پرسش وپاسخ

آیا مرحوم كاشف الغطا مجروحیت حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشت
مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادي همراه دارد كه..

 آيا اين مطلب درست است كه مرحوم كاشف الغطا مجروح شدن حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشته است؟

 پاسخ به اين پرسش را از زبان علامه سيد جعفر مرتضي در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كردهاند، نكات زيادي همراه دارد كه به برخي از آن اشاره ميكنيم:

1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نميكند ميگوييم:

اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندي برجسته و صاحب نام است؛ ولي اين ويژگي باعث نميشود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً اگر مسألهاي نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا ميبينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلي استناد كرده است كه مورد اعتماد وي بوده است؛ بنا بر اين ضروري است كه در ادله او نهايت دقت و بررسي را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليلهاي درست نباشد و بايد سخنان و آراء وي با دقت و كنجكاوي مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمي نبايد دور بماند.

ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كساني را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسانهاي پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستي و حق بدانند؛ و لذا او ميخواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براي مهاجمين قداستي قائل نبودند، بيدار نمايد.

در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسي گفته است كه اگر پاسخي غير از آن ميداد، به يقين احساسات وي را تحريك ميكرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعي براي ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت ميداد.

ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايي ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهي كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيدهاش را بازگو ميكند و با صداي بلند فرياد ميزند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانهاش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبتهاي زهراي اطهر سخن سرايي ميكند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات ميرساند:

وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا

من سقط محسن خلف الباب منهجه

وبالخيام ضرام النار من حطب

بباب دار ابنة الهادي تأججه

اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمهها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود. (1)

رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعي ميداند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مينويسد:

كتابهاي شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادي كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثاري را نوشتهاند و بلكه همه كتابهايي كه متعرض حوادث زندگي ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهي و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شدهاند و يا افرادي كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلي خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشمها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوي زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته و شرح دادهاند.

پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبتهاي و رنج ها را در اشعارشان بيان كردهاند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامي و ديك الجن.

و شاعراني كه پس از آنان آمدهاند حتي شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي، كعبي، كوازين، آل سيد مهدي حلّي و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.

اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كردهاند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛ ولي عقل و وجدان آن را واقع شده ميپندارد و انديشه آزاد آن را ميپذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پي مسأله خلافت و جانشيني و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد. (2)

در نهايت: آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربي و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:

جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نميكنند.

اولاً: گاهي براي رسيدن به اهدافي مانند خلافت و حكومت بدترين و زشتترين فجايع را مرتكب ميشوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.

بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت ديني و اسلامي است و مردم به آن نگاهي احترام آميز دارند، به يقين براي رسيدن و دست يابي به آن هر جنايتي قابل توجيه خواهد بود.

عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نميدانست:

ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشي براي رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه ميدانيد، خيزران بچهاش را براي به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:

الملك عقيم لا رحم له.

جهت آگاهي بيشتر به كتاب رنجهاي حضرت زهرا، علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران؛ رنج هاي حضرت زهرا (س)، سيد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمد سپهري، (ترجمه مأساة الزهرا) قم: انتشارات تهذيب، چاپ سوم، 1382 ش، ص 170 - 173.

2. كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ناشر دار الأضواء، بيروت: ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81

آل سعود ريشه اش از كجا و به چه صورت به وجود آمد ...؟
دودمان آل‌سعود قدرت را از سال ۱۹۳۲ ميلادي در كشور عربستان در دست دارد و نام كشور را منصوب به نام دودمان خود كرده‌اند.

