اخبار

آیت الله صافى گلپایگانى

سرغیبت

پیش از آنكه فوائد و مصالح غیبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمین له الفداء - سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم كه تا كنون علوم و دانشهائى كه بشر از راه‏هاى عادى تحصیل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر و ناچیز است و به گفته یكى از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشى‏ء» است در مقابل بى نهایت و این در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوریم. و اما اگر علم یك عالم، و دانش یك دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلا قیاس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امیر المؤمنین(ع) مى‏گوید:

«سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك و ما أصغر عظیمها فى جنب ما غاب عنا من قدرتك»

«منزهى تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو مى‏بینیم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».

حال دیگران معلوم است.

بنابر این كسى نمى‏تواند نسبت به وجود یكى از پدیدهاى این جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پیدایش و آفرینش آن اعتراض كند و یا پاره‏اى از نظامات و قوانین عالم تكوین را بى فایده وبى مصلحت بداند. هیچ كس هم نمى‏تواند بطور یقین ادعا كند كه در كوچك‏ترین پدیده و حوادث جهان، سرى و نكته‏اى نهفته نیست همچنانكه كسى نمى‏تواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قدیم و جدید همه این درك را براى خود افتخار دانسته و گفته‏اند.

هرگزدل من زعلم محروم نشد

كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز

معلومم شد كه هیچ معلوم نشد

به جائى رسیده دانش من

كه بدانم هنوز نادانم

و شاعر دانشمند و حكیم عرب گوید:

ماللتراب و للعلوم وانما

یسعى لیعلم انه لایعلم

معروف است: زنى از بزرگمهر - حكیم مشهور ایرانى - مسأله‏اى پرسید؛ حیكم در پاسخش گفت: نمى‏دانم.

زن گفت: اى حكیم، شاه به تو حقوق و ماهیانه مى‏دهد كه با سر انگشت علم و حكمت خویش، گروه از مشكلات مردم بگشائى، شرم نمى‏دارى كه در جواب مسأله من به جهل و نادانى خود اقرار مى‏كنى؟

حكیم گفت: آنچه را شاه به من مى‏هد در برابر معلومات و دانائیهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته‏هاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سیم دنیا را به من بدهد كم داده است.

پس بشر باید در راه كشف مجهولات و درك اسرار، همواره كوشا باشد و اگر در یك جا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.

همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى میكروسكپهاى ذره بین نبود، حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بینى و میلیونها كرات غیر مكشوف آسمانى شود.

همانطور كه حیواناتى كه همه رنگها را نمى‏بینند یا همه را به یك رنگ مى‏بینند نمى‏تواند رنگهائى را كه انسان با جلوه‏هاى گوناگون مى‏شناسد انكار نمایند. همانطور كه صداها و امواج صوتى تحت سمعى و امواج فوق سمعى راكسى نمى‏تواند انكار كند.

این قاعده كه بیان شد در عالم تكوین و در عالم تشریع هر دو جارى است. در عالم تشریع، مواردى داریم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نیافته و تشریع با تكوین مطابق شده همانطور كه در علم تكوین، در این موارد حق اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حق ایراد و اعتراض نداریم.

بله اگر در هر یك از این دو ناحیه ( تشریع و تكوین) به موردى بر خوردیم كه عقل صحیح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مى‏توانیم ناراحت شویم؛ ولى تا حال چنین موردى در عالم تكوین و تشریع پیدا نشده و بعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.

بعد از این مقدمه مى‏گوئیم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به هیج وجه محتاج به دانستن سر آن نیستیم و اگر فرضاً نتوانستیم به هیچیك از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داریم و اجمالاً مى‏دانیم كه مصالح و فواید بزرگى در این غیبت است امام میان دانستن و ندانستن ما ، با واقع شدن و واقع نشدن آن هیج رابطه‏اى نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیت آن صدمه‏اى وارد نمى شود.

غیبت آن حضرت امرى است واقع شده و معتبرترین احادیث از آن خبر داده و جمع بسیارى ار بزرگان در این مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نایل شده‏اند، پس میان این مطلب بعنى ندانستن سر غیبت و صحت امكان وقوع آن هیج ارتباطى اصلا و قطعاً و جود ندارد مى‏توانیم بگوئیم ما سر غیبت آن حضرت را نمى‏دانیم و مع ذلك به غیبت آن بزگوار ایمان داریم. مثل اینكه فایده بسیارى از چیزها را نمى‏دانیم ولى به وجود و هستى آنها عالم و داناییم.

سخنى در فوائد غیبت

باید دانست كه پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانى كه غیبت آن حضرت شروع شد و بلكه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتى كه پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدى(ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:

چرا غیبت مى‏نماید؟و فایده غیبت چیست؟

و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع مى‏گردند؟

در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما كه به ظهور حضرت مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه - بشارت داده‏اند، پاسخ هائى فرموده‏اند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها این است.

1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقى غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى - علیه‏السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.

همانطور كه فایده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مى‏شود.

2 - حكمتها و اسرار معلومى در این غیبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهى ظاهر مى‏شود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشكار مى‏گردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائى كه روى مى‏دهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل مى‏آید كه شرح آن در اینجا میسر نیست.

و از جمله آن اسرار این است كه در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج براى ظهور آن مصلح حقیقى و سامان دهنده وضع بشر، آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پیدا كنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانیان مبنى بر حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه، شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگى با كارهاى آنها است كه انجام این امور نیاز به تكامل علوم و معارف و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتاب‏هاى بسیار پر ارزشى كه در موضوع غیبت تألیف شده مانند كتاب «غیبت نعمانى»، «غیبت شیخ طوسى» و «كمال الدین و تمام النعمه» جلب كنم؛ زیرا مطالعه این كتابها براى درك قسمتى از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.

حكمت و فلسفه غیبت

بیشتر مردم گمان مى‏كنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس كرده‏اند به حقیقتش رسیده‏اند و شاید و پوشیده و چشیده و لمس كرده‏اند به حقیقتش رسیده‏اند و شاید كمترین توجه و عنایتى به مجهولات خود نداشته باشند.

آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است، تصور مى‏كند هیچ چیز از اشیائى كه با آنها سروكار دارد از زمین و خاك و خاشاك و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نیست. كارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مى‏كنند دست كم چیزهاى زیر نظر خود را شناخته‏اند.

افرادى كه كم و بیش درس خوانده‏اند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیاء مى‏شمارند.

مهندس برق، معدن، كشاورزى، پزشك متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضى دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس و فیزیك دان، استاد شیمى و دیگران مى‏خواهند همه پدیده هائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعریف كنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشیاء حقیقتى را نشان نمى‏دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعریفات ( به اصطلاح) حقیقى داناتر مى‏شوند.

جهان یك سلسله الغاز و رشته بسیار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه‏هاى این زنجیر آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحیر مى‏نماید.

«لیدى استور» مى‏گوید: اگر هر انسانى سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عمیق بر سراسر جهان حكومت خواهد یافت(68)

«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسسه روكفلر مى‏گوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانى پیروز مى‏شود؟ در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مى‏دهد گرفتار پرسشهاى بیشتر مى‏شود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مى‏رود ظلمات جهل را طولانى‏تر مى‏بیند. علم بشر دائما در ازدیاد است اما این احساس كه تقدم نمى‏یابد به حال خود باقى است. زیرا روز به روز حجم چیزهائى كه ادراك مى‏كنیم و آنها را نمى‏فهمیم و نمى‏شناسیم ضخیم‏تر مى‏گردد.(69)

آرى بشرى كه توانسته است بر اساس علوم آزمایشى و حسى، برق، بخار، آهن، آب، خاك، هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نماید وعناصر را از هم بشكافد، این همه وسایل صناعى مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و... كارخانجات صنایع اوتحویل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و در ك این حقایقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مى‏كند عاجز و ناتوان است.

نه حقیقت برق، نه حقیقت خاك، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصى چند، چیزى كشف نكرده و تمامى این اشیاء براى او هنوز هم معما است.

به گفته یكى از متفكرین، آن كسانى كه انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف مى‏كنند در حالى كه این تعریف را مى‏نمایند و غرور علمى، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مى‏كنند حقیقت انسان و اسب را شناخته‏اند. ولى و قتى از مركب این غرور پیاده شوند، مى‏فهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیده‏اند و نه با این تعریف كسى را به حقیقت انسان و حیوان آشنا كرده‏اند وبهتر این است كه این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیاء نگویند.

بشر از شناخت نزدیك‏ترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزى نزدیك‏تر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا مى‏تواند حقیقت روح و حیات را توصیف كند؟

آیا به حقیقت یك سلسله امور و جدانى خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیات را شناخته است؟

اما با این همه دشواریها و مجهولات، آیا بشر مى‏تواند وجود این حقایق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقیقت آنها منكر شود؟ یا مى‏تواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشیائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نماید؟

آیا مى‏تواند اسرار و خواص و فواید و معانى كلمات این كتاب قطور آفرینش را منكر شود؟

آیا مى‏تواند بگوید چون من چیزى را ندیده‏ام آن چیز نیست و چون سر و فایده چیزى را كشف نكرده‏ام آن چیز بى فایده و بى سرّ است، حاشا و كلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوى بیتشر خود را تبرئه مى‏كند.

صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش كه در این قوه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگى نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواص و منافع را نداشت و یكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مى‏شمردند اشتباه نمى‏كردند؟

عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح مى‏داند و این ظواهر را گنجینه حقایق مى‏شناسد وعالم را مدرسه‏اى مى‏بیند كه باید در آن حكمت و علم بیاموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاى این عالم لذت مى‏برد و همین الغاز و معمیات برایش لذت بخش است و تحیر او كه نتیجه یك عمر تحصیل و كاوش است ، بهترین لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هیچ لذتى با آن برابر نمى‏شود.

او جهان را مانند یك مسأله پیچیده ریاضى و هندسى مى‏بیند كه در ظاهر، حل آن آسان است ولى وقتى وارد مى‏شود هر چه جلوتر مى‏رود غموضت و دشوارى و پیچیدگى آن را بیشتر مى‏فهمد. این منظره براى شخص متفكر و فیلسوف بسیار نشاط بخش است و مى‏خواهد كه حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببیند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را به معرفت و بصیرت تلاوت كند:

«ولو أن ما فى الارض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت كلمات الله»(70)

«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریاى دیگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد».

و بخواند:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما هم چنان در اول وصف تو مانده‏ایم‏

مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسى‏ها انسان به نظم و حكمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفریننده این جهان آشنا مى‏شود و مى‏فهمد كه در این عالم بى نظمى نیست و هیچ پدیده‏اى را نمى‏توان بى فایده و بیهوده شمرد.

این مختصر شبح و دریچه‏اى است از عجز بشر و چگونگى درك، فهم و شناخت و در عین حال قدرت عجیب عقل و خرد او

با این وصف اگر از درك فلسفه‏اى از فلسفه‏هاى پدیده‏هاى عالم تكوین یا تشریع در مانده و نتوانست آن را توجیه و تفسیر كند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن كوتاه دید، نمى‏تواند منكر فایده آن شود.

مثال عالم معانى و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانى و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سیع باشد قطعاً تمام معانى را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و كلمات، محدودو متناهى است و معانى و اشیاء نامتناهى است و محدود و متناهى، نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت .

كامل‏ترین و وافى‏ترین بیانى كه این حقیقت را بیان كرده قرآن مجید است كه در یك آیه مى‏فرماید:

«قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مدداً»(71)

«اى پیامبر، بگو اگر دریا براى نوشتن كلمات پرورگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دریا خشك خواهد شد هرچند دریائى دیگر ضمیمه آن كنند».

قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مى‏شود با فصیح‏ترین بیان، عظمت و كثرت بى نهایت مخلوفات عالم كون را اعلام كرد و احادیث و اخبار اهل بیت نبوت (ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بیشتر نمى‏شناخت در مقام مبالغه در بیان كثرت چیزى، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس مى‏كردند.

از حضرت صادق(ع) روایت است كه در مقام بیان قصور فهم بشر از درك حقایق مى‏فرماید:

«یا ابن آدم لو أكل قلبك طائر لم یشبعه و بصرك لو وضع علیه خرت ابرة لغطاة ترید أن تعرف بها ملكوت السموات و الارض»(72)

پس از این مقدمه، به كسانى كه سر غیبت را مى‏جویند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مى‏طلبند مى‏گوئیم.

بپرسید و كاوش و دقت كنید و تحقیق و تجسس نمائید، ما به جستن و پرسیدن شما هیج اعتراضى نداریم. سؤال كنید و بجوئید، زیرا اگر به علت اصلى غیبت و واقع این سر دست پیدا نكنید، بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شوید و بسا كه این جستجو و كاوش شما را به یك سلسله دانستنیها رهبرى نماید؛ ولى اگر غرض شما از این سوال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مى‏خواهید نرسیدن خود را به علت غیبت و عجز درك خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتاده‏اید و نمى‏توانید جائى را خراب و ایمان و عقیده‏اى را متزلزل سازید.

هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمى‏شود آیا مجهولات شما همین یك موضوع است؟

آیا در برابر تمام استفها مهائى كه بشر نسبت به اجزاى این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا كرده‏اید؟

آیا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بى فایده مى‏دانید؟

و آیا میزان وجود فایده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟

یا آنكه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حكمتها دلیل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مى‏شمارید؟

و معتقد هستید كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى دیگر مسلح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیع‏تر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواص مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه مى‏شدید؟اگر به این سؤالات، یك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف مى‏كند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوم مى‏شود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمى‏گیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهاى بى شمار خواهد بود.

پس این قدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امرى حاصل شده و واقع شده است. سر غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه بر هان نفى ورد آن نیست.

پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، والا علت اصلى آن بر ما مجهول است.

و این است معناى احادیث شریفه‏اى كه در آنها تصریح شده به اینكه سر غیبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرینش درختها ظاهر نمى‏شود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.

صدوق در كتاب كمال الدین و كتاب علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمى روایت كرده است كه گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود: البته براى صاحب این امر غیبتى است كه چاره‏اى از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب و شك مى‏افتد.

عرض كردم: چرا؟ فدایت شوم.

فرمود: براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.

گفتم: پس وجه حكمت در غیبت او چیست؟

فرمود: وجه حكمتى كه در غیبت حجتهاى خدا پیش از آن حضرت بود.

به درستى كه وجه حكمت غیبت كشف نمى‏شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى ( حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى، كشتن غلام و به پاداشتن دیوار، از براى حضرت موسى - علیه‏السلام - كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یكدیگر.

اى پسر فضل این «غیبت» امرى است از امر خدا تعالى و سرى است از سر خدا و غیبى است از علوم غیبى خدا. و پس از آنكه ما دانستیم خداوند حكیم است، گواهى داده‏ایم به اینكه كار و گفتارهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد(73).

مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرین اسلام استفاده مى‏شود در ضمن چند بحث آینده مورد بررسى و توضیح قرار مى‏دهیم ان شاء الله تعالى.

بیم از كشته شدن

«و أوحینا الى ام موسى أن أرضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیك وجاعلوه من المرسلین»(74).

و ما به مادر موسى وحى كردیم كه طفلت را شیر بده و چون ترسان شدى او را به دریا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مى‏گردانیم و او را پیامبر قرار مى‏دهیم.

«ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلین»(75).

آنگاه كه از ترس شما گریختم، خداى من، مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پیامبران خود قرار داد.

كلینى و شیخ طوسى قدس سرهما در كتاب «كافى» و «غیبت» به سند خود از زراره روایت كرده‏اند كه گفت: شنیدم حضرت صادق(ع) فرمود:

براى قائم(ع) پیش از آنكه، قیام فرماید غیبتى است، عرض كردم: براى چه؟

فرمود: براى آنكه از كشته شدن بیم دارد.

چنانچه از این حدیث و بعضى احادیث دیگر استفاده مى‏شود، یكى از موجبات غیبت، خوف قتل و بیم از كشته شدن است كه هم با حدوث غیبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.

اما اینكه بیم از قتل و نداشتن تأمین جانى، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواریخ و احادیث معلوم مى‏شود. زیرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنیده بودند و مى‏دانستند در خاندان پیغمبر و از فرزندان على و فاطمه(ع) شخصیتى پیدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چیده مى‏شود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) است، در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسى(ع) رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بیابند و دستگیر سازند. ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا امید ساخت. و بر حسب ظاهر نیز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - كه از آثار گرانبهاى باستانى و یادگار عهدالناصر لدین الله - خلیفه بزرگ و دانشمند بنى عباس است - معلوم مى‏شود این خلیفه مؤمن به وجود ولایت و غیبت آن حضرت بوده و از حكایت «اسعمیل هر قلى» كه در «كشف الغمه» به، نقل صحیح و قطع آور رویات شده استفاده مى

‏شود كه المستنصر بالله خلیفه و بانى مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته و با اعطاى هزار دینار به اسمعیل مى‏خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبى بنماید و چون اسمعیل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خلیفه از شدت ناراحتى و تأثر گریست.

حاصل اینكه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت و در اندیشه بوده و ولادت و وجود امام(ع) را به عنوان یك خطر جدى براى خود تلقى مى‏كرده شكى نیست. و اگر مى‏توانستند بى درنگ آن حضرت را شهید مى‏كردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى - علیه‏السلام - از فرعونیان مخفى شد پس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نیافتند.

اما بیان ارتباط بقاى غیبت با خوف از قتل این است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولى چون جریان این جهات را خداوند بر مجارى اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

چنانچه پیغمبر اكرم(ص) اگر در آغاز بعثت دست به كار جهاد و دفاع مى‏شد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسید فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پیشرفت كرد.

سؤال

چرا آن حضرت مانند نیاكان خود ظاهر نمى‏شود تا یا مظفر و پیروز شود و یا در راه خدا كشته و شهید گردد؟

پاسخ

ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبیا و صلح و صفا و عدل و داد و امنیت عمومى در زیر پرچم اسلام و یكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجید در سراسر گیتى است.

و پر واضح است كه مجرى این برنامه باید در شرایطى قیام كند كه موفقیت و پیروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضیح داده شد مانعى از نزول امداد غیبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در میان نباشد.

و اگر به صورت دیگر كه منتهى به تحقق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد و باز هم باید بشر در انتظار حصول وعده‏هاى الهى بماند.

بگردن نداشتن بیعت

یكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان علیه‏السلام این است كه بیعت هیچ كس و هیچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به عنوان تقیه برگردان او نیست و ظاهر مى‏شود در حالى كه نسبت به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتها غیر اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نیست در ظاهر امضا نكرده است. او اكمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاكم» است و چنان شخصیت و مقامى از اینكه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود یا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقیه رأى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثیر استفاده مى‏شود، آن حضرت به تقیه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.

پس یكى از حكم و مصالح غیبت این است كه آن حضرت پیش از رسیدن و قت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمى‏شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید و وقتى كه ظاهر مى‏شود هیج بیعتى در گردن او نیست و هیچ حكومتى را بر خود غیر از حكومت خدا و احكام و قوانین قرآن حتى به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است.

و این معنى از چند حدیث كه در «كمال الدین» باب 48 - باب علت غیبت - و در «عیون» و «علل» و كتابهاى دیگر روایات شده استفاده مى‏شود، از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق(ع) مى‏فرماید:

«یقوم القائم ولیس فى عنقه بیعة لاحد»

«قائم(ع) قیام مى‏كند در حالى كه در گردن او بیعت براى احدى نیست».

