دانش تاريخ

با توجه به تقویت واهمیت وحدت در بین مسلمانان چرا در سالگرد واقعه عاشورا بجای برجسته نمودن نهضت حق طلبانه امام حسین در منابر و دسته جات اختلافات آباء و اجداد فردی نمود بیشتری دارد و بیشتر بر فرم نمایشی این نهضت تمرکز دارید؟ چون یک واقعه حتی بطور مثال فرض کنید از دست دادن فردی از اقوام به علت قتل را زیادی در سالگرد آن فرد دائماً یادآوری کنید کینه بین خانواده قاتل و مقتول هر سال شدیدتر می شود. پس بخشش اسلام کجاست؟ مگر نه اینکه دائماً بر بخشش برادران و دیگران در اسلام تأکید شده، پس چرا این عمل در تاسوعا و عاشورا هر ساله انجام نمی شود و فقط کینه بین حکومت های اسلامی دائما به مردم یادآوری می شود تا تخم جاهلیت برکنده نشود؟

پاسخ:
این گونه نیست که در سالگرد عاشورا -در همه منابر- سخن از مسایل اختلافی باشد تا با وحدت جهان اسلام منافات داشته باشد، بلکه در این ایام، به موضوعات اسلامی و همه ابعاد زندگی امام حسین (علیه السلام)، مانند عفو، فداکاری، دین مداری، عزت مندی و ظلم ستیزی حضرت پرداخته می شود، که این ها عوامل وحدت اسلامی و استقلال جهان اسلام هستند. از سوی دیگر در ایام عاشورا ازعلل و اهداف قیام امام حسین (ع) بحث می شود که این اهداف نیز مورد توجه همه مسلمانان می باشد. عامل اختلاف و کینه توزی نیستند. این اهداف عبارتند:
1. زنده كردن اسلام.
2. آگاه ساختن مسلمانان و افشاي ماهيت امويان.
3. احياي سنّت نبوي.
4. اصلاح جامعه و بيدار كردن امت.
5. از بين بردن سلطه استبدادي سلطه بني اميه.
6. آزادسازي اراده ملّت از محكوميت سلطه و زور.
7. حاكم ساختن حق و نيرو بخشدن به حق پرستان.
8. تأمين قسط و عدل اجتماعي و اجراي قانون شرع.
9. از بين بردن بدعت ها و كجروي ها.
10. تأسيس يك مكتب عالي تربيتي و شخصيت بخشيدن به جامعه.
11. زنده كردن سنّت مهمّ فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر.(1) .
سخن گفتن از جنایات امویان از جمله یزید به وحدت اسلامی لطمه نمی زند، زیرا یزید به خاطر جنایات، دین ستیزی و به شهادت رساندن امام حسین (ع) از چهره های منفور محسوب می شود. حتی برخی از عالمان اهل سنت لعن وی را جایز دانسته اند. (2)
ابن جوزی (م659ق) از دانشمندان اهل سنت برای کفر و جواز لعن یزید دلایل متعدد ارائه داده است (3). امام حسین (ع) نیز از یزید به عنوان انسان فاجر و فاسق و شرابخوار یاد نمود.(4) آیا سخن گفتن از چنین انسانی باز هم با وحدت و آموزه های آن منافات دارد؟
بحث در باره ابعاد قیام امام حسین (ع) سخن از کینه توزی از دو شخص، دو قوم و قبیله، و بحث از قاتل و مقتول نیست، بلکه سخن از دو فرهنگ و دو جریان حق و باطل و عدالت و ظلم است. سخن از خط امام حسین (ع) است که پرچمدار همه خوبی ها است. خط یزید که پرچمدار همه بدی ها است. در حادثه عاشورا سخن از امویان دین ستیز و ظالمان تاریخ و سخن از خاندان رسول خدا است که همیشه پرجمدار حفظ دین بودند.
همچنین سخن از عاشورا سخن از امر به معروف و نهی از منکر است که طبق آیات و روایات این امر وظیفه همگانی است. امام حسین یکی از اهداف قیام خود را حفظ اسلام و احیای سنت رسول خدا، اقامه حق و از بین بردن باطل و امر به معروف و نهی از منکر بیان نمود:
" الا ترون الی الحق لایعمل به والی الباطل لایتناهی عنه، ليرغب المؤمن فى لقاء الله، فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما (5) ... انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير لبسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب‏».
حضرت در نامه خود به بزرگان بصره نوشت:
...انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه، فان‏ السنة قد اميتت و البدعة قد احييت فان تسمعوا قولى اهدكم سبيل الرشاد». همچنین امام در نامه‏ اى كه همراه مسلم بن عقيل به كوفيان نوشت، رسالت امامت را اين گونه ترسيم‏ فرمود:«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس‏ نفسه على ذات الله، و السلام‏».(6)
سخن از امر به معروف و مبارزه با رهبر ظالم و احیای سنت رسول خدا (ص) بحث از دو فرد یا دو قبیله است یا سخن از مصالح جامعه اسلامی است که همه مسلمانان دوست دارند این گونه مسایل بازگو شود؟ مهم تر از همه اینکه معصومین (ع) برای امام حسین (ع) عزاداری نمودند و در عزاداری ها همه ابعاد قیام امام مطرح می شد. امامان معصوم علی رغم این که در دوران امامت خویش در محدودیت های شدیدی به سر می بردند و حاکمان مستبد اموی و عباسی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، ولی با اتخاذ صحیح ترین تصمیم ها و موضع گیری های مناسب و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن به صورت شایسته پاسداری کنند و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشند. این امر نشان می دهد که سخن گفتن از ابعاد قیام امام حسین مورد توجه معصومان بوده و منافی وحدت اسلامی نبوده است .
بله ما هم باور داریم که در ایام عاشورا سخن از عفو و گذشت هم باید باشد. اتفاقا در ایام عاشورا از عفو و گذشت هم سخن به میان می آید، یعنی سخنرانان و مداحان همان طور که مباحث مربوط به امام حسین و اسلام را مطرح می کنند، از عفو و گذشت هم سخن می گویند، ولی معنایش این نیست که از دیگر موضوعات نهضت امام حسین سخن به میان نیاید.
چنين تصوري كه زنده نگاه داشتن قيام امام حسين حس انتقامجويي را بين حاكمان و حتي انسان ها نسبت به دشمنان شان تقويت مي كند و اتحاد مسلمانان را تحت الشعاع قرار مي دهد، سخني ناصواب است.

