پرسش وپاسخ

پرسش 1: احكام و عقائد شرح 1. اگر كسي بگويد كه قبول ندارم هر چه خدا دارد ، اهلبيت دارند و فقط خداوند خالق است و ايشان مخلوق كافر است،از لحاظ اعتقادي و فقهي نجس

 

امام على عليه ‏السلام : دانش ، چراغ خرد است . غرر الحكم : 536 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1:
احكام و عقائد شرح 1. اگر كسي بگويد كه قبول ندارم هر چه خدا دارد ، اهلبيت دارند و فقط خداوند خالق است و ايشان مخلوق كافر است،از لحاظ اعتقادي و فقهي نجس است؟

پاسخ:
صورت اول اعتقاد درست است ، يعني نمي توان گفت كه هر چه خداوند علم دارد ، اهل بيت نيز از آن برخوردار هستند ، چون در برخي روايات از علم اختصاصي خداوند نيز سخن به ميان‌آمده است.
بنابراين نه تنها چنين عقيده اي موجب نجاست و... نمي شود ، بلكه اعتقادي صحيح است.
اما اگر كسي خدا و اهل بيت را يكي محسوب كند ، دچار عقيده كفر آميز غلو شده است.
اما اينكه روايتي است كه فرق خدا و پيامبر و اهل بيت در مخلوقيت و عبوديت آنها است و ديگر تفاوتي نيست‌، بايد معناي صحيح آن نيز فهميده شود ، در همين يك فرق چيزهاي بسيار است كه يكي از آن نيز مي تواند تفاوت در علم باشد.

پرسش 1: چگونه مي توان اشتباهات گذشته را فراموش کرد؟؟؟ شرح پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ برادر گرامي باسلام

 

امام صادق عليه ‏السلام : براى شيطان ، مرگ هيچ مؤمنى خوشايندتر از مرگ يك فقيه نيست. الكافي : 1 / 38 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 454

 

پرسش 1: چگونه مي توان اشتباهات گذشته را فراموش کرد؟؟؟ شرح پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ برادر گرامي باسلام واحترام : خداوند متعال راه توبه و برگشت را به روي انسان ها گشوده است . آنان مي توانند با توبه و استغفار، گناهان واشتباهات گذشتة خود را جبران كنند . پس از توبه و انابه به درگاه خدا ديگر بار راه تقوا و عبادت را پيش گيرند. به اين جهت قرآن مجيد و روايات اهل بيت(ع) مردم را به توبه دعوت و تشويق نموده اند. خداوند در يكي از آيات فرموده است: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [1] بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد ،از رحمت‏خدا نوميد مشويد .‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه آمرزنده مهربان است. آيات ديگر هست كه همگي دلالت بر غفران و بخشش و عفو الهي دارند. غفران و عفو در لغت به معناي پاك كردن و محو كردن آثار (گناه) است.[2] در روايات از پيامبر(ص) نقل شده است: "التائب من الذنب كمن لا ذنب له؛ كسي كه از گناه توبه كند، مثل كسي است كه گناهي نكرده است".[3] بنابراين توبه كردن از گناهان باعث زدودن و گناه و پاك شدن مي شود . در روز قيامت از گناه بازخواست نمي شود ، امّا تذكر چند نكته لازم است : 1ـ توبه بايد واقعي و حقيقي باشد. چه بسا افرادي كه استغفار مي كنند، باز به گناه آلوده مي شوند. هيچ گونه تصميم جدّي بر ترك گناه نمي گيرند. كار اين گونه افراد با اين گونه استغفار و توبه،‌شبيه استهزا و مسخره كردن خدا است! اميرالمؤمنين(ع) در مورد كسي كه استغفار لفظي و ظاهري داشت فرمود: "آيا مي داني توبه و استغفار به چه معنايي است؟ استغفار مقام بلند مرتنبگان است و شش معنا و مرحله دارد، كه اولين مرحلة آن پشيماني جدّي از كرده هاي زشت است".[4] 2ـ پذيرفته شدن توبه بسيار مهم است. انجام دادن گناه بسيار آسان است امّا توبه كردن و قبول شدن توبه مشكل است، مخصوصاً توبه از برخي گناهان نياز به گريه و انابة فراوان به درگاه خدا دارد. 3ـ اگر حق النّاس را ضايع كرده است، ابتدا بايد آنان راضي شوند، سپس توبه و استغفار به درگاه خدا پذيرفته شود.تضييع حق ديگران گاهي جنبه مالي دارد. گاهي جنبه آبرويي .حق الناس اگر مربوطه به مال باشد، به هر ترتيبي باشد ،بايد به صاحبش برگشت داده شود، گرچه از طريق پست وانداختن درخانه.اگر مربوط به غير مال باشد ،مانند غيبت وتهمت ،در صورت امكان لازم است حلاليت طلبيده شود ،ولي اگر حلاليت خواهي مفسده اي داشته باشد، مثلاً باعث كدورت وناراحتي بيشتر شود ،لازم نيست حلاليت خواهي شود ،بلكه بايد انسان توبه كند وبراي صاحب حق دعا واستغفار كند . بهتر است كاري انجام دهد وثوابش را به او هديه نمايد. يکي از شروط پذيرش توبه اداي حق الناس است . پس از انجام توبه هيچ حالت انتظاري براي قبولي توبه نيست. امام علي (ع) مي فرمايد: به هركس چهار چيز اعطا شد از چهار چيز محروم نگردد: هركس دعا كرد ،از اجابت محروم نشد .هركس توبه كرد، از قبولي آن محروم نگرديد . هركس استغفار كرد، از بخشش محروم نشد .هركس شكر فرستاد ،از افزون شدن محروم نخواهد شد. (5) از چند طريق انسان مى‏تواند تا حدودى دريابد كه توبه او مورد پذيرش واقع گرديده است: الف) احساس بهجت و آرامش خاصى كه پس از دعا و توبه به انسان دست مى‏دهد يا احساس سبكى از گناهان وآلودگى‏ها. ب ) هر قدر انسان از گناهان پشيمان شده و با تضرع و التجاى بيشترى خدا را بخواند، توبه او مقبول‏تر است. بنا براين ميزان انقلاب روحى انسان در حال استغفار نيز مى‏تواند به عنوان علامت به كار آيد. ج ) ميزان اعتماد به وعده‏هاى نيكوى الهى قابليت و عنايات الهى را افزون مى‏سازد. بنابر اين هر اندازه خدا باورى و توكل و اعتماد به وعده‏هاى اورا در خود افزون يافتيم ، مى‏توانيم بيشتر اميد يابيم كه ما را پذيرا گشته است. د ) هر قدر آثار واقعى توبه در اعمال و كنش‏هاى ما بيشتر هويدا گردد. يعنى رغبت كمترى به گناه و اراده و عزم راسخ‏ترى در اطاعت پروردگار يابيم ،نشان مى‏دهد كه توبه ما توبه واقعى‏ بود و به همين نسبت مقبول‏ واقع گرديده است. امام امت (ره) ‏فرمود: اگر بعد از ماه مبارك رمضان تغييرى در حالات خود يافتيد ،به همان نسبت وارد ضيافت‏الله شده‏ايد ، ولى اگر دگرگونى در شما پديد نيامد، از آن بى‏بهره مانديد. اشک نريختن ممکن است نشانه قساوت قلب ، يا بر اثر گناه ايجاد شده است. البته با توبه اثرآن از بين خواهد رفت. پي نوشت ها: 1. زمر(39) آية‌. 2. المنجد ،مادة غفر و عفو. 3. بحار الانوار، ج 16 ،ص 75 4. نهج البلاغه (فيض الاسلام)، حكمت 409 5. نهج البلاغه ،قصار 130

