كلام

آیا پیامبر اكرم (ص) دچار فراموشی می شدند؟
با مراجعه به مصادر حديثي شيعه، تعداد اندكي از روايات سهو النبي وجود دارد كه در مقابل آن ها، روايات فراواني بر عدم سهو النبيّ (ص) وارد شده است ...

آیا پیامبر اكرم (ص) دچار فراموشی می شدند؟ ظاهرا روایاتی در این زمینه داریم كه یكی هم در سنن النبی آمده

چون سخن از موضوعی حساس به میان آمد، به ناچار لازم است توضیحاتی هر چند مختصر ارائه شود و خود به خود پاسخ سؤال نیز داده خواهد شد.

اول این كه: عصمت نقد پذیر نیست، زیرا عصمت حریم خاصی دارد و اگر قرار باشد نقدی حتی كم اهمیت بر آن وارد شود و این حریم تخطئه شود، آن واژه معنایی دیگر پیدا خواهد كرد( اگر چه مطابق با مذاق غیر شیعه، بروز بعضی از رفتار ها كه منافات با مقام عصمت دارد در غیر باب نبوّت پیامبر، امری پذیرفتنی است). 

دوم این كه: اگر بخواهیم در مقام عصمت، آن هم عصمت پیامبر اسلام (ص) تألیفی اظهار كنیم، قلم ناتوان ما، آن توان را نخواهد داشت، زیرا در این مقام، قلم باید از خامه عصمت مركّب گیرد و معصوم به سواد قلم، صفحه عصمت را بیاراید. چه برسد كه بخواهیم این جرئت را در باب نقد آن اظهار كنیم. با این حال چون در این باره وجود بعضی از آیات را بهانه ای برای ورود به این بحث بسیار حساس و دقیق كردند و اظهار داشته اند كه وقوع فراموشی و سهو در مورد پیامبر (ص) امكان دارد و این آیه از جمله موارد استشهادشان بوده است.

به شكل مختصر بیان كنیم كه به عقیده علمای بزرگ شیعه، عصمت دارای دو شاخه است و هر دو شاخه باید وجود داشته باشد تا معنای كامل آن معلوم شود:

1. عصمت از كلیه گناهان، چه كبیره و صغیره، به گونه ای كه حتی تصور گناه و خطا در مورد معصوم امكان ندارد و سریان این موضوع مختص دوره نبوت و یا امامت آن ها نیست؛

2.عصمت از فراموشی و یا سهو و خطا كه معصوم در این مورد نیز باید كاملا در حریم باشد.

بعضی از مفسران در تفسیر آیه شریفه ای كه به آن استشهاد شد، نوشته اند:

"دو قسم عصمت در مورد معصوم وجود دارد:

1. معصوم از كليه معاصي چه كبيره و چه صغيره( دور است و) حتي خيال معصيت در دل های پاك آن ها خطور نمي كند، چه قبل از رسیدن به مقام نبوت و امامت، چه بعد از وصول؛ از ابتداي تولد تا وقت مرگ، و اين جزء اعتقادات یقینی شيعه است؛

 2،عصمت از خطا و سهو و نسيان و شك كه معصوم از این نوع خطاها نیز دور است. البته  بعضي منكر شدند و كتاب سهو النبي را نوشتند و آن را به ظواهر بعض آيات و اخبار مستند كردند و بعضي تفصيل قائل شدند كه عصمت در باب احكام و تبليغ  است ولي در  غير از این امور، سهو و نسیان بر ایشان  ممكن است. ولی مذهب حق موافق با مشهور شيعه و محققان از علماي اعلام، معتقد است اولیاي خدا و شخص پیامبر (ص) از كليه سهو و نسيان و خطا و شك معصوم بودند و دليل بر اين مطلب چند وجه است:

وجه اول: اگر عروض اين نحوه عوارض بر آن ها ممكن باشد قطع به سخنان آن ها پيدا نمي شود و حجت بر خلق تمام نمي گردد و اين موجب نقض غرض مي شود و بر خدا محال است.

وجه دوم: مسلّما اگر پیامبر از اين عوارض (سهو...) محفوظ باشند به صلاح امت و خالي از مفسده است و فعلي كه عين صلاح باشد و هيچ گونه مفسده‏اي در او نباشد بر خداوند لازم است و تركش قبيح و به مقتضاي عدل، فعل قبيح از خدا صادر نخواهد شد.

وجه سوم: اين گونه عوارض از تصرفات شيطان است و منشأ آن، اخلاق رذيله و ملكات سيّئه و صفات قبيحه است كه راه هاي شيطاني است و كساني كه متخلق به جميع اخلاق حميده و منزّه از جميع صفات رذيله هستند، شيطان راهي به دل های پاك آن ها ندارد و درهای آن بسته است و از اين عوارض مصون و محفوظ هستند.

وجه چهارم: نصّ آيه شريفه در خطاب به شيطان است، خدای متعال فرمود:«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»؛(2) «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلي‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ«؛(3)«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ». (4) و ... و می دانیم كه  فرد اعلای بندگان خدا  و مؤمنان و متوكّلان، پیامبران  هستند ... .(5)  

  خدای متعال در این آیات به شیطان خطاب می كند كه هیچ سلطه ای روی بندگان (خاص) من نداری و او را از این كار منع كرده و می دانیم هر گونه خطای بزرگ و كوچك و حتی هر گونه سهو و فراموشی كه از انسان سر می زند،كار شیطان است.

مطلب ديگر در مورد احادیثی است كه درباره سهو النبی در منابع شیعه آمده است؛ پاسخ این سؤال و اين مطلب كه در مورد پیامبر (ص) امكان سهو وجود ندارد، خود به خود روشن است:

با مراجعه به مصادر حديثي شيعه، تعداد اندكي از روايات سهو النبي وجود دارد كه در مقابل آن ها، روايات فراواني بر عدم سهو النبيّ (ص) وارد شده است، كه هم تعدادشان از آن ها بيش تر و هم سندشان قوي‏تر است. اينك به برخي از آن ها اشاره مي‏كنيم:

1- شيخ طوسي (ره) به سند خود از امام صادق (ع) نقل مي‏كند كه:«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) سَهَا فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ ذَكَرَ حَدِيثَ ذِي الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ ثُمَّ قَامَ فَأَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَتَيْنِ». (6)

 رسول خدا (ص) سهو كرد و بعد از نماز دو سجده سهو به‏ جاي آورد.

2- و نيز از امام صادق (ع) نقل شده كهفرمودند:«صَلَّي عَلِيٌّ(ع) بِالنَّاسِ عَلَي غَيْرِ طُهْرٍ وَ كَانَتِ الظُّهْرَ فَخَرَجَ مُنَادِيهِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع صَلَّي عَلَي غَيْرِ طُهْرٍ فَأَعِيدُوا وَ لْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ».(7)

 علي عليه السلام بدون طهارت با مردم نماز ظهر به‏جاي آورد ... منادي حضرت وارد شد و صدا داد: اميرالمؤمنين نماز را بدون طهارت به‏جاي‏آورده، نمازهاي خود را اعاده كنيد.

