كلام

میخواستم بدونم این عدل خداوند که بعضی از دخترا ازدواج نمیکنن با این وجود که هم خودشون هم خانواده اون دختر هیچ مشکلی ندارن،چرا دخترهای هرزه زود میتونن ازدواج کنن اما کسایی که سرشون به کار خودشون و هیچ مشکلی ندارن اینطوری نیستن؟چرا هر شب از خدا میخوام که یه بخت خوب نصیبم کنه اینکارو نمیکنه؟اگه من امسال ازداوج نکنم خودکشی میکنم 5 سال از خدا میخوام اما آرزوم براورده نشده چه حکمتی میتونه داشته باشه؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
خواهر گرامي!نداشتن خواستگار يکي از مشکلات رايج در ميان دختران امروزي است. اين مشکل بسيار فراگير شده و اختصاصي به شما ندارد. چرا که همه ما در پيرامون خود شاهد دخترهايي بسيار شايسته‌اي هستيم که به هر دليلي حتى يک خواستگار نداشته‌اند.
لازم است به نکات زير توجه کنيد :
1- هنوز فرصت براي ازدواج موفق را خواهم داشت. اين نکته را به هيچ‌ عنوان خود فريبي قلمداد نکنيد . به يادآوري هر روزه اين نکته ملتزم باشيد. باور کنيد که « كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور».
2- هميشه زود ازدواج کردن به معني زودتر به خوشبختي رسيدن نيست. اگر در زندگي بسياري از كساني كه زود ازدواج كردند - به خصوص در مواردي كه آشنايي‏ها از طريق‏هاي غير مشروع انجام گرفته - دقت و تأمل كافي صورت گيرد، آشكار مي‏گردد زود ازدواج كردن هميشه به صلاح دختر و زندگي‏اش نبوده ، بلکه گاهي زود ازدواج کردن شرّي است كه گريبانگير فرد مي گردد . مدت‏ها زندگي مشترك دختر و خانواده‏هاي دو طرف را تلخ مي سازد.
پس زود به خانه بخت رفتن هميشه به معناي خوشبختي نيست. اگر به حفظ پاكي و عفت خود استمرار بخشيد و در امتحان الهي موفق و سرافراز شويد، خداوند از طريقي كه هيچ كسي نمي‏داند، فرد صالح و شايسته و لايقي را ان شاء الله به سراغ شما مي‏فرستد.
3- خانه بخت را منحصر در ازدواج ندانيد . همه تخم مرغ هاي خوشبختي را در سبد ازدواج نچينيد . همه برگه هاي زندگي را در موضوع ازدواج خرج نکنيد .چه بسا زنان بسيار تأثيرگذاري در جامعه بوده اند که در پرتو تحصيل ، کار و اشتغال مولد،و ... به خانه خوشبختي و بخت واقعي خود راه يافته اند. بنا براين ،تمرکز ذهني خود را تا زمان مقتضي، و تا زمانى كه كسى به خواستگارى شما نيامده، از مسئله ازدواج به امور مثبت ديگر ببريد. به هيچ عنوان اجازه ندهيد ازدواج تمام فضاي ذهني شما را اشغال کند.
4- در ناکامي‌ها به جاي بغرنج سازي به ساده‌سازي و عادي سازي بپردازيد، چرا که ناکامي‌ها آن قدر هم فکر مي‌کنيم ناکامي نيستند. بر عکس کامروايي‌هاي ما هم آن قدر هم کامروايي محسوب نمي‌گردد. نمونه‌اش همه دختران ازدواج کرده‌اي است که با هزار اميد و آزرو راهي خانه بخت مي شوند، ولي ديري نمي پايد که چيزي جز طلاق قانوني يا عاطفي و عملي نصيب آنان نمي‌گردد . آرزو مي كنند كه اي كاش تن به ازدواج نمي دادند.
5 - مطمئن باشيد که دعا و مناجات هاي شما نزد خداوند براي هميشه و تا ابد محفوظ مانده ، موجب سعادت دنيوي و اخروي شما خواهد بود .
دعا براى فراهم شدن زمينه ازدواج با همسري شايسته از کارهاي خوب ، مستحب و مورد ترغيب است .
امّا اجابت دعا هميشه آن نيست که خواسته انسان به همان گونه و در همان زماني که توقع دارد، برآورده شود . گاهي انسان‌خواسته‌هايي دارد که برآورده شدني نيست، يا اگر مستجاب شود، به ضرر او يا ديگران است، و او نمي‌داند، يا اجابت دعا به مقدمات و شرايطي نياز دارد که فراهم نيست، يا زمان آن هنوز فرا نرسيده و ده‌ها دليل و احتمال ديگر. بنا بر اين :
اولا - ذهن تان را به سمت بسته شدن بخت يا سحر و مانند آن نبريد . علت تأخير ازدواج را به آن يا گناه منحصر نکنيد.
ثانيا - لازم است به نکات مهم زير توجه نماييد و در آن تأمل کنيد:
1- چه بسا اتفاق مي افتد که انسان برآورده شدن حاجتي و رسيدن به هدف و مقصدي را ايده آل و به نفع خويش مي­پندارد .او چنان به پندار خود ، به خير و مصلحت بودن خواسته و دعايش يقين دارد که آن را همانند دو، دو تا چهارتا واضح مي داند، حال آن که واقعيت امر غير از پندار ماست. عکس آن نيز صادق است، يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم، ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم . نمي­دانيم آن چه رُخ داده، از الطاف خفيِّه و پنهان پروردگار است. قرآن کريم در اين خصوص مي فرمايد
« چه بسا مي شود که از امري اکراه داشته باشيد و انجام آن را نا گوار و به ضرر خود بپنداريد، در حالي که خير و صلاح شما در آن است، يا چيزي را دوست داشته باشيد( و انجام و اجابت آن را از خدا بخواهيد) و حال آن که بدبختي و شر شما در آن نهفته است. خدا (عواقب و نتايج کارها را )مي داند و شما نمي دانيد.»(1)
پس اي عزيز گرامي ! از خداي مهربان و عالم به همه چيز و آگاه از ظاهر و باطن ، و پيدا و پنهان انسان، بخواه که ان شاء الله همسري شايسته و لايق و با کمال نصيب شما شود . کسي را که او مي پسندد، همسرتان گرداند.
2- گاهي ميزان ايمان و باور ،صداقت ، «اعتماد » و «حُسن ظن» انسان به خدا از طريق تأخير استجابت و يا عدم استجابت دعا ها مورد آزمايش قرار مي گيرد، يعني تأخير در استجابت دعا براي اين هدف است که فرد«حقيقت ايمان » و جوهر وجودي خود و ميزان «حُسن ظن» خود به خدا را آشکار نمايد. ميزان دلبستگي و علاقه و ايمانش به حقانيت خدا را نشان دهد. آيا تا آن جا با خداست و او را قبول دارد که خدا تابع او باشد و دعا ها و خواسته هايش را اجابت کند ؟ امام صادق (ع) مي فرمايد
« اصل و اساس حُسن ظن به خدا، ريشه در «حُسن ايمان» و «سلامت دل» دارد . علامت و نشانه اش اين است هر چيزي را که مي بيند(و هر راحتي و گرفتاري به او مي رسد) با چشم بصيرت و پاک، و نگاهي ارزشمند به آن نگرد.»(2)
چه بسا يكي از مهم ترين آزمايش هاي خداوند براي بندگان خوبي چون شما تاخير در اجابت ها و سنجش ميزان صبر و حسن ظن شما به خدا باشد.
اگر به اوصاف الهي توجه كنيم و به صفات پروردگار ايمان بياوريم و بدانيم خداوند رئوف و رحيم است، در مي‌يابيم كه اگر خواسته‌هاي انسان بر آورده نمي‌شود، دليلش بخل نيست. خداوند با توجه به كمال و سعادت و مصلحت انسان خواسته‌هاي او را اجابت مي‌كند. در دعاي افتتاح مي‌خوانيم :
« خدايا! اگر حاجتم را دير برآوردي، از سر ناداني بر تو عتاب و اشکال كردم (که چرا حاجتم را بر آورده نکردي يا دير اجابت کردي)، در صورتي كه تأخير در اجابت حاجتم (يا عدم اجابت دعا ) برايم بهتر بوده است، زيرا تو به فرجام امور آگاهي».
البته شيطان در يكي از مواردي كه وسوسه مي‌كند، تأخير اجابت دعا است. از اين راه انسان را مأيوس مي‌كند تا او به خدا بدبين شود. ائمه اطهار(ع) به اين نكته توجه داشته و همگان را از افتادن به دام بدبيني و سوء ظن به خدا برحذر داشته‌اند.
اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايد «دير اجابت نمودن خدا، ‌تو را نااميد نكند كه بخشش، ‌بسته به مقدار درخواست است. چه بسا در اجابت دعاي تو تأخير رخ دهد تا درخواست تو طولاني‌تر گردد و بخشش خدا كامل‌تر شود. چه بسا چيزي را از خدا خواسته‌اي آن را به تو نداده ،ولي بهتر از آن را در دنيا يا آخرت به تو داده است و يا بهتر آن بوده كه آن را از تو باز دارد. چه بسا چيزي را طلب نمودي كه اگر به تو مي‌داد، ‌تباهي دين و دنياي خود را در آن مي‌ديدي». (3).
3- هيچ دعايي بي اثر نيست. هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد. اما گونه‌هاي استجابت آن مختلف است.
امام سجاد(ع) مي‌فرمايد «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد :
براي او ذخيره مي‌گردد، يا در دنيا بر آورده مي‌شود، يا بلايي را كه مي‌خواست به او برسد، ‌از وي مي‌گرداند». (4)
عدم اجابت ظاهري داراي آثار و بركات بسياري براي او خواهد بود. اگر کسي بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنيا، چه پاداشي براي او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز از آن ناراضي نمي‌شود. امام صادق(ع) مي‌فرمايد :
«روز قيامت خداوند مي‌فرمايد: اي بنده من!‌مرا خواندي و اجابتت را به تأخير انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنين و چنان است. پس مؤمن آرزو مي‌کند که کاش هيچ دعايي از او در دنيا اجابت نمي‌شد، اين براي ثواب و پاداش نيکي است که مي‌بيند». (5)
خودكشي راه درستي براي رويارويي با مشکلات نيست، بلكه بدترين شيوه براي مقابله بامسائل به حساب مي آيد و به جاي حل مسئله ، صورت مسئله را پاك مي كند. كسي كه به خودكشي مي انديشد، بيش از هر چيز ناتواني خود را در برابر حوادث و مسائل به ظهور مي رساند، و اين نهايت ضعف و درماندگي است.اين سخن شما که اگه من امسال ازداوج نکنم ،خودکشي مي کنم، حرف نادرستي است.مومن در هر حال به خدا تکيه مي کند و نا اميد نمي شود.
اسلام خودكشي را در هيچ وضعي تجويز نمي كند، بلكه روش هاي مثبت و حيات آفرين را مورد توجه قرار مي دهد تا انسان هر چه بهتر بتواند از زندگي لذت ببرد و به حيات خود ادامه دهد. اسلام، خودكشي را قتل نفس مي داند كه از گناهان بسيار بزرگ است. همان گونه كه كشتن ديگران گناه عظيم است، خودكشي مانند آن است كه انسان شخص ديگري را بكشد و او را از زندگي محروم كند.بايد بدانيم كمال انسان در سختي ها است . خلقت آدمي به تعبير قرآن از آغاز با رنج آميخته بوده است ، نيز سختي ها و مشكلات، شلاق تكامل است . سنگ وجود انساني تنها در كوره آزمايش و سختي ها به طلاي ناب تبديل مي شود.هر چه حرارت بيش تر باشد، عيار بالاتري به دست مي آيد.در اين صورت خود را در مقابل اين گونه مسائل آماده مي كنيم . خم به ابرو نمي آوريم حتي از آن بهره گرفته و استفاده مي كنيم، از مشكلات استقبال مي كنيم چون آنان را زمينه ساز رشد و پيشرفت و تكامل بشر به حساب مي آوريم.
پي­نوشت­ها:
1. بقره(2)آيه 216.
2.مستدرک الوسايل، ج2، ص110.
3.نهج البلاغه، نامه 31.
4.تحف العقول، ص 202.
5 . اصول كافي، ج 4، ص 247 .