و نیز در روایت حسن به على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غیبت امام، پس از وفات امام حسن عسكرى(ع) داد پرسید براى چه؟ حضرت رضا(ع) فرمود: براى آنكه در گردن او بیعت براى كسى نباشد چون به شمشیر قیام كند.

تخلیص و امتحان

یكى از مصالح غیبت، تخلیص و آزمایش و امتحان مرتبه تسلیم و معرفت و ایمان شیعیان است. چنانچه مى‏دانیم و عمل و شرع و آیات و احادیث بر آن دلالت دارد یكى از سنن الهى كه همواره جارى و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده‏گیرى و بزگزیدن است. زندگى و مرگ، بینوائى و توانگرى، تندرستى و بیمارى، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مكاره، خوشحالى‏ها و شادمانى‏ها، همه وسائل تخلیص و تربیت و امتحان و ارتیاض و براى ظهور كمالات و فعلیت استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسلیم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.

بطور كه از اخبار استفاده مى‏شود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدى(ع) از شدیدترین امتحانان است(76):

جهت اول: چون اصل غیبت كه بسیار طولانى مى‏شود، بیشتر مردم در ریب و شك مى‏افتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مى‏نمایند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، كسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم(ص) در ضمن روایت معروفى كه جابر روایت كرده است فرمود:

«ذلك الذى یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان»(77)

و معلوم است كه ایمان به بقاء و حیات و عمر و غیبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسیار طولانى غیبت، ایمان به غیبت، دلیل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غیبى پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و نشانه ایمان به قدرت الهى، و علامت قوت تسلیم و تمكین از برنامه‏هاى دینى است. براى اینكه ایمان كامل و صادق به امور غیبى حاصل نمى‏شود مگر براى اهل یقین و پرهیزكاران و كسانى كه از تاریكى وساوس نجات یافته و به سر منزل اطمینان نفس و ثبات عقیده رسیده و دلشان از انوار هدایت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه دیندارى و ولایت، لغزش قدم و تزلزل نیابند.

جهت دوم: شدتها و پیش آمدهاى ناگوار و تغییرات و تحولاتى است كه در دوره غیبت، روى داده و مردم را زیر و رو مى‏سازد بطورى كه حفظ ایمان و استقامت، بسیار دشوار مى‏گردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع مى‏شود چنانچه از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: آن كس كه بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسك و ملتزم باشد، مثل كسى است كه شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد - سپس امام با دست خود به این كار اشاره كرده آنگاه فرمود: به درستى كه براى صاحب این امر غیبتى است پس باید هر بنده خداى بپرهیزد و باید به دینش متمسك گردد.(78)

در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هر چه بیشتر و بهتر جلوه گر و دل فریب مى‏شود، اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حیوانى بیش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مى‏گیرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جاگسترده مى‏شود، زنها و مردها بیگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پیدا كنند، كسب‏هاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یك درهم حلال آسان‏تر باشد، مادیات و دنیا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پایبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و میگسارى و فروش شراب و قمار و بى عفتى و فحشاء علنى گردد. اهل دین و امانت و ایمان، ذلیل؛ و نابكاران و اراذل و بى دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معرف و نهى از منكر ترك و عكس آن رایج شود. معروف را منكر و منكر را معروف شناسند، به معصیت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمایند امانت را غنیمت و صدقه را غرامت شمارند.

شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند. اهل حق خانه نشین و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهلیت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرأت آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى. و بطورى كار حفظ ایمان سخت شود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بیرون رفته و كافر شده باشد.

از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: این امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا امیدى. نه به خدا نمى‏آید تا شما ( مؤمن و منافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مى‏گردد و سعید گردد هر كس سعید مى‏گردد.(79)

و در روایت ابن عباس است كه پیامبر اعظم(ص) فرمود: كسانى كه در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از كبریت احمر كمیاب ترند.

پس جابر به پا خاست و عرض كرد: یا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غیبت است؟

فرمود: آرى سوگند به پروردگارم و با ید خدا گروندگان را تخلیص كند و كفار را محو سازد. اى جابر، این امرى است ( كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عزوجل كفر است(80).

و در حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین(ع) مى‏فرماید: از ما دوازده نفر مهدى «هدایت شده) باشند؛ كه نخستین ایشان امیر المومنین على بن ابیطالب و آخرایشان نهمین از فرزندان من است، او است امام قائم به حق كه خدا زمین را پس از مردگى به او زنده سازد و دین را به او ظاهر و بر هر دین پیروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند، براى او غیبتى است كه جمعى در آن از دین مرتد و بیگانه شوند و دیگران بر دین خود ثابت مانده و اذیت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود ( چه وقت قائم قیام كند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش كه صبر كننده در عصر غیبت او بر اذیت و تكذیب، مانند جهاد كننده با شمشیر در پیش روى پیغمبر خدا است(81)

آماده شدن اوضاع جهان

یكى از مصالح غیبت، انتظار كمال استعداد بشر آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنى بر رعایت امو ظاهرى و حكم به ظواهر نیست بلكه مبنى بر رعایت حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه و مسامحه نكردن در امور دینى و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.

آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سیاستمداران ریاست طلب سازمان داده‏اند، باطل و خراب مى‏كند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضایع كرده‏اند، همه را اجراء و زنده مى‏سازد و اسلامى را كه جدش پیغمبر اعظم(ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنیا طلبان، مهجور و از رسمیت افتاده، از نور رسمیت جهانى مى‏دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مى‏گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصیان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مى‏نماید و با اهل معصیت و ستم هیچگونه سازشى و مداهنه‏اى ننماید و حكومت جهانى اسلام را تشكیل دهد.

معلوم است كه انجام این برنامه و این انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحیه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذیرش و استقبال از این نهضت و لیاقت زمامدارى آن رهبر عظیم الشأن مى‏باشد. باید اصحاب خاص كه در یارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصیرت كامل باشند، به عدد معین در احادیث پیدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هیئت‏هاى حاكم در رژیمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمى‏آیند، و كتب‏هاى سیاسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمى‏كنند و اجتماعات و كنفرانس‏ها و سازمانهاى بین المللى و طرحها و كوششهاى آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ایفا نخواهند كرد و در اصلاحات از تمام این طرحها كه امروز و فردا مطرح مى‏شود مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روایات است بى عفتى و فحشاء بقدرى رواج پیدا كند كه در كنار خیابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حیا آنها از میان برود.

چنانچه مى‏بینیم طرحهائى كه داده مى‏شود و پى ریزى هائى كه مى‏كنند، در مسیر مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى وعقده‏هاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بیشتر به تأمین جنبه‏هاى حیوانى و جسمى توجه مى‏شود و به جنبه‏هاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.

وقتى اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن ( منهاى انسانیت) كنونى همه بستوه آمدند و تاریكى جهان را فرا گرفت ظهور یك رجل الهى و پرتو عنایات غیبى با حسن استقبال مواجه مى‏شود و تاریكى‏ها از هم شكافته و به تشنگان جام حقیقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مى‏دهد و در كالبد این بشر دل مرده، روح نو مى‏دمد كه‏

«اعلموا ان الله یحیى الارض بعد موتها»(82)

«بدانید كه خداوند زمین را بعد از مردن، زنده مى‏گرداند».

در این شرایط، پذیرش جامعه از نداى روحانى یك منادى آسمانى بى‏نظیر خواهد بود زیرا در شدت تاریكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.

ولى اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیرى كه در ظهور آن حضرت، حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتایج و فوایدى كه از این ظهور منظور است حاصل نمى‏گردد.

پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد و در هنگامى كه شرایط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد، انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس، وقتى براى آن معین كند، دروغ گفته است.

از حضرت صادق(ع) روایت است كه فرمود: از براى ظهور، وقتى نیست براى آنكه مانند روز قیامت علم آن در نزد خدا است، تا اینكه فرمود: براى ظهور مهدى ماكسى وقتى معین نكند، مگر آن كس كه خود را شریك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است.(83)

پیدایش مؤمنان از پشت كفار

چنانچه در اخبار و احادیث است خداوند نطفه‏هاى بسیارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به ودیعه گذارده و این ودایع باید ظاهر شود و پیش از ظهور این ودایع، قیام امام با شمشیر و قتل كفار و رفع جزیه، عملى نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع مى‏شود.

آیا كسى پیش بینى مى‏كرد از صلب حجاج خوانخوار ستمكار كه در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت كم یافت شده، مردى چون حسین بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستدار خاندان رسالت(ع) پیدا شود كه آن قصائد غرا و اشعار شیوا در مدح ومناقب على(ع) و اهل بیت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگوید و مذهب شیعه را ترویج نماید؟

كه از جمله قصائد او قصیده معروفى است كه مطلع آن این شعر است.

یا صاحب القبة البیضاء على النجف‏

من زار قبرك و استضفى لدیه شفى(84)

آیا كسى گمان مى‏كرد از فرزندان سندى بن شاهك، قاتل حضرت بن جعفر(ع) یكى از مشاهیر شعرا و ستارگان جهان ابد ( كشاجم) پیدا شود كه تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت على(ع) و خاندانش عمرش را به مدیحه سرائى و نشر فضایل اهل بیت به پایان رساند.

پس این موضوع خروج نطفه‏هاى مؤمنان از اصلاب كفار، موضوع مهمى است كه ظهور نباید مانع از آن شود و باید ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار و دیعه‏اى بافى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر - على نبینا و آله و علیه السلام - قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولایلدوا الا فاجرا كفارا»(85)

«و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمى‏رسد».

ظهور جهانى حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - نیز در چنین موقعیتى واقع مى‏شود.

و به همین معنى آیه شریفه:

«لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا منهم عذابا ألیماً»(86)

«اگر شما عناصر كفر و ایمان از یكدیگر جدا مى‏گشتید همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مى‏ساختیم».

در روایات متعددى كه در تفسیر برهان و صافى و بعضى تفاسیر دیگر و كتب حدیث روایت شده تفسیر گردیده است.

و مضمون آن رویات این است كه قائم(ع) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد، دشمنى خدا بر هركس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

كلام محقق طوسى

فیلسوف شهیر شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصیر الدین طوسى در رساله فیلسوفانه و محققانه‏اى كه در امامت تألیف فرموده، فصلى كامل راجع به غیبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:

«و أما سبب غیبته فلا یجوز أن یكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فیكون معى المكلفین، و هو الخوف الغالب و عدم التمكین و الظهوریجب عندزوال السبب»(87)

«اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست كه از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختى، - از مردم و مكلفین است و آن خوف غالب و تمكین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنى مردم تمكین و اطلاعت از امام نمایند ظهور واجب مى‏شود».

چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام این استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت این موضع را بررسى و مورد تحلیل قرار داده، مؤید بعضى وجوهى است كه در مقالات پیش بطور مفصل شرح دادیم و آن بیم از قتل و تمكین نكردن مردم است و اگر این سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مى‏شود پس سزاوار نیست بندگان با آنكه سبب غیبت خود آنها هستند اشكال و ایراد نمایند. مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكین دهد وعده‏اى را كه در قرآن شریف در آیه كریمه:

«وعد الله الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً»(88)

خدا به كسانى كه از شما بندگان ایمان آورده و نیكو كار گردد وعده فرموده كه در زمین خلافت دهد چنانكه امت‏هاى صالح پیرامون گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسنیدیده آنان را بر همه ادیان تمكین و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى كامل دهد.

به مؤمنین داده انجاز فرماید و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر یك روز از دنیا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانى سازد تا مهدى(ع) ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

علت تولد امام مهدى (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فایده امام غایب چیست؟

سوال: مصلحت اینكه امام قرنها پیش از ظهور تولد یافته و پس از عمرى طولانى ظاهر مى‏شود چیست؟

مگر خدا قدرت ندارد كه مثلاً چهل سال پیش از ظهور كسى را كه صالح و شایسته این مقام باشد بیافریند؟

و فایده اینكه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام و ظهورش خلق شده چیست؟ و بالاخره فایده و جود امام ناپیدا و غائب چیست و آیا وجود و عدم او برابر نیست؟

پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگرى نیست و پاسخ آن همان است كه در مقالات گذشته گفته شد مع ذلك بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال مى‏دهیم.

پاسخ نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینكه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست بلكه یكى از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنین بقاى شرع و حفظ حجتها و بینات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضى احادیث مشهور ائمه اثنا عشر و احادیث دیگر كه از طرق اهل سنت و شیعه روایت شده بر آن دلالت دارد و همجنین احادیث بسیارى كه دلالت دارند بر آنكه زمین هیچگاه خالى از حجت نمى‏شود. از جمله از حضرت امیر المؤمنین(ع) روایت است كه فرموده:

«اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خایفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته»(89)

«خدایا، آرى خالى نماند زمین از كسى كه قائم باشد از براى خدا به حجت یا ظاهر و آشكار یا بیمناك و پنهان تا حجتها خدا و بینات او از میان نرود».

مثل امام در این جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح كه به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با یكدیگر است و بقاى جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولىّ و انسان كامل كه همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالى نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه و منزلت است.

و فایده دیگر این است كه چناچه از اخبار هم استفاده مى‏شود. وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول رحمت و جلب عنایات خاص و دفع كثیرى از بلیات است پس وقتى مؤمن وجودش این فوائد و بركات را داشته بادش، معلوم است كه وجود امام و ولى الله اعظم فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت است و به عبارت دیگر امام و حجت و اسطه اخذ و ایصال فیوض و بركاتى است كه دیگران استعداد و لیاقت آنكه مستقیماً آن بركات و افاضات را تلقى و اخذ نمایند ندارند لذا وجود و عمر طولانى و ولادت آن حضرت در قرنهاپیش یك مصلحتش همین است كه فیوض ربانى در این مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از بركاتى كه بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.

پاسخ دوم: این است كه مسؤول دخالت نكردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند كه حاضر به قبول رهبرى آن حضرت نیستند و مخالفت مى‏ورزند. چنانچه با نیاكان كرامش مخالفت كردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبرى بودند، آن حضرت ظاهر مى‏شد و در این جهت فرقى بین امام حاضر و غائب نیست و محقق طوسى در تجرید همین جواب را فرموده است:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»(90)

«اصل وجود امام، لطف ( مقرب به طاعت و نزدیك كننده به مصالح و مبعد از معاصى و دور كنند از مفاسد) است و تصرف او لطف دیگر است و تصرف نكردن او، از جانب ما است».

حاصل آنكه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در این مدت طولانى قطع رشته و لایت و هدایت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.

خدا به مقتضاى صفات كمالى مانند رحمانیت و رحیمیت و منعمیت و ربوبیت، نعمت تربیت و هدایت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه:

«الیوم أكملت لكم دینكم»(91)

اكمال و اتمام مى‏فرماید و اگر مردم از این نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود و تعیین امام كسى حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسیارى از نعمتها مردم استفاده نكنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلكه سوء استفاده كنند، این رفتار مردم سبب اشكال به اصل آفرینش آن نعمتها نمى‏شود و كسى نباید بگوید چون مردم انتفاع نمى‏برند، چه فایده دارد و وجود و عدم آنها على السوا است بلكه در اینجا باید بگویند: چرا با اینكه خداوند فیاض فیض بخشى نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از این نعمت‏ها انتفاع نمى‏برند و چرا كفران نعمت مى‏نمایند؟

پاسخ سوم: این است كه ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در امورى كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد دخالت ننماید.

پاسخ چهارم: آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به آن معنى نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان مى‏باشند بلكه چنانچه از بعضى اخبار استفاده مى‏شود آن حضرت در ایام حج حاضر مى‏شود و حج به جا مى‏آورد و اجداد گرامش را زیارت مى‏كند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر مى‏شود و از بیچارگان فریاد رسى مى‏نماید و بیماران را عیادت مى‏فرماید و بساكه شخصاً در قضاى حوائج آنان سعى فرماید.

پاسخ پنجم: این است كه، بر امام واجب نیست كه شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلكه مى‏تواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور كه امیر المؤمنین و ائمه(ع) از طرف خود در شهرهائى كه حاضر نبودند، دیگران را منصوب مى‏فرمودند، امام هم در زمان غیبت صغرى كسانى را به مقام نیابت خاصه نصب فرموده بود و در غیبت كبرى بطور عموم فقهاء و علماى عادل را كه دانا با احكام هستند، براى قضاى فصل خصومات و اجراى سیاسات و حفظ و نظر در مصالح عالى اسلامى نصب و تعیین كرده كه مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت و به شرحى كه در كتابهاى فقه مذكور است داراى ولایت مى‏باشند.

پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمى و قوت روح بندگان خدا و كسانى كه سالك سبیل هدایت هستند مى‏باشد و به عبارت دیگر یك نقطه اتكاء براى سالكان سبیل الله است كه اگر چه خدا نقطه اتكاى همه است و همه به خدا اتكال و اعتماد دارند ولى وجود پیغمبر در جنگها و غزوات باعث یك دلگرمى و قوت قلب خاص براى مجاهدین اسلام بود و با نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت كه حتى شخصیتى مثل حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمود:

«كنا اذا احمرّ البأس و اتقینا برسول الله(ص) فلم یكن أحد منا أقبر الى العدومنه»(92).

«ما هرگاه آتش جنگ سرخ مى‏شد ( جنگ شدت مى‏یافت) به رسول خدا(ص) پناه مى‏بردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد مى‏كرد احدى از ما از او به دشمن نزدیك‏تر نبود».

خود این موضوع كه امام حى و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط یأس و نومیدى بر سالكان و مجاهدان است و همواره از او مدد مى‏گیرند و همت مى‏طلبند و این مسأله از نظر علم النفس بسیار اساسى و مهم است.

در مثل مناقشه نیست. معروف است كه نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازى را دید كه دلاورانه جنگ مى‏كند و سپاه دشمن را به هم مى‏زند نادر تعجب كرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانیها تو كجا بودى؟ گفت: من بودم ولى تو نبودى.

پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانى و نقطه اتكاى مؤمنان، لازم و واجب است و این یك فایده بزرگى است كه براى آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.

پی نوشت ها :
68) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.

69) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اكتبر 1959.

70) سوره لقمان، آیه 27.

71) سوره كهف، آیه 109.

72) حق الیقین شبر، ج 1 ص 46. ترجمه این حدیث قبلا گذشت.

73) منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.

74) سوره قصص، آیه 7.

75) سوره شعرا، آیه 21.

76) مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.

77) منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

78) كمال الدین، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.

79) كمال الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

80) كمال الدین، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

81) كمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به «غیبت نعمانى» و «غیبت» شیخ و «كمال الدین» صدوق - رضوان الله علیهم - و منتخب الاثر .

82) سوره حدید، آیه 17.

83) اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.

84) اى صاحب قبه درخشان برمكان بلند، هر كس قبر تو را زیارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.

85) سوره نوح، آیه 27.

86) سوره نوح، ایه 25.

87) این رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گردید.

88) سوره نور، آیه 57.

89) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 497، كلام 147.

90) تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.

91) سوره مائده، آیه 3.

92) نهج البلاعه، ص 214، نهمین كلام از كلمات غریبه امام(ع).

