اخبار

آیة الله مكارم شیرازى

بر خلاف آنچه بعضى از ناآگاهان تصور مى‏كنند اعتقاد به قیام مهدى (ع) و حكومت جهانى او مخصوص شیعه و پیروان مكتب اهل بیت (ع) نیست، بلكه تمام فرق اسلامى بدون استثناء ظهور مردى از دودمان پیامبر را در آخر زمان به نام مهدى كه دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند پذیرفته‏اند، و روایات آن را در كتب خود از پیامبر اكرم (ص) نقل كرده‏اند .

كتابهاى فراوانى در این زمینه به وسیله دانشمندان اهل سنت و علماى شیعه نگاشته شده است كه به قسمتى از آن در بحثهاى آینده شاره مى‏شود.

این روایات متواتر و قطعى است كه همه محققان اسلامى - صرف نظر از مذهب خاص خود - آن را پذیرفته‏اند، تنها عده محدودى مانند «ابن خلدون» و «احمد امین مصرى» در صدور این روایات از پیامبر تردید كرده‏اند، و قرائنى در دست داریم كه انگیره آنها از این كار ضعف روایات نبوده بلكه شاید فكر مى‏كردند كه روایات مربوط به قیام مهدى مشتمل بر خارق عاداتى است كه به سادگى نمى‏توانند آن را باوركنند .

این در حالى است كه متعصب‏ترین فرق اسلامى یعنى «وهابى‏ها» نیز آن را پذیرفته و به متواتر بودن احادیث آن اعتراف كرده‏اند .

شاهد این مدعا بیانیه‏اى است كه چند سال قبل از طرف رابطه العالم الاسلامى كه شدیداً زیر نفوذ وهابیان و دولت سعودى است، در پاسخ سؤالى كه از آنها درباره ظهور حضرت مهدى شده بود صادر گردید .

این بیانیه در پاسخ یكى از اهالى «كنیا» به نام «ابو محمد» و به امضاى دبیر كل «رابطة العالم الاسلامى» «محمد صالح القزاز» بود، در این بیانیه آمده است كه :

«ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان احادیث مربوط به مهدى (ع) را نیز پذیرفته است سپس به رساله‏اى كه پنج تن از علماى معروف حجاز در این زمینه تهیه كرده‏اند مى‏پردازد:

در قسمتى از این رساله مى‏خوانیم :

«به هنگام ظهور فساد در جهان و نشر كفر و ظلم، خداوند جهان رابه وسیله «مهدى» پر از عدل و داد مى‏كند آنگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، او آخرین خلیفه راشدین دوازده گانه است كه پیامبر طبق كتب صحاح ازآن خبر داده است... .

احادیث مربوط به مهدى را بسیار از صحابه پیامبر (ص) نقل كرده‏اند از جمله عثمان بن عفان، على بن ابى طالب، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن عباس، عماربن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابوسعید خدرى، ثوبان، قرة بن ایاس مزنى، عبدالله بن حارث، ابوهریره، خذیفه بن یمان، جابر بن عبدالله، ابوامامه، جابربن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالك، عمران بن حصین و ام سلمه .

اینها بیست نفر از كسانى هستند كه روایات مهدى را نقل كرده‏اند، افراد زیاد دیگرى غیر آنها نیز وجود دارند.

سخنان فراوانى نیز از خود صحابه درباره ظهور مهدى نقل شده است كه آنها را نیز مى‏توان در ردیف روایت پیامبر شمرد، زیرا این مساله از مسائلى نیست كه بتوان با اجتهاد پیرامون آن سخن گفت (بنابراین صحابه این مطالب را از پیامبر شنیده‏اند).

سپس مى‏افزاید: این دو مطلب (روایات پیامبر (ص) و روایت صحابه كه در اینجا در حكم حدیث است) در بسیارى از متون معروف اسلامى و كتب اصلى حدیث اعم از «سنن» و «معاجم»و «مسانید» آمده است .

از جمله سنن ابى داود، سنن ترمذى، ابن ماجد، ابن عمرو، مسند احمد، و ابن لیلى، و بزاز، و صحیح حاكم، و معاجم طبرانى، و دار قطنى و ابونعیم، و خطیب بغدادى و ابن عساكر و غیر آنان .

سپس مى‏افزاید: این مطلب آن اندازه اهمیت دارد كه بعضى از دانشمندان اسلامى كتابهاى مخصوص در زمینه اخبار مهدى تالیف كرده‏اند از جمله ابو نعیم اصفهانى،«در اخبار المهدى»، «ابن حجر هیثمى» در «القول المختصر فى علامات المهدى»،«شوكانى»در «التوضیح فى تواتر، جاء فى المنتظر و الرجال و المسیح »و «ادریس عراقى مغربى» در كتاب «المهدى »و ابو العباس ابن «عبدالمومن المغربى» در كتاب «الوهم المكنون فى الرد على بن خلدون».

بعد از اضافه مى‏كند: گروهى از دانشمندان بزرگ اسلام از قدیم و جدید در نوشته‏هاى خود تصریح كرده‏اند كه احادیث درباره مهدى در حد تواتر است (و به همین دلیل قابل انكار نیست).

از جمله از «سخاوى» در كتاب «فتح المغیث» محمد بن احمد سفاوینى در كتاب «شرح العقیده» و ابوالحسن الابرى، در كتاب «مناقب الشافعى» و ابن تیمیه در كتاب فتاوایش، و سیوطى در «الحاوى »و ادریس عراقى در كتاب خود و شوكانى در «التوضیح» و محمد جعفر كنانى «نظم التنامر».

و در پایان این بحث مى‏گوید: تنها «ابن خلدون» است كه خواسته احادیث مهدى را مورد ایراد قرار دهد، ولى بزرگان دین و دانشمندان اسلام گفتار او را رد كرده‏اند، و بعضى مانند «ابن عبدالمؤمن» كتاب ویژه‏اى در رد او نوشته‏اند .

كوتاه سخن اینكه حافظان حدیث و بزرگان دین تصریح كرده‏اند كه احادیث مهدى مشتمل بر احادیث صحیح و حسن است و در مجموع متواتر مى‏باشد .

و در پایان چنین نتیجه مى‏گیرد:«بنابراین اعتقاد به ظهور مهدى بر هر مسلمانى واجب است، واین جزء عقائد اهل سنت و جماعت است، و هیچكس جز افراد نادان و بیخبر یا بدعتگذار آن را انكار نمى‏كنند.(586)

اشاره به این نكته نیز لازم است كه به اعتقاد گروهى از محققین، اعتقاد به وجود مهدى منحصر به مسلمانان نیست، بلكه سایر پیروان مذاهب نیز همواره در انتظار مصلحى بزگ براى جهان هستند، و در منابع مختلف آنها این معنى یادآورى شده است، و شرح حال بیشتر آنراباید در كتبى كه درباره ظهور مهدى نوشته شده است مطالعه كرد.(587)

* * *
اكنون به سراغ آیاتى مى‏رویم كه به این ظهور بزرگ اشاره مى‏كند :

1- حكومت صالحان در زمین
در سوره انبیاء مى‏خوانیم: ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادى الصالحون - ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدین :

«ما در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتیم (و مقرر داشتیم) كه بندگان صالح من (حكومت) زمین رابه ارث مى‏برند در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروه عبادت كنندگان»(انبیاء - 105 - 106)

این آیات، به دنبال آیاتى كه پاداش اخروى صالحان را بیان مى‏كند قرار گرفته، و در واقع بیانگر پاداش دنیوى آنان است و پاداش بسیار مهمى كه زمینه ساز سعادت‏و اجراى احكام الهى و صلاح و نجات جامعه انسانى است .

با توجه به اینكه «ارض» به طور مطلق تمام كره زمین و سراسر جهان را شامل مى‏شود(مگر اینكه قرینه خاص در میان باشد) این آیه بشارتى است در زمینه حكومت جهانى صالحان و از آنجا كه این معنى در گذشته تحقق نیافته است باید در آینده در انتظار آن بود و این همان چیزى است كه به عنوان «حكومت جهانى مهدى» از آن یاد مى‏كنیم .

این نكته نیز قابل توجه است كه آیه مى‏گوید،«ما این وعده را در كتب انبیاء پیشین نیز نوشته‏ایم اشاره به اینكه این وعده تازه نیست بلكه امرى است ریشه‏دار كه در مذاهب دیگر نیز آمده است .

منظور از «زبور» به احتمال قوى همان «زبور داود» است كه مجموعه‏اى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر مى‏باشد كه در كتب عهد قدیم (كتب وابسته به تورات) به عنوان «مزامیر داود» از آن یاد شده است .

جالب اینكه در همین كتاب مزامیر داود - با تمام تحریفاتى كه در كتب عهد قدیم به مرور زمان صورت گرفته - باز این بشارت بزرگ دیده مى‏شود .

در مزمور 37 جمله 9 مى‏خوانیم :

«... زیرا كه شریران منقطع مى‏شوند و اما متوكلان به خداوند وازث زمین خواهند شد، و حال اندك است كه شریر نیست مى‏شود، هر چند مكانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد شد»!

و در جمله یازدهم همین «مزمور» آمده است:«اما متواضعان وارث زمین شده و از كثرت سلامتى متلذذ خواهد شد».

و نیز در همین «مزمور» در جمله 7 همین معنى با عبارت زیر آمده است :

«زیرا متبركان خداوند وارث زمین خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد»

و در جمله 29 آمده است:«صدیقان وارث زمین شده ابدا در آن ساكن خواهند شد».

روشن است تعبیراتى مانند«صدیقان»،«متوكلان»،«متبركان »و «متواضعان» اشاره به همان «مؤمنان صالحان» است كه در قرآن آمده .

منظور از «ذكر» در آیه فوق نیز به اعتقاد بسیارى از مفسران تورات است و آیه 48 همین سوره انبیاء، به آن گواهى مى‏دهد: و لقد اتینا موسى و هارون الفرقان و ضیاء و ذكرى للمتقین:«ما به موسى و هارون چیزى كه وسیله جدایى حق از باطل و روشنایى و یادآورى پرهیزگاران بود بخشیدیم».

بعضى نیز احتمال داده‏اند كه منظور از«ذكر»، «قرآن »است، و از «زبور» تمام كتب انبیاى پیشین است (بنابراین معنى آیه چنین مى‏شود ما در تمام كتب انبیاى پیشین علاوه بر «قرآن» این بشارت را داده‏ایم...».

به هر حال این بشارت در پاره‏اى از ملحقات تورات مانند كتاب «اشعیاءنبى» نیز آمده است چنانكه در فصل یازدهم این كتاب مى‏خوانیم :

«ذلیلان رابه عدالت حكم، و براى مسكینان زمین به راستى تنبیه (و مایه بیدارى) خواهد بود.

كمربند كمرش عدالت

و وفا نطاق میانش خواهد بود

و گرگ با بره سكونت داشته

و طفل كوچك شبان ایشان خواهدبود...

زیرا كه زمین از دانش خداوند مثل آبهایى كه دریا را فرو مى‏گیرند پر خواهد شد!

در خود تورات نیز اشاره هایى به این معنى دیده مى‏شود از جمله درفصل 13 شماره 15 آمده است: «زمین را به یكى از اولاد ابراهیم مى‏دهیم اگر كسى غبار را بشمارد ذریت او را خواهد شمرد».

و در فصل 17 جمله 20 آمده است :او (اسماعیل) را بركت دادم و او را بارور گردانیده (فرزندانش را) به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور به وجود خواهد آورد و او را امت عظیمى خواهد داد»!.

به جمله دوازده سرور به وجود خواهد آورد كه نشان مى‏دهد امامان و پیشوایان دوازده گانه همه از فرزندان او هستند توجه كنید .

و در فصل 18 جمله 18 آمده است:« جمیع اقوام دنیا در او متبرك خواهند بود».

و تعبیرات و اشارات دیگرى از این قبیل كه ذكر همه آنها به طول مى‏انجامد.

* * *
در روایات اسلامى - علاوه بر اشاره روشنى كه در آیه فوق نسبت به قیام مهدى (ع) شده - نیز این مساله به طور صریح آمده است، از جمله مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» در ذیل همین آیه از امام باقر (ع) چنین نقل مى‏كند :

«هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان»:«آنها(بندگان صالحى را كه خداوند در این آیه بعنوان وارثان زمین ذكر فرموده است) یاران مهدى (ع) در آخر الزمان هستند».

در تفسیر قمى نیز در ذیل آیه چنین آمده است :

«قال القائم و اصحابه»:«منظور از این آیه (قائم) و یاران او هستند».

شك نیست كه بندگان صالح خدا ممكن است بخشى از حكومت روى زمین را در اختیار بگیرند، همانگونه كه در عصر رسول الله (ص) و بعضى از اعصار دیگر واقع شد، ولى قرار گرفتن حكومت تمام روى زمین در اختیار صالحان تنها در عصر مهدى (ع) صورت مى‏گیرد و روایات فراوانى كه از طرق اهل سنت و شیعه در این زمینه رسیده است در سر حد تواتر است .

«شیخ منصور على ناصف»نویسنده كتاب «التاج الجامع للاصول» (كتابى كه اصول پنجگانه معروف اهل سنت در آن گرد آورى شده و تقریظهاى مهمى از علماى الازهر بر آن نوشته‏اند) در كتاب مزبور چنین آورده است :

اشتهر بین العلماء و خلفا انه فى آخر الزمان لابد من ظهور رجل من اهل البیت مسمى المهدى یستولى على الممالك الاسلامیه و یتبعه المسلمون و یعدل بینهم و مؤید الدین :

«در میان دانشمندان امروز و گذشته مشهور است كه در آخر زمان به طور یقین مردى از اهل بیت (ع) ظاهر مى‏شود كه برتمام كشورهاى اسلامى مسلط مى‏گردد و همه مسلمانان از او پیروى مى‏كنند و در میان آنها عدالت را اجرا مى‏نماید و دین را تقویت مى‏كند».

سپس مى‏افزاید :و قد روى احادیث المهدى جماعه من خیار الصحابه و اخرجها اكابر المحدثین: كابى داود و تزمذى و ابن ماجه و الطبرانى و ابى یعلى و البزاز و الامام احمد و الحاكم (رض) .

احادیث مهدى را گروهى از اصحاب خوب پیامبر (ص) نقل كرده و بزرگان اهلبیت مانند ابو داود و ترمذى و ابن ماجه و طبرانى و ابویعلى وبزاز و امام احمد و حاكم در كتابهاى خود آورده‏اند.(588)

حتى ابن خلدون كه معروف به مخالفت با احادیث مهدى است نیز شهرت این احادیث را در میان همه دانشمندان اسلام نتوانسته انكاركند.(589)

از كسان كه تواتر این اخبار را در كتاب خود آورده‏اند «محمد شبلنجى» دانشمند معروف مصرى در كتاب «نورالابصار» است مى‏گوید:

تواتر الاخبار عن النبى (ص) على ان المهدى من اهل بیته و انه یملاء الارض عدلا:«اخبار متواترى از پیامبر به ما رسیده كه مهدى از خاندان او است و تمام روى زمین را پر از عدالت مى‏كند».

