کینه
۱۴۰۳/۰۶/۱۷ ۱۴:۵۲ شناسه مطلب: 99555
پرسش:
آیا کینه مطلوب هم داریم؟ یعنی میتوانیم نسبت به برخی افراد مثل دشمنان کینه و نفرت داشته باشیم یا نه؟
پاسخ:
پرسشگر گرامی انسان دارای حالات روحی مختلفی است. بعضی وقتها حبّ و محبت بر دل انسان غالب میشود و بعضی وقتها بغض و عداوت غالب میشود. کاری نیست که انسان انجام دهد و بدون محبت یا عداوت باشد.
یکی از این حالات روحی، کینه و دشمنی است که عبارت از عداوت و دشمنی دیگری در دل داشتن و منتظر فرصت مناسب برای ابراز آن بودن، است. (۱) باید توجه داشت که کینه فقط یک حالت قلبی است و اگر به این کینه در خارج ترتیب اثر دهد، «عداوت» و دشمنی گفته میشود؛ و این ثمره ظاهری کینه است؛ اما برای اینکه بفهمیم کینه ممدوح یا مطلوب داریم یا نه باید به مطالبی توجه کنید.
1. کینه به معنای نگهداشتن دشمنی و نفرت در دل از مؤمنان که اصلاً جایز نیست و در روایات آمده است که متأسفانه کینهورزی و دشمنی میتواند انسان را وادار به گناهان مختلفی نسبت به دیگران کند تا بخشی از عقدههای خود را بدینوسیله جبران کرده و به افراد ضربه بزند. در روایتی از پیامبر صلیالله علیه و آله چنین نقلشده است: «أَشْرَارُ النَّاسِ مَنْ یُبْغِضُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُبْغِضُهُ قُلُوبُهُمْ، الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَه، الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ، الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْعَنَت»؛ (2) بدترین مردم آنکسی است که دشمنی مؤمنین را در دل دارد و مؤمنین هم دشمنی او را در دل دارند، این فرد کسی است که بهسوی سخنچینی میدود، کسی که بین دوستان جدایی میاندازد و کسی که از افراد پاک عیبجویی میکند. اینها نمونهای گناهانی که کینه میتواند زمینهساز آن باشد؛ بنابراین نسبت به مؤمنان که اصلاً جایز نیست.
2. اما نسبت به کافران و دشمنان دین بغض و دشمنی در منابع دینی داریم؛ یعنی بغض و دشمنی نسبت به دشمنان دین شایسته و رواست ولی کینه به معنای نقشه و انتظار فرصت برای ضربه زدن که در تعریف اول بحث مطرح کردیم شاید روا نباشد.
توضیح آنکه روایات زیادی در مورد دشمنی و بغض دشمنان خدا و رسول و اهلبیت در قرآن و روایت داریم که شکی در آن نیست. علت این موضوع مرزبندی با کفار و دشمنان و نزدیک نشدن به آنها و دینشان و عدم انحراف است؛ یعنی دشمنی و کینه شخصی با کفار هم نداریم. از دوست گرفتن آنها در قرآن نهی شده به همین دلیل که شبیه آنها آلوده نشویم. خدا در قرآن میفرماید: ﴿ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُم﴾؛ (3) «اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت مىکنید، در حالى که آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده کافر شدهاند و رسولالله و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مىرانند»؛ و در روایات نیز بغض دشمنان ممدوح محسوب شده آنجا که کینه و دشمنی شخصی نباشد، بلکه مکتبی و روی حساب دشمنی باخدا و اهلبیت و دین باشد.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: «مَنْ أَحَبَّنَا وَ أَبْغَضَ عَدُوَّنَا فِی اللَّهِ مِنْ غَیْرِ وَتِیرَهٍ وَتَرَهَا إِیَّاهُ لِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِکَ وَ عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ زَبَدِ الْبَحْرِ غَفَرَهَا اللَّهُ لَه»؛ (4) «هر کس خدا را دوست بدارد و با دشمن او به خاطر خدا دشمنی ورزد و این دشمنى او به خاطر جنایت و ستمى نباشد که [آن شخص] در دنیا به او کرده است (یعنى به خاطر کینه شخصى نباشد)، چنانچه از دنیا بروید با همین محبت و بغض و روز قیامت با گناهانى بهاندازه کفِ دریا مبعوث شود، خداوند، همه آنها را بر او میبخشد»؛ یعنی دشمنی با دشمنان خدا داریم و این دشمنی اولاً به خاطر خداست و با در نظر گرفتن خداست که انسان از خدا دور نشود و شبیه دشمنان خدا نشود و منحرف نشود و ثانیاً به خاطر کینه شخصی نباشد. از این نتیجه میگیریم که کینه به معنای انتظار ضربه زدن به دشمن به معنای کینه شخصی نداریم.
