دانش تاريخ

همانگونه كه در اسلام بعضی از کارها حرام شمرده می شوند
مهم‌ترین گناهان چون انحرافات جنسی و دروغ ،تهمت، در متون دینی ادیان مورد نفی و مذمت قرار گرفته نيز محدوده ايي براي روابط با نامحرم بيان داشته اند همچنین امور...

با عرض سلام خدمت شما آیا در ادیان دیگر مثل مسیحیت یا یهودیت كارهای حرام وجود دارد مثل خوردن مشروب و بدون حجاب بودن زن در حد موی سر و دست دادن مرد و زن آیا این كارها همانگونه كه در اسلام حرام شمرده می شوند در این ادیان هم حرام محسوب می شوند؟

مهمترین گناهان چون انحرافات جنسی و دروغ ،تهمت، در متون دینی ادیان مورد نفی و مذمت قرار گرفته نيز محدوده ايي براي  روابط با نامحرم بيان داشته اند همچنین امور نیک بسیاری مورد تأیید و سفارش قرار گرفتهاند.

در یهودیت، نوشیدن مشروبات مست کننده و شراب و حتی انگور تازه یا خشک، به علت تأثیرات مخرب و زیانبار(1) نهی شده است.(2) در شریعت یهود، مجازات کاهنینی که شراب و دیگر مسکرات را می نوشیدند، مرگ بود.(3) افرادی که خود را برای خداوند نذر می کردند، نیز می بایست از نوشیدن شراب پرهیز می کردند.(4) سلیمان اعتقاد داشت که شخص حکیم به شراب نزدیک نمی شود(5) و برای دوری از مصیبت و غم و پیروی از اراده خدا نباید مشتاق شراب بود. زیرا باعث فساد و گناه می شود.(6)

در(مسیحیت) انجیل آمده است که عیسی در شام خداوند شراب نوشیده است.(7) در نظر مسیحیان، نوشیدن شراب نوعی شکرگزاری به درگاه خداست.(8)  فرصتی برای یادآوری نجات و سعادت و مرگ عیسی مسیح است.(9) با این حال اعتدال و میانه روی در نوشیدن شراب توصیه شده است.(10)

 یکی از مراسم اعتقادی مسیحیان "عشاء ربانی" است. در انجیل "مرقس" آمده است: "در آن وقت که عیسی با شاگردانش مشغول غذا خوردن بودند، قرص نانی را گرفت و برکت داد. آن گاه آن را پاره پاره کرد و به آنان داد و گفت: بگیرید و بخورید، این بدن من است. پس جام شراب را گرفته و شکر کرد و به آنان داد. آنان همگی از آن نوشیدند".(11)

روشن است که انجیلهای موجود تحریف شده و احکام آن ها معتبر نیستند، چون هیچ کدام از پیامبران الهی، شرب خمر را تجویز نکردهاند.

اسلام

نوشیدن شراب (می) در اسلام مطلقا حرام دانسته شده(12) هیچ مسلمانی حق ندارد مشروباتی که در خود درصدی از الکل را داشته باشد بنوشد. هرگاه مسلمانی عمدا از مشروبات الکلی استفاده کند، مستحق مجازات 80 ضربه شلاق  خواهد بود. همچنین نماز فرد مست  تا شصت روز مورد قبول خداوند نمی باشد.(13)

پی نوشت ها:

1.  پیدایش 9:20؛ پیدایش 19:31.

2.  اعداد 6:3.

3.  لاویان 10:9.

4.  اعداد 6:3؛لاویان 10:8؛امثال 31:5؛عاموس 2:12؛اشعیا 28:7.

5.  امثال 20:1.

6.  امثال23:29؛ حبقوق 2:15.

7.  متی 26:26؛مرقس 14:22؛لوقا 22:17؛یوحنا 3:14؛قرنتیان 11:23.

8.  کولسیان 3:17.

 9.  اول قرنتیان 11:25.

10.  اول تیموتائوس 3:3؛تیطس 2:3.

 11.  التفسیر التطبیقی لکتاب المقدس، ص 1959؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 737.

 12.مائده آیه 90.

 13. رک،ویکیپدیا، دانشنامه? آزاد ، http://fa.wikipedia.org/wiki.

----------------

حجاب، پیش از اسلام نیز به حسب مقتضیات زمان، در جوامع گوناگون وجود داشته است، طرح مسئله «حجاب» از سوی اسلام صرفاً در جهت حمایت از حقوق واقعی زن است. اصل حجاب  میان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولانى دارد، گرچه نحوه بهره‏گیرى از حجاب، حدود و احکام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)

حجاب در شریعت موسى(ع:

ویل دورانت راجع به قوم یهود و قانون تلمود مى نویسد:

اگر زنى به نقض قانون یهود مى پرداخت، مثلاً بى آن که چیزى بر سر داشت، به میان مردم مى رفت و یا در شارع عام نخ مى ریسید یا با هر سخنى از مردان درد دل مى کرد یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه‏اش تکلّم مى کرد، همسایگانش مى توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد«.(2) از کتاب مقدس نیز بر مى آید که در عهد سلیمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، بُرقَعْ(روبند) به صورت مى انداختند.(3) همین سنت در زمان ابراهیم(ع) رایج بود. نامزد اسحق ،رِفْقه ابتدا که اسحق را دید، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شریعت عیسى(ع):

حجاب در شریعت حضرت عیسى(ع) نیز وجود داشت، چون عیسى (ع) گفت: فکر نکنید که من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاى پیامبران را منسوخ نمایم، بلکه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم.(5) یکی از این احکام حجاب بود که در دین قبل از مسیح ، یعنی دین یهود وجود داشت. افزون بر آن داده های تاریخی نشان می دهد زن‏ها در قرن‏هاى اولیه مسیحیت تنها با چادر مى توانستند در مراسم عبادى شرکت کنند، زیرا گیسوان شان فریبنده به شمار مى رفت و مى گفتند حتى فرشتگان ممکن است در موقع اجراى نماز از دیدن آن‏ها حواس شان پرت شود!(6) پاولوس فرمان داد زنان باید حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

حجاب در شریعت زرتشت

زرتشت با توصیه ها و اندرزهای خود، کوشیده است تا پایه های حجابی را که زنان ایرانی به عنوان یک فرهنگ ملی در ظاهر عرف خود رعایت می کنند، در عمق روح آنان مستحکم نماید. از این راه، ضمانت اجرای قانون حجاب را در آینده نیز تامین نماید. بدین سان، جامعه خویش را در مقابل امکان انحراف های اخلاقی، بیمه کند.

