كلام

كاری كه خدا انجام می دهد عدل است؟ یا عدل را خدا انجام می دهد؟
عدل الهی از مهم ترین مباحثی است كه پیوسته مورد توجه متكلمان اسلامی بوده است.

كاری كه خدا انجام می دهد عدل است؟ یا عدل را خدا انجام می دهد؟

عدل الهی در دو حوزه تكوین(استواری نظام آفرینش بر اساس عدل و داد و توازن در تر كیب اجزا ) و تشریع(استواری دستورات و تكالیف الهی براساس عدل و داد و عدالت در داوری در روز جزا)، از مهم ترین مباحثی است كه پیوسته مورد توجه متكلمان اسلامی بوده است. عظمت آن، به گونه ای است كه خداوند آن را پشتوانه ای بزرگ برای شهادت به وحدانیت خویش دانسته و فرموده است:

" شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْط؛(1)

خدا خود شاهد است بر اينكه معبودي جز او نيست. ملائكه و صاحبان علم نيز شهادت مي‏دهند به يگانگي او و اينكه همواره به عدل قيام دارد" چنان كه در سخن رسول اكرم(ص) آمده است:

 "بالعدل قامت السموات و الارض؛(2)آسمان ها و زمين (به طور كلي هستي) بر اساس عدالت استوار شده است" .

حال آنچه در این میان روشن و مورد توافق همه فرقه های اسلامی است  آن است كه افعال الهی نیكو بوده و دارای نقص و خلل

 نمی باشد. اما اختلاف در تفسیر هر یك از آن هاست،یعنی از آن جا كه  اشاعره، حسن و قبح عقلی را قبول نداشته، بر این باورند هر آنچه خداوند انجام دهد،نیكو است.هر فعلی به خودی خود نه ظلم است ،نه عدل، بلكه ملاك و معیار عدل و ظلم بودن اعمال بستگی به عمل شارع مقدس دارد، هر كاری را خداوند انجام دهد، عین عدل است، هر چند خداوند به افراد مطیع ،كیفر و به گنه كاران، پاداش دهد. از منظر این گروه حسن و قبح افعال ذاتی نیست، بلكه شرعی بوده، اصل عدل نیز شرعی می باشد، نه عقلی.اما امامیه و معتزله در مقابل، بر اساس قاعده حسن و قبح عقلی معتقدند هر آنچه نیكوست، خدا انجام می دهد، یعنی پاره ای از افعال از نظر ذاتی حسن بوده و برخی دیگر نیز قبیح و ناپسند هستند. عقل آدمی با قطع نظر از حكم شارع به صورت مستقل می تواند حسن و قبح برخی افعال را درك نماید; همانند حكم عقل به حسن عدالت و قبح ظلم، از این رو، خداوند امر نمی كند مگر به كارهایی كه حسن و شایسته باشند. نهی نمی كند مگر از كارهایی كه قبیح و ناشایست باشند. احكام شرعی نیز دایر مدار مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری می باشند كه در متعلقات آن ها موجودات است .روی همین اصل هر چیزی كه در واقع دارای مفسده باشد، شارع نهی می كند ،چون كار قبیح و ناپسند از او سر نمی زند. بنا بر این معتقدیم خداوند عادل بوده و "عدل را خدا انجام

 می دهد. برای اختصار  پاسخ به برخی از دلائل امامیه در این زمینه اشاره می كنیم:

1- همه ما انسان ها با صرف نظر از تعاليم شرعي و ديني به روشني درمي يابيم كه برخي از افعال زشت و بد هستند و بعضي نيكو و خوب؛ مانند حسن عدل و راستگويي و قبح ستم و دروغگويي. در اين مسأله بين پيروان اديان آسماني و منكران آن هيچ اختلافي نيست. بدين ترتيب روشن مي گردد كه درك كننده حسن و قبح افعال، عقل عملي انسان ها است، كه در پيروان شرايع و منكران آن مشترك است. 