پی نوشت ها:
1.جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 62، نشر معروف ،قم،1387 ش .
2. نگاهی نو به جریان عاشورا ، ص 241، بوستان کتاب ، 1388 .
3.همان ، ص243، به نقل ازتذکره الخواص ،ص 290-292 .
4.بحار الا نوار، ج44 ،ص325 .
5.همان، 387 .
6 .همان ،ص387 ؛فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ،ص62-63.

وقایعی که در فتح خیبر و تغییر قبله مسلمانان اتفاق افتاد چگونه است و چرا تغییر قبله به سمت مکه شد؟

با سلام وقایعی که در فتح خیبر و تغییر قبله مسلمانان اتفاق افتاد چگونه است و چرا تغییر قبله به سمت مکه شد؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
عواملی سبب شد تا جنگ خیبر به وجود آید که به برخی اشاره می‌شود:
1ـ یهودیان خیبر با برانگیختن احزاب، جنگ خندق را به راه انداخته، مدینه را در شرایط بسیار سختی قرار داده بودند. علاوه بر اظهار دشمنی، بیم‌ می رفت که در آینده نیز دوباره به چنین کاری اقدام كنند و یا به اقدامات سخت تر دست زنند.
2ـ خیبر، به پایگاهی برای توطئه و حرکت‌های نظامی علیه دولت مرکزی و مدینه تبدیل شده بود. آنان با تکیه بر درآمد کشاورزی خود، به دشمنان اسلام کمک مالی می‌کردند.
3ـ یهودیان خیبر، با تحریک قبائل اطراف خود به ویژه طایفه غطفان در صدد حمله به مدینه بودند.
این ها موجب شده بود که منطقه خیبر به صورت کانون توطئه علیه اسلام و مدینه درآید.
بر این اساس ضروری بود که این کانون و مراکزی که به صورت محل تجمع دشمنان و توطئه‌گران درآمده بود، تحت کنترل حکومت مرکزی قرار گیرد. افزون بر این برخی از یهودیان مدینه که با پیامبر و اسلام پیمان بسته بودند، و پیمان را نقض کردند، به خیبر رفته و در حال نقشه‌کشی بودند.
با چنین وضعی، باید اقدامات مقتضی را انجام داد تا مسلمانان و مدینه مورد حمله مجدد دشمنان کینه‌توز اسلام قرار نگیرند. (1) بر اساس برخی نقل‌ها، در زمان جنگ خیبر، چهارده هزار یهودی در قلعه‌های خود، زندگی می‌کردند، که حدود یک ماه، توسط نیروهای اسلام محاصره شدند، سپس یکی بعد از دیگری، قلعه‌های آنان به وسیله مسلمانان فتح شد. (2)
یکی از قلعه‌های آنان به نام «قموص» از مستحکم‌ترین قلعه‌ها به حساب می‌آمد و تعداد رزمنده‌های آن بیش تر از سایر قلعه‌ها بود. برای فتح این قلعه پیامبر فرماندهی را به ابوبکر سپرد که موفق نشد آن را فتح کند. روز بعد فرماندهی را به عمر سپرد، او نیز توفیقی نیافت.
پیامبر فرمود: «فردا پرچم را به کسی می‌دهم که حمله کننده است و از نبرد باز نمی‌ایستد تا به پیروزی برسد. او خدا و رسول خدا را دوست می‌دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می‌دارند».
روز بعد که فرا رسید، پرچم را به دست علی(ع) داد. امام با شجاعت بی‌نظیر خود، قلعه را گشود و پیروزی را برای لشکر اسلام به ارمغان آورد. (3)
پیامبر غنایم خیبر را بر کسانی تقسیم کرد که در «حدیبیه» حضور داشتند. (4)
تعداد افرادی که همراه پیامبر از مدینه رهسپار منطقه خیبر شدند، یک هزار و چهار صد نفر ذکر شده که دویست نفر از آنان سواره و دارای اسب بودند. (5) جنگ خیبر در سال هفتم هجری بعد از صلح حدیبیه رخ داد. (6 )
برای آگاهی بیش تر به کتاب تاریخ پیامبر اسلام از مرحوم دکتر محمد ابراهیم آیتی و دکتر ابوالقاسم گرجی، مراجعه کنید.

تغییر قبله
حكم قبله قرار گرفتن بيت المقدس از احكام موقتي بوده كه به تمام شدن مصلحت موقتش آن حكم نيز به پايان رسيد.
پيامبر در دوره مكه به سوي بيت المقدس نماز مي‏خواند . بعد از هجرت نيز اين كار به مدت هفده ماه ادامه داشت، در اين مدت يهوديان مسلمانان را سرزنش كرده و مي‏گفتند: مسلمانان قبله مستقلي نداريد، بيت المقدس قبله ما است . ناچاريد از قبله ما استفاده كنيد. نمي‏توانيد ادعا كنيد كه محمد دين مستقلي آورده و شريعت او ناسخ شريعت‏هاي پيشين است.
اين خبر بر پيامبر گران آمد. حضرت در نيمه‏هاي شب از خانه بيرون مي‏آمد و به آسمان نگاه مي‏كرد . براي رفع شيطنت يهوديان در انتظار وحي بود(7) كه سر انجام آيه نازل شد كه مسلمانان زين پس به سوي كعبه نماز بخوانند.(8) بدين وسيله آزار زباني يهوديان فروكش كرد.
کعبه چون خانه خدا بود و به امر خدا توسط پیامبر الهی ساخته شده و دارای قداست زیاد و تاریخی بسیار کهن بود ، قبله مسلمانان قرار گرفت .
بر اساس برخی نقل‌ها، پیامبر برای دیدار ما در براء بن معرور، در کوی بنی سلمه مدینه، رفته بود .پس از صرف ناهار، هنگام ظهر شد . حضرت در مسجد آن محله به ادای فریضه ظهر پرداخت، در رکعت دوم جبرئیل فرود آمد و دستور تحویل قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام را آورد . پیامبر رو به کعبه قرار گرفت و جماعتی که همراه او نماز می‌خواندند نیز به پیروی از حضرت به سوی قبله قرار گرفتند.(9)

