اخبار
۱۳۸۶/۰۶/۲۹ ۱۳:۰۵ شناسه مطلب: 4192
۱۳۸۶/۰۶/۲۹ ۱۲:۲۶ شناسه مطلب: 4191
۱۳۸۶/۰۶/۲۸ ۱۱:۴۵ شناسه مطلب: 4187
۱۳۸۶/۰۶/۲۶ ۱۱:۵۹ شناسه مطلب: 4172
۱۳۸۶/۰۶/۲۴ ۱۱:۲۹ شناسه مطلب: 4157
محمد باقر شریعتى سبزوارى
معناى دعا
((و اذا سئلك عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان1)).
نخست به مبادى تصوریه دعا پرداخته, سپـس, موانع, شرایط و مشكلات آن را بازگو مى كنیم. ((دعا)) در فرهنگ لغت به مفهوم خواندن, صدا زدن و عبادت و نیایش است; خواندن, گاهى تواءم با خواستن است و زمانى به شكل راز و نیاز و تضرع و ابتهال مى باشد.
اقبال لاهورى مى نویسد: ((نیایش خواه به شكل فردى و خواه به صورت اجتماعى, تجلى اشتیاق درونى انسان براى دریافت جوابى در سكوت است))2. كم نیستند كسانى كه اعتقاد به مبداء متعال ندارند, لیكن براى تسكین دردها و آلام درونى, حوایج قلبى خویش را در قالب دعا مطرح مى سازند; در این صورت, اگرچه چنین خواندنى, دعاى اصطلاحى نیست (زیرا مدعوى در میان نیست), ولى بیانگر ضرورت دعا براى بشر, است. بنابراین, اگر بخواهیم تعریف جامع ترى از دعا ارائه بدهیم, باید بگوئیم دعا تجلى عشق به خدا براى نیل به تكامل و رفع نیازمندیهاست; ((الدعاء الرغبه الى الله));3 نیایش, گرایش و كشش به سوى خدا است.
درخصوص دعا تعریف هاى زیادى شده است كه نمونه هایى از آن ها را مىآوریم:
ـ دعا مطالبه آن چیزهایى است كه انسان به لیاقت و كار و اندیشه باید به دست آورد.
ـ دعا منبع و كانون عظیم تغذیه روح انسانى است; همان گونه كه جسم مركز تغذیه نیازهاى مادى بشر مى باشد.
ـ دعا احیاى خواسته ها, آرمان ها و ایدهآل هاى راستین انسان است.
ـ بالاخره حقیقت دعا عشق به خالق زیبایى ها, عظمت ها, جهش به سوى كمال مطلق و علم مطلق و پرواز بسوى بى نهایت و معبود لایتناهى است. به عقیده دكتر ((كارل)) دعا و نیایش عبارت است از تضرع و ناله و طلب یارى و استعانت و گاهى یك حالت كشف و شهود روشن و آرامش درونى و مستمر دورتر از اقلیم همه محسوسات.
الگوهاى دعا
دعا, گاهى براى جلب منفعت و سود مادى و زمانى به منظور دفع ضرر و زیان و گاهى در قالب نفرین است. زمانى هم به شكل پوزش و عذرخواهى از قصور و تقصیرها و گاهى براى جلب بهره هاى معنوى و كرامات اخروى است. صدا زدن را دعوت مى گوییم و دعوت شونده را مدعو; این قسم از دعا در میان مردم معروف و رایج است.
((علامه طباطبایى)) مى فرماید: ((دعا و دعوت عبارت است از اینكه دعا كننده نظر مدعو را به سوى خود متوجه كند و پـس از جلب توجه, فایده و نعمتى را از وى درخواست نماید. بنابراین, ((سوال)) به منزله غرض و نتیجه دعا مى باشد, و این مفهوم به تمام موارد سوال منطبق است, مانند پرسش در مورد مجهولات و سوال به معنى محاسبه و پرسش در زمینه تقاضاى كمك مادى و معنوى.
خداى تبارك و تعالى چیزى را كه زبان در آن دخالت دارد سوال نامیده است.
((وآتاكم من كل ما ساءلتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها4)); و از انواع نعمت هایى كه از او درخواست كردید به شما عطا فرمود كه اگر نعمت هاى خدا را بخواهید به شماره در آورید هرگز حساب آن نتوانید كرد.
البته این درخواست به زبان ظاهرى نیست بلكه به زبان فقر و استحقاق وجودى و فطرى است.
((دعوت)) با ((نداء)) نیز فرق دارد; زیرا ندا اختصاص به لفظ و صوت دارد, ولى دعا مى تواند از مقوله لفظ باشد و یا از طریق اشاره و با توجه قلبى انجام بگیرد ((ادعوا ربكم تضرعا و خفیه))5.
((راغب اصفهانى)) مى گوید: دعا مثل نداست, جز آنكه ندا گاهى فقط خواندن است, بدون ذكر اسم, ولى دعا غالبا با ذكر اسم است و ندا به مجرد بلند كردن صدا گفته مى شود.6
نیازبه دعا از منظر عقل و دین
نیاز بشر به دعا از جهات متعددى قابل بررسى است و آثار حیاتى مهمى دارد كه بعضى از آن ها را مىآوریم:
یكم ـ فقر ذاتى انسان به اضافه ضعف و ناتوانى همه جانبه, او را به قدرت بى نیاز و لایزال مى كشاند و از خودخواهى باز مى دارد و انسان مى فهمد كه بدون مشیت ذات اقدس متعال كارى سامان نمى گیرد, چرا كه انسان به مجرد تاءمین صحت, ثروت و كسب قدرت مغرور مى شود و طغیان مى كند و به قول قرآن ((ان الانسان لیطغى اءن رآه استغنى))7, كه نتیجه سركشى جز خسران چیزى نیست.
دعا توحید افعالى را به انسان مىآموزد كه عامل موثر و مسبب الاسباب را خدا مى داند و او را در همه جا حاضر و ناظر مى شمارد ((و هو معكم اءینما كنتم));8 و ((ان ربك لبالمرصاد))9 او باور دارد ((والله خلقكم و ما تعملون))10, پـس عمل و تلاش انسان از دایره مشیت بیرون نمى باشد. زیرا انسان ها را خلق كرده و آنچه انجام مى دهند نیز به یك معنى, فعل خداست. قرآن این واقعیت دینى را چنین مىآموزد. ((یا اءیها الناس اءنتم الفقراء الى الله والله هو الغنى الحمید11)); نیازمندى وجودى انسان در حدوث و بقا و به هنگام بلا و مصائب, جاى تردید نیست. انسان گاهى از دفع پشه و مگسى ناتوان شده و, در برابر بیمارىها, تصادفات, تصادمات, سكته ها و مرگ و میرها, بیچاره و مضطر شده, خدا را مى خواند. قرآن مى گوید:
2 ـ ((قل اءراءیتكم ان اتیكم عذاب الله او اتتكم الساعه اغیر الله تدعون ان كنتم صادقین بل ایاه تدعون فیكشف ما تدعون الیه ان شاء و تنسون ما تشركون12)). ((قل من ینجیكم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعا و خفیه لئن انجانا من هذه لنكونن من الشاكرین قل الله ینجیكم منها و من كل كرب ثم اءنتم تشركون13)); این آیات انسان با وجدان و خردمند را به این حقیقت متوجه مى كند كه پناهگاه واقعى بشر ذات خلاق عالم است, چرا كه هركسى از طریق دل, راهى به خدا دارد, حتى شقى ترین و معاندترین افراد, و شاهد زنده آن توجه و تضرع و زارى آن ها در بن بست هاست, وقتى از علل و اسباب مادى ناامید مى شوند بى اختیار به قدرت لایزال پناه مى برند, ولى در مواقع عادى به قدرت هاى مادى و عقاید خرافى پناهنده مى شوند: به جادوگران, ریاضت كشان, رمالان, فالگیران, ساحران و كاهنان و ... .
دوم ـ دعا از مصادیق روشن ((ذكر الله)) است
یاد خدا باعث آرامش روح و روان مى باشد. ((اءلا بذكر الله تطمئن القلوب))14, این آرامش با تكامل روح قرین است و آرامش كاذب و موقت نیست. این آرامش با خیالات شاعرانه و تصورات موهوم تاءمین نمى گردد. زندگى دریایى است پر از طوفان, دلهره و اضطراب. تنها امید و اتكاء دعا و نیایش با حق تعالى است كه آرام بخش روح و روان است.
چه غم دیوار امت را كه داردچون تو پشتیبان
چه باك ازموج بحر آن را كه باشدنوح,كشتیبان
(سعدى)
انسانى كه با دعا سر و كار دارد هرگز یاءس و ناامیدى بر او غالب نمى شود و با دعا و نیایش مشكلات مادى و معنوى خود را از او مى خواهد و اجابت را باور دارد.
سوم ـ روح تضرع و زارى
دعا و تضرع در مقابل معبود واقعى در نهاد جان و فطرت انسان گذاشته شده است. انسان پیوسته مایل است از گناهان توبه كند و از قصور و تقصیرها عذرخواهى نماید. دعا در اسلام به منزله اقناع روح و تضرع و زارى است, چنین فردى هرگز ناامید نمى شود و تا آخرین نفـس با امید و نشاط با خدا سخن مى گوید; به عبارت دیگر دعا مبادله عشق و پیام است. اصولا بشر میل شدیدى دارد كه در برابر معبودش به راز و نیاز و عذرخواهى از تقصیر بپردازد و حدیث درد فراق را با او در میان بگذارد شكایت و گلایه كند, از بى وفایى ها, مكرها و فریب ها سخن بگوید و آلام درونى خود را بدین سان تسكین دهد.
((دكتر كارل)) مى نویسد: ((حقیقتا چنین به نظر مى رسد كه احساس عرفانى, جنبشى است كه از اعماق سرشت ما سرچشمه گرفته و یك غریزه اصلى است. این احساس بخش بسیار مهمى از هستى ماست كه ما اجازه داده ایم به ضعف گراید و غالبا, به كلى نابود شود)). و همو مى گوید: ((دعا مانند غذا یكى از نیازهاى ضرورى انسان است كه از عمق جان انسان سر مى كشد و روح را در یك حركت تكاملى به طرف كانون معنوى جهان به پرواز در مىآورد)).
چهارم ـ حفظ دستاوردهاى مادى و معنوى
خداوند متعال به انسان موقعیت, نعمت, حكومت بر دل ها, آبرو و حیثیت, سلامت, ثروت و قدرت و معنویت مى بخشد. باید پیوسته دعا كند كه از وى نعمت و ثروت و حال عبادت سلب نشود. اگر نسل مومنى دارد, پیوسته از خدا بخواهد بر ایمان و معنویت آنان بیفزاید. اگر از نعمت امنیت و سلامت برخوردار است, دعا كند كه خدا باقى بدارد. انسان نباید فقط در حال اضطرار و مصیبت به یاد خدا بیفتد و دعا كند, بلكه در حال صحت و مرض, تنگدستى و تمكن, روز بى كسى و عزت و قدرت, همواره باید دست به دعا بردارد. قرآن كریم كسانى را كه فقط در مواقع بدبختى دست به دعا برمى دارند توبیخ كرده است. ((و اذا مـس الانسان الضر دعانا لجنبه اءو قاعدااوقائما))15.
پنجم ـ دفع زیان هاى احتمالى و حوادث غیر مترقبه
انسان در دنیا پیوسته در معرض حوادث قرار دارد, سكته ها, تصادف ها, زلزله ها, حوادث و مصائب ناگهانى و غیر مترقبه و همچنین بلاهایى كه به صورت قضا و قدر مى خواهد نازل شود. در حدیث دارد:
((ادفعوا امواج البلاء عنكم بالدعاء قبل ورود البلاء فوالذى فلق الحبه و براء النسمه, البلاء اءسرع الى المومن من انحدار السیل من اءعلى التلعه الى اءسفلها)). 16 ((ادفعوا اءبواب البلاء بالدعا)).17 در احادیث بسیارى آمده كه دعا, حتى قضاى مبرم و محكم را نیز دفع مى كند:
((عن زراره قال: قال لى ابوجعفر(ع) الا ادلك على شى لم یستثن فیه رسول الله(ص)؟ قلت بلى قال الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما و ضم اصابعه)).18
در روایت خود ((دعا و نیایش)) از قضا و قدر الهى به شمار رفته است. ((الدعا هو القضا)); بنابراین قضا مى تواند قضاى دیگرى را به اذن خدا خنثى كند.
ششم ـ دعا براى جلب عنایت و رحمت الهى
قرآن مجید مى فرماید: اگر دعا و تضرع و ابتهال شما نبود, خداوند هیچ عنایتى به شما نداشت; ((قل ما یعبوبكم لولا دعائكم)).19
((قل من ینجیكم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعا و خفیه لئن اءنجانا من هذه لنكونن من حلشاكرین قل الله ینجیكم منها و من كل كرب ثم اءنتم تشركون)); بگو كیست كه شما را در تاریكى هاى خشكى و دریا نجات مى دهد, در حالى كه او را با تضرع و زارى در خلوت و جلوت مى خوانید و مى گویید اگر خدا از این مهلكه ها نجات دهد, از شاكران خواهیم بود. بگو خدا شما را از ظلمات خشكى و دریا و از هر غصه و اندوهى نجات مى دهد, ولى باز شما مشرك مى شوید.
انواع دعا
دعا نیز مثل عبادت و تسبیح و تنزیه حق تعالى بر دو قسم است:
تشریعى و تكوینى.
((دعاى تكوینى)) یعنى همه موجودات به زبان طبیعت و هستى خویش ـ كه جز فقر ذاتى چیزى نیست ـ از خداى هستى بخش یارى مى جویند; هر موجودى به میزان استعداد و ظرفیت فیض, از خدا طلب مى كند كه آیه ((یسئله من فى السموات والارض كل یوم هو فى شاءن))20.
اشاره بدین حقیقت است.
همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرنده خود را طلبكار
تمام موجودات به زبان حال, خدا را مى خوانند, به ویژه موجودات زنده در حال اضطرار به زبان خود دعا مى كنند.
((دعاى تشریعى (اختیارى))), این دعا مخصوص موجودات مختار و با اراده است كه طبق درجه معرفت, از قدرت مافوق مطالباتى دارند ولى غالبا بر اثر فاصله گرفتن از تعلیمات پیامبران, بشر به غیر خدا پناه مى برد اما هنگامى كه بفهمد ملك و قدرت و عزت و ذلت دست خداست به قدرت فناناپذیر روى مىآورد این نوع دعا در تكامل انسان آزاد و مختار تاءثیر بسزایى دارد. علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى نویسد: ((دعا در مورد آفریدگار جهان گاهى تكوینى است یعنى ایجاد موجودى براى شیى دیگر, گویى خداوند متعال آن را بطرف آن شیى فرا مى خواند.
((یوم یدعوكم فتستجیبون بحمده));21 روزى كه شما را فرا مى خواند و با سپاس پاسخ مى دهید. كه مقصود دعوت به زندگى اخروى است. هركـس مى میرد و در واقع دعوت خدا را لبیك مى گوید. و گاهى تشریعى است كه مى فرماید: ((قل ادعوا الله اءو ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنى))22. نیایشگران واقعى, دعا را به منظور پاسخ به نیاز ذاتى و فقر وجودى انجام مى دهند. از تضرع و ابتهال و ارتباط با حضرت حق لذتى وصف ناپذیر مى برند.
سخن گفتن با محبوب و راز دل گشودن براى آنان از همه دنیا عزیزتر است.
((دكتر كارل)) مى گوید: نیایش در مرحله عالى ترش از سطح درخواست و عرض حال بالاتر مى رود, انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مى دهد كه او را دوست دارد, نعمت هاى او را سپاس مى گذارد و آماده است تا خواسته هاى او را ـ هرچه باشد ـ انجام دهد. در اینجا نیایش به صورت یك سیر روحانى و مكاشفه درونى در مىآید)). 23 خداوند متعال براى رسیدن به اهداف مقطعى و مادى, علل و اسبابى قرار داده است كه بشر ناگزیر باید آن مقدمات را طى كند تا به نتیجه برسد; به عبارت دیگر دنیا دار علل و اسباب است.