منبع : امامت و مهدویت ، جلد 3

آیة الله مكارم شیرازى

بر خلاف آنچه بعضى از ناآگاهان تصور مى‏كنند اعتقاد به قیام مهدى (ع) و حكومت جهانى او مخصوص شیعه و پیروان مكتب اهل بیت (ع) نیست، بلكه تمام فرق اسلامى بدون استثناء ظهور مردى از دودمان پیامبر را در آخر زمان به نام مهدى كه دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند پذیرفته‏اند، و روایات آن را در كتب خود از پیامبر اكرم (ص) نقل كرده‏اند .

كتابهاى فراوانى در این زمینه به وسیله دانشمندان اهل سنت و علماى شیعه نگاشته شده است كه به قسمتى از آن در بحثهاى آینده شاره مى‏شود.

این روایات متواتر و قطعى است كه همه محققان اسلامى - صرف نظر از مذهب خاص خود - آن را پذیرفته‏اند، تنها عده محدودى مانند «ابن خلدون» و «احمد امین مصرى» در صدور این روایات از پیامبر تردید كرده‏اند، و قرائنى در دست داریم كه انگیره آنها از این كار ضعف روایات نبوده بلكه شاید فكر مى‏كردند كه روایات مربوط به قیام مهدى مشتمل بر خارق عاداتى است كه به سادگى نمى‏توانند آن را باوركنند .

این در حالى است كه متعصب‏ترین فرق اسلامى یعنى «وهابى‏ها» نیز آن را پذیرفته و به متواتر بودن احادیث آن اعتراف كرده‏اند .

شاهد این مدعا بیانیه‏اى است كه چند سال قبل از طرف رابطه العالم الاسلامى كه شدیداً زیر نفوذ وهابیان و دولت سعودى است، در پاسخ سؤالى كه از آنها درباره ظهور حضرت مهدى شده بود صادر گردید .

این بیانیه در پاسخ یكى از اهالى «كنیا» به نام «ابو محمد» و به امضاى دبیر كل «رابطة العالم الاسلامى» «محمد صالح القزاز» بود، در این بیانیه آمده است كه :

«ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان احادیث مربوط به مهدى (ع) را نیز پذیرفته است سپس به رساله‏اى كه پنج تن از علماى معروف حجاز در این زمینه تهیه كرده‏اند مى‏پردازد:

در قسمتى از این رساله مى‏خوانیم :

«به هنگام ظهور فساد در جهان و نشر كفر و ظلم، خداوند جهان رابه وسیله «مهدى» پر از عدل و داد مى‏كند آنگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، او آخرین خلیفه راشدین دوازده گانه است كه پیامبر طبق كتب صحاح ازآن خبر داده است... .

احادیث مربوط به مهدى را بسیار از صحابه پیامبر (ص) نقل كرده‏اند از جمله عثمان بن عفان، على بن ابى طالب، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن عباس، عماربن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابوسعید خدرى، ثوبان، قرة بن ایاس مزنى، عبدالله بن حارث، ابوهریره، خذیفه بن یمان، جابر بن عبدالله، ابوامامه، جابربن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالك، عمران بن حصین و ام سلمه .

اینها بیست نفر از كسانى هستند كه روایات مهدى را نقل كرده‏اند، افراد زیاد دیگرى غیر آنها نیز وجود دارند.

سخنان فراوانى نیز از خود صحابه درباره ظهور مهدى نقل شده است كه آنها را نیز مى‏توان در ردیف روایت پیامبر شمرد، زیرا این مساله از مسائلى نیست كه بتوان با اجتهاد پیرامون آن سخن گفت (بنابراین صحابه این مطالب را از پیامبر شنیده‏اند).

سپس مى‏افزاید: این دو مطلب (روایات پیامبر (ص) و روایت صحابه كه در اینجا در حكم حدیث است) در بسیارى از متون معروف اسلامى و كتب اصلى حدیث اعم از «سنن» و «معاجم»و «مسانید» آمده است .

از جمله سنن ابى داود، سنن ترمذى، ابن ماجد، ابن عمرو، مسند احمد، و ابن لیلى، و بزاز، و صحیح حاكم، و معاجم طبرانى، و دار قطنى و ابونعیم، و خطیب بغدادى و ابن عساكر و غیر آنان .

سپس مى‏افزاید: این مطلب آن اندازه اهمیت دارد كه بعضى از دانشمندان اسلامى كتابهاى مخصوص در زمینه اخبار مهدى تالیف كرده‏اند از جمله ابو نعیم اصفهانى،«در اخبار المهدى»، «ابن حجر هیثمى» در «القول المختصر فى علامات المهدى»،«شوكانى»در «التوضیح فى تواتر، جاء فى المنتظر و الرجال و المسیح »و «ادریس عراقى مغربى» در كتاب «المهدى »و ابو العباس ابن «عبدالمومن المغربى» در كتاب «الوهم المكنون فى الرد على بن خلدون».

بعد از اضافه مى‏كند: گروهى از دانشمندان بزرگ اسلام از قدیم و جدید در نوشته‏هاى خود تصریح كرده‏اند كه احادیث درباره مهدى در حد تواتر است (و به همین دلیل قابل انكار نیست).

از جمله از «سخاوى» در كتاب «فتح المغیث» محمد بن احمد سفاوینى در كتاب «شرح العقیده» و ابوالحسن الابرى، در كتاب «مناقب الشافعى» و ابن تیمیه در كتاب فتاوایش، و سیوطى در «الحاوى »و ادریس عراقى در كتاب خود و شوكانى در «التوضیح» و محمد جعفر كنانى «نظم التنامر».

و در پایان این بحث مى‏گوید: تنها «ابن خلدون» است كه خواسته احادیث مهدى را مورد ایراد قرار دهد، ولى بزرگان دین و دانشمندان اسلام گفتار او را رد كرده‏اند، و بعضى مانند «ابن عبدالمؤمن» كتاب ویژه‏اى در رد او نوشته‏اند .

كوتاه سخن اینكه حافظان حدیث و بزرگان دین تصریح كرده‏اند كه احادیث مهدى مشتمل بر احادیث صحیح و حسن است و در مجموع متواتر مى‏باشد .

و در پایان چنین نتیجه مى‏گیرد:«بنابراین اعتقاد به ظهور مهدى بر هر مسلمانى واجب است، واین جزء عقائد اهل سنت و جماعت است، و هیچكس جز افراد نادان و بیخبر یا بدعتگذار آن را انكار نمى‏كنند.(586)

اشاره به این نكته نیز لازم است كه به اعتقاد گروهى از محققین، اعتقاد به وجود مهدى منحصر به مسلمانان نیست، بلكه سایر پیروان مذاهب نیز همواره در انتظار مصلحى بزگ براى جهان هستند، و در منابع مختلف آنها این معنى یادآورى شده است، و شرح حال بیشتر آنراباید در كتبى كه درباره ظهور مهدى نوشته شده است مطالعه كرد.(587)

* * *
اكنون به سراغ آیاتى مى‏رویم كه به این ظهور بزرگ اشاره مى‏كند :

1- حكومت صالحان در زمین
در سوره انبیاء مى‏خوانیم: ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادى الصالحون - ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدین :

«ما در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتیم (و مقرر داشتیم) كه بندگان صالح من (حكومت) زمین رابه ارث مى‏برند در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروه عبادت كنندگان»(انبیاء - 105 - 106)

این آیات، به دنبال آیاتى كه پاداش اخروى صالحان را بیان مى‏كند قرار گرفته، و در واقع بیانگر پاداش دنیوى آنان است و پاداش بسیار مهمى كه زمینه ساز سعادت‏و اجراى احكام الهى و صلاح و نجات جامعه انسانى است .

با توجه به اینكه «ارض» به طور مطلق تمام كره زمین و سراسر جهان را شامل مى‏شود(مگر اینكه قرینه خاص در میان باشد) این آیه بشارتى است در زمینه حكومت جهانى صالحان و از آنجا كه این معنى در گذشته تحقق نیافته است باید در آینده در انتظار آن بود و این همان چیزى است كه به عنوان «حكومت جهانى مهدى» از آن یاد مى‏كنیم .

این نكته نیز قابل توجه است كه آیه مى‏گوید،«ما این وعده را در كتب انبیاء پیشین نیز نوشته‏ایم اشاره به اینكه این وعده تازه نیست بلكه امرى است ریشه‏دار كه در مذاهب دیگر نیز آمده است .

منظور از «زبور» به احتمال قوى همان «زبور داود» است كه مجموعه‏اى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر مى‏باشد كه در كتب عهد قدیم (كتب وابسته به تورات) به عنوان «مزامیر داود» از آن یاد شده است .

جالب اینكه در همین كتاب مزامیر داود - با تمام تحریفاتى كه در كتب عهد قدیم به مرور زمان صورت گرفته - باز این بشارت بزرگ دیده مى‏شود .

در مزمور 37 جمله 9 مى‏خوانیم :

«... زیرا كه شریران منقطع مى‏شوند و اما متوكلان به خداوند وازث زمین خواهند شد، و حال اندك است كه شریر نیست مى‏شود، هر چند مكانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد شد»!

و در جمله یازدهم همین «مزمور» آمده است:«اما متواضعان وارث زمین شده و از كثرت سلامتى متلذذ خواهد شد».

و نیز در همین «مزمور» در جمله 7 همین معنى با عبارت زیر آمده است :

«زیرا متبركان خداوند وارث زمین خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد»

و در جمله 29 آمده است:«صدیقان وارث زمین شده ابدا در آن ساكن خواهند شد».

روشن است تعبیراتى مانند«صدیقان»،«متوكلان»،«متبركان »و «متواضعان» اشاره به همان «مؤمنان صالحان» است كه در قرآن آمده .

منظور از «ذكر» در آیه فوق نیز به اعتقاد بسیارى از مفسران تورات است و آیه 48 همین سوره انبیاء، به آن گواهى مى‏دهد: و لقد اتینا موسى و هارون الفرقان و ضیاء و ذكرى للمتقین:«ما به موسى و هارون چیزى كه وسیله جدایى حق از باطل و روشنایى و یادآورى پرهیزگاران بود بخشیدیم».

بعضى نیز احتمال داده‏اند كه منظور از«ذكر»، «قرآن »است، و از «زبور» تمام كتب انبیاى پیشین است (بنابراین معنى آیه چنین مى‏شود ما در تمام كتب انبیاى پیشین علاوه بر «قرآن» این بشارت را داده‏ایم...».

به هر حال این بشارت در پاره‏اى از ملحقات تورات مانند كتاب «اشعیاءنبى» نیز آمده است چنانكه در فصل یازدهم این كتاب مى‏خوانیم :

«ذلیلان رابه عدالت حكم، و براى مسكینان زمین به راستى تنبیه (و مایه بیدارى) خواهد بود.

كمربند كمرش عدالت

و وفا نطاق میانش خواهد بود

و گرگ با بره سكونت داشته

و طفل كوچك شبان ایشان خواهدبود...

زیرا كه زمین از دانش خداوند مثل آبهایى كه دریا را فرو مى‏گیرند پر خواهد شد!

در خود تورات نیز اشاره هایى به این معنى دیده مى‏شود از جمله درفصل 13 شماره 15 آمده است: «زمین را به یكى از اولاد ابراهیم مى‏دهیم اگر كسى غبار را بشمارد ذریت او را خواهد شمرد».

و در فصل 17 جمله 20 آمده است :او (اسماعیل) را بركت دادم و او را بارور گردانیده (فرزندانش را) به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور به وجود خواهد آورد و او را امت عظیمى خواهد داد»!.

به جمله دوازده سرور به وجود خواهد آورد كه نشان مى‏دهد امامان و پیشوایان دوازده گانه همه از فرزندان او هستند توجه كنید .

و در فصل 18 جمله 18 آمده است:« جمیع اقوام دنیا در او متبرك خواهند بود».

و تعبیرات و اشارات دیگرى از این قبیل كه ذكر همه آنها به طول مى‏انجامد.

* * *
در روایات اسلامى - علاوه بر اشاره روشنى كه در آیه فوق نسبت به قیام مهدى (ع) شده - نیز این مساله به طور صریح آمده است، از جمله مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» در ذیل همین آیه از امام باقر (ع) چنین نقل مى‏كند :

«هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان»:«آنها(بندگان صالحى را كه خداوند در این آیه بعنوان وارثان زمین ذكر فرموده است) یاران مهدى (ع) در آخر الزمان هستند».

در تفسیر قمى نیز در ذیل آیه چنین آمده است :

«قال القائم و اصحابه»:«منظور از این آیه (قائم) و یاران او هستند».

شك نیست كه بندگان صالح خدا ممكن است بخشى از حكومت روى زمین را در اختیار بگیرند، همانگونه كه در عصر رسول الله (ص) و بعضى از اعصار دیگر واقع شد، ولى قرار گرفتن حكومت تمام روى زمین در اختیار صالحان تنها در عصر مهدى (ع) صورت مى‏گیرد و روایات فراوانى كه از طرق اهل سنت و شیعه در این زمینه رسیده است در سر حد تواتر است .

«شیخ منصور على ناصف»نویسنده كتاب «التاج الجامع للاصول» (كتابى كه اصول پنجگانه معروف اهل سنت در آن گرد آورى شده و تقریظهاى مهمى از علماى الازهر بر آن نوشته‏اند) در كتاب مزبور چنین آورده است :

اشتهر بین العلماء و خلفا انه فى آخر الزمان لابد من ظهور رجل من اهل البیت مسمى المهدى یستولى على الممالك الاسلامیه و یتبعه المسلمون و یعدل بینهم و مؤید الدین :

«در میان دانشمندان امروز و گذشته مشهور است كه در آخر زمان به طور یقین مردى از اهل بیت (ع) ظاهر مى‏شود كه برتمام كشورهاى اسلامى مسلط مى‏گردد و همه مسلمانان از او پیروى مى‏كنند و در میان آنها عدالت را اجرا مى‏نماید و دین را تقویت مى‏كند».

سپس مى‏افزاید :و قد روى احادیث المهدى جماعه من خیار الصحابه و اخرجها اكابر المحدثین: كابى داود و تزمذى و ابن ماجه و الطبرانى و ابى یعلى و البزاز و الامام احمد و الحاكم (رض) .

احادیث مهدى را گروهى از اصحاب خوب پیامبر (ص) نقل كرده و بزرگان اهلبیت مانند ابو داود و ترمذى و ابن ماجه و طبرانى و ابویعلى وبزاز و امام احمد و حاكم در كتابهاى خود آورده‏اند.(588)

حتى ابن خلدون كه معروف به مخالفت با احادیث مهدى است نیز شهرت این احادیث را در میان همه دانشمندان اسلام نتوانسته انكاركند.(589)

از كسان كه تواتر این اخبار را در كتاب خود آورده‏اند «محمد شبلنجى» دانشمند معروف مصرى در كتاب «نورالابصار» است مى‏گوید:

تواتر الاخبار عن النبى (ص) على ان المهدى من اهل بیته و انه یملاء الارض عدلا:«اخبار متواترى از پیامبر به ما رسیده كه مهدى از خاندان او است و تمام روى زمین را پر از عدالت مى‏كند».

این تعبیر در بسیارى از كتب دیگر نیز آمده است تا آنجا كه «شوكانى» از علماى معروف اهل سنت در كتابى كه پیرامون تواتر احادیث مربوط به مهدى (ع) و خروج دجال و بازگشت مسیح نوشته بعد از بحث مشروحى در زمینه تواتر احادیث مربوط به مهدى (ع) مى‏نویسد: هذا یكفى لمن كان عنده ذرة من الایمان و قلیل من انصاف:«آنچه گفته شده براى كسانى كه یك ذره ایمان ویك جو انصاف دارند كافى است».(590)

خوب است در اینجا حداقل چند روایت نخبه كه در معروفترین منابع اسلامى آمده است به عنوان مشت نمونه خروار بیاوریم :

1- «احمد حنبل »از ائمه چهارگانه اهل سنت در كتاب «مسند» خود از «ابو سعید خدرى» نقل مى‏كند كه پیغمبر اكرم (ص) فرمود: لا تقوم الساعة حتى تمتلا الارض ظلما و عدوانا، قال ثم یخرج رجل من عترتى او من اهل بیتى یملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و عدوانا:«قیامت بر پا نمى‏شود تا آن زمانى كه زمین پر از ظلم و ستم گردد، سپس مردى از عترت یا اهل بیت من قیام مى‏كند و زمین را پر از قسط و عدل مى‏سازد آن گونه كه ظلم و ستم آن را پر كرده بود».(591)

2- همین معنى را حافظ ابو داود سجستانى در كتاب «سنن» خود با مختصر تفاوتى نقل كرده است.(592)

3- ترمذى محدث معروف به سند صحیح (طبق تصریح منصور على ناصف در التاج) از عبدالله از پیغمبر نقل مى‏كند كه فرمود: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلك الیوم حتى یبعث رجلا منى او من اهل بیتى یواطئ اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابى یملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا:«اگر باقى نماند از عمر دنیا مگر یك روز، خداوند آن یك روز را چنان طولانى مى‏كند كه مبعوث كند مردى را از من یا از اهل بیت من (تردید از راوى روایت است و مفهوم و محتوا یكى است) كه اسم او اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است.(593) زمین را پر از عدل و داد مى‏كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.(594)

شبیه همین حدیث را با مختصر تفاوتى حاكم نیشابورى در «مستدرك» آورده و در پایان آن مى‏گوید: این حدیث صحیحى است هر چند بخارى و مسلم آن را ذكر نكرده‏اند.(595)

4- و نیز در صحیح «ابى داود» از ام سلمه نقل شده است كه مى‏گوید كه من از رسول خدا شنیدم چنین مى‏گفت: المهدى من عترتى من ولد فاطمه:«مهدى از خاندان من است و از فرزندان فاطمه».(596)

5- حاكم نیشابورى در مستدرك، حدیث مشروحترى در این زمینه از ابو سعید خدرى از پیامبر(ص) نقل مى‏كند كه فرمود:ینزل بامتى فى آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم، لم یسمع بلاء اشد منه حتى تضیق عنهم الارض الرحبه و حتى یملا الارض جورا و ظلما لا یجد المؤمن ملجأ یلتجأ الیه من الظلم فیبعث الله عزوجل رجلا من عترتى فیملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا یرضى عنه ساكن الارض السماء و ساكن لاتدخر الارض من بذرها شیئا الا اخر جته و لا السماء من قطرها شیئا الا صبه الله علیهم مدرارا: «در آخر زمان بلاى شدیدى بر امت من از سوى سلطان آنها وارد مى‏شود بلایى كه شدیدتر از آن شنیده نشده تا آنجا كه زمین وسیع و گسترده بر آنها تنگ مى‏شود و تا آنجا كه زمین پر از جور و ظلم مى‏گردد و مؤمن پناهگاهى براى پناه جستن به آن از ظلم نمى‏یابد در این هنگام خداوند متعال مردى از عترتم را مبعوث مى‏كند كه زمین را پر از عدل و داد كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده بود ساكنان آسمان از او خشنود مى‏شوند و همچنین ساكنان زمین، زمین تمام بذرهاى خود را بیرون مى‏فرستد و بارور مى‏شود و آسمان تمام دانه‏هاى باران را بر آنها فرو مى‏بارد (و همه

جا را سیراب و پر بركت مى‏كند».(597)

حاكم بعد از ذكر حدیث مى‏گوید این حدیث صحیح است هر چند بخارى و مسلم آن را در كتاب خود نیاورده‏اند .