سلام - در حدیث شریف کسا خطاب به پیامبر آمده است: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ آیا به این معنا است که پیامبر و اهل بیت از هر گونه ناپاکی و گناه به اذن پروردگار پاک شده اندو مصون هستند؟ اگر اینطور باشد که گناه نکردن ائمه مزیتی برایشان محسوب نمی شود؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
گر چه اين اشکال متوجه اصل مساله عصمت انبيا نيست، بلکه فضيلت بودن آن را زير سوال مي‌برد، با اين حال توجه به چند نکته مي‌تواند جواب اين سوال را روشن سازد.
1- کساني که اين اشکال را مطرح مي‌کنند ، توجه به ريشه‌هاي عصمت انبيا ندارند. آن ها مي‌پندارند که مقام عصمت مانند مصونيت در برابر بعضي از بيماري هاست که از طريق تزريق بعضي از واکسن‌ها انجام مي‌شود، هر کس چنان تزريقي در مورد او انجام شود، مبتلا به آن بيماري نمي گردد ،چه بخواهد و چه نخواهد.
مصونيت معصومين در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواي آن ها سرچشمه مي‌گيرد، درست همانند پرهيز از پاره‌اي از گناهان براي فرد فرد ما که به خاطر علم و آگاهي و ايمان و معرفت آن را ترک مي کنيم، مثلا هرگز با بدن لخت قدم در کوچه و خيابان نمي گذاريم، همچنين کسي که اطلاع کافي درباره آثار مخرب مواد مخدر دارد و به خوبي مي‌داند آلوده شدن به آن سبب قطعي براي مرگ تدريجي است، هرگز به سراغ آن نمي‌رود، مسلما ترک مواد مخدر براي او يک فضيلت است که از علم و آگاهي او سرچشمه مي‌گيرد، با داشتن اين علم هر چند آن را ترک مي‌کند، ولي اجباري در کار نيست و توانايي استعمال مواد مخدر را دارد.
به همين دليل سعي مي کنيم از طريق تعليم و تربيت سطح معرفت و آگاهي و تقوا را در افراد بالا ببريم، تا آن ها را حداقل در برابر گناهان بزرگ، و اعمال زشت و زننده بيمه نماييم.
آيا اگر افرادي به خاطر تعليم و تربيت، پاره‌اي از اعمال را ترک کنند، افتخار و فضيلت نيست؟
ترک گناه براي پيامبران محال عادي است، نه محال عقلي، مي‌دانيم محال عادي با اختياري بودن سازگار است، محال عادي است که شخص عالم و مومني شراب با خود به مسجد ببرد و در صف جماعت بنوشد، ولي مسلما اين يک محال عقلي نيست، بلکه محال عادي است.
سطح بالاي معرفت و ايمان انبيا که افتخار و فضيلت است، سبب افتخار و فضيلت ديگري که مقام عصمت است مي‌گردد .
اگر گفته شود آن ها اين ايمان و معرفت را از کجا آورده‌اند ،مي گوييم: اين از امدادات الهي است، ولي با اين قيد که امدادهاي الهي بي‌حساب نيست . لياقت‌هايي در اين ها وجود داشته است، همان گونه که قرآن درباره ابراهيم خليل مي‌فرمايد: او تا از عهده امتحانات مهم الهي برنيامد ، به مقام پيشوايي خلق نرسيد. «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما» .
يعني ابراهيم پس از پيمودن اين مراحل با اراده و اختيار خود لايق آن موهبت عظيم الهي شد.
در مورد يوسف نيز مي‌فرمايد «هنگامي که به مرحله بلوغ و قوت و تکامل جسم و جان رسيد ( آمادگي براي پذيرش وحي پيدا کرد) حکم و علم به او داديم، و اين گونه نيکوکاران را پاداش مي‌دهيم.
اعمال صالح و شايسته يوسف او را آماده براي آن موهبت بزرگ الهي کرد. درباره موسي نيز تعبيراتي ديده مي‌شود که اين واقعيت را روشن مي‌سازد: «ما تو را بارها امتحان کرديم و سال ها در ميان مردم مدين توقف کردي ( بعد از آمادگي لازم و بيرون آمدن از کوره امتحانات با سرافرازي و پيروزي) داراي قدر و مقامي شدي ».
معلوم است که در وجود اين بزرگان لياقت‌ها و استعدادهايي بوده، ولي شکوفا ساختن آن ها هرگز جنبه اجبار نداشته، بلکه با اختيار و اراده خودشان اين راه را پيموده‌اند. بسيارند کساني که لياقت‌هايي دارند و هرگز آن را شکوفا نمي‌سازند و از آن استفاده نمي کنند.
اما اينكه در آيه مورد نظر از اراده خدا سخن گفته شده، اراده الهي بر اساس علم ازلي است كه خداوند نسبت به انسان ها، شايستگي و لياقت هاي آن ها دارد . اينكه مي داند چه انسان هايي با اراده و توان خود به چه نتايجي دست مي يابند، آيا به مقام پاكي و طهارت نفس و مقام عصمت مي رسند، يا به مقام هاي ديگر ، يا سقوط مي كنند.
بر اين اساس نه تنها عصمت ائمه به اراده الهي است، بلكه سرنوشت هر يك از ما نيز به اراده الهي است، با همان بياني كه ذكر شد.