3- كليني (ره) به سند خود از سماعة بن مهران نقل مي‏كند كه از امام (ع) درباره شخصي پرسيدم كه نماز صبح را فراموش نمود تا اين‏كه فجر طلوع كرد، حضرت (ع) فرمود: هرگاه يادش آمد نمازش را به‏جاي آورد. آن‏گاه فرمود:«فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَقَدَ عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّي طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ صَلَّاهَا حِينَ اسْتَيْقَظَ ».(8)

رسول خدا (ص) در وقتي نماز صبح از او فوت شد تا اين‏كه خورشيد طلوع كرد، بعد از بيدار شدن از خواب، نمازش را قضا نمود.

4- ابن‏بابويه به سند خود از عبدالسلام بن صالح هروي نقل مي‏كند:

«قُلْتُ لِلرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ ص لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّه».(9)‏

 به امام رضا (ع) عرض كردم: در اطراف كوفه كساني هستند كه گمان مي‏كنندپيامبر (ص) در نمازش سهو نمي‏كرده است. حضرت  فرمود: دروغ مي‏گويند، خدا آنان را لعنت كند، تنها كسي كه سهو نمي‏كند خداوندي است كه جز او معبودي نيست.

از اين روايات مي‏توان جواب ‏هاي مختلفي داد، از آن‏ جمله:

الف) اين روايات، معارض با ظواهر قرآن است. آياتي كه قبلًا به آن اشاره شد و خود اهل‏بيت عليهم السلام دستور داده‏اند كه روايات ما را به قرآن عرضه بداريد؛ آن چه را كه موافق با قرآن است عمل كرده و مخالف با آن را ترك نماييد.

ب) اين روايات مخالف با اجماع و اتفاق شيعه است و مخالف معلوم‏النسب، ضرري به اجماع وارد نمي‏كند.

ج) سندهاي اكثر روايات سهوالنبي (ص) ضعيف است.

د) معارض با احكام عقلي است كه قبلًا به آن اشاره شد.

ه) در متن رواياتِ سهوالنبي، اضطراب و تناقض فراوان وجود دارد.

و) بسياري از راويان اين‏گونه احاديث، از كساني هستند كه عقيده‏اي فاسد دارند.

ز)راویان آنها كسانی هستند كه حداقل مجهول الحال هستند.

ح) از همه مهم تر، این گونه روایات بر فرض صحت سند، خبر واحدند و خبر واحد در فروع دین، حجت است نه اصول و اعتقادات.

ط) اين‏گونه روايات، مخالف احاديث صحيح ‏السندي است كه با اجماع اماميه تقويت شده است؛ رواياتي كه دلالت بر نفي سهو از پيامبر (ص)دارد:

شيخ طوسي به سند خود از محمد بن علي بن محبوب، از احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از عبداللَّه بن بكير، از زراره نقل مي‏كند: از امام باقر (ع) سؤال كردم: آيا رسول خدا (ص) سجده سهو بجاي ‏آورد؟ فرمود: خير .

ح) روايات سهوالنبيّ، موافق با احاديث عامه است و مطابق دستور اهل‏بيت عليهم السلام هرگاه دو دسته روايت با يكديگر تعارض كردند به رواياتي عمل مي‏كنيم كه مخالف با عامه است.(10)

نتیجه این كه: مطابق با اعتقاد اجماع علمای شیعه، هیچ گونه سهو و یا فراموشی در مورد رسول خدا (ص) و نیز امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، پذیرفتنی نیست، زیرا اگر بخواهیم در چنین مواردی چشم پوشی كنیم، موضوع هدایت و راهنمایی ایشان را بر بشر، زیر سؤال برده ایم  و اگر در این مورد نوشته و كتابی به چشم می خورد،(از جمله آن چه در سنن النبی آمده است) می توان آن را با موادری كه به عنوان مقیاس بیان شد، سنجید و  قضاوت كرد. با این حال كتاب سنن النبی علامه طباطبایی،با اضافاتی همراه شد كه بعضی از موارد آن به شدت نقد و انكار شد، پس توجه در این مسئله هم لازم است.

پی نوشت ها:

1. مثل آیه شریفه «وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛(1) و زماني كه ديدي كساني را كه به سخريه و استهزاء در آيات ما تكلّم مي كنند پس اعراض فرما از آن ها تا اين كه در موضوع هاي ديگري وارد شوند و اگر شيطان تو را به نسيان انداخت پس از تذكر، با قوم ستمكاران هم‏مجلس نشو »؛ انعام(6) آیه 68

2.  حجر( ) آيه 43

3. نحل(16) آيه 102

4. اسراء(17) آيه 67

5.طیب عبد الحسین، أطيب البيان في تفسير القرآن،تهران، انتشارات اسلام، ج‏5، ص 107 ، با اقتباس و تلخیص و ویرایش محدود.

6.شیخ طوسی، تهذیب الاحكام،تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1365 هجری شمسی، ج 2 ،ص 180

7. شیخ طوسی،استبصار،تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1390 هجری قمری، ج 1 ،ص 433

8.شیخ كلینی،الكافي،تهران، انتشارات اسلامیه،چاپ دوم، سال 1362 هجری شمسی، ج‏3، ص 294

9. شیخ صدوق،‏عیون اخبار الرضا (ع)،تهران، انتشارات نشر جهان،چاپ اول، سال 1378 هجری شمسی، ج 2 ،ص 203

10.علی اكبر رضوانی، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، تهران، انتشارات نشر مشعر،چاپ دوم، سال 1384 هجری شمسی  ج‏1، ص 256

چرا خداوند پیامبران و امامان را از ثروتمندان قرار نداده است؟
البته در بين انبياء یا اولیاء الهي افراد معدودي مثل حضرت ذوالقرنين، حضرت داوود و سليمان و حضرت يوسف خداوند به آنها ثروت و حكومت و قدرت ويژه اي عطا نموده است.

چرا خداوند پیامبران و امامان را از ثروتمندان قرار نداده است؟

1.در منظر ديني اگر چه ثروت و به دنبال آن قدرت و دارائي هاي ديگر  از زينت هاي عالم دنيا محسوب مي گردند.(1) اما ارزش آنها ذاتي نبوده و در سعادت و رستگاري انسان تاثير سرنوشت سازي ندارد. بلكه بسته به اينكه از چه طريقي به دست آمده و در چه راهي از آن استفاده شود ارزش گذاري مي شود ،لذا همانطور كه داشتن ثروت فضيلتي معنوي و حقيقي محسوب نمي گردد، نداشتن آن نيز عيب و يا نقصاني ذاتي نيست كه با شان انبياء الهي ناسازگار باشد.

2. البته در بين انبياء یا اولیاء الهي افراد معدودي مثل حضرت ذوالقرنين، حضرت داوود و سليمان و حضرت يوسف بوده اند كه متناسب با شرايط بعثت و رسالت آنها و اقتضاء ويژگي عصر زندگي شان، خداوند به آنها ثروت و حكومت و قدرت ويژه اي عطا نموده است.(2) لكن غالب انبياء الهي به لحاظ مادي و بهره مندي هاي دنيوي از سطح معمولي و يا پائيني برخوردار بوده اند كه جهت آن اشاره مي شود.