و این گونه احادیث از راویان مختلف در منابع مشهور فراوان است و نشان مى‏دهد كه سرانجام حكومت جهانى به دست با كفایت مهدى (ع) بر پا مى‏شود و همه جا پراز عدل و داد مى‏گردد و مضمون آیه، فوق ان الارض یرثها عبادى الصالحون تحقق مى‏یابد.

آیه سوره نور
در آیه 55 این سوره مى‏خوانیم :وعدالله الذین امنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكننّ لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدلنهّم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لا یشركون بى شیئا ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون :

«خداوند به كسانى از شما كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده داده كه آنها را به یقین خلیفه روى زمین كند، آن گونه كه پیشینیان آنها را خلافت (روى زمین) بخشید و دین و آیینى را كه براى آنها پسندیده است پا برجا و ریشه دار سازد و بیم و ترس آنهارابه آرامش و امنیت مبدل كند آن چنان مى‏شود كه تنهامرا مى‏پرستند و چیزى را شریك من نخواهند كرد و كسانى كه بعد از آن كافر شوند آنها فاسقند».

در این آیه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است كه سرانجام حكومت روى زمین را در دست خواهند گرفت و دین اسلام فراگیر خواهد شد و ناامنیها و وحشتها به آرامش و امنیت مبدل مى‏گردد شرك از سراسر جهان برچیده مى‏شود و بندگان خدا با آزادى به پرستش خداى یگانه ادامه مى‏دهند و نسبت به همگان اتمام حجت مى‏شود به گونه‏اى كه اگر كسى بعد از آن بخواهد راه كفر را بپوید مقصر وفاسق خواهدبود.(مخصوصا در بخش آخر آیه دقت كنید )

گرچه این امور مهم كه مورد وعده الهى بوده است در عصر پیامبر (ص) و زمانهاى بعد از آن در مقیاس نسبتا وسیعى براى مسلمین جهان تحقق یافت و اسلام كه روزى در چنگال دشمنان گرفتار بود كه مجال كمترین ظهور و بروزى به آن نمى‏دادند و مسلمانان دائما در ترس و وحشت به سر مى‏بردند، سرانجام نه فقط شبه جزیره عرب بلكه بخشهاى عظیمى از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبهه‏ها شكست خوردند ولى با این حال حكومت جهانى اسلام كه سراسر دنیا را فرا گیرد و شرك و بت پرستى ر ابكلى ریشه كن سازد و امنیت و آرامش و آزادى و توحید خالص را همه جا گسترش دهد هنوز تحقق نیافته پس باید در انتظار تحقق آن بود.

این امر مطابق روایت متواتره كه قبلا به آن اشاره شد در عصر قیام مهدى (ع) تحقق خواهدیافت، بنابراین یكى از مصادیق این آیه در عصر پیامبر و اعصار مقارن آن حاصل شد و شكل وسیعترش در عصر قیام مهدى (ع) خواهد بود و این دو با هم منافاتى ندارد و این وعده الهى در هر دو مرحله باید تحقق یابد.

منظور از استخلاف و جانشنین شدن در اینجا همان جانشینى از اقوام كافر پیشین است كه حكومت آنها زائل مى‏شود و حكومت حق بحاى آن مى‏نشیند نظیر آنچه در آیه 14 یونس آمده است:«ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كیف تعملون:«سپس شما را جانشینان آنها (آن اقوام ظالم) در روى زمین قرار دادیم تا بنگریم چگونه عمل خواهید كرد».

شبیه همین معنى در آیه 69و74 اعراف آمده است .

بنابراین كسانى مانند فخر رازى كه پنداشته‏اند آیه دلیل روشنى بر صحت خلافت خلفاى چهارگانه نخستین است چرا كه آنها بودند كه جانشین و خلیفه پیامبر شدندو وعده الهى در عصر آنان تحقق پیدا كرد گرفتار اشتباهى شده‏اند زیرا آیه فوق ناظر به خلافت پیامبر نیست بلكه خلافت و جانشینى اقوام پیشین است آنگونه كه در ایات سه گانه بالا آمد و آن گونه كه در آیه 137 سوره اعراف آمده است: و اورثنا القوم الذین كانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فیها وتمّت كلمه ربك الحسنى على بنى اسرائیل بما صبروا:

«ما مشرقها و مغربهاى پر بركت زمین را به آن قوم تضعیف شده (بنى اسرائیل) واگذار كردیم و وعده نیك پروردگارت بر آنها به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند تحقق یافت».

به هر حال آیه بشارت و نوید حكومت مؤمنان صالح را بر سراسر جهان مى‏دهد كه در مقیاس وسیعى در عصر پیامبر اسلام (ص) و بعد از آن تحقق یافت، هر چند همه جهان را فرا نگرفت، ولى نمونه‏اى از تحقق این وعده الهى بود، اما به صورت حكومت جهانى بر تمام روى زمین هنوز تحقق نیافته و مصداق نهایى آن با فراهم شدن زمینه‏ها به مشیت الهى با حكومت حضرت مهدى (ع) تحقق خواهد یافت كه طبق روایات پیامبر (ص) و سایر معصومین تمام دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد و ما در انتظار این وعده قرآنى هستیم .

روایاتى كه در تفسیر این آیه در منابع مختلف نقل شده نیز این واقعیت را تأیید مى‏كند.

از جمله مفسر معروف «قرطبى» در تفسیر «الجامع لاحكام القرآن» ذیل این آیه از «سلیم بن عامر» از «مقداد بن اسود» نقل مى‏كند كه از رسول خدا (ص) شنیدم كه مى‏فرمود: ما على ظهر الارض بیت حجر ولا مدر الا ادخله الله كلمة الاسلام «هیچ خانه‏اى از سنگ یا گل بر صفحه زمین باقى نمى‏ماند مگر اینكه خداوند اسلام را در آن وارد مى‏كند.(598)

و در تفسیر «روح المعانى »از امام على بن الحسین» چنین نقل شده است كه در تفسیر این آیه فرمود:هم والله شیعتنا اهل البیت یفعل ذلك بهم على ید رجل منا و هو مهدى هذه الامه و هو الذى قال رسول الله (ص) فیه لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله تعالى ذلك الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى یملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا:

«آنها به خدا سوكند شیعیان ما هستند خداوند این كار را به دست مردى از ما انجام مى‏د هد و او مهدى این امت است و او همان كسى است كه رسول خدا درباره‏اش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا مردى از عترت من كه نام او نام من است حاكم زمین شود و آن را پر از عدل و داد مى‏كند، آن گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد».

این حدیث را با مختصر تفاوتى در بسیارى از منابع اهل بیت (ع) مى‏توان یافت.

گرچه «آلوسى» در روح المعانى این حدیث را با نظر موافق ارزیابى نكرده ولى در ذیل آن مى‏گوید از طرق ما پاره‏اى از روایات وارد شده كه مؤید این معنى است - هر چند كه مابر آن تكیه نمى‏كنیم - مانند چیزى كه «عطیه» از پیامبر اكرم نقل كرده است كه پس از تلاوت این آیه فرمود: اهل البیت هیهنا:«اهل بیت (ع) در اینجا هستند» و اشاره به سوى قبله فرمود.(599)

قرطبى حدیث دیگرى نیز در این زمینه نقل مى‏كند كه پیامبر اكرم (ص) فرمود: زویت لى الارض فرأیت مشارقها و مغاربها وسیبلغ ملك امتى ما زوى لى منها:«زمین براى من گرد آورى شد، و تمام مشارق و مغارب آن را دیدم وبه زودى حكومت امت من بر تمام آنچه در نظر من جمع و پیجیده شد(برتمام روى زمین) استقرار خواهد یافت».(600)

توضیح این كه: همانگونه كه گفتیم تحقق این وعده الهى مراحلى دارد: یك مرحله از آن در مورد مؤمنان صالح در عصر پیامبر (ص) واقع شد، و بعد از فتح مكه و سیطره اسلام بر جزیرة العرب، مسلمانان در سایه اسلام و پیامبر (ص) امنیت نسبى پیدا كردند و حاكم بر بخش عظیمى از منطقه شدند و آنچه در شان نزول این آیه آمده است تحقق یافت .

(در شان نزول این آیه در بسیارى از تفاسیر، از جمله اسباب النزول، مجمع البیان، فى ظلال، و قرطبى (با تفاوت مختصرى) آمده است هنگامى كه پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان به مدینه هجرت كردند و انصار با آغوش باز از آنها استقبال نمودند تمامى عرب بر ضد آنان قیام نمودند آن چنان كه ناچار بودند اسلحه رااز خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخیزند ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمد، بعضى مى‏پرسیدند تا كى این حالت ادامه خواهد یافت؟ آیا زمانى خواهد فرارسید كه شب را با خیال راحت استراحت كنیم واز هیچ كس جز خدا نترسیم؟ آیه فوق نازل شد و بشارت داد كه چنین زمانى فرا خواهد رسید ).

مرحله دیگر آن در زمان خلفا واقع شد كه اسلام بخشهاى عظیمى از جهان را زیر بال وپر خود گرفت و امنیت و آرامش بیشتر براى مسلمین فراهم گشت .

ولى مرحله سوم و نهایى یعنى عالمگیر شدن اسلام و حاكمیت بر كل جهان توأم با امنیت و آرامش و پیروزى سپاه توحید بر لشكر شرك هنوز تحقق نیافته و تنهادر عصرقیام مهدى (ع) صورت خواهد پذیرفت، و این معانى سه گانه كه سلسله مراتب یك واقعیت است هیچ منافاتى با هم ندارد.

ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود كه این وعده الهى مخصوص افرادى است كه داراى ایمان و عمل صالح باشند و به یقین در هر عصر وزمانى این دو شرط تحقق یابد مرحله‏اى از این حاكمیت الهى براى مسلمین فراهم خواهد شد و در نقطه مقابل هر گاه شكستنى رخ دهد و مسلمین در چنگال دشمنان ناتوان و خوار گردند باید دانست كه آن دو اصل كه دو شرط وعده الهى است به فراموشى سپره شده: ایمانها ضعیف گشته و عمل‏ها آلوده گردیده است !

* * *
3- آیه ظهور حق
در آیه 33 سوره توبه مى‏خوانیم: هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله و لوكره المشركون:«او كسى است كه رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا او را بر همه آیینها غالب گرداند هر چند مشركان ناخوش دارند».

قابل توجه اینكه این آیه، بعد از آیه یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم ویأبى الله الا ان یتم نوره ولو كره الكافرون: «آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش كنند ولى خدا جز این نمى‏خواهد كه نور خدا راكامل كند هر چند كافران كراهت داشته باشند» قرار گرفته است .

در اینكه منظور از پیروزى اسلام بر تمام ادیان چیست؟ مفسران احتمالات زیادى داده‏اند .

فخر رازى پنج تفسیر در اینجا ذكر مى‏كند كه پاسخى است بر سوالات مربوط به چگونگى این غلبه :

1- منظور غلبه نسبى و موضعى است چرا كه اسلام در هر منطقه‏اى بر هر دین و آیینى پیروز شده است .

2- منظور پیروزى بر ادیان در جزیرة العرب است .

3- منظور آگاه ساختن پیامبر (ص) از جمیع ادیان الهى است (در اینجا جمله «لیظهر» به معنى آگاه ساختن تفسیر شده)

4- منظور پیروزى و غلبه منطقى است، یعنى خداوند منطق اسلام را بر سایر ادیان پیروز مى‏گرداند.

5- منظور پیروزى نهایى بر تمام ادیان و مذاهب به هنگام نزول عیسى (ع) و قیام مهدى (ع) است كه اسلام جهان گیر خواهد شد.

بى شك تفسیر آیه به پیروزى منطقى آن هم به صورت وعده‏اى براى آینده مفهوم درستى ندارد، زیرا پیروزى منطقى اسلام از همان آغاز آشكار بود، به علاوه ماده «ظهور» و «اظهار» (لیظهره على الدین كله) به طورى كه از موارداستعمال آن در قرآن مجید استفاده مى‏شود به معنى غلبه خارجى و عینى است چنانگه در داستان اصحاب كهف مى‏خوانیم :انهم ان یظهروا علیكم یرجموكم:«اگر آنها بر شما دست یابند و پیروز شوند سنگسارتان خواهند كرد»(كهف - 20).

و در آیه 8 سوره توبه مى‏خوانیم :كیف و ان یظهروا علیكم لایرقلوا فیكم الا ولا دمه: «چگونه پیمان آنها ارزش دارد در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندى با شما را مى‏كنند و نه پیمان را».

بدیهى است نه بت پرستان قوم اصحاب كهف، و نه بت پرستان مكه هرگز پیروزى منطقى بر خداپرستان نداشند، غلبه آنها تنهاغلبه خارجى بود، بنابراین منظوراز غلبه اسلام بر تمام ادیان غلبه خارجى و عینى است نه غلبه منطقى ذهنى .

این غلبه - همان گونه كه نظیر آن در بحث گذشته آمد مراحل مختلفى دارد:

یك مرحله آن در عصر پیامبر واقع شد و مرحله وسیعتر آن در قرون بعد و مرحله نهایى به هنگام قیام مهدى (ع) حاصل مى‏شود، چرا كه آیه شریفه سخن از غلبه اسلام بر تمام ادیان بدون هیچ قید و شرط مى‏گوید. و غلبه مطلق و بى قید و شرط در صورتى به طور كامل تحق مى‏یابد كه سراسر روى زمین را فرا گیرد همان گونه كه در روایت پیامبر اسلام (ص) آمده است كه فرمود: لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر ولا و بر الا ادخله الله كلمة الاسلام:«هیچ خانه‏اى بر صفحه روى زمین باقى نمى‏ماند نه خانه هایى كه از سنگ وگل ساخته شده و نه خیمه هایى كه از كرك و مو بافته‏اند - مگر اینكه خداوند كلمه اسلام را در آن وارد مى‏كند».(601)

شبیه همین معنى در تفسیر«الدرالمنثور» از «سعید بن منصور» و «ابن منذز» و «بیهقى» در سننش از «جابربن عبدالله» نقل شده است كه در تفسیر این آیه گفت: لایكون ذلك حتى لایبقى یهودى و لا نصرانى صاحب ملّة الا الاسلام: «این معنى تحقق نمى‏یابد مگر آن زمانى كه هیچ یهودى ونصرانى صاحب مذهب و ملت نخواهند بود مگر (همگى در سایه اسلام قرار خواهند گرفت و همه جا سخن از اسلام وكلمه توحید و عظمت خداوند یكتا است)»(602)آرى در آن روز بزرگ این وعده بزرگ تحقق مى‏یابدو:

همه جا نغمه قرآن و دعا خواهد بود
همه جا غلغل تسبیح و ثنا خواهد بود
بانگ تكبیر زهر بام و درى برخیزد
عیش دجّال مبدل به عزا خواهد شد
عالم آن گونه كه از ظلم و ستم پر گشته
پرزانوار عدالت همه جا خواهد شد
اهرمن خیمه زاطراف جهان بر چیند
همه جا مظهر انوار خدا خواهد شد!
همین معنى از امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق نقل شده است ،فرمود: والله مانزل تاویلها بعد و لاینزل تاویلها حتى یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق كافر بالله العظیم: «به خدا سوگند هنوز مضمون این آیه در مرحله نهایى تحقق نیافته است وتنهازمانى تحقق مى‏پذیرد كه حضرت قائم (ع) خروج كند وبه هنگامى كه او قیام نماید كافرى نسبت به خداونددرتمام جهان باقى نمى‏ماند.(603)

این نكته نیز حائز اهمیت است كه جمله «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله» در سه سوره از قرآن آمده است: اول سوره توبه آیه 33 (چنانكه گذشت) دوم سوره فتح آیه 28 سوم سوره صف آیه 9.

این تكرار نشان مى‏دهد كه قران مجید با تاكید هر چه بیشتر این مساله را پى‏گیرى كرده است .

در حدیث دیگرى كه در منابع اهل سنت از ابوهریره نقل شده است كه مى‏خوانیم: منظور از جمله لیظهره على الدین كله خروج عیس بن مریم (ع) است (و مى‏دانیم خروج عیس بن مریم (ع) طبق روایات اسلامى به هنگام قیام مهدى (ع) است.(604)

* * *
این بحث را با حدیث دیگرى كه از «قتاده» مفسر معروف نقل شده است به پایان مى‏بریم، او در تفسیر این آیه مى‏گوید: الادیان سته: الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین والنصارى و المجوس، والذین اشركوا فالادیان كلها تدخل فى دین الاسلام: «در عالم شش دین وجود دارد الذین آمنوا (مسلمانان) یهود، ستاره پرستان، نصارى، مجوس و مشركان، همه این ادیان داخل در اسلام مى‏شوند».(605)

روشن است كه این معنى به طور نهایى هنوز تحقق نیافته و جز در عصر قیام مهدى حاصل نمى‏شود.

این نكته نیز قابل ملاحظه است كه منظور از میان رفتن آیین یهود و مسیحیت به طور كامل نیست بلكه منظور حاكمیت اسلام بر همه جهان است (دقت كنید).

--------------------------------------------------------------------------------
586- از نامه مورخ 21 یوما 1976 كه به امضاء مدیر مجمع فقهى اسلامى محمد منتظر كنانى رسیده است، این رساله نتیجه بحث نامبرده و چهار نفر دیگر از فقهاى معروف حجاز: شیخ صالح بن عثیین، و شیخ احمد محمد جمال، و شیخ احمد على، و شیخ عبدالله خیاط.

587- در این زمینه مى‏توانید به كتاب انقلاب جهانى مهدى مراجعه فرمایید.

588- التاج الاجامع للاصول، ج 5، ص 341 (این مطلب به صورت پاورقى در آن صفحه آمده است).

589- ابن خلدون، صفحه 311 (چاپ بیروت)

590- نقل از كتاب التاج، ج 5، ص 360 (چاپ داراحیاء تراث العربى).

591- مستدرك احمد، جمله 3، ص 36.

592- سنن ابى داود، ج 4، ص 152.

593- بعضى ازبزرگان علما تصریح كرده‏اند كه صحیح در اینجا، اسم ابیه اسم ابنى (اسم پدرش اسم فرزند من مى‏باشد) و به این ترتیب با نام مبارك حضرت مهدى به عقیده شیعه (محمد بن الحسن العسكرى) كاملاً موافق است .

594- التاج، ج 5، ص 343.

595- المستدرك، ج 4، ص 558.

596- صحیح ابى داود، ج‏2، ص 207.

597- المستدرك على الصحیحین، ج 4، ص 465 (طبع حیدر آباد دكن).

598- تفسیر قرطبى، ج 7، ص 4692.

599- روح البیان، ذیل آیه مورد بحث.

600- تفسیر قرطبى، ذیل آیه مورد بحث.

601- مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.

602- الدرالمنثور، ج 3، ص 231.

603- نورالثقلین، ج 2، ص 212.

604- الدرالمنثور، ج 3، ص 231.

605- همان مدرك.

پیام قرآن ،جلدنهم

اعتقاد به امام مهدى(ع) به عنوان مصلحى الهى و جهانى در بسیارى از مذاهب و ادیان وجود دارد. نه تنها شیعه كه اهل تسنن و حتى پیروان ادیان دیگر، مانند یهود، نصارا، زردشتیان و هندویان نیز به ظهور مصلحى بزرگ و الهى اذعان دارند و آن را انتظار مى‏كشند.