naghshe khandane emam dar in harekat baram roshane.ebham injast ke emam ke az aval be ghasde karbala harekat nakard! amad makke ke amre be maroof konad. inja lozume hamrahie ahle beit chist?

پرسش:در جريان عاشورا نقش خانواده امام حسين دراين حركت برام روشنه ، امام كه از اول به قصد كربلا حركت نكرد. آمد به مكه كه امر به معروف كند .اين جا لزوم همراهي اهل بيت چيست ؟

پاسخ:
مشكل اصلي در خصوص همراه بردن خانواده در داستان قيام كربلا مربوط به حركت به سوي كوفه و رسيدن به كربلا مي شود . در همراه كردن اهل بيت به سمت مكه ابهام و سوالي مطرح نيست ، زيرا حركت حضرت از مدينه حركتي اعتراض آميز و به جهت مجبور نشدن براي بيعت با نماينده يزيد بود كه به شكل طبيعي به بازگشت زود هنگام منتهي نمي شد .همراه نبردن خانوداه در آن وضعيت معنايي نداشت .
از طرف ديگر حضرت به قصد انجام فريضه حج عازم مكه شدند تا در خلال ايام مناسك حج به امر به معروف پرداخته ، حقايق امور را براي توده مردم بيان نمايند . در اين زمينه همراه نبردن خانواده در سفري عبادي و چند ماهه نيازمند دليل است، نه همراه بردن آن ها ؛ به علاوه كه در كاروان هاي حج غالبا زنان هم از مناطق گوناگون حاضرمي شدند . حضور زنان بزرگي مانند حضرت زينب و ام كلثوم در كاروان امام ، مي توانست به هدايت و روشنگري در بين قشر بانوان جامعه اسلامي نيز بسيار كمك كند .
به علاوه حضرت كه از سرانجام اين حركت مطلع بودند و مي دانستند كه در نهايت حركت به مكه به كربلا منتهي مي شود و حضور خانواده در نتيجه بخشي قيام كربلا ضروري است ، در نتيجه طبيعي و منطقي بود كه از ابتداي حركت ايشان را به همراه خود ببرند .