یكی از نویسندگان می نویسد: «حجاب چهره زنان جزو سنّت های ملّی بوده است. در ایران قبل از اسلام، كه امتیاز طبقاتی پایه تشكیل جامعه بود، زنان محتشم ایرانی برای حفظ حرمت و حشمت، با پرده نازكی صورت شان را می پوشاندند. این رسم و عادت به تدریج، رنگ مذهبی به خود گرفت تا جایی كه كسی را یارای گفت و گو در باره آن نماند. در كیش آریایی، زنان محترم، محجوب بودند... همچنین محجوب بودن (پوشش صورت) به زنان اشراف اختصاص داشته است.»(8)

 روسری بانوان زرتشتی پارچه ای رنگین و با نقش و نگار و به طول حدود سه متر و نیم و عرض یك متر بود كه مانند بانوان بختیاری روی كلاهك می گذاشتند و با دستمال روی آن را می بستند. (9)

جهت آگاهی بیش تر به کتاب های زیر مراجعه فرمایید :

1. علی محمدی،حجاب در ادیان

 2. ابوالقاسم اشتهاردی، حجاب در اسلام

3. محمد محمدی اشتهاردی، حجاب بیانگر شخصیت

پى نوشت ها :

1. مجله پیام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ویل دورانت، تاریخ و تمدن، ج 4، عصر ایمان، ص 461 ، سازمان انتشارات  و آموزش انقلاب، تهران، 1368ش.

3. کتاب مقدّس، عهد قدیم، سفر نشید الاناشید، باب: 5.

4. همان، سفر تکوین، باب :24.

5. عهد جدید، انجیل متى، باب 20.

6. تاریخ تمدن، ج 9، ص 242.

7. جلال الدین آشتیانى، تحقیق در دین مسیح، ص 286، بی نام.

8.حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا، ص ۷ و ۵۱، بی نام.

9. حجاب در ادیان ،ص ۹۱، اشراق، 1373.

علت به وجود آمدن ادیان مختلف و مذاهب مختلف در چیست؟
بهترین تعریف دین كه شامل تمام ادیان شده و در فرهنگ ما و میان ما شناخته شده تر می‏باشد، آن است كه به "مجموعه اعتقادات و باورها و احكام و قوانین الهی" ...

علت به وجود آمدن ادیان مختلف و مذاهب مختلف در چیست؟

برای دین تعریف‏های متعددی شده است، اما بهترین و جامع‏ترین تعریف دین كه شامل تمام ادیان شده و در فرهنگ ما و میان ما شناخته شده تر می‏باشد، آن است كه به "مجموعه اعتقادات و باورها و احكام و قوانین الهی" دین اطلاق می‏شود.

بر مبنای این تعریف كه در ادیان آسمانی به آن توجه شده است، ادیان الهی نمی‏توانند مختلف باشند؛ به این معنا كه باورها و اعتقادات اصیل و اصول ادیان با هم تفاوت داشته باشد، زیرا تمام دین‏های آسمانی از طرف خداوند نازل شده و همه آنها در گوهر و اصول با هم اشتراك دارند. همه ادیان آسمانی به یكتاپرستی و اعتقاد و باور به رستاخیر دعوت كرده‏اند و همه پیامبران آسمانی در این دعوت با هم مشترك‏اند، همان گونه كه در آیات قرآن به آن اشاره شده است.(1)

اگر ادیان در اصول و مبانی و جوهر با هم اختلاف داشته باشند، اختلاف را نه در دین و یا آورنده‏گان آن (پیامبران الهی) بلكه در پیروان آنها و اعتقاداتی كه به دین بسته شده است باید جستجو كرد.

بنابراین ادیان هیچ گاه با هم تفاوت ندارند و اصولاً براساس فرهنگ دینی ما و آیات قرآن چیزی به نام ادیان وجود ندارد. هر جا سخن از دین در قرآن آمده، به صورت لفظ مفرد (دین) بیان شده و نه ادیان، در عین حال شریعت و راه و روش هر یك از پیامبران الهی با هم متفاوت بوده است. تصوری كه در مورد تعدد ادیان الهی می‏رود، در واقع تعدد و اختلاف در شریعت‏ها و راه و روش دعوت به سوی خداوند و احكام و قوانین می‏باشد كه برای سعادت بشر از طرف خداوند وضع شده است.

در آیات قرآن بیان شده كه برای هر پیامبری، شریعت و روش جداگانه‏ای قرار دادیم. (2)

اما چرا پیامبران دارای شریعت‏های جداگانه بوده‏اند و چرا پس از هر دوره و زمانی، خداوند پیامبری جدید با شریعت و قانون جدید به سوی بندگان فرستاده است؟

درضمن باید متذكر ‏شویم كه پیامبران بر دو دسته بوده‏اند:

پیامبران تشریعی و پیامبران تبلیغی.

پیامبران تشریعی، پیامبران بزرگ الهی مانند حضرت ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) بوده‏اند كه صاحب شریعت و آیین و قوانین خاصی برای جامعه و نجات انسان‏ها بوده‏اند.

پیامبران تبلیغی كسانی بوده‏اند كه از طرف خداوند برای هدایت بشر آمده، اما شریعت و قوانین خاصی (غیر از آنچه پیامبران صاحب شریعت بیان كرده بودند) نداشتند این گروه از پیامبران، شریعت پیامبران بزرگ را تبلیغ می‏كردند.

حال می‏گوییم: ظهور پیامبران اختصاص به دوره و منطقه خاصی نداشته و برای امت‏های مختلف، پیامبران الهی (خواه تبلیغی یا تشریعی) وجود داشته‏اند.

در آیات قرآن آمده كه هر قوم و امتی پیامبری داشته است. (3)

اما تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران مختلف می‏تواند به دو علت باشد:

1 - تحریف ادیان و شرایع آسمانی.

2 - عدم رشد و بلوغ فكری انسان‏ها و تغییر شرایط و نیازهای جدید.

در دوران گذشته كه پیامبران متعدد آمده و بعضاً شریعت تغییر می‏یافت، یا از این جهت بود كه شریعت پیامبران سابق و دین‏شان مورد تحریف واقع می‏شد و دست بشر در آن رخنه می‏نمود و موجب تغییر و تبدیل دین و شریعت پیامبران می‏شد، یعنی عالمان و دانشمندان بزرگان آن دین، دین را به دلخواه خود تفسیر و آن را از حقیقت خود منحرف می‏كردند. در نتیجه طبعاً انتظاری كه از دین و شریعت پیامبر می‏رفت، برآورده نمی‏شد.