آیا فرصت زندگی یک نعمت است؟اگر این فرصت داده نمی شد الان ما کجا بودیم؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
حيات و زندگي در دنيا براي انسان بزرگ ترين نعمت الهي و تنها فرصتي است که انسان ميتواند با استفاده از آن نعمت و فرصت آينده به مفهوم ابديت خود را رقم بزند، بدين بيان که آدمي وقتي خلق شد و به دنيا آمد، مدت زماني که در دنيا به سر ميبرد ، فرصتي است که در اختيار او قرار داده شده ، قوانين الهي از طريق انبيا و اوليا و آموزههاي آسماني در اختيار او گذاشته شده تا با عمل به آن قوانين در ساحات مختلف زندگي فردي، اجتماعي و مانند آن به گونه اي عمل کند که بتواند براي زندگي ابدي که در پيش دارد و در عوالم بعد از مرگ بر اساس ذخيرههاي دنيا و اعمالي که در دنيا انجام داده ،تا ابد زندگي کند . در کمال آسايش و راحتي و انواع لذتهاي روحي و جسمي به سر برد، امير مومنان در تبيين مقطع زندگي انسان در دنيا سخني زيبا و درسآموزي دارد:
«فتنرودا في الدنيا من الدنيا، ما تحرزون به انفسکم غدا؛ (1) بايد بهترين توشه را از اين فرصتي که در دنيا داريد برداريد که فردا و در آخرت شما را حفظ کند».
انسان تنها در عالم دنيا فرصت دارد که براي زندگي ابدي خود زاد و توشه فراهم سازد و گرنه در هيچ عالمي بعد از دنيا هرگز فرصتي براي تامين نياز ابدي در اختيار ندارد.
انسان قبل از خلقت و آمدن در دنيا وجودي نداشته تا پرسيده شود که در کجا بوده، در کجا بودن در جايي مطرح است که وجودي براي انسان باشد، در حالي که انسان قبل از خلقت و به دنيا آمدن چيزي نبوده و وجودي نداشته، از اين رو سوال از کجايي او نيز مطرح نيست، قرآن کريم در اين باره بيان عميقي دارد و فرمود:
«هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يکن شيا مذکورا؛ (2) آيا بر انسان روزگاراني بگذشت که چيزي قابل ذکر نبود».
به گفته مفسر حکيم علامه طباطبايي مراد از کلمه انسان در اين آيه جنس بشر است . مراد اين است که به طور مسلم روزگاري بوده که نام و نشاني از انسان نبوده، يعني مدتي زماني طولاني بوده که بسياري از موجودات نظير آسمان، زمين، اشجار وجود داشته ، ولي موجودي به نام انسان نبود، گر چه انسان از همين ماده موجوده به وجود آمده لکن هنوز انسان بالفعل به صورت انسان خلق نشده بود که در ضمن موجودات ديگر اسمي از او نيز برده شود. (3)
انسان قبل از خلقت و به دنيا آمدن چيزي قابل ذکر نبوده تا از کجايي او پرسيده شود.
پي نوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 64.
2. انسان (76) آيه 1.
3. الميزان، 20، ص 193.

 

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : وجود يك فقيه براى ابليس ، سخت‏تر از هزار عابد است . بحار الأنوار : 1 / 177 / 48 منتخب ميزان الحكمة : 454

 

پرسش 1:
كلام شرح آيا عصمت ائمه با خداوند مساوي است؟

پاسخ:
سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
عصمت و نبود آن در جايي مطرح است که امکان لغزش علمي و عملي وجود داشته باشد، مثلاً آدمي به دليل جنبه‌هاي گوناگون بشري و اختيار و اراده متصف به عصمت و عدم عصمت مي‌شوند، انبيا و ائمه(عليهم السلام) داراي صفت عصمتند، ساير مردم از اين موهبت برخوردار نيستند و احتمال خلاف در آنها وجود دارد. ولي خداوند از اين گونه صفات منزّه است.
وصف عصمت وصف مخلوقات است و نه صفت خالق و آفريدگار، مخلوقات نظير انبيا و ائمه و ملائکه داراي عصمتند و ساير آدميان از اين موهبت نصيبي ندارد.
«لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ؛(1) هيچ چيزي مثل و همسان خداوند نيست».
بنابر اين ائمه(ع) گرچه داراي عصمتند و اين عصمت بر اساس آيه تطهير:
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛(2) خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند»از خداوند به آنها هديه شده و آنها بر اساس ارادة تکويني خداوند از هر گونه لغزش علمي و عملي مصونند. ائمه(ع) بندگان خدا و مخلوق او هستند و در هيچ صفتي با خدا همسان نيستند.

پي‌نوشت‌ها:
1. شورا (42) آيه 11.
2. احزاب (33) آيه 33.