این تعبیر در بسیارى از كتب دیگر نیز آمده است تا آنجا كه «شوكانى» از علماى معروف اهل سنت در كتابى كه پیرامون تواتر احادیث مربوط به مهدى (ع) و خروج دجال و بازگشت مسیح نوشته بعد از بحث مشروحى در زمینه تواتر احادیث مربوط به مهدى (ع) مى‏نویسد: هذا یكفى لمن كان عنده ذرة من الایمان و قلیل من انصاف:«آنچه گفته شده براى كسانى كه یك ذره ایمان ویك جو انصاف دارند كافى است».(590)

خوب است در اینجا حداقل چند روایت نخبه كه در معروفترین منابع اسلامى آمده است به عنوان مشت نمونه خروار بیاوریم :

1- «احمد حنبل »از ائمه چهارگانه اهل سنت در كتاب «مسند» خود از «ابو سعید خدرى» نقل مى‏كند كه پیغمبر اكرم (ص) فرمود: لا تقوم الساعة حتى تمتلا الارض ظلما و عدوانا، قال ثم یخرج رجل من عترتى او من اهل بیتى یملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و عدوانا:«قیامت بر پا نمى‏شود تا آن زمانى كه زمین پر از ظلم و ستم گردد، سپس مردى از عترت یا اهل بیت من قیام مى‏كند و زمین را پر از قسط و عدل مى‏سازد آن گونه كه ظلم و ستم آن را پر كرده بود».(591)

2- همین معنى را حافظ ابو داود سجستانى در كتاب «سنن» خود با مختصر تفاوتى نقل كرده است.(592)

3- ترمذى محدث معروف به سند صحیح (طبق تصریح منصور على ناصف در التاج) از عبدالله از پیغمبر نقل مى‏كند كه فرمود: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلك الیوم حتى یبعث رجلا منى او من اهل بیتى یواطئ اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابى یملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا:«اگر باقى نماند از عمر دنیا مگر یك روز، خداوند آن یك روز را چنان طولانى مى‏كند كه مبعوث كند مردى را از من یا از اهل بیت من (تردید از راوى روایت است و مفهوم و محتوا یكى است) كه اسم او اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است.(593) زمین را پر از عدل و داد مى‏كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.(594)

شبیه همین حدیث را با مختصر تفاوتى حاكم نیشابورى در «مستدرك» آورده و در پایان آن مى‏گوید: این حدیث صحیحى است هر چند بخارى و مسلم آن را ذكر نكرده‏اند.(595)

4- و نیز در صحیح «ابى داود» از ام سلمه نقل شده است كه مى‏گوید كه من از رسول خدا شنیدم چنین مى‏گفت: المهدى من عترتى من ولد فاطمه:«مهدى از خاندان من است و از فرزندان فاطمه».(596)

5- حاكم نیشابورى در مستدرك، حدیث مشروحترى در این زمینه از ابو سعید خدرى از پیامبر(ص) نقل مى‏كند كه فرمود:ینزل بامتى فى آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم، لم یسمع بلاء اشد منه حتى تضیق عنهم الارض الرحبه و حتى یملا الارض جورا و ظلما لا یجد المؤمن ملجأ یلتجأ الیه من الظلم فیبعث الله عزوجل رجلا من عترتى فیملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا یرضى عنه ساكن الارض السماء و ساكن لاتدخر الارض من بذرها شیئا الا اخر جته و لا السماء من قطرها شیئا الا صبه الله علیهم مدرارا: «در آخر زمان بلاى شدیدى بر امت من از سوى سلطان آنها وارد مى‏شود بلایى كه شدیدتر از آن شنیده نشده تا آنجا كه زمین وسیع و گسترده بر آنها تنگ مى‏شود و تا آنجا كه زمین پر از جور و ظلم مى‏گردد و مؤمن پناهگاهى براى پناه جستن به آن از ظلم نمى‏یابد در این هنگام خداوند متعال مردى از عترتم را مبعوث مى‏كند كه زمین را پر از عدل و داد كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده بود ساكنان آسمان از او خشنود مى‏شوند و همچنین ساكنان زمین، زمین تمام بذرهاى خود را بیرون مى‏فرستد و بارور مى‏شود و آسمان تمام دانه‏هاى باران را بر آنها فرو مى‏بارد (و همه

جا را سیراب و پر بركت مى‏كند».(597)

حاكم بعد از ذكر حدیث مى‏گوید این حدیث صحیح است هر چند بخارى و مسلم آن را در كتاب خود نیاورده‏اند .

و این گونه احادیث از راویان مختلف در منابع مشهور فراوان است و نشان مى‏دهد كه سرانجام حكومت جهانى به دست با كفایت مهدى (ع) بر پا مى‏شود و همه جا پراز عدل و داد مى‏گردد و مضمون آیه، فوق ان الارض یرثها عبادى الصالحون تحقق مى‏یابد.

آیه سوره نور
در آیه 55 این سوره مى‏خوانیم :وعدالله الذین امنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكننّ لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدلنهّم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لا یشركون بى شیئا ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون :

«خداوند به كسانى از شما كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده داده كه آنها را به یقین خلیفه روى زمین كند، آن گونه كه پیشینیان آنها را خلافت (روى زمین) بخشید و دین و آیینى را كه براى آنها پسندیده است پا برجا و ریشه دار سازد و بیم و ترس آنهارابه آرامش و امنیت مبدل كند آن چنان مى‏شود كه تنهامرا مى‏پرستند و چیزى را شریك من نخواهند كرد و كسانى كه بعد از آن كافر شوند آنها فاسقند».

در این آیه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است كه سرانجام حكومت روى زمین را در دست خواهند گرفت و دین اسلام فراگیر خواهد شد و ناامنیها و وحشتها به آرامش و امنیت مبدل مى‏گردد شرك از سراسر جهان برچیده مى‏شود و بندگان خدا با آزادى به پرستش خداى یگانه ادامه مى‏دهند و نسبت به همگان اتمام حجت مى‏شود به گونه‏اى كه اگر كسى بعد از آن بخواهد راه كفر را بپوید مقصر وفاسق خواهدبود.(مخصوصا در بخش آخر آیه دقت كنید )

گرچه این امور مهم كه مورد وعده الهى بوده است در عصر پیامبر (ص) و زمانهاى بعد از آن در مقیاس نسبتا وسیعى براى مسلمین جهان تحقق یافت و اسلام كه روزى در چنگال دشمنان گرفتار بود كه مجال كمترین ظهور و بروزى به آن نمى‏دادند و مسلمانان دائما در ترس و وحشت به سر مى‏بردند، سرانجام نه فقط شبه جزیره عرب بلكه بخشهاى عظیمى از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبهه‏ها شكست خوردند ولى با این حال حكومت جهانى اسلام كه سراسر دنیا را فرا گیرد و شرك و بت پرستى ر ابكلى ریشه كن سازد و امنیت و آرامش و آزادى و توحید خالص را همه جا گسترش دهد هنوز تحقق نیافته پس باید در انتظار تحقق آن بود.

این امر مطابق روایت متواتره كه قبلا به آن اشاره شد در عصر قیام مهدى (ع) تحقق خواهدیافت، بنابراین یكى از مصادیق این آیه در عصر پیامبر و اعصار مقارن آن حاصل شد و شكل وسیعترش در عصر قیام مهدى (ع) خواهد بود و این دو با هم منافاتى ندارد و این وعده الهى در هر دو مرحله باید تحقق یابد.

منظور از استخلاف و جانشنین شدن در اینجا همان جانشینى از اقوام كافر پیشین است كه حكومت آنها زائل مى‏شود و حكومت حق بحاى آن مى‏نشیند نظیر آنچه در آیه 14 یونس آمده است:«ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كیف تعملون:«سپس شما را جانشینان آنها (آن اقوام ظالم) در روى زمین قرار دادیم تا بنگریم چگونه عمل خواهید كرد».

شبیه همین معنى در آیه 69و74 اعراف آمده است .

بنابراین كسانى مانند فخر رازى كه پنداشته‏اند آیه دلیل روشنى بر صحت خلافت خلفاى چهارگانه نخستین است چرا كه آنها بودند كه جانشین و خلیفه پیامبر شدندو وعده الهى در عصر آنان تحقق پیدا كرد گرفتار اشتباهى شده‏اند زیرا آیه فوق ناظر به خلافت پیامبر نیست بلكه خلافت و جانشینى اقوام پیشین است آنگونه كه در ایات سه گانه بالا آمد و آن گونه كه در آیه 137 سوره اعراف آمده است: و اورثنا القوم الذین كانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فیها وتمّت كلمه ربك الحسنى على بنى اسرائیل بما صبروا:

«ما مشرقها و مغربهاى پر بركت زمین را به آن قوم تضعیف شده (بنى اسرائیل) واگذار كردیم و وعده نیك پروردگارت بر آنها به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند تحقق یافت».

به هر حال آیه بشارت و نوید حكومت مؤمنان صالح را بر سراسر جهان مى‏دهد كه در مقیاس وسیعى در عصر پیامبر اسلام (ص) و بعد از آن تحقق یافت، هر چند همه جهان را فرا نگرفت، ولى نمونه‏اى از تحقق این وعده الهى بود، اما به صورت حكومت جهانى بر تمام روى زمین هنوز تحقق نیافته و مصداق نهایى آن با فراهم شدن زمینه‏ها به مشیت الهى با حكومت حضرت مهدى (ع) تحقق خواهد یافت كه طبق روایات پیامبر (ص) و سایر معصومین تمام دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد و ما در انتظار این وعده قرآنى هستیم .

روایاتى كه در تفسیر این آیه در منابع مختلف نقل شده نیز این واقعیت را تأیید مى‏كند.

از جمله مفسر معروف «قرطبى» در تفسیر «الجامع لاحكام القرآن» ذیل این آیه از «سلیم بن عامر» از «مقداد بن اسود» نقل مى‏كند كه از رسول خدا (ص) شنیدم كه مى‏فرمود: ما على ظهر الارض بیت حجر ولا مدر الا ادخله الله كلمة الاسلام «هیچ خانه‏اى از سنگ یا گل بر صفحه زمین باقى نمى‏ماند مگر اینكه خداوند اسلام را در آن وارد مى‏كند.(598)

و در تفسیر «روح المعانى »از امام على بن الحسین» چنین نقل شده است كه در تفسیر این آیه فرمود:هم والله شیعتنا اهل البیت یفعل ذلك بهم على ید رجل منا و هو مهدى هذه الامه و هو الذى قال رسول الله (ص) فیه لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله تعالى ذلك الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى یملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا:

«آنها به خدا سوكند شیعیان ما هستند خداوند این كار را به دست مردى از ما انجام مى‏د هد و او مهدى این امت است و او همان كسى است كه رسول خدا درباره‏اش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا مردى از عترت من كه نام او نام من است حاكم زمین شود و آن را پر از عدل و داد مى‏كند، آن گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد».

این حدیث را با مختصر تفاوتى در بسیارى از منابع اهل بیت (ع) مى‏توان یافت.

گرچه «آلوسى» در روح المعانى این حدیث را با نظر موافق ارزیابى نكرده ولى در ذیل آن مى‏گوید از طرق ما پاره‏اى از روایات وارد شده كه مؤید این معنى است - هر چند كه مابر آن تكیه نمى‏كنیم - مانند چیزى كه «عطیه» از پیامبر اكرم نقل كرده است كه پس از تلاوت این آیه فرمود: اهل البیت هیهنا:«اهل بیت (ع) در اینجا هستند» و اشاره به سوى قبله فرمود.(599)

قرطبى حدیث دیگرى نیز در این زمینه نقل مى‏كند كه پیامبر اكرم (ص) فرمود: زویت لى الارض فرأیت مشارقها و مغاربها وسیبلغ ملك امتى ما زوى لى منها:«زمین براى من گرد آورى شد، و تمام مشارق و مغارب آن را دیدم وبه زودى حكومت امت من بر تمام آنچه در نظر من جمع و پیجیده شد(برتمام روى زمین) استقرار خواهد یافت».(600)

توضیح این كه: همانگونه كه گفتیم تحقق این وعده الهى مراحلى دارد: یك مرحله از آن در مورد مؤمنان صالح در عصر پیامبر (ص) واقع شد، و بعد از فتح مكه و سیطره اسلام بر جزیرة العرب، مسلمانان در سایه اسلام و پیامبر (ص) امنیت نسبى پیدا كردند و حاكم بر بخش عظیمى از منطقه شدند و آنچه در شان نزول این آیه آمده است تحقق یافت .

(در شان نزول این آیه در بسیارى از تفاسیر، از جمله اسباب النزول، مجمع البیان، فى ظلال، و قرطبى (با تفاوت مختصرى) آمده است هنگامى كه پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان به مدینه هجرت كردند و انصار با آغوش باز از آنها استقبال نمودند تمامى عرب بر ضد آنان قیام نمودند آن چنان كه ناچار بودند اسلحه رااز خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخیزند ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمد، بعضى مى‏پرسیدند تا كى این حالت ادامه خواهد یافت؟ آیا زمانى خواهد فرارسید كه شب را با خیال راحت استراحت كنیم واز هیچ كس جز خدا نترسیم؟ آیه فوق نازل شد و بشارت داد كه چنین زمانى فرا خواهد رسید ).

مرحله دیگر آن در زمان خلفا واقع شد كه اسلام بخشهاى عظیمى از جهان را زیر بال وپر خود گرفت و امنیت و آرامش بیشتر براى مسلمین فراهم گشت .

ولى مرحله سوم و نهایى یعنى عالمگیر شدن اسلام و حاكمیت بر كل جهان توأم با امنیت و آرامش و پیروزى سپاه توحید بر لشكر شرك هنوز تحقق نیافته و تنهادر عصرقیام مهدى (ع) صورت خواهد پذیرفت، و این معانى سه گانه كه سلسله مراتب یك واقعیت است هیچ منافاتى با هم ندارد.

ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود كه این وعده الهى مخصوص افرادى است كه داراى ایمان و عمل صالح باشند و به یقین در هر عصر وزمانى این دو شرط تحقق یابد مرحله‏اى از این حاكمیت الهى براى مسلمین فراهم خواهد شد و در نقطه مقابل هر گاه شكستنى رخ دهد و مسلمین در چنگال دشمنان ناتوان و خوار گردند باید دانست كه آن دو اصل كه دو شرط وعده الهى است به فراموشى سپره شده: ایمانها ضعیف گشته و عمل‏ها آلوده گردیده است !

* * *
3- آیه ظهور حق
در آیه 33 سوره توبه مى‏خوانیم: هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله و لوكره المشركون:«او كسى است كه رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا او را بر همه آیینها غالب گرداند هر چند مشركان ناخوش دارند».

قابل توجه اینكه این آیه، بعد از آیه یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم ویأبى الله الا ان یتم نوره ولو كره الكافرون: «آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش كنند ولى خدا جز این نمى‏خواهد كه نور خدا راكامل كند هر چند كافران كراهت داشته باشند» قرار گرفته است .

در اینكه منظور از پیروزى اسلام بر تمام ادیان چیست؟ مفسران احتمالات زیادى داده‏اند .

فخر رازى پنج تفسیر در اینجا ذكر مى‏كند كه پاسخى است بر سوالات مربوط به چگونگى این غلبه :

1- منظور غلبه نسبى و موضعى است چرا كه اسلام در هر منطقه‏اى بر هر دین و آیینى پیروز شده است .

2- منظور پیروزى بر ادیان در جزیرة العرب است .

3- منظور آگاه ساختن پیامبر (ص) از جمیع ادیان الهى است (در اینجا جمله «لیظهر» به معنى آگاه ساختن تفسیر شده)

4- منظور پیروزى و غلبه منطقى است، یعنى خداوند منطق اسلام را بر سایر ادیان پیروز مى‏گرداند.

5- منظور پیروزى نهایى بر تمام ادیان و مذاهب به هنگام نزول عیسى (ع) و قیام مهدى (ع) است كه اسلام جهان گیر خواهد شد.

بى شك تفسیر آیه به پیروزى منطقى آن هم به صورت وعده‏اى براى آینده مفهوم درستى ندارد، زیرا پیروزى منطقى اسلام از همان آغاز آشكار بود، به علاوه ماده «ظهور» و «اظهار» (لیظهره على الدین كله) به طورى كه از موارداستعمال آن در قرآن مجید استفاده مى‏شود به معنى غلبه خارجى و عینى است چنانگه در داستان اصحاب كهف مى‏خوانیم :انهم ان یظهروا علیكم یرجموكم:«اگر آنها بر شما دست یابند و پیروز شوند سنگسارتان خواهند كرد»(كهف - 20).

و در آیه 8 سوره توبه مى‏خوانیم :كیف و ان یظهروا علیكم لایرقلوا فیكم الا ولا دمه: «چگونه پیمان آنها ارزش دارد در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندى با شما را مى‏كنند و نه پیمان را».

بدیهى است نه بت پرستان قوم اصحاب كهف، و نه بت پرستان مكه هرگز پیروزى منطقى بر خداپرستان نداشند، غلبه آنها تنهاغلبه خارجى بود، بنابراین منظوراز غلبه اسلام بر تمام ادیان غلبه خارجى و عینى است نه غلبه منطقى ذهنى .

