پرسش وپاسخ

آیا اگر در نماز جماعت بین رکعت سوم و چهارم شک کنیم باید به شک اعتنا کنیم؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مواردي که انسان نبايد به شکش اعتنا کند، شش قسم است:
1- شک در چيزي که محلّ به جا آوردن آن گذشته باشد،
2- شک بعد از سلام،
3- شک بعد از گذشتن وقت نماز،
4- شک کسي که کثير الشکّ است،
5- شک امام جماعت يا مأموم،
6- شک در نمازهاي مستحبّي.
پس در نماز جماعت انسان بايد تابع جماعت باشد و به شك خود اعتنا نكند .

لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد، نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.

پرسش: مقداري پول فراهم نموده ام ومي خواهم آپارتمان کوچکي خريداري نمايم (مقداري پس انداز-مقداري وام-مقداري مهريه اي که همسرم به من داده است)زمان خمسم فرارسيده خمس خودراچگونه محاسبه نمايم؟آيا مي شود قسطي پرداخت کرد؟

پاسخ:
با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
دوست عزيز: ايميل شما كه حاوي سوال احكام بود دو بار به اين مركز ارسال شد و در حال پاسخگويي مي باشد در صورت آماده شدن، در اسرع وقت پاسخ به ايميل شما ارسال مي گردد.

مقداری پول فراهم نموده ام ومی خواهم آپارتمان کوچکی خریداری نمایم (مقداری پس انداز-مقداری وام-مقداری مهریه ای که همسرم به من داده است) زمان خمسم فرارسیده خمس خودرا چگونه محاسبه نمایم؟ آیا می شود قسطی پرداخت کرد؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
پولي که وام گرفته ايد، خمس ندارد، مگر آن مقداري که تا پايان سال خمسي اقساط آن از درآمد بين سال پرداخت شده وعين پول وام باقي باشد، به مقداري که اقساط آن داده شده است، خمس دارد.(1)
پولي که بابت مهريه گرفته ايد، خمس ندارد(2).
اما پس انداز اگر تا سال خمسي خانه خريداري نکنيد و يا در آينده نزديک مثلا تا دو يا سه ماه بعد از سال خمسي بتوانيد خانه مورد نياز را خريداري کنيد، به پس انداز شما نيز خمس تعلق نمي گيرد، ولي اگر در آينده نزديک بعد از سال خمسي براي خريد خانه و يا ساير احتياجات زندگي مصرف نشود، بايد خمس پس انداز را بدهيد.(3)

پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، استفتائات، سؤال 867.
2. همان، سؤال 861.
3. همان، سؤال 955.

باسلام وعرض خسته نباشید.

1-درصورتی که خانمی حایض باشد و رفتن او به مسجد از جمله برای مجلس ختم ضروری باشد چکار باید بکند؟

2- دوره حیض 7 روزاست. این 7 روز یعنی هفت تا 24 ساعت؟

3-در یکی از آیه های سوره بقره در مورد زنان (همسر) نوشته که: زنان کشتزار شمایند از هر دری که میخواهید وارد این کشتزار شوید. چه مفهومی دارد؟

پرسش 1: درصورتي که خانمي حايض باشد و رفتن او به مسجد از جمله براي مجلس ختم ضروري باشد چکار بايد بکند؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
يکي از محرمات بر زن حائض، توقف در مساجد است، ولي اگر از يک در داخل و از ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود، مانعي ندارد. ( 1 ) بنا براين خانمي که حائض است، نمي تواند در مجلس ختم در مسجد شرکت کند. اگر مجلس ختم در مسجد بود، قسمت صحن مسجد و حياط مسجد که حکم مسجد را ندارد، مي تواند براي اظهار همدردي با خانواده متوفي و عرض تسليت شرکت کند. بايد در جامعه ديني اين گونه مسائل براي همه روشن شود که اگر چنين مجلسي در مسجد برگزار شده، نبايد انتظار داشته باشند همه بستگان و آشنايان شرکت کنند، چون ممکن است برخي از خانم ها به خاطر منع شرعي نتوانند شرکت کنند. نيز براي فرهنگ سازي مي توان به سخنران مجلس ياد داشتي داد که اين گونه مطالب براي مردم گفته شود تا بهتر آگاه شوند.

پي‌نوشت‌ :
1 . توضيح المسائل مراجع ، ج 1 ، ص 275 ، م 450 ؛ همان ، ص 225 ، م 355 .
--------------------------------

پرسش 2: دوره حيض 7 روزاست. اين 7 روز يعني هفت تا 24 ساعت؟

پاسخ: منظور از 7 روز يعني هفت تا 24 ساعت.(1)

پي نوشت:
1. سؤال تلفني از دفتر آيت ا... نوري همداني.
--------------------------------

پرسش 3: در يکي از آيه هاي سوره بقره در مورد زنان (همسر) نوشته که: زنان کشتزار شمايند .از هر دري که مي خواهيد، وارد اين کشتزار شويد. چه مفهومي دارد؟
پاسخ: آية شريفه مي‌فرمايد: " نساءکم حرث لکم فاتوا حرثکم انّي شئتم و قدّموا لانفسکم؛ واتقوالله..(1) زنان شما، محل بذر افشاني شما هستند، پس هر زمان که بخواهيد، مي‌توانيد با آن‌ها آميزش کنيد. (سعي نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نيکي براي خود، از پيش بفرستيد! وتقوا داشته باشيد.".
"حرث" مصدر و به معناي زراعت و به زميني که در آن کشت و زرع مي‌شود، گفته مي‌شود. از مقدم داشتن جملة "نساء کم حرث لکم" بر امر به آميزش و مجدداً تعبير به حرث معلوم مي‌شود منظور توسعه در موضوع آميزش از نظر زمان يا مکان است، نه از نظر اعضا و اندام زنان. بر اساس اين آيه جامعه انساني براي دوام نوع و بقاي نسل محتاج زنان است، زيرا خدا شگل گيري انسان را در طبيعت رحم قرار داده، طبيعت مردان را راغب به زنان فرموده ، ميان مردان و زنان دوستي و مهرباني بر قرار کرده . از اين رو غرض تکويني اين است که وسيله اي براي بقاي نوع فراهم شود. (2)
در اين آيه هم چنين به ضرورت وجود زن براي بقا و استمرار نسل انسان اشاره شده است.
اين نوع آيات را از نوع آيات الاحکام مي‌گويند که در صدد بيان يک حکم فقهي نيز هست. در عين حال که معني ديگر نيز در آيه مورد نظر است. در روايتي ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي‌کند : "معناي" فأتوا حرثکم انّي شئتم" اين است که هر ساعتي خواستيد، با عيال خود نزديکي کنيد". (3) البته اين موضوع با برخي از روايات تخصيص مي‌خورد، مثلاً آميزش در هنگام روزه دار بودن منع شده ، در روايات بسياري از موارد نيز مکروه دانسته شده است.
اين آيه هم چنين مي‌فهماند که به موضوع آميزش نبايد صرفاً از جنبه جنسي و کامجويي نگاه کرد، بلکه بايد به مسئله ايجاد و پرورش فرزندان شايسته توجه نمود که ذخيره معنوي براي فرداي قيامت مي‌شود. به همين خاطر ادامه آيه به مسئله پيش فرستادن عمل نيک به جهان آخرت اشاره مي‌کند. در ضمن اين سخن هشدار مي‌دهد که بايد در انتخاب همسر اصولي رعايت شود تا به هدف مهم تربيت فرزندان شايسته منتهي شود.
خداوند پس ازآيه فرمان به تقوا و پرهيزکاري مي‌دهد که مي‌فهماند بايد حقوق زن هم در نظر گرفته شود و از مرز عدالت و تقوا تجاوز نکنند.(4)
خداوند پس از آزاد گذاشتن نسبي مردان در زمان آميزش با زنان، آنان را از هر گونه تجاوز از اين حريم به بيرون از خانه با شدت باز مي‌دارد .با در اختيار گذاشتن زن در آميزش نسبي و تأمين نياز غريزي او و تعيين حقوق و قوانين خاص، راه هر گونه آزادي جنسي و بي حد و حصر و بي بند و باري نيز گرفته است.
خداوند در آيات بسياري از تشبيه و مثال براي فهم بهتر و آسان­تر انسان‌ها استفاده کرده است . معاني دقيق و عميق را از طريق مثال‌هاي ساده بيان نموده، همان گونه که ما انسان‌ها در گفتگوهاي خود از اين روش استفاده مي‌کنيم.
خداوند نيز مسئله استفاده از تشبيه و مثال را در آيات بسياري بيان نموده است.(5)
براي اطلاع بيش تر مي‌توانيد به تفاسيري هم چون الميزان و نمونه مراجعه فرماييد.

پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 223.
2. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 2، ص 301 ـ 303، با تلخيص.
3. همان، ج 2، ص 309.
4. جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج2، ص142.
5. عنکبوت (29) آيه 43، حشر (51) آيه 21.

نظر شما درباره ي جراحي هاي زيبايي چيست؟(مثلا بوتاكس.جراحي بيني....)

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
جراحي هاي زيبايي، اشكال ندارد و گناه نيست، با دو شرط:
1- بنا به تشخيص پزشکان متخصص، زيان خاصي به بدن نرساند.
2- به شرطي كه مقدمه اش گناه نداشته باشد، يعني پزشك محرم آن عمل را انجام دهد، نه نامحرم.
جراحي زيبايي هر چند با شرط مذكور اشكال ندارد، ولي جامع نگري يكي از اصول تفكر صحيح است. زماني مي توان به اين اصل مهم دست يافت كه جنبه هاي مختلف هر پديده اي را مورد توجّه و ملاحظه قرار داده، از تك بُعدنگري اجتناب و دوري كرد. هر پديده اي داراي نقاط ضعف و قوتي است. انسان نيز از اين قاعده مستثني نيست. براي اين كه نگرش صحيح و جامعي چه از محيط و اطراف و چه نسبت به خود داشته باشيم، بايد به هر دو جنبه مثبت و منفي آن توجه كنيم. نقاط قوت چيزي، ما را به ناديده گرفتن نقاط ضعف آن نكشاند. برعكس نقاط ضعف چيزي و بزرگ جلوه دادن آن براي خود، ما را از مشاهده نقاط مثبت و ارزشمند آن محروم نكند.
متأسفانه اين يك ضعف است. افراد اعتماد به خود را از راه منابع بيروني كه هر آن ممكن است از بين برود، استقرار مي بخشند. اما در هر صورت اين مسأله اي كه به خود افراد مربوط است و نه به شما. اما اين هرگز به معناي دخالت در كار خدا نيست. چنان كه شبيه سازي نيز دخالت در كار خداوند متعال نيست بلكه اگر او اجازه ندهد، هيچ كاري صورت نمي گيرد. به هر حال گاهي عمل جراحي زيبايي ضروري است و ما نمي توانيم بگوييم كه هر كسي براي عمل جراحي زيبايي مراجعه كرده است، از نطر روحي و رواني مشكل دارد. مثلاً گاهي يك دختر معصوم بر اثر سوختگي دچار يك مشكل در اين ناحيه است كه البته درمان اين فرد ثواب هم دارد. اما بد نيست چند جمله اي دربارة مسايلي كه به عنوان يك متخصص جراحي در آينده با آن روبرو خواهيد بود ،به يادگار داشته باشيد. جالب است كه بدانيد برخي از جراحان زيبايي مشهور آمريكايي بعدها به دنياي دروني مراجعان خود وارد شده اند. مطالبي را نيز در قالب كتاب براي تغيير افراد به چاپ رسانده اند. اثر ماكسول مالتز يكي از آن نمونه هاي جالب است كه مطالب آن خواندني است.
انسان سالم از نظر روان شناسي كسي است كه خود را آن گونه كه هست بپذيرد، هم به نقاط قوت و مثبت جسمي و روحي ومعنوي خود توجه کند، هم به نقاط ضعف ومنفي خويش بينديشد. چه آن كه تنها با بزرگ جلوه دادن نقاط قوت خود، به خودبيني و بزرگ بيني گرفتار مي شود. با برجسته كردن نقاط ضعف و نقص ها و كمبودهاي خود نيز به احساس كم تري و خود كوچك بيني دچار مي شود. آنچه مطلوب و پسنديده يك انسان پخته و سالم است، آن است كه به هر دو جنبه به همان اندازه كه ريشه در واقعيت دارد، نگاه شود اما کساني که عمل بيني و ساير جراحي هاي زيبايي را انجام مي دهند، از اين مسئله مهم چشم پوشيده و به نحوي به احساس كم تري و خود كوچك بيني دچار شده اند.
بر فرض كه از نظر ظاهري اين نقطه ضعف در شخصي وجود داشته باشد که بيني او زيبا نباشد اما مهم اين است که مي تواند با سيرت زيبا، اخلاق و عملکرد هاي نيکو، چنان چهره اي دوست داشتني از خود بسازد که آن نقص ها را از چشم بينندگان دور کند، همان گونه که داستان ليلي و مجنون روشن کننده اين نکته است. چه آن که ليلي قيافه بسيار زشتي داشت، ولي سجاياي اخلاقي مورد پسند مجنون در او وجود داشت. سقراط حکيم وفيلسوف نامي که از چند قرن پيش از ميلاد حضرت عيسي عليه السلام تاکنون و تا پايان دنيا افکار و عقايد او مورد گفتگوي ميليون ها انسان قرار گرفته و مي گيرد، از نظر قيافه بسيار زشت وبد قيافه بود. يونس بن عمار از اصحاب ويژه امام صادق عليه السلام بود. در صورتش لکه اي داشت که او را زشت کرده بود. روزي به امام عرض کرد: مردم مي پندارند هرگاه خدا بنده اي را دوست داشته باشد، او را به اين بلا گرفتار نمي کند. حضرت فرمود: اين پندار نادرستي است زيرا مؤمن آل فرعون که خداوند از او در قرآن تعريف وستايش مي کند، انگشت هاي دستش شل و فلج بود (1) ولي قلبي پاک و عملکردي خداپسندانه داشت.
حضرت در بياني ديگر مي فرمايد: بلا وگرفتاري بزرگ در دنيا، پاداش بزرگ آخرت را همراه دارد. هر گاه کسي به نقصي، بلايي يا مصيبتي دچار شد و به رضاي خدا راضي گشت، خداوند نيز از او راضي وخشنود مي گردد. اگر خشمگين شد، خداوند نيز بر او خشم مي گيرد(2).
اگر کسي بر جنبه هاي مثبت وجود خويش و نعمت هاي بي شماري که خداوند عنايت کرده، متمرکز شود و آن ها را به ياد آورد، مي ببيند که خداوند چه نعمت هاي زيادي به او داده که به ديگران نداده، ولي تاکنون به طور عميق و شايسته به آن توجه نداشته است. توجه داريد كه زيبايي ظاهري ملاك تمام در موفقيت، سعادت و خوشبختي انسان ندارد.
جراحي هاي زيبايي دخالت در كار خدا محسوب نمي شوند. چرا كه خداوند همه انسان ها را يك نوع آفريده، ولي تغييرات آب و هوايي و محيطي در زيبايي انسان تأثير بسزايي دارد. به عنوان مثال كسي كه در يك محيطي زندگي مي كند كه آب و هواي خنك و خوبي دارد، قطعا صورت و قيافه اش زيبا خواهد بود. در روايات هم تصريح شده كه اگر مي خواهيد فرزندتان زيبا باشد، در دوران بارداري فلان ميوه يا خوراكي را بخوريد. همه اين ها حاكي از آن است كه اين نوع جراحي ها دخالت در كار خدا محسوب نمي شوند.
اما اين كه انجام اين عمل ثواب دارد يا نه. مانند اعمال ديگر بستگي به نيت اشخاص دارد. اگر نيت انسان كمك به همنوع و حل مشكل آن ها باشد قطعا ثواب خواهد داشت.
اگر علاقه مندي شما به اين رشته و تخصص صرفا به خاطر مهارتتان در كارهاي ظريف است، جراحي هاي ديگر مانند قلب و ... نيز به مهارت و ظرافت نياز دارند. شايد انجام جراحي هاي مهم و حياتي مانند قلب و ... ثواب بيش تري داشته باشد چرا كه با انجام موفق يك عمل جراحي قلب، در واقع يك انسان را احيا مي كنيد. پس اگر مي توانيد، مهارت و ظرافت خود را در تخصص هاي ديگر به كار بگيريد. موفق باشيد و خدا نگهدارتان!

