معارف قرآن

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام. در جریان داستان حضرت یوسف (سلام الله علیه) دو سؤال دارم:

1- آن برادر خیرخواه حضرت چرا پدر را از نقشه شوم برادران باخبر نكرد؟

2- چرا حضرت در دوران حكومت یا اساسا پس از نجات با پدر ارتباطی برقرار ننمود و پیغامی نفرستاد؟

شرح: سلام، در جريان داستان حضرت يوسف (سلام الله عليه) دو سوال دارم:
1- آن برادر خيرخواه حضرت چرا پدر را از نقشه شوم برادران با خبر نكرد؟
پاسخ:
ظاهراً بر طبق فيلمي که نمايش داده مي شود ، برادر خير خواه ، در جمع همان براداران بوده و غير از بنيامين است. نامش در فيلم آمده.
اين موضوع از نظر تاريخي تا چه حد صحيح است.
بر اساس فيلم.
*****************
در آغاز برادران حضرت يوسف(ع) تصميم داشتند که او را بکشند، برادر بزرگشان به نام يهودا، گفت: اگر منظور شما اين است که او را از پدر دور کنيد که پدرمان يعقوب او را نبيند، و تدريجاً مهر او از دلش بيرون رود و به جاي او، پدرمان شما را دوست داشته باشد، او را در چاه بيندازيم تا رهگذران او را بيابند و به همراه خود به شهر ديگري ببرند. با اين کار، شما به هدف خود مي رسيد.
اما چرا پدر را در جريان نقشه آنان قرار نداد،(1) تاريخ شفاف نيست شايد، از آنان که تعدادشان زياد بود مي ترسيد و جرأت مخالفت يا فاش کردن توطئه آنان را نداشت، لذا موضوعي را مطرح کرد که جان يوسف را نجات دهد و اين خود، در آن شرايط کار مهمي بود که توسط وي انجام گرفت.
پي نوشت ها:
1. تاريخ انبيا، ج 1، ص 339، از رسولي محلاتي.

پرسش: 2- چرا حضرت در دوران حكومت يا اساسا پس از نجات با پدر ارتباطي برقرار ننمود و پيغامي نفرستاد؟
پاسخ:
قبل از به قدرت رسيدن حضرت يوسف(ع) وي در زندان بو دو شرايط فراهم نبود که با پدر خود ارتباط برقرار نمايد؛ زيرا وي چنين اجازه اي نداشت. از سوي ديگر در آن زمان ابزارهاي ارتباطي که امروزه وجود دارد، وجود نداشت که وي با پدر خود ارتباط برقرار نمايد. بي ترديد اگر شرايط فراهم بود و او اجازه برقراري ارتباط را داشت، قطعاً با پدر خود ارتباط مي نمود، زيرا هر دو يعني هم پدر و هم پسر از فراق يکديگر رنج مي برند. از همه مهم تر حضرت يوسف پيامبر بود. پيامبر الهي تابع دستور خداوند مي باشد. شايد وي اذن الهي نداشت که با پدر خود ارتباط قرار نمايد. بعد از به قدرت رسيدن گرچه ممکن بود با پدر ارتباط برقرار نمايد، ولي از سوي خداوند اجازه برقراري چنين ارتباط را نداشت ، به دليل همان آزمون الهي و مصلحتي که مقرر شد يوسف از پدر جدا شود ، يا يوسف سال هاي بيشتري در زندان بماند.
انسان هايي مانند حضرت يوسف(ع) که تکليف گراترين انسانها بودند در همه عرصه ها اطاعت از خداوند براي آنان محوريت دارد. اگر خداوند اجازه مي داد قطعاً وي با پدر خود ارتباط برقرار مي کرد. شايد اين يک امتحان الهي بود و شايد در اين عدم ارتباط مصلحتي بود که خداوند مي دانست و ديگران از آن آگاهي نداشتند. ما شيعيان باور داريم که انبياي عظام معصوم بوده و حتى در رفتارهاي فردي خود نيز دچار مشکل نمي شوند. حضرت يوسف(ع) وظيفه اش آن بوده است تا زماني که خداوند نخواهد با پدر ارتباط برقرار نمايد، و هر گاه خداوند خواست با پدر خود ارتباط برقرار کند. از اين رو است که وي بعد از مدت ها به ديدار پدر مي شتابد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با توجه به وحدانیت خداوند، استفاده از "متکلم مع الغیر" به چه معنا است؟ خداوند سبحان که یکی است!!! همچنین چرا گاهی "متکلم وحده" و گاهی "متکلم مع الغیر" آمده است؟

