اخبار
۱۳۸۶/۰۸/۱۶ ۱۸:۴۷ شناسه مطلب: 4407
آیتالله جعفر سبحانی
پرسشگر تصور میکند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن میآمد، اختلاف از بین میرفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازدهگانه، سبب میشد که آزمندان حکومت و ریاست به نسلکشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد.
روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است، تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی(ص) میباشد. رسولخدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه میفرماید:
و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون.(1) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.
در آیه یادشده دقت کنید، میفرماید: «تبیّن» و نمیگوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر(ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.
بنابراین انتظار اینکه مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اینک برخی از روشهای قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان میکنیم:
1. معرفی به نام
گاهی شرایط ایجاب میکند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه میفرماید: و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد(2)، (عیسی میگوید): من به شما مژده پیامبری را میدهم که پس از من میآید و نامش احمد است.
در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی میکند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل مینماید.
2. معرفی با عدد
و گاهی شرایط ایجاد میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: و لقد أخذ الله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ... .(3) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.
3. معرفی با صفت
بعضی اوقات شرایط ایجاب میکند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است.
الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم... .(4)
کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمیدارد...
با توجه به این روش، انتظار اینکه اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بیجا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف.
مسائل زیادی وجود دارد که قرنها مایة جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع که ریشهکن کننده نزاع باشد سخن نگفته است، مانند:
ـ صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟
ـ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش چیست؟
ـ کلام خدا قدیم یا حادث است؟
ـ خلقت بر اساس جبر استوار است یا اختیار؟
این مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولی آن چنان شفاف و قاطع که نزاع را یک سره از میان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حکمت آن در این است که قرآن مردم را به تفکّر و دقت در مفاد آیات دعوت میکند، بیان قاطع همه مسائل، به گونهای که همه مردم را راضی سازد، بر خلاف این اصل است.
معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیست
پرسشگر تصور میکند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن میآمد، اختلاف از بین میرفت، در حالی که این اصل کلیّت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است.
بنیاسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمینهای غصبشده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:
إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیلالله.(5) آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...
پیامبر آنان به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرده، گفت: إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً...(6) به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است.
با وجودی که نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند:
أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال...(7) از کجا میتواند فرمانروای ما باشد، حال آنکه ما به فرمانروایی از او شایستهتریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...
این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازدهگانه، سبب میشد که آزمندان حکومت و ریاست به نسلکشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسی(ع) رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیمالله موسی زنده شد
درباره حضرت مهدی(عج) هم که اشارهای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیتهای فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(ع) مدتها تحتنظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند.
در پایان یادآور میشویم: همانطوری که گفته شد، قرآن بسان قانون اساسی میباشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بیمورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالیترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر(ص) گرفته شده است.
پینوشتها:
٭ برگرفته از: افق حوزه، 3/5/1386.
1. سورة نحل (16)، آیة 44.
2. سورة صف (61)، آیة 6.
3. سورة مائده (5)، آیة 11.
4. سورة اعراف (7)، آیة 157.
5. سورة بقره (2)، آیة 246.
6. سورة بقره (2)، آیة 247.
7. همان.
منبع: ماهنامه موعود شماره 80
۱۳۸۶/۰۸/۱۶ ۱۸:۴۷ شناسه مطلب: 4406
محمدرضا شریعتی
یکی از قدمهای بزرگی که زمامداران مسیحی در اندلس برای اضمحلال مسلمین برداشتند، این بود که مشروبات الکی را رایگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند.
یکی از کشیشان مسیحی در یک سال تمام انگورهای قرطبه را پیشخرید کرد و همه آنها را شراب ساخت، با خدا پیمان بست که آنها را جز به دانشجویان اسلامی و جوانان ندهد و خلاصه علل مختلف دست به دست یکدیگر داده، حالات زیر را در مسلمانان ایجاد نمود:
1. میخوارگی که در گذشته در بین زمامداران عیاش به صورت پنهانی انجام میگرفت یک عمل علنی و عمومی گردید و چون فرهنگیان و دانشجویان در این عمل پیشقدم بودند، لذا شرابخواری و میگساری نشانه تجدد و منور الفکر بودن گردید، و هر کس از این عمل اجتناب میورزید، کهنهپرست و خرافی نامیده میشد.
2. جوانان میگسار و بیبندوبار، روش پدران خود را حقیر شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن میخواندند.
3. لباس ساده خود را که نشانه صبر و تحمل و کار و فعالیت و کوشش بود، از تن به در کردند و لباس حریر و دیبای اروپاییان یعنی جامه تنپروری را به تن کردند.
4. مسجد و مجامع مذهبی در انحصار پیرمردان و پیرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروکاری نبود.
5. دختران زیبا و طناز اروپایی که در همه جا مأمور دلربایی از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بیشتر ماموریت خود را انجام داده، در نتیجه جوانان مسلمان تا نیمههای شب در گوشههای مهمانخانههایی که میعادگاه دختران اروپایی بود، به سر میبردند.
6. خوشگذرانی و عیاشی شیوع یافت و همچنین رقابت در تجملات زندگی، لباس و مسکن شروع شد تا آنکه عایدات مشروع و معمولی کفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهای آنها قادر نبود و در نتیجه عمّال دولتی برای تأمین هوی و هوسهای خود شروع به اخاذی و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج یافت.
طبقات تولید کننده ثروت یعنی دهقانان و کشاورزان و روستاییان و کارگران و صنعتگران برای تأمین هوسهای طبقات ممتاز مجبور بودند بیشتر دسترنج خود را تقدیم نمایند. بدین ترتیب این دسته پس از مدتی فقیر و ناراضی شده و طبقات ممتاز هم بیش از پیش در لجنزار تنپروری، و فسق و فجور و شهوترانی غوطهور شدند.
بالاخره کار شهوترانی و پردهدری مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المریا (یکی از استانهای کشور اسلامی اندلس) عاشق دخترکی نصرانی شد و خواست او را با تهدید از پدرش برباید.
آن دختر به جندل بن حمود استاندار اشبیلیه (یکی دیگر از استانهای کشور اسلامی اندلس) پناهنده شد. جندل هم لشکر فرستاد تا برای این عمل معتصم را سرکوب نمایند. در نتیجه جنگ بین این دو استاندار اسلامی درگرفت و او که از مدتها پیش از طرف زمامداران مسیحی ـ به شرط همکاری با آنان ـ وعده فرمانفرمایی کلّ اندلس دریافت کرده بود، از زمامداران مسیحی کمک نظامی خواست و زمامداران مسیحی هم که از دیرزمانی به انتظار وقوع جنگهای داخلی در کشور اسلامی اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زیادی از سربازان مسیحی را به یاری این فرمانده نظامی روانه کردند.
جندل با سپاهیان خود و ارتش امدادی مسیحیان به معتصم تاخت، او را کشت و قصرش را ویران نمود و به شکرانه این فتح جشنهای باشکوهی برپا کرد، اما مردم مسلمان و مسئولین کشور اسلامی از این واقعه عبرت نگرفته، در برابر آن ساکت نشستند.
این حادثه، نخستین ضربتی بود که بر اثر آن معاهده شوم و باز شدن پای بیگانگان و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ سرزمین اسلامی به روی مسیحیان و ورود دختران زیبا و طناز... بر پیکره مسلمین اندلس وارد آمد. پس از این واقعه برادرکشی و سکوت امرای مسلمان در برابر آنها، کار خود را کرد و روح سلحشوری، شهامت، تعصب در حفظ دین، ناموس و کشور، از بین مسلمین رخت بر بست و وقت آن رسید که مسیحیان آرزوی دیرین خود، یعنی تصرف کشور اسلامی اندلس و اخراج مسلمین از آن را عملی سازند.
مایه عبرت
در روز چهارم جمادیالثانی سال 486 هجری به «حصین بن جعفر» استاندار نیرومند اسلامی و فرمانده لشکر والانس (یکی از استانهای بزرگ اندلس) اطلاع رسید که نخستوزیر مسلمین «عدی بن عبدالعزیز» مشعور به «ابن ذی النون» با مسیحیان قرارداد محرمانهای بست که به مسلمین و مملکت خود خیانت کند و قلعههای والانس را تسلیم آنان نماید.
حصین پس از شنیدن این خبر به پیش ابن ذیالنون رفت تا درباره آنچه شنیده بود تحقیق نماید و هنگامی که به نزد او رفت دلائلی بر صدق آنچه شنیده بود یافت.
وی هنگام ورود دید ابن ذیالنون با یکی از کشیشان مسیحی زیرگوشی صحبت میکند، ابن ذیالنون که راز خود را کشف شده یافت و انکار را بیفایده دید صریحاً به جنایت خود اعتراف کرد و گفت: حصین بن جعفر! من دیدهام که زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسیدگی نمیکنند، علاوه بر این مسیحیان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حملهورند و مسلمین در برابر آنان تاب مقاومت ندارند. حصین در خشم شد و گفت تو میخواهی شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهی و سرمشق جنایت باشی ولی بدان که زمامداران مسیحی به تو جزای خیانت خواهند داد نه جزای خدمت.