پي نوشت ها:
1. الکافي ، ج2 ، ص252 .
2. همان ، ص 259.

با سلام شخصی دارای دو حساب بانکی است. با فرارسیدن سال خمسی به حساب 1 خمس تعلّق گرفته است، آیا می توان خمس آن را از حساب 2 پرداخت کرد یا پول خمس هر حساب بانکی باید از همان حساب پرداخت شود؟ متشکرم

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز :
شخصي که داراي دو حساب بانکي مي باشد اگر با فرارسيدن سال خمسي به حساب شماره ( 1 ) خمس تعلق گرفته باشد، مي تواند خمس شماره ( 1 ) را از حساب شماره يک ( 1 ) پرداخت کند و هم مي تواند از حساب شماره ( 2 ) پرداخت کند. مثلا شماره يک پانصد هزار تومان متعلق خمس است از اين پانصد هزار تومان اگر صد هزار تومان را به عنوان خمس بدهد کافي است و اگر بخواهد از صندوق شماره ( 2 ) بدهد که خمس آن داده نشده باشد بايد صد و بيست و پنج هزار تومان به عنوان خمس شماره ( 1 ) پرداخت کند. ( 1 )
پي نوشت :
1 . آيت الله خامنه اي ، استفتائات ، ص 205 ، س 964 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باسلام کمکم کنید،

1- مبتلابه انحراف جنسی شده ام. حکمش اعدام است. توبه زیاد کرده ام روزه زیاد در حد بیمار شدن-مراعات امور مختلف و...ولی مبگن با آمدن شهوت کاری از دست عقل وایمان برنمیاد..دنبال ازدواج هم هستم بدترین قسمت اینکه بعد از 3روز اعتکاف بعد برگشت دوباره انجام دادم وهمین مرا شوکه کرده مشورت از این سایت ها زیاد گرفته ام ولی این آخری شوکه ام کرد و دیگه راهی به نظرم نمیرسه-چه کنم؟

2- در ضمن میگن انحرافات بعد از ازدواج باقی می مونه، برای اون چه کنم؟ در ضمن پسر مجرد دانشجو26 ساله هستم.

3- اتفاقی متوجه شدم هم اتاقیم در حال گناهه -استمنا- اومتوجه من نشد. پسر خوبی است. نمی دانم خدای ستار العیوب چرا منو متوجه کرد؟ من چه کاری از دستم بر میاد؟ ترغیب به ازدواجش کرده ام بسیار ممنون.

پرسش 1- مبتلابه انحراف جنسي شده ام. حکمش اعدام است.
توبه زياد کرده ام. روزه زياد در حد بيمار شدن-مراعات امور مختلف و...

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انحرافات جنسي از گناهان بوده و موجب تباهي انسان و باعث فنا و هلاكت او است. امام باقر(ع) فرمود: "ما من نكبه تصيب العبد الا بذنب؛ هيچ نكبتي دامنگير شخص نمي شود مگر به واسطه گناهي كه مرتكب شده است". (1)
اما در عين حال بايد به پيام آرام بخش وزندگي ساز خداوند جان دل سپرد و دانست: هيچ گناهي غير قابل بخشش نيست: «ان اللّه‏ يغفر الذنوب جميعاً ؛ خداوند همه گناهان را مي‏ بخشد» (2)
اگر كسي مرتكب گناه يا گناهاني شود، کبيره باشد يا صغيره، کم باشد يا زياد، ولي پشيمان شده باشد و توبه حقيقي نمايد و به درگاه خداوند استغفارکند، خداوند توبه او را مي پذيرد و گناهان او را مي بخشد.
درآيه 53 سوره زمر مي‏ فرمايد: «به آن بندگانم كه با گناه‏ كردن بر نفس خويش ظلم و ستم روا داشته اند، بگو هرگز از رحمت بي‏ منت هاي خدا نا اميد مباشيد. البته خداوند همه گناهان شما را خواهد بخشيد كه او خدايي بسيار آمرزنده و مهربان است»
بر اين اساس در پاسخ به آن بخش از نامه كه نوشته ايد : " مبتلابه انحراف جنسي شده ام.حکمش اعدام است " مي گوييم:
هرکسي ممکن است در زندگي خود دچار اشتباه و خطا گردد، نبايد نا اميد باشد. خطا و اشتباه را به عنوان يک تجربه و عبرت براي آينده قرار دهد، نه اينکه اصل زندگي خود را به هم بزند.
كسي كه مرتكب گناه شده، لازم نيست نزد حاكم شرع برود و اعتراف كند. از اين موضوع با هيچ کس ديگري نبايد صحبت كند حتي اگر مجازات آن در آيين اسلام، اعدام باشد. بلكه بايد بين خود و خدا از آنچه در گذشته مرتکب شده است، توبه کند و از خدا بخواهد تا از گناه وى درگذرد،
رسول اكرم(ص) فرمود: "هر مرضي دارويي دارد و داروي گناهان استغفار و طلب عفو از پيشگاه ذات پاك الهي است".(3)
گفته ايد: " توبه زياد کرده ام. روزه زياد و...ولي با آمدن شهوت کاري از دست عقل وايمان برنمياد "
اين سخن صحيح نيست. بر اساس تحقيقات به عمل آمده، بيش تر افراد مبتلا به انحرافات جنسي اظهار كرده اند آن قدر اراده ندارند تا بتوانند دست از اين كار بردارند. اينان خود را غريقي مي بينند كه ميان امواج خروشان دريا گرفتار شده اند، در حالي كه حقيقيت اين نيست. در طول زندگي به موازات رشد بدني، اراده نيز گسترش مي يابد. انسان در هر شرايطي قادر به تسلط بيش تر بر خواسته هاي خود مي باشد.
عواملي در تقويت اراده مؤثر است مانند:
1ـ تمركز بخشيدن به فعاليت هاي گوناگون.
2ـ توجه به عبادات به ويژه نماز كه تمرين تمركز فكر است.
3ـ پايان رسانيدن كارهاي نيمه تمام.
4ـ تلقين مثبت: همواره به خود اين گونه تلقين كنيد كه اراده انجام اين كار را داريد و شكست مفهومي ندارد. تلقين در ترك عادات نامطلوب و غلبه بر خودارضايي مؤثر است.
پل ژاگو مي گويد: "وقتي بخواهيم با عادت زشتي ستيزه كنيم، ابتدا بايد نتايج نامطلوب آن را در نظر مجسّم سازيم، بعد منافعي را كه در نتيجه ترك آن عايد مي شود، در روح خود تصور كنيم، در نتيجه اين عمل، هر بار كه چنين نمايشي در روح خود مي دهيم، بر آن تحريك يا وسوسه چيرگي يافته و لذت ترك آن را در خود احساس مي كنيم. اگر تلقين به نفس را بلافاصه پيش از خواب اجرا كنيم، مؤثرتر از مواقع ديگر خواهد بود.
متمركز ساختن فكر در كاري كه مي خواهيم براي اجراي آن فردا صبح در فلان ساعت بيدار شويم كافي است". ( 4)
بنابراين بايد خود را باور كنيد. ترس و شكست را به خود راه ندهيد. بدانيد كه اگر بخواهيد مي توانيد. اين جمله شعار نيست، بلكه در عمل نيز افراد زيادي توانسته اند بر عادات ناپسند غلبه كنند و به حال طبيعي برگردند.
در بخشي ديگر از نامه خود نوشته ايد :" بعد از 3روز اعتکاف بعد برگشت دوباره انجام دادم وهمين مرا شوکه کرده"
احساس خجلت و شرمندگي در برابر خداوند نسبت به پيشينه‏ هاي سوء خود از بهترين حالات روحي و معنوي و زمينه ساز توبه و جلب رحمت و عنايت پروردگار است. البته ضمن آن كه انسان همواره بايد از آينده خود نيز بيمناك باشد، زيرا شيطان همواره در كمين است. در عين حال خوف و اندوه هرگز نبايد به گونه‏ اي باشد كه انسان را مأيوس و نااميد از رحمت گسترده خداوند سازد. چه اين خود گناهي كبيره و دامي ابليسي است. هميشه به ياد داشته باشيد كه گناه تان هر چه بزرگ باشد، اما به بزرگي رحمت و عظمت الهي نمي رسد، پس جايي براي يأس و نا اميدي نيست.
امام باقر(ع) فرمود: «محبوب ترين افراد پيش خدا گناهكاراني هستند كه بيش تر در معرض گناه بوده و توبه كرده اند».
توبه از هر گناهي و از جمله انحرافات جنسي دو رکن اساسي دارد:
1- پشيماني بر گناه؛
2- عزم بر ترک آن.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «توبه به دل پشيمان شدن و به زبان آمرزش خواستن و به اندام ترک نمودن است».( 5)
اولين گام در ترک انحرافات جنسي اميد به نجات از دام اين بيماري است. به گواهي پزشکان و بسياري از افرادي که آلوده بوده‌اند، ‌اگر از طريق صحيحي وارد شويد، نجات از آن مانند ديگر اعتياد‌ها مسلّم و حتمي است. البته اين عادت که سال‌ها به صورت طبيعت ثانوي در آمده، يک شبه از سر به در نمي‌رود، ولي به تدريج ترک خواهد شد. در مدت نسبتاً کوتاهي آثار شوم آن زائل خواهد گشت.
گام دوم: تصميم، اراده و صبر در برابر خواسته‌هاي نفساني است. اگر قبلاً تصميم گرفته‌ايد ،ولي باز آن را شکسته‌ايد، مأيوس نشويد. بياييد از نو تصميم بگيريد. با در نظر گرفتن سرانجام اين گناه و بررسي تمام جوانب مسئله و بسيج کردن تمام نيروهاي معنوي خود، به خصوص ايمان به خدا عزم خود را در ترک آن راسخ کنيد . با جديت وارد عمل شويد. با زبان جاري کردن استغفار و طلب مغفرت و عزم بر ترک گناه مطمئن باشيد گناه سابق شما بخشيده شده است. با ترک اين عادت ناپسند مشکلات رفتاري شما نيز برطرف خواهد شد.
به نظر مي رسد اين جمله شما « بعد از 3روز اعتکاف بعد برگشت دوباره انجام دادم » حاكي از وجود دو ضعف در شما باشد:
1- تصميم جدي و قاطع بر گناه نكردن؛
تا انسان عزم راسخ بر ترك گناه نداشته باشد، چندان توفيقي در عدم ارتكاب گناه به دست نمي آورد.
2-عدم توجه كامل به اين كه خداوند در همه حالات آگاه و ناظر بر اعمال ما است.
خداوند بر خطورات قلبي ما ( که در دل مي گذرد) احاطه دارد و از آن ها هم با خبر است. اگر انسان چنين يقيني داشته باشد، خجالت مي كشد گناه كند و از دستورهاي خالقش سرپيچي نمايد. براي اين كه انسان به چنين توجهي موفق شود، بايد هميشه به ياد خدا باشد. علي(ع) فرمود: «خدا را در همه جا ياد كنيد، زيرا در همه جا با شما است». (6)
بهترين راه براي فرار از انحرافات جنسي از دواج است.
جهت آگاهي بيش تر و ترغيب براي عملياتي کردن توصيه ها کتاب هاي زير را مطالعه کنيد:
1- کيفر گناه و آثار و عواقب خطرناک آن، از سيد هاشم رسولي محلاتي
2- گناه شناسي، از آقاي محسن قرائتي
3- گناهان کبيره، از آيت الله شهيد دستغيب
4- پيام قرآن ،ج 6 از آيت الله مکارم شيرازي

