پرسش وپاسخ

به نام خدا با سلام و عرض تشكر به خاطر پاسخگويي به سوالات و تشكر به خاطر فعاليت خوبتون راستش در يكي از سايت ها مطلبي رو خوندم كه در ادامه براي شما قرا ميدهم (حضرت آيت الله مكارم شيرازي امروز دوشنبه در ادامه بحث تفسير سوره كهف که هر روز در حرم مطهر حضرت معصومه (س) برگزار می شود، با اشاره به این مطلب که قرائت با قرآن‌هایی که دارای رسم الخط های متفاوتی هستند، مصداق دروغ بستن به خدا و بطلان روزه نمی‌شود، گفتند: «در قرآن هيچ گونه تحريفي وجود ندارد، ولي رسم الخط قرآنها با هم متفاوت است و بعضي از آنها دچار مشكل هستند». ایشان در این باره به رسم الخط "عثمان طه" اشاره کرده و افزودند: «با تحقيقاتي كه بنده انجام دادم شش نوع غلط در اين نوع رسم الخط وجود دارد، كه فقط كساني كه با آن آشنا هستند، مي‌توانند آن را صحيح بخوانند؛ ولي اكثر مردم غلط قرائت مي‌كنند و اين باعث عوض شدن معاني آيات مي‌شود،‌مانند آيه:" ان ما توعدون لصادق" كه در نسخه عثمان طه "انما توعدون لصادق" آمده است، که "ما" در این آیه موصوله است و بايد از "إن" جدا باشد؛ اما در اين رسم الخط سر هم آمده و غلط است». حضرت آيت الله مكارم شيرازي تصریح کردند: «البته اگر كسي از روي اين رسم الخط بخواند دروغ بر خدا نبسته تا روزه اش باطل شود، ولي اشتباه خوانده است، و لذا لازم است علماء براي رفع اين مشكل اقدام كنند».)اين مطلب در سايت مرجعيت شيعه امده حال شبه اي كه براي من پيش امده كه با توجه به اياتي كه در خود قران موجود است و هر گونه تبديل و تحريفي را نسبت به قران رد ميكند حال چگونه اينچنين موضوعي پيش امده است با تشكر

پاسخ: با سلام و تشکر از ارتباطتان
شيعه و سني اعتراف دارند که به قرآن نه چيزي اضافه شده و نه چيزي از آن کم شده است . البته منظورشان اين است که آيات و سوره هايي از قرآن کم و زياد نشده و قرآن نازل بر پيامبر 114 سوره بوده و آيات سوره ها با مختصر اختلافي که در شمارش پيش آمده، عين همان است که بر رسول خدا نازل شده است.
قرآن هم وعده داده که محفوظ بماند و چيزي بر آن افزوده نشده يا کم نگردد اما اضافه شدن کلمه يا تغيير کلمات در حدي که کليت معنا تغيير پيدا نکند، با وعده قرآن منافات ندارد.
با توجه به کتابت اوليه و اين که کاتبان هم خيلي زبده و ماهر نبودند حتي در قرآن زمان ابوبکر چند غلط املايي بود که مسلمانان براي در امان ماندن قرآن از تحريف، اجازه اصلاح آن ها را هم ندادند، ولي اختلاف قرائت ها و غلط هاي املايي در تغيير معنا اثر زياد ندارد . معنا را واژگونه و باطل نمي گرداند. به چند نمونه توجه کنيد:
مثال نخست: سوره مريم (19) آيه 19
قرائت حفص :قال أنما أنا رسول ربك إليك لأهب لك غلاماً زكياً.
قرائت ورش :قال أنما أنا رسول ربك إليك ليهب لك غلاماً زكياً.
قرائت ديگر: قال أنما أنا رسول ربك إليك أمرني أن أهب لك غلاماً زكياً