اما خشم حصین دیگر سودی نداشت. زیرا «ابن ذیالنون» خائن، قلعه را تسلیم مسحیان کرده بود و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت کردند و مرتکب شدیدترین جنایات شدند. مسلمانان جبون و مرده والانس هم ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند.
تاریخ مینویسد لشکر مسیحیان در آن هنگام سیزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاک و خون کشیدند و سی هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذیرفتن دین مسیح از دم شمشیر گذراندند. تصرف شهر والانس به وسیله مسیحیان به قدری با سرعت انجام گرفت که هنوز خبر خیانت ابن ذیالنون به عدی بن عبدالعزیز نرسیده که کار از کار گذشته بود.
عدی خواست با لشکر خود به طرف والانس حرکت کند ولی دید قرطبه در خطر است و ناچار در آنجا ماند. ابن ذیالنون خائن نیز به جزای خیانت خود رسید، زیرا به مجرد ورود «ایلدقولنس» زمامدار بزرگ مسیحیان شهر والانس دستور داد ابن ذیالنون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم خیانت کند.
بالاخره نقشه زمامداران مسیحی عملی شد. براق بن عمار افسر خیانتکار اسلامی هم «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه را به وعدههای دروغین زمامدار مسیحی که وعده فرمانروایی کل اندلس را به او داده بودند فریب داد و او لشکر خود را حرکت داد و به کمک سربازان مسیحی به مالک بن عبّاد فرمانروای کلّ اندلس حملهور شدند و از اشبیلیه به طرف قرطبه حرکت نمود، ولی سربازان مسیحی به مجرد حرکت جندل از اشبیلیه آنجا را تصرف کردند، سپس جندل را به قتل رساندند.
سربازان جندل که پس از به قتل رسیدن او، خود را بیفرمانده دیدند به طرف اشبیلیه برگشتند اما سربازان مسیحی اجازه ورود به اشبلیه را به آنها ندادند و اکثر آنها را به قتل رساندند. مالک بن عباد، فرمانروای کل اندلس هم که یاران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار کرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد.
زمامدار بزرگ مسیحی ـ ایلدقولنس ـ هم بدون هیچگونه مانعی وارد قصر پادشاهی قرطبه شد و پنجاه دختر زیبا از دختران زمامداران اسلامی و کاخهای آنان را بین افسران خود تقسیم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاک یکسان کرد و محل آن را برای فحشا و فسق و فجور اختصاص داد.
کتابخانه اسلامی قرطبه را که مشتمل بر بیش از هشتاد هزار جلد کتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالی قرطبه را به قتل رساندند و براق بن عمار افسر خائن اسلامی هم به امر «دوک ونیز» یکی از زمامداران مسیحی به قتل رسید.
منبع: ماهنامه موعود شماره 80
۱۳۸۶/۰۸/۱۶ ۱۲:۳۸ شناسه مطلب: 4404
گروه پاسخگویی اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی در ماه رمضان حضوری فعال و چشمگیر در عرصه اینترنت داشته است .
حجت الاسلام سید محمد اکبریان ،مدیر بخش پاسخگویی کتبی و اینترنتی این مرکز ، با بیان این مطلب افزود : جدای از آمار بازدیدکنندگان پاسخ های سایت پاسخگو (www.Pasokhgoo.ir )که روزانه به بیش از هفت هزار بازدید می رسید ، این گروه به طور متوسط روزانه به دویست پرسش کاربران اینترنتی پاسخ داده است و در مجموع در ماه مبارک رمضان امسال ،پاسخگوی پنج هزار پرسش دینی از طریق ایمیل و پاسخگویی زنده (آنلاین) بوده ایم .
اکبریان در ادامه گفت : مرکز پاسخگویی به سوالات دینی نامهها و پرسشهای اینترنتی را از طریق سایت پاسخگو، سایت پرسوجو، ایمیل پاسخگو و ایمیل یاهو دریافت کرده و پاسخ را برای پرسشگران ارسال میکند که تاکنون به حدود 20 هزار پرسش کاربران از سراسر جهان پاسخ داده شد.
حجتالاسلام اکبریان با یادآوری این که مرکز پاسخگویی به سوالات دینی از بهمن ماه سال گذشته وارد عرصه جدید پاسخگویی در اینترنت به صورت زنده (آنلاین ) شده است، اظهار کرد: در مدت کوتاهی که از فعالیت بخش پاسخگویی زنده میگذرد، به بیش از 18 هزار پرسش کاربران اینترنتی پاسخ داده شد.
مدیر بخش کتبی و اینترنت مرکز ملی پاسخگویی دینی، گسترش روزافزون پاسخگویی بهصورت زنده و گسترش بخش اینترنتی و کتبی را از برنامههای آینده این مرکز برشمرد و خاطرنشان کرد: متقاضیان برای ارتباط با مرکز میتوانند به آدرس www.pasokhgoo.ir مراجعه و سؤالات خود را مطرح کنند.
۱۳۸۶/۰۸/۱۴ ۲۰:۱۱ شناسه مطلب: 4398
محمد صدیق فهیمى
الحمد لله و کفى و سلام على عباد الذین اصطفى
قال الله تبارک و تعالى فى کتابه (قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى)
«بگو اى پیامبر من از شما چیزى در برابر دعوتم جز دوستى نزدیکانم نمىطلبم»
مقدمه
سپاس و ستایش خداوند یکتا را سزد که وعدههایش همواره صادق بوده و هست و خواهد بود و سعادت و خوشبختى ابدى را در صداقت صادقان وعده فرموده و درود بر روان پاک و مطهر سرور کائنات حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) که اصدق الصادقین است و با به ارمغان آوردن صداقت، کذب را از اعماق سینهها بیرون کشید و روح انسانى را در قالب صدق، با صفا و محبت آشنا ساخت. و درود بر اهلبیت(علیهم السلام)گرانقدرش که چون ذبیح الله صادقانه راه سعادت و نجات را در مدرسه عشق و وفا و دوستى و محبت و زهد و پارسایى به بشر آموختند.
درطول تاریخ بشر همواره کسانى بودهاند که پس از وفاتشان خلاء نبود آنها کاملاً حس شده است، اما اندیشمندان پس از آنها آن خلاء را بنوعى پرکردهاند، ولى کم هستند کسانى که پس از حیاتشان اندیشه خود آنها به کمک جامعه آمده و بر جامعه حاکم شود بگونهاى که اندیشمندان بعد از او پیرامون محور فکرى او بیندیشند. و امام جعفر صادق(علیه السلام) یکى از معدود کسانى است که خلاء وجودى حضرتش را جز اندیشههاى والا و بلند او نتوانسته است پر کند. لذا او نه چون شمع است که از سوز و گدازش صحبت شود تا پروانهها گرد آیند و نه چون خورشید است که از تابش نورش حرفى زده شود تا عوام راه جویند که او اظهر من الشمس است که پیران طریقت براى شناخت خود نیازمند مصاحبت وجود شریف اویند.
لذا لزوماً براى شناخت بهتر او بدنبال راهروان راه کمال که از راه پیمودن طریقهى مقدسهى سلوک حضرتش به اوج قله سعادت دست یازیدهاند و بهره وافر بردهاند و در نهایت از بلنداى آن قله عظیم، معرفت و عشق را درک کرده و اعتراف به بزرگى و عظمت شخصیت شریفش نمودهاند طى طریق خواهیم نمود و در این رهگذر از زبان معترف سالکان طریقتش سخن خواهیم گفت. و با استفاده از عنوان «ما قاله الاعلام فى فضائل الامام الصادق(علیه السلام)» ثمره نخل بارورش را بر تنگدستان خواهیم بخشید و با بر تن کردن جامه تقوى چون پاک باختگان، راه عزت و شرافت را خواهیم پیمود و تمام سعى و تلاش خود را در راه خدمت بخلق خدا بخاطر رضاى حق تعالى بکار خواهیم گرفت و در این آشفته بازار محبت و صداقت را پسندیده و با قلبى مطمئن به مسیر آخرت قدم خواهیم گذاشت.
و اما از بزرگان علم و معرفت و محبان اهل بیت(علیهم السلام) زیادند کسانى که از محضر شریف حضرتش مستقیماً و یا غیر مستقیم بهره بردهاند و درباره ایشان سخنها گفتهاند و مقالات با ارزش به رشته تحریر کشیدهاند ولى ما در اینجا باختصار از کتب اهل سنت بطور مستند و مستدل نظر تنى چند از اعلام ایشان را دربارهى آن حضرت(علیه السلام) ذکر مىکنیم. یادشان زنده و روحشان شاد باد.