پی‌نوشت‌ها:
1. پیامبر و یهود حجاز، مصطفی صادقی، ص 209،بوستان قلم.
2 .بحار الأنوار، علامة المجلسي ، ج 21، ص 21. سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان.
3. همان، ص 21 ـ 22.
4. تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 479. دانشگاه تهران‏.
5. الكامل في التاريخ،ابن الأثير،ج 2،ص216،سال چاپ : 1386 - 1966م،دار صادر للطباعة و النشر - دار بيروت للطباعة والنشر.
6. همان.
7 . بقره (2) آيه 144.
8 . همان، آيه 143.
9. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ج 2، ص 1624.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

پیامبر (ص) وظیفه ی ابلاغ حماسه ی غدیر را بر عهده ی چه کسانی میدانستند؟

پرسشگر گرامی با سلام سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
رسول خدا (ص) پیام رسانی حماسه غدیر را بر عهده همه مسلمان گذاشت. از همه آنان خواست از علی (ع) اطاعت نمایند، زیرا، او بعد از پیامبر ولی و رهبر می باشد. رسول خدا (ص) فرمود:
فمن كنت مولاه فعلى مولاه‏؛ هر كس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است. اين سخن را سه بار و به گفته بعضى از راويان حديث، چهار بار تكرار كرد . به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد:
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار؛
خداوندا! دوستان او را دوست بدار . دشمنان او را دشمن بدار. محبوب بدار آن كس كه او را محبوب دارد. مبغوض بدار آن كس كه او را مبغوض دارد. يارانش را يارى كن. آن ها را كه ترك ياريش كنند، از يارى خويش محروم ساز. حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مكن .
سپس فرمود: الا فليبلغ الشاهد الغائب‏، آگاه باشيد، همه حاضران وظيفه دارند اين خبر را به غائبان برسانند . (1)
رسول خدا با این جملات همه حاضران در غدیر را موظف نمود که پیام غدیر را به غایبان برسانند . آنانی که این پیام را می شوند، نیز وظیفه دارند به دیگران بر سانند، تا فرهنگ غدیر در جامعه نهادینه شود و در همیشه تاریخ باقی بماند . امروزه نیز همگان- به ویژه عالمان دینی و حوزه های علمیه وظیفه دارند- غدیر را زنده نگهداشته و پیام آن را به نسل های بعدی برسانند.

پی نوشت:
1.تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و دیگران ، ج‏5، ص12 ، دار الكتب الإسلامية ،تهران‏،1374 ش‏.

نظر اهل سنت درباره ی به شهادت رسیدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به دست عمربن خطاب