پي نوشت ها:
1. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 269، حديث 4.
2. زمر (39)آيه 53
3. محمد ري شهري، ميزان الحكمه، ماده ذنب، شماره 6655، ج 2، ص 997.
4. پل ژاگو، قدرت اراده، ترجمه كاظم عمادي، ص 81 ـ 80.
5. غررالحکم، ج 1، ص 93.
6، صادق احسان بخش، آثار الصادقين، ج 6 ص 295، شماره 8567.

********************************************

پرسش 2- در ضمن مي گن انحرافات بعد ازازدواج باقي مي مونه، براي اون چه کنم؟

انحرافات جنسي داراي عوارض روحي و جسمي فراواني مي باشد، از جمله؛ افسردگي و بي حالي و ضعف بينايي، ضعف قواي جسماني، آسيب دستگاه تناسلى و ناتوانى‏ هاى جنسى و توليد مثل، بيماري هاى مقاربتى‏، عقيم شدن‏، كم خونى، كم اشتهايى و مشكلات گوارشى؛ كم خوابى و اختلال در خواب؛ تنگى نفس؛ سر درد و سرگيجه؛ پيدايش تغييرات در نخاع و ستون فقرات، ضعف حافظه، حواس پرتى و ناتوانى در تمركز فكرى‏، اضطراب، افسردگى‏، پرخاشگرى و بداخلاقى‏، يأس از زندگى‏، از بين رفتن خلاقيت‏ ها، توانايى‏ ها و سركوب شدن استعدادها، عدم ميل به تحصيل، مطالعه، تحقيقات علمى و فعاليت‏ هاى فكرى، هوس باز و بى‏بند و بار شدن ،افت تحصيلى‏، بزهكارى و ...
عواملي مانند تحوّلات بلوغ، عوامل تحريك زا از قبيل (دست ورزي با آلت تناسلي، پوشيدن لباس هاي تنگ، نگاه كردن به مناظر شهوت آلود مانند نگاه كردن به فيلم هاي مبتذل، نگاه به نامحرم، قرار گرفتن در تنهايي، وارونه خوابيدن، گوش دادن به موسيقي هاي شهوت برانگيز، خوردن بعضي از غذاهاي شهوت زا و... ) ، عقده حقارت، مساعد نبودن محيط خانواده، معاشرت با منحرفان، ضعف ايمان و ناآگاهى از پيامدهاى انحرافات جنسي مي تواند باعث بروز اين بيماري خانمانسوز شود.

آثار انحرافات جنسي در بدن با توجه به ويژگي جسمي و رواني فرد، مدت زمان انجام اين عمل، تعداد دفعات و برخي از موارد ديگر در نوسان خواهد بود. بر همين اساس، رفع اين عوارض و مدت زمان آن نيز در نوسان خواهد بود. در عين حال بعد از ترك، همه يا غالب آن آثار پس از مدت كم يا طولاني و به تدريج بر طرف خواهد شد.
دوست عزيز، ازدواج مهم‌ترين و کارآمدترين راهکار رهايي از انحرافات جنسي است، پس شک نکنيد که هر اقدام سريع نسبت به ازدواج براي شما بسيار مفيد است، ولي در انتخاب همسر بايد به نكاتي از قبيل همتايي شخصيتي، اجتماعي، تحصيلي، خانوادگي و فرهنگي، توجه ويژه شود.
اما تا قبل از فراهم شدن موقعيت ازدواج به راهكار هاي زير توجه نماييد و آن را به كار ببنديد، قطعاً اثر آن را خواهيد يافت:
1- سعي كنيد هميشه پيش از خواب مثانه خود را تخليه كنيد. شب‏ ها به خصوص غذايي سبك ميل كنيد.
2- هرگز شكم خود را بيش از حد معمول پر نكنيد، بلكه اگر تا چند لقمه ديگر جاي داريد، از غذا دست بكشيد.
3- از پوشيدن لباس‏ هاي تنگ و چسبان (به خصوص لباس زير) اجتناب ورزيد.
4-هرگز در حمام به طور کامل لخت نشويد. مثلا در حالي که هنوز زير شلوار به پا داريد، قسمت فوقاني بدن خود را بشوييد. از ليف و صابون زدن به اندام جنسي خود که باعث تحريک آن مي شود بپرهيزيد. مطمئن باشيد صرف تماس آب وصابون با اندام جنسي بدون دست ورزي براي بهداشت آن کفايت مي کند.
5- هرگز فكر گناه را به ذهن خود راه ندهيد. از تصور و تخيل امور جنسي و شهواني سخت پرهيز كنيد.
6- از خواندن، شنيدن، نگاه كردن به امور و تصاوير شهوت زا دوري كنيد.
7- از خوردن مواد غذايي محرك مانند: خرما، پياز، فلفل، تخم‏ مرغ و غذاهاي چرب اجتناب و يا به حداقل اكتفا نماييد.
8- از نگاه كردن و دست‏ورزي به اندام جنسي خود پرهيز كنيد.
9- هرگز به رو نخوابيد.
10- هيچ‏گاه تنها در يك مكان نباشيد تا فرصت و زمينه گناه از بين برود.
11- براي تخليه انرژي زايد بدن به طور منظم و زياد ورزش كنيد.
12- هيچ‏گاه بيكار نباشيد . هميشه براي مشغول ساختن خود به فعاليتي مطلوب و مثبت برنامه داشته باشيد.
13- روزه بگيريد. حتي اگر روزه واجب به عهده نداريد، روزه مستحبي بگيريد. اگر قادر نيستيد، روزه تربيتي بگيريد، يعني به كم ترين مقدار غذا و كم‏ حجم‏ ترين نوع غذاها اكتفا كنيد. وعده غذايي خود را كم كنيد.
14- هرگز به نامحرم نگاه نكنيد، حتي اگر به ارتباط كلامي با آن ها مجبور باشيد.
15- با جنس مخالف رفتار متكبرانه داشته باشيد، هرگز با روي باز و نرمي با آن ها برخورد نكنيد.
16- هرگاه افكار جنسي به ذهن شما حمله ور شد، ذهن خود را مثلاً با بستن يك كش به مچ دست خود و كشيدن و رها كردن آن از آن افکار منصرف کنيد. به خود هشدار دهيد.
17- به بدي اين گناه و عواقب آن بيانديشيد، ولي احساس گناه شما از اين کار نبايد به حدّي باشد که در شما ايجاد اضطراب مخل به سلامت روان کند.
18- به محض لغزش فوراً توبه كنيد. هرگز از رحمت خدا مأيوس نباشيد و بدانيد رحمت خدا از گناه شما بزرگ تر است.
19- قرآن زياد بخوانيد و در معاني آيات آن تفكر كنيد.
20- در مجالس مذهبي، دعا و توسل و موعظه زياد شركت كنيد.
21- از كتبي كه جنبه موعظه و بيدارگري قلبي دارد بهره بگيريد. مقيّد باشيد در روز چند ساعت به مطالعه اين‏گونه كتب بپردازيد. براي مثال مجموعه كتاب‏ هاي شهيد دستغيب توصيه مي‏ شود به خصوص كتاب گناهان كبيره، قلب قرآن، ايمان، قلب سليم و معاد و….
22- اوقات فراغت خود را با مطالعه، ورزش، زيارت، عبادت و عيادت از نزديكان و... پر كنيد.
23- به معاد و قيامت فكر كنيد.
24- ذكر لاحول ولا قوة الا باللَّه را زياد بر زبان جاري سازيد.
25- اگر دوباره وسوسه شديد، با غسل و تيمم حتما سعي کنيد عبادت‏هاي خود مانند نماز و روزه و... انجام دهيد . اين کار به نوبه خود تاثير به سزايي در ترک اين عمل دارد.
26- از محيط هاي آلوده، سخت دوري كنيد .بيش تر وقت خود را در كتابخانه بگذرانيد . بي‏علت در خيابان‏هاي آلوده پرسه نزنيد.
27- بعد از موفقيت در ترک، حتي به طور موقت، خود را تشويق نماييد. مثلا اگر يک روز توانستيد استمنا نکنيد، جايزه اي به خود بدهيد ( مثلا يک بستني يا هر چه که دوست داريد ). اگر اين مدت بيش تر شد، اين روند را ادامه دهيد.
اين راهکارها وقتي نتيجه مي‏بخشد كه هر چه دقيق‏تر به آن عمل شود .زمان نتيجه آن بستگي به شرايط و خصوصيات افراد دارد، ازاين ‏رو فقط انرژي شما صرف عمل به دستورات شود.
موفق و مؤيد باشيد.

***************************************************
پرسش 3- دوستتان را از عواقب اين کار آگاه سازيد و او را نسبت به ازدواج تشويق نماييد.

با عرض سلام خدمت شما من جوانی 18 ساله اهل جنوب خوزستان هستم. حدود 2.5 سال است که موضوعی مرا کلافه و دیوانه کرده است

با عرض سلام خدمت شما من جوانی 18 ساله اهل جنوب خوزستان هستم. حدود 2.5 سال است که موضوعی مرا کلافه و دیوانه کرده است و از آن بسیار رنج میبرم.از شما عاجزانه تقاضا دارم که این نامه را به دقت بخوانید وبه آن هر چه سریع تر وبا تحقیق فراوان پاسخ دهید. (با عرض معذرت) من وقتی که به توالت میروم پس از اینکه ادرار کردم و متوجه شدم که هیچ آبی در آلتم وجود ندارد (4تا 5 بار الت خود را از بالا به پایین می کشم) و آن را شسته و از توالت بیرون می آیم. پس از چند ثانیه یا دقیقه که راه رفتم و کاری انجام دادم از سر کنجکاوی دوباره به توالت بر می گردم و وقتی که سر پا با انگشتانم سر آلتم را از بالا به پایین فشار دادم می بینم که مقدار کمی آب(در حد نصف قطره آب یا حتی کمتر) بیرون می آید. این آب هم مانند ادرار است(بدون چسبندگی). پس در این 2.5سال مجبور بوده ام که هربار که به توالت یا حمام می روم استبرا کنم. چون در رساله تنها چیزی که تونستم بفهمم همین بود.جاللب این است که وقتی استبرا انجام میدهم ودباره به توالت بر می گردم همین اتفاق برایم پیش می آید.دیگر خسته شده ام و این موضوع بر نماز خواندنمم تاثیر گذاشته ونسبت به آن بی رغبت شده ام و گاهی هم به خاطر آن نماز نمی خوانم.حال من باید تا آخر عمر هر گاه به توالت می روم استبرا کنم ؟ نمازهایی که در این مدت خوانده ام درست بوده؟آیا نیازی به استبرا هست؟یا اینکه این کنجکاوی من بیهوده است و این آب پاک است؟ به نظر شما آیا همه افراد این موضوع را دارند و وسواس من باعث این موضوع شده؟ این مضوع مرا افسرده کرده. در2-3 سال از هر طریقی خواسته ام به جواب برسم جواب نامه یا هرچیز دیگرم را ندادند یا شاید قسمت نشده. از شما ملتمسانه خواهش می کنم که به این نامه با دقت و تحقیق فراوان جواب دهید. من هم اکنون که ای نامه را می نویسم به خاطر همبن موضوع فکر می کنم شرت وشلوارم نجس است و باید به حمام بروم و نماز نخواندم.