 آل سعود ريشه اش از كجا و به چه صورت به وجود آمد و كارشان و مقصدشان چه مي باشد و در كل ماهيت شان چيست؟

تبارنامه خاندان سعود

ملك عبدالله پسر عبدالعزيز پسر عبدالرحمن پسر فيصل پسر تركي پسر عبدالله پسر محمد پسر سعود پسر محمد پسر مقرن مرخان پسر إبراهيم پسر موسي پسر ربيعه پسر مانع پسر ربيعه المريدي و نتيجتا تبار آنان به بكر پسر وائل از بني أسد پسر ربيعه منتهي مي شود.(1)

اين قبيله به عدنان پسر ادد پسر اسماعيل فرزند ابراهيم مي رسد.

در تاريخ به مطلبي كه نشان از يهودي بودن تبار آل سعود باشد، برخورد نكرديم. (2)

آل سعود نام خاندان سلطنتي حاكم بر كشور عربستان است كه از اواسط قرن هجدهم ميلادي تاكنون بر بخشهايي از شبه جزيره عربستان حكومت ميكنند.

دودمان آلسعود قدرت را از سال ۱۹۳۲ ميلادي در كشور عربستان در دست دارد و نام كشور را منصوب به نام دودمان خود كردهاند.

در عربستان ۷ هزار اعضاي دودمان سلطنتي آلسعود، بر تمامي كشور و بيش از ۲۵ ميليون ساكنان آن حكمراني ميكنند. اين گروه علاوه بر در دستداشتن تمامي امور حساس كشور، ثروتهاي نجومي حاصل از فروش نفت و گاز و تمامي امور كشور را بدون حضور هر گونه نهاد انتخابي و يا نظارت مردمي در اختيار خود گرفتهاند.

 گسترش نفوذ سياسي - اقتصادي اين خاندان از قرن هجدهم تاكنون ميتوان به سه دوره تقسيم كرد:

۱- تاسيس دولت آل سعود در درعيه تا چيرگي مصريان.

۲- بازگشت به قدرت تا استيلاي ابن رشيد بر نجد.

۳- چيرگي ابن سعود بر رياض و آغاز دوران نوين فرمانروايي آل سعود.(3)

پي نوشت ها:

1. ركmousou3a.educdz.com؛موسوي بجنوردي،  دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، مركز دائرهالمعارف، تهران 1374ش، ج2، ص24تا 38.

2. همان، ج 12، ص 599.

3. برگرفته  ازسايت ويكي پديا، دانشنامهٔ آزاد

مبانی تفكر بابیت چیست؟
بابيت و بهائيت، دو فرقه منحرف است كه حدود دو قرن پيش به وجود آمدند و اكنون بهائيت وجود دارد.

مبانی تفكر بابیت چیست و چگونه بی بند و باری پیروان آن توجیه می شود؟

  بابيت و بهائيت، دو فرقه منحرف است كه حدود دو قرن پيش به وجود آمدند و اكنون بهائيت وجود دارد.

بابيه گروهي هستند كه خود را از پيروان علي محمد شيرازي (متوفاي 1266 ق) كه در شهر شيراز دعوت خود را اعلام نمود، مي دانند.

علي محمد در بيست و چهار سالگي ادعا كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - است. پس از اين، دعوت خود را آغاز كرد و عده اي از شيخيه به او پيوستند.

باب نخست مي گفت: من امام زمان هستم و مردم براي پي بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس و ازلي و ابدي بايد به ناچار از اين باب بگذرند تا به حقيقت برسند. وي پس از مدتي گام فراتر نهاد و گفت خداي تعالي كتاب "بيان" را بر من نازل كرده است. پس از اين كه وي چند بار دستگير و زنداني شد و شلاق خورد، سرانجام به فتواي علما و دستور شاه در 27 شعبان 1266 قمري در تبريز به دار آويخته و تيرباران شد. پس از كشته شدن وي ميان ميرزا يحيي نوري ملقب به صبح ازل و ميرزا حسينعلي معروف به بهاءالله اختلاف شد. بهائيان پيروان ميرزا حسينعلي بهاءالله هستند. و پيروان ميرزا يحيي نوري را ازلي و ازليه مي گويند.(1)

فرقه بهائيت تحت حمايت انگليس، آمريكا و صهيونيست فعاليت مي كنند و از مصاديق بارز فرقه ضالّه مضلّه مي باشد؛ يعني فرقه گمراهي كه در راه گمراه نمودن ديگران تلاش مي كنند.(2)

چنين فرقه منحرفي كه ساخته دست هوا پرستان و هوس گراياني چون علي محمد شيرازي و پيروان او و تحت حمايت انگليس، آمريكا و صهيونيست است چگونه در اين كيش جعلي جائي بي بند وباري نباشد .