باعرض سلام وخسته نباشید. می خواستم بپرسم چرا استمنا حرام است؟ اگه می خواهید بگویید به بدن آسیب میرسونه خوب ما میتونیم به فیلم نگاه کنیم تا بدنمون آماده بشه بعد استمنا کنیم. لطفا راهنمایی ام کنید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
حرمت استمنا تنها به دليل ارضاي آني نيست. بنابراين زماني حرف شما درست است كه دليل حرمت استمنا تنها به دليل فشاري است كه به ارضاي آني منجر مي شود و باعث آسيب به جسم مي شود ،در حالي كه اولاً حرمت استمنا تنها به دليل ارضاي آني نيست .
ثانياً آمادگي و تدريج در به وجود آمدن احساسات شهوت آلود بدون موضوع و منبع حقيقي در بيرون، آثار بدتري در ذهن دارد، زيرا در يك ارضاي منطقي جنسي منبع ارضاي يك فرد واقعي است . مي توانيد از طريق حواس پنج گانه ايشان را لمس كنيد حتي واكنش طرف مقابل هم در افزايش ميل جنسي بسيار مهم است. در اين جا با اقناع و رضايت جنسي نيز مواجه هستيد. در حالي كه ديدن فيلم هيچ واكنش متقابل وجود ندارد . حواس شما مانند حس لامسه ارضا نمي شود . مانند اين است كه با يك غير جاندار ارتباط جنسي داشته باشيد.
از طرفي تصاويري كه در اين فيلم ها تحريك كننده وجود دارد، باعث افزايش آمار استمنا مي شود ،زيرا تصاوير محرك هنگام وسوسه ها به ذهن بيش تر متبادر مي شود . در آسان سازي استمنا كمك مي كند. بنابراين به وجود آمدن تصاوير هنگام استمنا آثار مخرب تري نسبت به يك استمنا بدون به ذهن آوردن تصاوير و فيلم هاي محرك خواهد داشت. در بخش پايين مراحل استمنا و آسيب هايي كه در هر مرحله وجود دارد ، خدمت شما ارايه شده است
1-مرحله‌ مشكل‌ساز (Problematic): در افرادي بروز مي‌كند كه روزانه بيش از يك يا دو بار استمنا مي‌كنند. عوارض آن عبارتند از:
ا) خستگي و كوفتگي
ب) عدم تمركز حواس
پ) ضعف حافظه
ت) استرس و اضطراب
2-مرحله‌ گرفتاري شديد (Severe): در افرادي كه در روز سه تا چهار بار استمنا مي‌كنند پديدار مي‌شود. عوارض آن عبارتند از:
ا) خستگي و كوفتگي
ب) تغييرات سريع خلقي
ج) حساسيت بيش از حد و زود رنجي
د) كمردرد
ه) نازك شدن موها (به دليل برهم خوردن نظم هورموني)
و) ناتواني جنسي زودرس در جواني
ي) بي‌خوابي، بدخوابي و مشكلات مشابه آن‌
3- مرحله‌ گرفتاري بسيار شديد (Addictive): در اين حالت فرد روزانه حتي پنج بار استمنا مي‌كند كه عوارض بسيار شديدتري در او ظهور مي‌يابد:
ا) خستگي و كوفتگي
ب) ريزش شديد موها
ج) تار شدن ديد چشم‌ها
د) وِز وِز گوش
ه) انزال زودرس و غيرارادي و خروج مني به صورت قطره قطره
و) درد كشاله‌ ران و ناحيه‌ي تناسلي
ي) دردهاي قولنجي در ناحيه‌ي لگن و استخوان دنبالچه
عوارض ديگر :
1 - آسيب پروستات:
استمنا به شكل صحيح و غير اعتيادگونه در تقويت پروستات و جلوگيري از ابتلأ به سرطان پروستات كمك فراواني مي‌كند. اما اگر به صورت مكرر و اعتياد گونه انجام شود، باعث تقويت احتمال ابتلأ به سرطان پروستات مي‌شود.
2 - خستگي و كوفتگي مفرط:
به دليل انرژي‌بر بودن اعمال جنسي كه خود ارضايي را نيز شامل مي‌شود، موجب كمبود انرژي و تخليه‌ ذخاير گليكوژن (نوعي قند كه براي تأمين انرژي سلول‌هاي عضلاني لازم است) مي‌گردد، در نتيجه خستگي و كوفتگي مفرط روي مي‌دهد.
3 - گرفتگي عضلاني:
براي رسيدن به حالت اوج لذت جنسي يا ارگاسم، عضلات بدن و دستگاه تناسلي چه در مردان براي تخليه‌ي اسپرم و چه در زنان براي پمپاژ خون به ناحيه‌ي تناسلي منقبض مي‌شوند. در استمنا اعتياد گونه و زياده از حد، عضلات هميشه در حال انقباض و گرفتگي هستند.
4 - آسيب روحي- رواني:
بيشترين آسيب و عارضه‌ خود ارضايي آسيب روحي و رواني‌اي است كه به خود فرد وارد مي‌شود. مهم ترين اين عوارض افسردگي و احساس گناه پس از خود ارضايي است. ضعف حافظه و حواس‏پرتي، اضطراب، منزوي شدن و گوشه‌گيري، بي‌‏نشاطي و لذت نبردن از زندگي، پرخاش‌گري، بداخلاقي و تندخويي، كسالت دائمي و ضعف اراده، احساس حقارت و عدم اعتماد به نفس از ديگر عوارض روحي- رواني اين امر هستند.
5 - عوارض اجتماعي:
ناسازگاري خانوادگي، بي‌ميل شدن به همسر و ازدواج، ناتواني در ارتباط با جنس مخالف و همسر(استمنا بعد از ازدواج) احساس طرد شدن و از بين رفتن عزّت، پاكي، شرافت و جايگاه اجتماعي، دير ازدواج كردن و لذت نبردن از زندگي مشترك و... از آسيب هاي اجتماعي خود ارضايي هستند.
موفق باشيد.

آيا چون عدالت خوبه خداوند عادل است يا چون خداوند عادل است پس عدل خوبه؟؟؟؟؟؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
بحث و گفتگو در اين مسئله، سابقه طولاني در تفكر بشري داشته حتي به دوران قبل از اسلام باز مي گردد و در آثار افلاطون نيز آمده است.
از نظرگاه انديشمندان بزرگ اسلام که شامل علماي شيعه و گروه معتزله مي‌شود، عدل و ظلم به ترتيب داراي حسن و قبح ذاتي‌اند و عقل انسان، حسن و قبح آن ها را درک مي‌کند، يعني عقل عمومي انسان‌ها در مي‌يابد که عدالت ورزي در هر شرايطي و از سوي هر فاعلي کاري شايسته است و ستمگري و ظلم مطلقاً قبيح است . از آن جا که خداوند، حکيم و از انجام فعل قبيح منزه است، عقل در مي‌يابد که خدا از انجام ظلم اجتناب مي‌کند و تمام افعال او عادلانه است. (1)
بنابراين بر اساس مباني کلامي و اعتقادي شيعي چون عدل نيکو است، خداوند عادلانه کارمي‌کند، البته اين نه بدان معناست که او محکوم اين قانون باشد، زيرا او حاکم مطلق است و محکوم هيچ اصلي فلسفي و عقلي نيست، بلکه چون عدل حسن ذاتي دارد ، خداي حکيم از روي عدل رفتار مي‌کند. پس حسن خلق عدل عقلي و ذاتي است و نه شرعي و اعتباري.
پي‌نوشت‌:
1. آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 314 و 315.

