قرآن

چرا در آيه 54 در سوره بقره خدا براي پذيرفته شدن توبه قوم موسي، به آنها دستور مي دهد كه خود را بكشيد؟ منطقِ اين قضيه چيست؟ آيا اين با روح جنگ گريز...

 چرا در آيه 54 در سوره بقره خدا براي پذيرفته شدن توبه قوم موسي، به آنها دستور مي دهد كه خود را بكشيد؟ منطقِ اين قضيه چيست؟ آيا اين با روح جنگ گريزيِ و صلح جويانه اسلام منافات ندارد؟

«وَ إِذْ قالَ مُوسي‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلي‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ »(1)؛ و چون موسي به قوم خود گفت اي قوم من، شما با (به پرستش‏) گرفتن گوساله، بر خود ستم كرديد، پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد، و (خطاكاران‏) خودتان را به قتل برسانيد، كه اين نزد آفريدگارتان براي شما بهتر است.» پس (خدا)توبه شما را پذيرفت، كه او توبه‏ پذير مهربان است.
اين آيه شريفه كه بيانگر كيفيت عفو مذكور در دو آيه قبل از آن است، از آن رو كه راه توبه و تطهير از گناه عظيم ارتداد و شرك بني‏اسرائيل را به آنان مي‏آموزد و آنان را از گرفتار آمدن به عذاب ابدي مصون مي‏دارد، يادآور يكي از بزرگ‏ترين نعمت‏هاي معنوي بر آنهاست. گوساله‏پرستي بني‏اسرائيل پس از مشاهده آن همه معجزات و بيّنات توحيدي بزرگ‏ترين انحراف از مهم‏ترين اصل و ركن اعتقادي است. از اين رو شرايط و مقدّمات عفو و قبول توبه از آن نيز بايد بسيار سخت و بي‏سابقه باشد، تا اين اصل كه عصاره همه اديان آسماني است آسيب نبيند و آن انحراف، سنّت سيّئه‏اي براي نسل‏هاي بعدي نگردد.
براي اثبات ظلم بودن گوساله‏پرستي و تقبيح و ابطال آن و نيز اثبات لزوم توبه و تحسين امتثال دستور قتل، در اين آيه دو بار اسم «باري‏ء» ذكر شده است؛ اين اسم مبارك، بيانگر خلقت حكيمانه و آفرينش هدفمند و نظام‏مند است؛ به اين بيان كه: خداوند، باري‏ء و فاصل انسان‏ها از عدم به وجود و از نقص به كمال است. بر اين اساس گوساله كودن را جايگزين خداي حكيم كردن و تبديل چنان معبود الهي به گوساله و تبرّي از چنان معبود ربوبي و تولّي عجل سامري، ظلم فاحش و بزرگ است. چنين خدايي كه باري‏ء انسان‏هاست و به آنها محبّت دارد: (بارئكم) شايسته است همه به سوي او بازگردند و فرمان او را امتثال كنند كه او به يقين خواهان خير و سعادت آنهاست.
خداي سبحان كشتار و قتل يكديگرِ بني‏اسرائيل را متمّم توبه آنان قرار داد. اين حكم اگر چه به ظاهر سخت و خشن است، ليكن نسبت به تطهير جامعه آلوده بني اسرائيل، رحمت و به مثابه دفاع از اصلي‏ترين ركن همه اديان آسماني، يعني توحيد، و مبارزه با بدترين جرثومه فكري، يعني شرك است.
دستور قتل نفس در اين آيه به معناي انتحار و خودكشي نيست، بلكه مراد از «أنفس»، نفوس اقربا و ارحام و همه كساني است كه از بني‏اسرائيل محسوبند و به واسطه يا وسايطي از طريق قرابت و رحم با يكديگر پيوند دارند.
كشتن يكديگر، به ويژه خويشان و دوستان، اگر چه هم براي قاتل و هم براي مقتول سخت و جانكاه بود، ليكن براي همگان خير است؛ زيرا اين عذاب محدود و موقت دنيايي با اثر تطهير از آلودگي شرك، سبب مصون ماندن بني‏اسرائيل از عذاب جاويدان اخروي و نيل به فوز و بهجت سرمدي است. همچنين يادآوري خاطره تلخ آن، فرزندان و خلف اين سلف را از فكر روآوردن به بت‏پرستي باز مي‏دارد. البته مقتول در معركه دفاع از حريم توحيد، كه تائب و راضي به اعدام خود شد و آن را براي دفاع از حريم توحيد تحمّل كرد، موجودي است زنده و قتل وي به سود اوست و او نيز به سود خود نايل مي‏شود. اين خير، نزد خداست و آن مقتول به نزد خدا راه دارد و خير خود را نزد خداوند دريافت مي‏كند. بر اين اساس، خداوند بعد از دستور قتل فرمود:«ذلكم خير لكم عند بارئكم».
توبه بني‏اسرائيل با همه قيودِ دخيل در آن، كه قتل به صورت اعدام ظاهري بوده است، حتماً حاصل شد. البته كافي است كه شمار قابل توجّهي از بني‏اسرائيل به فرمان قتل گردن نهاده باشند و پس از كشته شدن عده‏اي و پس از تضرّع و توسل موسي و هارون(ع)، عفو خداوندي صادر و دستور قتل متوقّف شده باشد. بنابراين، دستور قتل نسبت به قتل جميع نظير امر به ذبح اسماعيل(ع) بود، نه نسبت به اصل قتل؛ يعني اصل قتل حتماً واقع شد، هر چند در مرحله بقا عفو حاصل شده است.(2)
علامه طباطبايي نيز در توجيه دستور خداوند به كشتن يكديگر، چنين بيان مي كنند كه: «اين توبه شما كه يكديگر كشي باشد، هر چند سخت‏ترين اوامر خدا است، اما خدايي كه شما را به اين نابود كردن امر كرده، همان كسي است كه شما را هستي داده، از عدم در آورده، آن روز خير شما را در هستي دادن به شما ديد، و لذا ايجادتان كرد، امروز خيرتان را در اين مي‏بيند، كه يكدگر را بكشيد، و چگونه خيرخواه شما نيست با اينكه شما را آفريد؟»(3)

پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيه54 .
2. جوادي آملي، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج4، ص438-440.
3. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، ج1، ص287 .

