كلام

چرا جماع باعث جنابت می شود اگر چه منی بیرون نریزد؟

در این رابط می توان به چند نکته اشاره نمود: اولا باید توجه داشت که غسل جنابت برای انجام عبادات واجب شده است. اصل اولی در تمام احکام الهی تعبد است؛ یعنی هر چند تمام احکام الهی بدون حکمت نیست و هر چند که به بسیاری از حکمت های احکام آگاه نیستیم، اما چون اعتقاد داریم که خداوند نظام احسن را خلق نموده و بهترین قوانین واحکام را بیان داشته است، هرچند حکمت اصلی احکام را هم ندانیم ،از باب تعبد آن را باید بپذیریم.
ثانیا: جنابت از دید شرع تعریف خاص خود را دارد. مثلا از طریق دخول و یا انزال منی بدون دخول، جنابت تحقق می یابد ودر پی آن بر اساس حکم شرع عملی به نام غسل بر او واجب می گردد.(1) پس در تحقق جنابت شرط انزال منی قید نشده تا پرسش یاد شده مطرح شود.
ثالثا: در جنابت گرچه منی هم خارج نشود. ولی نوعی لذت برای طرفین بوجود می آید که جسم وجان طرفین از آن بهره مند می شود. لذا ظابطه شرعی ایجاب می کند که جنابت با آن تحقق یابد و از آن لذت با ید با انجام غسل روح وجسم خود را پاک نموده وآن گاه در پیشگاه حضرت دوست حضور بهم رساند، و بر اساس همین مبنا ست که در نگاه عارفان جنابت معنای به مراتب وسیع تر از اصطلاح فقهی دارد وآنان معتقدند کسانی که از دایره عبودیت خارج شده و در امور طبیعت غرق شوند در واقع به نوعی جنابت و دوری از حضرت حق گرفتار شده و باید از آن طهارت حاصل نماید . تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید. (2)
پی نوشت ها:
1. رساله توضیح المسایل مراجع، نشر جامعه مدرسین قم 1387 ش ،ج 1، ص352 .
2. امام خمینی، آداب الصلاه، نشر موسسه آثار امام خمینی 1387 ش، ص 74 .

در کتابهای اوستا.انجیل و تورات آمده است که هر فردی که بخواهد میتواند دین خود را آزادانه انتخاب کند میخواستم بدونم این موضوع در آیه های قرآن نیز بررسی شده است یا دین اسلام چون آخرین دین الهی است حق انتخاب آزادانه را به مردم نداده است طبق آیه های قرآن هر فردی میتواند هر دین الهی را که دوست دارد انتخاب کنند یا همه افراد باید دین اسلام را برگزینند؟

اسلام چون آخرین دین الهی است، نسخ کننده دستور العمل های ادیان دیگر و ارائه دهنده آخرین دستور العمل است. اما حق آزادی انتخاب دین نسخ نشده و یک حقیقت و حکم همیشگی است. این حق انتخاب دین در آیات به این صورت بیان شده:
"لا اکراه فی الدین قد تبين الرشد من الغي ...(1)
اين آيه هم بیان حقیقتی است و هم حکمی که بر آن حقیقت استوار است.
حقیقتی که این جمله بیان می کند،"اجباری نبودن دین و عقیده" است زیرا دین و عقیده باور قلبی نسبت به حقایق مربوط به مبدا و معاد است که منشا و انگیزاننده به سوی عمل است و باور قلبی هم اجبار پذیر نیست. کسی را نمی توان به باورداشتن توحید یا نبوت یا معاد و به دوست داشتن خدا و بندگان صالح خدا و نفرت داشتن از شیطان و دشمنان خدا وادار کرد. قلب از حوزه تسلط انسان ها خارج است. نمی توان کسی را به باور داشتن یا دوست داشتن وادار نمود.
اگر با فردی با برهان مواجه شدی و ذهن و روحش را قانع کردی، به یقین می رسد. اگر جمال و زیبایی حق را به او نمایاندی، معتقد و عاشق می شود.
همچنان که وقتی با بی پایگی و بی برهانی باطل مواجه شد و زشتی و نفرت انگیزی باطل را دید، خواه ناخواه از آن متنفر می شود. نمی توان او را به دوست داشتن و باور قلبی وادار کرد. از این رو در ادامه می فرماید" قد تبین الرشد من الغی" رشد و هدایت از غی و گمراهی و ضلالت آشکار شده است. زیرا حق برهان دارد و زیبا است. باطل برهان ندارد و زشت و نفرت انگیز است.
اما حکم تکلیفی این است که ای پیامبر و ای مؤمنان !حق ندارید افراد را به زور به دین وارد کنید و به پذیرش اعتقادی وا دارید. زیرا دین داری اجباری فقط ظاهرسازی است و مقبول خدا نیست. خدا دینداری واقعی و ریشه دار را می خواهد ،نه دینداری اجباری و بی ریشه را.
2. إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (2)
ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!
3. وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (3)
بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مى‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس مي خواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده‏اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مي آورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مى‏كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!
این آیات ضمن آزاد شمردن انسان در انتخاب دین ، او را در صورت انتخاب حق، مؤمن شمرده و مستحق پاداش می شمارند و در صورت انتخاب غیر حق، کافر شمرده و مستحق آتش دوزخ می شمارند و در تورات و انجیل هم همین حکم آمده است.
این گونه نیست که تورات و انجیل گفته باشد هر کس در انتخاب دین آزاد است و هر دینی را برگزیند، حق است و بهشتی می شود.
اگر شما ادعا دارید که تورات و انجیل انسان را در انتخاب دین آزاد دانسته و هر انتخابی را حق و سبب پاداش می داند، مدرک و مستند خود را ارائه دهید.
پی نوشت ها:
1.بقره آيه 255.
2. انسان (76) آیه 3.
3. کهف (18) آیه 29.