3. معمولا مفاسد و طغيانگري ها و عصيانهاي افراد ستمگر در طول تاريخ نتيجه داشتن ثروت و قدرت بوده است كه حاكي از اين است كه غالب افراد به جهت نداشتن ظرفيت كافي با داشتن ثروت فراوان كمتر زمينه هدايت و رشد را خواهند يافت و از سوي ديگر حتي انسانهاي معمولي نيز عامل سعادت و خوشبختي خود را در داشتن ثروت فروان و قدرت زياد مي دانند. لذا خداوند متعال به عنوان هدايت گر انسانها به سوي سعادت ابدي، لازم است براي ايجاد زمينه هدايت بيشتر در بين افراد و اصلاح نگرش انسانها به دنيا و تبيين جايگاه  صحيح ثروتهاي  مادي، الگوهاي موفق زندگي از بين انبياء را از اقشار ضعيف و بدون ثروت قرار داده تا به عنوان اسوه اي عملي و از جنس خود آنها پيشواي عموم مردم  قرار گيرد.

4. هدف خداوند، هدایت انسان ها با نیت های خالص و پاك است. (3) حتی یكی از اهداف آزمایش الهی در قرآن، همین مسئله دانسته شده كه آزمایش برای جدایی انسان های مومن و پاك از انسان های به ظاهر مومن است.

خداوند در سوره عنكبوت می فرماید: «آیا مردم گمان كردند به حال خود رها می‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! كسانی را كه پیش از آنان بودند آزمودیم، (و این ها را نیز امتحان می‏كنیم) تا راستگویان و دروغگویان شناخته شوند.»(4) با توجه به اين هدف، لازم است براي شناخته شدن هدايت يافتگان از فريب خوردگان همواره زمينه آزمايش و امتحان فراهم باشد تا خلوص افراد در ايمان به خدا و انبياء الهي مورد سنجش قرار گيرد و ثروتمند بودن انبياء الهي چنين زمينه اي را از بين مي برد، زيرا در صورت ثروتمندی و یا قدرت و حكومت پیامبران، پذیرش و ایمان مردم خالصانه نبوده، یا انسان های مومن با نیت های خالص با دیگران كه به انگیزه های مادی ایمان خود را ابراز می كردند، شناخته نمی شد.

 این مطلب در یكی از جملات امیرمومنان به صراحت بیان شده است.

 حضرت می فرماید:« اگر خداوند اراده می‏فرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهای گنج‏ها و معدن‏های جواهرات و باغ‏های سرسبز را روی پیامبران می‏گشود. پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان به حركت در می‏آورد، اما اگر این كار را می‏كرد، آزمایش از میان می‏رفت، پاداش و عذاب بی اثر می‏شد، بر مؤمنان اجر و پاداش امتحان شدگان لازم نمی‏شد، ایمان آورندگان ثواب نیكوكاران را نمی‏یافتند، واژه‏های (ایمان، كفر، خوب، بد و...) معانی خود را از دست می‏داد... . اگر پیامبران الهی، دارای چنان قدرتی بودند كه مخالفت با آنان امكان نداشت... مستكبران در برابرشان سر فرود می‏آوردند . تظاهر به ایمان می‏كردند، از روی ترس یا علاقه‏ای كه به مادیات داشتند. در آن صورت، نیت‏های خالص یافت نمی‏شد. اهداف غیر الهی در ایمانشان راه می‏یافت. با انگیزه‏های گوناگون (غیر الهی و خالص) به سوی نیكی‏ها می‏شتافتند».(5)

پینوشتها:

1. كهف(18) آيه 46.

2. سيد هاشم رسولي محلاتي، قصص انبياء، انتشارات علميه اسلاميه،1361ش، ج 2، ص 204

3. اعراف(7) آيه 29.

4. عنكبوت (29) آیه 2 و 3.

5. سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص 389 - 387.

خدا وآفرينش خدا چگونه بوده؟ يعني زمان نبود؟
زمان محصول حركت ماده است و به تعبير فيزيكي بعد چهارم ماده مي‏باشد؛ يعني آن كه زمان، خود از محصولات ماده و حركت است ...

خدا وآفرينش خدا چگونه بوده؟ يعني زمان نبود، درحالي كه ما مي گوييم خدا آفريد، كي آفريد؟ آيا آفرينش نخستين خدا را مي شود بدون زمان تصور كرد؟

زمان محصول حركت ماده است و به تعبير فيزيكي بعد چهارم ماده مي‏باشد؛ يعني آن كه زمان، خود از محصولات ماده و حركت است، نه چيزي سابق بر ماده. بشر به دليل زندگي در زمان براي هر چيزي زمان مي‏طلبد و تصور اين كه چيزي باشد كه در زمان نباشد، براي او دشوار است. گفته‏اند: مورچه خدا را داراي دو شاخك مي‏داند؛ چرا كه خود به وسيله شاخك‏ها مي‏شناسد، مي‏بويد، و.... حال انسان نيز به دليل ماهيت زماني خود، هر چيزي را داراي زمان مي‏داند. حال آن كه حقيقت فراتر از اين است. در حقيقت زمان نيز از مخلوقات الهي است و معنا ندارد كه «خداوندِ خالق زمان» در محدوده مخلوق خويش، اسير باشد. اما اين كه خدا در فراتر از زمان از كجا آمده است، گفتني است كه اگر قدري در علت نخستين جهان انديشه كنيد، اين حقيقت بر شما آشكار خواهد شد كه علت نخستين، علتي است كه خود نيازمند علت ديگر نباشد و گرنه با تسلسل بي‏نهايت علت‏ها روبه‏رو مي‏شويم؛ يعني آن كه پاسخي كه مورد قبول خرد باشد، پيدا نمي‏كنيم. ازاين‏رو بايستي موجودي باشد كه او نيازمند نباشد و آن موجود، خدا است كه هستي محض است و نيازي به علت ندارد (وگرنه خدا نبود بلكه او نيز موجودي همانند مخلوقات ديگر بود). معناي واجب الوجود نيز همين است؛ يعني: «موجودي كه وجودش واجب است و آن را وامدار موجودي ديگر نيست». در اين مقوله حتي مادي‏گراها نيز قائل به ازليت ماده و بي‏نيازي او از علت‏اند وگرنه در تسلسلي هولناك گرفتار خواهند شد.

اما در مورد آفرينش خداوند بايد گفت: ذات خداي متعال، با افعال و صفات فعلي او يكسان نيست. و در مباحث خداشناسي، هميشه بحث صفات ذاتي از صفات فعلي را جدا مي سازند. اگر چه افعال الهي مي تواند، نشانه هايي براي شناخت ذات باشد، اما معناي آيه و نشانه بودن، عينيت و يك چيز بودن فعل و ذات نيست. ذات خداي متعال، غير از افعال اوست. و صفات فعل را نمي توان به خود خدا نسبت داد. مثل مادي بودن عالم ما، كه دليل مادي بودن خدا نيست. و در بين مخلوقات كه از افعال خدا هستند، نيز همه زمان دار نيستند؛ بلكه تنها قسمتي از آن ها، موجود زمان دار هستند. مثل آسمان و زمين كه تدريج و تغيير جزئي از ذات آن هاست.

براي توضيح بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1- علل گرايش به مادي‏گري‏شهيد, مطهري

2- به سوي آفريدگارلطف اللَّه صافي

3- مقالات فلسفي، ج 2، شهيد مطهري

4- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، علامه طباطبايي.

