستي ، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست .
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد ، جهان و انسان را آفريده ، چون لازمه اين صفات آن است كه اولا جهان را بيافريند .
از سوي ديگر به حكم عقل خلقت خداوند بايد بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ،ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد و هر چه امکان تحقق دارد ، از طرف خداوند فيض وجود دريافت کند.
بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت ، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت مانند شهوات وشيطان قرار داشته باشد.
اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند ، ولي اميال حيواني و شهواني او به همراه وسوسه هاي شيطان هم قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است و از سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها ، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.
چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند ،فراهم نمي كرد ،باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نبود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، چنين خلقتي لازم و ضروري است و گرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد.
اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است . هدف و مسيري است که در مورد خلقت حکيمانه انسان در نظر گرفته شده ، ابزار و راهکاري است که خداوند براي تعالي و رسيدن انسان به کمالي که در وجودش امکان تجلي دارد ،در نظر گرفته ؛ مقصدي است که در برابر خلقت حکيمانه خداوند ترسيم شده، نه هدف اصلي خلقت وآفرينش انسان .
در نتيجه خلقت هريك از ما بر اساس همين هدف بلند به شكوه و زيبايي اين مجموعه مي افزوده و بودن هريك از ما باارزش تر و مهم تر از نبوندما بوده و بر فرض تحقق شرايط و عوامل خلقت هر يك از ما، خداوند اين خير و نعمت وجود را از ما دريغ ننموده است .

پي‌نوشت:
1. اسراء (17) آيه‏ 20.

پرسش 2:
اينکه بعد از اينکه روح از جان جداشد چه صحنه اي را مشاهده ميکند و چگونه رندگي خواهيم داشت

پاسخ:
هنگامي كه روح از بدن جدا مي‏شود، پيش از آن كه بار ديگر در قيامت به بدن اصلي باز گردد، در عالمي كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مي‏شود، قرار خواهد داشت..
قرآن مي‏فرمايد: "تازماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد مي‏گويد: "پروردگارا! مرا باز گردان، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهي نمودم، عمل صالحي انجام دهم (به او مي گويند) چنين نيست، اين سخني است كه او به زبان مي‏گويد و پشت سر آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي‏شوند".(1)
آيه فوق به وضوح اشاره به وجود چنين عالمي ميان دنيا و آخرت مي‏كند.
در روايتي از امام صادق(ع)مي‏خوانيم: "من از برزخ درباره شما مي‏ترسم". راوي گفت: برزخ چيست؟ فرمود: "برزخ قبر است از زماني كه انسان مي‏ميرد تا روز قيامت"(2)
بنابراين انسان پس از مرگ در عالم برزخ مي‏ماند، منتها منظور از قبر يا عالم برزخ محل دفن فرد نيست، بلكه عالم ويژه اي است كه روح انسان بر اساس اعمال و رفتار خود آمن را در وضعيت هاي گوناگون تجربه مي كند . به همين خاطر در روايات گفته شده كه قبر(برزخ) يا باغي از باغ‏هاي بهشت يا جايگاهي از جهنم خواهد بود.
در نتيجه انسان ها پس از مرگ و قبل از آغاز قيامت و حضور در صحراي محشر و انتقال به بهشت يا جهنم در عالم برزخ مي مانند و عالم ديگري را تجربه نمي كنند ، اما ممكن است براي همين عالم برزخ مراحل و عقبه ها و درجه هايي فرض شود كه انسان در طول حيات برزخي آن ها را بگذراند ، در مورد مواقف و حسابگاه هايي كه در آن به اعمال او رسيدگي مي شود، روايات بسيار نقل شده كه مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب "منازل الآخره" به طور كامل به آن ها اشاره نموده است .
انسان در برزخ نوعي تجربه كمرنگ و موقت از حيات اخروي و زندگي پس از قيامت را پشت سر مي گذارد . چه بسا تكاليف و وظايف ديني و اخلاقي و كمالات و ملكات روحي در آن عالم به شكل گردنه هايي در برابر او متجلي گردند كه بسته به وضع رفتاري خود در دنيا به آساني يا دشواري از اين مراحل خواهد گذشت يا در آن ها متوقف خواهد ماند .
در واقع اگر فرد اهل خوبي و پاكي دل و بندگي خدا بود و گرفتار مشكلات روحي و اخلاقي و رفتاري نبود يا چنين مراحلي را از اساس تجربه نكرده و يا به آساني از آن ها عبور خواهد نمود ، اما اگر از اهل شقاوت و بدي بود ، منزلگاه هاي بسيار و سخت را خواهد ديد .چه بسا عبور از هريك ساليان سال برايش طول كشيده ،رنج هاي بسيار در آن ها متحمل شود و در نتيجه زندگي بد و دردناكي را تجربه نمايد .

پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23)، آيه 99.
2 .کافي ،ج3 ص 243 ؛ ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 446 و 447.

پرسش 3:
بعد از جواب و سوال شب اول قبر چه اتفاقي خواهد افتاد؟ چون شنيده ام که انسانها مانندنوزاد که از شکم مادر بيرون ميايد ودنيا برايش ناشناخته است ما هم اينگونه وارد آن دنيا ميشوييم وچرا حديث مي گويد که انسان بيناتر وشنواتر ميشود؟

پاسخ:
در اين باره مفسر حکيم علامه طباطبايي بر اساس آموزه‌هاي وحياني بيان کامل و دقيق دارد و گفته است: طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده مي‌شود، انسان بعد از مرگ و قبل از قيامت ،يک زندگاني محدود و موقتي دارد که برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است، انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتي که داشته و اعمال نيک و بدي که در دنيا انجام داده، مورد بازپرسي خصوصي قرار مي‌گيرد . پس از محاسبه اجمالي طبق نتيجه‌اي که گرفته شد، به يک زندگي شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محکوم گرديده، با همان زندگي در انتظار روز رستاخيز عمومي به سر مي‌برد. (1) طبق اين بيان معلوم مي‌شود که انسان بعد از مرگ، بدون تاخير بازپرسي شده ، جايگاه او در برزخ مشخص مي‌گردد يا در جوار پاکان و صالحان قرار مي‌گيرد يا در کنار ناپاکان و ناصالحان، اما اين يك جايگاه موقتي است . جايگاه اصلي در آخرت مشخص مي شود.
درباره فراز دوم پرسش بايد گفت هر دو مطلب خاستگاه قرآني دارد، زيرا قرآن کريم به صراحت فرمود: «و ننشکم في ما لا تعلمون» (2) و شما را در جايي که از آن بي‌خبريد آفرينشي دوباره بخشيم. در اين آيه تصريح شده که آدمي در جهان آخرت با عالم نوين و اشکال و شرايط تازه آفريده مي‌شود که از آن خبر ندارد. چون آن اصول و نظامات را که بر آن حاکم است نمي‌داند و حتي بيان حقيقت آن در قالب الفاظ نمي‌گنجد تنها... ازآن دور مي‌بينم. (3)
و در آيه ديگر فرمود: «لقد کنت في غفله من هذا فکشفنا عنک عطاک فبصرک اليوم حديد» (4) تو اي انسان از اين رو که نادان بودي سخت در غفلت بودي تا آن که ما پرده را از چشم تو بر انداختيم، و امروز چشم بصيرت تيز بين است. از اين آيه معلوم مي شود که در قيامت جشم آدميان باز مي‌گردد و پرده از جلو ديد او کنار مي‌رود و حقايق را بالعيان مشاهده مي‌کنند.
اما در مقام جمع بين اين دو رويکرد بايد گفت: آيه اول ناظر بدين حقيقت است که عالم آخرت براي آدمي و واقعا يک جهان ناشناخته است و همان طور که کودک بعد از تولد جهان برايش نشئه جديد است و او از آن شناختي پيش ندارد، عالم آخرت نيز براي آدمي چنين است و او عملا شناختي از آن ندارد گر چه بر اساس آموزه‌هاي وحياني اجمالا بدان اعتقاد دارد و چيزهاي کلي از آن را باورد دارد، ولي به طور عيني نشئه نوين براي اوست.
اما آيه دوم ناظر بدين مسئله است در قيامت وقتي حقايق بر انسان عرضه شد آنها را بالعيان مي بيند و جاي ترديد و انکار در آن جا نيست و پرده از جلو چشم انسان کنار مي‌رود. در نتيجه تعارض بين اين دو رويکرد نيست بلکه هر کدام ناظر به حقيقتي خاص است.
پي‌نوشت‌ها:
1. شيعه در اسلام ،ص 100 و 101.
2. واقعه، 61.
3. ر. ک: تفسير نمونه، ج 23، ص 244، الميزان ج 19، ص 230.
4. ق (50) آيه 22.

