پرسش وپاسخ
۱۳۹۰/۰۳/۲۲ ۰۸:۳۰ شناسه مطلب: 35554
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۲۳:۲۶ شناسه مطلب: 35532
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۲۲:۱۵ شناسه مطلب: 35530
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۲۲:۱۴ شناسه مطلب: 35529
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۲۲:۱۴ شناسه مطلب: 35528
با سلام. بنده رضا غیاثی نژاد هستم و از محضر شما شوالی دارم. ابتدا شرم نوشتن این سوال را داشتم ولی به خود جرات داده و به اینجا آمدم. و اما سوال: مدتی قبل از شخصی که در مسجد محلمان سوالی پرسیدم.گفتم که چگونه باید همسرم را به راحتی ارضا کنم. این آقا به من جواب دادند که جواب سوال شما در قرآن است و من وقت کافی برای جواب این سوال ندارم. لطفا جواب سوال مرا بدهید.آیا واقعا چگونگی ارضای زن در قرآن ذکر شده است یا خیر.
آداب زناشویی و چگونگی ارضای همسر به تفصیل در قرآن نیامده است، ولی در برخی روایات آداب زناشوی و بعضی مسایل مربوط به ارضای جنسی همسر توضیح داده شده است؛ مثلا آمده است: زن و شوهر پیش از آن که به رختخواب بروند، وضو بگیرند و با طهارت باشند. با بسم اللّه و نام خدا شروع کنند. مرد در دخول عجله نکند؛ بلکه ابتدا با همسرش بازی و شوخی کند تا او کاملاً آماده شود. و قسمت های خاص بدنش را بمالد تا شهوت او نیز تحریک شود. بالاخره زن را از هر جهت برای آن کار آماده کند تا او هم کاملاً لذت ببرد. و پس از دخول فورا خود را کنار نکشد؛ بلکه سعی کند که همسرش کاملا ارضا شود. جماع را وقتی انجام دهد که زن تمایل بیشتری دارد. آمیزش بهتر است در اول شب نباشد؛ بلکه ساعاتی بعد از خوردن شام باشد؛ زیرا معده پر است و آمیزش موجب قولنج و فلج و رعشه و نقرس و سنگ درون و چکیدن بول و فتق و ضعف بینایی میشود.
امام رضا (ع) فرمود:
این عمل را در آخر شب انجام دهید. زیرا برای بدن بهتر و مایه امید بیشتر و ذکاوت بیشتر برای فرزند میباشد. جماع در شبهای دوشنبه، سه شنبه، پنج شنبه یا جمعه باشد.
جهت آگاهی بیشتر منابعی را که در زیر معرفی می شود مطالعه کنید:
1- ریحانه بهشتی، سیما میخبر
2- آداب زناشویی از خواستگاری تا فرزند داری، حسین دریاب
3- آداب زناشویی، رضا کریمی
4- صمیمانه با عروس وداماد، محمود اکبری
5- قانون قوه باه یا آداب زناشویی، محمد ابراهیم آوازه
6ـ ازدواج مکتب انسانسازی (جلد سوم)، دکتر پاکنژاد
7- حلیه المتقین، ص 70 - 75، علامه مجلسی
8- بهشت خانواده، دکتر سید جواد مصطفوی
پی نوشت :
1. حاج شيخ عباس قمي، سفينه البحار، الناشر: دار الاسوه الطباعه و النشر، تاريخ النشر/1422 ه.ق ، ج 1، ص 181).
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۲۰:۲۴ شناسه مطلب: 35521
من جواني هستم21 ساله من تصميم ميگيرم و بعد از مدتي به كار قبلي برميگردم مثلا بيشترين مدت كه ترك كردم 38 روز بود
ترك خود ارضايي چيزي جز همين كاري كه انجام داده ايد نيست .بسيار طبيعي به نظر مي رسد كه فرد خواهان ترك كامل
خود ارضايي به يكباره بر عادت شوم چند ساله يا چند ماهه چیره نيايد.
لغزش هاي هر از گاهي در هر ترك اعتياد يا عادتي وجود دارد . فرد نبايد با هر لغزش و تكرار ناخواسته رفتار مورد ترك ،بر خود بياشوبد و خود را شكست خورده تلقي كند .
38 روز ترك خود ارضايي نمره اي كم تر از 20 در كارنامه ترك شما درج نمي كند. بايد به جاي پر رنگ كردن ناكامي تان پس از ترك 38 روزه تان به پر رنگ كردن اين كامروايي نسبتا طولاني تان بپردازيد. كسي كه مي تواند 38 روز از عهده ترك يك عادت ناپسند بر آيد، قطعا توانمندي لازم براي ترك كامل را دارد.
