پرسش وپاسخ

با چه دلیلی می شه مبعوث شدن پیامبر (ص) ثابت كرد؟
اثبات نبوت پیامبر اعظم(ص) یا نبوت خاصه امری نیست كه بتوان آن را با ادله عقلی صرف تبیین و اثبات نمود ؛ زیرا در متن این مسأله یك مدعای تاریخی وجود دارد و ...

با دلیل عقلی میشه لزوم وجود انبیاء رو ثابت كرد، با چه دلیلی می شه مبعوث شدن پیامبر (ص) ثابت كرد؟

اثبات نبوت پیامبر اعظم(ص) یا  نبوت خاصه امری نیست كه بتوان آن را با ادله عقلی صرف تبیین و اثبات نمود ؛ زیرا در متن این مسأله یك مدعای تاریخی وجود دارد و آن ظهور و وجود فردی در 14 قرن پیش در سرزمین حجاز به نام محمد بن عبدالله است كه خود را پیامبر الهی خواند . معجزات و نشانههای صدق این ادعا را نیز ارائه نمود .عدة كثیری از افراد جامعه عرب و سایر جوامع مرتبط را جذب دین و آیین خویش نمود . تحول عظیم فكری و فرهنگی و اجتماعی را باعث گشت.

این امور از مسلمات تاریخ است كه با قرائن و شواهد گوناگون تاریخی می توان آن را اثبات نمود . صد البته در برابر تشكیك و انكار این ادعای تاریخی، پاسخی عقلی نمیتوان ارائه داد، چنان كه تشكیك و تردید در خصوص نبوت سایر انبیا هم ممكن است، با این تفاوت كه شواهد و قرائن  بیانگر وجود پیغمبر اسلام به واسطه فاصله كم زمانی و وجود تاریخ های مكتوب بسیار از افراد معتبر و شناخته شده ، از همه ادیان دیگر معتبرتر و متعددتر است.

با توجه به این نكته حال برمیگردیم به دلیل اثبات نبوت هر نبی الهی؛

از دیدگاه علم كلام اثبات نبوت هر پیامبری نیازمند دو شرط است:

1ـ ادعای نبوت؛

2ـ اثبات این ادعا از طریق آوردن معجزه، یعنی امر خارقالعاده مطابق با مدعي.

بر اساس همان امر مسلم تاریخی می دانیم بیامبر اسلام پس از بعثت، ادعای نبوت در رسالت خود را به شكل های گوناگون ارائه نمود . مطابق با آن معجزاتی مختلفی نیز آورد . در نتیجه  افراد بسیاری به او ایمان آوردند.

 پیامبر اسلام بر خلاف همه انبیا معجزهای فرا تاریخی نیز برای اثبات مدعای خویش ارائه نمود كه « قرآن» می باشد.

بنابر این اگر قرآن را به واسطه دلائل متعددی كه برای اثبات معجزه بودنش ذكر می شود ،به عنوان یك پدیده خارق العاده- كه 14 قرن است مبارز طلبیده و خواستار هماورد شده، ولی به رغم تلاش علمای سایر ادیان پاسخی درخور دریافت ننموده- بپذیریم ،برهان محكم منطقی شكل می گیرد:

أ: در 14 قرن پیش فردی به نام محمد بن عبدالله ادعای نبوت كرد؛

ب: مقارن با این ادعا معجزهای به نام قرآن را ارائه كرد؛

ج: پس ادعای او صادق و او پیامبر الهی است.

این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات نبوت پیامبر(ص) است.

اما راههای دیگری نیز در منظر كلامی ذكر می شود، مانند تفكر و تأمل در محتوای پیغام و آنچه او به عنوان دین و شریعت خود ارائه كرده ،حتي مطالعه در معارف قرآن كه بخش عمده گروندگان به دین اسلام از همین طریق به حقیقت می رسند.

با مطالعه در متون دین اسلام و آنچه پیامبر خاتم به عنوان معارف دین و شریعت  ارائه كرده ،می توان آسمانی و فرا زمینی بودن این تعالیم را دریافت، یعنی از طریق برهان «اِنّی» به الهی بودن دین اسلام منتقل شد؛ یا به لازمه این امر یعنی صدق ادعای رسول خدا پیبرد كه برهان «شبه لم» نامیده می شود كه انتقال از یك لازم به لازم دیگر یك ملزوم است ؛ زیرا لازمه فرا زمینی بودن معارف اسلامی پذیرش آسمانی بودن آن یا صدق ادعای نبوت آورنده آن است.

   راه دیگر مورد اشاره در كتب كلامی تأثیرات اجتماعی كوتاه مدت  رسول خدا است كه امكان همخوانی با هیچ گزینه دیگری جز پیامبری و فرستاده خدا بودن را ندارد . نمیتوان پذیرفت یك انسان صرفاً فوقالعاده از جهات كمالات انسانی بتواند چنین تحول شگرف فكری، فرهنگی و اجتماعی را آن هم به شكل پایدار به وجود بیاورد! یا با شناخت كسانی كه دور آن حضرت جمع شده و به او ایمان می آوردند و فداكاری و از خود گذشتگی و صداقت و پارسایی و درستكاری آنان ، در جامعه ای كه روحیات مردم آن سرزمین با این اوصاف چندان آشنایی نداشت. این ها شواهد صدق حضرت است.

(هرچند این دلیل تا حدی اقناعی است و قابل اثبات عقلی نیست).

آخرین نكتهای كه می توان در این مجال به آن اشاره كرد، ادله درون دینی بر اثبات نبوت پیامبر اكرم(ص) است . البته از حیث ادیان دیگر آسمانی!

معتقدیم كه شواهد و قرائنی در متون و منابع سایر ادیان وجود داشته و  دارد كه می تواند اثباتگر صحت ادعای نبوت پیامبر اسلام باشد.

البته تحقیق و تأمل در این عرصه را در یك نامه نمی توان به آن پرداخت. اما بهترین شواهد بر این ادعا گرویدن بزرگترین علما از ادیان مختلف در طول تاریخ به دین اسلام بوده؛ كسانی كه نه از روی توهمات یا ترس و واهمه و یا طمع مال و مقام ،بلكه فقط از روی حقیقتجویی و از روی علم و آگاهی به دین اسلام گرویدند! نمونههای این عده از زمان صدر اسلام تاكنون در تاریخ ثبت شده است.

نبي مكرم اسلام پيرو چه ديني بوده اند؟
در باره فراز اول پرسش رويكر د هاي متعددي وجود دارد كه مهم­ترين آنها عبارتند از: ...

احتراما با عنايت به اينكه اديان ترتيب تكميلي دارند يعني دين آورده شده از سوي حضرت عيسي ( و نه اين دين انحرافي فعلي ) قطعا كامل تر از دين ابراهيمي و حنيف است آيا نبي مكرم اسلام پيرو چه ديني بوده اند؟

 آيا اديان قبل از حنيف (ابراهيمي) و بعد از آن مانند عيسوي و يهودي حد اقل در زمان خود اين بزرگواران و قبل از انحراف ,اعتقاد به زيارت كعبه به عنوان (ان اول بيت وضع للناس ..... ) داشته اند؟

پاسخ: در دو محور بيان مي شود:

 الف _  در باره فراز اول پرسش رويكر د هاي  متعددي  وجود دارد كه مهم­ترين آنها عبارتند از:

 1- پيامبر به هيچ شريعتي عمل نكرد و پيرو هيچ ديني نبود؛

 2- پيرو دين مسيحيت بود؛

 3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بود؛

 4- پيرو دين خود (اسلام) بود.(1)

 هر يك از سه فرض اول  با چالش هاي مواجه است كه تفصيل آن را در جاي خود بايد ديد(2) در نتيجه ديدگاه چهارم  قابل  قبول واثبات است، اينكه بگوييم حضرت پيش از بعثت از كامل­ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏كرد. اما احكام اسلام و وظايف خود را به صورت وحي دريافت نمي‏كرد. بلكه به صورت‏هاي ديگر مانند الهام‏هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏نمود.(3)

اميرالمؤمنان (ع) در اين باره مي‏فرمايد: «از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواريي‏ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.»(4)

بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بود و با جهان غيب به گونه‏اي ارتباط داشت. همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيدند و با جهان غيب ارتباط داشتند؛(5) پيامبر اسلام نيز از همان آغاز با عالم غيب ارتباط داشت و در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته شد.

 روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏كند؛ حضرت مي‏فرمايد: «كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(6) زماني  پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.»

