دانش تاريخ

و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد؟

پاسخ: دلايل اينكه امام حسين(ع) در مقابل معاويه قيام نكرد، ريشه در اموري دارد، كه به برخي اشاره مي شود:
اول: وجود صلحنامه؛‏
از آنجا كه امام حسن(ع) با معاويه صلح كرده بود، امام حسين(ع) هم به احترام برادر هم به دليل تغيير نكردن شرائط به اين صلح وفادار بود، چنانكه در يكي از جواب‏هاي خود به نامه‏هاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است: ""و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(ع)"". (1)
دوم: موقعيت اجتماعي معاويه؛‏
شخصيت معاويه نزد مردم آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‏اي مثبت تلقي مي‏شد، كه همين امر قيام عليه او را مشكل مي‏ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر (خال المؤمنين) مي‏شناختند. به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشت.
همچنين تجربه حكومت‏داري او و افزوني سنّش بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، دو عامل ديگري بود، كه خود در نامه‏هايش به امام حسن(ع) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگي‏اش مطرح مي‏كرد. (2) فلذا با توسل به اين موارد و امكانات حكومتي مي‏توانست در مقابله با امام حسين(ع)، در اذهان مردم مانور بيشتري داده و شبهه ايجاد نمايد.
سوم: سياست‏مداري معاويه؛‏
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم -به ويژه خاندان علوي- استفاده مي‏كرد و در اين راه حتي تا به شهادت رساندن امام حسن(ع) پيش رفت، (3) اما در ظاهر چنين وانمود مي‏كرد، كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان -به ويژه شخص امام حسين(ع) - مدارا مي‏كند و حرمت آنان را پاس مي‏دارد. در اين راستا مي‏توانيم، ارسال هدايايي از سوي معاويه براي شخصيت‏هايي چون امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. (4)
اين مدارا تا آن جا بود، كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام را نمود و ضمن پيش‏بيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند. (5)
امام حسين(ع) هم كه شناخت خوبي از معاويه و دسيسه هاي او داشت، مي‏دانست، كه در صورت قيام عليه معاويه - به ويژه با توجه به سياست‏هاي معاويه - افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهارم: شرايط زمانه؛‏
هر چند عدّه‏اي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(ع)، به امام حسين(ع) نامه نگاشته و خود را منتظر فرمان امام معرفي كردند، (6) اما آن حضرت به خوبي مي‏دانست، كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(ع) و امام حسن(ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و... در صورت قيام احتمال موفقيت بسيار كم خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت. در حالي‏كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.
پي نوشت ها:
1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، قم، دارالمعروف، چ اول، 1373ش، ص 239.
2. اصفهاني، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه، بي تا، ص67.
3. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص67.
4. موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، پيشين، ص 209 و 210.
5. دينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي، 1368ش، ص226.
6. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بي تا، ج2، ص228."
 

به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت و از مكّه در آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟

پاسخ:

قيام امام حسين براي احياي دين و احكام شريعت اسلام و سنت پيامبر بود؛ بنابراين نه تنها عملي بر خلاف شريعت و احكام الهي اسلام انجام نمي داد، بلكه حتي مانند ظهر عاشورا تا به خطر افتادن جان نيز بر آن مراقبت داشت؛ بنابراين چگونه مي توانست نسبت به مسئله حج و احكام آن در انظار مسلماناني كه از تمام سرزمين هاي اسلامي به مكه آمده بودند، بي تفاوت باشد، يا حتي برخلاف آن عمل نمايد؟! به خصوص آنكه حضرت را متهم به خروج بر خليفه و پيشواي مسلمانان نمودند و انبوهي از مردم را بر ضد حضرت تجهيز كردند.
بنابراين قبل از اين كه به تحليل تاريخي مسئله بپردازيم، بايد ابتدا نقل صحيح مسئله را ياد آور شويم و آن اين كه امام حسين (ع) به احرام حج، محرم نشده بود و اين سخن مشهور كه امام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستي است؛ زيرا امام(ع) در روز هشتم ذي الحجه ""يوم الترويه"" از مكّه خارج شد. در حالي‏كه اعمال حجّ - كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مي‏شود - از شب نهم ذي الحجه آغاز مي‏شود. البته در برخي كتاب ها آمده كه حضرت حج خود را تبديل به عمره كرد و طواف و سعي انجام داد و از احرام بيرون آمد چون نمي توانست حج خود را تكميل كند. (1) و اين سخن نيز مشهور شده است، ولي بعيد به نظر مي‌آيد كه حضرت به احرام حج، محرم شده باشد چون كسي كه مي خواهد اعمال حج را انجام دهد، روز هشتم يا نهم ذي الحجه محرم مي شود و جهتي براي محرم شدن زودتر از موعد مقرر نيست.
براي تاييد اين مطلب رواياتي در كافي نقل شده كه به برخي اشاره مي كنيم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع).. .. فَإِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِيَه بِيَوْمٍ إِلَي الْعِرَاقِ وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً. (2)
امام صادق فرمود: امام حسين(ع) قبل از روز هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد در حالي كه با احرام عمره، به قصد انجام عمره وارد مكه شده و عمره انجام داده بود.
نيز فرمود:
""قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ( ع) فِي ذِي الْحِجَّه ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَه إِلَي الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَي مِنًي وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَه فِي ذِي الْحِجَّه لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ ؛ امام حسين در ماه ذي الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترويه (هشتم) به سوي عراق حركت كرد كسي كه نمي خواهد حج انجام دهد مي تواند عمره انجام دهد"". (3)
اين روايات تنها به انجام عمره از طرف امام حسين (ع) اشاره دارد، نه تبديل حج به عمره، و دليل ديگري غير از روايات نداريم بر اين كه حضرت اعمال حج را شروع كرده بود. بنابراين كلام برخي كه فرموده‌اند حضرت حج خود را به عمره تبديل كرد و از مكه خارج شد دليلي ندارد.
بله، مسلّماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده، چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاي مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناي ورود در اعمال حجّ نيست. شايد وقتي خبردار شد كه نيروهاي مخفي يزيد قصد ترور ايشان را در حرم دارند و تصميم گرفت به سوي عراق حركت كند، براي انجام عمره ديگر محرم شد و آن را تكميل كرد و از احرام خارج شد و در روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد ؛ چون اعمال عمره را در چند ساعت مي توان انجام داد وتمام كرد.
از نظر تاريخي بالاخره اين پرسش باقي است كه با وجود آن كه يكي از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براي تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زماني ويژه - كه اوج حضور حاجيان و بهترين فرصت تبليغي است - ناگهان مكّه را ترك كرد؟
در پاسخ مي‌توان اموري را ذكر كرد:
أ) اظهار نارضايتي شديد از حكومت يزيد
با توجه به اهميت حج، و شخصيت امام حسين و بهره‌مندي ايشان از پايگاه‌ وسيع اجتماعي، حركت امام از اين كه غير منتظره و برخلاف معمول بود، باعث جلب توجه همگان شد. براي همين پرسش پديد آمد كه چرا در حالي كه همگان خود را آماده مي‌كردند به عرفات و منا روند و اعمال حج را به جا آورند، فرزند پيامبر و بهترين راهنماي حاجيان و شايسته‌ترين افراد براي انجام مناسك حج، مكه را ترك مي‌كند؟! همو كه عاشق و دلباخته معشوق، عبادت و راز و نياز با خداست. امام بيش از هر فردي ديگري دوست دارد در سرزمين عرفات همراه حاجيان به دعا و مناجات با خدا بپردازد و روز عيد قربان اعمال مني را انجام دهد اما چرا اين سرزمين دوست داشتني را ترك مي‌كند؟! حتماً به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد! حركت امام، بزرگ‌ترين گام تبليغاتي و فرهنگي در اعتراض به حكومت ستم‌پيشه و فاسد يزيد به شمار مي‌آمد.
ب) توطئه قتل امام:
حركت امام از مكه به كوفه در روز ترويه براي بسياري ايجاد سؤال كرد و آنان از حضرت علت اين كار را پرسيدند، از جمله ابن عباس، كه حضرت فرمود: ""كشته شدن در مكاني ديگر براي من دوست داشتني‏تر از كشته شدن در مكّه است"". (4)
نيز به عبداللَّه بن زبير فرمود: ""به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براي من دوست داشتني‏تر است تا آن كه داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اي پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آن چه را از من مي‏خواهند، به دست آورند"". (5)
نيز به برادرش محمد حنفيه، به صراحت از ترور خويش توسط يزيد در محدوده حرم امن الهي سخن به ميان آورد. (6) در بعضي از متون به صراحت آمده كه يزيد، عده‏اي را با سلاح‏هاي فراوان براي ترور امام به مكّه فرستاد. (7)
ج) هتك حرمت حرم:
اگر امام در حرم الهي (مكه) كشته مي‌شد، حرمت حرم شكسته مي‌شد، گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموي باشد.
حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير به صراحت بيان مي‏دارد. (8)
پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 68.
2و3. كافي ج 4، ص 536.
4. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 159.
5. وقعه الطف، ص 152.
6. سيد بن طاووس، لهوف، ص 82..
7. همان، ص82.
8 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 546."
 