5- حركت و زمان در فلسفه اسلامي، ج 1، شهيد مطهري‏.

شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كن
دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، 2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي حاصل می شود.

شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كنيد

 دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، كه در اين دانش ها با مردم ديگر تفاوت زيادي ندارند.

2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي گردد.

در كتاب كافي بابي (فصلي) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا، يعني امامان هر گاه مي خواستند كه چيزي را بدانند، از آن آگاه مي شدند. در اين باب روايات بسياري جمع آوري شده است. (1)

اما گرچه در بسياري از موارد امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آينده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ايجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا مي­كرد، عمل مي­نمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بين كفر و توحيد، پيامبران و امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را پيروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نمايد. اما اين كار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر اين است كه جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش رود. در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد.

 امام حسين (ع) بر اساس علم عادي خود و در پي نامه هاي گوناگون شيعيان كوفه و اضطرار خروج از مدينه و بر حسب مساعد ديدن اوضاع عراق به سمت كوفه حركت مي نمايند، هر چند به علم امامت مي دانند كه اين سفر به داستان كربلا منجر خواهد شد.

همان طور كه براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست. به همين جهت به سمت مسجد حركت مي‏كند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، براي ايشان تكليفي ايجاد نمي‏كند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.

 البته اگر از راه طبيعي كسي به ايشان خبر مي داد كه امشب بنا است شما را در مسجد ترور نمايند، حضرت از رفتن خودداري مي نمود، يا احتياط بيش تري به خرج مي داد، چنان كه وقتي چنين خبري به امام حسن (ع) داده شد، حضرت زير لباس خود زره پوشيدند.

دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :

1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد .

2- عمل بر اساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي‏كردند.

در نتيجه: گرچه امير مؤمنان علي(ع) شهادت خود را مي دانست و قاتل خويش را مي شناخت، ليكن اين علم افاضي (خدادادي) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نمايد و به مسجد نرود، بلكه وظيفه آن بود كه طبق علم عادي رفتار نمايند. ابن ملجم هم تصميمش مبني بر شهادت علي(ع) را مخفي نگه داشته بود. از اين امر كسي غير از همدستانش با خبر نبود.

 در نتيجه موقعي كه علي(ع) به مسجد تشريف بردند، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از اين رو حضرت مثل ساير روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشريف برد، و بر اساس علم عادي خود رفتار نمود، و به علم غير عادي خود ترتيب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غيبي خود عمل كند. حركت حضرت هم خودكشي نبود.

چنان كه در قضاوت، و حكومت و تدبير امور و انجام ساير تكاليف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غيب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غيب از وجود آب اطلاع داشت، تكليفش مثل ديگران تيمم بود. (2)

امام حسين طبق تكليف الهي عمل كرد. از بيعت سر باز زد و دعوت كوفيان را اجابت نمود. همان گونه كه روش طبيعي و مرسوم اقتضا مي كرد قبل از حركت سفيراني را به كوفه فرستاد . سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهيد شد.

با توجه به معناي اخير انداختن در هلاكت و خودكشي هم مورد ندارد، چون در امور عادي خود، علم و آگاهي غيبي به ماجرا نداشتند يا در اين امور، اراده علم غيب نمي كردند تا از آن آگاه شوند و يا اگر علمي هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادي رفتار كنند .در حالي كه خودكشي و هلاكت ،به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .   

اما در عين حال بايد دانست كه اصولا معناي آيه مورد نظر (3) آن نيست كه تحت هيچ شرايطي خود را به خطر نيندازيد، زيرا همان گونه كه قرآن از به هلاكت انداختن خود نهي كرده، دستور به جهاد و امر به معروف و مبارزه با ظلم هم داده؛ حتي همين آيه مورد نظر در خصوص دستور به انفاق و كمك كردن در راه خدا است . خداوند كساني را كه از انفاق در راه او كوتاهي مي كنند، تذكر مي دهد كه با اين كار خود را به هلاكت حقيقي نيندازيد ؛ پس منظور تنها گرفتار كردن خود به خطرات جاني نيست.

به علاوه در داستان امام حسين (ع) امر به معروف و نجات اسلام نقشي اساسي داشت ؛ قرآن ميفرمايد:« مسلمانان !بهترين امتي هستيد (يا بوديد) كه خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد و ايمان به خدا داريد».(4)

البته وجوب امر به معروف و نهي از منكر نيز شرايطي دارد. امر به معروف و نهي از منكر با وجود چهار شرط بر انسان واجب ميشود:

أ ) علم و آگاهي به معروف و منكر.

ب) احتمال اثر كردن امر يا نهي.

ج) اصرار داشتن مرتكب معصيت بر تكرار و استمرار گناه.

د) ضرر و مفسدهاي متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهي و يا يكي از مؤمنان نشود.(5)

فقها در توضيح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) ميفرمايند:

واجبات و منهيات الهي از نظر درجة اهميت يكسان نيستند. بعضي از معروفها و منكرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازهاي با اهميت است كه براي حفظ آن واجب، يا نهي از آن منكر، بايد بذل جان كرد، ولي در برخي موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر مقدّم است.

اين كه در كدام مورد امر به معروف و نهي از منكر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در كدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد. اگر موضوع از احكام جزئي و در سطح محدود، باشد،حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است، بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد، گرچه انسان در اين راه كشته شود.

امام خميني(ره) ميفرمايد: «اگر معروف و منكر از موضوعاتي باشد كه از نظر اسلام بسيار مهم است و  امر به معروف و نهي از منكر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(6)

امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند . «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود كه در حال از بين رفتن يا تحريف بود.حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ديدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، امر به معروف و نهي از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده ميشود؛ نيز زحماتي كه جدّ بزرگوارش براي اسلام كشيده  و جان فشاني شهيداني كه خون شان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست كه قيام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا كند.  حضرت فرمودند :

«ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛

آيا نميبيند به حق عمل نميشود؟ آيا نميبيند قوانين الهي پايمال ميشود؟ آيا نميبيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نميكند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد».(7)

در نتيجه هم عمل حضرت مصداق عملي امر به معروف و نهي از منكر بود ؛ هم در نتيجه بخشي آن نياز به آن همه جان فشاني و سختي وجود داشت ، به علاوه اين عمل عين تكليف حضرت محسوب مي شد . در نتيجه تلاش در اين مسير به هلاكت انداختن خود به حساب نمي آيد ، همان گونه كه جهاد به عنوان يك تكليف ديني منافاتي با آيه مورد نظر ندارد .در عين حال با واجب شدن امر به معروف، آن هم در سطح هجرت، رفتن به جاي ديگر، چيزي جز فرار از وظيفه نبود.

 

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ، ج1، باب ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا.

2. علامه مجلسي، بحارالأنوار،نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 42، ص 258 و 259.

3. بقره (2) آيه 195.

4. آل عمران(3) آيه 109.

5. شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش .ج17، ص 267.

6.  امام خميني، تحريرالوسيله، مؤسسه دار العلم‏، قم، چاپ اول، ج1، ص 472.

7. بحار الأنوار، ج42، ص 192.

