اخبار

هادى دانشور

تعداد امامزادگان شایسته تعظیم و تجلیل در «دار الایمان قم‏»که بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سایبان هست‏به چهارصد نفرمى‏رسد.

در میان این چهار صد اختر تابناکى که در آسمان قم نورافشانى‏مى‏کنند، ماه تابانى که همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان‏خود قرار داده، تربت پاک شفیعه محشر، کریمه اهل‏بیت‏پیمبر(علیهم السلام)، دخت گرامى موسى بن جعفر، حضرت معصومه(س)مى‏باشد.

پژوهشگر معاصر، علامه بزرگوار، حاج محمدتقى تسترى، مولف قاموس‏الرجال مى‏نویسد: «درمیان فرزندان امام کاظم(ع) با آن همه کثرتشان بعد از امام‏رضا(ع)، کسى همسنگ حضرت معصومه(س) نمى‏باشد. » محدث گرانقدرحاج شیخ عباس قمى به هنگام بحث از دختران حضرت موسى بن‏جعفر(ع)، مى‏نویسد: «برحسب آنچه به مارسیده، افضل آنها سیده جلیله معظمه، فاطمه‏بنت امام موسى(ع)، معروف به حضرت معصومه(س) است.» بررسى‏شخصیت‏برجسته و فضایل گسترده حضرت معصومه(س) در این صفحات‏نمى‏گنجد. در این نوشته به برخى از ویژگیهاى آن خاتون دوسرااشاره مى‏کنیم:
1- شفاعت گسترده

بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامى اسلام است که در قرآن‏کریم از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. و گستردگى آن باجمله بلند: (ولسوف یعتیک ربک فترضى) بیان گردیده است. همانا دو تن ازبانوان خاندان رسول مکرم شفاعت گسترده‏اى دارند که بسیار وسیع‏و جهان شمول است و مى‏تواند همه اهالى محشر را فراگیرد:

1- خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله‏علیها.

2- شفیعه روزجزا، حضرت فاطمه معصومه(س).

در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله علیها همین بس که‏شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج پیک وحى طاقه‏ابریشمى از جانب پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه‏فاطمه زهرا را شفاعت گنهکاران از امت محمد(ص) قرار داد.» باکلک تقدیر نقش بسته بود.

این حدیث از طریق اهل سنت نیز آمده است.

بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها از جهت گستردگى شفاعت،هیچ کس و حد اقل هیچ بانویى به شفیعه محشر، حضرت معصومه‏دخت موسى بن جعفر سلام الله علیها نمى‏رسد، که امام به حق‏ناطق، حضرت جعفر صادق(ع) در این رابطه مى‏فرماید: «تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم‏»: «با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت مى‏شوند.»
2- عصمت

بر اساس روایتى که مرحوم سپهر در «ناسخ‏» از امام رضا(ع)روایت کرده، لقب «معصومه‏» را به حضرت معصومه، امام هشتم‏اعطا کرده‏اند. طبق این روایت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم کمن زارنى‏» «هرکس حضرت معصومه را درقم زیارت کند، همانند کسى است که مرا زیارت کرده باشد.» این‏روایت را مرحوم محلاتى نیز به همین تعبیر نقل کرده است.با توجه به این که عصمت‏به چهارده معصوم(علیهم السلام) منحصرنیست، بلکه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند.و علت اشتهار حضرت رسول اکرم، فاطمه زهرا و امامان(علیهم‏السلام) به «چهارده معصوم‏» آن است که آنها علاوه بر مصونیت ازگناهان صغیره و کبیره، از «ترک اولى‏» نیز که منافات با عصمت‏ندارد، پاک و مبرا بودند.

مرحوم مقرم در کتابهاى ارزشمند: «العباس‏» و «على الاکبر» دلائل عصمت‏حضرت ابوالفضل و حضرت‏على‏اکبر(علیهماالسلام) را بر شمرده‏است. و مرحوم نقدى در کتاب‏«زینب الکبرى‏» از عصمت‏حضرت زینب سلام الله علیها سخن‏گفته است. و مولف «کریمه اهلبیت‏» شواهد عصمت‏حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.

و با توجه به این که حضرت معصومه(س) نام شریفشان «فاطمه‏»است و در حال حیات به «معصومه‏» ملقب نبودند، تعبیر امام(ع)دقیقا به معناى اثبات عصمت است، زیرا بر اساس قاعده معروف:«تعلیق حکم به وصف مشعر بر علیت است‏» دلالت‏حدیث‏شریف برعصمت آن بزرگوار بى‏تردید خواهد بود.
3- فداها ابوها

آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالى‏» نقل‏فرموده که روزى عده‏اى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایى‏داشتند که مى‏خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم‏نمودند، چون عزم سفر کردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزل‏امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنهاامکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشهارا نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف‏شدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.

هنگامى که امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این که‏حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت‏حکایت مى‏کند.
4- بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)

بر اساس رویاى صادقه‏اى که مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) ازپدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه’ .)نقل مى‏کردند، قبر شریف حضرت معصومه(س) جلوه‏گاه قبر گم شده‏مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مى‏باشد.آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیله‏اى که ممکن باشد، محل دفن‏حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظورختم مجربى را آغاز مى‏کند و چهل شب آن را ادامه مى‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏حضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مى‏شود، امام(ع) به ایشان مى‏فرماید: «علیک بکریمه اهل البیت‏» «به دامن کریمه اهلبیت پناه‏ببرید.» عرض مى‏کند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته‏ام که قبر شریف‏بى‏بى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.

امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه درقم مى‏باشد.»سپس ادامه داد: «براى مصالحى خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمه‏سلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه راتجلیگاه قبرآن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتى که براى‏قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت‏را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.»
5- پیشگوئى امام صادق(ع)

امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیث مشهورى که پیرامون قداست قم به‏گروهى از اهالى رى بیان کردند، فرمودند: «تقبض فیها امراءه هى من ولدى، واسمها فاطمه بنت موسى، تدخل‏بشفاعتها شیعتنا الجنه باجمعهم‏» «بانویى از فرزندان من به‏نام «فاطمه‏» دختر موسى، در آنجا رحلت مى‏کند، که با شفاعت اوهمه شیعیان ما وارد بهشت مى‏شوند.» راوى مى‏گوید: من این حدیث‏را هنگامى از امام صادق(ع) شنیدم که حضرت موسى بن جعفر(ع)هنوز دیده به جهان نگشوده بود.

پیشگوئى امام صادق(ع) از ارتحال حضرت معصومه(س) در قم پیش ازولادت پدر بزرگوارش بسیار حائز اهمیت است و از مقام بسیار شامخ‏آن حضرت حکایت مى‏کند.
6- رمز قداست قم

در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان‏چهارم به رسول اکرم(ص) ارائه شده است.

امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل‏در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى کرده وخاک آن را پاک و پاکیزه تعبیر کرده‏است. امام کاظم(ع) قم را عش‏آل محمد (آشیانه آل محمد(ص)) نامیده و یکى از درهاى بهشت رااز آن اهل‏قم دانسته. امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم‏»(آمرزیده) تعبیر کرده و امام حسن عسکرى(ع) از حسن نیت آنهاتمجید کرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.اینها و دهها حدیث دیگرى که در قداست و شرافت قم و اهل قم ازپیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براى‏همگان روشن مى‏سازند، جز این که باید دید راز و رمز این همه‏شرافت و قداست چیست؟

حدیث فوق که پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئى‏از امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مى‏دارد وروشن مى‏سازد که این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر،کریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه‏مى‏گیرد، که در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گردو خاک‏این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائک نموده است.
7- تنها خواهر امام هشتم

نجمه خاتون همسرگرامى امام کاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان‏خود پرورش داد و آنها عبارتند از:

1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع).

2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه(س).

محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى،براین واقعیت تصریح نموده است.

مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس‏از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره‏اى تابان از دامن نجمه‏درخشید که هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترین‏عواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار کند.

بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت‏زایدالوصفى بود که قلم از ترسیم آن عاجز است.

در یکى از معجزات امام کاظم(ع) که حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى که مرد نصرانى مى‏پرسد: «شما که هستید؟» مى‏فرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مى‏باشم.» این تعبیر از محبت‏سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش‏امام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمه‏مى‏گیرد.

8- نامه دعوت

محبت و مودت این خواهر و برادر در سطح بسیار بالا بود، به طورى‏که مفارقت امام هشتم(ع) براى حضرت معصومه(س) بسیار سخت‏بود،جدائى حضرت معصومه(س) نیز براى امام هشتم(ع) قابل تحمل نبود.و لذا پس از استقرار امام هشتم(ع) در مرو، نامه‏اى خطاب به‏حضرت معصومه(س) مرقوم فرموده، آن را توسط غلام مورد اعتمادى به‏مدینه ارسال نمود.

جالب توجه است که حضرت رضا(ع) به غلام دستور داد که در هیچ‏منزلى توقف نکند، تا آن مرقومه را در اندک زمان ممکن به مدینه‏منوره برساند.

حضرت معصومه(ع) نیز به مجرد دریافت دست‏خط برادر، رخت‏سفر بست‏و خود را مهیاى سفر نمود.

اشرف آشورى

اهل‏بیت پیامبر(ع) چهره‏هاى پرفروغى به جهانیان عرضه کرده‏اند و نامشان‏مانند ستارگان درخشان در آسمان فضیلتها مى‏درخشد; درخشانترین ستاره در میان‏بانوان هفتمین منظومه ولایت; فاطمه کبرى فرزند پاکیزه موسى بن جعفر(ع) است. که‏سالهاست تشنگان معرفت از حریمش زلال ایمان مى‏نوشند و عارفان با گذر بر زندگى‏فرزانه‏وارش و درک لحظه‏هاى آسمانى شدنش، درهاى عروج را به روى خود مى‏گشایند وبوى وصال را در گستره زمین منتشر مى‏سازند. او والاترین دختر موسى است و از این‏روست که هر گاه نامى از پدر برده شود، یادى از او نیز به میان مى‏آید و به این‏مناسبت در ویژه‏نامه موسى بن جعفر(ع) لحظاتمان را با نام و یاد وى عطرآگین‏مى‏سازیم. با اذعان به این حقیقت که پیرامون زندگانى حضرت فاطمه معصومه(س)تحقیق کاملى صورت نپذیرفته است، به خاندان، اوضاع سیاسى، عصر تولد، و نظراتى‏که پیرامون تولد حضرت ارائه شده است، مى‏پردازیم.
سرود شکفتن

تولد فاطمه معصومه(س) براى اهل‏بیت(علیهم السلام) اهمیتى خاص داشت‏زیرا این خبر قبل از تولد بارها توسط امام صادق(ع) اعلام مى‏شد و به این ترتیب‏از همان ایام شیعیان به شناخت مقام والاى وى فرا خوانده مى‏شدند. از جمله آنگاه‏که گروهى از شیعیان رى نزد امام صادق(ع) آمدند، حضرت فرمود: آفرین بر برادران‏ما از اهل قم. آنان گفتند: ما اهل رى هستیم. ولى امام همان جمله پیشین راتکرار فرمود. و ادامه داد: «الا ان لله تعالى حرما و هو مکه. الا ان لرسول الله‏حرما و هو المدینه الا ان لامیرالمؤمنین حرما و هو الکوفه الا ان حرمى و حرم ولدى‏بعدى قم الا ان قم کوفتنا الصغیره.

الا ان للجنه ثمانیه ابواب ثلاث منها الى قم.تقبض فیها امراه هى من ولدى و اسمها فاطمه بن موسى. تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم‏».

براى خداوند حرمى است که مکه است، حرم رسول، مدینه حرم امیرمومنان کوفه است وحرم من و فرزندانم قم است. بدانید قم کوفه کوچک ماست. بدانید بهشت هشت در داردکه سه در آن به سوى قم است.بانویى از اولاد من در آنجا وفات مى‏کند که نامش فاطمه دختر موسى است. همه‏شیعیان ما به شفاعت او وارد بهشت مى‏شوند.