این غلبه - همان گونه كه نظیر آن در بحث گذشته آمد مراحل مختلفى دارد:

یك مرحله آن در عصر پیامبر واقع شد و مرحله وسیعتر آن در قرون بعد و مرحله نهایى به هنگام قیام مهدى (ع) حاصل مى‏شود، چرا كه آیه شریفه سخن از غلبه اسلام بر تمام ادیان بدون هیچ قید و شرط مى‏گوید. و غلبه مطلق و بى قید و شرط در صورتى به طور كامل تحق مى‏یابد كه سراسر روى زمین را فرا گیرد همان گونه كه در روایت پیامبر اسلام (ص) آمده است كه فرمود: لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر ولا و بر الا ادخله الله كلمة الاسلام:«هیچ خانه‏اى بر صفحه روى زمین باقى نمى‏ماند نه خانه هایى كه از سنگ وگل ساخته شده و نه خیمه هایى كه از كرك و مو بافته‏اند - مگر اینكه خداوند كلمه اسلام را در آن وارد مى‏كند».(601)

شبیه همین معنى در تفسیر«الدرالمنثور» از «سعید بن منصور» و «ابن منذز» و «بیهقى» در سننش از «جابربن عبدالله» نقل شده است كه در تفسیر این آیه گفت: لایكون ذلك حتى لایبقى یهودى و لا نصرانى صاحب ملّة الا الاسلام: «این معنى تحقق نمى‏یابد مگر آن زمانى كه هیچ یهودى ونصرانى صاحب مذهب و ملت نخواهند بود مگر (همگى در سایه اسلام قرار خواهند گرفت و همه جا سخن از اسلام وكلمه توحید و عظمت خداوند یكتا است)»(602)آرى در آن روز بزرگ این وعده بزرگ تحقق مى‏یابدو:

همه جا نغمه قرآن و دعا خواهد بود
همه جا غلغل تسبیح و ثنا خواهد بود
بانگ تكبیر زهر بام و درى برخیزد
عیش دجّال مبدل به عزا خواهد شد
عالم آن گونه كه از ظلم و ستم پر گشته
پرزانوار عدالت همه جا خواهد شد
اهرمن خیمه زاطراف جهان بر چیند
همه جا مظهر انوار خدا خواهد شد!
همین معنى از امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق نقل شده است ،فرمود: والله مانزل تاویلها بعد و لاینزل تاویلها حتى یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق كافر بالله العظیم: «به خدا سوگند هنوز مضمون این آیه در مرحله نهایى تحقق نیافته است وتنهازمانى تحقق مى‏پذیرد كه حضرت قائم (ع) خروج كند وبه هنگامى كه او قیام نماید كافرى نسبت به خداونددرتمام جهان باقى نمى‏ماند.(603)

این نكته نیز حائز اهمیت است كه جمله «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله» در سه سوره از قرآن آمده است: اول سوره توبه آیه 33 (چنانكه گذشت) دوم سوره فتح آیه 28 سوم سوره صف آیه 9.

این تكرار نشان مى‏دهد كه قران مجید با تاكید هر چه بیشتر این مساله را پى‏گیرى كرده است .

در حدیث دیگرى كه در منابع اهل سنت از ابوهریره نقل شده است كه مى‏خوانیم: منظور از جمله لیظهره على الدین كله خروج عیس بن مریم (ع) است (و مى‏دانیم خروج عیس بن مریم (ع) طبق روایات اسلامى به هنگام قیام مهدى (ع) است.(604)

* * *
این بحث را با حدیث دیگرى كه از «قتاده» مفسر معروف نقل شده است به پایان مى‏بریم، او در تفسیر این آیه مى‏گوید: الادیان سته: الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین والنصارى و المجوس، والذین اشركوا فالادیان كلها تدخل فى دین الاسلام: «در عالم شش دین وجود دارد الذین آمنوا (مسلمانان) یهود، ستاره پرستان، نصارى، مجوس و مشركان، همه این ادیان داخل در اسلام مى‏شوند».(605)

روشن است كه این معنى به طور نهایى هنوز تحقق نیافته و جز در عصر قیام مهدى حاصل نمى‏شود.

این نكته نیز قابل ملاحظه است كه منظور از میان رفتن آیین یهود و مسیحیت به طور كامل نیست بلكه منظور حاكمیت اسلام بر همه جهان است (دقت كنید).

--------------------------------------------------------------------------------
586- از نامه مورخ 21 یوما 1976 كه به امضاء مدیر مجمع فقهى اسلامى محمد منتظر كنانى رسیده است، این رساله نتیجه بحث نامبرده و چهار نفر دیگر از فقهاى معروف حجاز: شیخ صالح بن عثیین، و شیخ احمد محمد جمال، و شیخ احمد على، و شیخ عبدالله خیاط.

587- در این زمینه مى‏توانید به كتاب انقلاب جهانى مهدى مراجعه فرمایید.

588- التاج الاجامع للاصول، ج 5، ص 341 (این مطلب به صورت پاورقى در آن صفحه آمده است).

589- ابن خلدون، صفحه 311 (چاپ بیروت)

590- نقل از كتاب التاج، ج 5، ص 360 (چاپ داراحیاء تراث العربى).

591- مستدرك احمد، جمله 3، ص 36.

592- سنن ابى داود، ج 4، ص 152.

593- بعضى ازبزرگان علما تصریح كرده‏اند كه صحیح در اینجا، اسم ابیه اسم ابنى (اسم پدرش اسم فرزند من مى‏باشد) و به این ترتیب با نام مبارك حضرت مهدى به عقیده شیعه (محمد بن الحسن العسكرى) كاملاً موافق است .

594- التاج، ج 5، ص 343.

595- المستدرك، ج 4، ص 558.

596- صحیح ابى داود، ج‏2، ص 207.

597- المستدرك على الصحیحین، ج 4، ص 465 (طبع حیدر آباد دكن).

598- تفسیر قرطبى، ج 7، ص 4692.

599- روح البیان، ذیل آیه مورد بحث.

600- تفسیر قرطبى، ذیل آیه مورد بحث.

601- مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.

602- الدرالمنثور، ج 3، ص 231.

603- نورالثقلین، ج 2، ص 212.

604- الدرالمنثور، ج 3، ص 231.

605- همان مدرك.

پیام قرآن ،جلدنهم

اعتقاد به امام مهدى(ع) به عنوان مصلحى الهى و جهانى در بسیارى از مذاهب و ادیان وجود دارد. نه تنها شیعه كه اهل تسنن و حتى پیروان ادیان دیگر، مانند یهود، نصارا، زردشتیان و هندویان نیز به ظهور مصلحى بزرگ و الهى اذعان دارند و آن را انتظار مى‏كشند.

آیین هندوها

در كتاب «وید» كه نزد هندویان از كتب آسمانى است، چنین آمده است:

پس از خرابى دنیا پادشاهى در آخرالزمان پیدا شود كه پیشواى خلایق باشد و نام او منصور(1) باشد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود در آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا بخواهد بر آید.(2)

در یكى دیگر از كتب مقدس هندوها آمده است:

دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان كه پیشواى ملائكه و پریان و آدمیان باشد. حق و راستى با او باشد. آن چه در دریا و زمین‏ها و كوه‏ها پنهان باشد همه را به دست آورد و در آسمان‏ها و زمین آن چه باشد خبر مى‏دهد. از او بزرگ‏تر كسى به دنیا نیامد.(3)

هم‏چنین در كتاب معروف هندوها چنین اشاره شده است:

پادشاهى به دولت دنیا، به فرزند سیّد خلایق در دو جهان (كشن) تمام شود و كسى باشد كه بر كوه‏هاى مشرق و مغرب دنیا حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود و فرشتگانْ كاركنان او باشند، جن و انس در خدمت او شوند و از «سودان» كه زیر خط استواست تا سرزمین «تسعین» كه زیر قطب شمالى است و ماوراى بحار را صاحب شود و دین خدا زنده گردد. و نام او «ایستاده» (قائم) باشد و خدا شناس باشد.(4)

به بیان زیباتر، در كتاب مهابا راتا و كتاب پورانه‏ها در این خصوص آمده‏است:

همه ادیان معتقدند كه در پایان هر دوره‏اى از تاریخ، بشر از لحاظ معنوى و اخلاقى رو به انحطاط مى‏رود و چون طبعاً و فطرتاً، در حال هبوط و دورى از مبدأ است و مانند احجار به سوى پایین حركت مى‏كند و نمى‏تواند به خودى خود به این سیر نزولى و انحطاط معنوى و اخلاقى خاتمه دهد، پس ناچار روزى یك شخصیت معنوىِ بلند پایه كه از مبدأ وحى و الهام سرچشمه مى‏گیرد، ظهور خواهد كرد و جهان را از تاریكى جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد و....(5)

اصولاً فتوریسم (Fotorism) یعنى اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجى، عقیده‏اى است كه در كیش‏هاى آسمانىِ یهودیت (جودایسیم)، و زردشت (زوراستریانیسم)، مسیحیت (در سه مذهب عمده آن، یعنى كاتولیك، پروتستان و اردتدوكس) و خصوصاً دین مقدس اسلام به مثابه یك اصل مسلم گرفته شده است. درباره آن در مباحث تئولوژیك مذاهب آسمانى، رشته تئولوژى بیبلكیال، كاملاً شرح و بسط داده شده است.(6)

آیین زردشتى

در كتاب‏هاى اوستا، زند، جاماسب نامه، داتستان دینیك، زراتشت نامه، موعودهایى معرّفى شده‏اند كه آنان را سوسیانت مى‏نامند. این موعودها سه تن بوده‏اند كه مهم‏ترین آنان آخرین ایشان است و او را «سوسیانت پیروزگر» خوانده‏اند. این سوشیانت، همان موعود است. چنان‏كه گفته‏اند: سوشیانت مزدیسنان، به منزله گریشناى برهمنان بوداى پنجم بودائیان،(7) مسیح یهودیان، فارقلیط عیسویان و مهدى مسلمانان است.

آیین یهود

یهودیان نیز كه خود را پیروان حضرت موسى(ع) مى‏دانند، منتظر موعودند. در آثار دینى یهود، اسفار تورات و دیگر كتاب‏هاى انبیاى آنان همواره به موعود اشاره شده است. اما این قوم، به حضرت مسیح(ع) و به حضرت محمد(ص) نگرویدند. بنابر این، در برابر مسأله موعود و انتظار بسیار حساس و نگرانند. یهودیان نباید به سادگى و غفلت از این همه بشارت‏ها و اشارت‏ها بگذرند، بلكه باید از دیگر منتظران، منتظرتر باشند و بیشتر به انتظار و آمادگى براى ظهور فكر كنند و از این همه ظلم، خیانت، تجاوز و انسان كشى دست بردارند و از عواقب ظلم و ستم بترسند. آنان دو موعود كتاب‏هاى خود، یعنى مسیح(ع) و محمد(ص) را نپذیرفتند. اما از دست موعود سوم رها نخواهند شد.(8)

به هر حال، یهودى حق پوش چه بپذیرد یا نپذیرد در كتاب‏هاى یهودیت، عهد عتیق و دانیال پیامبر، كتاب حجى (حكا) ى پیامبر، صفینیاى پیامبر، اسعیاى پیامبر و زبور داود مطالبى درباره موعود آخر الزمان آمده است. پاره‏اى از علائم آخرالزمان، رجعت و شخصیت حضرت حجة بن الحسن المهدى(عج)، حتى اشاراتى درباره واقعه عاشورا در كتاب بشارات عهدین آمده است.

قرآن كریم مى‏فرماید:

(وَ لَقَد كَتَبنا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكر اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحوُن)(9)؛

علاوه بر ذكر تورات در زبور نیز نوشتیم كه بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.

در متن زبور آمده است:

قوم‏ها را به انصاف داورى خواهد كرد، آسمان شادى كند و زمین مسرورگردد، دریا و پرى آن غرّش نمایند، صحرا و هر آن چه در آن است به‏وجد آید. آن‏گاه تمام درختان جنگل مترنم خواهند نمود.(10) اما منتظران‏خداوند، وارث زمین خواهند شد، ... اما حلیمان وارث زمین خواهند شد، زیرا كه بازوان شریر شكسته خواهد شد و اما صالحان را خداوند تأیید مى‏كند.(11)

آیین مسیحیت

در این آیین، بشارت‏هاى روشن‏ترى درباره موعود آخرالزمان(عج) رسیده است. یكى از علل آن قرب زمان است، زیرا از نظر زمانى حضرت مسیح(ع) به امام مهدى(عج) نزدیك‏تر است و از سویى، تحریف كمترى در این آیین نسبت به یهودیّت صورت گرفته است. در این خصوص مى‏توان به اناجیل متى، لوقا، مرقس، برنابا و مكاشفات یوحنا مراجعه كرد.

در انجیل متى فصل 24 مى‏خوانیم:

چون كه برق از مشرق بیرون مى‏آید و تا به مغرب ظاهر مى‏گردد، آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود.... خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهاى آسمانى مى‏آید با قدرت و جلال عظیم!

و در انجیل لوقا فصل دوازدهم آمده است:

كمرهاى خود را بسته و چراغ‏هاى خود را افروخته دارید و شما مانند كسانى باشید كه انتظار آقاى خود مى‏كشند تا هر وقت بیاید و در را بكوبد، بى درنگ براى او باز كنید!

در كتاب‏هاى قدیم چینیان، در عقاید هندیان، در بین اهالى اسكاندیناوى و حتى در میان مصریان قدیم، بومیان آمریكایى، اهالى مكزیك و نظایر آن مى‏توان چنین انتظارى را مشاهده كرد. بنابراین، عقیده به ظهور رهایى بخشى بزرگ، برچیده شدن بساط ظلم و ستم از میان انسان‏ها و برپایى حكومت حق و عدالت، منحصر به شرقى‏ها و مذاهب شرقى نیست، بلكه اعتقادى عمومى و جهانى است كه چهره‏هاى مختلف آن در عقاید اقوام گوناگون دیده‏مى‏شود و همه روشن گر این حقیقت است كه این اعتقاد كهن در فطرت و نهاد انسان و در دعوت همه پیامبران ریشه داشته است.

«برنارد بارلر» جامعه شناس آمریكایى در رساله نهضت منجى گرى وجود چنین اعتقادى را حتى در میان سرخ‏پوستان آمریكایى نقل كرده، مى‏گوید:

در میان قبایل سرخ پوست آمریكایى این عقیده شایع است كه روزى گرد سرخ‏پوستان ظهور خواهد كرد و آنها را به بهشت زمین رهنمون خواهدساخت.(12)

در خاتمه این بحث باید گفت: السلام على مهدى الأُمم و جامع الكلم؛ سلام بر مهدى، كه امت‏ها از او سخن گفته‏اند، همو كه همه اقوام و افكار را متحد مى‏كند و زیر یك پرچم گرد مى‏آورد.

مهدى(عج) در منابع اهل سنت

مدارك و روایات موجود درباره مهدى و ظهور ایشان، منحصر به یك مذهب از مذاهب اسلامى، یعنى شیعه نیست، بلكه كتاب ها و مدارك همه مذاهب اسلامى دیگر، از جمله حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى نیز سرشار از روایات نبوى درباره مهدى و ظهور او است. در كتاب‏هاى حدیث، تفسیر، تاریخ، مناقب و فضایل، كلام و اعتقادات، حتى لغت و ادبیات، تصوف و عرفان، جغرافیا و بلدان و دیوان‏هاى شاعران به ذكر احادیث و مطالبى پرداخته شده كه مربوط به مهدى است. این اتفاق نظر به حدّى است كه حتى تندروترین گروه‏هاى اسلامى، یعنى وهابیان نیز این موضوع را پذیرفته و به‏طور جدّى از آن دفاع كرده‏اند و آن را از عقاید قطعى و مسلم اسلامى مى‏دانند. بیانیه رابطة العالم الاسلام كه از بزرگ‏ترین مراكز دینى وهّابى‏ها در مكه است، در این خصوص جالب توجه است.

یك سند زنده
حدود سه سال قبل شخصى به نام ابو محمد از كنیا سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از این مركز كرده است. دبیر كل رابطه، محمد صالح القزاز در پاسخى كه براى او فرستاده، ضمن تصریح به این كه «ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان نیز احادیث مربوط به ظهور مهدى را پذیرفته و متن رساله كوتاهى را كه پنج تن از علماى معروف فعلى حجاز در این زمینه آماده كرده‏اند براى او فرستاد. در این رساله پس از ذكر نام حضرت مهدى و محل ظهور او، یعنى مكه آمده است:

به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار كفر و ستم خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى‏كند، همان‏گونه كه از ظلم و ستم پر شده است. او آخرین خلفاى راشدین دوازده گانه است كه پیامبر(ص) در كتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه نقل كرده‏اند.(13)

در ادامه مى‏گوید:

در بسیارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر(ص) اعم‏ازسنن، معاجم و مسانید آمده است، از جمله سنن ابو داود، ترمذى،ابن‏ماجه، ابن‏عمرو دانى، مسند احمد، و ابى‏یعلى و بزّار، مستدرك‏حاكم، معاجم طبرانى (كبیر و اوسط)، خطیب در تاریخ بغداد، ابن‏عساكر در تاریخ دمشق و....