پرسش 2:
آيا ائمه عليهم السلام 14 معصوم ترك اولي داشته اند؟
پاسخ:
تمام انبيا(ع) داراي عصمتند، ولي همه آنها به لحاظ عصمت در يک مرتبه نيستند. انبيا اولوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل‌تري دارند، در عصمت هم از ساير انبيا برترند.
خاتم انبيا که در همه کمالات وجودي از همه پيامبران برتر است، در عصمت نيز از همه کامل‌تر و به تعبير امام خميني داراي عصمت مطلقه است . ائمه(ع) به دليل آن که طينت‌شان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او است، مثل پيامبر داراي عصمت مطلقه هستند، به همين جهت پيامبر اسلام نه تنها از گناه معصوم است بلکه از آنچه اصطلاحاً «ترک اولى» نام دارد ، معصوم است ،در حالي که انبياي ديگر از گناه معصوم هستند ، ولي از «ترک اولى» معصوم نيستند.(1)
ائمه(ع) مثل ختمي مرتبت نه تنها از هر گونه لغزشي علمي و عملي منزه‌اند، بلکه ازترک اولى نيز معصومند، يعني آنها نه تنها واجبي را ترک نمي‌کنند و حرامي را انجام نمي‌دهند بلکه مستحبات را نيز ترک نکرده و مکروهات را انجام نمي‌دهند و اين همان چيزي است که از آن به عصمت مطلقه ياد مي‌شود و ائمه(ع) از چنين عصمت برخوردار هستند.(2)

پي‌نوشت‌ها:
1. پيامبر اعظم در نگاه امام خميني، ص 50.
2. همان، ص 53.

پرسش 3:
حديثي مثل اينكه ما ائمه هر چه خدا دارد داريم. فقط خدا خالق است و ما مخلوق. آيا اين حديث درست است ؟
پاسخ:

اگر متن سخن مذکور را بفرستيد ، مي توانيم بررسي کرده ، در باره آن اظهار نظر کنيم . چنين سخني پيدا نکرديم ،گرچه روايات زيادي شبيه به اين مضمون وارد شده است اما با مطلب شما فرق بسيار دارد که برخي عبارتند از :
1 - « قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) : لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِين‏ ».(1)
ترجمه : علي عليه السلام مي فرمايد : ما را از مرحله بندگى خارج نكنيد ،سپس هر چه مي خواهيد ،در فضل ما بگوئيد . نخواهيد توانست به تمام فضائل ما برسيد و بپرهيزيد از غلوّ ، مانند غلوّ مسيحيان . از غاليان بيزارم.
2 - در روايتي از امامان معصوم عليهم السلام ، رسيده است : « انفوا عنّا الرّبوبيّة و قولوا ما شئتم ».(2)
ترجمه : ما را از مقام خدائى دور كنيد ، آن گاه در باره برترى ما هر چه مي خواهيد بگوئيد.
3 - در روايتي ديگر از امامان معصوم عليهم السلام ، رسيده است : «لا تقولوا فينا ربّا و قولوا: ما شئتم و لن تبلغوا».(3)
ترجمه : به ما خدا نگوييد ، آن گاه هر چه خواستيد در مقامات ما بگوييد و هرگز در حق ما غلوّ نکنيد .
پي نوشت ها :
1 . بحار الأنوار، علامه المجلسي، ج 25 ، ص 273، 110 أجزاء، مؤسسه الوفاء، بيروت لبنان، 1404 ه. ق.
2 . شيخ حسن ديلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج 2 ، ص 427، 2جلد، شريف رضى - قم، چاپ: اول، 1412 ق.
3 . بروجردى ، تفسير الصراط المستقيم، ج‏4 ، ص 198 ، موسسه انصاريان - قم، چاپ اول، 1416 ق.

 

امام على عليه‏السلام : هر گاه دانشمندى را ديدى ، چاكرى او كن . غرر الحكم : 4044 منتخب ميزان الحكمة : 402

 

پرسش 1:
بيماري دل دليل کفر و نفاق شرح سلام خداوند در قرآن كريم فرموده:افرادي كه ايمان نمي آورند و کافر يا منافق هستند،داراي بيماري دل هستند و دل هايشان مريض است. آيا منظور از بيماري دل همان مشكلات روحي رواني مثل افسردگي وسواس و.. است؟
پاسخ:

مقصود از بيماري دل مشکلات روحي و افسردگي نيست، بلکه بيماري دل، نفاق و دو رويي و نيز انحراف از مسير حق است .
براي روشن شدن بهتر موضوع، نيازمند بيان مطالبي هستيم.
با توجّه به آيات قرآن، انسان‏ها در برابر دين خدا سه گروه‏اند:
الف: برخي در باطن و ظاهر آن را مي‏پذيرند؛ اينان مؤمنان و پرهيزگارانند. هر چند گاهي بر اثر تقيه به ناچار ايمان باطني خود را كتمان مي‏كنند و زمينه‏اي براي ابراز آن نمي‏يابند و يا به ناچار برخلاف ايمان باطني خود، اظهار كفر مي‏كنند. نحل (16)، آيه 106؛ غافر (40)، آيه 28.
ب: برخي، هم در باطن و هم در ظاهر، منكر دين خدايند؛ اينان كافرند.
ج: گروهي، در باطن كافرند؛ ولي اظهار ايمان مي‏كنند.
انسان يا با ظاهر و باطن خود دين را مي‏پذيرد، (مؤمن)، است يا با ظاهر و باطن آن را نمي‏پذيرد، (كافر) است و يا باطناً دين را انكار و ظاهر آن را مي‏پذيرد، (منافق) است . عكس قسم سوم را نيز در حال تقيه مي توان فرض کرد؛ زيرا انسان در اين حال دين را در باطن پذيرفته است؛ گرچه در ظاهر آن را نفي مي‏كند. اين قسم در حقيقت جزء مؤمنان‏اند.(1)
البته در اين پرسش چون نقطه عطف سؤال مربوط به بيماري دل و نفاق است، بحث را از اين زاويه پي مي گيريم و چون موضوع نفاق يا بيماري دل در قرآن مطرح شده ، بهتر است آن را از نگاه قرآن آغاز کنيم .
نفاق در قرآن‏
در اين خصوص، نكات فراواني در قرآن آمده است كه طرح تفصيلي آن ممكن نيست . در اينجا تنها به ذكر چند نکته در اين باره بسنده مي‏شود:
1. از ديدگاه قرآن، «نفاق» اظهار ايمان و پوشاندن كفر است؛ يعني، منافقان شهادت ظاهري مي‏دهند، ولي در باطن منكرند(2)
2- خاستگاه شك و ريب منافقان نيز قلب و دل بيمار آنان، دانسته شده (3)
3- بر اساس ديدگاه برخي از مفسران، نفاق مصداقي از شرك است؛ زيرا تا اصل شرك در نهان كسي پديد نيايد، فتنه نفاق از او سر نمي‏زند؛ چنان‏كه عمل منافقانه، زمينه شدت شرك را نيز فراهم مي‏آورد. از همين رو، گفته مي‏شود: ريا - كه اصل آن نفاق است - درختي است كه جز شرك ميوه ديگري ندارد(4)
4- قرآن كريم، درباره منافقان سخن از غوطه‏ور شدن در گرداب طغيان و كوردلي دارد (5) زيرا در جنگ «عقل و وهم»، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، وهم ميدان دار صحنه ادراكي نفس مي‏شود و مجاري ادراك صحيح را مي‏بندد، چنين انساني هرگز به انديشه صحيح راه نيافته، انديشه‏هاي باطل، صحنه نفس او را پر مي‏كند و او در طغيان اين انديشه‏هاي واهي، با كوردلي حركت مي‏نمايد. (6)

در برخي از آيات قرآن، منافقان از كافران بدتر تلقي شده‏اند.(7)
پي نوشت ها:
1- جوادي آملي، تسنيم، ج 2، ص 249 - 250.
2- منافقون (63)، آيات 1 - 3؛ آل عمران (3)، آيه 167
3- توبه (9)، آيه 45
4-تفسير تسنيم، ج 2، ص 262.
5- بقره (2)، آيه 15.
6-تفسير تسنيم، ج 2، ص 291.