در حدیث آمده: ((اءبى الله اءن یجرى الاشیاء الا بالاسباب))24 در قرآن مجید مى فرماید: ((فلیرتقوا فى الاسباب));25 بنابراین دعا چه نقشى مى تواند ایفا كند؟ در پاسخ باید گفت:
اولا ـ دعا و نیایش آموزش عالى ترین مسایل اخلاقى و عرفانى و اعتقادى است, دعا یك نوع جهان بینى عمیق و لطیف و مفید است.
ثانیاـ انگیزه دعا به حسب ظرفیت و شناخت متفاوت مى باشد, بعضى دعا را كلید موفقیت در امور اقتصادى مى دانند و بـس; این افراد مفهوم دعا را نفهمیده اند. این نوع برداشت ها در ذهن روشنفكران شیعه و سنى, تصویرهاى ناموزونى از دعا گذاشته است كه دعا براى افرادى بى خبر از قانون علت و معلول و ارتباطات جهانى است و همراه دعا انسان هاى گوشه گیر و ساده لوح و خوش باور و خیال باف در ذهن آنان تداعى مى كند.
غافل از اینكه فاعل بر دو گونه است: یكى آنكه احتیاج به ابزار كار دارد وگرنه نمى تواند كارى بكند, مثل نجار و بنا كه بدون ابزار نه ساختمان درست مى شود و نه میز و صندلى, ولى گاهى فاعل بدون ابزار اثر مى گذارد, مانند كسى كه با اراده و با حرارت و انرژى خاص چیزى را مى اندازد و بیمارى را درمان مى كند (انرژى درمانى).
ملائكه و قواى غیبى این عالم به مشیت الهى بر سامان دادن امور جهان ماءمورند گاه با ابزار و گاهى بدون ابزار; ((والمدبرات اءمرا))26. دعا معارضه با طبیعت نیست تا بگوییم طبیعت مقهور موجودات غیبى هستند, بلكه طبیعت هم به تدبیر قواى عاقله این عالم است. اگر خدا بخواهد بیمارى كه اجل محتوم دارد, گاهى به دارویى شفا مى دهد و گاهى به دعا و توسلى, چون علت شفا, منحصر به یك چیز نیست.
((صاحب تفسیر المنار)) استجابت دعا را منحصر به جایى دانسته كه اسباب طبیعى نیز در میان باشد و دعا آن است كه از خداوند بخواهند اسباب طبیعى را فراهم سازد تا داعى به مقصود برسد, مثلا فقیر, وسائل كسب و كار از خدا بخواهد و مریض دارو. البته گاهى خداوند متعال, بدون اسباب و عوامل مادى دعا را مستجاب نمى كند, ولى این تخصیص و انحصار درست نیست; چون به غیر اسباب طبیعى نیز مى تواند حاجت ها را برآورد, علل و عوامل روحانى مى تواند شفا بخش باشد. ولى گروهى فراتر از این ها فكر مى كنند, آن ها دست به دعا برمى دارند, نه براى حوایج مادى, بلكه نفـس دعا كردن براى آنان موضوعیت دارد. ما قاعده و لزوم دعا را قبلا ذكر كردیم, این قسمت را كه هدف اصلى و اساسى دعاست بیشتر باز مى كنیم.
در اینجا نیایش به صورت یك سیر روحانى و مكاشفه رحمانى در مىآید, در این برداشت, دعا به مفهوم پرواز روح به سوى عالم بالاست و ارتباط مجذوبانه قلب است با خدا, شریف ترین و گران سنگ ترین حالات انسان است. اگر از دكتر كارل ها سخن مى گوییم بدین علت است كه وى این مفاهیم معنوى بلند را از طریق چالش هاى تجربى و یا كاوش هاى عقلانى مبتنى بر تجربیات شخصى به دست آورده; او به معانى بلند دعا در اسلام و به مضامین عالى دعاهاى امامان معصوم(علیهم السلام) برخورد نداشته, او دعاى عرفه و مناجات شعبانیه را ندیده و صحیفه سجادیه را نخوانده است.
در این برداشت, دعا یك نوع عبادت است و تمرد از دعا و احساس استغنا, یك نوع تكبر مى باشد, و سرانجام متكبران دخول در آتش است; ((و قال ربكم ادعونى اءستجب لكم ان الذین یستكبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین))27.
امام زین العابدین در صحیفه سجادیه مى فرماید: ((فسمیت دعائك عباده و تركه استكبارا و توعدت على تركه دخول جهنم داخرین));28 دعا و خواندن خود را عبادت نامیده اى و ترك آن را استكبار, و تهدید كرده اى كیفر ترك آن, با خوارى وارد جهنم شدن است.
امام صادق(ع)فرمود: ((علیكم بالدعاء فانكم لا تقربون بمثله));29 شما را به دعا سفارش مى كنم. زیرا با هیچ عمل دیگرى همچون دعا, به خدا نزدیك نمى شوید. پـس دعا, درمان عطش قلب و تسكین سوزش جان و عروج به عالم بالاست.
در دعاى شعبانیه كه تمام ائمه(علیهم السلام) بر آن مواظبت مى كردند و حضرت امام خمینى(ره), بخشى را پیوسته در قنوت مى خواندند. ((الهى هب لى كمال الانقطاع الیك)).
((لقائك قره عینى و وصلك منى نفسى و الیك شوقى و فى محبتك ولهى... و فى مناجاتك روحى و راحتى و عندك دواء علتى و شفاء غلتى و برد لوعتى)).30
رفت موسى آتشى آرد به دست
آتشى دید او كه از آتش برست
بهرنان شخصى سوى نانوا دوید
دادجان چون حسن نانوا رابدید
لذا حال دعا براى اهل دل, پیش از آنكه طلب باشد مطلوب است و به جاى مقدمه, نتیجه و غایت و محصول است, دردها و رنج ها بهانه یى است براى كوبیدن در محبوب و راز دل گفتن با او ((یا منى قلوب المشتاقین و یا غایه آمال المحبین))31.
1اى اخى دست از دعا كردن مدار1با اجابت یا رد اویت چكار؟1 گر اجابت كرد او را, بـس نكوست1ور كند موقوف, آن هم لطف اوست1 تمام شكوه و جلال نیایش از دعاى با توجه و حال برمى خیزد, نه صرف لقلقه زبان كه نه عشقى وشورىدارد و نه سوز و گدازى و نه اهتزازى در جان مى افكند. چند نمونه روایات مىآوریم:
رسول خدا فرمود: ((واعلموا اءن الله سبحانه لا یستجیب دعاء من قلب غافل));32 بدانید كه خداى سبحان خواندن بدون توجه قلبى را پاسخ نمى دهد.
امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه33 فاذا دعوت فاءقبل بقلبك));34 خدا, خواندن بدون توجه قلب را باسخ نمى دهد. پـس هرگاه خداى را مى خوانى, قلبت را به سوى خدا متوجه كن.
آب كم جو, تشنگى آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
هركه جویا شد بـیابد عاقـبت
مایه اش درد است و اصل مرحمت
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست
چون گرست ازبحر رحمت موج خاست
هركه او بیدارتر پر دردتر
هركه او آگاه تر رخ زردتر
پیش حق یك ناله از روى نیاز
به كه عمرى بى نیازاندر نماز
چون خداخواهد كه مان یارى كند
میل ما را جانب زارى كند
اى خدا زارى زتو مرهم زتو
هم دعا از تو اجابت هم ز تو35
از منظر عقل فلسفى واقعیت مخلوق جز فقر و نیاز به خالق نیست.
معلول عین ربط به علت است و انسان عین تعلق به وجود مطلق مى باشد, لذا نمى تواند در جوهر ذات خود از دعا و تضرع و ابتهال انفكاك پیدا كند, چون در اصل و اساس آفرینش در حال دعاست; بلكه هویت مخلوقات به دعا و تسبیح است: ((و لله یسجد ما فى السموات و ما فى الارض من دابه والملائكه و هم لا یستكبرون)). 36
تربیت هاى نادرست, حجاب هاى جهل و علم و قدرت, چهره شفاف فطرت را مستور مى سازد و او را از فقر و نیاز ذاتى غافل مى كند. تنها در تنگناها و مصایب روانى, فطرت بیدار مى شود و سپـس رو به افول مى گذارد; به فرموده قرآن:
((وجائهم الموج من كل مكان وظنوا اءنهم احیط بهم دعوا الله مخلصین له الدین))37.
این حالت, موقت و گذراست و براى همه پیش مىآید, ولى خاصان درگاه احدیت در نعمت و نقمت حال دارند.
عقل مى گوید ضرر احتمالى را چه یقینى باشد و چه مشكوك و محتمل, باید به وسیله اى رفع كرد و چون انسان به تنهایى قدرت بر رفع مصائب و ناملایمات ندارد, ناگزیر باید به دعا پناه ببرد و از خداى خالق قهار بخواهد.
دنیا دار بلا و مصیبت است و فرارى از آن نیست جز به سوى خدا:
((ففروا الى الله لاملجاء و لا منجى منه الا الیه)); به سوى خدا بگریزید زیرا هیچ پناه گاه و نجات بخشى جز او نیست.
حضرت على(ع) درباره نیازمندى بشر به دعا مى فرماید:
((ما المبتلى الذى قد اشتد به البلاء باحوج الى الدعاء من المعافى الذى لا یاءمن البلاء قال رسول الله افزعوا الى الله فى حوائجكم والجووا الیه فى ملماتكم و تضرعوا الیه و ادعوه فان الدعاء مخ العباده و ما من مومن یدعوالله الا استجاب فاما اءن یعجله له فى الدنیا اءو یوجل له فى الاخره واما اءن یكفر من ذنوبه بقدرما دعاه ما لم یدع بماءثم));38 آنان كه در آسایش اند و در معرض بلا, به دعا محتاج ترند از كسانى كه دچار بلاهاى سخت هستند. رسول خدا(ص) فرمود:
در نیازهاى خود, نزد خدا فغان و فریاد كنید و در بلاهاى شدید به او پناه برید و تضرع كنید.
زیرا دعا, مغز و اصل بندگى است و هیچ مومنى خدا را نمى خواند مگر اینكه مستجاب شود. و این قبولى دعا یا در دنیا و یا در آخرت است و یا اینكه موجب پوشش و محو گناهان است تا زمانى كه گناه تازه اى از مومن سر نزده باشد. در تمام نیازها باید به خدا پناه برد.
قال الصادق: ((یا میسر ادع و لا تقل ان الا مر قد فرغ منه ان عند الله عزوجل منزله لا تنال الا بمساءله و لو اءن عبدا سد فاه و لم یساءل لم یعط شیئا فسل تعط یا میسر انه لیس من باب یقرع الا یوشك اءن یفتح لصاحبه)); پیوسته خدا را بخوان, چه به حاجت برسى یا نرسى, كه در پیشگاه خدا براى انسان منزلت و مقامى است كه جز از طریق دعا امكان پذیر نیست. اگر بنده دهانش را ببندد و چیزى سوال نكند, به وى اعطا نمى شود. پـس بخواه تا اعطا شود. اى میسر, انسان وقتى درى را بكوبد بالاخره به رویش باز مى شود.
گفت پیغمبر كه گر كوبى درى
عاقبت زان در برون آید سرى39
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشت:
1ـ بقره, 186
2ـ تفكرات اسلامى, 108
3ـ تاج العروس
4ـ ابراهیم, 34
5ـ اعراف, 55
6ـ المیزان, ج 2, ص 24
7ـ علق, 7 و 8
8ـ حدید,4
9ـ فجر,14
10ـ صافات, 96
11ـ فاطر, 15
12ـ انعام, 40 و 41
13ـ همان, 63 و 64
14ـ رعد, 28
15ـ یونس, 12
16ـ بحار الانوار, ج 10, 99
17ـ بحار الانوار, ج 93, ص 288
18ـ كافى, ج 2, ص 469
19ـ فرقان, 77
20ـ الرحمن, 29
21ـ اسراء, 52
22ـ همان, 110
23ـ نیایش, ص 20
24ـ بحار الانوار, ج 2, ص 90
25ـ ص, 10
26ـ نازعات, 5
27ـ غافر, 60
28ـ صحیفه, دعاى 45
29ـ المحجه البیضا, ج 2, 283
30ـ مناجات المریدین, از دعاى خمسه عشر
31ـ بحارالانوار, 94, ص 149
32ـ المحجه البیضاء, ج 2, ص 294
33ـ قلب ساه: یعنى عارى از توجه
34ـ المحجه, ابیضا ج 2, ص 292. بحار الانوار ج 93, ص 305
35ـ مثنوى معنوى
36ـ نحل, 49
37ـ یونس, 22
38ـ بحار الانوار, ج 93, ص 303
39ـ مثنوى معنوى مولانا
۱۳۸۶/۰۶/۲۴ ۱۱:۲۲ شناسه مطلب: 4156
سید حسین موسوى راد لاهیجى
روزه از نظر بهداشت جسم و سلامتبدن و ابعاد دیگر داراى فواید فراوانى است، روزه در سلامت معده و پاكسازى آن از انواع غذاها كه موجب انواع بیمارىهاست اثرات فوق العادهاى دارد.
مركز بیماریها معده است
پیامبر خدا فرمود: «المعدة بیت كل داء، و الحمئة راس كل دواء» (1)
معده مركز و خانه هر دردى است، و پرهیز و اجتناب (از غذاهاى نامناسب و زیاد خورى) اساس و راس هرداروى شفابخش است.
پیامبر(ص) سه باب از علوم بروى ما گشود
پیامبر عظیم الشان اسلام در یك بیانیه كوتاه، اثرات و فوائد سه چیز را به این شرح بیان مىفرماید: «اغزوا تغنموا، و صوموا تصحوا، و سافروا تستغنوا» اول، جنگ و جهاد كنید تا مستغنى شوید، كه غنائم جنگى باعث استغنا مىباشد، دوم، روزه بگیرید تا صحت و سلامتى خویش را تضمین كنید، سوم، سفر كنید تا مالدار شوید، زیرا مسافرت و حمل كالاى تجارتى از شهرى به شهر دیگر یا از كشورى به كشور دیگر باعث رفع نیازمندىهاى جامعه و عمران كشورها مىگردد، در این سه جمله پیامبر(صلى الله علیه و آله) سه باب از درهاى علم: جهاد (كه خود باعث تمكن و امكانات مالى مىشود)، بهداشت جسم و اقتصاد جامعه را بر روى ما مىگشاید.