 يهودي‏ها به رسول خدا (ص) عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نمي‏گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ام.(7)

عده‏اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اين ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏اند.(8)

ب_اگر چه تمام جزييات حج در دين حضرت مسيح (ع) و موسي (ع) روشن نيست، ولي از متون ديني و تاريخي استفاده مي شود: حج در دين مسيح و ساير اديان الهي بوده است. پيشينه حج را مي توان با تاريخ حيات انسان پيوند داد. به بيان قرآن كريم نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده، كعبه در مكه مكرمه است، كه از همان آغاز حياتِ انسان در زمره شعائر موحّدان و پيامبران خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) بوده، كه همواره براي طواف و انجام مناسك حج، به آن ديار بارِ سفر بسته اند" إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكا وَهُديً لِلْعَالَمِينَ ".(9)نخستين خانه‏اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است . از اين  بخوبي  بدست مي ايد كه در همه اديان الهي  مسله كعبه به نحوي مطرح بوده است.

 چه اين كه  روايات آمده است كه بسياري از انبيا حج خانه خدا كرده اند؛ مثلا در روايتي امام رضا(ع) فرمود: امّا انبياء حضرات آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين و غير ايشان از انبياء ديگر در همين وقت حجّ بجا آوردند پس خداوند آن را در اولادشان تا روز قيامت سنّت قرار داد. (10)

پينوشتها:

 1. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت، 1403 ق، ج 18، ص 271.

2. استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن، انتشارات، تو حيد، قم 1376ش، ج 3، ص 73.

3. بحارالانوار، ج 18، ص 266.

4. همان، ص 278.

5. مريم ،آيه 12 و 13.

6. بحارالانوار، ج 18، ص 278. 

7. همان، ص 200.

8. ر.ك: محمد مظفري، پرسش‏ها و پاسخ‏ها نشر . قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق ص 12. 

9. آل عمران(3) آيه 96.

10. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه آقا نجفي، انتشارات علميه اسلاميه‏، چاپ اول، ج2، ص357.

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟
نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص..

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟

شرح : ایمان به پیامبر یعنی ایمان به تاریخ وایمان به سخنان به جا مانده از گذشتگان سخنانی كه بیانگر رفتار و كردار پیامبر است این ایمان بدون پشتوانه ای استوار بر صداقت روایات تاریخی میسر نیست این پشتوانه چیست وچرا استوار است؟ علاوه براین برای ایمان به پیامبراسلام لازم است ثابت شود قرآن كلام خداست و از سوی كسانی كه جایز الخطا هستند نمی آید اما به راحتی وبی دلیل نمی توان گفت قرآن حتما كلام خداست اگر دلیلی دارد آن دلیل چیست؟ پیدا كردن تمام چیزهای جایز الخطا وسپس ایمان به عدم توانایی آنها در آوردن قرآن برای من غیر ممكن به نظر می رسد مخصوصا بدون اعتماد كردن به احادث و بادر نظرگرفتن قرن ها زمانی كه مخلوقات جایزالخطا دارند آیا از این راه می توان ایمان آورد؟اگر می شود چگونه؟ از این كه منابع مرتبط رو مطالعه نكردم ودوباره سوال پرسیدم عذر می خوام امسال كنكور دارم به خاطر همین وقت شما رو گرفتم

نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص يا حادثه اي از طريق خبر متواتر امكان پذير است. اينكه نسل به نسل گروه كثيري كه امكان تباني با هم، برايشان ممكن نباشد امري را نقل كنند. همين نقل براي عقلا قابل اعتنا است و اطمينان قلبي مي آورد مانند وجود قطعي اشخاصي همچون حافظ و سعدي و...

 نكته دوم: برخي از آثار وحوادث موجود در دوران پيامبر اسلام(ص)آن چنان به وفور نقل شده كه در حد تواتر شده است. لذا اصل وجود آن حضرت وهمچنين برخي پيامهاي ایشان و كتابي كه از ناحيه خدا ابلاغ كرده همه وهمه به صورت قطعي ثابت شده است به گونه اي كه حتي براي دشمنان اسلام و محققين غير مسلمان روشن و واضح است كه قرآن وبرخي از حوادث جاري در زمان آن حضرت مسلما به وقوع رسيده است وهيچ كس انتساب قرآن را به آن حضرت نفي نمي كند. اما آنچه كه مي ماند ادعاي آن حضرت است كه فرستاده خدا است و قرآن از طرف خداست كه اين مسئله نيزدر اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص) پاسخ داده مي شود.

نكته سوم: براي شناسايي پيامبر راستين از دروغين راههايي وجود دارد كه عبارتند از: -معجزه 2-خبردادن پيامبران پيشين3-شواهد و قراين قطعي(1)

 براي احراز راه سوم نياز به اخبار قطعي و يا اطمينان آور داريم كه براي پيامبر اسلام (ص)مجموعه اي از  اين قرائن موجود است كه با توجه به همه اين قرائن اطمينان حاصل مي شود. از جمله آنها عبارتند از:1- بررسي ويژگي هاي روحي واخلاقي پيامبر اكرم2- مطالعه محيطي كه آن حضرت از آنجا برخاسته(حجاز محيطي به دور از فرهنگ علم وتعليم وتعلم بوده است)3- پيامهاي ديني كه پيامبر براي مردم آورده 4 - استقامت وپايداري در راه دعوت ومطابقت گفتار با رفتارش5-بررسي روش وابزارهايي كه در پيشبرد آيين خود بكار مي گرفته است6- بررسي و مطالعه ياران واصحاب صديق آن حضرت. (2)

 اما پيرامون اينكه قرآن كلا م خداست بايد گفت:ابتداء بايد تعريفي از معجزه بدانيم آنگاه ببينيم قرآن با معجزه تطبيق دارد يا نه؟

معجزه امری است خارق العاده كه با اراده خدا از شخص مدعي نبوت ظاهر مي شود ونشانه صدق ادعاي او است(3)

طبق همين تعريف قرآن معجزه پيامبر اسلام است و همين كافي است بر اينكه قرآن را كلام الهي بدانيم براي توضيح بيشتر به وجوه اعجاز قرآن مي پردازيم.

وجوه اعجاز قرآن

1-شخصيت پيامبر:

 از جمله نكات مهمّي كه قرآن براي اعجازش به آن اشاره نموده، توجه به شخصیّت پیامبر و آورنده قرآن است. پیامبر در مكتب هیچ دانشمند و معلّمي حاضر نگشته بود. همگان مي‏دانستند كه او اُمّي و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگيِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكیل مي‏دهد، از او هیچ شعر و نثري دیده نشده است.(4) ناگهان چنین پیامبري، كتابي را عرضه مي‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمي‏مانند.

قرآن همین نكته را بخشي از اعجاز خویش دانسته، به آن تحدّي مي‏كند:

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیكُمْ ولا أَدریكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(5)(بگو: اگر خدا مي‏خواست آن را بر شما نمي‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‏گردانید. قطعاً پیش از آن روزگاري در میان شما به سر برده‏ام. آیا فكر نمي‏كنید؟)

مهم اين است كه پيامبر در جامعه اي رشد كرده است كه بسياري از فضائل بشري رنگ باخته و به گونه اي همه گرفتار جاهليت هستند .حال در  چنين وضعيتي شخصي درس نخوانده پيامي را اعلام مي كند. كه هم زيبائي ظاهر را در كلمات دارد و هم پيام مهم و سرنوشت سازي است.

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بیاني)

بر هیچ كس پوشیده نیست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اي از كمال و بلاغت در كلام رسیده بود. در چنین فضایي، آیات نوراني الهي بر پیامبر نازل گردید. زیبایي و رسایي این آیات به حدّي اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق و قریحه‏هاي سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مي‏نماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معاني بلند و پرمحتواي خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گري مي‏كند كه همه سخنان و آثار ادبي را تحت‏الشعاع خویش قرار مي‏دهد. در تاریخ، حكایات متعدد و مختلفي در این زمینه به چشم مي‏خورد. آیات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اي در جان و دل افراد مي‏نشست كه آنان را از خود بي‏خود مي‏كرد.