2- انكار حسن و قبح عقلي افعال، انكار حسن و قبح شرعي نيز هست؛ زيرا اگر حسن و قبح افعال را نشناسيم ،حكم به قبح دروغ گويي و حسن راستگويي نمي كنيم، بنابراين نمي توانيم به راستي و مطابق با واقع بودن وعده و وعيدهاي خداوند حكم كنيم. وجود بهشت و ثواب نيكوكاران و جهنم و عذاب بدكاران را باور كنيم. چرا كه ممكن است اين اخبار دروغ باشد . دروغ بودن آن ها نزد شارع مقدس، نيكو بوده است.اما اگر حسن و قبح افعال را عقلي بدانيم، هيچ گونه نتيجۀ نادرستي را همراه نخواهد داشت؛ چون صدق كلام خداوند متوقف بر قبح عقلي كذب است و با اثبات كلام خداوند صدق آن نيز ضرورتاٌ اثبات مي شود.

 چنانچه حسن و قبح عقلي را نپذيريم، اگر پيامبري بگويد: دروغگويي قبيح و زشت است، نمي توان سخنش را باور كرد، زيرا چه بسا دروغ مي گويد حتي پيامبري او را نيز نمي توان باور كرد، چون بر اساس نفي حسن و قبح عقلي، خلاف حكمت بر خداوند ناپسند نيست . تصديق دروغگو نيز قبيح نيست. بعيد نيست كسي به دروغ ادعاي پيامبري كند و خداوند معجزات را بر دست او جاري سازد و او را تصديق كند. او نيز بسياري چيزها را كه خدا منع نكرده ،براي مردم حرام كرده و چيزهايي را كه به آن امر نكرده ، واجب گرداند. پس با نفي حسن و قبح عقلي همه اين احتمالات ممكن است.          

3-اگر حسن و قبح عقلي صحيح نباشد، لازمهاش آن است كه بتوان عكس قضيه را نيز در موارد حسن و قبح شرعي جايز دانست؛ يعني اگر ستم كردن شرعاٌ قبيح است، ميتواند حسن و نيكو نيز باشد؛ زيرا ذاتاٌ قبيح نيست تا نتوان آن را حسن دانست، بلكه ميتوان به وسيله اعتبار كننده و شارع جايگاهش را عوض كرد و ظلم را نيكو و عدل را زشت شمرد، با اين كه در همه اين موارد، خردمندان به ثبات اين امور حكم ميكنند؛ پس روشن ميشود كه حسن عدل و احسان و زشتي ستمگري و بدكاري و..به دست اعتبار كننده نيست . اگر شارع مقدس هم در اين موارد حكم كند ،حكمش در واقع ارشاد و راهنمايي به آنچه عقل حكم مي كند

 می باشد.

به علاوه آن كه در قرآن كريم و احاديث اسلامي شواهد و دلايل بسيار بر حسن و قبح عقلي يافت مي‎شود كه برخي را يادآور مي‎شویم:

1. قرآن كريم آشكارا بيان كرده است كه مشركان عصر رسالت با اين كه به شريعت اسلام ايمان نداشتند،به زشتي برخي از كارهايي كه انجام مي دادند، اعتراف مي كردند. هرگاه مورد اعتراض قرار می گرفتند، به عمل نياكان خود كه به زعم آنان مطابق امر الهي بوده است، اعتذار می جستند. قرآن در رد پندار آنان مي فرمايد: خداوند به كار ناروا دستور نمي دهد. چرا چيزي را كه نمي دانيد ،به خدا نسبت مي دهيد:

"وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون؛(3)

و چون كاري زشت كنند گويند :پدران خود را چنين يافتيم و خداي مان به آن فرمان داده، بگو خدا به زشتي دستور نمي‏دهد. آيا به خدا چيزي نسبت مي‏دهيد كه نمي‏دانيد". دلالت آيه بر اين كه برخي از افعال در نفس الأمر متصف به قبح مي باشند، و عقل بشر قبح و زشتي آن ها را درك مي كند، آشكار است.

2. قرآن كريم به اين دليل معاد را لازم مي داند كه نفي آن مستلزم عبث بودن آفرينش انسان است. يعني قبح فعل عبث را امري مسلم دانسته و براساس اين كه خداوند از فعل عبث منزه است، بر ضرورت معاد استدلال مي كند:أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون؛(4)آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را به عبث و بازيچه آفريده‏ايم و هرگز به ما رجوع نخواهيد كرد؟!

