پرسش وپاسخ

ولي نمي دانم در اسلام به كدام مورد براي كمك كردن بيشتر توصيه شده؟
؛نيكوكاري آن نيست كه روي خود را به سوي مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكي آن است كه كسي به خدا و روز بازپسين و ...

من مي خواهم كمك كنم. ولي نمي دانم در اسلام به كدام مورد براي كمك كردن بيشتر توصيه شده يا مقدم تر مي باشد ( به طور مثال : كمك به ايتام ، كمك به خانوادهاي بي سربرست يا ... )

برادر گرامی ! در پاسخ به سوال شما قرآن می فرماید:

«لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي‏ وَ الْيَتامي‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ؛نيكوكاري آن نيست كه روي خود را به سوي مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكي آن است كه كسي به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسماني‏] و پيامبران ايمان آوَرَد، و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان و گدايان و در [راهِ آزاد كردن‏] بندگان بدهد، و نماز را برپاي دارد، و زكات را بدهد، و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختي و زيان، و به هنگام جنگ شكيبايانند آنانند كساني كه راست گفته‏اند، و آنان همان پرهيزگارانند».(1)

در آیۀ دیگر می فرماید:

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبي‏ وَ الْيَتامي‏ وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا؛و خدا را بپرستيد، و چيزي را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه‏مانده و بردگانِ خود [نيكي كنيد]، كه خدا كسي را كه متكبّر و فخرفروش است دوست نمي‏دارد.(2)

از مجموع دو آیه استفاده می شود:

اولا ،برّ و نیكی، بذل مال در راه خدا و بپا داشتن نماز و دادن زكاة است.

ثانیاً حبّ شامل دوستي خدا يا دوستي مال يا دوستي انفاق به فقير مي‏شود يعني بذل مال یا براي محبت بخدا و به قصد قربت اوست،

 یا براي اين است كه احسان را دوست مي دارد يعني بخشش او از روي ميل و شوق و علاقه به اين صفت است نه از روي اكراه ،

 یا با اين كه علاقه و احتياج به مال دارد آن را در راه خدا صرف می كند كه اشاره به صفت ايثار است.

ثالثاً  مراتب بخشش به ترتیب :

1.پدر و مادر

2.خویشاوندان:

-فرزند و نوه ها هر چه پائین تر بیاید.

 -اجداد و آباء هر چه بالا رود

- برادر و خواهر

-عمو و عمه و خاله و دایی و فرزندان آنها(3)

3.همسایه

4.یتیم ها

5.فقیر و مسكین

6.ابن سبیل:

كسي  كه از وطن دور افتاده باشد و دست رسي به وطن نداشته باشد و در غربت تهي دست شده باشد.(4)

7.سائلین:

 گداياني  كه سؤال مي كنند كه بعنوان صدقه بايد بآنها بذل شود مشروط به اينكه  متجاهر به فسق نباشند.(5)

8.غلامان و كنیزان كه در زمان ما این مورد ساقط شده.

برای اطلاع بیشتر به كتاب تفسیر نمونه و ترجمۀ المیزان مراجعه كنید.

 

پی نوشت ها:

1.بقره (2) آیه 177.

2.نساء (4) آیه 36.

3.طيب سيد عبد الحسين،أطيب البيان في تفسير القرآن،انتشارات اسلام،تهران، 1378 ش،چ2، ج4، ص 77.

4. همان،ج 2، ص 311.

5.همان.

بخشش بهتر است يا عدالت؟
امام علي علیه السلام در پاسخ همين سؤال فرموده اند: عدل از جود و بخشش بهتر است به دليل اين كه عدل هر چيزي را در جاي خود قرار مي دهد و هر حقي را به ذي حق واقعي...

بخشش بهتر است يا عدالت؟

امام علي علیه السلام در پاسخ همين سؤال فرموده اند: عدل از جود و بخشش بهتر است به دليل اين كه عدل هر چيزي را در جاي خود قرار مي دهد و هر حقي را به ذي حق واقعي خود مي رساند، اما جود و بخشش امور را و جريان ها را از محل خودشان خارج مي كند.(1)

استاد مطهري مي گويد: علماي اخلاق جود را از عدل بالاتر دانسته اند،اما علي مرتضي علیه السلام در كمال صراحت مي گويد عدل به اين دليل از جود بالاتر است. البته اين دو نظر از دو زاويه و دو ديدگاه است: اگر تنها از جنبه فردي و اخلاق شخصي مطلب را مطالعه كنيم جود از عدل بالاتر است. از نظر ملكات اخلاقي ملكه جود و ايثار بالاتر است از ملكه عدالت؛ زيرا شخص عادل از آن جهت كه شخصاً و از نظر اخلاق شخصي و فردي عادل است در اين حد از كمال انساني است كه به حق ديگران تجاوز نمي كند مال كسي را نمي برد متعرض ناموس كسي نمي شود اما آن كه جود مي كند و ايثار مي نمايد نه تنها مال كسي را نمي برد، بلكه از مال خود و دسترنج خود به ديگران جود مي كند. پس از نظر ملكات اخلاقي و صفات شخصي البته جود از عدل بالاتر است، اما از نظر زندگي اجتماعي عدل از جود بالاتر است. عدل در اجتماع به منزله پايه هاي ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ آميزي و نقاشي و زينت ساختمان است... جامعه را هرگز با جود و احسان نمي توان اداره كرد. پايه سازمان اجتماع عدل است احسان وجودهای حساب نشده و اندازه گيري نشده كارها را از مدار خود خارج مي كند.(2)

 

پی نوشت ها :

 1 . نهج البلاغه، فیض الاسلام،انتشارات فقیه، تهران، پنجم، 1379 ه ش ، قصار 429.

 2 . مطهری، مرتضی ، بیست گفتار،انتشارات صدرا،تهران،1368ه ش، ص 6 - 9.

اگر بزرگی در مجلس باشد آیا ما حتما باید به او احترام بگذاریم؟
امام صادق علیه السلام می فرماید :«عَظِّمُوا كِبَارَكُم: به بزرگ تر های تان احترام بگذارید»

اگر بزرگی در مجلس باشد آیا ما حتما باید به او احترام بگذاریم و اگر نگذاریم (نه اینكه با وی مشكلی داشته باشیم)نشانه غرور است؟

پرسش گر گرامی احترام گذاشتن و اكرام بزرگ تر ها یكی از خصلت های پسندیده اخلاقی است و توصیه امام صادق علیه السلام می فرماید :«عَظِّمُوا كِبَارَكُم.(1)

به بزرگ تر های تان احترام بگذارید» و در احادیث داریم كه علت این احترام ها، این گونه بیان شده است كه : «وقروا كباركم يوقركم صغاركم.(2) به بزرگ تر ها احترام بگذارید تا كوچك تر ها به شما احترام بگذارند» باید بدانید شما نیز الان بزرگ تر از خیلی افراد هستید و در آینده نیز برای برخی باید بزرگ تری كنید،اگر الان خودتان به بزرگ تر ها ،احترام نگذارید ،به احتمال بسیار زیاد در آینده از طرف كوچك تر ها مورد احترام قرار نخواهید گرفت.