متاسفانه در ميان مراجعان ما افراد موفقي مانند شما پيدا مي شوند كه بي دليل موفقيت خود را زير سوال مي برند. به راحتي
مي توانستيد بعد از لغزش ناخواسته خود ،بعد از 38 روز باز اميد خود را از دست ندهيد . بار ديگر براي شكستن ركورد جديدتان تلاش نماييد.
از نظر ما روانشناسان اگر كسي 2 بار خود ارضايي در روز را به يك بار در روز كاهش دهد، شايسته تحسين و تشويق مي باشد. هر گونه طولاني كردن فاصله بين دو وهله خود ارضايي حتي اگر به ميزان يك ساعت باشد، نبايد از چشمان منصف و واقع بين شما دور بماند. به خود بياييد . به جاي پيش بيني منفي نسبت به آينده ترك خود ارضايي تان، به واقع بيني نسبت به گذشته پر افتخارتان بپردازيد .
توصيه مي شود چشمان خود را نسبت به عوارض و پيامدهاي بسيار منفي خودارضايي بترسانيد . با لذت زدايي از لذت هاي نامشروع خود ارضايي به انزجار درماني و اشمئزاز درماني نسبت به خود ارضايي اقدام نماييد.
راهكارهاي ترك خودارضايي در سايت پاسخگو امده است . مي توانيد با ديدي خريدارانه تر به انجام تک تک راهکارها بپردازید.
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۱۹:۲۸ شناسه مطلب: 35515
چگونگی مطرح کردن مسایل جنسی با کودکان و نو جوانان
مطرح کردن مسائل جنسی با کودکان و نوجوانان، هیچ ضرورتی ندارد؛ مگر این که ایشان در این زمینه سؤال داشته باشند. برای اطلاع دقیق از چگونگي پاسخگویی به این گونه سؤالات کودکان و نوجوانان، به کتاب خانواده و مسائل جنسی کودکان نوشته دکتر علی قائمی امیری، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان مراجعه نمایید.
بدیهی است با توجه به گستردگی و کلی بودن سؤال شما، امکان پاسخگویی جزئی و همه جانبه وجود ندارد.
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۱۸:۴۹ شناسه مطلب: 35512
مبانی فقهی عملیات شهادت طلبانه چیست؟
پاسخ:
در مورد فتواي صريح مراجع تنها به نظر آيت الله مكارم دست يافتيم كه اين چنين است:
عملیات استشهادی در صورتی که تنها راه دفاع از اسلام و کشورهای اسلامي و حفظ جان مسلمانان باشد و راه دیگری وجود نداشته باشد، از باب ضرورت و به مقدار ضرورت جایز است. (1)
اما مباني فقهي:
خودکشی به هر وسیله و به هر عنوانی باشد از نظر شرعی حرام است و از گناهان کبیره محسوب میشود. امام باقر (علیه السلام) میفرماید: «مؤمن به هر بلائی مبتلا میشود و به هر قسم مردن میمیرد. ولی خود را نمیکشد». خودکشی یک نوع قتل است و قرآن مجید میفرماید: «خودتان را نکشید که خداوند به شما اهل ایمان مهربان است و کسی که از روی تعدی و تجاوز به غیر و ستم بر خود قتل نفس نماید زود باشد که او را در آتشی سخت در آوریم و این بر خدا سهل و آسان است». (2)
اسلام برای رسیدن به اهداف خود فقط از وسایل مشروع و جایز استفاده میکند و شعار: «هدف وسیله را توجیه میکند» را از اساس مردود میداند.
