پرسش وپاسخ

دربارة جمع آوري قرآن مجيد به صورت مكتوب فعلي برخي نظرشان اين است كه در زمان حيات رسول خدا(ص) زير نظر آن حضرت قرآن جمع آوري و به صورت مكتوب و مدوّن درآمد،(1)

ولي عده‌اي بر اين نظرند كه قرآن در زمان رسول خدا(ص) و به دستور آن حضرت نگارش و كتابت يافت، اما مدون نبود، بلكه به صورت پراكنده؛ يعني صحيفه ـ صحيفه بود كه بر روي چيزهايي نظير چرم، چوب درخت خرما؛ سنگ هاي صاف، قطعات حرير نوشته شده بود. پس از پيامبر اسلام(ص) اميرمؤمنان علي(ع) قرآن را جمع آوري فرمودو شأن نزول و تأويلات را هم آورده بود. اين قرآن به عنوان سپردة امامت در نزد امام زمان (عج) مي‌باشد.

در زمان ابوبكر مسيلمه كذّاب در يمامه ادعاي پيامبري نمود، ابوبكر براي سركوب مسيلمه سپاهي را روانة يمامه نمود. در اين جنگ مسلمانان پيروز شدند و مسيلمه كشته شد، ولي حدود هفتاد نفر از حافظان قرآن كريم كشته شدند كه همگي از صحابة رسول خدا(ص) بودند. ابوبكر پس از اين ماجرا دستور داد قرآن جمع و تدوين گردد و براي اين كار زيدبن ثابت را كه از پركارترين و جوان ترين كاتبان وحي و حافظ قرآن و داراي مصحف اختصاصي بود انتخاب شد و زيدبن ثابت نوشته هاي پراكندة قرآني را جمع كرد. اين نسخه جمع آوري شده كه گردآوري آن حدود 14 ماه طول كشيده بود، پس از ابوبكر به عمر داده شد و پس از عمر به دخترش حفصه همسر رسول خدا(ص) سپرده شد.

در زمان عثمان با توجه به رفتن قرآن به سرزمين هاي اسلامي فتح شده، اختلاف در قرائت كلمات قرآن پيدا شد و براي جلوگيري از اختلاف، عثمان دستور داد تمام نوشته هاي زمان رسول خدا(ص) را گرد آوري كردند و نسخة كتابت زيد در زمان ابوبكر را كه نزد حفصه بود به امانت گرفتند و بر اساس يك قرائت قرآن را تدوين نمودند و از روي آن پنج يا شش نسخه نسخه برداري شد. يك نسخه در مدينه و يك نسخه در مكه و چهار نسخة ديگري را همراه با يك حافظ قرآن كه نقش معلم و راهنماي درست خواني را داشت به مراكز مهم جهان اسلام، يعني بصره، كوفه، شام و بحرين ارسال كردند و بقية قرآن ها كه با اين قرائت مخالف بود از بين بردند و عثمان به تمام بلاد نوشت قرآن هاي ديگر را از بين ببرند. و بدين وسيله از اختلاف قرائات قرآن جلوگيري شد.(2)

پس قرآن در زمان ابوبكر و به فاصله كمي بعد از وفات رسول خدا با توجه به مجموعه اي كه در مسجد پيامبر بود و مصحف هايي كه اصحاب در زمان رسول خدا نوشته بودند و با توجه به اشرافي كه مسلمانان داشتند و با عنايت همه آنان جمع آوري و در بين دو جلد ارائه شد و عمر بعد از جنگ يمامه از كشته شدن قاريان و حافظان ابراز نارحتي كرد و خليفه را به جمع آوري قرآن و ارائه آن در بين دو جلد تشويق كرد(3) تا با كشته شدن حافظان ، خوفي نسبت به از بين رفتن قرآن وجود نداشته باشد.

ما چيزي به نام جمع آوري در زمان عمر نداريم. البته دوباره تذكر مي دهيم كه بسياري از علماء قائلند به اين كه قرآن را خود پيامبر جمع آوري كرده است. برخي هم گفته اند جمع آوري آيات توسط پيامبر بوده، اما چينش سوره ها توسط صحابه انجام شده است. البته اين باعث نميشود ما از خطاهاي صحابه بگذريم. 

پي نوشت ها:

1. آيت الله سيد ابوالقاسم خويي، بيات، ج 1، ص 407.

2. بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامة قرآن، ج 2، ص 1634، مادة جمع قرآن و سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، ص 234، 385، 419 و 429.

3. سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377ش، ص440.

در اين كه حضرت محمد قبل از مبعوث شدن به رسالت از هيچ معلمي درس نگرفته و خواندن و نوشتن نياموخته و با خواندن و نوشتن سر و كار نداشت، شك نيست. قرآن مي فرمايد: اگر اهل خواندن و نوشتن بودي، مشركان مي توانستند بگويند اين مطالب را از جايي خوانده و از كسي آموخته است.