از آن رو كه اين كيش ساخته گي ،داراي پشتوانه الهي نبوده وبر مبناي دنيا پرستي و جاه طلبي است  طبعا تدوين آموزه هاي آنان بر همان مذاق صورت گرفته است.

دوم آنكه با نگاهي گذرا به آموزه دستورات و بايد و نبايد هاي اين كيش ساختگي به اين نكته پي ميبريم كه اين كيش بر مبناي اباحي كري و آزادي از قيود شريعت بنا شده است از اين رو بسياري ار محدوديتهاي و چارچوب هاي شرعي را  بر داشته اند. مانند حجاب، روابط زناشويي ، ازدواج ، نجاسات و بسياري از آموزه هايي كه بر مبناي اباحي گري استوار شده تا بتواننند افراد لا ابالي را به سمت خود جلب نمايند.

براي آگاهي بيشتر با فرقه بابيه و بهاهيت می توانید به این كتاب ها مراجعه داشته باشيد:

- بهائیان، رسول جعفریان، بعثه مقام معظم رهبری.

ـ بهائیان، سید محمدباقر نجفی

ـ بابی گری و بهایی گری، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات گلستان ادب

 

 

پي نوشت ها:

1. فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور، انتشارات استان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، 1375.

 ص 87ـ94.

2.محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري وبهايي گري ،ناشر گلستان ادب،ص98و107

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟
در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای، نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟

شورای رهبری نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از اصلاح در سال ۱۳۶۸ بود كه مجلس خبرگان رهبری در صورت نبود برجستگی لازم برای رهبری در هیچ یك از مراجع تقلید نسبت به دیگری آن را تشكیل میداد. در بازنگری قانون اساسی شورای رهبری حذف شد.

در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حكم چنین آمده است:

«از آن جا كه پس از كسب 10 سال تجربه عینی و عملی از اداره كشور، اكثر مسوولین و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند كه قانون اساسی با این كه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشكالاتی است كه در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، كم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یكی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یك ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.

چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای كشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تكلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(1)

در كمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی،  شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرفداران «نظریهفردي بودن رهبري» معتقداند:

اول؛ رهبري در عصر غیبت، ادامهرهبري پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و حضرت علي‏(علیهالسلام) است و ما در آنها، سابقهشورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجههشرعی ندارد.

 دوم؛ با توجه به ناكارآمدی تجربهمدیریت شورایی در كشور كه حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمیرسید تجربهرهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرفداران نظریهرهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد كند. اما در رهبری شورایي ممكن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد. در مقابل طرفداران نظریهرهبری شورایي معتقد بودند:

اول؛ رهبری شورایی در قانون اساسی ذكر شده است.

دوم؛ شخصیتی هم طراز امام خمینی(ره) برای رهبری وجود ندارد.

سوم؛ شورای رهبری طبعاً مركب از 3 یا 5 نفر است . تركیب ظرفیتهای فقهی، مدیریتی، سیاسی هر یك از این اشخاص میتواند كاستیها و كمبودهای محتمل را جبران نماید.