این خبر و نحوه تعریف حضرت از قم به‏طور طبیعى مى‏توانست گروهى از اهالى رى را به عزیمت‏به سوى قم برانگیزد و درحقیقت اهمیت ویژه‏اى را که شهر قم به خاطر حضور فاطمه کبرى مى‏یافت‏براى آنان‏بازگو کند. مى‏توان گفت‏به همین خاطر گروههایى از مردم قم از جمله صاحبان فکر واندیشه از آمدن چنین بانویى به قم مطلع بودند و براى فرا رسیدن آن زمان و یارى‏و پاسداشت مقدم وى لحظه شمارى مى‏کردند. نکات دیگرى نیز از این روایت‏به دست‏مى‏آید از جمله این که قم حرم ائمه طاهرین است. موضوعى که در دهها روایت دیگراز زبان پیامبر(ص)، امام على(ع) و اغلب ائمه یکى پس از دیگرى به آن اشاره شده‏است.

در خبرى دیگر نیز امام صادق(ع) به پیشگویى تولد وى پرداخت. آن روز یکى ازشیعیان به نزد حضرت آمد، امام را دید که با کودکى در گهواره سخن مى‏گوید. گامى‏جلوتر نهاد و مبهوت از این واقعه پرسید: آیا با این طفل سخن مى‏گویید؟ امام اورا دعوت کرد تا با کودک در گهواره سخن بگوید. مرد باز هم جلوتر آمد و سلام کرد.کودک نه تنها جوابش را داد; بلکه گفت: اى مرد نامى را براى دخترت [که تازه‏متولد شده است] انتخاب کرده‏اى که خداوند آن را دشمن مى‏دارد پس نامش را عوض کن[وى نام دخترش را حمیرا گذاشته بود] شگفتى مرد دو چندان شد. آنگاه امام‏صادق(ع) فرمود:

«این کودک فرزندم موسى است.

خداوند از او دخترى به من عنایت مى‏کند که نامش فاطمه است. او را در سرزمین قم‏به خاک مى‏سپارند. هر شخصى که او را در قم زیارت کند، بهشت‏برایش واجب مى‏شود».
پاکیزه نسب

پدرش موسى بن جعفر(ع) ملقب به کاظم، صابر، صالح و امین است که‏روز یکشنبه، هفتم ماه صفر سال 128 هجرى قمرى در منطقه ابواء; محلى بین مکه ومدینه از بانویى پاکیزه به نام حمیده به دنیا آمد. ابوبصیر درباره تولد موسى‏کاظم(ع)مى‏گوید: همراه امام صادق(ع) (سالى که پسرش موسى بن جعفر(ع) متولدگردیده سال 128 ه. ق) براى شرکت در مراسم حج‏به سوى مکه رفتیم. وقتى به‏سرزمین «ابواء» (منزلگاهى بین مکه و مدینه) رسیدیم، امام صادق(ع) براى ماصبحانه فراوان و خوب تهیه کرد، ما مشغول خوردن صبحانه بودیم که فرستاده حمیده(همسر امام صادق(ع‏» آمد و گفت:حمیده مى‏گوید: درد زایمان گرفته‏ام، و شما فرموده‏اید نسبت‏به این پسر اقدامى‏نکنم.

امام صادق(ع) بى‏درنگ برخاست و همراه فرستاده حمیده رفت، و پس از مدتى نزدى‏اصحاب بازگشت. اصحاب پرسیدند: خداوند تو را شاد کند و ما را فدایت نماید،جریان حمیده چه بود؟

فرمود: خداوند حمیده را سلامت داشت و به من پسرى عنایت فرمود، که در میان‏مخلوقاتش از همه بهتر است، و حمیده در مورد آن نوزاد مطلبى به من گفت که به‏گمانش من آن را نى‏دانم، در صورتى که من به آن از او آگاهتر هستم.

پرسیدم: قربانت گردم، آن مطلب چه بود؟

پاسخ داد: حمیده گفت; هنگامى که آن نوزاد متولد شد، «دستهایش را بر زمین‏نهاد و سر به سوى آسمان بلند کرد».من به حمیده گفتم: این کار، نشانه رسول خدا(ص) و نشانه وصى بعد از اوست.

امام کاظم(ع) در سال‏179 ه. ق به دستور هارون زندانى شد و سرانجام در روزجمعه بیست و چهارم یا بیست و پنجم ماه رجب سال‏183 در بغداد مسموم گردید و به‏شهادت رسید و پیکر پاکش را در شهر کاظمین به خاک سپردند.
مادر حضرت معصومه(س)

حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) هر دو از یک مادر به نام «نجمه‏» (ستاره)متولد شده‏اند. در کتابهاى تاریخى براى مادر حضرت ده نام و لقب ذکر شده است که‏عباتند از:

نجمه، تکتم، خیزران مرسیه، اروى، ام‏البنین، طاهره، سکن،سمانه، شقرا، صقر.

درباره زمان تولد، پدر، مادر، سن و مدت عمر نجمه خاتون اطلاعى در دست نیست ودرباره اینکه وى اهل چه منطقه‏اى بوده است، نیز اختلاف نظر وجود دارد. على اکبرمهدى‏پور مى‏نویسد:

از تاریخ تولد نجمه خاتون اطلاعى در دست نیست و از مقدار سن شریفش به هنگام‏شرفیابى به دودمان امامت چیزى نمى‏دانیم. تنها چیزى که در منابع حدیثى آمده،این است که وى به هنگام تشرف به خانه امام کاظم(ع) دوشیزه بوده است. اما درمورد تابعیت وى که اهل چه کشورى بوده، تنها چیزى که در دست است این که وى اهل‏مغرب بود و مغرب در اصطلاح به سه معنا اطلاق مى‏شود:

1-شمال آفریقا شامل; تونس، لیبى، مراکش و الجزایر

2-مراکش

3-اروپا

براى تعیین منظور از مغرب باید به واژه «مرسیه‏» استناد کنیم که در ذیل «خیزران‏»گفته مى‏شود «مرسى‏» به سرزمینهایى در فرانسه، اسپانیا و الجزایر اطلاق مى‏شود،ولى چون به وى «سکن نوبیه‏» و «شقراء نوبیه‏» نیز گفته‏اند، این احتمال که‏منظور شمال آفریقاست، تقویت مى‏شود و از این رو مرحوم خاتون آبادى به صراحت وى‏را اهل نوبه و زنگبار دانسته است، همچنین چون درباره نجمه خاتون واژه‏«مولده‏» (آنکه در کشور عربى متولد شده و نشو و نما یافته) به کار رفته لذااین احتمال که اهل کشورهاى غربى باشد رد مى‏شود.»

اما درباره جایگاه رفیع مادرحضرت معصومه(س) همین نکته بس که امام کاظم(ع) مى‏فرمود: او را جز به فرمان خداو به استناد وحى خدا نگرفتم.
چشمه کوثر و فرزندان امام کاظم(ع)

فراوانى فرزندان نسل رسالت و ولایت از موضوعاتى است که قابل انکار نیست هر چند گاه این‏امر که تعداد فرزندان ائمه به دهها نفر مى‏رسد براى برخى مورخان گران آمده وآنان سعى نموده‏اند به روش‏هاى مختلف از تعداد آنها بکاهند اما حقیقت این است که‏«کوثر» همان کوثرى که خداى متعال در قرآن کریم سوره‏اى را به نامش نازل کرده،کلید حل مشکل است. آن روز که ابراهیم یگانه فرزند حضرت پیامبر در هفده ماهگى‏در مدینه طیبه رحلت کرد و در بقیع به خاک سپرده شد، گروهى از منافقان و دشمنان‏و دشمنان مرگ وى را علامت‏بریده شدن نسل رسالت و نابودى اسلام دانستند و باکنایه و زخم‏زبان دل وى را آزردند. این موضوع که به شدت پیامبر را افسرده کرددر نهایت‏به نزول سوره مبارکه کوثر انجامید و خداى متعال چنین فرمود:

«بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هوالابتر»

اعجاز این سوره منحصر در حسن و حسین فرزندان بلافصل على(ع) نبود بلکه‏در نسلهاى بعدى نیز همین معجزه الهى جریان یافت. و به روشنى مى‏توان این معجزه‏آشکار را دید. کوثرى جوشان در نسل تمام ائمه به ودیعه گذاشته شد که نسل نبوت وامامت را زنده نگاه داشت. مرورى بر فشارها و اعدامها و سیاستهاى کینه‏توزانه‏حاکمان اموى و عباسى نشان مى‏دهد که چگونه همین «کوثر جوشان‏» گاه تنها باریکه‏حفظ نسل ولایت‏بود. از این‏روى به نظر مى‏رسد نه تنها نباید کثرت اولاد امامان‏موجب بروز سؤال شود بلکه ظهور اعجاز الهى «کوثر» در طول حیات ائمه باید مارا به شگفتى و تحسین وا دارد.

یکى از این امامان معصوم که به کثرت اولاد مشهور است امام موسى کاظم(ع) است که‏تمام تاریخ‏نویسان به تعدد فرزندانش گواهى داده‏اند.

در بین نویسندگان تا آنجا که ما جستجو کرده‏ایم تنها عباس فیض نویسنده انجم‏فروزان به این حقیقت ظریف دست‏یافته و جارى کوثر را در نسل امام کاظم به تماشانشسته است.

وى مى‏نویسد:

«موضوع کثرت نسل پیغمبر اکرم از چیزهایى است که به شهادت حس و تاریخ به‏هیچ‏وجه قابل انکار نیست.

چنانچه خداوند تبارک و تعالى هم در قرآن مجید در آنجایى که مى‏فرماید: انااعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر بدین معنى تصریح فرموده‏زیرا به اتفاق مفسرین منظور از کوثر کثرت نسل است و شان نزول این سوره آن است‏که ازدیاد در نسل با کمتر تاملى در این عصر اعجاز قرآن ثابت مى‏گردد زیرا ذریه‏پیغمبر در کثرت چنانند که کوچکترین دیه و قریه‏اى را هم از آن‏ها خالى نمى‏تواندیافت‏با اینکه از طرف بنى‏امیه و بنى‏عباس و خلفاى آنها براى اضمحلال این شجره‏طیبه و قطع نسل این دودمان شریف منتهاى کوشش و جدیت اعمال و به منظور انقراض‏سلسله فاطمیین انواع دسائس برانگیخته گشت که کربلا و قتل هفتاد و دو نقر یاران‏حسینى حتى اطفال شیرخوار و عملیات منصور دوانیقى و متوکل براى نمونه کفایت‏مى‏کند.

قتل ذریه پیغمبر در طف یا زنده زنده در گور کردن و در وسط پایه‏ها گذاردن وهزارها کشتارهاى دیگر که همواره پى در پى جریان داشت‏یک سلسله عوامل ممتدى‏بودند که قطع نسل پیغمبر را ایجاب مى‏کرد و در عین حال این سلسله جلیله امروزه‏چنان توسعه پیدا کرده‏اند که شرق تا غرب را فرا گرفته‏اند و در طرف مقابل ذره‏امویان و دودمان عباسیان با تمام قدرت و عظمت‏سلطنت و خلافتى که دارا بودند ودر قرون متمادى در ناز و نعمت زندگانى مى‏کردند امروزه کوچکترین اثرى هم ازآن‏ها دیده نمى‏شود و شاید در سراسر این کشور هم یک نفر اموى یا عباسى وجودنداشته باشد و در کتاب سیاده الاشراف مسطور است موقعى که حسین بن‏على(ع) شهیدگشت در طایفه بنى‏امیه دوازده هزار گهواره طلا و نقره وجود داشت که اطفال‏شیرخوار خود را در آنها مى‏جنباندند و از براى سیدالشهدا(ع) فرزندى نبود جز سیدسجاد(ع) معذالک از بنى‏امیه نسلى باقى نیست و از سادات حسینى و رضوى در هرمنطقه جماعتى وجود دارند. این است نمونه‏اى از آثار حقیقت و آن بود عواقب ظلم وستم.»
تعداد فرزندان

شیخ مفید37 فرزند (18 پسر،19 دختر)، ابن‏خشاب (20پسر، 18 دختر)، سبط ابن‏جوزى (20 پسر، 20 دختر)، ابن شهرآشوب 30 فرزند،عمده الطالب 60 فرزند (37 دختر،23 پسر)، کشف الغمه 38 فرزند (18 پسر، 20دختر) براى حضرت نقل کرده‏اند.