در خاتمه آمده:

بنابر این، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب است و این جزء عقاید اهل سنت و جماعت محسوب مى‏شود و جز افراد نادان و بى‏خبر یا بدعت‏گذار آن را انكار نمى‏كنند.(14)

سخنان عالمان اهل سنّت

اكنون مناسب است سخنان عالمان اهل سنّت را درباره حضرت مهدى(عج) در این‏جا بیاوریم:

ابن حجر هیثمى شافعى:

ابوالقاسم، محمد، الحجّه، عمر او پس از درگذشت پدرش پنج سال بود، خداوند در همین عمر، به او حكمت ربانى عطا كرد. او را «قائم منتظر» گویند. اخبار متواتر رسیده است كه مهدى از این امت است و عیسى(ع) از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر مهدى نماز خواهد خواند.(15)

عمادالدین ابن كثیر دمشقى:

مقصود از پرچم‏هاى سیاه (كه در روایات مهدى ذكر شده است)، پرچم‏هاى‏سیاهى نیست كه ابو مسلم خراسانى برافراشت و دولت بنى‏امیه راساقط كرد، بلكه مقصود پرچم‏هاى سیاهى است كه یاران مهدى خواهندآورد.(16)

ابن ابى الحدید:

میان همه فِرَق مسلمین اتفاق قطعى است كه عمر دنیا و احكام و تكالیف پایان‏نمى‏پذیرد، مگر پس از ظهور مهدى(عج).(17)

صدرالدین قونوى:

پس از مرگ من، آن چه از كتاب هایم كه درباره طب و حكمت است و همچنین كتاب‏هاى فلسفه، همه را بفروشید و پول آن را به فقرا صدقه بدهید و كتاب‏هاى تفسیر و حدیث و تصوف را در كتابخانه نگاه دارید. در شب اوّل مرگ من، هفتاد هزاربار كلمه توحید (لا إله إلّا اللّه) را بخوانید و سلام مرا به مهدى(عج) برسانید.(18)

محمد بن بدرالدین رومى:

خداوند به وسیله حضرت محمد(ص) نبوت تشریعى را ختم كرده و دیگر تاروز قیامت پیامبرى نخواهد آمد. هم‏چنین خدا به وسیله فرزند صالح‏پیامبر، همو كه داراى نام پیامبر (محمد) و كنیه پیامبر (ابوالقاسم) است ولایت تامه و امامت عامه را ختم خواهد كرد و این ولى، همان كس است كه مژده داده‏اند كه زمین را چنان‏كه از جور و ستم لبریز شده باشد، از عدل و داد لبریز بسازد و ظهور او به ناگهان اتفاق بیفتد. خداوندا! این همه پریشانى و گرفتارى را از این امت به بركت ظهور و حضور او برطرف فرما!إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بعیداً وَ نَراه قَریباً؛ كسانى ظهور او را بعید و ناشدنى مى‏پندارند و ما آن را شدنى و نزدیك مى‏دانیم.(19)

شیخ عبدالحق دهلوى:

احادیث بسیارى كه به حد تواتر رسیده است وارد شده كه مهدى از اهل بیت پیامبر است، از اولاد فاطمه(س).(20)

احمد امین مصرى:

اهل سنت به مهدى و مسأله مهدى یقیناً ایمان دارد.(21)

شیخ محمد عبده:

خاص و عام مى‏دانند كه در اخبار و احادیث ضمن شمردن علائم قیامت، آمده‏است كه مردى از اهل بیت پیامبر(ص) خروج مى‏كند كه نام او مهدى است. او زمین را، پس از آن كه از جور و بیداد آكنده باشد، از عدل و داد آكنده مى‏سازد.(22)

نظر متفكران غربى درباره مهدویت

«برنارد شاو» فیلسوف برجسته انگلیسى صریحاً به زنده بودن دین اسلام اعتراف كرده، اعلام نمود:

من همیشه نسبت به دین محمد(ص) به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آور آن نهایت احترام را داشته‏ام. به نظر من اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مى‏كنم و هم اكنون هم آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود.(23)

آن‏گاه كه برناردوشاو جهان گیر شدن آیین اسلام را پیش بینى مى‏كرد وآن‏را مورد قبول مردم اروپا مى‏دانست و معتقد بود كه تنها اسلام مى‏تواندمشكلات جهان را حل كند، اروپاییان با بى‏اعتنایى از كنار این‏نظریه‏مى‏گذشتند. اما امروز حقیقت سخنان او و سایر متفكران آزاداندیش براى غربیان آشكار شده است. گرایش روز افزون مردم جهان به اسلام نشانه بارزى است براى صحت پیش بینى‏هاى او. امروزه كسانى كه در آمریكا و اروپا به اسلام مى‏گروند همان حقایقى را مى‏یابند كه متفكران غربى، آنها را از ویژگى‏هاى اسلام معرفى مى‏كنند كه عامل نجات بخش بشریت و پناهگاه امن معنوى براى انسان‏هاى سرگشته غربى است. یك تازه مسلمان آمریكایى مى‏گوید:

این آیین قادر است فشارهاى جامعه بى‏بنیاد و مصرفى آمریكا را كه متوجه افراد است، برطرف كند. اسلام نه تنها یك دین، بلكه یك شیوه درست زندگى نیز مى‏باشد.(24)

«داگلاس جانسون» از مركز تحقیقات بین المللى و استراتژیك و نویسنده كتاب مذهب عنصر مفقوده در فن حكومت مى‏گوید:

جهان به مذهب روى مى‏آورد. هنگامى كه حكومت‏هاى غیر مذهبى نیازهاى مردم را بر آورده نكنند، پیام‏هاى مذهبى فضاى خالى را پر مى‏نمایند.(25)

بنابراین، نوعى خود آگاهى و رشد معنوى در دنیاى در حال تكامل و رشد، دیده مى‏شود كه فراتر از مادیات عمل كرده و حتى مادیات را عامل توقف و مانع رشد و تكامل مى‏داند، افرادى نظیر «تدد انلیز» اهل «فیلاد لفیا» هر هفته ادبیات سال 2000 را بررسى مى‏كند، شدیداً به این باور ایمان دارد كه هزاره بعدى زمان ظهور منجى آخرالزمان است.(26)

صاحب الزمان(عج) از نگاه هانرى كربن

پروفسور «هانرى كربن» ایران شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است كه در دوران زندگى علمى خود تمایل قلبى و یقین عینى و عقلانى به وجود مبارك امام عصر(عج) و معنویت بى‏بدیل سایر ائمه شیعه(ع) یافته‏بود.

به عقیده كربن، مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، همان هدایت ارشادى امام است كه «اسرار» اصول عقاید را مى‏آموزد. این مفهوم از سویى، شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر، واجد معناى محبت؛ یعنى معرفتى كه فى‏نفسه متمركز و نیرومند است.(27)

كربن در بخشى از كتاب تاریخ فلسفه اسلامى ضمن نقل روایتى مشهور از پیامبر اكرم(ص) كه مى‏گوید:

اگر تنها یك روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى خواهد كرد تا مردى از ذرّیه من كه نامش نام من و كنیه‏اش كنیه من خواهد بود، ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت چنان‏كه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است.

به تفسیر این روایت پرداخته و مى‏نویسد:

روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته است.

كربن پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شده‏اند، مى‏نویسد:

وقتى نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، مى‏بینیم مسأله به هیچ روى شبیه به اتحاد اُقنومى در طبیعت نیست، امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند، قاموس فنى زبان، كلمات (ظهور و مظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه باز مى‏گرداند، پس بدین‏گونه امامان هم چون ظهور الهى، بى‏هیچ كم و بیش «اسماء الله» مى‏باشند و به این عنوان از دو مهلكه تشبیه و تعطیل مصونند.(28)

--------------------------------------------------------------------------------

1. در زیارت عاشورا «مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)» و دعاى ندبه «أین المنصور على من اعتدى علیه» شاید به همین مناسبت باشد. محدث نورى در كتاب نجم الثاقب مى‏نویسد: در ذخیره و تذكره آمده كه منصور اسم آن جناب در كتاب وید براهمه است.

2. بشارات عهدین، ص 245، به نقل از: پیشواى دوازدهم، حجةبن الحسن المهدى(عج).

3. سبك از كتاب مقدس هندوها.

4. اوپانیشاد، ص 737.

5. معارف اسلامى در جهان معاصر، ص 245.

6. مجموعه حكم، سال سوم، شماره 1 و 2، مقاله سید هادى خسروشاهى.

7. دائرة المعارف فارسى، ج 1، ص 1373.

8. در بعضى از روایات آمده كه جماعتى از یهودیان گرد «دجّال» را مى‏گیرند و با ظهور مهدى، فرود آمدن عیسى(ع)، كشته شدن دجال، آنان نیز قتل عام مى‏شوند.

9. انبیاء (21) آیه 105.

10. مزامیر، مزمور 10 - 13.

11. مزامیر، مزمور 37.

12. ر. ك: مكارم شیرازى، حكومت جهانى مهدى(عج)، ص 58 - 59.

13. بیست نفر از صحابه از جمله على(ع)، عثمان، طلحه، عبدالرحمن عوف، عبدالله بن عباس، عمار یاسر، عبدالله بن مسعود، و... را آورده است.

14. به نقل از: حكومت جهانى مهدى، ص 144 - 155 با تلخیص.

15. المهدى الموعود، ج 1، ص 200.

16. همان، ج 2، ص 72.

17. لطف اللَّه صافى، منتخب الاثر، ص 3 - 5.

18. محمد سعید موسوى هندى، الامام الثانى عشر، ص 77.

19. همان، ص 77.

20. منتخب الاثر، ص 3.

21. شیخ محمد جواد مغنیه، المهدى المنتظر و العقل، ص 59.

22. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 6، ص 57.

23. روزنامه جمهورى اسلامى، 73/5/24، ص 11.

24. روزنامه جمهورى اسلامى، 73/5/24، ص 11.

25. موعود، شماره 9، ص 66، به نقل از: مقاله «نقش كلیدى مذهبى در سیاست بین المللى» ترجمه: فریند پرتو، 6ژوئیه 1996، ص‏1.

26. موعود، شماره 9، ص 66، به نقل از: مقاله «در جستجوى آخرالزمان»، نوشته ژان سبایستین ستلى، 30 دسامبر 1995، ص 1.

27. امین میرزایى، موعود، شماره چهاردهم.

28. هانرى، كربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى.

سپیده امید ، سید حسین اسحاقى

غلامحسین اعرابى

امام سجاد (ع) با شش خلیفه معاصر بود كه هیچ یك بااهل‏بیت (علیهم السلام) مهر نورزیدند . این خلفا عبارتند از :

1- یزید بن معاویه

2- عبدالله بن زبیر

3- معاویه‏بن یزید

4- مروان بن حكم

5- عبدالملك بن مروان

6- ولیدبن عبدالملك

امام سجاد (ع) پس از شهادت پدر ، درایام اسارت و در شرایط‏اختناق ، امامت را به عهده گرفت . این شرایط سخت تا پایان‏امامت وى ادامه یافت . مسعودى نوشته است : «قام ابومحمد على‏بن الحسین (ع) بالامر مستخفیا على تقیه شدیده فى زمان صعب .

»حضرت سجاد (ع) امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و درزمانى دشوار عهده دار گردید .

در چنین مقطع زمانى ، آیا امام (ع) مى‏توانست دست‏به‏مبارزات سیاسى و فعالیتهاى گسترده فرهنگى و اجتماعى بزند ؟ به نظر مى‏رسد پاسخ منفى است ; به دو دلیل :

1- جو اختناق و كنترل شدیدى كه حكومتها پس از شهادت امام حسین(ع) به وجود آورده بودند ; این اختناق سبب شد مبارزات سیاسى‏یا مسلحانه نتیجه‏اى جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد . چنان كه‏مبارزات زمان آن حضرت تماما به شكست انجامید . براى درك این‏وضعیت اسفبار ، توجه به دو روایت زیر سودمند است :

الف) «سهل بن شعیب‏» ، یكى از بزرگان مصر ، مى‏گوید :روزى به حضور على بن الحسین (ع) رسیدم و گفتم : حال شماچگونه است ؟

فرمود : فكر نمى‏كردم شخصیت‏بزرگى از مصر مثل شما نداند كه‏حال ما چگونه است ؟ اینك اگر وضع ما را نمى‏دانى ، برایت توضیح‏مى‏دهم :

وضع ما ، در میان قوم خود ، مانند وضع بنى‏اسرائیل در میان‏فرعونیان است كه پسرانشان را مى‏كشتند و دخترانشان را زنده نگه‏مى‏داشتند . امروز وضع ما چنان دشوار است كه مردم با ناسزاگویى‏به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها ، به دشمنان ما تقرب مى‏جویند.»

ب) زراره بن اوفى مى‏گوید : دخلت على على ابن الحسین (ع) فقال : یازراره الناس فى‏زماننا على ست طبقات : اسد و ذئب و ثعلب و كلب و خنزیر و شاه‏فاما الاسد فملوك الدنیا یحب كل واحد منهم ان یغلب و لا یغلب واما الذئب فتجاركم یذمو (ن) اذا اشتروا و یمدحو (ن) اذاباعوا و اما الثعلب فهولاءالذین یاكلون بادیانهم و لایكون فى‏قلوبهم ما یصفون بالسنتهم و اما الكلب یهر على الناس بلسانه ویكرمه الناس من شر لسانه و اما الخنزیر فهولاءالمخنثون واءشباههم لایدعون الى فاحشه الا اءجابوا و اما الشاه بین اءسد وذئب و ثعلب و كلب و خنزیر .»

حضرت در این روایت ، حاكمان را به شیران درنده و مسلمانان رابه گوسفندان اسیر در چنگ درندگان ، تشبیه كرده است .

2- شرایط نا سالم فرهنگى آن روزگار; براثر فعالیتهاى ناسالم‏حكومتهاى وقت و انگیزه‏هاى مختلفى كه در آن زمان وجود داشت‏مردم به طرف بى‏بندوبارى سوق داده شدند و با چنین مردمى هرگزنمى‏شد كارهاى بنیادى انجام داد مگر این كه تحولى معنوى در آنان‏به وجود آید . در این موقعیت ، تمام تلاش حضرت سجاد (ع) این‏بود كه شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها ونیایشها و تذكارهاى مقطعى حضرت به خوبى از عهده آن برآمد .

ممكن نبود .

در مورد رواج فرهنگ غلط بى‏بندوبارى و فحشا در آن عصر ، یكى‏از محققان مى‏نویسد : «در مدینه مجالس غنا و رقص برپا مى‏شد و چه بسا زنان ومردان با یكدیگر بودند و هیچ پرده‏اى نیز در میان نبود .

(الشعر والغنافى المدینه و مكه ، ص 250) . . . عایشه دختر طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپامى‏كرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز مى‏خواند .

(الاغانى ، ج 10 ، ص 57)

. . . مدینه پر از زنان آوازه‏خوان شده بود و آنها نقش فعالى‏در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه‏خوانى و اشاعه‏بى‏بندوبارى و فساد داشتند . . . .»

در تاریخ الادب العربى ، ج 2 ، ص 347 چنین آمده است : «گویى این دو شهر بزرگ حجاز (مكه و مدینه) را براى‏خنیاگران ساخته بودند ، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى ، بلكه‏فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى‏شتافتند .»

در این موقعیت ، امام سجاد (ع) براى تبیین معارف اسلام وبرپاداشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت ، از سلاح‏دعا استفاده كرد و بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمردهد .

یكى از نویسندگان معاصر در باره صحیفه سجادیه كه در بردارنده‏دعاهاى امام (ع) است . مى‏نویسد : «. . . صحیفه سجادیه اساس اندیشه انقلابى را تشكیل داده وامت اسلامى نیز نیاز به تكیه گاهى كامل و انقلابى داشته است .

نیاز امت در آن هنگام ، سخن و یا اشعار كینه برانگیز و عواطف‏لحظه‏اى و زودگذر نبود ، بلكه به یك نظریه كامل و انقلابى نیازداشته است . امام زین العابدین (ع) این نظریه را تنها درصحیفه سجادیه كه چكیده اصول تربیتى امام (ع) است . تبیین‏نكرده ، بلكه خود امام زبور ناطق بوده است .»

این نویسنده در مورد تاثیر صحیفه سجادیه در هدایت انقلابیان‏و حركتهاى اسلامى مى‏نویسد : «من گمان نمى‏كنم كه پس از قرآن كتابى همچون صحیفه سجادیه‏باشد كه این گونه قلب محرومان را تسلى بخشد و خون انقلاب را دررگهاى مستضعفان به جوش آورد و دلهاى مجاهدان را به درخشش خودروشن كند و هدایتگر انقلابیون در راه مبارزه باشد . . .»