مثال دوم : سوره مريم 19 آيه 25
قرائت حفص: وهزي إليك بجزع النخلة تُساقط عليك رطباً جنيا
قرائت اعمش: وهزي إليك بجزع النخلة يسّاقط عليك رطباً جنيا
قرائت ابوناهيک: وهزي إليك بجزع النخلة تسقط عليك رطباً جنيا
کتاب الاعراب از نحاس: وهزي إليك بجزع النخلة نٌساقِط عليك رطباً جنيا
قرائت مسروق: وهزي إليك بجزع النخلة يُساقِط عليك رطباً جنيا
قرائت ابوحي: وهزي إليك بجزع النخلة تَسقُط عليك رطباً جنيا
قرائت ابو الاسمال: وهزي إليك بجزع النخلة يُسقط عليك رطباً جنيا
مثال سوم: سوره مريم 19 آيه 26
قرائت حفص: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً فلن أكلم اليوم أنسياً
قرائت زيد بن علي :فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صياماً فلن أكلم اليوم أنسيا
قرائت عبد الله بن مسعود: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً
قرائت ابي بن کعب: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً صمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً
قرائت انس بن مالک: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً وصمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً
در اين سه مورد توجه کنيد و منصفانه بگوييد آيا جز تفاوت اندک لفظي در معناي اين عبارات تفاوتي حاصل شده است؟
آيا اين اندازه اختلاف قرائت مشکلي ايجاد مي کند و وحيانيت قرآن را خدشه دار مي سازد؟ غالب اين اختلاف قرائت ها نتيجه اين است که در صدر اسلام که رسول خدا آيات را تلاوت مي فرمود، گاهي براي توضيح و رفع اجمال و اشتباه، کلمه اي تفسيري در وسط آن نقل مي کرد يا نويسنده از خودش و براي اين که بعدا هنگام خواندن اين آيه منظور اصلي را متوجه شود، کلمه اي توضيحي اضافه مي کرد . بعدا کساني که به اين نسخه ها دست يافتند، اين عبارات هاي کوتاه تفسيري را از خود وحي تصور کردند و بسياري از اختلاف قرائت ها از اين جا ناشي شد.
خوشبختانه صحابه پيامبر زود متوجه اين نقطه نفوذ شدند . زمان عثمان از روي نسخه اي که در زمان خليفه اول جمع آوري شده بود، چند نسخه تکثير کردند . نسخه هاي ديگر که افراد براي خود نوشته بودند و در لابلاي آن ها کلمات تفسيري بود که ممکن بود بعد ها از وحي تصور شود، جمع آوري و معدوم شد.
مورد فوق هم از همان موارد غلط املايي است که با وجود غلط بودن، درست تلاوت مي شود و معنا تغيير نمي يابد. همه مفسران در ترکيب اين جمله گفته اند : "انّ" از حروف مشبهه و "ما" موصول و اسم آن و "لصادق" خبر آن مي باشد.
بله اگر تلاوت کننده آن را "انما" بخواند و از ادات حصر بداند، در معنا تفاوت حاصل مي شود ،ولي غالبا اين گونه نيست.
آيت الله مکارم اين جملات را براي اثبات اين معنا گفته که شيعه و جمهوري اسلامي نسبت به حفظ قرآن از تحريف عنايت ويژه دارد، به نحوي که در قرآن چاپ اين کشور هيچ غلط املايي هم يافت نمي شود، ولي در کشورهاي عربي با همه ادعاها، در قرآن با کتابت عثمان طه که مورد تاييد مجامع عمده قرآن شناسي اهل سنت واقع شده، با اين وجود چند غلط املايي هست.

پرسش: دختری 27 ساله هستم 4 ماه است که عقد کرده ام. متوجه شده ام که شوهرم مرجع تقلیدی ندارد.علی رغم اینکه نماز میخواند روزه میگیرد و محرمات را انجام میدهد.هرچه من و خانواده ام به او میگوییم قبول نمیکند و میگوید انها همش حرف است.من کسی را جز خدا قبول ندارم.از بین مراجع تقلید فقد آیت الله بهجت ررحمت الله علیه را قبول دارد.اما دیگر برای مرجع قرار دادن ایشان دیر شده.ومن وخانواده ام ایشان را برای داشتن مرجع ترغیب و اجبار کرده ایم اما دیگر برای پذیرفتن آیت الله بهجت دیر شده بود.سوالات احکام که برایش پیش میاید با دلیل و حکم دینی برایش توضیح میدهیم اما باز هم راضی نمیشود. به من بگویید چه کنم؟ آیا نداشتن مرجع تقلید از طرف ایشان گناهی رابه گردن من به عنوان یک دختر مسلمان میاندازد؟ 