در باره حضرت معصومه(س) باید گفت که طبق همه نقلها نام فاطمه(س) ذکر شده است‏چه طبق نظر آنها که فاطمه را 2 نفر یا 4 نفر ذکر کرده‏اند زیرا در هر صورت‏فاطمه معصومه(س) همان فاطمه کبرى است که همه مورخان در باره وى اتفاق نظردارند.
عصرى که او شکفت

دورانى که مى‏رفت‏به شکفتن فاطمه معصومه بیانجامد،همزمان با امامت امام موسى بن جعفر(ع) بود که در سال 148 ه. ق به امامت رسیدو مدت 35 سال به امامت پرداخت، خلفاى بنى‏عباس در این دوران آنچنان عرصه را برامام و شیعیان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت نمى‏توانستند صریحا از نام‏حضرت یاد کنند و ناگزیر کنیه‏هاى حضرت مانند (ابى‏ابراهیم و ابى‏الحسن) یا القاب‏وى مانند (عبد صالح، عالم و ...) را به کار برند و یا صرفا به رمز و اشاره‏مانند «رجل‏» بسنده مى‏کردند.

تقیه در این ایام شدت یافت و منصور، مهدى، هادى و هارون چنان وضعى پیش آوردندکه امام حتى از لحاظ مالى براى اداره زندگى و دخترانش در مضیقه قرار گرفت.هارون آنگاه که به حکومت رسید، حضرت را زندانى کرد، گاه حضرت را آزاد مى‏کرد،دوباره زندانى مى‏ساخت و همین وضع تا مدت 14 سال ادامه یافت. هارون با رفتارآمیخته به قساوت و سنگدلى چنان رعب و وحشتى به وجود آورد که شیعیان هرگز طعم‏امنیت را نچشیدند.

در چنین عصرى بود که زمان تولد حضرت معصومه(س) فرا مى‏رسید.

تا آن روز 25 سال بود که على بن موسى الرضا(ع) یگانه فرزند نجمه خاتون بود،او این همه سال را در آرزوى تولد فرزندى دیگرى سپرى کرده و چشم به راه تولدکودکى بود که امام صادق(ع) بشارت شکفتنش را دهها سال قبل داده بود. نجمه همه‏این سالها را هر چند منتظر ولى مطمئن سپرى کرد، على بن موسى الرضا(ع) نیزشادان و منتظر بود و تولد خواهرى بعد از دهها سال برایش مهم و جالب مى‏نمود،خانه‏اى که نجمه در آن منتظر تولد فرزندش بود، هنوز بوى رسالت را با خود داشت;زیرا اولین بار که پیامبر(ص) به مدینه آمد، مدتى در آن خانه ساکن شد، لحظات به‏کندى مى‏گذشت، بوى باران کوچه‏هاى مدینه را آکنده کرده بود و نسیم شکفتن کوچه‏هارا یکى پس از دیگرى پشت‏سر مى‏گذاشت تا این که عطر خبر تولد کودکى به زلالى کوثررسول را به خانه موسى بن جعفر(ع) آورد و به همه انتظارها پایان بخشید.
زمان تولد

در سال، ماه و روز تولد فاطمه معصومه(س) اختلافات عمده‏اى وجود داردکه اصلى‏ترین عامل، خفقان حاکم بر علیه شیعیان بود تا آنجا که امنیت آنها تنهابا تقیه محفوظ مى‏ماند. در چنین زمانى که اسامى کنیزها و رقاصه‏هاى مجالس وهمنشین‏هاى دربار فاسد عباسیان به دقت ثبت مى‏شد، تولد و وفات اهل بیت در سکوتى‏مرگبار اتفاق مى‏افتاد. همچنین باید افزود: منعکس نشدن تاریخ موالید و وفیات‏بانوان اهل‏بیت عمومیت دارد به طورى که تاریخ وفات حضرت فاطمه، مدفن حضرت زینب،تولد و وفات ام کلثوم، مادران همه امامان از امام زین‏العابدین(ع) تا امام‏عصر(عج) و دختران امامان از امام حسن تا امام عسکرى(علیهم السلام) کاملا مجهول‏است.

با این حال محققان با تکیه بر حدس و گمان و گاه استدلال، مستندات و شواهدتاریخى در صدد یافتن تاریخ دقیق یا تخمینى تولد و وفات وى برآمده‏اند در نهایت‏دو نظریه در این باره به وجود آمده است که عبارتند از:

1 تولد وى در سال «183» اتفاق افتاد.

این نظریه در برخى نوشته‏هاى معاصرین بدون ذکر سند نقل شده است.از جمله; مهدى سلطان العلما رازى در سال‏1339 ضمن رساله‏اى درباره اعمال‏جمکران مى‏نویسد: در کتاب «نزهه الابرار فى نسب اولاد الائمه الاطهار» و کتاب‏«لوامع الانوار فى طبقات الاخیار» که کتاب مفصلى است چنین ضبط شده است «ولاده‏فاطمه بنت موسى بن جعفر(علیهم السلام) فى مدینه المنوره غره ذى‏القعده بقیه ازصفحه‏37 الحرام سنه ثلاث و ثمانین و ماه بعد الهجره النبویه.»

اما به دلایل مختلفى این نظریه از سوى محققان رد شده است. ذبیح‏الله محلاتى در ریاحین الشریعه‏مى‏نویسد:

آنچه را که برخى از جهت‏بعضى از اغراض نسبت مى‏دهند که فلانه مجتهد در مدینه‏طیبه تعین یوم وفات و تولد آن، تو را از کتاب لواقح الانوار استخراج کرده،بى‏اصل است زیرا کتاب لواقح الانوار در نظر من موجود است و اصلا چنین مطلبى در اونیست. احتمال دادم کتاب دیگرى باشد تا اینکه خدمت علامه نسابه دانشمند آقانجفى; شهاب‏الدین تبریزى شرفیاب شدم. این مطلب را عنوان کردم، فرمود: من کسى راکه چنین جعلى کرده، ملاقات کردم.

معلوم شد غرضى داشته که ذکر آن مصلحت نیست. تجاوز الله عن الله.

همچنین درصورت قبول این نظریه سال ولادت حضرت معصومه یا سال شهادت پدر بزرگوارش (183 ه.ق)مصادف مى‏شود حال آنکه بعد از فاطمه معصومه این امام همام صاحب سه دختر دیگرنیز شده است که لازمه‏اش وجود فاصله بین تولد فاطمه معصومه و آنها و زندانى شدن‏پدر (4 سال) و شهادتش 25 رجب سال‏183 ه. ق خواهد بود. خصوصا اینکه حضرت چهارسال آخر عمرش را در زندان گذرانده است و از خانواده‏اش که در مدینه بودند، دوربود.

2-تولد در سال‏173 ه. ق واقع شد.این نظریه از طرفداران بیشترى برخوردار است که ضمن رد دلایل سال‏183، صدق‏مدعیان این نظریه نیز به اثبات مى‏رسد.

مرحوم شیخ على نمازى صاحب مستدرک السفینه ذیل ماده فطم با قاطعیت تمام در این‏باره مى‏نویسد:

«فاطمه المعصومه المولوده فى غره ذى‏القعده سنه‏173 ه. ق.»

مرحوم‏عمادزاده اصفهانى نیز بدون ابهام معتقد است که حضرت در ماه ذى قعده سال‏173متولد شد.

در این صورت شش سال تا زمان زندانى حضرت فرصت‏باقى خواهد ماند که‏بگوییم سه فاطمه دیگر در این مدت متولد شده‏اند.

ماهنامه کوثر شماره 15

آیت‌الله جعفر سبحانی

پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد.

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) می‌باشد. رسول‌خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه می‌فرماید:

و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.

در آیه یادشده دقت کنید، می‌فرماید: «تبیّن» و نمی‌گوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.

بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روش‌های قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان می‌کنیم:

1. معرفی به نام
گاهی شرایط ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه می‌فرماید: و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی می‌گوید): من به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.

در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل می‌نماید.

2. معرفی با عدد
و گاهی شرایط ایجاد می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه می‌فرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنی‌اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.

3. معرفی با صفت
بعضی اوقات شرایط ایجاب می‌کند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.

الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)

کسانی که از رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمی‌دارد...

با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.

مسائل زیادی وجود دارد که قرن‌ها مایة جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع که ریشه‌کن کننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند:

ـ صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟
ـ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش چیست؟
ـ کلام خدا قدیم یا حادث است؟
ـ خلقت بر اساس جبر استوار است یا اختیار؟

این مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آن چنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکّر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.

معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست
پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.

بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:

إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله.(5) آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...

پیامبر آنان به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...(6) به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است.

با وجودی که نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:

أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...(7) از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:

صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم‌الله موسی زنده شد

درباره حضرت مهدی(عج) هم که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.

در پایان یادآور می‌شویم: همان‌طوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی می‌باشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالی‌ترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر(ص) گرفته شده است.

پی‌نوشت‌ها:
٭ برگرفته از: افق حوزه، 3/5/1386.
1. سورة نحل (16)، آیة 44.
2. سورة صف (61)، آیة 6.
3. سورة مائده (5)، آیة 11.
4. سورة اعراف (7)، آیة 157.
5. سورة بقره (2)، آیة 246.
6. سورة بقره (2)، آیة 247.
7. همان.

منبع: ماهنامه موعود شماره 80

محمدرضا شریعتی

یکی از قدم‌های بزرگی که زمام‌داران مسیحی در اندلس برای اضمحلال مسلمین برداشتند، این بود که مشروبات الکی را رایگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند.

یکی از کشیشان مسیحی در یک سال تمام انگور‌های قرطبه را پیش‌خرید کرد و همه آنها را شراب ساخت، با خدا پیمان بست که آنها را جز به دانشجویان اسلامی و جوانان ندهد و خلاصه علل مختلف دست به دست یکدیگر داده، حالات زیر را در مسلمانان ایجاد نمود:

1. می‌خوارگی که در گذشته در بین زمام‌داران عیاش به صورت پنهانی انجام می‌گرفت یک عمل علنی و عمومی گردید و چون فرهنگیان و دانشجویان در این عمل پیش‌قدم بودند، لذا شراب‌خواری و می‌گساری نشانه تجدد و منور الفکر بودن گردید، و هر کس از این عمل اجتناب می‌ورزید، کهنه‌پرست و خرافی نامیده می‌شد.

2. جوانان می‌گسار و بی‌بندوبار، روش پدران خود را حقیر شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن می‌خواندند.

3. لباس ساده خود را که نشانه صبر و تحمل و کار و فعالیت و کوشش بود، از تن به در کردند و لباس حریر و دیبای اروپاییان یعنی جامه تن‌پروری را به تن کردند.

4. مسجد و مجامع مذهبی در انحصار پیرمردان و پیرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروکاری نبود.

5. دختران زیبا و طناز اروپایی که در همه جا مأمور دل‌ربایی از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بیشتر ماموریت خود را انجام داده، در نتیجه جوانان مسلمان تا نیمه‌های شب در گوشه‌های مهمان‌خانه‌هایی که میعادگاه دختران اروپایی بود، به سر می‌بردند.

6. خوش‌گذرانی و عیاشی شیوع یافت و همچنین رقابت در تجملات زندگی، لباس و مسکن شروع شد تا آنکه عایدات مشروع و معمولی کفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهای آنها قادر نبود و در نتیجه عمّال دولتی برای تأمین هوی و هوس‌های خود شروع به اخاذی و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج یافت.

طبقات تولید کننده ثروت یعنی دهقانان و کشاورزان و روستاییان و کارگران و صنعت‌گران برای تأمین هوس‌های طبقات ممتاز مجبور بودند بیشتر دست‌رنج خود را تقدیم نمایند. بدین ترتیب این دسته پس از مدتی فقیر و ناراضی شده و طبقات ممتاز هم بیش از پیش در لجن‌زار تن‌پروری، و فسق و فجور و شهوت‌رانی غوطه‌ور شدند.

بالاخره کار شهوت‌رانی و پرده‌دری مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المریا (یکی از استان‌های کشور اسلامی اندلس) عاشق دخترکی نصرانی شد و خواست او را با تهدید از پدرش برباید.

آن دختر به جندل بن حمود استاندار اشبیلیه (یکی دیگر از استان‌های کشور اسلامی اندلس) پناهنده شد. جندل هم لشکر فرستاد تا برای این عمل معتصم را سرکوب نمایند. در نتیجه جنگ بین این دو استاندار اسلامی درگرفت و او که از مدت‌ها پیش از طرف زمام‌داران مسیحی ـ به شرط همکاری با آنان ـ وعده فرمان‌فرمایی کلّ اندلس دریافت کرده بود، از زمام‌داران مسیحی کمک نظامی خواست و زمام‌داران مسیحی هم که از دیرزمانی به انتظار وقوع جنگ‌های داخلی در کشور اسلامی اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زیادی از سربازان مسیحی را به یاری این فرمانده نظامی روانه کردند.