پس‌ازآنکه دانستند نابود می‌شوند از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند.

پرسش:

در جريان مباهله آيا مسيحيان، مسلمان شدند؟

پاسخ:

بنا بر شواهد تاريخي مسيحيان پس‌ازآنکه دانستند اگر به مباهله با رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) اقدام کنند، نابود می‌شوند (و به تعبيري به حقانيت دين اسلام پي بردند) از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند. (1)

 

پی‌نوشت:

1. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، پيشين، ترجمه دکتر محمد آيتي، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي 1374، ج 2، ص 82.

در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.

پرسش:

ابوبكر را ابوبكر صديق می‌نامیدند، حتي درزمانی كه حضرت محمد از دست كفار به غار فرار كرد ابوبكر بود كه ايشان را درون کوله‌بار مخفي كرد و وقتي نگهبانان از او پرسيدند درون كيسه چه داري گفت محمد است و آن‌ها فكر كردند شوخي كرده است. چرا واقعه غدير را انكار كرد. اين با راست‌گویی منافات ندارد؟

پاسخ:
جرياني كه در رابطه با ابوبكر و این‌که ايشان حضرت محمد را درون کوله‌بار مخفي كرد، صحت ندارد و در منبع معتبر نيامده است اما در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.
 بیش‌تر انديشمندان اهل سنت حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه» را قبول دارند. (1) علامه اميني اسامي تعداد زيادي از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانسته‌اند.(2)

برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» بادآورد شده‌اند كه شأن نزول آن امام بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیان‌شده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حسكاني، (5) شهاب‌الدین آلوسي، (6) ابن صباغ مالكي (7)، قاضي شوكاني (8) و ... تصريح کرده‌اند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي است. ازاین‌جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور می‌کند.
برخي از اهل سنت باور دارند: سخنان پيامبر در غدير صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي است و دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد.
دليل آن اين است كه ولايت چندمعنا دارد و يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل‌حمل است، نمی‌توان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي است. قراين و شواهد به‌گونه‌ای است كه هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلایل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کرده‌اند كه به برخي اشاره می‌شود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهده‌داری امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني می‌نویسد: ولايت يعني یاری‌کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (9)
ابن اثير می‌نویسد: «وليّ يعني ياور و هر كس امري را بر عهده گيرد» سپس می‌افزاید: «از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعليٌ مولاه» و سخن عمر كه به علي (ع) گفت: «تو مولاي هر مؤمن شدي» يعني ولی مؤمنان گشتي. (10)
صاحب صحاح اللغه (11) و مقايس اللغه نيز «وليّ» را به معناي سرپرستي دانسته‌اند.(12) بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (كه ولايت را تنها به معناي دوستي معنا کرده‌اند) قابل‌قبول نيست.
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر بيش از یک‌صد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابان‌های خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهی‌ترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر مردم را به دوستي امام فراخوانده بود. (13)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آن‌قدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبر ص وحي می‌کند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‌ای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبر دلداري می‌دهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه می‌دارد». (14) آيا اين مسئله نشان نمی‌دهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
آنچه موجب خطر براي پيامبر به‌حساب می‌آمد، طرح ولايت و رهبري امام علي بود، نه دوستي حضرت، مضافاً بر این‌که بارها پيامبر از محبت امام سخن گفته بود و بيان آن، چالش‌های جدي را در پي نداشت.
5 ـ بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان رهبر تعيين كرد، مردم با علي بيعت كردند. ابوبكر و عمر نيز به علي تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي.(15)
 همه حاضران، از خطابه پيامبر «امامت» علي (ع) را فهميدند، ازاین‌رو با او بيعت كرده و برخي از آنان در ستايش علي شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر اجازه گرفت و اشعار زيبا سرود:
قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً
؛ اي علي، برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من باشي. (16)
6) بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را به‌عنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد:
«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (17) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم». بعد از نزول آيه پيامبر فرمود:«خداوند بزرگ است؛ همان خدايي كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت». (18)