 

با توجه به آيه ننيجه مي گيريم كه ظلمتي كه فرد بعد از خاموش شدن آتشش در آن باقي مانده جاي بدي از نظر خدا بوده و فرد منافق نيز خواسته از آن جاي بد بيرون بيايد...

آيه (هاي) مورد سوال: مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي استَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضاءَت مَا حَوْلَهُ ذَهَب اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في ظلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ‏(17) حكايت آنها چون سرگذشت كسي است كه آتشي بيفروخت تا پيش پايش روشن شود همينكه اطرافش را روشن كرد خدا نورشان بگرفت و در ظلمت‏هائي رهاشان كرد كه ديدن نتوانند ( 17) .
سوال: با توجه به آيه ننيجه مي گيريم كه ظلمتي كه فرد بعد از خاموش شدن آتشش در آن باقي مانده جاي بدي از نظر خدا بوده و فرد منافق نيز خواسته از آن جاي بد بيرون بيايد، اينكار كه قابل تحسين است! فرد مي خواسته كاري را بكند كه پيغمبر در پي آن بوده است، گرفتن جلوي او چه منطقي دارد؟

خداي متعال با توجه به شناخت كاملي كه نسبت به همه موجودات از جمله انسان ها دارد، خوب مي داند كه در دل افراد چه مي گذرد و افراد منافق نيز با دل هاي پر از نفاقشان از علم و آگاهي خداي متعال به دور نيستند.
در تفاسير نوشته شده است:
1. در زندگي انسان بيراهه ‏ها فراوان است، اما خط مستقيم كه به سر منزل مقصود به پيش مي‏رود يكي بيش نيست، ولي خطوط انحرافي بي نهايت است، و از آن گذشته پرده ‏هاي ظلمت و طوفان هاي وحشتناك و حوادث گوناگون در طول اين راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغي كه از اين حوادث مصون باشد لازم است كه اين پرده‏هاي ظلمت را بشكافد و در برابر طوفان ها مقاومت كند، و آن چيزي جز چراغ عقل و ايمان و خورشيد وحي نيست.
مختصر شعله‏اي كه انسان، موقتا مي‏افروزد چه كاري در اين راه طولاني و پر از طوفان از آن ساخته است؟!" منافقان" با انتخاب راه نفاق چنين مي‏پنداشتند كه مي‏توانند در همه حال موقعيت خويش را حفظ كنند و از هر خطر احتمالي مصون بمانند، از منافعي كه به دو طرف مي‏رسد، استفاده كرده، و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤمنان پيروز شوند در صف مؤمنان، و اگر غلبه با كافران باشد با آنها باشند.
آنها خود را افرادي زيرك و باهوش مي‏پنداشته‏ اند و در پرتو روشنايي اين شعله ضعيف و ناپايدار، مي‏خواستند راه زندگي خود را ادامه دهند و به نوايي برسند.
اما قرآن پرده از روي كار آنها برداشت، و دروغ شان را آشكار كرد، چنان كه مي‏خوانيم: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ؛ (1) هنگامي كه منافقان به سراغ تو مي‏آيند مي‏گويند ما گواهي مي‏دهيم كه تو فرستاده خدايي، خدا مي‏داند كه تو رسول او هستي، ولي خدا گواهي مي‏دهد كه منافقان در اظهاراتشان دروغ مي‏ گويند». (2)
اين وضع منافق است و كار آنان به جايي رسيده است كه خداي متعال به كفار هم هشدار مي دهد كه منافقين انسان هاي غير قابل اعتمادي هستند و به وعده هايي كه به شما مي دهند هم عمل نخواهند كرد.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ- لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ؛‏ (3) منافقان به برادران كافر خود از اهل كتاب وعده مي‏دهند كه اگر شما را از مدينه بيرون كنند، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و به حرف هيچ كس در باره شما گوش نخواهيم داد، و اگر با شما بجنگند شما را ياري مي‏كنيم، و لكن خداوند گواهي مي‏دهد كه منافقان دروغ مي‏گويند، اگر آنها را بيرون كنند همراه آنها خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمايند ياري شان نخواهند كرد، و اگر به آنها كمك كنند (درگير و دار جنگ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج نخواهند داد)».
قابل توجه اينكه:
قرآن در اينجا از جمله" استوقد نارا" استفاده كرده است، يعني آنها براي رسيدن به" نور"" نار" استفاده مي‏كنند، آتشي كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالي كه مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مي‏گيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند، اما باطن شان، نار است، و اگر هم نوري باشد ضعيف است و كوتاه مدت.......
اين تشبيه در حقيقت، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مي‏ كند، و آن اينكه نفاق و دورويي براي مدت طولاني نمي‏تواند مؤثر واقع شود ممكن است منافقان براي مدت كوتاهي از مزاياي اسلام و مصونيت هاي مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهاني با كفار نيز بهره گيرند، ولي اين امر هم چون شعله ضعيف و كم ‏دوامي كه در يك بيابان تاريك و ظلماني در معرض وزش طوفان ها است ديري نمي‏پايد، و سرانجام چهره واقعي آنها آشكار مي‏گردد، و به جاي كسب موفقيت و محبوبيت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند كسي كه در بيابان راه را گم كرده و چراغ را از دست داده سرگردان مي‏مانند. (4)                     
2. منافق براي رسيدن به نور، از نار (آتش) استفاده مي‏كند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. نور اسلام عالم‏گير است، ولي نوري كه منافقان در سايه‏ي آن تظاهر به اسلام مي‏كنند، در شعاعي كمتر و روشنايي آن ناپايدار است. اسلام نور و كفر تاريكي است. كسي كه از يك نور بهره‏مند نشود، در ظلمات متعدّد باقي مي‏ماند. (5)
3. منافق مثل كسي مي ماند كه در ظلمتي كور قرار گرفته، به طوري كه خير را از شر، و راه را از چاه و نافع را از مضرّ، تشخيص نمي دهد، و براي بر طرف شدن آن ظلمت، دست به اسباب روشني مي‏زند، يا آتشي روشن كند، كه با آن اطراف خود را به بيند، يا وسيله‏اي ديگر و چون آتش روشن مي كند و پيرامونش روشن مي شود خدا به وسيله‏اي از وسائل كه دارد يا باد، يا باران، يا امثال آن، آتشش را خاموش كند، و دو باره به همان ظلمت گرفتار شود، و بلكه اين بار ميان دو ظلمت قرار گيرد، يكي ظلمت تاريكي، و يكي هم ظلمت حيرت، و بي اثر شدن اسباب. (6)
در هر حال،مقصود از بيان اين آيات اين است كه اظهار ايمان در پرتو نفاق به اين مي ماند كه شخصي در دل تاريك شب و در بياباني آتشي مي افروزد تا راه خود را بيابد و دستاويزي براي ديگران داشته باشد، ولي نمي داند كه اين آتش نفاق با وزش تند بادي خاموش مي شود.
پس اظهار ايمان منافقانه دردي را از تو (منافق) دوا نمي كند و چون آتشي مي ماند در دل تاريك شب و در بيابان كه بخواهي با آن راه بنمايي كه آن آتش اندك را خداي متعال به وزش بادي، خاموش مي كند و اين يك تمثيل زيبا مي باشد از اين كه در دل منافق چه مي گذرد.
جالب توجه اين كه با توجه به ادامه آيه شريفه كه مي فرمايد"صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ " آنها كر، گنگ و كورند، بنا بر اين از راه خطا باز نمي‏گردند! اين موضوع ثابت مي شود كه آنان در مسير هدايت نيستند و براي عوام فريبي و يا نجات از مهلكه هاي پيش رو، دست به هر كاري مي زنند.
نتيجه:
1. منافق راه خطا را خود برگزيده و بر پيمودن آن اصرار مي كند.
2. به جاي آن كه در مسير نور حركت كند، در مسير جهل و ناداني سير مي كند.
3. به جاي استفاده از نور، نار و آتش به دست مي گيرد،
4. منافق با اين كار خود قصد عوام فريبي دارد نه هدايت خود و يا ديگران
5. فرد منافق با اين كار خود نخواسته از ظلمت بيرون بيايد و نفاقش موجب شده كه بيشتر در ظلمت فرو رود،
6. پس لازم است براي دور كردن ديگران از مكر منافق، آتشي كه براي روشني خود بر گزيده به ارداه الهي خاموش شود تا طعم گمراهي كه خود عامل آن بوده را بهتر بچشد.