پس اصل احترام گذاشتن به بزرگ تر ها ،امر بسیار خوب و مطلوبی است و بهتر است اگر بزرگی در مجلسی نشسته به آن احترام بگذارید ،این كار از ارزش شما نمی كاهد بلكه ارزش شما را بیشتر می كند.

اگر چه در صورت احترام نگذاشتن ،دچار گناه نشده اید،ولی احترام نگذاشتن به بزرگ تر، مخصوصا این كه گفتید با او هیچ مشكلی ندارید ،نشانه این است كه ادب و تواضع را  به صورت كامل رعایت نمی كنید و ممكن است دیگران برداشت كنند ،شما به خاطر غرورتان احترام نمی گذارید.

پی نوشت ها :

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي،  دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجري شمسي؛ ج 2 ؛ ص 165

2. عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1366 ه.ش ،ص 478.

وظيفه ما در برابر خون شهيدان چیست؟
كسانی كه حاضر شده اند برای حفظ دین و مملكت از با ارزش ترین چیزی كه دارند؛ یعنی جانشان بگذرند شایسته این هستند كه همیشه نام و یادشان در خاطره ها باشد.

وظيفه ما در برابر خون شهيدان و كساني كه در راه وطن جان خود را از دست داده اند، چيست؟

ما در  مقابل شهدا چند وظیفه مهم داریم :

1. زنده نگه داشتن یاد و خاطره آنان :

 كسانی كه حاضر شده اند برای حفظ دین و مملكت از با ارزش ترین چیزی كه دارند؛ یعنی جانشان بگذرند  شایسته این هستند كه همیشه نام و یادشان در خاطره ها باشد

2. حفظ آرمان ها و ارزش هایی كه شهدا به خاطر آن ها جانشان را تقدیم كردند:

شهدا برای حفظ اسلام و دین و انقلاب اسلامی ایران و عزت و اقتدار و استقلال كشور و قطع وابستگی كشور به بیگانگان جانشان را تقدیم كردند و ما وظیفه داریم در همه حال از تضعیف این امور جلوگیری كنیم و نگذاریم كسی به این امور تعرض كند

3. حمایت از خانواده آنان :

رسیدگی به خانواده و زن و بچه های آنان كه بعد از شهادت آن ها بی سرپرست شده و در سختی عاطفی و اجتماعی و اقتصادی به سر می برند و حمایت از آن ها در همه عرصه ها وظیفه ماست.

4. ترویج فرهنگ ایثار و شهادت :

ما می توانیم با تدوین خاطره های شهدا و یا وصیت نامه آنان  و یا ساختن فیلم های جذاب در مورد دفاع مقدس ، به ترویج فرهنگ شهادت در عرصه اجتماع بپردازیم و شهدا را به عنوان الگوهای معنوی و واقعی معاصر معرفی كنیم.

موفق باشید.

دوستام رو چي كار كنم تذكر باعث ناراحتي شون میشه...
اين انگيزه و دغدغه تان خوب است، البته به شرطي كه موقعيت حاصله را با برنامه ريزي هايي كه معمولاً در دانشگاه ها انجام مي دهند و روح ندارد، از بين نبريد...

 من يك دانشجوي رشته مهندسي صنايع هستم. بگي نگي تو دانشگاه تقريبا همه من و ميشناسن چون تو كانون ها و بسيج فعاليت دارم به اين فكر افتادم كه دانشگاه رو با دين و شما و . . . اشنا كنم

تا تو اون دنيا شرمنده نباشم چرا از شهرتم تو راه دين استفاده نكنم

با اين كار هم گره بچه ها باز ميشه هم من عذاب وجدان ندارم...

چي كار كنم ؟ اصلا ميشه همچين كاري كرد؟ دانشگاه ما نهاد نداره از چي شروع شه؟

نماز يا حجاب يا روابطي كه . . .

اصلا امكانش هست؟ مثلا ما وبكم بياريم دانشجو ها سوالاتشون به طور خصوصي از يكي بپرسن...

چه طور ستاد اقامه ي نماز رو اداره كنيم كه بچه ها بيان سمت نماز

از همه مهمتر شادي هاي اسلامي و ديني بچه ها با بد چيزايي خودشون و شاد نگه داشتن

به جا ازدواج به دوست دختراشون مينازند. چرا؟ چمون شده

دوستام رو چي كار كنم تذكر باعث ناراحتي شون میشه...

قبل از هر چيز به جهت تلاش در راه دين در اين سن و سال؛ و اينكه دوست داريد دين اسلام به همه معرفي شود، به شما تبريك مي گوييم و برايتان آرزوي سربلندي از خداوند منان مسئلت مي نماييم.

در همين ابتدا لازم است خدمتتان عرض كنيم: اين انگيزه و دغدغه تان خوب است، البته به شرطي كه موقعيت حاصله را با برنامه ريزي هايي كه معمولاً در دانشگاه ها انجام مي دهند و روح ندارد، از بين نبريد. بهترين تأثير گذاري در اين گونه مكان ها، برخورد صحيح و اخلاقي افراد مذهبي است. بگذاريد مسايل اخلاقي در مسير اصلي -كه در ديدن رفتار و كردار شماست- قرار گيرد. زيرا برنامه ريزي رفتاري و جذب ديگر دوستانتان، كاري تخصصي و كارشناسانه است. اما رفتار و نحوۀ برخورد شما با ايشان، در دراز مدت جواب خواهد داد.

البته مقصود ما اين نيست كه هيچ كاري انجام ندهيد. اگر توانايي و نفوذ در دانشگاه داريد، از اساتيد و كارشناسان دلسوز براي راه اندازي بحث هاي كنفرانس و پرسش پاسخي دعوت بعمل بياوريد. مسابقۀ كتابخواني بگذاريد. آنها را با مراكزي كه به شبهات و سوالات پاسخ مي دهند، آشنا كنيد.

دوست گرامي! قرآن مجيد افرادي كه ديگران را دعوت به نيكي مي‏كنند. اما خود پايبند به خوبي‏ها نيستند، مذمت كرده است: «اَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبرِّ وَ تَنْسَونَ اَنْفُسكُمْ»(1) آيا مردم را به نيكي دعوت مي‏كنيد. اما خودتان را فراموش مي‏نماييد؟!

پس براي آن كه مورد نكوهش و مذمت واقع نشويم و سخن ما در افراد تأثير خاص خود را داشته باشد، بايد به اين حديث عمل كنيم: "كُونُوا دُعاةَ النَّاسِ بِالخَيْرِ بِغَيْرِ اَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوا مِنْكُمْ الاجْتِهادِ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعِ فَاِنَّ ذلِكَ داعِيَةٌ."(2) بدون زبان خويش دعوت كننده مردم به نيكي باشيد تا از شما سعي و كوشش (در انجام كارهاي خير) و صدق گفتار و پرهيزكاري را ببينند كه اين دعوت و تبليغ است.