اگر مسئله فقط محبت بود، دراین‌باره قبلاً آيه نازل‌شده و ازاین‌جهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه «قل لا أسئلكم عليه اجراً إلاّ المودة في القربي»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اكمال دين پيام ديگري دارد.
با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است و عدم قبولي ولايت امام به‌عنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیان‌گذاران سقيفه می‌دانستند كه علي (ع) لایق‌ترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفت‌های عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند.
شکل‌گیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر امر امامت را به مردم وا‌گذار كرده و كسي را بعد از خود به‌عنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیان‌گذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند.
البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کرده‌اند. عده‌ای نيز باانگیزه‌های ديگر، ولايت امام را قبول نكردند كه بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
جهت آگاهي بیش‌تر به فروغ ولايت از آيت الله جعفر سبحاني، مراجعه فرماييد.
جهت آگاهي بیش‌تر از منابع اهل سنت در اين مورد می‌توانید به منابع زير مراجعه فرمایید:
- حافظ ابو نعیم اصفهاني در كتاب ما نزل من القرآن في علي (به نقل از خصائص، ص 29).
- ابوالحسن واحدي نيشابوري در اسباب النزول، صفحه 150.
-حافظ ابوسعيد سجستاني در كتاب الولايه (به نقل از كتاب طرائف).
- ابن عساكر شافعي (بنا به نقل درالمنثور، ج 2، ص 298).
- فخر رازي در تفسير كبير خود، ج 3، ص 636.
-ابواسحاق حمويني در فرائد السمطين.
- ابن صباغ مالكي در فصول المهمة، صفحه 27.
- جلال‌الدین سيوطي در درالمنثور، جلد 2، صفحه 298.
- قاضي شوكاني در فتح القدير، ج سوم، ص 57.
- شهاب‌الدین آلوسي شافعي در روح المعاني، ج 6، ص 172.
- شيخ سليمان قندوزي حنفي در ينابيع المودة، ص 120.
- بدر الدين حنفي در عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 584.
- شيخ محمد عبده مصري در تفسير المنار، ج 6، ص 463.

پی‌نوشت‌ها:

1. تفسير نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.

2. علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209.

3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.

4. اسباب النزول، ص 150.

5. شواهد التنزيل، ج 1، ص 188.

6. روح المعاني، ج 6، ص 172.

7. فصول المهمه، ص 27.

8. فتح الغدير، ج 3، ص 57.

9. المفردات، ص 570.

10. النهايه، ج 5، ص 227.

11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص 2528.

12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141.

13. تفسير نمونه، ج 5، ص 16.

14. فروغ ولايت، ص 135.

15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.

16. همان.

17. مائده (5) آيه 70.

18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.

19. شوري (42) آية 23.
 

طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند

پرسش:

گفته می‌شود بعد از رحلت حضرت پيامبر (ص) فاطمه زهرا (س) چهل شبانه‌روز در خانه اصحاب را می‌زد و از آن‌ها درباره غدير سؤال می‌کرد و طلب استمداد می‌کرد. منبع اين سخن را بيان فرماييد.

پاسخ:
در برخي کتاب‌ها چنين آمده است.
بعد از رحلت نبي گرامي اسلام (ص) و غصب خلافت و كنار گذاشتن حضرت علي (ع) از صحنه سياسي و تصمیم‌گیری در امور جامعه اسلامي، آن بزرگوار لحظه‌ای درنگ نكرد و براي بازپس‌گیری حق مسلّم خويش تلاش بسيار نمود.
امام علي - طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند، آنان در پاسخ مي‌گفتند:
اي دختر رسول خدا! بيعت ما با ابوبكر انجام‌شده و كار از كار گذشته است. نمي‌توانيم نقض بيعت كنيم. اگر شوهر تو قبل از ابوبكر به‌سوی ما می‌آمد، به او مراجعه كرده و رهبري او را می‌پذیرفتیم. (1)
پي‌نوشت‌:

1. الامامة والسياسة، ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج 1، ص 29، چاپ: اول، سال چاپ: 1413 - 1371 ش، ناشر: انتشارات شريف الرضي.  ابو محمدعبداللّه بن مسلم قتيبة دينوري، الامامة و السياسة، تحقيق: طه محمد الزيني، مؤسسه الحلبي و شركاه للنشر و التوزيع، ص 16.
 

انجام گروهی دعا و نیایش، در سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السّلام) نیز معمول بوده؛ ولی شاید نه به‌صورت امروزی و با این نظم و نسقی که ما برگزار می کنیم

پرسش:
در زمان ائمه علیهم‌السلام (حتي يکي از ائمه ع) اعمال شب‌های قدر يا اعمال مراسم مذهبي (البته غير از مراسم حج و عيد فطر و قربان) به‌صورت اجتماعي و گروهی انجام مي شد يا نه؟
 