1 ـ امام مالک بن انس
محمد بن زیاد ازدى گفت: شنیدم که مالک بن انس مىگوید بر جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)وارد شدم بگونهاى که زیاد از من قدرشناسى مىکرد و مىفرمود «اى مالک تو را دوست دارم» و من از این بابت مسرور مىگشتم و خدا را سپاس مىگفتم و هیچگاه نشد که ایشان را ببینم مگر اینکه یا روزه داشتند و یا نماز مىخواندند و یا مشغول به ذکر خداوند تبارک و تعالى بودند»
و نیز گفتهاند: «هیچگاه ندیدم ایشان را مگر بر سه خصلت نیک یا نماز مىخواند و یا روزهدار بود و یا به تلاوت قرآن مشغول بود و هیچگاه ایشان را بىوضو ندیدم»(1)
2 ـ امام ابوحنیفه
و ابوحنیفه فرموده است «فقیهتر از جعفر بن محمد بچشم ندیدهام»(2)
3 ـ امام شافعى
ابن حجر عسقلانى گفته است: اسحاق بن را هویه گفت به شافعى گفتم: جعفر بن محمد نزد تو چگونه است؟ شافعى گفت: «ثقة»(3)
یعنى «مورد اعتماد و اطمینان کامل من است»
4 ـ عمرو بن المقدام
ابونعیم اصفهانى در کتابش بنام حلیة الاولیاء از عمرو بن المقدام نقل مىکند که گفت «کنت اذا نظرت الى جعفر بن محمد علمت انه من سلالة النبیین»
یعنى «چون نگاه به جعفر بن محمد مىکردم مىدانستم که او از سلاله پیامبران است»(4)
5 ـ ابن حبان
و باز ابن حجر عسقلانى از قول ابن حبان درباره امام صادق(علیه السلام)مىگوید:
ابن حبان گفته: «وى از سادات اهل بیت است که فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم»(5)
و در روایت دیگرى آمده است که وى تنها کسى بود که همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند.
6 ـ ابوحاتم
و ذهبى در کتاب خود موسوم به تذکرة الحفاظ مىنویسد قال ابوحاتم «ثقة لایسأل عن مثله»(6)
یعنى «امام صادق آنگونه مورد اطمینان است که از کسى همانند او سئوال نمىشود».
7 ـ ابن ابى حاتم
و در جاى دیگر ابن حجر عسقلانى در کتاب تهذیب التهذیب از ابن ابى حاتم نقل مىکند که گفت از قول پدرش: ]جعفر الصادق( ثقة لایسأل عنه.(7)
یعنى: «امام جعفر صادق(علیه السلام) شخصیت مورد اطمینانى است که نیاز نیست درباره او از کسى پرسش شود»
8 ـ شهرستانى
وى در کتاب خود موسوم به الملل و النحل درباره عظمت و بزرگى حضرت صادق(علیه السلام)مىنویسد: «وى به جهت شدة محبتى که به اُنس با خدا داشت، وحشت داشت که با مردم تماس داشته باشد و همواره از مردم دورى مىگزید و معتقد بود هر کس با غیر از خدا مأنوس شد متوجه وسواس مىشود.»(8)
9 ـ ابن حجر هیثمى
وى که یکى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت بشمار مىآید در کتاب خود موسوم به الصواعق المحرقه موضوعى را در رابطه به اینکه شش فرزند از سلاله پاک محمد بن على(علیهما السلام) بدنیا آمدند که افضل و کاملتر از همه آنها امام جعفر صادق(علیه السلام) بودند که پس از وى خلیفه و وصى ایشان شدند و مردم از علوم منتشره ایشان به تمامى شهرها سخن گفتهاند و پیشوایان بزرگى از او حدیث روایت کردهاند.(9)
10 ـ عبدالرحمن بن الجوزى
ابن جوزى که خود از عرفاء بنام اهل سنت مىباشد و از مؤلفین مشهور جهان اسلام است در کتابش موسوم به صفة الصفوة مىنویسد «کان ]جعفر بن محمد( مشغولا بالعبادة عن حب الریاسة»(10)
یعنى: جعفر بن محمد شخصیتى بود که مشغولیت فراوانش به عبادت او را از عشق ریاست بازداشته و سیراب کرده بود.
11 ـ شبلنجى
این عارف بزرگ ربانى نیز که یکى دیگر از مؤلفین مشهور اهل سنت است در کتاب معروفش به اسم نورالابصار نوشته است: «کان جعفر الصادق(رضى الله عنه) مستجابالدعوة و اذا سأل الله شیئاً لم یتم قوله الا و هو بین یدیه»(11)
یعنى: جعفر صادق(رضى الله عنه) مستجاب الدعوه بود و دعایش همیشه مورد قبول حق تعالى واقع مىشد و چون از خداوند چیزى مىخواست هنوز قولش پایان نیافته بود چیز مورد نظر برایش مهیا بود.
12 ـ ابن خلکان
این مؤلف مشهور و بنام اهل سنت نیز در کتاب خود موسوم به وفیات الاعیان اظهار داشته است: «و کان من سادات اهل البیت و لقب بالصادق لصدقه فى مقالته... و کان تلمیذه ابوموسى جابر بن حیان الصوفى الطرسوسى قدألف کتاباً یشتمل على ألف ورقة تتضمن رسائل جعفر الصادق وهى خمس مأة رسالة»(12)
یعنى: حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) از سادات اهل بیت(علیهم السلام)بشمار مىرود و بدلیل راستگویى در گفتارش ملقب به صادق شده است ... و ابوموسى جابر بن حیان یکى از شاگردان اوست که کتابى مشتمل بر هزار برگ تألیف نموده که متضمن رسالههاى امام جعفر صادق(علیه السلام)است که مقدار آنها به پانصد رساله مىرسد.
13 ـ خیر الدین الزرکلى:
وى یکى دیگر از مؤلفین بنام اهل سنت مىباشد که تألیفات ارزشمندى را از خود به یادگار گذاشته است او در کتاب الاعلام درباره امام جعفر صادق(علیه السلام) نوشته: «کان من أجلّاء التابعین و له منزلة رفیعة فى العلم. أخذ عنه جماعة، منهم الإمامان ابوحنیفة و مالک و لقب بالصادق لأنه لم یعرف عنه الکذب قط له اخبار مع الخلفاء من بنى العباس و کان جریئاً علیهم صداعاً بالحق»(13)
یعنى: امام جعفر صادق(علیه السلام) از بزرگان تابعین بشمار مىرود و در علم و دانش داراى منزلتى رفیع است و جماعت زیادى از او کسب علم کردهاند که از جمله آنها دو نفر از پیشوایان اهل سنت امام ابوحنیفه و امام مالک هستند و لقبشان صادق است بخاطر اینکه هرگز کسى از او کذب نشنیده است و در خبرهاى مربوط به او آمده است که وى براى اعتلاء حق پیوسته علیه خلفاى بنى عباس در ستیز بوده و به مبارزه پرداخته است.
14 ـ محمد فرید وجدى
این نویسنده بنام نیز که یکى از اندیشمندان بزرگ اسلام و صاحب تألیفات متعددى مىباشد در دائرة المعارف مشهور خود از امام جعفر صادق((علیه السلام)) صحبت به میان آورده و بعنوان یک سنى مذهب مىنویسد: «ابوعبدالله جعفر الصادق بن محمدالباقر بن على زین العابدین ابن الحسین بن على ابن ابیطالب هو احد الأئمة الأثنى عشر على مذهب الامامیة کان من سادات اهل البیت النبوی، لقب الصادق لصدقه فى کلامه کان من افاضل الناس»(14)
یعنى: ابوعبدالله جعفر الصادق فرزند محمد باقر فرزند على زین العابدین فرزند حسین فرزند على فرزند ابیطالب یکى از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است وى از سادات نبوى(صلى الله علیه وآله) مىباشد و به دلیل صداقت در گفتارش به صادق ملقب شده است و یکى از بزرگان زمان خود در میان مردم است.
15 ـ ابو زهره
محمد ابوزهره از دیگر نویسندگان جهان اسلام و از اندیشمندان بنام در کتابى که به نام الامام الصادق به رشته تحریر کشیده است درباره حضرت مىنویسد:«امام صادق(علیه السلام) در طول مدت زندگى پربرکتش همیشه در طلب حق بود و هرگز پردهاى از ریب و شک و تردید بر قلب او مشاهده نشد و کارهایش به مقتضیات کجاندیشى سیاستمداران زمانش رنگ نباخت و لذا هنگامى که رحلت فرمود عالم اسلامى فقدان او را کاملا حس کرد زیرا که یاد او هر زبانى را عطرآگین مىساخت و همه علماء و اندیشمندان بر فضل او اجماعاً معترفند»
و اضافه مىکند «علماء اسلام در هیچ مسألهاى آنگونه که بر فضل امام صادق و دانش او اجماع نمودهاند علیرغم اختلاف طوائفشان در امرى به این شکل اجماع ننمودهاند و تعداد زیادى از ائمه اهل سنت هستند که معاصر با ایشان بودند و هم عصر با ایشان زیسته و از محضر مبارکشان فیض بردهاند و بدین سان وى به پیشوایى علمى زمانش کاملا شایسته بوده همچنانکه این شایستگى را قبل از او پدر و جدش و نیز عمویش زید رضى الله عنهم اجمعین داشتهاند.