پي نوشت ها:
1. سوره منافقون آيه 1 و 2.
2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه،تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه،سال 1374 هجري شمسي، چاپ اول، ج‏1، ص 109
3. سوره حشر آيه 11و12.
4. تفسير نمونه پيشين، ج‏1، ص 111.
5. قرائتي محسن، تفسير نور، تهران، انتشارات مركز فرهنگي درس هايي از قرآن، سال 1383 هجري شمسي، چاپ يازدهم، ج‏1، ص 63.
6. طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم،سال 1374 هجري شمسي، چاپ پنجم، ج‏1، ص 88.

 

 

علماي اسلام در تعريف كافر گفته اند: كسي كه يكي از ضروريات دين اسلام را انكار كند و به آن عقيده نداشته باشد،كافر است. بنا بر اين كسي كه كفر مي گويد...

پرسش: &

1-كسي كه كفر ميگويد و اعتنائي هم ندارد ،خداوند چه عاقبتي برايش در نظر مي گيرد؟ 2-اگر مثلا قصد انجام كاري را داشته باشيم و عطسه بزنم ، حكم اين عطسه چيست؟ آيا بايد در كاري كه مي خواهم انجام دهم صبر كنم يا اينكه نه؟ )

علماي اسلام در تعريف كافر گفته اند: كسي كه يكي از ضروريات دين اسلام را انكار كند و به آن عقيده نداشته باشد،كافر است. بنا بر اين كسي كه كفر مي گويد، اگر در باطن و عقيده هم كافر باشد، چنين فردي كافر حقيقي است ،ولي كسي كه در قلب و در باطنش ايمان و اعتقاد به خدا و ضروريات اسلام دارد، ولي به عللي مثل از دست دادن عزيزي از كوره در مي رود و به همه چيز ناسزا مي گويد و به قول شما اعتنايي هم ندارد كه چه بر زبان مي آورد، حكم كافر حقيقي را ندارد،يعني مرتد و نجس نيست اما كفرگويي او گناه است، زيرا ما وظيفه داريم جلو زبان مان را بگيريم و آن را كنترل كنيم. در مواقع مصيبت و امثال آن صبر پيشه كنيم. آيه شريفه قرآن  مي فرمايد: «ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد؛ (1)آدمي  هيچ سخني نمي گويد مگر اينكه نزد او مراقبي حاضر است.
اين آيه شريفه و آيات ديگر و روايات در زمينه حفظ زبان همگي دلالت مي كنند كه انسان آزاد نيست كه هر چه خواست،بر زبان جاري كند، بلكه بايد اول آن را بسنجد و فكر كند، بعد اگر لازم بود، سخن بگويد.
گفرگويي اگر از روي عقيده به كفر نباشد، انسان را كافر نمي كند ،ولي گناه كفر گفتن را دارد و بايد توبه كند.
اگر توبه نكند، بداند كه هم عذاب و گرفتاري و خواري دنيا دارد و هم عذاب اخروي. تجربه نشان داده كساني كه به اين خوي بد و زشت عادت كرده اند، در آخر عمر با فلاكت و بدبختي از دنيا رفته اند.
اينكه معروف است هنگام انجام كاري اگر عطسه كردي صبر كن، از خرافات است . هيچ دليلي از روايات اهل بيت عليهم السلام و دليل عقلي بر اين مطلب دلالت ندارد . گاهي اوقات كسي كه عطسه و صبر كرده، بهتر نتيجه گرفته، ولي اين ها اتفاقي است و كليت ندارد. چه بسا كساني بعد از عطسه بلافاصله كارشان را انجام داده و نتيجه خوبي هم گرفته اند.
در باب عطسه كردن رواياتي از امامان معصوم عليهم السلام داريم كه دو نمونه از آن را مي آوريم:
امام صادق عليه السلام فرمود: من سمع عطسه فحمد الله عز و جل و صلي علي النبي و اهل بيته لم يشتك عينيه و لا ضرسه ثم قال ان سمعتها فقلها و ان كان بينك و بينه البحر؛ (2)
هر كه عطسه اي بشنود و خدا را حمد گويد و بر محمد و آل او درود فرستد ،هرگز از چشم و دندان رنج نبيند. اگر بين تو و بين عطسه كننده دريايي فاصله باشد و عطسه را شنيدي، اين دعا را بگو.
حديث ديگر در باره دعا كردن براي عطسه كننده است: « كان ابو جعفر اذا عطس فقيل له يرحمك الله قال يغفر الله لكم و يرحمكم و اذا عطس عنده انسان قال يرحمك عز و جل ؛(3)
امام باقر عليه السلام هر گاه عطسه مي كرد و به ايشان گفته مي شد:يرحمك الله ، در جواب مي فرمود: يغفرالله لكم و يرحمكم. هر گاه انساني نزد ايشان عطسه مي كرد مي فرمود: يرحمك الله.
از اين احاديث و احاديث ديگر از اين قبيل در باب عطسه فهميده مي شود كه عطسه كردن بك امر طبيعي است. هنگام شنيدن آن  دعا كردن براي عطسه كننده و ذكر خدا كردن مستحب است. دلالت بر صبر كردن در انجام كاري نمي كند . اين از جمله اموري است كه بر سر زبان ها افتاده و مردم ساخته اند، مثل نحس بودن عدد سيزده.
آيت الله مكارم شيرازي در اين باره مي فرمايند: مطالبي كه بين مردم در مورد عطسه شايع است، مثل صبر كردن در وقت عطسه و يا فرق گذاردن بين يك و دو عطسه و يا خبر دادن از آينده و... افسانه است و درست نيست. بايد مسلمان آگاه و دانا از افسانه ها بپرهيزد. علاوه بر آن كه روح اسلام و ساير اديان با اين گونه مطالب سازش ندارد تا آن جا كه دستور مي دهد هنگامي كه تصميم بركاري گرفتي، اگر فال بد زدند، اعتنا نكنيد. بر خدا توكل نموده و به دنبال هدف برويد.(4)