پاسخ:
با سلام و تشکر از ارتباط شما
به كار بردن ضمير جمع متكلم (ما) رمز عظمت و نشانه بزرگى گوينده است و خداوند براى اين تعبير از همه شايسته‏ تر مى‏ باشد. اُدباء مى‏ گويند علت اين كه به كار بردن ضمير جمع متكلم رمز عظمت شناخته مى‏ شود اين است كه افراد بزرگ معمولا تنها نيستند؛ يعنى خدمتگزاران و فرمانبردارانى هميشه در راه اهداف آنها كوشش مى‏ كنند و به اين ترتيب همواره اجتماعى را تشكيل مى‏ دهند و همين معنى سبب شده كه به كار بردن اين لفظ «كنايه از عظمت» باشد.
به اين ترتيب، هر موقع ضمير جمع در كلمات خدا به كار برده شود، بار ديگر ما به ياد عظمت و بزرگى او و آن همه نيروهاى آشكار و پنهان عالم هستى كه همه سر بر فرمان او دارند مى‏ افتيم و از اين رو توحيد ما كامل تر و توجه ما نسبت به آن ذات مقدس بيشتر مى‏ شود.
گذشته از اين آوردن ضمير جمع در ايات قرآن ممکن است به جهات زير نيز باشد:
1_ گاهى آوردن ضمير جمع به جهت اهميت دادن به موضوع مهمى بوده كه بايد به آن اهميّت ويژه اى داده مى شد، مانند حفظ و نگه دارى قرآن از تحريف. خداوند مى فرمايد: «انّا نحن نزّلنا الذّكر و انّا له لحافظون؛(1) ما قرآن را نازل كرديم و خود آن را حفظ مى كنيم».
اين تعبير پر از اعجاز وشامل پنج ضمير جمع جهت اهميت دادن به قرآن است. بنابراين جمع آوردن ضمير گاهى به جهت اهميت موضوع است.
2_ برخى از كارهاى الهى به واسطه ملائكه كه جنود و كارگزاران الهى هستند انجام مى شود. در اين گونه موارد جهت تعظيم، ضمير جمع آورده مى شود مانند: «إنّا كلّ شى خلقناه بقدر؛(2) ما هر چيزى را به اندازه خلق كرديم».
3_ گاهى جمع آوردن ضمير فقط براىبزرگداشت و تعظيم است، مانند: «انّا هديناه السبيل؛(3) ما راه را به آدمي نشان داديم».(4) گاه ضمير متكلم وحده بيان مى شود كه عنايت خاص به چيزى و به خلق بدون واسطة چيزى معلوم شود و احتمال مداخلة غير و وسائط کنار زده شود، مثل: «يا موسى انّنى أنا الله» در اين مورد آوردن ضمير جمع منافى با مقصود است.(5)
مرحوم آيت الله طالقانى در تفسير پرتوي از قرآن فرمود: «در آية «انّا انزلناه فى ليلة القدر» ضمير جمع به كار برده با آن كه او يكتا و يگانه است تا بر عظمت نازل كننده (خدا) دلالت كند. بديهى است آن چه را كه بخشنده اى بزرگ مى‌بخشد و مى فرستد، قطعاً‍ با اهميّت و عظيم است و نظيرش را در لفظ «الم نشرح لك صدرك» مى توان يافت».(6)

1ـ حجر (15) آية 9.
2ـ قمر(54) آية 49.
3ـ انسان (76) آية 3.
4ـ آيت الله صافي، معارف دين، ج 1، ص 178.
5ـ همان.
6ـ آيت الله طالقاني،‌تفسير پرتوي از قرآن ، ص 274؛ تفسير نمونه، ج 27، ص 181.

صفحه‌ها