امام على(ع) در فلسفه روزه چه مىفرماید؟
ما اگر پویاى فلسفه روزه و حكمت تشریع آن باشیم و از خواص و فوائد آن بخواهیم اطلاعات بیشترى پیدا كنیم و به اشكال تراشیهاى منتقدین پاسخ اقناع كننده بدهیم به سخنان حكیمانه و درربار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه گوش فرا مىدهیم در قسمتى از این خطبه امام مىفرماید: «و مجاهدة الصیام فى الایام المفروضات، تسكینا لاطرافهم، و تخشیعا لابصارهم، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم، و اذهابا للخیلاء عنهم لما فى ذلك من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحقوق البطون بالمتون من الصیام تذللا» (2) امیرمؤمنان علیه السلام به دنباله مطالب ارزشمندى مىفرماید: از خدا بترسید و از كیفر تباهكارى در دنیا، و از زیان ستمگرى در آخرت ... و خداوند بندگان مؤمنش را حفظ مىفرماید، به وسیله نمازها و زكاتها، ( و سپس فوائد و پارهاى از علل و فلسفه روزه را بیان مىفرماید) و كوشش در گرفتن روزه در روزهاى واجب، براى آرام ماندن دست و پا و اندام و دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانى) و چشم به زیر انداختنشان و فروتنى جانهاشان، و زبونى دلهاشان، و بیرون كردن كبر و خودپسندى از آنان، چون در نماز است مالیدن رخسارهاى نیكو براى فروتنى، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت موضع) را به زمین براى اظهار كوچكى و «ذلتبه پیشگاه با عظمتش» و در روزه رسیدن شكمها به پشتها براى خضوع و ناچیز دانستن خویش كه روزه و نماز و زكات فلسفهاش سازندگى و تزكیه، و تذلل و تقلل به پیشگاه حضرت حق است، و از چیزهائى است كه مىتواند آدمى را از چنگ شیطان نجات بخشد، و از انواع بیماریهاى ظاهرى و باطنى برهاند، و مخصوصا درس مقاومت و مبارزه را عملا یاد آدمى دهد، مخصوصا روزه است كه از امتیازات بخصوص برخوردار است، كه پاداش آن فقط به خداوند بزرگ برگزار شده است. كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجائى دیگر مىفرماید:«و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق» (3)
روزه براى آزمایش اخلاص مردم است
خداوند روزه را براى آزمایش اخلاص مردم واجب فرموده است، كه روزه در اخلاص عمل بسیار مؤثر است، یعنى كسى كه روزه مىگیرد و تمامى روز را با همه امكان بخوردنیها و آشامیدنىهایى كه در اختیار دارد، در عین حال امساك مىنماید، جز اخلاص به پیشگاه حضرت حق مفهومى دیگر ندارد، و در قسمتى از نهج البلاغه مىفرماید: «و صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب» (4) و یكى از دلائل وجوب روزه این است كه روزه ماه رمضان سپر است از عقاب الهى، یعنى روزه موجب غفران و آمرزش گناهان و معاصى انسان است، كه به وسیله روزه نجات از آتش جهنم و عقوبت پروردگار به دست مىآید.
خدایا از گرسنگى بتو پناه مىآوریم
فوائد كم خورى از نظر بهداشت و تندرستى جسم و روح، درست است كه آدمى تاب گرسنگى زیاد را ندارد، و اسلام هم نخواسته است كه انسان خود را در زحمت تحمل گرسنگى زیاد قرار دهد، بلكه در بعضى روایات رسیده است: «اللهم اعوذبك من الجوع» (5) خدایا از گرسنگى به تو پناه مىبرم، ولى در عین حال باید متوجه بود، كه مقدارى از گرسنگى براى انسان لازم است! و فوائد بسیارى در بردارد، و بر عكس پورخورى و سیر بیمارى زیادى به همراه مىآورد.
از نظر بهداشت و تندرستى، باید غذا كمتر مصرف شود، و هنوز اشتهاء تمام نشده، دست از غذا خوردن بكشد، به تجربه ثابتشده است. افرادى كه كم مىخورند، از كسانى كه همیشه سیر مىخورند سالمتر مىباشند، و تن درستترند.
ابعادى در فلسفه روزه از بیان امام صادق(ع)
هشام بن حكم از رئیس مذهب تشیع حضرت جعفر بن محمد (علیهما السلام) مىپرسد از علت و فلسفه روزه، امام مىفرماید: «انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و القیر و ذلك ان الغنى لم یكن لیجد مس الجوع، فیرحم الفقیر، لان الغنى كلما اراد شیئا قدر علیه، فاراد الله تعالى ان یسوى بین خلقه، و ان یذیق الغنى مس الجوع و الالم لیرق على الضعیف و یرحم الجائع» (6)
حضرت صادق(علیه السلام): براستى خداوند روزه را واجب كرد، تا به وسیله او بین اغنیاء و فقراء مساوات و برابرى به وجود آید، و این براى آن است كه ثروتمندانى كه هرگز درد گرسنگى را احساس نكردهاند، به فقراء ترحم نمایند، زیرا اغنیاء هرگاه (خوردنى و آشامیدنى را) اراده نمودند (و هوس هر نوع ماكولات و مشروبات كردند) برایشان میسر است، پس خداوند متعال «روزه را واجب نموده» كه تا بین بندگانش از فقیر و غنى، برابرى به وجود آورد، و اینكه سرمایه داران مسلمان الم جوع و گرسنگى را لمس نمایند، تا بر ضعفاء رقت آوردند، و بر گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مكتبى كه به حال گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مكتبى كه به حال گرسنگان و محرومان مىاندیشد اسلام است.
خصال هفتگانه مخصوص روزهداران
در حدیثى طویل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) چنین نقل مىفرماید كه پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ما من مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارك و تعالى له سبع خصال: اولها یذوب الحرام من جسده، و الثانیة یقرب من رحمة الله عزوجل، و الثالثة قد كفر خطیئة ابیه آدم، و الرابعة یهون الله علیه سكرات الموت و الخامسة امان من الجوع و العطش یوم القیمة و السادسة یطعمه الله عزوجل من طیبات الجنة، و السابعة یعطیه الله عزوجل برائة من النار، قال: صدقتیا محمد» (7) .
هیچ مؤمنى نیست كه ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه بگیرد، مگر آنكه خداى تبارك و تعالى فتخصلت را براى او واجب و لازم گرداند: 1- هر چه حرام در پیگرش باشد محو و ذوب گرداند، 2- به حمتخداى عزوجل نزدیك مىشود، 3- (با روزه خویش) خطاى پدرش حضرت آدم را مىپوشاند، 4- خداوند لحظات جان كندن را بر وى آسان گرداند، 5- از گرسنگى و تشنگى روز قیامت در امان خواهد بود، 6- خداى عزوجل از خوراكیهاى لذیذ بهشتى او را نصیب دهد، 7- خداى و عزوجل برائت و بیزارى از آتش دوزخ را به او عطا فرماید. (پرسش كننده در این حدیث مفصل، عالم یهودى بود) كه عرض كرد راست گفتى اى محمد.
فلسفه و دلائل وجوب روزه از امام رضا(ع)
امام رضا(علیه السلام) در فلسفه و دلائل وجوب روزه مىفرماید: «انما امروا بالصوم لكى یعرفوا الم الجوع و العطش، فیستدلوا على فقر الآخرة، و لیكون الصائم خاشعا ذلیلا مستكینا ماجورا و محتسبا عارفا، صابرا على ما اصابه من الجوع و العطش، فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساك عن الشهوات و یكون ذلك واعظا لهم فى العاجل و رائضا لهم على اداء ما كلفهم و دلیلا لهم فى الآجل و لیعرفوا شدة مبلغ ذلك على اهل الفقر و المسكنة فى الدنیا فیؤدوا الیهم ما افترض الله لهم فى اموالهم» (8)
وقتى از حضرت درباره فلسفه روزه مىپرسند، مىفرماید: همانا (مردم) مامور به روزه شدند تا بشناسند درد و ناگواریهاى گرسنگى و تشنگى را، و آنگاه استدلال كنند بر سختیهاى گرسنگى و تشنگى و فقر آخرت، (كه پیامبر صلى الله علیه و آله در خطبه شعبانیه مىفرمود: و اذكروا بجوعكم و عطشكم جوع یوم القیمة و عطشة، یاد آورید از گرسنگى و تشنگى روزه داریتان گرسنگیها و تشنگیهاى روز قیامت را، كه این یادآورى انسان را به فكر تدارك قیامت مىاندازد كه تا سعى كند، جد و جهد بیشترى در كسب رضاى خداوند و كمك به مخلوق ضعیفش بنماید و آنان را از امكانات مادى و غیر مادى خویش بهرهمند سازد).
(آنگاه امام علیه السلام خصوصیات صائم را این چنین توصیف مىفرماید) و هر آینه روزهدار باید (به پیشگاه خداوند) بندهاى خاشع و ذلیل و داراى استكانت و وقار باشد، (و خود و عمل خویش را) ماجور و مثاب دانسته، (و بداند كه اعمال و زحماتش) به حساب مىآید، (و نادیده گرفته نمىشود) و در همه حال به آنچه كه انجام مىدهد از عبادات عارف باشد، و بر آنچه كه از گرسنگى و تشنگى به او مىرسد صبر كند، و در آن هنگام با امساك از شهوات (و پیروى نكردن از نفس اماره بسوء) مستوجب ثواب فراوانى مىشود، (و خداوند اجر و ثواب عبادت روزهداریش را به او مرحمتخواهد فرمود) و این اوصاف حمیده (كه براى صائم ذكر شد) واعظ خوبى براى روزهداران در دنیا خواهد شد، (كه اثرات وضعى این اوصاف كاملا در چهره و اعمال و رفتار آنان مشهود خواهد گشت) و رائض و راغب استبر روزهداران بر اداء آنچه كه مكلف به آنند و راهنماى خوبى براى آنان است در عالم عقبى، و آنان باید بشناسند شدت و اهمیت مشكلات فقرا و بیچارگان را كه تا رحمت آورند بر فقراء و مساكین در دنیا، سپس اداء نمایند حقوق آنان را كه خداوند در اموالشان مقرر فرموده است. (یعنى اینطور نباشد كه خود خوب بخورند و بپوشند و دیگران گرسنه باشند).
شاعر عرب «حاتم بن عبد الله طائى» مىگوید:
و حسبك داء ان تبیتببطنة و حولك اكباد تحن الى القد! (9)
یعنى: این درد براى تو بس است كه شب با شكم پر بخوابى و در گردت جگرها باشد كه قدح پوستى را آرزو كنند (و براى آنان فراهم نشود چه جاى آنكه طعام داشته باشند.
بحثى دیگر در فلسفه روزه از امام رضا(ع)
امام رضا (علیه السلام) در یك پرسش دیگر از فلسفه روزه چنین مىفرماید: «علة الصوم لعرفان مس الجوع و العطش لیكون العبد ذلیلا مستكینا ماجورا محتسبا صابرا فیكون ذلك دلیلا على شدائد الآخرة، علت روزه از براى فهمیدن الم و درد گرسنگى و تشنگى است، تا بنده ذلیل و متضرع و ماجور و صابر باشد و بفهمد شدائد آخرت را، مع ما فیه من الانكسار له عن الشهوات و اعظاله فى العاجل دلیلا على الآجل لیعلم مبلغ ذلك من اهل الفقر و المسكنة فى الدنیا و الآخرة» (10) علاوه بر این كه در روزه انكسار شهوات و موعظه هست از براى امر آخرت تا بداند حال اهل فقر و فاقه را در دنیا و عقبى. بلى این است قسمتى از فلسفه روزه از بیان حضرت رضا علیه آلاف التحیة و الثناء.
بلى روزه از افضل طاعات است، زیرا كه روزه مشتمل بر انكسار شهوات بهیمیه است كه شریعت آسمانى و احكام الهى نیامده مگر براى تعدیل شهوات و توقیف و مهار آنها كه در حد اعتدال انجام گرفته، و براى تزكیه و طهارت نفس و تصفیه آن از اخلاقیات رذیله، زیرا مقصود از صوم مجرد امساك از اكل و شرب و مباشرت با نسوان نیست، بلكه غرض نهائى آن كف نفس و نگهدارى آن از شهوترانىهاى حیوانى است، چنان كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: الصوم جنة فاذا صام احدكم فلا یرفث و لا یجهل و ان امرء جادله او شاتمه فلیقل انى صائم: كه روزه سپرى است از براى شخص، زیرا یكى از شما اگر روزه گرفتسخن زشت نگوید، و كارهاى بیهوده نكند، و اگر كسى با وى مجادله كند یا او را شماتت نماید، او بگوید من روزه هستم، مراد از این حدیثشریف نبوى (صلى الله علیه و آله) این است: كه روزه وقایهاى است كه نگه مىدارد آدمى را از انحرافات و لغزشها، كه به واسطه آن از دشمنانى بزرگ چون شیطان نفس، دشمن درونى، خلاصى مىجوید، پس نفس را كنترل مىنماید از شهوات نابجا، و شیطان را از خود دور مىنماید.
مجراى نفوذ شیطان را با روزه ضیق نمائید
بر این مبنا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ان الشیطان لیجرى من ابن آدم مجرى الدم فضیقوا مجاریه بالجوع»، كه شیطان جریان مىیابد و نفوذ مىكند در فرزندان آدم، مانند جریان خون در بدن پس مجارى شیطان را در وجود خود به واسطه گرسنگى یعنى روزه تنگ نمائید، (11) و الحق، كه روزه بدون اثر چه فایده و ثمرى دارد؟ آرى فائده و اثرى ندارد كه آدمى غذاى ناهار خویش را به افطار تاخیر اندازد، و از امساك و اجتناب از یك سرى مبطلات روزه، انواع تهمتها و دروغها و غیبتها و شهوترانىها و هتك حرمتخلق الله و حفظ نكردن ناموس خویش از نامحرمان و سوء تربیت فرزندان و سرعت غضب به حادثه كوچكى و ایجاد ضرب و شتم و صدها گناه دیگر مرتكب شود و بگوید من روزه هستم خیر؟ این نوع روزه اثرى و فایدهاى ندارد، باید روزه قدرت ساختن و اصلاح نفس داشته باشد و روزه این قدرت را دارد، لكن این مائیم ارزش و اهمت او را تشخیص ندادیم، و از این نوع روزههاى بى اثر ثمرى جز گرسنگى و تحمل تشنگى عاید ما نمىشود، و چه فایدهاى است از براى روزهدار كه فریضهاى اداء كند و كبیرهاى مرتكب گردد، و با خیانتبر بندگان خدا در مال و عرض ایشان تجاوز نماید
روزه رابطه مستقیم با اخلاص دارد
خلاصه كنم و این بخش را «فلسفه روزه و حكمت مشروعیت» به سخن مولاى متقیان (علیه السلام) مزین نمایم كه امام علیه السلام در آنجا كه فلسفه پارهاى از احكام را تشریح مىفرماید: «و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق» (12)
خداوند، روزه را براى آزمایش اخلاص مردم مقرر و فرض فرموده است، و كسى كه به پیشگاه حضرت حق اخلاص ورزد، تمامى اوصافى كه در فلسفه روزه بیان شده استشامل حالش مىشود، و روزه كاملا با اخلاص روزهدار، در رابطه است.
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشت:
1- اركان الاسلام، ص 108 این عبارت حدیثى است كه از پیامبر اسلام در بحار الانوار، ج 14 روایتشده است، لكن این كتاب بحارث بن كلده نسبت داده است.
2- نهج البلاغه فیض، ص 798.
3- از حكمت 244 نهج البلاغه فیض الاسلام.
4- نهج البلاغه، چاپ صبحى صالح، ص 163.
5- مجمع البحرین، ماده جوع.
6- وسائل الشیعه، ج 7، ص 3 - و من لا یحضره الفقیه، ص 73، ج 2.
7- خصال شیخ صدوق، ص 386.
8- وسائل الشیعه، ج 7، ص 4.
9- حاتم به عبد الله طائى.
10- علل الشرایع صدوق علیه الرحمه.
11- از مجموعهاى از سخنان پیشوایان معصوم(ع) استخراج شده است.
12- نهج البلاغه، ص 1197.
منبع :روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم ص 81
۱۳۸۶/۰۶/۰۶ ۱۸:۳۹ شناسه مطلب: 4087
سید مصطفى علامه مهرى
اشاره:
اندیشه پیروزى حق بر باطل و غلبه صالحان بر طالحان و عادلان بر ظالمان كهبرگرفته از متن قرآن كریم است، بارقهاى از نور امید در دلها تابانیده وهمه را چشم به انتظار شخصى گذاشته كه منادى حق است و سفیر نور، كشتیبانهدایت است و قافلهسالار رهایى; مجدد حیات بشریت است و احیاگر اخلاق خدایى،این شخصیتبزرگ را در روایات اسلامى «مهدى» علیه السلام مىنامند.
چنین انتظارى افضل عبادات شمرده شده است. زیرا این انتظار با امید،تعهد، تحرك با مسوولیت و سازندگى و رفع ناامیدى از جامعه همراه مىباشد.
