اخبار

سید ابراهیم سجادى

کسانى که در قلمرو باورهاى اسلامى به مطالعه جایگاه زن و مرد در نظام خانواده و جامعه پرداخته اند و در نهایت به داورى روشن و صریحى دست یافته اند, یکى از مستندات ایشان و یا آیاتى که ناگزیر بوده اند بدان بپردازند, آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من اموالهم)(نساء/34) بوده است.
این قلم در نوشته اى دیگر به معناى (قوامیت) و چگونگى تبلور آن در قلمرو خانواده پرداخته است, ولى در این پژوهش تلاش دارد تا ابعاد دیگرى از جایگاه اجتماعى زنان را در حیطه باورهاى دینى و نیز در ارتباط با این آیه تبیین نماید.
بسیارى از مفسران و قرآن پژوهان بر این باورند که پیام آیه یادشده, اختصاص به قوامیت شوهر ندارد, بلکه در پى این است که سرپرستى جنس مردان را بر جنس زنان اثبات نماید; با این توضیح که (مراد از فضیلت در این آیه, برترى طبیعى مردان بر زنان است که در فزونى قدرت تعقل مردان و امور مترتب بر آن از قبیل قدرت جنگاورى و انجام کارهاى دشوار; نمود دارد, بر عکس زندگى زنان که یک زندگى احساسى و عاطفى بر پایه نازک دلى و لطافت روحى مى باشد.
با توجه به فراگیرى علت یادشده, حکم مناسب آن یعنى قوامیّت نیز عمومیت دارد و نوع مردان را در بر مى گیرد; البته در حوزه هاى کارى که زندگى هر دو نوع را پوشش مى دهد, بنابراین در کارهاى اجتماعى چون حکومت و قضاوت که زیربناى زیست اجتماعى بوده و با تعقل پا مى گیرد و نیز دفاع مسلحانه که توقف بر سخت کوشى دارد, مردان بر زنان قوامیت دارند.
بر این اساس, قسمت اول آیه: (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) از اطلاق و عمومیت کامل برخوردار است.)1
فهم قوامیت مطلق مردان از آیه درحقیقت دیدگاه مورد پذیرش همه کسانى است که از جمله (فضّل الله بعضهم على بعض) فضیلت مردان را بر زنان مى فهمند و در مقام تعیین نمودارهاى فضیلت, ازخرد, تصمیم, قدرت, امامت و رهبرى, جهاد و ولایت بر عقد, به عنوان فضائل ویژه مردان نام مى برند.2
ییکى از مفسران معاصر با برداشت یادشده از آیه به شدت مخالف کرده مى نویسد:
(وقتى که زن در مقابل مرد, و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است هرگز مرد قوّام و قیّم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. (الرجال قوّامون على النساء) مربوط به آن جایى است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد که در آن صورت, سخن از قوّام بودن به میان مى آید.)3
(گاهى زن قیّم مرد است و گاهى مرد قیّم زن… اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است… اگر مادرى فرزند را از کارى نهى کرد و گفت این کار مایه آزردگى من مى شود در اینجا اطاعت مادر واجب است… درحقیقت در چنین مواردى زن است که بر مرد قیّم است و لو اینکه پسر مجتهد و یا متخصص باشد.)4
بنابراین بگو مگو پیرامون فهم آیه (الرجال قوّامون على النساء) و گستره دلالت آن پیشینه تاریخى دراز دارد, چنان که در این عصر نیز فردى چون استاد جوادى آملى با استادش علامه طباطبایى در این زمینه رو در رو قرار گرفته است; یکى از آیه یادشده قوامیّت مطلق مردان را فهمیده و دیگرى قوامیّت مرد در زندگى زناشویى را!
واقعیت این است که تلقى علامه از آیه با پرسشها و اشکالهایى همراه است که یافتن پاسخ براى برخى از آنها دشوار مى نماید, از باب نمونه:
1. علامه مى گوید بخش اول آیه: (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) به گونه مستقیم به روابط زن و مرد در زندگى زناشویى نظر ندارد, حال آن که جمله (و بما أنفقوا) به طور قطع از انفاق شوهر سخن مى گوید!
2. پیامد فراگیر بودن علّتى که در کلام علامه آمده پذیرش مردسالارى به معناى عام و فراگیر آن مى باشد. شاید با توجه به همین پیامد, ایشان قوّامیت مردان را محدود به کارهاى اجتماعى مى داند که به زندگى مشترک زن و مرد ارتباط مى یابد, بدون اینکه دلیل ارائه دهد.
3. اگر مراد خداوند بیان فضیلت مردان بر زنان بود مى بایست از تعبیر (بما فضّلوا) استفاده مى شد همان گونه که تأمین اقتصادى زن از سوى مرد با عبارت (بما أنفقوا) بازگو شده است.
4. جمله (فالصالحات) در آیه, شکل تفریع را دارد و مفاد آن مختص زندگى زناشویى مى باشد. شایسته باب تفریع این است که فرع از گستره شمولى مساوى با اصل, برخوردار باشد. اگر مقصود قسمت اول آیه قوامیت مردان بر زنان در زندگى اجتماعى مى بود, در فرع نیز باید مطلبى در رابطه با قضاوت یا حکومت و مانند اینها مطرح مى گردید و نه اطاعت زن از شوهر.
5. آیه مورد بحث از قوّامیتى سخن مى گوید که در آن مرد در رابطه با زن ایفاى نقش مى کند, ولى در سلطه اى از نوع حکومت و قضاوت, همه اقشار و افراد جامعه زیر پوشش قرار مى گیرند.
6. ظاهر آیه حکایت از این دارد که انفاق و فضیلت با هم به قوّامیت مرد مشروعیت مى بخشند; در صورتى که سرپرستى در امور عمومى و اجتماعى ارتباطى با انفاق ندارد.5
به هرحال استفاده قوّامیت مردان بر زنان از این آیه چندان پذیرفتنى نمى نماید, ولى این داورى نباید مانع از این باشد که با مراجعه به قرآن به داورى خداوند در امر سرپرستى مردان در زندگى اجتماعى که محور طولانى ترین و جدى ترین جدالها بوده و هست, دست یابیم و به مطالعه و شناخت دیدگاه هدایتگرانه قرآن در این زمینه روى آوریم.
نقش اجتماعى زنان در نگاه دیگران
بدون تردید دیدگاه قرآن در هر زمینه براى همیشه, سایر دیدگاه هاى مربوطه را به گونه اى زیر ذره بین دارد و از راه نقد آنها مخاطب را به سوى هدایت برتر فرا مى خواند.
بر این اساس شایسته مى نماید که پیش از پرداختن به مطالعه دیدگاه قرآن, مرورى داشته باشیم بر سایر دیدگاه هاى در خور توجه دراین موضوع, تا در پرتو روش مقایسه نقادانه زمینه فهم دقیق تر و قضاوت واقع بینانه تر نظریه کتاب وحى فراهم آید و درستى و نادرستى گفته ها و ایده ها نمودار گردد:
در رابطه با تعامل زن و مرد در زندگى اجتماعى سه دیدگاه عمده وجود دارد:

1) نگاه سنتى
اعتقاد به محکومیّت جنس زنان یکى از باورهاى رایج در گذشته و حال بوده و هست که دیدگاه مشترک تورات و ارسطو را تشکیل داده از حاکمیت مرد به عنوان سنت تغییرناپذیر یاد مى کند; تورات پس از مقصر شناختن (حوّا) در داستان خطاى آدم, ضمن شمارش کیفرهاى او مى گوید:
(شما زنان تحت سلطه مرد قرار مى گیرید و او در پى چیرگى بر شما خواهد بود.)6
ارسطو مدعى است:
(زن و بنده بر اساس طبیعت خود محکوم به اسارت بوده سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند.)7

2) نگاه فمینیستى
نقطه مقابل دیدگاه یادشده, تفکر فمینیستى است که در برخى از شاخه هاى آن, با تأکید بر این مطلب که جنسیت, هویت گوهرى و ذاتى ندارد, از تربیت فکرى, اخلاقى و اعتقادى زن و مرد به گونه اى که هر دو با نقش همسان در همه صحنه هاى زندگى حضور پیدا نمایند, به عنوان هدف اجتناب ناپذیر سخن گفته مى شود! و در این راستا فمینیست هاى رادیکال, عصبانیت و احساساتى بودن زن را اثر تربیت او در محیط تنگ خانه8, و وابستگى, در حاشیه بودن و فرودستى او را برخاسته از نقش زاییدن دانسته اند و جایگزین شدن زاد و ولد آزمایشگاهى را به جاى زاد و ولد طبیعى از کلیدهاى حل مشکلات زنان مى شناسند.9
از سوى دیگر در این مکتب ادعا مى شود که جنسیت مذکر, جوهر نیست تا قائم به ذات باشد, بلکه نظام عقیدتى است که مقصد آن توجیه سلطه جنس مذکر مى باشد; هیچ کس مرد به دنیا نمى آید, بلکه در شرایط خاص محیط خود مرد ساخته مى شود, و چیزى که ساختنى و پرداختنى است قابل ویرانى و بازسازى نیز هست.10

3) نگاه میانه
در کنار دو دیدگاه یادشده که نماد افراط و تفریط در این حوزه فکرى هستند, نظریه دانشمندانى قابل مطالعه است که با پذیرش حقوق ا نسانى زنان, حضور آنان را در تمام عرصه هاى اجتماعى همسان مردان تحقق پذیر نمى شناسند. دراین تفکر زنان, داراى حالات روحى و گرایشهایى هستند که مانع حضور آنان در همه عرصه هاى مختلف زندگى به حساب مى آید; مهم ترین و مؤثرترین این گرایشها را مى توان این گونه برشمرد:

الف. روحیه احساسات زدگى
(زنان عموماً احساساتى تر از مردان هستند.)11
(زن بیشتر بیان کننده است, زیرا همیشه اسیر احساسات و عواطف مى باشد. ریشه حساس بودن او به بیماریهاى عصبى مانند تشنج و هیسترى و وسواس, ترس بیجا, حرکات غیرارادى و تأثیر از تلقینات در همین جا است.)12

ب. تمایل به پناه جویى
(طبیعت زن پناه جویى است نه جنگ جویی… زن از مرد توانا خوشش مى آید, در مشاهده قدرت, نوعى عامل عجیب (خوشى فرودستانه) او را تحریک مى کند… به مردى که فرماندهى بلد است با خوشحالى تسلیم مى شود… اگر این روزها فرمانبردارى زن کمتر شده است, براى آن است که مردان در قدرت و اخلاق ضعیف تر از پیش اند.)13
(همه احساسات و عواطفى که زنى را به مردى مى پیوندد از دواعى جنسى بر نمى خیزد, بلکه از غرایز انقیاد و تسلیم سر مى زند.)14

ج. گرایش به مصالح خانواده
(همه چیز در نظر زنان شخصى است و وسیله است براى غایات و اهداف خصوصى.)15
(توجه زن, به امور خانوادگى و محیط او معمولاً خانه اوست… اگر در سالهاى جوانى مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسى مى گردد و احساس خود را به همه جنبه هاى انسانى بسط مى دهد, پس از یافتن شوهرى وفادار, از تمام آن فعالیتها چشم مى پوشد و به سرعت, خود و شوهرش را از این فعالیتهاى عمومى بیرون مى کشد و به شوهرش یاد مى دهد که حس وفادارى شدید خود را به خانه محدود کند.)16
(عشق زن به خانواده و کودک است. اگر در حفظ اینها موفق باشد, به دولتها و دودمانهاى سلطنتى بى قید و بى علاقه است… اگر امروز طبیعت او در حفظ کودک و خانواده ناتوان به نظر مى رسد, براى آن است که زن مدتى است که طبیعت را از یاد برده است, ولى شکست, طبیعت همیشگى نیست, هر وقت که بخواهد با صدها مصالحى که ذخیره دارد بر مى گردد.)17
(هیچ لذتى براى زن بالاتر از این نیست که همیشه در کنار مرد موردعلاقه اش به سر برد).18

د. توان محدود در تطبیق و نتیجه گیرى
(زن در واقعیات تیزبین است و آنها را خوب به خاطر مى سپارد, اما براى تعمیم و توضیح عمیق مستعد نیست, ممکن است در جزئیات و در پیدا کردن مقصد سردرگم شود.)19

هـ. حوزه شغلى مورد علاقه زنان
بر اساس کششها و گرایشهاى یادشده, حوزه هاى شغلى معیّنى توجه زنان را به خود مى کشاند:
موزیکال, کارهاى دفترى و مشاغل اجتماعى مرتبط با عنصر کلامى به ویژه پرستارى و تربیت کودکان, حوزه فعالیتهاى دختران را تشکیل مى دهد.20
فعالیتهاى دختران را کارهاى ظریف هنرى وتوأم با آرامش تشکیل مى دهند.21
(زنان بیشتر به کارهاى خانه و اشیاء و تلاشهاى ذوقى علاقه نشان مى دهند و بیشتر مشاغلى را مى پسندند که نیازى به جا بجا شدن در آنها نباشد و یا کارهایى را دوست مى دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزى بسیارى به خرج داد; مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بى نوا… زنها عموماً احساساتى تر از مردان هستند.)22
باور به تفاوت حالات روحى و گرایشهاى شغلى زنان با مردان, ویژه دانشمندان مذکر نیست, بلکه از سوى زنان روان شناس نیز ارائه شده است, از جمله:
خانمى به نام (کلیودالسون) مى گوید:
(تمام زنان علاقه مندند که تحت نظر شخص دیگرى کار کنند و احساس نمایند که وجودشان مؤثر و مورد نیاز است, این دو نیاز روحى از این واقعیت سرچشمه مى گیرد که خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند, عملى تر فکر مى کنند, بهتر قضاوت مى کنند, سازمان دهنده بهترى هستند و بهتر هدایت مى کنند, پس برترى روحى مردان بر زنان چیزى است که طراح آن طبیعت مى باشد.
خانمها به علت اینکه احساسى تر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگى شان احتیاج دارند. بزرگ ترین هدف زنها در زندگى تأمین است و وقتى به هدف خود نائل شدند دست از فعالیت مى کشند. زن براى رسیدن به این هدف از رو به رو شدن با خطرات بیم دارد, ترس تنها احساسى است که زن در برطرف کردن آن به کمک احتیاج دارد. کارهایى که به تفکر مداوم احتیاج دارد, زن را کسل و خسته مى کند.)23
خانم دیگرى به نام (لابر) اظهار مى دارد:
(در زن, قدرت عقل, ناقص است, زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازى مى دهد. ما زنان در عین تیزهوشى و ادراک سریع, افکارمان در مسائل اجتماعى ارتباط و پیوستگى ندارد.)24
بر اساس تحقیقات روان شناختى در رابطه با عوامل محدود کننده حوزه فعالیت زنان, افزون بر حالات و گرایشهاى روحى یادشده, نقش تربیتى, حس خودآرایى و علاقه به توجه انگیزى آنها نیز قابل مطالعه است.
به هرحال به رغم فزونى تعداد زنان بر تعداد مردان, تلاشهاى گسترده تبلیغاتى, تئورى سازى هاى جدى فمینیستى و برداشته شدن موانع قانونى و عرفى حضور زنان در صحنه هاى مختلف سیاسى ـ اجتماعى بسیارى از کشورها, اشتغال زنان به کارهاى سیاسى ـ اجتماعى بسیار ناچیز و تعداد زنان شاغل در این حوزه هاى کارى در مقایسه با مردان, بسیار اندک است. چنین وضعیتى جاى پرسش دارد و راز این تفاوت در تفاوت حالات و گرایشهاى روحى و غریزى زن و مرد مى تواند مورد بررسى قرارگیرد.