با سلام
وظيفه شما تنها آگاه كردن او است و وظيفه ديگري نداريد. همسر يا نامزد شما مانند برخي از افراد هستند كه در مسايل ديني شناخت درستي ندارند، يا سوال و شبهه اي براي آن ها وجود دارد كه پاسخ آن را نمي دانند و به همين خاطر به انكار اصل مسئله اجتهاد و تقليد مي پردازند.
به نظر مي رسد كه ايشان از اصل موضوع اجتهاد و تقليد آگاهي ندارند و گرنه چنين سخني بيان نمي كردند. اصل مسئله اجتهاد و تقليد حكم عقل است و در برخي از آيات نيز مي توان براي آن دلايلي ذكر كرد.
پاسخ ذيل، به سوال مشابه با ديدگاه همسر شما براي كاربر ديگري ارسال شده بود كه مي گفت فقط قرآن را قبول دارد و به اجتهاد و تقليد اعتقادي ندارد.
قرآن اگر چه منبع اصلي احکام و معارف ديني است، اما بايد از اين شخص پرسيد : ايشان نماز هايش را چگونه مي خواند و روزه اش را چگونه به جا مي آورد و نيز واجبات و تکاليف ديگر را؟ آيا همه آن ها با تمام جزئيات و شرايط و اجزا و مبطلات در قرآن آمده است؟ ايشان كه فقط خدا را قبول دارند، در كجا سخن خدا آمده كه نماز را چگونه بخوانيد و روزه را با تمام شرايط و جزئيات و رعايت مبطلات و... چگونه به جا آوريد؟ آيا غير از اين است كه اين ها در سنت پيامبر و ائمه(ع) وارد شده است؟
حال آيا او سنت و روايات پيامبر و ائمه را جستجو كرده اند، آيا خودشان تحقيق و اجتهاد كردند و متوجه شدند كه در روايات ديني نحوه نماز خواندن و شرايط و اجزا و ... چگونه بيان شده است؟ مطمئناً ايشان مجتهد نيستند و طبعاً از همان چيزهايي كه در توضيح المسايل آمده و به شكلي به ايشان رسيده عمل مي كنند و اين چيزي جز همان تقليد نيست، اما اشتباه او اين است كه از شخص خاصي تقليد نمي كند و طبعاً دچار مشكل خواهد شد، چون معلوم نيست كه در شك و شبهه و سوال و موارد ترديد چه خواهند كرد؟
روش عقلي و منطقي در انجام اعمال ديني آن است که اگر نمي خواهد تقليد کند، بايد يا خودش مجتهد باشد وبه نظر خود عمل کند ؛يا بايد به احتياط عمل کند ؛يعنى در اعمال خود طورى رفتار نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضى از مجتهدين كارى را حرام و بعضى مباح مى دانند، آن را ترك كند و يا اگر بعضى، آن را مستحب و بعضى واجب مى دانند، آن را حتماً به جا آورد،
دليل تقليد:
انتخاب مرجع تقليد براي اين است که انسان بتواند به وظيفه خود درمورد احکام عمل کند.
تقليد، سؤال از اهل ذكر يا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور كه مردم چه مسلمان و چه غير مسلمان در مسائلى كه تخصّص ندارند، ‌به متخصّصان مراجعه مى كنند، مثلاً اگر ماشين شان خراب شد، به مكانيك مراجعه مى كنند؛ اگر بيمار شدند، به پزشك مراجعه مى كنند؛ اگر بخواهند شهر يا خانه بسازند، به مهندس و معمار مراجعه مى كنند. حتى كسانى كه در يك رشته تخصص دارند، ‌در رشته هاى ديگر تقليد مى كنند، ‌مثلاً مراجع تقليد در بيمارى، به پزشك مراجعه مى­كنند؛ مهندسان و معماران هنگامى كه ماشين شان خراب شد، به مكانيك مراجعه مى­كنند.
بنابراين همان طور كه عقلا در اكثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پيروى مى كنند، در مسائل دينى نيز اگر متخصّص نيستند، بايد به متخصّص (مرجع تقليد) مراجعه كنند. اين مراجعه را «تقليد» مى گويند.
اگر كسى كه بايد تقليد كند، تقليد نكند و اعمالى را انجام دهد مانند بيمارى است كه خودسر دارو مصرف كند. چه بسا عوض اين كه بهبودى حاصل شود، بيمارى اش افزون شود. در روايات نيز اين حكم عقل مورد تأييد قرار گرفته است. از امام عسكري(ع) آمده است:
«امّا من كان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً على هواه مطيعاً لامر مولاه فللعو ام أن يقلّدوه؛(1) از بين فقها آنان كه حافظ و نگهبان دين­اند و خود را از گناه و آلودگى حفظ مى كنند و با هواهاى نفسانى مبارزه مى­كنند و مطيع اوامر الهى و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد كنند».
مراد از عوام يعنى كسانى كه در علوم اسلامى مجتهد و متخصص نيستند، گرچه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامى مجتهد نباشد، بايد تقليد كند، چنان كه مرجع تقليد در مسائل پزشكى و مهندسى از پزشك و مهندس تبعيت و تقليد مى كند.
شوهرتان اگر آيت الله بهجت را نيز قبول داشته باشد، خوب است رساله از آيت الله بهجت را براي ايشان تهيه نماييد و احكام اجتهاد و تقليد در ابتداي رساله را به ايشان نشان دهيد. بگذاريد ايشان از همان ‌آيت الله بهجت تقليد كند، چون در ابتداي توضيح المسايل ايشان نيز حكم تقليد از ميت آمده و اگر طبق آن عمل كند، در اين صورت خود به خود به طرف يكي از مراجع زنده بايد رجوع كند.
پي‌نوشت‌:
1.بحار الانوار، ج 2، ص 88