منتظران واقعى، خود را در حال مهیاى جامعهاى مىبینند كه انتظار موعودىرا مىكشد، بنابراین براى حضور حضرتش شرایطى لازم است كه هم زمینهسازقدومش باشد و هم پذیراى حكومت عدل او، زیرا تحمل عدالتخود نیاز بهسازندگى دارد. و الا، پذیرایى حق بر افراد بسى مشكل خواهد بود. بنابراین،ما براى خودسازى به یكى از بهترین راهها كه طریق پرورش یافتگان مكتبانسانساز اسلام; یعنى یاوران خاص ولىعصر(عج) است متمسك مىشویم، ویژگىهاىآنها را بشناسیم و به كار بندیم تا زمینهساز حضور حضرتش باشیم. زمینهسازحكومتحضرت، خیزش ایمان است نه ازدیاد فساد. ما در این نوشتار به برخىاز خصال یاوران باوفاى حضرت اشارتى خواهیم داشت.
ایمان یاوران مهدى (ع)
ایمان از مهمترین مایههاى یك انسان خداجو است.
پایدارى، شجاعت، رشادت، ایثار، فداكارى و... یك انسان مومن ریشه درایمان وى دارد. یاوران مهدى از مومنانى هستند كه ایمانشان آنها را بهمرحلهاى رسانده است كه هرگونه شك و ریبى در دلشان راه نمىیابد. همانكسانى كه به نقل روایات در ترنم روحبخش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آنهاهم چون صداى زنبوران عسل درهم پیچیده و شب را تا به صبح به راز و نیازبا خداى خویش مشغولند. و خودخواهىها و منیتها را در زیر آسیاب تهجدسورمه كرده و با آن چشم دل را روشن نمودهاند. خدا را با معرفتشناخته وایمان به خدا در اعماق جانشان نفوذ كرده است. لذا در راه ایمان و اجراىفرامین الهى از هیچ مانعى هراس ندارند و از سرزنش هیچ سرزنش كنندهاى بیمبه دل راه نمىدهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كریم اوصاف آنها رابیان داشته و به ایمان آنها و راهشان سفارش مىكنند: سلیمان بن هارونمىگوید: به آن جناب عرضه داشتم بعضى از این عجلیان گویند كه شمشیر رسولخدا(ص) نزد عبدالله بن حسن است! فرمود: به خدا سوگند، نه او و نه پدرشبا هیچ یك از دو چشمانش آن را ندیده، مگر آن كه پدرش آن را نزد حسین(ع)دیده باشد، و البته براى صاحب این امر محفوظ است، پس، مبادا به راست وچپ روى آورى، كه به خدا سوگند امر روشن است. به خدا سوگند اگر اهل آسمانو زمین همدستشوند كه این امر را از جایگاهى كه خداوند آن را در وى قرارداده برطرف سازند نخواهند توانست، و چنان چه همه مردمان كفر ورزند تاجایى كه هیچ كس باقى نماند; همانا خداوند براى این امر كسانى را خواهدآورد كه او شایستگان آن باشند. سپس فرمود: آیا نمىشنوى كه خداوندمىفرماید:
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید هر كدام از شماها از دین خودمرتد شوید پس به زودى خداوند قومى را كه دوست مىدارد و آنها نیز خدا رادوست مىدارند و نسبتبه مومنان فروتن و بر كافران سرافراز و مقتدرند بهنصرت اسلام بر مىانگیزد...»
تا آخر آیه را تلاوت فرمود و در آیه دیگرفرمود:
«پس اگر این قوم به آن كفر ورزند، همانا قومى را كه هرگز بهآن كافر نشوند بر آن برگماریم».
سپس حضرت فرمود:«همانا (اهل) این آیه همان اهل آن آیه مىباشند.»
آیهاى كه امام صادق علیه السلام - آن را تلاوت فرمودهاند اوصاف مومنانى كهباید این رسالتبزرگ را انجام دهند چنین بیان مىدارد:
1. آنها به خدا عشق مىورزند و جز به خشنودى او نمىاندیشند: «یحبهم ویحبونه»
2. در برابر برادران دینیشان خاضع و فروتن هستند: «اذله على المومنین»
3. نسبتبه كافران ستمگر و كجاندیش، سرسخت، خشن و سرافرازند:«اعزه على الكافرین»;
4. براى بسط عدل و اجراى فرامین الهى همواره درراه جهاد فى سبیلالله هستند: «یجاهدون فى سبیل الله»;
5. در جهتنابودى كافران و برچیدن بساط ستمگران كوشا و از هیچ ملامتى پروا ندارند:«و لایخافون لومه لائم».
اینها همه از اعتقاد به خدا و ایمان به مقصد و میل به هدف آنها نشاتگرفته و از آنها انسانهایى ساخته كه در حقیقت علاوه بر قدرت جسمانى چنانشهامتى دارند كه از شكستن سنتهاى غلط و مخالف با اكثریتى كه راه انحرافرا پیش گرفتهاند، و با تكیه بر كثرت عددى خود دیگران را به استهزامىگیرند، پروایى ندارند. بسیارى از افراد را مىشناسیم كه صفات ممتازىدارند، اما در مقابل غوغاى محیط و هجوم افكار عوام و اكثریتهاى منحرفبسیار محافظهكار، ترسو، و بىجرئتند، و زود در مقابل آنها میدان را خالىمىكنند، در حالى كه براى یك رهبر سازنده و افرادى كه براى پیاده كردنافكار او وارد میدان مىشوند، قبل از هر چیز چنین شهامتى لازم است.
عوامزدگى، محیطزدگى، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل این امتیاز عالىروحى هستند، سد راه بیشتر اصلاحات محسوب مىگردند.» آرى به دست آوردن اینامتیازات و موفقیتها در هر درجهاى كه باشد علاوه بر كوشش خود فرد، مرهونفضل خداوند است كه به هر كس بخواهد و شایسته بیند عطا كند و حاصل لطفاوست: «ذلك فضل الله یوتیه من یشاء».
عبادت یاران مهدى(ع)
همان گونه كه اشاره شد آنان پارسایان شباند كه تا بامدادان به ذكر و رازو نیاز و بر قیام و قعودند. آتش عشق به معشوق و عرفتبه ذات بارىتعالىخواب را از دیدگان آنان ربوده است:
جز خم ابروى دلبر هیچ محرابى ندارم
جز غم هجران رویش من تب و تابى ندارم
گفتم اندر خواب بینم چهره چون آفتابش
حسرت این خواب در دل ماند چون خوابى ندارم
سر نهم بر خاك كویش، جان دهم در یاد رویش
سر چه باشد، جان چه باشد، چیز نایابى ندارم
مردانى كه شب هنگام زمزمه تلاوت قرآن و ذكر مناجاتشان، هم چونصداى زنبوران عسل درهم پیچیده و هیبت الهى آنها را به قیام واداشته وبامدادان سوار بر مركبها شوند، آنان راهیان شباند و شیران روز.
گفتیم همه این عبادتها و نیایشها، رشادتها و شهامتها و... از ایمان یكفرد مومن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزى از معرفت و ایمان نهفته در قلب اواست. كه در این اعمال ظهور مىیابد و هر چند درجه ایمان فزونى یابد دراین اعمال نیز فزونى خواهد یافت و هیچ امرى سد راه آنان نخواهد شد، نهتنها جهاد و كوشش آنها را از عبادت و راز و نیاز به درگاه الهى بازنمىدارد، بلكه این تلاشها سبب مىگردد تا حلاوت ایمان بیشتر در كام خودچشند و همه رفتارهاى خود را رنگ و جلوه الهى دهند كه چه رنگى بهتر ازرنگ الهى: «صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون».
آمرین به معروف و پیكاركنندگان با منكر
رسالتحضرت مهدى و یاران باوفایش احیاء دین خدا و اتمام رسالت انبیا واولیا و اصلاح زمین كه ظالمان و فاسدان با بدعتها و ظلمهایشان روز خاكیانرا مبدل به شب دیجورى كرده با شراره سم ستمشان، سیماى سپیده را روشنىبخشند و نقاب تزویر را از چهره مزوران بركشند و رسالتش را در دو عنوانسبز بسط در «قسط» و «عدل» خلاصه گرداند. «یملا الارض قسطا و عدلا كماملئت ظلما و جورا». سیره رسول گرامى اسلام و همه معصومین(ع) بر امر بهمعروف و نهى از منكر بود، و از بدو دوران كودكى تا واپسین لحظات حیات آنرا پاس داشتهاند. یعقوب سراج، خدمت امام صادق(ع) مىرسد در حالى كه حضرتدر كنار گهواره فرزندش حضرت موسى بن جعفر(ع) ایستاده و با او سخنمىگوید. یعقوب گوید: من نشستم تا امام از سخن گفتن با فرزندش فارغ شد،پس برخاستم، امام صادق(ع) به من فرمود:
نزدیك سرورت بیا و او را سلام گوى. من نزدیك گهواره رفتم و به كودك سلامكردم، امام موسى بن جعفر(ع) از درون گهواره با زبانى فصیح و گویا سلام راپاسخ گفت فرمود: «اذهب و تغیر اسم ابنتك التى سمیتها امس فانه اسمیبغضه الله» برو و آن نام را كه دیروز بر دخترت نهادهاى تغییر ده زیرااین اسم را خدا دشمن دارد. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندمعمل كن تا هدایتیابى. من نیز به دستور آن حضرت عمل كردم و نام«حمیرا» دختر یك روزهام را تغییر دادم.» بنابراین، یكى از اوصاف بارزیاران حجت، امر به معروف و نهى از منكر مىباشد.
امام صادق(ع) در تفسیرآیه «الذین ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و امروا بالمعروف و نهو عن المنكر و لله عاقبه الامور».
مىفرمایند: براى آلمحمد(ص) مهدى(ع) و اصحاب او، خداوند متعال مشارق و مغارب زمین را بهتصرف آنها درآورد، و دین را آشكار سازد، و خداوند متعال به وسیله او ویارانش بدعتها و باطل را از بین مىبرد، هم چنان كه سفیهان حق را میراندهباشند، تا جایى كه اثرى از ظلم دیده نشود و امر به معروف و نهى از منكرخواهند نمود و عاقبت كارها به دستخداست.
ایمان و اطاعت از رهبرى
امامت و رهبرى، از اركان دین مبین اسلام و محور و اساس همه كارها اعم ازعبادى و غیرعبادى است:
«و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحا...»
و همه اعمال اعم از فردى و اجتماعى به نوعى وابسته به امامتاست. لذا ایمان به رهبرى زمینهساز فلاح و رستگارى مسلمانان است. همینایمان و اطاعت از رهبرى و پیامبر بود كه در مدتى بسیار كم مسلمانان صدراسلام از حضیض ذلتبه اوج عزت رسیدند و پوزه ظالمان و متكبران را به خاكمالیدند چرا كه به فرمان خدا به آن چه پیامبر مىفرمود گردن مىنهادند:
«و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»
و بعد از رسول خداشیعیان اهل بیت همان عقیده و ایمان را نسبتبه ائمه اطهار داشته و یارانحجت(ع) در بالاترین درجه آن نسبتبه امام زمان علیه السلام دارند كهاین عشق و ایمان در وجود آن حضرت متمركز گردیده:
«یتمسحون بسرح الامام علیه السلام یطلبون بذلك البركه»
این عشق به امام است كه سر از پانشناخته براى اطاعت و اجراى فرامین او شب و روز را نمىشناسند و در راهفرمانبردارى او از یك كنیز نسبتبه مولایش مطیعتراند و در هنگام خطراتبراى دفاع از وجود او جانشان را فدا مىكنند:
«و یخفون به یقونه بانفسهم فى الحروب و یكفونه ما یوید... هم اطوع له من الامه لسیدها»
از وجود مباركش و آن چه متعلق به اوست تبرك و شفا مىجویند:
كیست كاشفته آن زلف چلیپا نشود
دیدهاى نیست كه بیند تو و شیدا نشود
ناز كن ناز كه دلها همه در بند تو اند
غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پیدا نشود
سر به خاك سر كوى تو نهد جان از دست
جان چه باشد كه فداى رخ زیبا نشود
این عشق و علاقه امام و یارانش به حدى به هم گره خورده كه «آن چه شخصامام بدان وصف شدهاند، آنان نیز به آن توصیف گشتهاند:
«انهم اذا ساروا الرعب امامهم سیره شهر;هنگامى كه به طرف مكانى حركت مىكنند، ترس ازآنان پیشاپیش در دل مردمان افتد.»
«لایكفون سیوفهم حتى یرضى الله عزوجل; آنان دست از شمشیرهاى خود در پیكار با دشمنان دین باز نمىگیرندتا آن كه خداى تعالى راضى شود.»
این همه به سبب آن است كه یاران مهدىشیعه كاملى براى مولاى خود بوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفاتامام علیه السلام مىباشد.
شجاعتیاوران مهدى علیهالسلام
وصف بارزى كه در روایات براى اصحاب آقا امام زمان علیهالسلامبرشمرده شده شجاعتیاران حضرت است، شجاعت وصفى ذاتى است كهداراى لوازماتى است كه بر روى هم این صفتبراى فرد حاصل مىگردد كه اصحابآقا واجد آن اوصاف بوده و ما به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
عدم ترس
ترس و جبن از خصلتهاى مذموم یك انسان است، چرا كه ترس نشات گرفتهاز ضعف ایمان و یقین و عاجز بودن نفس است: «شده الجبن من عجز النفس وضعف الیقین.» شخص ضعیف النفس و ضعیف الایمان مایه امید از او گرفته شده،یقین به رحمت الهى و پاداش روز جزا نداشته همواره در نوعى بیم و ترس بهسر مىبرد. ترس از آن دارد كه هر لحظه این دفتر عمر بسته شود و به دیارنیستى كوچ كند. اما شخص مومن در اقیانوسى از امید به سر برده و در همهمشكلات تكیهگاهش را خدا مىداند و یقین دارد كه:
«ولله العزه و لرسوله و للمومنین.»
دلیلى ندارد كه احساس ضعف و ترس كند، بلكه ترس را عار و ننگو نقصى براى خود دانسته و سعى در دورى از آن مىكند:
«احذروا الجبن فانه عار و منقصه» یاران مهدى علیهالسلام كه قلبشان مالامال از عشقبه خدا و یقین به روز جزا و یارى پروردگار است از هیچ كس هراسى به دلندارند.
یاد روى تو غم هر دو جهان از دل برد
صبح امید همه ظلمتشب باطل كرد
عشق به شهادت
از محكهایى كه خداوند افراد راستگو و با ایمان را از افراد دروغگوجدا مىسازد «تمناى مرگ است» یك فرد مومن كه آیندهاى درخشان و زیبابراى خود پیشبینى مىكند و عاشق كوى یار و قرب الىالله و همنشینى اولیاءالله را در دلش زمزمه مىكند همواره تمناى مرگ دارد:
آتش بجانم افكند شوق لقاى دلدار
از دست رفت صبرم اى ناقه پاى بردار
«لولا اجل الذى كتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عینشوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.»
اصحاب حجت كه مهدى(ع) را با معرفتشناخته و ایمان به راه و هدفش دارند وبه او عشق مىورزند و همه هستیشان را فانى در وجود او مىدانند، عاشقشهادت در راه وى هستند:
«یدعون بالشهاده و یتمنون ان یقتلوا فى سبیلالله شعارهم یالثارات الحسین علیهالسلام»
بنابر این، فردى كه جانش را ازهدفش بیشتر دوست دارد نمىتواند شجاعت ورزد، بلكه او باید همواره حافظجانش باشد تا به او آسیبى نرسد لذا شجاعتشیرانى چون یاوران مهدى(عج) رامىطلبد.
قلب نورانى و دل فولادین
از دیگر اوصافى كه یاوران مهدى علیه السلام داراهستند «قلب قوى و پولادین» است كه در روایات مختلفى تعبیر به «پارههاىآهن» شده است: «تجیىء الرایات السود من قبل المشرق كان قلوبهم زبرالحدید» و در روایات دیگر مىخوانیم كه قلبهاى آنها سختتر از پارههاىآهن است «... و ان قلب رجل منهم اشد من زبر الحدید».