تعالى و نقش آفرینى زنان در قرآن
از نظر قرآن, زن همانند مرد, به تناسب هویت خاکى ـ ملکوتى خود, از غرایز و گرایشهایى برخوردار است که مى تواند بستر اوجگیرى او تا فراسوى جهان خاکى یا سقوط او به (اسفل سافلین) باشد:
(لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقویم. ثمّ رددناه أسفل سافلین. إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات) تین/6 ـ 4
به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم, سپس او را به پست ترین [مراتب] پستیها بازگردانیدیم; مگر مؤمنانى که کارهاى شایسته انجام مى دهند.
(و نفس و ما سوّاها. فألهمها فجورها و تقواها. قدأفلح من زکّیها. و قد خاب من دسّیها) شمس/10ـ7
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد, سپس پلیدکارى و پرهیزگارى اش را به او الهام نمود, که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار است, و هر کس آلوده اش ساخت قطعاً باخته است.
زنان مى توانند در مسیر تزکیه و تعالى جویى پا به پاى مردان حرکت کرده به قله عصمت, مقتدایى, اسوه شدن و الهام گیرى قدم گذارند. قرآن با تکیه بر نمونه هاى عینى و پیش داورى هاى کلى در رابطه با امکان دستیابى زنان به والا ترین مرتبه تکامل در پى این است که همه زنان را تشویق به تعالى خواهى کند.
قرآن زنان راه یافته به قله درک و شهود را با زیباترین تعبیرها و خطابها مى ستاید:
(انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً) احزاب/33
خداوند مى خواهد پلیدى را از شما خانواده پیامبر(ص) بردارد و شما را به پاکى کامل رساند.
(و إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک على نساء العالمین) آل عمران/42
و آن گاه که فرشتگان گفتند: مریم! همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و برترى بخشید بر زنان جهان.
(إذ أوحینا إلى أمّک مایوحى أن اقذفیه فى التابوت فاقذفیه فى الیمّ) طه/39ـ38
آن هنگام به مادرت وحى مهمى نمودیم; وحى کردیم که کودک خود را در صندوقى قرار بده و او را در دریا افکن.
(و ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین. و مریم ابنت عمران التى أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدّقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانتین)
تحریم/12ـ11
خداوند براى مؤمنان مثل زده است همسر فرعون را; آن گاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان. و مریم دخت عمران را; همان که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.
قرآن, افزون بر یادکرد نمونه هاى عینى به طور کلى درباره شانس و امکان همسان زنان با مردان در کسب فضایل و ارزشها مى گوید:
(إنّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات أعدّ الله لهم مغفرة و أجراً عظیماً) احزاب/35
مردان و زنان مسلمان, و مردان و زنان با ایمان, و مردان و زنان عبادت پیشه, و مردان و زنان راستگو, و مردان و زنان شکیبا, و مردان و زنان فروتن, و مردان و زنان صدقه دهنده, و مردان و زنان روزه دار, و مردان و زنان پاکدامن, و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند; خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.
دست یابى به مقام عصمت و سایر ارزشهاى مورد اشاره در آیه بالا ارتباط تنگاتنگ با پیروى از خرد و داوریهاى آن در صحنه هاى گوناگون زندگى و مبارزه جدى با سلطه جهل, وهم, خیال, تعصبهاى کور دارد. به عبارت دیگر, موفقیتهاى ارزشى ثمره عقل بى پیرایه است که در قرآن از آن با نام (لبّ) و (الباب) تعبیر شده است, پیرایش عقل و پیوستن به جمع اولوا الالباب هم در توان زنان است وهم مردان. قرآن مى گوید:
(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولى الألباب. الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار. ربّنا إنّک من تدخل النار فقد أخزیته و ما للظالمین من أنصار. ربّنا إنّنا سمعنا منادیاً ینادى للایمان أن آمنوا بربّکم فآمنّا ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار. ربّنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لاتخزنا یوم القیامة إنّک لاتخلف المیعاد. فاستجاب لهم ربّهم أنّى لاأضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض…) آل عمران/195ـ 190
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز براى صاحبان خرد آزاد و بى پیرایه نشانه هایى است; آنها که درحال ایستاده, نشسته و خفتن, خدا را یاد مى کنند و پیوسته در خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند و مى گویند: پروردگارا, این دستگاه را بیهوده نیافریده اى, پاک و منزهى, ما را از عذاب آتش مصون دار.
پروردگارا! آن را که در آتش افکنى خار مى سازى و ستمکاران را کسى یارى نخواهد کرد.
پروردگارا! ما چون صداى منادى را که مردم را به ایمان فرا مى خواند شنیدیم اجابت کردیم, پس ایمان آوردیم.
پروردگارا! از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با ابرار و نیکوکاران محشور گردان.
پروردگارا! ما را از آنچه به پیامبران وعده داده اى نصیب فرما و ما را در قیامت خوار منما که تو وعده ات را مخالفت نمى کنى. پس پروردگار آنها خواسته هاى آنها را اجابت نموده [و فرمود]: همانا من عمل زن و مرد شما را ضایع نمى کنم, شما از یکدیگر هستید(یکسان هستید).
تأکید قرآن بر اینکه به خواسته هاى زن و مرد آنها پروردگارشان پاسخ مثبت داد, و این در مقام پاسخ به تقاضاى (اولوا الألباب) بود صراحت دارد در اینکه زنان نیز همسان مردان مى توانند زندگى ارزشى شان را در پرتو عقل بى پیرایه, سامان بخشیده و آرمانها و خواسته هاى ارزشى خود را جامه عمل بپوشانند.

دیدگاه هاى فقهى غلط انداز
بى تردید پس از اثبات همسانى قدرت تعقل و امکان تعالى همه جانبه در شخصیت زن و مرد, زمینه پذیرش این ادعا فراهم مى آید که قرآن بر قدرت ارزیابى و قداست تصمیم گیرى زنان مهر تأیید زده و اقدام عملى و مستقل آنان را در عرصه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى مؤثر مى شناسد, با این حال بجاست که پیش از مطالعه تفصیلى نظر قرآن در رابطه با عرصه هاى گوناگون فعالیتهاى اجتماعى زنان, هر چند به صورت گذرا نگاهى داشته باشیم به سه تلقى فقهى در ولایت و سلطه مردان بر زنان که سختگیرانه در پى اثبات قوامیّت مردان مى باشد:

1. سرپرستى مردان بر زنان در نکاح
شافعى مى گوید:
(فأیّ إمرأة نکحت بغیر إذن ولیّها فلانکاح لها.)25
هر زنى بى اجازه ولیّ خود ازدواج کند, ازدواج او باطل است.
در جاى دیگر مى گوید:
(آیه (فاذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بالمعروف)(بقره/232) دلالت دارد بر اینکه زن آزاد نمى تواند خود را به عقد کسى درآورد.)26
آیاتى که مستند این تلقى فقهى قلمداد شده عبارتند از:
(فانکحوهن باذن أهلهنّ) نساء/25
پس آنان را با اجازه خانواده شان به همسرى در آورید.
(فاذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بینهم بالمعروف) بقره/232
چون زنان را طلاق گفتید و عده آنان به پایان رسید پس آنها را از ازدواج با همسران سابق شان مانع نشوید; چنانچه بر اساس معروف با هم توافق کرده باشند.
(و إن طلقتموهنّ من قبل أن تمسوهنّ و قد فرضتم لهنّ فریضة فنصف ما فرضتم إلاّ إن یعفون أو یعفوا الذى بیده عقدة النکاح و أن تعفوا أقرب للتقوى) بقره/237
اگر زنان را پیش از نزدیکى طلاق گفتید و براى آنها مهر معین کرده بودید پس نصف آن را بدهید; مگر اینکه آنان خود ببخشند یا کسى که نکاح در دست اوست. و اگر گذشت کنید به تقوا نزدیک تر است.27
باید گفت این آیات با دیدگاه یادشده همخوانى ندارد; آیه اول از ازدواج با کنیزان و ضرورت اجازه مالکان و صاحبان آنها سخن مى گوید,28 نادیده گرفتن ویژگى (کنیزبودن) ـ که نقش علت را دارد ـ به قصد عمومیت دادن حکم (لزوم اجازه ولى) به ازدواج تمام زنان, چشم پوشى بى دلیل از سخن روشن قرآن است. آیه دوم از یک دخالت ناروا بازمى دارد و استقلال زن طلاق داده شده را (حتى با فرض دوشیزه بودن) در رابطه با ازدواج مجدد او گوش زد مى نماید. آیه سوم ضمن تقسیم زنان طلاق داده شده پیش از همخوابى به دو گروه: بالغان رشد یافته و نابالغان تحت سرپرستى ولى, براین مطلب تأکید دارد که عقد گروه دوم به دست (ولى) است و ولى مى تواند نسبت به نصف مهر گذشت نماید.29
در هر حال بابد به مطالعه همزمان این آیات و آیاتى که زنان را در امر نکاح و ازدواج مستقل و آزاد مى شناساند پرداخت; از قبیل:
(ولاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ) بقره/232
(حتى تنکح زوجاً غیره) بقره/230
(فلاجناح علیهنّ فیما فعلن فى أنفسهنّ بالمعروف) بقره/234
این آیه ها با اطلاق خود دوشیزگان طلاق داده شده را نیز در بر مى گیرند. اینک با در کنارهم نهادن این دو دسته آیات این نتیجه به دست مى آید: بین دسته هاى مختلف زنان, تنها درمورد دختران نابالغ و به رشد نرسیده, مردان ـ پدر و پدربزرگ ـ بر عقد ازدواج ولایت دارند; 30 با این توضیح که:
(این مطلب به قصور و عدم رشد عقلى و فکرى زن مربوط نیست, به گوشه اى از روان شناسى زن مربوط است, مربوط است به حس شکارچى گرى مرد از یک طرف و به خوش باورى زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر… زن مادامى که دوشیزه است… زمزمه هاى محبت مردان را به سهولت باور مى کند… مردان شکارچى از این احساس زن همواره استفاده مى کنند… اینجاست که لازم است دخترِ مرد ناآزموده با پدرش که از احساس مردان بهتر آگاه است ـ پدر براى دختران خیر و سعادت مى خواهد ـ مشورت کند.)31
بنابراین دیدگاه فقهى (سلطه مردان در مورد عقد ازدواج) را نمى توان مستند به قرآن و جزء آموزه هاى نجات بخش این کتاب آسمانى دانست.

2. سرپرستى مردان بر زنان در طلاق
طلاق درنظام حقوقى دین مصداق آشکار تسلط بى چون و چراى مردان بر زنان قلمداد شده است; بدین دلیل که از سنخ (ایقاعات) است و مرد به صورت یک جانبه و بى توجه به اراده و اجابت زن مى تواند پیوند زناشویى را به هم زند و پیش از پایان (عده) دوباره از تصمیمش برگردد و….
تردیدى نیست در اینکه طلاق از (ایقاعات) است و مرد بى توجه به اجابت زن و به طور عمده بر اساس دو نکته به صورت مستقیم یاتوسط وکیلش صیغه طلاق را مى تواند جارى نماید, آن دو نکته عبارتند از:
1. زنان در اقدام عملى خود بیشتر تابع احساسات اند و نه تعقل و دوراندیشى, به همین دلیل مشورت و نظارت مرد براى زن ارزش حیاتى دارد.
2. مسؤولیت پرداخت هزینه ازدواج, مهریه و نفقه زن به عهده مرد است و این مى تواند در کنار زمینه سازى دوراندیشى در او بیمه کننده تداوم پیوند زناشویى باشد. براین اساس انشاء طلاق و اعلان پایان زندگى زناشویى در صلاحیت مرد قرار داده شده است; البته با این تأکید که به دور از هواپرستى و تنوع طلبى و آمیخته با احسان و نیکى انجام پذیرد, تا ضمانتى باشد بر جلوگیرى جدى تر پدیده فروپاشى نظام خانوادگى. در قرآن آ مده است:
(و عاشروهنّ بالمعروف فإن کرهتموهنّ فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً) نساء/19
با زنان رفتار شایسته داشته باشید و اگر آنان را خوش نداشتید پس چه بسا چیزى را خوش نمى دارید و خداوند در آن خیر فراوان قرار مى دهد.
امام باقر مى فرماید: پیامبر(ص) به مردى رسید و از او پرسید با همسرت چه کردى؟
او عرض نمود: طلاقش دادم.
پیامبر(ص) فرمود: بدون اینکه بدى از او ببینى؟
عرض نمود: بدون مشاهده بدى!
سپس آن مرد ازدواج مجدد کرد و پیامبر(ص) گذرش بر او افتاد و پرسید: ازدواج نمودى؟
و گفت: آرى.
پس از اندى پیامبر(ص) از آن مرد پرسید که با همسرت چه کردى؟
او گفت: طلاق دادم.
حضرت فرمود: بدون اینکه بدى ببینى؟
او عرض نمود: بدون اینکه بدى ببینم!
سپس آن مرد براى سومین بار ازدواج کرد و پیامبر(ص) هم درجریان قرار گرفت و سپس زنش را طلاق داد بدون اینکه بدى از زنش ببیند و این را به اطلاع پیامبر(ص) رساند. آن گاه پیامبر(ص) فرمود:
(إنّ الله عزوجل یبغض و یلعن کل ذوّاق من الرجال و کلّ ذوّاقة من النساء.)32
همانا خداوند مرد و زنى را که کامجویانه ازدواج مى کنند مورد غضب و لعن قرار مى دهد.
(الطلاق مرّتان فامساک بمعروف أو تصریح باحسان) بقره/229
طلاق دوبار است. پس از آن زن را یا باید به خوبى نگاه داشت یا به شایستگى رها کرد.
(و إذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فأمسکوهنّ بمعروف أو سرّحوهنّ بمعروف و لاتمسکوهنّ ضراراً لتعتدوا و من یفعل ذلک فقد ظلم نفسه) بقره/231
هرگاه زنان را طلاق دادید و عده آنان به پایان رسید پس به خوبى نگاه دارید یا به خوبى آزادشان کنید. مبادا به قصد زیان رسانى نگاه شان دارید تا در حق آنها ستم روا دارید. هر کس چنین کند بى تردید برخود ستم نموده است.
همان گونه که یادآورى شد قبول زن در اجراى طلاق نادیده گرفته شده است, ولى اراده و خواست او نه تنها در طلاق (خلع) و (مبارات) که در طلاق (رجعى) نیز مى تواند مؤثر باشد و وکالتش را در اجراى طلاق به عنوان شرط ضمن عقد بر مرد تحمیل کند. چنین شرطى نه تنها مورد توافق فقها است که به صورت عملى پیشینه تاریخى نیز دارد, در نکاح نامه مربوط به قرن چهارم هجرى در اندلس مى خوانیم:
(فلانى فرزند فلانى به صورت داوطلبانه و یک جانبه به قصد جلب محبت و تأمین خوشنودى همسرش فلانى, به او پیمان مى سپارد که بر سر او زن نگیرد, (ام ولد) انتخاب نکند و کنیزى برنگزیند, و گرنه همسرش اختیار خود را داشته باشد, زن دوم مطلقه گردد, (ام ولد) آزاد باشد در راه خدا و یا امر کنیز در دست همسرش باشد تا بفروشد, نگه دارد و یا آزاد کند.)33
بدین ترتیب قانون طلاق در قرآن با ویژگیهایى که دارد به هیچ گونه نمى تواند نمود و جلوه سلطه بى چون و چراى مردان بر زنان باشد و سبب تضییع حقوق فردى و اجتماعى آنان به شمار آید.

3. حبس زنان در خانه
دیدگاه فقهى که حبس و نگهدارى زن را درخانه واجب مى شمارد براى قرآنى جلوه دادن آن به این آیه استدلال مى نماید:34
(و قرن فى بیوتکنّ) احزاب/33
و در خانه هاتان بمانید.
بدیهى است پذیرش این دیدگاه زمینه اى براى بحث پیرامون فعالیتهاى اجتماعى زنان و حضور مستقیم آنان در جامعه باقى نمى گذارد.
تردیدى نیست در اینکه بین عناوین دختر, زن, همسر و مادر, قرآن بیشترین اهتمام را به عنوان (بانو) داده و زن را با این نام به دلیل دو نقش اساسى او بزرگ ترین هدیه و نشانه الهى مى شمارد.
از نظر قرآن نقش اول بانو این است که با پرتو جذّاب عاطفه, محبت و دلسوزى خدادادى, تلخیها و سختیهاى زندگى مشترک زناشویى را مى زداید و در نقش دوم خود, قدرت آفریدگارى و ربوبى خداوند را با پرورش جنین و تربیت کودک به نمایش مى گذارد:
(و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة) روم/21
و از نشانه هاى او این است که او از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد.
(والله جعل لکم من أنفسکم أزواجاً و جعل لکم من أزواجکم بنین و حفدة)
نحل/73
و خداوند براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از همسران تان براى شما پسران و نوادگانى پدید آورد.
بدین ترتیب ایفاى نقش طراوت بخشى و افسردگى زدایى و نقش پرورشى در کانون زندگى زناشویى, رسالت اساسى زن را تشکیل مى دهد و درنگ او را در بخشى از ساعات شب و روز در محیط خانه اجتناب ناپذیر مى سازد و ضرورت مصونیت از گزند دزدان جنسى ممکن است زمان خانه نشینى بانو را طولانى تر کند.
با این حال پذیرش دیدگاه فقهى یادشده به عنوان نگاه قرآنى منطقى نمى نماید; زیرا:
استدلال به آیه (و قرن فى بیوتکنّ) براین فرض استوار است که (قرن) برگرفته از ریشه (قرار) به معناى درنگ باشد و نه از ریشه (وقار) که احتمال دیگر است35 و با سیاق (و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولى) سازگارى بیشترى دارد; یعنى در این صورت (ولاتبرجنّ… )توضیح (وقار) و متانت به حساب مى آید و مى گوید: حفظ وقار زنان به این است که چونان زنان جاهلیت قدیم, زینتهاشان را آشکار ننمایند. بى تردید این توصیه با حضور در جامعه سازگارى بیشتر دارد تا درنگ در خانه!
افزون بر اینکه آیه از تکالیف زنان پیامبر(ص) سخن مى گوید36 و اثبات همگانى بودن لزوم خانه نشینى براى همه زنان با دلایل و توجیه هاى ارائه شده از سوى مفسران و فقها, چندان پذیرفتنى به نظر نمى رسد. آیات دیگرى که در رابطه با ممنوعیت نمایش زینت زنان یا خودنمایى آنان سخن مى گوید نیز با حضور زنان در جامعه سازگارتر مى نماید, از باب نمونه:
(یا أیها النّبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین) احزاب/59
پیامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که پوششهاشان را بر خود نزدیک سازند, این به این هدف که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند, نزدیک تر است.
(قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ… و لایبدینّ زینتهنّ إلا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ… و لایضربن بأرجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ) نور/31
به زنان با ایمان بگو که دیدگان خود را [در نگاه به نامحرمان] فروکاهند… و زیورهاى خود را آشکار نکنند مگر آنچه پیداست, و باید سرپوش هاشان را بر گردن خویش اندازند و زیورآلات خود را جز براى شوهران و… آشکار نسازند و به منظور جلب توجه دیگران به زینت ناپیداى خود, پاى کوبى ننمایند.
تحرک و تلاش زنان در حضور و معرض دید مردان با رعایت عفت و حجاب که در این گونه آیات روا قلمداد شده است, در داستان گله چرانى دختران حضرت شعیب(ع) که با امضاى دو پیامبر همراه است, با وضوح و شفافیت مطرح است:
(و لما ورد ماء مدین و جد علیه أمة من الناس یسقون و وجد من دونهم امرأتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقى حتى یصدر الرعاء و أبونا شیخ کبیر. فسقى لهما ثمّ تولّى إلى الظل فقال ربّ إنّى لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر. فجاءته إحداهما تمشى على استحیاء قالت إنّ أبى یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا) قصص/25ـ23
و چون به آب مدین رسید, گروهى از مردم را بر آن یافت که دامهاشان را آب مى دادند و پشت سرشان دو زن را یافت که [از درهم آمیختن با جمعیت] دورى مى گرفتند, موسى(ع) گفت این چه کار است؟ گفتند: [ما گله را] آب نمى دهیم تا شبانان برگردند و پدر ما پیر و سالخورده است. پس [موسى] براى آن دو آب کشید, آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر چیزى که به سویم بفرستى سخت نیازمندم. پس از آن یکى از آن دو زن ـ در حالى که به آزرم گام بر مى داشت ـ نزد وى آمد, گفت پدرم تو را طلبیده تا پاداش دهد.
در این آیات, رفتن به بیابان, حضور همزمان با حضور مردان گله چران در کنار آب و سخن گفتن با موسى(ع), به عنوان نمود فعالیت زنان در بیرون از محیط خانه مشروع و روا تلقى شده و با این همه, پرهیز دختران شعیب از اختلاط با مردان و نیز شرم آنان هنگام آمدن نزد موسى(ع) نیز مطرح شده است که حکایت از رعایت عفت و حجاب دارد.
روایات بسیارى نیز حضور هدفدار و سازنده زن را در جمع مردان تأیید مى نماید و رفت و آمد و اظهار نظر آنان را در جمع مردان, نه تنها روا که در صورت معقول بودن, تحسین برانگیز نیز مى شناسد.
داستان اسماء دختر یزید انصارى نمونه اى است از قضاوت سنت در این باب که در آن اسماء به حضور پیامبر(ص) مشرف شد و عرض کرد: اى رسول خدا! من سخنى دارم که سخن و نظر جمعى از زنان مسلمان نیز هست; و آن اینکه مردان از مزایاى شرکت در جماعت, تشییع جنازه بهره مند شده اند, هر زمان که راهى میدان جهاد مى شوند ما اموال آنان را حفظ و فرزندان شان را تربیت مى کنیم; پس آیا در ثواب و پاداش شریک آنها هستیم یا نه؟
پیامبر(ص) رو به اصحاب نموده فرمود:
(هل سمعتم مقالة امرأة احسن سؤالاً عن دینها من هذه.)
آیا شنیده اید که زنى در پرسیدن از دینش زیباتر از این سخن بگوید!
اصحاب عرض کردند: نه اى رسول خدا!
آن گاه پیامبر خطاب به آن زن فرمود:
(اى اسماء; برگرد و به زنان دیگر نیز اعلام کن که نیکو شوهردارى و در پى رضایت و اطاعت شوهر بودن هر یک از شما, برابرى مى کند با تمام آنچه که بر زبان جارى کردى!)37
بدین ترتیب مى توان گفت قرآن حضور مستقیم و بدون واسطه زنان را در صحنه حیات اجتماعى پذیرفته و ایمان آوردن آنان را به معناى پذیرش مسؤولیتها و تکالیف فردى و اجتماعى و پایدارى بر آنها را آرمانى تحقق یافتنى مى شناسد.