- راه‏هاي ترويج و تبليغ دين اسلام:

1. آشنا كردن ديگران با معصومان(ع): انسان‏هايي كه معارف، اخلاق و احكام الهي را درك كرده و به آن معتقد و متصف شده و به آن عمل كرده‏اند، خود صراط مستقيم حق‏اند و همدوشي و همراهي با آن‏ها، همراهي با صراط مستقيم و حركت به روي آن است.(3)

معرفي معصومين(ع) از آن جهت اهميت زياد دارد كه آن‏ها منشأ و منبع فضايل و كرامت‏هاي انساني مي‏باشند و معرفي آن‏ها، در واقع معرفي كرامت‏ها و فضايل انساني است. چون انسان فطرتاً طالب كمال است و عشق و علاقه به تكامل دارد، به محض شناخت الگوهاي كامل و مجسمه‏هاي فضايل و كمالات، به دنبال آن‏ها گام برمي‏دارد و سعي در تطبيق خويش با آن‏ها مي‏نمايد. بنابراين يكي از بهترين شيوه‏هاي تبليغ اسلام و مذهب تشيع، معرفي اسوه‏هاي اين مذهب است.

2. جذب ديگران با اخلاق: قرآن مجيد درباره اثر شگرف اخلاق نبوي در جذب مردم به سوي ايشان و اسلام مي‏فرمايد:"فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لانَفَضُّوا مِنْ حَوْلِك..."؛(4) به بركت رحمت الهي در برابر آنان نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، حتماً از اطراف تو پراكنده مي‏شدند.

3. آشنا كردن ديگران با معارف و حكمت ها: در اسلام، واجبات و محرمات فراواني وجود دارد، ذكر فلسفه يا علت حكم، تأثير شايسته‏اي در گرايش مخالفين به اسلام دارد. خوشبختانه در عصر كنوني كه علم و دانش رشد فزاينده‏اي داشته، پرده از برخي از اسرار تعداد قابل توجهي از احكام الهي برداشته شده است و مردم به سوي احكام شرع مقدس رهنمون شده‏اند.

- نكتۀ پاياني: از تذكرات صريح و لساني در اين موقعيت پرهيز كنيد تا به روحيۀ جواني شان برنخورد. با دادن مقالاتي كه معارف دين را با قلمي زيبا تبيين كرده است را در اختيار آنها قرار دهيد و يا با نوشتن تك جمله هاي پر مغز از معصومان(ع)، باعث به فكر فرو رفتن آنها شويد. به آنها يادآوري كنيد كه اين دين، دين گريه نيست و سراسر از شادي است و هر چيزي را در موقعيت و فضاي خاص به اجرا مي گذارد. ضمناً به خودتان زياد فشار نياوريد و تا حدّ توان اقدام كنيد، زيرا بيش از اين وظيفه نداريد.

براي توضيحات بيشتر با شماره (09640) تماس بگيريد.

 

پي نوشت ها:

1. بقره(2) آيه 44.

2. كافي، تحقيق محمدجواد مغنيه، دارالاضواء، بيروت، چاپ اول، 1413ه ق. ج 2، ص 83.

3. ر.ك: تسنيم، آيت الله جوادي آملي، نشر اسراء، چاپ اول، 1378ش. ج 1، ص 495.

4. آل عمران(3) آيه 159.

من از خدا ثروت نخواستم سلامتي خواستم ...
معلوليت دليل بر اين نيست كه خداوند نسبت به آن افراد بي توجه و كم محبت است. زيرا اگر چه اصل آفرينش انسان به اراده خدا است. ليكن معلول جسمي يا رواني ...

من جواني هستم كه معلوليت جسمي دارم چندين بار ازخدا خواستم مرا شفا دهد اما خدا منوفراموش كرده من از خدا ثروت نخواستم سلامتي خواستم كه به همه داده اما خدا منو نمي بيند چكار كنم

عزيز گرامي ! خداوند به شما صبر و بردباري و دلي روشن و مالامال از ايمان عنايت كند. كم نيستند افرادي كه در ظاهر يا باطن جسم خود بيماري ها و مشكلات عديده اي دارند، اما دلي روشن و اميدوار به رحمت خدا و  روحي آزاد و رها و شاد دارند.

به چند نكته بايد توجه كرد.

1-معلوليت دليل بر اين نيست كه خداوند نسبت به آن افراد بي توجه و كم محبت است. زيرا اگر چه اصل آفرينش انسان به اراده خدا است. ليكن معلول جسمي يا رواني به دنيا آمدن افراد را نمي توان به خدا نسبت داد، بلكه معلوليت لازمه حتمي مجموعه عللي است كه در تكوين و شكل گيري جنين و رشد و باروري آن مؤثر بوده اند. به بيان ديگر خدا مي خواهد همه انسان ها از سلامت جسمي و روحي كامل برخوردار باشند و از نعمت هاي بي شمار مادي و معنوي او بهره مند گردند، اين انسان ها هستند كه از احكام و قوانين تكويني و تشريعي  و از راهنمايي هايي كه  خداوند براي برخوردار شدن  از سلامتي جسمي و رواني  مقرر كرده است ، غافل مي مانند و به آن عمل نمي كنند. در نتيجه جسم و روان خود و فرزندان خود را به رنج و زحمت مي اندازند. به عنوان مثال اكثر آدم ها نمي دانند آميزش جنسي با همسر خود در اول و وسط و آخر ماه  كار درستي نيست، زيرا ممكن است بچه اي كه  از اين آميزش  به دنيا مي آيد  فلج يا معلول جسمي  ويا معلول فكري و رواني و ديوانه و كم عقل  شود و يا به بيماري جذام مبتلا گردد.(1)

 توجه داريد كه پدر و مادرها را هم نمي توان مقصر شناخت، زيرا هيچ پدر و مادري نمي خواهد بچه معلول داشته باشد. غالب ما مسلمانان بلكه همه غير مسلمانان از اين دستورات زندگي ساز اسلام و معصومين عليهم السلام اطلاعي نداريم.

البته اين همۀ علت نيست چه بسا والدين مراقب هاي لازم را دارند. اما بنا بر دلايل ديگري فرزند اين چنين متولد مي شود و عامل سومي دخالت دارد.

2-خداوند حكيم براي پيدايش هر پديده اي علتي خاص و براي حل هر مشكلي راهكارهاي ويژه اي تعيين نموده است.

براي درمان بيماري نيز هم راهكار معنوي قرار داده و هم راهكار مادي. هم پزشك و دارو را وسيله قرار داده و هم نيايش و نماز و صدقات و انفاقات و كارهاي خير ديگر را. البته هيچ كدام اين ها جايگزين ديگري نمي شود. معلوليت جسمي شما را نمي دانيم در چه حدي است، مادر زادي است يا عارضه اي است كه بعدا پيدا شده؟ و آيا علم پزشكي آن قدر پيشرفت كرده كه بتواند درمانش كند يا نه. به هر حال براي درمان بيماري و مشكل تان  حتما بايد به پزشك متخصص رجوع كنيد و طبق دستور او عمل نماييد، و در عين حال در تمام حالات دعا و نيايش و توسل را فراموش نكنيد.