و همه پیشوایان راه هدایت به آنها اقتداء نموده و از حرفهاى آنها اقتباس نمودهاند»(15)
16 ـ ابن الصباغ مالکى
این نویسنده نامدار اهل سنت نیز که در کتاب خود بنام الفصول المهمة در ارتباط با مناقب امام جعفر صادق(علیه السلام) مطالب قابل توجهى را ذکر نموده است در این باره مىنویسد:«مناقب جعفر الصادق(علیه السلام)فاضلة أو صفاته فى الشرف کاملة، و شرفه على جبهات الأیام سائلة، و أندیة المجد و الغر بمفاخره و مآثره آهلة»(16)
17 ـ عبدالله بن شبرمة
ابونعیم اصفهانى در کتاب معروفش بنام حلیة الأولیاء بنقل از ابن شبرمة در باب احتجاج امام صادق(علیه السلام)مىنویسد: «امام جعفر به هنگامى که من و ابوحنیفه به محضر ایشان وارد شدیم به ابن ابى لیلى فرمودند چه کسى با شماست؟ پس از معرفى ابوحنیفه(رضی الله عنه) بین امام جعفر الصادق(علیه السلام)و ابوحنیفه سؤالاتى رد و بدل شد و در قسمتى از آن سؤالات امام جعفر صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه گفت: «کدامیک از جهت کیفر و عقاب عظیمتر است؟ آدم کشى یا زنا؟» ابوحنیفه جواب داد: آدم کشى. امام فرمود: «پس به درستى که خداوند عزّ و جلّ شهادت دو نفر در آدمکشى پذیرفته و در زنا نپذیرفته مگر اینکه چهار نفر باشند، سپس گفت: «کدامیک از این دو عبادت عظیمترند. نماز یا روزه؟» ابوحنیفه جواب داد: نماز. فرمود:«پس چگونه است که حائض قضاى روزه دارد اما نمازهایش قضا نمىشود!» لذا بصراحت ابوحنیفه را از قیاس دین با رأى خودش بازداشت و فرمود: «از خدا بترس و دین را به رأیت قیاس مکن»(17)
و باز ابونعیم اصفهانى در همین کتاب به نقل از ابن بسطام مىنویسد: «کان جعفر بن محمد یطعم حتى لایبقى لعیاله شیءٌ»(18)
یعنى: جعفر بن محمد به هنگام اطعام، فقیران را به گونهاى طعام مىداد که چیزى براى خانوادهاش باقى نمىگذاشت.
و در جلد سوم این کتاب در صفحه 198 نوشته است: تعداد زیادى از تابعین از امام صادق(علیه السلام)حدیث روایت نمودهاند که از میان آنها مىتوان یحیى بن سعید الأنصارى، و ایوب سختیانى و أبان بن تغلب و ابوعمرو بن المعلاء و یزید بن عبدالله بن بن الهاد را نام برد. مضافاً اینکه ائمه و أعلام اهل سنت مانند مالک بن انس و شعبة بن الحجاج و سفیان ثورى و ابن جریح و عبدالله بن عمر و روح بن القاسم و سفیان بن عیینة و سلیمان بن بلال و اسماعیل بن جعفر و حاتم بن اسماعیل و عبدالعزیز بن مختار و وهب بن خالد و مسلم بن حجاج نیز از ایشان حدیث روایت نمودهاند.
وى به گونهاى که ذهبى در کتاب تذکرة الحفاظ یاد کرده است فرزند محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(علیهم السلام) است. و از قبیله بنىهاشم است. روز یکشنبه و بنا به روایت دیگرى روز دوشنبه در حالى که سیزده شب از ماه ربیعالاول باقى بود در سال 83 هجرى در مدینه منوره دیده به جهان گشود وهمزمان با روز ولادت رسول اعظم حضتر محمد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) مىباشد و در سال 148 هجرى در سن 68 سالگى بدست منصور دوانیقى به شهادت رسیده و به دیار باقى شتافتند و در جنة البقیع در کنار قبرى که پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) و جدشان امام على زین العابدین(علیه السلام) قرار داشتند مدفون گردیدند.
پى نوشتها
1 ـ تهذیب التهذیب ج2 ص 104 ابن حجر عسقلانى.
2 ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166
3ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103
4 ـ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 193
5 ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104
6 ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166
7 ـ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103
8 ـ الملل و النحل، ج 1، ص 166.
9 ـ ابن حجر هیثمى: الصواعق المحرقة، ص 120
10ـ صفة الصفوة، ج 2، ص 168، رقم 186
11 ـ نورالابصار، ص 170
12 ـ وفیات الأعیان، ج 1، ص 291
13 ـ الاعلام، ج 2، ص 121
14 ـ دائرة المعارف، ج 3، ص 109
15 ـ الإمام الصادق، ص 65 و 68
16 ـ الفصول المهمة، ص 230
17 ـ حلیة الأولیاء، ج 3، ص 196
18 ـ حلیة الأولیاء، ج 3، ص 194
۱۳۸۶/۰۸/۱۴ ۲۰:۱۱ شناسه مطلب: 4399
سید ابراهیم سید علوى
مقدمه
وحدت و یکپارچگى مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق کلمه میان ایشان بلکه ضرورت توحید کلمه بر محور کلمه توحید براى همه موحدان و خداپرستان روى زمین، از تعالیم و آموزشهاى اساسى آیین اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است. و بر همین اساس، قرآن کریم یکى از عمدهترین و سازندهترین اهداف رسالت رسول اکرم صلى الله علیه وآله را تالیف قلوب و ایجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بیان مىدارد و اگر کسى در تاریخ، به دیده عبرت بنگرد این معنى را از شاهکارهاى رسالت محمدىصلى الله علیه وآله مىیابد. (1)
«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا»
یعنى همگى به حبل و رشته خداوندى چنگ بزنید و پراکنده نگردید.
«واذکروا نعمت الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم على شفا حفرة من النار فانقذکم منها» آل عمران /103;
یعنى: یاد آورید نعمتخداوندى را در حق شما که دشمنان یکدیگر بودید او میان دلهاى شما جمع کرد و در پرتو نعمتیکتاپرستى، برادران هم شدید و در پرتگاه آتش قرار داشتید شما را نجات و رهایى داد.
بعد از رحلت پیامبر عظیمالشان اسلام اوصیاى معصوم او کوشیدند تا آن وحدت و یکپارچگى را حفظ کنند و آنان از حقوق شخصى خویش چشم پوشیدند و از خدشهدار شدن اتحاد و اتفاق امت را مانع شدند. و در درازناى تاریخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران راستین انسانیت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزیه پرهیختند و از دامن زدن به آتش خصومتبین مسلمانان، برکنار زیستند و هم دیگران را به اتحاد و تفاهم فراخواندند.
ما مسلمانان به این آیه زیباى قرآن، بیشتر باید بیندیشیم: «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بمالدیهم فرحون» المؤمنون /53; یعنى: اهل کتاب و پیروان ادیان آسمانى و اتباع رسولان الهى، گروه، گروه شدند، ضد و دشمن هم گشتند و هر یک به آنچه نزد اوستخرسند و شادمان گردیدند.
مرحوم مغنیه مىنویسد: یکى خود را به موسى علیهالسلام منسوب داشت و دومى به عیسىعلیهالسلام منتسب گردید و ما خود را به محمدصلى الله علیه وآله پیوسته مىدانیم در حالى که دین و آیین همه پیامبران یکى است و خداى فرستنده و برانگیزنده همهشان هم یکى است. پس این همه دشمنى و عداوت از کجا منشا مىگیرد؟! (2)
ایشان در تفسیر فشرده خود در زمینه آیه سابقالذکر نیز نکتههایى ظریف و احیانا تلخ را یادآورده است. او در ذیل آن آیه مىنویسد: آیا این آیه (نهى از تفرقه و جدایى) شامل ما مسلمانان هم هست و یا اختصاص به امتهاى نخستین و گذشته دارد! در نهجالبلاغه علىعلیهالسلام آمده: «سیاتى علیکم زمان یکفا فیه الاسلام کما یکفا الاناء بما فیه» یعنى: زمانى براى شما مسلمانان فرا مىرسد که در آن، اسلام همچون ظرف پرى که اگر آن را برگردانند خالى مىشود، خالى و تهى مىگردد، یعنى مورد عمل واقع نمىشود.