آرى قلبهاى آنها پنجرههایى به آسمان معنا گشودهاند و دلها را به ریسمانالهى پیوند دادهاند خانه دل را با قندیلهاى ایمان روشن نمودهاند:
«كان قلوبهم القنادیل و هم من خشیه الله مشفقون.»
اینان با پشتوانهاى ازایمان به خدا و یقین به روز جزا و هدفى مقدس «همچون مشعلهاى فروزانندكه دلهاى استوارشان بسان قندیلهاى نور در سینههاى سترگشان آویخته است واین رادمردان تنها دل به خداى خویش دادهاند و تنها از او هراس دارند» وقلب را به یاد او قوت بخشیدهاند: «الا بذكر الله تطمئن القلوب.»
اجسم قوى
قدرت جسمانى از دیگر لوازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحبالامر(عج) شمرده شده و در روایات قدرت آنها را برابر با چهل مرد قرارداده است: «فان الرجل منهم یعطى قوه اربعین رجل» قدرت جسمانى برگرفتهشده از ایمان راسخ به خدا و یقین به امامت و حقانیت هدف او است; یاورانمهدى(ع) با این قدرت جسمانى و روحیه عالى بوده كه مىتوانند خط بطلان برجمیع مفاسد كشیده و ظلم و جور را از صحنه گیتى براندازند.
موالا با افراد ضعیف الجسه و ضعیفالایمان كه چنین مهمى امكان ندارد كمااینكه امام على بن موسى الرضا(ع) در پاسخ «دیان بن صلت» كه از او سوالمىكند كه آیا شما صاحب این امر هستید؟! حضرت در جواب مىفرماید:
«من صاحباین امر هستم ولكن من آن كسى نیستم كه زمین را پر از عدل و قسط كنمچنانكه پر از جور و ستم شده; چگونه من مىتوانم با این ضعف جسمانیم زمینرا پر از عدل و قسط كنم و به درستى كه قائم، آن كسى است كه وقتى خروجمىكند با این كه داراى سن زیادى مىباشد، ولى جوان استبدن او قوى حتىاگر دستهاى مباركش را به طرف بزرگترین درخت دراز كند و او را به طرفزمین آورد مىآورد و مىشكند، حتى اگر صیحهاى بین كوهها زند از فریاد اوكوهها درهم ریزند...»
حال برگردیم به سخن اصلى; یعنى شجاعت اصحاب آنحضرت، با این اوصاف است كه آنها سدى محكم، نیزه و شمشیرى برنده، و ركنركینى هستند كه حضرت لوط علیه السلام هنگام رویارویى با قوم كافر ومنحرف خود تمناى آن ها را مىكرد.
«قال ابو عبدالله(ع) ما كان یقوللوط(ع) «لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شدید» الا تمنا لقوه القائمعلیه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم یعطى قوه اربعین رجلا وان قلبه لاشد من زبر الحدید و لو مروا بجبال الحدید لتدكدكت [لقطعوها]، لایكفون سیوفهم حتى یرضى الله عزوجل»
این روایت كه بیان گویایى از شجاعتآن عزیزان است، ما را از ذكر دیگر احادیثبىنیاز مىكند. در تشبیه قلبهاىآنها به پارههاى آهن یا به قطعات سنگ، براى تاكید بیشتر بر عظمت و شهامتآنان و نفى هرگونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مىباشد. پرواضح است كهبه كارگیرى، واژههاى شمشیر و نیزه نیز فقط به لحاظ تاثیر مادى آنهانیست، بلكه نشانى بر توان فعالیت موثر آنها مىباشد; یعنى آنها در زمینهعمل و مبارزه دلیرتر از شیر و برتر از نیزه هستند. در بیان امام علیهالسلام كه مىفرماید: «به هر فردى از آنها نیروى چهل مرد داده مىشود»مقصود محدود نمودن این نیرو نیست، بلكه تقریبى استبراى میزان فوقالعاده قدرت ایشان و اشاره است، بر اثر عملى فعالیتهاى هر یك از اصحابمهدى(ع) كه از كوشش گروهى مركب از چهل نفر نیز فزونتر است.
... هنگامى كه تلاش انسان با توانایى طبیعى، براى انجام كارى تواممىگردد; مثل دوران جوانى، نتیجه كارها بهتر و كاملتر خواهد شد. و شایدبه همین جهت است كه بیشتر یاران «حضرت مهدى علیهالسلام» را جوانان تشكیل مىدهند،زیرا به سبب اینكه به صراحتبا حق مواجه مىشوند و آن را عمیقا دركمىنمایند و با اخلاص تمام اطاعت امام خویش را پى مىگیرند، هر كدام ازتوان و نیروى بزرگى برخوردارند. و حاصل تلاششان به نحوى است كه گروههاىبزرگ نیز از عهده آن برنمىآیند. بیانات ائمه علیهم السلام مبنى براین كه به هر كدام از یاران مهدى(ع) نیروى چهل مرد داده مىشود.
گویاى این نكته نیز هست كه خداوند این توانایى را از راههاى طبیعى، و نهاز سر اعجاز، به آنان عطا مىكند، چرا كه نفس انسانى قابلیت این تكامل وترقى را در شرایط معین و تحت تربیتخاصى دارا است . و این پرورش و شجاعتنه تنها صفت عمومى لشكر امام مهدى(ع) است، بلكه شامل تمام مومنان مىشود.
چرا كه همه مومنان به نحوى جزء لشكر امام زمان هستند از این جهت است كهدر روایات آمده: «فلایبقى مومن الا صار قلبه اشد من الحدید و اعطاه اللهعزوجل قوه اربعین رجلا; هیچ مومنى نمىماند مگر آن كه قلبش هم چون پارههاىآهن گشته و خداوند به هر یك از آنان قدرت چهل مرد عطا گرداند.»
--------------------------------------------------------------------------------
ماهنامه پاسدار اسلام شماره 204
۱۳۸۶/۰۶/۰۶ ۱۸:۳۲ شناسه مطلب: 4086
آیة الله مكارم شیرازى
بعضى از ناآگاهان چنین پنداشتهاند كه انتظار ظهور مهدى (ع) بر اساس آیات فوق(كه درمقاله قبل آمده است) ممكن است سبب ركود و عقب ماندگى یا فرار از زیر بار مسؤولیتها و تسلیم در برابر ظلم و ستم گردد، چرا كه اعتقاد به این ظهور بزرگ مفهومش قطع امید است از اصلاح جهان قبل از او حتى كمك كردن به گسترش ظلم و فساد است تا زمینه ظهور آن حضرت فراهم گردد.
این سخنى است كه سالهاست بر سرزبان مخالفان و منكران قیام مهدى (ع) است و ابن خلدون به آن اشاره كرده است، درحالى كه مطلب كاملا برعكس است و انتظار این ظهور بزرگ آثار بسیار سازندهاى دارد كه در ذیل به طور فشرده مىآوریم تا معلوم شود آنها كه چنین قضاوت كردهاند قضات عجولانه و حساب نشدهاى است در برابر مسالهاى كه هم در قرآن مجید به آن شاره شده و هم در احادیث متواتره كه در كتب معروف اهل سنت و منابع مشهور شیعه آمده با صراحت مطرح شده است .
* * *
حقیقت انتظار و آثار سازنده آن
سخن در این بود كه آیا ایمان به ظهور مهدى (ع) با آن برنامه جهانیش كه عالم را پر از عدل و داد مىكند و ریشههاى ظلم و ستم را قطع مىنماید اثر سازنده تربیتى دارد یا آثار منفى ؟
آیا ایمان به چنین ظهورى انسان را چنان در افكار رؤیایى فرو مىبرد كه از وضع موجود خود غافل مىگردد و تسلیم هرگونه شرایط مىكند ؟
و یا این كه به راستى این عقیده یك نوع دعوت به قیام و سازندگى فرد و اجتماع است ؟
آیا ایجاد تحرك مىكند یا ركود؟
آیا مسئولیت آفرین است یا مایه فرار از زیر بار مسئولیتها ؟
وبالاخره آیامخدر است یا بیدار كننده ؟
ولى قبل از توضیح و بررسى این سؤالات توجه به یك نكته كاملاً ضرورى است و آن این كه سازندهترین دستورات و عالیترین مفاهیم هرگاه بدست افراد نا وارد یا نالایق یا سوء استفاده چى بیفتد ممكن است چنان مسخ شود كه درست نتیجهاى بر خلاف هدفى اصلى بدهد و در مسیرى بر ضد آن حركت كند و این نمونههاى بسیار دارد و مسئله «انتظار» بطورى كه خواهیم دید در ردیف همین مسائل است .
بهر حال براى رهایى از هر گونه اشتباه در محاسبه در این گونه مباحث باید به اصطلاح آب را از سرجشمه گرفت تا آلودگیهاى احتمالى نهرها و كانالهاى میان راه در آن اثر نگذارد.
یعنى ما در بحث انتظار مستقیما به سراغ اصلى اسلامى رفته و لحن گوناگون روایاتى راكه روى مسئله انتظار تاكید مىكند مورد بررسى قرار مىدهیم تا از هدف اصلى آگاه شویم .
اكنون با دقت با این چند روایت توجه كنید:
1- كسى از امام صادق (ع) پرسید: چه مىگوئید درباره كسى كه داراى ولایت پیشوایان است و انتظار ظهور حكومت حق را مىكشد و در این حال از دنیا مىرود؟
امام (ع) درپاسخ فرمود: هو بمنزله من كان مع القائم فى فسطاطه - ثم سكت هنیئه - ثم قال هو كمن كان مع رسول الله:«او همانند كسى است كه با رهبر این انقلاب در خیمه او(ستاد ارتش او) بوده باشد - سپس كمى سكوت كرد - و فرمود مانند كسى است كه با پیامبر اسلام (ص) در «مبارزاتش» همراه بوده است».( 1 )
عین این مضمون در روایات زیادى با تعبیرات مختلفى نقل شده است .
2- در بعضى «بمنزله الضارب بسیفه فى سبیل الله»:« همانند شمشیر زنى در راه خدا».
3- و در بعضى دیگر «كمن قارع مع رسول الله بسیفه»: «همانند كسى است كه در خدمت پیامبر با شمشیر بر مغز دشمن بكوبد».
4- در بعضى دیگر «بمنزله من كان قاعدا تحت لواء القائم»: «همانند كسى است كه زیر پرچم قائم بوده باشد».
5- و در بعضى دیگر«بمنزله المجاهد بین یدى رسول الله (ص): «همانند كسى است كه پیش روى پیامبر جهاد كند».
6- و بعضى دیگر «بمنزله من استشهد مع رسول الله : «همانند كسى است كه با پیامبر شهید شود».
این تشبیهات هفتگانه كه در موردانتظار ظهور مهدى (ع) در این شش روایت وارد شده روشنگر این واقعیت است كه یك نوع رابطه و تشابه میان مسئله «انتظار از یك سو، و «جهاد»، و مبارزه با دشمن در آخرین شكل خود از سوى دیگر وجود دارد.
7- در راویت متعددى نیز انتظار چنین حكومتى را داشتن، به عنوان بالاترین عبادت معرفى شده است .
این مضمون در بعضى از احادیث از پیامبر و در بعضى از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده است، در حدیث مىخوانیم كه پیامبر فرمود: افضل اعمال امتى انتظار الفرح من الله عزوجل»: «بالاترین اعمال امت من انتظار فرج از ناحیه خدا كشیدن است».( 1 )
و در حدیث دیگرى از پیامبر مىخوانیم « افضل العباده انتظار الفرج»:( 3 )
این تعبیرات همگى حاكى از این است كه انتظار چنان انقلابى داشتن همیشه توام با یك جهاد وسیع و دامنه دار است این را در نظر داشته باشید تابه سراغ مفهوم انتظار رفته سپس از مجموع آنها نتیجهگیرى كنیم .
مفهوم انتظار
(انتظار» معمولا به حالت كسى گفته مىشود كه از وضع موجود ناراحت است و براى ایجاد وضع بهترى تلاش مىكند .
فى المثل بیمارى كه انتظار بهبودى مىكشد، یا پدرى كه در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیمارى و فراق فرزند نارحتند و براى وضع بهترى مىكوشند.
همچنین تاجرى كه از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادى مىباشد این دو حالت را دارد «بیگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر».
بنابراین مسئله انتظار حكومت حق و عدالت مهدى و قیام مصلح جهانى در واقع از دو عنصر است عنصر نفى و عنصر اثبات عنصر نفى همان بیگانگى است با وضع موجود و عنصر اثبات خواهان وضع بهترین بودن است .
و اگر این دو جنبه در روح انسان به صورت ریشه دار حلول كند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد
این دو رشته اعمال عبارتند از ترك هر گونه همگارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد و حتى مبازره با آنها از یك سو، و خود سازى و خودیارى و جلب آمادگیها جسمى و روحى و مادى و معنوى براى شكل گرفتن آن حكومت واحد جهانى و مردمى از سوى دیگر .
و خوب كه دقت كنیم مىبینم هر دو قسمت آن سازندهو عامل تحرك و آگاهى و بیدارى است .
با توجه به مفهوم اصلى «انتظار» معنى روایات متعددى ه در بالا درباره پاداش و نتیجه كار منتظران نقل كردیم به خوبى درك مىشود. اكنون مىفهمیم چرا منتظران واقعى گاهى همانند كاسنى شمرده شدهاند كه در خیمه حضرت مهدى (ع) یا زیر پرچم او هستند یا كسى كه در راه خدا شمشیرى مىزند، یا به خون خود آغشته شده، یا شهید گشته است .
آیا اینها اشاره به مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نیست كه متناسب با مقدار آمادگى و درجه انتظار افراد است ؟
یعنى همانطور كه میزان فداكارى مجاهدان راه خدا و نقش آنهابا هم متفاوت است، انتظار و خود سازى و آمادگى نیز درجات كاملا متفاوتى دارد كه هر كدام از اینها با یكى از آنها از نظر مقدمات و نتیجهگیرى شباهت دارد هر دو جهادند و هر دو آمادگى مىخواهند و خود سازى كسى كه در خیمه رهبر چنان حكومتى قرار گرفته یعنى در مركز ستاد فرماندهى یك حكومت جهانى است نمىتواند یك فرد غافل و بیخبر و بى تفاوت بوده باشد آنجا جاى هر كس نیست جاى افرادى است كه به حق شایستگى چنان موقعیت و اهمیتى را دارند.
همچنین كسى كه سلاح در دست دارد ودر برابر رهبر این نقلاب با مخالفان حكومت صلح و عدالتش مىجنگد آمادگى فراوان روحى و فكرى ورزمى باید داشته باشد .
براى آگاهى بیشتر از اثرات واقعى انتظار ظهور مهدى (ع) به توضیح زیرتوجه كنید .
انتظار یعنى آماده باش كامل
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى باشم كه طعمه شمشیرش خون ستمگران است ؟
من اگر آلوده و ناپاكم چگونه مىتوانم منتظر انقلابى باشم كه شعله اولش دامان آلودگان را مىگیرد؟
ارتشى كه در انتظار جهاد بزرگى است آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مىبرد و روح انقلاب در آنها مىدمد و هرگونه نقطه ضعفى را اصلاح مىكند.
زیرا چگونگى انتظار همواره متناسب با هدفى است كه در انتظار آن هستیم .
انتظار آمدن یك مسافر عادى از سفر .
انتظار بازگشت یك دوست بسیار عزیز.
انتظار فرارسیدن چیدن میوه از درخت و درو كردن محصول .
هر یك از این انتظارها آمیخته با یك نوع آمادگى است، در یكى باید خانه را آماده كرد و وسایل پذیرایى فراهم ساخت، در دیگرى ابزار لازم و داس و كمباین و... .