عنوان صحیفه ، دعا و نیایش است ; اما از موضوعات مبارزاتى وسیاسى تهى نیست . موارد زیر بر درستى این سخن گواهى مى‏دهد :

1ك دعاى چهل و هشتم صحیفه :
حضرت در این دعا به صراحت از مسایل زیر كه جنبه سیاسى دارد یاد مى‏كند :

الف) مقام خلافت مخصوص خلفا و اصفیاى الهى است .

ب) مقام خلافت مورد یورش و غصب قرار گرفته است .

ج) احكام خدا تبدیل گشته و كتاب خدا مورد غفلت قرار گرفته‏است .

د) واجبات الهى تحریف شده است .

ه) سنت پیامبر (ص) متروك گشته است .

متن دعا چنین است : «. . . اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفیائك و مواضع‏امنائك فى الدرجه‏الرفیعه التى خصصتهم بها قد ابتزوها و انت‏المقدر لذلك لایغالب امرك و لا یجاوز المحتوم من تدبیرك كیف شئت‏و انى شئت و لما انت اعلم به غیر متهم على خلقك و لا لارادتك حتى‏عاد صفوتك و خلفاوك مغلوبین مقهورین مبتزین یرون حكمك مبدلا وكتابك منبوذا و فرائضك محرفه عن جهات اشراعك و سنن نبیك متروكه‏اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم واشیاعهم و اتباعهم اللهم صل على محمد و آل محمد انك حمید مجیدكصلواتك و بركاتك و تحیاتك على اصفیائك ابراهیم و آل ابراهیم وعجل الفرج و الروح و النصره و التمكین و التاییدلهم . . .»

2ك دعاى چهل و هفتم :
درزمانى كه اهل‏بیت (علیهم السلام) در فشار به سر مى‏بردند وامیرمومنان (ع) بر فراز منبرها لعن مى‏شد ، حضرت در دعاى چهل‏و هفتم (دعاى روز عرفه) به مسایل مهم زیر اشاره مى‏كند :

الف) مقام امارت و رهبرى از آن اهل‏بیت (علیهم السلام) است

ب) ائمه (علیهم السلام) از هر پلیدى پیراسته و شایسته‏وساطت‏بین خالق و خلق‏اند .

ج) دین به وسیله امام منصوب از سوى خداوند تقویت مى‏شود .

د) خدا اطاعت از ائمه را واجب ساخته است .

فرازى از دعاى عرفه آن حضرت چنین است : «رب صل على اءطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرك و جعلتهم‏خزنه علمك و حفظه دینك و خلفائك فى‏ارضك و حججك على عبادك وطهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتك و جعلتهم الوسیله الیك‏و المسلك الى خبتك . . .»

«. . . اللهم انك ایدت دینك فى كل اوان بامام اقمته علمالعبادك و منارا فى بلادك بعد ان وصلت‏حبله بحبلك و جعلته‏الذریعه الى رضوانك و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت‏بامتثال اوامره . . . و اته من لدنك سلطانا نصیرا وافتح له‏فتحا یسیرا . . . .»

3ك دعاى چهاردهم :
این دعا سراسر شكوه از ستمگران است كه در نظر آن حضرت مصداقى‏جز حكام وقت ندارد .

4ك دعاى بیستم : (دعاى مكارم الاخلاق)
حضرت در این دعا از خداوند مى‏خواهد او را از سلطه ستمگران‏نجات بخشد و پیروزش سازد : «اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى یدا على من ظلمنى ولسانا على من خاصمنى و ظفرا بمن عاندنى وهب لى مكرا على من‏كایدنى و قدره على من اضطهدنى . . .»

5ك دعاى چهل و نهم :
حضرت در این دعا از فراوانى دشمنانش و از برنامه‏هاى حساب شده‏آنان جهت آزار و حتى قتل امام به خدا شكوه مى‏كند : «فكم من عدو انتضى على سیف عداوته و شحذلى ظبه مدیته وارهف لى شباحده و داف‏لى قواتل سمومه و سدد نحوى صوائب سهامه ولم تنم عنى عین حراسته و اضمر ان یسومنى المكروه و یجر عنى‏زعاق مرارته فنظرت یا الهى . . . .»

بارخدایا ! چه بسا دشمنى كه شمشیر عداوت آخت و بر من تاخت وبراى كشتن من خنجر خویش تیز كرد و با دم برنده آن آهنگ جان من‏نمود و زهر كشنده به آب من بیامیخت و خدنگ جان شكار خویش دركمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بیدار ،دیده از من برنمى‏گرفت و در دل داشت كه مرا گزندى سخت رساند وشرنگ كینه خویش به كامم ریزد ; آنگاه اى خداوند من ! دیدى كه ... .»

--------------------------------------------------------------------------------

ماهنامه كوثر شماره 34

جواد محدثى

عباس فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین‏«ع‏»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شیر بیشه،شیرى كه شیران از او بگریزند است.[44] مادرش‏«فاطمه كلابیه‏»بود كه بعدها با كنیه‏«ام البنین‏»شهرت یافت.على‏«ع‏»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج كرد.عباس،ثمره این ازدواج بود.ولادتش را در[45]شعبان سال 26 هجرى در مدینه نوشته‏اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهارفرزند رشید،همه در كربلا در ركاب امام حسین‏«ع‏»به شهادت رسیدند.وقتى‏امیر المؤمنین شهید شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنیه‏اش‏«ابو الفضل‏»و«ابو فاضل‏»بود و از معروفترین لقبهایش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسین،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوایج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبید الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از این‏ازدواج،دو پسر به نامهاى عبید الله و فضل یافت.بعضى دو پسر دیگر براى او به نامهاى‏محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشید،چهره‏اى زیبا و شجاعتى كم نظیر داشت و به خاطر سیماى‏جذابش او را«قمر بنى هاشم‏»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه‏حسین‏«ع‏»و سقایى خیمه‏هاى اطفال و اهل بیت امام را داشت و در ركاب برادر،غیر ازتهیه آب،نگهبانى خیمه‏ها و امور مربوط به آسایش و امنیت‏خاندان حسین‏«ع‏»نیر برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسایش و امنیت داشتند [46] .

روز عاشورا،سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسین‏«ع‏»اذن میدان طلبید حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخیمه‏هاى بى‏آب، آب تهیه كند.ابو الفضل‏«ع‏»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خیمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش‏قطع گردید و به شهادت رسید. البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همركاب با سید الشهدا به‏میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود.عباس،مظهر ایثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى‏وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسین‏«ع‏»آب نخورد وخطاب به خویش چنین گفت:

یا نفس من بعد الحسین هونى
و بعده لا كنت ان تكونى
هذا الحسین وارد المنون
و تشربین بارد المعین تالله ما هذا فعال دینى
و سوگند یاد كرد كه آب ننوشد. [47] وقتى دست راستش قطع شد،این رجز را مى‏خواند:

و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
و عن امام صادق الیقین
نجل النبى الطاهر الامین
و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:

یا نفس لا تخشى من الكفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسارى

فاصلهم یا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسین بسیار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى‏كه به بالین عباس رسید،این بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت‏حیلتى و شمت بى عدوى‏». [48] وپیكرش، كنار«نهر علقمه‏»ماند و سید الشهدا به سوى خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت‏خبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نیز،در همان محل دفن شد.از این رو امروز حرم‏ابا الفضل‏«ع‏»با حرم سید الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على‏«ع‏»بسیار است.تعابیر بلندى كه در زیارتنامه اوست،گویاى‏آن است. این زیارت كه از قول حضرت صادق‏«ع‏»روایت‏شده،از جمله چنین دارد:

«السلام علیك ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤمنین و الحسن و الحسین...

اشهد الله انك مضیت على ما مضى به البدریون و المجاهدون فى سبیل الله المناصحون فى‏جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اولیائه الذابون عن احبائه...» [49] كه تایید و تاكیدى بر مقام‏عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران‏اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع‏»نیز سیماى درخشان عباس بن‏على را اینگونه ترسیم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه‏بنفسه حتى قطعت‏یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداءیوم القیامة‏» [50] .كه در آن نیز مقام ایثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ویافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینكه:عمویم‏عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قیامت،همه شهیدان به آن غبطه مى‏خورند ورشك مى‏برند.

عباس یعنى تا شهادت یكه تازى
عباس یعنى عشق،یعنى پاكبازى
عباس یعنى با شهیدان همنوازى
عباس یعنى یك نیستان تكنوازى
عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق
یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق
جوشیدن بحر وفا،معناى عباس
لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس [51]
در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدى‏«ع‏»به او اینگونه سلام داده شده‏است: «السلام على ابى الفضل العباس بن امیر المؤمنین،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من‏امسه، الفادى له،الواقى الساعى الیه بمائه،المقطوعة یداه...» [52] .

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبى كه نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانى
تا كه تكمیل شود حج من و تقدیرم [53]

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشتها
44- مروج الذهب،ج 3،ص 6.

45- حیاة الامام الحسین،ج 3،ص 28 به نقل از تهذیب التهذیب.

46- مقتل الحسین،مقرم،ص 177.برخى هم‏«عمرو بن عبد الله‏»نوشته‏اند.مثل تنقیح المقال، مامقانى،ج 2،ص 333.

47- سفینة البحار،ج 1،ص 136،بحار الانوار،ج 45،ص 21.

48- عنصر شجاعت،ج 2،ص 151.

49- انصار الحسین،ص 98.

50- بحار الانوار،ج 44،ص 288.

51- الحسین فى طریقه الى الشهاده،ص 61.

52- لغت نامه،دهخدا.

53- در این زمینه نیز ر.ك:«شعراء كربلا،او الحائریات‏»على الخاقانى،محتوى معرفى 84 شاعر این شهر(الذریعه،ج 14،ص 194)نیز:«عاشورا فى الادب العاملى المعاصر»،سید حسن نور الدین پیرامون شاعران جبل عامل و محتوا وسبكهاى شعرى آنان پیرامون حادثه كربلا با نمونه‏هایى از اشعارشان.

منبع : فرهنگ عاشورا

مولد و میلاد

حـسـیـن بن على (ص ) در مدینه منوره در سال چهارم هجرى در روز سه شنبه , سوم ماه شعبان یاپنجشنبه پنجم همان ماه متولد شد بعضى از مورخان تولد آن حضرت را روز آخر ربیع الاول سال سـوم هـجرى دانسته و بعضى دیگر گفته اند در پنجم جمادى الاول سال سوم یا چهارم هجرت به دنیا آمده است بنابراین درباره تولد آن حضرت چند قول وجود دارد, ولى قول مشهور این است كه ایشان در روزسوم شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آمده است .

هـنـگـامـى كه آن حضرت متولد شد او را نزد جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) آوردند آن حضرت بادیدن او سخت مسرور شد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم تـولدش گوسفندى براى او عقیقه كرد و به مادرش فرمود: ((سرش را بتراشید و به وزن موهایش نقره صدقه دهید)).

آن حـضـرت شش سال و چند ماه با جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) و پس از آن بیست و نه سال ویـازده مـاه بـا پدرش امیرالمؤمنین (ص ) و پس از آن حدود ده سال با برادرش امام حسن (ص ) و حـدود ده سـال پـس از شـهـادت امـام حسن (ص ) زندگى كرد مدتى كه آن حضرت پس از امام حسن (ص ) زندگى كرده است , مدت امامت او محسوب مى شود.

كـنـیـه امـام حسین (ع ) ((ابوعبداللّه )) بود لقب هاى فراوانى به آن حضرت داده اند و از جمله پس ازشـهـادت , ایشان را ((سیدالشهدا)) خواندند چنان كه مى دانیم تا پیش از آن , لقب سیدالشهدا بر حـمزه ,عموى پیامبر اطلاق مى شد و پس از شهادت سبط گرامى رسول اللّه , آن حضرت را به این لقب خواندند.

نامگذارى توسط پیامبر (ص )

در روایـات آمـده اسـت كـه نـامگذارى آن حضرت و برادر بزرگوارش به حسین و حسن , توسط شـخـص پـیامبر اكرم صورت گرفته است و تصریح شده است كه این نامگذارى به دستور خداوند متعال بوده است .

از عـلى بن ابیطالب نقل كرده اند كه فرمود: آن گاه كه حسن به دنیا آمد نام عمویم ((حمزه )) را بـر او نهادم و آن گاه كه حسین متولد گشت نام عموى دیگرم ((جعفر)) را بر او گذاشتم روزى رسول خدا(ص ) مرافراخواند و فرمود: من مامور شده ام كه نام آن دو را تغییر دهم , از این پس آنان را حسن وحسین بخوانید [2].

در روایـات دیـگـر آمـده اسـت كـه پـیـامـبر اكرم (ص ) فرمود: حسن و حسین را به نام فرزندان هـارون نـامـیدم , او فرزندانش را ((شبر)) و ((شبیر)) نامید و من فرزندانم را به همان نام (به لفظ عربى ) حسن وحسین نامیدم [3].

خبر از شهادت در هنگام تولد

اسـمـا بـنـت عـمـیس مى گوید: وقتى امام حسین (ص ) متولد شد, رسول خدا(ص ) آمد فرمود: اسما!پسرم را بیاور من كودك را در پارچه سفیدى پیچیدم و به حضرت دادم .

حـضـرت در گـوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت , بعد در حالى كه او را در دامن خودگذاشته بود, گریست .
گفتم : پدر و مادرم فدایت چرا گریه مى كنى ؟ .
فرمود: براى این پسرم .
گفتم : او در همین ساعت متولد شده و تو برایش گریه مى كنى ؟ .
فرمود: آرى اى اسما! گروه سركشى او را مى كشند, خدا شفاعتم را نصیبشان نكند.
بعد فرمود: این خبر را به فاطمه نرسان كه تازه فرزندش به دنیا آمده [4] .

روزى ام الـفـضـل هـمـسـر عـبـاس عـمـوى پـیـامـبـر, خدمت آن حضرت رسید و عرض كرد: ((یـارسول اللّه (ص ) من امشب خواب بدى دیدم , دیدم گویا قطعه اى از بدن مبارك شما جدا شده در دامن من افتاد.

فـرمـود: خـیـر اسـت , فاطمه پسرى مى آورد كه تو او را پرورش خواهى داد خدمت پیامبر رسیدم وكـودك را در دامـنـش نـهـادم و چند لحظه از آن حضرت چشم برداشتم , وقتى دوباره نگاهش كردم , دیدم اشك از چشمانش سرازیر است .
گفتم : پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه چرا گریه مى كنى ؟ .
فرمود: هم اكنون جبرئیل آمد و به من خبر داد كه امت من این پسرم را مى كشند)) [5] .

هـنگامى كه امیرالمؤمنین (ص ) به طرف صفین مى رفت در راه از كربلا گذشت در آن جا توقفى كـرد وچـنـان گـریست كه زمین را از اشك خیس كرد آنگاه فرمود: ((روزى خدمت رسول خدا رسـیـدم دیـدم حـضـرت گـریه مى كند, گفتم : پدر و ماردم فدایت یا رسول اللّه (ص ) چرا گریه مى كنى ؟ .

فـرمـود: هـم اكـنـون جبرئیل این جا بود, او به من خبر داد كه پسرم حسین در كنار شط فرات در زمـیـنـى به نام كربلا كشته خواهدشد و مشتى از خاك آنجا را برایم آورد تا ببویم و من نتوانستم از گریه خوددارى كنم .

و هـمـان جـا بـود كه امیرالمؤمنین (ص ) فرمود: این جاست اقامتگاه و بارانداز ایشان , این جاست كـه خونشان را مى ریزند, گروهى از آل محمد در این صحرا كشته مى شوند كه زمین و آسمان به حالشان گریه خواهد كرد [6] .

شباهت با رسول خدا(ص )

در اخـبـار فـراوان آمده است كه آن حضرت شبیه ترین فرد به رسول اللّه (ص ) بود اصحاب پیامبر بارهااین نكته را در مورد سیرت و صورت امام حسین (ع ) یادآورد شده اند, مخصوصا یادآور شده اند كـه قـامـت ایـشـان بـسیار شبیه به پیامبر بود, به طورى كه هر كس قامت آن حضرت را مشاهده مى كرد به یاد رسول خدا مى افتاد [7] .