پرسش 4:
اينکه چرا رقص وموسيقي حرام است ؟آيا سندي است که حرام بدانيم چون از بچگي به موسيقي گوش داده وبه آن عادت دارم وهم اينکه مدام به خاطر همين حرفها احساس گناه دارم ؟

پاسخ:
موسيقي آهنگي است که از نواختن آلات موسيقي مثل ساز توليد مي شود و دو قسم است.
1 ـ موسيقى که به نظر عرف مردم، مطرب، و متناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي وعيش و نوش باشد. چنين مجالسي غالبا همراه با هرزه گي ها است. درچنين مجالسي معمولا انسان از ياد خدا غافل است و آلوده به گناه ومعصيت مي شود.
اين نوع موسيقي به سبب ويژگي که دارد، انسان را ازخداوند متعال وفضائل اخلاقي دور نموده ،به سمت بي بند وباري وگناه سوق مي دهد .چنين موسيقي حرام است . منظور از حال عادي خارج شدن حال رقص پيدا کردن نيست ،بلکه غافل شدن از ياد خدا است که معمولا منجر به گناه مي وشود.
2 ـ موسيقى غير مطرب و معمولى كه انسان را به هيجان شهوى وادار نمي‌كند، مانند آهنگ هاي معروفي که اشعار مذهبي ، مرثيه ها و موزيک هاي نظامي و ورزشي با آن نواخته مي شود، حرام نيست.
مصاديق مشکوکي هم وجود دارد که به درستي شناخته نمي شود که آيا ازقسم اول است،يا ازقسم دوم .اينها اشکالي ندارد، گرچه خوب است که انسان احتياط کند . (1)
ترانه و موسيقي که حرام است، زيان هاي زيادي دارد که به خاطر آن مفاسد و مضرات حرام شده است.
در بررسي كوتاه‌، در موسيقي حرام به مفاسد زير برمي‌خوريم:
ا) تشويق به فساد اخلاق‌:
تجربه نشان داده است كه بسياري افراد، تحت تأثير آهنگ‌ها و غنا، پرهيزكاري را رها كرده‌، به شهوات و فساد روي مي‌آورند. مجلس غنا و موسيقي، معمولاً مركز انواع مفاسد است .آنچه به مفاسد دامن مي‌زند، غناست . چيزي كه پديد آورنده عوامل سوء باشد، نمي‌تواند در شريعت آسماني حلال شود: فاجتنبوا الرجس‌َ من الأَوثَان واجتنبوا قول الزور; از بت‌هاي پليد اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد".(2) يكي از مواردباطل كه حرام است، موسيقي و غنا است كه افراد را به سوي مفاسد سوق مي‌دهد.
ب‌) غافل شدن از ياد خدا:
غنا و موسيقي‌، انسان را مست شهوت‌ها و او را از ياد خدا غافل مي‌كند. قلبي كه از نغمه‌هاي شهوت‌انگيز عاشقانه پر شد، ديگر جايي براي ياد خدا در آن باقي نمي‌ماند .در قرآن از اين امر تعبير به لهو شده و آمده است‌:
"و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل‌ّ عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزوا. (3)
بعضي از مردم‌، سخنان بيهوده را مي‌خرند تا مردم را از روي جهل و ناداني گمراه سازند، آيات الهي را به استهزا مي‌گيرند، براي آن ها عذاب خوار كننده است‌" يكي از موارد "لهوالحديث‌" موسيقي و غنا است كه از عوامل ضلالت از "سبيل‌اللّه‌" شمرده شده و موجب "عذاب اليم‌" است‌.
ج‌) داشتن زيان‌هاي جسمي و اثرات شوم روي دستگاه اعصاب و روان‌:
موسيقي يكي از عوامل مهم تخدير اعصاب است كه تخدير از مجراي گوش صورت مي‌پذيرد . وقتي تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقي قرار گرفت‌، نوعي رخوت و سستي بر اعصاب چيره شده ، از مفاهيم انساني‌، جز شهوتراني‌، عشقبازي و جمال‌پرستي چيزي در برابر ديدگان بي فروغ عقل وي مجسم نمي‌شود. چنان روي ادراك و نيروي خرد سرپوش گذارده مي‌شود كه مفاهيم مقدسي به نام‌: رحم‌، مروت‌، عفت‌، حيا، امانت‌، مساوات‌، برادري و مبارزه‌، و استقامت در راه هدف به فراموشي سپرده مي‌شود.
د)موسيقي وغنا، يكي از ابزار استعمار:
استعمارگران جهان‌، هميشه از بيداري مردم‌، مخصوصاً نسل جوان‌، وحشت داشته‌اند; به همين دليل‌، بخشي از برنامه‌هاي گسترده آن ها براي ادامه استعمار، فرو بردن جامعه‌ها در غفلت بي‌خبري‌، نا آگاهي و گسترش انواع سرگرمي‌هاي نا سالم است‌. امروز توسعه غنا و موسيقي‌، يكي از مهم ترين ابزاري است كه آن ها براي تخدير افكار مردم از آن استفاده مي‌كنند.(4)
اما در مورد رقص بايد بگوييم : مبناي حرمت رقصي که حرام است ، تحريک شهوت، يا دوري از ذکر و ياد خدا، اشتغال به لهو ذکر شده است و شايد كساني كه فتوا به حلال بودن در نزد شوهر داده اند، همان مبناي تحريك شهوت را لحاظ كرده اند كه براي شوهر اشكال ندارد.
اما اينکه شما از بچگي به موسيقي گوش داده ايد و به آن عادت داريد در صورتي که موسيقي از قسم دوم باشد اشکالي ندارد و چنانچه علاقه به هر نوع موسيقي، از جمله موسيقي حرام داريد، آن را كم كم به سوي موسيقي حلال كه باعث آرامش اعصاب و روان مي شود، هدايت كنيد.
پي نوشت ها:
1. سؤال تلفني از دفتر حضرت آيت الله سيستاني.(7741415).
2. حج(22)آيه 30.
3.لقمان(31)آيه 6.
4 تفسير نمونه، ج17 ،ص24.