ایا این كار مورد تایید خدا و پیامبرش هست؟
سینه زنی و مداحی و اموری از این قبیل همه و همه شكل های گوناگون عزاداری و اظهار حزن و اندوه از مصائب وارده بر اباعبدالله و خاندان مطهر ایشان محسوب می شود...

هدف از مداحی و سینه زنی برای امام حسین (ع)چیست؟ ایا این كار مورد تایید خدا و پیامبرش هست؟ آیا گوش دادن به مداحی فقط باید در ایام خاصی مثل محرم باشد؟

اگر منظور شما از این پرسش هدف از اصل سینه زنی و مداحی برای امام حسین علیه السلام است باید گفت سینه زنی و مداحی و اموری از این قبیل همه و همه شكل های گوناگون عزاداری و اظهار حزن و اندوه از مصائب وارده بر اباعبدالله و خاندان مطهر ایشان محسوب می شود؛ اما اگر منظور هدف از اصل اقامه عزا است باید گفت فلسفه و حكمت عزاداري امور مختلفی است كه به برخی از آن ها اشاره می شود:

الف. محبت و دوستي:

قرآن و روايات، دوستي خاندان رسول اكرم (ص) و اهل‏بيت (ع) را بر مسلمانان واجب كرده است(1). روشن است كه دوستي لوازمي دارد و محبّ صادق، كسي است كه شرط دوستي را- چنان كه بايد و شايد- به جا آورد. يكي از مهم‏ترين لوازم دوستي، هم دردي و هم دلي با دوستان در مواقع سوگ يا شادي آنان است(2) از اين رو در احاديث، بر برپايي جشن و سرور در ايام شادي اهل‏بيت (ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.

حضرت علي (ع) در روايتي مي‏فرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادي و حزن ما شريكند». «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»(3) امام صادق (ع) نيز فرمودند: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا»(4) «شيعيان ما پاره‏اي از خود ما بوده و از زيادي گل ما خلق شده‏اند آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال مي‏سازد، آنان را بدحال و خوشحال مي‏گرداند.»

اين وظيفه عقلاني و شرعي، ايجاب مي‏كند كه در ايام عزاداري اهل‏بيت (ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال» يعني، با اشك، آه و ناله و زاري، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غم‏زده(5) و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسي كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايت‏گر اندوه و ناراحتي است، آشكار سازيم .

ب. انسان‏سازي:

از آنجا كه در فرهنگ شيعي، عزاداري بايد از سر معرفت و شناخت باشد هم‏دردي با آن عزيزان، در واقع يادآوري فضايل، مناقب و آرمان‏هاي آنان بوده و بدين شكل، آدمي را به سمت الگوگيري و الگوپذيري از آنان سوق مي‏دهد.

فردي كه با معرفت در مجالس عزاداري، شركت مي‏كند شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مي‏آميزد و در پرتو آن، انگيزه‏اي قوي در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداري، مانند محبي مي‏شود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.

ج. جامعه‏سازي:

هنگامي كه مجلس عزاداري، موجب انسان‏سازي گشت تغيير دروني انسان به عرصه جامعه نيز كشيده مي‏شود و آدمي مي‏كوشد تا آرمان‏هاي اهل‏بيت (ع) را در جامعه حكم‏فرما كند.

به بيان ديگر، عزاداري بر اهل‏بيت (ع) در واقع با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمان‏هاي آنان و پياده كردن آنها فراهم مي‏سازد. به همين دليل مي‏توان گفت: يكي از حكمت‏هاي عزاداري، ساختن جامعه براساس الگوي ارائه شده از سوي اسلام است.

د. انتقال‏دهنده فرهنگ شيعي به نسل بعد:

كسي نمي‏تواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكي، در مجالس عزاداري با فرهنگ اهل‏بيت (ع) آشنا مي‏شوند. به راستي عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجسته‏اي است تا آموزه‏هاي نظري و عملي امامان راستين، به نسل‏هاي آينده منتقل شود. مراسم عزاداري، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براي تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايي آنان با گفتار و كردار اهل‏بيت (ع) است.

 در نتیجه روشن می شود كه اصل عزاداری برای ائمه بخصوص اباعبدالله دارای فوائد و بركات بسیار بوده و این امر كه در هر زمان و مكان ممكن است به گونه و شكل خاصی انجام شود دارای اهداف عالی و مشخص دینی است و مورد توجه و تایید دین و بزرگان دین محسوب می گردد و اختصاص به زمان خاصی مانند ایام محرم ندارد و جهت توجه دائم و معقول به این اصل مهم و ارتباط  مستمر با اهل بیت ولو به شكل گوش دادن مستمر (البته منطقی و معقول و به دور از افراط) به مداحی و روضه خوانی می تواند در همان مسیرهای ذكر شده كارگشا باشد .

البته نباید از یاد برد كه مطلوبیت اصل این عمل به معنای درستی هر شیوه و سبك و روشی برای سینه زنی و مداحی نیست و در این امر باید اصول كلی رفتارهای شرعی به همراه دقت در فرهنگ عمومی جامعه و رعایت كارهایی كه موجب وهن و تخریب مذهب محسوب می شود به طور جدی مورد دقت قرا بگیرد .

بر این اساس اگر پرسش شما در مورد نگاه دین به سبك و مدل های جدیدی است كه در برخی عزاداری ها و مداحی ها و سینه زنی ها دیده می شود باید گفت ، سبك و مدل خاصی برای عزاداری و اظهار ارادت به اهل بیت توصیه نشده و هیچ منع شرعی وجود ندارد كه برخی از شیوه ها و سبك و روش ها به مرور زمان تغییر و تبدیل یابند ، اما در عین حال باید توجه داشت كه دراین مساله اولا ضوابط دینی و شرعی رعایت شود و از اموری مانند استفاده از ابزار موسیقی یا بهره بداری از نغمه های غنایی و همخوان با موسیقی های حرام پرهیز شود .

ثانیا حریم های فرهنگی و اجتماعی از یاد نرود و تناسب اعمال و رفتارها با موقعیت های زمانی و مكانی و اجتماعی هم به دقت مورد ملاحظه قرار بگیرد و با كارهای سبك موجبات وهن مذهب و اصل اظهار ارادت به اهل بیت را فراهم نیاوریم .

 

پي‏نوشت‏ ها :

 1. رك :شوري (42)، آيه 23 ؛ هود (11)، آيه 29 ؛ محمدي ري شهري ، ميزان‏الحكمه،دارالحديث،سال 1416هـ .ق ، ج 2، ص 632.

 2. رك : محمد محمدي ري شهري ،المحبة في الكتاب والسنة، دارالحديث ،بي تا ، صص 170- 169 و 181- 281.

 3. علامه مجلسي ، بحارالانوار،بيروت ، موسسه الوفاء ، 1404 هـ.ق ، ج 44، ص 782.

 4. شيخ طوسي ، الامالي،قم ، انتشارات دارالثقافه ، 1414 هـ.ق ، ص 299.

 5. طبق فرموده امام صادق عليه السلام به معاوية بن وهب،« عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوري جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاي معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند ». نگا: نبيل رضا علوان ، تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي، مركز اطلاعات و مدارك اسلامي ، بي تا ،  ج 1، صص 751- 951.

6. شيخ كليني ، اصول كافي،تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، سال 1365 ، ج 2، ص 74 .