توضیح این که:
برای رسیدن به اهداف خود از وسائل و ابزار متعدد میتوان استفاده نمود که در یک تقسیم بندی کلی اهداف، به مشروع و نامشروع؛ یعنی جایز و قانونی یا حرام و غیر قانونی تقسیم میشوند. مثلا انسان برای ادامه زندگانی نیاز به غذا دارد. این غذا را میتوان از راههای حلال یا حرام تهیه کرد. اسلام جلوی راه حرام را میگیرد و راه حلال را باز نگه میدارد. همچنین از انواع خوردنیها برخی را روا و برخی را ناروا میداند؛ مثلا استفاده از گوشت خوک یا مردار را جایز نمیداند، اما خوردن گوشت گوسفند و مرغ و بسیاری دیگر از حیوانات را به شرط ذبح یا صید شرعی جایز میداند. اما اسلام به همین مقدار اکتفا نمیکند، اگر کسی در حال گرسنگی شدید باشد و هیچ نوع غذای مشروع در دسترس او نباشد و تنها بتواند گرسنگی خود را با خوردن گوشت مردار یا گوشت خوک تامین کند، در این صورت چه باید بکند؟ او بین حفظ جان خود و خوردن غذای غیر شرعی قرار دارد، کدام یک را انتخاب کند؟ پاسخ عقل حفظ جان و خوردن گوشت مردار است و اسلام نیز به این مسئله فتوا میدهد. به عبارت دیگر:
دایره کار مشروع در حالت اضطرار وسیع تر میشود، خوردن غذایی که در حالت عادی ناروا بوده در حالت ضرورت روا میشود. از این مطلب در فقه اسلامی به قاعده ( الضرورات تبیح المحظورات) تعبیر میشود. مثال بارز آن خوردن گوشت مردار در هنگام ناچاری است. مثال دیگر آن کشتن دیگران است. در حکم اولیه و حالت اولیه کشتن انسان ها شرعا حرام است و کسی که مرتکب چنین کاری میشود، مجرم است. اما وقتی که در دفاع از خود و خانواده خود مجبور به کشتن دیگری شویم، این عمل جایز میشود. فرض کنید که کسی قصد جان ما را کرده است و تنها راه دفاع از جان خود، مقابله با او و کشتن او میباشد، در این صورت به حکم الضرورات تبیح المحظورات کشتن او مباح میشود. (3)
پس در دفع ضرری که هیچ چاره ای از آن نیست، مثل جایی که حفظ جان وابسته به خوردن گوشت مردار است، محرمات حلال میشوند. کشتن دیگری برای دفاع از خود نیز از این قبیل است و این نظر و فتوای فقهای اسلام - اعم از شیعه و سنی- است. و از آنجا که اصلی عقلانی است علم حقوق نیز آن را تایید میکند. البته فقها در کنار این قاعده، به قاعده دیگری تحت عنوان «الضرورات تتقدر بقدرها» ؛ دایره استفاده از ضرورات را به حد ضرورت محدود میکنند. یعنی حکم ضروری که حکم ثانوی است، فقط محدود به وقت اضطرار است، تا اندازه رفع درماندگی جاری و مشروع است. مثلا در خوردن گوشت مردار فقط باید به حدی اکتفاء نمود که انسان به مرگ دچار نشود، یا در دفاع از خود باید به حداقل اکتفاء کرد، اگر با مجروح کردن طرف مقابل امکان دفاع است، قتل او ناروا و نامشروع است. یا اگر با کشتن یک نفر دفاع از خود حاصل میشود، نباید دستان خود را به خون نفر دوم آلوده کرد. یعنی هرجا ضرورت و حالت ناچاری برطرف شد، حکم ضروری چون خوردن گوشت مردار نیز برطرف میشود. (4)
خلاصه کلام اینکه:
اسلام از باب ضرورت و ناچاری در حکم ثانوی برخی حرام ها را حلال کرده است و محدوده آن را نیز در حد همان حکم ضروری قرار داده است و اجازه پیشروی از حکم ضروری و تعدی و تجاوز از قانون ضرورت را نمیدهد و مورد آن نیز در جایی است که بین دو حکم اولیه تزاحم پیش بیاید که ناچار باید یک کدام را انتخاب نمود و البته در این بین باید راه کم ضررتر را انتخاب کرد. در حفظ جان و خوردن گوشت مردار که یکی واجب و دیگری حرام است - به حکم اولی- اولویت به حفظ جان است و ناچار باید گوشت مردار را خورد. در تسلیم شدن به دشمن و مقابله با او و کشتن او نیز چنین تزاحمی حکمفرماست که ناچار باید راه کم ضررتر را انتخاب نمود.
اما در مسئله عملیات استشهادی، یا شهادت طلبانه اگر عمل آن ها مطابق این اصل کلی است که آن ها برای حفظ دین و خانواده یا ملت خود یا نجات جان انسانهای بی گناه مجبورند که دست به چنین عملی بزنند، این عملیات مشروع و جایز است و اگر از راه های دیگر میتوانند به اهداف خود برسند، این عملیات ناروا و نامشروع است. کسانی که مورد تهاجم در این نوع عملیات قرار میگیرند، باید تنها اشغالگران، یا کسانی باشند که جنایت و ظلمی انجام داده اند.