اما در این بین اتفاقی رخ داد كه در نهایت منجر به توافق نهایی بر روی رهبری فردی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با فصلنامهحكومت اسلامی اینگونه این رخداد را تشریح میكند:

«در واقع یك اجماع مركبي درست شده بود. البته تعبیر دقیق این است كه بگوییم اجماع نسبي بود و اكثریت مركبي بهوجود آمده بود، یك عده از علما كه بیشتر از جامعهمدرسین و همفكران آنها بودند، به آیتالله گلپایگاني توجه داشتند و رهبري فردي را ميگفتند؛ یعني آن شورایي را كه مد نظر ماها بود نميخواستند. عدهاي دیگر هم ميگفتند به طور مشخص آیتالله خامنهاي. این عده جمع زیادي بودند كه ایشان را براي این مقام صالح ميدانستند. این افراد ميگفتند ما نباید كار را معطل كنیم و باید آیتالله خامنهاي را انتخاب كنیم و البته این وقتي بود كه حرفهاي امام در جلسه نقل شد و اعضا با خبر بودند. بنا بر این یك عده به خاطر آقاي گلپایگاني و یك عده به خاطر آقاي خامنهاي علیه شورایي بودن رهبري رأي دادند و چون تا آن زمان هنوز كسي نظرش را روي فرد ابراز نكرده بود، آقایان جامعهمدرسین فكر ميكردند به آیتالله گلپایگاني ميرسند. جمع زیادي هم فكر ميكردند با پذیرش رهبریت فرد به آیتالله خامنهاي ميرسند.»(2)

 در نهایت در مجلس خبرگان رهبری رأی‌‌گیری شد كه 45 نفر به رهبری فردی و بیش از 20 نفر به شورای رهبری رأی دادند. بنا بر این قرار شد كه یك فرد به عنوان ولی‌‌فقیه انتخاب شود.

 

پي نوشت ها:

1. صحیفه نور, ج122/21; تاریخ 68/2/4.

2. مجلس خبرگان و انتخاب رهبر معظم انقلاب در گفت و گو با آیتالله هاشمي رفسنجاني، فصلنامهحكومت اسلامی، شماره41، ص 121.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟
در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای، نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟

شورای رهبری نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از اصلاح در سال ۱۳۶۸ بود كه مجلس خبرگان رهبری در صورت نبود برجستگی لازم برای رهبری در هیچ یك از مراجع تقلید نسبت به دیگری آن را تشكیل میداد. در بازنگری قانون اساسی شورای رهبری حذف شد.

در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حكم چنین آمده است:

«از آن جا كه پس از كسب 10 سال تجربه عینی و عملی از اداره كشور، اكثر مسوولین و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند كه قانون اساسی با این كه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشكالاتی است كه در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، كم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یكی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یك ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.

چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای كشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تكلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(1)

در كمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی،  شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرفداران «نظریهفردي بودن رهبري» معتقداند:

اول؛ رهبري در عصر غیبت، ادامهرهبري پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و حضرت علي‏(علیهالسلام) است و ما در آنها، سابقهشورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجههشرعی ندارد.

 دوم؛ با توجه به ناكارآمدی تجربهمدیریت شورایی در كشور كه حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمیرسید تجربهرهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرفداران نظریهرهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد كند. اما در رهبری شورایي ممكن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد. در مقابل طرفداران نظریهرهبری شورایي معتقد بودند:

اول؛ رهبری شورایی در قانون اساسی ذكر شده است.

دوم؛ شخصیتی هم طراز امام خمینی(ره) برای رهبری وجود ندارد.

سوم؛ شورای رهبری طبعاً مركب از 3 یا 5 نفر است . تركیب ظرفیتهای فقهی، مدیریتی، سیاسی هر یك از این اشخاص میتواند كاستیها و كمبودهای محتمل را جبران نماید.