7. نهج البلاغه ، حكمت92.

چرا پس از امام حسن ع امام حسين ع به امامت رسيد؟
انتخاب و انتصاب امامان مخصوص خداوند متعال و حكيم است و اوست كه انبياء، رسول و ائمه (ع) را بر مي‌گزيند و به مردم معرفي مي‌نمايد.

چرا پس از امام حسن ع امام حسين ع به امامت رسيد؟

امامت، يك منصب دنيوي نيست، بلكه «امامان»، هاديان الهي بشر، معادن وحي، مخازن علم الهي، اركان خلقت، گواهان خداي عزوجل بر خلق، حجتها و خلفاي او در زمين و صاحبان ولايت از سوي حق تعالي ميباشند.

چنين اشخاصي، افضل، اكمل و اشرف مخلوقات هستند و به همين جهت «صاحب عصمت» ناميده ميشوند و بديهي است كه خداوند حكيم به جز انسان كامل و اشرف مخلوقات را به عنوان حجتهاي خودش و هدايتگران ديگران نميگمارد.

نه تنها شناخت اشرف و افضل مخلوقات و انسان كامل براي انسان ميسر نيست، بلكه اساساً محال است كه خداوند بشر و ساير مخلوقات را خلق نمايد و سپس آنها را هدايت ننموده و يا هدايتشان را بر عهدهي خودشان بگذارد. لذا «امام» نيز مانند «نبي و رسول» از جانب خداوند متعال انتخاب و معرفي ميشود. و اوست كه ميداند كدام بندهاش انسان كامل است و اشرف كيست؟ و اوست كه ميداند چه كسي را براي هدايت انسانها انتخاب كند و اين رسالت عظيم را بر عهدهي چه كساني قرار دهد:

«وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتي‏ مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ» (1)

ترجمه: و چون، آيه‏اي براي آنها آيد گويند: ما، هرگز ايمان نياوريم، مگر اين كه مثل آنچه بر پيامبران خدا نازل شده، بر ما، نيز نازل شود: خدا بهتر مي‏داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد، بزودي خداوند مجرمان را خوار و حقير سازد، و كيفري سخت بواسطه مكري كه به كار مي‏برند، بر آنها فروفرستد.

پس انتخاب و انتصاب امامان مخصوص خداوند متعال و حكيم است و اوست كه انبياء، رسول و ائمه (ع) را بر ميگزيند و به مردم معرفي مينمايد. و او انسان كامل را براي اين امر مهم بر ميگزيند، خواه رابطهي پدر و پسري، برادري و ... داشته باشند و خواه نداشته باشند. فرزند يك نبي مانند حضرت نوح (ع)، كافر و معذب ميشود، فرزند يك نبي ديگر مانند حضرت ابراهيم (ع)، خود به نبوت (حضرت اسماعيل ع) ميرسد و يك نبي ديگر مانند حضرت عيسي (ع) اصلاً صاحب فرزند نميشود و فرزندان ذكور يك نبي ديگر مانند حضرت محمد (ص) كه خاتمالانبياء نيز هست، قبل از بعثت وفات مييابند و نسل او از دخترش ادامه مييابد.

در نتيجه انتخاب امام و معصوم در اختيار بشر نيست كه از سوي خود قاعدهاي «چون وراثت» براي آن تدوين نمايد. اگر چه كمال و طهارت اصل و نسب نيز شرط است و در ميان تمامي انسانهاي روي زمين، به جز فرزنداني كه از اميرالمؤمنين(ع) و حضرت فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمدند (امام حسن، امام حسين و حضرت زينب عليهم السلام)،هيچ احدي وجود ندارد كه هم خودش معصوم باشد و هم پدرش و هم مادرش. لذا امام حسين(ع) بدين لحاظ نيز بر سايرين ارجحيت دارد.

در خاتمه فقط به بخش كوتاهي از فرمايشات حضرت امام رضا(ع) در مقام و منزلت «امام» بيان ميگردد تا بيشتر تبيين شود كه بشر هيچ اختياري در انتخاب «امام» و يا تدوين چارچوب و ضوابط براي انتصاب او نداشته و نميتواند داشته باشد:

«... مگر مردم مقام و منزلت امامت را در ميان امت ميدانند تا روا باشد كه به اختيار و انتخاب ايشان واگذار شود؟! همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عاليتر و مكانش منيعتر و عمقش ژرفتر از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند يا با آراءشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامي منصوب كنند...» (2)

پي نوشت:

1. الأنعام (6)، آيه 124.

2. شيخ كليني، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه ، 1365هـ.ش، ج1، كتاب الحجة، ص 283.

حضرت آدم و حوا به خاطر خوردن گندم از بهشت بيرون رانده شدند ...
بعید می دانیم اگر فرزند همسایه شما در المپیادهای علمی رتبه نیاورد و مردود شود ، به مسولان برگزاری المپیاد اعتراض كنید كه چرا مسابقه برگزار كردید...

 حضرت آدم و حوا به خاطر خوردن گندم از بهشت بيرون رانده شدند چرا خدا آنها را از بهشت بيرون كرد مي توانست از اول گندم را نيافريند يا اصلا خواسته شيطان را نمي پزيرفت تا بندگانش انسانهاي به خاطر گناه ادم و حوا گول شيطان را نخورند و عاقبت وارد جهنم نشوند مگراو بندگانش را دوست نمیدارد پس چرا اینكار كار را انجام داد ؟

بعید می دانیم اگر فرزند همسایه شما در المپیادهای علمی  رتبه نیاورد و مردود شود ، به مسولان برگزاری المپیاد اعتراض كنید كه چرا مسابقه برگزار كردید یا اگر در امتحان رانندگی رد شوید، به افسر پلیس اعتراض كنید كه برای چه امتحان گرفتید . اگر چه شاید این سوال را از خود بپرسید كه چرا در امتحان قبول نشدم؟  زیرا خوب می دانید لازمه رسیدن به مراحل  بلند علمی یا مهارت در راننگی ،گرفتن امتحانات سخت است .حال از آن جا كه به حكم آیه "إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛(1) راه را به او نشان داده‏ايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس "راه صحیح از غیر صحیح به انسان نشان داده شده  و بشر مختار آفریده شده ، لازمه رسیدن  به مقامات بلند معنوی ، گذر كردن از امتحانات سخت  با اختیار خود است.

پس به جاست اگر كسی بپرسد چه شد آدم از درخت خورد؟ اما كسی نمی پرسد چرا گندم خلق شد؟ در مورد خلقت شیطان نیز داستان از این قرار است. خداوند در قرآن می فرماید: "لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَه(2)؛ تا آنچه را كه شيطان القا مي‏كند ،مايه آزمایش قرار دهد".  آفرينش وجود شيطان براي افراد با ايمان و آن ها كه مي‏خواهند راه حق را بپويند ،زيانبخش نيست، بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آن ها است، چه اينكه پيشرفت و ترقي و تكامل، همواره در ميان تضادها صورت مي‏گيرد.