عـاصـم بـن كلیب از پدرش نقل كرده است كه شبى رسول خدا را در خواب دیدم و خواب خود را براى ابن عباس نقل كردم [تا ببینم كه آیا خواب من درست بوده است یا خیر] او گفت : آیا هنگامى كـه پـیامبررا دیدى به یاد حسین بن على نیفتادى ؟

گفتم : آرى ! به خدا قسم هنگامى كه رسول خـدا قـدم برمى داشت و راه مى رفت , كاملا به حسین بن على شباهت داشت ابن عباس گفت : ما همواره او را به پیامبر شبیه مى دانستیم .

انـس بـن مـالـك مـى گوید: نزد عبیداللّه بن زیاد بودم كه سر حسین بن على را در یك تشت به مـجلس آوردند ابن زیاد با چوبى به بینى و صورت آن حضرت اشاره كرد و گفت : من چهره اى به ایـن نـیـكـویـى ندیده ام گفتم : اى ابن زیاد! مگر نمى دانى كه حسین بن على شبیه ترین مردم به رسول خدا بود [8] .

علاقه رسول خدا(ص ) به امام حسین (ع )

یكى از زیباترین و برجسته ترین نكات زندگى امام حسین , توجه شدید و علاقه بى نظیر پیامبراكرم بـه ایشان و برادر بزرگوارش امام حسن (ع ) است این نكته آن چنان آشكار و نمایان بود كه صفات زیـادى ازكـتـب تـاریـخ و حدیث را به خود اختصاص داده است در این جا گوشه اى اندك از این مطالب رایادآور مى شویم .

دوستى با حسین

رسـول گرامى اسلام (ص ) به مهمانى دعوت شده بود با گروهى از اصحاب به میهمانى مى رفت درراه امام حسین (ص ) را دید كه در كوچه بازى مى كند, پیش رفت تا او را بگیرد, ولى او كودكانه گریخت وهر چه حضرت به دنبال او رفت , او به سوى دیگرى جست و آن حضرت همچنان خنده كـنـان او را دنـبـال مـى كرد تا او را گرفت آن گاه دستى بر پس گردن و دستى در زیر چانه او گرفته دهان بر دهانش گذاشت واو را بوسید.

و بـعد فرمود: حسین از من است و من از حسینم , خدا دوست بدارد كسى را كه حسین را دوست دارد [9] .

زیـد بـن حـارثـه نقل مى كند: مى خواستم براى انجام كارى خدمت رسول خدا(ص ) برسم شبانه بـه مـنـزل آن حـضـرت رفتم و درب خانه را كوبیدم پیامبر در حالى كه چیزى در زیر عباى خود داشـت , بـیـرون آمد پس از آن كه كارم تمام شد, پرسیدم : اى رسول خدا! چه همراه دارى ؟

عباى خـویـش را بـه كـنـار زد وحـسن و حسین را كه در برگرفته بود به من نشان داد و فرمود: اینان فرزندان من و فرزندان دختر من هستندآن گاه رو به آسمان كرد و فرمود:.
اللهم انك تعلم انى احبهما فاحبهما و احب من یحبهما.

خدایا! تو مى دانى كه من این دو را دوست دارم , پس آنها را دوست بدار و دوست بدارهر كس آن دو را دوست بدارد [10] .

سـلـمـان فـارسـى نـیز از پیامبر اكرم در خصوص امام حسین و امام حسین روایت كرده است كه فرمود:.

من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه ادخله جنات النعیم , و من ابغضهما اوبغى علیهما ابغضته و من ابغضته ابغضه اللّه و من ابغضه اللّه ادخله نار جهنم و له عذاب مقیم .

هـر كس فرزندانم حسن و حسین را دوست بدارد, من او را دوست دارم و هر كس من اورا دوست بـدارم , خـداونـد او را دوست دارد و هر كس خدا او را دوست بدارد به بهشت هاى پر از نعمت وارد خواهد شد اما هر كس آن دو را دشمن بدارد و بر آنها ستم روادارد, من او را دشمن خواهم داشت و هر كس من او را دشمن دارم , خداوند او را دشمن دارد و به آتش جهنم در افكند و در عذاب پایدار بماند [11] .

ایـن عـلاقـه و عنایت ویژه پیامبر اكرم (ص ) به امام حسین (ع ) و اهل بیت (ع ) را صرفا نمى توان به یك رابطه عاطفى و علاقه خویشاوندى حمل كرد مضامین روایاتى كه در كتب فریقین فراوان نقل شـده اسـت , نـشـان مى دهد كه رسول خدا(ص ) با اطلاع و آگاهى از مسیر آینده جامعه اسلامى , مـى خـواستندبدین وسیله راه حق و باطل را به روشنى از یكدیگر تفكیك و متمایز سازند در واقع پـیـامـبـر اكرم با این سخنان گویا همه دشمنى ها و كینه توزى هایى را كه در آینده بر ضد خاندان نبوت انجام خواهد شد, براى حق پویان و حقیقت طلبان پیش گویى مى كردند شاید از این روست كـه در روایـات دیگر, رسول خداصریحا از جنگ و پیكار بااهل بیت یاد كرده است و جنگ باایشان را همچون جنگ با خودش دانسته است .

دانـشـمـندان برجسته اهل سنت از زید بن ارقم و ابوهریره و دیگران روایت كرده اند كه پیامبر در هـنـگام فوت , آن گاه كه در بستر بیمارى افتاده بود, رو به على و فاطمه و حسن و حسین كرد و فـرمـود: ((انـا حـرب لـمن حاربكم و سلم لمن سالمكم , یعنى : من با هر كس كه با شما بجنگد در جنگ خواهم بود و با هر كس با شما دوستى كند دوست خواهم بود)) [12].
ایـن عـبارت بارها و بارها از سوى پیامبر اكرم در شان اهل بیت گرامیش صادر شده است [13] ازجـمـله نقل كرده اند كه آن حضرت بارها رو به خانه على و فاطمه و حسن و حسین مى ایستاد و مـى فـرمـود:((انــا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم , یعنى مى جنگم با هر كس كه شما با او بجنگید و دوستى مى كنم با هر كس كه شما با او دوستى كنید)).

بـرا بن عازب روایت كرده است كه رسول اكرم (ص ) در مورد امام حسین (ع ) فرمود: ((هذا منى و انامنه و هو محرم علیه ما یحرم على , یعنى حسین از من است و من از حسینم و هر چه بر من حرام است برحسین نیز حرام است )) [14].

علاقه جبرئیل به حسین

در روایـات آمـده اسـت روزى حـسـن و حـسـیـن , در كودكى , پیش روى پیامبر (ص ) با یكدیگر كـشـتى مى گرفتند و پیامبر دائما حسن را تشویق مى كرد فاطمه رو به پدر كرد و عرض كرد: اى رسـول خـدا! شـمـاحـسـن را كـه بـرادر بزرگتر است در مقابل حسین كه كوچكتر است تشویق مى كنید؟
پیامبر فرمود: زیراجبرئیل شاهد این ماجرا بود و حسین را تشویق مى كرد و من حسن را.

مهرورزى پیامبر به حسین

مـهـر و مـحبت پیامبر به امام حسین و برادر بزرگوارش امام حسن زبانزد عام و خاص بوده است گـذشـتـه از گفتارى كه نقل شد, از رفتار حضرت با ایشان حكایات فراوانى نقل كرده اند كه این نكته به خوبى معلوم مى شود.

نـقل شده است كه گاه در هنگام نماز جماعت , حسن و حسین , كه كودكانى خردسال بودند, نزد جـدبـزرگـوارشـان مـى رفـتند و در سجده بر دوش آن حضرت سوار مى شدند برخى از اصحاب پـیش دستى مى كردند تا كودكان را از رسول خدا دور كنند, ولى آن حضرت اشاره مى فرمودند كه آنـهـا را بـه حـال خـودواگذارید سپس به آرامى دست آنها را مى گرفتند و پایین مى آوردند و بر زانوان خویش مى نشاندند [15] .

روزى پـیامبر سجده نماز را, بر خلاف معمول , طولانى كرد نماز كه تمام شد, نمازگزاران عرض كـردنـد:امـروز سـجـده را طولانى تر به جاى آورید, آیا وحى نازل شده و دستورى رسیده است ؟

فـرمود: خیر,فرزندم حسین بر شانه ام سوار بود, خواستم صبر كنم تا او كار خویش را انجام دهد و لذتش را از بین نبرده باشم [16] .

عـمـر بـن خـطـاب نـقل مى كند كه روزى رسول خدا را دیدم كه حسن و حسین را بر شانه هاى خـویـش سـوار كرده بود رو به آن دو كردم و گفتم : چه اسب خوبى دارید!! پیامبر (ص ) فرمود: و اینها چه سواركاران خوبى هستند! [17] .

ابـى بـریده نقل مى كند كه روزى رسول خدا(ص ) در مسجد براى ما خطبه مى خواند كه ناگهان حسن وحسین به مجلس وارد شدند و پیراهن قرمز رنگ به تن داشتند, به طورى كه در هنگام راه یـافتن بر زمین مى كشید پیامبر از منبر پایین آمدند و آن دو را بغل كردند و جلوى خویش نشاندند سـپـس فرمودند: خداو رسولش راست گفتند كه : انما اموالكم و اولادكم فتنه این دو فرزندم كه چنین راه مى روند آن چنان مشعوف شدم كه نتوانستم به سخنانم ادامه دهم [18] .

گریه امام حسین (ع )

پـیـامـبـر اكـرم (ص ) از در خانه فاطمه (س ) مى گذشت صداى گریه امام حسین (ص ) را شنید فـرمـود:دخـترم ! فرزندم حسین را ساكت كن , مگر نمى دانى كه صداى گریه این كودك مرا آزار مى دهد [19] .

حسین بهترین است

حـذیـفـه یمان مى گوید: روزى پیامبر اكرم (ص ) وارد مسجد شد امام حسین (ص ) را روى دوش گـرفـتـه بادست هاى مباركش پاهاى او را به سینه مى فشرد فرمود: اى مردم مى دانم درباره چه مـوضوعى اختلاف دارید (منظورش بهترین هاى بعد از خودش بود این حسین بن على (ص ) كسى اسـت كـه بـهـتـریـن جده (مادر بزرگ ) را دارد, جدش محمد, رسول خدا(ص ), سالار پیامبران و جده اش خدیجه , دختر خویلد,اولین زنى است كه به خدا و رسولش ایمان آورد این حسین بن على بـهـتـرین پدر و مادر را دارد, پدرش على بن ابیطالب برادر, وزیر و پسر عموى رسول خدا و اولین مردى است كه به خدا و رسولش ایمان آورد و مادرش فاطمه دختر محمد بانوى زنان جهان است ایـن حـسین بن على بهترین عمو و عمه رادارد, عمویش جعفر بن ابیطالب است كه خدایش با دو بـال زیـنت داده تا در بهشت به هر جا كه خواهدپرواز كند و عمه اش , ام هانى دختر ابیطالب است ایـن حـسـیـن بن على (ص ) بهترین دایى و خاله را دارد,دایى اش قاسم پسر رسول خدا و خاله اش زینب , دختر رسول خداست , آن گاه كودك را از شانه خود برزمین نهاد تا در پیش رویش به بازى بـپـردازد و فـرمـود: مردم این حسین , جد و جده اش در بهشت اند, دایى و خاله اش در بهشت اند و خودش و برادرش نیز در بهشت اند [20] .

اگر مردم مى دانستند

از تـشـیـیـع جـنـازه بر مى گشتیم در بین راه امام حسین (ص ) خسته شد و كنار راه نشست ابو هـریره (پیرمرد مورد احترام زمان خود) در كنارش نشست و با لباس خود خاك از پاى آن حضرت مى ستردحضرت فرمود: ابوهریره ! چرا تو این كار را مى كنى ؟ .
.

عـرض كـرد: بـگـذار مـن ایـن كـار را بكنم , به خدا اگر آنچه را من درباره تو مى دانم , این مردم مى دانستندتو را برگردن هاى خود حمل مى كردند [21] .

مدرك بن عماره نقل مى كند كه روزى ابن عباس را دیدم كه ركاب حسن و حسین را گرفته بود و راه مـى بـرد بـه او اعـتراض كرده گفتند: تو ركاب آنها را گرفته اى , در حالى كه از آنها مسن تر هستى ؟

! گفت : این دو فرزندان رسول خداو جگرگوشه او هستند, آیا سعادتى از این بالاتر است كه من ركاب آنها را بگیرم[22] .

فضایل و مناقب

در فـضایل امام حسین (ع ) آن قدر گفته اند كه همه آنها در یك یا چند دفتر نمى گنجد از این رو در اینجا,همچون مباحث گذشته , به نمونه هایى چند اكتفا مى كنیم لازم به یادآورى است كه در ذیل هر یك ازعناوین زیر, گاه تا ده ها روایت نقل شده است .

آقاى جوانان بهشت

امـام عـلـى (ع ) از رسـول خـدا(ص ) روایـت كرده است كه فرمود: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة , یعنى حسن و حسین آقاى جوانان اهل بهشت هستند [23] .

ابن عباس نیز از آن حضرت نقل كرده است : الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة , من احبهما فقداحبنى و من ابغضهما فقد ابغضنى [24] .

هـمـیـن روایـات را عـمـر بـن خـطـاب و فـرزندش عبداللّه بن عمر نیز از پیامبر اكرم (ص ) نقل كرده اند[25] .

از حـذیـفـة بـن یـمـان , صـحابى معروف پیامبر, نقل شده است كه شبى خدمت رسول خدا(ص ) رسـیدم و نماز مغرب را با ایشان خواندم حضرت برخاست و دائما نماز مى خواند تا هنگام نماز عشا رسـیـد نـمـازعشا را نیز با آن حضرت خواندم و منتظر ماندم پیامبر از مسجد خارج شد تا به خانه خـویـش رود پـشـت سر او راه افتادم , گویا با كسى سخن مى گفت كه من دقیقا ندانستم كه چه مى فرماید ناگهان رو به عقب كرد و فرمود: كیستى ؟ .
گفتم : حذیفة .
گفت : فهمیدى چه كسى با من بود؟ .
گفتم : خیر.

گـفـت : جبرئیل امین بود كه سلام خداى را به من رساند و مرا بشارت داد كه فاطمه بانوى زنان بهشت وحسین و حسین آقاى جوانان بهشتى هستند.
عرض كردم : اى رسول خدا! براى من و مادرم استغفار كن .
فرمود: خداوند تو و مادرت را ببخشاید [26] .

جـابـربن عبداللّه انصارى از رسول خدا روایت كرده است كه روزى در مسجد در كنار آن حضرت بـااصحاب بزرگوارش نشسته بودیم حسین (ع ) وارد مسجد شد پیامبر رو به ما كرد و فرمود: من اراد ان یـنظرالى سید شباب اهل الجنة , فلینظر الى الحسین بن على , یعنى : هر كس مى خواهد به آقاى جوانان بهشت نگاه كند, به چهره فرزندم حسین بنگرد [27] .

حسین بابى از بهشت

رسـول گرامى اسلام فرمود: به وسیله من آگاه شدید, با على راه یافتید و هدایت شدید, نیكى ها به واسطه حسن به شما عطا شد, ولى سعادت و شقاوت شما با حسین است آگاه باشید كه حسین یكى ازدرهاى بهشت است , هر كس به او دشمنى كند خدا بوى بهشت را بر او حرام مى كند [28] .

حسین و آیه تطهیر

ام سـلـمـه , زن بـا وفـاى رسـول خـدا(ص ) نـقل مى كند كه روزى فاطمه (س ) غذایى براى پدر بـزرگوارش آورد آن روز پیامبر در خانه من بود رسول اللّه نسبت به دخترش احترام كرد و فرمود: برو و پسر عمویم على و فرزندانم حسن و حسین را نیز دعوت كن تا با هم غذا بخوریم پس از مدتى فـاطمه و على در حالى كه دستان حسن و حسین را در دست داشتند, بر پیامبر وارد شدند همان دم جبرئیل بر پیامبر نازل شد وآیه شریفه تطهیر را نازل فرمود: انما یرید اللّه لیذهب عنكم الرجس اهـل الـبـیت و یطهركم تطهیرا (احزاب / 33) یعنى : خداوند اراده كرده است تا هرگونه زشتى و پلیدى را از شما اهل بیت دور گرداند و شما راپاك و پاكیزه گرداند.

حـضرت رو به من [ام سلمه ] كرد و فرمود: كساى خیبرى را, كه عبایى بزرگ بود, بیاورم على (ع ) رادر طـرف راسـت و زهـرا را در طرف چپ و حسن و حسین را بر پاى مباركش نشاند و كسا را بر آنـهـاانداخت با دست چپ , عبا را سخت بر هم پیچید و دست راست را به طرف آسمان بلند كرد و سه بارفرمود:.