یا به جهت آن كه انسان‏ها (چون دوران رشد را پشت سر می‏گذارند) در هر دوره‏ای نیاز به تعالیم جدید و شریعت و قوانین تازه (با توجه به شرایط زمان و نیازهای عصر خود) دارند، مانند بچه‏ای كه دوران كودكی و دبستان را پشت سر گذاشته و وارد مرحله جدیدی از فراگیری می‏شود كه طبعاً باید با توجه به رشد فكری و نیازهای او تعالیم و دانش‏های جدید به او داده شود امكان نداشت تعالیم در دوره قبل به او یاد داده شود و نیاز به تعالیم و دستورات جدید بود به عبارت دیگر پیامبران به موازات تكامل بشر تعلیمات خویش را كه همه در یك زمینه بوده القا كرده‏اند مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد ، معرفت دینی، روابط اجتماعی ، عبادات و... با معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسایل و همچنین كمیت آن تفاوت بسیار دارد. به تعبیر دیگر بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بود كه لازم بود او را آهسته آهسته از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا برند.

 بر این اساس علت تجدید نبوت‏ها به خاطر این دو مسئله اساسی بوده است، به همین خاطر بعد از شریعت حضرت موسی(ع)، پس از سالیان و قرن‏های بسیار پیامبر جدید (حضرت عیسی(ع)) مبعوث شد، كه آیین جدیدی آورد. حال اگر این دو عامل برای تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران جدید با شریعت و آئین جدید وجود نداشته باشد، یعنی اگر دین و آیین پیامبر مورد تحریف واقع نشود، هم چنین بشر به اندازه‏ای از رشد و بلوغ فكری دست یابد كه بتواند همه تعالیم را دریافت كند و آنها را حفظ نماید و یا قانونی كلی را دریافت كند كه در سایه آن بتواند به نیازهای زمان خود پاسخ دهد، دیگر علت‏های تجدید نبوت و شریعت وجود نخواهد داشت. با آمدن اسلام این مسئله تحقق یافت، یعنی هم متن اصلی دین (قرآن ) از تحریف مصون ماند و هم بشر به اندازه ای از رشد و بلوغ فكری رسید كه بتواند دین خود را حفظ نماید و نیازهای جدید خود را بر اساس اصول آخرین دین و شریعت به دست آورد، پس نیاز به پیامبر جدید نبود.

پی‏نوشت‏ها:

1. نحل (16) آیه 36.

2. مائده (5) آیه 48 و شوری (42) آیه 13.

3. فاطر (35) آیه 42 و نحل (16) آیه 36.

-------

 نسبت به مذاهب مختلف

بايد گفت :فرستادن پیامبران و نازل كردن وحی بر آنان از جانب خداوند برای حل اختلافاتی است كه به طور طبیعی قبل از نبوت­ها پیدا میشود. انسانها در اثر برداشتهای مختلف، اختلاف فكر و نظر و رفتار پیدا میكنند. اختلاف طبیعی است و گناه نیست، زیرا ناشی از ستمگری، بزرگی طلبی و  انگیزه‌‌های نفسانی نمیباشد. خداوند برای رفع اختلافها و پدیدآوردن وحدت، پیامبران را میفرستد و كتاب را بر آنان نازل میكند:

كان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛(1) مردم یك گروه بودند. خدا رسولان را بشارت دهنده و ترساننده فرستاد و با پیامبران، كتاب را به حق نازل كرد تا دین خدا به عدالت در موارد نزاع و خلاف بین مردم حكم فرما باشد. متأسفانه پس از بعثت پیامبران و نازل شدن كتاب، صاحبان كتاب و ایمان آورندگان، در تفسیر آن اختلاف كرده و مذاهب مختلف ایجاد میكنند. علت به وجود آمدن اختلاف در تفسیر آن است كه آنان از گردن نهادن به حكم مفسّر واقعی دین خودداری ورزیده، خودشان بدون اینكه مجوّز دینی داشته باشند، به تفسیر دین و كتاب اقدام مینمایند، چنان كه به رأی و اجتهاد خود عمل میكنند یا بالاتر از آن هواهای نفسانی خود را به عنوان تفسیر كتاب ارائه میدهند! پس از آن، هر كدام پیروانی پیدا كرده و فرقههایی ایجاد میكنند. قرآن در ادامه همان آیه میفرماید:

«و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم؛ در خود كتاب اختلاف نكردند مگر صاحبان آن، آن هم بعد از آن كه آیات روشن بر آنان آمد، از سر ستمگری و ستم در آن اختلاف كردند».

تاریخ اسلام نمونهای از این قاعده و قانون كلی است. پیامبر برای حل اختلاف و ایجاد اتحاد و هدایت به راه راست مبعوث شد و قرآن برایشان نازل گشت تا كتاب هدایت و وحدت زا باشد. رسول خدا تا زمانی كه در قید حیات بود، تفسیر كتاب را عهده دار بود. به هنگام وفات در وصیت معروف خود به جامعه اسلامی اعلام فرمود:

«من از بین شما میروم و دو چیز ارزشمند به میراث میگذارم تا وقتی كه به آن دو تمسك بجویید، از گمراهی ] و اختلاف[ درامان خواهید بود: كتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم».(1)

عترت پیامبر كه حضرتش آنان را معرفی كرد، یعنی امام علی و فرزندان معصوم ایشان كه مفسران كتاب خدا بودند. اگر جامعه اسلامی برای فهم كتاب خدا به آنان مراجعه میكرد، از گمراهی و اختلاف در امان میماند، ولی با وفات پیامبر(ص) عترت خانه نشین گردید و از اجتماع رانده شد و مانع ارتباط مردم با آنان شدند و دیگران عهده دار تفسیر قرآن شدند و هر كدام رأیی و نظری ارائه دادند، در نتیجه فرقههای مختلف كلامی مثل اشاعره، معتزله ، ماتریدیه و... فرقههای مختلف فقهی مثل مالكی ،حنبلی، حنفی و شافعی و... پیدا شد.

اگر جامعه به حكم خدا و پیامبر گردن مینهاد و برای دریافت تفسیر دین و كتاب خدا به محضر عترت مراجعه میكرد و عترت در بیان دین خدا آزاد بود، به هیچ وجه اختلاف پیدا نمیشد و مذاهب ایجاد نمیگردید و فقط یك مذهب وجود داشت.

پینوشتها:

1. صحیح مسلم، ج4، ص 1873، به نقل از پیام قرآن،ج9، ص63، چ مدرسه امیرالمؤمنین،قم.

وجه مشترك دين اسلام را با ديگر اديان نظير سني،مسيحيت،بودا،هندو و......
بررسي مشتركات اديان، مانند يهود ، مسيح ، هند ... نياز به نگارش يك كتاب دارد، بهترين را ه براي شناخت اديان، مطالعه كتاب هايي است كه به بيان تاريخ اديان پر داخته

مي خواستم وجه مشترك دين اسلام را با ديگر اديان نظير سني،مسيحيت،بودا،هندو و...... را بدانم.