انسان تا در برابر دشمن نيرومندي قرار نگيرد ،هرگز نيروها و نبوغ خود را بسيج نمي‏كند و به كار نمي‏اندازد.وجود دشمن نيرومند سبب تحرك و جنبش هر چه بيش تر انسان و در نتيجه ترقي و تكامل او مي‏شود. بنا بر اين چه جاي تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پي‏گير در برابر" شيطان" روز به روز قوي تر و نيرومندتر شوند. به علاوه  اگر بنا باشد خدا براي آدم گندم نيافريند ،شيطان خلق نكند ،صدام،هيتلر،يزيد،شمر و ...به دنيا نيايند و همه آنچه كه ما فكر مي كنيم موانع راه انسان است، پديد نيايند و انسان در همه كارها مجبور باشد ،فلسفه بهشت و جهنم و آفرینش انسان چه مي شود؟

 خلقت شيطان نيز از جهاتي براي تكامل و سعادت بشر لطف به حساب مي آيد و به تعبيري شر مطلق محسوب نمي شود.شهيد مطهري مي فرمايد: وجود شيطان و شيطنت و اضلال او، خود مبني بر حكمت و مصلحتي است و به موجب همان حكمت و مصلحت، شيطان شر نسبي است، نه شر حقيقي و واقعي و مطلق.(3)

 

پي نوشت ها:

1.انسان(76)آيه3.

2.حج(22)آيه53.

3. مطهري،مجموعه آثار،نشر صدراء،1370ش ، تهران ،ج 1، ص 34.

جایگاه حضرت مریم (س) با توجه به بحث عصمت چگونه است؟
در ابتدا باید گفت: گرچه نصاب تام عصمت یعنی عصمت مطلقه اختصاص به چهارده نفر دارد، ولی ممكن است مراتب نازل از عصمت نصیب سایر افراد نیز بشود...

جایگاه حضرت مریم (س) با توجه به بحث عصمت چگونه است؟

 در ابتدا باید گفت:  گرچه نصاب تام عصمت یعنی عصمت مطلقه اختصاص به چهارده نفر دارد، ولی ممكن است مراتب نازل از عصمت نصیب سایر افراد نیز بشود، زیرا گوهر اصلی انسان كه نفس ناطقهاوست، به گونه ای آفریده شده كه اگر بخواهد، با تامین برخی شرایط به آسانی می تواند به قله بلند عصمت برسد.(1)

از سوی دیگر مصونیت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقوای آنها سرچشمه میگیرد، چه این كه منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است (2) هر انسان صاحب اراده‏ای، می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین خداوند هیچ كس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نكرده است. عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم(ع) نیست (3)؛ چنان كه حضرت مریم(س)، حضرت فاطمه(س) و مخلصینی دیگر (4)كه نه پیامبر بودند و نه امام - به مقام شامخ عصمت دست یافته‏اند.

در خصوص  جناب مریم  قرآن  كریم چند مطلب دارد از جمله:

وَ اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ؛ (5) و آن گاه كه ملائكه گفتند: ای مریم! همانا خدا تو را برگزیده و پاكیزه ساخته و بر زنان جهان برگزیده است.

در این آیه دو برگزیدگی و اصطفا برای حضرت مریم بیان شده كه یكی مطلق است و دیگری برگزیدن او بر زنان عالم است. در این آیه بر طهارت ایشان هم تاكید شده است.

 وهم چنین مریم به حكم قران  از قانتان و مطیعان فرمان خدا شمرده شده:كانَتْ مِنَ الْقانِتینَ؛(7)از مطیعان فرمان خدا بود.

چه این كه در قران از او به صدیقه یاد شده و فرمود : وَ اُمُّهُ صِدّیقَةٌ؛(8) مادر عیسی صدیقه بود.

 از مجموع این گونه  آموزه بخوبی بدست می آید كه جناب مریم  از موهبت  عصمت بر خودار بوده است. لذا علامه طبا طبایی با اشاره به آیه ی كه بر گزیده شدن و طهارت مریم را بیان نموده می گوید: مراد از اصطفا اول و تطهیر مریم در آیه ی یاد شده  این است كه خداوند اورا  به مقام عصمت الهی رسانده  واو از موهبت عصمت اللهی بر خو ر دارد بود ه است.(9)

پینوشتها:

1.  جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن،نشر مركز اسرا ،قم،1381 ش، ص 201.

2.  صادقی،پژوهشی در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.

 3.  جوادی آملی  تفسیر موضوعی قرآن كریم،  نشر مركز اسرا، قم 1378ش.ج 9، ص 20-22.

4. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 3، ص 205.

5.آل عمران(3)آیه42.

6.مؤمنون(23)آیه50.

7.تحریم(66)آیه12.

8. مائده(5)آیه75.

9.علامه طباطبایی،المیزان،نشر جامعه مدرسین قم،ج3، ص 188.

ند با پيامبر(ص) به واسطه جبريلولي با حضرت موسي بي‌واسطه صحبت مي کرد؟
برخلاف آنچه در پرسش تصور شده خداوند با موسي به طور مستقيم سخن نگفته بلكه از فراسوي حجاب با او سخن گفت ولي با پيامبر خاتم بدون حجاب سخن گفته است .

 چرا خداوند با پيامبر(ص) به واسطه جبريل صحبت ميكرد(با توجه به شأن پيامبر) ولي با حضرت موسي به طور بيواسطه صحبت ميكرد؟

 

 

   برخلاف آنچه در پرسش تصور شده خداوند با موسي به طور مستقيم سخن نگفته بلكه از فراسوي حجاب با او سخن گفت ولي با پيامبر خاتم بدون حجاب سخن گفته است و به طور كلي در اين باره در چند محور نكته هاي بيان ميشود:

1- قرآن كريم ميگويد كه خداوند به يكي از سه راه با بشر سخن مي گويد:

"و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا فيوحي باذنه ما يشاء انه علي حكيم؛ (1)

هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد، جز از راه وحي يا از فراسوي حجابي، يا فرستاده بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحي نمايد، آري اوست بلند مرتبه سنجيده كار".

بر اساس اين آيه معلوم ميشود كه گاهي به انبيا پس از رسيدن به مقام فنا في الله و بقا بالله، بدون واسطه به سوي آنان وحي ميشود. بدون واسطه جبرئيل خداوند وحي را بر قلب پيامبرش القا ميكند. نظير آنچه نصيب پيامبر ختمي مرتبت شد كه در قرآن كريم آمده: "دنا فتدلي، فكان قاب قوسين او ادني، فاوحي الي عبده ما اوحي؛ (2) نزديك آمد و نزديكتر شد تا فاصلهاش به اندازه طول دو كمان يا نزديك تر شد، آنگاه به بندهاش آنچه را بايد وحي كند، وحي فرمود". اين همان وحي بيواسطه است كه از آن به تكلم و گفتگوي بيواسطه ياد ميشود.

و گاهي خداوند با انبيا به واسطه جبرئيل و يا از فراسوي حجاب ديگر سخن ميگويد: نظير آنچه در وادي ايمن نصيب حضرت موسي شد. خداوند از فراسوي درخت با موسي سخن گفت.(3)

گاهي خداوند با فرستادن پيامبران و در واقع از طريق آن ها و به واسطه آنان با بندگان خود سخن ميگويد.