زنان در عرصه فعالیتهاى اجتماعى
قرآن به زنان این حق را داده است که با بهره گیرى از توان اقتصادى, اندوخته هاى علمى, قدرت بدنى و مهارتهاى مدیریتى خود, تحول همه جانبه اى را در جامعه دنبال نمایند. یکى ازاندیشمندان معاصر محرومیت و محدودیت زنان را در صحنه فعالیتهاى اجتماعى ناشى از تعصب جاهلى, مخالف دستور قرآن و سبب فقر عاطفى جامعه دانسته, ذیل آیه (و عاشروهنّ بالمعروف فإن کرهتموهنّ فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً)(نساء/19) مى نویسد:
(با زنها معاشرت نیک داشته باشید و زن را چون مرد در اجتماع خود راه دهید, و اگر خوشایندتان نیست که آنها در مجامع تان شرکت کنند این کار ناخوشایند را بکنید, چرا که ممکن است دراین کار خیر فراوانى باشد و شما ندانید.
(و عاشروهنّ بالمعروف)… اختصاص به مسائل خانوادگى ندارد, یک وقت است تعصب جاهلى یا… فرهنگ ناصواب… و مانند آن به مرد این چنین تلقین مى کند که… زن نمى تواند در جامعه حضور فعال داشته باشد, قرآن مى فرماید این گونه از تعصبات و رسومات جاهلى را… بزدایید (عاشروهنّ…) اگر خوش تان نمى آید که آنها مانند شما سمتى داشته باشند و در جامعه و صحنه سیاست و صحنه درمان و پزشکى و صحنه فرهنگ و تدریس حضور داشته باشند, این امر را تحمل کنید… این قشر عظیم را منزوى نکنید….
اما مردها که این سمتها (سرپرستى جامعه, قضا و مسائل دفاعى) را به عهده گرفته اند زیان آنها در اثر این است که نتوانسته اند با زنان جامعه معاشرت به معروف داشته باشند و از عواطف آنها طرفى ببندند و از احساسات و رقت بارى قلب اینها مدد بگیرند.)38
با توجه به گستردگى میدان فعالیت اجتماعى و ناتوانى این قلم و محدودیت ظرفیت این نوشته, به ناگزیر از میان حوزه هاى گوناگون خدماتى ـ اجتماعى به ارائه نمونه هایى بسنده مى کنیم که حضور زنان در آنها به گونه اى مورد تردید قرار گرفته است.

الف. زن در عرصه فقرزدایى
قرآن از سویى براى زن ومرد به صورت یکسان حق تملک39 قائل است و با صراحت اعلام مى دارد:
(للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنساء نصیب ممّا اکتسبن) نساء/32
براى مردان و زنان از آنچه کسب مى کنند, بهره اى است.
از سوى دیگر حق تملک را جز در مورد سفیهان و کودکان (اعم از دختر و پسر), همراه با حق تصرف مى شناسد به همین دلیل کسى نمى تواند بگوید: (آیات الاحکام) در باب معاملات اختصاص به مردان دارد.
قرآن در مورد کسانى که از رشد عقلى لازم برخوردار نیستند, قوامیّت را پذیرفته و مسؤولیت پرداختن به امور مالى آنها را متوجه (وصى) یا (ولیّ) آنها مى داند:
(و لاتؤتوا السفهاء أموالکم التى جعل الله لکم قیاماً و ارزقوهم فیها و اکسوهم و قولوا لهم قولاً معروفاً… فان آنستم منهم رشداً فادفعوا إلیهم أموالهم) نساء/5ـ6
اموالى را که خداوند وسیله پایدارى زندگى شما قرار داده است. در تصرف کم خردان قرار ندهید و خوراک و پوشاک آنها را از مال خودشان تهیه کنید و به خوبى با آنان سخن گویید… آن گاه که آنها را توانمند بر درک مصالح و مفاسد زندگى خود یافتید اموال شان را در اختیارشان قرار دهید.
(فان کان الذى علیه الحقّ سفیهاً أو ضعیفاً أو لایستطیع أن یملّ هو فلیملل ولیّه بالعدل)(بقره/282)
اگر مدیون, سفیه است یا کوچک است و یا اینکه قدرت امضا کردن ندارد, پس بایستى ولیّ او با رعایت عدالت امضا نماید.
در خور توجه اینکه تلقى تفسیرى که بر اساس آن, زنان تنها مصداق یا یکى از مصادیق (السفهاء) در آیه پنج سوره نساء هستند40 و به گونه اى اشاره دارد به قوامیّت مردان بر زنان در امور اقتصادى آنها, به رغم استناد آن به سنت و اظهارات تفسیرى طبقه اول مفسران, پذیرفتنى نمى نماید; زیرا با ظاهر سیاق همین آیه که در آن واگذارى مهریه به زنان مورد تأکید قرار گرفته, ناسازگار است: (و آتوا النساء صدقاتهنّ نحلة)
مهریه زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر در اختیار آنان قرار دهید.
بنابراین سخن اصلى و نخستین قرآن این است که زنان همانند مردان حق دارند که در مال خود آزادانه تصرف نمایند. البته اگر دختران به رشد عقلى نرسیده باشند یا زنان مبتلاى به سفاهت گردند, امور مالى آنان از نگاه قرآن به قیّم واگذار مى شود که این گونه قیمومت در مورد پسران و مردان نیز مطرح مى باشد.
قرآن با توجه به اصل (حق تصرف در مال و ملک خود) نقش زنان را در صحنه مبارزه با فقر, ضمن بیان همانندى آنان با مردان این گونه مطرح مى کند:
(ان المسلمین و المسلمات… و المتصدقین و المتصدقات… أعدّ الله لهم مغفرة و أجراً عظیماً) احزاب/35
همانا براى مردان و زنان مسلمان… و مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده… خداوند بخشش و پاداش بزرگ مهیا نموده است.
اطلاق و عموم (المتصدقات) انفاق همه زنان مکلّف را در تمام شرایط, ارزشمند و شایسته پاداش الهى مى شناسد. در سایر آیات باب احسان و مددرسانى به تهى دستان و نیازمندان نیز شرط بودن اجازه پدر یا شوهر در رابطه با مبارزه زنان با فقر به چشم نمى آید, چنان که سنت نیز هم زنان را تشویق به انفاق مى کند و هم استقلال آنان را دراین نوع فعالیت به رسمیت مى شناسد. زینب همسر عبدالله بن مسعود مى گوید پیامبر(ص) در مسجد خطاب فرمود:
(تصدّقن و لو من حلیّکنّ.)
صدقه دهید هر چند از زیور آلات تان باشد.
به عبدالله گفتم, از پیامبر(ص) بپرس که آیا انفاق من بر تو و یتیمان خودم جاى صدقه را مى گیرد یا نه, عبدالله گفت خودت از پیامبر(ص) بپرس.من راهى منزل پیامبر(ص) شدم, همزمان دیدم زنى دیگرى نیز براى پرسیدن همین مسأله, بر در خانه پیامبر(ص) حضور دارد, در آن هنگام بلال نیز رسید و ما پیشنهاد کردیم که او پرسش ما را مطرح کند, وقتى بلال سؤال را مطرح کرد پیامبر(ص) از هویت ما پرسید و بلال گفت زنى از انصار و زینب پشت در هستند; حضرت فرمود: کدام زینب؟
بلال گفت: همسر عبدالله.
آن گاه پیامبر(ص) فرمود:
آرى[در این عمل] اجر صله رحم و پاداش صدقه هر دو جمع است.41
با توجه به آنچه در این فصل مورد مطالعه قرار گرفت زنان در تصرفات مالى شان آزادى کامل دارند, مگر در صورتى که ازنظر سنى و عقلى به رشد کافى و لازم نرسیده باشند, یا گرفتار سفاهت باشند, که در این موارد قوامیّت زمینه دارد.
روایاتى که محدودیت زنان را در تصرفات مالى مطرح مى کنند, به یقین, نظر به دختران خردسال, زنان سفیه و زنان شوهردار دارند و در مورد زنان شوهردار نیز مقصود این روایات, ناروا بودن تصرف در مال شوهران است, یا آن که در اصل از بایسته هاى اخلاقى سخن مى گویند و امر در آنها ارشادى است.

ب) زن در عرصه مقاومت
خویشتن دارى در برابر فساد, مبارزه با محیط فاسد و رویارویى با دشمنان جامعه سالم, نمونه هاى روشن گزاره هاى قرآنى: (أن تقوموا لله)(سباء/46) , (فضل الله المجاهدین على القاعدین) (نساء/95) و (جاهدوا فى الله حق جهاده)(حج/78), است که از مقاومت ارزشى مشترک میان زن و مرد سخن مى گوید, به همین دلیل قرآن به بازگویى مقاومت زن فرعون, و سنت به بیان ستایش پیامبر(ص) از مقاومت مادر یاسر و بیعت آن حضرت با زنان حاضر در (بیعت عقبه) مى پردازد, تا الگویى باشد براى همه زنان با ایمان در تمام زمانها:
(و ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین) تحریم/11
براى کسانى که ایمان آورده اند , خدا همسر فرعون را مثل آورده; آن گاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از مردم ستمگر برهان.
پیامبر(ص) در شکنجه گاه عمار, یاسر و سمیه, مى آمد و خطاب به آنان مى فرمود:
(صبراً یا آل یاسر موعدکم الجنّة.)42
خانواده یاسر! پایدارى پیشه کنید وعده گاه شما بهشت است.
در پیمان عقبه دوم, محتواى مورد توافق انصار عبارت بود از: (جنگ, اطاعت و حرف شنوى در همه حال, فداکارى در راه پیامبر(ص), مخالفت نکردن با خاندان پیامبر در مورد خلافت, دم زدن از حق در هر حال و نهراسیدن از ملامت ملامت گران)43
با این حال پیامبر(ص) همان گونه که از مردان بیعت گرفت از حدیله دختر مالک, نسیبه دختر کعب و اسماء دختر عمرو, نیز بیعت گرفت.44
پایدارى جامعه سازانه در قرآن که با زیر عنوان هاى: هجرت, جهاد و امربه معروف و نهى از منکر مطرح است مسؤولیت مشترک زن و مرد را تشکیل مى دهد.
پیوند (هجرت) و (جهاد) بر هیچ دین پژوهى پوشیده نیست, تداوم مبارزه و مقاومت طاغوت ستیزانه گاهى ایجاب مى نماید که انسان با ایمان, وطن خود را به قصد تقویت آهنگ جهاد از سرزمین دیگر ترک گوید, این فضیلتى است مشترک میان زن و مرد!
روزى ام سلمه گفت: اى رسول خدا! نشنیده ام که خداوند درباره هجرت زنان چیزى بگوید! آن گاه این آیه نازل شد:45
(فاستجاب لهم ربّهم أنى لاأضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض فالذین هاجروا و أخرجوا من دیارهم و أوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لأکفّرنّ عنهم سیّئاتهم و لأدخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار ثواباً من عند الله)
آل عمران/195
پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد[و فرمود:] من عمل هیچ صاحب عمل شما را از زن و مرد که همه از یکدیگرند, تباه نمى کنم پس کسانى که هجرت کرده و از خانه خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده اند, بدیهاشان را مى زدایم و آنان را در باغهایى که از زیر آن نهرها روان است در مى آورم; این پاداشى است از جانب خدا.
بخش دوم آیه که با (فاء) تفریع, آغاز مى شود, بیان تطبیقى دو اصل: 1. وحدت نوعى زن و مرد 2. ارزشمند بودن عمل زن و مرد نزد خداوند است که قسمت اول آیه بدان اشاره دارد, به همین دلیل اگر شأن نزولى نیز نبود, مشروعیت و ارزشمندى هجرت و جهاد زنِ با ایمان از این آیه استفاده مى شد.
در جاى دیگر ضمن مسلّم شمردن اصل هجرت زنان, قرآن به بیان وظایف مسلمانان در برابر زنانى که راه هجرت را فرا روى خود قرار داده اند پرداخته مى گوید:
(یا أیها الذین آمنوا إذا جائکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهنّ الله أعلم بإیمانهنّ فان علمتموهنّ مؤمنات فلاترجعوهنّ إلى الکفار لاهنّ حلّ لهم و لاهم یحلّون لهنّ و آتوهم ما أنفقوا) ممتحنه/10
مؤمنان! هرگاه زنان با ایمان هجرت نموده نزد شما آیند, آنان را بیازمایید, خداوند به ایمان آنان داناتر است, پس اگر آنان را با ایمان یافتید به سوى کفار بازنگردانید, که نه زنان هجرت کرده براى کفار حلالند و نه کفار براى آنان.
بر اساس گزارش منابع تاریخى, هجرت زنان صدر اسلام به عنوان یک اقدام ارزشى جاى تردید نداشته و حضور آنان در میدان جنگ مورد تأیید پیامبر(ص) بوده است. زنان شرکت کننده در جهاد گاهى علاوه بر کار آب رسانى, درمانى و پرستارى به نبرد مسلحانه نیز مى پرداختند.
انس بن مالک مى گوید:
هرگاه پیامبر(ص) آهنگ جنگى را مى نمود ام سلیم و جمعى از زنان انصار را به همراه مى برد تا مسؤولیت آب رسانى و درمان زخمیها را به عهده گیرند.46
(نُسیبه) دختر کعب مى گوید:
(در جنگ احد با مشک آب خود را به پیامبر(ص) رساندم, آن حضرت را در جمع اصحاب یافتم و قدرت و پیروزى از آن مسلمانان بود, هنگام شکست مسلمانان, به پیامبر(ص) پیوستم و به طور مستقیم وارد جنگ شدم, به قصد دفاع از پیامبر(ص) شمشیر مى زدم و تیراندازى مى کردم.)47
نسیبه که کنیه اش (ام عماره) است با الهام گیرى از امضاى حضور زن در جنگ توسط پیامبر(ص) در جنگ (یمامه) نیز وارد جنگ شد و پس از کشته شدن (مسیلمه) در حالى به مدینه بازگشت که دوازده زخم شمشیر و نیزه بر تن داشت.48
قرآن در راستاى تشکیل جامعه آرمانى همان گونه که زن را به هجرت وجهاد فرا مى خواند, در تربیت انسان کامل نیز وى را مسؤول شناخته و براى وى حق ولایت و سرپرستى قائل است و این سرپرستى را درحوزه خانه و جامعه قابل تطبیق مى داند.
زن به عنوان مادر بر فرزندانش سلطه دارد و پا به پاى پدر از حق اعمال نفوذ برخوردار است, این حق طاعت تا مرز دعوت به شرک گسترده است; فرزندان تنها هنگامى حق مخالفت دارند که مادر یا پدر, آنان را به پرستش یا اطاعت جز خدا فراخواند.
(و وصّینا الانسان بوالدیه حسناً و إن جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما) عنکبوت/14
و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکى کن و اگر آنها تلاش کردند تا چیزى را که بدان علم ندارى با من شریک گردانى, از ایشان اطاعت مکن.
امام صادق(ع) مى فرماید: مردى نزد پیامبر(ص) آمده واز ایشان نصیحت خواست, پیامبر(ص) فرمود:
(لاتشرک بالله شیئاً و إن حرقت بالنار و عذبت إلاّ و قلبک مطمئن بالإیمان, و والدیک فأطعهما و برّهما حیّین کانا أو میّتین, و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل, فإنّ ذلک من الإیمان.)49
چیزى را شریک خدا مشمار هر چند در آتش بسوزى و شکنجه ببینى, مگر با دل آرام و استوار بر ایمان, از پدر و مادرت فرمان بر و به آنها نیکى کن در زندگى و پس از مرگ آنها, و اگر آنان گفتند از اهل و مالت دست بردار بپذیر, که این نمود ایمان است.
در روایت نبوى معروف که همگان را در رابطه با حوزه مدیریتى مسؤول مى شناسد, پیامبر(ص) در مورد حوزه مسؤولیت بانو مى فرماید:
(والمرأة راعیة على أهل بیت زوجها و ولده و هى مسئولة عنهم.)50
زن, نگهبان خانواده و فرزندان شوهر خویش است و در همین رابطه مورد بازخواست قرار مى گیرد.
تبعیت از مادر که یکى از مصداقهاى (احسان) به او مى باشد, واجب است هر چند که فرزند پا به سن کهولت گذاشته و از بالاترین مقام علمى و موقعیت اجتماعى برخودار باشد.
بر اساس این حق, تمام افراد جامعه تحت سرپرستى زن است; چه آن که همه فرزندان داراى مادر هستند. مادران در کنار برخوردارى از چنین حقى و نیز عطوفت مادرى, اگر لیاقتها و آگاهیهاى اکتسابى در باب تربیت را نیز به دست آورند, به سهولت و آسانى مى توانند زمینه تشکیل جامعه آرمانى را فراهم آورند.
قرآن در اقدام دیگرى به قصد پاسدارى از ارزشهاى انسانى درجامعه آرمانى و جلوگیرى از پیدایش و گسترش ضد ارزشها در زندگى فردى و اجتماعى; طرح (کنترل متقابل همگان بر همگان) را پیشنهاد مى کند که در آن تفاوتى بین پیر و جوان و زن و مرد وجود ندارد. بر اساس این طرح, زنان حتى بر پدران و شوهران خود حق نظارت دارند.
(والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله إنّ الله عزیز حکیم) توبه/71
مردان و زنان با ایمان همه (اولیاء) هم هستند که به کار پسندیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند باز مى دارند, نماز را بر پا مى دارند, زکات را مى پردازند و ازخدا و پیامبر(ص) فرمان مى برند, آنان را خداوند به زودى مشمول رحمتش قرار مى دهد, همانا خداوند پیروزمند و حکیم است.
(ولیّ) درکتب لغت به معناى دوستى, نزدیکى نسبى و اعتقادى, مددرسانى و سرپرستى آمده است که همه این معانى با هم سازگار مى نمایند. به همین دلیل در رابطه با فهم این آیه مى توان گفت: انسانهاى با ایمان به دلیل علاقه مندى, صمیمیت و نزدیکى, آهنگ مددرسانى و حق سرپرستى متقابل, یکدیگر را به کارهاى نیک فرا مى خوانند و ازکار بد باز مى دارند.
به هر حال مترتب ساختن امر و نهى بر حق ولایت در آیه گویاى این است که واژه (اولیاء) حق سرپرستى را در خود نهفته دارد و بر پایه این تلقى, (زنان و مردان با ایمان داراى نوعى ولایت و سرپرستى بر یکدیگر از جانب خدا هستند) و حق امر به معروف و نهى از منکر دارند.51