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
اگر استبرا را درست انجام دهيد، آنچه بعد از استبرا خارج مي شود و شک کنيد که ادرار است يا مايعي ديگر ، پاک است ، رطوبتي که خارج مي شود ،پاک است . بدن و لباس را نجس نمي کند.
استبرا داراي اقسامي است و بهترين آن ها اين است که: بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اول آن را تطهير كنيد، بعد ( درحالتي که نفس به حال عادي باشد ،نه به حالت ادرار کردن) سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشيد . بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذاريد . سه مرتبه تا ختنه‏گاه بكشيد . پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهيد.
با اين روش معمولا ادرار در مجري نمي ماند .آنچه بعد از ادرار کردن خارج مي شود و يقين نداشته باشيد که ادرار خارج شده است، رطوبتي که خارج مي شود، پاک است . بدن و لباس را هم نجس نمي کند.(1)
با فرضي که استبرا را درست انجام داده باشيد ،ممکن است آنچه مي بينيد، باقي مانده آبي باشد که با آن محل خروج بول را تطهير کرده ايد و کمي از آن آب در مجري مانده باشد . يا ممکن است گرفتار وسواس شده باشيد .اين همه استبرا مي کنند و هيچ وقت با چنين شکي گرفتار نمي شوند ، بنابراين بعد از استبرا زياد به اين مسئله فکر نکنيد . اگر رطوبتي هم خارج شود، در صورتي که صد در صد يقين به ادرار بودن نداشته باشيد ،پاک بدانيد.
پي نوشت:
1. آيت الله سيستاني، توضيح المسائل، مسأله69 و 70.

1. هدف از بوجود آمدن دنيا چيه ؟ 2. چرا انسان بوجود مياد رشد مي كنه ميميره ميره اون دنيا پاسخ اعمالش رو مي گيره ؟ كه چي بشه ؟ به چه دردي مي خوره اين كار ؟ 3. چرا بندگان خدا اختلاف طبقاتي دارن ؟ يكي خوشبخته يكي بدبخت ؟ اون آدم بدبخت كه اينطوري انتخاب نكرده .. حالا كه نا خواسته وارد اين بازي شده و خدا خواسته كه اينطوري بشه چرا خدا نمي خواد اون كه بدبخته خوشبخت باشه ؟ سخته ؟ عين اينه كه من به زور يكي رو دعوت كنم به مهموني بعد تو مهموني عذابش بدم .. غير عادلانه نيست ؟ 4. اگه خدا از سرنوشت انسان آگاهه و همه چيز رو مي دونه پس اختيار چيه ديگه كه انسان داره ؟ يه جورايي انسان ميشه بازيگر يه زندگينامه ي مشخص ديگه 5. توليد مثل چه كاريه ؟ اگه توليد مثل با شهوت و لذت هاي جنسي كه رابطه ي مستقيم داره هيچ رابطه اي نداشت باز انسانها توليد مثل مي كردن ؟ منظورم اينه كه آيا اگه يكي بشينه فكر كنه خوب ، دليلي واسه توليد مثل پيدا مي كنه ؟ اگه پيدا مي كنه چه دليلي ؟ براي چي بايد اين كار انجام بشه ؟ چرا بايد نسل انسان ماندگار باشه ؟ مگه جز اهداف دنيوي و اخروي دليل ديگه اي هست كه يه انسان زندگي كنه ؟ اگه نيست پس چرا انسانها تمايل به زيستن دارن ؟ اهداف دنيوي و اخروي به چه دردي مي خوره مگه ؟ يه آدم سعادتمند بشه تو اين دنيا و اون دنيا چي ميشه ؟ چه اتفاق خاص و مهم و مفيدي ميفته ؟ كه چي بشه ؟ 6. معجزات قرآن دقيقا چيه ؟ يه فرد كه هيچ ديني نداره بر چه اساسي بايد تورات انجيل يا قرآن رو به عنوان يه كتاب آسماني قبول كنه و بينشون انتخاب كنه ؟ چرا بايد فكر كنه اين كتابها كلام خداوند هستند ؟ بر چه استنادي ؟ اگه بر استناد معجزه هست چه معجزه اي ؟ ( من معجزه رو اينجا دارم تكذيب نمي كنم . دارم سوال مي كنم كه دقيقا متوجه بشم ) 7. اين دنيا كه بر اساس علمي كامل و جامع برنامه ريزي و ساخته شده چرا بعضي چيزها توش از لحاض علمي اثبات نداره و به همين دليل از شاخه هاي متافيزيك به شمار مي ره ؟ مثل وجود خدا ( البته من بهش اعتقاد دارم ) . روح . جن و ... اگه بجز احساسات دروني و منطق و استدلال مي شد با علم هم خدا رو اثبات كرد ، اين رشته ي اتصال انسان به خدا مستحكم تر نمي شد ؟ 8. بر چه اساس و مبنا و استنادي بايد معاد و زندگي پس از مرگ رو قبول كرد و به اون اعتقاد داشت ؟ فقط قرآن ؟ اگه فقط قرآن باشه پس بايد به سوال شماره 6 دقيقا پاسخ قابل قبول و كامل داده بشه لطفا 9. آيا انسانها مثل فردي كه هيپنوتيزم شده و حرف ها و دستوراتي در ضمير نا خود آگاهش تحميل شده و اونم داره همينطور به اونا عمل مي كنه نيست ؟ درک و فهم و اخلاق و رفتار و اعتقادات و علم و اینجور چیزا اكتسابيه . در اين دوره از زمان و ميشه گفت در هر دوره اي از زمان ، همه ي اينا تحميلي شدن . يعني فرد كه به دنيا مياد تا به دوران بلوغ برسه بسته به مكان زندگيش و فرهنگ و اعتقادات مردم اون منطقه اينقدر رو مغزش كار مي كنند كه مي كشنش طرف خودشون و فرد هم كه مثل يه فرد هيپنوتيزم شده عمل مي كنه همينطور پيش مي ره .. اينطور نيست ؟ چرا اينطوره ؟

پرسش 1:
9 سوال اساسي و پايه شرح
1. هدف از بوجود آمدن دنيا چيه ؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در موضوع هدف الهي از خلقت جهان هستي، دو نظريه اصلي وجود دارد:
1- عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بيرون آيد و جمال اسما و صفات خود را در اشيا و افراد مشاهده نمايد، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرينش انسان و ساير پديده‏ها ظهور و تجلى است.(1)
2- فلاسفه اسلامى گفته‏اند: چون خداوند داراي همه كمالات است و هيچ نقصى در او نبوده و بى نياز مطلق است، هيچ گونه كمبودى ندارد تا بخواهد با آفرينش جهان يا انسان، آن را جبران نمايد و يا سودى از آفرينش عالم و آدم نصيب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فيّاض و بخشندگي است، پس بايد فيض بخشى و بخشندگى كند، در نتيجه بايد جهانى زيبا و كامل بيافريند. بنابراين صدور وجود و هستى از خداوند واجب است.(2)
اما در واقع هر دو به يک نتيجه ختم مي­شود و آن اين که آفرينش جهان هستي لازمه صفاتي مانند علم، قدرت، حکمت، رحمت و فياضيت الهي است. يعني همان گونه که علت به صورت ضروري، وجود معلول را اقتضا مي کند، صفات الهي نيز علت وجود جهان هستي است و چون علت وجود دارد ( صفات کمالي خداوند ) معلول نيز وجود خواهد داشت (جهان هستي با همه زيبايي ها و کمالات).
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست، به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .
هر «بود»ي، «نمود»ي دارد؛ همانطور كه نمي شود نور باشد اما روشنايي نداشته باشد. به همبن نسبت ممكن نيست كه رحمت باشد، اما بخشش و فيض وجود نداشته باشد!
بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است. خداوند فيض و بخشش دارد . لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند . چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد ، پس جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعدادها و توانمندي هايش، جلوه گر جلال و جمال خدا و ناشي از اين صفات كامل الهي است .
در نتيجه هدف از خلقت عالم، رفع نقص و برطرف نمودن نياز يا رسيدن به كمالي تازه نبوده كه همه اين امور از ساحت خداوند به دور است .بلكه كائنات با همه شكوه و عظمتي كه دارند ،نتيجه و لازمه صفات خداوند متعال هستند . اين صفات نيز عين ذات الهي هستند ، پس خداوند به خاطر آن كه خداست مي آفريند ؛ به همين خاطر فلاسفه تاكيد مي كنند كه در افعال الهي علت فاعلي همان علت غايي و هدف محسوب مي شود .

پى‌نوشت‏ها:
1. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسى، ص 115 و 114.
2. همان، ص 116 و 115، با تلخيص.

پرسش 2:
چرا انسان بوجود مياد رشد مي كنه ميميره ميره اون دنيا پاسخ اعمالش رو مي گيره ؟ كه چي بشه ؟ به چه دردي مي خوره اين كار ؟

پاسخ:

بر اساس آيات و روايات در زمينه حكمت و فلسفه آفرينش انسان گفته مى شود :
آدمى براى آزمايش خلق شده است. او به اين جهان آمده كه در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنيوى و بر سر دو راهى‏ها با اختيار خود خوبى و زيبايى را انتخاب كند و از زشتى و پليدى دورى نمايد تا نتيجه آزمايش را در سراى ديگر مشاهده كند. در سراى ديگر نيكوكاران كه از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بيرون آمده‏اند ، در نعمت‏هاى بهشتى اند و بدكاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقيقت انسان به دنيا آمده است كه آزمايش شود و نتيجه آزمون را ببيند.
دوم: انسان در دنيا براى عبادت خلق شده، يعنى آمده است كه عمرى عبادت خدا كند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقيقى سفر كند.
سوم: انسان براى پيمودن سير تكامل خويش پا به اين جهان گذارده . او آمده است كه پله‏هاى ترقى و كمال را يك به يك طى كند و خود را به كمال نهايى برساند.
روشن است كه راه اوّل و دوم يعنى آزمايش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، يعنى مى توان گفت انسان پس از آن كه از امتحان سربلند بيرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، كمال پيدا مى كند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن كريم به فلسفه آفرينش انسان اشاره شده است. در حقيقت سه جوابى كه در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامين آيات بود. در سوره ص مى خوانيم:
«ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما باطلاً ذلك ظن الّذين كفروا؛ ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آن‏ها است بيهوده نيافريديم واين گمان (كه جهان را بيهوده و بى هدف آفريده‏ايم) گمان انسان‏هاى كافر است».(1)
اين آيه صراحتاً اعلام مى كند، خلقت جهان كه انسان جزئى از آن است بى هدف نيست. در سوره ملك مى خوانيم:
«الّذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً؛ او است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتر هستيد».(2) در اين آيه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاريات آمده است:
«و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون؛ و ما جن و انسان را نيافريديم مگر براى آنكه عبادت خدا را به جاى آورند».(3)
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود كه هدف از خلقت انسان آن است كه در فرصت محدود زندگى دنيوى از سرمايه‏هاى وجودى خود بهره گيرد و بيش ترين سودها را به دست آورد، زيرا انسان بيهوده آفريده نشده است.
پس زندگي انسان و ورود و خروج او از اين عالم و رقم خوردن سرنوشتي كه با اعمال خود به دست مي آورد، بر اساس مسيري معين و مشخص و هدفمند تنظيم شده است ، البته چنان كه گفتيم اين آفرينش در راستاي صفات الهي تعريف مي شود، يعني خداوند از آن جا كه «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهايت دارد ،جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند.
دليل اين امر ان است كه عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنان که خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نكند ،ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است اما خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى كه خدا خلق مى كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، فرشتگان بودند كه موجوداتى نورانى و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مى كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند كه با اختيار خويش (در حالى كه ميل باطنى آن‏ها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مى كنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودى وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است.
او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند . از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاكى‏ها دعوت مى كند ، ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است . از سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايى‏هاى پيامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند.
او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جوانى و زيبايى در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براى هر كسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنه‏هايى در طول تاريخ حيات بشرى تكرار مى شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوى او مى آيند ،فراهم نمى كرد، باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و «جود» مطلق خداوند كه اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردى؟!
پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است و گرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايى شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازى را از خدا بر طرف نمى كند ،زيرا اصولاً ذات الهى بى نياز مطلق است.