خیلی دوست دارم بدونم از دیدگاه شما آیا دین زردتشت الهی است یا خیر؟

اگرچه در باره این که دین زرتشت از ادیان الهی بوده یا نه، اختلاف نظر وجود دارد، اما از تاریخ ادیان الهی و برخی روایات اسلامی به دست می‌آید: زرتشت از ادیان الهی و این دین منسوب به زرتشت می باشد. زرتشت، پیامبری از پیامبران الهی است؛ هر چند محل و تاریخ تولد وی روشن نمی باشد. این ابهام تا حدی است که عده‌ای ظهور تاریخ تولد 329 تا 600 قبل از میلاد می‌دانند. (1)
اما با همه اختلاف عجیبی که در تاریخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد، چند نکته را از لحاظ تاریخی، می‌توان قطعی تلقی نمود:
1. زرتشت، پیامبری از انبیای الهی و از سرزمین ایران باستان بوده است.
2. او دارای کتاب آسمانی بوده و کتابش از بین رفت؛ اما با تکیه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آنچه در سینه اشخاص بود، مطالبی جمع آوری شد و به نام کتاب مقدس تکثیر گشت.
3. زرتشت، به دست قوم خویش کشته شد.
جهت شفاف تر شدن مطلب، به چند روایت زیر دقت نمایید:
- در برخی روایات می‌خوانیم: مشرکان مکه از پیامبر (ص) تقاضا کردند از آن‌ها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آن‌ها بدهد. پیامبر فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی گیرم. آن‌ها در پاسخ گفتند: چگونه چنین می‌گویی، در حالی که از مجوس منطقه هجر، جزیه گرفته‌ای؟ پیامبر فرمود: مجوس، پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.
- اصبغ بن نباته می‌گوید: وقتی علی(ع) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید، پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف) برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! چگونه از مجوس جزیه گرفته می‌شود، در حالی که کتاب آسمانی بر آن‌ها نازل نشده و پیامبری نداشته‌اند؟ فرمود: خداوند کتابی بر آن‌ها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود.
- بر اساس روایتی از امام زین العابدین (ع)پیامبر فرمود: با مجوسی‌ها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید. (2)
مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند که به زرتشت گرویده‌اند. این لفظ درقرآن یک بار به کار رفته است. در قرآن (3) مجوس در صف و در ردیف اهل کتاب، یعنى یهود و نصارا و در برابر مشرکان قرار گرفته‌اند. بنابراین، از این آیه استفاده می‌شود که زرتشتی ها، پیروان پیامبر الهی بودند؛ امّا همانند سایر ادیان، دین آن‌ها منسوخ و کتاب آسمانی آن‌ها تحریف شد.(4)
آنچه امروز به نام «اوستا» و از زرتشت در دست پیروان او وجود دارد، تنها بخشی از آن کتاب است که مورد تحریف قرار گرفته، از جاهای پراکنده به دست آمده است و اعتبار آن قطعی نیست.
پی ‌نوشت ‌ها:
1. عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، قم، منطق، 1373ش.ج 1، ص 334ـ 336.
2. ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه ، تهران ،دار الکتب الإسلامیة، ‏1374 ش، ج 14 ص 45ـ 46.
3. حج (22)، آیه 17.
4. علامه طباطبایی ،المیزان، (ترجمه فارسی)، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین،1374 ش، ‏ج 14، ص 532ـ 537، (با تلخیص).