ج) زن در عرصه مدیریت
اندیشه سیاسى قرآن را مى توان اندیشه خلیفة اللهى یا اندیشه هدایتگرى به نیابت از خدا در جامعه انسانى نامید,52 به همین دلیل ملاکهاى شایستگى حکومت در قرآن نیز هویت خلیفة اللهى دارد که نخستین آنها آگاهى و دانش است.
قرآن, هنگامى که از آفرینش انسان به عنوان (خلیفه) نام مى برد علم و آگاهى او را نیز مطرح مى نماید تا دغدغه خاطر فرشتگان را بزداید و لیاقت انسان را براى خلافت به اثبات رساند:
(و إذ قال ربّک للملائکة إنّى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک قال إنّى أعلم مالاتعلمون. و علّم آدم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم على الملائکة فقال أنبئونى بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین. قالوا سبحانک لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّک أنت العلیم الحکیم. قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم…) بقره/33ـ30
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت! گفتند: آیا در آن, کسى را مى گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آن که ما با ستایش تو تو را تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم؟ فرمود: من چیزى مى دانم که شما نمى دانید. و خدا تمام نامها را به آدم آموخت و سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست مى گویید از اسامى اینها به من خبر دهید. گفتند: منزهى تو! ما را جز آنچه آموخته اى دانشى نیست, تویى دانا و حکیم. فرمود: اى آدم ایشان را از اسامى آنان آگاه ساز!
قرآن در داستان (طالوت) نیز آگاهى را به عنوان معیار حق فرمانروایى مورد تأکید قرار مى دهد و دلیل برگزیدگى طالوت به فرماندهى را افزونى او در علم و جسم مى داند:
(قال إنّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم و الله یؤتى ملکه من یشاء و الله واسع علیم) بقره/247
پیامبرشان گفت: خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و نیروى بدنى بر شما برترى داده است. خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مى دهد.
امام على(ع) دراین رابطه مى فرماید:
(وقد أخبرکم الله أنّ أولى الامر هم المستنبطون للعلم.)53
و خدا به شما خبر داده است که زمامداران, کسانى هستند که توان استنباط علم را دارند و از ریشه هاى مسائل آگاهند.
مقصود امام این آیه قرآن است که مى فرماید:
(و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به و لو ردّوه إلى الرّسول و إلى أولى الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم…) نساء/83
و آن گاه که آنها را امنیت یا وحشتى رسد انتشار مى دهند, و اگر آن را به پیامبر و حاکمى از خودشان ارجاع مى دادند, بى گمان آن را صاحبان درک و بصیرت مى دانستند.
آگاهیهاى رهبرى حوزه هاى مختلفى دارد که مهم ترین آنها آگاهى به معارف و تعالیم قرآن و سنت است, امام على(ع) مى فرماید:
(أفینبغى أن یکون الخلیفة على الامة إلاّ أعلمهم بکتاب الله و سنة نبیّه و قد قال الله (أفمن یهدى إلى الحقّ أحقّ أن یتّبع أم من لایهدّى إلاّ أن یهدى فما لکم کیف تحکمون)(یونس/35) و قال الله:(إنّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم(بقره/247).)54
آیا سزاوار است که جز آگاه ترین امت به قرآن و سنت, بر آنان حکومت کند حال آن که خداوند مى فرماید: (آیا کسى که هدایت به سوى حق مى کند براى پیروى شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند)! شما را چه مى شود چگونه داورى مى کنید. و فرموده است: (همانا خداوند او را برگزیده بر شما و او را دانایى و توانایى بسیار داده است).
در جاى دیگر مى فرماید:
(ایّها الناس ان أحق الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه, فان شغب شاغب استعتب, فان أبى قتل.)55
مردم! سزاوارترین مردم به خلافت کسى است که در اداره آن نیرومندتر و نسبت به فرمان الهى در مورد آن داناتر باشد, تا هر که را آشوب کرد و فتنه برانگیخت به حق بازگرداند و اگر امتناع ورزید نابود کند.
ویژگى و شرط دوم حاکم در تفکر سیاسى قرآن ,عدالت است56 که هم عامل محبوبیت است و هم زمینه ستم ستیزى و دادگسترى.
(إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل) نساء/58
خدا به شما فرمان داده است که امانتها را به اهل آنها واگذارید و چون بین مردم حکومت نمودید, عدالت پیشه کنید.
امام خمینى(ره) ذیل آیه مى فرماید:
(مراد از (الامانات) تمام امور دینى است که حکومت یکى از آنها مى باشد و این امانت باید به اهلش ردّ شود, یکى از آنها حکومت است و به موجب آیه شریفه باید هر امرى از امور حکومت بر موازین عدل باشد, و (اذا حکمتم) ظهور در مسائل حکومتى دارد و قاضى و همه حکومت کنندگان را در بر مى گیرد.)57
قرآن در کنار شایستگیهاى ذاتى, آگاهیهاى مربوطه, شناخت دین و عدالت, رعایت مشورت و بهره گیرى از دیدگاه ها وتجربیات دیگران را نیز براى زمامدار, ضرورتى اجتناب ناپذیر مى شناسد و بدین گونه هم از استبداد جلوگیرى مى کند و هم زمینه مشارکت عمومى را فراهم مى آورد. خداوند خطاب به پیامبر(ص) مى فرماید:
(و شاورهم فى الأمر) آل عمران/159
و در کارها با آنان مشورت کن.
قرآن در مقام تبیین شخصت اهل ایمان مى گوید:
(وأمرهم شورى بینهم) شورى/38
و کار آنان بر اساس مشورت صورت مى گیرد.
بر اساس این دو آیه, حاکمان که به دلیل اهمیت کار حکومت (اولوا الامر) نامیده شده اند و مردم به اطاعت از ایشان امر شده اند(نساء/59), از مشورت با متخصصان, صاحب نظران و اهل تجربه ناگزیرند.
تردیدى در این نیست که زنان مى توانند سه شرط یاد شده را در خود فراهم آورده شایستگى شان را براى اداره جامعه به اثبات رسانند. قرآن نه تنها چنین توانایى را در زنان قبول دارد که با نقل داستان حکومت بلقیس و تدبیر سیاسى وى در برخورد با حضرت سلیمان, تحقق و عینیت آن را نیز مورد تأکید قرار مى دهد:
(قالت یا أیها الملأ إنّى ألقى الیّ کتاب کریم…) نمل/36ـ29
ملکه سبا گفت: اى سران; نامه اى ارجمند براى من آمده است که از سوى سلیمان است و آن این است که: (به نام خداوند رحمتگر و مهربان. بر من بزرگى مکنید و بر من از در اطاعت درآیید.) گفت: اى سران درکار, به من نظر دهید که بى حضور شما کارى را فیصله نداده ام. گفتند: ما سخت نیرومند و دلاوریم و اختیار کار با توست بنگر چه دستورى مى دهى. ملکه گفت: پادشاهان چون به شهرى درآیند, آن را تباه و عزیزانش را خوار مى گردانند و این گونه مى کنند, و من ارمغانى به سویشان مى فرستم و مى نگرم که فرستادگان با چه چیزى باز مى گردند.
بازپرورى ستایش آمیز تدبیر حکومتى بلقیس که به نجات مردم (سبا) انجامید, در برابر نامه هشدار دهنده سلیمان(ع) در قرآن در تعارض جدى با این روایت است که معتبرترین مدرک منکران حق حکومت زن در جهان اهل سنت به شمار مى آید:
(لن یفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة.)58
هیچ گاه رستگار نمى شوند مردمى که زمام حکومت شان را به زنى واگذارند.
راه حل پذیرفتنى این است که بگوییم در خصوص این روایت هدف پیامبر(ص) از جمله (ولّوا امرهم امرأة) بیان علت نبوده, بلکه غرض ایشان این بوده که قطعى بودن شکست فارس را بازگو فرماید و از سرپرستى دختر (کسرى) به عنوان علامت و ویژگى آن زمان مردم فارس بهره جسته است, یا اینکه بگوییم روایاتى از این دست, نگاه به زنانى دارد که به دلیل نداشتن شرایط لازم و بایسته به اعمال استبداد روى آورند, و یا در پى این است که حاکمیت زنان بى لیاقت را به دلیل گرایشهاى ویژه جنسیت آنان, خطرآفرین تر بشناساند و گرنه زوال مشروعیت حکومت به دلیل ناشایستگى, اختصاص به زنان ندارد.
به هرحال ظاهر قرآن با مشروعیت واگذارى اداره کار حکومت و داورى به زنان همخوانى بیشتر نشان مى دهد, و روایات مخالف فرمانروایى و قضاوت زن, نه تنها با ظاهر قرآن که با روایات دیگرى نیز ناسازگار مى باشد, از باب نمونه در روایتى از امام باقر(ع) آمده است.
(تؤتون الحکمة فى زمانه, حتّى أن المرأة لتقضى فى بیتها بکتاب الله و سنة رسول الله.)59
علم و حکمت در زمان مهدى موعود به گونه اى به سراغ شما مى آید که زن مى تواند در خانه خودش برپایه قرآن و سنت قضاوت نماید.
ادعاى اجماع60 بر اینکه زن نباید حاکم و قاضى باشد ممکن است مستند به روایاتى باشد که ممنوعیت حکومت و قضاوت زنان را یادآورى مى کند. علاوه بر این, اثبات اتفاق همه فقها در این رابطه مشکل است; زیرا:
حنفیان قضاوت زن را جز در مورد (حد) و (قصاص) جایز مى دانند. ابن جریر طبرى قضاوت زن را در مورد (حد) و (قصاص) نیز جایز مى شمارد, و ابن حزم اندلسى با حکومت زن نیز نظر موافق دارد.61
روشن است که استدلالهایى از این دست نیز قناعت بخش نمى باشد که مى گوید:
(زن به این دلیل شایسته رهبرى و قضاوت نیست که رهبر براى جهاد و انجام کار مسلمین, و قاضى براى فیصله دعواها, بایستى بیرون از خانه به سر برند, و زن به دلیل ناموس بودن نباید از خانه بیرون رود و به دلیل ناتوانى نمى تواند بسیارى از کارها را انجام دهد).62
بى تردید بازندانى ساختن زن در خانه, نه قرآن موافق است و نه عقل, و پرداختن به کار حکومت و داورى به توان جسمى نیاز ندارد.

خاستگاه دغدغه ها
به رغم سازگارى ظاهر قرآن با حضور زنان در عرصه هاى مختلف فعالیتهاى اجتماعى, داورى نهایى و قطعى بستگى دارد به مطالعه همه جانبه و پاسخگویى به پرسشهاى زیر:
الف. با توجه به اینکه همه مشاغل عمومى یا بسیارى از آنها عنوان واجب کفایى دارد و نیز با در نظرداشت این واقعیت که کارهاى مورد علاقه زنان که به صورت طبیعى توسط آنان انجام مى گیرد آثار مثبت اجتماعى درخور توجهى را در پى دارد, آیا مصلحتى وجود دارد که بر اساس آن کشاندن زن درصحنه فعالیت اجتماعى در کنار نامحرم یک ضرورت به حساب آید و واجبهاى کفایى شکل واجب عینى به خود بگیرد؟
ب. با توجه به علاقه زن به آرایش و نمایش و تهاجمى بودن شهوت مرد, آیا رعایت عفت عمومى و مهار جوشش و طغیان جنسى در محیط کار, بویژه در سالهاى جوانى دو جنس مخالف دست یافتنى است؟
ج. آیا علاقه مندى و اعتماد متقابل زن ومردى که در صحنه هاى گوناگون زندگى اجتماعى با مردان و زنان مختلف در ارتباط مى باشند باعلاقه مندى و اعتماد زن و مردى که کمترین ارتباط را با جنس مخالف خود دارند, برابر است؟
د. آیا علاقه مندى زن به زندگى شخصى و خانوادگى, ساماندهى محیط خانواده, تأمین مصالح فرزندان و هدایت مرد به خصوصى شدن, سبب نمى گردد که خدمات اجتماعى توسط او با کیفیتى نه چندان پسندیده انجام پذیرد؟
هـ. آیا گرفتاریهاى ویژه زنان (عادت ماهیانه, باردارى, زایمان و بچه دارى) که کم و بیش, تاب و توان پى گیرى مسائل و کارهاى اجتماعى را مى کاهد منافع جامعه را تهدید نمى کند؟
و. آیا عاطفى بودن در مقام تصمیم گیرى و اقدام63 که بارزترین حالت روانى زنان را تشکیل مى دهد و به صورت طبیعى باعث کاهش خردورزى مى شود, فعالیتهاى اجتماعى ـ مدیریتى آنان را مورد تهدید قرار نمى دهد؟
ز. از طرفى کارها در اداره جامعه پس از مطالعه و کنار گذاشتن گزینه هاى متعدد انجام مى پذیرد و از سوى دیگر زنان متهمند که در رویارویى با گزینه هاى مختلف و انتخاب گزینه برتر, زودتر گرفتار آشفتگى و درماندگى مى شوند!64 آیا براى بیرون آمدن آنان از این نوع بن بست, راه حل اطمینان بخش وجود دارد؟
واقعیت این است که زدایش دغدغه هاى یادشده تنها در صورتى میسر است که جامعه اسلامى به دور از غوغاى برابرى زن و مرد و دفاع از چالشهاى فمینیستى, با رعایت ارزشهاى دینى و انسانى, اصالت و مصلحت خانواده, توجه فزون تر به کرامت و نقش مؤثر و سازنده زن, حفظ (عفت) در حوزه روابط زن و مرد, اهتمام به حقوق شوهر, توجه به نیاز کودکان به آسایش و عطوفت مادر در زمان باردارى و دوره شیرخوارگى, در نظر داشت کارهاى مورد علاقه زنان در پهنه زندگى اجتماعى و کارآمدى ها و علاقه مندى هاى زن در واگذارى مشاغل اجتماعى; زمینه را براى حضور فعال زن در حوزه مسؤولیتهاى اجتماعى فراهم نماید و گرنه همگامى زنان با مردان در صحنه فعالیتهاى اجتماعى پیامدهاى سه گانه زیر را همراه خواهد داشت:
یک. تزلزل و فروپاشى بنیاد خانواده.
دو. گسترش فساد در جامعه, به دلیل کاهش تربیت آمیخته با محبّت مادر.
سه. واکنش نامناسب شوهر و فرزندان به زنان به دلیل کم توجهى آنان; و در نتیجه احساس تنهایى از سوى زنان بویژه در سالهاى اخیر زندگى.