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ(1)

علاوه بر آن، قرآن هم به صورت مكتوب بر پيامبر نازل نشده تا پيامبر بخواهد آن را بخواند. به صورت صوت هم به گوش پيامبر نرسيده تا بخواهد آن را بشنود و حفظ كند، بلكه قرآن بر قلب ايشان نازل شده و بر لوح قلب ايشان حك گرديد و از قلبش بر زبانش جاري شد. پس ايشان به اراده خدا حافظ قرآن گشت؛ آن هم حفظي كه فراموش شدني نيست و براي هميشه در قلب ايشان حك شده مي ماند. پس پيامبر مثل ما به حفظ قرآن اقدام نكرده تا كسي او را در اين زمينه ياري داده باشد.

مسلمان ها هم ابتدا با نوشته هاي قرآن روبرو نشدند تا بگوييم قرآن را بر چه نوشته بودند و چه كسي نوشت؟ بلكه قرآن را از زبان پيامبر شنيدند و به حافظه خود سپردند. در حجاز آن روز خواندن و نوشتن مرسوم نبود. تعداد بسيار محدودي خواندن و نوشتن مي دانستند.

به طور طبيعي در حجاز هم خط بوده و افرادي اهل خواندن و نوشتن بوده و مطالب خود را بر لوح هاي گلي يا پوستي يا فلزي و. . . مي نوشتند.

آيات قرآن حكايت دارد كه اصل خواندن و نوشتن در عرب بي سابقه نبوده و به صورت نادر وجود داشته است، زيرا در آيات صحبت از خواندن و كتابت و زبور و صحيفه و سجلّ و رقّ و. . . به ميان آمده كه بر خواندن و نوشتن يا نوشت افزار دلالت دارد.

پيامبر بعد از رفتن به مدينه و تشكيل حكومت، افرادي را به يادگيري خواندن و نوشتن مأمور كرد. جالب اين است كه بعضي از اسيران مشرك در جنگ بدر خواندن و نوشتن بلد بودند. پيامبر مقرر فرمود كه هر كدام از آن ها به ده كودك مسلمان خواندن و نوشتن ياد دهد تا آزاد گردد.(2)

بنا بر نقل تاريخ هنگام ورود رسول خدا به مدينه افرادي به تعداد انگشتان دو دست خواندن و نوشتن مي دانستند كه با تشويق پيامبر به سرعت اين عده افزون شدند حتي نقل شده زيد بن ثابت را به فراگيري خط يهود گمارد تا اگر يهود مدينه نامه اي به ايشان نوشتند، وي بتواند آن را براي پيامبر بخواند.(3) علاوه بر آن پيامبر افرادي را به نوشتن قرآن گمارد كه به "كاتبان وحي" معروف گشتند.(4)

اما لوازم تحرير زمان رسول خدا كه در قرآن هم از آن ها ياد شده:

قرطاس(كاغذ)، قلم، مداد(به معناي مركّب)، صحف(برگه هايي از كاغذ كه روي آن نوشته شده)، سجلّ(نوشت هاي لوله شده)، رَقّ(پوست نازكي كه روي آن مي نوشتند) و...

بنا بر اين در زمان رسول خدا هم نوشتن و خواندن مي دانستند و هم لوازم براي نوشتن وجود داشت البته خط در مراحل ابتدايي بود.

پي نوشت ها:

1. عنكبوت(29) آيه 48.

2. زنجاني، تاريخ قرآن، ص28.

3. حجتي، سيد محمد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص183، به نقل از تاريخ المصاحف، ص3 و فتوح البلدان بلاذري، ص385.

4. همان، ص302؛ الفهرست، ص36؛ الاتقان، ج1، ص99.

قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و رسول خدا خود اولين حافظ قرآن بود...

قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و رسول خدا خود اولين حافظ قرآن بود كه همه آيات را در قلب خود و در امان از تصرف شيطان و فراموشي و سهو و اشتباه داشت و هر سال جبرئيل همه قرآن نازل شده را يك بار بر ايشان عرضه مي كرد و سلامت آن را از دستبرد هر شيطاني اعلام مي نمود .

 رسول خدا به امر خدا قران را بر مردم تلاوت مي كرد و آنان مستقيم به گوش خود  قرآن و نحوه خواندن آن را از زبان رسول خدا مي شنيدند و حفظ مي كردند و در زمان رسول خدا همه مسلمانان حافظ همه يا قسمت هايي از قرآن بودند بخصوص كه در حجاز خواندن و نوشتن مرسوم نبود و بيشتر اتكاي مردم به قوه حافظه شان بود.

 رسول خدا افرادي را كه قرآن را به خوبي حفظ داشتند و تلاوت مي كردند به عنوان قاري معين كرده بود كه وظيفه آموزش قرآن به مردم را داشتند و اينان كه حافظ قرآن در قلب خود و از لحاظ ايمان و خداترسي و راستگويي امتحان شده بودند، زير نظر خود پيامبر به مردم خواندن صحيح قرآن را آموزش مي دادند.