اكنون فكر كنید آنها كه انتظار قیام یك مصلح بزرگ جهانى را مىكشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحولى را دارند كه وسیعترین و اساسىترین انقلابهاى انسانى در طول تاریخ بسر است .
انقلابى كه بر خلاف انقلابهاى پیشین جنبه منطقهاى نداشته بلكه هم عمومى و همگانى است و هم تمام شئون و جوانب زندگى انسانهارا شامل مىشود، انقلابى است سیاسى، فرهنگى ، اقتصادى و اخلاقى .
نخستین فلسفه - خود سازى فردى
چنین تحولى قبل از هر چیز نیازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانى است كه بتوانندبار سنگین چنان اصلاحات وسیعى را در جهان بدوش بكشند و این در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فكرى براى همكارى در پیاده كردن آن برنامه عظیم است. تنگ نظریها، كوته بینیها، كج فكریها، حسادتها، اختلافات كودكانه و نابخردانه و بطور كلى هر گون نفاق و پراكندگى با موقعیت منتظران سازگار نیست .
نكته مهم این است كه منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى هرگز نمىتواند نقش تماشاجى را داشته باشد باید از هم اكنون حتما در صف انقلابیون قرار گیرد.
من اگر فاسد و نادرستم چگونه مىتوانم در انتظار نظامى كه افراد فاسد و نادرست در آن هیچگونه نقشى ندارند بلكه مطرود و منفور خواهند بود روز شمارى كنم .
آیا این انتظار براى تصفیه روح و فكر و شستشوى جسم و جان از لوث آلودگیها كافى نیست ؟
ارتشى كه در انتظار جهاد آزادگى بخش به سر مىبرد حتمابه حالت آماده باش كامل در مىآید سلاحى را كه براى چنین میدان نبردى شایسته است بدست مىآورد، سنگرهاى لازم را مىسازد آمادگى رزمى افراد خود را بالا مىبرد.
روحیه افراد خود را تقویت مىكند و شعله عشق و شوق براى چنین مبارزهاى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مىدارد ارتشى كه داراى چنین آمادگى نیست هرگز در انتظار به سر نمىبرد و اگر بگوید دروغ مىگوید.
انتظار یك مصلح جهانى به معناى آماده باش كامل فكرى و اخلاقى، مادى و معنوى براى اصلاح همه جهان است فكر كنید چنین آماده باشى چقدر سازنده است .
براى تحقق بخشیدن به چنین انقلابى مردانى بسیار بزرگ و مصمم و بسیار نیرومند و شكستناپذیر، فوق العاده پاك و بلندنظر كاملا آماده و داراى بینش عمیق لازم است .
و خود سازى براى چنین هدفى مستلزم به كاربستن عمیقترین برنامههاى اخلافى و فكرى و اجتماعى است، این است معناى انتظار واقعى آیا هیچكس مىتواند بگوید چنین انتظارى سازنده نیست ؟
فلسفه دوم - خویاریهاى اجتماعى
منتظران راستین در عین حال وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند بلكه مراقب حال یكدیگر باشند و علاوه بر اصلاح خویش در اصلاح دیگران نیز بكوشند زیرا برنامه عظیم و سنگینى كه انتظارش را مىكشند یك برنامه فردى نیست برنامهاى است كه تمام عناصر انقلاب باید در آن شركت جویند، باید كار به صورت دسته جمعى و همگانى باشد، كوششها و تلاشها باید هماهنگ گردد و عمق و وسعت این هماهنگى باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد كه انتظار آن را دارند.
دریك میدان وسیع مبارزه دسته جمعى هیچ فردى نمىتواند از حال دیگران غافل بماند بلكه موظف است هر نقطه ضعفى را در هر كجا ببیند اصلاح كند و هر موضع آسیب پذیرى را ترمیم نماید و هر قسمت ضعیف را تقویت كند زیرا بدون شركت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزین، پیاده كردن چنان برنامهاى امكانپذیر نیست .
بنابراین منتظران واقعى علاوه بر اینكه به اصلاح خویش مىكوشند وظیفه خود مىدانندكه دیگران را نیز اصلاح كنند.
این است اثر سازنده دیگرىبراى انتظار قیام یك مصلح جهانى واین است فلسفه آن همه فضیلتها كه براى منتظران راستین شمرده شده است .
فلسفه سوم - منتظران راستین در فساد محیط حل نمىشوند
اثر مهم دیگرى كه انظار مهدى دارد حل نشدن در مفاسد محیط و عدم تسلیم در برابر آلودگیها است .
توضیح این كه هنگامى كه فساد فراگیر مىشود و اكثریت یا جمع كثیرى رابه آلودگى مىكشاند گاهى افراد پاك در یك بن بست سخت روانى قرار مىگیرند، بن بستى كه از یأس اصلاحات سرچشمه مىگیرد.
گاهى آنها فكر مىكنند كه كار از كار گذشته و دیگر امیدى به اصلاح نیست و تلاش و كوشش براى پاك نگاهداشتن خویش بیهوده است این نومیدى و یاس ممكن است آنها را تدریجا به سوى فساد و همرنگى با محیط بكشاند و نتوانند خود را به صورت یك اقلیت صالح در برابر اكثریت ناسالم حفظ كنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایى بدانند.
تنها چیزى كه مىتواند در آنها امید بدمد و به مقاومت و خویشتن دارى دعوت كند و نگذارد در محیط فاسد حل شوند امید به اصلاح نهایى است تنها در این صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش براى حفظ پاكى و اصلاح دیگران بر نخواهند داشت .
و اگر مىبینیم در دستورات اسلامى یأس از آمرزش یكى از برزگترین گناهان شمرده شده است و ممكن است افراد ناوارد تعجب كنند كه چرا یأس از رحمت خدا اینقدر مهم تلقى شده است حتى مهمتر از بسیارى از گناهان، فلسفهاش در حقیقت همین است كه گناهگار مأیوس از رحمت هیچ دلیلى ندارد كه به فكر جبران بیفتد و یا لااقل دست از ادامه گناه بردارد و منطق او این است اكنون كه آب از سر من گذشته است چه یك قامت چه صد قامت، من كه رسواى جهانم غم دنیا هیچ است. بالاتر از سیاهى رنگ دیگر نیست، آخرش جهنم است من كه هم اكنون آنرا براى خود خریدهام از چه مىترسم و مانند این منطقها...
اما هنگامى كه روزنه امید براى او گشوده شود، امید به عفو پروردگار، امید به تغییر وضع موجود نقطه عطفى در زندگى او خواهدشد و او را به توقف كردن در مسیر گناه و بازگشت به سوى پاكى و اصلاح دعوت مىكند .
به همین دلیل امید را مىتوان همواره به عنوان یك عامل موثر تربیتى در مورد افراد فاسد شناخت همچنین افراد صالحى كه در محیطهاى فاسد گرفتارند بدون امید نمىتوانند خویشتن را حفظ كنند.
نتیجه این كه انتظار ظهور مصلحى كه هر قدر دنیا فاسدتر مىشود امید ظهورش بیشتر مىگردد اثر فزاینده روانى در معتقدان دارد و آنهارا در برابر امواج نیرومند فساد بیمه مىكند آنهانه تنها با گسترش دامنه فساد محیط مأیوس نمىشوند بلكه به مقتضاى «وعده وصل چون شود نزدیك * آتش عشق تیزتر گردد» وصول به هدف را در برابر خویش مىبینند و كوششان براى مبارزه با فساد و یا حفظ خویشتن با شوق و عشق زیادترى تعقیب مىگردد.
از مجموع بحثهاى گذشته چنین نتیجه مىگیریم كه اثر تخدیرى انتظار تنها در صورتى است كه مفهوم آن مسخ یا تحریف شود همانگونه كه جمعى از مخالفان تحریفش كردهاند و جحمعى از موافقان مسخش - اما اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پیاده شود یك عامل مهم تربیت و خود سازى و تحرك و امید خواهد بود.
از جمله مدارك روشنى كه این موضوع را تایید مىكند این است كه در ذیل آیه وعدالله الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض...)
«خداوند به آنها كه ایمان دارند و عمل صالح انجام مىدهند وعده داده است كه حكومت روى زمین را در اختیارشان بگذارد» از پیشوایان بزرگ اسلام نقل شده است كه منظوراز این آیه « هو القائم و اصحابه»: مهدى و یاران او هستند». ( 4)
و در حدیث دیگرى مىخوانیم (نزلت فى المهدى) :این آیه درباره مهدى (ع) نازل شده است».
در این آیه مهدى (ع) و یارانش به عنوان (الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات) «آنها كه ایمان و عمل صالحى دارند» معرفى شدهاند بنابراین تحقق این انقلاب جهانى بدون ایمان مستحكم كه هر گونه ضعف وزبونى و ناتوانى را دور سازد و بدون اعمال صالحى كه راه را براى اصلاح جهان بگشاید اماكنپذیر نیست و آنها كه در انتظار چنین برنامهاى هستند هم باید سطح آگاهى و ایمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح اعمال خویش بكوشند.
تنها چنین كسانى هستند كه مىتوانند نوید شركت در حكومت او بخود دهند، نه آنها كه باظلم و ستم همكارى دارند و نه آنها كه از ایمان و عمل صالح بیگانهاند. نه افراد ترسو وزبونى كه بر اثر ضعف ایمان از همه چیز حتى از سایه خود مىترسند.
ونه افراد سست و بى حال و بیكارهاى كه دست روى دست گذارده و در برابر مفاسد محیط و جامعه شان سكوت اختیار كرده و كمترین تلاش و كوششى در راه مبارزه با فساد ندارند.
این است اثر سازنده قیام مهدى (ع) در جامعه اسلامى .
خداوندا! دیدگان ما را به جمالش روشن كن، و ما را از یاران وفادار و سربازان فداكارش قرار ده !
--------------------------------------------------------------------------------
1- محاسن برقى طبق نقل بحارالانوار، چاپ قدیم، ج 13، ص 136.
2- كافى بنا به نقل بحار، ج 13، ص 137.
3- كافى بنا به نقل بحار، ج 13، ص 136.
4- بحارالانوار قدیم، ج 13، ص 14.
پیام قرآن ،جلدنهم
۱۳۸۶/۰۶/۰۶ ۱۸:۲۲ شناسه مطلب: 4085
آیت الله صافى گلپایگانى
سرغیبت
پیش از آنكه فوائد و مصالح غیبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمین له الفداء - سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم كه تا كنون علوم و دانشهائى كه بشر از راههاى عادى تحصیل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر و ناچیز است و به گفته یكى از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشىء» است در مقابل بى نهایت و این در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوریم. و اما اگر علم یك عالم، و دانش یك دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلا قیاس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امیر المؤمنین(ع) مىگوید:
«سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك و ما أصغر عظیمها فى جنب ما غاب عنا من قدرتك»
«منزهى تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو مىبینیم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».
حال دیگران معلوم است.
بنابر این كسى نمىتواند نسبت به وجود یكى از پدیدهاى این جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پیدایش و آفرینش آن اعتراض كند و یا پارهاى از نظامات و قوانین عالم تكوین را بى فایده وبى مصلحت بداند. هیچ كس هم نمىتواند بطور یقین ادعا كند كه در كوچكترین پدیده و حوادث جهان، سرى و نكتهاى نهفته نیست همچنانكه كسى نمىتواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قدیم و جدید همه این درك را براى خود افتخار دانسته و گفتهاند.
هرگزدل من زعلم محروم نشد
كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد
هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز
معلومم شد كه هیچ معلوم نشد
به جائى رسیده دانش من
كه بدانم هنوز نادانم
و شاعر دانشمند و حكیم عرب گوید:
ماللتراب و للعلوم وانما
یسعى لیعلم انه لایعلم
معروف است: زنى از بزرگمهر - حكیم مشهور ایرانى - مسألهاى پرسید؛ حیكم در پاسخش گفت: نمىدانم.
زن گفت: اى حكیم، شاه به تو حقوق و ماهیانه مىدهد كه با سر انگشت علم و حكمت خویش، گروه از مشكلات مردم بگشائى، شرم نمىدارى كه در جواب مسأله من به جهل و نادانى خود اقرار مىكنى؟
حكیم گفت: آنچه را شاه به من مىهد در برابر معلومات و دانائیهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانستههاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سیم دنیا را به من بدهد كم داده است.
پس بشر باید در راه كشف مجهولات و درك اسرار، همواره كوشا باشد و اگر در یك جا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.
همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى میكروسكپهاى ذره بین نبود، حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بینى و میلیونها كرات غیر مكشوف آسمانى شود.
همانطور كه حیواناتى كه همه رنگها را نمىبینند یا همه را به یك رنگ مىبینند نمىتواند رنگهائى را كه انسان با جلوههاى گوناگون مىشناسد انكار نمایند. همانطور كه صداها و امواج صوتى تحت سمعى و امواج فوق سمعى راكسى نمىتواند انكار كند.
این قاعده كه بیان شد در عالم تكوین و در عالم تشریع هر دو جارى است. در عالم تشریع، مواردى داریم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نیافته و تشریع با تكوین مطابق شده همانطور كه در علم تكوین، در این موارد حق اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حق ایراد و اعتراض نداریم.
بله اگر در هر یك از این دو ناحیه ( تشریع و تكوین) به موردى بر خوردیم كه عقل صحیح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مىتوانیم ناراحت شویم؛ ولى تا حال چنین موردى در عالم تكوین و تشریع پیدا نشده و بعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.
بعد از این مقدمه مىگوئیم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به هیج وجه محتاج به دانستن سر آن نیستیم و اگر فرضاً نتوانستیم به هیچیك از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داریم و اجمالاً مىدانیم كه مصالح و فواید بزرگى در این غیبت است امام میان دانستن و ندانستن ما ، با واقع شدن و واقع نشدن آن هیج رابطهاى نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیت آن صدمهاى وارد نمى شود.
غیبت آن حضرت امرى است واقع شده و معتبرترین احادیث از آن خبر داده و جمع بسیارى ار بزرگان در این مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نایل شدهاند، پس میان این مطلب بعنى ندانستن سر غیبت و صحت امكان وقوع آن هیج ارتباطى اصلا و قطعاً و جود ندارد مىتوانیم بگوئیم ما سر غیبت آن حضرت را نمىدانیم و مع ذلك به غیبت آن بزگوار ایمان داریم. مثل اینكه فایده بسیارى از چیزها را نمىدانیم ولى به وجود و هستى آنها عالم و داناییم.
سخنى در فوائد غیبت
باید دانست كه پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانى كه غیبت آن حضرت شروع شد و بلكه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتى كه پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدى(ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:
چرا غیبت مىنماید؟و فایده غیبت چیست؟
و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع مىگردند؟
در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما كه به ظهور حضرت مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه - بشارت دادهاند، پاسخ هائى فرمودهاند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها این است.
1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقى غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى - علیهالسلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.
همانطور كه فایده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مىشود.
2 - حكمتها و اسرار معلومى در این غیبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهى ظاهر مىشود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشكار مىگردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائى كه روى مىدهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل مىآید كه شرح آن در اینجا میسر نیست.
و از جمله آن اسرار این است كه در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج براى ظهور آن مصلح حقیقى و سامان دهنده وضع بشر، آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پیدا كنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانیان مبنى بر حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه، شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگى با كارهاى آنها است كه انجام این امور نیاز به تكامل علوم و معارف و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.
در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتابهاى بسیار پر ارزشى كه در موضوع غیبت تألیف شده مانند كتاب «غیبت نعمانى»، «غیبت شیخ طوسى» و «كمال الدین و تمام النعمه» جلب كنم؛ زیرا مطالعه این كتابها براى درك قسمتى از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.
حكمت و فلسفه غیبت
بیشتر مردم گمان مىكنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس كردهاند به حقیقتش رسیدهاند و شاید و پوشیده و چشیده و لمس كردهاند به حقیقتش رسیدهاند و شاید كمترین توجه و عنایتى به مجهولات خود نداشته باشند.
آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است، تصور مىكند هیچ چیز از اشیائى كه با آنها سروكار دارد از زمین و خاك و خاشاك و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نیست. كارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مىكنند دست كم چیزهاى زیر نظر خود را شناختهاند.
افرادى كه كم و بیش درس خواندهاند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیاء مىشمارند.
مهندس برق، معدن، كشاورزى، پزشك متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضى دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس و فیزیك دان، استاد شیمى و دیگران مىخواهند همه پدیده هائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعریف كنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشیاء حقیقتى را نشان نمىدهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعریفات ( به اصطلاح) حقیقى داناتر مىشوند.
جهان یك سلسله الغاز و رشته بسیار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقههاى این زنجیر آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحیر مىنماید.
«لیدى استور» مىگوید: اگر هر انسانى سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عمیق بر سراسر جهان حكومت خواهد یافت(68)
«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسسه روكفلر مىگوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانى پیروز مىشود؟ در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مىدهد گرفتار پرسشهاى بیشتر مىشود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مىرود ظلمات جهل را طولانىتر مىبیند. علم بشر دائما در ازدیاد است اما این احساس كه تقدم نمىیابد به حال خود باقى است. زیرا روز به روز حجم چیزهائى كه ادراك مىكنیم و آنها را نمىفهمیم و نمىشناسیم ضخیمتر مىگردد.(69)
آرى بشرى كه توانسته است بر اساس علوم آزمایشى و حسى، برق، بخار، آهن، آب، خاك، هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نماید وعناصر را از هم بشكافد، این همه وسایل صناعى مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و... كارخانجات صنایع اوتحویل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و در ك این حقایقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مىكند عاجز و ناتوان است.
نه حقیقت برق، نه حقیقت خاك، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصى چند، چیزى كشف نكرده و تمامى این اشیاء براى او هنوز هم معما است.
به گفته یكى از متفكرین، آن كسانى كه انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف مىكنند در حالى كه این تعریف را مىنمایند و غرور علمى، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مىكنند حقیقت انسان و اسب را شناختهاند. ولى و قتى از مركب این غرور پیاده شوند، مىفهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیدهاند و نه با این تعریف كسى را به حقیقت انسان و حیوان آشنا كردهاند وبهتر این است كه این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیاء نگویند.
بشر از شناخت نزدیكترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزى نزدیكتر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا مىتواند حقیقت روح و حیات را توصیف كند؟
آیا به حقیقت یك سلسله امور و جدانى خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیات را شناخته است؟
اما با این همه دشواریها و مجهولات، آیا بشر مىتواند وجود این حقایق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقیقت آنها منكر شود؟ یا مىتواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشیائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نماید؟
آیا مىتواند اسرار و خواص و فواید و معانى كلمات این كتاب قطور آفرینش را منكر شود؟
آیا مىتواند بگوید چون من چیزى را ندیدهام آن چیز نیست و چون سر و فایده چیزى را كشف نكردهام آن چیز بى فایده و بى سرّ است، حاشا و كلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوى بیتشر خود را تبرئه مىكند.
صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش كه در این قوه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگى نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواص و منافع را نداشت و یكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مىشمردند اشتباه نمىكردند؟
عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح مىداند و این ظواهر را گنجینه حقایق مىشناسد وعالم را مدرسهاى مىبیند كه باید در آن حكمت و علم بیاموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاى این عالم لذت مىبرد و همین الغاز و معمیات برایش لذت بخش است و تحیر او كه نتیجه یك عمر تحصیل و كاوش است ، بهترین لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هیچ لذتى با آن برابر نمىشود.
او جهان را مانند یك مسأله پیچیده ریاضى و هندسى مىبیند كه در ظاهر، حل آن آسان است ولى وقتى وارد مىشود هر چه جلوتر مىرود غموضت و دشوارى و پیچیدگى آن را بیشتر مىفهمد. این منظره براى شخص متفكر و فیلسوف بسیار نشاط بخش است و مىخواهد كه حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببیند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را به معرفت و بصیرت تلاوت كند:
«ولو أن ما فى الارض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت كلمات الله»(70)
«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریاى دیگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد».
و بخواند:
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما هم چنان در اول وصف تو ماندهایم
مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسىها انسان به نظم و حكمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفریننده این جهان آشنا مىشود و مىفهمد كه در این عالم بى نظمى نیست و هیچ پدیدهاى را نمىتوان بى فایده و بیهوده شمرد.
این مختصر شبح و دریچهاى است از عجز بشر و چگونگى درك، فهم و شناخت و در عین حال قدرت عجیب عقل و خرد او
با این وصف اگر از درك فلسفهاى از فلسفههاى پدیدههاى عالم تكوین یا تشریع در مانده و نتوانست آن را توجیه و تفسیر كند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن كوتاه دید، نمىتواند منكر فایده آن شود.
مثال عالم معانى و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانى و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سیع باشد قطعاً تمام معانى را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و كلمات، محدودو متناهى است و معانى و اشیاء نامتناهى است و محدود و متناهى، نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت .
كاملترین و وافىترین بیانى كه این حقیقت را بیان كرده قرآن مجید است كه در یك آیه مىفرماید:
«قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مدداً»(71)
«اى پیامبر، بگو اگر دریا براى نوشتن كلمات پرورگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دریا خشك خواهد شد هرچند دریائى دیگر ضمیمه آن كنند».
قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مىشود با فصیحترین بیان، عظمت و كثرت بى نهایت مخلوفات عالم كون را اعلام كرد و احادیث و اخبار اهل بیت نبوت (ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بیشتر نمىشناخت در مقام مبالغه در بیان كثرت چیزى، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس مىكردند.
از حضرت صادق(ع) روایت است كه در مقام بیان قصور فهم بشر از درك حقایق مىفرماید:
«یا ابن آدم لو أكل قلبك طائر لم یشبعه و بصرك لو وضع علیه خرت ابرة لغطاة ترید أن تعرف بها ملكوت السموات و الارض»(72)
پس از این مقدمه، به كسانى كه سر غیبت را مىجویند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مىطلبند مىگوئیم.
بپرسید و كاوش و دقت كنید و تحقیق و تجسس نمائید، ما به جستن و پرسیدن شما هیج اعتراضى نداریم. سؤال كنید و بجوئید، زیرا اگر به علت اصلى غیبت و واقع این سر دست پیدا نكنید، بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شوید و بسا كه این جستجو و كاوش شما را به یك سلسله دانستنیها رهبرى نماید؛ ولى اگر غرض شما از این سوال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مىخواهید نرسیدن خود را به علت غیبت و عجز درك خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتادهاید و نمىتوانید جائى را خراب و ایمان و عقیدهاى را متزلزل سازید.
هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمىشود آیا مجهولات شما همین یك موضوع است؟
آیا در برابر تمام استفها مهائى كه بشر نسبت به اجزاى این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا كردهاید؟
آیا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بى فایده مىدانید؟
و آیا میزان وجود فایده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟
یا آنكه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حكمتها دلیل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مىشمارید؟
و معتقد هستید كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى دیگر مسلح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیعتر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواص مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه مىشدید؟اگر به این سؤالات، یك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف مىكند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوم مىشود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمىگیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهاى بى شمار خواهد بود.
پس این قدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امرى حاصل شده و واقع شده است. سر غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه بر هان نفى ورد آن نیست.
پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، والا علت اصلى آن بر ما مجهول است.
و این است معناى احادیث شریفهاى كه در آنها تصریح شده به اینكه سر غیبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرینش درختها ظاهر نمىشود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.
صدوق در كتاب كمال الدین و كتاب علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمى روایت كرده است كه گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود: البته براى صاحب این امر غیبتى است كه چارهاى از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب و شك مىافتد.
عرض كردم: چرا؟ فدایت شوم.
فرمود: براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.
گفتم: پس وجه حكمت در غیبت او چیست؟
فرمود: وجه حكمتى كه در غیبت حجتهاى خدا پیش از آن حضرت بود.
به درستى كه وجه حكمت غیبت كشف نمىشود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى ( حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى، كشتن غلام و به پاداشتن دیوار، از براى حضرت موسى - علیهالسلام - كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یكدیگر.
اى پسر فضل این «غیبت» امرى است از امر خدا تعالى و سرى است از سر خدا و غیبى است از علوم غیبى خدا. و پس از آنكه ما دانستیم خداوند حكیم است، گواهى دادهایم به اینكه كار و گفتارهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد(73).
مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرین اسلام استفاده مىشود در ضمن چند بحث آینده مورد بررسى و توضیح قرار مىدهیم ان شاء الله تعالى.
بیم از كشته شدن
«و أوحینا الى ام موسى أن أرضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیك وجاعلوه من المرسلین»(74).
و ما به مادر موسى وحى كردیم كه طفلت را شیر بده و چون ترسان شدى او را به دریا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مىگردانیم و او را پیامبر قرار مىدهیم.
«ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلین»(75).
آنگاه كه از ترس شما گریختم، خداى من، مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پیامبران خود قرار داد.
كلینى و شیخ طوسى قدس سرهما در كتاب «كافى» و «غیبت» به سند خود از زراره روایت كردهاند كه گفت: شنیدم حضرت صادق(ع) فرمود:
براى قائم(ع) پیش از آنكه، قیام فرماید غیبتى است، عرض كردم: براى چه؟
فرمود: براى آنكه از كشته شدن بیم دارد.
چنانچه از این حدیث و بعضى احادیث دیگر استفاده مىشود، یكى از موجبات غیبت، خوف قتل و بیم از كشته شدن است كه هم با حدوث غیبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.
اما اینكه بیم از قتل و نداشتن تأمین جانى، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواریخ و احادیث معلوم مىشود. زیرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنیده بودند و مىدانستند در خاندان پیغمبر و از فرزندان على و فاطمه(ع) شخصیتى پیدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چیده مىشود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) است، در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسى(ع) رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بیابند و دستگیر سازند. ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا امید ساخت. و بر حسب ظاهر نیز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - كه از آثار گرانبهاى باستانى و یادگار عهدالناصر لدین الله - خلیفه بزرگ و دانشمند بنى عباس است - معلوم مىشود این خلیفه مؤمن به وجود ولایت و غیبت آن حضرت بوده و از حكایت «اسعمیل هر قلى» كه در «كشف الغمه» به، نقل صحیح و قطع آور رویات شده استفاده مى
شود كه المستنصر بالله خلیفه و بانى مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته و با اعطاى هزار دینار به اسمعیل مىخواست به آستان امام عرض ارادت و ادبى بنماید و چون اسمعیل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خلیفه از شدت ناراحتى و تأثر گریست.
حاصل اینكه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت و در اندیشه بوده و ولادت و وجود امام(ع) را به عنوان یك خطر جدى براى خود تلقى مىكرده شكى نیست. و اگر مىتوانستند بى درنگ آن حضرت را شهید مىكردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى - علیهالسلام - از فرعونیان مخفى شد پس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نیافتند.
اما بیان ارتباط بقاى غیبت با خوف از قتل این است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولى چون جریان این جهات را خداوند بر مجارى اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.
چنانچه پیغمبر اكرم(ص) اگر در آغاز بعثت دست به كار جهاد و دفاع مىشد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسید فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پیشرفت كرد.
سؤال
چرا آن حضرت مانند نیاكان خود ظاهر نمىشود تا یا مظفر و پیروز شود و یا در راه خدا كشته و شهید گردد؟
پاسخ
ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبیا و صلح و صفا و عدل و داد و امنیت عمومى در زیر پرچم اسلام و یكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجید در سراسر گیتى است.
و پر واضح است كه مجرى این برنامه باید در شرایطى قیام كند كه موفقیت و پیروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضیح داده شد مانعى از نزول امداد غیبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در میان نباشد.
و اگر به صورت دیگر كه منتهى به تحقق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد و باز هم باید بشر در انتظار حصول وعدههاى الهى بماند.
بگردن نداشتن بیعت
یكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان علیهالسلام این است كه بیعت هیچ كس و هیچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به عنوان تقیه برگردان او نیست و ظاهر مىشود در حالى كه نسبت به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتها غیر اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نیست در ظاهر امضا نكرده است. او اكمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاكم» است و چنان شخصیت و مقامى از اینكه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود یا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقیه رأى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثیر استفاده مىشود، آن حضرت به تقیه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.
پس یكى از حكم و مصالح غیبت این است كه آن حضرت پیش از رسیدن و قت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمىشود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید و وقتى كه ظاهر مىشود هیج بیعتى در گردن او نیست و هیچ حكومتى را بر خود غیر از حكومت خدا و احكام و قوانین قرآن حتى به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است.
و این معنى از چند حدیث كه در «كمال الدین» باب 48 - باب علت غیبت - و در «عیون» و «علل» و كتابهاى دیگر روایات شده استفاده مىشود، از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق(ع) مىفرماید:
«یقوم القائم ولیس فى عنقه بیعة لاحد»
«قائم(ع) قیام مىكند در حالى كه در گردن او بیعت براى احدى نیست».
و نیز در روایت حسن به على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غیبت امام، پس از وفات امام حسن عسكرى(ع) داد پرسید براى چه؟ حضرت رضا(ع) فرمود: براى آنكه در گردن او بیعت براى كسى نباشد چون به شمشیر قیام كند.
تخلیص و امتحان
یكى از مصالح غیبت، تخلیص و آزمایش و امتحان مرتبه تسلیم و معرفت و ایمان شیعیان است. چنانچه مىدانیم و عمل و شرع و آیات و احادیث بر آن دلالت دارد یكى از سنن الهى كه همواره جارى و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبدهگیرى و بزگزیدن است. زندگى و مرگ، بینوائى و توانگرى، تندرستى و بیمارى، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مكاره، خوشحالىها و شادمانىها، همه وسائل تخلیص و تربیت و امتحان و ارتیاض و براى ظهور كمالات و فعلیت استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسلیم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.
بطور كه از اخبار استفاده مىشود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدى(ع) از شدیدترین امتحانان است(76):
جهت اول: چون اصل غیبت كه بسیار طولانى مىشود، بیشتر مردم در ریب و شك مىافتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مىنمایند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، كسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم(ص) در ضمن روایت معروفى كه جابر روایت كرده است فرمود:
«ذلك الذى یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان»(77)
و معلوم است كه ایمان به بقاء و حیات و عمر و غیبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسیار طولانى غیبت، ایمان به غیبت، دلیل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غیبى پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و نشانه ایمان به قدرت الهى، و علامت قوت تسلیم و تمكین از برنامههاى دینى است. براى اینكه ایمان كامل و صادق به امور غیبى حاصل نمىشود مگر براى اهل یقین و پرهیزكاران و كسانى كه از تاریكى وساوس نجات یافته و به سر منزل اطمینان نفس و ثبات عقیده رسیده و دلشان از انوار هدایت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه دیندارى و ولایت، لغزش قدم و تزلزل نیابند.
جهت دوم: شدتها و پیش آمدهاى ناگوار و تغییرات و تحولاتى است كه در دوره غیبت، روى داده و مردم را زیر و رو مىسازد بطورى كه حفظ ایمان و استقامت، بسیار دشوار مىگردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع مىشود چنانچه از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: آن كس كه بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسك و ملتزم باشد، مثل كسى است كه شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد - سپس امام با دست خود به این كار اشاره كرده آنگاه فرمود: به درستى كه براى صاحب این امر غیبتى است پس باید هر بنده خداى بپرهیزد و باید به دینش متمسك گردد.(78)
در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هر چه بیشتر و بهتر جلوه گر و دل فریب مىشود، اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حیوانى بیش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مىگیرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جاگسترده مىشود، زنها و مردها بیگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پیدا كنند، كسبهاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یك درهم حلال آسانتر باشد، مادیات و دنیا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پایبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و میگسارى و فروش شراب و قمار و بى عفتى و فحشاء علنى گردد. اهل دین و امانت و ایمان، ذلیل؛ و نابكاران و اراذل و بى دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معرف و نهى از منكر ترك و عكس آن رایج شود. معروف را منكر و منكر را معروف شناسند، به معصیت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمایند امانت را غنیمت و صدقه را غرامت شمارند.
شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند. اهل حق خانه نشین و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهلیت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرأت آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى. و بطورى كار حفظ ایمان سخت شود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بیرون رفته و كافر شده باشد.
از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: این امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا امیدى. نه به خدا نمىآید تا شما ( مؤمن و منافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مىگردد و سعید گردد هر كس سعید مىگردد.(79)
و در روایت ابن عباس است كه پیامبر اعظم(ص) فرمود: كسانى كه در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از كبریت احمر كمیاب ترند.
پس جابر به پا خاست و عرض كرد: یا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غیبت است؟
فرمود: آرى سوگند به پروردگارم و با ید خدا گروندگان را تخلیص كند و كفار را محو سازد. اى جابر، این امرى است ( كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عزوجل كفر است(80).
و در حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین(ع) مىفرماید: از ما دوازده نفر مهدى «هدایت شده) باشند؛ كه نخستین ایشان امیر المومنین على بن ابیطالب و آخرایشان نهمین از فرزندان من است، او است امام قائم به حق كه خدا زمین را پس از مردگى به او زنده سازد و دین را به او ظاهر و بر هر دین پیروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند، براى او غیبتى است كه جمعى در آن از دین مرتد و بیگانه شوند و دیگران بر دین خود ثابت مانده و اذیت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود ( چه وقت قائم قیام كند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش كه صبر كننده در عصر غیبت او بر اذیت و تكذیب، مانند جهاد كننده با شمشیر در پیش روى پیغمبر خدا است(81)
آماده شدن اوضاع جهان
یكى از مصالح غیبت، انتظار كمال استعداد بشر آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنى بر رعایت امو ظاهرى و حكم به ظواهر نیست بلكه مبنى بر رعایت حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه و مسامحه نكردن در امور دینى و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.
آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سیاستمداران ریاست طلب سازمان دادهاند، باطل و خراب مىكند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضایع كردهاند، همه را اجراء و زنده مىسازد و اسلامى را كه جدش پیغمبر اعظم(ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنیا طلبان، مهجور و از رسمیت افتاده، از نور رسمیت جهانى مىدهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مىگرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصیان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مىنماید و با اهل معصیت و ستم هیچگونه سازشى و مداهنهاى ننماید و حكومت جهانى اسلام را تشكیل دهد.
معلوم است كه انجام این برنامه و این انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحیه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذیرش و استقبال از این نهضت و لیاقت زمامدارى آن رهبر عظیم الشأن مىباشد. باید اصحاب خاص كه در یارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصیرت كامل باشند، به عدد معین در احادیث پیدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هیئتهاى حاكم در رژیمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمىآیند، و كتبهاى سیاسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمىكنند و اجتماعات و كنفرانسها و سازمانهاى بین المللى و طرحها و كوششهاى آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ایفا نخواهند كرد و در اصلاحات از تمام این طرحها كه امروز و فردا مطرح مىشود مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روایات است بى عفتى و فحشاء بقدرى رواج پیدا كند كه در كنار خیابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حیا آنها از میان برود.
چنانچه مىبینیم طرحهائى كه داده مىشود و پى ریزى هائى كه مىكنند، در مسیر مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى وعقدههاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بیشتر به تأمین جنبههاى حیوانى و جسمى توجه مىشود و به جنبههاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.
وقتى اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن ( منهاى انسانیت) كنونى همه بستوه آمدند و تاریكى جهان را فرا گرفت ظهور یك رجل الهى و پرتو عنایات غیبى با حسن استقبال مواجه مىشود و تاریكىها از هم شكافته و به تشنگان جام حقیقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مىدهد و در كالبد این بشر دل مرده، روح نو مىدمد كه
«اعلموا ان الله یحیى الارض بعد موتها»(82)
«بدانید كه خداوند زمین را بعد از مردن، زنده مىگرداند».
در این شرایط، پذیرش جامعه از نداى روحانى یك منادى آسمانى بىنظیر خواهد بود زیرا در شدت تاریكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.
ولى اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیرى كه در ظهور آن حضرت، حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتایج و فوایدى كه از این ظهور منظور است حاصل نمىگردد.
پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد و در هنگامى كه شرایط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد، انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس، وقتى براى آن معین كند، دروغ گفته است.
از حضرت صادق(ع) روایت است كه فرمود: از براى ظهور، وقتى نیست براى آنكه مانند روز قیامت علم آن در نزد خدا است، تا اینكه فرمود: براى ظهور مهدى ماكسى وقتى معین نكند، مگر آن كس كه خود را شریك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است.(83)
پیدایش مؤمنان از پشت كفار
چنانچه در اخبار و احادیث است خداوند نطفههاى بسیارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به ودیعه گذارده و این ودایع باید ظاهر شود و پیش از ظهور این ودایع، قیام امام با شمشیر و قتل كفار و رفع جزیه، عملى نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع مىشود.
آیا كسى پیش بینى مىكرد از صلب حجاج خوانخوار ستمكار كه در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت كم یافت شده، مردى چون حسین بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستدار خاندان رسالت(ع) پیدا شود كه آن قصائد غرا و اشعار شیوا در مدح ومناقب على(ع) و اهل بیت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگوید و مذهب شیعه را ترویج نماید؟
كه از جمله قصائد او قصیده معروفى است كه مطلع آن این شعر است.
یا صاحب القبة البیضاء على النجف
من زار قبرك و استضفى لدیه شفى(84)
آیا كسى گمان مىكرد از فرزندان سندى بن شاهك، قاتل حضرت بن جعفر(ع) یكى از مشاهیر شعرا و ستارگان جهان ابد ( كشاجم) پیدا شود كه تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت على(ع) و خاندانش عمرش را به مدیحه سرائى و نشر فضایل اهل بیت به پایان رساند.
پس این موضوع خروج نطفههاى مؤمنان از اصلاب كفار، موضوع مهمى است كه ظهور نباید مانع از آن شود و باید ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار و دیعهاى بافى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر - على نبینا و آله و علیه السلام - قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولایلدوا الا فاجرا كفارا»(85)
«و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمىرسد».
ظهور جهانى حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - نیز در چنین موقعیتى واقع مىشود.
و به همین معنى آیه شریفه:
«لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا منهم عذابا ألیماً»(86)
«اگر شما عناصر كفر و ایمان از یكدیگر جدا مىگشتید همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مىساختیم».
در روایات متعددى كه در تفسیر برهان و صافى و بعضى تفاسیر دیگر و كتب حدیث روایت شده تفسیر گردیده است.
و مضمون آن رویات این است كه قائم(ع) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد، دشمنى خدا بر هركس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.
كلام محقق طوسى
فیلسوف شهیر شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصیر الدین طوسى در رساله فیلسوفانه و محققانهاى كه در امامت تألیف فرموده، فصلى كامل راجع به غیبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:
«و أما سبب غیبته فلا یجوز أن یكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فیكون معى المكلفین، و هو الخوف الغالب و عدم التمكین و الظهوریجب عندزوال السبب»(87)
«اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست كه از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختى، - از مردم و مكلفین است و آن خوف غالب و تمكین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنى مردم تمكین و اطلاعت از امام نمایند ظهور واجب مىشود».
چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام این استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت این موضع را بررسى و مورد تحلیل قرار داده، مؤید بعضى وجوهى است كه در مقالات پیش بطور مفصل شرح دادیم و آن بیم از قتل و تمكین نكردن مردم است و اگر این سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مىشود پس سزاوار نیست بندگان با آنكه سبب غیبت خود آنها هستند اشكال و ایراد نمایند. مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكین دهد وعدهاى را كه در قرآن شریف در آیه كریمه:
«وعد الله الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً»(88)
خدا به كسانى كه از شما بندگان ایمان آورده و نیكو كار گردد وعده فرموده كه در زمین خلافت دهد چنانكه امتهاى صالح پیرامون گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسنیدیده آنان را بر همه ادیان تمكین و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى كامل دهد.
به مؤمنین داده انجاز فرماید و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر یك روز از دنیا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانى سازد تا مهدى(ع) ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.
علت تولد امام مهدى (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فایده امام غایب چیست؟
سوال: مصلحت اینكه امام قرنها پیش از ظهور تولد یافته و پس از عمرى طولانى ظاهر مىشود چیست؟
مگر خدا قدرت ندارد كه مثلاً چهل سال پیش از ظهور كسى را كه صالح و شایسته این مقام باشد بیافریند؟
و فایده اینكه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام و ظهورش خلق شده چیست؟ و بالاخره فایده و جود امام ناپیدا و غائب چیست و آیا وجود و عدم او برابر نیست؟
پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگرى نیست و پاسخ آن همان است كه در مقالات گذشته گفته شد مع ذلك بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال مىدهیم.
پاسخ نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینكه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست بلكه یكى از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنین بقاى شرع و حفظ حجتها و بینات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضى احادیث مشهور ائمه اثنا عشر و احادیث دیگر كه از طرق اهل سنت و شیعه روایت شده بر آن دلالت دارد و همجنین احادیث بسیارى كه دلالت دارند بر آنكه زمین هیچگاه خالى از حجت نمىشود. از جمله از حضرت امیر المؤمنین(ع) روایت است كه فرموده:
«اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خایفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته»(89)
«خدایا، آرى خالى نماند زمین از كسى كه قائم باشد از براى خدا به حجت یا ظاهر و آشكار یا بیمناك و پنهان تا حجتها خدا و بینات او از میان نرود».
مثل امام در این جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح كه به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با یكدیگر است و بقاى جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولىّ و انسان كامل كه همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالى نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه و منزلت است.
و فایده دیگر این است كه چناچه از اخبار هم استفاده مىشود. وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول رحمت و جلب عنایات خاص و دفع كثیرى از بلیات است پس وقتى مؤمن وجودش این فوائد و بركات را داشته بادش، معلوم است كه وجود امام و ولى الله اعظم فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت است و به عبارت دیگر امام و حجت و اسطه اخذ و ایصال فیوض و بركاتى است كه دیگران استعداد و لیاقت آنكه مستقیماً آن بركات و افاضات را تلقى و اخذ نمایند ندارند لذا وجود و عمر طولانى و ولادت آن حضرت در قرنهاپیش یك مصلحتش همین است كه فیوض ربانى در این مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از بركاتى كه بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.
پاسخ دوم: این است كه مسؤول دخالت نكردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند كه حاضر به قبول رهبرى آن حضرت نیستند و مخالفت مىورزند. چنانچه با نیاكان كرامش مخالفت كردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبرى بودند، آن حضرت ظاهر مىشد و در این جهت فرقى بین امام حاضر و غائب نیست و محقق طوسى در تجرید همین جواب را فرموده است:
«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»(90)
«اصل وجود امام، لطف ( مقرب به طاعت و نزدیك كننده به مصالح و مبعد از معاصى و دور كنند از مفاسد) است و تصرف او لطف دیگر است و تصرف نكردن او، از جانب ما است».
حاصل آنكه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در این مدت طولانى قطع رشته و لایت و هدایت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.
خدا به مقتضاى صفات كمالى مانند رحمانیت و رحیمیت و منعمیت و ربوبیت، نعمت تربیت و هدایت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه:
«الیوم أكملت لكم دینكم»(91)
اكمال و اتمام مىفرماید و اگر مردم از این نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود و تعیین امام كسى حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسیارى از نعمتها مردم استفاده نكنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلكه سوء استفاده كنند، این رفتار مردم سبب اشكال به اصل آفرینش آن نعمتها نمىشود و كسى نباید بگوید چون مردم انتفاع نمىبرند، چه فایده دارد و وجود و عدم آنها على السوا است بلكه در اینجا باید بگویند: چرا با اینكه خداوند فیاض فیض بخشى نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از این نعمتها انتفاع نمىبرند و چرا كفران نعمت مىنمایند؟
پاسخ سوم: این است كه ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در امورى كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد دخالت ننماید.
پاسخ چهارم: آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به آن معنى نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان مىباشند بلكه چنانچه از بعضى اخبار استفاده مىشود آن حضرت در ایام حج حاضر مىشود و حج به جا مىآورد و اجداد گرامش را زیارت مىكند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر مىشود و از بیچارگان فریاد رسى مىنماید و بیماران را عیادت مىفرماید و بساكه شخصاً در قضاى حوائج آنان سعى فرماید.
پاسخ پنجم: این است كه، بر امام واجب نیست كه شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلكه مىتواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور كه امیر المؤمنین و ائمه(ع) از طرف خود در شهرهائى كه حاضر نبودند، دیگران را منصوب مىفرمودند، امام هم در زمان غیبت صغرى كسانى را به مقام نیابت خاصه نصب فرموده بود و در غیبت كبرى بطور عموم فقهاء و علماى عادل را كه دانا با احكام هستند، براى قضاى فصل خصومات و اجراى سیاسات و حفظ و نظر در مصالح عالى اسلامى نصب و تعیین كرده كه مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت و به شرحى كه در كتابهاى فقه مذكور است داراى ولایت مىباشند.
پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمى و قوت روح بندگان خدا و كسانى كه سالك سبیل هدایت هستند مىباشد و به عبارت دیگر یك نقطه اتكاء براى سالكان سبیل الله است كه اگر چه خدا نقطه اتكاى همه است و همه به خدا اتكال و اعتماد دارند ولى وجود پیغمبر در جنگها و غزوات باعث یك دلگرمى و قوت قلب خاص براى مجاهدین اسلام بود و با نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت كه حتى شخصیتى مثل حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمود:
«كنا اذا احمرّ البأس و اتقینا برسول الله(ص) فلم یكن أحد منا أقبر الى العدومنه»(92).
«ما هرگاه آتش جنگ سرخ مىشد ( جنگ شدت مىیافت) به رسول خدا(ص) پناه مىبردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد مىكرد احدى از ما از او به دشمن نزدیكتر نبود».
خود این موضوع كه امام حى و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط یأس و نومیدى بر سالكان و مجاهدان است و همواره از او مدد مىگیرند و همت مىطلبند و این مسأله از نظر علم النفس بسیار اساسى و مهم است.
در مثل مناقشه نیست. معروف است كه نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازى را دید كه دلاورانه جنگ مىكند و سپاه دشمن را به هم مىزند نادر تعجب كرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانیها تو كجا بودى؟ گفت: من بودم ولى تو نبودى.
پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانى و نقطه اتكاى مؤمنان، لازم و واجب است و این یك فایده بزرگى است كه براى آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.
پی نوشت ها :
68) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.
69) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اكتبر 1959.
70) سوره لقمان، آیه 27.
71) سوره كهف، آیه 109.
72) حق الیقین شبر، ج 1 ص 46. ترجمه این حدیث قبلا گذشت.
73) منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.
74) سوره قصص، آیه 7.
75) سوره شعرا، آیه 21.
76) مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.
77) منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.
78) كمال الدین، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.
79) كمال الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.
80) كمال الدین، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.
81) كمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به «غیبت نعمانى» و «غیبت» شیخ و «كمال الدین» صدوق - رضوان الله علیهم - و منتخب الاثر .
82) سوره حدید، آیه 17.
83) اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.
84) اى صاحب قبه درخشان برمكان بلند، هر كس قبر تو را زیارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.
85) سوره نوح، آیه 27.
86) سوره نوح، ایه 25.
87) این رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گردید.
88) سوره نور، آیه 57.
89) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 497، كلام 147.
90) تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.
91) سوره مائده، آیه 3.
92) نهج البلاعه، ص 214، نهمین كلام از كلمات غریبه امام(ع).
منبع : امامت و مهدویت ، جلد 3