با عرض سلام و تشکر فراوان آیا داستان هایی که در رابطه با ملاقات امام زمان (عج) توسط اشخاص در کتب نوشته شده صحت دارد؟ راههای ملاقات با ایشان چیست؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در باره ملاقات با امام زمان عليه السلام در زمان غيبت کبري اختلاف نظر وجود دارد. برخي معتقدند که ديدار و ملاقات با آن حضرت :در زمان غيبت کبري ممكن است ، و برخي آن را انکار مي کنند .
توضيح : ملاقات به چند صورت متصور است .
1- ملاقات حضوري:
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضورى با امام زمان(ع) اختلاف است. برخى عقيده دارند كه ملاقات حضورى امكان دارد و انسان با رعايت تقوا و ايجاد شايستگي، مى تواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصيت هايى مانند مقدس اردبيلي،(1) علامة‌حلي(2) و علامة بحرالعلوم(3) به حضور حضرت رسيد ند. عالماني چند همانند سيد مرتضي، شيخ طوسى و ... از طرفداران اين نگرش هستند. شيخ طوسى مى نويسد: «يقين نداريم كه حضرت از تمام اولياى خود، پنهان باشد، بلكه جايز است كه براى بيش تر آنان ظاهر گردد».(4)
برخى ديگر عقيده دارند كه ملاقات حضورى با امام امكان ندارد. محمد بن ابراهيم،‌معروف به نعماني،(5) فيض كاشاني،(6) و كاشف الغطا،(7) از طرفداران اين نگرش هستند. اينان به برخى از روايات تمسك نموده اند كه هر گونه ارتباط حضورى با امام را در اين دوره منع مي کند.(8) مهم ترين دليل و تمسک اين ها اين است که امام در آخرين توقيع شريف خطاب به آخرين نايب خاص خود، يعنى على بن محمد سمرى فرمود:
«به زودى از شيعيان من كسانى خواهند آمد كه ادعاى ديدن مرا مى كنند. آگاه باشيد، هر كس قبل از خروج سفياني، و صيحة آسماني، ادعا كند كه مرا ديده دروغگوى افترا زننده است».(9)
ولي به نظر مي رسد که سخن درست اين است که بگوييم: با تقوا و معنويت و کسب شايستگي و قابليت لازم مى توان به حضور امام
رسيد، چنان كه برخى از بزرگان به حضورش رسيده اند. اما آن دسته از رواياتى كه بر منع ملاقات دلالت دارند، ناظر بر اين است كه امام مي خواهد جلوى هر گونه سوء استفاده از ادعاى ديدن امام گرفته شود و هر كس نتواند با ادعاى رؤيت امام دکاني و بازاري براي خودش درست کند .
روايت يا توقيع هنگام فوت آخرين نايب امام صادر شده و قرينه اي كه در توقيع است ، نشان مي دهد که مراد از دروغ‏گو بودن مدعى مشاهده امام بعد از صدور توقيع، ادعاى ارتباط و نيابت از جانب حضرت است .
امام در اين توقيع مى‏فرمايد: با از دنيا رفتن تو اى على بن محمد سمرى، نيابت خاصه تمام شد. غيبت كبرى آغاز شد . ديگر بعد از اين اگر كسى بگويد من حضرت را مى‏بينم و با او مرتبط هستم و نيابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.
حضرت در توقيع مبترک خود مي نويسد : «بسم الله الرحمن الرحيم، اى على بن محمد سمرى! خداوند به برادران دينى تو در مصيبت تو اجر دهد. تا شش روز ديگر از دنيا خواهى رفت .به كارهايت رسيدگى كن و به كسى بعد از خودت [جهت نيابت] وصيت نكن چرا كه غيبت طولانى آغاز شد . ظهور نخواهد بود مگر بعد از اذن خداوند... به زودى خواهد آمد كسى كه مدعى مشاهده من باشد ،ولى آگاه باش كسى كه مدعى مشاهده باشد (قبل از خروج سفيانى و صيحه )دروغ‏گو خواهد بود»، (10).
حضرت با دادن اين توقيع در واقع خواسته اند راه را بر مدعيان دروغين ادعاى نيابت ببندند. اين جمله كه مدعى مشاهده ،دروغ‏گو است، به اين معنى نيست كه در غيبت كبرى ديگر كسى حضرت را نخواهد ديد. بسيارى از صالحين و بزرگان شيعه در طول تاريخ غيبت حضرت را ديده‏اند. وثاقت و صداقت بسياري از آن ها مورد تأييد همه اهل فن، حتي منکران ملاقات با حضرت قرار گرفته است ، قطعا اکثر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند . يك مورد آن هم كه راست باشد ، بايد حديث به گونه‏اى ديگر معنا و توجيه شود.
مفهوم حديث :
امام در اين حديث به دو نكته اشاره مى‏كنند:
يكى :اخبار از آينده كه پس از من عده‏اى پيدا مى‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا مى‏كنند .
دوم : دروغ‏گو بودن مدعى .
امام در حديث دو تعبير دارد: يکي "ادعا" و ديگري "مشاهده". كسى را كه ادعاى مشاهده نمايد، كاذب معرفى كرده است.
مشاهده به معناى ديدن امام و ارتباط با او است . ادعا به معناى اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسأله است، ممكن است كسى با امام ملاقات داشته باشد ،همان‏گونه كه براى برخى علما و غير آنان نقل مى‏كنند ،ولى آن را ميان مردم بازگو نكرده و در سينه خود پنهان كرده باشد.
چگونه خبر ملاقات شان منتشر شد و در کتاب ها نوشته شد ؟
خبر ملاقات ها يا از برخي قراين و شواهد قطعي توسط ديگران به دست آمد يا توسط افرادي که محرم اسرار بزرگان بوده اند ، بعد از مرگ آن ها منتشر شد . به اين صورت که بزرگان فرد يا افرادي را که محرم اسرارشان بود ،از باز گوکردن ملاقات تا زماني که زنده هستند ، منع مي کردند. آن ها خبرهاي ملاقات را بعد از فوت آنان مطرح کردند .
بنابراين بين مضمون حديث با داستان ملاقات برخى صالحان با امام هيچ ناسازگارى وجود ندارد.
توجه به دو نکته:
ا ـ ديدن حضرت بدون شناخت:
حضرت در مجامع مختلف حضور پيدا مي كند . بين مردم رفت و آمد دارد . در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ايام حج در مكّه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده مي كند . مردم نيز ايشان را مي بينند امّا او را نمي شناسند. در كتاب هاي روايي و در شرح حال برخي از اولياي خدا نقل شده كه بسيار اتفاق افتاده كه حضرت را ديده ، ولي نشناخته اند، اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدي بود.
ب ـ ديدن حضرت با شناخت:
ديدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از اين كه ايشان حضرت مهدي هستند، نيز امكان دارد . براي برخي از اولياي خدا اتفاق افتاده ، اگرچه اين نوع ديدار كم اتفاق افتاده است.
ـ ديدار حضرت بدون ادعاي ديدار:
در دو فرض پيش - مخصوصاً در فرض دوم - كسي كه موفق به ديدار حضرت شده، هيچ گونه ادعايي ندارد . خود را به عنوان اين كه من كسي هستم كه با حضرت ملاقات كرده ام، مطرح نمي كند. اگر مدعي باشد و خود را ملاقات كننده معرفي كند، بايد تكذيب شود.
چون در روايت ياد شده از ادعاي رؤيت و مشاهده و ارتباط با حضرت به شدت جلوگيري شده و مدعي ديدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.
2- ارتباط معنوي:
بى ترديد مى توان با امام ارتباط معنوى بر قرار كرد. البته اين ارتباط با بهره گيرى از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ويژه به ساحت مقدس امام زمان امكان پذير است. شايد بر همين اساس باشد كه يكى از وظايف شيعيان در زمان غيبت، دعا براى امام زمان و توسل بيان شده است.(11) ارتباط معنوى بدان معنا نيست كه انسان امام زمان را ملاقات حضورى كند، بلكه بايد با امام ارتباط برقرار كند و هميشه به ياد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند.
هرگاه چنين لياقت و شايستگى اى حاصل شد ،حضرت به انسان عنايت نموده و به رفع مشكلاتش مى پردازد؛ از اين رو امام زمان در توقيعى كه براى شيخ مفيد صادر نمود، فرمود:« ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم . هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده نمى ماند».(12)
باز حضرت درهمان توقيع فرمود: «در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم. اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد .دشمنان، شما را ريشه كن مى كردند».(13)
ارتباط معنوى انسان با امام زمان سبب مى شود كه حضرت ميان مردم حضور پيدا كند، اگر چه مردم او را نشناسند. امام علي(ع) فرمود: «سوگند به خدا ، حجت خدا ميان آنان هست . در كوچه و بازار گام بر مى دارد . بر خانه هاى آنان وارد مى شود . در شرق و غرب جهان به سياحت مى پردازد . گفتار مردمان را مى شنود. بر اجتماعات آنان وارد شده سلام مى دهد. او مردمان را مى بيند».(14)
در دعاى ندبه مى خوانيم: «جانم فدايت! تو آن غايبى هستى كه از ميان ما بيرون نيستي. جانم فدايت! تو آن دور شده از وطن هستى كه از ما دور نيستي».(15)

پي نوشت ها:
1. منتهى الآمال، ج2، ص 470؛ مهدى موعود، ص 934.
2. تنكابني، قصص العلما، ص 259.
3. بحارالانوار، ج 52، ص 174.
4. تنزيه الانبياء، ص 182، به نقل از مجلة حوزه، ويژه نامة امام زمان، ص 99.
5. كتاب الغيبه، ص 99.
6. وافي، ج 2، ص 414.
7. حق المبين، ص 87.
8. شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص 395.
9. شيخ صدوق، كمال الدين، ص 516.
10. بحارالانوار، ج 51، ص360.
11. منتهى الآمال، ص 559و 562.
12. احتجاج طبرسي، ج 2، ص 596.
13. همان.
14. جباري، عاشورى و حكيم، تاريخ عصر غيبت، ص 426، به نقل از الغيبه نعماني، ص 72.
15. مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.