او در دنباله کلامش مىنویسد: مردم قبل از اسلام به سبب کفر و شرک پراکنده بودند و در پرتو نعمت اسلام برادر و صمیمى گشتند و امروز بعکس (معالاسف) مردم در زیر لواى کفر متحد و یکپارچهاند. امروز ما مسلمانان در پرتگاه آتش تشتت قرار داریم اگر چه مدعى اسلامیت هستیم و چگونه ممکن است این دعوى صادق باشد که اسلام مایه نجات از هلاکت و تباهى است. (3)
به عقیده نگارنده، غالب دستهبندىها و انشعابها در زمینه مسایل دینى، مذهبى و عقیدتى و حتى موضوعات سیاسى که احیانا با عنوان اختلاف سلیقه، توجیه مىشوند، منشا معقول ندارند و سایقه شیطانى و داعیه اهریمنى، آنها را راهبرى مىکند. چنان که امروزه، جهان استکبار براى دستیابى به اهداف شوم خود، مسلمانان را به بنیادگرا و جز آن تقسیم مىکند و یا انقلابیون مسلمان ایران را با القاء عناوین وسوسهانگیز معتدل و تندرو ردهبندى کرده و با ایجاد آشفتگیهاى داخلى، احیانا به مقاصد نامیمونى دست مىیابد و عدهاى شاید ناخواسته به این اهداف جامه عمل مىپوشانند و آب به آسیاى بدخواهان مىریزند هر چند که خود نیز طرفى نمىبندند و تنها جامعه خود را از پیشرفت و تعالى مطلوب بازمىدارند.
در حالى که چه بنیادگرایان و صف مقابل آنان و چه رادیکالیستها و طرف مخالف ایشان یعنى رفورمیستها و بالاخره همه تندورها و کندروها، اگر در محیط آرام و تفاهم بنشینند و به بحث و حتى جدال احسن بپردازند و تجربههاى چندین صدساله تاریخى را هم آینه عبرت قرار دهند به وحدت نظر مىتوانند برسند و یکپارچگى و اتحاد و اتفاق را در حد بالایى حفظ کنند.
یک نمونه عینى از آنچه ادعا کردیم روش اخلاقى و فداکارانه امام على امیرالمؤمنینعلیهالسلام است، به هنگامى که پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه وآله عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حرب، پیشنهاد بیعتبا آن حضرت کردند. و این در موقعیتى بود که بیعتبراى ابوبکر در سقیفه بنىساعده، پیش آمده و امر خلافت و جانشینى به هر حال، به سبکى خاص و با سرعتى تمام، شکل گرفته و خاتمه یافته بود.
مطابق نص نهجالبلاغه، على علیهالسلام از پیشنهاد مزبور استقبال نکرد بلکه به مناسبت آن، مردم را پندى حکیمانه فرمود و از ابتلا و گرفتارى به فتنه و آشوب، برحذر داشت.
«ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة وعرجوا عن طریق المنافرة وضعوا تیجان المفاخرة افلح من نهض بجناح اواستسلم فاراح. هذا ماء آجن ولقمة یغص بها اکلها و مجتئى الثمرة لغیر وقت ابناعها کالزارع بغیر ارضه...» (4)
یعنى: اى مردم! موجهاى فتنه و آشوب را با کشتیهاى نجاتبخش بشکافید و پیش بتازید. از راه نفرت و کین روى گردانید و راه مستقیم مهر و وفا را پیش گیرید. تاجهاى تفاخر و منیت و خودخواهى بر زمین نهید. رستگار و پیروز شد آن که با داشتن نیروى صالح و بال و پر، نهضت کرد و یا اگر نیروى چندان نداشت آرام نشست و مردم را نیز آسوده خاطر ساخت. این حکومت و زمامدارى چند روزه دنیایى، آبى تلخ و لقمه ناگوارى را ماند که در گلوى خورنده گیر کند و آن کس که نابهنگام، میوه را مىچیند همان کسى است که جز در زمین خود مىکارد.
بدینترتیب امام علیهالسلام دست ابوسفیان را خواند و به پیشنهاد او وقعى ننهاد که بىتردید ابوسفیان قصد تفرقهاندازى و دامن زدن به آتش اختلاف داشته است و لذا علىعلیهالسلام پندى جانانه و نصیحتى مشفقانه فرمود و در نتیجه به حفظ یکپارچگى جامعه مسلمان و پرهیز از عوامل و انگیزههاى پراکندگى و تشتت تاکید فرمود. در ادامه همین راه راست و خداپسندانه و وحدتآفرین، امام صادقعلیهالسلام با این که در صلاحیت و کارآیى و در علم و عمل، احدى به پایه او نمىرسید برخلاف برخى که خود را به هر قیمت مىخواهند مطرح سازند و به انگیزه نفع شخصى با شیوههاى گوناگون همچون فرقهگرایى شق عصاى مسلمین مىکنند، دعویى طرح نکرد، چرا که زمینه را براى چنان کارى مساعد نمىدید و آن چنان دعوى و اقدام را به گفته جدش امیرالمؤمنین، پریدن بدون بال و پر و کشت و کار در مزرعه غیر، مىدانست و در یک محاسبه عاقلانه، مىدید که از چنان عملى، دشمنان حق و راهزنان حقوق بشر سود خواهند برد و بس.
نکته جالب توجه آن که در عصر امام صادقعلیهالسلام، که عباسیان به بهاى خون علویان و فاطمیان و هواداران ایشان، بر کرسى خلافت دستیافته و همانند اسلاف امویشان براى تحکیم پایههاى سلطه، باز خون مىریختند و به همین هدف مىخواستند مردم را به نوعى، مشغول کنند لذا بازار مکتبهاى گوناگون فقهى، کلامى و فلسفى و حتى الحادى را رواج مىدادند و هر کس با گرد آوردن عدهاى در اطراف خود با اندک مایهاى، مذهبى مىساخت و پیروانى به دنبال خود مىکشید، امام به جهاد فرهنگى پرداخت و در حد توان جلو اختلافات بیشتر و براندازهتر را گرفت.
به هر حال امروز جهان اسلام پس از گذشت هزار و اندى سال با نحلهها و مذهبها و مسلکهاى گوناگون مواجه است. مسلمین به همین سبب، با وجود جمعیتى معتنابه گرفتار ضعفى آشکار شدهاند و با داشتن ثروتهاى عمومى در وضعیتى نامطلوب به سر مىبرند به طورى که این حالت ضعف و تشتت، مورد توجه برخى مصلحان قرار گرفته و به فکر چاره افتادهاند. در گذشتهاى نه چندان دور «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر تاسیس شد که آثار با برکت آن در مجموعه رسالت الاسلام به یادگار مانده است و مقالات آن گرامى نامه بیانگر حسن نیت و فراوانى دانش و آگاهى گردانندگان آن است. امروزه در شرایط سختتر و اوضاع بحرانىتر مسلمین، در امالقراى انقلابهاى اسلامى، مجمعالتقریب با همین هدف تاسیس یافته و امید استبه نتایج مطلوب دستیابد.
اینک به بحث اصلى یعنى نقش امام صادقعلیهالسلام در تقریب مسلمانان مىپردازیم:
1 - نحلههاى عقیدتى و سیاسى:
معتزله از جمله فرقههایى بودند که در آن روزگار با انشعاب و اعتزال و ایجاد تفرقه و جدایى، با نظراتى من عندى و بىپایه، بنیاد فکرى خاصى را پى ریختند. این جمعیت گفتگویى با امام ششم علیهالسلام کردهاند که نقش تقریب و توحید را بخوبى ترسیم مىکند. و آنک به متن گفتگو توجه کنید.
عمروبن عبید، سخنگوى معتزله چنین آغاز سخن مىکند:
مردم شام، خلیفه را کشتهاند و خداوند جمعیت ایشان را درهم ریخته و پراکندهشان فرموده است و ما اندیشیدیم و مردى را جستیم که داراى مردانگى، عقل و دین است و براى خلافت و رهبرى مناسب و شایسته. و او محمدبن عبدالله بن حسن است. ما در اطراف او گرد آمدهایم و مىخواهیم با او بیعت کنیم و آن گاه هدفمان را آشکار سازیم و دستبه انقلاب زنیم و مردم را به پیروى او فراخوانیم. هر کس پذیرفت و با ما شد چه بهتر و هر که نه بر ما و نه با ما بود ما را کارى با او نیست ولى کسانى که در برابر ما بایستند و به مخالفتبا ما برخیزند با آنان پیکار خواهیم کرد.
ما خواستیم این مطلب را اول بار با شما در میان بگذاریم چون شما پیروان فراوانى دارید و داراى فضیلت و ارزش هستید و ما از مشورت با شما و نظر صائبتان بىنیاز نیستیم.