7- نساء (4)، آيه 145

 

امام على عليه‏السلام : هر كه دانشمندى را احترام نهد خدا را احترام كرده است . غرر الحكم : 8704 منتخب ميزان الحكمة : 402

 

پرسش 1:
نماز و ديگر شرح
خواندن کدام آيات قرآن انسان را جزء اوليا الله قرار مي دهد ؟

پاسخ:
در باره فضيلت و ثواب قرائت سوره هاي « قصص » ، « نمل » و « شعراء » ، که به آنها « طواسين ثلاث » گفته مي شود ، روايتي از امام صادق عليه السلام وارد شده است :
کسي که سوره‏هاى « طواسين ثلاث » را در شب جمعه بخواند، از اولياي خدا، و در جوار، و كنف خدا خواهد بود. در دنيا گرفتار رنج و سختى نمى‏گردد. در عالم آخرت به قدرى از بهشت به وى عطا خواهد شد كه خشنود و راضى شود، حتى فوق رضايت او باشد. خداى مهربان يكصد حوريه را به ازدواج وى در مى‏آورد (1) او را در بهشت عدن ، وسط بهشت ، با پيامبران و رسولان و اوصياي راهنما جاي خواهد داد(2) .

خواندن همراه با تدبر در آيات و فهميدن مضامين و به کاربستن تعاليم اين سوره ها چنين اثري دارد .
پي نوشت ها :
1 - نجفى خمينى محمد جواد، تفسير آسان، ج‏14، ص 286 و ج 15 ، ص 127، انتشارات اسلاميه - تهران، چاپ اول، 1398 ق.
2 - كاشانى محمد بن مرتضى، تفسير المعين، ج‏2 ، ص 968 ، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى - قم، چاپ اول، 1410 ق.

پرسش 2:

انسان چه کار کند تا نمازش برايش مثل يک نياز باشد ؟
پاسخ:

دوست داشتن هر چيز بستگي به شناخت و معرفت آن دارد. هر چقدر شناخت بيشتر باشد، دوستي نسبت به آن بيشتراست. از جمله چيزهايي كه انسان را به پرستش و بندگي خدا وادارمي كند ،عظمت خداست. انسان وقتي خود را در برابر عظمت و جلال خدايي مي‏بيند ،ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتني مي‏كند، همان طور كه در برابر يك دانشمند و شخصيت مهم، انسان خويشتن را كوچك شمرده و او را تعظيم مي‏كند. اگر انسان مفاهيم عبارات نماز را بفهمد كه گوياي عظمت خدا، توجه به نعمت‏ها و فقر و وابستگي انسان است وبداند كه عبادت روح نماز است و نماز عالي ترين نوع كرنش در برابر خداوند است، او را دوست مي دارد .
مواردي‌كه‌در علاقه‌مندي‌انسان‌به‌نماز موثر است‌، عبارت‌است‌از:
1. شناخت‌نسبت‌به‌نماز و اهميت‌آن‌؛
2. شناخت‌و توجه‌كافي‌نسبت‌به‌معبود و اين‌كه‌در نماز با چه‌كسي‌سخن‌مي‌گوييم‌؛
3. پرهيز دادن‌ذهن‌، فكر، انديشه‌و قلب‌از اشتغال‌ به‌دنيا و مسائل‌مادي‌؛
4. داشتن‌دقت‌لازم‌نسبت‌به‌مقدمات‌نماز؛ مثلاً وضوي‌با معنويت‌، انجام‌مستحبات‌چون‌اذان‌و اقامه‌، انتخاب‌مكان‌مناسب‌كه‌دور از جاهاي‌شلوغ‌و پر و صدا باشد، انجام‌دادن‌نماز در وقت‌فضيلت‌و...؛
5. حتي‌الامكان‌نماز را به‌جماعت‌يا در مساجد خواندن‌؛
6. حتي‌الامكان‌ذهن‌و قلب‌را از تعلقات‌دنيا ونفس‌بيرون‌آوردن‌؛
7. همواره‌عاشق‌معبود خويش‌بودن‌؛
8. با قاطعيت‌تمام‌توجّه‌خود را به‌سوي‌پروردگار معطوف‌كردن‌؛
9. هنگام‌نماز توجه‌به‌هيبت‌و عظمت‌خداوند و ضعف‌و بيچارگي‌خود داشتن‌و توجه‌به‌اين‌كه‌در مقابل‌چه‌شخصيت‌با عظمتي‌ايستاده‌است‌؛
10. مطالعه‌در نحوه‌وكيفيت‌عبادات‌ائمه‌(ع‌)؛
11 ـ رعايت‌نظافت‌ظاهري‌و باطني‌،
12 ـ حضور قلب‌داشتن‌.
اگر چندين‌بار در روزها و شب‌هاي‌متوالي‌اين‌كار را انجام‌دهد تا ذهنش‌عادت‌كند، كم‌كم‌به‌نماز واقعي‌انس‌گرفته‌و بعدها به‌كمتراز آن‌رضايت‌نخواهد داد.