پرسش 5:
ديگراينکه من قبلا در مورد وسواس فکري پرسيده ام اما ميخواهم بدانم به فرض که افکار وسواسي من درست باشدومن کسي را در گذشته کشته باشم با وجود اينکه اطرافيان همه ميگويند فکر است هيچ راه بازگشتي با توبه امکان ندارد؟

پاسخ:
به هيچ وجه افکار وسواسي شما درست نيست و گناهي نکرده ايد تا توبه لازم باشد.
پرسش 6:
در ضمن اگر کتاب مفيدي در مورد آفرينش و راههاي رسيدن به خداوند برايم بنوسيد ممنون ميشوم چون من مدام براي خود ميخوانم که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا ميروم آخر به کجا
پاسخ:
خوش بختانه كتاب هايي در مورد خداشناسي چاپ و منتشر شده است كه مي تواند براي دانش آموزان مفيد و مؤثر باشد, كه بعضي را معرفي مي كنيم :
1 آموزش عقايد, ج 1ـ 3 از آقاي مصباح ;2 همه بايد بدانند, از آقاي اميني ;3 آفريدگار جهان , از آقاي مكارم ;4 پيام قرآن , در ده جلد, از آقاي مكارم ;
5 منشور جاويد, در ده جلد, از آقاي سبحاني ;6 بهترين راه شناخت خدا, از آقاي ري شهري ;7 مجموعه آثار استاد مطهري ;8 معارف اسلامي , چاپ دانشگاه ;9 درس هايي از قرآن , آقاي قرائتي .