پاسخ:
مقدمه:
دعای دسته‌جمعی، در سیرۀ اهل‌بیت وجود داشته؛ ولی به‌صورت کلّی، برخی از جزئیات و شرایط در انجام عبادات و مناسک دینی، به عهدۀ مکلّفان واگذارشده و نبودن این‌گونه جزئیات در سیرۀ آن بزرگواران، خللی به‌درستی آن‏ها وارد نمی¬کند. برخی از جزئیات و شرایط نیز به‌صورت کلی در سیرۀ اهل‌بیت بوده و به‌هرحال تا وقتی‌که این جزئیات با دیگر احکام و ملاک¬های شرعی تعارض نداشته باشد، ضرری به آن مناسک عبادی و اعمال صالح وارد نمی¬شود.
نکتۀ اول:
یکی از شرایط و آدابی که برای دعا در روایات مطرح شده، این است که گروهی از مؤمنان گرد هم‌آیند و دعا کنند؛ به این صورت که برخی دعا کنند و برخی «آمین» بگویند. در برخی از روایات از سه نفر و در برخی از چهار نفر و در برخی از چهل نفر به‌عنوان تعداد مؤمنان در دعای جمعی یادشده است.(1) برای نمونه، در حدیثی از رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) آمده است که «هرگاه چهل نفر گرد هم‌آیند و برای حاجتی واحد به درگاه خدا دعا کنند، حتماً خداوند دعایشان را مستجاب می¬کند. حتی اگر کوهی را نفرین کنند، آن کوه را [با دعایشان] از جا برمی‌کنند».(2) نیز بر اساس روایتی از امام صادق (علیه السّلام) «چنانچه سه مؤمن در نزد برادری که از گزند او آسوده¬اند و از شرّش بیمناک نیستند و به خیرش امید دارند، گرد آیند، اگر خدا را بخوانند، اجابتشان می¬کند و اگر چیزی از او بخواهند، عطایشان می¬فرماید و اگر از او بیش‏تر بخواهند، بیش¬تر به آنان می¬دهد» و در ادامۀ روایت آمده است که «حتی اگر سکوت کنند [و لب به خواهش نگشایند]، خداوند بی درخواست به آنان عطا می¬کند».(3)
اهل‌بیت (علیهم السّلام) خود نیز به این توصیه¬‏ها عمل می¬کردند. گویی سیرۀ امام باقر (علیه السّلام) چنین بود که هرگاه پیشامدی اندوهگینش می¬ساخت، زنان و کودکان را گرد می¬آورد، سپس دعا می¬کرد و آن‏ها آمین می¬گفتند.(4)
روایات دراین‌باره بسیار است و در تاریخ نیز موارد متعددی سراغ داریم که اهل‌بیت همراه با دیگر مؤمنان برای حاجتی مانند دعای باران، گرد هم آمده¬اند.(5) امام حسین (علیه السّلام) نیز دعای معروف عرفه را در جمع و با صدای بلند خواند. پس درمجموع، جمع شدن مؤمنان به‌قصد دعا و درخواست حاجت، در سیرۀ اهل‌بیت بوده و مورد تأکید است و حتی اگر به این قصد هم جمع نشده باشند، خوب است از این فرصت برای دعا استفاده کنند. طبق روایتی از امام صادق (علیه السّلام)، هرگاه مؤمنان گرد هم جمع شوند، به همان تعداد نیز فرشتگان حاضر می¬شود و اگر دعا کنند، فرشتگان نیز آمین می¬گویند و اگر از شرّ چیزی به خدا پناه ببرند، آن فرشتگان نیز برای آنان دعا می¬کنند که خداوند آن شرّ را از آنان بگرداند و نزد خدا برای آنان شفاعت می¬کنند تا حاجتشان برآورده شود.(6)
البته در برخی آیات قرآن (7) و روایات، (8) به دعای آهسته و مخفیانه نیز توصیه‌شده که باید حمل بر حوائج شخصی و خصوصی گردد؛ همان‌گونه که حضرت زکریا دعا برای فرزند دار شدن خود را به‌صورت پنهانی بیان کرد.(9) به‌علاوه، دعا کردن در خلوت و با صدای آهسته، از شبهۀ ریا نیز به دور است؛ ولی این، منافاتی با مطلوبیت دعای جمعی ندارد؛ کما این‏که در صدقه نیز به هر دو شیوۀ مخفی و علنی توصیه‌شده است.(10)
تجمع در مسجد نیز از توصیه¬های کلی اهل‌بیت و سیرۀ مستمر آن بزرگواران مخصوصاً در شب¬های قدر بوده است. برای نمونه، نقل‌شده که امام صادق (علیه السّلام) با این‏که بیماری شدیدی داشت، دستور داد ایشان را به مسجد پیامبر (مسجدالنبی) ببرند و تا صبح شب بیست و سوم ماه رمضان در آن جا باقی ماندند.(11) روشن است که حضور در مسجد، مستلزم حضور در جمع مؤمنان است.
نکتۀ دوم:
آنچه یک اصل در فرهنگ دینی ما شمرده می¬شود، دعا و راز و نیاز است؛ اما ممکن است برخی از جزئیاتی که امروزه در مراسم دعا و نیایش مشاهده می¬شود، مستند به سیرۀ اهل نباشد. این‌گونه موارد اگر با دیگر دستورهای دینی تعارض نداشته باشند، پرداختن به آن‏ها اشکالی ندارد. همان‌گونه که امروزه در مواردی مانند عزاداری سید الشهداء، ساختن مسجد، تحصیل علم، آموزش قرآن و…، روش¬‏ها و سلیقه¬هایی به کار می¬رود که سابقه نداشته؛ ولی چون با معیارهایی دینی و دیگر دستورهای شرعی تعارض ندارند و مجموع کار، تحت عنوان «عزاداری»، «عمران مسجد»، «تحصیل علم»، «آموزش قرآن» و… می¬گنجد، همگی از مصادیق این کارهای دینی شمرده می¬شوند و نبودن این جزئیات در زمان اهل‌بیت، خللی به اعتبار آن‏ها وارد نمی¬کند.
در مناسکی مانند احیای شب¬های قدر و خواندن دعای کمیل نیز هرچند گزارشی در دست نداریم که نشان دهد اهل‌بیت این برنامه¬‏ها را به‌صورت دسته‌جمعی انجام داده باشند، ولی اولاً با استناد به ادلۀ کلی دال بر دعای جمعی، می¬توان گفت انجام جمعی این مناسک نیز مطلوب است، مگر مانع خاصی مانند مزاحمت پیش بیاید. ثانیاً جزئیات دیگری مانند ترتیب برنامه¬‏ها و تلفیق مراسم دعا با قرائت قرآن و موعظه و پذیرایی و…، نیز تا وقتی مصداق یک عمل مکروه یا حرام نباشد، هیچ اشکالی ندارد و مجموعۀ آن مراسم، از مصادیق عبادت و عمل صالح شمرده خواهد بود.
نتیجه:
خلاصه این‏که: انجام گروهی دعا و نیایش، در سیرۀ اهل‌بیت (علیهم السّلام) نیز معمول بوده؛ ولی شاید نه به‌صورت امروزی و با این نظم و نسقی که ما برگزار می¬کنیم؛ اما این، هیچ اشکالی در کار ایجاد نمی¬کند؛ زیرا همۀ این جزئیات و مصادیق، تحت عنوان «دعا و مناجات» جای می¬گیرند و از مصادیق عمل صالح¬اند؛ مگر موارد خاصی که مشمول حکم دیگری مانند مزاحمت باشد.
کلیدواژه: 
آداب دعا، دعای جمعی، دعای فردی، مراسم مذهبی، سیرۀ اهل‌بیت در دعا.
پی¬نوشت¬‏ها:
1. برای آگاهی از مجموعۀ احادیث دراین‌باره، ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، با همکاری رسول افقی و احسان سرخه¬ای، نهج الدعاء (با ترجمۀ فارسی)، مترجم: حمیدرضا شیخی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1385 ش، ج 1، ص 580 ـ 583.
2. همان، ص 580، ح 896 (به نقل از: الفردوس، ج 5، ص 154، ح 7795 و منابع دیگر).
3. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، 1407 ق، ج ‏2، ص 178، ح 14.
4. کلینی، همان‌جا، ص 487، ح 3 از امام صادق (علیه السّلام).
5. این مطلب مشهورتر از آن است که نیاز به سند داشته باشد، ولی برای نمونه، ر.ک: کلینی، کافی، ج 3، ص 462. (کتاب الصلاة، باب صلاة الاستسقاء)
6. کلینی، همان‌جا، ص 187، ح 6.
7. سورۀ اعراف، آیۀ 55.
8. ر.ک: محمدی ری¬شهری و همکاران، نهج الدعاء، ج 1، ص 164 ـ 167.
9. سورۀ مریم، آیۀ 2 و 3.
10. سورۀ بقره، آیۀ 271 و 274.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 94، ص 4، ذیل حدیث 4 به نقل از یحیی بن علا.
 