سلام، آیا فرشتگان مختار هستند؟ اگر مختار هستند، پس چرا معصوم می باشند؟ (با توجه به اینکه یک طرف وحی فرشتگان می باشند پس باید معصوم باشند) و اگر مختار نیستند، پس چرا در مقابل انسان سجده نکردند؟ یعنی از حکم خدا سرپیچی کردند.

با سلام و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

اولا تعارضی بین مختار بودن و معصوم نبودن نیست. چنان که همه انبیاء و ائمه معصوم هستند. اما در عین حال مختار هم هستند، پس نمی توان گفت اگر فرشتگان مختارند پس چرا معصومند؛ آن چه که از معارف دینی به دست می آید آن است که فرشتگان دارای مسئولیت ها و تکالیفی هستند. اما در انجام این وظایف خود تخطی و تخلف نمی کنند و به همین دلیل خداوند آن ها را از هر نوع عصیان و تخطی مصون داشته است:
« لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون (1) هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏ كنند و آنچه را فرمان داده شده ‏اند (به طور كامل) اجرا مى ‏نمايند! »
به همین جهت ادعای تخلف آنان از دستور الهی هم نادرست است زیرا در قرآن تصریح شده که همه فرشتگان بر آمد سجده کردند و تنها ابلیس سجده نکرد که در همین آیه تأکید می شود او از جنیان بود نه فرشتگان:
« فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه؛ (2) آنها همگى سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد ». پس به یقین ابلیس از فرشتگان نبود. بلکه از جنس جن که امکان عصیان و تخلف دارد بود، هرچند به نوعی تصور فرشته بودن ابلیس وجود داشته چنان که از امام صادق (ع) در مورد ابلیس سؤال شد که آیا از فرشتگان بود؟ حضرت فرمود:
«ابلیس از جن بود، ولی همراه فرشتگان بود؛ آن چنان که آن‌ها فکر می‌کردند از جنس آنان است؛ اما خدا می دانست که از آن‌ها نیست». (3)

پی‌نوشت‌ها:
1. تحریم (66) آیه 6.
2. کهف (18)، آیه 50.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ق، ج 60، ص 218.

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام، سوالی درمورد برهان یا امر ترغیبی دفع خطر محتمل داشتم، چگونه اثبات می شود که اگر دنیای دیگری باشد خدا پرستان جزای خیر می بینند و کفار عقاب می شوند؟ ممنون ومتشکر از توجه شما

با سلام و شادباش فرا رسيدن سال نو و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