نقل شده هنگام نزول آیات اولیه سوره مباركه غافربر پيامبر، ولیدبن مغیره مخزومي،(كه از جمله ادباء بزرگ قريش بود) نيز حضور داشت و این آیات را، از آن حضرت شنيد. پیامبر چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود، بار دیگر نیز آیات را قراءت نمود. ولیدبن مغیره از آنجا خارج و در مجلسي از طایفه بني‏مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخني شنیدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّیان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زیباست. بالاي آن (نظیر درختان) پرثمر و پایین آن (همانند ریشه‏هاي درختان كهن) پرمایه است. گفتاري است كه بر همه چیز پیروز مي‏شود و چیزي بر آن پیروز نخواهد شد.(6)

  در پایان به يك نمونه از اظهارات دانشمندان درباره قرآن یادآور مي‏شویم:

"جان‏دیون پورت "مؤلف كتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مي‏نویسد:

همه ، این معنا را قبول دارند كه قرآن با بلیغ‏ترین و فصیح‏ترین لسان و به لهجه قریش، كه نجیب‏ترین و مؤدب‏ترین عرب‏ها هستند، نازل شده...  مملو از درخشنده‏ترین اَشكال و محكم‏ترین تشبیهات است....(7)

 3-عدم اختلاف در قرآن :

یكي ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نیز به آن اشاره و تحدّي نموده، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مي‏دانیم كه این كتاب در طي 23سال تدریجاً در مكه و مدینه، در شب و روز، در جنگ و صلح، هنگام پیروزي و شكست، در مواقع شدت و راحتي،  خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوي دیگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادي، اجتماعي، سیاسي، اخلاقي، اعتقادي و هنري مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاي عقلي، به اضافه امثله و قِصَص نیز در آن فراوان به چشم مي‏خورد. مسائل مربوط به دنیا و امور مرتبط با آخرت و قیامت به گونه‏اي بسیار پندآموز و سازنده ذكر گردیده، در عین حال میان این همه مباحث متنوع و مختلف هیچ‏گونه اختلافي مشاهده نمي‏شود؛ بلكه همسویي و یك‏نواختي شگفتي در مجموعه این كتاب آسماني نمایان است. حتي داستان‏هایي از پیامبران و یا امت‏هاي پیشین كه احیاناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزیت و خصوصیتي برخوردارند؛ بدون این‏كه در جوهر و اصل معنا خللي وارد آید. حال اگر این كتاب، ساخته دست بشري بود، موارد متعددي از اختلاف و عدم هماهنگي و تضاد -آن‏ هم در مدت نزولي نزدیك به ربع قرن- در آن به چشم مي‏خورد؛ چرا كه انسان در دنیاي مادي همواره از نقص به سوي كمال در حركت است. حتي نویسنده‏اي كه كتابي مي‏نویسد، در فاصله زماني كوتاه، اصلاحاتي در اثر خویش به وجود مي‏آورد یا مطالبي متفاوت با مطالب قبلي خویش را در اثر بعدي خود جاي مي‏دهد. به همین جهت است كه قرآن تحدّي خود را به این صورت بیان مي‏كند:

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً؛(8)(آیا در معاني قرآن نمي‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاري مي‏یافتند).

بنابراین، فقدان اختلاف در كتابي با محتوایي ‏چنین، آن‏هم با تنظیمي تدریجي و در شرایط مختلف نزول، خود اعجازي آشكار و غیرقابل انكار است.

 4-معاني عميق:

قرآن در این بخش بدون شك اعجاز است. در زماني كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعي به اوج خود رسیده ، غارت و چپاول، امتیاز به‏حساب مي‏آمد، دختران زنده به گور مي‏شدند، خیانت و فساد و فحشا و بي‏عدالتي فراگیر شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقي‏ترین قوانین و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضایل انساني است ظهور مي‏كند. به مردم ، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مي‏شود؛ آنان را از جهل به سوي علم، از تاریكي به سوي نور و روشنایي و از رذایل به سوي فضایل سوق مي‏دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مي‏گیرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامي در همه اقطار به اهتزاز در مي‏آید. نمونه‏هایي از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مي‏شویم:

الف) اصل عدالت و امانت‏:(9)

ب) اصل كلي امر به نیكي‏ها و نهي از زشتي‏ها:(10)

ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏:(11)

د) اصل مساوات و برابري مردم و تعیین معیار امتیاز ، در ارزش‏هایي چون تقوا،(12) علم(13) و جهاد در راه‏خدا.(14)

ه) اصل نفي هرگونه استبداد:(15)

و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏:(16)

ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏:(17)

ح) اصل صلح و اخوت‏:(18)

ط) اصل توصیه به وحدت‏:(19)

ي) اصل بهره‏برداري از نعمت‏هاي الهي‏:(20)

ك) اصل وفاي به عقود:(21)

ل) اصل لاحَرَج‏:(22)

م) اصل تكلیف به قدر طاعت:(23)

ن) اصل پذیرش اختیاري دین‏:(24)

اصولي را كه اشاره نمودیم ،تنها گوشه‏اي از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیّت است. جاودانگي آن به گونه‏اي است كه گذشت‏زمان تأثیري در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصولِ مترقي را در بدترین دوره انحطاط اخلاقي و در دوران رواج وحشیگري مطرح و در بخش‏هاي مختلف زندگي( از قبیل امور اقتصادي، مالي، اجتماعي و سیاسي، امور نظامي و دفاعي، امور حقوقي، ثروت‏هاي عمومي، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... )در عالي‏ترین شكل تبیین نموده ‏است.

معارف دیني در قرآن در این مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمي‏گردند، بلكه در بخش اعتقادي و اثبات وحدانیت، نبوّت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قوی است. آیات مربوط به خداپرستي و توحید، آیات معرفي‏كننده پیامبران و رسولان الهي، آیات مربوط به قیامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مي‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوه‏گر مي‏كنند.(25)

اكنون برخي از آیات مربوط به خداشناسي در قرآن را مرور مي‏كنیم:

آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(26)(و (يهود و نصاري و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندي براي خود انتخاب كرده است»!- منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند)

وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.(27)(و خداي شما، خداوند يگانه‏اي است، كه غير از او معبودي نيست! اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاصّ))

لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.(28)(چشمها او را نمي‏بينند. ولي او همه چشمها را مي‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است).

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ  هُوَاللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِكُونَ  هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْني‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَكِیمُ.(29)(او خدايي است كه معبودي جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزّه است، به كسي ستم نمي‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندي شكست‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار مي‏دهند!  او خداوندي است خالق، آفريننده‏اي بي‏سابقه، و صورتگري (بي‏نظير) براي او نامهاي نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‏گويند و او عزيز و حكيم است!)

آیا این‏گونه معرّفي خداوند در زماني كه مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافي در پرستش خدایان خویش بوده‏اند، مي‏تواند از اندیشه فردي از میان همین قوم نشأت گرفته باشد؟

آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّي در كنار معارف بلند و پرمحتواي اعتقادي و اخلاقي - تربیتي، مي‏توانند به چیزي جز معجزه‏بودن این كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفي كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگي داشته و به همین جهت بقا و دوام آن ها تضمین گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكیه بر ارزش‏هاي اخلاقي و معنوي در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادي و طبیعي، او را در مسیري متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نكوهیده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگي به مادیات دانسته است. در یك كلام قرآن‏كریم در دو بُعد علمي و عملي، یعني تعلیم معارف و حقایق هستي و تشریع قوانین و مقرّرات زندگي، آن‏چه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.

نتيجه اينكه: براي معجزه دانستن قرآن والهي بودن آن، وجود همين وجوه متعدد كافي است حال هر انسان طالب حقي مي تواند از يكي از اين راهها به نتيجه نهايي برسد. البته بعضي با نقلهاي تاريخي مسلم و اطمينان آور ايمان پيدا مي كنند وبرخي با مطالعه دقيق قرآن وبررسي آيات، به ضميمه وضعيت جهاني بشر وجامعه حجاز در زمان نزول قرآن به اين باور مي رسند كه قرآن كلام خدا ودعوت كننده آن پيامبر خدا خواهد بود.

5-تحدي(مبارزه طلبي)(30)

 در چند جاي قرآن دعوت به مقابله به مثل صورت گرفته است از جمله:

 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(31)( بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابي همانند قرآن بياورند، نمي‏توانند، اگر چه نهايت همفكري و همكاري را به خرج دهند).

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...(32)( مي‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگي است) بگو اگر راست مي‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگي همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسي را مي‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...)

 

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:(33)( مي‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اي همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مي‏توانيد به ياري طلبيد، اگر راست مي‏گوئيد).                    