جندل با سپاهیان خود و ارتش امدادی مسیحیان به معتصم تاخت، او را کشت و قصرش را ویران نمود و به شکرانه این فتح جشن‌های باشکوهی برپا کرد، اما مردم مسلمان و مسئولین کشور اسلامی از این واقعه عبرت نگرفته، در برابر آن ساکت نشستند.

این حادثه، نخستین ضربتی بود که بر اثر آن معاهده شوم و باز شدن پای بیگانگان و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ سرزمین اسلامی به روی مسیحیان و ورود دختران زیبا و طناز... بر پیکره مسلمین اندلس وارد آمد. پس از این واقعه برادرکشی و سکوت امرای مسلمان در برابر آنها، کار خود را کرد و روح سلحشوری، شهامت، تعصب در حفظ دین، ناموس و کشور، از بین مسلمین رخت بر بست و وقت آن رسید که مسیحیان آرزوی دیرین خود، یعنی تصرف کشور اسلامی اندلس و اخراج مسلمین از آن را عملی سازند.

مایه عبرت
در روز چهارم جمادی‌الثانی سال 486 هجری به «حصین بن جعفر» استاندار نیرومند اسلامی و فرمانده لشکر والانس (یکی از استان‌های بزرگ اندلس) اطلاع رسید که نخست‌وزیر مسلمین «عدی بن عبدالعزیز» مشعور به «ابن ذی النون» با مسیحیان قرارداد محرمانه‌ای بست که به مسلمین و مملکت خود خیانت کند و قلعه‌های والانس را تسلیم آنان نماید.

حصین پس از شنیدن این خبر به پیش ابن ذی‌النون رفت تا درباره آنچه شنیده بود تحقیق نماید و هنگامی که به نزد او رفت دلائلی بر صدق آنچه شنیده بود یافت.

وی هنگام ورود دید ابن ذی‌النون با یکی از کشیشان مسیحی زیرگوشی صحبت می‌کند، ابن ذی‌النون که راز خود را کشف شده یافت و انکار را بی‌فایده دید صریحاً به جنایت خود اعتراف کرد و گفت: حصین بن جعفر! من دیده‌ام که زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسیدگی نمی‌کنند، علاوه بر این مسیحیان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حمله‌ورند و مسلمین در برابر آنان تاب مقاومت ندارند. حصین در خشم شد و گفت تو می‌خواهی شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهی و سرمشق جنایت باشی ولی بدان که زمام‌داران مسیحی به تو جزای خیانت خواهند داد نه جزای خدمت.

اما خشم حصین دیگر سودی نداشت. زیرا «ابن ذی‌النون» خائن، قلعه را تسلیم مسحیان کرده بود و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت کردند و مرتکب شدیدترین جنایات شدند. مسلمانان جبون و مرده والانس هم ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند.

تاریخ می‌نویسد لشکر مسیحیان در آن هنگام سیزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاک و خون کشیدند و سی هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذیرفتن دین مسیح از دم شمشیر گذراندند. تصرف شهر والانس به وسیله مسیحیان به قدری با سرعت انجام گرفت که هنوز خبر خیانت ابن ذی‌النون به عدی بن عبدالعزیز نرسیده که کار از کار گذشته بود.

عدی خواست با لشکر خود به طرف والانس حرکت کند ولی دید قرطبه در خطر است و ناچار در آنجا ماند. ابن ذی‌النون خائن نیز به جزای خیانت خود رسید، زیرا به مجرد ورود «ایلدقولنس» زمام‌دار بزرگ مسیحیان شهر والانس دستور داد ابن ذی‌النون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم خیانت کند.

بالاخره نقشه زمام‌داران مسیحی عملی شد. براق‌ بن عمار افسر خیانت‌کار اسلامی هم «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه را به وعده‌های دروغین زمام‌دار مسیحی که وعده فرمانروایی کل اندلس را به او داده بودند فریب داد و او لشکر خود را حرکت داد و به کمک سربازان مسیحی به مالک بن عبّاد فرمان‌روای کلّ اندلس حمله‌ور شدند و از اشبیلیه به طرف قرطبه حرکت نمود، ولی سربازان مسیحی به مجرد حرکت جندل از اشبیلیه آنجا را تصرف کردند، سپس جندل را به قتل رساندند.

سربازان جندل که پس از به قتل رسیدن او، خود را بی‌فرمانده دیدند به طرف اشبیلیه برگشتند اما سربازان مسیحی اجازه ورود به اشبلیه را به آنها ندادند و اکثر آنها را به قتل رساندند. مالک بن عباد، فرمان‌روای کل اندلس هم که یاران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار کرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد.

زمام‌دار بزرگ مسیحی ـ ایلدقولنس ـ هم بدون هیچ‌گونه مانعی وارد قصر پادشاهی قرطبه شد و پنجاه دختر زیبا از دختران زمام‌داران اسلامی و کاخ‌های آنان را بین افسران خود تقسیم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاک یکسان کرد و محل آن را برای فحشا و فسق و فجور اختصاص داد.

کتاب‌خانه اسلامی قرطبه را که مشتمل بر بیش از هشتاد هزار جلد کتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالی قرطبه را به قتل رساندند و براق بن عمار افسر خائن اسلامی هم به امر «دوک ونیز» یکی از زمام‌داران مسیحی به قتل رسید.

منبع: ماهنامه موعود شماره 80

گروه پاسخگویی اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی در ماه رمضان حضوری فعال و چشمگیر در عرصه اینترنت داشته است .
حجت الاسلام سید محمد اکبریان ،مدیر بخش پاسخگویی کتبی و اینترنتی این مرکز ، با بیان این مطلب افزود : جدای از آمار بازدیدکنندگان پاسخ های سایت پاسخگو (www.Pasokhgoo.ir )که روزانه به بیش از هفت هزار بازدید می رسید ، این گروه به طور متوسط روزانه به دویست پرسش کاربران اینترنتی پاسخ داده است و در مجموع در ماه مبارک رمضان امسال ،پاسخگوی پنج هزار پرسش دینی از طریق ایمیل و پاسخگویی زنده (آنلاین) بوده ایم .
اکبریان در ادامه گفت : مرکز پاسخگویی به سوالات دینی نامه‌ها و پرسش‌های اینترنتی را از طریق سایت پاسخگو، سایت پرس‌وجو، ایمیل پاسخگو و ایمیل یاهو دریافت کرده و پاسخ را برای پرسشگران ارسال می‌کند که تاکنون به حدود 20 هزار پرسش کاربران از سراسر جهان پاسخ داده شد.

حجت‌الاسلام اکبریان با یادآوری این که مرکز پاسخگویی به سوالات دینی از بهمن ماه سال گذشته وارد عرصه جدید پاسخگویی در اینترنت به صورت زنده (آن‌لاین ) شده است، اظهار کرد: در مدت کوتاهی که از فعالیت بخش پاسخگویی زنده می‌گذرد، به بیش از 18 هزار پرسش کاربران اینترنتی پاسخ داده شد.

مدیر بخش کتبی و اینترنت مرکز ملی پاسخ‌گویی دینی، گسترش روزافزون پاسخ‌گویی به‌صورت زنده و گسترش بخش اینترنتی و کتبی را از برنامه‌های آینده این مرکز برشمرد و خاطرنشان کرد: متقاضیان برای ارتباط با مرکز می‌توانند به آدرس www.pasokhgoo.ir مراجعه و سؤالات خود را مطرح کنند.

محمد صدیق فهیمى

الحمد لله و کفى و سلام على عباد الذین اصطفى

قال الله تبارک و تعالى فى کتابه (قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى)

«بگو اى پیامبر من از شما چیزى در برابر دعوتم جز دوستى نزدیکانم نمىطلبم»

مقدمه

سپاس و ستایش خداوند یکتا را سزد که وعدههایش همواره صادق بوده و هست و خواهد بود و سعادت و خوشبختى ابدى را در صداقت صادقان وعده فرموده و درود بر روان پاک و مطهر سرور کائنات حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) که اصدق الصادقین است و با به ارمغان آوردن صداقت، کذب را از اعماق سینهها بیرون کشید و روح انسانى را در قالب صدق، با صفا و محبت آشنا ساخت. و درود بر اهلبیت(علیهم السلام)گرانقدرش که چون ذبیح الله صادقانه راه سعادت و نجات را در مدرسه عشق و وفا و دوستى و محبت و زهد و پارسایى به بشر آموختند.

درطول تاریخ بشر همواره کسانى بودهاند که پس از وفاتشان خلاء نبود آنها کاملاً حس شده است، اما اندیشمندان پس از آنها آن خلاء را بنوعى پرکردهاند، ولى کم هستند کسانى که پس از حیاتشان اندیشه خود آنها به کمک جامعه آمده و بر جامعه حاکم شود بگونهاى که اندیشمندان بعد از او پیرامون محور فکرى او بیندیشند. و امام جعفر صادق(علیه السلام) یکى از معدود کسانى است که خلاء وجودى حضرتش را جز اندیشههاى والا و بلند او نتوانسته است پر کند. لذا او نه چون شمع است که از سوز و گدازش صحبت شود تا پروانهها گرد آیند و نه چون خورشید است که از تابش نورش حرفى زده شود تا عوام راه جویند که او اظهر من الشمس است که پیران طریقت براى شناخت خود نیازمند مصاحبت وجود شریف اویند.

لذا لزوماً براى شناخت بهتر او بدنبال راهروان راه کمال که از راه پیمودن طریقهى مقدسهى سلوک حضرتش به اوج قله سعادت دست یازیدهاند و بهره وافر بردهاند و در نهایت از بلنداى آن قله عظیم، معرفت و عشق را درک کرده و اعتراف به بزرگى و عظمت شخصیت شریفش نمودهاند طى طریق خواهیم نمود و در این رهگذر از زبان معترف سالکان طریقتش سخن خواهیم گفت. و با استفاده از عنوان «ما قاله الاعلام فى فضائل الامام الصادق(علیه السلام)» ثمره نخل بارورش را بر تنگدستان خواهیم بخشید و با بر تن کردن جامه تقوى چون پاک باختگان، راه عزت و شرافت را خواهیم پیمود و تمام سعى و تلاش خود را در راه خدمت بخلق خدا بخاطر رضاى حق تعالى بکار خواهیم گرفت و در این آشفته بازار محبت و صداقت را پسندیده و با قلبى مطمئن به مسیر آخرت قدم خواهیم گذاشت.

و اما از بزرگان علم و معرفت و محبان اهل بیت(علیهم السلام) زیادند کسانى که از محضر شریف حضرتش مستقیماً و یا غیر مستقیم بهره بردهاند و درباره ایشان سخنها گفتهاند و مقالات با ارزش به رشته تحریر کشیدهاند ولى ما در اینجا باختصار از کتب اهل سنت بطور مستند و مستدل نظر تنى چند از اعلام ایشان را دربارهى آن حضرت(علیه السلام) ذکر مىکنیم. یادشان زنده و روحشان شاد باد.

1 ـ امام مالک بن انس

محمد بن زیاد ازدى گفت: شنیدم که مالک بن انس مىگوید بر جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)وارد شدم بگونهاى که زیاد از من قدرشناسى مىکرد و مىفرمود «اى مالک تو را دوست دارم» و من از این بابت مسرور مىگشتم و خدا را سپاس مىگفتم و هیچگاه نشد که ایشان را ببینم مگر اینکه یا روزه داشتند و یا نماز مىخواندند و یا مشغول به ذکر خداوند تبارک و تعالى بودند»

و نیز گفتهاند: «هیچگاه ندیدم ایشان را مگر بر سه خصلت نیک یا نماز مىخواند و یا روزهدار بود و یا به تلاوت قرآن مشغول بود و هیچگاه ایشان را بىوضو ندیدم»(1)

2 ـ امام ابوحنیفه

و ابوحنیفه فرموده است «فقیهتر از جعفر بن محمد بچشم ندیدهام»(2)

3 ـ امام شافعى

ابن حجر عسقلانى گفته است: اسحاق بن را هویه گفت به شافعى گفتم: جعفر بن محمد نزد تو چگونه است؟ شافعى گفت: «ثقة»(3)

یعنى «مورد اعتماد و اطمینان کامل من است»

4 ـ عمرو بن المقدام

ابونعیم اصفهانى در کتابش بنام حلیة الاولیاء از عمرو بن المقدام نقل مىکند که گفت «کنت اذا نظرت الى جعفر بن محمد علمت انه من سلالة النبیین»

یعنى «چون نگاه به جعفر بن محمد مىکردم مىدانستم که او از سلاله پیامبران است»(4)

5 ـ ابن حبان

و باز ابن حجر عسقلانى از قول ابن حبان درباره امام صادق(علیه السلام)مىگوید:

ابن حبان گفته: «وى از سادات اهل بیت است که فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم»(5)

و در روایت دیگرى آمده است که وى تنها کسى بود که همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند.