این راهی است که نه تنها اسلام از باب « الضرورات تبیح المحظورات » جایز و مشروع میداند، بلکه عقلای جهان نیز آن را مشروع و روا میدانند. البته چنانچه گذشت این عملیات نیز تا زمان ضرورت جایز است وگرنه در حالت طبیعی چنین اقداماتی جایز نیست. یعنی در هر مکان و هر زمانی نمیتوان از عملیات استشهادی استفاده نمود. بلکه فقط در محدوده خاص ضرورت، معنا و مشروعیت پیدا میکند و تجاوز از آن جایز نیست و اصولاً در حالت طبیعی نمیتوان از آن الگو گرفت. در حقیقت قانون ضرورت، قانونی عقلی است که در قوانین عرفی جهان امروز نیز به آن بها داده شده است. ثانیا، روشن است که محدوده قاعده ضرورت بسیار ضیق است، و فقط در محدوده زمان و مکان و موقعیتی است که هیچ راه حلی جز انتخاب وسیله ضروری امکان نداشته باشد.
پی نوشتها:
1. مسائل کثیر الابتلا ، مسئله 187.
2. نساء (4) آیه 33.
3. الحدائق الناظره، الشیخ یوسف بحرانی، ج 15، ص 423؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری، الدکتور احمد فتحالله، ص 263، معجم لغه الفقهاء، محمد قلعجی، ص 283 و المعجم القانونی، حارث سلیمان الفاروقی، ص 473.
4. مئه قاعده فقهیه، سید حسن مصطفوی، ص 153.
۱۳۹۰/۰۳/۲۱ ۱۶:۱۶ شناسه مطلب: 35498
1-در مورد مذهب شیعه و برخی مطالبی که عنوان می شود (در سایت های عربی) توضیح بفرمایید. از نظر کدام مذاهب اسلامی شیعه از دین خارج است یا مذهبی جعلی است.
ضمنا این موضوع صحت دارد که مذهب شیعه از قرن چهارم هجری ایجاد شده؟
2- در مورد نقدهایی که به حضرت علی (علیه السلام) وارد است نظیر خشونت و ... توضیح دهید.
3- در مورد نام حضرت علی (ع) در دیگر ادیان مواردی را با ذکر سند بیان فرمایید.
پرسش1-در مورد مذهب شیعه و برخی مطالبی که عنوان می شود (در سایت های عربی) توضیح بفرمایید. از نظر کدام مذاهب اسلامی شیعه از دین خارج است یا مذهبی جعلی است. ضمنا این موضوع صحت دارد که مذهب شیعه از قرن چهارم هجری ایجاد شده؟
پاسخ:
در ابتدا لازم است واژه "شيعه " تعريف شود:
شيعه در لغت:
كلمه شيعه در لغتبر دو معنى اطلاق شده است:
الف: موافقت و هماهنگى در عقيده با عمل، بدون اينكه يكى تابع ديگرى باشد، (1) چنانكه در قرآن كريم از حضرت ابراهيم به عنوان شيعه حضرت نوح ياد شده است: «و ان من شيعته لابراهيم». (2)
بديهى است حضرت ابراهيم از پيامبران صاحب شريعت بوده است، و پيرو شريعت نوح نبوده است، ولى روش او در توحيد هماهنگ با روش نوح بوده است. و در آيه ديگر كلمه «اشياع» به معنى اشباه به كار رفته است، چنانكه مى فرمايد: «و لقد اهلكنا اشياعكم».(3)
ب: پيروى كردن از ديگرى و محبت ورزيدن به او. چنانكه در قرآن كريم آمده است:
«فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه».(4) آن كس كه از دوستان و هواخواهان موسى بود، عليه كسى كه از دشمنان او بود از وى يارى خواست.
در لسان العرب به دو معناى مزبور چنين اشاره شده است: «الشيعة القوم الذين تجتمعوا على الامر، و كل قوم اجتمعوا على امر فهم شيعة، و كل قوم امرهم واحد يتبع بعضهم راى بعض فهم شيع».(5)
شيعه در اصطلاح:
لفظ شيعه در اصطلاح به كسانى گفته مى شود كه به امامت و خلافت بلافصل على (علیه السلام) معتقدند.(6)
لازم به يادآورى است كه عده اى از شيعه زيديه، با اينكه به افضليت على (ع) از ابو بكر و عمر عقيده دارند، ولى خلافت آن دو را پذيرفته و گفته اند حضرت على (ع) با رضايت خود خلافت را به آنان واگذار كرد، ولى خلافت بنى اميه و بنى عباس را نپذيرفته و امامت را حق فرزندان فاطمه زهراء (عليها )سلام مى دانند. و همين امر سبب ناميده شدن آنان به شيعه است.