 همانطور كه ملاحظه مي‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بي‏نظيري دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتي كه نشانه زنده حقانيت است.قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده، بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتي در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد"با اين حال با توجه به آنهمه دشمن كه اسلام و پيامبر (ص) داشته ودارد و از همان زمان تابه حال حقد وكينه توزي مي ورزند اگر توان آوردن كلامي همچون قرآن را مي داشتند فرو گذار نمي كردند اين خود نشانه اي براي معجزه بودن قرآن است.

مطلب آخر اينكه براي پيامبر اسلام  معجزات ديگري نيز نقل شده كه برخي از آنها در قرآن نيز آمده مانند سير ملكوتي آن حضرت در شب معراج كه در دو سوره اسراء(34)ونجم(35) بدان اشاره شده است يا شق القمر كه در سوره قمر آمده(36) و برخي در قرآن نيامده، اما به سبب كثرت نقل از ياران و حتي دشمنان آن حضرت جزء حوادث قطعي ومسلم است مانند خروج شبانه آن حضرت از مكه به قصد مدينه كه به سبب تعقيب كفار مكه حضرت ابتداء سه روز در غار ثور توقف فرمودنددر اين واقعه با اينكه دشمن توانسته بود تا پاي غار رد آن حضرت را بگيرد. اما با ناباوري تمام ديدند دهانه غار با تار عنكبوت گرفته شده وكبوتري نيز در لانه خود بر تخمها خوابيده با ديدن اين صحنه يقين كردند كسي مدتها وارد اين غار نشده با اينكه آن حضرت مدتي قبل از انها وارد غار ثور شده بود (37) و دیگر معجزات آن بزرگوار كه به صورت متواتر نقل گردیده است و با مراجعه به كتابهای تاریخی تفصیل آنها روشن می گردد.

 پي نوشت ها:

1. علي هاشمي، پرسمان قرآني نبوت، موسسه بوستان كتاب، چاپ اول، 1385، ص166-167.

2. همان، ص167.

3. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، شركت چاپ ونشر بين الملل، چاپ هفتم 1381،ص220.

4. محمدحسين طباطبايي،المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.1417، ج‏1، ص‏63.

5. یونس (10) آیه 16.

6. طبرسي، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم 1372، ج‏10، ص‏584.

7. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول 1374، ج‏1، ص‏136.

8. نساء(4) آیه‏82.

9. همان، آیه 58.

10. نحل(16) آیه 90.

11. بقره(2) آیه 194.

12 . حجرات(49) آیه 13.

13 زمر(39) آیه 9.

14. نساء، آیه 95.

15. اعراف(7) آیه 157.

16. نساء، آیه 141.

17. فتح(48) آیه 29.

18. حجرات(49) آیه 10.

19. آل‏عمران(3) آیه 103.

20. اعراف(7) آیه 32.

21. مائده(5) آیه   1

22. حج(22) آیه 78.

23. بقره، آیه 286.

24. همان، آیه 256.

25. نسبت‏هاي ناروایي هم‏چون زنا و شرب خمر به پیامبران الهي و اموري دیگر كه انسان از بیان آن شرم دارد، معرّف حالات پیامبران در تورات و انجیل است. (ر.ك: البیان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دیني).

26. بقره، آیه‏116.

27. همان، آیه 163.

28. انعام (6) آیه‏103.

29. حشر (59) آیه‏24-22.

30. ناصر مكارم شيرازي،تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول، 1374، ج1، ص131-132

31. اسراء(17)آيه(88).

32. هود(11)آيه(13و14).

33. يونس(16)آيه(38) .

34. اسراء(17)آيه(1).

35. نجم(53)آيه(7به بعد).

36. قمر (54)آيه(2).

37. غلام حسن محرمي،جلوه‏هاي اعجاز معصومين (ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،1378 ش‏، ص 15.

آيانسل همه پيامبران از بني اسرائيل مي باشد؟
پیامبران شناخته شده بنی اسرائیل را كه در كتاب ها آمده است، تنها 47 یا 48 نفر گفته اند.در حالی كه تعداد پیامبران را تا 124000 پیامبر شمرده اند؛ البته ...

دقيقا نسل پيامبر اسلام از كيست؟آيانسل همه پيامبران از بني اسرائيل مي باشد؟

پیامبران شناخته شده بنی اسرائیل را  كه در كتاب ها آمده است، تنها 47 یا 48 نفر گفته اند. (1) در حالی كه تعداد پیامبران را تا 124000 پیامبر شمرده اند؛ البته ممكن است بسیاری از آن ها نیز از بنی اسرائیل بودند؛ اما غیر بنی اسرائیل نیز در میان آن ها بوده اند. البته داستان بنی اسرائیل، در قرآن و روایات بیش تر مورد توجه بوده و این توجه فراوان باعث شده كه تصور شود كه تعداد آن ها زیاد بوده است؛ وگرنه دلیلی قاطعی نداریم كه در مقایسه با اعصار و ادیان دیگر، تعدادشان بیش تر بوده است. (2)

برخي پیامبران از نسل حضرت اسحاق(ع)مي باشند. تعدادی دیگر نیز از نسل حضرت اسماعیل(ع) بودهاند؛ مثلاً حضرت یعقوب(ع) از نسل اسحاق بوده (2) و اسرائیل لقب حضرت یعقوب است. از امام صادق (ع) نقل است كه یعقوب و عیص، فرزندان اسحاق پیغمبر توأم متولّد گردیدند و نخست عیص به دنیا آمد، سپس یعقوب، و یعقوب كه همان اسرائیل است كه به معنای عبدالله است؛ زیرا [به زبان عبری] «اسرا» عبد، و «ایل» الله است. (3)

ولی پیامبر اسلام(ص) از نسل حضرت اسماعیل و از تبار حضرت ابراهیم(ع) میباشد. بنابراین، از بني اسرائيل نبودند. بنی اسرائیل همه از نسل يعقوب و اسحاق پیامبر هستند.

بله، جد اعلاي همه آنان حضرت ابراهيم مي باشد.

برای آشنایی بیش تر درباره نسل برخی از پیامبران به كتابهای زیر مراجعه نمایید:

1. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 11 و 12.

2. قصص قرآنی، بلاغی.

3. تاریخ انبیا، رسول محلاتی.

 

پینوشت ها:

1. عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 657 و 658، انتشارات منطق(سینا)، قم، 1373.

2. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 12، ص 324، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1376 ش.

3. حسيني دشتي مصطفي، معارف و معاریف، ج 2، ص 172، نشر  دانش، قم، 1376 ش.

زندگاني پيامبر صلي الله عليه واله قبل از بعثت چگونه بود؟
در حديثي آمده است:ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين‏كه او را بر شباني گمارد تا ...

زندگاني پيامبر صلي الله عليه واله قبل از بعثت چگونه بود در حالي كه همسر ثروتمندي داشتند وهنوز موقع استفاده از ثروت حضرت خديجه سلام الله در راه اسلام نشده بود

در حديثي آمده است:ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين‏كه او را بر شباني گمارد تا از اين‏طريق، تربيت مردم را به او بياموزد. منبع ندارد.

داده هاي تاريخي نشان ازآن دارد كه وضع مالي و اقتصادي رسول گرامي(ص) - تازمان از دواج با خديجه(ع) - مرتب نبود، چنانكه ايشان- چند مدت -در دوران كودكي- تحت سرپرستي ابو طالب بود (1) و بعد ها نيز چوپاني نمود. در حديثي آمده است: ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين ‏كه او را بر شباني گمارد تا از اين‏طريق، تربيت مردم را به او بياموزد.(2)

پيامبر اسلام نيز قسمتي از عمر خود را در همين راه گذرانيد. بسياري از سيره نويسان، اين جمله را نقل نموده‏اند كه رسول اكرم (ص) فرمود: "تمام پيامبران پيش از آن‏كه به مقام نبوت برسند، مدتي چوپاني كرده‏اند. عرض كردند: آيا شما نيز شباني نموده‏ايد؟ فرمود: بلي. من مدتي گوسفندان اهل مكّه را، در سرزمين «قراريط» شباني مي‏كردم"(3)، همچنين حضرت با پيشنهاد ابو طالب اقدام به تجارت نمود. ابو طالب به او گفت: «خديجه» دختر «خويلد» كه از بازرگانان قريش است؛ دنبال مرد اميني مي‏گردد كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد و از طرف او در كاروان بازرگاني «قريش» شركت كند و مال التجاره او را در شام به فروش برساند، چه بهتر، اي محمد! خود را به وي معرفي كني. مناعت و بلندي روح پيامبر، مانع از آن بود كه مستقيما بدون هيچ سابقه و درخواستي، پيش «خديجه» برود و چنين پيشنهادي كند. از اين لحاظ به عموي خود چنين گفت: شايد خود خديجه دنبال من بفرستد، زيرا مي‏دانست او در ميان مردم به لقب «امين» معروف است. اتفاقا جريان نيز همين طور شد. وقتي «خديجه» از مذاكره ابو طالب با پيامبر آگاهي پيدا كرد، فورا كسي را دنبال پيامبر فرستاد و گفت: چيزي كه مرا شيفته تو كرده است، همان راست‏گويي، امانت‏داري و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آن‏چه به ديگران مي‏دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمان‏بردار تو باشند.