پرسش: آیا دیدن موی بریده شده سر زن توسط نامحرم حرام است؟

پاسخ:
با سلام وتشکر از ارتباط با اين مرکز
ديدن موهاي بريده شده زن نامحرم، اشکال دارد .(1)
پي نوشت :
1. سوال تلفني از دفتر (7746666-0251) آيه الله خامنه اي

 آيا كشيدن دندان در ماه رمضان روزه را باطل مي‌كند من دندانم را در روز اول ماه كشيدم و پس از آن مقدار زيادي خون خوردم البته نمي‌دانستم كه خون دندان روزه را باطل مي‌كند يا نه. آيا روزه‌ي من باطل است؟ حكمش چيست؟ در مورد نماز حكمش چيست؟ (دندانم حتما بايد كشيده مي‌شد) با تشكر

پاسخ: با سلام
درحال روزه ،کشيدن دندان جايز است، ولي مکروه مي باشد . اگر ا ز جاي دندان خون بيايد ،نبايد آن را فرو ببرد. اگر خون را فرو ببريد، روزه باطل مي باشد. اگر خون را عمدا خورده اي ،قضاي آن روز را بايد بگيري.
كسي كه دندان را كشيده، مشكلي در نماز وجود نمي آيد.

پرسش: آیا سقط جنین (کورتاژ) تا قبل از 2 ماهگی جنین با توجه به این نکته که فاصله کمتر از 15 ماه در بین دو حاملگی احتمال خطرات مختلفی را دارد جایز است یا خیر؟

پاسخ:
با سلام
سقط جنين در فرض سوال جايز نيست . احتمال خطر مجوز سقط نمي شود.(1)
پي نوشت :
1 . آيه الله خامنه اي ، استفتائات ، س 1261 .

اساتید محترم از یک طرف در رساله عملیه حتی یک ذره ترشح از نجسی را دقت نموده اید واز طرفی اگر ما همین را بخواهیم رعایت کنیم ودچار شستشو ی زیاد میشیم به ما میگوئید وسواسی؟ بالاخره چه کنیم؟ اینکه میگوئید به یقین برسید حتما به یقین رسیده ایم که اون قسمت را آبکشی میکنیم ولی شما فکر کنید ما در روز چندبا دستشویی میریم وچندبار دچار این ترشجات نجسی می شیم وهربار آبکشی؟ باور کنید وسواسی نیستیم منتهی مثل اینکه زیادی دینداریم وباعث اذیتمون میشود آیا راهی هست؟ برای رهایی از این تزشحات نجسی؟ ویا اصئلا میشود نجاساتی مثل بول ومنی وغائط را که مرتب با اونها سر وکار داریم را فقط کثیف اعلام کنید واینطور امثال بنده اینهم به زحمت نیفتیم؟

پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
شستشوي زياد و توجه بيش از اندازه به اين مسايل علامت دينداري نيست .اگر اين طور باشد بيش تر مردم متدين كه اين مقدار شستشو نمي كنند، بايد بگيم ديندار نيستند يا پيامبر و ايمه (ع ) كه اين طور نبوده اند ، بايد بگوييم ديندار نبوده اند . مسلما اين حرف درست نيست . براي رهايي از اين دقت ها بايد به عرف مردم مراجعه كنيم . نحوه شستشوي خود را با آنان تطبيق بدهيم. در اين صورت ديگر اذيت نمي شويم . بول و غايط و مني از نجاسات هستند . (1) ولي نبايد زياد دقت بکنيد . تا يقين صد در صد به نجاست چيزي نکرده ايد، پاک حساب کنيد .
پي نوشت:
1 . امام خميني، توضيح المسايل ،مسئله 83 .

پرسش: 

1- لطفا در مورد انواع صفات خداوند توضیحی ارائه بفرمائید .

2- آیا فرقی بین صفات و اسماء الهی وجود دارد ؟

3- چرا نقص نمی تواند در خدا راه داشته باشد ؟ حتی اگر هم نقصی داشته باشد ، چون کامل ترین است نسبت به همه چیز. خوب بر این اساس می توان کامل درنظر گرفت او را.