دقت و اهتمام شیخ عباس به‌عنوان یک محدث در جمع‌آوری و نقل گزارشات سبب گردیده است تا حجم گزارشات معتبر در این کتاب بیش از گزارشات ضعیف باشد.

پرسش:
آیا همه مطالب کتاب منتهي الامال صحيح است؟
 

پاسخ:
مقدمه:
حاج شيخ عباس قمی فرزند محمدرضا از علما و محدثان معروف عصر حاضر بود. وی در شهر قم متولد شد و معلومات ابتدايى را در آن شهر فراگرفت و سال 1316 ق به نجف رفت و از محضر اساتیدی همچون حاج ميرزا حسين نورى بهره مند گردید. وی بعد از وفات استاد خود در سال 1320 ق به قم برگشت و بعدازآن مدتی به مشهد رفتند و در آنجا ساکن شدند، اما سرانجام به نجف رفتند و در 23 ذي الحجة سال 1359 ق در نجف اشرف از دنیا رفتند و پیکر ایشان در کنار مرقد استادش «محدث نورى» دفن گردید. شیخ عباس در دوران عمر بابرکت خویش کتاب‌های متعددی را تألیف کردند. در بین این کتاب‌ها مفاتیح‌الجنان، سفینة البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به شمار می‌روند.
متن:
كتاب «منتهى الآمال فى ذكر تواريخ النبى و الآل» يكى از آثار مرحوم شيخ عباس قمى است كه در زمان خود ازجمله کتاب‌های ارزشمند درباره زندگى چهارده معصوم عليهم‏السلام بوده است و همچنان ارزش خود را حفظ كرده است؛ زيرا مؤلف در این کتاب سعی کرده است اولاً به‌تفصیل زندگى چهارده معصوم علیهم‌السلام را بیان کند و ثانیاً مطالب خود را بر اساس منابع معتبر و فراوان تدوين نماید. ازجمله مآخذ اين كتاب مى‏توان به كتب شيخ مفيد بخصوص الارشاد، كتب شيخ صدوق مانند عيون الاخبار و امالى، كتب شيخ طوسى و كتاب كافى، اعلام الورى، اثبات الوصية، كتب ابن طاووس، الخرائج و الجرائح، مناقب ابن شهرآشوب، تذكرة الخواص، كتب تاريخ عمومى مانند تاريخ طبرى و يعقوبى و مروج الذهب، كتب تاريخ محلى و رجال مانند تاريخ قم و تاريخ بغداد و دمشق و رجال نجاشى اشاره كرد.
شیخ عباس قمی - به‌عنوان یک محدث که کتاب تاریخی در مورد اهل‌بیت علیهم‌السلام نوشته است - باوجود اهتمامی که در گزینش گزارش های مربوط به هر یک از معصومین علیهم‌السلام داشته است، اما برخی گزارش های نامعتبر را نیز در این کتاب ذکر کرده است. بااینکه ایشان عمده مطالب شان را از منابع دسته اول تاریخی و حدیثی معتبر ذکر کرده‌اند. جناب باقری بید هندی دریکی از چاپ های این کتاب سعی کردند تا اسناد هر یک از گزارش‌های شیخ عباس در این کتاب را در پاورقی کتاب ذکر کنند.[1]
در ادامه برخی گزارش های ضعیف و غیر معتبر منتهی الامال در ارتباط با واقعه عاشورا را به نقل از کتاب تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا بیان می‌کنیم.[2] چگونگی به میدان رفتن و نبرد حضرت عباس، [3] گزارش وداع امام (علیه‌السلام) با زنان اهل‌بیت (علیه‌السلام)، [4] جریان رفتن امام حسین (علیه‌السلام) با اسبش کنار شریعه فرات و تعارف کردن آب به یکدیگر [5] گزارش وداع دوم امام (علیه‌السلام)، [6][7][8] نقل گزارش ابن شهرآشوب درباره کشته شدن ۱۹۵۰ نفر به دست امام (علیه‌السلام) [9] و جریان مسلم جصاص، [10] از منقولات ضعیف و غیر معتبر این کتاب است.
نتیجه‌گیری:
کتاب منتهی الامال ازجمله کتاب‌های معتبر و مفید درزمینهٔ زندگانی چهارده معصوم است. دقت و اهتمام شیخ عباس به‌عنوان یک محدث در جمع‌آوری و نقل گزارشات سبب گردیده است تا حجم گزارشات معتبر در این کتاب بیش از گزارشات ضعیف باشد لذا این کتاب در زمره بهترین کتاب‌ها درزمینهٔ چهارده معصوم علیهم‌السلام در بین علاقه‌مندان به اهل‌بیت تا به امروز شناخته می‌شود.
برای مطالعه بیشتر به مقاله: تاریخ نگری محدث قمی تألیف: رحمت‌الله بانشی و ناصر باقری بید هندی مراجعه کنید.
کلیدواژه:
شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چهارده معصوم.
پی‌نوشت ها:
1. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، تحقیق ناصر باقری بید هندی، دلیل ما، قم، 1379 ش.
2. گروهی از تاریخ‌پژوهان زیر نظر استاد مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا (ع)، موسسه امام خمینی (ره) قم، 1389 ش، ج 1، ص 142.
3. قمی، شیخ عباس، ج ۲، ص ۸۸۲_ ۸۸۵.
4. همان، ج ۲، ص ۸۸۷_ ۸۸۸.
5. همان، ج ۲، ص ۸۹۸_ ۸۹۹.
6. همان، ج ۲، ص ۸۹۹_ ۹۰۰.
7. مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، انتشارات رشیدی، تهران، 1362 ش، ص ۳۷۴.
8. واعظ کاشفی، روضة الشهداء، کتاب‌فروشی اسلامیه، تهران، 1341 ش، ص ۴۳۳.
9. قمی، شیخ عباس، همان، ج ۲، ص ۸۹۷.
10. همان، قمی، ج ۲، ص ۹۳۶_ ۹۳۸.
 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