رسول خدا، جريان را براي عموي خود بيان كرد. وي در پاسخ چنين گفت: اين پيشامد وسيله‏اي است براي زندگي كه خدا آن را به سوي تو فرستاده است.(4)  

رسول خدا (ص) بعد از دواج با خديجه، از مال ايشان به منظور تحقق اهداف خودبهره گرفت، يكي ازمصداق اين امر اين بود كه ثروت خديجه هم براي زندگي رهبري مسلمانان و هم در ديگر امور مسلمانان مصرف گردد. به عبارت ديگر خديجه با حمايت مالي خود از اسلام، نهايت تلاش خود را به كار برد. او با كمال ميل و رغبت، تمامي ثروت خود را در اختيار پيامبر قرار داد و ايشان آن را براي رفع نيازهاي مسلمانان به كار برد. تأثيرات مثبتي كه ثروت حضرت خديجه (آن هم در اوضاع بحراني) به نفع مسلمانان و در خنثي سازي توطئه دشمنان داشت، بر كسي پوشيده نيست. در همين باره پيامبرفرمود: "ما نفعني مالٌ قط ما نفعني مال خديجه" (5)؛ هيچ ثروتي همانند دارايي خديجه به من (و آيين من) سود نرسانيده است.

درضمن شما مي توانيد، درباره ابعادزندگي رسوا خدا (ص) -بويژه وضع  اقتصادي  حضرت، چه قبل از بعثت وچه بعد از بعثت - به منابع زير مراجعه نماييد:

-جعفر سبحاني، فروغ ابديت

-محمد ابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام

- جعفر شهيدي ،تاريخ تحليلي اسلام

- محمد خاتم پيامبران، جمعي از نويسندگان

- سيره نبوي، شهيد مرتضي مطهري

-سيره نبوي، مصطفي دلشاد تهراني

-فروغ ابديت، جعفر سبحاني

پي نوشت ها:

1. ابن هشام (م 218) السيرة النبوية،ترجمه‏ سيد هاشم رسولي‏( زندگاني محمد(ص) پيامبر اسلام)، تهران، انتشارات كتابچي، چ پنجم ، 1375ش، ج1-2، ص115؛ تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب ابن واضح يعقوبي (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چ ششم، 1371ش، ج1، ص368.

2. علامه مجلسي، بحار الانور، ناشر: اسلاميه، ج11، ص65.

 3. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامي،.137، چاپ ششم، ص 188؛ ابن كثير دمشقي‏ ،البداية و النهاية(وفات: 774)، بيروت‏، ناشر دار الفكر، ج6، 276؛ ابو الفرج حلبي شافعي‏،السيرة الحلبية، بيروت‏، دار الكتب العلمية،1427،چاپ دوم‏، ج1، ص184؛ابن هشام حميري معافري‏،السيرة النبوية، بيروت‏، ناشر دار المعرفة ،ج1، ص184.

4. جعفر سبحاني، همان، 190

5. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ناشر اسلاميه، ج 19، ص63.

چرا احمد لقب حضرت محمد (ص)‌شد؟
طبق برخی روایات نام حضرت پیامبر اسلام (ص) در آسمان ها احمد و در زمین محمد می باشد.

چرا احمد لقب حضرت محمد (ص)شد ؟

طبق برخی روایات نام حضرت پیامبر اسلام (ص) در آسمان ها احمد و در زمین محمد می باشد.

در باب نامهای مبارك پیامبر از جنبههای مختلف سخن گفته شده است. برخی ، چهارصد اسم برای پیامبر- با توجه به آیات - شمردهاند(1) كه از آن میان دو اسم مبارك احمد و محمد(ص) است. اسم احمد در قرآن یك بار ذكر شده است، آن جا كه سخن حضرت عیسي(ع) را خطاب به بنی اسرائیل میخوانیم :

«و مبشّراً برسولٍ مِن بعدی اسمه أحمد؛(2) به فرستادهای كه پس از من میآید و نام او احمد است بشارتگرم».

اما اسم مبارك محمد چهار بار در قرآن آمده است، یكی در آن جا كه فرمود:

«و آمَنوا بما ُنزّل علي محمّد؛(3)  به آنچه بر محمد نازل شده گرویدند».

در سه جای دیگر نیز (4) نام مبارك محمد(ص) یاد شده است.  چرا حضرت به اسم احمد و محمد خوانده شده است؟به لحاظ ادبی از سیبویه نقل شده :

احمد بر وزن افعل و الف آن برای تفضیل است كه دلالت بر فضیلت حضرت بر سایر انبیا میكند.

 محمد بر وزن مفعّل و تشدید آن برای مبالغه است كه دلالت میكند بر این كه حضرت از سایر انبیا ستوده تر بوده است. اما به لحاظ روایی، در حدیثی نقل شده كه وقتی از رسول خدا(ص) سبب نامگذاری او را پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمود: «أمّا محمّد فإنّی محمود فی الأرض و أمّا أحمد فإنّی محمود فی السماء».(5)

از امام باقر(ع) نقل شده است : به جهت كردار پسندیده پیامبر، خداوند از او در كتابهای انبیای پیشین به احمد یاد كرده است. به جهت آن كه خدا و فرشتگان و تمام انبیا و فرستادگان و همة امتهای انبیا حضرت را ستایش میكنند و بر او درود میفرستند، خداوند او را محمد نامیده است».(6)

امام خمینی در تحلیل سرّ نامگذاری پیامبر اسلام به احمد و محمد(ص) با رویكرد عرفانی به نكتة ژرفی اشاره كرده و گفته است:

محمد نام مُلكی(زمینی) آن حضرت است. به همین سبب حروف اتصال در آن بیشتر به كار رفته،  احمد نام ملكوتی اوست . به این جهت در احاطة حروف انفصال قرار گرفته است . در این كه حرف انفصال، در آخر نام ایشان به كار رفته، اسراری نهفته است.

حروف الفبا (حروف هجا) به لحاظ كتابت به دو قسم حروف انفصال و اتصال تقسیم میشوند. حروف نظیر: د، ذ، ر، ز و مانند آن حروف اتصالاند. حروف انفصال به قبل خود متصل میشوند، ولی به بعد خود اتصال نمییابند. به همین جهت آن ها را حروف انفصال میگویند، اما حروف اتصال از دو طرف (قبل و بعد) قابل اتصال هستند، از این رو آن ها را حروف اتصال خوانند.

وجود حضرت ختمی مرتبت چون مقام شان برزخ بین عالم كثرت و وحدت است، اسم مُلكی(زمینی) او محمد

است . حروف اول و دوم و سوم آن از حروف اتصال و حروف آخر آن از حروف انفصال است. ولی اسم ملكوتی آن احمد است كه حرف اول و آخر آن از حروف انفصال است.

بنابر این سرّ نامگذاری پیامبر(ص) به احمد و محمد از دید عرفانی امام خمینی این است كه اسم محمدی او ناظر به جنبة مُلكی و اسم احمدی او ناظر به جنبة ملكوتی ایشان است.(7)

پینوشتها:

1. مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 195، نشر دار الاضواء، بیروت 1412ق؛ خرم شاهی ، دانش نامه قرآن ، ذیل كلمه "احمد"

2. صف (61) آیه 6.

3. محمد (47) آیه 2.

4. فتح (48) آیه 29؛ احزاب (33) آیه 40؛ آل عمران (3) آیه 144.

5. بحار الانوار، ج 9، ص 294.

6. همان، ج 16، ص 98، حدیث 37.

7. محمد امین صادقی ،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص23 25، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.

و حضرت محمد (ص) تا پیش از بین رفتن آنها ادعای رسالت نمیكند ؟؟؟
اديان موجود در شبه جزيره در زمان پیامبر دین یهودیت و مسیحیت بود كه تحریف شده و آلوده به شرك بودند. البته خرافات و پیرایه هایی كه عالمان یهود و نصارا بدان ...