آیین هندوها

در كتاب «وید» كه نزد هندویان از كتب آسمانى است، چنین آمده است:

پس از خرابى دنیا پادشاهى در آخرالزمان پیدا شود كه پیشواى خلایق باشد و نام او منصور(1) باشد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود در آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا بخواهد بر آید.(2)

در یكى دیگر از كتب مقدس هندوها آمده است:

دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان كه پیشواى ملائكه و پریان و آدمیان باشد. حق و راستى با او باشد. آن چه در دریا و زمین‏ها و كوه‏ها پنهان باشد همه را به دست آورد و در آسمان‏ها و زمین آن چه باشد خبر مى‏دهد. از او بزرگ‏تر كسى به دنیا نیامد.(3)

هم‏چنین در كتاب معروف هندوها چنین اشاره شده است:

پادشاهى به دولت دنیا، به فرزند سیّد خلایق در دو جهان (كشن) تمام شود و كسى باشد كه بر كوه‏هاى مشرق و مغرب دنیا حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود و فرشتگانْ كاركنان او باشند، جن و انس در خدمت او شوند و از «سودان» كه زیر خط استواست تا سرزمین «تسعین» كه زیر قطب شمالى است و ماوراى بحار را صاحب شود و دین خدا زنده گردد. و نام او «ایستاده» (قائم) باشد و خدا شناس باشد.(4)

به بیان زیباتر، در كتاب مهابا راتا و كتاب پورانه‏ها در این خصوص آمده‏است:

همه ادیان معتقدند كه در پایان هر دوره‏اى از تاریخ، بشر از لحاظ معنوى و اخلاقى رو به انحطاط مى‏رود و چون طبعاً و فطرتاً، در حال هبوط و دورى از مبدأ است و مانند احجار به سوى پایین حركت مى‏كند و نمى‏تواند به خودى خود به این سیر نزولى و انحطاط معنوى و اخلاقى خاتمه دهد، پس ناچار روزى یك شخصیت معنوىِ بلند پایه كه از مبدأ وحى و الهام سرچشمه مى‏گیرد، ظهور خواهد كرد و جهان را از تاریكى جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد و....(5)

اصولاً فتوریسم (Fotorism) یعنى اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجى، عقیده‏اى است كه در كیش‏هاى آسمانىِ یهودیت (جودایسیم)، و زردشت (زوراستریانیسم)، مسیحیت (در سه مذهب عمده آن، یعنى كاتولیك، پروتستان و اردتدوكس) و خصوصاً دین مقدس اسلام به مثابه یك اصل مسلم گرفته شده است. درباره آن در مباحث تئولوژیك مذاهب آسمانى، رشته تئولوژى بیبلكیال، كاملاً شرح و بسط داده شده است.(6)

آیین زردشتى

در كتاب‏هاى اوستا، زند، جاماسب نامه، داتستان دینیك، زراتشت نامه، موعودهایى معرّفى شده‏اند كه آنان را سوسیانت مى‏نامند. این موعودها سه تن بوده‏اند كه مهم‏ترین آنان آخرین ایشان است و او را «سوسیانت پیروزگر» خوانده‏اند. این سوشیانت، همان موعود است. چنان‏كه گفته‏اند: سوشیانت مزدیسنان، به منزله گریشناى برهمنان بوداى پنجم بودائیان،(7) مسیح یهودیان، فارقلیط عیسویان و مهدى مسلمانان است.

آیین یهود

یهودیان نیز كه خود را پیروان حضرت موسى(ع) مى‏دانند، منتظر موعودند. در آثار دینى یهود، اسفار تورات و دیگر كتاب‏هاى انبیاى آنان همواره به موعود اشاره شده است. اما این قوم، به حضرت مسیح(ع) و به حضرت محمد(ص) نگرویدند. بنابر این، در برابر مسأله موعود و انتظار بسیار حساس و نگرانند. یهودیان نباید به سادگى و غفلت از این همه بشارت‏ها و اشارت‏ها بگذرند، بلكه باید از دیگر منتظران، منتظرتر باشند و بیشتر به انتظار و آمادگى براى ظهور فكر كنند و از این همه ظلم، خیانت، تجاوز و انسان كشى دست بردارند و از عواقب ظلم و ستم بترسند. آنان دو موعود كتاب‏هاى خود، یعنى مسیح(ع) و محمد(ص) را نپذیرفتند. اما از دست موعود سوم رها نخواهند شد.(8)

به هر حال، یهودى حق پوش چه بپذیرد یا نپذیرد در كتاب‏هاى یهودیت، عهد عتیق و دانیال پیامبر، كتاب حجى (حكا) ى پیامبر، صفینیاى پیامبر، اسعیاى پیامبر و زبور داود مطالبى درباره موعود آخر الزمان آمده است. پاره‏اى از علائم آخرالزمان، رجعت و شخصیت حضرت حجة بن الحسن المهدى(عج)، حتى اشاراتى درباره واقعه عاشورا در كتاب بشارات عهدین آمده است.

قرآن كریم مى‏فرماید:

(وَ لَقَد كَتَبنا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكر اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحوُن)(9)؛

علاوه بر ذكر تورات در زبور نیز نوشتیم كه بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.

در متن زبور آمده است:

قوم‏ها را به انصاف داورى خواهد كرد، آسمان شادى كند و زمین مسرورگردد، دریا و پرى آن غرّش نمایند، صحرا و هر آن چه در آن است به‏وجد آید. آن‏گاه تمام درختان جنگل مترنم خواهند نمود.(10) اما منتظران‏خداوند، وارث زمین خواهند شد، ... اما حلیمان وارث زمین خواهند شد، زیرا كه بازوان شریر شكسته خواهد شد و اما صالحان را خداوند تأیید مى‏كند.(11)

آیین مسیحیت

در این آیین، بشارت‏هاى روشن‏ترى درباره موعود آخرالزمان(عج) رسیده است. یكى از علل آن قرب زمان است، زیرا از نظر زمانى حضرت مسیح(ع) به امام مهدى(عج) نزدیك‏تر است و از سویى، تحریف كمترى در این آیین نسبت به یهودیّت صورت گرفته است. در این خصوص مى‏توان به اناجیل متى، لوقا، مرقس، برنابا و مكاشفات یوحنا مراجعه كرد.

در انجیل متى فصل 24 مى‏خوانیم:

چون كه برق از مشرق بیرون مى‏آید و تا به مغرب ظاهر مى‏گردد، آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود.... خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهاى آسمانى مى‏آید با قدرت و جلال عظیم!

و در انجیل لوقا فصل دوازدهم آمده است:

كمرهاى خود را بسته و چراغ‏هاى خود را افروخته دارید و شما مانند كسانى باشید كه انتظار آقاى خود مى‏كشند تا هر وقت بیاید و در را بكوبد، بى درنگ براى او باز كنید!

در كتاب‏هاى قدیم چینیان، در عقاید هندیان، در بین اهالى اسكاندیناوى و حتى در میان مصریان قدیم، بومیان آمریكایى، اهالى مكزیك و نظایر آن مى‏توان چنین انتظارى را مشاهده كرد. بنابراین، عقیده به ظهور رهایى بخشى بزرگ، برچیده شدن بساط ظلم و ستم از میان انسان‏ها و برپایى حكومت حق و عدالت، منحصر به شرقى‏ها و مذاهب شرقى نیست، بلكه اعتقادى عمومى و جهانى است كه چهره‏هاى مختلف آن در عقاید اقوام گوناگون دیده‏مى‏شود و همه روشن گر این حقیقت است كه این اعتقاد كهن در فطرت و نهاد انسان و در دعوت همه پیامبران ریشه داشته است.

«برنارد بارلر» جامعه شناس آمریكایى در رساله نهضت منجى گرى وجود چنین اعتقادى را حتى در میان سرخ‏پوستان آمریكایى نقل كرده، مى‏گوید:

در میان قبایل سرخ پوست آمریكایى این عقیده شایع است كه روزى گرد سرخ‏پوستان ظهور خواهد كرد و آنها را به بهشت زمین رهنمون خواهدساخت.(12)

در خاتمه این بحث باید گفت: السلام على مهدى الأُمم و جامع الكلم؛ سلام بر مهدى، كه امت‏ها از او سخن گفته‏اند، همو كه همه اقوام و افكار را متحد مى‏كند و زیر یك پرچم گرد مى‏آورد.

مهدى(عج) در منابع اهل سنت

مدارك و روایات موجود درباره مهدى و ظهور ایشان، منحصر به یك مذهب از مذاهب اسلامى، یعنى شیعه نیست، بلكه كتاب ها و مدارك همه مذاهب اسلامى دیگر، از جمله حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى نیز سرشار از روایات نبوى درباره مهدى و ظهور او است. در كتاب‏هاى حدیث، تفسیر، تاریخ، مناقب و فضایل، كلام و اعتقادات، حتى لغت و ادبیات، تصوف و عرفان، جغرافیا و بلدان و دیوان‏هاى شاعران به ذكر احادیث و مطالبى پرداخته شده كه مربوط به مهدى است. این اتفاق نظر به حدّى است كه حتى تندروترین گروه‏هاى اسلامى، یعنى وهابیان نیز این موضوع را پذیرفته و به‏طور جدّى از آن دفاع كرده‏اند و آن را از عقاید قطعى و مسلم اسلامى مى‏دانند. بیانیه رابطة العالم الاسلام كه از بزرگ‏ترین مراكز دینى وهّابى‏ها در مكه است، در این خصوص جالب توجه است.

یك سند زنده
حدود سه سال قبل شخصى به نام ابو محمد از كنیا سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از این مركز كرده است. دبیر كل رابطه، محمد صالح القزاز در پاسخى كه براى او فرستاده، ضمن تصریح به این كه «ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان نیز احادیث مربوط به ظهور مهدى را پذیرفته و متن رساله كوتاهى را كه پنج تن از علماى معروف فعلى حجاز در این زمینه آماده كرده‏اند براى او فرستاد. در این رساله پس از ذكر نام حضرت مهدى و محل ظهور او، یعنى مكه آمده است:

به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار كفر و ستم خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى‏كند، همان‏گونه كه از ظلم و ستم پر شده است. او آخرین خلفاى راشدین دوازده گانه است كه پیامبر(ص) در كتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه نقل كرده‏اند.(13)

در ادامه مى‏گوید:

در بسیارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر(ص) اعم‏ازسنن، معاجم و مسانید آمده است، از جمله سنن ابو داود، ترمذى،ابن‏ماجه، ابن‏عمرو دانى، مسند احمد، و ابى‏یعلى و بزّار، مستدرك‏حاكم، معاجم طبرانى (كبیر و اوسط)، خطیب در تاریخ بغداد، ابن‏عساكر در تاریخ دمشق و....

در خاتمه آمده:

بنابر این، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب است و این جزء عقاید اهل سنت و جماعت محسوب مى‏شود و جز افراد نادان و بى‏خبر یا بدعت‏گذار آن را انكار نمى‏كنند.(14)

سخنان عالمان اهل سنّت

اكنون مناسب است سخنان عالمان اهل سنّت را درباره حضرت مهدى(عج) در این‏جا بیاوریم:

ابن حجر هیثمى شافعى:

ابوالقاسم، محمد، الحجّه، عمر او پس از درگذشت پدرش پنج سال بود، خداوند در همین عمر، به او حكمت ربانى عطا كرد. او را «قائم منتظر» گویند. اخبار متواتر رسیده است كه مهدى از این امت است و عیسى(ع) از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر مهدى نماز خواهد خواند.(15)

عمادالدین ابن كثیر دمشقى:

مقصود از پرچم‏هاى سیاه (كه در روایات مهدى ذكر شده است)، پرچم‏هاى‏سیاهى نیست كه ابو مسلم خراسانى برافراشت و دولت بنى‏امیه راساقط كرد، بلكه مقصود پرچم‏هاى سیاهى است كه یاران مهدى خواهندآورد.(16)

ابن ابى الحدید:

میان همه فِرَق مسلمین اتفاق قطعى است كه عمر دنیا و احكام و تكالیف پایان‏نمى‏پذیرد، مگر پس از ظهور مهدى(عج).(17)

صدرالدین قونوى:

پس از مرگ من، آن چه از كتاب هایم كه درباره طب و حكمت است و همچنین كتاب‏هاى فلسفه، همه را بفروشید و پول آن را به فقرا صدقه بدهید و كتاب‏هاى تفسیر و حدیث و تصوف را در كتابخانه نگاه دارید. در شب اوّل مرگ من، هفتاد هزاربار كلمه توحید (لا إله إلّا اللّه) را بخوانید و سلام مرا به مهدى(عج) برسانید.(18)

محمد بن بدرالدین رومى:

خداوند به وسیله حضرت محمد(ص) نبوت تشریعى را ختم كرده و دیگر تاروز قیامت پیامبرى نخواهد آمد. هم‏چنین خدا به وسیله فرزند صالح‏پیامبر، همو كه داراى نام پیامبر (محمد) و كنیه پیامبر (ابوالقاسم) است ولایت تامه و امامت عامه را ختم خواهد كرد و این ولى، همان كس است كه مژده داده‏اند كه زمین را چنان‏كه از جور و ستم لبریز شده باشد، از عدل و داد لبریز بسازد و ظهور او به ناگهان اتفاق بیفتد. خداوندا! این همه پریشانى و گرفتارى را از این امت به بركت ظهور و حضور او برطرف فرما!إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بعیداً وَ نَراه قَریباً؛ كسانى ظهور او را بعید و ناشدنى مى‏پندارند و ما آن را شدنى و نزدیك مى‏دانیم.(19)

شیخ عبدالحق دهلوى:

احادیث بسیارى كه به حد تواتر رسیده است وارد شده كه مهدى از اهل بیت پیامبر است، از اولاد فاطمه(س).(20)

احمد امین مصرى:

اهل سنت به مهدى و مسأله مهدى یقیناً ایمان دارد.(21)

شیخ محمد عبده:

خاص و عام مى‏دانند كه در اخبار و احادیث ضمن شمردن علائم قیامت، آمده‏است كه مردى از اهل بیت پیامبر(ص) خروج مى‏كند كه نام او مهدى است. او زمین را، پس از آن كه از جور و بیداد آكنده باشد، از عدل و داد آكنده مى‏سازد.(22)

نظر متفكران غربى درباره مهدویت

«برنارد شاو» فیلسوف برجسته انگلیسى صریحاً به زنده بودن دین اسلام اعتراف كرده، اعلام نمود:

من همیشه نسبت به دین محمد(ص) به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آور آن نهایت احترام را داشته‏ام. به نظر من اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مى‏كنم و هم اكنون هم آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود.(23)

آن‏گاه كه برناردوشاو جهان گیر شدن آیین اسلام را پیش بینى مى‏كرد وآن‏را مورد قبول مردم اروپا مى‏دانست و معتقد بود كه تنها اسلام مى‏تواندمشكلات جهان را حل كند، اروپاییان با بى‏اعتنایى از كنار این‏نظریه‏مى‏گذشتند. اما امروز حقیقت سخنان او و سایر متفكران آزاداندیش براى غربیان آشكار شده است. گرایش روز افزون مردم جهان به اسلام نشانه بارزى است براى صحت پیش بینى‏هاى او. امروزه كسانى كه در آمریكا و اروپا به اسلام مى‏گروند همان حقایقى را مى‏یابند كه متفكران غربى، آنها را از ویژگى‏هاى اسلام معرفى مى‏كنند كه عامل نجات بخش بشریت و پناهگاه امن معنوى براى انسان‏هاى سرگشته غربى است. یك تازه مسلمان آمریكایى مى‏گوید:

این آیین قادر است فشارهاى جامعه بى‏بنیاد و مصرفى آمریكا را كه متوجه افراد است، برطرف كند. اسلام نه تنها یك دین، بلكه یك شیوه درست زندگى نیز مى‏باشد.(24)

«داگلاس جانسون» از مركز تحقیقات بین المللى و استراتژیك و نویسنده كتاب مذهب عنصر مفقوده در فن حكومت مى‏گوید:

جهان به مذهب روى مى‏آورد. هنگامى كه حكومت‏هاى غیر مذهبى نیازهاى مردم را بر آورده نكنند، پیام‏هاى مذهبى فضاى خالى را پر مى‏نمایند.(25)

بنابراین، نوعى خود آگاهى و رشد معنوى در دنیاى در حال تكامل و رشد، دیده مى‏شود كه فراتر از مادیات عمل كرده و حتى مادیات را عامل توقف و مانع رشد و تكامل مى‏داند، افرادى نظیر «تدد انلیز» اهل «فیلاد لفیا» هر هفته ادبیات سال 2000 را بررسى مى‏كند، شدیداً به این باور ایمان دارد كه هزاره بعدى زمان ظهور منجى آخرالزمان است.(26)

صاحب الزمان(عج) از نگاه هانرى كربن

پروفسور «هانرى كربن» ایران شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است كه در دوران زندگى علمى خود تمایل قلبى و یقین عینى و عقلانى به وجود مبارك امام عصر(عج) و معنویت بى‏بدیل سایر ائمه شیعه(ع) یافته‏بود.

به عقیده كربن، مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، همان هدایت ارشادى امام است كه «اسرار» اصول عقاید را مى‏آموزد. این مفهوم از سویى، شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر، واجد معناى محبت؛ یعنى معرفتى كه فى‏نفسه متمركز و نیرومند است.(27)

كربن در بخشى از كتاب تاریخ فلسفه اسلامى ضمن نقل روایتى مشهور از پیامبر اكرم(ص) كه مى‏گوید:

اگر تنها یك روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى خواهد كرد تا مردى از ذرّیه من كه نامش نام من و كنیه‏اش كنیه من خواهد بود، ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت چنان‏كه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است.

به تفسیر این روایت پرداخته و مى‏نویسد:

روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته است.

كربن پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شده‏اند، مى‏نویسد:

وقتى نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، مى‏بینیم مسأله به هیچ روى شبیه به اتحاد اُقنومى در طبیعت نیست، امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند، قاموس فنى زبان، كلمات (ظهور و مظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه باز مى‏گرداند، پس بدین‏گونه امامان هم چون ظهور الهى، بى‏هیچ كم و بیش «اسماء الله» مى‏باشند و به این عنوان از دو مهلكه تشبیه و تعطیل مصونند.(28)

--------------------------------------------------------------------------------

1. در زیارت عاشورا «مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)» و دعاى ندبه «أین المنصور على من اعتدى علیه» شاید به همین مناسبت باشد. محدث نورى در كتاب نجم الثاقب مى‏نویسد: در ذخیره و تذكره آمده كه منصور اسم آن جناب در كتاب وید براهمه است.

2. بشارات عهدین، ص 245، به نقل از: پیشواى دوازدهم، حجةبن الحسن المهدى(عج).

3. سبك از كتاب مقدس هندوها.

4. اوپانیشاد، ص 737.

5. معارف اسلامى در جهان معاصر، ص 245.

6. مجموعه حكم، سال سوم، شماره 1 و 2، مقاله سید هادى خسروشاهى.

7. دائرة المعارف فارسى، ج 1، ص 1373.

8. در بعضى از روایات آمده كه جماعتى از یهودیان گرد «دجّال» را مى‏گیرند و با ظهور مهدى، فرود آمدن عیسى(ع)، كشته شدن دجال، آنان نیز قتل عام مى‏شوند.