پرسش 3:
نام مادر حضرت موسي چه بوده ؟

پاسخ:
مشهور آن است كه نام مادر حضرت موسى(عليه السلام) يوكابد است.(1)اما مرحوم مجلسي حديثي نقل نموده که نام وي را برخانه آورده(2)
پي نوشت ها:
1-صدرالدين بلاغى, قصص قرآن, ج1, ص124.
2-بحار الانوار ،ج43 ،ص 34

 

امام كاظم عليه‏السلام : دانشمند را به خاطر دانشش احترام نه و با او ستيزه مكن و نادان را به سبب نادانيش كوچك شمار ، امّا او را از خود مران ، بلكه به خود نزديك گردان و او را علم بياموز . تحف العقول : 394 منتخب ميزان الحكمة : 384

 

پرسش 1:
سلام سوال من درباره نحوه و شرايط محرم شدن شرح اگه يه دختر و پسر واجد شرايط ازدواج موقت که باهم محرم شده اند ،ولي از هم دورند و فقط با تلفن واينترنت باهم حرف مي زنند و ارضا مي شوند ،از لحاظ شهوت جنسي اين موضوع چه احکامي دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر دختر و پسري همه شرائط شرعي متعه و ازدواج موقت را(ازجمله اجازه پدر دختر، اگر دختر باکره باشد) دارا باشند، ازدواجشان درست است . ارضا شدن پس از محرميت شرعي ، اشکال ندارد . از دست زدن به عضوي از اعضاي حساس بدن خود داري شود که خود ارضايي نشود .اگر زوجين فقط با شنيدن مکالمات و نوشتار (بدون دست بازي باآلت تناسلي)همديگر لذت جنسي ببرند و ارضا شوند،اشکال ندارد .
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .

 

امام على عليه‏السلام : با كودكان خانواده‏ات مهربان باش و بزرگان خانواده‏ات را احترام گذار . أمالي المفيد : 222 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 232

 

پرسش 1:
آيا آياتي در قرآن مبني بر وجود هميشگي معصوم و حجت خداوند در زمين وجود دارد؟

پاسخ:

بله ، چنين آياتي وجود دارد از جمله:
1- حضرت ابراهيم وقتي به امامت منصوب شد ، از خداوند خواست اين امامت را در فرزندان صالح او هم قرار دهد و خداوند در اجابت تقاضاي او فرمود: لا ينال عهدي الظالمين(1)
و خداوند اجابت کرد اين امامت در فرزندان او تداوم داشته باشد البته اعلام کرد فقط کساني به امامت مي رسند که هيچ گاه مرتکب ظلم و بزرگترين ظلم يعني شرک(2) نشده باشند و اين آيه دلالت دارد در بين ذريه ابراهيم هميشه تا قيامت انسان هايي هستند که معصوم اند و به امامت منصوب مي شوند.
در آيات 26-28 سوره زخرف تصريح شده که خداوند توحيد و بيزاري از شرک را در نسل ابراهيم تا قيامت استمرار داده است:
«و اذ قال ابراهيم لابيه و قومه انني براء مما تعبدون الا الذي فطرني فانه سيهدين و جعلها کلمة باقيه في عقبه لعلهم يرجعون»
بنا به اين آيه حضرت ابراهيم از همه مظاهر شرک بيزاري جسته و به خدا رو آورده و از او هدايت طلب کرده ، خدا هم اورا هدايت کرده و به امامت رسانده، هدايت و امامت را در ذريه او تا قيامت استمرار بخشيده است.
2-در آيه 7 سوره رعد مي فرمايد : و لکل قوم هاد؛ هر قومي هدايتگر و امامي دارد.
اين آيه نيز دلالت بر استمرار امامت تا قيامت دارد.
3- آيات قرآن دلالت دارد که هر عصري بنده اي از بندگان برگزيده خدا که پيامبر يا معصوم است ،به اذن و اراده خدا بر اعمال بندگان شاهد است و اين شهادت تا قيامت ادامه دارد.: سيري الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهاده فينبئکم بما تعملون(3)
اين آيه دلالت دارد خدا و رسول و مومنان واقعيت اعمال بندگان را مي بينند و معلوم است که بعضي اعمال را غير از خود فرد و خدا نمي بيند، چون از اعمال دروني است و هيچ گاه هم آشکار نمي گردد . پس معلوم است منظور از مؤمنان در اين آيه بعضي انسان هاي برگزيده هستند که علاوه بر پيامبر به اذن و اراده خدا بر حقيقت اعمال بندگان آگاه شده و در قيامت شاهد بربندگان خواهند بود.
حضرت عيسي که از اين شهدا است در قيامت مي فرمايد:
«کنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني کنت انت الرقيب عليهم و انت علي کل شيء شهيد»
در اين آيه حضرت عيسي مي فرمايد من تا زنده بودم شاهد بر قوم بودم.
4-در آيه شريفه خطاب به مشرکان قريش مي فرمايد:
کيف تکفرون و انتم تتلي عليکم آيات الله و فيکم رسوله (4) اين آيه مشرکان را توبيخ مي کند که چگونه به خدا کفر مي ورزيد، در حالي که هم آيات بر شما خوانده مي شود و هم رسول بين شما هست ؟ از اين بيان معلوم مي شود براي اتمام حجت و در امان ماندن مردم حق خواه و حق جو از کفر دو عامل لازم است : کتاب خدا و رسول خدا تا کتاب را تفسير و تبيين کند و تعليم دهد . اگر بعد از رسول، وصي و جانشين معصوم او در جامعه نباشد ، مردم حق جو در امان از گمراهي نخواهند بود. پس بايد خط عصمت تا قيامت ادامه داشته باشد.
5-آيات قرآن به کساني که از کفر و شرک توبه کرده و ايمان آورده و عمل صالح کرده باشند ، وعده نجات و هدايت و بهشت داده است ولي در آيه 82 سوره طه آمده:
« اني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدي»
در اين آيه علاوه بر توبه و ايمان و عمل صالح ، اهتدا را هم به عنوان شرط مغفرت و نجات بيان کرده و نجات را مختص مهتديان شمرده است . اهتدي يعني هدايت پذيري و تحت هدايت امام قرار گرفتن ، پس معلوم مي شود نمي توان به دين سرخود و مطابق فهم و درک خود عمل کرد بلکه بايد تحت هدايت امام و رهبر خدايي بود ، پس لازم است امام و رهبر خدايي هميشه در جامعه باشد.
هم چنين از آيه «اني جاعل في الارض خليفه....» و برخي آيات ديگر نيز استفاده كرده اند كه هميشه حجت الهي و انسان كامل در روي زمين خواهد بود.

پي نوشت
1-بقره(2)،آيه 124.
2-لقمان(31)،آيه 13.
3- توبه(9)،آيه 105.
4- آل عمران(3)،آيه 101.