3. البته در مسائل مربوط به جهاد و مسائل نظامی یا سیاست امور خارجی نسبت به دشمن با همان ملاک بالا دشمنی برای خدا لازم است. دشمنی به معنای فاصله گرفتن و مرزبندی با آنهاست؛ زیرا اگر مرزبندی و حذر و اجتناب از آنها نباشد بهراحتی دشمن نفوذ میکند و ضربهاش را میزند. لذا همیشه باید برای دشمن و ضربات او آمادهباشیم همانطور که قرآن دستور صریح میدهد ﴿ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه... ﴾؛ (5) «هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان]، آمادهسازید!» و اگر تجاوزی کرد، میتوانیم بغض و حتی غضب داشته باشیم و این خشم مثبت است، ولی پرخاشگری برگرفته از غضب نداریم، بلکه میتوانیم جواب مناسب بر اساس عقلانیت بدهیم مثلاً در شرایطی لازم است مثل خود دشمن رفتار کنیم. همانطور که خداوند میفرماید: ﴿ وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها﴾؛ (6) «کیفر بدى، مجازاتى است همانند آن» این دشمنی و بغض نه به خاطر کینه و کدورت و نفرت شخصی است بلکه به خاطر ادب کردن دشمن و جلوگیری از پیشرفت نظامی و ضربه نزدن اوست در واقع نوعی بازدارندگی از ارتکاب جرائم بیشتر است. در اینجا خشم و غضب مثبت داریم که اگر نداشته باشیم نمیتوانیم از خودمان دفاع کنیم و اینیک موهبت الهی است و فطری و غریزی هم هست. حتی در صورت صلح و قرارداد با دشمن هم توصیهشده است که بهصورت کامل مواظب ضربات و نفوذ دشمن باشید.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّل»؛ (7) «ولی اجتناب کن اجتناب کامل از دشمنی بعد از اینکه صلح کردی با او زیرا گاهی دشمن نزدیک میشود تا تو را غافل کند و (ضربه بزند)» البته در هر صورت باید رعایت عدالت و اخلاق بشود همانطور که خداوند میفرماید: ﴿ یـایها الذین ءامنوا... ولایجرمنکم شنـان قوم علی الاتعدلوا...﴾؛ (8) «ای کسانی که ایمان آوردهاید... و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید...»؛ بنابراین در مقابل دشمن، بغض و دشمنی برای خدا در منابع دینی داریم و این به خاطر آمادگی در برابر دشمن و جلوگیری از آسیب زدن است و اگر آسیب زد با استفاده از خشم مقدس مقابله بهمثل میکنیم، ولی تجاوز و ستم نخواهیم کرد.
نتیجه:
کینه به معنای نگهداشتن دشمنی و نفرت در دل از مؤمنان که اصلاً جایز نیست؛ اما نسبت به کافران و دشمنان دین بغض و دشمنی در منابع دینی داریم؛ یعنی بغض و دشمنی نسبت به دشمنان دین شایسته و رواست ولی دشمنی شخصی و دنیوی نیست. دشمنی با کافران و دشمنان دین و خدا و اهلبیت علیهمالسلام برای لزوم مواظب و آمادگی نظامی و سیاسی برای جلوگیری از ضربهها و صدمات آنها و برخورد عقالانه در مواقع تهاجم آنهاست؛ بنابراین در مقابل دشمن، بغض و دشمنی برای خدا در منابع دینی داریم و این به خاطر آمادگی در برابر دشمن و جلوگیری از آسیب زدن است و اگر آسیب زد با استفاده از خشم مقدس مقابله بهمثل میکنیم، ولی تجاوز و ستم نخواهیم کرد.
منابع برای مطالعه بیشتر
-کینه از منظر اخلاق اسلامی، طاهره محقق، سید علی حسینی زاده.
پینوشتها:
1. نراقی، احمد، معراج¬السعاده، ناشر کشف¬الغطاء، چاپ اول، 82، ص 200.
2. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، قم، دارالثقافه، چاپ اول، 1414 ق، ص 462.
3. سوره ممتحنه، آیه 1.
4. ابنبابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406 ق، ص 170.
5. سوره انفال آیه 60.
6. سوره شوری، آیه 40.
7. سید رضى، محمد بن حسین، نهج¬البلاغه، قم، هجرت، چاپ اول، 1414 ق، ص 442.
8. سوره مائده، آیه 2.
۱۴۰۲/۱۲/۰۸ ۱۱:۴۵ شناسه مطلب: 99130
پرسش:
بر اساس روایات معصومان علیهمالسلام، علت و ریشه سخنچینی چیست؟
پاسخ:
سخنچینی از گناهانی است که در روایات به آن اشاره شده است و معصومان علیهمالسلام همگان را از آن نهی کرده و نتایجی را برای آن بیان نمودهاند.
دلایلی و ریشههایی وجود دارد که افراد به این کار قبیح دست میزنند. در احادیث اهلبیت علیهمالسلام، به برخی از این دلایل و ریشهها اشاره شده است. در ادامه مواردی از این روایات بیان خواهد شد:
1. کینه و غضب
مهمترین دلیل اینکه برخی افراد اقدام به سخنچینی میکنند، دشمنی، عصبانیت و کینه است. متأسفانه کینهورزی و دشمنی میتواند انسان را وادار به سخنچینی کند تا بخشی از عقدههای خود را بدینوسیله جبران کرده و به افراد ضربه بزند.
در روایتی از پیامبر صلیالله علیه و آله چنین نقلشده است: «أَشْرَارُ النَّاسِ مَنْ یُبْغِضُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُبْغِضُهُ قُلُوبُهُمْ، الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَه، الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ، الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْعَنَت». (1) بدترین مردم آن کسی است که دشمنی مؤمنین را در دل دارد و مؤمنین هم دشمنی او را در دل دارند، این فرد کسی است که بهسوی سخنچینی میدود، کسی که بین دوستان جدایی میاندازد و کسی که از افراد پاک عیبجویی میکند.
سخنچین میتواند با کینه خود روابط بین مردم را خراب کرده و آنها را نسبت به هم بدبین کند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در حدیثی فرمودهاند: «إِیَّاکَ وَ النَّمِیمَهَ فَإِنَّهَا تَزْرَعَ الضَّغِینَهَ وَ تُبَعِّدُ عَنِ اللَّهِ وَ النَّاسِ». (2) از سخنچینى بپرهیز که آن تخم کینه مىافشاند و از خدا و مردم دور مىگرداند.
بنابراین، کسی که با دیگران دشمنی دارد، سعی میکند تا روابط بین افراد را بهوسیله سخنچینی خراب کند و خود این کار نیز باعث پخش و انتشار کینه شده و افراد را از یکدیگر دور میگرداند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در حدیثی دیگر فرمودهاند: از سخنچینىها بپرهیزید که آنها کینهها برجاى مىگذارند. (3)
2. ملتزم نبوده به دین
از دیگر عوامل خبرکِشی، بیدینی و ملتزم نبودن به دستورات دینی و ضعف ایمان است. در احادیث بسیاری از خبرچینی نهی شده و آثاری نیز برای آن بیان شده است. متأسفانه کسی که به این روایات ایمان کاملی نداشته و ملزم به دین نیست، بهراحتی دست به این کار میزند.
در حدیثی از امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین بیانشده است: «النَّمِیمَهُ شِیمَهُ الْمَارِقِ». (4) سخنچینى، خصلتِ شخصِ از دین برون شده است. مطابق لغت، مارق کسی است که از دین خارج شده است. (5) بنابراین، کسی که درک درستی از دین ندارد، دیگر ملزم به خودداری خود از سخنچینی نیز نیست و لذا به این کار میپردازد.