به امر پيامبر تعدادي از افراد كه نوشتن بلد بودند، وظيفه داشتند آيات قرآن را بر نوشت افزار هاي مرسوم آن روز بنويسند و همه قرآن در لوح هاي گلي و سنگي و...نوشته شده و در همياني پشت منبر رسول خدا نگهداري مي شد. علاوه اين كه افرادي نيز براي خود قرآن را به طور كامل يا قسمت هايي از آن را نوشته و در خانه خود داشتند. 

 ترتيب آيات و سوره ها به امر رسول خدا بود و معمولا سوره ها يكجا نازل مي شد و بعد از تمام شدن، سوره بعد نازل مي گرديد و نزول بسم الله جديد علامت تمام شدم سوره قبلي و شروع سوره بعدي بود و گاهي نيز آيات نازل شده در اثناي آياتي كه قبلا نازل شده بود، به امر رسول خدا درج مي گرديد و خلاصه نظم آيات به اتفاق همه عالمان اسلام و نظم سوره ها به نظر غالب عالمان همان نظمي است كه پيامبر دستور داده است.

تا زماني كه رسول خدا زنده بود ، نزول ادامه داشت و چند روز قبل از وفات رسول خدا آخرين آيات نازل شد از اين رو در زمان ايشان نمي شد ( بنابر نظر برخي علماء نه همه ) قرآن را به صورت كتابي كه بين دو جلد قرار گرفته و تمام شده، جمع آوري كرد و تحويل جامعه داد . بدين جهت امام علي به امر رسول خدا و بعضي از اصحاب به امر خليفه اول در فاصله كمي بعد از وفات رسول خدا طبق دستور هاي ايشان، قرآن را به صورت كتابي بين دو جلد تنظيم و به جامعه ارائه كردند. اين كار در كمترين فاصله از وفات رسول خدا انجام شد و هنوز همه مردم دستور ها و بيانات رسول خدا در مورد قرآن را به ياد داشتند و علاوه بر اين كه داعيه اي بر تحريف نبود، كسي هم جرات نمي كرد و جامعه هم اجازه نمي داد از اين رو همه مسلمانان با وجود اختلافاتي كه بعد از رسول خدا به وجود آمد، در صحت و سلامت قرآن جمع آوري شده اتفاق داشتند.

علاوه بر قرآن جمع آوري شده توسط خليفه اول كه مورد اتفاق بود، بسياري از اصحاب هم خودشان براي تلاوت شخصي، نسخه هايي كامل يا ناقص از قران داشتند كه گاهي در لابلاي آيات كلمات توضيحي كه از رسول خدا شنيده بودند ، نوشته بودند كه فهم مراد آيه برايشان آسان تر و روشن تر باشد. با توجه به اين نسخه ها و تفاوت لهجه افرادي كه به اسلام وارد مي شدند و قرآن را تلاوت مي كردند و تفاوت لغات قبايل مختلف قريش ، تغييرات جزيي در نسخه هاي قرآن پديدار شد كه گر چه به معناي كلي آيات ضرر نمي زد ولي در صورت ادامه يافتن خطرناك مي نمود و از اين رو خليفه سوم دستور داده شد همه نسخه هاي ديگر جمع آوري و معدوم شود و فقط از روي نسخه جمع آوري شده توسط خليفه اول، نسخه هايي تكثير شده و به عنوان نسخه هاي مرجع به سراسر جهان اسلام فرستاده شود و بدين وسيله سلامت قرآن در گذر زمان تضمين شد.

بنا بر اين قرآن كنوني مطابق دستور هاي رسول خدا و به فاصله بسيار كمي بعد از وفات پيامبر توسط هيأتي كه از جانب خليفه اول منصوب شده بودند ، با نظارت امير المومنين (ع) تدوين و در يك جلد مرتب شد و همين قرآن تدوين شده زمان خليفه اول  زمان عثمان ابن عفان (خليفه سوم) تكثير و به سراسر جهان اسلام فرستاده شد.

البته در آخر متذكر ميشويم برخي از بزرگان و مفسران بر اين عقيده اند كه قرآن كنوني در زمان پيامبر جمع آوري شده است و برخي از كساني هم كه مي گويند جمع آوري بعد از ايشان جمع آوري شده منظورشان جمع آوري سوره هاست وگرنه جاي آيات را پيامبر مشخص كرده بودند .

جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به اين منابع مراجعه كنيد:

تاريخ قرآن(راميار)، متن، ص: 211

 

در اكثر قرآن ها در آخر يا وسط برخي آيات، روي بعضي كلمات حروفي از قبيل: (م- ط- ج- ص- ز- لا) گذاشته شده است كه به علائم سجاوندي مشهور گشته ‏اند.