پس از پایان سخنان نماینده جماعت معتزله، امام صادقعلیهالسلام خطاب به حاضران چنین فرمود: آیا همه شما با اظهارات عمروبن عبید موافق هستید؟ و پس از آنکه پاسخ شنید آرى به حمد و ثناى خداوند و سلام و درود بر پیامبر اکرم، پرداخت و چنین فرمود:
ما اهل بیت پیغمبرصلى الله علیه وآله موقعى که خداوند معصیتشود، به خشم مىآییم و وقتى مردم از او اطاعت کنند و فرمان ببرند، راضى و خشنود مىگردیم. اى عمرو! به من بگو اگر مسلمانان، حق حاکمیت و رشته زمامدارى را به تو واگذارند و تو بدون زحمت و جنگ، زمام امور را به دست گیرى و به تو گفته شود آن را به هر که مىخواهى واگذار کن آن را به چه کسى تحویل مىدهى؟
عمروبن عبید گفت: آن را به شور مىگذارم تا مسلمانان پس از رایزنى، فردى را از میان خود برگزینند.
امام صادق علیهالسلام فرمود: آیا با همه مسلمانان اعم از فقها و دانشمندان و صلحا و نیکان و قریش و جز ایشان به رایزنى مىپردازى؟ عمرو پاسخ داد. آرى با همه مسلمین به شور مىنشینم و میان عرب و عجم فرقى نمىگذارم.
اما صادق علیهالسلام در ادامه سخن چنین فرمود: آیا تو ابوبکر و عمر (خلیفه اول و دوم) را تولى مىکنى و یا از عملکرد ایشان تبرى دارى؟ عمرو در پاسخ گفت: من آن دو را دوست مىدارم و عملکردشان را درست مىدانم.
امام فرمود:
اگر تو از آن دو و عملکردشان تبرى داشتى مانعى نداشت که مخالف آنان سخن بگویى ولى پس از آن که آنها را دوست مىدارى و به عملکردشان خرسندى چطور برخلاف روش ایشان رفتار مىکنى؟! عمر با ابوبکر بیعت کرد بى آن که با مردم مشورت کند. سپس ابوبکر هم بدون رایزنى با احدى، خلافت را به عمر برگردانید و خلیفه دوم نیز به هنگام مرگ خلافت را میان شش تن به شورا گذاشت و از انصار جز شش نفر قرشى را داخل نکرد و درباره اعضاى شورا هم توصیهاى کرد که گمان ندارم تو و دیگر همفکرانت آن را بپذیرید. عمرو پرسید او چه کرد؟ امام صادق فرمود: او صهیب را فرمان داد که سه روز با مردم نماز گزارد و آن شش تن به شور بپردازند و جز پسرش احدى در آن رایزنى شرکت نکند و خودش حق انتخاب شدن نداشته باشد. عمر تاکید کرد که اگر سه روز بگذرد و شورا به نتیجهاى نرسد، گردن هر شش نفر زده شود و اگر پیش از سه روز، چهار تن از شش تن وحدت نظر داشته باشند و دو تن دیگر مخالفت کنند گردن آن دو نفر را بزنند. آیا شما با چنین شورایى موافق هستید؟ و آن را درست مىدانید؟! معتزلیان همگى یکصدا گفتند نه ما به چنین شورایى معتقد نیستیم.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
اى عمرو! از این مطلب بگذریم، اگر فرضا مردم با آن کس که شما براى امامت و رهبرى برگزیدهاید، بیعت کردند و حتى دو نفر هم به مخالفتبا شما برنخاستند، هر گاه به مشرکان برخوردید و آنها اسلام را نپذیرفتند و جزیه هم نپرداختند، آیا شما و صاحبتان علم و دانش آن را دارید که به روش رسول خدا درباره آنان عمل کنید؟ عمروبن عبید گفت: البته، آرى. امام فرمود: چه مىکنید؟ عمرو پاسخ داد: آنان را به پذیرش اسلام فرا مىخوانیم و اگر امتناع کردند وادار به پرداخت جزیه مىکنیم. امام فرمود: اگر مجوسى بودند و اهل کتاب نبودند و یا آتش پرست، گاو و گوسالهپرستبودند و اهل کتاب نبودند، چطور عمل مىکنید؟ عمرو پاسخ داد: که برابر عمل مىکنیم و فرقى میان آنها نیست. امام صادقعلیهالسلام پرسید: آیا قرآن مىخوانید و با آن آشنا هستید؟ عمرو گفت: آرى. امام گفت: بخوان، «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله ورسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتى یعطوا الجزیة عن یدوهم صاغرون» التوبة /92 . یعنى: با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز آخرت باور ندارند، حرام خدا و رسول را پاس نمىدارند و به دین حق نمىگروند بجنگید و قتال کنید تا با خفت و خوارى جزیه بپردازند.
پس خداوند فقط در مورد اهل کتاب چنان فرموده است لیکن شما بین اهل کتاب و دیگران در پرداخت جزیه فرقى نمىگذارید و همه را برابر مىدانید.
عمرو گفت: نظر ما چنین است. امام پرسید: این علم و دانش را از کى آموختهاى؟ عمرو گفت: همه مردم چنین مىگویند. امام فرمود: از این موضوع هم بگذریم. اگر آنان جزیه نپرداختند و شما با ایشان پیکار کردید و غلبه یافتید و غنایمى به چنگ آوردید، آن غنیمتها را چه مىکنید؟ عمرو گفت: یک پنجم آن را کنار مىگذاریم و چهار پنجم را میان همه جنگجویان و سربازان قسمت مىکنیم؟ امام پرسید: غنایم را به طور برابر میان همه جنگندگان تقسیم مىکنید. عمرو گفت: آرى. امام فرمود: تو با این وضع، با عملکرد رسول خدا مخالفت مىکنى و داور میان من و تو در این مساله فقها و دانشمندان مدینه هستند. تو مىتوانى از ایشان بپرسى و آنان اختلاف ندارند که رسول اکرم با عربهاى بادیه (مشرکین) صلح کرد و توافق فرمود که آنان در سرزمین خود باقى بمانند و هجرت نکنند به این شرط که اگر دشمنى قد علم کند، آنان پیامبر را در سرکوبى دشمن یارى کنند و از غنایم هم بهرهاى نداشته باشند. لیکن تو مىگویى غنایم جنگى میان همه کسانى که در جنگ شرکت جستهاند برابر تقسیم مىشود پس با روش و رفتار پیامبر با مشرکان مخالفت مىکنى.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
از این مطلب نیز بگذریم نظر شما در صدقه چیست؟
عمرو آیه صدقه را تلاوت کرد: «انما الصدقات للفقراء والمساکین والعاملین علیها...» التوبة /60. یعنى: صدقهها از آن تهیدستان و مستمندان و کسانى است که آن را گرد مىآورند و کارگزارند....
امام فرمود:
درست است. لیکن، چگونه تقسیم مىکنید. عمرو گفت: آن را هشت جزء مىکنیم و به هر یک از هشت گروه یک جزء مىدهیم. امام صادق علیهالسلام فرمود: اگر یک گروه و یک صنف ده هزار نفر بودند ولى صنف و گروه دیگر فقط یک و یا دو و حداکثر سه نفر بودند باز به این یکى، دو و یا سه نفر معادل آن ده هزار نفر مىپردازى؟ عمرو گفت: آرى چنین مىکنیم.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
تو میان شهرنشین و صحرانشین فرق نمىگذارى؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه کارهایت مخالف سیره و عملکرد رسول خدا، عمل مىکنى چون او زکات صحرانشینان را به فقرا و مستمندان روستا و صحرانشینان مىداد و زکوة شهرنشینان را به تهیدستان و فقراى شهرى مىداد و هرگز هم برابر تقسیم نمىکرد بلکه آن را به اندازه موجود براى افراد حاضر تقسیم مىفرمود. اگر در این مساله نیز شک و تردید دارى از فقهاى مدینه مىتوانى بپرسى که آنان در این موضوع اتفاقنظر دارند.
آن گاه امام رو به عمروبن عبید و دیگر همراهان و همفکران او کرد و فرمود:
«اتق الله یا عمرو! و انتم ایضا ایها الرمط فاتقوا الله فان ابى حدثنى و کان خیر اهل الارض و اعلمهم بکتاب الله و سنة رسوله ان رسول الله قال من ضرب الناس بسیفه و دعاهم الى نفسه و فى المسلمین من هو اعلم منه فهو ضال متکلف » (5) یعنى: اى عمرو! از خدا بترس و شما اى ماعتحاضر، از خدا پروا کنید و از کیفر و خشم او بترسید. پدرم که بهترین مردم روى زمین بود و به کتاب خدا و سنت رسول او، داناترین بود به نقل از رسول اکرم فرمود: هر که شمشیر به روى مردم بکشد و آنان را به سوى خود فراخواند در صورتى که در میان ایشان کسى وجود دارد که از وى داناتر است، چنان کس گمراه و متکلف مىباشد.