مدتی ست دچار وسواس عملی هستم وخیلی اذیت میشموقتی هم به کسی که احکام بلد است میگوییم مسخره میکند

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
وسواس(فكري و عملي) يکي از اختلالات نسبتاً رايج در جهان است . متأسفانه درمان فوري و اورژانسي ندارد . نيازمند مشاورة حضوري (حداقل 20 جلسه)مي‌باشد . درمان‌هاي نوشتاري ثمره چنداني براي شما نخواهد داشت. با کوچک ترين شرايط اضطرابي ، باز به جاي اول تان بازگشت مي‌کنيد.
وسواس ريشه در اضطراب بالاي فرد دارد. ميزان وسواس متناسب با سطح اضطراب فرد در نوسان است . اگر به هر دليلي از جمله عوامل استرس‌زا محيطي ، اضطراب فرد افزايش يابد، وسواس هم فزوني مي يابد. پس هر چه فرد به کمک تکنيک‌هاي شناختي يا رفتاري، سطح اضطرابش را پايين بياورد، در کاهش وسواس موفق‌تر است.
با پيگيري جدي درمان خود، از پي‌جويي راه‌هاي خلاصه و... پرهيز کنيد ، چرا که شما را در چرخه معيوب قرار مي‌دهد و از آرامش کامل و رشد روحي و... باز مي‌دارد. درمان واقعي وسواس زير نظر متخصص حداقل 20 جلسه طول مي‌کشد و با چهار دستور عمل ساده(مثل مشاوره اينترنتي) قابل حل نخواهد بود.
توصيه مي شود به جاي مشاوره هاي غير حضوري و احياناً نامه نگاري هاي متعدد با تصميم جانانه به درمان دارويي، از طريق مراجعه به روانپزشک و روان درماني از طريق روانشناس متخصص اختلالات اضطرابي و وسواس بپردازيد.
مي‌توانيد براي آشنايي بيش تر با درمان وسواس، به کتاب رفتاردرماني شناختي، ترجمه حبيب‌الله قاسم‌زاده (دو جلدي، انتشارات ارجمند) و کتاب غلبه بر وسواس، انتشارات رشد (خريد از طريق سفارش اينترنتي) و هم چنين مطالعه مطالب سايت‌هاي مختلف اينترنتي در اين زمينه بپردازيد . مطالعه کتاب الکترونيکي «شفاي وسواس» که از سايت انجمن شفاي وسواس (www. ioashefa. org ) دکتر اسلامي نسب قابل دريافت مي‌باشد، در درمان شما بي‌تأثير نيست.
همچنين با خريد نوار و يا کتاب تن آرامي (ريلكسيشن) تمارين تن آرامي را روزي يکي دوبار انجام دهيد. از آن جا که مجالي براي پاسخ گويي کتبي به هر کدام از موضوعات مورد وسواس شما نيست ، مي توانيد با شماره 09640 بدون کد و هزينه (ترجيحاً با کارشناس فقهي کد81 ) تماس حاصل نماييد.
موفق باشيد.