پي نوشت ها :
1. ق (50)آيه 18.
2. مرحوم كليني، اصول كافي، ج2، ص 656، باب العطاس و التسميت
3. همان ج2، ص 655.
4. آيت الله مكارم، پرسش ها و پاسخ ها، ج 4، ص 162.
 

 

از نگاه قرآن كريم ، عاقبت اهل كتاب كه پس از ظهور اسلام، مسلمان نشده اند و بر شريعت خود تا به امروز باقي مانده اند در آخرت چه خواهد شد ؟ لطفا شرح مفصل با ذكر آيا

از نگاه قرآن كريم ، عاقبت اهل كتاب كه پس از ظهور اسلام، مسلمان نشده اند و بر شريعت خود تا به امروز باقي مانده اند در آخرت چه خواهد شد ؟ لطفا شرح مفصل با ذكر آيات ؟

از آيات و روايات استفاده مي‏شود بهشت براي كساني است كه ايمان به خدا و پيامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند: " الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبي‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب"(1)كساني كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهي خواهند داشت.
مراد، ايمان به خدا و پيامبر و وحي الهي است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاي قرآن و اطاعت از پيامبر صلوات الله عليه  است.
پيروان ديگر اديان الهي هم به حكم كتاب خودشان كه در آن اشاره به آمدن پيامبر اسلام شده  و هم به حكم عقل كه بايد به آخرين پيام الهي گوش فرا دهند،اگر بخواهند آخرتي آباد داشته باشند؛ بايد دين اسلام را بپذيرند.
اين نص صريح كتاب خدا است كه فرمود: " وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ"(2)يعني هر كسي غير از اسلام (دين واقعي) ديني را بپذيرد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيان كاران خواهد بود.
بنابراين، پيروان ساير اديان الهي وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق كنند و دستورهاي اديان را با هم مقايسه كنند و پس از تحقيق دقيق و علمي، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پي خواهند برد و آن را خواهند پذيرفت.
در عين حال اگر به هر دليلي نتوانستند در مورد دين اسلام آگاهي پيدا كنند و يا به حقانيت آن دست يابند و به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفي به محتواي دين خود عمل كردند و بر كسي ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي ‏كند و چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند، ولي اگر تحقيق نكردند و با لجاجت بر دين خود پا فشاري كردند و با اين كه احتمال دادند دين اسلام دين حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود كوتاهي كرده، در نتيجه مورد مواخذه قرار مي گيرند.
بنابراين اصل در حق طلبي انسان ها و تسليم در مقابل آن، يا انكار حقيقت است.
شهيد مطهري نوشته است: اگر كسي در روايات دقت كند، مي‏يابد كه ائمه سلام الله عليهم اجمعين تكيه ‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مي‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطي باشد كه مي ‏بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادي كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطي به سر مي‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمي ‏روند، در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسياري از مردم را از اين طبقه مي‏دانند. اين گونه افراد داراي استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهي درباره آنان مي‏رود.
وي از مرحوم علامه طباطبايي نقل مي‏كند: همان طوري كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد.(3)
بنابراين،اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند و اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند،اما به دلايلي بر آن دست نيافتند و نيز انسان هاي درست كار و پاك بودند و  طبق فطرت پاك و عقل خود عمل كرده اند.
محاسبه  اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندي است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان، هم چنين اعتقادات و باورهايشان (اگر صحيح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار مي ‏گيرند.

پي‌نوشت‏ها:
1. رعد، آيه 29.
2. سوره آل عمران،آيه 85.
3. مطهري مرتضي، مجموعه آثار،تهران،انتشارات صدرا،بي تا، ج 1، ص 323.
 

 

مي گويند خداوند كريم به فكر گناه كسي را عذاب نمي كند و لي به فكر صواب و خوب پاداش مي دهد...