آیا این درست است كه در زمان حضرت محمد(ص)قبیله ای به عنوان حنیف زندگی میكردند كه یكتاپرست بوده اند و پس از مدتی از بین میروند و حضرت محمد (ص) تا پیش از بین رفتن آنها ادعای رسالت نمیكند ؟؟؟ لطفا كامل و با دلایل منطقی پاسخ دهید !!!

اديان موجود در شبه جزيره در زمان پیامبر دین یهودیت و مسیحیت  بود كه تحریف شده و آلوده به شرك بودند. البته خرافات و پیرایه هایی كه عالمان یهود و نصارا بدان بسته بودند، چهره آن ادیان را مشوه و زشت كرده بود.

از اين رو پدران پیامبر بر دیانت جدشان حضرت ابراهیم(دين حنيف) بودند و تعالیم حضرت موسی و عیسي را خالی از تحریف  نمي دانستند.

اما افرادي كه بر دين ابراهيم بودند بسيار اندك بودند و اين نكته كه بيان داشتيد:" قبيله اي بر اين دين بوده و تا زماني كه آنان وجود داشتند پيامبر اظهار نبوت نكرد" صحیح نیست.

زيرا امر رسالت امري ادعايي نيست وموضوعی الهی است، از هنگامي كه خداوند محمد(ص) را به نبوت مبعوث ساخت او نبي خدا و مبعوث از سوي او به براي هدايت خلق گشته است.

شايد آنچه موجب اين سخن شده وجود قبيله و  طایفه اي به نام بنی حنیفه باشد، همان كه  محمد حنفیه و مادرش از آن بودند. (1)اما بايد بدانيد كه اين نام به جهت يكتا پرستي آنان نبوده، بلكه آنان مانند ديگر قبايل مشرك بوده اند.

پینوشتها:

1. الشيخ محمد تقي التستري، قاموس الرجال، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1417، چاپ دوم، ج 9، ص 246.

چرا اغلب مذاهب فقهی كلامی شیعه پس از امام جعفر صادق (ع) شكل گرفته اند
دليل اينكه در عصر آن حضرت فرقه هاي كلامي شكل گرفت آن است كه عصر امام صادق (ع) همزمان بود با انتشار علوم اسلامي و انساني از قبیل تفسیر، فقه، حدیث، كلام، انساب...

 چرا اغلب مذاهب فقهی كلامی شیعه پس از امام جعفر صادق (ع) شكل گرفته اند؟ 4-ایا درست است كه ایشان موسس مكتب فكری و عقلی و فقه جعفری است؟دلیل این كار چه بوده؟ با تشكر

دليل اينكه در عصر آن حضرت فرقه هاي كلامي شكل گرفت آن است كه عصر امام صادق (ع) همزمان بود با انتشار علوم اسلامي و انساني از قبیل تفسیر، فقه، حدیث، كلام، انساب، لغت، شعر، طب، تاریخ، نجوم و غیر آن و نیز پیدایش افكار و اندیشه هاي مختلف، در این عصر از یك سو كتب فلسفي و كلامي از یوناني به عربي ترجمه شد. و از سوي دیگر افكار الحادي و به اصطلاح زندیق مسلكي رواج شایاني یافته بود، این ها خود عواملي بودند كه در آن فضاي باز سیاسي، تضارب آرا و برخورد اندیشه ها را فراهم كردومذاهب فقهی كلامی به وجود آمد.

نظر به اينكه در آن عصر در زمینه هر یك از علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان آن علم اختلاف نظر پدید می‏آمد، مثلا در علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، فقه، و علم كلام بحثها و مناقشات داغی در می‏گرفت و هر كس به نحوی نظر می‏داد و از آن عقیده‏ طرفداری می‏كرد. پيرو اين اختلافات گروهي ديگاه هاي برخي را تقويت نموده و در اثر همين جانبداري ها فرق و مذاهب شكل مي گرفت. (1)

 يكي از مهمترين دلائل شكل گيري فرق كلامي شيعه، غلوي است كه نسبت به امامان قائل شدند كه منشأ آن يا از روي ساده لوحي و يا از روي شيادي بوده است.

 در فرقه اسماعيليه ابو الخطاب در حق امام باقر و امام صادق قائل، غلو می كرد. از اين جهت امامان او را طرد نمودند. اما او گر چه در انزوا از دنيا رفت اما پيرواني در اين عقيده داشت كه آنان در اثر همين عقيده به غلو در حق امامان، پيرو اسماعيل گشته و در حق او ديدگاه هاي غلو آميز داشتند و او را امام غائب پنداشتند. (2)

همان گونه كه در اثر افكار غلو آميز در باره امام صادق (ع) نيز برخي همين اعتقادات را داشتند مانند ناووسيه عنوان مشهور فرقه اي است از شيعه، كه تابعين عجلان و عبدالله بن ناووس بصري هستند و امام صادق (ع) را امام حي و غايب از انظار مي دانند و مهدي منتظر و قائم آل محمد (عج) مي شمارند و به عقيده اينها امام زنده هست.(3)

و يا واقفيه كه نام فرقه اي است كه در امامت حضرت امام موسي بن جعفر توقف كرده اند، بدين معني كه امامت را در آن بزرگوار ختم و آن حضرت را خاتم الائمه و امام حي، غايب، مهدي منتظر مي دانند(4)

نیز یكی دیگر از دلایل شكل گیری فرق  قیام بزرگان مذهب در برابر ظلم و فساد حاكمان بنی امیه و بنی العباس  بود مانند زید بن علی كه. درسال 121 هجری بر خلیفه اموی، هشام بن عبدالملك قیام كرد و گروهی بیعتش كردند و در جنگی كه در شهر كوفه میان او و كسان خلیفه درگرفت كشته شد.

زیدیه» پیروان زید شهید، فرزند امام سجاد(ع) میباشند

پیروانش او را پنجمین امام از امامان اهل بیت می­شمارند(5)

و یا مانند كیسانیه كه پیرو قیام مختار، این فرقه شكل گرفت (6)

 دوره زندگي امام صادق(ع) مصادف بود با اواخر حكومت امويان و اوايل خلافت عباسيان بود. به سبب درگيري‏ها و اختلافاتي كه ميان اين دو خاندان به وجود آمده بود، فرصت خوبی برای فعالیت­های فرهنگی پدید آمد كه امام صادق(ع) از آن بهره گرفت. شيعه را توسعه داد.امام با تشكيل حلقات درس و تبيين معارف و مباني تشيع، به نشر و تبليغ اسلام پرداخت. روايات بسيار زيادي را بيان فرمود. به همين جهت حيات مجددي در كالبد شيعه دميده شد. معارف و احكام شيعه بيش از هر زماني مطرح گرديد. نظم و ترتيب خاص و ارزنده‏اي به شيعه داده شد. بدین جهت اين مذهب را به امام جعفر صادق منسوب مي‏نمايند. زيرا علاوه بر تحكيم مباني آن، عمده احاديث اين مذهب- نسبت به امامان ديگر - از اين امام بزرگوار نقل شده است.

 در مجلس درس ايشان هزاران تن شركت مي‏كردند. برخي از آنان مانند ابوحنفيه، مالك بن انس، جابر بن حيان و زرارة بن اعين، از اركان و بزرگان اهل سنت و شيعه به شمار مي‏آمدند.(7)

 مرحوم جعفرشهیدی می نویسد:

" آن كه در اخبار فقه شيعه تتبع كند، خواهد ديد روايت هاي رسيده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهي و كلامي مجموعه‏اي گسترده و متنوع است. براي همين است كه مذهب شيعه را مذهب جعفري خوانده‏اند. گشايشي كه در آغاز دهه سوم سده دوم هجري پديد آمد، موجب شد مردم آزادانه‏تر به امام صادق (ع) روي آورند . گشودن مشكلات فقهي و غير فقهي را از او بخواهند. ... دانشمندان از هيچ يك از اهل بيت رسول خدا به مقدار آنچه از ابوعبدالله روايت دارند، نقل نكرده‏اند. هيچ يك از آنان متعلمان و شاگرداني به اندازه شاگردان او نداشته‏اند. روايات هيچ يك از آنان برابر با روايت هاي رسيده از او نيست. اصحاب حديث نام راويان از او را چهار هزار تن نوشته‏اند. نشانه آشكار امامت او خردها را حيران مي‏كند و زبان مخالفان را از طعن لال مي‏سازد." (8)

پی نوشت ها :

1. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق (ع) ، 1379، چاپ یازدهم، ص352.

2. محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي ،ناشر آستان قدس رضوي، ص47.

3. شهرستاني، الملل و النحل، لبنان، دار المعرفة، ج1، ص166ـ167.

4. سبحاني، الملل و النحل، چاپ مؤسسه امام صادق (ع)، ج8، ص38.

5. فرهنگ فرق اسلامی، ص 214 - 216.

6. بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345.

7. محمدجواد مشكور ، تاريخ شيعه و فرقه‏هاي اسلام تا قرن چهارم، بی نام، ص 106 - 105 .

8. جعفر شهيدي، زندگاني امام صادق، ص61؛

 رسول جعفریان، حیات فكری وسیاسی امامان شیعه، قم ، انتشارات انصاریان، 1384ش ، چاپ هشتم، ص 345.

يا پدر و مادر پيامبر اسلام(ص)و حضرت علي(ع)مؤمن بوده اند يا خير؟
آنچه كه ما شيعيان عقيده داريم و اهميت و محوريت دارد ،آن است كه اجداد پيامبر (ص) موحد و تابع دين حق بوده‌اند.(1) و احتمال دارد كه اجداد رسول خدا از دين ابراهيم..

يا پدر و مادر پيامبر اسلام(صلوات الله عليه و آله وسلّم)و حضرت علي(سلام الله عليه)مؤمن بوده اند يا خير؟

  نسبت به دين اجداد پيامبر (ص) به گفتار زير توجه نمائيد.

آنچه كه ما شيعيان عقيده داريم و اهميت و محوريت دارد ،آن است كه اجداد پيامبر (ص) موحد و تابع دين حق بودهاند.(1) و احتمال دارد كه اجداد رسول خدا از دين ابراهيم پيروي مينمودهاند به دو علت و دو احتمال:

يكم. دين يهود و مسيح (ع) دين جهانشمول نبوده و تنها براي بنياسرائيل بوده است. تا بعثت پيامبر هيچگونه حركت و ترويج جهاني براي آن دو گزارش نشده است. (2) حال اينكه دين ابراهيم جهانشمول بوده است.

در قرآن هفتاد بار به صراحت نام آن حضرت ياد شده است. همچنين در قرآن آيات متعدد وجود دارد. مبني بر اينكه حضرت ابراهيم نه نصراني نه يهودي بلكه بر دين حنيف ميباشد. در اين جابه برخي از آيات اشاره مي شود:

1- آيه 67 سوره آل عمران: مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ؛ ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني، بلكه حق‏گرايي فرمانبردار بود، و از مشركان نبود.

2- آيه 95 سوره آل عمران: قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ؛ بگو: «خدا راست گفت. پس، از آيين ابراهيم كه حق‏گرا بود و از مشركان نبود، پيروي كنيد.»

3- آيه 123 سوره نحل: ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ؛ سپس به تو وحي كرديم كه: «از آيين ابراهيم حق‏گراي پيروي كن، [چرا كه‏] او از مشركان نبود.»

4- آيه 78 سوره حج: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَي النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَي وَنِعْمَ النَّصِيرُ ؛

در راه خدا چنان كه حق جهاد [در راه‏] اوست جهاد كنيد. اوست كه شما را [براي خود] برگزيده و در دين بر شما سختي قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است‏] او بود كه قبلًا شما را مسلمان ناميد. در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است‏] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد. پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد. او مولاي شماست .چه نيكو مولايي و چه نيكو ياوري.

از اين آيات دو مطلب استفاده مي شود:

يكي اينكه كه خداوند در اين آيه حضرت ابراهيم را پدر تمام موحدان تاريخ معرفي مينمايد.

دين حضرت ابراهيم جهاني است و از ديگران نيز خواسته شده است كه از دين ابراهيم پيروي نمايند. بر اين اساس پيروي اجداد رسول خدا ازدين ابراهم مشكل ايجاد نمي كند.

دوم: در محيطي كه اجداد رسول خدا زندگي مينمودند، دين حضرت عيسي (ع) به صورت شفاف معرفي نشده بود . جذابيتهاي لازم را نداشت. به اين دليل بود كه برخي مفاهيم آن تحريف شده بود و يا اينكه از اين دين چندان تبليغ نشده بود؛ اين در حالي است كه دين ابراهيم به طور شفاف معرفي و مفاهيم آن دچار تحريف نشده يا كمتر دچار اين مشكل شده بود؛افكار عمومي قريش دين ابراهيم را بيش تر پذيرفته و اين دين از معروفيت و شهرت بيش تري برخوردار بود و آن را دين حق مي دانستند، به اين دليل اجداد پيامبر پيرو دين حضرت ابراهيم بودند .

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج85، ص117؛

فروغ ابديت،جعفر سبحاني، ص 79 به بعدمركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1370.

2.http://www.tebyan.net/religion_thoughts/articles/theinfallibles/prophet mohammed/2009/ 223/14/87543.html

برگرفته از :http://www.pasokhgoo.ir/node/24019

در باره ايمان  اَبوطالِب به گفتار زير توجه نمائيد.

 اَبوطالِب، عبدمناف (عمران) بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف قرشي (متولد سال دهم بعثت برابر با 620 م)، عمو و حامي پيامبر (ص).

چون محمد (ص) به پيامبري مبعوث شد، ابوطالب با گروش فررندش علي (ع) به اسلام مخالفت نكرد و حتّي او را به همراهي با پيامبر فرمان داد محمد (ص) را نيز از پشتيباني خود مطمئن ساخت (1)، اما خود در پاسخ به دعوت پيامبر كه او را سزاوارترين فرد براي قبول اسلام مي دانست، ظاهراً به سالخوردگي خود و ملامت و كينة قريش اشاره كرد. آنگاه كه پيامبر (ص) دعوت خود را آشكار كرد، كساني از سران قريش نزد ابوطالب آمدند و از وي خواستند يا برادر زاده اش را از اين كار بازدارد، يا حمايت خود را از محمد (ص) برگيرد. ابوطالب گاهي با لحني ملايم با ايشان سخن مي گفت و زماني با محمد (ص) در اين باره به گفت و گو مي نشست (2). پشتيباني آشكار ابوطالب از محمد (ص) بر كافران گران آمد و چون مي پنداشتند كه غمخواري او از محمد (ص) كه در كودكي به «يتيم ابوطالب» شهرت داشت، فقط به خاطر فرزند خواندگي اوست. كفار، عُمارة بن وليد را كه جواني خردمند و خوشرو بود، همراه گرفتند و به قصد مبادله با حضرت محمد (ص) پيش ابوطالب آمدند. ابوطالب سخت برآشفت و آنان را براند. (3)

ابوطالب سرانجام در هشتاد و چند سالگي درگذشت. به اعتقاد شيعه، ابوطالب به محمد (ص) و دين او ايمان آورد، اما مصلحت را در كتمان آن دانست (4)، زيرا اگر ايمانش را آشكار مي كرد، همچون ديگر مسلمانان مكه، ديدگاه او مشخص مي گرديد و نمي توانست به عنوان سرپرست قبيله، حكم و داور مشركان گردد و از مقام شيخوخت خود در حمايت از رسول اكرم و نصرت دين او سود جويد. (5)

درباره اسلام ابوطالب كه از مباحث عقيدتي ـ كلامي بين مذاهب اسلامي است، روايات و اخبار فراوان در دست است و كتابها و رساله ها و مقالات بي شماري تدوين شده است كه از جملة كهن ترين آنها بايد از كتاب ايمان ابي طالب اثر شيخ مفيد (د 413 ق) نام برد. جمهور علما و مفسران

شيعه و عده اي از بزرگان اهل سنّت،به اعتبار روايات اهل بيت (ع)، يا اجتهاد و استنباط خود، عقيده به اسلام ابوطالب دارند و اسناد راويان حديث گروهي از مورخان و مفسران اهل تسنن را كه انكار ايمان ابوطالب كرده اند. ضعيف و يا مرسل مي دانند. (6)

اشعار منسوب به ابوطالب به سبب دربرداشتن حوادث مكه در طلوع اسلام و همچنين به سبب منزلت خاص وي، مورد عنايت ادباي عصر نخستين اسلامي قرار گرفت. بيشتر قصايد منسوب به او در مدح پيامبر و دفاع از اسلام و تأييد مسلمانان و نيز حاوي برخي نكات تاريخي و قومي است.(7)

مثلا در اين شعر چنين آمده است:

امين حبيب في العباد مسوّم   .....