افرادي كه به زبان عربي آشنايي كامل ندارند و هنگام تلاوت قرآن محل هاي وقف‏ها را دقيقا نمي‏توانند بشناسند، مي‏توانند با استفاده از اين علائم و رموز در جاي مناسب وقف كنند.

در توضيح اين مطلب بايد بگوييم كه وقـف و ابـتـدا از فنون مهم در قرائت قرآن است و عـلـمـاي قرائت از گذشته به اين فن توجه كافي مبذول داشته اند، به طوري كه بسياري از قاريان مشهور، از جمله بعضي از قراء سبعه ، در اين زمينه داراي تأليف نيز بوده اند.

ضرورت توجه قاري قرآن به وقف و ابتدا را مي توان اينگونه تبيين كرد كه اولا: بـراي قـاري ممكن نيست مقدار قابل توجهي از قرآن را با يك نفس و بدون وقف بخواند، پس لازم است براي تنفس و استراحت هم كه شده، جاهايي را انتخاب كند تا بر آنها وقف نمايد.

ثانيا: بر فرض كه كسي بتواند مقدار معيني از قرآن را با يك نفس بخواند، اين امر، يعني وصل همه كـلـمات به يكديگر، گاهي باعث ايجاد خلل در معنا مي شود و معنايي را به ذهن شنونده مي آورد كه به طور حتم ، مقصود خداوند نيست، مانند وصل «اصحاب النار» به «الذين يحملون العرش»، در آيه 6 و 7 سوره غافر  كه خداوند متعال مي فرمايد:« وَ كَذَلِكَ حَقَّتْ كلَِمَتُ رَبِّكَ عَليَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ النَّارِ(*) الَّذِينَ يحَْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بحَِمْدِ رَبهِِّم‏...»

در اينجا اگر در «اصحاب النار» وقف صورت نگيرد اين توهم ايجاد مي شود كه دوزخيان ، عرش خدا را به دوش مي كشند!

از دو امـر فوق ، اينگونه نتيجه مي گيريم كه لازم است كه آشنايان به معاني و مفاهيم قرآن مواضعي كه وقف بر آنها جايز يا ممنوع يا لازم است را مشخص نمايند تا قاري بتواند در جاي مناسبي كه توقف در آنجا مخل به معنا نبيست وقف نمايد لذا گرچه از صدر اسلام بحث رعايت وقف و ابتدا در بين قاريان به طور عملي مطرح  بوده، اما اينگونه نبوده كه كاتبان وحي اين علائم را وضع كرده باشند. بلكه اولين كسي كه علامت هاي وقف را وضع نموده  محمد بن طيفور سجاوندي (متوفاي 560 هـ ق)  است و به سبب همين امر از اين علائم به علائم سجاوندي تعبير مي شود.

علاوه بر رموز و علائم سجاوندي، متأخرين نيز علائمي وضع كرده‏اند كه عبارت‏اند از: صلي، قلي، قف، ق، صل، صق، صب، ك، قلا، جه، س، معانقه كه شرح آنها را در كتب تجويدي بايد مطالعه نمائيد.(1)

فارسي زبان ها هم به جاي وضع علامت مجدد  براي مواضع وقف، همين علائم (ويرگول) را شناخته و رعايت مي كنند.

پي نوشت ها:

1. ر.ك: فلاح، عبدالشكور، زينة القرآن، مشهد، آستان قدس، 1383، ص 128.

 

خط قرآن در ابتدا ، هيچ گونه علامتي نداشت.

علت آن هم عدم وجود علايم در دو خط سرياني و نبطي بود . خط كوفي و نسخ، از آن دو جدا شده بودند، همين امر باعث بروز اختلاف قرائت در ميان مسلمانان گرديد. كلمه‌اي مثل «تَتلوا» ممكن بود به صورت‌هاي مختلف نظير «يتلوا» «تتلوا» و «نبلوا» خوانده شود.

در صدر اسلام مسلمانان عرب با ذوق فطري خود و با اتكا به حافظه قوي، نخست آيات قرآن را، گرچه علائمي نداشتند، به طور صحيح قرائت مي‌نمودند، اما بعد از فتوحات كه قلمرو حكومت اسلامي گسترش پيدا كرد و قدرت اسلام به دو امپراطوري ايران و روم كشيده شد و بسياري از غير عرب زبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربي در اثر اختلاط با زبان هاي ديگر خلوص و فصاحت خويش را از دست داد ، به گونه‌اي كه ديگر، ذوق فطري و خالص عربي، كه آن ها را از هر گونه حركت و اعرابي، بي‌نياز مي‌ساخت، وجود نداشت.

با توجه به نكته مذكور لازم آمد تا قرآن اعراب گذاري شود تا به صورت صحيح تلاوت شود و هنگام تلاوت، معناي آيات عوض نشود . اگر نقطه گذاري و اعراب گذاري نبود، بسياري از مسلمان ها قادر به قرائت صحيح قرآن نبودند.