3-براي استجابت دعا و رفع و دفع بلايا، مشكلات، غم و ناراحتي هاي روحي و جسمي دعاي بيست سوم از كتاب صحيفه سجاديه هم چنين دعاي زير را هنگام سحر و يا بعد از نماز صبح بخوانيد :اللهم إني أسألك يا مدرك الهاربين و يا ملجأ الخائفين و يا غياث المستغيثين. اللهم إني أسألك بمعاقد العز من عرشك و منتهي الرحمة من كتابك و باسمك العظيم الكبير الأكبر الطاهر المطهر القدوس المبارك وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ .يا الله (ده بار)يا رباه (ده بار)يا مولاه يا غاية رغبتاه يا هو يا هو يا من لا يعلم ما هو إلا هو و لا كيف هو إلا هو .يا ذا الجلال و الإكرام و الإفضال و الإنعام 0يا ذا الملك و الملكوت. يا ذا العز و الكبرياء و العظمة و الجبروت. يا حي لا يموت .يا من علا فقهر .يا من ملك فقدر .يا من عبد فشكر. يا من عصي فستر .يا من بطن فخبر .يا من لا تحيط به الفكر .يا رازق البشر .يا مقدر القدر .يا محصي قطر المطر .يا دائم الثبات .يا مخرج النبات. يا قاضي الحاجات .يا منجح الطلبات .يا جاعل البركات .يا محيي الأموات. يا رافع الدرجات .يا راحم العبرات. يا مقيل العثرات يا كاشف الكربات يا نور الأرض و السماوات .يا صاحب كل غريب يا شاهدا لا يغيب. يا مونس كل وحيد .يا ملجأ كل طريد. يا راحم الشيخ الكبير. يا عصمة الخائف المستجير يا مغني البائس الفقير. يا فاك العاني الأسير. يا من لا يحتاج إلي التفسير. يا من هو بكل شي‏ء خبير يا من هو علي كل شي‏ء قدير. يا عالي المكان يا شديد الأركان يا من ليس له ترجمان .يا نعم المستعان يا قديم الإحسان .يا من هو كل يوم في شأن. يا من لا يخلو منه مكان. يا أجود الأجودين .يا أكرم الأكرمين. يا أسمع السامعين. يا أبصر الناظرين. يا أسرع الحاسبين. يا ولي المؤمنين يا يد الواثقين. يا ظهر اللاجين. يا غياث المستغيثين. يا جار المستجيرين. يا رب الأرباب و يا مسبب الأسباب و يا مفتح الأبواب. يا معتق الرقاب .يا بارئ النسم. يا جامع الأمم. يا ذا الجود و الكرم. يا عماد من لا عماد له. يا سند من لا سند له .يا عز من لا عز له. يا حرز من لا حرز له .يا غياث من لا غياث له يا حسن البلايا .يا جزيل العطايا .يا جميل الثنايا. يا حليما لا يعجل .يا جوادا لا يبخل .يا قريبا لا يغفل .يا صاحبي في وحدتي. يا عدتي في شدتي. يا كهفي حين تعييني المذاهب و تخذلني الأقارب و يسلمني كل صاحب. يا رجائي في المضيق. يا ركني الوثيق. يا إلهي بالتحقيق .يا رب البيت العتيق. يا شفيق. يا رفيق. اكفني ما أطيق و ما لا أطيق و فكني من حلق المضيق إلي فرجك القريب و اكفني ما أهمني و ما لم يهمني من أمر دنياي و آخرتي برحمتك يا أرحم الراحمين. (2)

پي نوشت ها:

1. الفقيه، ترجمه علي اكبر غفاري، ج 5 ، ص 263، نشر صدوق.

2. بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 83، ص 334، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، 1404 ق.

پس چرا بعد از حضرت محمد(صل الله علیه وآله) این داستان تكرار نمی شود؟
پاسخ این پرسش در تبیین مقوله خاتمیت اسلام و آخرین پیامبر بودن پیامبراعظم باید جست ؛ در واقع فرق اصلی نبوت پیامبر اسلام با سایر انبیاء در همین مساله است كه ...

خداوند پیامبرانی برای هدایت انسانها از پی یكدیگر فرستاده است. پس چرا بعد از حضرت محمد مصطفی(صل الله علیه و اهل البیت) این داستان تكرار نمی شود؟ (یا اینجوری مطرح كنم كه چه، فرقی بین نبوت حضرت محمد(صل الله علیه و اهل البیت) و نبوت سایر انبیای اللهی,(سلام الله علیهم) وجود دارد؟)

پاسخ این پرسش در تبیین مقوله خاتمیت اسلام و آخرین پیامبر بودن پیامبراعظم باید جست ؛ در واقع فرق اصلی نبوت پیامبر اسلام با سایر انبیاء در همین مساله است كه نبوت آن حضرت مشتمل بر آخرین دستورالعمل سعادت برای همه بشر تا روز قیامت است بخلاف سایر انبیاء كه نبوت های مقطعی و شریعت های محدود داشتند ؛ به طور كلی براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:

الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد: 

1-"مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است. خداوند بر هر چيز آگاه است."

2-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. مثلا حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:

"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه‏؛ امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(2)

ب)  در مورد دلائل عقلي بايد گفت:

اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.

گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:

الف) از راه علل فاعلی، یعنی  پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.

ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.

ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(3)

در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده  و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:

1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(4)

2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:

"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(5) امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .

 در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏؛(6) به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.

 

پینوشتها:

1.احزاب(33)آيه 40 .

2.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ  انتشارات علمي و فرهنگي‏،تهران 1378 ه ش ، ص 179.

3.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.

4.حجر (15) آیه 9.

5.مائده (5)آيه 3.

6. علامه مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت،  1404 ه ق  ،ج 74 ص 145.

زیرا به شهادت قرآن مجید ، مقام نبی و مقام رسول یك مقام نیست
اینكه در ابتداء بیان كرده اید قرآن در صدد توضیح و تبیین مقام نبوده و آنچه از بیانات قرآن فهمیده می شود آن است كه این دو مقام با هم متفاوت است چرا كه ...

اعتقاد به اینكه " چون حضرت محمد ، خاتم النبیٌین است ، پس خاتم الرسول هم هست و بعد از اسلام ، دیانتی نخواهد بود " اعتقادی است غلط و نادرست ، زیرا به شهادت قرآن مجید ، مقام نبی و مقام رسول یك مقام نیست و این دو مقام با هم فرق دارند. باید دانست كه منظور توضیح و تشریح این دو مقام نیست. زیرا فهمیدن چگونگی این مقام ها و درك رابطه خداوند با رسول ها و نبی هابرای ما غیر ممكن و محال است. و ما هیچوقت نخواهیم دانست كه این دو مقام چگونه كیفیٌیتی است. چبزی كه در اینجا مورد نظر ما است اینكه ، بموجب آیات مندرج در قرآن مجید تشان دهیم كه این دو مقان با هم تفاوت كلٌی دارند و ، خاتم النبیٌین بودن پیامبر اسلام ( حضرت محمٌد ) به استناد ( آیه 40 از سوره احزاب ) دلبل قطع رسالت نیست. چه كه باب رحمت خداوند هرگز بسته نخواهد بود. بنابراین بعد از دیانت اسلام دیانت دیگری به اهل عالم عرضه خواهد شد. در قرآن مجید اشاره به انبیا یعنی كسانیكه به مقام نبوٌت انتخاب شده و نبٌی شناخته شده اند زیاد است از جمله در ( آیه 41 سوره مریم ) كه می فرماید" ... واذكر فی الكتاب ابراهیم انه كان صدیقاً نبیٌاً " یاد كن ابراهیم را در قرآن كه او نبٌی راستگو است

اينكه نسبت به اين گونه مسائل دغدغه داشته و سعي در حل آن ها داريد، امري بسيار مطلوب و پسنديده است. اما به هر حال روند رايج در سير مباحث علمي و تبعيت از اصول اوليه اخلاق علمی آن است كه شخص ابتداء مطالب مورد نقد را  تحليل و بررسي، آنگاه  بدون دخالت پيش فرض ها ، به عنوان كارشناس و صاحب نظر نقد خود را وارد كند.