به نظر مي رسد سوال شما به جهت عدم تقرير مناسب از اين برهان است. تقرير اين برهان به صورت خلاصه به صورت زير است:
در امور زندگي انسان ها وقتي که احتمال خطر قابل توجهي را مي دهند به بررسي و جستجو مي پردازند تا آنجا که مطمئن شوند خطر از بين رفته يا احتمال تحقق آن بسيار ضعيف گشته و اين حکم و الزام يک حکم عقلاني است نه شرعي .
عقل است که در چنين مواردي ما را ملزم به تحقيق مي سازد تا گرفتار خطر نشويم. بلکه لزوم تحقيق و بررسي در موارد خطر و ضرر ولو احتمال آن قدر واضح و روشن است که بعضي دانشمندان بحث عقايد فرموده اند: فطرت انسان در چنين مواقعي او را ملزم به تحقيق مي کند. از اين رو واژه وجوب دفع ضرر محتمل به معناي الزام و ضرورت عقلي است نه شرعي. از جمله موارد به کارگيري اين قانون عقلي يا فطري اعتقاد به خدا و احکام الهي در مورد فرداي قيامت است.(1)
توضيح اين که بر فرض که در مورد عالم قيامت و عذاب دوزخ ما اعتقاد به هيچ کدام از حقايق ديني نداشته باشيم. همين که احتمال وجود ضرر و خطر دوزخ را بدهيم کفايت مي کند که عقل ما را ملزم سازد به کارگيري يک سلسله تمهيدات لازم در جهت دفع خطر محتمل که اين مقدمات و تمهيدات چيزي نيست جز ايمان به خدا و کتاب آسماني و انبياء الهي و حضرات معصومين(ع) و در يک کلمه دين.
بايد توجه داشته باشيد كه اين برهان بر اين پايه استوار است كه اگر خدايي وجود داشته باشد و او افرادي را براي هدايت بشريت فرستاده باشد و به آنها عقايد و دستوراتي را در غالب دين تعليم داده باشد تا مردم را به كمال برسانند، ديگر جاي سوال شما باقي نمي ماند و به عبارت ديگر اين برهان يا شبه برهان با اين پيش فرض صورت بندي مي شود كه احتمال وجود خداوند با تمام جوانب آن در نظر گرفته شده است و بدون اين احتمال ديگر ضرر محتملي باقي نمي ماند كه در صدد رفع آن باشيم.
در انتها كلامي از امام رضا(ع) مي آوريم كه به زيبايي جواب اين مساله را داده است: يكي از منكران وجود خدا نزد امام رضا(ع) آمد، در حالي كه گروهي در محضر آن حضرت بودند. امام به او فرمود:
اگر حق با شما باشد ـ كه نيست ـ و خدايي وجود نداشته باشد، در اين صورت ما و شما برابريم و نماز و روزه و زكات و ايمان ما به ما زيان نخواهد رسانيد ولي اگر حق با ما باشد و خدايي باشد ـ كه هست ـ در اين صورت ما رستگار و شما زيانكار و در هلاكت و خسران خواهيد بود.(2)

پي نوشت ها:
1. امامي و آشتياني، محمدجعفر و محمدرضا، عقايد اسلامي(سطح 1)، معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1366ش، ص10.
2. كليني، محمد بن يعقوب، الکافی، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش، ج1، ص78.
جهت تسهیل و تسریع در امر پاسخگوئی از این پس، پرسشهای فقهی و احکام شرعی را تنها از طریق سامانه پاسخگوئی پیامکی به شماره 30009640 ، نشانی اینترنتی http://www.30009640.ir/sms و یا تلفن 09640 مطرح نمایید.

آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر ...

آیا داشتن ولایت حضرت علی و اولادشان شرط ورود به بهشت است؟

و آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟

یا حب اهل بیت پیامبر کافیست؟

پاسخ:
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر بنده‏ اى همانند عبادت نوح در ميان قوم خود خدا را عبادت كند و به سنگينى كوه احد، طلا در راه خدا انفاق كند و آن قدر عمر وى طولانى شود كه هزار حج، پياده انجام دهد، سپس در بين صفا و مروه در حال مظلوميّت كشته شود و با اين همه اعمال، ولايت تو را نپذيرفته باشد و از رهبرى تو تمرّد نمايد، بوى بهشت را استشمام نمى‏ كند و راهى به آن نخواهد يافت."(1)
بنابراين به اعتقاد ما، تنها شيعيان دوازده امامي اهل حقند، آن هم به شرطي كه اهل عمل و رعايت محرّمات و واجبات شرعي باشند، با اين حال هرگز معتقد نيستيم غير آن ها، همه غير بهشتي بوده و يا اهل جهنم و عذاب باشند، زيرا ما ديگران را عالم و عامد مي دانيم يا جاهل غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند.
جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند.(البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آن ها هم بشود). امّا جاهلان قاصر يعني كساني كه متوجه جهل خود نيستند و يا راهي براي بر طرف كردن جهل خود ندارند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي فرمايد "وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً"(2) «هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».
حال بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در اعتقادات و باورهاي خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده، ولي به بطلان عقائدشان پي نبرده اند، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم در رسيدن به بهشت، تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ فرمايد: اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(علیهم السلام) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند. مثلاً زرارة از امام نقل مى‏ كند كه فرمود: اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.(3)
بر اين اساس بسياري از اهل تسنن، جاهل قاصر بوده و حجت بر آنها تمام نشده است. لذا نمي توان با استناد به حديث مطرح شده و امثال آن، تمامي اهل تسنن را غير بهشتي دانست.
البته توجه داشته باشيد، اين امر بدان معنا نيست كه در صورت ورود شخص به بهشت، درجه وي با افراد به حق رسيده، مساوي مي شود. چرا كه معتقديم در بسياري از موارد، خود ولايت و حب اهل بيت (ع) مانند نماز، روزه و ... داراي آثار تكويني خاصي بوده كه شخص را به مقامات عاليه مي رساند و چه بسا فرد با انجام ندادن آن به هر دليل، به آن مقام نمي رسد مانند ورزشكاري كه به جهت عذري مانند بيماري و ...، قادر به مسابقه نبوده و طبيعتاً ديگران نيز وي را به خاطر رتبه نياوردن سرزنش نمي كنند. اما هيچگاه مقام وي مساوي با كسي نيست كه در مسابقه شركت كرده و داراي مقام برتر شده است.
البته طبيعي است كه حب ظاهري مراد نبوده، بلكه حبي مراد است كه مقدمه عمل بوده باشد؛ به عبارتي حب واقعي مراد است در رواياتي از امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمود" يَا جَابِرُ بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ ُحُبُّنَا"(4) اى جابر سلام مرا به شيعيان من برسان و به آنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب به خدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى به حالش ندارد."
و شايد مراد حديث آن باشد كه اساساً كسي كه محب اهل بيت است، همواره سعي مي كند از گناه دوري كند.