اعراب گذاري قرآن  براي اولين بار به «ابوالاسود دوئلي» نسبت داده ‌شد . او شاعر و تابعي مشهور است كه بيش تر از او به عنوان صحابي امام علي (ع) و واضع علم نحو نام برده‌اند.(1)

اولين كساني هم كه نقطه را در قرآن به كار بردند، يحيي بن يعمر و نصربن عاصم از شاگردان ابوالاسود دوئلي بودند.(2 )

پي نوشت ها:

1. درسنامه علوم قرآني،  حسين جوان آراسته، ص 217.

2. دائره المعارف القرن العشرين، ج3 ،ص 722 به نقل از علوم قرآني ،محمد هادي معرفت، ص155.  

بايد توجه داشت كه" عليه" در آيه فوق بر خلاف معمول، به ضم" هاء" خوانده مي‏شود

« إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (1)

 آنها كه با تو بيعت مي‏كنند در حقيقت فقط با خدا بيعت مي‏نمايند، و دست خدا بالاي دست آنهاست، هر كس پيمان‏شكني كند به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدا بسته وفا كند به زودي پاداش عظيمي به او خواهد داد.

 بايد توجه داشت كه" عليه" در آيه فوق بر خلاف معمول، به ضم" هاء" خوانده مي‏شود، و بعضي از مفسران در توجيه آن چنين گفته‏اند كه اين همان" هاء"" هو" است كه در اصل مضموم است، و بعد از حذف واو گاه مضموم مي‏آيد، مانند" له" و" عنه" و گاه بخاطر آنكه قبل از آن ياء است مكسور مي‏آيد، مانند" عليه"، ولي چون در آيه مورد بحث بعد از آن لفظ" اللَّه" قرار گرفته مضموم خوانده شده تا با تفخيم" لام" در" اللَّه" سازگارتر باشد.(2)

پي نوشت :

1. فتح(48)آيه10.

2. آيت الله مكارم ،تفسير نمونه، انشارات اسلاميه، ج22، ص: 46.

در عربي كلمه اي كه بر فاعل و انجام دهنده فعل دلالت داشته باشد، مرفوع است...

در عربي كلمه اي كه بر فاعل و انجام دهنده فعل دلالت داشته باشد، مرفوع است و با ضمه مي آيد و كلمه اي كه بر مفعول كه فعل بر او واقع شده، دلالت داشته باشد منصوب است و با فتحه مي آيد و كلمه اي كه مضاف اليه باشد يا حرف جر بر روي آن آمده باشد، مجرور است و با كسره مي آيد.

در تركيب "رسول الله" كلمه "الله" مضاف اليه است وهميشه مجرور مي باشد. اما كلمه "رسول" اعرابش بسته با جايگاهش در جمله است. اگر اين كلمه فاعل، نايب فاعل، مبتدا يا خبر باشد، مرفوع است و اگر مفعول باشد، منصوب است و اگر خودش هم مضاف اليه بوده يا قبل از آن حرف جر بيايد، مجرور مي شود. مثالهايش از قرآن:

حالتي كه "رسول" مرفوع است و با ضمه آمده:

َ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّك(مريم(19) آيه19)

در اينجا رسول خبر است و مرفوع مي باشد.

تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم(صف(57) آيه5)

"اني رسول الله اليكم " جمله است كه در جايگاه مفعول مي باشد و رسول خبر "أنّ" و مرفوع مي باشد. 

حالتي كه منصوب است و با فتحه آمده:

إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ (نساء (4) آيه175)

در اين آيه عيسي مفعول است(كشته شده) و رسول الله عطف بيان و تابع اعرابي او و منصوب از اين رو با فتحه به كار رفته است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ (حجرات(49) آيه7)

در اين آيه رسول اسم"أنّ" و منصوب است.

حالتي كه مضاف اليه يا بعد از حرف جر آمده و مجرور است:

إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه(حجرات(49) آيه3)

در اينجا رسول مضاف اليه و مجرور است و كلمه "عند" مضاف آن مي باشد.

براي آگاهي از اين مطالب بايد به علم نحو مراجعه كنيد. 

در تفسير آيه دو نظريه وجود دارد:

الف ) ضماير سه گانه در عبارت به روم بر مي گردد و "غلب" مثل "قتل" که براي قاتل و مقتول استفاده مي شود و مثلا مي گوييم "شهيدان بعد از قتلشان روزي داده مي شوند" يعني بعد از اين که مقتول گرديدند ، در اينجا هم کلمه "غلب" براي غالب و مغلوب به کار مي رود و معناي جمله مي شود بعد از غلبه اي که بر آنها واقع شد و آنان مغلوب گرديدند ، غالب مي شوند. (1) 

از نظر اصطلاحي مصدر گاهي مبني بر فاعل معنا مي شود به اين معنا که اين مصدر بنا شده براي فاعل و اينکه کار فاعل را توضيح دهد مثلا " ضرب " معنايش ميشود : زدن ، که فعل فاعل است و گاهي مبني بر مفعول است به اين معنا که مصدر کار مفعول را بيان مي کند مثلا "ضرب " وقتي مبني بر مفعول است معنايش مي شود "زده شدن "در آيه هم  "غلب " معنايش " مغلوب شدن " است. (2)

ب) بعضي هم ضمير در "غلبهم" را - با توجه به قرينه - به فارس برگردانده و ترجمه چنين مي شود:

و روميان بعد از غلبه فارسيان به زودي غالب مي شوند. (3)

پي نوشت ها:

1. ابن قتيبه، تأويل مشکل القرآن، ص 240.

2. طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج‏16، ص 155.

3. همان.

 

ظاهرا منظور طريق خواندن "ننجي" به هنگام وصل به "المؤمنين" است. زيرا بقيه اش معلوم و روشن مي باشد

کلمه "ننجي" در آخرش صداي کسره کشيده قرار دارد و صداهاي کشيده هنگام وصل به حرف ساکن، به صداي کوتاه تبديل مي شوند و همزه در اول "المؤمنين" همزه وصل است که به هنگام وصل به کلمه قبل خوانده نمي شود و ابتدايش حرف ساکن "لام" بايد خوانده شود از اين رو صداي کشيده "اي" در آخر ننجي به صداي کوتاه "اِ" تبديل شده و "نُنجِ المؤمنين" خوانده مي شود.  

دانشمندان مسلمان برآن ‌اند كه معاني و الفاظ قرآن از سوي خداست

پيامبراكرم(ص) و فرشتة وحي (جبرئيل) ,تنها مبلّغ (رساننده) وحي الهي بوده‌اند. هيچ دخالتي در تكوين قالب و محتواي وحي الهي نداشته‌اند. اين ديدگاه به دليل برخورداري از پشتوانه‌هاي متقن قرآني و روايي در باور غالب انديشمندان مسلمان در حد ضروري دين جاي گرفته است. شواهد فراواني از اين اتفاق‌نظر در سيرة عملي مسلمانان نيز به چشم مي‌خورد‌. از جمله تلاش گستردة مسلمانان براي صيانت از الفاظ و عبارات قرآن از هرگونه تحريف در طول تاريخ, عنايت ويژة دانشمندان مسلمان به شناخت واژه‌ها, جمله‌ها و اسلوب‌هاي تركيبي و ساختار ظاهري متن و دريافت سبك بديع و وجوه فصاحت و بلاغت قرآن و نيز تلاش‌هاي فراواني كه دربارة فهم و تفسير كلمات و عبارات قرآن صورت گرفته است, كه همگي حكايت از باوري همگاني و هميشگي در ميان عموم مسلمانان و دانشمندان اسلامي به آسماني بودن اين كتاب در محتوا و متن دارد.

علامه طباطبايي مانند غالب انديشمندان و مفسران برجستة مسلمان بر اين باور است كه افزون بر محتواي قرآن، متن آن نيز عيناً از سوي خدا نازل شده است. پيامبر يا فرشتة وحي هيچ‌گونه دخل و تصرفي در متن قرآن نداشته‌اند. وي براي اين مدعا دلايلي اقامه كرده است كه به برخي   اشاره مي‌شود:

1. استدلال به وجوه اعجاز قرآن:

علامه طباطبايي در روش اول در دو محور به طرح، تبيين و اثبات الهي بودن متن قرآن پرداخته است.

 نخست آن كه برخي از آيات قرآن بر معجزه بودن آن در فصاحت و بلاغت و اعجاز آن از جهت امي بودن آورندة آن دلالت دارد. آن را فوق توان بشر دانسته و به آن تحدي كرده است. اين آيات متضمن ادعاي الهي بودن متن قرآن و استدلال بر آن است.

دوم آن كه راز ناتواني بشر در همانندآوري قرآن نيز در خود آن نهفته است.

ا) اعجاز بلاغي قرآن:

اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد كه يكي از مهم‌ترين آن ها اعجاز بلاغي آن است. اين بُعد از اعجاز قرآن، تقريباً مورد توافق تمام قرآن‌پژوهان برجسته است. بسياري از ايشان به اين بعد از اعجاز قرآن تصريح كرده‌اند. به عقيدة علامه شكل تحدي قرآن به‌ويژه در آياتي مانند آية 38 سورة بقره، آيات 13 ـ 14 سورة هود و آيات 38 ـ 39 سورة يونس كه قرآن در آن از مخاطبان خود خواسته كه براي هماوردي با يك سوره يا چند سورة قرآن، هر كه را مي‌خواهند اعم از عرب و غيرعرب به ياري طلبند، نشان مي‌دهد كه حتي فصيح‌ترين عرب‌زبانان نيز نمي‌توانند كلامي مانند آن بياورد؛ زيرا در غير اين صورت، استمداد از ديگران (غيرعرب) معنا نداشت‌.