پی نوشت ها:
1. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, بیروت, مؤسسه اعلمى,4/343.
2. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف, دارالبلاغه, 1/505.
3. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جمال و جلال, 366.
4. همان, 368.
5. براى مطالعه اشکالهاى 4,5,6 مراجعه شود به: فضل الله, محمد حسین, مقاله (شخصیة المرأة القرآنیة و دورها الاسلامى فى حرکة الحیاة), الاتحاد اللبنانى للطلبة المسلمین, مجله المنطلق, عدد(60) صفحه11.
6. کتاب مقدس, عهد عتیق, سفر تکوین, اصحاح سوم.
7. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, ترجمه عباس زریاب, تهران, شرکت انتشارات علمى فرهنگى,80.
8. جان استوارت میل, انقیاد زن, ترجمه علاء الدین طباطبایى, انتشارات هرمس,94.
9. ژانت هاید, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65.
10. د. الیزابت, زن و مرد, ترجمه سرور شیوا رضوى, انتشارات دستان, 47.
11. برگ اوتوکلاین, روان شناسى اجتماعى, ترجمه على محمد کاردان, نشر اندیشه, 1/313.
12. ویل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زریاب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,139.
13. همان, 137.
14. همان, 135.
15. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, 299.
16. ویل دورانت, لذات فلسفه, 143 ـ 141.
17. همان.
18. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 165.
19. ویل دورانت, لذات فلسفه, 145.
20. روژه پیره, روان شناسى اختلافى زن و مرد, ترجمه محمدحسین سرورى, انتشارات جانزاد, 1370, 76.
21. د. سوسن, د. پروین کدیور, رضا کرمى نورى و حسین لطف آبادى, روان شناسى رشد, 1373, 348.
22. برک اوتوکلاین, روان شناسى اجتماعى, 1/313 .
23. مجله زن روز, شماره 101 به نقل از: نظام حقوق زن در اسلام,170.
24. فصلنامه کتاب نقد, سال ,5 شماره 17, صفحه300.
25. شافعى, ابن ادریس, کتاب الام, بیروت, دارالمعرفة, 5/13.
26. شافعى, ابن ادریس, احکام القرآن, دارالکتب العلمیة,174.
27. طوسى, محمدبن حسن, التبیان فى تفسیرالقرآن, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 3/170.
28. قرطبى, محمد, الجامع لأحکام القرآن,, بیروت داراحیاء التراث العربى, 1405ق, 5/141.
29. طوسى, محدبن حسن, التبیان فى تفسیر القرآن, 2/273; قرطبى, محد بن احمد, الجامع لأحکـام القرآن, 3/207; اردبیلى, احمد, زبدة البیـان فى أحکام القرآن, انتشـارات مؤمنین, 2/676.
30. شهید ثانى, مسالک الأفهام, مؤسسة المعارف الاسلامیة, 7/120.
31. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 74ـ71.
32. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة, 6/54, حدیث1.
33. ابوزید, نصرحامد, دوائرالخوف, المرکز الثقافى العربى,224.
34. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة, 7/165 و 4/33.
35. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 3/355.
36. بیومى, عبدالمعطى, ولایة المرأة شرعیتها و حدودها, 46.
37. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 4/217.
38. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جلال وجمال, 369ـ371.
39. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 202.
40. طبرسى, مجمع البیان, 72.
41. بخارى, صحیح البخارى, بیروت, دارالمعرفة, 1/256.
42. ابن هشام, السیرة النبویة, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 1/356.
43. همان, 2/67.
44. همان, 2/80و79و71.
45. واحدى, اسباب النزول, مکتبة الثقافیة, 1410ق,8.
46. ابى داود, سلیمان, سنن ابى داود, کتاب الجهاد,حدیث 2531; صحیح البخارى, کتاب المغازى, غزوه خیبر.
47. ابن هشام, السیرة النبویة, 3/91.
48. همان, 2/79 ـ 71.
49. کاشانى, فیض, تفسیر الصافى, مؤسسه اعلمى, 4/244.
50. صحیح البخارى, کتاب الاحکام, باب قوله (اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول), حدیث 7138.
51. هاشمى رفسنجانى, اکبر, تفسیر راهنما, قم, مرکز فرهنگ و معارف قرآن, 7/188.
52. دفترتبلیغات اسلامى, فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 24 ـ 23 , مقاله: نظریه سیاسى قرآن و نهج البلاغه, با نگاه تطبیقى.
53. محمودى, محمدباقر, نهج السعادة فى مستدرک نهج البلاغه, نجف, مطبعة النعمان, 4/151.
54. طبرسى, احمد بن على, الاحتجاج, بیروت, مؤسسه اعلمى, 1401,151.
55. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 173.
56. امام خمینى, ولایت فقیه و جهاد اکبر,51.
57. همان, 93.
58. صحیح البخارى, کتاب المغازى, باب کتاب النبى الى کسرى و قیصر, حدیث 4425.
59. نعمانى, محمد, غیبت نعمانى, ترجمه محمدجواد غفارى, کتابخانه صدوق, 1 /345.
60. الجزیرى, عبدالرحمن, الفقه على مذاهب الاربعة, داراحیاء التراث العربى, 5/416; حلى, محقق, شرایع الاسلام, قم, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 4/67; نجفى, محمدحسن, جواهر الکلام فى شرایع الاسلام, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 40 / 14 ـ 12.
61. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 4/301.
62. شرح السنة للبغوى, 10/77 به نقل از: بیومى, عبدالمعطى, ولایة المرأة,43.
63. جینا لمبروز, روح زن, 1/20 ـ 19 به نقل از: پیام زن, سال 10, شماره 7, صفحه 27.
64. جان کرى, زنان مردان و روابط, 115 به نقل از: پیام زن, همان.

پژوهش هاى قرآنى ، شماره 27-28

سید على رضا جعفرى

اصولا رسول اکرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) طبق روایاتى که داریم قبل‏از این عالم انوارى بوده‏اند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردم‏امتیاز داشته‏اند.»

حضرت امام خمینى ضمن بیان مطلب فوق افزوده‏اند:
«ومقاماتى دارند الى ماشاء الله چنانکه در روایات معراج جبرئیل عرض مى‏کند:
... هرگاه کمى نزدیکتر مى‏شدم، سوخته بودم.
با این فرمایش که ... ما با خداحالاتى داریم که نه فرشته مقرب آن را مى‏تواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل.این‏جزء اصول مذهب ماست که ائمه(علیهم السلام) چنین مقاماتى دارند.
چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوى براى حضرت زهرا(ع) هم هست.»

پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاک تاآن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلى پرتوافشانى کرده و مى‏کند.

در این مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومین(علیهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشان‏ترین سیماى نورانى از تبار امام کاظم(ع) و آفتاب خطه خراسان‏مى‏نشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مى‏گیریم.

دستت نمى‏رسد که بچینى گلى ز شاخ
بارى بپاى گلبن ایشان گیاه باش

1- عبادت و نیایش

امام خمینى مى‏نویسد: فرموده ائمه(علیهم السلام) که:

«عبادت ما عبادت احرار است که فقط براى حب خداست، نه طمع به بهشت‏یا ترس‏از جهنم است‏»از مقامات معمولى و اول درجه ولایت است. از براى آنها در عبادات حالاتى است که‏به فهم ما و شما نمى‏گنجد.

و در جاى دیگر مى‏فرماید: شما خیال مى‏کنید گریه‏هاى‏ائمه طاهرین(علیهم السلام) و ... براى تعلیم بوده و مى‏خواسته‏اند به دیگران‏بیاموزند؟
آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخى که داشتند از خوف خدامى‏گریستند و مى‏دانستند راهى که در پیش دارند پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک‏است.
از مشکلات، سختیها ناهمواریهاى عبور از صراط که یک طرف آن دنیا و طرف‏دیگرش آخرت مى‏باشد و از میان جهنم مى‏گذرد خبر داشتند.
از عوالم قبر، برزخ،قیامت عقبات هولناک آن آگاه بودند از این روى هیچگاه آرام نداشته و همواره‏از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه مى‏بردند.

شیخ صدوق (متوفا به سال 381) ازابراهیم بن عباس نقل مى‏کند که: حضرت رضا(ع) در شب کم مى‏خوابید و بیشتر بیدارمى‏ماند، اکثر شبهایش را از اول شب تا صبح احیا مى‏داشت (و به عبادت و نیایش‏مى‏پرداخت). و حتى اهل منزل خود را به نماز شب وادار مى‏ساخت.

شیخ صدوق در جاى دیگر از رجاء بن ابى‏ضحاک نقل مى‏کند که وى گفت:
مامون به من ماموریت داد تا حضرت رضا(ع) را (به اجبار) از مدینه به مروبیاورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصى امام را بیاورم و وى رااز قم عبور ندهم (چون مرکز شیعیان بود و احتمال شورش مى‏رفت) و شب و روزمى‏بایست‏به نگهبانى از آن حضرت مشغول باشم. از مدینه تا مرو با حضرت بودم، به‏خدا سوگند کسى را مانند او در تقوا و کثرت ذکر خدا و خوف از او در تمام اوقات‏ندیدم. و سپس به تفصیل، کیفیت اداى نمازها و ذکرها و راز و نیازهاى‏حضرت‏راشرح‏مى‏دهد.

آن حضرت درباره وحشت و هراس شیطان از نماز و نمازگزارمى‏فرماید:
شیطان همواره از مومنى که مراقب وقت نمازهاى پنجگانه‏اش باشد در هراس‏است و در صورتى که وى نمازهاى خود را ضایع کند بر او جرات پیدا مى‏کند و کم کم‏او را در گناهان بزرگ مى‏اندازد.
برخیز و شست و شو کن با اشک خود وضو کن تحصیل آبرو کن در پیشگاه یزدان دور افکن این ریا را وین کبر و این هوى رایکدم بخوان خدا را چون عاشقى پریشان

2- انس به قرآن و تامل در آن

اصولا پیوند میان قرآن و عترت پیوندى عمیق،جاودانه و پایدار است که حدیث‏شریف ثقلین بدان شهادت داده است.
شیخ صدوق از یکى از معاصران حضرت چنین نقل کرده است: همه کلام حضرت و جوابها ومثالهایش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز یک بار قرآن را ختم مى‏کرد و مى‏فرمود:
اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مى‏توانم آن را ختم نمایم اما هرگز به آیه‏اى‏نمى‏رسم مگر اینکه در معناى آن و اینکه درباره چه چیزى و در چه وقتى نازل گشته،مى‏اندیشم.
آن حضرت در مورد پیروى از قرآن مى‏فرماید: قرآن کلام و سخن خداست ازآن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه مى‏شوید. (12)

3- اطاعت از ولى امر

اساسا تمامى ائمه اطهار(علیهم السلام) تا قبل از رسیدن به‏مقام امامت مطیع‏ترین فرد نسبت‏به ولى امر خویش بوده‏اند.

امام کاظم(ع) فرموده‏اند:
«على، پسرم، بزرگترین فرزندم است و سخنانم راشنواتر و دستوراتم را مطیع‏تر است‏».
و اینک ما که در زمان غیبت‏حضرت صاحب‏العصر(ع) بسر مى‏بریم نیز بایستى با تمام توان خویش از ولایت فقیه که منصب‏نمایندگى از جانب حضرت حجت(ع) است، حمایت و پاسدارى نماییم. و چه بسیار دور ازحقیقت‏اند آنان که با طرح شبهات کودکانه مى‏خواهند اصل ولایت فقیه را زیر سؤال‏برند، در صورتى که اطاعت از ولى فقیه در زمان غیبت، مورد تصریح حضرات‏معصومین(علیهم السلام) قرار گرفته است و حضرت امام خمینى نیز به تفصیل در کتاب‏ولایت فقیه به شرح آن پرداخته‏اند.

در قسمتى از کتاب فوق مى‏خوانیم:
الفقهاء امناء الرسل .. همانطور که پیغمبر اکرم مامور اجراى احکام و برقرارى‏نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش راواجب شمرده است فقهاى عادل هم ایستى رئیس و حاکم باشند و اجراى احکام کنند ونظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.

4- علم و دانش

شیخ طبرسى (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل مى‏کند که:
امام کاظم(ع) همواره به فرزندان خویش مى‏فرمود: این برادر شما، على بن موسى،عالم آل محمد است، پس از وى در مورد ادیان خود بپرسید و آنچه به شما تعلیم‏مى‏دهند را حفظ کنید، چرا که از پدرم (امام صادق(ع‏» چندین بار شنیدم که‏مى‏فرمود:
عالم آل محمد در صلب توست و اى کاش او را درک مى‏کردم. یک بار خودآن حضرت فرمودند:
من در روضه (مسجد النبى ص) مى‏نشستم، در مدینه دانشمندان زیادى بودند، هرگاه‏یکى از آنها در پاسخ دادن به مطلبى عاجز مى‏گشت، همگى به من اشاره مى‏کردند ومسائلى را پیش من مى‏فرستادند و من به آنها پاسخ مى‏دادم.
آرى! از سربلندى‏ندیده قافش صداى سیمرغ.

شیخ طبرسى از هروى نقل کرده است که: هیچ کس را دانشمندتر از على بن موسى‏الرضا(ع) ندیدم و هیچ دانشمندى نیز وى را ندید مگر اینکه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.
شیخ صدوق مى‏نویسد: مامون افرادى را از فرقه‏ها و گروههاى‏مختلف و گمراه دعوت مى‏کرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پیروزشوند و این به جهت‏حقد و حسدى بود که نسبت‏به آن حضرت در دل داشت، اما امام باکسى به بحث ننشست جز آنکه در پایان به فضیلت آن حضرت اعتراف کرد و در برابراستدلال امام سر فرود آورد.
آرى «چراغى را که ایزد برفروزد» هیچکس را توان‏خاموشى آن نخواهد بود.

خود حضرت امام رضا(ع) مى‏فرماید:
... آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و براهل زبور با زبورشان و بر صائبین با زبان عبرى خودشان و بر هربذان با زبان‏فارسى‏شان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت‏خودشان استدلال‏کنم. و آنگاه که هر دسته‏اى را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست ازعقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند مامون در مى‏یابد مسندى که‏بر آن تکیه کرده است‏حق او نیست و در این هنگام پشیمان مى‏گردد. سپس فرمود:
«ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظیم‏».

5-امر به معروف و نهى از منکر

طبق تصریح آیات قرآن و روایات‏اهل بیت(علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منکر از اهمیت ویژه‏اى برخورداراست و اصولا سایر واجبات به واسطه آن دو برپا مى‏گردند.
امیرالمؤمنین(ع) فرموده است:
امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که در غیر این صورت ستمگران برشما مسلط مى‏گردند و آنگاه هر قدر هم که دعا کنید اجابت‏نمى‏شود.
در جاى دیگر نیز فرموده‏اند:
قوام دین در سه چیز خلاصه مى‏شود:
امر به معروف، نهى از منکر و اقامه حدود.
با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) که بالاترین جهاد سخن‏عدلى است که نزد فرمانرواى ظالمى ایراد گردد حضرت رضا(ع) در مقاطع مختلف‏زندگى خویش با جلوه‏هاى گوناگون توانست‏با بالاترین جهاد سیاستهاى باطل‏زمامداران ستمگر زمان خویش را نقش بر آب نماید و چهره حق و حقیقت رابنمایاند.
نقش امر به معروف و نهى از منکر به حدى در زندگى آن حضرت بارز بود که یکى ازمهمترین علل شهادت حضرت رضا(ع) محسوب مى‏گردد.
مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) در باب اسباب شهادت آن حضرت، سه‏خبر نقل کرده است که موید ادعاى مزبور مى‏باشد.
و جالب اینجاست که در ضمن خبراول حضرت به پرونده ثروتهاى بادآورده مامون و غیرقانونى بودن آنها نیز اشارت‏کرده است.
مرحوم شیخ کلینى (متوفا به سال‏329) درباره عذاب تارکان امر به معروف و نهى‏از منکر حدیثى از امام رضا(ع) نقل کرده که آن حضرت از قول رسول خدا(ص) فرموده:
زمانى که امت من نسبت‏به امر به معروف و نهى از منکر سهل انگارى کنند ومسوولیت را به گردن یکدیگر اندازند (و هر کس منتظر این باشد که دیگرى آن راانجام دهد) در این صورت بایستى منتظر عذاب الهى باشند و این کار آنها به منزله‏اعلان جنگ با خداست.

یکى از کنیزان مامون چنین گفته است:
«هنگامى که در منزل مامون بودیم در بهشتى از خوردنى‏هاى و نوشیدنى‏ها و بوى خوش و پول فراوان بسرمى‏بردیم اما همین که مامون مرا به امام رضا(ع) بخشید دیگر از آن همه ناز ونعمت‏خبرى نبود، زنى که سرپرست ما بود، شب ما را بیدار مى‏کرد و به نماز وادارمى‏ساخت که بر ما سخت و گران مى‏آمد و آرزو مى‏کردم از آنجا رهایى یابم ..»

که‏البته به زودى توسط حضرت به دیگرى بخشیده شد زیرا لیاقت‏خدمت در منزل امام رانداشت.
همانطور که ملاحظه مى‏شود، امام نسبت‏به نماز شب خواندن اهل منزل عنایت‏داشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند که آنها را در آن موقع بیدارنمایند.

در اینجا یادآورى این نکته بجاست که میان «تحمیل عقیده‏» و «تحمیل‏عمل در برخى امور» تفاوت وجود دارد. در قرآن کریم مى‏خوانیم:
«لا اکراه فى الدین‏»[در دین تحمیل عقیده راه ندارد.] در صورتى که تحمیل عمل در برخى ازموارد که مصلحت‏بالاترى وجود دارد نه تنها جایز بلکه ضرورى مى‏باشد. به عنوان‏مثال وقتى معلمى دلسوز، دانش‏آموز خود را به انجام پاره‏اى از تکالیف وادارمى‏سازد، هیچگاه نمى‏خواهد تحمیل عقیده نماید بلکه به خاطر در نظر گرفتن صلاح ومصلحت دانش‏آموزش به وى نوعى عمل را اجبار مى‏کند و چه بسا همان دانش‏آموز پس ازرسیدن به مدارج عالى علمى از کار معلم بسیار خشنود و دلشاد گردد.
تذکرات دلسوزانه خمینى کبیر را مرورى دوباره کنیم: باید همه بدانیم که آزادى‏به شکل غربى آن که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود از نظر اسلام وعقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانى‏ها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت‏عمومى و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیرى از آنها واجب‏است و از آزادى‏هاى مخرب باید جلوگیرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه‏برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف با حیثیت جمهورى اسلامى است‏بطورقاطع اگرجلوگیرى نشود همه مسوول مى‏باشند و مردم و جوانان حزب‏اللهى اگر برخورد به یکى‏از امور مذکور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهى نمودندخودشان مکلف به جلوگیرى هستند خداوند تعالى مددکار همه باشد.