پى نوشت‏ها:
1. ص (38) آيه 27.
2. ملك (67) آيه 2.
3. ذاريات (51) آيه 56.
پرسش 3:
3. چرا بندگان خدا اختلاف طبقاتي دارند ؟
پاسخ:
هرچند در خصوص حقيقت خوشبختي و بد بختي و مصاديق آن سخن بسيار داريم و اين نوع تحليل سطحي و تقسيم بندي افراد به خوشبخت و بدبخت را دور از حقيقت مي دانيم ،اما يقينا بين فردي كه با سلامت جسمي و يا در خانواده اي مرفه به دنيا مي آيد، با فردي كه در حال بيماري و نقص جسمي و يا در خانواده اي فقير و دردمند متولد مي شود ،تفاوت هاي بسياري وجود دارد؛ يقينا در زندگي انسان ها تفاوت ها واختلافات گوناگوني به چشم مي خورد ؛ يقينا اختلاف طبقاتي در همه جوامع بشري امري غير قابل ترديد است ، اما آيا تفاوت ها نشانه بي عدالتي است ؟
براي روشن شدن اين امر ابتدا بايد ببينيم منظور دقيق از عدالت چيست و آيا آنچه در عالم وجود دارد ،بي عدالتي است يا چيزي ديگر .
عدالت در مشهورترين معناي خود قرار دادن هر چيز در جاي خود است ، يعني هر حقيقتي كه بايد در جاي مناسب خود باشد، اگر در همان جا قرار داده شود، عدالت شكل گرفته ، در غير اين صورت ظلم كه مقابل عدالت است ،تحقق پيدا كرده است .
بر اين اساس گفته مي شود كه صدق واژه عدالت فرع وجود "حق" است ، يعني اگر چيزي مستحق قرار گرفتن در مكان و جايگاهي باشد ، لازم است كه در همان جايگاه قرار بگيرد و گرنه اگر حقي در ميان نباشد ، عنوان عدالت و ظلم معنا ندارد .
فرض كنيد تصميم گرفتيد در جشن عاطفه ها به چند نيازمند كمك كنيد و اتفاقا به يك فقير 2000 تومان و به ديگري 1000 تومان داديد ؛ آيا فقير دومي مي تواند اعتراض كند كه چرا به او 2000 تومان دادي و به من هزار تومان ؟ مسلما خير ، زيرا او و فرد اول هيچ حقي به گردن شما نداشتند و شما از روي ميل دروني و به اختيار خود خواستيد كمكي به آن ها بكنيد ، حال با دليل يا بي دليل در كمك تفاوتي قايل شديد ، اين امر هيچ ربطي به عدالت و يا ظلم بر نمي گردد . نه تنها در حق فرد دوم بلكه در حق كسي هم كه هيچ به او نداديد، ظلمي نكرديد ، چون حقي در ميان نبود .
رابطه ما و همه موجودات با خداوند از همين قبيل است. هيچ حقي بر خداوند نداريم تا حق مطالبه آن را داشته باشيم و در نحوه اعطاي نعمت ها به خداوند گله كرده ، از او ناراضي باشيم و عدالت او را زير سوال ببريم .
البته نحوه توزيع نعمت ها در بين بندگان هرچند با عدالت ارتباطي ندارد ، اما با حكمت خداوند در ارتباط است ، همان طور كه كمك شما به فقير از همين قبيل است ؛ در واقع اگر دليل معقولي براي تفاوتي كه بين دو فقير قايل شديد نحوه رفتار شما حكيمانه خواهد بود. اگر بي هيچ دليلي چنين تفاوتي را مرتكب شديد ، كار نيك شما دچار صفت منفي بي تدبيري و بي حكمتي خواهد بود.مي شود گفت كه در نحوه انجام كار نيك تان حكيمانه برخورد نكرديد .
در مورد خداوند هرچند عدالت و ظلم در مورد اعطاي نعمت ها به بندگان بي معناست ، اما تفاوت ها كه به شكل هاي گوناگون وجود دارد ، تنها در صورتي قابل قبول و منطقي و منطبق بر حكمت الهي هستند كه دليل قانع كننده اي داشته باشند و گرنه مي توان گفت خداوند در نعمت دادن به بندگان حكيمانه برخورد ننموده و نوعي تبعيض بي دليل را در عالم محقق كرده است ؛ اما در حالت كلي ابتدا بايد ديد كه اختلافات ناشي از چيست و اختلاف بين مردم از نظر نعمت‏هاي ظاهري به چه تناسب و معياري است؟
با تامل و دقت در اختلافات و تفاوت ها مي توان دريافت كه اصولا اين موارد جهات مختلفي دارد:
1- بعضي از تفاوت‏ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق ديگران است.
تفاوت‏ها ظالمانه و غير منطقي است و با از بين رفتن نظام طبقاتي و گسترش عدالت اجتماعي از ميان خواهد رفت. هيچ گاه اسلام و قرآن اين گونه تفاوت‏ها را تأييد نکرده است، زيرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن‏ها را نمي‏توان به حساب دستگاه آفرينش گذارد. مشكلات مالي بسياري از خانواده ها ناشي از ظلمي است كه در گذشته برآن ها يا پدران آن ها شده است . اگر ظلم ها نبود ، وضع كنوني يك خانواده و خاندان حتي يك جامعه متفاوت بود .
خداوند نخواسته ظلم ها باشد و راهكار برطرف شدن آن ها را هم با ارسال پيامبران ارائه داده اما راهكار هيچ گاه به طور كامل به نتيجه نرسيده ، زيرا خداوند نظام عالم را بر اساس سنت هاي معيني بنيان نهاده ، از علت و معلول در عالم تخطي نمي نمايد .بنا ندارد كه به طوري اعجاز گونه ظلم ها را از بين ببرد و عدالت را در همه جا حاكم نمايد ، يا ظالمان را مجبور كند كه ظلم ننمايند و جلوي تلاش هاي انبيا را نگيرند؛ بلكه بشر بايد با همت و تلاش خود مانع ظلم ظالمان شوند و عدالت كامل را محقق سازند .
2- تفاوت بهره مندي انسان‌ها در برخي موارد ديگر معلول کار و تلاش انسان‌ها است .
قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسي به اندازه سعي و تلاش خود بهره­مند شود. مطمئنا کسي که به تنبلي خو کرده باشد ، به دنبال کسب روزي حلال بر نيايد يا تصميمات اقتصادي درستي اتخاذ نكرده باشد و مقدمات صحيح موفقيت اقتصادي را فراهم ننموده باشد ، نمي‌تواند مانند ديگران از نعمت‌هاي دنيوي بر خوردار شود . هر چند كاملا اهل عبادت و بندگي خدا باشد؛ کسي که کار و تلاش بيش تري مي‌کند ، بهره بيش تري خواهد داشت گرچه اهل معصيت و گناه باشد .
3- قسمتي ديگر از تفاوت‏ها، طبيعي و لازمه آفرينش انسان است، يعني هر قدر اصول عدالت در جامعه انساني رعايت شود، باز همه انسان‏ها از نظر استعداد و هوش و انواع ذوق و سليقه‏ها يکسان نخواهند بود. مسلما بهره مندي از نعمت هايي مانند مال و ثروت هم رابطه مستقيمي با استعداد و توان كار اقتصادي و مانند آن دارد كه اين امور در همه افراد يكسان نيست؛ اين همان حقيقتي است كه از آن به تقدير روزي خداوند نام برده مي شود .
استاد مطهري مي‏گويد: "معناي عدالت اين نيست که همه مردم از هر نظر در يک حد و يک مرتبه و يک درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در اين جهت مثل پيکر است.
وقتي که مقامات و درجات دارد، بايد تقسيم بندي و درجه بندي شود. راه منحصر، آزاد گذاشتن افراد و زمينه مسابقه را فراهم کردن است. همين که پاي مسابقه به ميان آمد، خود به خود به موجب اين که استعدادها در همه يکسان نيست و به موجب اين که مقدار فعاليت‏ها و کوشش‏ها يکسان نيست، اختلاف و تفاوت به ميان مي‏آيد. يکي جلو مي‏افتد و يکي عقب مي‏ماند".(1)
اساسي ترين نكته اي كه در اين زمينه وجود دارد، آن است كه در عالم همه چيز بر اساس يك قانون عام و فراگير طراحي شده و آن اصل عليت است.
بر اساس اين اصل اصيل، هر معلولي از علت خاص خودش به وجود مي‌آيد ، يعني در جهان هستي هر چيزي که مقتضاي علت خاصي بود ، محقق مي شود ،چه ما بدانيم و بخواهيم و چه نه ؛ دقت در برکات و ثمرات اين اصل بنيادين ضرورت وجود و استواري آن در نظام خلقت را بر هر انسان عاقلي روشن مي کند . حال بعد از برقراري اين اصل عمومي آيا مي توان در موارد خاصي درخواست جاري نشدن آن را داشت ؟يقيناً خير زيرا اين برخلاف عموميت يک قانون و مبناي ثابت که امور بر اساس آن تنظيم مي گردد است .
بر اساس همين قانون بيماري هاي موجود در والدين يا ژن معيوب پدر و مادر يا نارسايي هاي خاص دوران حاملگي مادر عامل تولد فرزند ناقص مي شود . در نتيجه در خانواده اي خاص فرزندي نابينا متولد مي شود و در خانواده اي ديگر فرزندي سالم و تندرست ؛ آيا مي توان توقع داشت كه بر خلاف قانون عليت با وجود اختلال ژنتيكي والدين فرزندي بينا متولد شود و قانون عليت نقض گردد ؟ مسلما همه ارزش يك قانون به فراگير بودن و عموميت آن است كه اين امر با اولين استثنا مخدوش مي شود .
البته اين تفاوت ها خود ناشي از حكمت هاي متعدد خداوند است كه فعلا در مقام بيان آن ها نيستيم ؛ اما حال كه چنين اختلافات و تفاوت هاي ناخواسته اي وجود دارد ، آيا برابر دانستن همه اين انسان ها كه داراي توانمندي ها و استعداد ها و شرايط متفاوتي هستند، در برابر تكاليف و دستورات الهي بي عدالتي نيست ؟
در پاسخ به اين سوال مهم بايد بگوييم: بله ، بي عدالتي است ، اما خداوند به هيچ وجه همه انسان ها همانند هم و به طور مساوي در نظر نمي گيرد . با همه افراد به طور كاملا متفاوتي برخورد مي نمايد تا كم ترين ظلم و بي عدالتي در اين زمينه روا داشته نشود .
در حقيقت راز اصلي تفاوت ها را بايد در حقيقت عالم يعني آزمودن انسان دريافت ؛به عبارت روشن تر تفاوت‏هاي موجود در بين انسان ها براي اين است که معلوم شود انسان چگونه از امکانات خدادادي بهره برداري مي‏کند. اگر نابرابري‏ها نبود، زمينه امتحان در شكلي مهم و جدي از ميان مي‏رفت.
البته شكل آزمون هاي الهي داراي تفاوت هاي بسياري است . بعضي افراد با مال و نعمت و گروهي ديگر با تنگدستي و نقمت . گروهي با بيماري و درد جسمي و گروهي با سلامتي و تندستي آزمايش مي‏شوند؛ اما نكته مهم در اين ميان آن است كه همه اختلافات به شكلي دقيق و عادلانه در نحوه تكاليف انسان ها و محاسبه اعمال شان در قيامت مورد محاسبه قرار مي گيرد .
مطمئناً آنان که در دنيا از نعمات بيش تري برخوردار بودند، بيش تر مورد سؤال و درخواست هستند و بايد بيش تر پاسخگو باشند . كساني كه آزمون هاي سخت فقر و بيماري و ... را گذراندند، شرايط بسيار بهتر و آسان تري را پيش رو خواهند داشت. خدا را به خاطر اين تقدير شكر خواهند كرد كه در برابر سختي كوتاه دنيا سعادت ابدي را نصيب آن ها نموده است .
از نگاه معارف ديني اسلام، نحوه اجراي عدالت خداوند در برابر بندگانش لااقل در سه محور تشريع و مسئوليت ها ، تكوين و توانايي ها و بالاخره محاسبه و بررسي عملكردها تجلي مي يابد . با حساب همه اين موارد نوعي عدالت شگفت انگيز و غير قابل تصور براي ما رقم خواهد خورد .
يعني خداوند بسته به موقعيت هاي فردي و اجتماعي و توانمندي هايي كه به هر فردي داده ،توقعات و مطالباتي را نيز از او داشته، انجام وظايف و مسئوليت هايي را نيز از او مي طلبد . به علاوه نمره قبولي اين افراد كاملا متفاوت بوده ،در نحوه محاسبه و بررسي نتايج افراد همه عوامل و موانع موفقيت يا عدم موفقيت كامل يا نسبي فرد به طرز دقيقي محاسبه مي شود تا معين گردد يك فرد در چه موقعيت و جايگاهي در قيامت برخوردار است .
خداوند هرگز نگفته موقعيت هايي كه براي شماست، نسبت هاي مساوي دارند؛ بلكه نسبت ها با توجه به نتايج نسبت هايي كاملا عادلانه است. اگر ظهر تابستان و در كنار تنور، يك نانوا روزه بگيرد؛ روزه اش با روزه فردي كه از اذان صبح تا اذان مغرب خوابيده؛ يكسان نيست. فردي كه براي شركت در نماز جماعت، به مسجد كنار منزل مي رود؛ با فردي كه براي شركت در نماز جماعت بايد نصف شهر را بپيمايد؛ هرگز مزد و پاداش مساوي نخواهد داشت.
مهم تر از همه اين ها شرايط روحي و فرهنگي و خانوادگي كه براي افراد رقم مي خورد، آن ها را در برابر تصميمات زندگي در شرايط كاملا متفاوتي قرار مي دهد ؛ در نظر بگيريد در يك شب، دو فرزند به دنيا مي آيند. يكي در خانه فردي دزد و معتاد و ديگري در خانه يك مرجع تقليد؛ ما بايد بدانيم براي خداوند مهم نيست . يك فرد در يك خانواده معتاد و دزد به دنيا مي آيد، يا در خانه يك مرجع تقليد. بلكه براي خداوند مهم اين است كه براي هر دو نفر، امتحاناتي متفاوت، با ارزش واقعي يكسان قرار دهد؛ تا بتوانند جوهره خويش را نشان دهند.
تصور كنيد فرزند مرجع تقليد به خاطر آبروي پدر و مثلاً از ترس او نماز مي خواند. اين نماز صوري او، در راه تكامل و انسان شدن، او را سانتيمتر سانتيمتر جلو مي برد. اما فرزند آن فرد معتاد براي نماز خواندن، بايد پنهان از چشم پدر نماز بخواند؛ تا كتك نخورد. اين نماز او، در راه تكامل و انسان شدن، او را كيلومتر كيلومتر جلو مي برد.
ظاهرا ماده امتحاني يكسان است(نماز). امتحان دهنده هم يكسان هستند (انسان) اما نمره اين ماده امتحاني، يكسان نيست. برخلاف امتحانات ما در مدارس كه مثلاً سوال 5 براي همه دانش آموزان دو و نيم نمره دارد.
اين گوشه اي كوچك از آن چيزي است كه از تبلور عدالت الهي مي فهميم ، در حالي كه تجلي حقيقي عدالت خداوند هزاران باز عظيم تر و دقيق تر از اين مسايل و تحليل هلي ماست؛ فارغ از شكل آزمون هاي الهي ، از آن جا كه برخي از اين آزمون ها در قالب ناتواني هاي مالي يا جسمي و يا دشواري هايي اين گونه بسيار طاقت فرسا و دشوار هستند ،خداوند در قيامت كاملا متفاوت و عادلانه با افرادي كه دچار چنين مشكلاتي بودند ،برخورد مي نمايد .
در روايات متعددي نقل شده كه در قيامت آن گاه كه خداوند به افراد دچار بلا و سختي و مصيبت در دنيا به محاسبه نشسته، پاداش هاي بي نظيري به آن ها عطا مي كند . كساني كه در دنيا از نعمت رفاه و سلامتي و ... برخوردار بودند ،آرزو مي كنند در دنيا دچار سخت ترين و سهمگين ترين مشكلات و رنج ها بودند كه در قيامت به پاداش تحمل ان رنج ها مي رسيدند .
با اين توضيحات روشن مي شود که خداوند بر اساس شرايط، توانمندي هاي فكري و محيطي و... تکاليف و آزمون هاي بندگان را تعيين مي كند، نيز بر اساس اندازه اختيار و حق انتخاب و امكان انتخاب درست ، جزا و پاداش افراد را مي دهد و هيچ گونه بي عدالتي و تبعيضي در اين زمينه محقق نمي گردد .