6 ـ ابوحاتم

و ذهبى در کتاب خود موسوم به تذکرة الحفاظ مىنویسد قال ابوحاتم «ثقة لایسأل عن مثله»(6)

یعنى «امام صادق آنگونه مورد اطمینان است که از کسى همانند او سئوال نمىشود».

7 ـ ابن ابى حاتم

و در جاى دیگر ابن حجر عسقلانى در کتاب تهذیب التهذیب از ابن ابى حاتم نقل مىکند که گفت از قول پدرش: ]جعفر الصادق( ثقة لایسأل عنه.(7)

یعنى: «امام جعفر صادق(علیه السلام) شخصیت مورد اطمینانى است که نیاز نیست درباره او از کسى پرسش شود»

8 ـ شهرستانى

وى در کتاب خود موسوم به الملل و النحل درباره عظمت و بزرگى حضرت صادق(علیه السلام)مىنویسد: «وى به جهت شدة محبتى که به اُنس با خدا داشت، وحشت داشت که با مردم تماس داشته باشد و همواره از مردم دورى مىگزید و معتقد بود هر کس با غیر از خدا مأنوس شد متوجه وسواس مىشود.»(8)

9 ـ ابن حجر هیثمى

وى که یکى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت بشمار مىآید در کتاب خود موسوم به الصواعق المحرقه موضوعى را در رابطه به اینکه شش فرزند از سلاله پاک محمد بن على(علیهما السلام) بدنیا آمدند که افضل و کاملتر از همه آنها امام جعفر صادق(علیه السلام) بودند که پس از وى خلیفه و وصى ایشان شدند و مردم از علوم منتشره ایشان به تمامى شهرها سخن گفتهاند و پیشوایان بزرگى از او حدیث روایت کردهاند.(9)

10 ـ عبدالرحمن بن الجوزى

ابن جوزى که خود از عرفاء بنام اهل سنت مىباشد و از مؤلفین مشهور جهان اسلام است در کتابش موسوم به صفة الصفوة مىنویسد «کان ]جعفر بن محمد( مشغولا بالعبادة عن حب الریاسة»(10)

یعنى: جعفر بن محمد شخصیتى بود که مشغولیت فراوانش به عبادت او را از عشق ریاست بازداشته و سیراب کرده بود.

11 ـ شبلنجى

این عارف بزرگ ربانى نیز که یکى دیگر از مؤلفین مشهور اهل سنت است در کتاب معروفش به اسم نورالابصار نوشته است: «کان جعفر الصادق(رضى الله عنه) مستجابالدعوة و اذا سأل الله شیئاً لم یتم قوله الا و هو بین یدیه»(11)

یعنى: جعفر صادق(رضى الله عنه) مستجاب الدعوه بود و دعایش همیشه مورد قبول حق تعالى واقع مىشد و چون از خداوند چیزى مىخواست هنوز قولش پایان نیافته بود چیز مورد نظر برایش مهیا بود.

12 ـ ابن خلکان

این مؤلف مشهور و بنام اهل سنت نیز در کتاب خود موسوم به وفیات الاعیان اظهار داشته است: «و کان من سادات اهل البیت و لقب بالصادق لصدقه فى مقالته... و کان تلمیذه ابوموسى جابر بن حیان الصوفى الطرسوسى قدألف کتاباً یشتمل على ألف ورقة تتضمن رسائل جعفر الصادق وهى خمس مأة رسالة»(12)

یعنى: حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) از سادات اهل بیت(علیهم السلام)بشمار مىرود و بدلیل راستگویى در گفتارش ملقب به صادق شده است ... و ابوموسى جابر بن حیان یکى از شاگردان اوست که کتابى مشتمل بر هزار برگ تألیف نموده که متضمن رسالههاى امام جعفر صادق(علیه السلام)است که مقدار آنها به پانصد رساله مىرسد.

13 ـ خیر الدین الزرکلى:

وى یکى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت مىباشد که تألیفات ارزشمندى را از خود به یادگار گذاشته است او در کتاب الاعلام درباره امام جعفر صادق(علیه السلام) نوشته: «کان من أجلّاء التابعین و له منزلة رفیعة فى العلم. أخذ عنه جماعة، منهم الإمامان ابوحنیفة و مالک و لقب بالصادق لأنه لم یعرف عنه الکذب قط له اخبار مع الخلفاء من بنى العباس و کان جریئاً علیهم صداعاً بالحق»(13)

یعنى: امام جعفر صادق(علیه السلام) از بزرگان تابعین بشمار مىرود و در علم و دانش داراى منزلتى رفیع است و جماعت زیادى از او کسب علم کردهاند که از جمله آنها دو نفر از پیشوایان اهل سنت امام ابوحنیفه و امام مالک هستند و لقبشان صادق است بخاطر اینکه هرگز کسى از او کذب نشنیده است و در خبرهاى مربوط به او آمده است که وى براى اعتلاء حق پیوسته علیه خلفاى بنى عباس در ستیز بوده و به مبارزه پرداخته است.

14 ـ محمد فرید وجدى

این نویسنده بنام نیز که یکى از اندیشمندان بزرگ اسلام و صاحب تألیفات متعددى مىباشد در دائرة المعارف مشهور خود از امام جعفر صادق((علیه السلام)) صحبت به میان آورده و بعنوان یک سنى مذهب مىنویسد: «ابوعبدالله جعفر الصادق بن محمدالباقر بن على زین العابدین ابن الحسین بن على ابن ابیطالب هو احد الأئمة الأثنى عشر على مذهب الامامیة کان من سادات اهل البیت النبوی، لقب الصادق لصدقه فى کلامه کان من افاضل الناس»(14)

یعنى: ابوعبدالله جعفر الصادق فرزند محمد باقر فرزند على زین العابدین فرزند حسین فرزند على فرزند ابیطالب یکى از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است وى از سادات نبوى(صلى الله علیه وآله) مىباشد و به دلیل صداقت در گفتارش به صادق ملقب شده است و یکى از بزرگان زمان خود در میان مردم است.

15 ـ ابو زهره

محمد ابوزهره از دیگر نویسندگان جهان اسلام و از اندیشمندان بنام در کتابى که به نام الامام الصادق به رشته تحریر کشیده است درباره حضرت مىنویسد:«امام صادق(علیه السلام) در طول مدت زندگى پربرکتش همیشه در طلب حق بود و هرگز پردهاى از ریب و شک و تردید بر قلب او مشاهده نشد و کارهایش به مقتضیات کجاندیشى سیاستمداران زمانش رنگ نباخت و لذا هنگامى که رحلت فرمود عالم اسلامى فقدان او را کاملا حس کرد زیرا که یاد او هر زبانى را عطرآگین مىساخت و همه علماء و اندیشمندان بر فضل او اجماعاً معترفند»

و اضافه مىکند «علماء اسلام در هیچ مسألهاى آنگونه که بر فضل امام صادق و دانش او اجماع نمودهاند علیرغم اختلاف طوائفشان در امرى به این شکل اجماع ننمودهاند و تعداد زیادى از ائمه اهل سنت هستند که معاصر با ایشان بودند و هم عصر با ایشان زیسته و از محضر مبارکشان فیض بردهاند و بدین سان وى به پیشوایى علمى زمانش کاملا شایسته بوده همچنانکه این شایستگى را قبل از او پدر و جدش و نیز عمویش زید رضى الله عنهم اجمعین داشتهاند.

و همه پیشوایان راه هدایت به آنها اقتداء نموده و از حرفهاى آنها اقتباس نمودهاند»(15)

16 ـ ابن الصباغ مالکى

این نویسنده نامدار اهل سنت نیز که در کتاب خود بنام الفصول المهمة در ارتباط با مناقب امام جعفر صادق(علیه السلام) مطالب قابل توجهى را ذکر نموده است در این باره مىنویسد:«مناقب جعفر الصادق(علیه السلام)فاضلة أو صفاته فى الشرف کاملة، و شرفه على جبهات الأیام سائلة، و أندیة المجد و الغر بمفاخره و مآثره آهلة»(16)

17 ـ عبدالله بن شبرمة

ابونعیم اصفهانى در کتاب معروفش بنام حلیة الأولیاء بنقل از ابن شبرمة در باب احتجاج امام صادق(علیه السلام)مىنویسد: «امام جعفر به هنگامى که من و ابوحنیفه به محضر ایشان وارد شدیم به ابن ابى لیلى فرمودند چه کسى با شماست؟ پس از معرفى ابوحنیفه(رضی الله عنه) بین امام جعفر الصادق(علیه السلام)و ابوحنیفه سؤالاتى رد و بدل شد و در قسمتى از آن سؤالات امام جعفر صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه گفت: «کدامیک از جهت کیفر و عقاب عظیمتر است؟ آدم کشى یا زنا؟» ابوحنیفه جواب داد: آدم کشى. امام فرمود: «پس به درستى که خداوند عزّ و جلّ شهادت دو نفر در آدمکشى پذیرفته و در زنا نپذیرفته مگر اینکه چهار نفر باشند، سپس گفت: «کدامیک از این دو عبادت عظیمترند. نماز یا روزه؟» ابوحنیفه جواب داد: نماز. فرمود:«پس چگونه است که حائض قضاى روزه دارد اما نمازهایش قضا نمىشود!» لذا بصراحت ابوحنیفه را از قیاس دین با رأى خودش بازداشت و فرمود: «از خدا بترس و دین را به رأیت قیاس مکن»(17)

و باز ابونعیم اصفهانى در همین کتاب به نقل از ابن بسطام مىنویسد: «کان جعفر بن محمد یطعم حتى لایبقى لعیاله شیءٌ»(18)

یعنى: جعفر بن محمد به هنگام اطعام، فقیران را به گونهاى طعام مىداد که چیزى براى خانوادهاش باقى نمىگذاشت.

و در جلد سوم این کتاب در صفحه 198 نوشته است: تعداد زیادى از تابعین از امام صادق(علیه السلام)حدیث روایت نمودهاند که از میان آنها مىتوان یحیى بن سعید الأنصارى، و ایوب سختیانى و أبان بن تغلب و ابوعمرو بن المعلاء و یزید بن عبدالله بن بن الهاد را نام برد. مضافاً اینکه ائمه و أعلام اهل سنت مانند مالک بن انس و شعبة بن الحجاج و سفیان ثورى و ابن جریح و عبدالله بن عمر و روح بن القاسم و سفیان بن عیینة و سلیمان بن بلال و اسماعیل بن جعفر و حاتم بن اسماعیل و عبدالعزیز بن مختار و وهب بن خالد و مسلم بن حجاج نیز از ایشان حدیث روایت نمودهاند.

وى به گونهاى که ذهبى در کتاب تذکرة الحفاظ یاد کرده است فرزند محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(علیهم السلام) است. و از قبیله بنىهاشم است. روز یکشنبه و بنا به روایت دیگرى روز دوشنبه در حالى که سیزده شب از ماه ربیعالاول باقى بود در سال 83 هجرى در مدینه منوره دیده به جهان گشود وهمزمان با روز ولادت رسول اعظم حضتر محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) مىباشد و در سال 148 هجرى در سن 68 سالگى بدست منصور دوانیقى به شهادت رسیده و به دیار باقى شتافتند و در جنة البقیع در کنار قبرى که پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) و جدشان امام على زین العابدین(علیه السلام) قرار داشتند مدفون گردیدند.

پى نوشتها

1 ـ تهذیب التهذیب ج2 ص 104 ابن حجر عسقلانى.

2 ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166

3ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103

4 ـ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 193

5 ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104

6 ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166

7 ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103

8 ـ الملل و النحل، ج 1، ص 166.