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر (صلی الله علیه وآله) مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند،
در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(سلام الله علیها) و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است. با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بيت در کار بود، ولى به حکم اینکه (حقیقت شى نگهبان آن است) این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است . در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین ، تا عصر حاضر، در نظر مى گیریم.
1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحیح نقل مى کند:
انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است . بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند ، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به على و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند.
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة... (2)؛
ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بیعت کند، ولى على از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» مى نویسد: انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی ...؛(3)
ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند . آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست !بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا !پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید. وقتى مردم که همراه عمر بودند، صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم... (4)
مسلّماً این بخش از تاریخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسیار سنگین و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ این کتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى کند. متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده ، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
4. طبرى و تاریخ او
محمّد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند: أتى عمر بن الخطاب منزل علی ...؛
عمر بن خطاب به خانه على آمد ، در حالى که گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى کشم. مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد ، در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند. (5)
این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت پذیرفت . حالا این نوع بیعت چه ارزشى دارد؟ خواننده باید خود داورى نماید.
5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (463 هـ ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده ، تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند مى نویسد:
فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بعثت إلیهم أبوبکر...؛
على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! در این موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید! (6)
تا این جا بخشى که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است، پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم!
مبادا این تصویر پیش آید که آن ها مقصودشان ارعاب و تهدید بود تا على(ع) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و قصد عملى ساختن چنین تهدیدى نداشتند.
دنباله این گفتار نشان مى دهد که آن ها دست به این جنایت بزرگ زدند!
یورش !
6. ابو عبید و کتاب «الاموال»
ابو عبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل مى کند: عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبکر براى عیادت
وارد خانه او شدم . پس از گفتگوى زیاد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم.
سه چیزى که انجام داده ام و اى کاش انجام نمى دادم. عبارتند از:
«وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته؛(7)
اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم» .
ابو عبید هنگامى که به این جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: کذا و کذا. اضافه مى کند که مایل به ذکر آن نیستم!
هرگاه «ابو عبید» روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوى که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم کبیر
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حقّ او مى گوید: فرد معتبرى است(8) آن جا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد: اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم. یکی :هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!(9)
این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر تحقّق یافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفرید»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى کند:
در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از وي عیادت کنم، گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است:
وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه على الحرب؛(10)
اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم ، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصیت هایى که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است ،در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(ع)را نقل مى کند. او مى گوید: انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11)
عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!
10. مبرد در کتاب «کامل»
محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) ادیب و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را یادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نویسد:
آن گاه که ابوبکر درحال احتضار گفت: فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً؛(13)
اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم . در این مورد سخن زیادى گفت!
مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز این جا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12. ابن أبى دارم در کتاب «میزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود». با توجه به این موقعیت نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است . به نقل یکى بسنده مى کنیم:
«و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فیها...؛قسم به کسى که جان عمر در دست اوست ! باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم».
عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(ص) را پس از او مى کردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در این خانه است».
بى پروا فریاد زد: «باشد!!».
نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود.
على(ع) پیدا شد...
طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!» (15)
این بحث را با حدیث دیگرى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان مى دهیم . او در این کتاب مى نویسد:
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(ع)فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.
نتیجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد که جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است .

پی نوشت ها:
1. المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8،ص572، ، 1409 - 1989 م ، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السیاسة،ص 12، چ مکتبة تجاریة کبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاریخ طبرى،ج 2،ص443، چ بیروت.
6. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر کلیات ازهریة؛
الأموال،ص 144، بیروت ؛
ابن عبد ربه در عقد الفرید،ج 4،ص93 .
8. میزان الاعتدال،ج 2،ص195. چاپ اول ، 1382 - 1963 م ، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان
9. معجم کبیر طبرانى،ج 1،ص62، شماره حدیث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.
10. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة الهلال.
11. الوافی بالوفیات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بیروت. در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل،ج 3،ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه،ج 2،ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب،ج 2،ص301، چ دار اندلس، بیروت.
14. میزان الاعتدال،ج 3،ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابى طالب،ج 4،ص276-277.بي تا، بي جا .
16. کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چ بیروت، مؤسّسة البلاغ.

آیا در صحیح بخاری و مسلم در مورد غدیرخم روایتی وجود دارد؟ اگر وجود دارد نام باب، جلد و صفحه ی آن با راویان بنویسید.