پي‌نوشت‌:
1. استاد مطهري، بيست گفتار، ص 109.
پرسش 4:
. اگه خدا از سرنوشت انسان آگاهه و همه چيز رو مي دونه ،پس اختيار چيه ديگه كه انسان داره ؟ يه جورايي انسان مي شه بازيگر، يه زندگينامه مشخص .

پاسخ:
با كمي دقت و تامل معلوم مي شود كه آگاهي خداوند از سرنوشت انسان ها ربطي به جبري بودن عالم و بي اختيار بودن انسان در اعمال و رفتار خود ندارد . علم و آگاهي خدا از آينده انسان و ساير موجودات عالم هيچ تفاوتي در اصل اختيار و آزادي داشتن انسان بر تعيين سرنوشت خود ايجاد نمي كند .
در واقع اين كه خدا مي‏داند در آينده فلان شخص چه خواهد كرد و چه نخواهد كرد،به معني رقم خوردن سرنوشتي غير قابل تغيير و حتمي در زندگي بشر نيست و تأثيري در عمل فرد ندارد، مانند پزشكي كه مي‏داند فلان بيمار در آينده دچار فلان وضعيت جسمي خواهد شد يا بهبود خواهد يافت؛ مسلما دانستن او تأثيري در به وجود آمدن يا نيامدن بيماري و يا حاصل شدن بهبودي ندارد . اگر معلمي قبل از امتحان بداند که کدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد و كدام يك نمره ممتاز مي گيرد ، در امتحان آن ها تاثيري خواهد داشت؟
آگاهي خدا از كردار ما ، ما را وادار به انجام كاري نمي كند. اگر خدا مي داند فلان شخص در اثر تصادف يا در اثر خوردن سمّ در فلان روز خواهد مرد، معنايش اين نيست كه خدا او را كشته يا او مجبور بر انجام اين كار بوده است.
خداوند انسان را صاحب اراده آفريد و آدمي خودش مي تواند راه صلاح يا فساد را انتخاب كند ؛ اينکه در علم خداوند انتخاب هاي ما معين و ثبت شده باشد ،غير اين است که از قبل براي ما وضعيتي تعيين شده باشد که حتي اگر ميل مان هم نباشد ،مجبور به انجام آن باشيم ؛ يعني عوامل تغيير دهنده سرنوشت در دست ما است و ما مي توانيم سرنوشت ها را تغيير دهيم.

پرسش 5:

توليد مثل چه كاريه ؟ اگه توليد مثل با شهوت و لذت هاي جنسي كه رابطه مستقيم داره هيچ رابطه اي نداشت باز انسان ها توليد مثل مي كردن ؟ اگه يكي بشينه فكر كنه خوب ، دليلي واسه توليد مثل پيدا مي كنه ؟ اگه پيدا مي كنه چه دليلي ؟ براي چي بايد اين كار انجام بشه ؟ چرا بايد نسل انسان ماندگار باشه ؟ مگه جز اهداف دنيوي و اخروي دليل ديگه اي هست كه يه انسان زندگي كنه ؟ اگه نيست پس چرا انسان ها تمايل به زيستن دارن ؟ اهداف دنيوي و اخروي به چه دردي مي خوره ؟ يه آدم سعادتمند بشه تو اين دنيا و اون دنيا چي مي شه ؟ چه اتفاق خاص و مهم و مفيدي مي فته ؟

پاسخ:

بر اساس يك تحقيق ميداني ساده مي توان دريافت كه تنها دليل براي توليد مثل نيازهاي شهواني نيست ، هرچند اين نياز قدرتمند اساس خانواده و زندگي مشترك و پيوند زناشويي را تشكيل مي دهد ، اما در حقيقت اصل نياز به فرزند داشتن و تربيت كردن يك انسان و باقي گذاردن فردي از نسل خود ،يكي از مهم ترين نيازهاي روحي انسان هاست.
در زمان كنوني كه روش هاي گوناگون جلوگيري از بارداري وجود دارد و افراد از راه هاي گوناگون روابط زناشويي خود را تنها به قصد لذت شهواني انجام مي دهند ، ديده مي شود كه اكثريت قاطع خانواده ها در يك مقطع زماني تصميمي به بچه دار شدن مي گيرند . اگر دچار ناتواني توليد مثل و ناباروري باشند، با هزينه هاي بسيار و تحمل مشقات گوناگون درمان ، تلاش مي كنند كه به اين هدف برسند ؛ در نتيجه يقينا ماهيت فرزند دار شدن لذت جنسي نيست .
البته طبيعي است كه اگر نياز جنسي مطرح نبود، از اساس ميل به ازدواج و پيوند زناشويي بسيار كم تر بود . در نتيجه توليد مثل بسيار كاهش مي يافت ، اما همه اين ها به اين معنا نيست كه انسان به نيازي دروني تحت عنوان فرزند داشتن و تجربه عاطفي پدر يا مادر بودن پاسخ ندهد و از اين مساله بي تفاوت بگذرد .
زندگي انسان در دنيا در محدوده نيازهاي جسمي و روحي و مديريت اين نيازها از منظر عقل تبيين شده است ؛ در واقع در منطق اسلام انسان بايد به همه نيازهاي روحي و جسمي خود كه در زمره نيازهاي طبيعي و انساني اوست پاسخ دهد ، اما در محدوده و كميت و كيفيت اين پاسخگويي مديريت عقل و دور انديشي عقل مدارانه را معيار و مبنا قررا دهد . عقل دين مدار نيز در اين مديريت اراده خداوند و بستر رسيدن به سعادت ابدي فرد را اصلي ترين مبنا و معيار مي داند .
خداوند مي خواهد انسان در برابر نيازهاي گوناگون و مديريت عقل در نحوه پاسخگويي به نيازها به كمال حقيقي خود برسد . نحوه برخورد عقلاني و شريعت مدارانه انسان با نيازها مهم ترين عامل كمال و رشد روحي انسان محسوب مي شود. اسلام زمينه پاسخگويي درخور به همه نيازها را هم فراهم آورده است .
يكي از مهم ترين نيازهاي روحي انسان نياز به فرزند دار شدن و تجربه تربيت انساني ديگر و تلاش در مسير رشد و نمو و سعادت اوست كه نوعي رفتار خداگونه است .انسان را بيش از پيش به معرفت و شناختي مهم نسبت به خود و كيفيت رشد و شكوفايي خودش مي رساند. در كنار همه اين ها نوعي بقاي دنيايي نيز براي انسان رقم مي زند . ميل به اين امر نشأت گرفته از ميل انسان به جاودانگي و بقاي ابدي است .
تمايل به توليد مثل در نهاد بشر در كنار تمايل به همسر گزيني و نيازهاي حنسي نهاده شد تا اين اصل مهم در بقاي حيات انساني در كامل ترين شكل خود ادامه يابد .نسل هاي آينده بشر هم امكان حضور در آزمون مهم دنيا و به دست آوردن نعمت حيات و بستر دستيابي به سعادت ابدي را داشته باشند .
نفع مستقيم و غير مستقيم سعادتمند شدن انسان ها به خود آن ها بر مي گردد. ما هستيم كه در اين مسير معين ، مي توانيم با انتخاب هاي درست به بهره مندي تمام از لذت ها و زيبايي ها و اوج دستاوردهاي روحي در زندگي دنيا و آْخرت برسيم . مهم ترين اتفاقي كه در اين راستا مي افتد ، بهره مندي ما از همه آنچه مي توان در اهداف كوتاه مدت يا بلند مدت به دنبال آن بود است .
پرسش 6:
معجزات قرآن دقيقا چيه ؟
پاسخ:

معجزه ابزاري است براي كشف اين حقيقت كه فرد مدعي نبوت در ادعاي ارتباط خود با عالم غيب راستگوست . خداوند و قدرت ماورايي عالم او را ياري مي كند ؛ بر اين اساس هر پيامبري معجزه يا معجزاتي به فراخور نياز و ضرورت زمان و مكان بعثت خود ارائه مي كرد تا اين حقيقت را براي مردم به اثبات برساند . در عين حال پس از پذيرش ادعايش توسط مردم ، معارف و مفاهيمي آسماني را براي هدايت توده مردم اارئه مي نمود .
در اين مسير اگر مبلغ پيامبران صاحب شريعت قبلي بود، مفاهيم بلند الهي كه به آن ها وحي شده بود ، ارائه مي داد . اگر صاحب كتاب و شريعت بود، وحيي را كه به خود او مي رسيد ،دراختيار مردم مي نهاد . بدين صورت از انبياي پيشين تنها چندين كتاب تحت عنوان وحي الهي به بشر منتقل شد كه اين كتاب ها غير از اعجاز نبوت و اثبات ادعاي نبي بود .
اما در خصوص پيامبر اسلام اين دو امر به نوعي در هم تلفيق شد و مهم ترين معجزه پيامبر كتاب آسماني و وحيي كه براو نازل مي شد تعيين گشت . بدين ترتيب قرآ ن كتابي كامل و جامع و داراي ابعاد گوناگون شد كه هم ادعاي پيامبري حضرت محمد را به اثبات مي رساند ؛ هم معارف و مفاهيم بلند الهي كه ضامن سعادت بشر در زندگي دنيا و آخرتش بود ، در خود جاي مي داد .
در خصوص ساير كتاب هاي آسماني هيچ دليلي منطقي بر آسماني بودن آن ها وجود ندارد ، زيرا به تصريح غربيان تورات و انجيل فعلي كتاب هاي نازل شده بر موسي و عسيي عليهما السلام نيستند ، بلكه روايت و تصويري از آن حقايق محسوب مي شوند كه البته ابهام و تناقضات گوناگون داخلي آن ها ترديد در قابل قبول دانستن اين مفاهيم را به شدت دچار ترديد مي كند .
اما در خصوص كتاب قرآن ما ادعا داريم كه اين معجزه معجزه اي جاويدان و هميشگي است . با دقت در ابعاد اعجاز آن مي توان به حقيقت وحياني و آسماني بودن آن رسيد ؛ اصولا وحي بودن كتاب هايي همچون تورات و انجيل بلكه وجود انبيايي به نام حضرت موسي و عيسي و... هم براي ما قابل اثبات نيست مگر از طريق قرآن كريم كه صحت مطالب آن را پذيرفتيم .
اما اينكه يك فرد بي دين برچه اساسي بايد تورات و انجيل و قرآن را به عنوان كتاب آسماني انتخاب كند ؟
سوال ريشه در امر پيشين دارد و آن اينكه قبل از اينكه يك فرد در برابر چنين گزينه هايي قرار بگيرد ، ابتدا در برابر اين گزينه قرار گرفته كه آيا اصولا خدايي وجود دارد و افرادي كه در طول تاريخ ادعاي ارتباط با خدا وعالم غيب داشته و از وجود عالم ديگري خبر داده اند، در ادعاي خود راستگو بوده اند ؟
در گيرو دار همين دست سوالات است كه عقل انسان اولين نتيجه را در اين مسير مي گيرد و مي گويد ، بر فرض صحت چنين ادعاهايي، خطر بي توجهي و ناديده انگاشتن آن ها مي تواند بسيار سنگين و غير قابل تحمل باشد . نبايد به آساني از كنار آن گذشت ؛ در واقع حكم صريح عقل در خصوص «دفع ضرر محتمل» انسان را به تامل و دقت در اين ادعاها فرا مي خواند. ضرورت تحقيق در خصوص اصل وجود خداوند را لازم مي نمايد .
بر اين اساس فرد به دنبال اثبات اين حقيقت مي رود .در نتيجه يا صحت اين ادعاها را قبول مي كند و يا نه به اين نتيجه مي رسد كه از اساس وجود خدا و عالم غيب و نبوت و رسالت نادرست است. در اين صورت انتخابي هم براي او در بين تورات و انجيل و قرآن معنا ندارد ؛ اما اگر اساس اين ادعا ها را پذيرفت و وجود خداوند و ارسال رسولان و وحي و شريعت الهي برايش امري لازم و ضروري و البته عقلاني شد ، ناچار است به دنبال دين و شريعت حق در زمان كنوني بگردد . وظيفه تبعيت از يك گزينه را براي خود روشن سازد .
در اين وضعيت اثبات معجزه بودن قرآن مشكل را حل كرده ، فرد را به سرمنزل مقصود مي رساند، زيرا حتي اگر نبوت حضرت عيسي و آسماني بودن انجيل برايش ثابت شود، اين به معناي لزوم تبعيت از انجيل در زمان كنوني نيست ،مگر آن كه ادعاي رسالت و شريعت جديد بعد از مسيح و انجيل رد شود ؛ در نتيجه بررسي و تحقيق در خصوص معجزه بودن قرآن و نبوت حضرت محمد در هر حال امري لازم و ضروري است .
در خصوص اعجاز قرآن معتقديم كه اين كتاب داراي ابعاد گوناگوني است كه در مجموعه آن ها بي همتايي و معجزه بودنش شكل مي گيرد؛ در حقيقت قرآن در ابعاد و وجوه مختلفي معجزه محسوب مي گردد كه به صورت فهرست وار آن ها را ذكر مي كنيم :
1. شخصيت و پيشينه آورنده آن.
2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى).
3. آموزه‏ها و معارف عالى (اعجاز معانى).
4. هماهنگى و عدم وجود اختلاف.
5. خبرهاى غيبى (مانند خبر پيروزى روميان بر ايرانيان، خبر پيروزى مسلمانان در جنگ بدر، وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه و...).
6. طرح مسائل دقيق علمى.
7. آفرينش‏هاى هنرى.
هرچند در خصوص همه اين موارد كتاب هاي مفصل و مقالات گوناگوني نگاشته شده ، اما ما تنها به ذكر نكاتي كلي بسنده مي كنيم :
اين حقيقت از مسلمات تاريخي است كه در زمان نزول قرآن، نخستين چيزى كه چشم جهان عرب و استادان سخن و بلاغت آن زمان را گرفت، زيبايى كلمات، شگفتى و تازگى تركيب، و برترى معانى قرآن بود كه از مجموع آن به فصاحت و بلاغت تعبير مى‏آورند. اين ويژگى بر عرب آن روز (و امروز) كاملا مشهود بوده ، از همين رو پيامبر با تلاوت پى‏در پى آيات و دعوت مكرر به تحدى(مبارز طلبي)، قهرمانان عرصه سخن و استادان بلاغت را به خضوع و خشوع وامى‏داشت . وادارشان مى‏كرد كه در برابر عظمت كلام او انگشت‏حيرت به دندان گرفته، به فوق بشرى بودن آن اذعان كنند.
در منابع تاريخي نقل شده كه وليد بن مغيره، استاد سخن و شعر قريش، پس از شنيدن آياتى چند درباره آن چنين داورى كرد:
«به خدا سوگند، ‏اكنون از محمد سخنى شنيدم كه نه به سخن انسان ها، و نه به سخن جنيان مى‏ماند. سخنى است داراى شيرينى و زيبايى خاص. شاخه‏هاى كلام وى پربار، و ريشه آن پربركت است؛ سخنى است والا كه هيچ سخنى برجسته تر از آن نيست، يعنى هرگز قابل رقابت نمى‏باشد». (1)
تنها وليد بن مغيره نيست كه در برابر جمال ظاهرى و شكوه معنوى قرآن سر تعظيم فرود آورده است، بلكه ديگر بلغاى عرب نيز نظير عتبة بن ربيعة و طفيل بن عمرو نيز اظهار عجز كرده ، به اعجاز ادبى قرآن اعتراف كرده‏اند. البته، عرب جاهلى به علت پايين بودن سطح فرهنگ خويش، از قرآن جز اين جنبه از اعجاز را درك نمى‏كرد، اما همين امر آن قدر واضح و عميق بود كه قابل انكار نبود.
حتي اگر اوج زباني و ادبياتي براي ما قابل درك نباشد، اما وجود چنين اثر خاص رواني در كارشناسان زبان عرب و توده عرب زبانان در مهم ترين مقطع تكامل ادبيات نثر و نظم زبان عربي ، قابل انكار نيست.اگر در حد بسيار ضعيف امكان انكار آسماني و ادعاي بشري بودن چنين جملات و تعابيري ممكن بود، هيچ گاه بزرگان مخالفان پيامبر اسلام راهكارهاي ديگر را براي مقابله و مبارزه با ايشان برنمي گزيدند و يا لااقل نمونه اي مشابه براي رد قرآن مي آوردند . زحمت جنگ هاي عظيم و هزينه هاي گزاف مادي و معنوي را بر خود هموار نمي نمودند .
البته اگر اعجاز ادبى قرآن، تنها براى كسانى قابل درك است كه در زبان عربى مهارت كافى داشته باشند، خوشبختانه ديگر جلوه‏هاى اعجاز قرآن براى ديگران نيز قابل فهم است.
ا) آورنده قرآن، يك فرد امى و درس ناخوانده؛ نه مدرسه‏اى رفته، نه در برابر استادى زانو زده، نه كتابى را خوانده است. قرآن در خصوص رسول خدا مي فرمايد :«ماكنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون (2)؛ پيش از اين نه كتابى مى‏خواندى. نه با دست چيزى مى‏نوشتى، كه اگر غير از اين بود، باطل گرايان [در حقانيت رسالت تو] ترديد مى‏كردند».
ممكن است گفته شود« اين قبيل آيات اثبات نمي كند كه حضرت درس خوانده نبود، زيرا هنوز آسماني بودن قران ثابت نشده » ؛ در حالي كه روشن است كه اگر اين آيات نادرست و خلاف واقع بود ، مايه انكار دشمنان و دستاويزي بر دروغگويي قرآن توسط مخالفان قرار مي گرفت ، چون اكثر دشمنان رسول خدا خويشان و نزديكان وي بودند كه تا چهل سالگي او را كاملا مي شناخته و از سوابق او اطلاع دقيق داشتند ؛ اما در هيچ كجا نقل نشده كه دشمنان اين آيه را نفي كرده ، دروغ بخوانند .
از طرف ديگر قرآن طى مدت بيست و سه سال در شرايط گوناگون (صلح و جنگ، سفر و حضر، و...) توسط پيامبر تلاوت شده است. طبيعت‏ چنين سخن گفتنى ايجاب مى‏كند كه در گفتار گوينده نوعى دوگانگى بلكه چندگانگى پيش آيد. مؤلفانى كه كتاب خود را در شرايطى يكسان و با رعايت اصول هماهنگى مى‏نويسند، چه بسا دچار اختلاف و ناهماهنگى در كلام مى‏شوند، چه رسد به كسانى كه سخنى را به تدريج، و در اوضاع و احوال مختلف، القا مى‏كنند.
قرآن كريم درباره موضوعات گوناگون از الهيات، تاريخ، تشريع و قانونگذارى، اخلاق، طبيعت سخن گفته،از ابتدا تا انتها داراى عالي ترين نوع هماهنگى و انسجام از نظر محتوا، و سبك سخن گفتن است. قرآن اين جنبه از اعجاز را يادآور شده :
‹‹افلا يتدبرون القرآن و لو كان‏ من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا». (3)
همچنين قرآن در آيات مختلف به مناسبت هاى گوناگون اسرار جهان آفرينش را كه بشر آن روز از آن آگاهى نداشت،‏بيان كرده است. كشف اين اسرار براى فرد درس نخوانده كه در يك جامعه بى‏خبر از همه چيز زندگى مى‏كند، جز از طريق وحى امكان پذير نيست. كشف قانون جاذبه از افتخارات علم جديد به شمار مى‏رود و اينك استوارى كاخ آفرينش را برپايه آن تفسير مى‏كنند. قرآن در جمله بسيار كوتاهى پرده از اين قانون برداشته و مى‏فرمايد:‹‹الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها؛ (4) خدايى كه آسمان ها را بدون ستون مرئى برافراشته است».
كشف قانون زوجيت عمومى يكى ديگر از دست‏آوردهاى علم جديد است. قرآن كريم در روزگارى كه كم ترين اطلاعى در اين باره موجود نبود، از آن خبر داده:‹‹و من كل شي‏ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون؛ (5) از هرچيزى جفت آفريديم، باشد كه متذكر شويد».
البته مطالب و ابعاد ديگري در مورد اعجاز قرآن ذكر شده كه از بيان آن صرف نظر مي كنيم ، اما تنها همين نشانه هاي تاريخي كافي است كه انسان به يقين برسد با ادعايي كذب و آوردن كتابي ساختگي ، آن هم در بين سخت ترين و قدرتمند ترين دشمنان و مخالفان ، نمي توان در مدت زمان كوتاهي بر آنان پيروز شد. نه تنها كشور و سرزمين خود ، بلكه سرزمين هاي اطراف را نيز در تحت سيطره تفكرات اين كتاب درآورد و آن را به عنوان يك سند قطعي و قانون همه گير در طول قرن ها ثابت و متقن نگاه داشت .
در مجموع اين بيانات مي توان به اعجاز قرآن ايمان پيدا كرد ، البته به غير از اين راهكارهاي مرسوم و مشهور مي توان از طريق ديگري نيز معجزه بودن قرآن را ثابت نمود و آن اينكه :
يقينا قرآني كه امروز در دست ماست، همان قرآني است كه پيامبر آن را به مردم زمان خود عرضه كرده است زيرا پس از گذشت 1400 سال هنوز هيچ اختلاف نسخه اي در آن ديده نمي شود .نسخه هاي امروز مسلمانان در همه مناطق دنيا با نسخه هاي قديمي در مناطق گوناگون دنيا كه قدمت برخي به عصر صحابه مي رسد يكسان و مطابق است .
همين بقاي بي كم و كاست در كتابي مبسوط و مفصل و داراي آيات مشابه و مكرر و سبكي تو در تو و قابل تغيير به درستي نشان مي دهد كه ممكن نيست يك كتاب عادي يا يك اثر ديني و مقدس پس از گذشت اين همه سال دست نخورده و بي تغيير و تحريف بماند حتي در هيچ دين و آيين ديگري نظير اين سلامت متون ديني ديده نمي شود . مي توان ديد كه كتاب هاي ادبي و علمي كه البته مورد توجه نيز بوده و هست، با گذشت كم تر از دو قرن از تاريخ تاليف دستخوش تغيير و تفاوت مي شوند . از يك ديوان ساده نسخه هاي گوناگوني برجاي مي ماند ، ولي اين امر در خصوص قرآن به هيچ وجه به چشم نمي خورد .اين خود دليلي اجتماعي و عرفي بر معجزه بودن قرآن است .

پى‏نوشت‏ها:
1. مجمع البيان،ج 5،ص387.
2. عنكبوت(39) آيه 108.
3. نساء(4) آيه 82.
4. رعد(13) آيه 2.
5. ذاريات(51) آيه 49.