9 ـ ابن حجر هیثمى: الصواعق المحرقة، ص 120

10ـ صفة الصفوة، ج 2، ص 168، رقم 186

11 ـ نورالابصار، ص 170

12 ـ وفیات الأعیان، ج 1، ص 291

13 ـ الاعلام، ج 2، ص 121

14 ـ دائرة المعارف، ج 3، ص 109

15 ـ الإمام الصادق، ص 65 و 68

16 ـ الفصول المهمة، ص 230

17 ـ حلیة الأولیاء، ج 3، ص 196

18 ـ حلیة الأولیاء، ج 3، ص 194

سید ابراهیم سید علوى

مقدمه

وحدت و یکپارچگى مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق کلمه میان ایشان بلکه ضرورت توحید کلمه بر محور کلمه توحید براى همه موحدان و خداپرستان روى زمین، از تعالیم و آموزشهاى اساسى آیین اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است. و بر همین اساس، قرآن کریم یکى از عمده‏ترین و سازنده‏ترین اهداف رسالت رسول اکرم صلى الله علیه وآله را تالیف قلوب و ایجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بیان مى‏دارد و اگر کسى در تاریخ، به دیده عبرت بنگرد این معنى را از شاهکارهاى رسالت محمدى‏صلى الله علیه وآله مى‏یابد. (1)

«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا»

یعنى همگى به حبل و رشته خداوندى چنگ بزنید و پراکنده نگردید.

«واذکروا نعمت الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها» آل عمران /103;

یعنى: یاد آورید نعمت‏خداوندى را در حق شما که دشمنان یکدیگر بودید او میان دلهاى شما جمع کرد و در پرتو نعمت‏یکتاپرستى، برادران هم شدید و در پرتگاه آتش قرار داشتید شما را نجات و رهایى داد.

بعد از رحلت پیامبر عظیم‏الشان اسلام اوصیاى معصوم او کوشیدند تا آن وحدت و یکپارچگى را حفظ کنند و آنان از حقوق شخصى خویش چشم پوشیدند و از خدشه‏دار شدن اتحاد و اتفاق امت را مانع شدند. و در درازناى تاریخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران راستین انسانیت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزیه پرهیختند و از دامن زدن به آتش خصومت‏بین مسلمانان، برکنار زیستند و هم دیگران را به اتحاد و تفاهم فراخواندند.

ما مسلمانان به این آیه زیباى قرآن، بیشتر باید بیندیشیم: «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بمالدیهم فرحون‏» المؤمنون /53; یعنى: اهل کتاب و پیروان ادیان آسمانى و اتباع رسولان الهى، گروه، گروه شدند، ضد و دشمن هم گشتند و هر یک به آنچه نزد اوست‏خرسند و شادمان گردیدند.

مرحوم مغنیه مى‏نویسد: یکى خود را به موسى علیه‏السلام منسوب داشت و دومى به عیسى‏علیه‏السلام منتسب گردید و ما خود را به محمدصلى الله علیه وآله پیوسته مى‏دانیم در حالى که دین و آیین همه پیامبران یکى است و خداى فرستنده و برانگیزنده همه‏شان هم یکى است. پس این همه دشمنى و عداوت از کجا منشا مى‏گیرد؟! (2)

ایشان در تفسیر فشرده خود در زمینه آیه سابق‏الذکر نیز نکته‏هایى ظریف و احیانا تلخ را یادآورده است. او در ذیل آن آیه مى‏نویسد: آیا این آیه (نهى از تفرقه و جدایى) شامل ما مسلمانان هم هست و یا اختصاص به امتهاى نخستین و گذشته دارد! در نهج‏البلاغه على‏علیه‏السلام آمده: «سیاتى علیکم زمان یکفا فیه الاسلام کما یکفا الاناء بما فیه‏» یعنى: زمانى براى شما مسلمانان فرا مى‏رسد که در آن، اسلام همچون ظرف پرى که اگر آن را برگردانند خالى مى‏شود، خالى و تهى مى‏گردد، یعنى مورد عمل واقع نمى‏شود.

او در دنباله کلامش مى‏نویسد: مردم قبل از اسلام به سبب کفر و شرک پراکنده بودند و در پرتو نعمت اسلام برادر و صمیمى گشتند و امروز بعکس (مع‏الاسف) مردم در زیر لواى کفر متحد و یکپارچه‏اند. امروز ما مسلمانان در پرتگاه آتش تشتت قرار داریم اگر چه مدعى اسلامیت هستیم و چگونه ممکن است این دعوى صادق باشد که اسلام مایه نجات از هلاکت و تباهى است. (3)

به عقیده نگارنده، غالب دسته‏بندى‏ها و انشعابها در زمینه مسایل دینى، مذهبى و عقیدتى و حتى موضوعات سیاسى که احیانا با عنوان اختلاف سلیقه، توجیه مى‏شوند، منشا معقول ندارند و سایقه شیطانى و داعیه اهریمنى، آنها را راهبرى مى‏کند. چنان که امروزه، جهان استکبار براى دستیابى به اهداف شوم خود، مسلمانان را به بنیادگرا و جز آن تقسیم مى‏کند و یا انقلابیون مسلمان ایران را با القاء عناوین وسوسه‏انگیز معتدل و تندرو رده‏بندى کرده و با ایجاد آشفتگیهاى داخلى، احیانا به مقاصد نامیمونى دست مى‏یابد و عده‏اى شاید ناخواسته به این اهداف جامه عمل مى‏پوشانند و آب به آسیاى بدخواهان مى‏ریزند هر چند که خود نیز طرفى نمى‏بندند و تنها جامعه خود را از پیشرفت و تعالى مطلوب بازمى‏دارند.

در حالى که چه بنیادگرایان و صف مقابل آنان و چه رادیکالیست‏ها و طرف مخالف ایشان یعنى رفورمیست‏ها و بالاخره همه تندورها و کندروها، اگر در محیط آرام و تفاهم بنشینند و به بحث و حتى جدال احسن بپردازند و تجربه‏هاى چندین صدساله تاریخى را هم آینه عبرت قرار دهند به وحدت نظر مى‏توانند برسند و یکپارچگى و اتحاد و اتفاق را در حد بالایى حفظ کنند.

یک نمونه عینى از آنچه ادعا کردیم روش اخلاقى و فداکارانه امام على امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام است، به هنگامى که پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه وآله عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حرب، پیشنهاد بیعت‏با آن حضرت کردند. و این در موقعیتى بود که بیعت‏براى ابوبکر در سقیفه بنى‏ساعده، پیش آمده و امر خلافت و جانشینى به هر حال، به سبکى خاص و با سرعتى تمام، شکل گرفته و خاتمه یافته بود.

مطابق نص نهج‏البلاغه، على‏ علیه‏السلام از پیشنهاد مزبور استقبال نکرد بلکه به مناسبت آن، مردم را پندى حکیمانه فرمود و از ابتلا و گرفتارى به فتنه و آشوب، برحذر داشت.

«ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة وعرجوا عن طریق المنافرة وضعوا تیجان المفاخرة افلح من نهض بجناح اواستسلم فاراح. هذا ماء آجن ولقمة یغص بها اکلها و مجتئى الثمرة لغیر وقت ابناعها کالزارع بغیر ارضه...» (4)

یعنى: اى مردم! موجهاى فتنه و آشوب را با کشتیهاى نجاتبخش بشکافید و پیش بتازید. از راه نفرت و کین روى گردانید و راه مستقیم مهر و وفا را پیش گیرید. تاجهاى تفاخر و منیت و خودخواهى بر زمین نهید. رستگار و پیروز شد آن که با داشتن نیروى صالح و بال و پر، نهضت کرد و یا اگر نیروى چندان نداشت آرام نشست و مردم را نیز آسوده خاطر ساخت. این حکومت و زمامدارى چند روزه دنیایى، آبى تلخ و لقمه ناگوارى را ماند که در گلوى خورنده گیر کند و آن کس که نابهنگام، میوه را مى‏چیند همان کسى است که جز در زمین خود مى‏کارد.

بدین‏ترتیب امام علیه‏السلام دست ابوسفیان را خواند و به پیشنهاد او وقعى ننهاد که بى‏تردید ابوسفیان قصد تفرقه‏اندازى و دامن زدن به آتش اختلاف داشته است و لذا على‏علیه‏السلام پندى جانانه و نصیحتى مشفقانه فرمود و در نتیجه به حفظ یکپارچگى جامعه مسلمان و پرهیز از عوامل و انگیزه‏هاى پراکندگى و تشتت تاکید فرمود. در ادامه همین راه راست و خداپسندانه و وحدت‏آفرین، امام صادق‏علیه‏السلام با این که در صلاحیت و کارآیى و در علم و عمل، احدى به پایه او نمى‏رسید برخلاف برخى که خود را به هر قیمت مى‏خواهند مطرح سازند و به انگیزه نفع شخصى با شیوه‏هاى گوناگون همچون فرقه‏گرایى شق عصاى مسلمین مى‏کنند، دعویى طرح نکرد، چرا که زمینه را براى چنان کارى مساعد نمى‏دید و آن چنان دعوى و اقدام را به گفته جدش امیرالمؤمنین، پریدن بدون بال و پر و کشت و کار در مزرعه غیر، مى‏دانست و در یک محاسبه عاقلانه، مى‏دید که از چنان عملى، دشمنان حق و راهزنان حقوق بشر سود خواهند برد و بس.

نکته جالب توجه آن که در عصر امام صادق‏علیه‏السلام، که عباسیان به بهاى خون علویان و فاطمیان و هواداران ایشان، بر کرسى خلافت دست‏یافته و همانند اسلاف امویشان براى تحکیم پایه‏هاى سلطه، باز خون مى‏ریختند و به همین هدف مى‏خواستند مردم را به نوعى، مشغول کنند لذا بازار مکتبهاى گوناگون فقهى، کلامى و فلسفى و حتى الحادى را رواج مى‏دادند و هر کس با گرد آوردن عده‏اى در اطراف خود با اندک مایه‏اى، مذهبى مى‏ساخت و پیروانى به دنبال خود مى‏کشید، امام به جهاد فرهنگى پرداخت و در حد توان جلو اختلافات بیشتر و براندازه‏تر را گرفت.

به هر حال امروز جهان اسلام پس از گذشت هزار و اندى سال با نحله‏ها و مذهبها و مسلک‏هاى گوناگون مواجه است. مسلمین به همین سبب، با وجود جمعیتى معتنابه گرفتار ضعفى آشکار شده‏اند و با داشتن ثروتهاى عمومى در وضعیتى نامطلوب به سر مى‏برند به طورى که این حالت ضعف و تشتت، مورد توجه برخى مصلحان قرار گرفته و به فکر چاره افتاده‏اند. در گذشته‏اى نه چندان دور «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه‏» در مصر تاسیس شد که آثار با برکت آن در مجموعه رسالت الاسلام به یادگار مانده است و مقالات آن گرامى نامه بیانگر حسن نیت و فراوانى دانش و آگاهى گردانندگان آن است. امروزه در شرایط سخت‏تر و اوضاع بحرانى‏تر مسلمین، در ام‏القراى انقلابهاى اسلامى، مجمع‏التقریب با همین هدف تاسیس یافته و امید است‏به نتایج مطلوب دست‏یابد.

اینک به بحث اصلى یعنى نقش امام صادق‏علیه‏السلام در تقریب مسلمانان مى‏پردازیم:

1 - نحله‏هاى عقیدتى و سیاسى:

معتزله از جمله فرقه‏هایى بودند که در آن روزگار با انشعاب و اعتزال و ایجاد تفرقه و جدایى، با نظراتى من عندى و بى‏پایه، بنیاد فکرى خاصى را پى ریختند. این جمعیت گفتگویى با امام ششم علیه‏السلام کرده‏اند که نقش تقریب و توحید را بخوبى ترسیم مى‏کند. و آنک به متن گفتگو توجه کنید.

عمروبن عبید، سخنگوى معتزله چنین آغاز سخن مى‏کند:

مردم شام، خلیفه را کشته‏اند و خداوند جمعیت ایشان را درهم ریخته و پراکنده‏شان فرموده است و ما اندیشیدیم و مردى را جستیم که داراى مردانگى، عقل و دین است و براى خلافت و رهبرى مناسب و شایسته. و او محمدبن عبدالله بن حسن است. ما در اطراف او گرد آمده‏ایم و مى‏خواهیم با او بیعت کنیم و آن گاه هدفمان را آشکار سازیم و دست‏به انقلاب زنیم و مردم را به پیروى او فراخوانیم. هر کس پذیرفت و با ما شد چه بهتر و هر که نه بر ما و نه با ما بود ما را کارى با او نیست ولى کسانى که در برابر ما بایستند و به مخالفت‏با ما برخیزند با آنان پیکار خواهیم کرد.