اما در این بین اتفاقی رخ داد كه در نهایت منجر به توافق نهایی بر روی رهبری فردی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با فصلنامهحكومت اسلامی اینگونه این رخداد را تشریح میكند:

«در واقع یك اجماع مركبي درست شده بود. البته تعبیر دقیق این است كه بگوییم اجماع نسبي بود و اكثریت مركبي بهوجود آمده بود، یك عده از علما كه بیشتر از جامعهمدرسین و همفكران آنها بودند، به آیتالله گلپایگاني توجه داشتند و رهبري فردي را ميگفتند؛ یعني آن شورایي را كه مد نظر ماها بود نميخواستند. عدهاي دیگر هم ميگفتند به طور مشخص آیتالله خامنهاي. این عده جمع زیادي بودند كه ایشان را براي این مقام صالح ميدانستند. این افراد ميگفتند ما نباید كار را معطل كنیم و باید آیتالله خامنهاي را انتخاب كنیم و البته این وقتي بود كه حرفهاي امام در جلسه نقل شد و اعضا با خبر بودند. بنا بر این یك عده به خاطر آقاي گلپایگاني و یك عده به خاطر آقاي خامنهاي علیه شورایي بودن رهبري رأي دادند و چون تا آن زمان هنوز كسي نظرش را روي فرد ابراز نكرده بود، آقایان جامعهمدرسین فكر ميكردند به آیتالله گلپایگاني ميرسند. جمع زیادي هم فكر ميكردند با پذیرش رهبریت فرد به آیتالله خامنهاي ميرسند.»(2)

 در نهایت در مجلس خبرگان رهبری رأی‌‌گیری شد كه 45 نفر به رهبری فردی و بیش از 20 نفر به شورای رهبری رأی دادند. بنا بر این قرار شد كه یك فرد به عنوان ولی‌‌فقیه انتخاب شود.

 

پي نوشت ها:

1. صحیفه نور, ج122/21; تاریخ 68/2/4.

2. مجلس خبرگان و انتخاب رهبر معظم انقلاب در گفت و گو با آیتالله هاشمي رفسنجاني، فصلنامهحكومت اسلامی، شماره41، ص 121.

آیه الكرسی تا كدام آیه است ؟
به آیه 255سوره بقره، آیة الكرسی می گویند. چون در این آیه لفظ "كرسی" یعنی "مقام فرمانروایی خدا" آمده، به این نام خوانده شده است.

 آیه الكرسی تا كدام آیه است ؟ اگر آیه اول پس چرا در دعاها آیه الكرسی را تا هم فبها خالدون نوشته اند ؟ دو آیه بعد از آیه الكرسی چه آیه هایی است؟

  به آیه 255سوره بقره، آیة الكرسی می گویند. چون در این آیه لفظ "كرسی" یعنی "مقام فرمانروایی خدا"  آمده، به این نام خوانده شده است، البته به نقل برخی مفسران و با توجه به بعضی روایات، آیة الكرسی به آیات 255، 256و 257سوره بقره نیز گفته می شود .(1)

 منظور از آیة الكرسی فقط آیه 255 است؛ اما ظاهرا  در روایاتی كه به خواندن آیة الكرسی در نماز یا برای حاجت سفارش شده ، منظور هر سه آیه می باشد. با این لحاظ هر سه آیه روی هم به آیة الكرسی معروف شده اند.  

بنا بر این آیة الكرسی كامل آیات 255-257 بقره است یعنی:

" الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع كرسیه السماوات و الارض و لا یؤوده حفظهما و هو العلی العظیم* لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم* الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین كفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون "

پی نوشت :

1. دانشنامه قرآن كریم، بهاءالدین خرمشاهی، ذیل آیةالكرسی

چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي گذاشته اند؟
بعضی سوره ها از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

   چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي مانند قلب قرآن ، عروس قرآن و... گذاشته اند ؟ تفاوت اين سوره ها با ديگر سوره ها در چيست ؟

تمامي آيات و سوره هاي قرآن در مقام بيان كلام خداي متعال است و از جهت نورانيت تفاوتي با هم ندارند.

 در عين حال هر كدام از آيات يا سوره ها، به تناسب موضوع خود به مسايلي اشاره دارند يا در بيان واقعه و حادثه يا مسئله اي خاص مي باشند كه همان مسئله محوري، به عنوان نقطه عطف سوره معرفي خواهد شد.