پي نوشت ها:
1. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 27، ص 194.
2. بقره(2)آيه39.
3. مطهري، مرتضي، مجمو عه آثار، چ صدرا، تهران، 1370، ج1، ص 279.
4. بحار الانوار، همان، ج 68، ص 179.

موفق و موید باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام چرا خداوند بندگان صالح خود را رنج میدهد ولذت میبرد؟؟ آیا این عدالت است که کسی زجر بکشد وسختی و خداوند لذت ببرد؟؟؟ چرا برای امتحان الهی باید سر امام حسین بریده شود وآنوقت خداوند رضایت دهد ولذت ببرد از پر پر شدن و قطعه قطعه شدن امام حسین؟ این دور از انسانیت ومردانگی است؟؟؟ چرا خداوند صالحان وپاکان را زجر میدهد وخودش لذت میبرد وشاد میشود؟؟؟؟

در ابتدا باید اشاره شود که بر خلاف آن چه در پرسش آمده خداوند از رنجی که از سوی ستمگران بر بندگان صالح او تحمیل می شود نه تنها خوشحال نشده و به تعبییر پرسشگر محترم لذت نمی برد. بلکه از آن رخ ها شدیدا غضبناک و به تعبیر قرآن متاسف می شود و چه بسا در همین انتقام بندگان صالح خود را از افراد ظالم می گیرد لذا فرمود: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعين» (1)امّا هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم.
پس حکمت امتحانات الهی نسبت به بندگان خود حتی بندگان صالح خویش برای آن اموری نیست که در پرسش تصور شده، بلکه فلسفه آن را باید در اموری دیگری جستجو نمود که به نمونه های از آنها اشاره می شود:
چون خداوند، قادر و عالم مطلق بوده و فضل و رحمت او بی نهایت است، باید زیباترین و کامل‏ترین جهان را خلق می کرد .زیباترین وجود و کامل‌ترین جهان، دنیایی است که موجودی با اختیار خود در عرصه‏های سخت امتحان در حالی که عشق به خدای نادیده می‏ورزد صحنه‏های زیبایی از عشق به معشوق را خلق کند.
اگر در جهان خلقت صحنه هایی که در کربلا رخ داد ، ویا ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفرید، نبود و یا نمایش عشق یوسف (ع) و اعتماد او به خداوند در حالی که در اوج جوانی و زیبائی بود و همه چیز برای او فراهم بود، اگر این ها در عرصه‏های جهان نبود، آیا جهان بدون این صحنه‏های عالی و شگفت آور و زیبا باز کامل‏ترین و زیباترین جهان بود ؟ این نکته همان است که از آن به نظام احسن تعبیر می‏شود .
پس اصولا یکى از مهم ترین سنت هاى الهى، امتحان و آزمایش الهى است. انسان ها در هر لحظه از زندگى خود در حال گذراندن آزمون هاى متفاوت هستند، و در دوره گذار به سر مى‏برند. آزمون ها ، همیشگى دائمى و فراگیر مى‏باشند.
از لحظه‏اى که تکلیف متوجه انسان است تا زمانى که مرگ انسان را فرا مى‏گیرد، چنین است .صرف گفتن شهادتین و ایمان آوردن کافى نیست که انسان دین دار واقعى باشد. باید ایمان از مرحله لسان به اعماق جان رسوخ نماید. خدا در سوره عنکبوت مى‏فرماید:
«آیا مردم گمان کردند به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، (و این ها را نیز امتحان مى‏کنیم) (1)
مفهوم آزمایش خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است. آزمایش هاى ما براى شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى «پرورش و تربیت» است.
در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است. این یک قانون کلّى و سنّت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعداد هاى نهفته و پرورش دادن بندگان، ‌آنان را مى آزماید؛ به این معنا که انسان ها را به میدان عمل مى کِشد تا ورزیده و آزموده و پاک شوند و لایق قرب خدا گردند.
امتحان خدا به کار باغبانیِ پر تجربه اى شبیه است که دانه هاى مستعد را در زمین هاى آماده مى پاشد. دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به رشد مى کنند و با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند و در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان، ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخة گلِ زیبایی، یا درختى تنومند و پرثمرى بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. این رمز آزمایش هاى الهى است.