4- چرا خداوند ظالم نیست ؟ چرا این نوع صفات لزوما از خدواند صلب می شود و در او راه ندارد ؟

5- مگر لزوم خدا بودن ، کمال مطلق است ؟ نمی شود کمالش نسبی باشد اما نسبت به تمام موجودات و مخلوقات و هر آنچه غیر خداست کامل ترین باشد و از این رو کامل شمرده شود ؟

پرسش1.
در مورد صفات الهي تقسيم بندي هاي مختلفي در کتب کلامي وجود دارد که به برخي اشاره مي شود :
بعضي از صفات خدا صفاتي است كه معناي ثبوتي را افاده مي كند، از قبيل علم و حيات، و اين ها صفاتي هستند كه مشتمل بر معناي كمالند.
بعضي ديگر صفاتي است كه معناي سلبي را افاده مي كند، مانند سبوح و قدوس و ساير صفاتي كه خداي را منزه از نقايص مي سازد ، مانند غير جسماني، نامرئي و... پس از اين نظر مي توان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرد:
يكي ثبوتيه و ديگري سلبيه. البته گاهي از همين تقسيم بندي به صفات جماليه و جلاليه هم تعبير مي شود.
پاره اي از صفات خدا صفاتي است كه عين ذات او است ؛ يعني به صرف تصور ذات او مي توان اين صفات را به او نسبت داد. مانند حيات و قدرت و علم به ذات. اين ها صفات ذاتي اند.
پاره اي ديگر صفاتي هستند كه تحقق شان محتاج به اين است كه ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود، مانند خالق و رازق بودن كه صفات فعلي هستند. اين گونه صفات زايد برذات و منتزع از مقام فعلند ؛يعني بعد از خلق مخلوقات و روزي دادن به آن ها اين صفات به خداوند نسبت داده مي شود. پس از اين نظر مي توان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرد: صفات ذاتيه و ديگري صفات فعليه.
تقسيم ديگري كه درصفات خدا هست، تقسيم به نفسيت و اضافت است. صفتي كه معنايش هيچ نسبتي به خارج از ذات ندارد ،صفات نفسي است مانند حيات، ولي صفتي كه نسبت و اضافه به خارج دارد ،صفت اضافي است، مانند خالقيت و رازقيت.
اين ها اصلي ترين تقسيمات در صفات الهي بود. البته تقسيم بندي هاي خاص ديگري نيز در اسما و صفات الهي وجود دارد که از ذکر آن ها صرف نظر مي کنيم.

پرسش 2: فرقي بين صفات و اسماي الهي وجود دارد ؟
پاسخ:
درباره تفاوت اسما با صفات الهي از چند جنبه مي توان سخن گفت:
ا- ا ز نظر لغوي:
فارغ از برخي اختلاف نظرها ادبي تقريبا عموم واژه‌شناسان بزرگ عرب معترفند که اسم به معناي نشانه و علامتي است که با آن، مسما نشانه گذاري و شناخته مي شود. صفت نيز در لغت به همين معنا آمده است، با اين تفاوت که صفت در نشانه بودنش به ويژگي خاصي مقيد و محدود است، بنابراين اسم اعم از صفت و صفت نشانه و علامتي براي موصوف است که در ضمن خصوصيتي را نيز افاده مي‌کند و آن را از جهت خاصي نشان مي‌دهد. (1)
ب: از نظر اصطلاحي:
متکلمان گر چه درباره تفاوت اسم و صفت بحث زياد ننموده‌اند، ولي آنچه از مجموع مباحث آن ها به دست مي‌آيد، اين است که از نظر کلامي اسم نشانه‌اي براي خود ذات و صفت را نشانه‌اي براي ذات موصوف گرفته‌اند. (2)
ج.براساس مباني عرفاني مي توان گفت: «اسم الهي عبارت است از ذات يا صفتي معين از صفات، و تجلي از تجليات مثلاً هرگاه ذات حق سبحانه با صفتي معين تجلي کند، اسمي از اسماي آن پديد مي‌‌‌ آيد مثلاً از تجلي خداوند با رحمت واسعه او، اسم «الرّحمن» پديده آمده ؛ از تجلي او با رحمت خاصه کمالي، اسم «الرحيم» ظاهر شده است. از تجلي حق با وصف انتقام، اسم «المنتقم» ظهور يافته است و يا گفته شده است: «اسم، عبارت است از ذات، که به تعين خاصي متعين شده و منشأ اثر گرديده باشد.»
گفته مي شود: «اسم علامت است و اين علامت يک شناسايي است، اسماي خدا هم علامت هاي ذات مقدس اوست، و آن قدري که بشر مي‌‌‌ تواند به ذات مقدس حق تعالي اطلاع ناقص پيدا کند، از اسماي حق است.»
بنابراين اسماي الهي از منظر عرفاني عبارت از تجليات ذات حق سبحانه و ظهورات وجودي اوست.
اين معنا براي اسم الهي بر مبنايي استوار است که بزرگان اهل عرفان به تفصيل درباره آن بحث کرده‌‌‌اند.
د: از نظر آموزه هاي ديني و کلمات معصومين:
هيچ يک از تفاوت‌هاي ياد شده در کلمات آنان درباره اسم و صفت مطرح نشده حتي اين تعبير آمده: «ان الاسماء صفات و صف بها نفسه» (3) اسما صفاتي است که خداوند ذات خود را با آن وصف فرمود.وقتي از امام هشتم (ع) در اسم پرسيده شد، حضرت فرمود: «صفه لموصوف» (4) صفتي براي موصوف است. بر اساس آموزه‌هاي عترت در اين باب اسامي خداوند همگي از نوع صفات‌اند . خداوند اسمي ندارد که در آن وصفي لحاظ نشده باشد، از اين رو اسم علم (اسم خاص) يا اسم جامد غير مشتق که فقط علامت بوده و در آن وصفي لحاظ نشده باشد، نخواهد داشت حتي اسم شريف «الله» معناي وصفي و اشتقاقي دارد. (5)
پي‌نوشت‌ها:
1- دانشنامه امام علي (ع)، ج 2، ص 75- ص 76
2- همان
3- اصول کافي، ج 1، ص 87 حديث 3
4- توحيد صدوق، ص 35
5- دانشنامه امام علي ج 2، ص 77.