سلام میخواستم بپرسم با توجه به صفت ستارالعیوبی خداوند ایا با این مساله که به بعضی از بزرگان کرامتی داده میشود که میتوانند باطن افراد رو ببینند منافات ندارد؟اینکارچه نفعی برای ان عالم دارد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هر كه را اسرار حق آموختند مُهر كردند و دهانش دوختند
نخست لازم است به امکان داشتن چشم برزخي و راه تحصيل آن اشارتي شود.
بر اساس برخي آيات وروايات داشتن چشم برزخي و شهود باطن يا مکاشفه امري ممکن و شدني است . انسان هر مقدار از دلبستگي و وابستگي به ماديات و دنيا ي مذموم دور شود، به عالم برتر آن که عالم برزخ است، نزديک تر مي گردد. بنابر آنچه از روايات به دست مي آيد ، عمل به واجبات و ترك محرمات، باعث سلامتي و هنجارهاي گفتاري ، رفتاري و اخلاقي در دنيا ، و دوري از جهنم و ورود به بهشت مي گردد. اگر علاوه بر آن به سحر خيزي و خواندن نماز شب و نماز هاي نافله و رعايت تقوا ي الهي را نيز پيشه خود سازيم، به بيش از آنچه ديگران از جهت معنوي دست يافته اند، خواهيم رسيد كه از آن به چشم برزخي تعبير مي شود و حقايق را فراتر از وقايع ظاهري مي توان ديد.
خواجه عبداله انصاري (ره) مي گويد: مكاشفه در واقع از مقدمات مشاهده و شهود (باطن و ملكوت يا بُعد غير مادي) است،(1) حقيقت كشف اين است كه ميان دل و دلدار( خدا ) حجاب نبوَد(2)
هنگامي كه انسان به خود فايق آيد و از غفلت بيدار و هشيارگردد و با شناخت و معرفت نفس خويش، حجاب ها و موانع تقرّب به خدا را كنار زند و با تمسك به حقيقت «إنّي مهاجر إلي ربّي»،(3) از خود به سوي مولا و ربّ مهاجرت كند، مي تواند ماوراي حجاب عالم را كشف نمايد و بُعد باطني و ملكوتي افراد و اشيا را مشاهده كند.
از پيامبر(ص) روايت شد كه خداوند فرمود: اظهار دوستي نكرد بنده من به چيزي محبوب تر از انجام واجبات و ترک گناهان و محرمات.با نمازهاي نافله به محبت من دست مي يابد. در آن صورت من نيز او را دوست مي دارم . پس هنگامي كه او را دوست خود برگزيدم ،گوش او مي شوم ، آن گاه كه مي شنود ؛ چشم و قدرت بينايي او مي گردم، آن گاه كه مي بيند ؛ زبان او مي شوم، آن گاه كه سخن مي گويد ؛ دست او مي گردم، آن گاه كه ضربه مي زند . پاي او مي شوم، آن گاه كه راه مي رود. هنگامي كه به درگاه من دعا كند ،اجابت مي كنم . اگر از من درخواست كند ، به او مي دهم. (4)
در حديث قدسي از قول خداوند آمده است:
فرزند آدم ! من بي نياز مطلق وغني بالذات هستم .آن چه به تو دستور دادم، اطاعت کن تا تو را چون خود بي نياز گردانم . همه چيز به اراده من تحقق پيدا مي کند و تحت فرمان من است. در هر آن چه به تو تکليف کرده ام ،از من اطاعت کن، تا همه چيز را تحت اراده و فرمان تو قرار دهم .به هر چيزي بگويي، باش به وجود آيد.(5)
اما چشم برزخي با ستاريت خدا منافات ندارد زيرا:
1- در دعاي جوشن کبير هزار صفت براي خداوند ذکر شده است. هيچ صفتي مانع تجلي و ظهور صفت ديگر نيست. خداوند همان گونه که ستار است،«مظهر» و«منتقم» است .نه صفتي جايگزين صفت ديگر مي گردد و نه مانع ظهور صفت ديگر مي شود .مثلا خداوند "مجيب الدعوات"است اما دعاي هر کسي را در هر شرايط و وضعيت مستجاب نمي کند.بلکه استجابت دعا مقدمات ، آداب ، شرايط هم چنين موانعي دارد .
2- ميزان ستاريت پروردگار نسبت به هر كس به تناسب لياقت، شايستگي و درجات قرب او در پيشگاه خداوند است. از اين رو خداوند براي كافران لجوج و مفسداني که بي باکانه و بدون هيچ ترس و واهمه از آشکار شدن جرم ،به گناه و معصيت شان ادامه مي دهند ، ستاريتي قرار نداده و عيب پوشي نمي کند .ستاريت نسبت به مومنان نيز به تناسب درجات ايماني آنان بستگي دارد . از اين رو در دعا ها آمده است :
َ اللَّهُم اِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ؛خدايا از گناهاني که سبب پاره شدن پرده صيانت و حفاظت(عصمت ) مي گردد، به تو پناه مي برم .
در برخي دعاها آمده است :
اللَّهُم اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ؛خدايا آن دسته از گناهان مرا ببخش و بيامرز که (اگر تکرار شود ) باعث مي گردد ، پرده عصمت و صيانت(يعني ستاريت ) کنار رود و رسوا گردم .
مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد :
«تَهْتِكُ الْعِصَمَ» هنگامي است که شخصي در برخي گناهان اصرار و قصد تداوم و تکرار را داشته باشد . در اين صورت براي آن دو معنا تصور مي شود :
يکي آن که خداوند توفيق عبادت و بندگي و حفاظت و صيانت از گناه را از چنين شخصي بر مي دارد. او را به شيطان و هواي نفسش وا مي گذارد .
معناي ديگر اين است که خداوند پرده ستاريت و عيب پوشي خويش را از چنين بنده گستاخ بر مي دارد ، تا رسوا گردد. (6)
از آيات قرآن که سرنوشت اخروي مجرمان را مطرح مي كند و نيز از آياتي كه عذاب دنيايي بعضي از تبه كاران را بيان نموده، استفاده مي شود كه« ستارالعيوب» بودن پروردگار به طور مطلق نبوده و درباره همگان به يك معنا نمي باشد. بلكه ظهور عيب بعضي از افراد ، معلول نوع عملكرد اختياري انسان است . ستارالعيوب بودن حضرت حق به چنين عيوبي تعلق نمي گيرد. افزون بر آن آيا معقول است که " ستاريت" خداوند مطلق باشد و عده اي بخواهند با خاطر جمع و بدون هيچ دغدغه اي هر معصيتي را مرتكب شوند؟
ستارالعيوب بودن خداوند نسبت به افرادي است كه عيب و عمل آن ها با سوء اختيار و تكرار عمدي نباشد . ستارالعيوب بودن در مراحل اوليه خطاي انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد اما اگر بي پروا بود ،رسوا مي شود.
3- افراد داراي زمينه ها و ظرفيت هاي متفاوتي هستند. گاهي کساني که اسرار حق يادشان داده اند،با ملاحظه شرايط و ظرفيت افراد و آثار مثبت و منفي کار خود ،و مهم تر از همه ،اذن و اطمينان يافتن از رضايت خدا، از چشم برزخي براي "هدايت "يا "اتمام حجت" و يا "اثبات حقي " استفاده مي کنند.
4- چشم برزخي را خداوند به هر کسي نمي دهد بلکه به کساني عنايت مي کند که محرم اسرار الهي باشند. ظرفيت تحمل آن را داشته باشند . جايگاه استفاده از آن را بدانند . جز با اذن و و اجازه خدا و اطمينان از رضايت او از آن استفاده نمي کنند.
به علاوه حالات كشف و شهود و حضور در عارفان امري پيوسته و مستمر نيست بلكه گاهي "نفحات رحماني" در قلوب شان تجلّي مي كند. چنين حالتي به آنان دست مي دهد . گاهي جلو يا پشت پاي خويش را نمي بيند. سعدي جهت توضيح اين مطلب قصه حضرت يعقوب و استشمام بوي پيراهن يوسف (ع) را در قالب شعر مطرح کرده و مي گويد:

يكي گفتا به آن گمگشته فرزند كه اي روشن روان، پير خردمند
ز مصرش بوي پيراهن شنيدي چرا در چاه كنعانش نديدي؟!
بگفتا حال ما برق جهان است گهي پيدا و ديگر گه نهان است
گهي بر طارم اعلي نشيند گهي در پيش پاي خود نبيند

پي نوشت ها :
1. منازل السايرين، ص 278.
2. حسن زادة آملي، تازيانه سلوك، ص 12.
3. عنكبوت (29) آيه 26.
4. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقي، ج 1، ص 291 ؛ اصول كافي، كليني، ج 2، ص 352.
5. جواهر السنيه،ص741.
6. بحار الانوار ، ج 84، ص253.

چرا در قرآن کریم سوره ای نیامده است که به صراحت به نام 12 امام(ع)وحضرت فاطمه (ع) در آن بیان شده باشد؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با اين مرکز
عدم ذکر نام امامان در قرآن، عللي دارد که به پار‌ه­اي از آن اشاره مي‌شود:
نکته ‌اول: انگيزه هاي سياسي :
انگيزه سياسي از مهم­ترين عوامل تأثير گزار در اجتماع بشري است. اگر کسي بگويد انگيزه سياسي نيرومندتر از ديگر انگيزه­ها است، سخن گزافي نگفته است. حتي گاه مشاهده مي‌شود ديندار در تعاملات اجتماعي به جهت نيرومندي انگيزه سياسي از ارزش‌‌هاي ديني و مسئوليت ناشي از آن فاصله مي‌گيرد و به جهت جاه طلبي و نيل به آرمان‌‌هاي سياسي دين را فداي آن مي‌کند. براي اين سخن نمونه بسيار است.
اين انگيزه موجب شد که گروهي از مسلمانان بعد از رحلت رسول گرامي اسلام(ص) با به فراموشي سپردن و ناديده گرفتن وصيت‌هايش در سقيفه بني ساعده براي تصدي امر حکومت به چانه زني بپردازند.
آري مسلمانان بعد از رحلت پيامبر در امر حکومت با هم به نزاع برخاستند و دو دسته شدند.
گروهي در پي نظام خلافت بودند و به سقيفه بني ساعده رفتند و سرانجام ابوبکر قدرت سياسي را به دست گرفت.
گروهي ديگر در پي نظام امامت بودند و به طرفداري از امام علي(ع) برخاستند و انتقال قدرت سياسي به حضرت را خواستار شدند، ولي به نتيجه نرسيدند؛ چرا که انگيزه سياسي قدرتمند بود و اين امر خود سدّي محکم در برابر بسياري از استدلال­‌ها قرار گرفت و نگذاشت حيات سياسي مسلمانان راه درست خويش را بپيمايد.
نکته دوّم: قرآن کتاب هدايت و معجزه جاويدان:
قرآن کتاب هدايت بشر است، اين هدايت فراتر از مرز‌هاي جغرافيايي و زماني است.
قرآن کتاب هدايت تمامي بشر از زمان خاتم پيامبران به بعد است. قرآن با توجه به جهاني و جاوداني بودن دين اسلام "هدي للناس"(1) است؛ يعني راهنماي همه ‌بشر از زمان حضرت خاتم تا دميدن صور اسرافيل است؛ به همين جهت خداوند به حفظ آن اهتمام ورزيده است. فرمود: "انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛(2) قرآن را نازل کرديم و خود ما آن را حفظ مي‌کنيم.
مشيت خداوندي به مصونيت قرآن از تحريف تعلق گرفته است، و اين هم راهکار خاص خود را مي‌طلبد، چرا که فرمود: "أبا الله ان يجري الاشياء الاّ بالاسباب". (3)
بعد از بيان اين دو نکته، مي‌گوييم:
قرآن کتاب هدايت است و همواره بايد چراغ راه بشر قرار گيرد، تا شاهد صدقي براي رسالت رسول گرامي اسلام(ص) و دستور عمل زندگي بشر باشد. لازمة وصول به اين هدف، مصون ماندن قرآن از تحريف است که اين هم در مشيت خداوندي نهفته است. اين که خداوند وعده داده است که قرآن را از تحريفات مصون نگه مي‌داريم، به گفته مفسران وحي، اين امر راهکار مي‌خواهد.
يکي از راهکار‌هاي آن اين است که قرآن در امر سياسي (به اين معنا که بعد از پيامبر چه فردي قدرت سياسي مسلمانان را به دست بگيرد) که از پشتوانه قدرتمندي بهره­مند است، با شفّافيت وارد ميدان کارزار نگردد؛ بلکه به گونه­اي رهنمود دهد که حساسيت جناح‌‌هاي سياسي را برنيانگيزد و حکومت­‌ها به تحريف قرآن رو نياورند.
با توجه به علم خداوندي از حوادث و رويداد‌هاي بعد از زمان پيامبر اگر در قرآن به امامت امام علي(ع) و يازده گوهر امامت از نسل حضرت با صراحت ياد مي‌شد، مخالفان سياسي اين دوازده گوهر امامت به جاي گفتن "حسبنا کتاب الله" مي‌گفتند:
قرآن را قبول نداريم، يا مي‌گفتند: برخي از آيات قرآن تحريف شده است. يا در پي مقابله بر مي‌آمدند و مي‌کوشيدند، تا اسم‌ها را تغيير دهند و به جاي امامت امام علي(ع) امامت فلان فرد را مندرج مي‌کردند. در چنين وضعيتي حکومت نه تن‌ها پشتيبان حفظ قرآن نمي­شد، بلکه يکي از عوامل بسيار مهم تحريف قرآن به شمار مي‌آورد.
آيات سياسي، يا به عبارتي رساتر آياتي که به گونه­اي از بار سياسي بهره­مند است و برخي از جناح‌‌هاي سياسي مي‌تواند، به نفع حرکت سياسي خويش از آن کمک بگيرد، نه تنها به صورت برجسته و مشخص نمود ندارد، بلکه در لابه لاي ديگر آيات نيمه مخفي مانده است.
آيه تطهير (انما يريد الله ليذهب عنکم الرّجس اهل البيت و يطهّرکم تطهيراً)(4) درباره عصمت اهل بيت پيامبر نازل شده، ليکن پيامبر دستور مي‌دهد که اين آيه را در ميان آياتي که درباره ‌زنان پيامبر است قرار دهند.
آية ‌اکمال دين و اتمام نعمت (اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً)(5) بعد از حادثه غدير و درباره امامت و ولايت امام علي(ع) نازل شده امّا به دستور پيامبر در بين آياتي که درباره‌احکام خوردن گوشت‌ها و اين که چه گوشت‌‌هايي خوردنش حرام است قرار گرفته است.