در میان روایات هم روایات فراوانی وجود دارد كه دلالت می كنند بر اینكه ملاك،همان حسن و قبحی است كه در خود افعال یافت می شود و عقل انسان می تواند برخی از آن ها را درك نماید ،مثلاً  امام علی(ع) خطاب به فرزند خود امام حسن (ع)فرمود:

لم یأمرك الاّ بحسن و لم ینهك الاّ عن قبیح؛(5) خدا تو را جز به نيكوكاري فرمان نداده، و جز از زشتي‏ها نهي نفرموده است.

 امام صادق(علیه السلام)در ضمن حدیثی می فرماید: «فباالعقل عرف العباد خالقهم... و عرفوا به الحسن من القبیح؛(6)با عقل است كه بندگان خالق خود را مي شناسند...و با عقل خوبي و بدي را مي شناسند».

 

پی نوشتها:

1. آل عمران (3)آیه 18.

 2. عوال اللالي، ابن ابي جمهور احسايي، چ سيد الشهداء، قم 1405 ه ق، ج 4، ص 102.   

3. اعراف(7)آیه 28.

4. مومنون(23)آیه 115.

5. سيد رضي ،نهج البلاغه،ترجمه دشتي،چ مشهور،قم 1379،نامه 31 ص 527.

6.  ثقة الاسلام كلینی، اصول كافی، چ دار الكتب الاسلامیة، تهران،  1365 ه ش،ج 1، ص29

چرا شریعت دین اسلام از باقی ادیان سخت تر است؟
بر خلاف تصور رایج برخی از افراد اسلام دینی ساده و آسان است؛ این موضوع را هم در احكام و تكالیف فردی و هم در احكام اجتماعی آن می توان یافت.

چرا شریعت دین اسلام از باقی ادیان سخت تر است؟ آیا می توان مسلمان بود ولی مثلا نماز نخواند؟

بر خلاف تصور رایج برخی از افراد اسلام دینی ساده و آسان است؛ این موضوع را هم در احكام و تكالیف فردی و هم در احكام اجتماعی آن می توان یافت. به طور كلی اسلام  نسبت به ادیان ابراهیمی از تكالیف ساده تر و آسان تری برخوردار است؛ به همین خاطر پیامبر در پاسخ رفتار عده ای كه برای رسیدن به كمال و مقام قرب الهی، راه رهبانیت مسیحی را پیشه گرفتند و خود را از كامجویی دنیوی محروم كردند، فرمود :

 «لم یرسلني اللّه بالرهبانیة و لكن بعثني بالحنیفةالسهلة السمحة؛ خداوند مرا به گوشه گیري و انزوا برای رسیدن به سعادت و كمال و ملكوت مبعوث نكرد، بلكه به آییني پاك و آسان و با گذشت برانگیخت ». (1)

 استاد مطهری می نویسد: اسلام ـ به تعبیر رسول اكرم ـ شریعت سمحه و سهله است. در این شریعت به حكم این كه(سهله) است، تكالیف دست و پاگیر و شاق و حرج آمیز وضع نشده و به حكم این كه(سمحه) است، هر جا كه انجام تكالیفی، توأم با مضیقه و در تنگنا واقع شدن گردد، تكلیف ملغی می شود. (2)

در آیات قرآن نیز بر این مسئله تأكید شده كه تكالیف انسان ها در اسلام بر اساس توانایی و قدرت آن ها تعیین می­شود و عسر و حرج در آن وجود ندارد: " لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها(3)خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمي‏كند.» در جاهای دیگر نیز می فرماید كه خداوند در دین برای شما سختی قرار نداده است: « َ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج(4)  در دين (اسلام) كار سنگين و سختي بر شما قرار ندارد.»

آنچه به نظر می­رسد كه احكام دین اسلام را در نسبت با ادیانی مانند مسیحیت سخت جلوه داده، آن است كه متأسفانه مسیحیت امروزی با مسیحیت اصیل بسیار فاصله گرفته ،بخش احكام و تكالیف در دین مسیحیت بسیار كمرنگ و حتی حذف شده و یا عده كمی مانند راهبان به آن ها عمل می كنند.