در زندگی ائمه (علیهم السّلام) نیز موارد متعددی غیب‌گویی‌ها گزارش‌شده است که در منابع حدیثی و تاریخی پراکنده است.

پرسش:
آیا در تاریخ مواردی از اظهار علم غیب توسط پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) گزارش شده است؟
 

پاسخ:
بله در منابع تاریخی و حدیثی، موارد متعددی گزارش‌شده است که رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) مطلبی را از خزانۀ غیب خویش مطرح کرده و یا دربارۀ حوادث آینده پیش‌گویی فرموده است. مشابه این‌گونه گزارش‌ها دربارۀ ائمه (علیهم السّلام) به‌ویژه امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) نیز گزارش‌شده است.
برای نمونه، در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و اهل سنت، گزارش‌های متعددی نقل‌شده است که پیامبر خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) و امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) حادثۀ کربلا و شهادت سیدالشهدا (علیه السّلام) را پیش‌بینی فرموده‌اند.(1) این‌گونه گزارش‌ها، مصداقی روشن از بیان غیب است.
نمونۀ دیگر، در ماجرای لیلة المبیت است که سران شرک تصمیم گرفتند شبانه به خانۀ پیامبر یورش ببرند و او را بکشند. پیامبر توسط جبرئیل از نقشۀ آنان آگاه شد و ماجرا را برای امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) تعریف کرد و به او پیشنهاد کرد که در بستر پیامبر بخوابد تا آن حضرت بتواند از چنگ مهاجمان بگریزد.(2) این‏که پیامبر از تصمیم سران شرک در یک جلسۀ محرمانه خبردار شد، بی آن‏که جاسوسی در میان آنان داشته باشد، مصداقی از علم غیب است.
نمونۀ دیگر در جنگ احزاب است که وقتی گروهی از مسلمانان در هنگام کندن خندق به صخره‌ای سخت برخوردند و از پیامبر کمک خواستند، آن حضرت وارد خندق شد و با کلنگ، سه ضربه به آن صخره زد که در هر ضربه جرقه‌ای پرنور برخاست. رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) به اصحاب فرمود: «وقتى ضربت اول را زدم و برقى كه شما ديديد بلند شد، قصرهاى حيره و مداين كسرى را ديدم كه گويى دندان‌های سگ بود و جبريل به من خبر داد كه امّت من بر آن تسلّط مى‏يابند. آنگاه ضربت دوم را زدم و برقى كه شما ديديد نمودار شد، قصرهاى سرخ سرزمين روم را ديدم كه گويى دندان‌های سگ بود و جبريل به من خبر داد كه امت من بر آن تسلّط مى‏يابند. آنگاه ضربت سوم را زدم و برقى كه شما ديديد نمودار شد و قصرهاى صنعا را ديدم كه گويى دندان‌های سگ بود و جبريل به من خبر داد كه امت من بر آن تسلط مى‏يابند. بشارت كه پيروز مى‏شويد! بشارت كه پيروز مى‏شويد! بشارت كه پيروز مى‏شويد!».(3)
این خبر غیبی در آن شرایط سخت، باعث تقویت روحیۀ مسلمانان شد؛ در شرایطی که هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد روزی کاخ‌های پادشاهان ایران و روم و یمن به تصرف مسلمانان درآید. کم‏تر از بیست سال بعدازاین واقعه، تمام این پیش-گویی ها تحقق یافت.
نیز در مسیر حرکت مسلمانان به‌سوی تبوک، شتر پیامبر گم شد و گروهی به جست‌وجوی شتر رفتند. يكى از ياران پیامبر به نام عمارة بن حزم پيش پيامبر بود. در غیاب او و پیامبر، یکی از منافقان به نام زيد بن نصيب قينقاعى گفت: «محمد ادّعا می‌کند كه پيامبر است و از آسمان به شما خبر مى‏دهد؛ اما نمى‏داند شترش كجا است!». پيامبر همان لحظه به عماره كه پيش او بود گفت: «يكى گفته است كه محمّد ادّعا دارد پیامبر است و از آسمان به شما خبر مى‏دهد، اما نمى‏داند شترش كجا است. به خدا، من جز آنچه خدا به من بگويد، نمى‏دانم. اينک خداوند شتر را به من نشان داد كه در فلان دره است و مهار آن به درختى گیرکرده است، برويد آن را بياوريد». گروهی رفتند و شتر را آوردند. هنگامی‌که عمارة بن حزم پيش ياران خويش برگشت، گفت: «چيز عجيبى است! همين دم پيامبر از يكى سخن به میان آورد كه چنين و چنان گفته بود. خداوند به او خبر داده بود». يكى از حاضران به عماره گفت: «به خدا پيش از آن‌که بيايى، زيد اين سخنان را گفت». عماره گردن زيد را گرفت و فشار داد و او را از خود طرد کرد.(4)
در این ماجرا دو مطلب غیبی از زبان پیامبر خارج شد: یکی این‏که سخنان زید بن نصیب را در حالی بازگو کرد که او نزد پیامبر نبود و در غیاب پیامبر از ایشان بدگویی کرده بود. دوم این‏که محل دقیق گیر افتادن شتر خود را اعلام کرد.
پیش‌گویی دربارۀ به قدرت رسیدن معاویه و تکیه زدن بنی‌امیه بر منبر رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله)، پیش‌گویی چگونگی درگذشت برخی از افراد مانند ابوذر، پیش‌گویی برخی از ظلم‌ها نسبت به اهل‌بیت و مخصوصاً امیرالمؤمنین و صدها نمونۀ دیگر که در منابع تاریخی آمده، حکایت از آن دارد آن حضرت فی‌الجمله بر علم غیب اشراف داشته است. در زندگی ائمه (علیهم السّلام) نیز موارد متعددی ازاین‌گونه غیب‌گویی‌ها گزارش‌شده است که در منابع حدیثی و تاریخی پراکنده است. این نمونه‌ها آن‌قدر فراوان‌اند که جمع‌کردن آن‏ها مستلزم تدوین کتابی بسیار مفصّل است.
شایان توجه است که دربارۀ چندوچون علم غیب پیامبر و امام و این‏که چه گستره‌ای دارد و آیا شامل هر چیزی می‌شود یا محدود است، مباحث بسیاری در علم کلام مطرح است که در جای خود باید به آن پرداخت.
پی‌نوشت‌ها:
1. برای آگاهی از مجموع این‌گونه اخبار غیبی، ر.ک: محمد ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسین بر پایۀ منابع معتبر، به کوشش مرتضی خوش نصیب، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، 1390 ش، ص 156 ـ 195.
2. طبری، ابوجعفر، محمد بن جریر، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق/1967 م، ج ‏2، ص 372.
3. طبری، همان، ج‏2، ص 568 ـ 569.
4. طبری، همان، ج ‏3، ص 106. (با استفاده از ترجمۀ مرحوم ابوالقاسم پاینده)
 