9. انبیاء (21) آیه 105.

10. مزامیر، مزمور 10 - 13.

11. مزامیر، مزمور 37.

12. ر. ك: مكارم شیرازى، حكومت جهانى مهدى(عج)، ص 58 - 59.

13. بیست نفر از صحابه از جمله على(ع)، عثمان، طلحه، عبدالرحمن عوف، عبدالله بن عباس، عمار یاسر، عبدالله بن مسعود، و... را آورده است.

14. به نقل از: حكومت جهانى مهدى، ص 144 - 155 با تلخیص.

15. المهدى الموعود، ج 1، ص 200.

16. همان، ج 2، ص 72.

17. لطف اللَّه صافى، منتخب الاثر، ص 3 - 5.

18. محمد سعید موسوى هندى، الامام الثانى عشر، ص 77.

19. همان، ص 77.

20. منتخب الاثر، ص 3.

21. شیخ محمد جواد مغنیه، المهدى المنتظر و العقل، ص 59.

22. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 6، ص 57.

23. روزنامه جمهورى اسلامى، 73/5/24، ص 11.

24. روزنامه جمهورى اسلامى، 73/5/24، ص 11.

25. موعود، شماره 9، ص 66، به نقل از: مقاله «نقش كلیدى مذهبى در سیاست بین المللى» ترجمه: فریند پرتو، 6ژوئیه 1996، ص‏1.

26. موعود، شماره 9، ص 66، به نقل از: مقاله «در جستجوى آخرالزمان»، نوشته ژان سبایستین ستلى، 30 دسامبر 1995، ص 1.

27. امین میرزایى، موعود، شماره چهاردهم.

28. هانرى، كربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى.

سپیده امید ، سید حسین اسحاقى

غلامحسین اعرابى

امام سجاد (ع) با شش خلیفه معاصر بود كه هیچ یك بااهل‏بیت (علیهم السلام) مهر نورزیدند . این خلفا عبارتند از :

1- یزید بن معاویه

2- عبدالله بن زبیر

3- معاویه‏بن یزید

4- مروان بن حكم

5- عبدالملك بن مروان

6- ولیدبن عبدالملك

امام سجاد (ع) پس از شهادت پدر ، درایام اسارت و در شرایط‏اختناق ، امامت را به عهده گرفت . این شرایط سخت تا پایان‏امامت وى ادامه یافت . مسعودى نوشته است : «قام ابومحمد على‏بن الحسین (ع) بالامر مستخفیا على تقیه شدیده فى زمان صعب .

»حضرت سجاد (ع) امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و درزمانى دشوار عهده دار گردید .

در چنین مقطع زمانى ، آیا امام (ع) مى‏توانست دست‏به‏مبارزات سیاسى و فعالیتهاى گسترده فرهنگى و اجتماعى بزند ؟ به نظر مى‏رسد پاسخ منفى است ; به دو دلیل :

1- جو اختناق و كنترل شدیدى كه حكومتها پس از شهادت امام حسین(ع) به وجود آورده بودند ; این اختناق سبب شد مبارزات سیاسى‏یا مسلحانه نتیجه‏اى جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد . چنان كه‏مبارزات زمان آن حضرت تماما به شكست انجامید . براى درك این‏وضعیت اسفبار ، توجه به دو روایت زیر سودمند است :

الف) «سهل بن شعیب‏» ، یكى از بزرگان مصر ، مى‏گوید :روزى به حضور على بن الحسین (ع) رسیدم و گفتم : حال شماچگونه است ؟

فرمود : فكر نمى‏كردم شخصیت‏بزرگى از مصر مثل شما نداند كه‏حال ما چگونه است ؟ اینك اگر وضع ما را نمى‏دانى ، برایت توضیح‏مى‏دهم :

وضع ما ، در میان قوم خود ، مانند وضع بنى‏اسرائیل در میان‏فرعونیان است كه پسرانشان را مى‏كشتند و دخترانشان را زنده نگه‏مى‏داشتند . امروز وضع ما چنان دشوار است كه مردم با ناسزاگویى‏به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها ، به دشمنان ما تقرب مى‏جویند.»

ب) زراره بن اوفى مى‏گوید : دخلت على على ابن الحسین (ع) فقال : یازراره الناس فى‏زماننا على ست طبقات : اسد و ذئب و ثعلب و كلب و خنزیر و شاه‏فاما الاسد فملوك الدنیا یحب كل واحد منهم ان یغلب و لا یغلب واما الذئب فتجاركم یذمو (ن) اذا اشتروا و یمدحو (ن) اذاباعوا و اما الثعلب فهولاءالذین یاكلون بادیانهم و لایكون فى‏قلوبهم ما یصفون بالسنتهم و اما الكلب یهر على الناس بلسانه ویكرمه الناس من شر لسانه و اما الخنزیر فهولاءالمخنثون واءشباههم لایدعون الى فاحشه الا اءجابوا و اما الشاه بین اءسد وذئب و ثعلب و كلب و خنزیر .»

حضرت در این روایت ، حاكمان را به شیران درنده و مسلمانان رابه گوسفندان اسیر در چنگ درندگان ، تشبیه كرده است .

2- شرایط نا سالم فرهنگى آن روزگار; براثر فعالیتهاى ناسالم‏حكومتهاى وقت و انگیزه‏هاى مختلفى كه در آن زمان وجود داشت‏مردم به طرف بى‏بندوبارى سوق داده شدند و با چنین مردمى هرگزنمى‏شد كارهاى بنیادى انجام داد مگر این كه تحولى معنوى در آنان‏به وجود آید . در این موقعیت ، تمام تلاش حضرت سجاد (ع) این‏بود كه شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها ونیایشها و تذكارهاى مقطعى حضرت به خوبى از عهده آن برآمد .

ممكن نبود .

در مورد رواج فرهنگ غلط بى‏بندوبارى و فحشا در آن عصر ، یكى‏از محققان مى‏نویسد : «در مدینه مجالس غنا و رقص برپا مى‏شد و چه بسا زنان ومردان با یكدیگر بودند و هیچ پرده‏اى نیز در میان نبود .

(الشعر والغنافى المدینه و مكه ، ص 250) . . . عایشه دختر طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپامى‏كرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز مى‏خواند .

(الاغانى ، ج 10 ، ص 57)

. . . مدینه پر از زنان آوازه‏خوان شده بود و آنها نقش فعالى‏در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه‏خوانى و اشاعه‏بى‏بندوبارى و فساد داشتند . . . .»

در تاریخ الادب العربى ، ج 2 ، ص 347 چنین آمده است : «گویى این دو شهر بزرگ حجاز (مكه و مدینه) را براى‏خنیاگران ساخته بودند ، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى ، بلكه‏فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى‏شتافتند .»

در این موقعیت ، امام سجاد (ع) براى تبیین معارف اسلام وبرپاداشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت ، از سلاح‏دعا استفاده كرد و بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمردهد .

یكى از نویسندگان معاصر در باره صحیفه سجادیه كه در بردارنده‏دعاهاى امام (ع) است . مى‏نویسد : «. . . صحیفه سجادیه اساس اندیشه انقلابى را تشكیل داده وامت اسلامى نیز نیاز به تكیه گاهى كامل و انقلابى داشته است .

نیاز امت در آن هنگام ، سخن و یا اشعار كینه برانگیز و عواطف‏لحظه‏اى و زودگذر نبود ، بلكه به یك نظریه كامل و انقلابى نیازداشته است . امام زین العابدین (ع) این نظریه را تنها درصحیفه سجادیه كه چكیده اصول تربیتى امام (ع) است . تبیین‏نكرده ، بلكه خود امام زبور ناطق بوده است .»

این نویسنده در مورد تاثیر صحیفه سجادیه در هدایت انقلابیان‏و حركتهاى اسلامى مى‏نویسد : «من گمان نمى‏كنم كه پس از قرآن كتابى همچون صحیفه سجادیه‏باشد كه این گونه قلب محرومان را تسلى بخشد و خون انقلاب را دررگهاى مستضعفان به جوش آورد و دلهاى مجاهدان را به درخشش خودروشن كند و هدایتگر انقلابیون در راه مبارزه باشد . . .»

عنوان صحیفه ، دعا و نیایش است ; اما از موضوعات مبارزاتى وسیاسى تهى نیست . موارد زیر بر درستى این سخن گواهى مى‏دهد :

1ك دعاى چهل و هشتم صحیفه :
حضرت در این دعا به صراحت از مسایل زیر كه جنبه سیاسى دارد یاد مى‏كند :

الف) مقام خلافت مخصوص خلفا و اصفیاى الهى است .

ب) مقام خلافت مورد یورش و غصب قرار گرفته است .

ج) احكام خدا تبدیل گشته و كتاب خدا مورد غفلت قرار گرفته‏است .

د) واجبات الهى تحریف شده است .

ه) سنت پیامبر (ص) متروك گشته است .

متن دعا چنین است : «. . . اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفیائك و مواضع‏امنائك فى الدرجه‏الرفیعه التى خصصتهم بها قد ابتزوها و انت‏المقدر لذلك لایغالب امرك و لا یجاوز المحتوم من تدبیرك كیف شئت‏و انى شئت و لما انت اعلم به غیر متهم على خلقك و لا لارادتك حتى‏عاد صفوتك و خلفاوك مغلوبین مقهورین مبتزین یرون حكمك مبدلا وكتابك منبوذا و فرائضك محرفه عن جهات اشراعك و سنن نبیك متروكه‏اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم واشیاعهم و اتباعهم اللهم صل على محمد و آل محمد انك حمید مجیدكصلواتك و بركاتك و تحیاتك على اصفیائك ابراهیم و آل ابراهیم وعجل الفرج و الروح و النصره و التمكین و التاییدلهم . . .»

2ك دعاى چهل و هفتم :
درزمانى كه اهل‏بیت (علیهم السلام) در فشار به سر مى‏بردند وامیرمومنان (ع) بر فراز منبرها لعن مى‏شد ، حضرت در دعاى چهل‏و هفتم (دعاى روز عرفه) به مسایل مهم زیر اشاره مى‏كند :

الف) مقام امارت و رهبرى از آن اهل‏بیت (علیهم السلام) است

ب) ائمه (علیهم السلام) از هر پلیدى پیراسته و شایسته‏وساطت‏بین خالق و خلق‏اند .

ج) دین به وسیله امام منصوب از سوى خداوند تقویت مى‏شود .

د) خدا اطاعت از ائمه را واجب ساخته است .

فرازى از دعاى عرفه آن حضرت چنین است : «رب صل على اءطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرك و جعلتهم‏خزنه علمك و حفظه دینك و خلفائك فى‏ارضك و حججك على عبادك وطهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتك و جعلتهم الوسیله الیك‏و المسلك الى خبتك . . .»

«. . . اللهم انك ایدت دینك فى كل اوان بامام اقمته علمالعبادك و منارا فى بلادك بعد ان وصلت‏حبله بحبلك و جعلته‏الذریعه الى رضوانك و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت‏بامتثال اوامره . . . و اته من لدنك سلطانا نصیرا وافتح له‏فتحا یسیرا . . . .»

3ك دعاى چهاردهم :
این دعا سراسر شكوه از ستمگران است كه در نظر آن حضرت مصداقى‏جز حكام وقت ندارد .

4ك دعاى بیستم : (دعاى مكارم الاخلاق)
حضرت در این دعا از خداوند مى‏خواهد او را از سلطه ستمگران‏نجات بخشد و پیروزش سازد : «اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى یدا على من ظلمنى ولسانا على من خاصمنى و ظفرا بمن عاندنى وهب لى مكرا على من‏كایدنى و قدره على من اضطهدنى . . .»

5ك دعاى چهل و نهم :
حضرت در این دعا از فراوانى دشمنانش و از برنامه‏هاى حساب شده‏آنان جهت آزار و حتى قتل امام به خدا شكوه مى‏كند : «فكم من عدو انتضى على سیف عداوته و شحذلى ظبه مدیته وارهف لى شباحده و داف‏لى قواتل سمومه و سدد نحوى صوائب سهامه ولم تنم عنى عین حراسته و اضمر ان یسومنى المكروه و یجر عنى‏زعاق مرارته فنظرت یا الهى . . . .»

بارخدایا ! چه بسا دشمنى كه شمشیر عداوت آخت و بر من تاخت وبراى كشتن من خنجر خویش تیز كرد و با دم برنده آن آهنگ جان من‏نمود و زهر كشنده به آب من بیامیخت و خدنگ جان شكار خویش دركمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بیدار ،دیده از من برنمى‏گرفت و در دل داشت كه مرا گزندى سخت رساند وشرنگ كینه خویش به كامم ریزد ; آنگاه اى خداوند من ! دیدى كه ... .»

--------------------------------------------------------------------------------

ماهنامه كوثر شماره 34

جواد محدثى

عباس فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین‏«ع‏»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شیر بیشه،شیرى كه شیران از او بگریزند است.[44] مادرش‏«فاطمه كلابیه‏»بود كه بعدها با كنیه‏«ام البنین‏»شهرت یافت.على‏«ع‏»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج كرد.عباس،ثمره این ازدواج بود.ولادتش را در[45]شعبان سال 26 هجرى در مدینه نوشته‏اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهارفرزند رشید،همه در كربلا در ركاب امام حسین‏«ع‏»به شهادت رسیدند.وقتى‏امیر المؤمنین شهید شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنیه‏اش‏«ابو الفضل‏»و«ابو فاضل‏»بود و از معروفترین لقبهایش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسین،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوایج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبید الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از این‏ازدواج،دو پسر به نامهاى عبید الله و فضل یافت.بعضى دو پسر دیگر براى او به نامهاى‏محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشید،چهره‏اى زیبا و شجاعتى كم نظیر داشت و به خاطر سیماى‏جذابش او را«قمر بنى هاشم‏»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه‏حسین‏«ع‏»و سقایى خیمه‏هاى اطفال و اهل بیت امام را داشت و در ركاب برادر،غیر ازتهیه آب،نگهبانى خیمه‏ها و امور مربوط به آسایش و امنیت‏خاندان حسین‏«ع‏»نیر برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسایش و امنیت داشتند [46] .

روز عاشورا،سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسین‏«ع‏»اذن میدان طلبید حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخیمه‏هاى بى‏آب، آب تهیه كند.ابو الفضل‏«ع‏»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خیمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش‏قطع گردید و به شهادت رسید. البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همركاب با سید الشهدا به‏میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود.عباس،مظهر ایثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى‏وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسین‏«ع‏»آب نخورد وخطاب به خویش چنین گفت:

یا نفس من بعد الحسین هونى
و بعده لا كنت ان تكونى
هذا الحسین وارد المنون
و تشربین بارد المعین تالله ما هذا فعال دینى
و سوگند یاد كرد كه آب ننوشد. [47] وقتى دست راستش قطع شد،این رجز را مى‏خواند:

و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
و عن امام صادق الیقین
نجل النبى الطاهر الامین
و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:

یا نفس لا تخشى من الكفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسارى

فاصلهم یا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسین بسیار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى‏كه به بالین عباس رسید،این بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت‏حیلتى و شمت بى عدوى‏». [48] وپیكرش، كنار«نهر علقمه‏»ماند و سید الشهدا به سوى خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت‏خبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نیز،در همان محل دفن شد.از این رو امروز حرم‏ابا الفضل‏«ع‏»با حرم سید الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على‏«ع‏»بسیار است.تعابیر بلندى كه در زیارتنامه اوست،گویاى‏آن است. این زیارت كه از قول حضرت صادق‏«ع‏»روایت‏شده،از جمله چنین دارد:

«السلام علیك ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤمنین و الحسن و الحسین...

اشهد الله انك مضیت على ما مضى به البدریون و المجاهدون فى سبیل الله المناصحون فى‏جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اولیائه الذابون عن احبائه...» [49] كه تایید و تاكیدى بر مقام‏عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران‏اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع‏»نیز سیماى درخشان عباس بن‏على را اینگونه ترسیم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه‏بنفسه حتى قطعت‏یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداءیوم القیامة‏» [50] .كه در آن نیز مقام ایثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ویافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینكه:عمویم‏عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قیامت،همه شهیدان به آن غبطه مى‏خورند ورشك مى‏برند.

عباس یعنى تا شهادت یكه تازى
عباس یعنى عشق،یعنى پاكبازى
عباس یعنى با شهیدان همنوازى
عباس یعنى یك نیستان تكنوازى
عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق
یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق
جوشیدن بحر وفا،معناى عباس
لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس [51]
در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدى‏«ع‏»به او اینگونه سلام داده شده‏است: «السلام على ابى الفضل العباس بن امیر المؤمنین،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من‏امسه، الفادى له،الواقى الساعى الیه بمائه،المقطوعة یداه...» [52] .

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبى كه نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانى
تا كه تكمیل شود حج من و تقدیرم [53]

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشتها
44- مروج الذهب،ج 3،ص 6.

45- حیاة الامام الحسین،ج 3،ص 28 به نقل از تهذیب التهذیب.

46- مقتل الحسین،مقرم،ص 177.برخى هم‏«عمرو بن عبد الله‏»نوشته‏اند.مثل تنقیح المقال، مامقانى،ج 2،ص 333.

47- سفینة البحار،ج 1،ص 136،بحار الانوار،ج 45،ص 21.

48- عنصر شجاعت،ج 2،ص 151.

49- انصار الحسین،ص 98.

50- بحار الانوار،ج 44،ص 288.

51- الحسین فى طریقه الى الشهاده،ص 61.

52- لغت نامه،دهخدا.

53- در این زمینه نیز ر.ك:«شعراء كربلا،او الحائریات‏»على الخاقانى،محتوى معرفى 84 شاعر این شهر(الذریعه،ج 14،ص 194)نیز:«عاشورا فى الادب العاملى المعاصر»،سید حسن نور الدین پیرامون شاعران جبل عامل و محتوا وسبكهاى شعرى آنان پیرامون حادثه كربلا با نمونه‏هایى از اشعارشان.

منبع : فرهنگ عاشورا

مولد و میلاد

حـسـیـن بن على (ص ) در مدینه منوره در سال چهارم هجرى در روز سه شنبه , سوم ماه شعبان یاپنجشنبه پنجم همان ماه متولد شد بعضى از مورخان تولد آن حضرت را روز آخر ربیع الاول سال سـوم هـجرى دانسته و بعضى دیگر گفته اند در پنجم جمادى الاول سال سوم یا چهارم هجرت به دنیا آمده است بنابراین درباره تولد آن حضرت چند قول وجود دارد, ولى قول مشهور این است كه ایشان در روزسوم شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آمده است .

هـنـگـامـى كه آن حضرت متولد شد او را نزد جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) آوردند آن حضرت بادیدن او سخت مسرور شد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم تـولدش گوسفندى براى او عقیقه كرد و به مادرش فرمود: ((سرش را بتراشید و به وزن موهایش نقره صدقه دهید)).

آن حـضـرت شش سال و چند ماه با جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) و پس از آن بیست و نه سال ویـازده مـاه بـا پدرش امیرالمؤمنین (ص ) و پس از آن حدود ده سال با برادرش امام حسن (ص ) و حـدود ده سـال پـس از شـهـادت امـام حسن (ص ) زندگى كرد مدتى كه آن حضرت پس از امام حسن (ص ) زندگى كرده است , مدت امامت او محسوب مى شود.