متشكرم

بررسي مشتركات اديان، مانند يهود ، مسيح ، هند ... نياز به نگارش يك كتاب دارد، بهترين را ه براي شناخت اديان، مطالعه كتاب هايي است كه به بيان تاريخ اديان پر داخته اند، در عين حال همه اديان الهي در اصل محور هاي زير مشترك هستند:

1- اعتقاد به توحيد و خداپرستي

2 - اعتقادبه معاد و عالم آخرت، يعني در همه اديان الهي، جهان و انسان سرانجام و غايتي دارد و تسلط بر جهان مادي براي رسيدن به تكامل معنوي مد نظر است...

3- در همه اديان الهي، اعتقاد به تقدس وجود دارد، يعني در هر ديني برخي از موارد مقدس شمرده مي شوند.

4- اعتقاد به غيب در همه اديان الهي وجود دارد، يعني چيزهايي در هستي وجود دارد كه فراتر از اموري است كه با حواس ظاهري (حواس پنجگانه) درك شود.

5- همه اديان الهي خصوصيات انساني دارند و محور آنها تربيت انسان است و تعاليم آن براي انسان و ويژگيهاي او آمده است.

6. اعتقاد به نبوت وبعث پيامبران، يعني در اديان الهي اين مطلب آمده است كه ازسوي خداوند، - جهت هدايت و تربيت انسان ها- ، انبياء مبعوث شده اند.

7 - اعتقاد به منجي جهان و اعتقاد به موعود در همه اديان به صورتي وجود دارد. (1)

7 - نظام ارزشها و اخلاق. يكي از اصول بسيار مهمي كه در همه اديان الهي بدان سفارش شده است ارزش هاي اخلاقي است، ازجمله:

الف. تهذيب جامعه

ب.رسيدگي به مستمندان

ج.عدالت و برابري

مسأله تهذيب جامعه از مفاسد جنسي و تشكيل خانواده، به منظور تحقق اين مسأله، از جمله نقاط محوري و مشترك بين الاديان است و به نظر مي رسد كه اغلب اديان بر اين نكته توافق داشته باشند. ازدواج در اديان آسماني، مطلوب و تجرد مردود است. از نظر برخي از اديان، اگر افرادي مي توانند خود را حفظ كنند، مجرد بمانند بهتر است. اما اگر نمي توانند خود را حفظ نمايند، بايد طريق ازدواج سالم را پيشه كنند. برخي از اديان، تجرد را مذموم دانسته و هر چه سريع تر، پس از دوران بلوغ، امر به ازدواج مي نمايند. ازدواج در همه اديان، براي جلوگيري جامعه از افتادن به دام مفاسد، امري جدي و مهم تلقي گرديده است.

رسيدگي به مستمندان، ارزشي اخلاقي و معنوي است كه به حكم فطرت انسان، بسيار والا و ارزشمند است و تقريبا به طور يكنواختي در همه اديان الهي و آسماني، رسيدگي به مستمندان و رعايت حال آنها از ضرورت و قداست فوق العاده اي برخوردار است. اين مسأله در انديشه اسلامي، جزئي انفكاك ناپذير است، به همين جهت جهت كمك به نيازمندان، زكات و انفاقات مالي تشريع گرديده است، و حتي در برخي از موضع گيري ها، شرط قبولي عباداتي همچون نماز و حج، پرداخت زكات و انفاقات مالي به فقراي جامعه اسلامي و نيازمندان است. به گونه اي كه اقامه نماز را با پرداخت زكات مقرون فرموده است: « فاقيموا الصلوه و اتو الزكوه » نماز را بپا داريد و زكات بدهيد.

آئين يهود، به صراحت به وجود طبقات مختلف اجتماعي اذعان دارد: طبقاتي كه نام مي برد: بي پدر، بيوه، فقير و غريب است. ( سفر تثنيه، 17و22). از نظر يهوديان، فقرا طبقه اي مستحق توجهند. در سفر خروج، به يهوديان توصيه مي شود كه به خاطر شفقت نابجا اجراي عدالت ( تسركه) را به نفع فقرا به انحراف نكشانند. در راستاي همين امر، مراقبت از بيماران و عيادت از آنها، امري جدي و لازم و واجب تلقي گرديده است. طبقه غريبان در تورات به شدت مورد توجه واقع شده اند: « بر غريب ستم مكن، زيرا كه از دل غريب خبر داريد، چون شما در زمين مصر غريب بوديد». ( سفر پيدايش، آيه 9، ص 23).

واكنش مسيحيان به نيازمندان و رسيدگي به وضعيت آنها، دقيقا برگرفته از تعاليم مسيح است. در بسياري از نكات و نقاط مورد بحث در انجيل، فقرا و معلولان و نيازمندان را كه محروميت هاي شديد دارند، در تماس با حضرت عيسي عليه السلام مي نگريم و نيز اشاره اكيدي وجود دارد كه آن حضرت با فقيران و نيازمندان همواره مي نشسته اند و در تماس بوده است.

مسأله عدل و عدالت ورزي، صفتي اخلاقي و ريشه همه اخلاقيات است .عدالت در انديشه اسلامي، اشرف فضيلت ها و بالاترين صفات است و علت پيدايش همه رذايل اخلاقي به نوعي بازگشت به فقدان عدالت در شخص دارد.

اتكا بر مقوله عدل، در آئين اصلي يهود، مهم و قابل توجه است. واژه "تسد"كه، به معناي عدل است - در تورات و تلمود - شديدا به آن توصيه گرديده است. مسيحيان اعتقاد دارند كه محبت خدا به مردم در زندگي مسيح تجلي يافته است. از نظر مسيحيان در ميان انسانها اختلافاتي وجود دارد، اما آنچه كه مي تواند اين اختلافات را منشأ رحمت و جود خداوندي قرار دهد، صفت عدل است. مسيحيان اصيل، اختلافات بشري را كه منجر به برتري يك نژاد (سفيد) باشد، مردود شمرده و عدالت را لازمه بقاي جامعه مي دانند. در تعاليم حضرت مسيح (ع) چنان آمده است كه انسان ظالم به بهشت وارد نمي شود و ورود انسان ظالم و غير دادگر به بهشت، به سختي رد شدن شتري از روزنه سوزن است. صفات اخلاقي و فاضله ديگري وجود دارد، نظير صداقت و راستگويي، امانت داري، ترحم بر مستمندان، تواضع و فروتني و ساير خصلت هاي الهي كه در اديان مختلف، عقيده و هدف و گرايش واحدي نسبت به آنها وجود دارد. در اين راستا، آئين هايي نظير آئين بودا، كنفوسيوس، و هندوئيسم و.. . نيز به نوعي بر اين آرمان هاي اخلاقي وحدت نظر ضمني دارند.(2)