آنچه در نگاه  مردم از آئین­های دیگر مانند مسیحیت وجود دارد، رفتار و اعتقادات پیروان این آئین­ها است، نه آنچه در متن شریعت آن ها وجود دارد. در متن شریعت و دین آن ها اعمال عبادی سخت و قوانین مشكلی وجود دارد كه بسیاری از آن ها امروز اصلا قابل اجرا نیست و با اوضاع اجتماعی جهان معاصر همخوانی نمی­كند؛ به همین خاطر  بسیاری از آن ها یا به مرور زمان از متون دینی حذف شده، یا برای عده خاصی مانند كشیشان و راهبان باقی مانده و پیروان دیگر، بسیاری از آن ها را به كنار نهادند كه می­توان از جمله به موضوع حجاب و سخت بودن شرایط توبه اشاره كرد. 

اما در مورد نماز باید عرض كنیم كه ماهیت اسلام مجموعه ای از اعتقادات و باورها است در كنار دستوراتی عملی كه هم حوزه اخلاقیات و روابط اجتماعی و حوزه شریعت و عملكرد انسان در قبال خود و خدا و دیگران را در بر می گیرد.

در این میان برخی دستورات و تكالیف جنبه ریشه ای و پایه ای دارند كه در ماهیت دین داری بر آن ها تاكید بسیاری شده است كه یكی از مهمترین موارد در این خصوص نماز است؛ تا جایی كه گفته شده شرط قبولی سایر اعمال قبولی نماز است. امام محمد باقر(ع)می فرماید: «اول ما یحاسب به العبد الصلاه، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ (5) اولین چیزی كه بنده در مورد آن مورد محاسبه قرار می گیرد، نماز است؛ اگر پذیرفته شد، سایر اعمال نیز پذیرفته می شود. اگر مردود شد، سایر اعمال نیز مردود می گردد ».

 اما به طور كلی نماز نخواندن شخصی كه می خواهد مسلمان باشد، به دو نحو است:

گاهی وجوب نماز را منكر است با اینكه می دانیم نماز از ضروریات دین است. بر این اساس این فرد منكر ضروری دین است و منكر ضروری دین كافر است. اما اگر كسی با اینكه معترف به وجوب نماز است، سستی و كاهلی می كند و نماز نمی خواند یا گاهی می خواند و گاهی نمی خواند چنین فردی می تواند مسلمان فرض شود. اما مسلمانی كه گناهی بسیار بزرگ یعنی ترك نماز را بر دوش می كشد و چه بسا بواسطه همین گناه همه اعمال نیك دیگرش را نیز فنا نماید.

دلیل این امر آن است كه در چندین آیه قرآن، مهم‏ترین مسئله پس از شناخت خداوند و ایمان به او، برپا داشتن نماز شمرده شده است‏. (6)

امام صادق (ع) نیز می‏فرماید: پس از شناخت خداوند هیچ عملی نیست كه با نماز برابری كند. (7) برخی از احادیث بر این نكته تأكید ورزیده‏اند كه نماز اساس و پایه اصلی دین و ایمان است؛ پایه‏ای مركزی كه در وسط خیمه قرار می‏گیرد و اگر برداشته شود، خیمه فرو می‏ریزد. (8)

 ریشه همه روایات را می توان در همین حقیقت یافت كه نماز در عین اینكه عامل پایداری ایمان واستمرار بندگی در وجود انسان است، عامل برقراری دین و حفظ نمادهای دینی در متن جامعه و بقای دین در طول تاریخ است.

هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی كه هم وقت میگیرد و هم انسان را به زحمت میاندازد؟ امام فرمود: "پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پیامبر زنده بماند و این از طریق نماز امكان پذیر است"، (9) یعنی علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مكتب و احیای دین هم هست.

شاید به همین دلیل بود كه پیامبر ص در ابتدای اسلام در مقابل درخواست عده ای كه گفتند حاضریم به تو ایمان بیاوریم به شرطی كه نماز نخوانیم حضرت نپذیرفت و فرمود :«إِنَّهُ لَا خَيْرَ فِي دِينٍ لَا رُكُوعَ فِيهِ وَ لَا سُجُود (10) خیری در دینی كه در آن ركوع و سجود در آن نباشد نیست».