مي گويند خداوند كريم به فكر گناه كسي را عذاب نمي كند و لي به فكر صواب و خوب پاداش مي دهد. الف) اگر اين جمله درست است لطفا منبع قرآني و حديثي آن را ذكر كنيد ؟ ب) چرا خداوند اين گونه عمل مي كند هر دو اينها كار را انجام نداده اند. چرا يك جور برخورد نمي كند ؟

خداوند خالق و قادر مطلقي است كه بر مبناي عدل و احسان با بندگانش رفتار مي كند و به هيچ وجه از او ظلمي سر نمي زند.
ظلم از خداوند حكيم و قادر و عالم قبيح است و خدا به هيچ وجه به بندگانش ظلم نمي كند اما عدل و احسان زيبنده خداست و خدا در احسان دستي گشاده دارد:«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها؛ (1) خداوند (حتّي) به اندازه سنگيني ذره‏اي ستم نمي‏كند و اگر كار نيكي باشد، آن را دو چندان مي‏سازد و از نزد خود، پاداش عظيمي (در برابر آن) مي‏دهد.
اين فضل خدا براي جذب بندگان است كه هيچ گاه به آنها ظلم نمي كند و به گناه ناكرده توبيخ و تنبيه نمي نمايد و علاوه بر آن اگر نيت گناه كنند ، بر اين نيت چشم مي پوشد و تا مرتكب گناه نشده باشند ، بر آنان چيزي نمي نويسد و حتي بعد از ارتكاب گناه ساعاتي مهلت مي دهد تا اگر پشيمان شدند ، نديده بگيرد و بعد هم حداكثر ، همان گناه را مي نويسد و به همان اندازه كيفر مي دهد ولي در جهت ثواب و حسنه همين كه نيت كردند ، يك حسنه براي آنان مي نويسد و اگر به نيت خود جامه عمل پوشاندند ده حسنه و اگر نيت آنان خلوص داشته باشد تا هفتصد و بلكه بيشتر براي آنان مي نويسد:
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُون (2)هر كس كار نيكي بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر كس كار بدي انجام دهد، جز بمانند آن، كيفر نخواهد ديد و ستمي بر آنها نخواهد شد.
«مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ؛ (3) كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي‏كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد)، دو يا چند برابر مي‏كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت،) وسيع، و (به همه چيز) داناست».
امام صادق فرمود: «إذا هم العبد بحسنة كتبت له حسنة فإذا عملها كتبت له عشر حسنات ، وإذا هم بسيئة لم تكتب عليه ، فإذا عملها أجل تسع ساعات ، فان ندم عليها واستغفر وتاب لم تكتب عليه وإن لم يندم ولم يتب منها كتبت عليه سيئة واحدة؛ (4) هر گاه بنده اراده به انجام كار خوب كند ، خدا برايش يك حسنه مي نويسد و اگر آن را انجام داد برايش ده حسنه مي نويسد و اگر تصميم به انجام كار بد گرفت، چيزي بر او نمي نويسند تا آن را انجام دهد و بعد نه ( هفت) ساعت به او مهلت مي دهند تا توبه كند كه اگر پشيمان شد ،توبه كرد و آمرزش طلبيد باز هم بر او چيزي نمي نويسند و اگر نه براي او يك گناه مي نويسند».
ظلم و بيشتر از گناه كيفر كردن بر خدا زيبنده نيست و خلاف عدالت است ولي احسان و عفو پوشش و بخشيدن سزاوار كريم است.
البته گر چه خدا به فضل و كرمش بر فكر گناه مؤاخذه و كيفر نمي كند ولي انسان بايد از فكر گناه دوري كند چون هم ظلمت دروني مي آورد و هم چه بسا انسان را به وادي گناه بكشاند. امام علي (ع) فرمود: «من كثر فكره في المعاصي دعته اليها؛ (5) هر كس زياد به گناه فكر كند، اين فكر زياد او را به گناه مي كشاند».

پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 40.
2. انعام (6) آيه 160.
3. بقره (2) آيه 261.
4. مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج 68 ، ص 246.
5. ري شهري ، ميزان الحكمه ، قم ، دار الحديث ، 1416 ق ،ج 3 ، 2465.
 

در قرآن كريم آمده است كه خداوند ابرها را به سوي زمين هاي مرده ارسال مي كند و زمين مرده را زنده مي كند...

در قرآن كريم آمده است كه خداوند ابرها را به سوي زمين هاي مرده ارسال مي كند و زمين مرده را زنده مي كند. پس چرا هميشه باران در جاهايي مانند اروپا مي بارد و بالعكس جاهايي مانند سومالي از اين نعمت الهي محرومند كه يكي از علل فقر و محروميت گسترده مردم است. اگر بارش باران تابع شرايط است، چرا خداوند اولا در قرآن اين شرايط را ذكر نكرده است و صرفا فرموده است كه خداوند باران را ارسال مي كند و زمين مرده را زنده مي كند و ثانيا چرا خداوند اين شرايط را فراهم نمي كند؟ ثالثا چرا خدواند اين شرايط را فقط در جاهايي مانند اروپا فراهم كرده است؟