6- هشیارى سیاسى و سازش ناپذیرى
ائمه(علیهم السلام) نه فقط خود با دستگاههاى‏ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کرده‏اند بلکه مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نموده‏اند، بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه و مستدرک‏و دیگر کتب هست که «از سلاطین و دستگاه ظلمه کناره‏گیرى کنید و به دهان مداح‏آنها خاک بریزید، هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد چنین وچنان مى‏شود ..» خلاصه دستور داده‏اند که با آنها به هیچ وجه همکارى نشود وقطع رابطه بشود.

امام خمینى در جاى دیگر اینطور مى‏فرمایند:
ائمه ما(علیهم السلام) همه شان کشته شدند براى اینکه همه اینها مخالف با دستگاه ظلم‏بودند اگر چنانچه امامهاى ما تو خانه‏هایشان مى‏نشستند .. محترم بودند،روى سرشان مى‏گذاشتند ائمه ما را، لکن مى‏دیدند هر یک از اینها حالا که‏نمى‏تواند لشرکشى کند از باب اینکه مقتضیاتش فراهم نیست، دارد زیرزمینى اینهارا از بین مى‏برد، اینها را مى‏گرفتند حبس مى‏کردند ..

مرحوم شیخ کلینى از قول‏یکى از یاران امام رضا(ع) مى‏نویسد:
پس از آنکه حضرت رضا(ع) به امامت رسید سخنانى ایراد فرمود که بر جان وى‏ترسیدیم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبى آشکار کردى که بیم داریم این طاغوت(هارون) بر علیه شما اقدامى کند، و حضرت در جواب فرمود:هر کارى مى‏تواند انجام دهد ..

یکى دیگر از یاران حضرت مى‏گوید:
به امام عرض کردم: شما خود را به این امر (یعنى امامت) شهره ساخته و جاى پدرنشسته‏اید، در حالى که از شمشیر هارون خون مى‏چکد (و دوران اختناق عجیبى‏حکمفرماست، شما با چه جراتى چنین مى‏کنید؟!) که آن حضرت با پاسخ خود به وى‏فهماند که این مسائل و ماموریتهاى ائمه(علیهم السلام) قبلا از جانب الهى تعیین‏شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.
امام هشتم با هشیارى سیاسى خویش‏توانست پس از مرگ هارون (که در سال دهم از امامت‏حضرت اتفاق افتاد) در دوران‏نزاع و کشمکش‏هاى میان دو برادر (یعنى امین و مامون) به ارشاد و تعلیم و تربیت‏شیعه ادامه دهد.
و بالاخره پس از به قدرت رسیدن مامون، با حرکتها و موضعگیریهاى دقیق وحکیمانه نقش عظیم خویش را به خوبى ایفا نمود.

همانطور که معروف است مامون در میان خلفاى بنى‏عباس از همه داناتر و زیرک‏تربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و تمام اینها را وسیله‏اى براى پیشبرد قدرت‏شیطانى خویش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فریبى وى بود. وى با طرح‏یک نقشه حساب شده، ولایت عهدى حضرت را پیشنهاد کرد که اهداف مختلفى را دنبال‏مى‏نمود از جمله: در هم شکستن قداست و مظلومیت امامان شیعه و پیروانشان،مشروعیت‏بخشیدن به حکومت‏خویش و خلفاى جور قبلى و کسب وجهه و حیثیت‏براى خویش،تخطئه شیعیان مبنى بر عدم اعتنا به دنیا و ریاست، کنترل مرکز و کانون مبارزات، دور کردن امام از مردم و تبدیل امام به یک عنصر دربارى و توجیه‏گر دستگاه.

مقام معظم رهبرى حضرت آیه‏الله خامنه‏اى (مدظله العالى) ضمن برشمردن و توضیح‏اهداف فوق فرموده‏اند:
در این حادثه، امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) در برابر یک تجربه تاریخى عظیم‏قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسى که پیروزى یا ناکامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. در این نبرد رقیب که ابتکار عمل را بدست‏داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مامون بود.

مامون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم و درایتى بى‏سابقه قدم در میدانى‏نهاد که اگر پیروز مى‏شد و اگر مى‏توانست آنچنانکه برنامه‏ریزى کرده بود کار رابه انجام برساند یقینا به هدفى دست مى‏یافت که از سال چهل هجرى یعنى از شهادت‏على بن ابیطالب(ع) هیچیک از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته‏بودند به آن دست‏یابند یعنى مى‏توانست درخت تشیع را ریشه‏کن کند و جریان معارضى‏را که همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بکلى‏نابود سازد. اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مامون فائق آمد و او را درمیدان نبرد سیاسى که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد و نه فقط تشیع‏ضعیف یا ریشه‏کن نشد بلکه حتى سال دویست و یک هجرى یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت‏یکى از پر برکت‏ترین سالهاى تاریخ تشیع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علویان‏دمیده شد و این همه به برکت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حکیمانه‏اى بود که آن‏امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.

آرى نمونه‏هاى هشیارى وتیزبینى آن حضرت در قضایاى متعددى جلوه‏گر است مانند ماجراى نماز عید که هر چندبا پیشنهاد مامون بود اما حرکت و شیوه حضرت به گونه‏اى بود که مامون دستورجلوگیرى از اقامه نماز را صادر کرد و به قول رهبر عزیزمان «مامون را درمیدان نبردى که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد.»

7- تواضع و فروتنى

مرحوم شیخ صدوق به نقل از یکى از معاصران حضرت رضا(ع)مى‏نویسد: چون سفره انداخته مى‏شد، غلامانش حتى دربان و نگهبان نیز با اوسر یک سفره مى‏نشستند.
مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نیز مى‏نویسد:
روزى امام وارد حمام شد، مردى (که حضرت را نمى‏شناخت) از وى درخواست کرد تا اورا کیسه کشد، امام نیز پذیرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفى‏کردند و او با کمال شرمندگى و سرافکندگى از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا(ع)او را آرام نمود و به کار خود همچنان ادامه داد.

مرحوم کلینى طبق حدیثى فرموده:
شبى امام مهمان داشت، در میان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواست‏آن را اصلاح نماید ولى حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.

مرحوم علامه مجلسى (متوفا به سال 1111) چنین نقل کرده است:
مردى از اهالى بلخ گوید:
در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وى سفره‏انداخته شد و خدمتکاران و غلامان، چه سیاهان و چه غیر ایشان، همگى را بر سر یک‏سفره نشاند، به امام عرض کردم:
فدایت‏شوم خوب بود براى اینها سفره جداگانه‏اى‏مى‏انداختید. حضرت فرمود:
ساکت‏باش.
پروردگار همه یکى است، پدر و مادر همه یکى است و پاداش و جزا (فقط) به عمل‏بستگى دارد (نه بر حسب و نسب و جاه و مقام).

8- احترام و محبت‏به دیگران

مرحوم اربلى (از دانشمندان قرن هفتم) در خبرى‏که نقل نموده است از قول یکى از معاصران امام رضا(ع) مى‏نویسد:
هرگز ندیدم که‏امام در سخن خویش نسبت‏به کسى بى‏احترامى کند و هرگز ندیدم که کلام دیگرى‏را قطع کند، و مى‏گذاشت تا سخنانش به پایان رسد .. هیچگاه در برابر کسى که‏مقابلش نشسته بود پاهایش را دراز نمى‏کرد و تکیه نمى‏زد. هرگز ندیدم به هیچیک‏از خدمتکاران و غلامانش ناسزا گوید ..
آن حضرت فرموده است:
محبت‏به دیگران‏نیمى از عقلانیت و خرد ورزى است.
و از آنجا که درصد قابل توجهى از کینه‏ها ودلخورى‏ها به سبب سخنان بى‏مورد و بعضا نیش‏دارى است که نسبت‏به یکدیگر اظهارمى‏گردد و شاید در اکثر موارد نیز بى‏قصد و غرض باشد آن حضرت فرموده‏اند:سکوت موجب جلب محبت مى‏گردد.

پوزش

در پایان، از محضر نورانى امام رئوف و مهربان‏حضرت رضا(ع) پوزش مى‏طلبیم; چرا که بیان یک ویژگى از ویژگیهاى خدایى ایشان ازعهده کسى ساخته نیست.

کتاب فضل ترا آب بحر کافى نیست
که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم

منبع :ماهنامه کوثر شماره 15

محمداصغرى نژاد

حضرت معصومه(س) در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند, نشو و نما یافت. پس از آن که پدر بزرگوار آن بانوى گرامى به شهادت رسید, فرزند ارجمند آن امام یعنى حضرت رضا(ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز متکفل گردید. در اثر توجهات زیاد آن حضرت هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) به مقامى شامخ دست یافتند و زبانزد عام و خاص گشتند. ابن صباغ مالکى در این باره گوید: ((هریک از فرزندان ابى الحسن موسى معروف به کاظم فضیلتى مشهور دارد.))(1) نیز اربلى در این زمینه مى نویسد: ((براى هریک از فرزندان ابى الحسن موسى(ع) فضیلت و منقبتى معروف وجود دارد.))(2)

آنچه مسلم است این که در میان فرزندان امام کاظم(ع) بعد از حضرت رضا(ع), حضرت معصومه(س) از نظر علمى و اخلاقى والا مقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامى و القاب و تعریفها و توصیفاتى که ائمه اطهار(علیهم السلام) از وى نموده اند, هویداست. و با توجه به این حقیقت که ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انفکاکى میان تهذیب نفس و طى مدارج اخلاقى و عرفانى و حصول علوم اصیل الهى و حکمت وجود دارد, مى توان به رتبه و مقام علمى غیر قابل توصیف حضرت معصومه(س) پى برد و به این نکته واقف گشت که ایشان نیز چون حضرت زینب(س) عالمه غیر معلمه بود.(3)

آنچه سخن فوق را تإیید مى کند, روایت صالح بن عرندس حلى, عالم بزرگوار شیعى قرن نهم ه'. :در کتاب ((کشف اللئالى))(4) است. وى گوید: روزى جمعى از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسى بن جعفر(ع) و پرسیدن سوالاتى از ایشان به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم(ع) در مسافرت بود, سوالات خود را به حضرت معصومه که در آن هنگام کودکى خردسال بیش نبود, تحویل دادند. فرداى آن روز براى بار دیگر به منزل امام شرف حضور پیدا کردند, لیکن هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. چون ناگزیر به بازگشت بودند, مسائل خود را مطالبه نمودند تا در مسافرت بعدى خدمت امام برسند. غافل از این که حضرت معصومه جواب پرسشها را نگاشته است. وقتى پاسخها را ملاحظه کردند, بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزارى فراوان شهر مدینه را ترک گفتند. از قضاى روزگار در بین راه با امام موسى بن جعفر(ع) مواجه شده, ماجراى خویش را باز گفتند. چون امام پاسخ سوالات را مطالعه کرد, سه بار فرمود: ((فداها ابوها))(5); پدرش فدایش.
روایات حضرت معصومه(س)

فاطمه معصومه(س) از جمله راویان گرانقدر و عظیم الشإن آل محمد(ص) است. ایشان از پدرگرامى خویش و اجداد شریف و بزرگان و جمعى از خاندان جلیل القدرش احادیثى نقل کرده که قابل قبول علماى شیعى و سنى است.(6)

متإسفانه نگارنده به بیش از پنج روایت از این بانوى گرامى دست پیدا نکرد:

1 ـ ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن جزرى شافعى (م 833) در کتاب ((اسنى المطالب فى منافب سیدنا على بن ابى طالب))(7) سخن حضرت فاطمه دختر پیامبر(ص) را آورده است:

((... آیا فرمایش رسول خدا(ص) را در روز غدیر به فراموشى سپرده اید که فرمود: هرکه من مولاى اویم, پس على مولاى اوست... و سخن دیگر رسول خدا(ص) را: تو (اى على!) نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى(ع) هستى؟!))(8)

در سند روایات فوق این اشخاص وجود دارند: بکر بن احمد قصرى, فاطمه دختر امام رضا(ع), فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم(ع), فاطمه دختر امام صادق(ع), فاطمه دختر امام باقر(ع), فاطمه دختر امام سجاد(ع), فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع), ام کلثوم دختر فاطمه زهرا(س), حضرت فاطمه(س) و کسانى که پیش از بکربن احمد در این سلسله هستند.

2 ـ در روایت دیگرى نظیر روایت فوق از لسان مبارک رسول الله(ص); آمده است: ((من کنت مولاه فعلى مولاه))(9) هرکه من مولا و رهبر او هستم, على رهبر ومولاى اوست.

در سند این روایت اشخاص ذیل وجود دارند: فاطمه دختر گرامى امام رضا(ع), زینب و ام کلثوم و فاطمه دختران گرامى امام کاظم(ع), فاطمه دختر گرامى امام صادق(ع), فاطمه دختر گرامى امام باقر(ع), فاطمه دختر گرامى امام سجاد(ع), فاطمه و سکینه دختران گرامى امام حسین(ع), ام کلثوم دختر گرامى حضرت فاطمه(س) و حضرت فاطمه(س).

3 ـ روایت دیگر را ابى محمد بن احمد بن على قمى در کتاب ((المسلسلات))(10) خویش این گونه ذکر مى نماید: از محمدبن على بن الحسین از احمد بن زیاد بن جعفر از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوى عریضى ازابوعبدالله احمد بن محمد بن خلیل از على بن محمد بن جعفر اهوازى از بکر بن احنف از فاطمه دختر على بن موسى(ع) از فاطمه (معصومه) و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر(ع) از فاطمه و سکینه دختران حسین بن على(ع) از ام کلثوم دختر على(ع) از فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) که فرمود: ((از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود:

وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم, داخل بهشت گردیده, قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده کردم. درى داشت که برآن پرده اى آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیدا کرده بود. چون سرم را بالا بردم, دیدم برآن در نوشته شده است: ((لااله الاالله, محمد رسول الله, على ولى الله.)) و برآن پرده: ((خوشا, خوشا به مثل شیعه على.)) آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از عقیق سرخ بود و درى از نقره داشت که به وسیله زبرجد سبز درخشان شده بود. برآن در, پرده اى بود. چون سرم را بالا بردم, دیدم برآن در نوشته شده است: ((محمد رسول خداست. على جانشین مصطفى است.)) و برآن پرده: ((بشارت ده پیروان على را به حلال زادگى.)) آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از زمرد سبز بود. زیباتر از آن مشاهده نکرده بودم. درى از یاقوت سرخ داشت که با تزیین به مروارید رخشان شده بود. برآن در پرده اى قرار داشت. وقتى سرم را بالا بردم, دیدم بر آن پرده نوشته شده است: ((پیروان على, رستگارانند.))

به دوستم جبرئیل گفتم: این قصر از آن کیست؟

گفت: محمد! از آن پسرعمو و جانشین تو على ابن ابى طالب است. در روز قیامت همه مردم برهنه پا و عریان محشور مى شوند مگر شیعیان على. و همگى به نامهاى مادرانشان فراخوانده مى شوند مگر پیروان على که به نامهاى پدرانشان خوانده مى شوند.

به دوستم جبرئیل گفتم: این براى چیست؟

گفت: زیرا آنان على را دوست داشتند, حلال زاده اند.(11)

4 ـ در روایت سوم از کتاب ((امالى)) از احمد بن حسین از حسن بن على سکرى از محمد بن زکریاى جوهرى ازعباس بن بکار از حسن بن یزید از فاطمه (معصومه) دختر موسى بن جعفر(ع) از عمر بن على بن الحسین از فاطمه دختر امام حسین(ع) از اسمإ دختر عمیس از صفیه دختر عبدالمطلب آمده است:

((وقتى حسین(ع) از مادرش متولد شد, پیامبر(ص) فرمود: عمه! فرزندم را نزدم بیاور.

من عرض کردم: اى رسول خدا! او را پس از ولادت پاکیزه نکرده ایم. رسول خدا(ص) فرمود: عمه! تو مى خواهى او را پاکیزه کنى؟! خداوند تبارک و تعالى او را پاکیزه و از آلودگى ها منزه کرده است.))(12)

5 ـ حدیث دیگر را محمد غمارى شافعى در کتاب خویش بدین طریق نقل کرده است:

از فاطمه دختر حسین رضوى از فاطمه دختر محمد رضوى از فاطمه دختر ابراهیم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى از فاطمه دختر محمد موسوى از فاطمه دختر عبدالله علوى از فاطمه دختر حسن حسینى از فاطمه دختر ابى هاشم حسینى از فاطمه دختر محمدبن احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر احمد بن موسى مبرقع از فاطمه دختر موسى مبرقع از فاطمه دختر امام رضا(ع) از فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(ع) از فاطمه دختر امام صادق(ع) از فاطمه دختر امام باقر(ع) از فاطمه دختر امام سجاد(ع) از فاطمه دختر امام حسین(ع) از زینب دختر امیرمومنان(ع) از فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص).

در این روایت حضرت فاطمه زهرا(س) به نقل از رسول خدا(ص) مى فرماید: ((آگاه باشید, هرکس با دوستى آل محمد بمیرد, شهید مرده است!))

روایت مزبور به حدیث ((فاطمیات)) مشهور است. چون جز دو تن از کسانى که در سلسله آن وجود دارند, بقیه ((فاطمه)) نام دارند.(13)
پى نوشتها:

1 ـ الفصول المهمه, ص 240.

2 ـ کشف الغمه, ج 3, ص 30.