 

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : كودكان را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد . الكافي : 6 / 49 / 3 منتخب ميزان الحكمة : 612

 

پرسش 1:
عقائد
شرح باسلام مي خواستم اين متن رو و توجيهاتش رو در باره حديث اثنا عشري برسي و جوابش رو براي من بفرستيد، مثلا عام گفتن و اراده خاص كردن كه بنا بر ادعا نگارنده با فصاحت و بلغت پيامبر سازگاري ندارد. اين متن: الفاظ ديگري هم وجود دارد که ما اين الفاظ را با ذکر مصا درشان مي آوريم. (ان هذا الامر لا ينقضى حتي يضى فيهم اثناعشر خليفه کلهم من قريش ) (1) (اين دين به پايان نمي رسد تادر ميان آنها دوازده خليفه نيايد وهمه آنها از قريش اند. ) (لايزال الاسلام عزيزأن الي اثني عشر خليفه کلهم من قريش ) (2) (اسلام همچنان تا دوازده خليفه که همه از قريش اند، عزيز است). (لايزال الدين قائمأ حتي تقوم الساعه او يکون عليکم اثناعشر خليفه کلهم من قريش ) (3) (دين همچنان پابر جاست تا قيامت برپا شود يا بر شما دوازده خليفه بيايند که همه شان از قريش است) (لايزال هذا الدين عزيزاً مينعاً الي اثني عشر کلهم من قريش ) (4) (اين دين همچنان غالب و مستحکم است تا دوازده خليفه بيايند و همه آنها را قريش اند ) خواننده گرامي: حتما شما دو مطلب ملاحظه نموديد: (1) اختلاف لفظي که ميان روايت مسلم ونقل شيعان وجود دارد. (2) درهيچ يک ا
پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
اين مركز در صدد پاسخگوئي به شبهاتي كه در سايت هاي اينترنتي مطرح مي شود نيست، ولي با اين وجود جواب اجمالي به نامه شما داده شد كه برشي بود از اين مقاله كه با اين نامه فرستاده ايد .
يكي از اشكالاتي كه مطرح كرده اند، اين است كه حضرت رسول اين گونه نيست كه عام را ذكر كند و خاص را اراده كند . اين اشكال بيشتر به نظر مي رسد ريشه در فقر علمي مستشكل دارد، چرا كه ابتدائي ترين موارد معاني بياني را مورد انكار قرار داده است . ذكر عام و اراده خاص مانند ذكر خاص و اراده عام يكي از مجازهاي مورد استفاده در کلام عرب به صورت عموم و در قرآن کريم به صورت خصوص است. قران کريم پر است از مجازات مرسل و غير مرسل .(1)
اما در مورد الفاظ حديث اثني عشر خليفه که اين نويسنده ادعا کرده که اختلاف بين روايت شيعه و سني وجود دارد و روايت سني نزديک به هم مي باشد وبا روايت شيعه در اختلاف است ،چرا که در روايت اهل سنت « کلهم من قريش » آمده و در روايت شيعه « کلهم من بني هاشم » آمده و اين عبارت در روايات اهل سنت وجود ندارد و شيعيان از جيب خود در آورده اند و به دروغ نقل کرده اند .
نويسنده به نظر مي رسد يا از نقل علماي مذهب خود خبر ندارد و جاهل نسبت به کتاب هاي روائي خودشان است و يا اينکه خبر دارد و به عمد کتمان حقيقت مي کند .
در کتاب ينابيع المودة که نوشته عالم بزرگ اهل سنت شيخ سليمان بن ابراهيم الحنفي القندوزي است، در باب سابع و سبعون (77) بحث مستوفائي در باره اين حديث شريف آمده است . ايشان اين حديث را از کتاب هاي متنوع اهل سنت آورده حتي رواياتي را که در آنها به اسم شريف امامان مورد ادعاي شيعه تصريح شده ، آورده و استدلال کرده است که اين حديث جز بر امامان اهل بيت عصمت و طهارت نمي تواند بر افراد ديگري مثل خلفاي راشدين و خلفاي اموي و عباسي دلالت کند ،چرا که يا تعداد آنها با اين حديث سازگار نيست و در برخي موارد کمتر و در برخي موارد بيشتر از اين تعداد هستند يا اينکه تعداد کثيري از آنان مرتکب مفاسد بسياري شده اند و شانيت اين خطاب و مطابقت با اين حديث شريف را ندارند .
در اين کتاب به روايتي اشاره شده است از کتاب « مودة القربي » در موده دهم : عبد الملک بن عمير از جابر بن سمرة روايت کرد : با پدرم نزد پيامبر اکرم بودم ،پس شنيدم : بعد ازمن دوازده خليفة خواهند بود ، پس صدايش را پائين آورد ، پس گفتم به پدردم که رسول خداچه فرمود ؟ پدرم گفت که ايشان فرمود : کلهم من بني هاشم ، يعني تمام آنها از بني هاشم خواهند بود .
برخي روايات که به صراحت اسم ائمه دوازده گانه را مطابق آنچه که شيعه اعتقاد دارد، آورده است .براي اطلاع از آنها مي توانيد به اين کتاب مراجعه کنيد .
بقيه تهمت هاي اين نويسنده هم با مراجعه به اين روايات و مشاهده حق پاسخ داده مي شود و نيازي به تکرار در اين جا نيست .
همچنين مي توانيد در اين مورد به کتاب شريف عبقات الانوار از مير حامد حسين هندي ، ج 20 ص 236 مراجعه کنيد و مفصل تر از ينابيع المودة در آن جا بحث را دنبال کنيد .
در مورد تعدد فرقه هاي شيعه هم جواب همان است که در نامه قبلي داده شده است .
در مورد اين احاديث و سند آنها هم اگر دقت کنيد ،خواهيد ديد که اين احاديث نه از شيعيان دويست يا سيصد سال بعد از پيامبر و از ائمه ايشان است ،بلکه از صحابه و يا از تابعين مورد اعتنا و اعتماد اهل سنت مي باشد. در آنها اسم ائمه دوازده گانه آمده است ؛ بنابراين شيعه ( آن هم شيعه متاخر ) مطابقت بين ائمه خود و اين حديث را انجام نداده ،بلکه شيعه اعتقاد به ائمه دوازده گانه خويش دارد ، چون روايات از پيامبر اکرم در مورد امامت ايشان دارد و به حق پيروي از پيامبر کرده است ،نه اينکه حرف ايشان را به خاطر عمل برخي از صحابه و تطهير عملكرد و چهره آنان ، پشت گوش بياندازد و نشنيده بگيرد .
مطالب بسياري به اشتباه ، يا به عمد نادرست در اين نوشته است كه با تأمل و دقت بر هر صاحب انديشه اي آشكار مي شود‌، مانند ترجمه كردن خليفه ، به حاكم و امير ، در حالي كه خليفه و جانشين پيامبر مي تواند در علم و فضليت و... نيز باشد كه البته اين به نظر ما ارزشمند است ، نه آنچه را به دروغ و نيرنگ و زور و تزوير (بدون داشتن شايستگي و لياقت) تصاحب كردند كه هيچ سنخيتي با پيامبر ندارد.
بايد خلفه و جانشين ، سنخيت با صاحب اصلي داشته باشد . سنخيت در فضايل بيشتر نمودار است تا آنچه را به زور و تزوير و يا هر روش ديگر گرفتند.
نويسنده تنها به مطالب سلبي پداخته است و هيچ گاه سعي نكرده ، آن دوازده تن را مشخص نمايد.
مطالبي كه پاسخ آن در نامه قبلي نوشته شده ، نيازي به توضيحات دوباره نيست.
پي نوشت :
1. به شرح المختصر المعاني در موضوع معاني و بيان و بديع در ادبيات عرب مراجعه کنيد.
2. بقره، آيه 140.