بنابراين بر اساس آيه ياد شده خداوند تنها به يكي از سه طريق ياد شده، يعني وحي مستقيم، فراسوي حجاب، به واسطه فرشته وحي با انبيا سخن مي گويد و آن ها با بشر سخن ميگويند. فرض ديگري در كار نيست.(4) گفتني است كه اين تكلم اگر چه به معناي عادي و معمول تكلم آن گونه كه بين ما انسان ها جريان دارد نيست و آن تعريف اعتباري و معمول سخن گفتن بين مردم را ندارد. ولي خواص و آثار آن را دارد. يعني كلام الهي عبارت است از آنچه كه معناي مقصود الهي را براي پيامبرش كشف مي كند.(5)

مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مي گويد: منظور از اين كه خدا با موسي سخن گفت: اين است كه خداوند اتصال و ارتباط خاصي بين مخاطبش و عالم غيب ايجاد كرده به طوري كه آن حضرت با مشاهده بعضي از آفريده هاي الهي، به معناي مقصود خداوند پي مي برد، و به آن منتقل مي شد بلكه ممكن است پي بردن و انتقال به معنا همزمان باشد با وجود اصواتي كه آنها را در خارج يا در گوش او يا در غير آن ايجاد مي كرد.(6)

در جاي ديگر مي گويند: آية شريفه "فلما آتاها نودي من شاطي الوادي الايمن في البقعة المباركه من الشجره"(7) دلالت دارد بر اين كه درخت به نوعي مبدأ ندا و تكلم بود. ولي بايد توجه داشت كه كلام الهي، قائم به درخت نبود، مانند سخنان ما كه قائم به وجود ماست. پس در واقع درخت حجابي بود كه خدا از وراي آن با موسي تكلم كرد.(8)

در نتيجه مي توان گفت در ديدگاه درست، سخن گفتن خداوند با انبيا در دنيا يا غير آن مانند آنچه در مورد حضرت موسي يا رسول خدا نقل شده، به شكل معمول ومتعارف آن نبوده كه صدايي از مجرايي مانند دهان خارج شود و قابل حس توسط گوش عادي باشد و گرنه لازم بود در وحي هايي كه مستقيماً و بي واسطه يا حتي به واسطه جبرئيل كه موجودي مجرد وغير مادي است، بر رسول خدا نازل مي شد، ساير اصحاب نيز قادر به شنيدن آن كلام باشند؛ در حالي كه اين گونه نبود.

بلكه سخن گفتن خداوند به معني القاي حقيقت معنا در جان رسولش بوده؛ يعني نتيجه آنچه در گفتگوهاي عادي ما براي انتقال معنا ومقصود رخ مي دهد، در تكلم خداوند به بالاترين شكل ولي بي واسطه رخ مي داد؛ هر چند چنان كه از علامه طباطبايي نقل شد، بعيد نيست در برخي از اين موارد در كنار انتقال معني، نوعي ايجاد و خلق الفاظ هم وجود داشته و اين محال نيست كه خداوند همانند ايجاد همه موجودات ممكن، الفاظي را هم بي دخالت زبان و حنجره ايجاد كند و واقعاً اصوات و الفاظ حسي به گوش پيامبر نيز منتقل شود.

پينوشتها:

1. شورا(42) آيه 51.

2. نجم(53) آيه 8-10.

3. قصص(28) آيه 30.

4. جلوههاي قرآني در نگاه امام خميني، ص 48، نشر موسسه آثار امام خميني، 1388 ش.

5. الميزان، ج 2، ص314-315. نشر جامعه مدرسين قم 1383 ش.

6. همان، ج8، ص244-245.

7. قصص(28) آيه20.

8. الميزان، ج16، ص 138-139. نشر پيشين.

موسی چگونه با عصای خود دریا را شكافت ؟
در حقیقت بر اساس تحقق اراده و قدرت خداوند بوده و این تبیین علمی تننها بازگویی چگونگی تحقق خارجی این معجزه محسوب می شود .

 موسی چگونه با عصای خود دریا را شكافت ؟

فارغ از بحث دخالت قدرت خداوند در انجام این عمل، در خصوص كیفیت علمی تحقق این امر برخی از دانشمندان نظریات خاصی را ارائه داده اند؛ به عنوان مثال چندی پیش پژوهشگران آمریكایی اعلام كردند كه دو نیمه شدن دریا برای عبور پیروان حضرت موسی (ع) از تعقیب لشكریان فرعون مبتنی بر قوانین فیزیكی است.

در این فرضیه مطرح شده كه یك باد شرقی كه در آن شب میوزید، میتواند همانطور كه در تورات و قرآن آمده است، سبب دو نیمه شدن دریا شده باشد ؛ این محققان این نتیجه را با استفاده از طرح های رایانه ای به دست آورده اند ؛ همچنین اعلام شد این دستاورد بخشی از تحقیقات این دانشمندان در ارتباط با اثر باد بر آب است.

‘كارل دروز’ كه سرپرستی این تحقیق را برعهده داشته است، گفت كه تصاویر رایانه ای تقریبا با آنچه كه در كتاب ‘سفر خروج’ در كتاب مقدس مطرح شده، مطابقت دارد.

در این گزارش یادآوری شده، بر اساس قانون دینامیك مایعات میتوان این مطلب را درك كرد كه باد به گونه ای آب را به حركت در میآورد كه براساس قوانین فیزیك یك گذرگاه امن ایجاد میكند كه آب در دو طرف قرار میگیرد و ناگهان آب به جای خود برمیگردد.

دراین گزارش آمده ‘دروز’ و همكارانش درحال تحقیق درباره اثر باد در عمق آبهای اقیانوس و چگونگی تاثیر توفان های اقیانوس آرام و حركت امواج بر اعماق دریا هستند. این گروه به نقطه ای در جنوب دریای مدیترانه اشاره میكنند و مدل خود را بر اساس شكل زمین ها در سه هزار پیش ترسیم كرده اند كه باعث نقل این داستان شده است.

بر اساس این طرح رایانه ای، اگر بادی با سرعت ۶۵ مایل در ساعت در آن شب به مدت ۱۲ ساعت وزیده باشد، امكان دو نیمه شدن دریا تا عمق دو متر امكان پذیر بوده است. در پایان پژوهش گروه تحقیق ‘دروز’ آمده است: مردم جهان قرن هاست كه از داستان عبور حضرت موسی از دریا شگفت زده شده اند و از خود پرسیده اند كه آیا این امر حقیقت تاریخی دارد. آنچه كه این تحقیق نشان میدهد این است كه توصیف دو نیمه شدن دریا اساسی در قوانین فیزیكی دارد. میبرد.(1)

در هر حال ما معتقدیم اگر مساله شكافته شدن آب برای حضرت موسی بر اساس چنین قانون طبیعی رخ داده باشد ، دلیل اصلی وزش باد در آن زمان معین و بر اساس ساختار دقیقی كه در زمانی خاص باعث شكافته شدن كامل دریا شود و جهت روشنی را برای حركت قوم بنی اسرائیل معین كند بر اساس قدرت روحی و باطنی حضرت موسی و نه تاثیر عصای او و در حقیقت بر اساس تحقق اراده و قدرت خداوند بوده و این تبیین علمی تننها بازگویی چگونگی تحقق خارجی این معجزه محسوب می شود .

 

پی نوشت :

منبع:http://www.askdin.com/showthread.php?t=8108

صفحه‌ها