 درباره اديان به منابع زير مراجعه نماييد

 1- تاريخ اديان ومذاهب جهان  (3 - 1) ، عبد لله مبلغي آباداني

 2- آشنايي با تاريخ اديان ، غلامعلي آريا

 3- اديان زنده جهان ، ت رابرت هيوم، ترجمه: عبدالرحيم گواهي

 4- تاريخ اديان ، اصغر حكمت

 6- تاريخ جامع اديان ، ترجمه، حكمت

 7- آشنايي با اديان ، حسين توفيقي

در كتاب هاي فوق همه اديان چه الهي و چه غير الهي مورد بررسي قرار گرفته ولي كتابهاي ذيل اديان مسيحي و يهودي را به صورت خاص مورد بررسي قرار مي دهند:

 1- كلام مسيحي، توماس ميشل، ترجمة حسين  توفيقي

 2- درآمدي به مسيحيّت، مري جوي ويور ترجمة حسن قنبري

 3- عقايد و آداب يهودي، آلن آنترمن، ترجمة رضا فرزين

پي نوشت ها :

1. http://alirezamirmana.blogfa.com/post-9.aspx

http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=11941 .2

اديان هم عصر پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) كدام اديانها بودند؟
در ابتدا بيان اين مطلب لازم است كه ما – دقيقا- نمي دانيم در عصر پيامبر اسلام (ص) چه دين هايي وجود داشته اند، زيرا تاريخ اديان آن عصر روشن نيست، همچنين بايد ...

 اديان هم عصر پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) كدام اديانها بودند؟

در ابتدا بيان اين مطلب لازم است كه ما – دقيقا- نمي دانيم در عصر پيامبر اسلام (ص) چه دين هايي وجود داشته اند، زيرا تاريخ اديان آن عصر روشن نيست، همچنين بايد بدانيم كه مقصود از اديان عصر پيامبر (ص) چيست، اگر مقصود اين است كه در عصر رسول خدا – به حسب واقع – چه دين هايي بوده اند، بايد بگويم، در آن عصر يك دين وجود داشت و آن اسلام بود، زيرا ما باور داريم كه دين بعد، دين قبل را نسخ مي نمايد، يعني با آمدن دين مسيح، دين يهود نسخ گرديده، و با آمدن اسلام دين مسيح نسخ شده است، البته نا گفته نماند كه پيامبر (ص) قبل از بعثت در زمان حضرت عيسي (ع) زندگي مي كرد، لذا هم عصردين مسيح (ع) بود؛ اما اگر مقصود از اديان هم عصر رسول خدا، اعتقادات پيروان اديان باشد، در اين صورت بايد گفت: هم قبل از بعثت و هم بعد از بعثت پيامبر (ص) اديان ديگر نيز بوده اند، مثلا يهوديان و مسيحيان هم قبل از بعثت رسول خدا بودند وهم بعد از بعثت باور داشتند كه دين يهود ومسيح نسخ نشده اند، مگر اين يهوديان نبودند كه چه مشكلاتي رابراي پيامبر (ص) به وجود آوردند. مگر اين مسيحيان نبودند كه خواستار مباهله با پيامبر (ص)گرديدند؟ (1)در قرآن نيز مي خوانيم :"إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ" (2)؛ كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‏اند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچ گونه ترس و غمي براي آنها نيست.

مراد از «الَّذِينَ هادُوا» يهوديان و مراد از «النَّصاري»، مسيحيان هستند. برخي گفته اند مراد از صَّابِئِينَ جمعيتي از پيروان نوح بوده‏اند، و ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمي متدين به يكي از اديان آسماني بوده، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشته‏اند. و اينكه بعضي آنها را مشرك و ستاره‏پرست، و بعضي ديگر آنها را مجوس مي‏دانند صحيح نيست...

آنها معتقدند نخست كتابهاي مقدس آسماني به آدم، و پس از وي به نوح، و بعد از او به سام، و سپس به" رام"، و بعد به ابراهيم خليل، سپس به موسي و بعد از او بر يحيي بن زكريا نازل شده است. -در مجموع - آنان پيروان يحيي بن زكريا مي‏باشند. (3)

هچنين درقرآن از مجوس و مشركان سخن به ميان آمده است كه نشان مي دهد در عصر حضرت رسول (ص) مجوسيان و مشركان نيز وجود داشته اند:" ...الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصاري‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ "(4)؛ كساني كه ايمان آورده‏اند و يهود و صابئان و نصاري و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داوري مي‏كند و حق را از باطل جدا مي‏سازد، خداوند بر هر چيز گواه است (و از همه چيز آگاه).

واژه" مجوس" فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به اينكه در برابر مشركان و در صف اديان آسماني قرار گرفته‏اند چنين بر مي‏آيد كه آنها داراي دين و كتاب و پيامبري بوده‏اند. ترديدي نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مي‏شود، و يا لا اقل پيروان زردشت بخش مهمي از آنان را تشكيل مي‏دهند، ولي تاريخ خود زردشت نيز به هيچوجه روشن نمي‏باشد، تا آنجا كه بعضي ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته‏اند و بعضي در قرن ششم يا هفتم! اين تفاوت و اختلاف عجيب يعني پنج قرن! نشان مي‏دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است. معروف اين است او كتابي به نام" اوستا" داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است، و بعدا در زمان بعضي از پادشاهان ساساني بازنويسي شده از عقائد آنها مطالب زيادي در دست نداريم، ولي چيزي كه امروز بيش از همه شهرت دارد مساله اعتقاد به دو مبدأ خير و شر يا نور و ظلمت است، به اين ترتيب كه خداي نيكيها و نور را" اهورامزدا" و خداي شر و ظلمت را" اهريمن" مي‏دانند، و به عناصر چهار گانه مخصوصا" آتش" احترام بسيار مي‏گذارند تا آنجا كه آنها را" آتش‏پرست" مي‏خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده‏اي كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد. (5)

پي نوشت ها:

1. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، ج‏2، ص579 .

2. بقره، آيه62 .

3. ناصر مكارم، همان، ج1، ص289.

4. حج، آيه 17 .

5. تفسير نمونه، ج‏14، ص 45.

آیا پیامبر اسلام (ص) درصدد آموختن سواد خواندن و نوشتن برنیامدند؟
اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضی باور دارند كه حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است ...

آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) با توجه به اهمیتی كه برای دانش اندوزی و علم آموزی قائل بودند هیچگاه (حتی بعد از بعثت) درصدد آموختن سواد خواندن و نوشتن برنیامدند؟ چرا؟

در خصوص بحث بی سواد یا با سواد بودن پیامبر (ص) باید در دو مرحله بحث شود:

1- پیش از بعثت:

 پیامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت . آیات (1) و روایات (2) بر این مطلب دلالت دارند. شهید مطهری(ره) می نویسد:

قطعی و مسلّم و مورد اتفاق علمای مسلمان و غیر آن‏ها است كه ایشان قبل از رسالت كوچك‏ترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته است. (3)

درست است كه خواندن و نوشتن برای هر انسانی كمال محسوب می شود، ولی گاهی وضعی پیش می آید كه نخواندن و نوشتن كمال است. این مطلب در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیا كاملاً صدق می كند، چه این كه اگر دانشمندی درس خوانده، و فیلسوفی آگاه و پر مطالعه ادعای نبوت كند و كتابی ارائه دهد، به عنوان كتاب آسمانی، در چنین وضعی ممكن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیاید كه این كتاب و مكتب مولود اندیشه‏های او است یا از جایی آموخته است.

 اگر از میان یك قوم عقب افتاده، انسانی كه هرگز استادی را درك نكرده و كتابی نخوانده و ننوشته است، برخیزد و كتابی به عظمت عالم هستی، با محتوای بسیار عالی ارائه دهد، می توان درك نمود تراوش فكر او نیست، بلكه وحی آسمانی و تعلیم الهی است. (4) یكی از معجزات پیامبر همین است كه در حال امّی بودن قرآن را آورده است.

2- پس از بعثت:

اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر پس از رسالت اختلاف نظر دارند؛ بعضی باور دارند كه حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است. برخی مانند سید مرتضی از طرفداران این نظریه هستند. (5) طرفداران این رویكرد با بهره‏گیری از آیات و روایات قائل شده‏اند چگونه ممكن است ساختار وحی - كه همه چیز را به پیامبر می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟! (6)

از طرف دیگر برخی عقیده دارند كه پیامبر بعد از رسالت می خواند، ولی نمی‏نوشت. (7)

بعضی هم احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است. البته این احتمال ضعیف بوده و فاقد دلیل معتبر می باشد.

 احتمال اوّل و دوّم قابل قبول بوده و شواهد و قرائن آن‏ها را تأیید می كند. شاید بتوان دو نظر را به این گونه جمع كرد كه پیامبر خواندن و نوشتن می دانست، اما چیزی ننوشت.

اگر به چرايي لزوم خواندن و نوشتن دقت نماييد، خواهيد يافت كه علم و دانش ركن اساسي رشد و تكامل انسان است، راه رسيدن به معرفت خدا و حقايق ديني است كه بدون آن انسان از حقيقت انسانيت و نيل به اهداف اساسي خلقت باز مي‏ماند.

علم چراغ راهنما در ظلمت‏ها و اساسي‏ترين ابزار براي رسيدن به هر هدفي است؛ بدون آن نه خواسته‏ها و آمال بشر در اين دنيا تأمين مي‏شود و نه راه سعادت و نيك‏بختي از نگون‏ساري و شوربختي شناخته مي‏شود. لذا در روايت آمده است: در هيچ حركت و اقدامي انسان بي‏نياز از علم نيست.

اما هنگامي كه ملاحضه مي شود تمامي اين كمالاتي كه در پرتو تحصيل علم حاصل مي شود خداوند تمامي آن ها را يكجا به پيامبرش عطا نموده است، ديگر نيازي ديده نمي شود كه پيامبر در پي تحصيل خواندن و نوشتن باشد. زيرا از همان طريقي كه خداوند به او معارف ناب را داده دانش خواندن و نوشتن را هم داده است.

 پیامبر در موقعیت پیش از بعثت هیچ سابقه ای از آموزش خواندن و نوشتن و یا هیچ نمونه انجام این كار را از خود بروز نداد. برای همه مردم جامعه این امر حتمی شد كه آن بزرگوار سواد خواندن و نوشتن ندارد، دلیل آن بود كه با آوردن قرآن به عنوان معجزه ای كلامی و قابل خواندن و نوشتن جای هیچ گونه تردیدی برای افراد منصف و به دور از اغراض باقی نماند كه آن بزرگوار این كلمات و تعابیر را از جایی نخوانده و به اصطلاح كپی نكرده است.

 در فرض قدرت آن بزرگوار بر خواندن و نوشتن كافی بود كه این شبهه مطرح گردد كه این تعابیر و كلمات باقیمانده كتاب های پیامبران پیشین است كه به طریقی نامعلوم یا در سفرهای تجارتی پیامبر به دست او رسیده، این كلمات و آیات را با كمی تغییر و تبدیل و به اصطلاح بومی سازی به عنوان وحیی كه بر خود او نازل می شود، جا زده است.

همین شبهه می توانست زمینه تردید بسیاری را فراهم نماید، در حالی كه با توجه به اطمینان اهل حجاز بر بی سواد بودن حضرت طرح این شبهات مجالی نیافت.

 

پی نوشت‏ها:

1. عنكبوت (29) آیه 48؛ ناصر مكارم  پیام قرآن، نشر دار  الكتب لاسلامیه، تهران،  1378 ش، ، ج 8، ص 61؛ منشور جاوید قم، موسسه امام صادق (ع)، چاپ دوم، 1382ش ، ج 6، ص 40.

2. علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر : دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 16، ص 119.

3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار،صدرا، ج 3، ص 208.

4. تفسير نمونه‏،مكارم شيرازي ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏، ج 26، ص 306.

5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.

6. مرتضی مطهری، همان، ص 212.

7. بحارالانوار، ج 16، ص 133.

با وجود امام چرا مختار به خون خواهی برانگیخته شد ؟
قيام نكردن امام سجاد (ع) عوامل مختلفي داشته است؛ آنچه بيان نموديد، در باره تقيه مي تواند يكي ازدلايل باشد. اما دلايل مهم تر ديگري در بين بوده ،مثلاً يكي از...

با وجود امام چرا مختار به خون خواهی برانگیخته شد ؟

قيام نكردن امام سجاد (ع)  عوامل مختلفي داشته است؛ آنچه بيان نموديد، در باره تقيه  مي تواند يكي ازدلايل باشد. اما دلايل مهم تر ديگري در بين بوده ،مثلاً يكي از علت‏هايي كه ائمه(ع) دست به قيام نمي‏زده‏اند، نداشتن اصحاب و ياران واقعي است.

 در زمان امام سجاد وضع به گونهای بود كه امام از این وضع رنج برده و فرمود: «در تمام مكه و مدینه، بیست نفر نیستند كه ما را دوست بدارند».(1)

 جملات امام دقیقاً وضع جامعه عصر امام و عدم حمایت مردم از خاندان پیامبر را نشان میدهد. امام سجاد در چنین وضع چگونه میتوانست قیام  كند ؟!