پرسش 2:
- اين گفته شيعه که رسول اکرم درباره نام هاي ائمه تصريح نموده و آنها را ذکر کرده ، دروغي آشکار است.........

پاسخ:
آن چه به عنوان سوال مطرح كرده ايد ،كپي سايت هاي اهل سنت است . ما در صدد پاسخ به شبهه پراكني به چين سايت هايي نيستيم. فقط به سوالات واقعي كاربران پاسخ مي دهيم ولي چون سوال را ارسال كرده ايد و به نظر كاربران اهميت مي دهيم، به سوال شما پاسخ مي دهيم .در ضمن دسترسي به كتاب آقاي خويي نداشتيم تا از صحت و سقم آن اطلاع پيدا كنيم ، ولي ظاهرا منظور ايشان اين است كه به صورت متواتر اشاره اي به نام امامان نشده است ، يعني ذكر نام امامن در روايات به صورت متواتر نيست ، نه اينكه هيچ روايتي در اين اين زمينه در منابع شيعي نيامده باشد. بر اين اساس ، ايجاد فرقه هاي مختلف در ميان شيعه ، نيز شك و ترديد در مورد امام لاحق نيز قابل توجيه است ، چون نام امامان در روايت به صورت متواتر نقل نشده، تنها در چند روايت آمده و به همين خاطر اختلاف مي تواند صورت گيرد.
اما برخي رواياتي كه نام امامان آمده ، چنين است:
رسول خدا(ص) فرمود: «وصي و خليفه بعد از من علي بن ابي طالب، بعد از او دو نواده ام حسن و حسين است. که بعد از حسين نُه نفر از صلب حسين، امام هستند که نام آنان عبارتند از: علي، بعد از فرزندش محمد، بعد از او فرزندش جعفر، بعد از او فرزندش موسى، بعد از او فرزندش علي، بعد از فرزندش محمد، بعد از فرزندش علي، بعد از او فرزندش حسن، بعد از او فرزندش حجت بن الحسن، اين دوازده نفر امامان بعد از من هستند».(1)
مرحوم کليني در کتاب اصول کافي، ج 1، ص 291 در چندين باب مستقل براي هر کدام از ائمه رواياتي نقل کرده است. هر کدام از ائمه امام بعد از خود را با اسم و تمام مشخصات نام برده و معرفي کرده ، امانت الهي را به او تحويل داده است.
بنابراين در منابع معتبر شيعي از تعداد و اسامي هر يک از ائمه سخن به ميان آمده ، اگر چه اين منابع براي اهل سنت قابل قبول نيست ؛ بنابراين در سخن با اهل سنت به همان عنوان دوازده امام متمركز مي شويم.
اما در رابطه به روايت دوازده خليفة قريش که در پرسش بدان اشاره شده و با طرح روايات متعدد از منابع اهل سنت سعي شده که آن روايات را به لحاظ معناي تحريف کند ، بايد گفت :
در اين باره ما تنها به ذکر تحليل و بيان منصفانه يکي از علماي بزرگ اهل سنت جناب حافظ سليمان قندوزي اکتفا مي‌کنيم :
احاديثي که دلالت مي‌کند جانشينان پيامبر دوازده نفرند ، از راه هاي فراوان نقل شده و به حد شهرت رسيده است . با گذشت زمان دانسته شد که مقصود رسول خدا از اين سخن خود، امامان دوازده‌گانه از اهل بيت و عترت اويند، زيرا نمي‌توان اين حديث را بر جانشيان پس از او از اصحابش حمل کرد، چرا که تعداد آنان از دوازده نفر کمتر است. هم‌چنين نمي‌توان آن را برحکّام اموي تطبيق کرد، زيرا آنان از دوازده نفر بيشترند و غير از عمر بن عبدالعزيز، همه آنان مرتکب ظلم آشکار بودند. نيز آنان از بني هاشم نيستند، در حالي که پيامبر(ص) فرموده است:
«آنان همگي از بني هاشم‌اند» و نمي‌توان آن را بر حکّام بني عباس حمل کرد، زيرا تعداد آنان نيز از دوازده نفر بيشتر است، بنابر اين راهي جز اين نيست که بر امامان دوازده‌گانه از اهل بيت پيامبر(ص) حمل شود، چرا که آنان داناترين، بزرگوارترين و با تقواترين مردم اهل زمان خود بودند و نَسَب آنان از همه برتر بود و نزد خدا گرامي‌تر بودند.(2)
اين تحليل و بررسي و جمع‌بندي و نتيجه‌گيري توسط يکي از بزرگان اهل سنت دربارة رواياتي مطرح شده در سؤال است، بنابر اين اگر سخنان علماي شيعي از نظر پرسشگر محترم مورد قبول نيست، انصاف نيست که از نظريه يکي از علماي بزرگ اهل سنت با بهانه‌جويي فرار کند و حقايق را نپذيرد. خصومت و نپذيرفتن حقيقت پيامد کيفرهاي شديد در قيامت دارد.
اما دربارة اينکه شيعه گروه‌هاي مختلف‌اند، بايد گفت:
اولاً: اگر اين تعدد مذاهب و گرايش مختلف دليل بر عدم حقانيت تلقي شود، اهل سنت نيز به لحاظ فقهي و کلامي گروه‌هايي به مراتب بيشترند حتى برخي از آنها برخي ديگر را به کفر متهم کرده و براي نابودي آنان نسل کشي راه انداخته‌اند، مثلاً وقتي انديشه اشعري بر جهان اسلام مسلط شد، از سني‌هاي معتزله چنان کشتار کردند که آن سال به نام «عام الحزن» در تاريخ اسلام ثبت شد.
ده‌ها گروه و انشعابات ديگر که ميان اشعري‌ها و اهل حديث و معتزلي‌ها وجود دارد . مذاهب مختلف حنفي، حنبلي، شافعي و مالکي همه و همه دليل اختلاف‌هاي عميق ميان اهل سنت‌‌اند. آيا اين مي توان دليل بر بطلان همه آنها باشد و اين دليل را آنها مي پذيرند؟
دوم: آنچه از نظر شيعه معتبر است و در اصطلاح شيعه محسوب مي‌شود و اكثر جامعه شيعي را در بردارد ، مذاهب اماميه‌است .
پي‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، ج 36، ص 282، ح 106.
2. ينابيع المودة، شيخ سليمان قندوزي، ص 446.