علامه ذيل آيات 13 و 14سورة هود كه در واقع پاسخ قرآن به كساني است كه الفاظ و كلمات قرآن را از جانب پيامبر مي‌دانند، ضمن توضيحي نسبتاًّ مفصل چنين نتيجه مي‌گيرد كه متن قرآن هرگز نمي‌تواند از جانب پيامبر باشد؛ زيرا اگر چنين بود، با توجه به اينكه پيامبر بليغ‌ترين و فصيح‌ترين انسان است، ممكن بود ديگران نيز براي آفرينش كلامي مانند قرآن كمر همت ببندند و بتوانند دست‌كم مشابهِ برخي آيات را بياورند؛ هرچند از آوردن مانند تمام قرآن ناتوان باشند. بنابراين ناتواني مخاطبان از پاسخ به تحدي قرآن و آوردن يك يا چند جمله مانند سوره‌هاي كوچك قرآن ـ حتي با استمداد از غيرعرب ـ بهترين دليل بر اين است كه هيچ‌كس، حتي پيامبر خدا بدون اتكا به وحي الهي قادر نيست چنين كلماتي را بر زبان جاري سازد.(1)

ب) اعجاز قرآن از جهت آورنده:

از ديگر دلايل الهي بودن الفاظ و محتواي قرآن، آورندة آن است. توجه به خصوصيات پيامبر و محيط پيرامون او، اين حقيقت را متجلي مي‌سازد كه قرآن هرگز نمي‌تواند كلام پيامبر باشد. مرحوم علامه در تفسير آيات مرتبط با اين مسئله چنين مي‌نويسد:

قرآن كريم در پاسخ كساني كه از پيامبر مي‌خواهند قرآن ديگري بياورد يا كلام الهي را تغيير دهد، مي‌فرمايد:

قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ (2)؛  حق ندارم كه از جانب خود قرآن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن سخن من نيست, بلكه يكسره وحي الهي است. تنها از آنچه به من وحي شده است, پيروي مي‌كنم.

به دنبال اين آيات، خداوند اين حجت را به پيامبرش تلقين مي‌كند :

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (3)؛

بگو اگر خدا مي‌خواست، آن را بر شما نمي‌خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‌گردانيد؛ چراكه پيش از آوردن آن، روزگاري در ميان شما به سر برده‌ام. آيا انديشة خود را به كار نمي‌گيريد؟

 معناي آيات مذكور با توجه به سياق آن اين است كه امر در نزول قرآن وابسته به مشيت الهي است، نه خواست من. من تنها فرستادة پروردگارم هستم. اگر خدا مي‌خواست قرآني ديگر فرو فرستد و اين قرآن را نمي‌خواست،  آن را بر شما تلاوت نمي‌كردم و خدا شما را بدان آگاه نمي‌كرد. پيش از نزول اين كتاب عمري در ميان شما درنگ كردم، و بين شما زندگي كرده‌ام، و با شما معاشرت و آميزش نموده‌ام، اما اثري از وحي الهي در سخن من نيافتيد. اگر اين كلمات از جانب من و به دست من بود, پيش از اين به آن مبادرت مي‌كردم و آثار آن قبلاً نمايان مي‌شد. پس  در اين امر تنها تابع مشيت الهي هستم.(4)

2. بيانات صريح و ضمني قرآن:

دسته‌اي ديگر از دلايل الهي بودن الفاظ و معاني آن، سخنان صريح و ضمني قرآن دربارة اين مطلب است. سخنان صريح و ضمني قرآن در اين باب بسيار است كه نمونه‌هايي از آن را با تكيه بر تفسير الميزان بيان مي‌كنيم.

الف) آيات حاكي از تبعيت محض پيامبر از وحي الهي:

آياتي از قرآن پيامبر را تابع محض وحي الهي مي‌داند؛ نظير: وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحي إِلَيَّ… (اعراف: 203)؛  هرگاه براي آنان آياتي نياوري، مي‌گويند: چرا آن را خود برنگزيدي؛ بگو: من فقط از آنچه از سوي پروردگارم به من وحي مي‌شود پيروي مي‌كنم. ظاهر اين آيات به خوبي نشان مي‌دهد كه پيامبر هيچ نقشي در آفرينش متن قرآن نداشته و در حرف به حرف قرآن، تابع وحي الهي است. علامه در توضيح مضمون اين آيات مي‌فرمايد:

معناي آيه، طبق سياق و با توجه به اينكه در پاسخ كساني نازل شده كه قرآن را ساخته و پرداختة پيامبر مي‌دانستند اين است كه:  هنگامي كه آيه‌اي به آنان عرضه نمايي، آن را تكذيب مي‌كنند. اگر ‌آيه‌اي نياوري ـ مثلاً اگر با تأخير آيه‌اي را به آنان عرضه نمايي ـ مي‌گويند: چرا آنچه را آيه مي‌نامي، از اين جا و آن جا جمع‌آوري نكردي؛ بگو: در اين امر از خود نقشي ندارم. تنها از آنچه پروردگارم بر من وحي مي‌كند، پيروي مي‌كنم.(5)