آیا آموزهاى جامعتر از این براى حفظ وحدت و صیانت اتحاد و اتفاق جامعه مىتوان ارائه داد؟ و آیا امام صادق علیهالسلام در این گفتگوى پربار، روى اصلى ترین مساله اجتماعى انگشت نگذاشته است؟ و چه زیبا فرمودهاند که اگر نادان ساکت مىنشست و دم نمىزد و ادعایى نمىکرد، اختلاف، براندازى مىشد و ریشهکن مىگردید. چون عمدهترین عامل اختلاف و چندگانگى در هر محیط و جامعهاى از آنجا ناشى مىشود که فرد و یا افراد بىکفایت مدعى مقام و منصبى مىشوند و بدون صلاحیت لازم و کارآیى متناسب، قدم جلو مىگذارند و در نتیجه خود گمراه مىشوند و جامعهاى را به دنبال خود تباه مىسازند.
2 - زمینههاى حکمى و فقهى:
آیین اسلام از همان آغاز، به سبب سازگارى تعالیمش با فطرت سلیم انسانى و هماهنگى علمى و عملى آن در وجود آورنده شریعت، پیامبر امى صلى الله علیه وآله از همه سو مردم تشنه حقیقت را به خود جذب مىنمود و پیروان خود را از لحاظ احکام و انواع حقوق سیاسى، اجتماعى و غیره، راهبرى و اداره مىکرد و به نیازهاى گوناگون آنان پاسخ مىداد.
در زمان رسول خدا، مرجع براى بیان احکام، خود پیامبر بود و سپس به نص روایات معتبر تاریخى، علىبن ابىطالبعلیهالسلام حلال مشکلات حقوقى و قضایى و مرجع رفع معضلات احکام بود، شواهد تاریخى خدشهناپذیر بیانگر آن است که حتى در زمان خلفاى نخست و دوم امام علیهالسلام چنین وظیفهاى را عملا برعهده داشت.
در دورانهاى بعد، با این که مسایل مورد ابتلا زیادتر و نیاز مردم به دانستن احکام عملى فزونتر گردید و هر چند امامان معصوم از اهلبیت رسولالله مرجعیت کامل داشتند و در همه زمینهها پاسخگوى مشکلات مردم و معضلات جوامع بودند، لیکن سوکمندانه باید اعتراف کرد که سلطهگران اموى و عباسى و تشنگان قدرت و حکومت چنان وضعى پدید آورده بودند که مجال مطرح شدن اولیاى معصوم و دانایان شریعت وجود نداشت. حاکمان و ایادى سفاک آنان، به جد، جلو مىگرفتند و در صورت مقاومتبسادگى پاکترین انسانها را مىکشتند. از دیگر سو نیاز به فتوا و بیان احکام، ضرورت بود و لذا دستگاه خلافتبنىامیه و بنى عباس به فکر افتادند و با یک تیر دو نشان زدند هم در خانه اهل بیت را بستند و هم به مفتىتراشى پرداختند و بر اصل روانى اجتماعى «تفرقه بیانداز ، حکومت کن» همه مراکز قدرت اجتماعى را قبضه کردند و براى رسیدن به اهداف شوم خود، عامل پیدایى مذاهب مختلف و جورواجور شدند. از جمله اقدامهاى امام جعفر صادق علیهالسلام که در سیره او انعکاس کامل دارد، جلوگیرى از چنان جریانها و رفتارها است. امام در مقاطع مختلف و آن جا که فرصت مىیافت، افرادى را که صلاحیت لازم براى تصدى امرى را نداشتند از اقدام بازمىداشت و به موعظه و نصیحت ایشان مىپرداخت که نمونه مقابله آن امام بزرگوار با سران معتزله از آن نوع است که پیشتر آوردیم.
نمونه دیگر اقدام نصیحتگرانه امام است در زمینه فتوا و بیان حکم خدا و راه رسیدن به این که لازمه آن نیز همانند هر منصب و مقام، صلاحیت و شایستگى است و بدون تردید با نبودن علم و دانش و با فقدان شرایط افتا و اجتهاد و قدرت استنباط نمىتوان متصدى آن شد. از آن جمله مىتوان به برخورد امام جعفر علیهالسلام با ابوحنیفه پدیدآورنده مذهب فقهى حنفى اشاره کرد که نکات آموزنده و تکاندهندهاى را در بردارد. با خواندن این رخداد تاریخى که مورخان و دانشمندان مسلمان همچون کمالالدین محمدبن موسى دمیرى، عباس قمى، محمدباقر مجلسى، شیخ کلینى و احمدبن على طبرسى و دیگران آن را نقل کردهاند معلوم مىشود مطرح شدن هر کس و تحت هر شرایط و فتوا و نظر دادن با معیارهاى من عندى و بىپایه چه اندازه مىتواند در میان مردم شکاف و فاصله ایجاد کند و صفوف را از هم جدا سازد ولى بعکس اگر هر کارى به اهلش واگذار شود و دانایان بلکه اعلمان فتوا دهند، وحدت جامعه حفظ و اختلافات کمرنگ خواهد شد.
اما اصل ماجرا؟
ابن شبرمة مىگوید: همراه ابوحنیفه بر جعفربن محمد وارد شدیم و در معرفى وى به امام گفتم: این مرد، فقیهى از عراق است و حضور شما آمده است.
امام صادق گفت: شاید او همان کس است که در دین به راى و قیاس مىپردازد. آیا او نعمان بن ثابت است؟
ابن شبرمه گوید: من تا آن زمان اسم کوچک ابوحنیفه را نمىدانستم و او را به ابوحنیفه مىشناختم.
ابوحنیفه پس از سخن امام صادق، پیشدستى کرد و گفت: آرى من همانم. نعمان بن ثابت، خداوند زندگى شما را سامان دهد.
امام جعفر صادق علیهالسلام گفت: اى اباحنیفه! تقوا پیشه کن و دین را با راى و قیاس، مطرح مساز که نخستین قیاس کننده به هواى خود نظر دهنده، ابلیس بود. آن گاه که گفت من از آدم بهترم پس با قیاس، راه خطا رفت و گمراه گشت.
آنگاه گفتگوى نسبتا مفصلى بین امام علیهالسلام و ابوحنیفه رد و بدل شده و امام در پایان چنین فرمود:
«اتق الله یا عبدالله! و لاتقس الدین برایک فانا نقف غدا و من خالفنا بین یدى الله فنقول: قال الله و قال رسولالله و تقول انت و اصحابک: سمعنا و راینا فیفعل الله بنا و بکم ما یشاء» (6)
یعنى: اى بنده خدا! پروا پیشه کن و از خدا بترس و با راى و هوى در دین قیاس مکن زیرا روز قیامت ما و مخالفان ما در پیشگاه الهى مىایستیم. ما مىگوییم خدا فرمود و رسول خدا گفت و شما و یارانتان مىگویند شنیدیم و راى و نظر دادیم پس خدا آن گونه که بخواهد با ما و شما رفتار کند.
دمیرى پس از نقل این روایت در بیان شخصیت امام جعفر صادق علیهالسلام چنین مىنویسد:
جعفر صادق، همان جعفربن محمدبن الباقر بن على زین العابدین بن حسین بن على بن ابىطالب رضىالله تعالى عنهم اجمعین مىباشد. و جعفر یکى از دوازده امام بر مذهب امامیه از سادات اهل بیت است و بدان جهت لقب صادق یافت که همواره سخنش راستبود. و او در سنعتشیمى و علوم غریبه رسالهاى دارد.
و در حرف جیم در توضیح لغت جفرة، از ادب الکاتب ابن قتیبه آورده که کتاب جفر، پوستبرهاى بوده که امام صادق در روى آن، همه نیازمندیهاى بشر و هر آنچه را که انسان تا روز قیامتبدان احتیاج دارد براى اهل بیتش نوشته است. (7)
و ابن خلکان هم این جریان را نقل کرده است و سخن دمیرى عین آن چیزى است که ابنخلکان آورده است او در پایان مىنویسد: کشاجم در کتاب «المصاید والمطارد» حکایت کرده که همین امام جعفر صادق علیهالسلام از ابوحنیفه رضىالله عنه سؤال کرد: در مورد محرمى که دندان رباعیه آهویى را شکسته باشد چه مىگویى؟! ابوحنیفه گفت: اى فرزند رسول خدا چیزى در آن مورد نمىدانم.
امام فرمود: تو خود را چنان داهى و چیز فهم قلمداد مىکنى ولى نمىدانى که آهو دو دندانى و داراى ثنائیه است و اصلا رباعیه ندارد! (8)
آیا در همان زمان که به اقرار همین نویسندگان دانشمند چون دمیرى و ابن خلکان، شایستهترین، داناترین و آگاهترین افراد، امام صادق علیهالسلام بوده. اگر رشته امور به دستبا کفایت او سپرده مىشد و امام جلو قرار داده مىشد و پیشواى مطاع همگان مىگردید فرقهبازى از میان نمىرفت؟!