پاسخ:
در اين دو كتاب، حديث غدير نقل نشده، عدم نقل اين حديث در اين دو كتاب به معناي عدم تواتر يا عدم صحت اين روايت نيست، زيرا ساير علماي اهل سنت اين روايت را نقل كرده اند، گرچه در دلالت اين حديث بر ولايت حضرت علي (علیه السلام) خدشه وارد نموده اند، اما سند اين حديث را صحيح دانسته اند. از جمله علماي اهل سنت كه سند اين حديث را صحيح دانسته اند، افراد زير را مي تواند نام برد:
1. ترمذي (متوفاي279 هـ) در سنن ترمذي، ج 5 ، ص 633 ، ح3713 ، بَاب مَنَاقِبِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي- بيروت.
2. ابن ماجه (متوفاي275 هـ) در سنن ابن ماجه، ج 1، ص 45، ح121، باب فَضْلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر- بيروت .
3. أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ) در مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 370، ح9321 ، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.
4. نسائي (متوفاي303 هـ) در خصائص أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب، ج1، ص 96، ح79، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا- الكويت، چاپ اول، 1406 هـ .
5. حاكم نيشابوري (متوفاي 405 هـ) نيز بعد از نقل حديث غدير مي‌گويد : «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله؛
اين حديث با شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند، صحيح است؛ ولي آن ‌ها نقل نكرده ‌اند» ( المستدرك علي الصحيحن، ج3، ص18، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .)
6. ابن حجر عسقلاني (متوفاي852 هـ) در المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، ج 16، ص142، ح3943 ، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية، چاپ اول ، 1419هـ .
موارد متعدد ديگري هم وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري نموده ، براي مطالعه تفصيلي شما را به مقاله «تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت» كه در بخش مقالات سايت مؤسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج) درج شده، ارجاع مي دهيم.(1)
گستردگي اسناد حديث غدير چنان بوده است كه برخي از دانشوران اهل سنت ، براي جمع آوري تمام آن‌ها مجبور شده‌اند كتاب‌هاي مستقلي بنويسند كه این مسئله جاي هيچ ترديدي را باقي نمي‌گذارد .(2)

پي نوشت ها:
1.آدرس مقاله:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=120
2. علاوه بر اینکه در مقاله مذكور به نويسندگان اين كتاب ها اشاره شده است، به کتاب الغدیر ، ج‏1، ص 313 می توانید مراجعه کنید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا همسر حضرت زینب (سلام الله علیها) در کربلا حاضر نبود؟