(محمد)درستكار و بندگان، دوستدار او و برتر از همگان است- به حق پروردگاري كه حاكم بر همه چيز است- از نزد پروردگار به او  وحي مي رسد- وهر كس چنين اعتقادي نداشته باشد انگشت ندامت خواهد گزيد.

داستان ديگري كه دليل بر اسلام حضرت ابي طالب است مسئله ي استسقاي ابوطالب است كه در تاريخ آمده است كه اهل مكه زماني به آنان قحطي رسيد و دو سال باران نباريد حضرت عبدالمطلب ابوطالب را امر كرد كه حضرت محمد را كه كودك شيرخواري بود روي دست بلند كرده رو به كعبه به ايستد و خدا را بحق آن كودك خواند ساعتي نگذشت كه ابر آمده و باران شديدي نازل شد و اين داستان دليل است بر اعتقاد ابوطالب به توحيد و شناخت وي درباره ي كودكي كه از مقامي رفيع برخوردار بوده و به رسالت خواهد رسيد.

دليلهاي بسيار ديگري درباره ي اسلام ابي طالب هست كه مي توان آنها را در الغدير جلد هفتم صفحه 340 به بعد مطالعه كرد.

پي نوشت ها:

1. بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، ج 1 ، ص113، به كوشش محمد حميدالله، قاهره، 1959 م؛ابن هشام، السيرة النبويـة، ج1، ص263 ـ 264،بيروت، دار احباء التراث العربي؛ ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، بيروت، 1390 ق.

2. طبري، تاريخ؛ علي، جواد، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 2،ص322 ـ 326، بيروت، 1976 م.

3. ابن سعد، محمد، طبقات الكبري، ج 2، ص322 ـ 326،بيروت، 1957 ـ 1960 م؛ طبري، 2ص326 ـ 327؛ ابن قدامه، 352.

4. راوندي، سعيد بن هبـة الله، الخرائج و الجرائح،ج3،ص1078، قم، 1409ق.

5. ابن ابي الحديد، عبدالحميد بن هبـة الله، شرح نهج البلاغـة، ج 14، ص81 ـ 82، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1959 ـ 1963 م؛ امين، محسن، اعيان الشيعـة،ج8، ص117، بيروت، 1403ق.

6. بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، ج 2، به كوشش محمد باقر محمودي، ج، ص82 ـ 29بيروت، 1394ق، ص 1974 م.

7. دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج5، ص618، ناشر مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي،چاپ اول تهران سال1372ش.

وقتي حضرت زينب سلام الله عليها از دروازه شام عبور داده مي شدند ...؟
اگر مراد از پيروزي رسيدن به اهداف باشد كه به طور قطع باید ادعا نمود حضرت زينب نيز مانند امام حسين به تمام اهداف خود رسیده و پیروزمندانه از میدان اسارت ...

وقتي حضرت زينب سلام الله عليها دقيقا همان لحظاتي كه از دروازه شام عبور داده مي شدند آيه "ان تنصرالله ينصركم" را چگونه یافتند؟

نظر به اينكه اهداف قيام امام حسين همان اهداف حضرت زينب در تحمل و صبر دشواري هاست، بايد گفت تا پيروزي را در چه بدانيم.

اگر مراد از  پيروزي رسيدن به اهداف باشد كه به طور قطع باید ادعا نمود حضرت زينب نيز مانند امام حسين  به تمام اهداف خود رسیده و پیروزمندانه از میدان اسارت  بیرون آمد.

اگر مراد از پيروزي غلبه بر دشمن در جنگ ظاهري باشد ، جواب منفی است؛ زیرا در ظاهر، لشكر عمر بن سعد توانست بر لشكر امام حسین‏ علیه السلام غالب شده و جوانان بنی هاشم و حتی خود امام و اصحاب او را به قتل برساند، و خاندان  حضرت را با خواري از شهرها و ميادين عبور دهد ؛ امری كه از حیث نظامی شكست به حساب می‏آمد.

 اما حضرت زينب مانند امام از قیام و نهضت اهداف دیگری داشت، او نيز در صدد بیداری امت اسلامی بود. امتی كه به خواب غفلت فرو رفته و تعلیمات اصیل اسلامی را وارونه فهمیده بود، دفاع مظلومانه او مانند شهادت مظلومانه برادرش می‏توانست مردم را از خواب عمیق غفلت بیدار كند.  بعد از شهادت حضرت‏علیه السلام قیام‏ها شروع می‏شود.

 مؤمن و موحّد، همه امور را به اراده الهي مي‏داند و قائل است كه در عالم هستي هيچ چيز بدون اراده الهي واقع نمي‏شود كه توحيد افعالي ناميده مي‏شود، پس آنچه واقع شود، يقيناً خداوند اراده نموده است و هر چه واقع نشود، خداوند نخواسته است. انسان موحّد چون مي‏يابد كه بر اساس مصلحت خداوند، اين واقعه به وقوع پيوسته و حكمت خدا بر آن تعلّق گرفته، در هر لحظه و هر كاري به رضاي او راضي است . حادثه را كه خداوند پسنديده است، زيبا مي‏يابد؛ هر چند حادثه به شهادت رسيدن برادران و فرزندان باشد.

گر به اقليم عشق رو آري        همه آفاق گلستان بيني

اين اوج عرفان و عشق الهي است كه:

من از درمان و درد و صل و هجران         پسندم آنچه را جانان پسندد

قرآن در اين مورد خطاب به پيامبر اسلام مي‏فرمايد: "شما جز آن نمي‏خواهيد كه خدا خواسته باشد؛ زيرا خدا دانا و حكيم است".(1)

آري خداوند دانا و حكيم، هماره بر اساس حكمت و مصلحت حوادث جهان را ترتيب مي‏دهد.

 اين بزرگواران همواره حيات خويش را در راه دين فدا نموده‏اند. امام حسين(ع) براي حفظ دين جدّش رسول خدا قيام نمود و به شهادت رسيد. چه زيبايي از اين بالاتر كه شير زني در راه تحقق اهداف امام خويش، هر گونه سختي را بر خود هموار نمايد، و در مقابل هر سختي، همچون كوهي، استوار ايستادگي نمايد؟!

با توجه به نكات گذشته هنگام گفتگوي ابن زياد با حضرت زينب مشاهده مي شود  كه ابن زياد قصد داشت همه جنايات خويش را با نسبت دادن به خواست خدا صحيح جلوه داده و كارهاي خود را بر اساس حق توجيه نمايد! وي گفت: كار خدا را با اهل بيت خود چگونه ديدي؟ زينب كبري در جواب فرمود: ما رأيتُ الاّ جميلاً...؛ هيچ چيز جز زيبايي نديدم. اينان (امام حسين و يارانش) گروهي بودند كه خداوند شهادت را براي آنان مقرّر نمود . در قيامت خداوند بين تو و آن‏ها قضاوت مي‏نمايد....(2) 

 از نظر اهل بیت (ع) شهادت و اسارت در راه خدا ذلت و حكومت ظالمانه به معنای عزت نیست ، بلكه تحمل چنين اسارتي و سختي هاي آن ،نيز مرگ در راه خدا ،عزت و حكومت مبتنی بر ظلم و ستم ذلت است . انسان های قدرت طلب و دنیاگرا تصور می كنند كه حكومت ظالمانه عزت است.

از اين رو آن بانو در باره شهادت برادر و اهل بيت شان  مي فرماید:

شهادت بر آن ها مقرر شده بود ،به جانب كشتنگاه خود رفتند .به زودی خداوند آن ها و تو را جمع می كند تا در پیشگاه او حجت بیاورید و داوری خواهید. در آن روز بنگر رستگاری و پیروزی از آن كیست ؟ (3)

اين نكات معرفتي بود كه موجب گشت زينب (ع) تمامي مصائب را به جان تحمل نمايد و از مصادیق"ان تنصرالله ينصركم" به حساب آورد .

پي نوشت‏ها:

1. انسان (76) آيه 30.

2. دمع السجوم ،ص 456 ذوی القربی ،1378 ،چاپ اول ؛

علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت ، ناشر : دار إحياء التراث العربي ، 1403 - 1983 م ج 45، ص 115، باب 39.

3. نگاهی نو به جریان عاشورا ، جمعی از نویسندگان ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 ،ص179-180 ، به نقل از تاریخ طبری ، ج5 ، ص 457.

صفحه‌ها