3 ـ توجه به این مطلب که اخلاص در اعمال در طى یک دوره چهل روزه باعث جارى گشتن چشمه هاى حکمت از قلب برزبان مى شود, اذعان و اعتراف به حقیقت فوق را سهل مى نماید. چون حضرت معصومه(س) نه تنها چهل روز که در تمامى عمر شریفش مخلصانه عمل مى کرد.

4 ـ کشف اللئالى تاکنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در کتابخانه شوشترىهاى نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانى نسخه اى از این کتاب را در کتابخانه شیخ محمدسماوى دیده است. (مهدى پور, کریمه اهل بیت, متن و پاورقى ص 62.)

5 ـ کریمه اهل بیت, ص 64 و 63. (با تصرف)

6 - فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر, ص 58 و 57 و اعلام النسإ, ص 577.

7 ـ در کتاب اسنى المطالب پاره اى از روایاتى که در شإن و منزلت امیرمومنان(ع) وارده گشته, گردآورى شده است. در این کتاب تنها احادیثى ذکر شده که در مصادر و کتب معروف و با سندهاى قوى و محکم بیان گردیده است. (امینى, مقدمه اسنى المطالب, ص 32).

8 ـ ص 51 ـ 49. این کتاب توسط محمدهادى امینى تحقیق شده است. نیز بنگرید به الغدیر, ج 1, ص 197.

9 ـ احقاق الحق, ج 6, ص 282, به نقل از مسند فاطمه معصومه, ص 61.

10 ـ ص 108. این کتاب در ضمن مجموعه اى از آثار مولف در یک مجلد به سال 1369 ه' . در تهران به چاپ رسیده است.

11 ـ بحارالانوار, ج 65, ص 77 و 76, فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر, ص 60 و 59.

12 ـ فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر, ص 61.

13 ـ رازى, محمد شریف, گنجینه دانشمندان, ج 1, ص 17 و 16.

هادى دانشور

تعداد امامزادگان شایسته تعظیم و تجلیل در «دار الایمان قم‏»که بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سایبان هست‏به چهارصد نفرمى‏رسد.

در میان این چهار صد اختر تابناکى که در آسمان قم نورافشانى‏مى‏کنند، ماه تابانى که همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان‏خود قرار داده، تربت پاک شفیعه محشر، کریمه اهل‏بیت‏پیمبر(علیهم السلام)، دخت گرامى موسى بن جعفر، حضرت معصومه(س)مى‏باشد.

پژوهشگر معاصر، علامه بزرگوار، حاج محمدتقى تسترى، مولف قاموس‏الرجال مى‏نویسد: «درمیان فرزندان امام کاظم(ع) با آن همه کثرتشان بعد از امام‏رضا(ع)، کسى همسنگ حضرت معصومه(س) نمى‏باشد. » محدث گرانقدرحاج شیخ عباس قمى به هنگام بحث از دختران حضرت موسى بن‏جعفر(ع)، مى‏نویسد: «برحسب آنچه به مارسیده، افضل آنها سیده جلیله معظمه، فاطمه‏بنت امام موسى(ع)، معروف به حضرت معصومه(س) است.» بررسى‏شخصیت‏برجسته و فضایل گسترده حضرت معصومه(س) در این صفحات‏نمى‏گنجد. در این نوشته به برخى از ویژگیهاى آن خاتون دوسرااشاره مى‏کنیم:
1- شفاعت گسترده

بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامى اسلام است که در قرآن‏کریم از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. و گستردگى آن باجمله بلند: (ولسوف یعتیک ربک فترضى) بیان گردیده است. همانا دو تن ازبانوان خاندان رسول مکرم شفاعت گسترده‏اى دارند که بسیار وسیع‏و جهان شمول است و مى‏تواند همه اهالى محشر را فراگیرد:

1- خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله‏علیها.

2- شفیعه روزجزا، حضرت فاطمه معصومه(س).

در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله علیها همین بس که‏شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج پیک وحى طاقه‏ابریشمى از جانب پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه‏فاطمه زهرا را شفاعت گنهکاران از امت محمد(ص) قرار داد.» باکلک تقدیر نقش بسته بود.

این حدیث از طریق اهل سنت نیز آمده است.

بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها از جهت گستردگى شفاعت،هیچ کس و حد اقل هیچ بانویى به شفیعه محشر، حضرت معصومه‏دخت موسى بن جعفر سلام الله علیها نمى‏رسد، که امام به حق‏ناطق، حضرت جعفر صادق(ع) در این رابطه مى‏فرماید: «تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم‏»: «با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت مى‏شوند.»
2- عصمت

بر اساس روایتى که مرحوم سپهر در «ناسخ‏» از امام رضا(ع)روایت کرده، لقب «معصومه‏» را به حضرت معصومه، امام هشتم‏اعطا کرده‏اند. طبق این روایت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم کمن زارنى‏» «هرکس حضرت معصومه را درقم زیارت کند، همانند کسى است که مرا زیارت کرده باشد.» این‏روایت را مرحوم محلاتى نیز به همین تعبیر نقل کرده است.با توجه به این که عصمت‏به چهارده معصوم(علیهم السلام) منحصرنیست، بلکه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند.و علت اشتهار حضرت رسول اکرم، فاطمه زهرا و امامان(علیهم‏السلام) به «چهارده معصوم‏» آن است که آنها علاوه بر مصونیت ازگناهان صغیره و کبیره، از «ترک اولى‏» نیز که منافات با عصمت‏ندارد، پاک و مبرا بودند.

مرحوم مقرم در کتابهاى ارزشمند: «العباس‏» و «على الاکبر» دلائل عصمت‏حضرت ابوالفضل و حضرت‏على‏اکبر(علیهماالسلام) را بر شمرده‏است. و مرحوم نقدى در کتاب‏«زینب الکبرى‏» از عصمت‏حضرت زینب سلام الله علیها سخن‏گفته است. و مولف «کریمه اهلبیت‏» شواهد عصمت‏حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.

و با توجه به این که حضرت معصومه(س) نام شریفشان «فاطمه‏»است و در حال حیات به «معصومه‏» ملقب نبودند، تعبیر امام(ع)دقیقا به معناى اثبات عصمت است، زیرا بر اساس قاعده معروف:«تعلیق حکم به وصف مشعر بر علیت است‏» دلالت‏حدیث‏شریف برعصمت آن بزرگوار بى‏تردید خواهد بود.
3- فداها ابوها

آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالى‏» نقل‏فرموده که روزى عده‏اى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایى‏داشتند که مى‏خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم‏نمودند، چون عزم سفر کردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزل‏امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنهاامکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشهارا نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف‏شدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.

هنگامى که امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این که‏حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت‏حکایت مى‏کند.
4- بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)

بر اساس رویاى صادقه‏اى که مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) ازپدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه’ .)نقل مى‏کردند، قبر شریف حضرت معصومه(س) جلوه‏گاه قبر گم شده‏مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مى‏باشد.آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیله‏اى که ممکن باشد، محل دفن‏حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظورختم مجربى را آغاز مى‏کند و چهل شب آن را ادامه مى‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏حضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مى‏شود، امام(ع) به ایشان مى‏فرماید: «علیک بکریمه اهل البیت‏» «به دامن کریمه اهلبیت پناه‏ببرید.» عرض مى‏کند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته‏ام که قبر شریف‏بى‏بى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.

امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه درقم مى‏باشد.»سپس ادامه داد: «براى مصالحى خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمه‏سلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه راتجلیگاه قبرآن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتى که براى‏قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت‏را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.»
5- پیشگوئى امام صادق(ع)

امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیث مشهورى که پیرامون قداست قم به‏گروهى از اهالى رى بیان کردند، فرمودند: «تقبض فیها امراءه هى من ولدى، واسمها فاطمه بنت موسى، تدخل‏بشفاعتها شیعتنا الجنه باجمعهم‏» «بانویى از فرزندان من به‏نام «فاطمه‏» دختر موسى، در آنجا رحلت مى‏کند، که با شفاعت اوهمه شیعیان ما وارد بهشت مى‏شوند.» راوى مى‏گوید: من این حدیث‏را هنگامى از امام صادق(ع) شنیدم که حضرت موسى بن جعفر(ع)هنوز دیده به جهان نگشوده بود.

پیشگوئى امام صادق(ع) از ارتحال حضرت معصومه(س) در قم پیش ازولادت پدر بزرگوارش بسیار حائز اهمیت است و از مقام بسیار شامخ‏آن حضرت حکایت مى‏کند.
6- رمز قداست قم

در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان‏چهارم به رسول اکرم(ص) ارائه شده است.

امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل‏در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى کرده وخاک آن را پاک و پاکیزه تعبیر کرده‏است. امام کاظم(ع) قم را عش‏آل محمد (آشیانه آل محمد(ص)) نامیده و یکى از درهاى بهشت رااز آن اهل‏قم دانسته. امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم‏»(آمرزیده) تعبیر کرده و امام حسن عسکرى(ع) از حسن نیت آنهاتمجید کرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.اینها و دهها حدیث دیگرى که در قداست و شرافت قم و اهل قم ازپیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براى‏همگان روشن مى‏سازند، جز این که باید دید راز و رمز این همه‏شرافت و قداست چیست؟

حدیث فوق که پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئى‏از امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مى‏دارد وروشن مى‏سازد که این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر،کریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه‏مى‏گیرد، که در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گردو خاک‏این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائک نموده است.
7- تنها خواهر امام هشتم

نجمه خاتون همسرگرامى امام کاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان‏خود پرورش داد و آنها عبارتند از:

1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع).

2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه(س).

محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى،براین واقعیت تصریح نموده است.

مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس‏از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره‏اى تابان از دامن نجمه‏درخشید که هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترین‏عواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار کند.

بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت‏زایدالوصفى بود که قلم از ترسیم آن عاجز است.

در یکى از معجزات امام کاظم(ع) که حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى که مرد نصرانى مى‏پرسد: «شما که هستید؟» مى‏فرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مى‏باشم.» این تعبیر از محبت‏سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش‏امام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمه‏مى‏گیرد.

8- نامه دعوت

محبت و مودت این خواهر و برادر در سطح بسیار بالا بود، به طورى‏که مفارقت امام هشتم(ع) براى حضرت معصومه(س) بسیار سخت‏بود،جدائى حضرت معصومه(س) نیز براى امام هشتم(ع) قابل تحمل نبود.و لذا پس از استقرار امام هشتم(ع) در مرو، نامه‏اى خطاب به‏حضرت معصومه(س) مرقوم فرموده، آن را توسط غلام مورد اعتمادى به‏مدینه ارسال نمود.

جالب توجه است که حضرت رضا(ع) به غلام دستور داد که در هیچ‏منزلى توقف نکند، تا آن مرقومه را در اندک زمان ممکن به مدینه‏منوره برساند.

حضرت معصومه(ع) نیز به مجرد دریافت دست‏خط برادر، رخت‏سفر بست‏و خود را مهیاى سفر نمود.

اشرف آشورى

اهل‏بیت پیامبر(ع) چهره‏هاى پرفروغى به جهانیان عرضه کرده‏اند و نامشان‏مانند ستارگان درخشان در آسمان فضیلتها مى‏درخشد; درخشانترین ستاره در میان‏بانوان هفتمین منظومه ولایت; فاطمه کبرى فرزند پاکیزه موسى بن جعفر(ع) است. که‏سالهاست تشنگان معرفت از حریمش زلال ایمان مى‏نوشند و عارفان با گذر بر زندگى‏فرزانه‏وارش و درک لحظه‏هاى آسمانى شدنش، درهاى عروج را به روى خود مى‏گشایند وبوى وصال را در گستره زمین منتشر مى‏سازند. او والاترین دختر موسى است و از این‏روست که هر گاه نامى از پدر برده شود، یادى از او نیز به میان مى‏آید و به این‏مناسبت در ویژه‏نامه موسى بن جعفر(ع) لحظاتمان را با نام و یاد وى عطرآگین‏مى‏سازیم. با اذعان به این حقیقت که پیرامون زندگانى حضرت فاطمه معصومه(س)تحقیق کاملى صورت نپذیرفته است، به خاندان، اوضاع سیاسى، عصر تولد، و نظراتى‏که پیرامون تولد حضرت ارائه شده است، مى‏پردازیم.
سرود شکفتن

تولد فاطمه معصومه(س) براى اهل‏بیت(علیهم السلام) اهمیتى خاص داشت‏زیرا این خبر قبل از تولد بارها توسط امام صادق(ع) اعلام مى‏شد و به این ترتیب‏از همان ایام شیعیان به شناخت مقام والاى وى فرا خوانده مى‏شدند. از جمله آنگاه‏که گروهى از شیعیان رى نزد امام صادق(ع) آمدند، حضرت فرمود: آفرین بر برادران‏ما از اهل قم. آنان گفتند: ما اهل رى هستیم. ولى امام همان جمله پیشین راتکرار فرمود. و ادامه داد: «الا ان لله تعالى حرما و هو مکه. الا ان لرسول الله‏حرما و هو المدینه الا ان لامیرالمؤمنین حرما و هو الکوفه الا ان حرمى و حرم ولدى‏بعدى قم الا ان قم کوفتنا الصغیره.

الا ان للجنه ثمانیه ابواب ثلاث منها الى قم.تقبض فیها امراه هى من ولدى و اسمها فاطمه بن موسى. تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم‏».

براى خداوند حرمى است که مکه است، حرم رسول، مدینه حرم امیرمومنان کوفه است وحرم من و فرزندانم قم است. بدانید قم کوفه کوچک ماست. بدانید بهشت هشت در داردکه سه در آن به سوى قم است.بانویى از اولاد من در آنجا وفات مى‏کند که نامش فاطمه دختر موسى است. همه‏شیعیان ما به شفاعت او وارد بهشت مى‏شوند.

این خبر و نحوه تعریف حضرت از قم به‏طور طبیعى مى‏توانست گروهى از اهالى رى را به عزیمت‏به سوى قم برانگیزد و درحقیقت اهمیت ویژه‏اى را که شهر قم به خاطر حضور فاطمه کبرى مى‏یافت‏براى آنان‏بازگو کند. مى‏توان گفت‏به همین خاطر گروههایى از مردم قم از جمله صاحبان فکر واندیشه از آمدن چنین بانویى به قم مطلع بودند و براى فرا رسیدن آن زمان و یارى‏و پاسداشت مقدم وى لحظه شمارى مى‏کردند. نکات دیگرى نیز از این روایت‏به دست‏مى‏آید از جمله این که قم حرم ائمه طاهرین است. موضوعى که در دهها روایت دیگراز زبان پیامبر(ص)، امام على(ع) و اغلب ائمه یکى پس از دیگرى به آن اشاره شده‏است.

در خبرى دیگر نیز امام صادق(ع) به پیشگویى تولد وى پرداخت. آن روز یکى ازشیعیان به نزد حضرت آمد، امام را دید که با کودکى در گهواره سخن مى‏گوید. گامى‏جلوتر نهاد و مبهوت از این واقعه پرسید: آیا با این طفل سخن مى‏گویید؟ امام اورا دعوت کرد تا با کودک در گهواره سخن بگوید. مرد باز هم جلوتر آمد و سلام کرد.کودک نه تنها جوابش را داد; بلکه گفت: اى مرد نامى را براى دخترت [که تازه‏متولد شده است] انتخاب کرده‏اى که خداوند آن را دشمن مى‏دارد پس نامش را عوض کن[وى نام دخترش را حمیرا گذاشته بود] شگفتى مرد دو چندان شد. آنگاه امام‏صادق(ع) فرمود:

«این کودک فرزندم موسى است.

خداوند از او دخترى به من عنایت مى‏کند که نامش فاطمه است. او را در سرزمین قم‏به خاک مى‏سپارند. هر شخصى که او را در قم زیارت کند، بهشت‏برایش واجب مى‏شود».
پاکیزه نسب

پدرش موسى بن جعفر(ع) ملقب به کاظم، صابر، صالح و امین است که‏روز یکشنبه، هفتم ماه صفر سال 128 هجرى قمرى در منطقه ابواء; محلى بین مکه ومدینه از بانویى پاکیزه به نام حمیده به دنیا آمد. ابوبصیر درباره تولد موسى‏کاظم(ع)مى‏گوید: همراه امام صادق(ع) (سالى که پسرش موسى بن جعفر(ع) متولدگردیده سال 128 ه. ق) براى شرکت در مراسم حج‏به سوى مکه رفتیم. وقتى به‏سرزمین «ابواء» (منزلگاهى بین مکه و مدینه) رسیدیم، امام صادق(ع) براى ماصبحانه فراوان و خوب تهیه کرد، ما مشغول خوردن صبحانه بودیم که فرستاده حمیده(همسر امام صادق(ع‏» آمد و گفت:حمیده مى‏گوید: درد زایمان گرفته‏ام، و شما فرموده‏اید نسبت‏به این پسر اقدامى‏نکنم.

امام صادق(ع) بى‏درنگ برخاست و همراه فرستاده حمیده رفت، و پس از مدتى نزدى‏اصحاب بازگشت. اصحاب پرسیدند: خداوند تو را شاد کند و ما را فدایت نماید،جریان حمیده چه بود؟

فرمود: خداوند حمیده را سلامت داشت و به من پسرى عنایت فرمود، که در میان‏مخلوقاتش از همه بهتر است، و حمیده در مورد آن نوزاد مطلبى به من گفت که به‏گمانش من آن را نى‏دانم، در صورتى که من به آن از او آگاهتر هستم.

پرسیدم: قربانت گردم، آن مطلب چه بود؟

پاسخ داد: حمیده گفت; هنگامى که آن نوزاد متولد شد، «دستهایش را بر زمین‏نهاد و سر به سوى آسمان بلند کرد».من به حمیده گفتم: این کار، نشانه رسول خدا(ص) و نشانه وصى بعد از اوست.