پاسخ:
موافقان و مخالفان يك نهضت را می‌توان به سه گروه تقسيم نمود:
1- مخالفان فكرى و سياسي:
مخالفان فكرى و سياسى كسانى هستند كه با انديشه و سياست رهبر نهضت مخالف‌اند و قيام را جايز نمی‌دانند .
2- موافقان فكرى و سياسي:
اینان کسانی هستند كه با انديشه رهبر موافق و راه مبارزه عليه حكومت را همان می‌دانند که رهبر تعیین کرده است. از اين دسته می‌توان به‌عنوان ياران و انقلاب سازان نام برد.
3- افراد خير خواه ولى منتقد:
اين دسته افرادى هستند كه با ايده و سياست رهبر نهضت موافق، اما با تجزيه و تحليلى كه از اوضاع سياسى و اجتماعى دارند، به رهبر راهکارهای ديگر جهت مبارزه ارائه می‌دهند.
از برخی متون تاریخی استفاده می‌شود عبدالله بن جعفر از گروه سوم بود. وی مخالف فكرى و سياسى امام حسين(ع) نبود، بلكه از افراد دلسوز و خيرخواه بود كه به امام حسين(ع) برخى راه‌حل‌ها را پيشنهاد كرد. ازاین‌رو بعدازآن که امام تصمیم می‌گیرد که به‌سوی عرق برود ، مخالفت نمی‌کند. دلیل عدم مخالف نبودن وی نیز این است که وی به - همسر زينب(س) - اجازه داد كنار امام در كربلا حضور داشته باشد؛ حتى برخى از فرزندان او در كربلا به شهادت رسيدند.(1)
درباره عدم حضور وی در کربلا چند احتمال وجود دارد:
برخى عقيده دارند كه عبدالله بن جعفر به دليل این‌که مريض بود، در مدينه ماند، شايد در صورت تندرستي، او نيز در كربلا حضور پيدا می‌کرد.
برخی دیگر هم احتمال داده‌اند شرکت نکردن او به اشاره و فرمان امام بود تا عبدالله برای حفظ بقیه بنی‌هاشم در مکه و مدینه باقی بماند.(2)
بعضي احتمال داده‌اند از کسانی بود که به سیدالشهدا نامه نوشت و از او خواست که از سفر به عراق منصرف شود. او از این‌که نتوانسته بود در واقعه کربلا شرکت کند، تأسف می‌خورد.(3)
گرچه ظاهر جملات این است که وی مایل به شرکت در جنگ نبود، ولی نمی‌توان به‌ظاهر نامه اکتفا كرد، زیرا وی بعد از واقعه کربلا که در آن شرکت نکرد ، تأسف خورد. این نشان می‌دهد که وی اگرچه نامه‌ای مبنی بر انصراف امام از سفر به کوفه نوشت، اما وی مخالف حضور در کربلا نبود .
پی‌نوشت‌ها :
1 فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص298- 299 ،نشر معروف، قم1378.
2. دائره‌المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان ، ج 11، ص 83.
3. جواد محدثی، همان، ص 298 ـ 299.

پیامبر اسلام قبل از بعثت پیرو چه دینی بوده؟

آیا به دین حضرت مسیح که پیامبر قبل او بوده اعتقاد داشته یانه؟

اگر به دین پیامبر قبل خود نبوده؟ چرا؟

پاسخ:
نظريات متعددي وجود دارد(1) كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1- پيامبر اسلامي به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبوده است.
2- پيرو دين مسيحيت بوده است.
3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بوده است.
4- پيروي دين خود (اسلام) بوده است.
اما نظريه نخست را نمي‏ توان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها مي‏ پرداخته و هرگز نمي‏ توان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبوده. علاوه بر اين لازمه قول اين است كه مردم عادي متدين به ديني باشند، ولي پيامبر اسلام از هيچ ديني و آييني در كارهاي روزمره خود پيروي نكند.
اما نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند، مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان مي‏ كشيدند و مي‏ گفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي مي‏ كرد، امروز آمده ادعاي پيغمبري مي‏ كند. سرزنش را آن قدر ادامه مي‏ دادند كه به گوش ما نيز مي‏ رسيد. يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض مي‏ كردند و مي‏ گفتند: اگر تو پيغمبري، پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز مي‏ خواني؟ آن قدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آن گاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير كرد.(2)
نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان مي‏ تواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.