 مهم ترين علت قيام نكردن امام سجاد(ع) نيز همين مسأله بوده است. در زمان امام حسن(ع) عده زيادي اطراف حضرت بودند، ولي بيش تر آن ها سست عنصر و بي‏وفا بودند، تا چه رسد به زمان امام زين‏العابدين.

نيز ساير شرايط در قيام لازم است كه فراهم باشد.

مي توان بين شرايط امام سجاد و مختار مقايسه انجام داد و چنين نتيجه گرفته شود:

نخست: جايگاهي كه امام سجاد در آن قرار داشت ،به عنوان امام شيعيان شرايط خاص به خود را مي طلبيد كه بسياري از اين شرائط را سايرين دارا نبودند .بنا بر اين شرائط قيام براي امام با شرائط قيام براي مختار متفاوت مي باشد .  معیار هائی كه امام در قیام رعایت می كند، با معیارهای مختار بسیار متفاوت است .

دوم :برخي شرايط براي مختار فراهم بوده است. اما براي امام سجاد فراهم نبوده .

فراهم بودن شرايط قيام براي مختار نمي‏تواند دليل بر اين باشد كه براي امام هم شرايط فراهم بوده است.

خطر شهادت و از بين رفتن نور امامت را خداوند متعال در كربلا دفع نمود . تقدير الهي بر اين رقم خورده بود كه امام سجاد چهارمين پيشواي شيعيان زنده بماند. قيام حضرت قطعا به كشته شدن وي وفقدان جبران ناپذير امام منجر مي شد . همان گونه كه با چنين عاقبتي مختار به شهادت رسيد .

آنچه در اين بين نبايد مورد غفلت قرار گيرد ، هدف قيام است ، هدفي كه امام حسين به خاطر آن به شهادت رسيد (حفظ اسلام و زدودن جهالت از دل ها)همان هدف را امام سجاد با نهضتي ديگر كه در ادامه نهضت حسيني است، ادامه داده است. ديگر نيازي به ریختن خون نبود. نيازي به انتقام گيري به وسيله امام سجاد نبود.

    پس از شهادت امام حسين«عليه السلام» حضرت امام سجاد زين‏العابدين«عليه السلام» نقش بسيار مؤثري در بيدار كردن مردم و زنده كردن مظلوميت پدر بزرگوارشان داشتند، چه در قالب خطبه ها و چه در قالب دعا و نيايش كه معارف و روشنگري هاي خويش  را به مردم ارائه مي نمود .

 يكي از كارهاي بسيار مؤثر حضرت خطبه‏هايي بود كه در راه اسارت خواند . يكي از خطبه‏ها در  مسجد امويان در شام بود . در خطبه‏ها جنايات يزيد را برملاء كرد . فضائل جدش خاتم‏الانبياء «صلي الله عليه و آله» و حضرت علي مرتضي«عليه السلام» را براي مردم بيان كرد . نقش ديگري كه حضرت ايفا كرد، گريه مستمر و عزاداري  حضرت براي پدرش بود . امام در خلال اين صحنه‏ها مظلوميت و شهادت پدر و برادران و ياران پدرش را يادآور مي‏شد. اين ها در حركت هايي كه بعد عليه حكومت بني‏اميه صورت گرفت كه منجر به سقوط خاندان آن ها شد، مؤثر بود.

پي نوشت:

1.بحار الانوار ،علامه مجلسي، ج 46، ص 143، 1403 - 1983 م ،  دار إحياء التراث العربي - بيروت .

به چه علت حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) را روح الله می نامند؟
در ابتدا درباره وجه نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، باید گفت كه چند وجه در این باره مطرح است: ...

به چه علت حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و اله و علیه السلام) را روح الله می نامند؟اگر منظور بخشی از آیه ی (( نفخت فیه من روحی )) باشد كه همه انسان ها روح الله هستند. مقام روح اللهی بالاتر است یا خلیل یا كلیم و یا حبیب اللهی؟ آیا این لقب در قرآن كریم ذكر شده و یا از طریق روایات به ما رسیده است؟

 پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در ابتدا درباره وجه نام گذاری حضرت عیسی به «روح الله»، باید گفت كه چند وجه در این باره مطرح است.

برخی بر آن اند كه چون ایشان از موجودی صاحب روح به وجود نیامده و از موجود زنده مانند نطفه پدید نیامده، بلكه كاملاً به امر خدا و از جانب او آفریده شده است، او را «روح الله» گویند. (1)

برخی بر آن اند كه چون مردم در دین به واسطه او احیا گشتهاند، چنان كه به وسیله روح خود حیات یافتهاند، او را «روح الله» گویند. (2)

همچنین گفته شده كه چون آن حضرت مردگان را زنده میكرد، روح الله نام گرفت. (3)

یا این كه روح به معنای نبوت است؛ چنان كه در آیه قرآن آمده: «یلقی الروح مِن أمره علی مَن یشاء مِن عباده». و یا گفتهاند روح به معنای رحمت است و عیسی(ع) مایه رحمت و بركت برای بندگان خدا بود. از این رو، به ایشان «روح الله» گفته شده است. (4)

نكته دیگر این كه لقب "خلیل" در قرآن به حضرت ابراهیم(ع) اطلاق شده است؛ (5) چنان كه لقب "كلیم" نیز در قرآن به حضرت موسی(ع) گفته شده است؛ (6) اما لقب "حبیب" بر اساس روایات بر پیامبر اكرم(ص) اطلاق شده است. درباره برتری مقام های انبیای یادشده باید گفت  كه بر اساس آموزه های دینی، حبیب الله بر همه آن ها مقدم است.

در این خصوص، می توان به روایات و دلایلی بسیاری استدلال نمود؛ از جمله در روایتی نقل شده كه رسول خدا (ص) به امیر مؤمنان فرمود: «خداوند هیچ كس را بهتر و گرامی تر از من، نیافریده است». علی(ع) پرسید: «شما برترید یا جبرئیل؟»

فرمود: «خداوند پیامبران خود را بر فرشتگان مقربش برتری داده و مرا بر همه پیامبران و رسولان برتری بخشیده است. پس از من، این برتری، ویژه تو و امامان  پس از تو است. فرشتگان خدمتگزاران ما و خدمتگزاران دوستان ما هستند. اگر ما نبودیم، خداوند آدم و حوا را نمی آفرید. بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمی كرد. چگونه ما از فرشتگان برتر نباشیم، در صورتی كه در توحید و معرفت پروردگار و در تسبیح و تقدیس و تهلیل او، بر آنان سبقت داشته ایم... چگونه ما بر ملائكه برتر نباشیم و حال آن كه ایشان به جهت وجود ما در صلب آدم (ع)، بر او سجده كردند...». (7)

از این قبیل روایات، برتری این بزرگواران بر تمام مخلوقات به دست می آید.