به نظر می آید برخی از مطالب بیان شده در كلام شما كه تقریباً مقدمه ای برای نتائج بعدی بوده ، مورد توافق ما نیز باشد، آنچنانكه ما نیز مانند شما مقام نبی را غیر از مقام رسول دانسته و بر اساس آن هر رسولی را نبی می دانیم اما در سوال خود به برخی از مطالب اشاره كرده اید كه محل تامل است و به هر یك می پردازیم

1- اینكه در ابتداء بیان كرده اید قرآن در صدد توضیح و تبیین مقام نبوده و آنچه از بیانات قرآن فهمیده می شود آن است كه این دو مقام با هم متفاوت است چرا كه "فهمیدن چگونگی این مقام ها و درك رابطه خداوند با رسول ها و نبی هابرای ما غیر ممكن و محال است"حال باید توجه داشته باشید ما هیچگاه ادعا نكرده به كنه رابطه خدا با رسول و نبی پی برده و یا قرآن در صدد بیان كیفیت دقیق چنین ارتباطی است اما به هر حال با استفاده از برخی آیات قران به جایگاه و موقعیت هر یك پی برده و با تصریح برخی از آیات یكی را بر دیگری برتر می دانیم و آنچه در كلام شما به نوعی تعارض وجود دارد آن است كه شما از طرفی با توجه به آیات قرآن مقام نبی و رسول را به صورت كلی از هم متفاوت دانسته و از طرفی ادعا می كنید "مقام رسالت شامل مقام نبٌوت هم هست امٌا مقام نبٌوت شامل مقام رسالت نیست" حال خود این دو مطلب را كنار هم گذاشته و قضاوت نمائید چرا كه به نظر می آید اگر دو شیء با هم متفاوت باشند، شمول یكی برای دیگری معنا ندارد.  

  2- اینكه در قسمت دیگر از سوال به باب رحمت خدا اشاره كرده و بیان داشته اید"باب رحمت خداوند هرگز بسته نخواهد بود و..." و حال آنكه این امر نیز مورد قبول و تاكید ما می باشد. اما توجه به این نكته لازم است كه نزول رحمت الهی لزوماً مستلزم ارسال رسول به معنای خاص نخواهد بود چرا كه این امر با آمدن امام بعد نبی و رسول ، نیز قابل تحقق می باشد و متاسفانه در اين ميان افرادي به اين بهانه و بهانه هاي ديگر بابيت را طرح  و خود را رسول ناميده اند، و حتي به اين امر اكتفاء نكرده و بعد مدتي خود را خدا دانسته اند.  

 3- درقسمت دیگری از سوال كه تقریباً مهمترین قسمت از سوال بوده شواهدی بر نبوت برخی از جمله ابراهیم(ع) و...ارائه كرده كه آنها نبی بوده، ولی رسول نبوده اند این مسئله نیز مورد قبول ما می باشد اما عجیب آن است كه شما معمولاً در بیان خود مقدمات را صحیح ولی در ارائه نتیجه از همان مقدمات دچار خلط و اشتباه می شوید مثلاً در این قسمت، خود به بالاتر بودن مقام رسول از نبی اشاره كرده، اما در مقام نتیجه ختم نبی را ختم رسول نمی دانید و حال آنكه با اندك تامل در این مسئله روشن می شود كه با این فرض، ختم نبی طبیعتاً ختم رسول را به همراه دارد زیرا رسول مقامی بالاتر از نبی بوده و شخص تا به مقام نبوت نرسد به مقام رسالت نمی رسد.(1) حال با این بیان چگونه فردی مقام نبوت نداشته، اما به مقام رسالت رسیده است بر این اساس متخصصین در این امر به این مساله واقفند كه بیان قرآن در ختم نبوت به طریق اولی ختم رسالت را به همراه دارد كه البته با ختم رسول و نبی، ارسال دین جدید نیز ختم می شود آنچنانكه مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبايي (ره) در اين زمينه مي فرمايد" رسول عبارت از كسي است كه حامل رسالتي از خداي تعالي به سوي مردم باشد، و نبي آن كسي است كه حامل خبري از غيب باشد و آن غيب عبارت از دين و حقايق آن است، و لازمه اين حرف اين است كه وقتي نبوتي بعد از رسول خدا (ص) نباشد، رسالتي هم نخواهد بود، چون رسالت، خود يكي از اخبار و انباي غيب است، وقتي بنا باشد انباي غيب منقطع شود، و ديگر نبوتي و نبيي نباشد، قهرا رسالتي هم نخواهد بود.از اين جا روشن مي‏شود كه وقتي رسول خدا (ص) خاتم النبيين باشد، خاتم الرسل هم خواهد بود". (2)  

4- برفرض پيروان اديان ديگردين خود را آخرين دين آسماني بدانند و مطابق آنچه بيان شد در برابر آيات مربوط به آمدن حضرت محمد(ص)براي خود توجيهاتي قابل قبول و موجه  ارائه نمايند، اگر چه مطابق ديدگاه ما باطل و غير واقعي بوده اما در عين حال در برابر خدا حجت شرعي داشته و معذور مي باشند و حال چگونه فرض بطلان استدلال آنها دليلي براي بطلان ادعا ما مي باشد؟ آنچنانكه خود مطابق آنچه در شماره قبلي بيان شد به نوعي به حقانيت دين اسلام اعتراف كرده ايد به علاوه آنكه براي حقانيت و خاتميت دين اسلام علاوه بر آيات بيان شده، دلائل عقلي و نقلي فراوان ديگري وجود دارد حال بر فرض آيه مطرح شده مؤيد خاتميت دين اسلام نباشد، دلائل ديگر همچنان استوار است آنچنانكه از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود "حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‏ءُ غَيْرُهُ "(3) حلال محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا روز قیامت حلال، و حرام او تا روز قیامت و همواره حرام است، چیزی مغایر با آن نخواهد بود، و نخواهد آمد" البته براي رعايت اختصار از ذكر موارد ديگر خودداري كرده و در صورت نياز در سوالات بعدي به آن مي پر دازيم  

پي نوشت ها:

1. ر.ك موسوي همداني ،سيد محمد باقر، ترجمه المیزان، چ دفتر انتشارات اسلامي،قم 1374 ه ش، ج 2، ص 209. 

2.همان، ج 16، ص 487.

3. مرحوم كلینی ،الكافي،چ دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش،ج 1 ،ص 58.