ما خواستیم این مطلب را اول بار با شما در میان بگذاریم چون شما پیروان فراوانى دارید و داراى فضیلت و ارزش هستید و ما از مشورت با شما و نظر صائبتان بى‏نیاز نیستیم.

پس از پایان سخنان نماینده جماعت معتزله، امام صادق‏علیه‏السلام خطاب به حاضران چنین فرمود: آیا همه شما با اظهارات عمروبن عبید موافق هستید؟ و پس از آنکه پاسخ شنید آرى به حمد و ثناى خداوند و سلام و درود بر پیامبر اکرم، پرداخت و چنین فرمود:

ما اهل بیت پیغمبرصلى الله علیه وآله موقعى که خداوند معصیت‏شود، به خشم مى‏آییم و وقتى مردم از او اطاعت کنند و فرمان ببرند، راضى و خشنود مى‏گردیم. اى عمرو! به من بگو اگر مسلمانان، حق حاکمیت و رشته زمامدارى را به تو واگذارند و تو بدون زحمت و جنگ، زمام امور را به دست گیرى و به تو گفته شود آن را به هر که مى‏خواهى واگذار کن آن را به چه کسى تحویل مى‏دهى؟

عمروبن عبید گفت: آن را به شور مى‏گذارم تا مسلمانان پس از رایزنى، فردى را از میان خود برگزینند.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: آیا با همه مسلمانان اعم از فقها و دانشمندان و صلحا و نیکان و قریش و جز ایشان به رایزنى مى‏پردازى؟ عمرو پاسخ داد. آرى با همه مسلمین به شور مى‏نشینم و میان عرب و عجم فرقى نمى‏گذارم.

اما صادق علیه‏السلام در ادامه سخن چنین فرمود: آیا تو ابوبکر و عمر (خلیفه اول و دوم) را تولى مى‏کنى و یا از عملکرد ایشان تبرى دارى؟ عمرو در پاسخ گفت: من آن دو را دوست مى‏دارم و عملکردشان را درست مى‏دانم.

امام فرمود:

اگر تو از آن دو و عملکردشان تبرى داشتى مانعى نداشت که مخالف آنان سخن بگویى ولى پس از آن که آنها را دوست مى‏دارى و به عملکردشان خرسندى چطور برخلاف روش ایشان رفتار مى‏کنى؟! عمر با ابوبکر بیعت کرد بى آن که با مردم مشورت کند. سپس ابوبکر هم بدون رایزنى با احدى، خلافت را به عمر برگردانید و خلیفه دوم نیز به هنگام مرگ خلافت را میان شش تن به شورا گذاشت و از انصار جز شش نفر قرشى را داخل نکرد و درباره اعضاى شورا هم توصیه‏اى کرد که گمان ندارم تو و دیگر همفکرانت آن را بپذیرید. عمرو پرسید او چه کرد؟ امام صادق فرمود: او صهیب را فرمان داد که سه روز با مردم نماز گزارد و آن شش تن به شور بپردازند و جز پسرش احدى در آن رایزنى شرکت نکند و خودش حق انتخاب شدن نداشته باشد. عمر تاکید کرد که اگر سه روز بگذرد و شورا به نتیجه‏اى نرسد، گردن هر شش نفر زده شود و اگر پیش از سه روز، چهار تن از شش تن وحدت نظر داشته باشند و دو تن دیگر مخالفت کنند گردن آن دو نفر را بزنند. آیا شما با چنین شورایى موافق هستید؟ و آن را درست مى‏دانید؟! معتزلیان همگى یکصدا گفتند نه ما به چنین شورایى معتقد نیستیم.

امام صادق علیه‏السلام فرمود:

اى عمرو! از این مطلب بگذریم، اگر فرضا مردم با آن کس که شما براى امامت و رهبرى برگزیده‏اید، بیعت کردند و حتى دو نفر هم به مخالفت‏با شما برنخاستند، هر گاه به مشرکان برخوردید و آنها اسلام را نپذیرفتند و جزیه هم نپرداختند، آیا شما و صاحبتان علم و دانش آن را دارید که به روش رسول خدا درباره آنان عمل کنید؟ عمروبن عبید گفت: البته، آرى. امام فرمود: چه مى‏کنید؟ عمرو پاسخ داد: آنان را به پذیرش اسلام فرا مى‏خوانیم و اگر امتناع کردند وادار به پرداخت جزیه مى‏کنیم. امام فرمود: اگر مجوسى بودند و اهل کتاب نبودند و یا آتش پرست، گاو و گوساله‏پرست‏بودند و اهل کتاب نبودند، چطور عمل مى‏کنید؟ عمرو پاسخ داد: که برابر عمل مى‏کنیم و فرقى میان آنها نیست. امام صادق‏علیه‏السلام پرسید: آیا قرآن مى‏خوانید و با آن آشنا هستید؟ عمرو گفت: آرى. امام گفت: بخوان، «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله ورسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتى یعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون‏» التوبة /92 . یعنى: با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز آخرت باور ندارند، حرام خدا و رسول را پاس نمى‏دارند و به دین حق نمى‏گروند بجنگید و قتال کنید تا با خفت و خوارى جزیه بپردازند.

پس خداوند فقط در مورد اهل کتاب چنان فرموده است لیکن شما بین اهل کتاب و دیگران در پرداخت جزیه فرقى نمى‏گذارید و همه را برابر مى‏دانید.

عمرو گفت: نظر ما چنین است. امام پرسید: این علم و دانش را از کى آموخته‏اى؟ عمرو گفت: همه مردم چنین مى‏گویند. امام فرمود: از این موضوع هم بگذریم. اگر آنان جزیه نپرداختند و شما با ایشان پیکار کردید و غلبه یافتید و غنایمى به چنگ آوردید، آن غنیمت‏ها را چه مى‏کنید؟ عمرو گفت: یک پنجم آن را کنار مى‏گذاریم و چهار پنجم را میان همه جنگجویان و سربازان قسمت مى‏کنیم؟ امام پرسید: غنایم را به طور برابر میان همه جنگندگان تقسیم مى‏کنید. عمرو گفت: آرى. امام فرمود: تو با این وضع، با عملکرد رسول خدا مخالفت مى‏کنى و داور میان من و تو در این مساله فقها و دانشمندان مدینه هستند. تو مى‏توانى از ایشان بپرسى و آنان اختلاف ندارند که رسول اکرم با عربهاى بادیه (مشرکین) صلح کرد و توافق فرمود که آنان در سرزمین خود باقى بمانند و هجرت نکنند به این شرط که اگر دشمنى قد علم کند، آنان پیامبر را در سرکوبى دشمن یارى کنند و از غنایم هم بهره‏اى نداشته باشند. لیکن تو مى‏گویى غنایم جنگى میان همه کسانى که در جنگ شرکت جسته‏اند برابر تقسیم مى‏شود پس با روش و رفتار پیامبر با مشرکان مخالفت مى‏کنى.

امام صادق علیه‏السلام فرمود:

از این مطلب نیز بگذریم نظر شما در صدقه چیست؟

عمرو آیه صدقه را تلاوت کرد: «انما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها...» التوبة /60. یعنى: صدقه‏ها از آن تهیدستان و مستمندان و کسانى است که آن را گرد مى‏آورند و کارگزارند....

امام فرمود:

درست است. لیکن، چگونه تقسیم مى‏کنید. عمرو گفت: آن را هشت جزء مى‏کنیم و به هر یک از هشت گروه یک جزء مى‏دهیم. امام صادق علیه‏السلام فرمود: اگر یک گروه و یک صنف ده هزار نفر بودند ولى صنف و گروه دیگر فقط یک و یا دو و حداکثر سه نفر بودند باز به این یکى، دو و یا سه نفر معادل آن ده هزار نفر مى‏پردازى؟ عمرو گفت: آرى چنین مى‏کنیم.

امام صادق علیه‏السلام فرمود:

تو میان شهرنشین و صحرانشین فرق نمى‏گذارى؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه کارهایت مخالف سیره و عملکرد رسول خدا، عمل مى‏کنى چون او زکات صحرانشینان را به فقرا و مستمندان روستا و صحرانشینان مى‏داد و زکوة شهرنشینان را به تهیدستان و فقراى شهرى مى‏داد و هرگز هم برابر تقسیم نمى‏کرد بلکه آن را به اندازه موجود براى افراد حاضر تقسیم مى‏فرمود. اگر در این مساله نیز شک و تردید دارى از فقهاى مدینه مى‏توانى بپرسى که آنان در این موضوع اتفاق‏نظر دارند.

آن گاه امام رو به عمروبن عبید و دیگر همراهان و همفکران او کرد و فرمود:

«اتق الله یا عمرو! و انتم ایضا ایها الرمط فاتقوا الله فان ابى حدثنى و کان خیر اهل الارض و اعلمهم بکتاب الله و سنة رسوله ان رسول الله قال من ضرب الناس بسیفه و دعاهم الى نفسه و فى المسلمین من هو اعلم منه فهو ضال متکلف » (5) یعنى: اى عمرو! از خدا بترس و شما اى ماعت‏حاضر، از خدا پروا کنید و از کیفر و خشم او بترسید. پدرم که بهترین مردم روى زمین بود و به کتاب خدا و سنت رسول او، داناترین بود به نقل از رسول اکرم فرمود: هر که شمشیر به روى مردم بکشد و آنان را به سوى خود فراخواند در صورتى که در میان ایشان کسى وجود دارد که از وى داناتر است، چنان کس گمراه و متکلف مى‏باشد.

آیا آموزه‏اى جامعتر از این براى حفظ وحدت و صیانت اتحاد و اتفاق جامعه مى‏توان ارائه داد؟ و آیا امام صادق علیه‏السلام در این گفتگوى پربار، روى اصلى ترین مساله اجتماعى انگشت نگذاشته است؟ و چه زیبا فرموده‏اند که اگر نادان ساکت مى‏نشست و دم نمى‏زد و ادعایى نمى‏کرد، اختلاف، براندازى مى‏شد و ریشه‏کن مى‏گردید. چون عمده‏ترین عامل اختلاف و چندگانگى در هر محیط و جامعه‏اى از آنجا ناشى مى‏شود که فرد و یا افراد بى‏کفایت مدعى مقام و منصبى مى‏شوند و بدون صلاحیت لازم و کارآیى متناسب، قدم جلو مى‏گذارند و در نتیجه خود گمراه مى‏شوند و جامعه‏اى را به دنبال خود تباه مى‏سازند.

2 - زمینه‏هاى حکمى و فقهى:

آیین اسلام از همان آغاز، به سبب سازگارى تعالیمش با فطرت سلیم انسانى و هماهنگى علمى و عملى آن در وجود آورنده شریعت، پیامبر امى صلى الله علیه وآله از همه سو مردم تشنه حقیقت را به خود جذب مى‏نمود و پیروان خود را از لحاظ احکام و انواع حقوق سیاسى، اجتماعى و غیره، راهبرى و اداره مى‏کرد و به نیازهاى گوناگون آنان پاسخ مى‏داد.

در زمان رسول خدا، مرجع براى بیان احکام، خود پیامبر بود و سپس به نص روایات معتبر تاریخى، على‏بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام حلال مشکلات حقوقى و قضایى و مرجع رفع معضلات احکام بود، شواهد تاریخى خدشه‏ناپذیر بیانگر آن است که حتى در زمان خلفاى نخست و دوم امام علیه‏السلام چنین وظیفه‏اى را عملا برعهده داشت.