اینجانب در خانه های دانشجویی در کشور هلند زندگی می کنم، چنانچه بعد از تغییر مکان و اجاره خانه جدید وارد خانه شوم آیا باید حمام، ظرفشویی، روشویی، دستشویی و ... را آبکشی کنم؟ مثلا وقتی می بینم زایده های روغن روی اجاق گاز است آیا باید همه رو پاک کرده و بعد آبکشی کنم؟ در بدو ورود ممکن است ندانم ساکنین قبلی اهل کتاب بودند یا خیر، اما اگر وارد خانه شوم و مدتی هم زندگی کنم و بعد از روی نامه های نفر قبلی که همچنان به آدرس این خانه می آید بفهمم نفر قبلی چینی بوده است حکم چیست؟ باز هم همه جا باید آبکشی شود؟ ضمن اینکه حمامی که معلوم است استفاده شده است رو نمی توان گفت یقین به نجس بودن آن ندارم، بللکه وقتی معلوم شود طرف چینی بوده است و حمام هم آثار ریختن قطرات آب یا صابون رو مشاهده می کنم پس یعنی ایشان از حمام استفاده کرده است و بنابراین همه چیز باید در بدو ورود آبکشی شود؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در فقه اسلامي قاعده اي است به نام قاعده طهارت . اين قاعده مي گويد: کل شي طاهر حتي تعلم انه قذر (هر چيزي پاک است مگر يقين به نجاست آن پيدا بکني ) بنابراين در خانه اي که وارد مي شويد، چون شک در نجاست اشياي مذکور داريد ، نجس محسوب نمي شوند . مي توانيد همه را پاک بدانيد . لزومي ندارد همه را آب بکشيد ، گرچه بدانيد فرد قبلي که در اين خانه زندگي مي کرده ،کافر بوده است.(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله مکارم ، رساله توضيح المسايل م136و 137 .

با عرض سلام وخسته نباشي اگر گربه اي روي زمين خيس بخوابد ايا زمين نجس مي شودوايا غائط گربه نجس است واگر جسد گربه اي روي زمين خشك قرار بگيرد ايا زمين نجس مي شود اگر خاك باغچه نجس شود ايا با باريدن باران واب دادن توسط شلنگ پاك ميشود اگر وارد توالت شوي و اطراف توالت نجاستي است كه خشك است (بولي كه قبلاورپاشيده است)وبعد از انجام كارمان و با باز كردن شلنگ نجاست با اب مخلوط شودو به طوريكه كمي از كف كفش نجس گردديعني كف كفش نجس شود در صورتي كه كف كفش ثابت است وما راه نرفته ايم ايابا راه رفتن به تعداد ده قدم يا كمي بيشتر اين نجاست كف كفش پاك ميگردد با تشكر فراوان ضمن اينكه با توجه به نوع سوالاتم حتما متوجه ايد من نسبت به اين گونه مسائل حساسيت دارم بنابراين به ساده ترين راه ممكن مرا راهنمايي كنيد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به نظر مي رسد كه وسواس داريد يا بيش از اندازه نسبت به طهارت و نجاست حساس هستيد . در فقه اسلامي قاعده اي است به نام قاعده طهارت . اين قاعده مي گويد :کل شي طاهر حتي تعلم انه قذر (هر چيزي پاک است مگر يقين به نجاست آن پيدا بکني ) . هر چيزي را که در نجاست آن شک داريد، پاک بدانيد.
اگر گربه زنده روي زمين خيس و يا زمين خشک بخوابد ، زمين نجس نمي شود ، چون گربه نجس نيست، ولي بول وغايط گربه نجس است . اگر جسد گربه مرده روي زمين خشک باشد ،باز زمين نجس نمي شود . اگر خاک باغچه نجس باشد، با آب باران و آب شيلنگ پاک مي شود. اگر وارد توالت شدي و کف کفش نجس شود، با راه رفتن پاک مي شود، گرچه کف کفش در حالت نشسته نجس شده باشد .(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله بهجت، رساله توضيح المسايل مسئله هاي 184 و 42 و 147 و 88 .

از نظر آیت الله خامنه ای و بعضی از علما حرام است؟ در صورتی که گاهی همین بازی با پاسور جلوی انجام بسیاری از گناهان را گرفته