به همين جهت بعضي از سوره ها، چون سوره الرحمن يا سوره يس، از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

در روايات صادره از معصومين سلام الله عليهم اجمعين، سوره هاي "يس" و "الرحمن" به عنوان  قلب و عروس قرآن ناميده شدند.

امام صادق(ع) در مورد سوره "يس" فرمود:                    

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ "إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَلْباً وَ إِنَّ قَلْبَ الْقُرْآنِ يس‏"(1)

علامه طباطبايي نوشته است: اين سوره(سوره يس) شأن والايي دارد. چون اصول و ريشههاي حقايق را در خود جمع كرده است.(2)

پيامبر گرامي اسلام(ص)فرمود:

"لكلّ شي‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره"(3) 

يعني: هر چيزي عروسي دارد، و عروس قرآن سوره الرحمن است.

در پژوهش هاي قرآني و نيز تفاسير، در مورد سوره "الرحمن" نوشته شده است:

سوره "الرحمن" را عروس قرآن گفتهاند، زير هر چيز زيبا و با منظرهاي را عروس مينامند و سوره الرحمن به خاطر برشمردن نعمتهاي فراوان الهي با اسلوب خاص خود يكي از سورههاي بسيار زيبا و جالب قرآن است. (4)

مرحوم علامه فرموده بودند سوره يس به خاطر آيه آخرش كه داراي مضامين عالي است قلب ناميده شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق،ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، انتشارات دار الرضي، سال 1406 ه ق، چاپ اول، ص111.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي، سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 17، ص 62.

3. طبرسي، فضل بن حسن،(شيخ طبرسي) مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران،انتشارات ناصر خسرو، سال 1372 ه ش، چاپ سوم، ج‏9، ص 297.

4. خرم شاهي بهاء الدين، دانش نامه قرآن،تهران، انتشارات دوستان،چاپ اول،سال 1377 ه ش، ج 2، ص 1451 و ص 1774؛ مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول  ج 18، ص 310

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟
سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟

سوره فجر در روایات به عنوان سوره چه كسی معروف است؟ معنای لغوی رمضان چیست؟

سوره های عزائم، سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:

سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره فجر در روایات به نام سوره امام حسین مشهور است؛ زیرا امام حسین (ع) مصداق "نفس مطمئنی" است كه در این سوره مخاطب شده و به ورود به بهشت لقا فراخوانده شده است.

در حديثي از امام صادق - عليه السّلام - مي‏خوانيم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن علي - عليه السّلام - است. هر كس آن را بخواند، با حسين بن علي - عليه السّلام - در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود». (1)

در تفسیر نمونه آمده: «معرفي اين سوره به عنوان سوره حسين بن علي - عليه السّلام - ممكن است به جهت اين باشد كه مصداق روشن "نفس مطمئنه" كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده، حسين بن علي - عليه السّلام - است». (2)

"رمض" به معنای گرمای شدید است و "رمضاء" سنگی را گویند كه در اثر تابش آفتاب به شدت داغ و سوزاننده شده است و "رمضان" كه مصدر بوده و الف و نون آن زائده است، اسمی است كه برای این ماه گذاشته شده است؛ چون موقع نامگذاری (كه قبل از اسلام بوده)، این ماه گرم ترین ماه بوده، به این نام خوانده شده است. (3)

 

پی نوشت ها:

1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج 5، ص 649.

2. مكارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 486، تهران، اسلامیه، 1382 ش.

3. مصطفوی، التحقیق، ج 4، ص 231، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

منظور از شيريني قرآن چيست؟
لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

منظور از شيريني قرآن چيست؟ من قرآن مي خوانم و تدبر در آيات نيز دارم، ولي براي من شيرين نيست؟

مي خواهم براي من توضيح دهيد كه اولا شيريني قرآن چيست و دوما چيكار كنم قرآن براي من نيز شيرين شود

وقتي غذاي شيريني تناول مي كنيم ممكن است به دو علت شيريني آن غذا را درك نكنيم.