خداي متعال فرمود:"وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ" (1)
و خدا از آسمان باران فرستاد و زمين مرده را با آن زنده كرد. براي مردمي كه گوش شنوا دارند در اين، عبرتي است.
مي توان بيان كرد پر بارشي يا كم بارشي بعضي از نقاط زمين تابع مقرارت وضع و مكان جغرافيايي است و انتخاب مكان هاي خاص در پر بارشي يا كم بارشي، سليقه اي نيست و مي دانيم عمدتا عوامل جغرافيايي خاص نظير نزديكي به اقيانوس ها و دريا ها و و نيز وجود كوه هاي بلند  و نزديكي آن ها به دريا خود يكي از دلايل مهم تغييرات آب و هوايي و پر بارش بودن مناطق مختلف است مثل شمال ايران و استان هاي مازندران و گيلان به واسطه نزديكي به دريا و نيز احاطه شدن با كوه هاي بلند البرز كه سلسله وار از غرب به شرق چون سدي بلند كشيده شده است، وضع بارشي كاملا متفاوتي با ساير استان هاي كشور دارند و اگر مي بينيم جنوب كشور با داشتن دريا اين وضع را ندارد چون در فاصله نزديكي از دريا ارتفاعات بلند و سلسله واري چون البرز و جود ندارد كه اگر هم وجود داشته باشد آن قدر دور است كه نمي تواند چون كوه هاي شمالي مانع خروج و پراكندگي ابرها شود به همين دليل مقدار ريزش باران و ساير نزولات جوي بسيار كم است.
بيان اين مثال فقط به دليل بهتر فهميدن اين موضوع است كه چرا بعضي از مناطق از نظر ريزش باران و برف با ديگر مناطق متفاوت است.
و اين مقايسه را مي توان درساير نقاط كره زمين اجرا كرد و علت اين كه در بعضي از مناطق چون اروپا، آمريكا، جنوب شرقي آسيا، هند، جنگل هاي استوايي واقع در قاره هاي آسيا آمريكا و اقيانوسيه بيشتر از كوير ها و صحراهاي خشك باران بسيار بيشتري مي بارد را فهميد.
و اما چرا اين وضع نبايد تغيير كند تا همه نقاط زمين به طور يكسان از نعمت هاي الهي بهره مند شود بايد گفت:همان طور كه اشاره شد، سنت هاي الهي و مجموعه قوانين آن در جهان هستي، تابع مديريت نظام اسباب و مسببات است و خداي متعال هرگز اين سنت ها را تغيير نمي دهد، مگر كه بشر عامل تغيير آن شود و به طور مثال با تخريب جنگل ها وضع آب و هوايي زمين را تغيير دهد كه آن هم تابع اسباب و علل سوء است.
مثلا آتش بايد بسوزاند، هوا بايد لطيف باشد، مناطق دور از دريا و كوه بايد كوير و صحرا باشد در مناطق استوايي بايد طول شب و روز يكسان باشد و ...كه اگر نباشد بايد اشكال گرفت كه مثلا آتشي كه كارش سوختن و سوزاندن است اگر جايي مطابق طبع خود عمل نكرد جاي سوال دارد كه چرا نبايد بسوزاند.
بعلاوه در مورد اشكالي كه داشتيد بايد گفت خداي متعال با اين آيه قاعده اي كلي را بيان فرمود هر جا زمين مرده اي باشد و آن جا باران ببارد آن زمين زنده و آباد خواهد شد پس نقطه خاصي معلوم نشد.
حالا چه اين زمين در قلب اروپا باشد يا آمريكا يا آفريقا يا در قلب جنگل هاي استوايي باشد فرقي نمي كند، ولي با توجه به عوامل محيطي  وضع جغرافيايي و مطالبي كه بيان شد، هر نقطه اي از زمين اگر آمادگي باران و برف را داشته باشد، آن جا آباد خواهد شد. اين قانون نظام هستي است و هرگز تغيير پذير نيست. البته تخريب مناطق جنگلي به دست انسان ها مي تواند ضربه هاي هولناكي بر پيكره زمين وارد و مناطق سبز و پر باران را به مناطق كويري تبديل كند.
درعين حال آيه اشاره به اصل باران و منافع آن به طور كلي دارد و در ضمن اجباري در سكونت در مناطقي كه به طور طبيعي كم بارش بوده است وجود ندارد و در قرآن آياتي وجود دارد كه به انسان ها ياد آوري مي كند كه در زمين سير و از مكاني به مكان ديگر كوچ كنند.در گذشته  و حال انسان هايي  به هر دليل از مناطق خود به كشورهايي كه داراي آب و هوايي مناسب است، كوچ كرده اند و به طور مساوي با ديگران از مواهب طبيعي كه در آن مناطق وجود دارد بهره مي برند.
در ضمن افرادي كه نمي توانند از وطن خود به مكاني ديگر نقل مكان كنند، بايد بدانند در هر منطقه اي از مناطق زمين مواهب و نعمت هاي خاص به خود چون معادن مختلف وجود دارد كه مي توانند از آن بهره ببرند. مثلا كشور عربستان از مناطق كم بارش زمين مي باشد، اما روي درياي نفت قرار گرفته است و يا در بعضي از مناطق آفريقا، ذخاير با ارزش طلا و الماس وجود دارد. پس نعمت فقط در باران و برف خلاصه نمي شود.

پي نوشت:
1. سوره سوره نحل، آيه 65.
 

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« يضل من يشاء و يهدي من يشاء » آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد ...

در آيات بسياري از قرآن ذكر شده:« يضل من يشاء و يهدي من يشاء »
آيا اين بر خلاف عدالت خدا نيست كه هر كسي رو بخواهد هدايت مي كنه هر كسي رو هم كه بخواهد گمراه مي كند ؟؟!!

خداوند فعال مايشاء و حاكم مطلق است و هدايت و ضلالت به دست اوست و هر كس را بخواهد هدايت مي كند و هر كس را بخواهد گمراه مي گرداند و مجبور به هدايت كردن كسي يا گمراه كردن ديگري نيست. اما هدايتگري خدا و گمراه كنندگي بي حساب و كتاب نيست. خداوندي كه فعال ما يشاء است، خودش را عادل، حكيم، لطيف، رحيم  و واجد همه صفات حسني در حد اطلاق و بي نهايت مي شمارد و چنين خداوندي هدايت جويان و هدايت خواهان را هدايت مي كند و عدالتش با تحميل هدايت بر گمراهي طلبان سازگار نيست. خداوند نه كسي را به زور به بهشت مي برد و نه كسي را به زور به جهنم زيرا تحميل را نمي خواهد. او مي خواهد همه مخلوقاتش را هدايت كند از اين رو كتاب هايش و پيامبرانش را به سوي همه مي فرستد و همه را از فرعون و نمرود گرفته تا هدايت خواهان و هدايت جويان خطاب مي كند و دعوت مي نمايد و راه هدايت را بر كسي نبسته و كسي را هم به اجبار به هدايت نكشانده كه اگر مي خواست، مي توانست.
آيات زير نشان مي دهد كه خدا چه كساني را خواسته هدايت مي كند و چه كساني را هدايت نمي كند:
يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ (1)
وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ أَناب(2)
َ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيب(3)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (4)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (5)
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين (6)
إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (7)
 إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(8)
پس خداوند كساني كه دنبال يافتن حق هستند و به سوي او بازگشت و انابه دارند و جوياي رضوان او هستند را هدايت مي كند و كساني كه كافر، ظالم، مسرف و فاسق هستند و از اين رويه دست بردار نيستند، را هدايت نكرده و بر گمراهي آنان مي افزايد.
عزت و ذلت دادن خدا هم به همين نحو است. گروه اول را عزت مي دهد و گروه دوم را ذليل مي گرداند.