در دورانهاى بعد، با این که مسایل مورد ابتلا زیادتر و نیاز مردم به دانستن احکام عملى فزونتر گردید و هر چند امامان معصوم از اهل‏بیت رسول‏الله مرجعیت کامل داشتند و در همه زمینه‏ها پاسخگوى مشکلات مردم و معضلات جوامع بودند، لیکن سوکمندانه باید اعتراف کرد که سلطه‏گران اموى و عباسى و تشنگان قدرت و حکومت چنان وضعى پدید آورده بودند که مجال مطرح شدن اولیاى معصوم و دانایان شریعت وجود نداشت. حاکمان و ایادى سفاک آنان، به جد، جلو مى‏گرفتند و در صورت مقاومت‏بسادگى پاکترین انسانها را مى‏کشتند. از دیگر سو نیاز به فتوا و بیان احکام، ضرورت بود و لذا دستگاه خلافت‏بنى‏امیه و بنى عباس به فکر افتادند و با یک تیر دو نشان زدند هم در خانه اهل بیت را بستند و هم به مفتى‏تراشى پرداختند و بر اصل روانى اجتماعى «تفرقه بیانداز ، حکومت کن‏» همه مراکز قدرت اجتماعى را قبضه کردند و براى رسیدن به اهداف شوم خود، عامل پیدایى مذاهب مختلف و جورواجور شدند. از جمله اقدامهاى امام جعفر صادق علیه‏السلام که در سیره او انعکاس کامل دارد، جلوگیرى از چنان جریانها و رفتارها است. امام در مقاطع مختلف و آن جا که فرصت مى‏یافت، افرادى را که صلاحیت لازم براى تصدى امرى را نداشتند از اقدام بازمى‏داشت و به موعظه و نصیحت ایشان مى‏پرداخت که نمونه مقابله آن امام بزرگوار با سران معتزله از آن نوع است که پیشتر آوردیم.

نمونه دیگر اقدام نصیحتگرانه امام است در زمینه فتوا و بیان حکم خدا و راه رسیدن به این که لازمه آن نیز همانند هر منصب و مقام، صلاحیت و شایستگى است و بدون تردید با نبودن علم و دانش و با فقدان شرایط افتا و اجتهاد و قدرت استنباط نمى‏توان متصدى آن شد. از آن جمله مى‏توان به برخورد امام جعفر علیه‏السلام با ابوحنیفه پدیدآورنده مذهب فقهى حنفى اشاره کرد که نکات آموزنده و تکان‏دهنده‏اى را در بردارد. با خواندن این رخداد تاریخى که مورخان و دانشمندان مسلمان همچون کمال‏الدین محمدبن موسى دمیرى، عباس قمى، محمدباقر مجلسى، شیخ کلینى و احمدبن على طبرسى و دیگران آن را نقل کرده‏اند معلوم مى‏شود مطرح شدن هر کس و تحت هر شرایط و فتوا و نظر دادن با معیارهاى من عندى و بى‏پایه چه اندازه مى‏تواند در میان مردم شکاف و فاصله ایجاد کند و صفوف را از هم جدا سازد ولى بعکس اگر هر کارى به اهلش واگذار شود و دانایان بلکه اعلمان فتوا دهند، وحدت جامعه حفظ و اختلافات کمرنگ خواهد شد.

اما اصل ماجرا؟

ابن شبرمة مى‏گوید: همراه ابوحنیفه بر جعفربن محمد وارد شدیم و در معرفى وى به امام گفتم: این مرد، فقیهى از عراق است و حضور شما آمده است.

امام صادق گفت: شاید او همان کس است که در دین به راى و قیاس مى‏پردازد. آیا او نعمان بن ثابت است؟

ابن شبرمه گوید: من تا آن زمان اسم کوچک ابوحنیفه را نمى‏دانستم و او را به ابوحنیفه مى‏شناختم.

ابوحنیفه پس از سخن امام صادق، پیشدستى کرد و گفت: آرى من همانم. نعمان بن ثابت، خداوند زندگى شما را سامان دهد.

امام جعفر صادق علیه‏السلام گفت: اى اباحنیفه! تقوا پیشه کن و دین را با راى و قیاس، مطرح مساز که نخستین قیاس کننده به هواى خود نظر دهنده، ابلیس بود. آن گاه که گفت من از آدم بهترم پس با قیاس، راه خطا رفت و گمراه گشت.

آنگاه گفتگوى نسبتا مفصلى بین امام علیه‏السلام و ابوحنیفه رد و بدل شده و امام در پایان چنین فرمود:

«اتق الله یا عبدالله! و لاتقس الدین برایک فانا نقف غدا و من خالفنا بین یدى الله فنقول: قال الله و قال رسول‏الله و تقول انت و اصحابک: سمعنا و راینا فیفعل الله بنا و بکم ما یشاء» (6)

یعنى: اى بنده خدا! پروا پیشه کن و از خدا بترس و با راى و هوى در دین قیاس مکن زیرا روز قیامت ما و مخالفان ما در پیشگاه الهى مى‏ایستیم. ما مى‏گوییم خدا فرمود و رسول خدا گفت و شما و یارانتان مى‏گویند شنیدیم و راى و نظر دادیم پس خدا آن گونه که بخواهد با ما و شما رفتار کند.

دمیرى پس از نقل این روایت در بیان شخصیت امام جعفر صادق علیه‏السلام چنین مى‏نویسد:

جعفر صادق، همان جعفربن محمدبن الباقر بن على زین العابدین بن حسین بن على بن ابى‏طالب رضى‏الله تعالى عنهم اجمعین مى‏باشد. و جعفر یکى از دوازده امام بر مذهب امامیه از سادات اهل بیت است و بدان جهت لقب صادق یافت که همواره سخنش راست‏بود. و او در سنعت‏شیمى و علوم غریبه رساله‏اى دارد.

و در حرف جیم در توضیح لغت جفرة، از ادب الکاتب ابن قتیبه آورده که کتاب جفر، پوست‏بره‏اى بوده که امام صادق در روى آن، همه نیازمندیهاى بشر و هر آنچه را که انسان تا روز قیامت‏بدان احتیاج دارد براى اهل بیتش نوشته است. (7)

و ابن خلکان هم این جریان را نقل کرده است و سخن دمیرى عین آن چیزى است که ابن‏خلکان آورده است او در پایان مى‏نویسد: کشاجم در کتاب «المصاید والمطارد» حکایت کرده که همین امام جعفر صادق علیه‏السلام از ابوحنیفه رضى‏الله عنه سؤال کرد: در مورد محرمى که دندان رباعیه آهویى را شکسته باشد چه مى‏گویى؟! ابوحنیفه گفت: اى فرزند رسول خدا چیزى در آن مورد نمى‏دانم.

امام فرمود: تو خود را چنان داهى و چیز فهم قلمداد مى‏کنى ولى نمى‏دانى که آهو دو دندانى و داراى ثنائیه است و اصلا رباعیه ندارد! (8)

آیا در همان زمان که به اقرار همین نویسندگان دانشمند چون دمیرى و ابن خلکان، شایسته‏ترین، داناترین و آگاهترین افراد، امام صادق علیه‏السلام بوده. اگر رشته امور به دست‏با کفایت او سپرده مى‏شد و امام جلو قرار داده مى‏شد و پیشواى مطاع همگان مى‏گردید فرقه‏بازى از میان نمى‏رفت؟!

3 - برخورد با زنادقه:

ملاحده و زنادقه همانند ماتریالیستها و کمونیستهاى عصر ما و بى‏خدایان در هر عصر و زمانى و در هر کشوى و سرزمینى، از عوامل گسیختگى و آشفتگى فرهنگى و زمینه‏ساز گسترش تباه‏اندیشى بوده‏اند.

ملاحده و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق علیه‏السلام هم وجود داشته‏اند که در محیطهاى اسلامى و بلاد مسلمان‏نشین و حتى در خود مکه احیانا عرض‏اندام مى‏کردند و با اصول اعتقادى مردم خداباور، مخالفت مى‏کردند که براساس نصوص تاریخى برخى شاگردان امام از وقاحت و بى‏حیایى و گستاخى آنان به خشم مى‏آمدند. و وضع آنان را به امام گزارش مى‏کردند که رساله توحید مفضل یکى از این ماجراها و حاوى نکات حکمت‏آموز است. امام صادق علیه‏السلام با برخوردهاى حکیمانه خود به ارشاد مى‏پرداخت و ضمن دفاع از کیان عقیدتى جامعه موحد و خداپرست، آسیب‏زدایى و سازندگى مى‏کرد.

زنادقه با این وجود که به روایات اسلامى و نصوص قرآنى، عقیده نداشتند لیکن با سوء تفسیر هرج و مرج فکرى ایجاد مى‏کردند و از این راه به مقاصد شوم و اهداف نامیمون خود مى‏رسیدند.

عبدالمؤمن انصارى گوید: به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم عده‏اى حکایت مى‏کنند که پیامبر اکرم طى روایتى فرمود: «اختلاف امتى رحمة‏» یعنى: اختلاف امت من رحمت است.

امام صادق علیه‏السلام: این روایت، صحیح است.

عبدالمؤمن گفت: منظور آن است که اگر مردم اتحاد و اتفاق را کنار بگذارند و اختلاف و نزاع نمایند، چنین کارى رحمت است و وقتى اختلاف امت، پسندیده و رحمت‏باشد در نتیجه، اجتماع و اتفاقشان، عذاب و ضد رحمت‏خواهد بود و این صحیح به نظر نمى‏رسد.

امام صادق علیه‏السلام فرمود: معنى روایت چنان نیست که پنداشته‏اند، بلکه منظور از واژه اختلاف، تردد و آمد و شد است: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین والینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون‏» التوبه /122; یعنى: چرا از هر فرقه و جماعتى، گروهى نمى‏کوچند و از شهر و دیارشان بیرون نمى‏آیند تا با آموزشهاى لازم، دین را بفهمند و احکام را یاد بگیرند و پس از مراجعت‏به اوطانشان، به تعلیم و تربیت مردم بپردازند و آنان را هشدار دهند.

بنابراین، مراد رسول خدا از آن روایت، آمد و شد مردم میان بلاد، شهرها و کشورهاست نه اختلاف در دین و نزاع و مخاصمه در آیین و عقیده که دین حق، یکى بیش نیست. (9)

طبرسى، پس از ذکر روایت در دنباله آن مطالبى از امام ششم نقل مى‏کند که همانند یک قانون جهانشمول خط و ربط مشخص مى‏کند و معیار ارائه مى‏دهد.

امام صادق علیه‏السلام به نقل از رسول اکرم فرمود:

«ماوجدتم فى کتاب الله عز وجل فالعمل لکم به ولا عذر لکم فى ترکه و ما لم یکن فى کتاب الله عزوجل و کانت فى سنة منى فلا عذر لکم فى ترک سنتى و ما لم یکن فیه سنة منى فما قال اصحابى فقولوا و انما مثل اصحابى فیکم کمثل النجوم بایها اخذ اهتدى و باى اقاویل اصحابى اخذتم اهتدیتم و اختلاف اصحابى لکم رحمة. قیل یا رسول‏الله! من اصحابک؟ قال: اهل بیتى. (10)

یعنى: آنچه در قرآن و کتاب خداى عزیز و جلیل مى‏یابید باید به آن عمل کنید و در ترک آن عذرى ندارید و آنچه در کتاب خدا نباشد (از نظر شما) ولى در سنت من یافته شود، عذرى در ترک عمل به سنت از شما، پذیرفته نیست و هر گاه در موردى نه در کتاب و نه در سنت من راجع به آن چیزى نیابید به آنچه اصحاب من گویند عمل کنید که اصحاب من مانند ستارگان‏اند به هر کدام چنگ بزنید و هر کدام را بگیرید، بر هدایت و رستگارى قرار دارید اختلاف و آمد و شد اصحاب من براى شما رحمت است.

از رسول اکرم صلى الله علیه وآله سؤال شد: اصحاب شما کیستند؟ در پاسخ فرمود:

اصحاب من، اهل بیت من هستند.

امام صادق علیه‏السلام در کلامى دیگر همانند سخنان درربار همیشگى خویش، قاطع و قانونمند، ریشه بسیارى از مشاجره‏ها و جبهه‏بندى‏ها را خشکانده و طرح یک جامعه سالم و بدور از هر نوع پراکندگى و چند گانگى را ریخته است آن جا که فرمود:

«انما الامور ثلاث بین رشده فیتبع و بین غیه فیجتنب و امر مشکل یرد حکمه الى الله عزوجل و الى رسوله. حلال بین و حرام بین و شبهات یتردد بین ذلک فمن ترک الشبهات نجى من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات و هلک من حیث لایعلم‏». (11)

یعنى: امور زندگانى سه قسم‏اند: آنچه رشد و صلاح و خوبى آن آشکار است. پس باید دنبال شود و دوم آنچه ضلالت و فساد و بدى آن محرز است و باید از آن اجتناب شود و مشکلات میان این و آن که حکم آنها به خدا و رسول واگذارم.

صفحه‌ها