3. تفرقهافکنی و نفاق
از دیگر عوامل سخنچینی، نفاق است. منافق کسی است که در مقابل افراد یک رفتار و در پشت سر آنها رفتاری دیگر داشته و سعی میکند بین آنها تفرقهافکنی کند.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام درباره این موضوع چنین روایت شده است: «الْمُنَافِقُ قَدْ رَضِیَ بِبُعْدِهِ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّهُ یَأْتِی بِأَعْمَالِهِ الظَّاهِرَهِ شَبِیهاً بِالشَّرِیعَهِ وَ هُوَ لَاغٍ بَاغٍ لَاهٍ بِالْقَلْبِ عَنْ حَقِّهَا مُسْتَهْزِئٌ فِیهَا وَ عَلَامَهُ النِّفَاقِ ... الْحَثُّ عَلَى النَّمِیمَهِ». (6) منافق به دورى از رحمت خداوند راضى شده است زیرا او کارهایی مىکند که با ظاهر شریعت سازگارى دارد، اما در باطن و واقع، او با احکام خداوند بازى مىکند و آنها را به مسخره گرفته است، منافق در کارهاى خود بیهوده کار مىکند و به آن دلبستگى ندارد و درنتیجه یاغى به شمار مىرود. علامت نفاق این است که در سخنچینى اصرار مىورزد.
4. دروغگویی و پرگویی
سخنچینی میتواند از گناهان زبان مانند دروغگویی نیز نشأت بگیرد. کسی که همواره دروغ میگوید بهمرور به گناه سخنچینی نیز مبتلا میشود. امیرالمؤمنین علیهالسلام دراینباره فرمودهاند: «أَمَّا عَلَامَهُ الْکَذَّابِ فَأَرْبَعَهٌ إِنْ قَالَ لَمْ یَصْدُقْ وَ إِنْ قِیلَ لَهُ لَمْ یُصَدِّقْ وَ النَّمِیمَهُ وَ الْبَهْت». (7) علامت دروغگو چهار چیز است: خود راست نگوید، دیگران را راستگو نپندارد، سخنچینى کند و تهمت زند.
در بسیاری از موارد، نمّام با قیافهای حقبهجانب و درست کارانه، اخبار نادرست خود را منتشر و موجب اختلاف بین افراد میشود. در روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین بیان شده است: «لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِیقِ وَاشٍ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِین». (8) گفتههاى هیچ سخنچینى را زود باور مکن، اگرچه در لباس خیرخواهان باشد. بنابراین گاهی فرد بهظاهر میخواهد خبری خیرخواهانه به دیگران انتقال دهد؛ اما درواقع در حال سخنچینی و پخش کردن اخبار دیگران است.
گاهی نیز سخنچینی ریشه در پرگویی افراد دارد و قصد سخنچین، دروغگویی نیست. متأسفانه برخی عادت به زیاد حرف زدن دارند و لذا این عادت بد آنها موجب پخش کردن اخبار شده و منجر به سخنچینی نیز میگردد. در روایتی پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله درباره دوری از سخنچینی حتی در سخنان راست فرمودهاند: «یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ یَقْبُحُ فِیهِنَّ الصِّدْقُ النَّمِیمَهُ وَ إِخْبَارُکَ الرَّجُلَ عَنْ أَهْلِهِ بِمَا یَکْرَهُ وَ تَکْذِیبُکَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَیْر». (9) یا على: راستگوئی در سه جا زشت است: سخنچینى، نقل عمل ناپسند زن براى شوهر و تکذیب کسى که از انجام عمل خیرى بهدروغ خبر مىدهد.
بنابراین، سخنچینی حتی چنانچه دروغ نباشد و سخنی واقعی باشد و بهظاهر از روی خیرخواهی نیز باشد، کاری ناپسند و نادرست است. در حدیثی دیگر نیز چنین بیانشده است: مردى نامهاى به امیرالمؤمنین علیه¬السلام داد که در آن از فردی دیگر سعایت و بدگوئى کرده بود. حضرت آن مرد را فراخواند و فرمودند: اى فلان اگر راست گفتى با تو دشمن خواهیم شد و اگر دروغ است کیفرت دهیم و اگر خوبگوئی (عذرخواهى کنی) از تو درگذریم گفت بلکه درگذر از من اى امیر مؤمنان. (10)
بنابراین، سیره حضرات معصومین علیهمالسلام نیز بر این بوده که ایشان به بدگویی و سخنچینی دیگران اهمیتی نمیدادند.