قرآن مجید به این حقیقت تصریح کرده: «او آنچه را در سینه دارید،‌ مى آزماید تا دل هاى شما کاملاً خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است».(2)
اگر آزمایش الهى نبود، استعداد ها شکوفا نمى شد . میوه هاى اعمال بر شاخسار نمایان نمى گشت. معلوم است که امتحان براى پاداش و کیفرى است که بشر با آن مواجه خواهد شد.(3)
علامة طباطبائى (ره ) مى فرماید: امتحان الهى صرفاً براى این است که صلاحیت باطنى انسان از نظراستحقاق ثواب و یا عذاب به منصه ظهور برسد (4). این یک شیوه کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن، آن ها را مى آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیش تر در کوره مى گذارند تا به اصطلاح آب دیده شود و فلز خالص تر به دست آید، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهند تا مقاوم و خالص گردد.(5)
از طرف دیگر آنچه در نتیجه این آزمون ها متجلی می گردد، ملاک مرتبه و جایگاه انسان ها در زندگی حقیقی اخروی شان است.در دادگاه محاسبه خداوند به همبن نتایج در برابر انسان ها استدلال می شود تا جای عذر و انتقادی در مقابل ایشان نباشد ؛ على علیه السلام مى فرماید:
گرچه خداوند بزرگ به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است، ولى آن ها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است، از آن ها ظاهر گردد.(6)
پس آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمین می‏کند:
نخست خلق زیباترین و کامل‏ترین عالم .
دیگری که از دل نکته نخست در می‏آید: اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایش‌ها و در پس سختی‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاه‌های مختلف و در کوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا فلز خالص پدید آید.
همه زیبایی و کمال عالم هستی و همه جمال خلقت انسان نیز رسیدن به نتیجه قرب خداوند و به فعلیت رساندن کمالات بالقوه درونی در کوره حوادث و آزمایش دنیا و با اختیار و انتخاب خود است. نهادن اولیه این کمالات در وجود او جلوه و زیبایی به مجموعه خلقت نمی بخشد و موجود برتری چون انسان را در مجموعه عالم متجلی نمی سازد .
بنابر این کمال و ماهیت انسان به گونه ای است که در سایه آزمون های جهان هستی، سختی‌ها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق می افتد، و نحوه برخورد با آن‌ها استعدادهای بالقوه به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین می‌نماید. انسان ها برای تکامل آفریده شده اند، اما نه تکامل اعطایی و ناخود اگاه بلکه تکاملی خود خواسته و به دست آْمده از پس آزمون ها و امتحانات سخت و دشوار.
در حقیقت رسیدن به درجات بالای تعالی و کمال حقیقتی، دست یافتنی و از مقوله "شدن " می باشد که لازم است انسان خود را به آن برساند. خداوند از ما می خواهد که خود را به این مرتبه و مقام برسانیم. حقیقتی که در ابتدا به طور غیر ارادی و بدون اختیار دارا بودیم، این بار در طی آزمایش گوناگون و با تلاش خود به دست آوریم تا بهشت حقیقی را که نتیجه کمال و تعالی است،به دست آوریم .به طور خلاصه میتوان گفت سوال از آزمایش یا انتظار نبود آزمایش مساوی است با سوال از اصل آفرینش انسان و بیهوده شدن اصل آفرینش، اگر قرار بود با اراده الهی جنایت یزید و یزیدیان منع میشد دیگر خلقت انسان بیهوده میشد ،ولی خداوند انسانها را مختار آفرید و راه خوبی و بدی را به آنها نشان داد و در امتداد رفتار آنها برای حسینیان بهشت و یزیدیان جهنم را قرار داد.
پی‌نوشت‌ها :
1. عنکبوت(29)آیه 2 و 3.
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیرالمو منین قم 1375 ش، کلمات قصار، جمله 93.
3. علامه طبا طبایی، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسین، ج 20، ص 5 - 10؛ ونیز : ناصر مکارم تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلا میه تهران بی تا، ‌ج1، ص 526 - 530 و ج 24، ص 314 - 318،
4. علامه طبا طبایی همان ج 4، ص 61.
5. نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار، جمله 90 .
6 . کلینی، اصول کافى، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران 1380 ق، ج 4، ص 148.