 

پینوشتها:

1. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 22، نشر دانشگاه تهران، 1377 ش.

2. ابی علی، فضل طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 56، نشر دار العرفیه، بیروت، 1408 ق.

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، ج 4، ص 256، انتشارات نشر كتاب، تهران، 1360 ش.

4. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 359، دار الإحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

5. نساء (4) آیه 125.

6. بقره (2) آیه 253.

7. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 237، نشر دار العلم، قم، 1377 ش.

باغ بابلان در كجاي قم قرار دارد ؟
در گذشته همان مكاني كه قبر حضرت معصومه (ع ) فعلا در آن جا قرار دارد، به نام بابلان خوانده مي شد. آن جا زميني بود متعلق به موسي خزرج ، همان كسي كه حضرت معصومه...

باغ بابلان در كجاي قم قرار دارد ؟

در گذشته همان مكاني كه قبر حضرت معصومه (ع ) فعلا در آن جا قرار دارد، به نام بابلان خوانده مي شد. آن جا زميني بود متعلق به موسي خزرج ، همان كسي كه حضرت معصومه بعد از ورود به قم به منزل او وارد شد .

حضرت اول ذي القعده سال 173هـ.ق در مدينه منوره به دنيا آمد . در 28 سالگي در روز دهم(1) يا دوازدهم (2) ربيع الثاني سال 201هـ.ق در شهر قم از دنيا رفتند.

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي از آن جا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفان اهل بيت بودند، با ماموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند. عده اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز كشته شدند.(3) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند، به استقبال حضرت شتافتند. در حالي كه موسي بن خزرج، بزرگ خاندان اشعري زمام شتر حضرت را به دوش مي كشيد؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر شد. به منزل شخصي موسي بن خزرج رفت.(4)

فاطمه معصومه هفده روز در قم به سر برد. در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود . واپسين روزهاي عمر پر بركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند. سرانجام بعد از هفده روز دار فاني را وداع نمود و به ديار حق شتافت.

بعد از وفات حضرت را غسل دادند و كفن نمودند. سپس در بابلان كه امروز روضه مقدسه اوست، دفن كردند. (5)

پي نوشت ها :

1. وسيله المعصوميه، ميرزا ابوطالب بيوك، ص 65، به نقل از نزهه الابرار. چاپ سنگي، تهران، كاتب احمد زنجاني، ربيع المولود 1371ق،

2. مستدرك سفينة البحار، شيخ علي نمازي شاهرودي، ج 8، ص261، 1419، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.

3. زندگي حضرت معصومه، مهدي منصوري، ص 14، قم، كتابفروشي صحفي، 1380ق.

4. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملك قمي، ص 213، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش.

5. منتهي الآمال، ج 2، ص 430-431 ، قم ،انشاراتي هجرت، 1378، چاپ سيزدهم.

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟
با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است...

چه كسي لقب كريمه اهل بيت را به حضرت معصومه داد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما پرسشگر گرامي با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.

با تحقيقاتي كه در برخي منابع معتبر انجام شد به اين مطلب دست نيافتيم كه لقب " كريمه اهل بيت" را كدام معصوم به حضرت معصومه (س) داده است، اما در برخي سايت ها آمده است : اين لقب بر اساس رؤياي صادقانه يكي از بزرگان، از

سوي اهلبيت به اين بانوي گرانقدر داده شده است.

ماجراي اين رؤياي صادقانه بدين شرح است: مرحوم آية اللّه سيّد محمود مرعشي نجفي، پدر بزرگوار آية اللّه سيد شهاب الدين مرعشي (ره) بسيار علاقهمند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبي انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر (ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ايشان فرمودند: «عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل ِ الْبَْيت ِ»؛ يعني به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن.

ايشان به گمان اين كه منظور امام (ع) حضرت زهرا (س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براي دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم. امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است».

سپس افزود: «به دليل مصالحي، خداوند ميخواهد محل قبر شريف حضرت زهرا سلام الله عليها پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه (س) را تجلّيگاه قبر شريف حضرت زهرا (س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتي براي آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه (س) داده است».

مرحوم مرعشي نجفي هنگامي كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. برگرفته از :

http://www.tabnak.ir/fa/news/150844 ر ك: كتاب كريمه اهل بيت ، جواد محدثي ، ص43.

آيا حضرت فاطمه معصومه (س) به شهادت رسيده اند؟
در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي...

آيا حضرت فاطمه معصومه (س) فرزند امام موسي كاظم(ع) به شهادت رسيده اند؟

در باره شهادت ايشان در منابع كهن و معتبر، مطلبي يافت نشد، ولي برخي نوشته اند كه:

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر « مرو» حضرت فاطمه معصومه همراه عده اي از برادران و محارم خود براي ديدار برادر(امام رضا) راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي از آن جا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفان اهل بيت بودند، با ماموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند. عده اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز  كشته شدند.(1) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند ،به استقبال آن حضرت شتافتند. در حالي كه موسي بن خزرج  بزرگ خاندان اشعري زمام شتر آن خضرت را به دوش مي كشيد؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر  شد. به منزل شخصي موسي بن خزرج رفت.(2)

 فاطمه معصومه هفده روز در قم به سر برد. در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. واپسين روزهاي عمر پربركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند. سرانجام بعد از هفده روز دار فاني را وداع نمود و به ديار حق شتافت.

در  باره علت مريضي نا به هنگام و مرگ زودرس آن حضرت گفته شده است: زني در شهر ساوه ايشان را مسموم نمود. اين مطلب با توجه به درگيري دشمنان اهل بيت با همراهان حضرت و شهادت عده اي از آنها در ساوه و جو نامساعد آن شهر و حركت نا به هنگام حضرت معصومه در حال مريضي به سوي شهر قم، مطلبي قابل قبول مي باشد. (3)

بعد از وفات  حضرت را غسل دادند و كفن نمودند. سپس در قبرستان بابلان تشييع و دفن كردند.

بنا براين اظهار نظر قطعي در اين باره مشكل است .

پي نوشت ها:

1 . زندگي حضرت معصومه، مهدي منصوري، قم، كتابفروشي صحفي، 1380ق، ص 14.

2. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملك قمي، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش، ص 213.

3. وسيله المعصوميه، ميرزا ابوطالب بيوك، ص 68؛ الحياه السياسيه للامام الرضا(ع)، جعفر مرتضي العاملي، ناشر جامعه مدرسين قم  سال 1362، ص 428.

صفحه‌ها