نتیجه:
سخنچینی یکی از کارهای ناپسندی است که در احادیث اهلبیت علیهمالسلام از آن نهی شده و آثاری نیز برای آن بیانشده است. مطابق روایات اهلبیت علیهمالسلام، از دلایلی که متأسفانه برخی افراد به این کار دست میزنند، کینهورزی است. با توجه به اینکه در معارف دینی، اذیت کردن دیگران و اشاعه اخبار کذب و به هم زدن روابط کاری، ناپسند دانسته شده است، ملتزم نبودن به دستورات دینی نیز میتواند در پدید آمدن چنین عملی مؤثر باشد. همچنین نفاق و دروغگویی نیز از دیگر عواملی است که مطابق احادیث، از علتها و ریشههای چنین عملی دانسته شده است.
پینوشتها:
1. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414 ق، بیتا، ص 462.
2. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، محقق / مصحح: حسنى بیرجندى، حسین، قم: دارالحدیث، 1376 ش، ص 96، ح 2217.
3. کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، محقق / مصحح: نعمه، عبدالله، قم: دارالذخائر، 1410 ق، ج2، ص 14.
4. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: حسینى ارموى محدث، جلالالدین، تهران: دانشگاه تهران، 1366 ش، ج1، ص 227، ح 900.
5. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق / مصحح: حسینى اشکورى، احمد، تهران: مرتضوى، 1375 ش، ج5، ص 235.
6. منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم علیهالسلام، محقق / مصحح: ندارد، مصباح الشریعه، بیروت: اعلمى، 1400 ق، ص 144.
7. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علیاکبر، قم: جامعه مدرسین، 1363 ق، ص 22.
8. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، همان، ج6، ص 301، ح 10327.
9. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، همان، ص 9.
10. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق، ج7، ص 78، ح 1.
۱۳۹۰/۰۸/۲۶ ۰۰:۴۷ شناسه مطلب: 53630
با سلام، شنیدم که امام جواد (علیه السلام) به دست همسرشان مسموم شدند. برایم سوال پیش آمد که امامان چطور حاضر می شدند پسرانشان را مثلا با دختر مأمون به ازدواج در آورند! ازین رو سعی کردم به دنبال پاسخ بگردم. در کتاب منتهی الآمال خواندم که امام جواد (ع) همسران متعددی داشتند و یک کنیزی هم داشتند که همسرشان به مامون بسیار شکایت می کرده که چرا امام جواد سمت من نمی آید و بقیه را به من ترجیح می دهد! همین باعث کینه ی زن شده و ایشان را مسموم می کند. آیا این جریان حقیقت دارد؟ آیا امام عدالت را بین همسران رعایت نمی کردند؟ حتی اگر دختر مأمون باشد به هرحال همسر ایشان بوده و باید عدالت رعایت شود و از امام بعید بنظر می رسد. لطفا مرجع برای مطالعه معرفی بفرمایید. و من الله توفیق
در مورد شهادت امام جواد (عليه السلام) چند گزارش وجود دارد:
1. حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت.
2. روايتى ديگر مى گويد: بعد از آن كه معتصم امام را به بغداد طلبيد، به وسيله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد. اشناس به او گفت: پيش از شما اميرالمؤمنين به احمد بن ابى داوود و سعيد بن خضيب و گروهى از بزرگان از اين شربت نوشانيده و امر كرده است شما هم آن را با آب يخ بنوشيد. اين را گفت و يخ آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى نوشم. اشناس گفت: بايد خنك نوشيده شود. الآن يخ آن آب مى شود، اصرار كرد. امام با علم به عمل آنان آن را نوشيد.
3. ابن ابى داوود بعد از ماجرايى مربوط به قطع دست سارق كه امام ديگران را مجاب كرد و معتصم به سخن امام عمل كرد و حرف ديگران را رد كرد، معتصم را به كشتن او تحريك كرد. ابن ابى داوود مى گويد: «پس به معتصم گفتم: خيرخواهى براى اميرالمؤمنين بر من واجب است. در اين جهت سخنى مى گويم كه مى دانم با آن به آتش (جهنم) مى افتم!
معتصم گفت: آن سخن چيست؟
گفتم: چگونه اميرالمؤمنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده، فقها و علما را جمع كرد و حكم حادثه را از آنان پرسيد و آنان حكم را به طورى كه مى دانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده اميرالمؤمنين و فرماندهان و وزرا و دبيران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه كه در مجلس مى گذشت گوش مى دادند. آن گاه به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى كنند از اميرالمؤمنين شايسته تر به مقام او است، تمامى سخنان علما و فقها را رها كرد و به حكم آن مرد حكم كرد؟!