ب) آيات حاكي از نزول و وحي قرآن به زبان عربي:

آياتي كه نزول قرآن را به زبان عربي معرفي مي‌كند، نشان مي‌دهد كه خداوند به آيات قرآن لسان عربي پوشانيده است، مثلا آيه : إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (6)؛  اين كتاب را در قالب الفاظي خواندني به زبان عربي فرو فرستاديم, تا در آن بينديشيد؛معناي آيه اين است كه خداوند خود در مرحلة نزول, بر آيات اين كتاب لباس عربي پوشانده است تا انديشة بشر بتواند آن را دريابد. اگر خداوند معاني قرآن را در قالب الفاظ و عبارات در نياورده بود, فهم قرآن به پيامبر(ص) اختصاص پيدا مي‌كرد. قوم و امت او به اسرار آيات راه نمي‌يافتند. اين آيه نشان مي‌دهد كه وحياني و عربي بودنِ الفاظ قرآن كريم، در ضبط اسرار آيات و حقايق معارف آن نقش دارند. اگر خداوند تنها معناي آيات را بر پيامبر القا مي‌نمود و پيامبر خود بر قامت آن معاني لباس الفاظ مي‌پوشاند ـ چنان‌كه در احاديث قدسي چنين امري تحقق يافته است ـ و يا اينكه عبارات قرآن را به زبان ديگري ترجمه مي‌نمود, برخي از اسرار آيات بيّن الهي بر عقول مردم آشكار نمي‌گشت و دست عقل و فهم ايشان از آن اسرار كوتاه مي ماند.(7)

ج) تعابير حاكي از نزول متن قرآن از سوي خداوند:

از ديدگاه علامه، آيات حاكي از نزول كتاب آسماني مسلمانان در قالب قرآن (امري خواندني)، كتاب (نوشته) و امري تفصيل‌يافته از سوي خدا، دلالت بر الهي بودن متن قرآن دارد. طبق تصويري كه علامه با تكيه بر آيات قرآن از حقيقت قرآن ارائه مي‌دهد، اين كتاب آسماني در اصل داراي حقيقتي بسيط (فاقد تفصيل)، متعالي، و خارج از دسترس بشر عادي بوده است. خداوند آن حقيقت را تفصيل داده و در قالب نوشته و امري خواندني درآورده تا براي بشر قابل فهم باشد. از منظر علامه، انتسابِ تفصيل قرآن به خدا و نزول آن در قالب امري خواندني و نوشتني، حاكي از نزول قرآن در قالب متن موجود از جانب خداست.(8)

د) تقسيم آيات به محكم و متشابه:

تقسيم آيات قرآن به محكم و متشابه در آية هفتم سورة آل‌عمران و مرجع قرار دادن محكمات براي فهم متشابهات نيز از ديدگاه علامه، حاكي از نزول قرآن از سوي خداوند در قالب متن موجود است. با اين توضيح كه تشابه و اِحكام از ديدگاه علامه از اوصاف دلالت قرآن و وابسته به شيوة بيان و كلمات و عبارات قرآن است .طبق آية مذكور، اين ويژگي در مرحلة نزول تدريجي قرآن وجود داشته است. بنابراين به طور حتم، آنچه خداوند در اين مرحله نازل كرده، از سنخ الفاظ و عبارات بوده است.(9)

اما اينكه اگر پيامبر غير عرب بود، شكل قرآن به چه شكل بود ،نمي توان قضاوت دقيقي نمود. اما به نظر مي رسد همين مفاهيم در قالب الفاظ و زباني جديد به بشر عرضه مي شد كه تمام خصوصيات قرآن فعلي از جهت اعجاز و تحدي را دارا بود.

در اين مورد كه اگر قرآن در زمان ما نازل مي شد، آيا تغيير مي كرد : از آن جا كه اسلام كامل ترين دين و قرآن معجزه آن و كتابي است كه تمام نيازهاي بشر تا قيامت در آن گنجانده شده است و قرار نيست كه نه كتابي نازل شود و نه پيامبري از اين پس مبعوث گردد،  مي توان نتيجه گرفت كه حتي اگر قرآن در زمان حاضر نازل مي شد، هيچ تغييري از جهت شكل و محتوا نمي كرد ،چرا كه تغيير آن بيانگر ناقص بودن آن مي شود.

پي نوشت ها:

1.علامه طباطبايي،  تفسير الميزان، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1417ق، ج10ص171.

2.يونس(10) آيه15.

3.همان، آيه16.

4.تفسيرالميزان،  ج10 ،ص29.

5.همان، ج8، ص382.

6.يوسف(12) آيه 2.

7.تفسير الميزان، ج11 ،ص75.

8.همان، ج3 ،ص53.

9. همان، ج11 ،ص75.

صفحه‌ها