در آیه ی «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» منظور از أولی الامر فقط امام معصوم است؟ آیا آیت الله خامنه ای هم اولوالامر است؟

پاسخ:
مصداق "اولو الامر" در آیه شریفه قطعا معصومین هستند و غیر معصوم را شامل نمی شود زیرا در آیه به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از معصوم امر شده، همچنان که به اطاعت مطلق از خدا و رسول امر شده، اطاعت مطلق مختص خدا و معصومین می باشد.
فقیهان شیعه در این مورد اتفاق و اجماع دارند و هیچ فقیهی از شیعه، غیر معصومین را مورد و مصداق این آیه و "اولوالامر" ندانسته و نشمرده است.
بسیاری از فقیهان به این آیه برای اثبات لزوم اطاعت از فقیه استناد کرده اند، با این بیان که فقیه دارای شرایط به عنوان نایب امام معصوم است و به امر امام معصوم حق امر و نهی دارد.
به حکم امام معصوم موظف به پیروی از احکام و دستور فقیهان واجد شرایط می باشیم چون معصوم، ولی امر است و اطاعت از دستور معصوم واجب است. او فقیه را به عنوان نایب خود معرفی کرده، پس اطاعت از فقیه دارای شرایط در حکم اطاعت از امام معصوم است و فقیه، ولی امر، به امر امام معصوم است و در طول معصوم قرار دارد؛ یعنی از معصوم کسب حجیت و لزوم اطاعت می کند، نه اینکه در عرض معصوم و مصداق مستقیم آیه باشد.
بیان آیت الله جوادی آملی به شرح زیر است:
"در اثبات ولایت فقیه نیز روشن شد که عقل حکم می کند که اجرای احکام دین باید استمرار داشته باشد و مختص به زمان پیامبر (ص) و معصومین(ع) نبوده، اگرچه "اولی الامر" در آیه کریمه "اطیعوا الله و..." ظاهر در معصومین (ع) است و آنان اولی الامر بالاصاله هستند، ولی در عصر غیبت معصوم طبق رهنمود عقل و نیز به دستور خود معصومین، نایبان ایشان، اولی الامر هستند اما" اولی الامر بالتبع" نه "اولی الامر بالاصاله" وهمان گونه که در عصر حضور و ظهور معصوم، نایبان خاص بسیاری از کارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود، در عصر غیبت نیز نایبان عام اداره امور را به دست دارند.(1)
قطعا آیت الله مصباح جز همین را نمی گوید.

پی نوشت ها :
1. ولایت فقیه ، جوادی املی ، ص370 .

سلام حضرت مهدی سلام الله علیه ان شاالله بیایند چگونه حکومت جهانی اسلامی تشکیل می دهند؟ ما در جهان 5 میلیارد غیرمسلمان داریم و شاید حرف امام را قبول نکنند تکلیف چه می شود؟؟؟ آیا مسابقاتی مثل المپیک وجام جهانی فوتبال با آمدن امام زمان منحل ومنتفی می شود؟؟؟