عامل اول اختلال در حس چشايي به سبب بيماري است و عامل دوم غفلت از غذاي شيرين و توجه و تمركز روي مسئله اي غير از آن است.

 قرآن كريم نيز غذاي روح انسان است و دو عامل مذكور باعث عدم درك شيريني اين غذا مي گردد.

عامل اول كه ناشي از بروز بيماري است باعث اختلال در حس چشايي مي گردد. چنانكه براي شخص سرماخورده، غذاي خوشمزه نيز بي مزه به نظر مي رسد. روح انسان نيز همانند جسم آن ممكن است دچار بيماري ها گردد و همين امراض قلبي و روحي باعث بي مزه شدن قرآن و بلكه تلخ مزه شدن آن مي گردد. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

« وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيماناً فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (*) وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ » (1)

 «و هنگامي كه سوره‏اي نازل مي‏شود، بعضي از آنان (به ديگران) مي‏گويند: «اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟!» (به آنها بگو:) اما كساني كه ايمان آورده‏اند، بر ايمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهي) خوشحالند. (*) و امّا آنها كه در دلهايشان بيماري است، پليدي بر پليديشان افزوده و از دنيا رفتند در حالي كه كافر بودند.»

آيات قرآن مانند دانه‏هاي حيات بخش باران است، كه در باغ سبزه رويد و در شوره‏زار خس! آنها كه با روح تسليم و ايمان و عشق به واقعيت به آن مي‏نگرند، از هر سوره، بلكه از هر آيه‏اي، درس تازه‏اي فرا مي‏گيرند كه ايمانشان را پرورش مي‏دهد و صفات بارز انسانيت را در آنها تقويت مي‏كند.

ولي كساني كه از پشت شيشه‏هاي تاريك لجاجت و كبر و نفاق به اين آيات مي‏نگرند نه تنها از آنها بهره نمي‏گيرند، بلكه بر شدت كفر و عنادشان افزوده مي‏شود. كه ان شاء الله مورد اول درباره ما و شما صدق نمي كند

اما عامل دومي كه باعث عدم درك حلاوت و شيريني آيات قرآن مي گردد «غفلت» است. همانطور كه هنگام تناول نمودن غذايي شيرين، اگر حواس ما متوجه جاي ديگري باشد شيريني و طعم لذيذ غذا را درك نمي كنيم هنگام تلاوت قرآن نيز اگر متوجه جاي ديگري باشيم شيريني و حلاوت قرآن را درك نمي كنيم. اگر فكر و حواس ما و هم و غم ما متوجه جذابيت هاي دنيا و دلبستگي هاي مادي دنيوي گردد، ديگر توجهي به آيات قرآن كريم نداريم. چنانكه خداوند متعال فرموده:

« بَلْ قُلُوبُهُمْ في‏ غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُون»(2)

 «ولي دلهاي آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بي‏خبري فرورفته و اعمال (زشت) ديگري جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مي‏دهند»

«غمره» از ريشه «غمر» گرفته شده و به آب زيادي كه زير خود را مي پوشاند «الغمر» گفته مي شود.(3) غفلت از آخرت و توجه و دلبستگي به دنيا نيز همچون غباري است كه قلب و روح انسان را مي پوشاند و حجابي مي گردد كه انسان را از درك لذت هاي معنوي محروم مي سازد.

بنابراين اگر بدنبال درك حلاوت قرآن هستيم لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را كه منشأ اصلي آن حب دنيا و فريفته شدن به لذت هاي زودگذر دنيوي است را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

در پايان لازم به ذكر است كه چنانكه گفتيم قرآن كريم غذاي روح انسان است و لذا شيريني و حلاوت آن از جهت كيفيت همانند شيريني غذاي جسم نيست. بلكه لذت هايي روحاني همچون آرامش و نشاط روحي و ... را در بر دارد.