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
مبناي حرمت انواع بازي ها دو چيز است:
1- ابزار قمار بودن،
2- برد و باخت.
در صورت اوّل اگر ثابت شود که وسيله بازي، جزء وسايل قمار است، يعني از اوّل كه اين وسيله ايجاد شده، براي قمار بوده و الآن نيز به عنوان وسيله قمار شناخته مي شود، بازي با آن حرام است، چه برد و باخت باشد و چه نباشد. علت اين حكم رواياتي است كه در اين موارد ذكر شده است.
در صورت دوم ممکن است وسيله قمار نباشد، اما شرط برد و باخت و سود و زيان مالي شود، در اين صورت هم حرام است، مثلاً بازي فوتبال يا بازي هاي كامپيوتري، با شرط برد و باخت، قمار و حرام محسوب مي شوند. چون کسب و پول در آوردن از راه غير مشروع است و مفاسد زيادي دارد.
بنابراين اگر پاسور اكنون وسيله قمار شمرده شود، بازي با آن در هر صورت مطلقا حرام است. (1)
اگر پاسور روزي واقعا از آلت قمار بودن بيفتد و عرفاً آلت قمار محسوب نشود و مکلف اين را احراز کند ،بازي با آن بدون برد و باخت اشکال ندارد.(2)
در احكام ديني ما بايد تابع حكم خدا و پيامبر باشيم. اينكه چيزي آلت و ابزار قمار باشد، ممكن است نوعي ترويج قمار و مانند آن باشد و به اين دليل يا دلايل ديگر بازي با آن حرام شده است. امروزه با پيشرفت هاي بسيار زياد، انوع و اقسام بازي ها وجود دارد، چه ضرورتي است كه بايد قمار بازي، يا چيزي كه ابزار قمار است، استفاده شود؟
اما اينكه اين بازي موجب جلوگيري از كار حرام مي شود، پس بايد بگوييم اشكال ندارد، سخن درستي نيست.
با فرض حرام بودن بازي با پاسور، خودش نيز حرام است . جلوگيري كردن آن از حرام ديگر، موجب حلال شدن نمي شود. اين مثل آن است كه بگوييد، اگر من غيبت كنم، به دنبال فلان كار حرام نمي روم، پس غيبت كردن در اين صورت اشكال ندارد.
اين سخن غير منطقي است.
پي نوشت ها:
1. آيت ا.. . خامنه اي، ‌استفتائات، ‌ص 246، ‌سؤال 1120.
2. همان، سؤال1115-1121.سوال حضوري از دفتر معظم له.

یک دخترویک پسرمجردکه همدیگررادوست دارندوهمدیگررامی خواهندبرای ازدواج اما بخاطرشرایط مالی پسروبردوش داشتن تامین رفاه خانواده اش فعلا برایش مقدورنسیت قدم پیش گذارد، این دو باهم تلفنی ویا مستقیم برای رفع نیازهای هم اشکالی ندارد رابطه جنسی داشته باشند؟ یعنی تحت چه شرایطی مانعی ندارد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آنچه خوانده مي شود، الفاظ عربي است كه پيمان عقد و زناشويي با آن بسته مي شود، نه ‌آيه قرآن.
به فتواي برخي فقها در صورت ندانستن عربي، مي توان ترجمه فارسي آن را نيز خواند.
دستور خواندن عقد غير دائم (صيغه موقت) : اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد : زوجتك نفسى فى المده المعلومه على المهر المعلوم ( خودم را به همسري تو در مدت معين با مهر معين در آوردم) بعد بدون فاصله مرد بگويد : قبلت ،صحيح است.
خوب است بلکه لازم است مطالب زير را بدانيد :
شرائط عقد: عقد ازدواج چند شرط دارد :
اول : به احتياط واجب به عربى صحيح خوانده شود، اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، به هر لفظى كه صيغه را بخوانند صحيح است . لازم هم نيست كه وكيل بگيرند اما بايد لفظى بگويند كه معنى " زوجت و قبلت " را بفهماند .
دوم :مرد و زن يا وكيل آن ها كه صيغه را مى خوانند، قصد انشا داشته باشند؛ يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند، زن با گفتن " زوجتك نفسى " قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد با گفتن " قبلت التزويج " زن بودن او را براى خود قبول نمايد.
سوم :كسى كه صيغه را مى خواند عاقل باشد، و بنابر احتياط واجب بالغ باشد.
چهارم . دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است ، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنابر احتياط واجب بايد از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد . ولي اگر دختر باكره نباشد، در صورتى كه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.(1)
پنجم: تعيين مدت .
ششم: تعيين مهريه.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .

پي‌نوشت‌:
1. امام خميني، توضيح المسائل، مسئله2363-2377.

صفحه‌ها