اللهم هؤلا اهل بیتى و حامتى , اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا, انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم و عدو لمن عاداكم ,.

خداوندا! اینان اهل بیت و خاندان من هستند, [چنان كه وعده فرمودى ] پلیدى را ازایشان دور دار و آنان را پاك و معصوم دار, من مى جنگم با كسى كه شما [اهل بیت ] با اوبجنگید, و آشتى مى كنم با كسى كه شما آشتى كنید و دشمن كسى هستم كه با شما دشمنى كند [29] .

از ایـن روایـت , كـه در مـنـابـع حدیث از طرق مختلف نقل شده است و مورد اتفاق شیعه و سنى اسـت ,به دست مى آید كه امام حسین (ع ) یكى از مصادیق آیه تطهیر است از روایات و قراین بسیار مـى توان ثابت كرد كه در زمان نزول آیه تطهیر, جز همین پنج تن كس دیگرى مشمول آیه تطهیر نـبـوده اسـت و ازهمین روى ایشان را ((اصحاب كسا)) و امام حسین (ع ) را خامس اصحاب كسا, یعنى پنجمین شخصیت اصحاب كسا نام نهاده اند.

احمد حنبل و ترمذى , دو تن از محدثان بزرگ اهل سنت , در كتب ((مسند)) و ((سنن )) خود نقل كرده اندكه تا شش ماه پس از نزول آیه مذكور, پیامبر اكرم (ص ) هر روز هنگامى كه براى نماز صبح بـه مـسـجدمى رفتند در جلوى خانه على و فاطمه مى ایستادند و بلند مى فرمودند: الصلوة یا اهل بیت محمد, انمایرید اللّه لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا.

حسین و آیه مباهله

در بـیـن دانـشـمـنـدان اسـلامـى , از شیعه و سنى , اتفاق نظر است كه پیامبر در هنگام مباهله با عـالـمـان مـسـیـحـى بحران , تنها على , فاطمه , حسن و حسین را به همراه برد و آنان را مصداق ((ابنائنا)) و ((نسائنا)) و((انفسنا)) در آیه شریفه قرار داد این مطلب آن چنان مشهور و مسلم است كه عالم بزرگ اهل سنت , حاكم نیشابورى , در كتاب ((معرفة علوم الحدیث )) خود این جریان را از مصادیق روایات متواتر مى شمارد [30].

مـاجـرا از ایـن قـرار است كه اسقف مسیحیان نجران همراه با گروهى از علماى مسیحى خدمت رسـول خـدا شـرفیاب شدند حضرت دین اسلام را بر آنها عرضه كرد ولى سرباز زدند و نپذیرفتند سـرانجام وحى نازل شد و آنان را به مباهله با پیامبر دعوت كرد: فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه عـلى الكاذبین (آل عمران / 16)در روز موعود, رسول خدا دست اهل خویش را گرفت و براى مباهله حضور یافت مسیحیان كه دریافتندپیامبر با تمام سرمایه خویش به میدان مباهله آمده است از این كار تن زنند و به پرداختن جزیه رضایت دادند [31] .

وارث علم پیامبر

عـكـرمـه , شـاگـرد بـرجسته ابن عباس , نقل مى كند كه روزى ابن عباس در مسجد براى مردم حدیث مى گفت كه نافع بن ازرق برخاست و گفت : اى ابن عباس ! از احكام مورچه و پشه براى من مـردم فتوامى دهى ؟

اگر علمى دارى خدایى را كه مى پرستى براى من توصیف كن ابن عباس سر بزیر انداخت حسین به على در گوشه مسجد نشسته بود, رو به نافع كرد و فرمود: اى نافع به سوى من بیا تا پاسخت رابازگویم .
نافع گفت : من از تو پرسیدم ؟ .
ابن عباس گفت : یا ابن الازرق ! انه من اهل بیت النبوة و هم ورثة العلم .
نافع به سوى امام رفت و حضرت پاسخ او را ارایه فرمود.
نافع گفت : اى حسین ! سخنانت نیكو و پرمایه است .
فرمود: شنیده ام كه تو پدرم و برادرم و مرا به كفر متهم كرده اى ؟ .

گفت : قسم به خدا با آنچه از شما شنیدم بى تردید شما سرچشمه نورانى اسلام و ستارگان احكام خداهستید (لقد كنتم منار الاسلام و نجوم الاحكام ).
امام فرمود: یك سؤال از تو مى پرسم .
گفت : بپرس , یابن رسول اللّه .
فـرمود: آیه ((فاما الجدار فكان لغلامین یتیمین فى المدینه )) (كهف / 81) را خوانده اى ؟

اى نافع ! چه كسى آن گنج گرانبها را براى آن دو یتیم در زیر دیوار پنهان كرده بود تا به آنان ارث رسد.
گفت : پدر یتیمان .
فـرمـود: راسـتـى پدر آنها بهتر و دلسوزتر براى فرزندانش بود یا رسول خدا؟

آیا مى توان باور كرد كـه پیامبر علم گران بهاى خویش را براى فرزندانش به ودیعت نگذاشته باشد و ما را از آن محروم كرده باشد؟
[32] .

ریحانه پیامبر

پـیامبر اكرم (ص ) به میهمانى در خانه یكى از اصحاب دعوت شده بود همراه با یاران به راه افتاد, درحالى كه جلوتر از دیگران راه مى رفت حسن و حسین با كودكانى چند در كوچه به بازى مشغول بـودرسـول خدا به سوى او رفت تا او را بگیرد و او به این سو و آن سو مى گریخت پیامبر در حالى كـه مـى خـندید او را دنبال كرد تا او را گرفت یك دست را در زیر سر و دست دیگر را در زیر چانه حسین گذاشت و لب مباركش را بر دهان حسین نهاد و بوسید و فرمود:.
هذان ریحانتاى من الدنیا من احبنى فلیحبهما,.

ایـن دو گـلـهـاى زیـباى من در دنیا هستند, هر كس مرا دوست بدارد باید آنان را دوست بدارد [33] .

جـابـر بن عبداللّه انصارى مى گوید: روزى نزد رسول خدا نشسته بودیم كه على بن ابیطالب (ع ) واردشد حضرت رو به على كرد و فرمود:.

سـلام علیك ابا الریحانتین اوصیك بریحانتى من الدنیا خیرا, فعن قلیل ینهد ركناك و اللّه عزوجل خلیفتى علیك .

سـلام بـر تـو اى پـدر دو ریحانه [حسن و حسین ]! تو را به این دو ریحانه زیبایم از دنیا سفارش به نیكویى مى كنم كه بزودى دو ركن تو فرو ریزند.

جابر مى گوید: هنگامى كه پیامبر رحلت كرد, على (ع ) فرمود: این یكى از دو ركنى بود كه رسول خـداگـفت و هنگامى كه فاطمه وفات كرد, فرمود: این هم ركن دومى بود كه رسول خدا گفت [34] .

در هـمـیـن راسـتـا روایـت جـالـبـى از عبداللّه بن عمر نقل شده است كه مربوط به امام , پس از واقعه عاشوراست ابن نعیم نقل مى كند كه نزد عبداللّه بن عمر نشسته بودیم , مردى پیش آمد و از حكم خون پشه سؤال كرد كه اگر در لباس نمازگزار باشد نمازش صحیح است یا خیر؟ .
عبداللّه پرسید: از كجا مى آیى و اهل كدام منطقه اى ؟ .
گفت : اهل عراق هستم .

عـبـداللّه گـفت : این مرد را بنگرید كه از خون پشه مى پرسد, حال آن كه اینان پسر رسول خدا را كشتند وسكوت كردند از رسول خدا (ص ) شنیدم كه مى فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من در این دنیا هستند [35] .

سخاوت امام حسین (ع )

روزى عـربـى نـزد امام حسین (ص ) آمده عرض كرد: اى پسر رسول خدا من ضامن شده ام دیه اى رابـپردازم ولى توان پرداخت آن را ندارم با خود فكر كردم از كریم ترین مردم كمك مى گیرم و از آل محمد(ص ) كریم تر نیافتم .

فـرمـود: سه مسئله از تو مى پرسم , اگر یكى را پاسخ دهى یك سوم دیه را به تو مى دهم و اگر دو مسئله را جواب دهى دو سوم آن را مى پردازم و اگر همه را پاسخ دهى تمام آن را مى دهم .

عـرض كـرد: اى پـسـر رسول خدا(ص ) آیا چون تویى كه اهل علم و شرفى از كسى مثل من سؤال مى كندفرمود: آرى از جدم رسول خدا(ص ) شنیدم كه فرمود: بخشش باید به اندازه معرفت باشد.
.
مرد عرب گفت : هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى دهم وگرنه از شما یاد مى گیرم .
فرمود: چه كارى برتر از همه كارهاست ؟ .
گفت : ایمان به خدا.
فرمود: راه نجات از هلاكت چیست ؟ .
گفت : اعتما به خدا.
فرمود: زینت مرد چیست ؟ .
گفت : دانشى توام با بردبارى .
فرمود: اگر نداشت ؟ .
گفت : ثروتى همراه با جوانمردى .
فرمود: اگر نداشت ؟ .
گفت : فقرى توام با صبر.
فرمود: و اگر نداشت ؟ .
گفت : صاعقه اى كه از آسمان بیاید و او را بسوزاند كه سزاوار سوختن است .

حـضـرت خـنـدیـد و كـیسه اى حاوى هزار دینار به سویش انداخت و انگشتر خود را كه نگینى به ارزش دویـسـت درهم داشت به او داد و فرمود: این طلا را به طلبكاران بده و این انگشتر را در امر زندگى خودصرف كن .
عرب مال را گرفت و مى گفت : ((اللّه اعلم حیث یجعل رسالته )) سوره انعام آیه 124.
یعنى خدا بهتر مى داند رسالت خویش را در كجا قرار دهد [36] .

سخاوت و تواضع

روزى امام حسین (ص ) چند كودك را دید كه تكه نانى را با هم مى خوردند از حضرت خواستند از نـان آنها بخورد حضرت دعوت ایشان را پذیرفت و از تكه نانشان خورد آنگاه آنان را با خود به منزل آورد,غـذا داد و لـبـاس نـو پـوشـید و فرمود: اینان از من سخاوتمندترند زیرا تمام آنچه را داشتند بخشیدند و من فقط مقدارى از آنچه داشتم به آنها بخشیدم [37] .

جود و شجاعت

زیـنب دختر ابو رافع نقل مى كند كه فاطمه (س ) پس از آن كه پدر بزگوار خویش را از دست داد سخت دلگیر شد و دائما گریه و ناله مى كرد روزى دست حسن و حسین را گرفت و به نزدیك قبر پـدر آمـد وسـخـت گریست و شكوه كرد در بین شكوایه هاى خویش عرض كرد: یا رسول اللّه ! آیا چیزى را براى این دو فرزند به ارث مى گذارى ؟ .

صـداى رسـول خـدا آمـد كـه فرمود: اما الحسن فله هیبتى و شؤودى و اما الحسین فله جراتى و جـودى (امـا براى حسن هیبت و آقایى را به ارث مى گذارم و اما براى حسین جرات و جودم را به ودیعت مى نهم ).
فاطمه زهرا عرض كرد: راضى و خشنود شدم اى رسول خدا [38] .

حج امام حسین (ع )

امـام حـسـیـن (ص ) در طـول عمر شریف خود بیست و پنج بار پیاده به حج مشرف شد در حالى كه همراه او اسب هاى اصیل را بدون سوار مى بردند [39] .

آن حـضـرت در حـالـیـكـه از امكانات كافى برخوردار بود و مى توانست از وسایل موجود آن زمان بـسـیـاربالایى بهره مند شود به خاطر اظهار بندگى كامل و خضوع و خشوعى كه در پیاده رفتن وجود دارد راه خانه خدا را پیاده مى پیمود.

امـا ایـنـكـه در همان حال اسب هاى سوارى را بدون سوار همراه خود مى برد شاید به دو دلیل زیر بـود:یكى آن كه هنگام بازگشت از آنها استفاده كنند و دیگر آنكه حركت با خدم و حشم بیشتر بر بندگى واطاعت محض دلالت دارد.

مناجات

امـام حسین (ع ) را دیدند كه در مسجد مدینه صورت بر خاك نهاده مى گوید: الهى اگر به خاطر گـنـاهانم بازخواستم كنى به كرمت توسل مى جویم و اگر با خطاكاران جسم كنى به آنها خواهم گـفـت ترا دوست دارم آقاى من اطاعت من براى تو نفعى ندارد و معصیتم زیانى به تو نمى رساند پـس اگـر آنـچـه را نـفـعى برایت ندارم به جا نیاورم بر من ببخش و اگر آنچه كه را ضررى به تو نمى زند مرتكب شدم در گذر, كه توارحم الراحمینى [40] .

--------------------------------------------------------------------------------
(2). تاریخ دمشق , ابن عساكر, ترجمه الامام حسین (ع ), ص 26 و 27 و اسد الغابه , ج 2, ص 19.

(3). تـاریخ دمشق , ص 31 و 32, به همین مضمون روایاتى در المعجم الكبیر طبرانى و طبقات ابن سعد, ذیل سرگذشت امام حسین (ع )آمده است .
(4). فرائد السمطین , ج 2, ص 104 و ینابیع الموده , ص 318, باب 60.
(5). ینابیع الموده , ص 319, باب 60.

(6). همان , ص 320, باب 60.

(7). گـفته اند كه امام حسن (ع ) در صورت و چهره به پیامبر بیشتر شباهت دارد و امام حسین (ع ) در قـامـت و هیكل به ایشان شبیه تر بود رك :تاریخ دمشق , ترجمه امام حسین , ص 41 تا 45, ر ك : تاریخ دمشق , ترجمه امام حسین (ع ), صص 45ـ41.

(8). صـحـیح بخارى , ج 5, ص 33, نیز مراجعه كنید به تاریخ دمشق , ترجمع امام حسین , ص 46 تا 50.
(9). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 و فرائد السمطین , ج 2, ص 131, باب 30.

(10). طبقات ابن سعد, ترجمه امام حسین , مؤسسه آل البیت , ص 23, این روایت در سنن ترمذى , ج 5, ص 656 و سنن نسایى , روایت 5824 و نیز نقل شده است .
(11). تاریخ ابن عساكر, ترجمه امام حسین (ع ), ص 139.

(12). تاریخ دمشق , ابن عساكر, ترجمه امام حسین , ص 146.

(13). سـنـن ترمذى , ج 13, ص 248 و اسدالغابه , ج 7, ص 225 و مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 149.
(14). كنز العمال , ج 7, ص 106.
(15). تاریخ دمشق , ابن عساكر, صص 153 ـ 143.
(16). مسند احمد بن حنبل , ج 3, ص 493 و الطبقات الكبرى , ابن سعد, ج 8.
(17). سنن ترمذى , ج 13, ص 189 و مجمع الزواید, ج 9, ص 181.

(18). مـسـنـد احـمـد بـن حنبل , ج 5, ص 354 و سنن ترمذى , ج 13, ص 194 و مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 1, ص 287.
(19). تاریخ ابن عساكر, ترجمه امام حسین (ع ), ص 132 و المعجم الكبیر طبرانى , ج 3, ص 116.
(20). تاریخ ابن عساكر, زندگى امام حسین (ع ), ص 6 ـ 135.
(21). تاریخ ابن عساكر, ترجمه امام حسین (ع ), ص 149.
(22). تاریخ ابن عساكر, ص 210.
(23). همان , صص 62 و 63.
(24). فراید السمطین , ج 2, ص 98.
(25). كنزالعمال , ج 12, ص 112, مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 167.
(26). مسند احمد بن حنبل , ج 5, ص 391 و كنز العمال , ج 12, ص 102.
(27). تاریخ , ابن عساكر, صص 85 تا 82.
(28). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 145.

(29). اسـد الغابه , ج 7, ص 222 و المعجم الكبیر, ج 23, ص 396 و المستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 146 و نیز ر ك : تفسیر درالمنثورو تفسیر ابن كثیر, ذیل آیه تطهیر.
(30). معرفة علوم الحدیث , ص 62.

(31). تفسیر جامع البیان , طبرى و تفسیر درالمنثور, سیوطى , ذیل آیه شریفه و الطبقات , ابن سعد, ترجمه امام حسین , ص 29.
(32). تاریخ دمشق , ابن عساكر, ص 224 و بغیة الطالب , ترجمه امام حسین , ص 144.
(33). همان , ص 118, مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 164.
(34). حلیة الاوصیا, ابو نعیم اصفهانى , ج 3, ص 201.
(35). صحیح بخارى , ج 5, ص 33 و سنن ترمذى , ج 4, ص 339.
(36). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 157 تذكره سبط بن الجوزى , ص 211.
(37). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 155.
(38). المعجم الكبیر, طبرانى , ج 22, ص 423 و كنزالعمال , ج 4, ص 599.
(39). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 155 و تاریخ ابن عساكر زندگى امام حسین (ع ), ص 149.
(40). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 153.