3 - برخورد با زنادقه:
ملاحده و زنادقه همانند ماتریالیستها و کمونیستهاى عصر ما و بىخدایان در هر عصر و زمانى و در هر کشوى و سرزمینى، از عوامل گسیختگى و آشفتگى فرهنگى و زمینهساز گسترش تباهاندیشى بودهاند.
ملاحده و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق علیهالسلام هم وجود داشتهاند که در محیطهاى اسلامى و بلاد مسلماننشین و حتى در خود مکه احیانا عرضاندام مىکردند و با اصول اعتقادى مردم خداباور، مخالفت مىکردند که براساس نصوص تاریخى برخى شاگردان امام از وقاحت و بىحیایى و گستاخى آنان به خشم مىآمدند. و وضع آنان را به امام گزارش مىکردند که رساله توحید مفضل یکى از این ماجراها و حاوى نکات حکمتآموز است. امام صادق علیهالسلام با برخوردهاى حکیمانه خود به ارشاد مىپرداخت و ضمن دفاع از کیان عقیدتى جامعه موحد و خداپرست، آسیبزدایى و سازندگى مىکرد.
زنادقه با این وجود که به روایات اسلامى و نصوص قرآنى، عقیده نداشتند لیکن با سوء تفسیر هرج و مرج فکرى ایجاد مىکردند و از این راه به مقاصد شوم و اهداف نامیمون خود مىرسیدند.
عبدالمؤمن انصارى گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم عدهاى حکایت مىکنند که پیامبر اکرم طى روایتى فرمود: «اختلاف امتى رحمة» یعنى: اختلاف امت من رحمت است.
امام صادق علیهالسلام: این روایت، صحیح است.
عبدالمؤمن گفت: منظور آن است که اگر مردم اتحاد و اتفاق را کنار بگذارند و اختلاف و نزاع نمایند، چنین کارى رحمت است و وقتى اختلاف امت، پسندیده و رحمتباشد در نتیجه، اجتماع و اتفاقشان، عذاب و ضد رحمتخواهد بود و این صحیح به نظر نمىرسد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: معنى روایت چنان نیست که پنداشتهاند، بلکه منظور از واژه اختلاف، تردد و آمد و شد است: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین والینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» التوبه /122; یعنى: چرا از هر فرقه و جماعتى، گروهى نمىکوچند و از شهر و دیارشان بیرون نمىآیند تا با آموزشهاى لازم، دین را بفهمند و احکام را یاد بگیرند و پس از مراجعتبه اوطانشان، به تعلیم و تربیت مردم بپردازند و آنان را هشدار دهند.
بنابراین، مراد رسول خدا از آن روایت، آمد و شد مردم میان بلاد، شهرها و کشورهاست نه اختلاف در دین و نزاع و مخاصمه در آیین و عقیده که دین حق، یکى بیش نیست. (9)
طبرسى، پس از ذکر روایت در دنباله آن مطالبى از امام ششم نقل مىکند که همانند یک قانون جهانشمول خط و ربط مشخص مىکند و معیار ارائه مىدهد.
امام صادق علیهالسلام به نقل از رسول اکرم فرمود:
«ماوجدتم فى کتاب الله عز وجل فالعمل لکم به ولا عذر لکم فى ترکه و ما لم یکن فى کتاب الله عزوجل و کانت فى سنة منى فلا عذر لکم فى ترک سنتى و ما لم یکن فیه سنة منى فما قال اصحابى فقولوا و انما مثل اصحابى فیکم کمثل النجوم بایها اخذ اهتدى و باى اقاویل اصحابى اخذتم اهتدیتم و اختلاف اصحابى لکم رحمة. قیل یا رسولالله! من اصحابک؟ قال: اهل بیتى. (10)
یعنى: آنچه در قرآن و کتاب خداى عزیز و جلیل مىیابید باید به آن عمل کنید و در ترک آن عذرى ندارید و آنچه در کتاب خدا نباشد (از نظر شما) ولى در سنت من یافته شود، عذرى در ترک عمل به سنت از شما، پذیرفته نیست و هر گاه در موردى نه در کتاب و نه در سنت من راجع به آن چیزى نیابید به آنچه اصحاب من گویند عمل کنید که اصحاب من مانند ستارگاناند به هر کدام چنگ بزنید و هر کدام را بگیرید، بر هدایت و رستگارى قرار دارید اختلاف و آمد و شد اصحاب من براى شما رحمت است.
از رسول اکرم صلى الله علیه وآله سؤال شد: اصحاب شما کیستند؟ در پاسخ فرمود:
اصحاب من، اهل بیت من هستند.
امام صادق علیهالسلام در کلامى دیگر همانند سخنان درربار همیشگى خویش، قاطع و قانونمند، ریشه بسیارى از مشاجرهها و جبههبندىها را خشکانده و طرح یک جامعه سالم و بدور از هر نوع پراکندگى و چند گانگى را ریخته است آن جا که فرمود:
«انما الامور ثلاث بین رشده فیتبع و بین غیه فیجتنب و امر مشکل یرد حکمه الى الله عزوجل و الى رسوله. حلال بین و حرام بین و شبهات یتردد بین ذلک فمن ترک الشبهات نجى من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات و هلک من حیث لایعلم». (11)
یعنى: امور زندگانى سه قسماند: آنچه رشد و صلاح و خوبى آن آشکار است. پس باید دنبال شود و دوم آنچه ضلالت و فساد و بدى آن محرز است و باید از آن اجتناب شود و مشکلات میان این و آن که حکم آنها به خدا و رسول واگذارم.
۱۳۸۶/۰۸/۱۴ ۱۸:۲۹ شناسه مطلب: 4394
۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ۱۳:۲۶ شناسه مطلب: 4299
۱۳۸۶/۰۷/۰۹ ۱۴:۴۰ شناسه مطلب: 4260
۱۳۸۶/۰۷/۰۸ ۱۴:۵۱ شناسه مطلب: 4250
مدیر گروه کتبی و اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی دینی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی از پاسخگویی به بیش از 32 هزار سوال دینی از طریق اینترنت خبر داد.
حجتالاسلام سید محمد اکبریان در جمع خبرنگاران با ضروری خواندن پاسخ به شبهات و سوالات دینی به تأسیس سایت پاسخگو در مرکز پاسخگویی به سوالات دینی اشاره و اظهار کرد: هدف از راهاندازی این سایت، ارتباط سریع و گسترده با مخاطبان کشوری و همچنین بهینهسازی اطلاعات و بایگانی پاسخهای موجود در مراکز است.
وی با بیان اینکه روزانه بیش از 5 هزار نفر از کاربران اینترنت از سایت مرکز بازدید گفت: از زمان تأسیس سایت پاسخگو تاکنون تنها یکی از پرسشها بیش از 4 هزار و500 مرتبه توسط کاربران خوانده شده است.
اکبریان در ادامه پاسخ به نامههای اینترنتی و پاسخگویی زنده را از دیگر فعالیتهای بخش اینترنتی پاسخگویی به سوالات دینی برشمرد و ادامه داد: مرکز پاسخگویی به سوالات دینی نامهها و پرسشهای اینترنتی را از طریق سایت پاسخگو، سایت پرسوجو، ایمیل پاسخگو و ایمیل یاهو دریافت کرده و پاسخ را برای پرسشگران ارسال میکند که تاکنون به حدود 17 هزار پرسش کاربران از سراسر جهان پاسخ داده شد.
وی تصریح کرد: همچنین این مرکز در بخش پاسخگویی زنده، از طریق سایت ارتباط شیعی و یاهو مسنجر به پرسشهای مخاطبان به صورت آنلاین پاسخ میدهد.
حجتالاسلام اکبریان با اشاره به اینکه مرکز پاسخگویی به سوالات دینی از بهمن ماه سال گذشته وارد عرصه جدید پاسخگویی در اینترنت به صورت آنلاین شده است، اظهار کرد: در مدت کوتاهی که از فعالیت بخش پاسخگویی زنده میگذرد، به بیش از 15 هزار پرسش کاربران اینترنتی پاسخ داده شد.
وی همچنین از راهاندازی دو وبلاگ با عناوین «سینجیمهای اخلاقی» و «نکتههای قرآنی» در مرکز پاسخگویی به سوالات کتبی و اینترنتی خبر داد و گفت: وبلاگ «سینجیمهای اخلاقی» در مدت 4 ماه، دو بار به عنوان وبلاگ برگزیده سایت پارسی بلاگ و وبلاگ هفته آن سایت انتخاب شد و تاکنون بیش از 15 هزار نفر از آن بازدید کردند.
حجتالاسلام اکبریان، آسیبپذیر بودن بخشهای فرهنگی و جامعه، دستگاههای تبلیغاتی دشمن با ترفندها و شگردهای شیطانی و استفاده از ابزارهای پیشرفته به رویارویی با دین و ارزشهای معنوی و اعتقادی شیعیان و به چالش کشیده شدن مبانی انقلاب اسلامی را از جمله مواردی دانست که وظایف مراکز پاسخگویی به سوالات دینی را سنگینتر میکند.