 

 پی­نوشت­ها:

1. كافی، ج 5، ص 494.

2. شهید مطهری، مجموعه آثار، نشر صدرا تهران 1374ش، ج 2، ص 241 با تلخیص.

3. بقره(2) آیه 286 .

4. حج (22) آیه 78.

5 محمد مهدی ری شهری، میزان الحكمه، نشر دار الحدیث قم 1416ق، ج5 ، ص374 .

6.  بقره (2) آیه 3؛ نساء (4) آیه 162؛ توبه (9) آیه 18.

7.  محمد باقر مجلسی  بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت 1403 ق، ج 82، ص 225.

8.  همان، ص 218 و 223 و 227.

9.  شیخ صدوق  علل الشرایع، نشرموسسه دار الحجه، قم  131 ق ج 2، ص 10.

10. بحار الانوار همان ، ج 18، ص 203

چرا مسیحی ها مسلمان نشدند؟
در مورد دلایل عدم پذیرش اسلام از جانب پیروان سایر ادیان نكات متعددی قابل طرح است.

با توجه به برتری دین مبین اسلام ، چرا مسیحی ها مسلمان نشدند؟

 در مورد دلایل عدم پذیرش اسلام از جانب پیروان سایر ادیان نكات متعددی قابل طرح است. مانند این احتمالات:

1. بسیاری از مسیحیان همانند پیروان سایر ادیان های آسمانی از این حقیقت بی اطلاع هستند كه می بایست پیرو پیامبر الهی بعدی گردند. یا گزینه ای به عنوان پیامبر اسلام به عنوان پیامبر بعدی بر ایشان وجود دارد. در واقع به دلیل انحراف و تحریف در منابع مسیحی این عقیده غلط در بسیاری از مسیحیان وجود دارد كه عیسی مسیح به طور مجدد باز خواهد گشت و در نتیجه تا زمان بازگشت مسیح آنان تصور وجود دین و پیامبر جدید را هم ندارند.

 علائم ظهور عیسی مسیح در آخرالزمان یا آیات خبر دهنده آمدن دوم مسیح، در كتاب مقدس مسیحیان به طور مكرر آمده است؛ مثلا در انجیل مرقس باب 13 آیة 6 و همچنین در انجیل لوقا باب 21، آیة 8 آمده است، آنجا كه عیسی می فرماید: «بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت من مسیح هستم، ولی دنبال آنها نروید»

در كتاب مقدس در مورد آینده جهان آمده: «عیسی به شاگردانش گفت: مواظب باشید كسی شما را گمراه نكند! بسیاری بنام من آمده، خواهند گفت من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند كرد، جنگ ها و اخبار جنگ ها را خواهید شنید، مضطرب نشوید، زیرا كه وقوع این همه لازم است، لیكن هنوز انتها نیست، قومی با قومی، مملكتی با مملكتی جنگ خواهند كرد. قحطی ها، وباها، زلزله ها پدید خواهند آمد؛ اما همة اینها آغاز دردهاست» . (1)

روشن است وقتی چنین آیاتی به بازگشت مجدد مسیح تعبیر می شود و این عقیده در زمره عقیده قطعی مسیحیان ترویج می گردد، توده افراد در جامعه مسیحی هیچ انگیزه ای برای مطالعه و مراجعه به پیامبران احتمالی بعدی و تامل در معجزات و شواهد و قرائن درستی یا نادرستی ادعای آنان ندارند.