شيعه در احاديث نبوى
از طريق شيعه و اهل سنت رواياتى نقل شده است، كه در آنها لفظ شيعه توسط پيامبر اكرم (ص) در مورد عده اى از صحابه به كار رفته است. چنانكه سيوطى از جابر بن عبد الله انصارى و ابن عباس و على (ع) روايت كرده كه پيامبر اكرم (ص) در تفسير آيه: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية»، اشاره به على (ع) كرد، و فرمود: او و شيعيانش روز قيامت رستگار خواهند بود.
نوبختى در فرق الشيعه گفته است: «سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر نخستين كسانى بودند كه به نام شيعه ناميده شدند».
ابوحاتم رازى نيز گفته است: «لفظ شيعه در عهد رسول اكرم (ص) لقب چهار نفر از صحابه بود و آنها عبارت بودند از: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود كندى و عمار ياسر».
ممكن است گفته شود: در زمان پيامبر اكرم مسلمانان به فرقه هايى تقسيم نشده بودند، تا عده اى به نام شيعه معروف گردند، بلكه همگى به نام مسلمان ناميده مى شدند. بدين جهت بايد گفت اطلاق لفظ شيعه در كلمات پيامبراكرم (ص) ناظر به زمان آينده است، چنانكه اصطلاح قدريه و مرجئه نيز كه در كلمات آن حضرت به كار رفته، مربوط به آينده است، با اين تفاوت كه اسم شيعه دلالت بر مدح دارد، و اسم مرجئه و قدريه دلالت بر ذم و نكوهش.
ولى مى توان گفت اطلاق لفظ شيعه بر عده اى از مسلمانان در عصر پيامبر اكرم (ص) مستلزم اين نيست كه فرقه اى خاص در مقابل ساير مسلمانان در آن زمان پديد آمده باشد، بلكه مقصود اين است كه عده اى از صحابه پيامبر (ص) با توجه به موقعيت ممتاز على (ع) نزد پيامبراكرم (ص) و برجستگى هايى كه در او سراغ داشتند، به وى ارادت ورزيده و رأى و فعل او را كه در حقيقت تجلى راى و فعل رسول اكرم بود، الگو و سرمشق خود قرار داده بودند، چنانكه اين امر در مورد برخى از شاگردان ممتاز يك استاد (در زمان حيات استاد) متداول و رايج است.(7)
با توجه به مطالب گذشته بايد گفت: فرقه شيعه اماميه، يکي از فرقه هاي اصيل اسلامي است که ريشه آن به صدر اسلام بر مي گردد.(8)
در آيات وروايات نيز بدان اشاره شده است، لذا آناني که شيعه را امر جعلي مي دانند، يا از متون ديني و تاريخي آگاهي ندارند و يا به منظور ايجاد شبهه در صدد بد جلوه دادن فرقه شيعه مي باشند.
البته بيان اين نکته لازم است: درباره پيدايش شيعه ديد گاه هاي ديگر نيز وجود دارد(9)، ولي اين ديدگاه که شيعه ريشه در صدر اسلام دارد، بيشتر مورد توجه مي باشد. درضمن اين مطالب را بايد مد نظر داشت که شيعه به معناى يک جمعيت سياسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على(ع) عقيده داشته باشند، در جريان سقيفه بنى ساعده و بعد از رحلت پيامبر شکل گرفت؛ چون در اين هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسميت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع) شدند و علاوه بر بنى هاشم، عده اى از مهاجران از جمله خالد بن سعيد، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار ياسر، بريده اسلمى، و همچنين عده اى از انصار از جمله ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبداللَّه بن مسعود، زيد بن وهب، خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، ابى بن کعب و ابى ايوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار اين شدند که قدرت سياسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گيرد.(10)
اين افراد هسته اوليه شيعه به عنوان يک جمعيت سياسى-مذهبى را تشکيل دادند. سپس افراد ديگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه، بيش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى برد که اين عده به عنوان شيعه على(شيعه به همين معناى مذکور) شناخته مى شدند.(11) سپس در بين تابعين و نسل هاى بعدى شيعه گسترش چشمگيرى يافت.(12)
بدينسان بايد گفت:
شيعه به معناي پيرو علي (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نيز به پيروان علي (ع) واژه شيعه را اطلاق نمود؛ اما شيعه به معناي سياسي که معتقد به خلافت بلا فصل امام علي بعد از رسول خدا بود، بعد از جريان سقيفه به وجود آمد.