دوم: فرضيه مذكور فرع بر اين است كه جهاني و فرا منطقه‏ اي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينكه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم. اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست.(3)
سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احكام آن است. آگاهي يا از طريق خواندن كتاب‌هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امكان‏پذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان. اما فرض اول كه با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است. فرض دوم نيز صحت ندارد. چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته، در مكه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام دستورهاي دين مسيحيت را از آن ها فرا بگيرد.
چهارم: تابع هر ديني -به حكم عقل- مقامش كمتر و پايين‏ تر از مقام صاحب آن دين است. اگر فرض شود پيامبر اسلام تابع دين مسيح (ع) بوده، لازمه‏ اش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود. حال اينكه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام و مسلمانان است، زيرا ما معتقديم كه پيامبر ما از تمامي انبيا برتر و مقامش والاتر است.
اما نظريه سوم را نيز نمي‏ توان پذيرفت زيرا قائلان به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسك كرده‏ اند كه دلالت آن ها بر مدعاي مذكور ناتمام است. آياتي مانند: «ثُمَ اُوحَينا اِلَيكَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن»
و آيه: «قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين؛(5) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان كسي است كه از آيين‌هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود».
روشن است كه مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.
دوم: بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آن ها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترك شده، چنان كه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروك و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمي‏ تواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترك شده است.(6)
سوم: مفسران گفته‏ اند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است. مراد از تبعيت پذيرفتن مشتركات در احكام است از قبيل: گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آن ها نيست.(8)
پس از ابطال سه نظريه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نمي‏ ماند، يعني اين كه بگوييم حضرت قبل از بعثت از كامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏ كرد اما احكام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي چنان كه از زمان بعثت به بعد دريافت مي ‏شد. بلكه به صورت‏ هاي ديگر مانند الهام‏ هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏ كرد.(9)
اميرالمؤمنان (ع) مي‏ فرمايد: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگ‌ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواري‏ ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.(10)
بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بوده و با جهان غيب به گونه‏ اي ارتباط داشته است، همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشته‏ اند.(11) آنگاه (پيامبر اسلام) در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته مي‏ شود.
روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏ كند. حضرت مي‏ فرمايد: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) زماني پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.
يهودي‏ ها به رسول خدا عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي. همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد. اگر او در گهواره سخن نمي‏ گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ ام.(13)
عده‏ اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏ اند.(14)

پي‌نوشت‌ها:
1. براي آشنايي با ديدگاه‏هاي ديگر در اين زمينه مراجعه شود به بحارالانوار، ج 18، ص 271، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان
2. بقره (2) آيه 144 - 143.
3. براي مطالعه بيش تر پيرامون جهاني بودن رسالت عيسي(ع) مراجعه شود به:
جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.
4. نحل (16) آيه 123.
5. انعام (6) آيه 161.
6. كافي ، شيخ الكليني ، ج 2، ص 17 ، تحقيق : علي أكبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - تهران
7. پرسش‏ها و پاسخ‏ها، آيت الله محمد مظفري، ص 12، قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق
8. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، ج 8، ص 276.
9. همان طوري كه در روايات آمده است مانند روايتي از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.
10. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
11. مريم (19) آيه 12 و 13.
12. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
13. همان، ص 200.
14. محمد حسين مظفر، علم امام ، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد، تبريز، 1349
15. منشور جاويد، آيت الله سبحاني، ج 7،ص 375 - 384؛
16. پرسش‌ها و پاسخ‏ها، ص 5 به بعد؛
17. علم امام ، ص 76 به بعد.

حمزه سید الشهداء
حمزه پسر عبد المطلب از شجاعان عرب ، مردان نامدار قريش ،حامي پيامبر، افسر نامدار اسلام و داراي رشادت هايي بوده است

چرابه حمزه بن عبدالمطلب میگن حمزه سید الشهدا چرا لقب سید الشهدا گذاشتن

پاسخ:
حمزه پسر عبد المطلب از شجاعان عرب ، مردان نامدار قريش ،حامي پيامبر، افسر نامدار اسلام و داراي رشادت هايي بوده است. وي در جنگ بدر قهرمان رشيد قريش (شيبه) را از پاي در آورد .
اما در جنگ احد( وحشي) قهرمان حبشي به درخواست هند همسر ابوسفيان كه كينه او را از جنگ بدر در دل داشت، با دسيسه اي آن بزرگوار را به شهادت رساند .(1)
پس از شهادتش پيامبر متاثر شد و لقب سيد الشهدا به او داد. (2)
پي نوشت ها :
1. فروغ ابديت، ج 2 ،ص 63، جعفر سبحاني، ناشر : مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ،سال چاپ 1370.
2. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب،ج‏1،ص:372 ، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد بجاوى، بيروت، دار الجيل، چاب اول ، 1412/1992.
الإصابة فى تمييز الصحابة، ج‏2،ص:106 ، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية چاب اول ، 1415/1995.

صفحه‌ها