2 - برخی ممكن است به حقانیت دین اسلام آگاه باشند، لیكن به جهت عناد و لجاجت حاضر به پذیرش آن نیستند ؛ قرآن در مورد این دسته از افراد به صراحت در قرآن فرموده است:

« الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون (2) كساني كه كتاب آسماني به آنان داده‏ايم، او [پيامبر] را همچون فرزندان خود مي‏شناسند (ولي) جمعي از آنان، حق را آگاهانه كتمان مي‏كنند! »

این آیه نشان می دهد كه عده ای از اهل كتاب و پیروان ادیان دیگر در زمان رسول خدا نیز به درستی حقانیت و نبوت آن حضرت را می دانستند و نشانه های پیامبر آخرالزمان را در آن حضرت می دیدند، اما در عین حال عالمانه و ازروی عناد و لجاج با این عقیده مخافت كرده و به آن حضرت ایمان نمی آوردند. همین قاعده امروز نیز می تواند جریان داشته باشد و البته طبیعی است كه وقتی كسی سال ها به عقیده ای معتقد بوده و نسل در نسل بر اساس درستی آن عقیده اندیشیده و عمل نموده است، نمی تواند به آسانی از آن عقیده دست بكشد.

3 - برخی با وجود اعتقاد به حقانیت دین اسلام، بر این باورند كه پیروی از هر یك از پیامبران الهی و متدین شدن به هر یك از آیین آسمانی مایه رستگاری است؛ این عقیده همان تفكر تكثر گرایی یا پلورالیسم دینی است.

عقیده پلورالیسم دینی هرچند سابقه ای كهن دارد. اما در در دهههای اخیر در جهان مسیحیت و با تبیین دانشمندی به نام "جانهیك" بالا گرفت و به عنوان بك نظریه تدوین گشت. ایشان میدید كه بسیاری از غیر مسیحیها وجود دارند كه تحت تأثیر ادیان دیگر، انسانهایی پاك و بیآزار بار آمدهاند، بنابراین گفت نگوئیم كه مسیح خداست و فقط به وسیله او میتوان به بهشت رسید! چرا كه اگر قرار باشد تنها گروه مسیحیان به بهشت بروند، پس عمل خیر بقیه چه میشود؟

وی تصریح می كند : « اديان كليت هايي هستند كه اشكالي چند بعدي در زمينه ي تجربه ي ديني ، اعتقادات ، متون مقدس ، مناسك ، شيوه هاي زندگي و غيره دارند، اما همه ي آنها متناسب با تاءثيري كه ذات غايي بر حيات انساني دارد، شكل مي گيرند.» (3)

به همین دلیل تفكرات پلورالیستی امروزه در همه جای جهان و بخصوص در جهان مسیحیت رواج یافته و روشن است كه با چنین ایده ای فرد هیچ نیازی به تغییر دین خود نمی بیند، هر چند حقانیت و ارزشمندی و آسمانی بودن دینی جدید برای او مسلم گردد.

4 - البته عمده افراد در جوامع مسیحی به طور كلی روال زندگی خود را به گونه ای قرار داده اند كه در پی یافتن دین بر حق نیستند و تلاش در این زمینه را لازم و مفید ندانسته بلكه از ورود در این عرصه و درگیر كردن ذهن و زندگی پرهیز دارند ؛ این عده به پیروی از پدران و مادران خود به دین اجداد و آبائشان گرایش پیدا می كنند و به آن چه كه اعتقاد دارند، عادت كرده اند و به خاطر تبعات محتمل در تحقیق و تغییر دین حاضر به ورود در این عرصه نیستند.

5 - این نكته را نیز نباید از نظر دور داشت كه تبلیغاتی كه امروزه علیه اسلام و مسلمانان در جریان است، مانند آنكه اسلام دین شمشیر و ترور و خشونت و بی فكری معرفی می شود ، نیز یكی از عوامل مهم در رویگردانی مردم سایر ادیان در تامل و تدبر در مورد اسلام است و البته عوامل مختلف دیگر مانند وضعف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مسلمانان در این موضوع نیز می تواند نقش هایی را داشته باشد.

پی نوشت ها :

1.  انجیل متّی باب 24 آیة 5 و انجیل مرقس باب 13 آیة 6 و انجیل لوقا باب 21 آیه 8 .

2. بقره (2) آیه 146.