در اين باره به منابع زير مراجعه فرماييد:
- رسول جعفريان ، تاريخ تشيع در ايران
- علامه طباطبايی، شيعه در اسلام
- علي رباني گلپا يگاني، درآمد برشيعه شناسي
- جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامي
پى نوشتها:
1. علي رباني گلپايگاني، فرق ومذاهب کلامي، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، 1377، چاپ اول ، ص 35، به نقل از الميزان، ج 17، ص 147 .
2. صافات، آيه 83.
3. قمر آيه 51.
4. قصص ،آيه 15.
5. لسان العرب، كلمه" شيع" .
6. علي رباني، همان، ص 36، به نقل از الملل و النحل، ج 1، ص 146.
7 . همان، فرق ومذاهب کلامي، ص37-38 .
8. علي رباني گلپايگاني، درآمد بر شيعه شناسي،قم، مرکز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1382، 28 9. همان، ص39 .
10. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات ، 1418، چاپ پنجم ج 1، ص 27.
11. همان، ص 27.
12. همان، ص 27-28 .
-------------------------------------------
پرسش2: در مورد نقدهایی که به حضرت علی (علیه السلام) وارد است نظیر خشونت و ... توضیح دهید.
پاسخ:
بله، -همان طور که اشاره نموديد- برخي افراد و سايت ها امام علي (ع) را به خشونت متهم مي نمايند، غافل از اينکه چنين نيست، بلکه آن حضرت امام مهربان و عطوفت مي باشد. اين امر ناشي ازجهل و غرض ورزي برخي انسان ها است. در اين جالازم است درباره قاطعيت و مدارا در سيره و کلام امام علي (ع) اشاره نمائيم تا روشن شود که امام در حوزه هاي مختلف از دو عنصر مدارا و قاطعيت بهره گرفت. و اين دو عنصر لازمه ي حکومت داري است. عقل و نقل نيز استفاده از اين دو عامل را لازم مي دانند قاطعيت، به معناي اجراي مناسب و به موقع قانون و بهره گيري از قدرتِ مشروع در جهت اجراي عدالت است و مدارا به معناي سعه صدر و تحمّل آراي ديگران.
امام علي (ع) از ابتداي ظهور اسلام در دامان پيامبر (ص) بزرگ شده بود و رحمت و شفقت پيامبر نسبت به انسان ها و مداراي آن حضرت با دشمنان و نيز قاطعيت او را در دفاع از حق مشاهده کرده بود (1) در نتيجه، از ابتدا حيات سياسي و اجتماعي آن حضرت بر اساس اين دو اصل، يعني قاطعيت و مدارا، شکل گرفته بود. اين دو اصل، که ريشه در قرآن و روايات پيامبر (ص) دارد، در شخصيت علي (ع)، نمود خارجي يافته است. دراين جا به نمونه هاي از مدارا و قاطعيت امام اشاره مي شود:
مدارا با خلفا و 25 سال سکوت:
علي (ع) با اين که خلافت و جانشيني پيامبر را از حقوق مسلم خود مي دانست، اما ديگران حکومت را تصاحب کردند، در برابر غصب شدنِ حق خويش، مدارا در پيش گرفت. اگرچه آن حضرت به مناسبت هاي گوناگون و به افراد مختلف حقانيت خود را گوشزد مي نمود، اما از نظر عملي دست به شمشير نبرد و از راه خشونت در جهت به دست آوردن حق خود بهره نبرد؛ بلکه براي حفظ اسلامِ ،حفظ وحدت ورعايت مصالع عمومي با خلفا از در سازش درآمد.(2)
قاطعيت و مدارا در برابر مخالفان حکومت:
روش حضرت در مقابل مخالفان، ابتدا نرمش و مدارا بود، امّا هنگامي که تمام راه هاي مسالمت آميز بسته شد، براي خاموش کردن فتنه اي که آنان ايجاد کرده بودند با قاطعيت اقدام نمود. حضرت هيچ گاه مخالفان خود را از امتيازات عمومي که حق هر مسلمان در جامعه اسلامي بود، محروم نساخت و سهميه آنان را از بيت المال قطع نکرد و هيچ گاه مخالفي را به صرف اتهام مخالفت يا اعلام مخالفت، دستگير يا زنداني نکرد و تا زماني که با آنان اتمام حجت کامل ننموده و از تمام راه هاي مسالمت آميز براي هدايت و بازگشت آنان بهره نبرده بود، از در جنگ و شدت عمل وارد نشد. نمونه هاي زير شاهد بر اين ادعا است:
مدارا و قاطعيت با اصحاب جمل:
علي (ع) که از قصد شوم طلحه و زبير آگاه بود، هيچ گاه قبل از رفتنشان به مکه به صرف اتهام اين که در آينده قصد مخالفت دارند آنان را دستگير و زنداني نکرد و از حرکتشان به سوي مکه ممانعت ننمود. هنگامي که حضرت از نقشه آنان براي جنگ بر ضد خود آگاه شد، دستور به کشتن آن ها نداد و لشگري را براي جنگ با آنان به مکه نفرستاد؛ بلکه از راه سازش و مسالمت درآمد و با نوشتن نامه با آنان به گفت وگو نشست و بيعت آنان را با خود يادآوري کرد و کوشيد که غائله از راه مسالمت آميز پايان يابد. بدين ترتيب سعي حضرت بر آن بود که از طريق گفت گو، مخالفان خود را بر سر عقل آورد و آنان را به اطاعت مجدد از حکومت وادارد و جامعه اسلامي را از گسيختگي نجات دهد. حضرت در اين باره مي فرمايد: همانا اين گروه به سبب نارضايتي از حکومت من به يک ديگر پيوسته اند و من تا هنگامي که بر جامعه و اجتماع احساس خطر نکنم، شکيبايي پيشه مي کنم؛ چه اين که آنان اگر بر اين افکار سست و فاسد باقي بمانند و بخواهند اهداف خود را عملي سازند، نظام جامعه اسلامي از هم گسيخته خواهد شد.(3)
بدين ترتيب حضرت مرز تساهل و مدارا با مخالفان را تا مرحله اي مي دانند که اقدامات عملي آنان سبب جنگ وخونريزي و گسيختگي نظام جامعه اسلامي نگردد. اما اصحاب جمل بدون توجه به بيانات ايشان، لشکرکشي کردند و در بصره عده اي را به شهادت رساندند و جنگي تمام عيار با امام (ع) به راه انداختند و عملاً تمام راه هاي مسالمت آميز را بستند. در اين هنگام حضرت با قاطعيت تمام با آنان برخورد نمود. که اين امر لازم بود، زيرا امام نمي توانيست دربرابر حفظ نظام ومصالح جامعه بي تفاوت باشد، از اين رو حضرت در جواب جمعي از سربازان که ايشان را از تعقيب طلحه و زبير منع مي کردند، فرمودند: به خدا سوگند، من چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فريبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده ام، با ياريِ جويندگانِ حق و فرمانبران يکدل، به رويگردانانِ از حق و نافرمانانِ بددل خواهم تاخت.(4)
و نيز فرمودند: اگر سرباز زنند، تيغ تيز در کار است، که درمان نابکار است و حق را يار. شگفتا! از من مي خواهند به ميدان کارزار آيم و در نبرد پايداري نمايم. مادرشان بر آنان بگريد. تاکنون کسي مرا از جنگ نهراسانده و از شمشير نترسانده، که من به خداي خود يقين دارم و در دين خود شبهه اي ندارم.(5)
حضرت در برخورد با اسيران جمل مدارا نموداز اين رو خطاب به ياران خود فرمود: مردم! زخمي هاي دشمن را نکشيد؛ فراري ها را تعقيب نکنيد؛ پشيمان شدگان را مورد توبيخ و سرزنش قرار ندهيد؛ اگر کسي از افراد دشمن سلاح خود را بر زمين انداخت در امان است. آنان را آزار نرسانيد. هر کس وارد خانه خود شد و در را بر روي خود بست، خون و جان او محفوظ است؛ آزارش ندهيد. تمام افراد سپاه دشمن از سياه و سفيد، کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه در امانند و کسي حق تعرضّ به آنان را ندارد.(6)
مدارا و قاطعيت با خوارج:
سيره علي (ع) در مواجهه با مخالفان خود اين بود که به صرف جدا شدن آنان از حضرت و اعلام مخالفت، اقدامي انجام نمي داد و تا زماني که قصد براندازي حکومت و انجام اقدامات عملي در اين زمينه از آنان بروز نمي داد، با آنان مدارا مي کرد. خرّيتِ ناجي يکي از ياران حضرت بود که از بيعت او خارج شده بود و قصد شورش بر حکومت علوي را در سر مي پروراند. اصحاب اميرالمؤمنان(ع)، آن حضرت را از قصد خرّيت آگاه ساختند و متذکر شدند که وي قصد خروج از کوفه و شورش دارد، از امام خواستند قبل از بيرون رفتن از شهر، او را دستگير و زنداني کند. آن حضرت فرمود: اگر ما همه کساني را که متهم هستند دستگير کنيم، در اين صورت زندان ها پر خواهد شد؛ تا زماني که مردم تظاهر به خلاف نکرده و وارد عمل نشده اند، آنان را دستگير و زندان و مجازات نخواهيم کرد. (7) شهيد مطهري مي نويسد:
اميرالمؤمنين با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموكراسى رفتار كرد. او خليفه است و آنها رعيتش؛ هر گونه اعمال سياستى برايش مقدور بود اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتى سهميه آنان را از بيت المال قطع نكرد، به آنها نيز همچون ساير افراد مى نگريست. اين مطلب در تاريخ زندگى على عجيب نيست اما چيزى است كه در دنيا كمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبرو مىشدند و صحبت مى كردند، طرفين استدلال مى كردند، استدلال يكديگر را جواب مى گفتند.