برخی گزارش‌های صریح دربارۀ وضع مالی اهل‌بیت به چشم می‌خورد؛ ولی عمدۀ مطالب دراین‌باره، از دلالت ضمنی و التزامی دیگر گزارش‌ها به دست می‌آید.

آيا امامان ما پول‌دار بودند؟ امکانات اعم از خانه و خادم و... در چه حد داشتند؟

پاسخ:

به‌عنوان مقدمه، توجه داشته باشید که اولاً: در فرهنگ اسلامی، ارزش افراد به فقر و غنا بستگی ندارد تا اگر کسی را «فقیر» بخوانیم، باعث نوعی توهین باشد. ملاک برتری افراد، تقوا است و بس. (1) ثانیاً: ثروتمند بودن یا نبودن، امری نسبی است. از جامعه‌ای به جامعۀ دیگر و از زمانی به زمان دیگر، متفاوت است. ممکن است فردی در یک جامعه «پولدار» شمرده شود و همو با همان امکانات مالی در جامعه‌ای دیگر، ازنظر مالی، متوسط یا حتی ضعیف به‌حساب آید.

نکتۀ دیگر این‏که در منابع تاریخی، برخی گزارش‌های صریح دربارۀ وضع مالی اهل‌بیت به چشم می‌خورد؛ ولی عمدۀ مطالب دراین‌باره، از دلالت ضمنی و التزامی دیگر گزارش‌ها به دست می‌آید.

با بررسی گزارش‌های مختلف تاریخی می¬توان دریافت که وضعیت مالی پیامبر خدا و اهل‌بیت ایشان، در دوره‌های مختلف تاریخی یکسان نبوده و به سبب تغییر شرایط، متفاوت بوده است؛ ولی درمجموع، می‌توان گفت که آن بزرگواران از ثروتمندان بزرگ جامعه محسوب نمی‌شدند؛ ولی جز در برخی دوره‌های تاریخی، به‌صورت کلی، فقیر هم نبوده‌اند. آنان زندگی بسیار ساده‌ و زاهدانه‌ای داشتند و بسیاری از اموال خود را صرف انفاق، آزاد کردن بندگان و گره‌گشایی از دیگران می‌کردند. بر اساس آموزه‌های مکتب اهل‌بیت (علیهم السّلام)، خمس، زکات و مالیات‏های اسلامی همه در اختیار امام قرار می‏گیرند و امام متصدی و سرپرست توزیع و مصرف آن‏‏ها است؛ ولی در ضمن، سهمی از این وجوهات نیز برای شخص امام در نظر گرفته‌شده است.

پیامبر خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) در دورانی از زندگی‌اش پیش از بعثت، فقیر بوده (2) و باکارهایی مانند شبانی (3) و دادوستد، امرارمعاش می‌کرده است. در دوران بعد از بعثت نیز تا قبل از هجرت به مدینه، علی‌رغم حمایت مالی حضرت خدیجه، مشکلات مالی فراوانی در مسیر پیشرفت اسلام وجود داشته است؛ به‌ویژه در دوران اقامت مسلمانان در شعب ابی‌طالب که فشار اقتصادی بسیار کمرشکن بوده است؛ اما بعد از هجرت به مدینه، منابع مالی متعددی مانند هدایایی مردمی و خمس برای حضرت فراهم شد و خود آن حضرت نیز از باغداری و پرورش دام غافل نبود. به‌این‌ترتیب، وضع مالی آن حضرت رفته‌رفته بهبود یافت. اهدای هفت باغ به ایشان توسط مخیریق که به «عوالی» معروف شد،(4) باعث بهبود بیش‌ازپیش وضع اقتصادی رسول خدا (ص) شد. زمین‌هایی مانند فدک نیز به‌عنوان «خالصه» در اختیار پیامبر بود و حتی اگر نپذیریم که مال شخصی پیامبر محسوب می‌شده، به‌هرحال، یک پشتوانۀ مالی برای اهل‌بیت بوده است.

امام علی (علیه‌السلام) نیز در دورۀ حیات رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) وضعیت مشابهی داشت. پس از رحلت پیامبر نیز در تنگنای اقتصادی بود و با از دست دادن فدک، اهل‌بیت پشتوانۀ مالی دیگری نداشتند و اگر مال دیگری هم داشتند، قابل‌اعتنا نبوده است. (5) ولی آن حضرت بیکار ننشست و با زراعت و باغداری و حفر چاه، زمین‌های بسیاری را آباد کرد که بعدها به یکی از مهم‌ترین منابع مالی امامان بعدی تبدیل شد. از گزارش‌های تاریخی به دست می‌آید که این کارها درآمد شایان توجهی نصیب آن حضرت می‌کرده است؛ چندان‌که برای نمونه، نقل‌شده كه اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) با دسترنج خود، هزار برده خريد و آزاد كرد. (6) خريد این‌همه برده و آزاد كردن آن‌ها نشان می‌دهد كه ایشان درآمد بالایی داشته است.