پرسش 7:
7. اين دنيا كه بر اساس علمي كامل و جامع برنامه ريزي و ساخته شده چرا بعضي چيزها توش از لحاظ علمي اثبات نداره و به همين دليل از شاخه هاي متافيزيك به شمار مي ره ؟ مثل وجود خدا ( البته من بهش اعتقاد دارم ) . روح . جن و ... اگه جز احساسات دروني و منطق و استدلال مي شد با علم هم خدا رو اثبات كرد ، اين رشته اتصال انسان به خدا مستحكم تر نمي شد ؟

پاسخ:
اشكال شما اين است كه علم را منحصر در علوم تجربي مي دانيد . بر اين مبنا بسياري از امور طبيعي هم چندان امكان اثبات و احساس ندارد ؛ دانش امروزه بشر هنوز اجزاي اتم مانند الكترون ها و يا هسته اتم را نديده است، چه رسد به اجزاي كوچك تر مانند كوارك ها ، اما در عين حال با استدلال و بررسي عملكردها و آثار اتم دريافته است كه يقينا چنين چيزي وجود دارد ؛ نظير همين مساله در علوم مختلف وجود دارد مانند سياه چاله ها در علم نجوم يا ماده سياه در مباحث كوانتوم و... .
پس اثبات پذيري همه حقايق از طريق حسيات امري نادرست است ؛ اما اگر حقيقت علوم را همان دانش و معرفت جزمي بشر بدانيم، به خوبي مي توان دريافت كه بخش عظيمي از دانش بشري در حوزه امور غير محسوس و غير جربي تعريف مي شود ،مانند مباحث گسترده علوم رياضي محض كه تنها درحوزه امور ادراكي خالص تعريف مي شود . نمي توان براي آن ها ظرفي محسوس و قابل تجربه پيدا نمود .
موجوداتي مانند روح و جن و... هرچند در حالت عادي قابل احساس نيستند اما به دلايل گوناگون مي توان به وجود آن ها ايمان داشت و به باور عقلي يقيني در مورد وجود آن ها رسيد .اين امر از راه هاي گوناگون قابل انجام است .
هيچ وقت جريان برق درون سيم را نمي بينيد ، اما از طريق آثار آن به وجودش يقين پيدا مي كنيد ، موجودات نامرئي هم از همين قبيلند . اولا عقل امكان وجود آن ها را در مي يابد . انكار وجود اين موجودات را غير عاقلانه مي انگارد .در نهايت با درك برخي شواهد و قرائن مستدل در خصوص اثبات وجود اين موجودات ، به وجود آن ها يقين مي كند .
اما امور ماورائي محض مانند خداوند هرچند به هيچ شكل قابل احساس نيستند، اما از طريق استدلالات عقلي مي توان به وجود آن ها يقين پيدا نمود ؛يقيني كه از طريق استدلالات محض و تشكيل يافته از مقدمات بديهي و يقيني شكل مي گيرد، به مراتب باارزش تر و قطعي تر از باوري است كه از طريق تجربه و علوم حسي به دست مي‌آيد ، زيرا باور در علوم حسي معمولا بر مبناي استقرا حاصل مي شود، ولي باور در بديهيات محض از طريق استدلال غير قابل تغيير سامان مي يابد .
خداوند را جداي از طريق فطرت و ادراك دروني از طريق علم هم ثابت مي كنيم ، اما علوم انساني و استدلالات شبه رياضي و عقلي مانند فلسفه . در عين حال نبايد ازياد برد كه بسيارند دانشمنداني كه از طريق شواهد تجربي و تلاش هاي مستمر در علوم تجربي به خدا رسيده اند . وجود خداوندي را در اوج كمال و صفات كمالي از طريق داده هاي علوم تجربي اثبات نموده اند .
در اين زمينه مطالعه كتاب "خدا و علم " اثر ژان گيتون و برادران بوگدانف توصيه مي شود .
پرسش 8:
8. بر چه اساس و مبنا و استنادي بايد معاد و زندگي پس از مرگ رو قبول كرد ؟

پاسخ:
يقينا قرآن و پذيرش اعجاز آن يكي از مهم ترين راه هاي اثبات باورهايي مانند معاد است ، اما از راهكارهاي ديگري نيز معاد و عالمي ديگر را اثبات مي نماييم كه مهم ترين آن راهكار عقل و استدلالات عقلي است ؛ دلايل مختلفي نيز براي اثبات عقلي معاد اقامه مي شود كه برخي از آن ها ارائه مي گردد :
نظام آفرينش بيهوده و بي هدف نيست.خدا جهان را به گونه‌اي آفريده است که بيش ترين خير و کمال ممکن بر آن مترتب شود . بدين ترتيب صفت حکمت اثبات مي‌شود که مقتضاي آن اين است که مخلوقات را به غايت و کمال لايق به خودشان برساند، ولي از آن جا که جهان مادي داراي تزاحمات است و خيرات و کمالات موجودات مادي با يکديگر تعارض پيدا مي‌کند، مقتضاي تدبير حکيمانه‌اي الهي اين است که به صورتي آن ها را تنظيم کند که مجموعاً خيرات و کمالات بيش تري بر آن ها مترتب شود.
جهان داراي نظام احسن مي باشد، به همين جهت است که انواع عناصر و کميت و کيفيت و فعل و انفعالات و حرکات آن ها طوري تنظيم شده که زمينه آفرينش گياهان و جانوران و در نهايت زمينه آفرينش انسان که کامل‌ترين موجودات جهان است، فراهم شود . اگر جهان مادي طوري آفريده شده بود که پيدايش و رشد موجودات زنده را ناممکن مي‌ساخت ،خلاف حکمت بود.
با توجه به اين که انسان، داراي روح قابل بقا است و مي‌تواند واجد کمالات ابدي و جاوداني گردد، آن هم کمالاتي که از نظر مرتبه و ارزش وجودي، قابل مقايسه با کمالات مادي نيست، اگر حيات او منحصر به حيات دنيوي محدود باشد، با حکمت الهي، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به اين که حيات دنيوي، توأم با رنج‌ها و سختي‌ها و ناگواري‌هاي فراوان است .
غالباً تحصيل يک لذت بدون تحمل اين همه رنج و زحمت فراهم نمي‌شود ،به طوري که حسابگران را به اين نتيجه مي‌رساند که تحمّل اين همه رنج و ناخوشي براي دستيابي به لذايذ محدود نمي ارزد . از همين محاسبات است که گرايش به پوچي و بيهودگي پديد مي‌آيد حتى کساني را که با وجود علاقة شديد فطري به زندگي به سوي خودکشي مي‌کشاند.
اگر زندگي انسان جز اين نبود که پيوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبيعي و اجتماعي دست و پنجه نرم کند تا لحظاتي را با شادي و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگي به خواب رود تا هنگامي که بدنش آمادگي فعاليت جديد را پيدا کند و مجدداً تلاش کند تا مثلاً لقمة ناني به دست آورد و لحظه‌اي از خوردن آن لذت ببرد ، چنين تسلسل زيان‌بار و ملال‌آوري را عقل نمي‌پسنديد و به گزينش آن فتوا نمي‌داد.
نتيجه منطقي چنين نگرشي به زندگي انسان جز پوچ‌گرايي نخواهد بود. يکي از غرايز اصيل انسان، حبّ به بقا و جاودانگي است که دست آفرينش الهي در فطرت او به وديعت نهاده است . حکم نيروي محرک فزاينده‌اي را دارد که او را به سوي ابديت سوق مي‌دهد . همواره بر شتاب حرکتش مي‌افزايد، اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنين متحرکي جز اين نيست که در اوج شتاب حرکت به صخره‌اي برخورد کند و متلاشي شود، آيا ايجاد آن نيرو فزاينده با چنين غايت و سرنوشتي متناسب خواهد بود؟
پس وجود چنين ميل فطري، هنگامي با حکمت الهي سازگار است که زندگي ديگري جز اين زندگي محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به اين دو مطلب به اين نتيجه مي‌رسيم که مي‌بايد زندگي ديگري براي انسان وراي اين زندگي محدود دنيوي وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهي نباشد . مي‌توان ميل فطري به جاودانگي را مقدمة ديگري قرار داد .به ضميمة حکمت الهي آن را برهان ديگري به حساب آورد.
دليل ديگر در اين باب برهان عدالت است. در اين جهان انسان‌ها در انتخاب و انجام کارهاي خوب و بد آزادند،‌از يک سو کساني يافت مي‌شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او مي‌کنند . از سوي ديگر تبهکاراني ديده مي‌شوند که براي رسيدن به هوس‌هاي شيطاني خودشان، بدترين سمت و زشت‌‌ترين گناهان را مرتکب مي‌گردند. هدف از آفرينش انسان در جهان و مجهز ساختن او به گرايش‌هاي متضاد و به نيروي اراده و انتخاب و به انواع شناخت‌هاي عقلي و نقلي و فراهم کردن زمينه براي رفتارهاي گوناگون و قرار دادن وي بر سر دو راهي‌هاي حقيقت و باطل و خير و شرّ اين است که در معرض آزمايش‌هاي بي‌شمار، واقع شود . مسير تکامل خود را با اراده و اختيار برگزيند تا به نتايج اعمال اختياري و پاداش و کيفر آن ها برسد. سراسر زندگي دنيا براي انسان، آزمايش و ساختن و پرداختن هويت انساني خويش است حتى در آخرين لحظات زندگي هم معاف از آزمايش و تکليف و انجام وظيفه نيست.
اما مي‌بينيم که در جهان، نيکوکاران و تبهکاران به پاداش و کيفري که درخور اعمال‌شان باشد نمي‌رسند . چه بسا تبهکاراني که از نعمت‌هاي بيش تري برخوردار بوده و هستند. زندگي دنيا ظرفيت پاداش و کيفر بسياري از کارها را ندارد، مثلاً کسي که هزاران شخص بي‌گناه را به قتل رسانيده است، نمي‌توان او را جز يک بار قصاص کرد و ساير جناياتش بي‌کيفر مي‌ماند، در صورتي که مقتضاي عدل الهي اين است که هر کس کوچک ترين کار خوب يا بدي انجام دهد ،به نتيجة آن برسد.
پس همچنان که جهان، سراي آزمايش و تکليف است ،بايد جهان ديگر باشد که سراي پاداش و کيفر و ظهور نتايج اعمال باشد . هر فردي به آنچه شايسته است، نايل گردد تا عدالت الهي تحقق عيني يابد.(1)
پي‌نوشت‌:
1. محمد تقي مصباح، آموزيش عقايد، ص 264 ـ 266، نشر بين الملل، 1381ش.

پرسش 9:
9. آيا انسان ها مثل فردي كه هيپنوتيزم شده و حرف ها و دستوراتي در ضمير نا خود آگاهش تحميل شده و اونم داره همين طور به اونا عمل مي كنه نيست ؟ درک و فهم و اخلاق و رفتار و اعتقادات و علم و اين جور چيزا اكتسابيه . در اين دوره از زمان و مي شه گفت در هر دوره اي از زمان ، همه اينا تحميلي شدن . يعني فرد كه به دنيا مياد تا به دوران بلوغ برسه ،بسته به مكان زندگيش و فرهنگ و اعتقادات مردم اون منطقه اين قدر رو مغزش كار مي كنند كه مي كشنش طرف خودشون و فرد هم كه مثل يه فرد هيپنوتيزم شده عمل مي كنه همين طور پيش مي ره .. اين طور نيست ؟ چرا اين طوره ؟
پاسخ: يقينا امور اجتماعي و ويژگي هاي ژنتيكي و شرايط خاص تربيتي و فرهنگي و ديگر امور تاثير گذار فرهنگي و اجتماعي بر روح و روان انسان، تاثيرات خاصي را در نحوه انديشيدن و عمل كردن انسان ها مي گذارد ، اما همه اين ها به اين معنا نيست كه انسان تحت تاثير اين عوامل تاثيرگذار تا بدان جا قرار بگيرد كه عملا اختيار و انتخاب آزادانه خود را از دست بدهد و همانند فردي هيپنوتيزم شده مقهور هدايت اين عوامل گردد .
نمونه بارز اين آزادي واختياردر همه جوامع و فرهنگ ها و كشورها ديده مي شود كه در يك خانواده فرزنداني كه در محيط مساوي تربيتي رشد يافتند، داراي تمايلات و گرايش ها و جهت گيري هاي متفاوتي هستند و گاهي كاملا متفاوت و مختلف رفتار و عمل مي كنند .
در اندازه هاي وسيع تر هم بسيار مشاهده مي شود كه يك نسل تفاوت فاحش رفتاري و عملكردي نسبت به نسل قبل داشته، كاملا متفاوت از نسل قبل از خود و بر خلاف تلقي و توقع و مسير مورد تمايل جامعه سنتي خود مي انديشد و رفتار مي كند .
نمونه ديگر اين قدرت و تجلي اختيار و انتخاب و آزادي فكري و رفتاري انسان تغيير دين و مذهب است كه توسط افراد گوناگون درمذاهب و اديان مختلف رخ مي دهد . ديده مي شود كه بسياري از افراد در مذاهب و اديان مختلف در اثر تحقيق و مطالعه و بررسي هاي علمي ، با وجود همه مخالفت ها و انتقادها دين و آيين خود را تغيير داده ، مسير فكري و عملي زندگي خود را دستخوش تغييري فاحش مي كنند ؛ اگر انسان تحت تاثير عوامل بيروني بود ،چنين تفاوت هاي رفتاري ممكن نبود .

صفحه‌ها