پرسش 3:
3- چرا نقص نمي تواند در خدا راه داشته باشد ؟ حتي اگر هم نقصي داشته باشد ، چون کامل ترين است نسبت به همه چيز . بر اين اساس مي توان کامل درنظر گرفت.
پاسخ:
نقص مساوي با فقدان است. چيزي را ندارد ؛ پس ناقص است. نقص هميشه در نسبت با يك كمال مطرح مي شود ؛ چون آن كمال نيست ، پس ناقص است. اما چرا خداوند و علت العلل نمي تواند ناقص باشد :
معنايش اين است كه كمالي در وجود است كه او ندارد. اين فرض به چند دليل نادر ست است.
1- كمال وجودي از كجا آمده و‌آفريده كيست؟ آيا مگر آفريدگار ديگري هم غير خدا هست؟ در حالي كه خداوند آفريده تمام عالم هستي است.
2- خداوند مركب از وجود چيزي و عدم چيزي خواهد شد. در حالي كه خداوند وجودي بسيط و غير مركب است. مركب به اجزاي خود نياز دارد و خداوند بي نياز است.
3- خداوند با نداشتن كمال مفروض به آن نياز خواهد داشت ، پس نقص نشانه نياز است . نياز صفت موجودات ممكن الوجود است و خداوند بي نياز مطلق است.
4- نقص نشان محدوديت است. چون وقتي چيزي را ندارد ، يعني محدود به آن چيز است. اين مقدار را دارد ، آن مقدار را ندارد ، يعني محدود شده است. اما خداوند موجود بي نهايت و نامحدود است. هيچ چيز نمي تواند وجودش را محدود نمايد.
از نگاه فلسفي موجودات عالم هستى از حدود و اندازه هاى وجودى برخوردار هستند كه از اين حدود به «ماهيّت» نيز تعبير مى شود. ماهيّت، حكايت كننده چگونگى و چيستى موجود است. اين حدود علاوه بر اين كه چگونگى و ماهيّت موجود را ترسيم نموده و آن را از ديگر موجودات متمايز مى سازد ، در عين حال حكايت از محدوديّت وجودى آن موجود نيز مى كند. همين محدوديّت دايره كمال وجودى موجود را محدود نموده، باعث نقص وجودى او مى شود.
تمامى موجودات عالم امكان، از اين محدوديّت و نقص برخوردارند امّا برخى نقص كم تر و برخى نقص بيش ترى دارند.
اين موجودات ناقص و محدود و فقير در وجود خويش، به موجودى كامل و غير محدود و غنى، نيازمندند، كه او خداوند غنى مطلق است. سلسله موجودات فقير(فقر وجودى) از آن جا كه وجود دارند، در هستى خويش، به موجودى كه بى نياز مطلق است، يعنى خداوند متعال وابسته اند.
از سوى ديگر نقص و محدوديّت با يكتائى و توحيد ناب كه مستلزم كمال مطلق و بى كرانگى ذات است، هرگز سازگار نيست. چون يكتايى خداوند، از نوع وحدت عددى نيست كه با نقص و دوگانگى سازگار باشد. وحدت خداوند، وحدت حقّه است كه از مبرّا و منزه بودن ذات خداوند از هرگونه حدّ و نقصى حكايت دارد.
در واقع اگر خداوند ناقص باشد ، همانند موجودي از موجودات و مخلوقات ديگر خواهد بود . هيچ تفاوتي بين او كه آفريدگار بي همتا است و آفريده هاي او نخواهد بود.