آيه تبليغ (يا ايها الرّسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمک من النّاس) که قبل از حادثه غدير خم نازل شد و پيامبر با نزول اين آيه مأموريت يافت که امامت و ولايت امام علي(ع) را براي مردم تبيين نمايد، در بين آياتي قرار گرفته که مربوط به اهل کتاب است.
همه اين آيات که در قرآن تنظيم شده است، به دستور پيامبر در جايگاه خويش قرار گرفته اند، بعيد نيست که پيامبر اين گونه ترتيب را براي جلوگيري از تحريف برگزيده باشد، چرا که اين ترتيب حساسيت مخالفان سياسي را بر نمي­انگيزاند، و از سوي ديگر هدف قرآن که "هدي للناس" و "هدي للمتقين" است، با توجّه به روايت و تفسير نبوي در هدايتگريش، به وظيفه خود عمل کرده است.
در بررسي بيشتر از اين موضوع مي‌گوئيم:
از نگاه کلي­تر و عام­تر براي اين مسئله دو جهت عنوان شده است:
يکي اينکه قرآن راه و روشي دارد و آن اين است که در مـوضوعات غالبا مي‌خواهد مطلب را به صورت اصل بيان کند، نه به صورت شخصي و فردي و ايـن خـود بـه عـنوان مزيتي براي قرآن محسوب مي‌شود.
ديگر اينکه پيامبر و يا خداوند نمي‌خواست در اين مسئله که به هر حال هوا و هوس­‌ها و انگيزه‌‌هاي انسان­ها در آنها بسيار قوي بوده و در آنها دخالت خواهد کرد، مـطـلبي به صورت صريح و آن هم در کتاب مقدس قرآن
طرح شود، زيرا خطر تحريف آيات و يا مهجوريت قرآن بسيار بود.
اگر اين مسئله اتفاق مي‌افتاد، آن گـاه متقن­ترين و مقدس­ترين سند اسلام خدشه دار شده بود.
پيامبر در گـفـتار خود به طور صريح فرمود: ( من کنت مولاه فهذا علي مولاه. . . ) آيا صريح­تر از اين هم ممکن است؟
از سوي ديگر شيوه قرآن مجيد در باره ائمه هدي(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) و خانواده حضرت اين است که به معرفي"شخصيت" ممتاز و برجستگي‏‌هاي آنان بپردازد، نه به معرفي "شخص".
قرآن مجيد در موارد متعددي پرده از امتيازات و ويژگي­هاي رفتاري ائمه به ­ويژه اميرالمومنين(ع) برداشته است از جمله:
1- "و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا"، (6) مفسرين بزرگ شيعه و سني آورده‏اند که اين آيه در شأن اميرالمومنين و خانواده ايشان است و مسئله روزه‏داري حضرت علي و... و دادن افطار خود به مسکين و يتيم و اسير در سه شب متوالي را به طور متواتر نقل کرده‏اند.
2- "انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"، (7)
در خصوص اين آيه مقالات و کتب متعددي نگاشته شده و در اينکه شامل حضرت علي(ع) و فاطمه(س) و حسين(ع) است، نزد شيعه وسني هيچ اختلافي نيست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پيامبر است که با ادله متعددي علماي شيعه شمول آن را نسبت به همسران پيامبر(ص) رد کرده‏اند.
3- "انما وليکم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزکوة و هم راکعون"، (8) شان نزول اين آيه نيز در تمام تفاسير معتبر شيعه و سني در باره حضرت علي(ع) مي‏باشد.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر. ک:
1- فروغ ابديت، جعفر سبحاني؛
2- رهبري امام علي(ع) از ديدگاه قرآن و پيامبر(ص)ترجمه سيد محمود سياهپوش؛
3- نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه سيد مرتضي عسکري؛
4- بررسي مسائل کلي امامت، ابراهيم اميني؛
5- خاطرات مدرسه، سيد جواد مهري؛
6- معالم المدرستين، علامه سيد مرتضي عسکري؛
7- اجتهاد در مقابل نص، علامه سيد شرف‏الدين.
پي‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آيه 185.
2. حجر (15) آيه 92.
3. بحارالانوار، ج 2، ص 93.
4. احزاب (33) آيه 33.
5. مانده(5) آيه3.
6. الانسان(76) آيه 9.
7. احزاب، آيه 33.
8. مائده(5) آيه 55.

سلام علیکم . کتابی معتبر در مورد عوالم قبل از دنیا می خواستم . تشکر می کنم .

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آنچه در آموزه‌هاي وحياني و عقلي مطرح است، براي آدميان سه عالم و نشئه مطرح است:
عالم دنيا، عالم برزخ، عالم آخرت.
قبل از نشئه دنيا عالمي براي انسان مطرح نشده، گرچه قبل از آدم ابوالبشر ممکن است موجوداتي در جهان باشند، چنان که از برخي روايات به دست مي‌آيد. ولي بالاخره آن ها نيز در دنيا بوده‌اند. ولي فارغ از آدميان عوالم وجود ممکن است بسيار باشد، مثل عالم ملکوت، جبروت، (عالم فرشتگان) و مانند آن . اين گونه عوالم قبل از دنيا تلقي نمي‌شود بلکه قبل از خلقت جهان مادي بوده و اکنون نيز هست و همواره خواهد بود. در اين خصوص کتابي ظاهرا به طور مستقل نوشته نشده است.

با عرض سلام.آیا انسانهای دیگر ادیان هم در قبر پرسش و پاسخ دارند ؟.در کل آیا برزخ دیگر ادیان مانند مسیحی با برزخ مسلمانان فرق دارد؟با تشکر فراوان

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
طبق آنچه از روايات به دست مي‌آيد ، سوال در قبر مربوط به دو گروه از انسان‌هاست:
آن هايي که اهل ايمان‌اند و آن هايي که اهل کفرند،
ساير مردم در قيامت مورد پرس و جو قرار نمي‌گيرند .در روايتي آمده: «انما يسال في قبره من محض الايمان و الکفر محضا و اما ما سوي ذلک فيلهي عنه؛ (1) کسي که در خالص نمودن ايمان کوشيده است و نيز کسي که در خالص نمودن کفر تلاش نموده است، در قبر و برزخ طرف سوال قرار مي‌گيرد اما از غير اين ها صرف نظر مي‌شود».
طبق اين روايت از پيروان ساير اديان نيز در قبر سوال مي‌شود که چرا از آخرين دين که کامل‌ترين اديان آسماني است اطاعت نکرده‌اند؟

صفحه‌ها