كـنـیـه امـام حسین (ع ) ((ابوعبداللّه )) بود لقب هاى فراوانى به آن حضرت داده اند و از جمله پس ازشـهـادت , ایشان را ((سیدالشهدا)) خواندند چنان كه مى دانیم تا پیش از آن , لقب سیدالشهدا بر حـمزه ,عموى پیامبر اطلاق مى شد و پس از شهادت سبط گرامى رسول اللّه , آن حضرت را به این لقب خواندند.

نامگذارى توسط پیامبر (ص )

در روایـات آمـده اسـت كـه نـامگذارى آن حضرت و برادر بزرگوارش به حسین و حسن , توسط شـخـص پـیامبر اكرم صورت گرفته است و تصریح شده است كه این نامگذارى به دستور خداوند متعال بوده است .

از عـلى بن ابیطالب نقل كرده اند كه فرمود: آن گاه كه حسن به دنیا آمد نام عمویم ((حمزه )) را بـر او نهادم و آن گاه كه حسین متولد گشت نام عموى دیگرم ((جعفر)) را بر او گذاشتم روزى رسول خدا(ص ) مرافراخواند و فرمود: من مامور شده ام كه نام آن دو را تغییر دهم , از این پس آنان را حسن وحسین بخوانید [2].

در روایـات دیـگـر آمـده اسـت كـه پـیـامـبر اكرم (ص ) فرمود: حسن و حسین را به نام فرزندان هـارون نـامـیدم , او فرزندانش را ((شبر)) و ((شبیر)) نامید و من فرزندانم را به همان نام (به لفظ عربى ) حسن وحسین نامیدم [3].

خبر از شهادت در هنگام تولد

اسـمـا بـنـت عـمـیس مى گوید: وقتى امام حسین (ص ) متولد شد, رسول خدا(ص ) آمد فرمود: اسما!پسرم را بیاور من كودك را در پارچه سفیدى پیچیدم و به حضرت دادم .

حـضـرت در گـوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت , بعد در حالى كه او را در دامن خودگذاشته بود, گریست .
گفتم : پدر و مادرم فدایت چرا گریه مى كنى ؟ .
فرمود: براى این پسرم .
گفتم : او در همین ساعت متولد شده و تو برایش گریه مى كنى ؟ .
فرمود: آرى اى اسما! گروه سركشى او را مى كشند, خدا شفاعتم را نصیبشان نكند.
بعد فرمود: این خبر را به فاطمه نرسان كه تازه فرزندش به دنیا آمده [4] .

روزى ام الـفـضـل هـمـسـر عـبـاس عـمـوى پـیـامـبـر, خدمت آن حضرت رسید و عرض كرد: ((یـارسول اللّه (ص ) من امشب خواب بدى دیدم , دیدم گویا قطعه اى از بدن مبارك شما جدا شده در دامن من افتاد.

فـرمـود: خـیـر اسـت , فاطمه پسرى مى آورد كه تو او را پرورش خواهى داد خدمت پیامبر رسیدم وكـودك را در دامـنـش نـهـادم و چند لحظه از آن حضرت چشم برداشتم , وقتى دوباره نگاهش كردم , دیدم اشك از چشمانش سرازیر است .
گفتم : پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه چرا گریه مى كنى ؟ .
فرمود: هم اكنون جبرئیل آمد و به من خبر داد كه امت من این پسرم را مى كشند)) [5] .

هـنگامى كه امیرالمؤمنین (ص ) به طرف صفین مى رفت در راه از كربلا گذشت در آن جا توقفى كـرد وچـنـان گـریست كه زمین را از اشك خیس كرد آنگاه فرمود: ((روزى خدمت رسول خدا رسـیـدم دیـدم حـضـرت گـریه مى كند, گفتم : پدر و ماردم فدایت یا رسول اللّه (ص ) چرا گریه مى كنى ؟ .

فـرمـود: هـم اكـنـون جبرئیل این جا بود, او به من خبر داد كه پسرم حسین در كنار شط فرات در زمـیـنـى به نام كربلا كشته خواهدشد و مشتى از خاك آنجا را برایم آورد تا ببویم و من نتوانستم از گریه خوددارى كنم .

و هـمـان جـا بـود كه امیرالمؤمنین (ص ) فرمود: این جاست اقامتگاه و بارانداز ایشان , این جاست كـه خونشان را مى ریزند, گروهى از آل محمد در این صحرا كشته مى شوند كه زمین و آسمان به حالشان گریه خواهد كرد [6] .

شباهت با رسول خدا(ص )

در اخـبـار فـراوان آمده است كه آن حضرت شبیه ترین فرد به رسول اللّه (ص ) بود اصحاب پیامبر بارهااین نكته را در مورد سیرت و صورت امام حسین (ع ) یادآورد شده اند, مخصوصا یادآور شده اند كـه قـامـت ایـشـان بـسیار شبیه به پیامبر بود, به طورى كه هر كس قامت آن حضرت را مشاهده مى كرد به یاد رسول خدا مى افتاد [7] .

عـاصـم بـن كلیب از پدرش نقل كرده است كه شبى رسول خدا را در خواب دیدم و خواب خود را براى ابن عباس نقل كردم [تا ببینم كه آیا خواب من درست بوده است یا خیر] او گفت : آیا هنگامى كـه پـیامبررا دیدى به یاد حسین بن على نیفتادى ؟

گفتم : آرى ! به خدا قسم هنگامى كه رسول خـدا قـدم برمى داشت و راه مى رفت , كاملا به حسین بن على شباهت داشت ابن عباس گفت : ما همواره او را به پیامبر شبیه مى دانستیم .

انـس بـن مـالـك مـى گوید: نزد عبیداللّه بن زیاد بودم كه سر حسین بن على را در یك تشت به مـجلس آوردند ابن زیاد با چوبى به بینى و صورت آن حضرت اشاره كرد و گفت : من چهره اى به ایـن نـیـكـویـى ندیده ام گفتم : اى ابن زیاد! مگر نمى دانى كه حسین بن على شبیه ترین مردم به رسول خدا بود [8] .

علاقه رسول خدا(ص ) به امام حسین (ع )

یكى از زیباترین و برجسته ترین نكات زندگى امام حسین , توجه شدید و علاقه بى نظیر پیامبراكرم بـه ایشان و برادر بزرگوارش امام حسن (ع ) است این نكته آن چنان آشكار و نمایان بود كه صفات زیـادى ازكـتـب تـاریـخ و حدیث را به خود اختصاص داده است در این جا گوشه اى اندك از این مطالب رایادآور مى شویم .

دوستى با حسین

رسـول گرامى اسلام (ص ) به مهمانى دعوت شده بود با گروهى از اصحاب به میهمانى مى رفت درراه امام حسین (ص ) را دید كه در كوچه بازى مى كند, پیش رفت تا او را بگیرد, ولى او كودكانه گریخت وهر چه حضرت به دنبال او رفت , او به سوى دیگرى جست و آن حضرت همچنان خنده كـنـان او را دنـبـال مـى كرد تا او را گرفت آن گاه دستى بر پس گردن و دستى در زیر چانه او گرفته دهان بر دهانش گذاشت واو را بوسید.

و بـعد فرمود: حسین از من است و من از حسینم , خدا دوست بدارد كسى را كه حسین را دوست دارد [9] .

زیـد بـن حـارثـه نقل مى كند: مى خواستم براى انجام كارى خدمت رسول خدا(ص ) برسم شبانه بـه مـنـزل آن حـضـرت رفتم و درب خانه را كوبیدم پیامبر در حالى كه چیزى در زیر عباى خود داشـت , بـیـرون آمد پس از آن كه كارم تمام شد, پرسیدم : اى رسول خدا! چه همراه دارى ؟

عباى خـویـش را بـه كـنـار زد وحـسن و حسین را كه در برگرفته بود به من نشان داد و فرمود: اینان فرزندان من و فرزندان دختر من هستندآن گاه رو به آسمان كرد و فرمود:.
اللهم انك تعلم انى احبهما فاحبهما و احب من یحبهما.

خدایا! تو مى دانى كه من این دو را دوست دارم , پس آنها را دوست بدار و دوست بدارهر كس آن دو را دوست بدارد [10] .

سـلـمـان فـارسـى نـیز از پیامبر اكرم در خصوص امام حسین و امام حسین روایت كرده است كه فرمود:.

من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه ادخله جنات النعیم , و من ابغضهما اوبغى علیهما ابغضته و من ابغضته ابغضه اللّه و من ابغضه اللّه ادخله نار جهنم و له عذاب مقیم .

هـر كس فرزندانم حسن و حسین را دوست بدارد, من او را دوست دارم و هر كس من اورا دوست بـدارم , خـداونـد او را دوست دارد و هر كس خدا او را دوست بدارد به بهشت هاى پر از نعمت وارد خواهد شد اما هر كس آن دو را دشمن بدارد و بر آنها ستم روادارد, من او را دشمن خواهم داشت و هر كس من او را دشمن دارم , خداوند او را دشمن دارد و به آتش جهنم در افكند و در عذاب پایدار بماند [11] .

ایـن عـلاقـه و عنایت ویژه پیامبر اكرم (ص ) به امام حسین (ع ) و اهل بیت (ع ) را صرفا نمى توان به یك رابطه عاطفى و علاقه خویشاوندى حمل كرد مضامین روایاتى كه در كتب فریقین فراوان نقل شـده اسـت , نـشـان مى دهد كه رسول خدا(ص ) با اطلاع و آگاهى از مسیر آینده جامعه اسلامى , مـى خـواستندبدین وسیله راه حق و باطل را به روشنى از یكدیگر تفكیك و متمایز سازند در واقع پـیـامـبـر اكرم با این سخنان گویا همه دشمنى ها و كینه توزى هایى را كه در آینده بر ضد خاندان نبوت انجام خواهد شد, براى حق پویان و حقیقت طلبان پیش گویى مى كردند شاید از این روست كـه در روایـات دیگر, رسول خداصریحا از جنگ و پیكار بااهل بیت یاد كرده است و جنگ باایشان را همچون جنگ با خودش دانسته است .

دانـشـمـندان برجسته اهل سنت از زید بن ارقم و ابوهریره و دیگران روایت كرده اند كه پیامبر در هـنـگام فوت , آن گاه كه در بستر بیمارى افتاده بود, رو به على و فاطمه و حسن و حسین كرد و فـرمـود: ((انـا حـرب لـمن حاربكم و سلم لمن سالمكم , یعنى : من با هر كس كه با شما بجنگد در جنگ خواهم بود و با هر كس با شما دوستى كند دوست خواهم بود)) [12].
ایـن عـبارت بارها و بارها از سوى پیامبر اكرم در شان اهل بیت گرامیش صادر شده است [13] ازجـمـله نقل كرده اند كه آن حضرت بارها رو به خانه على و فاطمه و حسن و حسین مى ایستاد و مـى فـرمـود:((انــا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم , یعنى مى جنگم با هر كس كه شما با او بجنگید و دوستى مى كنم با هر كس كه شما با او دوستى كنید)).

بـرا بن عازب روایت كرده است كه رسول اكرم (ص ) در مورد امام حسین (ع ) فرمود: ((هذا منى و انامنه و هو محرم علیه ما یحرم على , یعنى حسین از من است و من از حسینم و هر چه بر من حرام است برحسین نیز حرام است )) [14].

علاقه جبرئیل به حسین

در روایـات آمـده اسـت روزى حـسـن و حـسـیـن , در كودكى , پیش روى پیامبر (ص ) با یكدیگر كـشـتى مى گرفتند و پیامبر دائما حسن را تشویق مى كرد فاطمه رو به پدر كرد و عرض كرد: اى رسـول خـدا! شـمـاحـسـن را كـه بـرادر بزرگتر است در مقابل حسین كه كوچكتر است تشویق مى كنید؟
پیامبر فرمود: زیراجبرئیل شاهد این ماجرا بود و حسین را تشویق مى كرد و من حسن را.

مهرورزى پیامبر به حسین

مـهـر و مـحبت پیامبر به امام حسین و برادر بزرگوارش امام حسن زبانزد عام و خاص بوده است گـذشـتـه از گفتارى كه نقل شد, از رفتار حضرت با ایشان حكایات فراوانى نقل كرده اند كه این نكته به خوبى معلوم مى شود.

نـقل شده است كه گاه در هنگام نماز جماعت , حسن و حسین , كه كودكانى خردسال بودند, نزد جـدبـزرگـوارشـان مـى رفـتند و در سجده بر دوش آن حضرت سوار مى شدند برخى از اصحاب پـیش دستى مى كردند تا كودكان را از رسول خدا دور كنند, ولى آن حضرت اشاره مى فرمودند كه آنـهـا را بـه حـال خـودواگذارید سپس به آرامى دست آنها را مى گرفتند و پایین مى آوردند و بر زانوان خویش مى نشاندند [15] .

روزى پـیامبر سجده نماز را, بر خلاف معمول , طولانى كرد نماز كه تمام شد, نمازگزاران عرض كـردنـد:امـروز سـجـده را طولانى تر به جاى آورید, آیا وحى نازل شده و دستورى رسیده است ؟

فـرمود: خیر,فرزندم حسین بر شانه ام سوار بود, خواستم صبر كنم تا او كار خویش را انجام دهد و لذتش را از بین نبرده باشم [16] .

عـمـر بـن خـطـاب نـقل مى كند كه روزى رسول خدا را دیدم كه حسن و حسین را بر شانه هاى خـویـش سـوار كرده بود رو به آن دو كردم و گفتم : چه اسب خوبى دارید!! پیامبر (ص ) فرمود: و اینها چه سواركاران خوبى هستند! [17] .

ابـى بـریده نقل مى كند كه روزى رسول خدا(ص ) در مسجد براى ما خطبه مى خواند كه ناگهان حسن وحسین به مجلس وارد شدند و پیراهن قرمز رنگ به تن داشتند, به طورى كه در هنگام راه یـافتن بر زمین مى كشید پیامبر از منبر پایین آمدند و آن دو را بغل كردند و جلوى خویش نشاندند سـپـس فرمودند: خداو رسولش راست گفتند كه : انما اموالكم و اولادكم فتنه این دو فرزندم كه چنین راه مى روند آن چنان مشعوف شدم كه نتوانستم به سخنانم ادامه دهم [18] .

گریه امام حسین (ع )

پـیـامـبـر اكـرم (ص ) از در خانه فاطمه (س ) مى گذشت صداى گریه امام حسین (ص ) را شنید فـرمـود:دخـترم ! فرزندم حسین را ساكت كن , مگر نمى دانى كه صداى گریه این كودك مرا آزار مى دهد [19] .

حسین بهترین است

حـذیـفـه یمان مى گوید: روزى پیامبر اكرم (ص ) وارد مسجد شد امام حسین (ص ) را روى دوش گـرفـتـه بادست هاى مباركش پاهاى او را به سینه مى فشرد فرمود: اى مردم مى دانم درباره چه مـوضوعى اختلاف دارید (منظورش بهترین هاى بعد از خودش بود این حسین بن على (ص ) كسى اسـت كـه بـهـتـریـن جده (مادر بزرگ ) را دارد, جدش محمد, رسول خدا(ص ), سالار پیامبران و جده اش خدیجه , دختر خویلد,اولین زنى است كه به خدا و رسولش ایمان آورد این حسین بن على بـهـتـرین پدر و مادر را دارد, پدرش على بن ابیطالب برادر, وزیر و پسر عموى رسول خدا و اولین مردى است كه به خدا و رسولش ایمان آورد و مادرش فاطمه دختر محمد بانوى زنان جهان است ایـن حـسین بن على بهترین عمو و عمه رادارد, عمویش جعفر بن ابیطالب است كه خدایش با دو بـال زیـنت داده تا در بهشت به هر جا كه خواهدپرواز كند و عمه اش , ام هانى دختر ابیطالب است ایـن حـسـیـن بن على (ص ) بهترین دایى و خاله را دارد,دایى اش قاسم پسر رسول خدا و خاله اش زینب , دختر رسول خداست , آن گاه كودك را از شانه خود برزمین نهاد تا در پیش رویش به بازى بـپـردازد و فـرمـود: مردم این حسین , جد و جده اش در بهشت اند, دایى و خاله اش در بهشت اند و خودش و برادرش نیز در بهشت اند [20] .

اگر مردم مى دانستند

از تـشـیـیـع جـنـازه بر مى گشتیم در بین راه امام حسین (ص ) خسته شد و كنار راه نشست ابو هـریره (پیرمرد مورد احترام زمان خود) در كنارش نشست و با لباس خود خاك از پاى آن حضرت مى ستردحضرت فرمود: ابوهریره ! چرا تو این كار را مى كنى ؟ .
.

عـرض كـرد: بـگـذار مـن ایـن كـار را بكنم , به خدا اگر آنچه را من درباره تو مى دانم , این مردم مى دانستندتو را برگردن هاى خود حمل مى كردند [21] .

مدرك بن عماره نقل مى كند كه روزى ابن عباس را دیدم كه ركاب حسن و حسین را گرفته بود و راه مـى بـرد بـه او اعـتراض كرده گفتند: تو ركاب آنها را گرفته اى , در حالى كه از آنها مسن تر هستى ؟

! گفت : این دو فرزندان رسول خداو جگرگوشه او هستند, آیا سعادتى از این بالاتر است كه من ركاب آنها را بگیرم[22] .

فضایل و مناقب

در فـضایل امام حسین (ع ) آن قدر گفته اند كه همه آنها در یك یا چند دفتر نمى گنجد از این رو در اینجا,همچون مباحث گذشته , به نمونه هایى چند اكتفا مى كنیم لازم به یادآورى است كه در ذیل هر یك ازعناوین زیر, گاه تا ده ها روایت نقل شده است .

آقاى جوانان بهشت

امـام عـلـى (ع ) از رسـول خـدا(ص ) روایـت كرده است كه فرمود: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة , یعنى حسن و حسین آقاى جوانان اهل بهشت هستند [23] .

ابن عباس نیز از آن حضرت نقل كرده است : الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة , من احبهما فقداحبنى و من ابغضهما فقد ابغضنى [24] .

هـمـیـن روایـات را عـمـر بـن خـطـاب و فـرزندش عبداللّه بن عمر نیز از پیامبر اكرم (ص ) نقل كرده اند[25] .

از حـذیـفـة بـن یـمـان , صـحابى معروف پیامبر, نقل شده است كه شبى خدمت رسول خدا(ص ) رسـیدم و نماز مغرب را با ایشان خواندم حضرت برخاست و دائما نماز مى خواند تا هنگام نماز عشا رسـیـد نـمـازعشا را نیز با آن حضرت خواندم و منتظر ماندم پیامبر از مسجد خارج شد تا به خانه خـویـش رود پـشـت سر او راه افتادم , گویا با كسى سخن مى گفت كه من دقیقا ندانستم كه چه مى فرماید ناگهان رو به عقب كرد و فرمود: كیستى ؟ .
گفتم : حذیفة .
گفت : فهمیدى چه كسى با من بود؟ .
گفتم : خیر.

گـفـت : جبرئیل امین بود كه سلام خداى را به من رساند و مرا بشارت داد كه فاطمه بانوى زنان بهشت وحسین و حسین آقاى جوانان بهشتى هستند.
عرض كردم : اى رسول خدا! براى من و مادرم استغفار كن .
فرمود: خداوند تو و مادرت را ببخشاید [26] .