دیگر ائمّه نیز منابع مالی مختلفی داشتند و افزون بر موقوفات جدشان امیرالمؤمنین، اموال خصوصی و عمومی مختلفی در اختیارشان بود و خودشان نیز از کارهایی مانند زراعت و تجارت ابا نداشتند و همین‌ها باعث می‌شد که از جهت اقتصادی، وضع نسبتاً خوبی داشته باشند و کارهای خیر بسیاری را با استفاده از این منابع انجام می‌دادند. (7) در دوره‌های بعد، بهبودی وضع شیعیان و گسترش خمس نیز باعث شد که پشتوانۀ اقتصادی اهل‌بیت، بیش‌ازپیش تقویت شود. (8)

در آن روزگار، یکی از شاخص‌ها برای سنجش بضاعت مالی افراد، داشتن مرکب و خدمتکار بوده است که شما هم در سؤال خود به آن اشاره کردید. در زندگی اکثر ائمه (علیهم السّلام) به داشتن کنیز و خدمتکار اشاره‌شده و این نشان می‌دهد که از چنین امکاناتی برخوردار بوده‌اند. در جای‌جای منابع مرتبط با سیرۀ اهل‌بیت، با اسامی خدمتکاران و کنیزان آن حضرات روبه‌رو می‌شویم و نیز به آزاد کردن بردگان درراه خدا به‌عنوان یکی از اقدامات شایسته توسط آنان تصریح‌شده است؛ چنان‏كه دربارۀ امام زین‌العابدین نیز این نکته مشهور است که آن حضرت همه‌ساله ـ به‌ویژه در شب عید فطر ـ تعدادی بنده را آزاد می‌کرد. (9) دربارۀ امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) نیز اشاره شد که با دسترنج خود، هزار برده خريد و آزاد كرد. البته امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) و حضرت فاطمه (علیها السّلام) در سال‌های نخست زندگی، خدمتکار نداشتند و کارخانه چنان به حضرت زهرا فشار آورده بود که ایشان به‌ناچار، از پدرش ‏(صلّی اللّه علیه و آله) درخواست خدمتکار کرد. پیامبر اظهار فرمود که چنین امکانی ندارد و در عوض، تسبیحات معروف به «تسبیح فاطمه» را به آن حضرت آموخت. (10) در سال‌های بعد که اوضاع مالی مسلمانان بهتر شده بود، رسول خدا ‏(صلّی اللّه علیه و آله) فضه را به‌عنوان خدمتکار به خانۀ حضرت زهرا (علیها السّلام) فرستاد. (11)

خلاصه این‏که درمجموع، بررسی گزارش‌های تاریخی ما را به این نتیجه می‌رساند که وضعیت اقتصادی ائمّه (علیهم السّلام) در همه دوران یکسان نبوده است و درمجموع اکثراً به جهت منابع درآمدی متعدد وضعیت مالی خوبی داشتند اما به دلیل اینکه انباشت و ذخیره ثروت نمی­کردند و بیشتر اموال خود را درراه خدا و کمک به نیازمند صرف می­کردند، جزو سرمایه‌داران و تاجران مشهور زمان خویش و به قول امروزی ‏ها، جزو اقشار پردرآمد جامعه شناخته نمی‌شدند.

 

برای مطالعۀ بیش‏تر:

منابع مالی اهل‌بیت، نورالله علی دوست خراسانی، با مقدمۀ آیت‌الله جعفر سبحانی، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع).

 

کلیدواژه:

وضع مالی اهل‌بیت، سیرۀ مالی اهل‌بیت، ثروت در اسلام

 

پی‌نوشت‌ها:

1. این مطلب برای مسلمانان، بدیهی‌تر از آن است که نیاز به دلیل داشته باشد؛ اما برای نمونه، می‌توان به آیۀ سیزدهم سورۀ حجرات اشاره کرد که می‌فرماید: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏؛ در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است‏».

2. این مطلب در آیۀ هشتم سورۀ ضحی به‌تصریح آمده است: «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‏؛ و [آیا چنین نیست که خداوند] تو را تنگ‌دست يافت و بى‏نياز گردانيد؟».

3. از پيامبر (ص) نقل است که فرمود: «من هم گوسفند مى‌چراندم». سيرۀ ابن هشام، چاپ مصر، ج 1، ص 176.

4. ر.ک: السيرة الحلبية، (محشّا به السيرة النبويّةی سيد احمد زنى دحلان) ج 3، ص 361، س 3.

5. امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) در نامۀ معروفی که برای عثمان بن حنیف استاندار بصره نوشت، می فرماید: «كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّه». (نهج البلاغة، نامۀ 45. تصحیح صبحى صالح، ص 416) این تعبیر به‌صراحت دلالت دارد بر این‏که آن حضرت هیچ مالی نداشته و تنها پشتوانۀ مالی آنان فدک بوده است.

6. حرّ عاملی، وسايل الشيعة، ج 12، ص 22، باب 9، ح اول ابواب مقدمات تجارت.

7. برای نمونه، می‌توان به وضعیت مالی امام کاظم (علیه السّلام) توجه کرد. ر.ک: عرب ابوزیدآبادی، عبدالرضا، «سیمای اقتصادی امام هفتم»، مجلۀ معرفت، شمارۀ 89، 1384 ش.

8. دربارۀ خمس، ر.ک: یاوری سرتختی، محمدجواد و جباری، محمدرضا، بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع)، تاریخ در آیینه پژوهش، سال دهم بهار و تابستان 1392 شماره 1 (پیاپی 34).

9. برای توضیحات بیش‏تر دربارۀ انگیزۀ امام سجاد (علیه السّلام) از این کار، ر.ک: پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، قم، مؤسسۀ امام صادق (ع)، چاپ بیست و دوم، 1389 ش/ 1431 ق، ص 300 ـ 302.

10. برای نقل‌های مختلف این ماجرا، ر.ک: حسین زاده، سید مهدی، بانوی تسبیح، انتشارات بنیاد قرآن، چاپ اول، 1394 ش، ص 63 ـ 68.

11 ـ العسقلانى، احمد بن على بن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و علی‌محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415/1995 م، ج 8، ص 281، ش 11632.

صفحه‌ها