پي نوشت ها:
1. مائده(5) آيه16.
2. رعد(13) آيه27.
3. شوري(42) آيه13.
4. بقره(2) آيه258.
5. همان، آيه264.
6. مائده(5) آيه108.
7. زمر(39) آيه3.
8. غافر(40) آيه28.
 

آيا خداي قرآن منشأ رنج و گناه انسان نيست ؟ چرا كه او شما را نه براي شادي بلكه براي درد و رنج آفريد. چنانكه الله در جاي ديگر ميگويد...

آيا خداي قرآن منشأ رنج و گناه انسان نيست ؟ چرا كه او شما را نه براي شادي بلكه براي درد و رنج آفريد. چنانكه الله در جاي ديگر ميگويد: ما انسان را در رنج و مشقت آفريديم (سور? 90 بلَد آي? ?)

اما اين كه فرموده:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَدٍ (1)
كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگي او پر از رنجهاست)!
يا اشاره به واقعيت زندگي دنيا است كه چون دار ماده و محدوديت و تزاحم است به طور طبيعي با رنج و مشقت آميخته است ... (2) و در هر حال خبر از واقعيت بيروني است و دلالتي بر ظالم بودن خدا و ... ندارد.
حالا با توجه به اين توضيح ببينيد نويسنده چقدر ناآگاهانه بر خداي قرآن تاخته كه : "خداي قرآن منشأ شر و گناه انسان است... و تمام رنجها و مصيبتهاي زندگي روزمر? شما را قبل از اينكه بدنيا بياييد براي شما آماده كرده بود. او شما را نه براي شادي بلكه براي درد و رنج آفريد. "

پي نوشت ها:
1. بلد (90) آيه 4.
2. فيض كاشاني، الاصفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418 ق، ج 2، ص 1444.

قرآن مي فرمايد هر بلا و مصيبتي كه به سر شما مي آيد مسبب آن خودتان و گناهتان هست اين را با توجه به اين شعر كه هر كه در اين بزم مقربتر است، ...

 قرآن مي فرمايد هر بلا و مصيبتي كه به سر شما مي آيد مسبب آن خودتان و گناهتان هست اين را با توجه به اين شعر كه هر كه در اين بزم مقربتر است، جام بلا بيشترش مي دهند چگونه توضيح مي دهيد؟

يكي از مسائل كليدي در فهم معارف قرآن كريم اين است كه آيات قرآن كريم به صورت ترتيب موضوعي بيان نشده است تا همه قيود و شرايط يك مسئله يك جا بيان شده باشد. بلكه آيات و معارف قرآن به طور پراكنده و در سوره هاي مختلف بيان شده است و از آنجا كه آيات قرآن كريم داراي گزاره هاي عام و خاص و مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ و .. مي باشد. لذا به طور مستقل نمي توانيم درباره آيات قرآن اظهار نظر كنيم و نمي توانيم نسبت به مسائل عام و مطلقي كه در قرآن بيان شده اظهار نظر بدوي داشته باشيم؛ بلكه بايد با قراردادن هر يك از آيات قرآن در كنار آياتي كه از لحاظ موضوع و مسئله با هم مشترك هستند و همچنين توجه به روايات معصومين (ع) معارفي كه قرآن كريم در صدد بيان آن است را استنباط كنيم.
درباره آيه مذكور هم نبايد از اين نكته غافل باشيم يعني اگرچه در اين آيه خداوند متعال به صورت عام مي فرمايد:« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير»(1)
«آنچه از مصائب و ناملايمات به شما رسد به خاطر اعمالي است كه خود انجام داده‏ ايد.»
اما واضح و روشن است كه معصومين (ع) از اين حكم استثناء هستند. زيرا معصوم مرتكب معصيت نمي شود تا مصيبت وي به سبب فعل خودش باشد. بلكه مصائبي كه براي معصومين (ع) رخ مي دهد جنبه امتحاني داشته و براي ارتقاء رتبه آنها است. چنانكه خداوند متعال درباره حضرت ابراهيم (ع) مي فرمايد:« وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(2)
«و [به ياد آر] هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش به اموري بيازمود، پس او همه را به نحو كامل انجام داد پروردگارش گفت: همانا من تو را براي مردم امام و پيشوا كردم.»
چنانكه مفسران نوشته اند مقصود از «كلمات» در اين آيه يك سلسله وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آنها را به عاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:
بردن فرزند به قربانگاه و آمادگي جدي براي قرباني او به فرمان خدا، بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بي آب و گياه مكه در جايي كه حتي يك نفر سكونت نداشت، قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخي و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردي كامل و ايمان در تمام اين مراحل! مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگي خود و ورود در سرزمينهاي دور دست براي اداي رسالت خويش، و ...(3)
مسلم است كه تحمل همه اين مشكلات به سبب مجازات الهي و ارتكاب گناه از سوي حضرت ابراهيم نبوده، بلكه جنبه امتحاني داشته است.
درباره شهادت امام حسين (ع) و مصائبي كه براي حضرت رخ داد  نيز همين نكته وجود دارد و نمي توان مصائب حضرت را نشأت گرفته از گناهان خود حضرت و مجازات وي دانست زيرا امام حسين (ع) معصوم است و معصوم گناه نمي كند تا مصائب وي به سبب گناهانش باشد بلكه مصائب ايشان جنبه امتحاني داشته و لذا مي بينيم هنگامي كه در مجلس شام، يزيد خطاب به امام علي بن الحسين (ع)  گفت: يا علي! «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (4) اين آيه را خواند تا اشاره كند كه حوادث كربلا نتيجه اعمال خود شما بود.
ولي امام علي بن الحسين (ع) فورا در پاسخ فرمود:
كلا! ما هذه فينا نزلت، انما نزل فينا «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (5) فنحن الذين لا ناسي علي ما فاتنا من امر الدنيا، و لا نفرح بما اوتينا »(6)
« چنين نيست، اين آيه در مورد ما نازل نشده، آنچه در باره ما نازل شده آيه ديگري است كه مي‏گويد: «هر مصيبتي در زمين يا در جسم و جان شما روي دهد پيش از آفرينش شما در كتاب (لوح محفوظ) بوده، و آگاهي بر اين امر بر خداوند آسان است، اين براي آن است كه شما به خاطر آنچه از دست مي‏ دهيد غمگين نشويد، و به خاطر آنچه در دست داريد زياد خوشحال نباشيد»
يعني هدف از اين مصائب عدم دلبستگي شما به مواهب زودگذر دنيا است و يك نوع تربيت و آزمون براي شما است.
سپس امام افزود: «ما كساني هستيم كه هرگز به خاطر آنچه از دست داده‏ايم غمگين نخواهيم شد، و به خاطر آنچه در دست داريم خوشحال نيستيم.»
اين سخن را با حديث ديگري از امام صادق (ع) تكميل مي كنيم: هنگامي كه از حضرت تفسير آيه 30 سوره شوري را خواستند فرمود: مي‏دانيد علي (ع) و اهل بيتش بعد از او گرفتار مصائبي شدند، آيا به خاطر اعمالشان بود؟! در حالي كه آنها اهل بيت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود: « إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ »(7)
«رسول خدا (ص) پيوسته توبه مي‏كرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار مي‏نمود، بي‏آنكه گناهي مرتكب شده باشد، خداوند براي اولياء و دوستانش مصائبي قرار مي‏دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گيرند بي‏آنكه گناهي مرتكب شده باشند.»