پرسش 4: چرا خداوند ظالم نيست ؟ چرا اين نوع صفات لزوما از خدواند سلب مي شود و در او راه ندارد ؟
پاسخ:
سلب اين نوع صفات در حقيقت به وجود صفاتي ديگر بر مي گردد ، يعني همه صفات سلبيه بازگشت به صفات ثبوتيه دارند . ظالم نبودن خداوند ريشه در حقيقت عدالت مطلق خداوند دارد ؛ اما اينكه چطور اين صفات كمالي براي خداوند ثابت مي شود و صفات نقص از او سلب مي گردد بايد گفت :
مهم ترين و اصلي ترين دليل ما در اين خصوص همان است كه در نتيجه براهين عقلي اثبات خداوند و در نتيجه مباحث فلسفي در خصوص واجب الوجود حاصل مي شود .ما از طريق براهين عقلي به اين نتيجه مي رسيم كه وجود موجودي كامل در راس نظام هستي ضرروي است ؛يعني ضرورتا لازم است در راس هرم وجود، موجود برتري باشد كه در نهايت وجود و در بالاترين درجه وجود باشد . در نظام هستي وجود واجب الوجود ضروري و غير قابل انكار است .
از طرفي در مي يابيد كه نهايت وجود و بالاترين درجات وجود، يعني نهايت كمال و پيراستگي از هر نقص و عدم است ؛ زيرا وجود عين كمال و دارايي است . موجودي كه در اوج وجود باشد، از هيچ كمالي تهي نخواهد بود تا عدمي در ساحت وجودش راه داشته باشد ؛ بر اين اساس در مي يابيم كه واجب الوجود،به اصطلاح "صرف الوجود" است ، يعني وجود محضي است كه هيچ نقصي در او راه ندارد ، پس داراي هر صفت كمالي آن هم در نهايت و اوج جايگاه ممكنش مي باشد .
با اين استدلال ، انسان شناخت كاملي از خداوند و صفات بسيار او پيدا كرده، بدون آن كه توجه به هيچ يك از آثار و افعال الهي داشته باشد ،در مي يابد كه خداوند حتما داراي نهايت قدرت و علم و حكمت و حيات و عدالت ... است . همچنين از هر نقص و ظلم و قبحي هم پيراسته است .زيرا وجود چنين صفاتي در او مساوي با نقص و محدوديت و نياز اوست كه با واجب الوجود بودن او همخواني ندارد .

پرسش 5: مگر لزوم خدا بودن ، کمال مطلق است ؟ نمي شود کمالش نسبي باشد اما نسبت به تمام موجودات و مخلوقات و هر آنچه غير خداست کامل ترين باشد و از اين رو کامل شمرده شود ؟
پاسخ:
كمال مطلق بودن واجب الوجود، از مفهوم «واجب الوجود» استفاده مى شود. خداوند بايد کمال مطلق باشد; چرا که اگر ناقص باشد، معنايش اين است که نسبت به کمال يا کمالاتى، حالت امکانى دارد. ذات او، فاقد يک صفت کمالى است. آن گاه بايد گفت که ذات واجب الوجود، واجد يک سرى کمالات و فاقد بعضى از کمالات ديگر است. مفهوم چنين مطلبى اين است که واجب الوجود - به حسب تحليل عقلى - مرکب از وجود و عدم باشد; يعنى، مرکب از داشتن يک سلسله کمالات و نداشتن يک سلسله کمالات ديگر.
چيزى که مرکب باشد ولو مرکب عقلى (بر اساس تحليل عقلى مرکب از اجزايى باشد) نيازمند به اجزايش خواهد بود . لازمه احتياج، امکان است; يعنى، نسبت به کمالاتى که ندارد، حالت امکان دارد .حال آن که چنين مطلبى، در ذاتى که ما فرض کرديم - که او واجب الوجود است - راه ندارد و در واقع خلاف فرض است.
اما اين که واجب الوجود حتى از ترکيب اجزاى تحليلى عقلى نيز مبرّاست; به اين دليل است که در جاى خود ثابت شده که عقل تنها مى تواند موجودات محدود را به دو حيث ماهيت و وجود - که بيان ديگرى از ممکن الوجود است تحليل کند - اما واجب الوجود، وجود صرف است . عقل نمى تواند هيچ ماهيتى را به آن نسبت دهد . تحليلى را از آن ارائه نمايد. بر اين اساس خداوند متعال، از هر گونه ترکيب، حتى ترکيب از اجزاى تحليلى عقل نيز مبرّا است.
با دقت در مفهوم واجب الوجود بايد اذعان کنيم که خداوند، داراى تمامى کمالات و در واقع مطلق کمال و کمال مطلق است . انفصال بعضى از کمالات از ساحت مقدس او، به معناى خروج واجب الوجود از «وجوب وجود» به «امکان وجود» است; حال آن که فرض ما بر آن است که خداوند واجب الوجود است.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در فرض سوال ، خواندن نماز عصر با نماز ظهر امام اشکالي ندارد .