از كجا معلوم كه داستانهای قران ساخته ذهن حضرت محمد نباشد
در این مطلب درست اندیشیده اید كه رسیدن به یك جامعه آرمانی به عنوان یكی از ابعاد مدینه فاضله از اهداف متعالی پیامبر اسلام(ص) بوده است كه برای تحقق آن تلاش...

گاهی اوقات فكر می كنم كه حضرت محمد برای این كه یك جامعه آرمانی خیلی خوب به وجود بیاید صحبت از خدا وروز قیامت كرده اند ودر راه ان سختی كشیده اند درضمن از كجا معلوم كه داستانهای قران ساخته ذهن حضرت محمد نباشد درضمن این كه خدا وجودی ازلیست رو نمی تونم باور كنم به من كمك كنید

به چند نكته توجه فرمائید:

1. در این مطلب درست اندیشیده اید كه رسیدن به یك جامعه آرمانی  به عنوان یكی از ابعاد  مدینه  فاضله  از اهداف متعالی پیامبر اسلام(ص) بوده است كه برای تحقق آن تلاش فراوان و زحمت بسیار زیاد و دلسوزانه ای كشیده اند(1) و در این مسیر نیز علاوه بر تبیین راهكار های اجرائی و حكومتی لازم برای رسیدن به این نتیجه، عمده زحمت ایشان نیز متمركز بر اصلاح و تكامل شخصیت افراد به عنوان عناصر تشكیل دهنده این جامعه آرمانی بوده است، اما نباید از این نكته غافل شد كه در آموزه های ایشان مدینه فاضله دو محور اساسی دارد كه در آن  جامعه آرمانی داشتن  دنیائی آباد هدف ثانویه بوده  ولی محور اساسی آن داشتن یك نگرش  معاد محور برای رسیدن به آخرتی آرمانی و سعادتی ابدی می باشد و در آن دنیا جنبه مقدماتی دارد برای رسیدن به هدف آخرتی (2)، در حدی كه در  هنگام تزاحم بین آرمانهای این دو محور، همواره آرمانهای آخرتی مقدم بر آرمانهای دنیوی گشته است(3)، این جهت گیری كاملا  با تصور شما ناسازگار است و نشان می دهد كه اتفاقا در نگرش پیامبر اسلام(ص) جامعه آرمانی در دنیا نیز  نتیجه همان اعتقاد و ارتباط وحیانی و باور به وجود حقیقی معاد  بوده است نه بر عكس. (نكته اول از منظر برون دینی  و بدون تكیه بر خود  آموزه ها و معارف دین مطرح گشت)

2. اما با توجه به آیات قرآن و جنبه های مختلف اعجازی آن، غیر بشری بودن و الهی بودن آن به روشنی به دست می آید تا حدی كه سرسخت ترین دشمنان اسلام و منكرین وجود خداوند نیز با همه توانمندی های بیانی خود در مقابل كلام قرآن ابراز عجز نمودند و معترف شدند كه امكان ندارد كه بشری بتواند چنین جملاتی بیان كند.(4) و همین نكته به تنهائی مبتنی بودن معارف قرآن اعم از احكام و معارف و داستانها و قصص انبیاء گذشته را بر وحی الهی اثبات می نماید. بخصوص اینكه بسیاری از داستانهائی كه در قرآن مطرح گشته است در آموزه های وحیانی ادیان گذشته بیان شده بود و البته در دسترس بسیاری از افراد منجمله پیامبر اسلام (ص) نبوده است و برخی از بزرگان ادیان گذشته پیامبر اسلام را با پرسش از همین داستانها امتحان می نمودند.

3. نكته اصلی كه در پاسخ نباید از آن غافل شد این است كه اساسا اثبات وجود خداوند و معاد و روز قیامت متكی بر وحی و آموزه های پیامبر اسلام نیست و نمی تواند باشد زیرا تا عقل وجود خدا را برای خود اثبات نكند نمی تواند  ادعای پیامبری كه خود را فرستاده خدا می داند باور كند لذا رسالت اصلی انبیاء قبل از ابلاغ وحی  به مردم، توجه دادن آنها به همین استدلالهای منطقی و عقلانی بوده است كه از آن غافل شده و در گذر زمان در اعماق ذهن انسان دفن شده بوده است.(5)

4. اگر چه تصور یك موجود ازلی كه وجودش شروع و آغازی ندارد با ذهن بشری آمیخته به محدودیت های زمانی و مكانی اندكی مشكل است اما با اندكی مطالعه و تكیه بر براهین روشنگر عقلانی می توان به تصوری قابل فهم از این صفت الهی دست یافت، اگر چه آشنائی با برخی مقدمات فلسفی به شما كمك زیادی در فهم این صفت الهی و دیگر ویژگیهای خداوند می نماید(6) لكن با یك بیان اجمالی و ساده می توان به این صفت الهی دست یافت  یعنی زمانی كه انسان با تكیه بر عقل درك كرد كه خالق هستی و خدای عالم ضرورتا موجودی واجب الوجود است، یعنی در اصل وجود خود متكی به دیگری نیست و كاملا مستقل بوده و كمال مطلق است و هیچ نقص و نیازی در  دورن ذات او راه ندارد، و زمانی كه فهمیدیم  او وجودی مجرد است یعنی صفات مادی مثل نیاز به مكان و زمان در او وجود ندارد، بلكه اتفاقا او خودش خالق زمان و مكان است، خود به خود فرا زمانی بودن و فرا مكانی بودن او فهمیده می شود كه بیانی دیگر از ازلی بودن اوست.(7)

 

5. درصورتی كه نیاز به مطالعه و دقت بیشتری در این زمینه داشتید می توانید به كتابها و منابع زیر مراجعه فرمائید:

- محمد سعيدي مهر، آموزش كلام اسلامي، ج1،  نشر طه، تهران 1383 ش.

- آیت الله مصباح، آموزش عقائد، چ بين الملل، 1381ه ش.

 

پی نوشت ها:

1. توبه (9) آیه 128.

2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج67 ص 225، الوفاء بیروت،1404ق.

3. انفال (8) آیه67.

4. طيب سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ص 44، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

5. بحار الانوار، همان، ج11، ص60.

6. استاد شهید مطهری، آشنائی با علوم اسلامی (منطق و فلسفه)، نشر صدرا، چاپ مكرر.

7. آیت الله مصباح، آموزش عقائد، ص 66، نشر بین الملل،1381ش.

آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟
به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر ...