پاسخ:
پيروان ديگر اديان و تمامي انسان ها با ديدن نشانه ها و علامت هاي امامت امام زمان (عجل الله فرجه) به او ايمان مي آورند. اما اين ايمان نه از روي جبر و به زور شمشير باشد. بلكه با دلائل و براهين عقلي و اعجازهايي عملي كه توسط آن امام صورت خواهد گرفت ناگفته نماند تعدادي از انسانهای لجوج نيز حاضر به ايمان آوردن نمي شوند و بناي جنگ و ناسازگاري با امام را مي گذارند كه امام با آنان خواهد جنگيد.
تعامل با اديان اين‌گونه است كه ابتدا بايد اديان بشري و باطل كنار گذاشته شوند و شريعت و دين واقعي نشان داده شود. در احاديث معصومان(علیهم السلام) آمده است كه ايشان سپاه خود را روانه مي‌سازد و از «غار انطاكيه»، تابوت سكينه را خارج مي‌سازند و در آن تابوت، نسخه‌اي از تورات و نسخه‌اي از انجيل وجود دارد و بر اين اساس، با اديان ديگر به احتجاج مي‌پردازند. اين روايت نكات زيادي در بردارد از جمله اينكه ايشان، محلّ اين تابوت را مي‌دانند و مسأله احتجاج براي اثبات دين حق، اهمّيت زيادي دارد؛ زيرا انسان با دليل و برهان مي‌تواند چيزي را بپذيرد و به آن اعتقاد پيدا كند.
ظهور مقدّس ايشان و حوادث مربوط به آن به اين محاجّه‌ها محدود نمي‌شود و خداوند كمك خود را مي‌فرستد. فرود آمدن حضرت مسيح (ع) و نماز خواندن پشت سر امام (ع) تنها براي تشويق مسيحيان به پيوستن به دين اسلام و امام مهدي(ع) است.
خداوند حضرت عيسي(ع) را براي اين هدف ذخيره قرار داده است؛ زيرا مسئله پيروز و چيره ساختن دين حق‌،‌ اهمّيت زيادي دارد. نكتة ديگر اينكه دين مسيحيت در حال حاضر گسترش زيادي يافته و شمار زيادي از مردم در جهان پيرو اين دين هستند و قدرت زيادي در جهان دارند. هدف اصلي امام مهدي(ع)، حكمفرما ساختن دين اسلام و تشريح احكام واقعي آن براي مردم است تا مردم آن را بپذيرند و با توجّه به اين،‌ حكومت امام مهدي(ع) در حقيقت، دوران انتقال از تشتّت و چند دستگي و رسيدن به يكپارچگي فكري و مذهبي است.
به نحوه ايمان آوردن مسيحيان با توجه به آنچه در روايات اسلامي آمده توجه نماييد.
حضرت مسيح (ع)، در دوران ظهور حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - از آسمان فرو مي آيد، قرآن مجيد مي فرمايد: "وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَـبِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِي قَبْلَ مَوْتِه؛ (نساء،159) و هيچ يك از اهل كتاب نيست، مگر اينكه به او قبل از مرگش ايمان مي آورد. "
طبق نظر يكي از تفاسير، منظور از آيه اين است كه تمام اهل كتاب، به حضرت مسيح، پيش از مرگ او ايمان مي آورند و اين هنگامي است كه طبق روايات اسلامي، در زمان ظهور حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - از آسمان فرو مي آيد و پشت سر حضرت نماز مي گزارد.(1)
اين مضمون را در روايتي از امام باقر(ع) نيز مي بينيم كه فرمود: "ان عيسي ينزل قبل يوم القيامة ....-؛ حضرت عيسي(ع)، قبل از روز قيامت و در دوران حضرت مهدي(عج) از آسمان فرو مي آيد و همه اهل كتاب را به پيروي از حكومت و امامت حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - فرا مي خواند و خودش هم براي اتمام حجت، پشت سر حضرت مهدي نماز مي خواند. (2)
پس حضرت عيسي(ع)در زمان حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف -، دين مسيحيت را تبليغ نخواهد كرد، بلكه مردم را به دين پيامبر اسلام و پيروي از حضرت مهدي فرا مي خواند و بسياري از مسيحيان به اسلام گرويده و امام زمان(ع)ايمان مي آورند.
با ظهور حضرت بساط لهو ولعب و فسق و فجور بر چيده مي شود چنانچه اين موارد (مسابقاتی مثل المپیک وجام جهانی فوتبال) به تشخيص حضرت مصداق لهو و لعب باشد (که ظاهرا اصل آن چنین نیست) با آنها مخالفت خواهد نمود وگرنه با رفع اشکال هایی، استمرار می یابد.
براي آگاهي بيشتر رك عصر ظهور نوشته علي كوراني و دادگستر جهان نوشته ابراهيم اميني

پي نوشت ها:
1. آيت الله مكارم شيرازي و ديگران،تفسير نمونه، دارالكتب الاسلامية، ج 4، ص 204.
2. آيت الله صافي، منتخب الاثر، انتشارات حضرت معصومه(س)، ص 600.

صفحه‌ها