جـابـربن عبداللّه انصارى از رسول خدا روایت كرده است كه روزى در مسجد در كنار آن حضرت بـااصحاب بزرگوارش نشسته بودیم حسین (ع ) وارد مسجد شد پیامبر رو به ما كرد و فرمود: من اراد ان یـنظرالى سید شباب اهل الجنة , فلینظر الى الحسین بن على , یعنى : هر كس مى خواهد به آقاى جوانان بهشت نگاه كند, به چهره فرزندم حسین بنگرد [27] .

حسین بابى از بهشت

رسـول گرامى اسلام فرمود: به وسیله من آگاه شدید, با على راه یافتید و هدایت شدید, نیكى ها به واسطه حسن به شما عطا شد, ولى سعادت و شقاوت شما با حسین است آگاه باشید كه حسین یكى ازدرهاى بهشت است , هر كس به او دشمنى كند خدا بوى بهشت را بر او حرام مى كند [28] .

حسین و آیه تطهیر

ام سـلـمـه , زن بـا وفـاى رسـول خـدا(ص ) نـقل مى كند كه روزى فاطمه (س ) غذایى براى پدر بـزرگوارش آورد آن روز پیامبر در خانه من بود رسول اللّه نسبت به دخترش احترام كرد و فرمود: برو و پسر عمویم على و فرزندانم حسن و حسین را نیز دعوت كن تا با هم غذا بخوریم پس از مدتى فـاطمه و على در حالى كه دستان حسن و حسین را در دست داشتند, بر پیامبر وارد شدند همان دم جبرئیل بر پیامبر نازل شد وآیه شریفه تطهیر را نازل فرمود: انما یرید اللّه لیذهب عنكم الرجس اهـل الـبـیت و یطهركم تطهیرا (احزاب / 33) یعنى : خداوند اراده كرده است تا هرگونه زشتى و پلیدى را از شما اهل بیت دور گرداند و شما راپاك و پاكیزه گرداند.

حـضرت رو به من [ام سلمه ] كرد و فرمود: كساى خیبرى را, كه عبایى بزرگ بود, بیاورم على (ع ) رادر طـرف راسـت و زهـرا را در طرف چپ و حسن و حسین را بر پاى مباركش نشاند و كسا را بر آنـهـاانداخت با دست چپ , عبا را سخت بر هم پیچید و دست راست را به طرف آسمان بلند كرد و سه بارفرمود:.

اللهم هؤلا اهل بیتى و حامتى , اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا, انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم و عدو لمن عاداكم ,.

خداوندا! اینان اهل بیت و خاندان من هستند, [چنان كه وعده فرمودى ] پلیدى را ازایشان دور دار و آنان را پاك و معصوم دار, من مى جنگم با كسى كه شما [اهل بیت ] با اوبجنگید, و آشتى مى كنم با كسى كه شما آشتى كنید و دشمن كسى هستم كه با شما دشمنى كند [29] .

از ایـن روایـت , كـه در مـنـابـع حدیث از طرق مختلف نقل شده است و مورد اتفاق شیعه و سنى اسـت ,به دست مى آید كه امام حسین (ع ) یكى از مصادیق آیه تطهیر است از روایات و قراین بسیار مـى توان ثابت كرد كه در زمان نزول آیه تطهیر, جز همین پنج تن كس دیگرى مشمول آیه تطهیر نـبـوده اسـت و ازهمین روى ایشان را ((اصحاب كسا)) و امام حسین (ع ) را خامس اصحاب كسا, یعنى پنجمین شخصیت اصحاب كسا نام نهاده اند.

احمد حنبل و ترمذى , دو تن از محدثان بزرگ اهل سنت , در كتب ((مسند)) و ((سنن )) خود نقل كرده اندكه تا شش ماه پس از نزول آیه مذكور, پیامبر اكرم (ص ) هر روز هنگامى كه براى نماز صبح بـه مـسـجدمى رفتند در جلوى خانه على و فاطمه مى ایستادند و بلند مى فرمودند: الصلوة یا اهل بیت محمد, انمایرید اللّه لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا.

حسین و آیه مباهله

در بـیـن دانـشـمـنـدان اسـلامـى , از شیعه و سنى , اتفاق نظر است كه پیامبر در هنگام مباهله با عـالـمـان مـسـیـحـى بحران , تنها على , فاطمه , حسن و حسین را به همراه برد و آنان را مصداق ((ابنائنا)) و ((نسائنا)) و((انفسنا)) در آیه شریفه قرار داد این مطلب آن چنان مشهور و مسلم است كه عالم بزرگ اهل سنت , حاكم نیشابورى , در كتاب ((معرفة علوم الحدیث )) خود این جریان را از مصادیق روایات متواتر مى شمارد [30].

مـاجـرا از ایـن قـرار است كه اسقف مسیحیان نجران همراه با گروهى از علماى مسیحى خدمت رسـول خـدا شـرفیاب شدند حضرت دین اسلام را بر آنها عرضه كرد ولى سرباز زدند و نپذیرفتند سـرانجام وحى نازل شد و آنان را به مباهله با پیامبر دعوت كرد: فمن حاجك فیه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه عـلى الكاذبین (آل عمران / 16)در روز موعود, رسول خدا دست اهل خویش را گرفت و براى مباهله حضور یافت مسیحیان كه دریافتندپیامبر با تمام سرمایه خویش به میدان مباهله آمده است از این كار تن زنند و به پرداختن جزیه رضایت دادند [31] .

وارث علم پیامبر

عـكـرمـه , شـاگـرد بـرجسته ابن عباس , نقل مى كند كه روزى ابن عباس در مسجد براى مردم حدیث مى گفت كه نافع بن ازرق برخاست و گفت : اى ابن عباس ! از احكام مورچه و پشه براى من مـردم فتوامى دهى ؟

اگر علمى دارى خدایى را كه مى پرستى براى من توصیف كن ابن عباس سر بزیر انداخت حسین به على در گوشه مسجد نشسته بود, رو به نافع كرد و فرمود: اى نافع به سوى من بیا تا پاسخت رابازگویم .
نافع گفت : من از تو پرسیدم ؟ .
ابن عباس گفت : یا ابن الازرق ! انه من اهل بیت النبوة و هم ورثة العلم .
نافع به سوى امام رفت و حضرت پاسخ او را ارایه فرمود.
نافع گفت : اى حسین ! سخنانت نیكو و پرمایه است .
فرمود: شنیده ام كه تو پدرم و برادرم و مرا به كفر متهم كرده اى ؟ .

گفت : قسم به خدا با آنچه از شما شنیدم بى تردید شما سرچشمه نورانى اسلام و ستارگان احكام خداهستید (لقد كنتم منار الاسلام و نجوم الاحكام ).
امام فرمود: یك سؤال از تو مى پرسم .
گفت : بپرس , یابن رسول اللّه .
فـرمود: آیه ((فاما الجدار فكان لغلامین یتیمین فى المدینه )) (كهف / 81) را خوانده اى ؟

اى نافع ! چه كسى آن گنج گرانبها را براى آن دو یتیم در زیر دیوار پنهان كرده بود تا به آنان ارث رسد.
گفت : پدر یتیمان .
فـرمـود: راسـتـى پدر آنها بهتر و دلسوزتر براى فرزندانش بود یا رسول خدا؟

آیا مى توان باور كرد كـه پیامبر علم گران بهاى خویش را براى فرزندانش به ودیعت نگذاشته باشد و ما را از آن محروم كرده باشد؟
[32] .

ریحانه پیامبر

پـیامبر اكرم (ص ) به میهمانى در خانه یكى از اصحاب دعوت شده بود همراه با یاران به راه افتاد, درحالى كه جلوتر از دیگران راه مى رفت حسن و حسین با كودكانى چند در كوچه به بازى مشغول بـودرسـول خدا به سوى او رفت تا او را بگیرد و او به این سو و آن سو مى گریخت پیامبر در حالى كـه مـى خـندید او را دنبال كرد تا او را گرفت یك دست را در زیر سر و دست دیگر را در زیر چانه حسین گذاشت و لب مباركش را بر دهان حسین نهاد و بوسید و فرمود:.
هذان ریحانتاى من الدنیا من احبنى فلیحبهما,.

ایـن دو گـلـهـاى زیـباى من در دنیا هستند, هر كس مرا دوست بدارد باید آنان را دوست بدارد [33] .

جـابـر بن عبداللّه انصارى مى گوید: روزى نزد رسول خدا نشسته بودیم كه على بن ابیطالب (ع ) واردشد حضرت رو به على كرد و فرمود:.

سـلام علیك ابا الریحانتین اوصیك بریحانتى من الدنیا خیرا, فعن قلیل ینهد ركناك و اللّه عزوجل خلیفتى علیك .

سـلام بـر تـو اى پـدر دو ریحانه [حسن و حسین ]! تو را به این دو ریحانه زیبایم از دنیا سفارش به نیكویى مى كنم كه بزودى دو ركن تو فرو ریزند.

جابر مى گوید: هنگامى كه پیامبر رحلت كرد, على (ع ) فرمود: این یكى از دو ركنى بود كه رسول خـداگـفت و هنگامى كه فاطمه وفات كرد, فرمود: این هم ركن دومى بود كه رسول خدا گفت [34] .

در هـمـیـن راسـتـا روایـت جـالـبـى از عبداللّه بن عمر نقل شده است كه مربوط به امام , پس از واقعه عاشوراست ابن نعیم نقل مى كند كه نزد عبداللّه بن عمر نشسته بودیم , مردى پیش آمد و از حكم خون پشه سؤال كرد كه اگر در لباس نمازگزار باشد نمازش صحیح است یا خیر؟ .
عبداللّه پرسید: از كجا مى آیى و اهل كدام منطقه اى ؟ .
گفت : اهل عراق هستم .

عـبـداللّه گـفت : این مرد را بنگرید كه از خون پشه مى پرسد, حال آن كه اینان پسر رسول خدا را كشتند وسكوت كردند از رسول خدا (ص ) شنیدم كه مى فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من در این دنیا هستند [35] .

سخاوت امام حسین (ع )

روزى عـربـى نـزد امام حسین (ص ) آمده عرض كرد: اى پسر رسول خدا من ضامن شده ام دیه اى رابـپردازم ولى توان پرداخت آن را ندارم با خود فكر كردم از كریم ترین مردم كمك مى گیرم و از آل محمد(ص ) كریم تر نیافتم .

فـرمـود: سه مسئله از تو مى پرسم , اگر یكى را پاسخ دهى یك سوم دیه را به تو مى دهم و اگر دو مسئله را جواب دهى دو سوم آن را مى پردازم و اگر همه را پاسخ دهى تمام آن را مى دهم .

عـرض كـرد: اى پـسـر رسول خدا(ص ) آیا چون تویى كه اهل علم و شرفى از كسى مثل من سؤال مى كندفرمود: آرى از جدم رسول خدا(ص ) شنیدم كه فرمود: بخشش باید به اندازه معرفت باشد.
.
مرد عرب گفت : هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى دهم وگرنه از شما یاد مى گیرم .
فرمود: چه كارى برتر از همه كارهاست ؟ .
گفت : ایمان به خدا.
فرمود: راه نجات از هلاكت چیست ؟ .
گفت : اعتما به خدا.
فرمود: زینت مرد چیست ؟ .
گفت : دانشى توام با بردبارى .
فرمود: اگر نداشت ؟ .
گفت : ثروتى همراه با جوانمردى .
فرمود: اگر نداشت ؟ .
گفت : فقرى توام با صبر.
فرمود: و اگر نداشت ؟ .
گفت : صاعقه اى كه از آسمان بیاید و او را بسوزاند كه سزاوار سوختن است .

حـضـرت خـنـدیـد و كـیسه اى حاوى هزار دینار به سویش انداخت و انگشتر خود را كه نگینى به ارزش دویـسـت درهم داشت به او داد و فرمود: این طلا را به طلبكاران بده و این انگشتر را در امر زندگى خودصرف كن .
عرب مال را گرفت و مى گفت : ((اللّه اعلم حیث یجعل رسالته )) سوره انعام آیه 124.
یعنى خدا بهتر مى داند رسالت خویش را در كجا قرار دهد [36] .

سخاوت و تواضع

روزى امام حسین (ص ) چند كودك را دید كه تكه نانى را با هم مى خوردند از حضرت خواستند از نـان آنها بخورد حضرت دعوت ایشان را پذیرفت و از تكه نانشان خورد آنگاه آنان را با خود به منزل آورد,غـذا داد و لـبـاس نـو پـوشـید و فرمود: اینان از من سخاوتمندترند زیرا تمام آنچه را داشتند بخشیدند و من فقط مقدارى از آنچه داشتم به آنها بخشیدم [37] .

جود و شجاعت

زیـنب دختر ابو رافع نقل مى كند كه فاطمه (س ) پس از آن كه پدر بزگوار خویش را از دست داد سخت دلگیر شد و دائما گریه و ناله مى كرد روزى دست حسن و حسین را گرفت و به نزدیك قبر پـدر آمـد وسـخـت گریست و شكوه كرد در بین شكوایه هاى خویش عرض كرد: یا رسول اللّه ! آیا چیزى را براى این دو فرزند به ارث مى گذارى ؟ .

صـداى رسـول خـدا آمـد كـه فرمود: اما الحسن فله هیبتى و شؤودى و اما الحسین فله جراتى و جـودى (امـا براى حسن هیبت و آقایى را به ارث مى گذارم و اما براى حسین جرات و جودم را به ودیعت مى نهم ).
فاطمه زهرا عرض كرد: راضى و خشنود شدم اى رسول خدا [38] .

حج امام حسین (ع )

امـام حـسـیـن (ص ) در طـول عمر شریف خود بیست و پنج بار پیاده به حج مشرف شد در حالى كه همراه او اسب هاى اصیل را بدون سوار مى بردند [39] .

آن حـضـرت در حـالـیـكـه از امكانات كافى برخوردار بود و مى توانست از وسایل موجود آن زمان بـسـیـاربالایى بهره مند شود به خاطر اظهار بندگى كامل و خضوع و خشوعى كه در پیاده رفتن وجود دارد راه خانه خدا را پیاده مى پیمود.

امـا ایـنـكـه در همان حال اسب هاى سوارى را بدون سوار همراه خود مى برد شاید به دو دلیل زیر بـود:یكى آن كه هنگام بازگشت از آنها استفاده كنند و دیگر آنكه حركت با خدم و حشم بیشتر بر بندگى واطاعت محض دلالت دارد.

مناجات

امـام حسین (ع ) را دیدند كه در مسجد مدینه صورت بر خاك نهاده مى گوید: الهى اگر به خاطر گـنـاهانم بازخواستم كنى به كرمت توسل مى جویم و اگر با خطاكاران جسم كنى به آنها خواهم گـفـت ترا دوست دارم آقاى من اطاعت من براى تو نفعى ندارد و معصیتم زیانى به تو نمى رساند پـس اگـر آنـچـه را نـفـعى برایت ندارم به جا نیاورم بر من ببخش و اگر آنچه كه را ضررى به تو نمى زند مرتكب شدم در گذر, كه توارحم الراحمینى [40] .

--------------------------------------------------------------------------------
(2). تاریخ دمشق , ابن عساكر, ترجمه الامام حسین (ع ), ص 26 و 27 و اسد الغابه , ج 2, ص 19.

(3). تـاریخ دمشق , ص 31 و 32, به همین مضمون روایاتى در المعجم الكبیر طبرانى و طبقات ابن سعد, ذیل سرگذشت امام حسین (ع )آمده است .
(4). فرائد السمطین , ج 2, ص 104 و ینابیع الموده , ص 318, باب 60.
(5). ینابیع الموده , ص 319, باب 60.

(6). همان , ص 320, باب 60.

(7). گـفته اند كه امام حسن (ع ) در صورت و چهره به پیامبر بیشتر شباهت دارد و امام حسین (ع ) در قـامـت و هیكل به ایشان شبیه تر بود رك :تاریخ دمشق , ترجمه امام حسین , ص 41 تا 45, ر ك : تاریخ دمشق , ترجمه امام حسین (ع ), صص 45ـ41.

(8). صـحـیح بخارى , ج 5, ص 33, نیز مراجعه كنید به تاریخ دمشق , ترجمع امام حسین , ص 46 تا 50.
(9). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 و فرائد السمطین , ج 2, ص 131, باب 30.

(10). طبقات ابن سعد, ترجمه امام حسین , مؤسسه آل البیت , ص 23, این روایت در سنن ترمذى , ج 5, ص 656 و سنن نسایى , روایت 5824 و نیز نقل شده است .
(11). تاریخ ابن عساكر, ترجمه امام حسین (ع ), ص 139.

(12). تاریخ دمشق , ابن عساكر, ترجمه امام حسین , ص 146.

(13). سـنـن ترمذى , ج 13, ص 248 و اسدالغابه , ج 7, ص 225 و مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 149.
(14). كنز العمال , ج 7, ص 106.
(15). تاریخ دمشق , ابن عساكر, صص 153 ـ 143.
(16). مسند احمد بن حنبل , ج 3, ص 493 و الطبقات الكبرى , ابن سعد, ج 8.
(17). سنن ترمذى , ج 13, ص 189 و مجمع الزواید, ج 9, ص 181.

(18). مـسـنـد احـمـد بـن حنبل , ج 5, ص 354 و سنن ترمذى , ج 13, ص 194 و مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 1, ص 287.
(19). تاریخ ابن عساكر, ترجمه امام حسین (ع ), ص 132 و المعجم الكبیر طبرانى , ج 3, ص 116.
(20). تاریخ ابن عساكر, زندگى امام حسین (ع ), ص 6 ـ 135.
(21). تاریخ ابن عساكر, ترجمه امام حسین (ع ), ص 149.
(22). تاریخ ابن عساكر, ص 210.
(23). همان , صص 62 و 63.
(24). فراید السمطین , ج 2, ص 98.
(25). كنزالعمال , ج 12, ص 112, مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 167.
(26). مسند احمد بن حنبل , ج 5, ص 391 و كنز العمال , ج 12, ص 102.
(27). تاریخ , ابن عساكر, صص 85 تا 82.
(28). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 145.

(29). اسـد الغابه , ج 7, ص 222 و المعجم الكبیر, ج 23, ص 396 و المستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 146 و نیز ر ك : تفسیر درالمنثورو تفسیر ابن كثیر, ذیل آیه تطهیر.
(30). معرفة علوم الحدیث , ص 62.

(31). تفسیر جامع البیان , طبرى و تفسیر درالمنثور, سیوطى , ذیل آیه شریفه و الطبقات , ابن سعد, ترجمه امام حسین , ص 29.
(32). تاریخ دمشق , ابن عساكر, ص 224 و بغیة الطالب , ترجمه امام حسین , ص 144.
(33). همان , ص 118, مستدرك , حاكم نیشابورى , ج 3, ص 164.
(34). حلیة الاوصیا, ابو نعیم اصفهانى , ج 3, ص 201.
(35). صحیح بخارى , ج 5, ص 33 و سنن ترمذى , ج 4, ص 339.
(36). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 157 تذكره سبط بن الجوزى , ص 211.
(37). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 155.
(38). المعجم الكبیر, طبرانى , ج 22, ص 423 و كنزالعمال , ج 4, ص 599.
(39). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 155 و تاریخ ابن عساكر زندگى امام حسین (ع ), ص 149.
(40). مقتل خوارزمى , ج 1, ص 153.

منبع : امام حسین و عاشورااز دیــدگــاه اهــل سنـت ، مركز پژوهش هاى صدا و سیما

صفحه‌ها