منبع : امام حسین و عاشورااز دیــدگــاه اهــل سنـت ، مركز پژوهش هاى صدا و سیما

شیعیان بطور عموم خصوصاً علویان كه امامان شیعه در رأس آن ها بودند, در عصر خلفاى بنى امیه و عصر خلافت منصور و مهدى عباسى , در بدترین حالت بسر مى بردند, و قیام هاى شیعى یكى پشت سر دیگرى توسط دستگاه حاكم سركوب مى شد, و بطور كلى شیعه بودن جرم بزرگى بود كه بواسطه ى آن , كشتن و زندان و مصادره ى اموال و ویرانى خانه هاى شیعیان , براى دستگاه خلافت امر مشروع و قانونى بود, و امامان شیعه نیز در حال تقیه بسر مى بردند, و ارتباطهاى سیاسى با شیعیان بشكل پنهانى انجام مى گرفت . اما بعد از امام كاظم (ع ) كه فعالیت هاى سیاسى زیر پردهء امامان (ع ) كم كم به ثمر مى رسید, شیعه توانست ابراز وجود نماید و جمعیت شان روبفزونى گرفت . پس از گذشت سالیان درازى كه شیعه هانمى توانستند در مورد امامت امامان ابراز عقیده نمایند, هم اكنون عظمت و منزلت ائمه (ع ) نزد مردم تا بدان جا رسیده بود كه خلفاى عباسى دیدند, نمى توانند بطور علنى و بى پرده عواطف مردم را بر انگیزند, و احساساتشان را جریحه دار سازند و به ائمه (ع ) آسیب برسانند و از طرف دیگر نمى توانستند امامان را بحال خود واگذارند, تا آزادانه و مطابق خواست ];ك ك 5 و اراده خود هر چه مى خواهند بكنند, ازین رو مناسب دیدند در برابر امامان , سیاست جدیدى اتخاذ نمایند. سازش مأمون با امام هشتم (ع ) ـ رهبر و مقتداى شیعیان ـ میزان نفوذ و توان این فرقه را در صحنه هاى فكرى و سیاسى بالا برد, مقر حضرت رضا (ع ) به خراسان و شبكه ى و كلاى آن حضرت و حضرت جواد (ع ) در نواحى و نقاط مختلف مملكت اسلامى , موجب شد كه شیعه ها بتوانند ابراز وجود نمایند, و ارتباطات سیاسى خود را مستقیماً در مقر حج در مدینه و مكه با خود امام جواد و یا با وكلاى آن حضرت برقرار نمایند. شیعیان امام جواد (ع ) در بغداد و مداین , سواد عراق و در مصر در صحنه ظاهر شدند, خراسان و رى بصورت دو مركز بزرگ شیعى درآمد, اینان علاوه بر ارتباط با وكلاى امام (ع ) خود نیز در سفر حج در مدینه و مكه به دیدار امام (ع ) مى شتافتند, بدین ترتیب ارتباط خود را با امام حفظ مى كردند. قم یكى از مراكز اصلى شیعه بود, و در دوران امامت امام جواد (ع ) ارتباط خود را با آنجناب حفظ كرده بود, و در عین حال در آن زمان مردم قم با عاملان حكومتى كه از طرف مأمون مى آمدند, مخالفت مى كردند, و درگیرى هایى را بوجود آوردند, كه موجب آن درخواست كاهش خراج و مالیات بود كه از طرف حكومت پذیرفته نشد, تا این كه با لشكر كشى مأمون توسط على ابن هشام سركوب گردید, ولى باز هم بطور پراكنده براى مدتى ادامه داشت . و همچنین در فارس و اهواز و خراسان و سیستان , تشكل هاى شیعى كم كم علنى و ارتباطات خود را مستقیماً با امام (ع ) در سفر حج و یا توسط وكلاى آن حضرت برقرار مى كردند. مأمون عباسى كه سیاستمدارترین , زیرك ترین و دور اندیش ترین عباسیان است , خود را در چهرهء حامى علم و مدافع آزادى بیان و احترام به عقاید ظاهر مى ساخت , و این به هدف آنان براى ماندن شان بر اریكه قدرت كمك مى كرد. این پوشش مزورانه , نیرنگ ها و گمراهى هاى بسیارى را در خود نهفته داشت . و نتیجهء آن عبارت بود از محو بسیارى از حقایقى كه با سیاست حكام و منافع شان سازگارى نداشت . مأمون , معاصر امام جواد (ع ) بود, و امام (ع ) بخش بزرگى از زندگانى خود را همزمان با او بسر برد. مأمون بمنظور كسب پیروزى نهایى و قطعى براندیشهء شیعى امامى , چه در زمان امام هشتم و چه در زمان امام جواد كوشش هاى فراوانى را بعمل آورد. او پس از آن كه اشتباه گذشتگانش را نسبت به رفتار با ائمه اهلبیت تجربه كرده ];ّّ5 بود, سعى نمود كه با آنان با روش نو, و در نوع خود بى نظیر كه در پس آن نیرنگ سخت تر و توطئهء بزرگتر نفته بود, رفتار كند. تشكیل جلسات , مباحثه هاى علمى , و دعوت از فقها و متكلمین و عالمان نامدار, براى بحث و جدل علمى , بدین منظور بود كه چه امام رضا (ع ) و چه امام جواد (ع ) را كه خردسال هم بود, حداقل در یك مسئله ء علمى شكست دهند, و بدینوسیله لیاقت , محبوبیت و وجههء مذهبى ومردمى آن ها را زیر سؤال برد, و با شكست امام , در مسئلهء امامت , مذهب تشیع از مبنا سقوط كند, و براى همیشه ستاره ى شیعه و امامان شیعه خاموش گردد, و بدین ترتیب بزرگترین منبع و مصدر مشكلات و خطراتى كه مأمون و دیگر حاكمان غاصب را تهدید مى كنند, از میان بردارد و مى گفت : چیزى از این كه منزلت او كاسته شود, نزد من محبوب تر نیست . بعد از شهادت امام رضا (ع ) نیز این مرد بجهت رسیدن به مقاصد, راه خود را ادامه داد, و توطئهء خود را علیه حركت تشیع و موقعیت اجتماعى آن , كه حكومت عباسیان را تحت تأثیر قرارداده بود, ادامه داد. مأمون كه بالاى سر هر كسى یك خبرچین داشت , و كنیزكان خود را براى جاسوسى به هر كه مى خواست هدیه مى داد و ازدواج دخترش ام حبیبه با امام رضا (ع ) و دختر دیگرش ام الفضل با امام جواد (ع ) نیز بیشتر بمنظور اطلاع یابى و جاسوسى بود, او با این خصوصیات قطعاً از حركت هاى شیعى بعد از امام رضا (ع ) و ارتباطشان با امام جواد (ع ) مطلع بود, و به توانایى حضرت جواد علیرغم خردسالى نسبت به پاسخ تمامى مسایل دقیق و مشكل كاملاً آگاهى داشت .

وجود اما جواد (ع ) با آن سن كم , در مقام امامت كه مسؤولیت هاى رهبرى را به عهده داشت , فى حد نفسه و بخودى خود براى نظام حاكم خطرناك بود, مأمون حزم و احتیاط نموده و براى مقابله با هر رویداد ناگهانى احتمالى , آمادگى لازم را اتخاذ مى كرد و لذا براى فرو خواباندن خشم و اعتراض شیعیان علیه خود, همانطور كه امام رضا (ع ) را ولیعهد خود قرار داد و بنام او سكه زد, و دخترش را به عقد آن حضرت درآورد, نسبت به امام جواد (ع ) نیز همان نیرنگ سیاسى را بكار برد, و در سال 211هجرى امام جواد (ع ) را از مدینه به بغداد آورد, تا فعالیت هاى فكرى و سیاسى او را زیر نظر بگیرد, و هرگاه زیان و خطرى را از ناحیه وى احساس كند, فوراً راه ها را بر وى ببندد, و روابط او را با شیعیانش قطع كند و هم آرزو داشت كه با نیرنگ ها و شیوه هایش با فریب دادن امام و];ّّ5 یا تهدید او در آینده آن حضرت را جلب و جذب كرده و داعى و مبلغ خود و دولتش بگرداند. جلب خوشبینى شیعیان نسبت به خود, و مبراء نشان دادن خود از مسموم كردن امام هشتم (ع ) یكى دیگر از هدف هاى مأمون بود كه دنبال مى كرد و مى خواست براى مردم تثبیت كند كه او هیچ گونه منافاتى بین خط امام (ع ) و روش خود به عنوان سلطان و حاكم نمى بیند.

تلاش هاى مأمون براى كاستن از وجهه و لیاقت و محبوبیت امام جواد (ع ) بجایى نرسید و براى نیرنگ خواست دخترش را به عقد امام (ع ) درآورد. مأمون كه در زیركى و شعور سیاسى كم نظیر بود, با ترویج دخترش به امام جواد (ع ) همان هدفى را دنبال مى كرد كه در مورد سپردن ولایتعهدى به امام هشتم (ع ) و ازدواج دخترش با آن حضرت دنبال مى كرد. زیرا شیعیان و علویان در آن زمان نیروى عظیمى را تشكیل مى دادند, و مأمون تنها از همین ها مى ترسید, از این رو با ازدواج دختر خود با آن حضرت كه زعیم و پیشواى اهلبیت و شیعیان بود مى خواست شعله هاى انقلابات را خاموش سازد.

اما امام (ع ) برخلاف انتظار مأمون , فعالیت هاى خود را بسیار دقیق و حساب شده انجام مى داد, و در هر زمینه اى كه فرصت فعالیت بود, فعالیت مى كرد, حتى ماندن در بغداد برایش مشكل تمام مى شد, بقصد زیارت خانه ى خدا از بغداد بیرون شد و دربرگشت در مدینه ماند, تا از مراقبت و تسلط مأمون به دور باشد, و نقشه هاى او را خنثى كرد اما وقتى كه معتصم برادر مأمون به خلافت نشست به عبدالملك ابن زیاد نوشت : تقى و ام الفضل را بسوى او بفرستد و دوباره امام جواد (ع ) را به بغداد آورد, تا شخصاً حركت هاى امام (ع ) را زیر نظر بگیرد. اما امام (ع ) علیرغم تلاش ها و حیله هاى مأمون و معتصم روز به روز نفوذ و عظمت و محبوبیت بیشترى مى یافت و در میان مردم ریشه مى دوانید, به گونه اى كه براى نظام حاكم هراس آور بود با آن كه خرد سال بود, انگشت نما شده و موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند, مردم شیفته ى جمال او بودند, وقتى كه در خیابان هاى بغداد راه مى رفت , مردم برفراز تپه ها و بلندى ها مى رفتند تا جمال او را ببینند و دیدن او براى آنان رویداد مهم بحساب مى آمد.

بدینسان نفوذ اجتماعى و محبوبیت آن حضرت , علیرغم توطئه هاى خلافت گسترده مى شد, كه دستگاه ];ّّ5 خلافت را به وحشت انداخته بود, زیرا مى دیدند امام توانسته است آن چه را كه به عقیده حكومت براى او نقطه ى ضعف بشمار مى رفت , نقطه ى قوت خود قرار داده وحتى در میان رجال دولتى نفوذ كرده است . مردى از بنى حنیفه از اهالى سیستان گوید: سالى در سفر حج همراه با امام جواد (ع ) بودم , روزى كه با هم سرسفره بودیم و عده اى از درباریان معتصم نیز حضور داشتند, عرض كردم كه حاكم ما مردى است كه دوستدار شما اهلبیت است , و در دیوان او براى من مالیاتى مقرر شده است به او نامه ى بنویسید كه به من نیكى كند, فرمود: من او را نمى شناسم , گفتم از دوستان شما است . پس نوشت بسم الله الرحمن الرحیم , رساننده این نامه , مذهب و مرام جمیل از تو یاد مى كند, عمل مفید براى تو آنست كه به مردم نیكى كنى . وقتى وارد سیستان شدم و نامه را به حاكم دادم , آن را گرفته به چشم مالید و پرسید مشكل شما چیست ؟ گفتم : در دیوان شما مالیاتى سنگینى براى من مقرر شده است , دستور داد آن مالیات را از من بردارد و گفت : تا من حاكمم مالیات پرداخت نكن .

از آن كه در آن مجلس برخى از دربارنشینان معتصم بود, امام (ع ) على الظاهر تجاهل مى كند كه او را نمى شناسم , تا آسیبى به او نرسد, آنگاه با چند جمله اى موعظه گونه منظورش را مى نویسد, ولى نفوذ و تأثیرش به آن اندازه است كه حاكم سیستان بعنوان یك مرید دلباخته , فرمان امام را اجرا مى نماید. در مورد مبارزات ائمهء معصومین (ع ) با دستگاه حاكمه مى توان گفت : همهء زندگى آنان طبیعت مبارزاتى داشته است بصورتى كه تمام كلمات , و حركات و جهت گیرى ها و سیره و روش زندگى آنان حتى اكل و شرب , مشى و ركوب , و رنگ لباس و القاب و نقش انگشترشان , معنادار و پر از رمز و راز بوده است . حضرت امام جواد (ع ) جملهء <نعم القادر الله > براى نقش انگشتر خود انتخاب كرده بود كه با این انتخاب در واقع تمامى مظاهر سركشى و ستم عباسیان را محكوم مى نماید, آنان كه به آخرین آرمان هاى شان رسیده بودند كه عبارت بود از مستحكم نمودن پایه هاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته باشد.

حضرت امام جواد (ع ) پایه هاى امامت را استوار ساخت و خط وصایت و رهبرى را در اهلبیت حفظ كرد, لیاقت و برازندگى خود را براى امامت امت به اثبات رساند, مناظرات آن حضرت با متكلمین و فقها از جمله یحیى ];ّّ5 ابن اكثم كه از بزرگان فقها بود و تفوق آن حضرت بر حریفانش در رشته هاى علوم , بجاى آن كه از پاسخ ناتوان بماند و منظور دستگاه خلافت برآورده شود, وسایل گسترش پیام اهلبیت (ع ) و نفوذ آنان را فراهم نمود, و بى لیاقتى و عدم كفایت خلفاى زمانشان را براى مردم به اثبات رساند و پرده هاى فریب و تزویر را از چهره هاى آنان بالا زد, و این خطر بزرگى براى آنان بود و بخصوص در زمینه ى سیاسى اثر حتمى داشت . دستگاه خلافت مى خواست , كرامت و فضیلت و شخصیت امام (ع ) را مخفى نگه داشته , و یا بكلى محو كنند, تا مردم مجذوب او نگردند اما تكیه بر ترور شخصیت و مسخ تقدس و كرامت او, نتیجه ى برعكس داد, تا آن كه با خوراندن زهر بطور مخفیانه و حذف فیزیكى توانستند خود را از خطرات كه چه بسا حكومت شان نمى توانست در برابر آن مقاومت كند, نجات دهند.

--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
1 پیشین , جعفریان , ج 2 ص 212به نقل از الغیبة: ص 212
2 پیشین , جعفریان , ج 2 ص 133و ر.ك : زندگانى سیاسى امام جواد (ع ): عاملى , جعفر مرتضى , ترجمه : سید محمد حسینى , چاپ هفتم , قم انتشارات جامعه مدرسین , 1373و ر.ك : گسترش تشیع در رى و تاریخ تشیع در ایران : ص 125ـ 124
3 پیشین , عاملى , ص 75ـ 74
4 ر.ك : پیشین , عاملى .
5 ر.ك : پیشین , عاملى , ص 7669
6 پیشین , مجلسى , ج 5 ص 73 پیشین , عاملى , ص 83به نقل از اعیان الشیعة: ج 2 ص 33
7 پیشین , شبر, ص 170به نقل از سیرة رسول الله و اهل بیته : ج 2 ص 537 پیشین , عاملى , ص 117
8 ر.ك : پیشین , عاملى .
9 پیشین , مجلسى , بحارالانوار: ج 50 ص 82به نقل از الكافى : ج 5 ص 112ـ 111
10 پیشین , مجلسى , ج 50 ص 87ـ 85
11 ارشاد: مفید, محمد ابن نعمان , 320ـ 319 انتشارات بصیرتى , قم .

--------------------------------------------------------------------------------

اندیشه حكومت دینى , ج 1 , ص 557 - 564

صفحه‌ها