بنده اين نوشتار را از روي يكياز سايتهاي معاندين ديدم كه شبهاتي درباره صداقت حضرت رسول اكرم وارد كرده. متن اين نوشتار اين هست:

" آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟ متكلمان مسلمان دلايلي براي اثبات نبوت محمد آوردهاند كه به نظر من از استحكام كافي برخوردار نيستند. در اينجا مجبورم به بررسي اين دلايل بپردازم:

    ۱.   شواهد و قرائن (صداقت و پاكي محمد)

 ميگويند: شما اگر در زندگي محمد تا بيش از بعثت تحقيق كنيد، ميبينيد كه او انساني پاك و وارسته بوده و هرگز دروغ نگفته و هيچگاه به دنبال زخارف دنيوي چون پول و مقام و رياست و شهرت و ... نرفته است. مردم لقب محمد امين را به او داده بودند، زيرا هرگز ديده نشده بود كه دروغي بگويد و يا در امانتي خيانت كند. چنين كسي وقتي ادعاي نبوت ميكند، چگونه ميتوان او را متهم به دروغگويي كرد. زندگي او نشان ميدهد كه او هرگز دروغ نگفته و همين گواه صدق مدعاي او (مبني بر نبوت) است. اما در اينجا چند مشكل عمده وجود دارد:

  الف) اصولاً استناد به وارستگي روحي و اخلاقي و صداقت در گفتار و كردار يك مدعي نبوت (براي اثبات صدق او در اين مدعا) فقط براي نزديكان فرد مدعي _ كه ساليان دراز با او محشور بوده و در سفر و حضر او را همراهي كردهاند _ كارآيي دارد، نه براي كساني كه با او هيچ آشنايي نداشتهاند و نه براي انسانهايي كه در زمانهاي آينده ميآيند. زيرا اين اوصاف را فقط نزديكان آن فرد به طور مستقيم ديدهاند، ولي ديگران (چه در همان زمان و چه در زمانهاي آينده) فقط با نقل قولهايي مواجه ميشوند كه برايشان يقينآور نيست و ميتوانند اين پرسش را مطرح كنند كه: از كجا معلوم محمد (به عنوان مثال) واقعاً چنان انساني بوده است كه نزديكانش نقل كردهاند و يا در كتب تاريخ و حديث آمده است؟ البته اگر دقيقتر شويم خواهيم ديد كه حتي نزديكان يك مدعي نبوت نيز نميتوانند با قطع و يقين ادعا كنند كه چنان اوصافي در او وجود دارد. به عنوان مثال خديجه چگونه ميتواند با قطع و يقين ادعا كند كه محمد هرگز به او دروغ نگفته و در امانت ذرهاي خيانت نكرده است؟ كاملاً ممكن است كه محمد در مواردي به او دروغ گفته و يا در امانتهايش به نحوي خيانت كرده، ولي خديجه متوجه اين موضوع نشده باشد.

  ب) ممكن است شخصي واقعاً آن صفات برجسته را داشته باشد، ولي بنا به علل و دلايلي دلسوزانه، بشردوستانه و يا مصلحتگرايانه تصميم بگيرد كه براي رسيدن به اهداف خود (مثلاً اصلاح جامعه و مبارزه با بديها) متوسل به دروغ شود. بنابراين صرف اينكه محمد هرگز دروغ نگفته بود، اثبات نميكند كه در ادعاي خود مبني بر نبوت نيز صادق بوده است. اتفاقاً ممكن است همان اوصاف برجسته موجب شده باشد كه او به دروغ ادعاي نبوت كرده و به عبارتي ديگر ادعاي نبوت، اولين دروغ او باشد.

  ج) هر انساني هرچقدر هم راستگو و امانتدار باشد، ممكن است بنا به عللي دچار توهمات و تخيلات بيمارگونه و يا القائات شيطاني شود و خودش هم نفهمد كه در حقيقت فريب خورده و دچار خطا و اشتباه شده است.

بنابراين تا وقتي كه احتمالات فوق وجود داشته باشد و راهي قطعي براي فرار از آنها پيدا نشود، استناد به اوصاف اخلاقي فرد مدعي نبوت و نوع زندگي او در گذشته نمي‌تواند نبوت او را اثبات كند."  لطفا اگر زحمتي براي حضرتعالي  نباشد، پاسخ اين شبهات را براي بنده بنويسيد.

در مورد اين قبيل شبهات هرچند پاسخ جامع و كامل به مستندات متعدد تاريخي و ذكر شواهد گوناگون نيازمند است، اما تلاش مي شود جوابي مختصر و منطقي به آن داده شود؛ به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم مطرح مي نمايند در حقيقت سه دليل مستقل است:

1- تصريح و اشاره انبياء گذشته و شواهد و قرائن موجود در كتب انبياء قبلي

2- معجزات

3- جمع بندي شواهد و قرائن (1)

در مورد دليل سوم كه جمع بندي شواهد و قرائن باشد عالمان مسلمان بر اين نكته تاكيد كرده اند كه اين امر نتيجه بررسي همه جانبه امور مختلف و متعددي است كه در نهايت آنان را به صدق فرد مدعي نبوت منتهي مي سازد و به هيچ وجه نبايد اين امر را محدود در مساله راستگويي و امانت داري نمود. حضرت آيه الله سبحاني در تبيين حقيقت اين شواهد و قرائن امور متعدد چندگانه اي را به عنوان فروض اين شواهد و قرائن مطرح مي فرمايند، مواردي مانند:

روحيات شخصي مدعي نبوت - مضمون معارف مورد ادعا - ابزار و شيوه هاي ترويج و تبليغ اين معارف - روحيات و گرايش هاي مومنان به مدعي نبوت - تداوم و ثبات قدم وي در مورد ادعاي مطرح شده و ... كه با جمع بندي اين مجموعه شواهد و قرائن مي توان به نتيجه اي اطمينان بخش در مورد صداقت اين فرد پي برد. (2)

در گام نخست اين جمع بندي و بررسي شواهد و قرائن امري است كه براي افراد معاصر آن حضرت قبال انجام است و اين افراد مي توانند با بررسي و دقت و تامل به اين جمع بندي برسند كه فرد مدعي نبوت در ادعاي خود صادق است يا خير؛ در صورت نتيجه بخش بودن اين راهكار براي افراد معاصر با ايشان مي توان تصور كرد كه در مراحل بعدي همين نتيجه گيري براي انسان هاي عصرهاي بعدي نيز حاصل شود.

البته در اين مرحله ما براي جمع بندي خود به نقل هاي معتبر تاريخي در مورد جزئيات زندگي فرد مدعي نبوت مراجعه مي كنيم همان گونه كه در ادعاي اعجاز انبياء گذشته به اين نقل هاي تاريخي مراجعه مي شود.

اما همه اين ها باعث نمي شود كه جايگاه و مرتبه راهكار بررسي شواهد و قرائن تنزل يافته از ارزش بيفتد، بلكه بررسي دقيق و رسيدن به جمع بندي مناسب و قابل قبول در اين حوزه هرچند تنها از عهده افراد بصير و تيزبين بر مي آيد، اما چه بسا بتوان گفت اين راهكار به مراتب دقيق تر و موثر تر در اثبات نبوت يك پيامبر از اعجاز است.