پس رنگ معتصم تغيير كرد. متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر خيرخواهيت به تو پاداش نيك عطا كند!
پس در روز چهارم يكى از دبيران وزرايش را مأمور كرد تا ابوجعفر (عليه السلام) را به منزل خود دعوت كند، او چنين كرد، ولى ابوجعفر نپذيرفت و گفت: مى دانى در مجالس شما حاضر نمى شوم. آن شخص گفت: شما را براى ضيافتى دعوت مى كنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى. با ورود شما به منزلم متبرك شوم. فلان بن فلان از وزراى خليفه دوست دارد خدمت شما برسد.
پس حضرت به منزل او رفت. چون غذا خورد، احساس مسموميت كرد. مركب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر فرمود: بيرون رفتن من از خانه براى تو بهتر است! (1)
گزارش مذكور كه در منتهي الآمال آمده، سخن از حسادت ام الفضل و حكايت گر كينه توزي وي است، نه آن كه امام عدالت بين همسران را رعايت نمي كرد.
عبارت منتهي الآمال: حضرت ميل به كنيزان مي فرمود و مادر امام علي النقي (ع) را بر او ترجيح مي داد با اين سبب ام الفضل نزد پدر رفته و شكايت كرد كه حضرت جواد (ع) زني از اولاد عمار ياسر گرفته و بد گويي حضرت كرد.
در اين گزارش از بي عدالتي امام سخن به ميان نيامده است.(2)
پي نوشت ها:
1.زندگانى امام جواد (ع) ص 126.
2.منتهي الآمال ،ج2،ص613،موسسه انتشارات هجرت؛
زندگاني امام محمد تقي، مدرسي؛
زندگاني امام جواد، ايمانى، مركز اطلاع رساني غدير.
۱۳۸۹/۰۹/۰۶ ۱۰:۱۱ شناسه مطلب: 22188
با توجه به تقویت واهمیت وحدت در بین مسلمانان چرا در سالگرد واقعه عاشورا بجای برجسته نمودن نهضت حق طلبانه امام حسین در منابر و دسته جات اختلافات آباء و اجداد فردی نمود بیشتری دارد و بیشتر بر فرم نمایشی این نهضت تمرکز دارید؟ چون یک واقعه حتی بطور مثال فرض کنید از دست دادن فردی از اقوام به علت قتل را زیادی در سالگرد آن فرد دائماً یادآوری کنید کینه بین خانواده قاتل و مقتول هر سال شدیدتر می شود. پس بخشش اسلام کجاست؟ مگر نه اینکه دائماً بر بخشش برادران و دیگران در اسلام تأکید شده، پس چرا این عمل در تاسوعا و عاشورا هر ساله انجام نمی شود و فقط کینه بین حکومت های اسلامی دائما به مردم یادآوری می شود تا تخم جاهلیت برکنده نشود؟
پاسخ:
این گونه نیست که در سالگرد عاشورا -در همه منابر- سخن از مسایل اختلافی باشد تا با وحدت جهان اسلام منافات داشته باشد، بلکه در این ایام، به موضوعات اسلامی و همه ابعاد زندگی امام حسین (علیه السلام)، مانند عفو، فداکاری، دین مداری، عزت مندی و ظلم ستیزی حضرت پرداخته می شود، که این ها عوامل وحدت اسلامی و استقلال جهان اسلام هستند. از سوی دیگر در ایام عاشورا ازعلل و اهداف قیام امام حسین (ع) بحث می شود که این اهداف نیز مورد توجه همه مسلمانان می باشد. عامل اختلاف و کینه توزی نیستند. این اهداف عبارتند:
1. زنده كردن اسلام.
2. آگاه ساختن مسلمانان و افشاي ماهيت امويان.
3. احياي سنّت نبوي.
4. اصلاح جامعه و بيدار كردن امت.
5. از بين بردن سلطه استبدادي سلطه بني اميه.
6. آزادسازي اراده ملّت از محكوميت سلطه و زور.
7. حاكم ساختن حق و نيرو بخشدن به حق پرستان.
8. تأمين قسط و عدل اجتماعي و اجراي قانون شرع.
9. از بين بردن بدعت ها و كجروي ها.
10. تأسيس يك مكتب عالي تربيتي و شخصيت بخشيدن به جامعه.