پرسش: اگر موقع روزه بودن مني خارج شود روزه باطل ميشود يا نه ؟

با سلام
جنب شدن عمدي و در حال بيداري، باعث باطل شدن روزه مي شود و اگر در خواب باشد، اشكالي ندارد.
اگر خروج آب همراه با شهوت و جستن و سست شدن بدن (هر سه علامت با هم بايد باشد) حکم به مني مي شود . اگر در روز باشد و در حال بيداري، روزه را باطل مي کند.(1) اگر اين علائم نباشد، آن مايع پاك است و روزه باطل نمي شود.
رطوبت هايى كه از انسان خارج مى‏شود ،غير از بول و منى بر چند قسم است:
اوّل آبى كه گاه بعد از بول بيرون مى‏آيد و كمى سفيد و چسبنده است و به آن «وَدْى» مى‏گويند.
دوم آبى كه هنگام ملاعبه و بازى كردن با همسر و تحريكات جنسي بيرون مى‏آيد و به آن «مَذْى» مى‏گويند.
سوم آبى كه گاه بعد از منى بيرون مى‏آيد و به آن «وَذْى» مي گويند.
همه اين آب ها در صورتى كه مجرا آلوده به بول و منى نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم باطل نمى‏كند.
پي نوشت :
1. آيه الله خامنه اي ، استفتائات ، س177 .

بسمه تعالی باسلام وخسته نباشید بنده رمضان87 بعلت بارداری (ماه نهم) موفق به روزه گرفتن نشدم تا رمضان 88هم بعلت شیردهی قضا نکردم اول ماه رمضان87مبلغ120000ریال در صندوق صدقات انداختم(با دستور دفتر امام جمعه ).رمضان 87کامل روزه گرفتم غیراز8روز بعلت داشتن عذر شرعی و 2 روز عمدی.بعلت بارداری نتوانستم دوباره قضاها را بجا بیاورم(ماه پنجم بارداری هستم)و قادربه روزه گرفتن نیستم .لطفا تعداد روزهای قضا و کفاره های بنده را مشخص فرمایید.تکلیفم برای ماه رمضان امسال چیست؟ با تشکر

پاسخ:
2با سلام وتشکر از ارتباط با اين مرکز
روزه سال 1387 : چون به علت بارداري روزه نگرفته ايد ،بايد سي مد ( هر مد750 گرم) طعام (گندم يا جو يا برنج ) به فقير بدهيد .چون به جا نياوردن قضاي روزه ها با عذربوده ،کفاره تاخير لازم نيست بدهيد، ولي روزه ها را بايد قضا کنيد.(1)
روزه سال 1388 : هشت روزي که به علت عذر شرعي روزه نگرفته ايد ،در صورتي که در تاخير قضا عذر داشته اي، فقط قضا دارد .اگر آن دو روز را عمدا خورده ايد ،بايد علاوه بر قضا کفاره هم بدهيد (براي هر روز شصت روز روزه بگيريد يا شصت مد طعام به شصت فقير بدهيد ).
روزه سال 1389 :اگر روزه ضرر ندارد، بايد روزه بگيريد .اگر براي شما يا بچه ضرر دارد، روزه نگيريد. براي هر روز يک مد طعام به فقير بدهيد و بعدا قضا کنيد.
انداختن کفاره در صندوق صدقات کافي نيست، بلکه بايد يا طعام بخريد و به فقير بدهيد يا پول آن را (براي هر روز 400تومان )به دفتر مرجع تقليد(يا انسان مطمئن) بدهيد تاآن ها طعام خريده و به فقير بدهند.
در کفاره عمدي اگر توان شصت روز روزه را نداريد و همچنين نمي توانيد شصت فقير را سير کنيد ،هر مقدار که مي توانيد طعام بدهيد .در صورتي که اصلا توانايي نداريد ،کافي است که استغفار کنيد .(2)
پي نوشت ها :
1. آيه الله خامنه اي ، استفتائات ، س747 .
2. همان ،س 811 .

صفحه‌ها