اين امر مورد تاييد بزرگان علماي اسلامي نيز بوده است؛ غزالي در اين باره مي نويسد:

« پس اگر در نبوت شخص معيني ترديد داشتي يقين به صدق ادعاي او حاصل نمي شود. مگر به به شناخت احوال او يا از طريق مشاهده و يا از طريق تواتر ... پس در قرآن و اخبار بسيار بينديش تا براي تو علم ضروري به آن حاصل شود كه در اعلي درجات نبوت است ... و از اين طريق يقين به نبوت را به طلب نه از طريق مارشدن عصا يا شق القمر» (3)

ميرداماد نيز با نقل مشرب حكما مبني بر تقديم امور عقلي و روحاني بر امور حسي، معجزات حسي را مشرب عوام ذكر مي كند.(4)

روشن است كه در اين ديدگاه ها بنابر تخطئه و رد كاركرد معين معجزه براي توده جامعه كه اتفاقا مخاطب اصلي آيات قرآن بودند نيست، اما اين نتيجه در برابر آن حقيقت والا و بلندي كه از دركي عميق تر و كشفي دروني نسبت به درستي ادعاي انبياء و از طريق دريافت هاي فطري و شواهد و قرائن ديگر حاصل مي شود، قابل رويارويي و برابري نيست.

نظير نتيجه اي كه براي "عدي" فرزند حاتم طائي رئيس قبيله بني طي حاصل شد؛ وي كه در برابر سپاه اسلام پا به فرار گذاشته بود و حاضر به گفتگو با پيامبر و مسلمانان نشده بود بعد از برخورد كريمانه آن حضرت با خواهرش تصميم گرفت تا از نزديك به مدينه برود و وضعيت پيامبر را در مورد صحت و سقم ادعاهيش بررسي كند؛ شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:

« پيغمبر در مسجد مدينه بود كه عدي وارد شد و بر پيغمبر سلام كرد. رسول اكرم پرسيد: «كيستي؟». - عدي پسر حاتم طائي‏ام. پيغمبر او را احترام كرد و با خود به خانه برد. در بين راه كه پيغمبر و عدي مي‏رفتند، پيرزني لاغر و فرتوت جلو پيغمبر را گرفت و به سؤال و جواب پرداخت. مدتي طول كشيد و پيغمبر با مهرباني و با حوصله جواب پيرزن را مي‏داد.

عدي با خود گفت: اين يك نشانه از اخلاق اين مرد، كه پيغمبر است. جباران و دنياطلبان چنين خلق و خويي ندارند كه جواب پيرزني مفلوك را اين قدر با مهرباني و حوصله بدهند.

همينكه عدي وارد خانه پيغمبر شد، بساط زندگي پيغمبر را خيلي ساده و بي پيرايه يافت. آنجا فقط يك تشك بود كه معلوم بود پيغمبر روي آن مي‏نشيند. پيغمبر آن را براي عدي انداخت. عدي هرچه اصرار كرد كه خود پيغمبر روي آن بنشيند پيغمبر قبول نكرد. عدي روي تشك نشست و پيغمبر روي زمين. عدي با خود گفت: اين، نشانه دوم از اخلاق اين مرد، كه از نوع اخلاق پيغمبران است نه پادشاهان. پيغمبر رو كرد به عدي و فرمود: «مگر مذهب تو مذهب ركوسي (شاخه اي از مسيحيت) نبود؟» - چرا. - پس چرا و به چه مجوز يك چهارم درآمد مردم را مي‏گرفتي؟ در دين تو كه اين كار روا نيست.

عدي كه مذهب خود را از همه حتي نزديكترين خويشاوندانش پنهان داشته بود، از سخن پيغمبر سخت درشگفت ماند. با خود گفت: اين، نشانه سوم از اين مرد، كه پيغمبر است...» (5)

به هر حال عدي با جمع بندي اين شواهد و برخي نكات ديگر كه از پيامبر دريافت به اين ايمان و اطمينان رسيد كه اين فرد فارغ از معجزات و كارهاي خارق العاده اي كه براي ديگران ارائه داده است نمي تواند در ادعايش دروغ گو باشد و به دنبال مطامع دنيايي و جاه و مقام بگردد و به همين جهت مسلمان شد.

ممكن است ادعا شود با همه اين اوصاف احتمال صوري بودن اين رفتارها وجود دارد و انسان به يقين عقلي و منطقي در درستي ادعاي فرد مدعي نبوت نمي رسد و همواره اين احتمال كه ممكن است او در همه اين رفتارها در حال ظاهرسازي و رفتار منافقانه است وجود دارد؛ اما بايد قبول كرد كه اين قبيل احتمالات ناچيز عقلي حتي در برابر معجزات بزرگ انبياء هم وجود داشته و در اكثر موارد اين احتمالات صفر نمي شود، اما در عين حال با جمع بندي اين شواهد و قرائن انسان به اطميناني عقلائي مي رسد كه نمي تواند آن را ناديده بگيرد و به درستي مقتضاي آن ايمان نياورد.

نظير رفتاري كه همه دانشمندان علوم تجربي در برابر يافته هاي تجربي خود كه در همه موارد نتيجه تحقيق و بررسي استقرائي و ناقص است، انجام مي دهند و محتواي اين باور و عقيده را بعد از آزمايشات بسيار ولس محدود و بدون نفي احتمال عقلي خلاف، تبديل به يك قانون و تئوري روشن علمي كرده و به درستي آن اذعان مي نمايند.

بر اين اساس روشن مي شود كه حتي اگر مدعي نبوت به دليل مصلحت انديشي ها و يا به جهت انجام اصلاحات اجتماعي به دروغ برخي امور را به جامعه منتقل نمايد، باز تناقض در مورد گفته هاي او و واقعيت، در زماني كوتاه نمايان مي گردد و در مدتي كوتاه پيروان خود را از دست مي دهد، امري كه در مورد بسياري از مدعيان دروغين عرفان و معنويت و امثال ايشان در طول تاريخ رخ داده است .

اتفاقا بخشي از راهكار جمع بندي شواهد و قرائن به بررسي همين مساله اختصاص دارد و زندگاني پيامبر اسلام نشان داد كه ايشان هيچگاه حاضر نشد به جهت مصلحت انديشي ها و اموري از اين دست، حقيقت را ناديده بگيرد و به اصطلاح رسيدن به هدف را با استفاده از وسيله هاي ناصحيح توجيه نمايد؛ به عنوان مثال در ماجراي وفات فرزند آن حضرت كه ابراهيم نام داشت در روز دفت خورشيد گرفتگي ايجاد شد و همه مردم اين حادثه را نتيجه مرگ فرزند پيامبر دانستند، اما به شهادت تاريخ آن حضرت پس از دفن فرزند بر فراز منبر رفته و اين توهم را تخطئه نمودو تاكيد نمود كه خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي الهي هستند و براي مرگ احدي نمي گيرند و... (6)

در نتيجه با جمع بندي اين امر مي توان به ايماني محكم و يقيني نفساني - و نه عقلي - به درستي ادعاي فرد مدعي نبوت پي برد كه اين امر از هر معجزه و كار خارق العاده اي اثربخش تر و محكم تر خواهد بود.

پي نوشت ها:

1. آيت الله سبحاني‏، الإلهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل‏، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم‏ 1412 ق‏، ج 3، ص 66.

2. همان، ص 118.

3. غزالي، امام محمد، المنقذ من الضلال، دارالقادسيه للطباعه، بغداد بي تا، ص 50.

4. ميرداماد، محمد بن محمد، قبسات، تصحيح دكتر محمد محقق، دانشگاه تهران، 1374ش، ص 481.

5. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374ش، ج 18، ص 355-356.

6. ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1365ش، ج 3، ص 208.

صفحه‌ها