11. زنده كردن سنّت مهمّ فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر.(1) .
سخن گفتن از جنایات امویان از جمله یزید به وحدت اسلامی لطمه نمی زند، زیرا یزید به خاطر جنایات، دین ستیزی و به شهادت رساندن امام حسین (ع) از چهره های منفور محسوب می شود. حتی برخی از عالمان اهل سنت لعن وی را جایز دانسته اند. (2)
ابن جوزی (م659ق) از دانشمندان اهل سنت برای کفر و جواز لعن یزید دلایل متعدد ارائه داده است (3). امام حسین (ع) نیز از یزید به عنوان انسان فاجر و فاسق و شرابخوار یاد نمود.(4) آیا سخن گفتن از چنین انسانی باز هم با وحدت و آموزه های آن منافات دارد؟
بحث در باره ابعاد قیام امام حسین (ع) سخن از کینه توزی از دو شخص، دو قوم و قبیله، و بحث از قاتل و مقتول نیست، بلکه سخن از دو فرهنگ و دو جریان حق و باطل و عدالت و ظلم است. سخن از خط امام حسین (ع) است که پرچمدار همه خوبی ها است. خط یزید که پرچمدار همه بدی ها است. در حادثه عاشورا سخن از امویان دین ستیز و ظالمان تاریخ و سخن از خاندان رسول خدا است که همیشه پرجمدار حفظ دین بودند.
همچنین سخن از عاشورا سخن از امر به معروف و نهی از منکر است که طبق آیات و روایات این امر وظیفه همگانی است. امام حسین یکی از اهداف قیام خود را حفظ اسلام و احیای سنت رسول خدا، اقامه حق و از بین بردن باطل و امر به معروف و نهی از منکر بیان نمود:
" الا ترون الی الحق لایعمل به والی الباطل لایتناهی عنه، ليرغب المؤمن فى لقاء الله، فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما (5) ... انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير لبسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب».
حضرت در نامه خود به بزرگان بصره نوشت:
...انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه، فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت فان تسمعوا قولى اهدكم سبيل الرشاد». همچنین امام در نامه اى كه همراه مسلم بن عقيل به كوفيان نوشت، رسالت امامت را اين گونه ترسيم فرمود:«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله، و السلام».(6)
سخن از امر به معروف و مبارزه با رهبر ظالم و احیای سنت رسول خدا (ص) بحث از دو فرد یا دو قبیله است یا سخن از مصالح جامعه اسلامی است که همه مسلمانان دوست دارند این گونه مسایل بازگو شود؟ مهم تر از همه اینکه معصومین (ع) برای امام حسین (ع) عزاداری نمودند و در عزاداری ها همه ابعاد قیام امام مطرح می شد. امامان معصوم علی رغم این که در دوران امامت خویش در محدودیت های شدیدی به سر می بردند و حاکمان مستبد اموی و عباسی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، ولی با اتخاذ صحیح ترین تصمیم ها و موضع گیری های مناسب و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن به صورت شایسته پاسداری کنند و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشند. این امر نشان می دهد که سخن گفتن از ابعاد قیام امام حسین مورد توجه معصومان بوده و منافی وحدت اسلامی نبوده است .
بله ما هم باور داریم که در ایام عاشورا سخن از عفو و گذشت هم باید باشد. اتفاقا در ایام عاشورا از عفو و گذشت هم سخن به میان می آید، یعنی سخنرانان و مداحان همان طور که مباحث مربوط به امام حسین و اسلام را مطرح می کنند، از عفو و گذشت هم سخن می گویند، ولی معنایش این نیست که از دیگر موضوعات نهضت امام حسین سخن به میان نیاید.
چنين تصوري كه زنده نگاه داشتن قيام امام حسين حس انتقامجويي را بين حاكمان و حتي انسان ها نسبت به دشمنان شان تقويت مي كند و اتحاد مسلمانان را تحت الشعاع قرار مي دهد، سخني ناصواب است.
پی نوشت ها:
1.جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 62، نشر معروف ،قم،1387 ش .
2. نگاهی نو به جریان عاشورا ، ص 241، بوستان کتاب ، 1388 .
3.همان ، ص243، به نقل ازتذکره الخواص ،ص 290-292 .
4.بحار الا نوار، ج44 ،ص325 .
5.همان، 387 .
6 .همان ،ص387 ؛فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ،ص62-63.