عامل ديگري هم مي توان اضافه كرد كه احتمالا راجع به شما صادق باشد اين است كه انسان اگر معناي كلامي را متوجه نشود از آن سخن هم لذت نمي برد. ظاهرا شما هم با معنا و تفسير و منظور آيات آشنايي نداريد از اين جهت لذت نمي بريد از اين رو ما توصيه مي كنيم كه هر روز چند آيه كوتاه در كنار تفسير مطالعه بفرماييد و در آياتي كه مطالعه كرديد تفكر كنيد مطمئن باشيد روز به روز بر علاقه شما افزوده خواهد شد. براي اين كار مي توانيد از تفسير نمونه تاليف آيت الله مكارم و يا تفسير نور آقاي قرائتي استفاده كنيد.

پي نوشت ها:

1. توبه(9) آيه 124-125.

2. مؤمنون(23) آيه 63.

3. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان، دار العلم، 1412ق، ص 614.

-

منظور از ثقل اصغر چیست؟
در حدیث ثقلین منظور از دو ثقل بیان شده است. منظور از تقل اكبر قرآن و منظور از تقل اصغر ، اهل بیت رسول الله می باشند

منظور از ثقل اصغر چیست؟

   در حدیث ثقلین منظور از دو ثقل بیان شده است. جمله رسول خدا بنا به نقل های مختلف به این شرح است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي(1)

 اني تارك فيكم الخليفتين من بعدي كتاب الله وعترتي أهل بيتي (2)

واني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي، كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض، وعترتي أهل بيتي، وان اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. فانظروا كيف تخلفوني فيهما ؟ (3)

بنا بر این منظور از تقل اكبر قرآن و منظور از تقل اصغر ، اهل بیت رسول الله می باشند كه قرین، مفسر ، مبین و مجری قرآن هستند.

آیت الله جوادی آملی در وجه نامیدن عترت به "ثقل اصغر" می نویسد :

عترت طاهرین گرچه به لحاظ مقام های معنوی و در نشئه باطن از نظر بزرگان دین مانند صاحب جواهر و كاشف الغطا از قرآن كمتر نیستند و سخن بلند امیرالمؤمنین: " ما لله عزوجل آیه هی اكبر منی = خدا را آیتی از من بزرگتر نیست " (4) » نیز گواه این مدعاست. اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، قرآن كریم ،ثقل اكبر و آن بزرگواران، ثقل اصغرند و در این نشئه جسم خود را نیز برای حفظ قرآن فدا می كنند.(5)

البته مقایسه واقعی میان قرآن و اهل بیت و اكبر و اصغر نامیدن آنها در واقع صحیح نیست. زیرا قرآن كلام خدا است و با رسول الله و اهل بیت از دو سنخ هستند. 

رسول الله و اهل بیت  انسان و مكلف اند و با انسان های دیگر كه مثل ایشان مكلف هستند، قیاس می شوند.

قرآن كلام الله است. موجودی مكلف مانند انسان نیست تا با وی مقایسه شود كه كدام افضل هستند. این كه در روایت ثقلین، قرآن، ثقل اكبر و اهل بیت، ثقل اصغر نامیده شده­اند، شاید از این جهت بوده كه قرآن كلام خدا و معیار حق است و پیامبر و  اهل بیت برای ابلاغ ، بیان، تفسیر و تبیین قرآن هستند و قرآن را در خود پیاده كرده­اند. پس از این حیث قرآن اصل است و اكبر؛ و  اهل بیت اصغر و به عنوان مفسر و مبین، معرفی شده اند.

پی نوشت ها:

1. بروجردی، جامع احادیث شیعه، قم، مهر، 1415 ق، ج 26، ص 103.

2. محمد حیاه انصاری، معجم الرجال و الحدیث، ج 1، ص 61.

3. همان، ص 198.

4. صفار قمی، بصائر الدرجات، تهران ، اعلمی ، 1404 ق ، ص 97 .

5.  جوادی آملی، تسنیم، قم، مركز نشر اسراء ، 1385، ج 1، ص 76

صفحه‌ها