شايد اين مقدار آزادى در دنيا بى سابقه باشد كه حكومتى با مخالفين خود تا اين درجه با دموكراسى رفتار كرده باشد. مى آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازيت ايجاد مى كردند. روزى اميرالمؤمنين بر منبر بود. مردى آمد و سؤالى كرد. على بالبديهه جواب گفت. يكى از خارجي ها از بين مردم فرياد زد: «قاتَلَهُ اللَّهُ ما افْقَهَهُ» (خدا بكشد اين را، چقدر دانشمند است!) ديگران خواستند متعرضش شوند. اما على فرمود رهايش كنيد، او به من تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعت به على اقتدا نمى كردند زيرا او را كافر مى پنداشتند. به مسجد مى آمدند و با على نماز نمى گزاردند و احياناً او را مى آزردند. على روزى به نماز ايستاده و مردم نيز به او اقتدا كرده اند. يكى از خوارج به نام ابن الكَوّاء فريادش بلند شد و آيه اى را به عنوان كنايه به على، بلند خواند:
«وَ لَقَدْ اوحِىَ الَيْكَ وَ الَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ».
اين آيه خطاب به پيغمبر است كه به تو و همچنين پيغمبران قبل از تو وحى شد كه اگر مشرك شوى اعمالت از بين مى رود و از زيانكاران خواهى بود. ابن الكوّاء با خواندن اين آيه خواست به على گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام مى دانيم، اول مسلمان هستى، پيغمبر تو را به برادرى انتخاب كرد، در ليلة المبيت فداكارى درخشانى كردى و در بستر پيغمبر خفتى، خودت را طعمه شمشيرها قراردادى و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست، اما خدا به پيغمبرش هم گفته اگر مشرك بشوى اعمالت به هدر مى رود، و چون تو اكنون كافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى.
على در مقابل چه كرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند. همين كه به آخر رساند، على نماز را ادامه داد. (8) (9)
پي نوشت ها:
1. مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 .
2. همان.
3. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 169.
4. همان، خطبه6.
5. همان، خطبه 22.
6. مجله حوزه و دانشگاه، شماره 26 .
7. ر.ک: ، ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي، الغارات، انتشارات انجمن آثار ملي، ج1، ص331، محمد بن جدير طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج4، ص86؛ ابن اثير، الکامل، بيروت، دارصادر، ج3، ص364.
8. مرتضي مطهرى ، مجموعهآثار، ج16، ص 312 .
9. http://www.hawzah.ir/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=46751...
----------------------------------------------------
پرسش 3: در مورد نام حضرت علی (ع) در دیگر ادیان مواردی را با ذکر سند بیان فرمایید.
پاسخ:
در مورد نام هاي امام علي (ع) در ساير اديان روايتي از حضرت نقل شده كه فرموده:
نام من در انجيل: اليا، در تورات: برئ، در زبور: اريّ، پيش هنديان: کبکر، نزد روميان: بطريسا، نزد فارس: حبتر، پيش ترکان: بثير، نزد زنجيان: حيتر، نزد کاهنان: بوئ، نزد حبشيان: بثريک، و پيش مـــادرم: حيـــــدره، و نزد دايه ام: ميمون، و پيش عـرب: علــّي و نزد ارمنيان: فريق و نزد پدرم: ظهيـر مي باشد.(1)
پي نوشت :
1. شيخ صدوق، معاني الأخبار، مكان چاپ: قم، ناشر: جامعه مدرسين، سال چاپ: 1403 ق، نوبت چاپ: اول، ص??-?? ، علل الشريع، ص ?? - ?? .