امام کاظم(ع) در سال‏179 ه. ق به دستور هارون زندانى شد و سرانجام در روزجمعه بیست و چهارم یا بیست و پنجم ماه رجب سال‏183 در بغداد مسموم گردید و به‏شهادت رسید و پیکر پاکش را در شهر کاظمین به خاک سپردند.
مادر حضرت معصومه(س)

حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) هر دو از یک مادر به نام «نجمه‏» (ستاره)متولد شده‏اند. در کتابهاى تاریخى براى مادر حضرت ده نام و لقب ذکر شده است که‏عباتند از:

نجمه، تکتم، خیزران مرسیه، اروى، ام‏البنین، طاهره، سکن،سمانه، شقرا، صقر.

درباره زمان تولد، پدر، مادر، سن و مدت عمر نجمه خاتون اطلاعى در دست نیست ودرباره اینکه وى اهل چه منطقه‏اى بوده است، نیز اختلاف نظر وجود دارد. على اکبرمهدى‏پور مى‏نویسد:

از تاریخ تولد نجمه خاتون اطلاعى در دست نیست و از مقدار سن شریفش به هنگام‏شرفیابى به دودمان امامت چیزى نمى‏دانیم. تنها چیزى که در منابع حدیثى آمده،این است که وى به هنگام تشرف به خانه امام کاظم(ع) دوشیزه بوده است. اما درمورد تابعیت وى که اهل چه کشورى بوده، تنها چیزى که در دست است این که وى اهل‏مغرب بود و مغرب در اصطلاح به سه معنا اطلاق مى‏شود:

1-شمال آفریقا شامل; تونس، لیبى، مراکش و الجزایر

2-مراکش

3-اروپا

براى تعیین منظور از مغرب باید به واژه «مرسیه‏» استناد کنیم که در ذیل «خیزران‏»گفته مى‏شود «مرسى‏» به سرزمینهایى در فرانسه، اسپانیا و الجزایر اطلاق مى‏شود،ولى چون به وى «سکن نوبیه‏» و «شقراء نوبیه‏» نیز گفته‏اند، این احتمال که‏منظور شمال آفریقاست، تقویت مى‏شود و از این رو مرحوم خاتون آبادى به صراحت وى‏را اهل نوبه و زنگبار دانسته است، همچنین چون درباره نجمه خاتون واژه‏«مولده‏» (آنکه در کشور عربى متولد شده و نشو و نما یافته) به کار رفته لذااین احتمال که اهل کشورهاى غربى باشد رد مى‏شود.»

اما درباره جایگاه رفیع مادرحضرت معصومه(س) همین نکته بس که امام کاظم(ع) مى‏فرمود: او را جز به فرمان خداو به استناد وحى خدا نگرفتم.
چشمه کوثر و فرزندان امام کاظم(ع)

فراوانى فرزندان نسل رسالت و ولایت از موضوعاتى است که قابل انکار نیست هر چند گاه این‏امر که تعداد فرزندان ائمه به دهها نفر مى‏رسد براى برخى مورخان گران آمده وآنان سعى نموده‏اند به روش‏هاى مختلف از تعداد آنها بکاهند اما حقیقت این است که‏«کوثر» همان کوثرى که خداى متعال در قرآن کریم سوره‏اى را به نامش نازل کرده،کلید حل مشکل است. آن روز که ابراهیم یگانه فرزند حضرت پیامبر در هفده ماهگى‏در مدینه طیبه رحلت کرد و در بقیع به خاک سپرده شد، گروهى از منافقان و دشمنان‏و دشمنان مرگ وى را علامت‏بریده شدن نسل رسالت و نابودى اسلام دانستند و باکنایه و زخم‏زبان دل وى را آزردند. این موضوع که به شدت پیامبر را افسرده کرددر نهایت‏به نزول سوره مبارکه کوثر انجامید و خداى متعال چنین فرمود:

«بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هوالابتر»

اعجاز این سوره منحصر در حسن و حسین فرزندان بلافصل على(ع) نبود بلکه‏در نسلهاى بعدى نیز همین معجزه الهى جریان یافت. و به روشنى مى‏توان این معجزه‏آشکار را دید. کوثرى جوشان در نسل تمام ائمه به ودیعه گذاشته شد که نسل نبوت وامامت را زنده نگاه داشت. مرورى بر فشارها و اعدامها و سیاستهاى کینه‏توزانه‏حاکمان اموى و عباسى نشان مى‏دهد که چگونه همین «کوثر جوشان‏» گاه تنها باریکه‏حفظ نسل ولایت‏بود. از این‏روى به نظر مى‏رسد نه تنها نباید کثرت اولاد امامان‏موجب بروز سؤال شود بلکه ظهور اعجاز الهى «کوثر» در طول حیات ائمه باید مارا به شگفتى و تحسین وا دارد.

یکى از این امامان معصوم که به کثرت اولاد مشهور است امام موسى کاظم(ع) است که‏تمام تاریخ‏نویسان به تعدد فرزندانش گواهى داده‏اند.

در بین نویسندگان تا آنجا که ما جستجو کرده‏ایم تنها عباس فیض نویسنده انجم‏فروزان به این حقیقت ظریف دست‏یافته و جارى کوثر را در نسل امام کاظم به تماشانشسته است.

وى مى‏نویسد:

«موضوع کثرت نسل پیغمبر اکرم از چیزهایى است که به شهادت حس و تاریخ به‏هیچ‏وجه قابل انکار نیست.

چنانچه خداوند تبارک و تعالى هم در قرآن مجید در آنجایى که مى‏فرماید: انااعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر بدین معنى تصریح فرموده‏زیرا به اتفاق مفسرین منظور از کوثر کثرت نسل است و شان نزول این سوره آن است‏که ازدیاد در نسل با کمتر تاملى در این عصر اعجاز قرآن ثابت مى‏گردد زیرا ذریه‏پیغمبر در کثرت چنانند که کوچکترین دیه و قریه‏اى را هم از آن‏ها خالى نمى‏تواندیافت‏با اینکه از طرف بنى‏امیه و بنى‏عباس و خلفاى آنها براى اضمحلال این شجره‏طیبه و قطع نسل این دودمان شریف منتهاى کوشش و جدیت اعمال و به منظور انقراض‏سلسله فاطمیین انواع دسائس برانگیخته گشت که کربلا و قتل هفتاد و دو نقر یاران‏حسینى حتى اطفال شیرخوار و عملیات منصور دوانیقى و متوکل براى نمونه کفایت‏مى‏کند.

قتل ذریه پیغمبر در طف یا زنده زنده در گور کردن و در وسط پایه‏ها گذاردن وهزارها کشتارهاى دیگر که همواره پى در پى جریان داشت‏یک سلسله عوامل ممتدى‏بودند که قطع نسل پیغمبر را ایجاب مى‏کرد و در عین حال این سلسله جلیله امروزه‏چنان توسعه پیدا کرده‏اند که شرق تا غرب را فرا گرفته‏اند و در طرف مقابل ذره‏امویان و دودمان عباسیان با تمام قدرت و عظمت‏سلطنت و خلافتى که دارا بودند ودر قرون متمادى در ناز و نعمت زندگانى مى‏کردند امروزه کوچکترین اثرى هم ازآن‏ها دیده نمى‏شود و شاید در سراسر این کشور هم یک نفر اموى یا عباسى وجودنداشته باشد و در کتاب سیاده الاشراف مسطور است موقعى که حسین بن‏على(ع) شهیدگشت در طایفه بنى‏امیه دوازده هزار گهواره طلا و نقره وجود داشت که اطفال‏شیرخوار خود را در آنها مى‏جنباندند و از براى سیدالشهدا(ع) فرزندى نبود جز سیدسجاد(ع) معذالک از بنى‏امیه نسلى باقى نیست و از سادات حسینى و رضوى در هرمنطقه جماعتى وجود دارند. این است نمونه‏اى از آثار حقیقت و آن بود عواقب ظلم وستم.»
تعداد فرزندان

شیخ مفید37 فرزند (18 پسر،19 دختر)، ابن‏خشاب (20پسر، 18 دختر)، سبط ابن‏جوزى (20 پسر، 20 دختر)، ابن شهرآشوب 30 فرزند،عمده الطالب 60 فرزند (37 دختر،23 پسر)، کشف الغمه 38 فرزند (18 پسر، 20دختر) براى حضرت نقل کرده‏اند.

در باره حضرت معصومه(س) باید گفت که طبق همه نقلها نام فاطمه(س) ذکر شده است‏چه طبق نظر آنها که فاطمه را 2 نفر یا 4 نفر ذکر کرده‏اند زیرا در هر صورت‏فاطمه معصومه(س) همان فاطمه کبرى است که همه مورخان در باره وى اتفاق نظردارند.
عصرى که او شکفت

دورانى که مى‏رفت‏به شکفتن فاطمه معصومه بیانجامد،همزمان با امامت امام موسى بن جعفر(ع) بود که در سال 148 ه. ق به امامت رسیدو مدت 35 سال به امامت پرداخت، خلفاى بنى‏عباس در این دوران آنچنان عرصه را برامام و شیعیان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت نمى‏توانستند صریحا از نام‏حضرت یاد کنند و ناگزیر کنیه‏هاى حضرت مانند (ابى‏ابراهیم و ابى‏الحسن) یا القاب‏وى مانند (عبد صالح، عالم و ...) را به کار برند و یا صرفا به رمز و اشاره‏مانند «رجل‏» بسنده مى‏کردند.

تقیه در این ایام شدت یافت و منصور، مهدى، هادى و هارون چنان وضعى پیش آوردندکه امام حتى از لحاظ مالى براى اداره زندگى و دخترانش در مضیقه قرار گرفت.هارون آنگاه که به حکومت رسید، حضرت را زندانى کرد، گاه حضرت را آزاد مى‏کرد،دوباره زندانى مى‏ساخت و همین وضع تا مدت 14 سال ادامه یافت. هارون با رفتارآمیخته به قساوت و سنگدلى چنان رعب و وحشتى به وجود آورد که شیعیان هرگز طعم‏امنیت را نچشیدند.

در چنین عصرى بود که زمان تولد حضرت معصومه(س) فرا مى‏رسید.

تا آن روز 25 سال بود که على بن موسى الرضا(ع) یگانه فرزند نجمه خاتون بود،او این همه سال را در آرزوى تولد فرزندى دیگرى سپرى کرده و چشم به راه تولدکودکى بود که امام صادق(ع) بشارت شکفتنش را دهها سال قبل داده بود. نجمه همه‏این سالها را هر چند منتظر ولى مطمئن سپرى کرد، على بن موسى الرضا(ع) نیزشادان و منتظر بود و تولد خواهرى بعد از دهها سال برایش مهم و جالب مى‏نمود،خانه‏اى که نجمه در آن منتظر تولد فرزندش بود، هنوز بوى رسالت را با خود داشت;زیرا اولین بار که پیامبر(ص) به مدینه آمد، مدتى در آن خانه ساکن شد، لحظات به‏کندى مى‏گذشت، بوى باران کوچه‏هاى مدینه را آکنده کرده بود و نسیم شکفتن کوچه‏هارا یکى پس از دیگرى پشت‏سر مى‏گذاشت تا این که عطر خبر تولد کودکى به زلالى کوثررسول را به خانه موسى بن جعفر(ع) آورد و به همه انتظارها پایان بخشید.
زمان تولد

در سال، ماه و روز تولد فاطمه معصومه(س) اختلافات عمده‏اى وجود داردکه اصلى‏ترین عامل، خفقان حاکم بر علیه شیعیان بود تا آنجا که امنیت آنها تنهابا تقیه محفوظ مى‏ماند. در چنین زمانى که اسامى کنیزها و رقاصه‏هاى مجالس وهمنشین‏هاى دربار فاسد عباسیان به دقت ثبت مى‏شد، تولد و وفات اهل بیت در سکوتى‏مرگبار اتفاق مى‏افتاد. همچنین باید افزود: منعکس نشدن تاریخ موالید و وفیات‏بانوان اهل‏بیت عمومیت دارد به طورى که تاریخ وفات حضرت فاطمه، مدفن حضرت زینب،تولد و وفات ام کلثوم، مادران همه امامان از امام زین‏العابدین(ع) تا امام‏عصر(عج) و دختران امامان از امام حسن تا امام عسکرى(علیهم السلام) کاملا مجهول‏است.

با این حال محققان با تکیه بر حدس و گمان و گاه استدلال، مستندات و شواهدتاریخى در صدد یافتن تاریخ دقیق یا تخمینى تولد و وفات وى برآمده‏اند در نهایت‏دو نظریه در این باره به وجود آمده است که عبارتند از:

1 تولد وى در سال «183» اتفاق افتاد.

این نظریه در برخى نوشته‏هاى معاصرین بدون ذکر سند نقل شده است.از جمله; مهدى سلطان العلما رازى در سال‏1339 ضمن رساله‏اى درباره اعمال‏جمکران مى‏نویسد: در کتاب «نزهه الابرار فى نسب اولاد الائمه الاطهار» و کتاب‏«لوامع الانوار فى طبقات الاخیار» که کتاب مفصلى است چنین ضبط شده است «ولاده‏فاطمه بنت موسى بن جعفر(علیهم السلام) فى مدینه المنوره غره ذى‏القعده بقیه ازصفحه‏37 الحرام سنه ثلاث و ثمانین و ماه بعد الهجره النبویه.»

اما به دلایل مختلفى این نظریه از سوى محققان رد شده است. ذبیح‏الله محلاتى در ریاحین الشریعه‏مى‏نویسد:

آنچه را که برخى از جهت‏بعضى از اغراض نسبت مى‏دهند که فلانه مجتهد در مدینه‏طیبه تعین یوم وفات و تولد آن، تو را از کتاب لواقح الانوار استخراج کرده،بى‏اصل است زیرا کتاب لواقح الانوار در نظر من موجود است و اصلا چنین مطلبى در اونیست. احتمال دادم کتاب دیگرى باشد تا اینکه خدمت علامه نسابه دانشمند آقانجفى; شهاب‏الدین تبریزى شرفیاب شدم. این مطلب را عنوان کردم، فرمود: من کسى راکه چنین جعلى کرده، ملاقات کردم.

معلوم شد غرضى داشته که ذکر آن مصلحت نیست. تجاوز الله عن الله.

همچنین درصورت قبول این نظریه سال ولادت حضرت معصومه یا سال شهادت پدر بزرگوارش (183 ه.ق)مصادف مى‏شود حال آنکه بعد از فاطمه معصومه این امام همام صاحب سه دختر دیگرنیز شده است که لازمه‏اش وجود فاصله بین تولد فاطمه معصومه و آنها و زندانى شدن‏پدر (4 سال) و شهادتش 25 رجب سال‏183 ه. ق خواهد بود. خصوصا اینکه حضرت چهارسال آخر عمرش را در زندان گذرانده است و از خانواده‏اش که در مدینه بودند، دوربود.

2-تولد در سال‏173 ه. ق واقع شد.این نظریه از طرفداران بیشترى برخوردار است که ضمن رد دلایل سال‏183، صدق‏مدعیان این نظریه نیز به اثبات مى‏رسد.

مرحوم شیخ على نمازى صاحب مستدرک السفینه ذیل ماده فطم با قاطعیت تمام در این‏باره مى‏نویسد:

«فاطمه المعصومه المولوده فى غره ذى‏القعده سنه‏173 ه. ق.»

مرحوم‏عمادزاده اصفهانى نیز بدون ابهام معتقد است که حضرت در ماه ذى قعده سال‏173متولد شد.

در این صورت شش سال تا زمان زندانى حضرت فرصت‏باقى خواهد ماند که‏بگوییم سه فاطمه دیگر در این مدت متولد شده‏اند.

ماهنامه کوثر شماره 15

آیت‌الله جعفر سبحانی

پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد.

روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) می‌باشد. رسول‌خدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه می‌فرماید:

و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.

در آیه یادشده دقت کنید، می‌فرماید: «تبیّن» و نمی‌گوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.

بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روش‌های قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان می‌کنیم:

1. معرفی به نام
گاهی شرایط ایجاب می‌کند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه می‌فرماید: و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی می‌گوید): من به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.

در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی می‌کند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل می‌نماید.

2. معرفی با عدد
و گاهی شرایط ایجاد می‌کند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه می‌فرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنی‌اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.

3. معرفی با صفت
بعضی اوقات شرایط ایجاب می‌کند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.

الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)

کسانی که از رسول و نبی درس ناخوانده‌ای پیروی می‌کنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته می‌یابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدی‌ها بازشان می‌دارد، پاکی‌ها را برای آنان حلال کرده و ناپاکی‌ها را تحریم می‌نماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمی‌دارد...

با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.

مسائل زیادی وجود دارد که قرن‌ها مایة جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع که ریشه‌کن کننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند:

ـ صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟
ـ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش چیست؟
ـ کلام خدا قدیم یا حادث است؟
ـ خلقت بر اساس جبر استوار است یا اختیار؟

این مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آن چنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکّر و دقت در مفاد آیات دعوت می‌کند، بیان قاطع همه مسائل، به گونه‌ای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.

معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست
پرسشگر تصور می‌کند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن می‌آمد، اختلاف از بین می‌رفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.

بنی‌اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:

إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله.(5) آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...

پیامبر آنان به امر الهی فرمان‌روا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...(6) به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است.

با وجودی که نام فرمان‌روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:

أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...(7) از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازده‌گانه، سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:

صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم‌الله موسی زنده شد

درباره حضرت مهدی(عج) هم که اشاره‌ای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیت‌های فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.

در پایان یادآور می‌شویم: همان‌طوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی می‌باشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بی‌مورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالی‌ترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر(ص) گرفته شده است.

پی‌نوشت‌ها:
٭ برگرفته از: افق حوزه، 3/5/1386.
1. سورة نحل (16)، آیة 44.
2. سورة صف (61)، آیة 6.
3. سورة مائده (5)، آیة 11.
4. سورة اعراف (7)، آیة 157.
5. سورة بقره (2)، آیة 246.
6. سورة بقره (2)، آیة 247.
7. همان.

منبع: ماهنامه موعود شماره 80

صفحه‌ها