 

امام على عليه‏السلام : آن كه بداخلاق باشد خانواده‏اش از او دلتنگ و بيزار شوند . غرر الحكم : 8595 منتخب ميزان الحكمة : 184

 

پرسش 1:
با توجه به نبود عبارت «أشهد أن عليا ولي الله » در صدر اسلام ، آيا گفتن اين عبارت از طرف شيعيان بدعت نيست؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
«اشهد أنّ علياً ولى اللَّه» چه در زمان پيامبر(ص) و چه بعد از آن و چه در زمان كنونى جزء اذان و اقامه نبوده و نيست. بندهاى اذان نزد شيعه هجده تا است؛ در آغاز چهار اللَّه‏اكبر، سپس اشهد ان لااله الاّاللَّه، اشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، حى على الصلاة، حى على الفلاح، حى على خير العمل، اللَّه‏اكبر و لااله الاّ اللَّه، هر كدام دوبار و بندهاى اقامه هفده تا است ،مانند بندهاى اذان با اين تفاوت كه لااله الاّ اللَّه آخر يكى است و «قد قامت الصلاة» دوبار اضافه شده و «اللَّه‏اكبر» دوبار گفته مى‏شود.
يكي از اتهاماتي كه به شيعه نسبت مي دهند، اين است كه مي گويند: شيعه جمله اشهد ان عليا اميرالمؤمنين را جزو اذان و گفتن آن را واجب مي دانند. اين ، اتهام و كذب است چون هيچ كدام از فقهاي شيعه نگفته اند كه اين جمله جزء اذان است و هيچ كدام گفتن آن را واجب نمي دانند. صاحب جواهر مي گويد:
ذكر جمله اشهد ان عليا امير المؤمنين در اذان ، اگر به قصد جزئيت نباشد، اشكالي ندارد و به موالات اذان ضرر نمي زند ،همان طوري كه ذكر جمله صلي الله عليه و آله بعد از اشهد ان محمد رسول الله به موالات اذان آسيب نمي رساند. (1)
آيت الله حكيم در مستمسك العروه مي گويد:
درباره شهادت به ولايت حضرت علي (ع )، شيخ طوسي در نهايه و مبسوط گفته است : روايات غيرقابل اعتمادي شهادت به ولايت را جزو اذان به حساب آورده است ولي نمي توان به آنها عمل كرد . اگر كسي اين جمله را بگويد، گناه نكرده است ولي بايد دانست كه اين جمله نه فضيلت اذان و اقامه است و نه از كمال اذان و اقامه است .
علامه در منتهي مي گويد: اخبار شاذي كه جمله «اشهد ان عليا اميرالمؤمنين» را جزء اذان و اقامه به حساب آورده ، قابل اعتماد نيستند. پس از اين آيه الله حكيم مي گويد:
اگر كسي اين جمله را به قصد استحباب مطلق بگويد ،اشكالي ندارد ،چون در حديثي آمده است : هر وقت كسي لا اله الا الله و محمد رسول الله گفت ، بايد علي اميرالمؤمنين هم بگويد.
بعد مي گويد: در عصر حاضر، جمله اشهد ان عليا ولي الله از شعارهاي تشيع گرديده است . اگر كسي به اين خاطر آن را بگويد، اشكالي ندارد و حتي ممكن است گاهي ذكر اين جمله واجب باشد.(2)
در مستند العروه آمده است : ما براي گفتن جمله اشهد ان عليا ولي الله نيازي به ورود نص نداريم ،چون ولايت ، از متممات رسالت ، از مقومات ايمان و كمال دين است و به خصوص در اين عصر هيچ گونه نيازي به امر ديگري نيست ،چون اين جمله روشن ترين شعار شيعه و آشكارترين رمز تشيع است . بر اين اساس ذكر اين جمله ، چه در اذان و چه در غير اذان هيچ گونه اشكالي ندارد. البته اين جمله جزو اذان نيست و اگر كسي به قصد اين كه جزء اذان است ، آن را بگويد، كار حرامي كرده است. (3)
اصلا چرا اين جمله مطرح شد؟
بني اميه تمام تلاش خود را به كار بردند تا نام و آثار حضرت علي (ع) محو شود. شيعه براي زنده نگه داشتن نام علي و ولايت حضرت در طول تاريخ با همه تلاش ، با ذكر جمله اشهد ان عليا ولي الله ، مانع موفقيت دشمن شده است . فخر رازي در تفسير سوره فاتحه ، در مسأله فقهي جهر به بسم الله مي گويد:
علي (ع) بسم الله الرحمن الرحيم را در نمازها بلند مي گفت و بر بلند گفتن تأكيد داشت . وقتي كه حكومت و دولت به بني اميه رسيد، آنان از بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم ممانعت كردند و در اين ممانعت بسيار تأكيد داشتند . علت اصلي ممانعت آنها اين بود كه آنان سعي داشتند آثار علي (ع) را از بين ببرند.
بعد مي گويد: دلايل عقلي موافق نظر ما است و عمل حضرت علي هم كمك ما است.هر كس علي را امام دين خود كند، در دين و جان خود به زنجير ناگسستني چنگ زده است . (4)
در آن زمان كه امويان حاكم بودند، در برخي از مناطق كشور اسلامي ياران مخلص حضرت علي(ع) را مي كشتند. حضرت را سب و نفرين مي كردند و حتي نمي گذاشتند كسي نام علي را براي بچه هاي خود انتخاب كند. بر هيچ كس پوشيده نيست كه چه بلاهاي از سوي امويان و عباسيان بر آل علي و سادات علوي رسيد. شيعه در برابر اين فشارها مقاومت كرد و علي را فراموش نكرد . به اين ترتيب علي ، ياد علي و مكتب علي زنده ماند.
پي نوشت:
1. جواهر الكلام ، ج 9، ص 86، چاپ بيروت.
2. مستمسك العروه ، ج 5، چاپ بيروت ، ص 544.
3. مستند العروه ، ج 2، ص 287.
4. تفسير كبير، ج 1، ص 160.

صفحه‌ها