---------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
1. شوري(42) آيه 30.
2. بقره(2) آيه 124.
3. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏1، ص 436.
4. شوري(42) آيه 30.
5. حديد(57) آيه 22 و 23.
6. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏4، ص580.
7. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج 2، ص 450.
 

با توجه به اينكه در روايات دينداري در آخرالزمان بسيار سخت توصيف شده آيا پس از مرگ ميزان دقت و بررسي در اعمال مردم آخرالزمان همانند مردمي است كه صدها سال پيش مي

 با توجه به اينكه در روايات دينداري در آخرالزمان بسيار سخت توصيف شده آيا پس از مرگ ميزان دقت و بررسي در اعمال مردم آخرالزمان همانند مردمي است كه صدها سال پيش مي زيستند؟

عدالت خداوند اقتضا مي كند كه هر كس را مطابق سختي كه كشيده و مقاومتي كه به خرج داده و تلاشي كه كرده ، پاداش دهد . از هر كس متناسب با امكاناتي كه به او داده، انتظار داشته باشد .
خداوند به همسران رسول خدا كه در كنار ايشان بودند و آيات خدا در خانه هاي شان نازل مي شد و ... انتظار بيش تري دارد از كساني كه از چنين امكاني بهره مند نبودند. از اين رو خطاب به آنان مي فرمايد:
يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيراً وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً؛ (1)
اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود . اين براي خدا آسان است .هر كس از شما براي خدا و پيامبر خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پر ارزشي براي او آماده كرده‏ ايم.
بنا بر اين امكاني كه به همسران رسول خدا داده شده، بسيار بيش تر از ديگران است . به همين خاطر انتظار از آن ها هم بيش تر است. اگر انتظار را برآورده نكنند و بيراهه روند ، با كيفري دو برابر مواجه مي شوند .
در روايت آمده:
يغفر للجاهل سبعين ذنبا قبل الغفران للعالم ذنب واحد؛ (2)
از ناداني (كه در تعليم و ياد گرفتن تقصير نكرده ) هفتاد گناه آمرزيده مي شود،پيش از آن كه يك گناه از عالم آمرزيده گردد.
صريح  روايت اين است:  ناداني كه تقصير ندارد و جاهل است و در اثر جهل خطا مي كند ،به آمرزش بسيار نزديك تر از عالمي است كه مي داند و با دانستن بر خدا جرأت كرده و مرتكب گناه مي شود.
با توجه به اين اصل عقلي و مورد تاييد نقل هم چنان كه دينداري در آخر الزمان سخت تر است و سالم ماندن از مهلكه ها و گرداب هاي فراواني كه سر راه دينداري مي باشد ، مشكل تر است ، پاداش خدا براي دينداران هم بيش تر و عفو و بخشش خدا هم به لغزش خطاكاران نزديك تر است.
خداوند آگاه مطلق است. وضع افراد و زمان ها و امت ها را دقيق مي داند . هر فرد و امتي را با توجه به نعمت هايي كه به آن ها داده و سختي و آساني هايي كه براي آن ها وجود داشته ، كيفر و پاداش مي دهد. اگر در زمانه اي امكان دينداري بيش تر بوده ، انتظار از مردم آن زمان هم بيش تر و حساب آن ها هم سختگيرانه تر است . اگر در زماني دينداري سخت و مهلكه ها فراوان باشد ، خداوند به دينداران پاداش عظيم تر داده و با لغزش لغزندگان هم آسان گيرانه مواجه مي شود . از اين رو در روايت آمده است كه پيامبر (ص) فرمود : بهترين اعمال آن است كه زحمت و سختي آن بيش تر باشد (أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا ) (3)

------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
1. احزاب (33) آيه 30-31.
2. سيد بن طاووس ، سعد السعود  ، قم ، شريف الرضي ، 1363 ش ، ص 89.
3.بحارالأنوار، مجلسي ، موسسه الوفاء بيروت ،‌ ج  67 ،ص  191  ، باب 53- النية و شرائطها و مراتبها...
 

صفحه‌ها