3.  مجله معرفت، ش 23، ص 71، مصاحبه اي با جان هيك و سيد حسين نصر

خدا فرموده دين نزد من فقط اسلام است
قرآن می‏گوید:ان الدین عند الله الاسلام؛ (2) دین نزد خدا اسلام است

 خدا فرموده دين نزد من فقط اسلام است و اديان ديگر بعد از پيامبر مورد قبول نمي باشد لطفا دراين باره توضيحي دهيد؟

از نظر اسلام، دین خدا از آدم تا خاتم یكی است و اختلاف در دین وجود ندارد. همه پیامبران به یك مكتب دعوت می‏كرده‏اند. اصول مكتب انبیا كه دین نامیده می‏شود، یكی بوده است.

تفاوت شرایع آسمانی در یك سلسله مسایل فرعی و شاخه‏ای بود، كه به حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی‏های فكری و فرهنگی مردمی كه دعوت شده‏اند، متفاوت می‏شد. اما در واقع همه این ادیان و شرایع مختلف، شكل‏ها و صورت های متفاوت از یك حقیقت و در مسیر یك هدف و مقصود بوده اند . 

 تفاوت اساسی ادیان در سطح تعلیمات شان بوده كه پیامبران بعدی به موازات تكامل بشر در سطح بالاتری تعلیمات خویش را القا كرده‏اند؛ مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح تكالیف و عمق معارف نسبت به ادیان قبل تفاوت بسیاری دارد. به تعبیر دیگر بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا بردند.

 از نظر قرآن همه آن چه وجود داشته و پیامبران عرضه كرده‏اند، دین بوده ، نه ادیان، كه نام آن " اسلام" است. البته مقصود این نیست كه در همه دوره‏ها دین خدا با این نام خوانده می‏شد، بلكه مقصود این است كه حقیقت دین، دارای ماهیت تسلیم و عبد محض بودن در برابر خدا است كه بهترین معرف آن لفظ « اسلام» است. (1) از این رو قرآن می‏گوید:

 "ان الدین عند الله الاسلام؛ (2) دین نزد خدا اسلام است".

یا می‏گوید: "ابراهیم نه یهودی و نه نصرانی، بلكه حقجو و تسلیم فرمان خدا (مسلمان )بود". (3)

پس دین خدا كه از طرف پیامبران الهی عرضه شده، یكی بوده است، با آن خصوصیتی كه گفته شد و مردم در دوران‏های پیامبران موظف بوده‏اند از شریعت پیامبر زمان خود كه بر اساس رشد فكری و ظرفیت های انسانی تكامل یافته پیروی نمایند، به لحاظ این كه در آن زمان دین به شكل كامل تر از زمان گذشته عرضه می‏شود تا آن كه این مسیر به دوران خاتمیت و ارائه كامل ترین شریعت و دستور عمل نهایی برای بشر منتهی گردد .

در هر حال با پایان دوران عمل و توجه به تعالیم یك دین به امر خداوند و آمدن پیامبر و شریعت جدید ، دیگر عمل به آن دستورات قبلی عین مخالفت با اراده خداوند و ضد عبودیت و تسلیم در برابر اوست ، در نتیجه در هر مقطع زمانی پیروی از یك دستور عمل مصداق تسلیم و تعبد و بندگی مطلق در برابر خداوند - كه عامل اصلی كمال و سعادت بشر محسوب می شود - است .

پس می توان نتیجه گرفت همه پیروان راستین ادیان آسمانی گذشته در زمان انبیای خود - و حتی كسانی كه با برهان و دلایل قابل قبول نزد عقل و خرد بر دین انبیای گذشته باقی ماندند و از ادیان جدید مطلع نشده یا زمینه تحقیق  برای شان فراهم نشد، ولی در دین خود و پیروی از فرامین شریعت خود صادق بودند -، مسلمان محسوب می شوند و دین و دینداری آن ها در قیامت مورد قبول قرار خواهد گرفت  .هرچند  یهودی یا مسیحی و...بودند.

 با آمدن دین جدید وكامل تر ، هر مومن خداپرستی باید به دین جدید گرویده، لااقل در مورد ادیان احتمالی به بررسی و تحقیق بپردازد. اصرار بر باقی ماندن بر دین گذشته، درجا زدن و مخالفت با دستور الهی وسفارش انبیای پیشین و لجاجت و خلاف تسلیم بودن است .

پس همه ادیان آسمانی برحق هستند؛ اما تنها در زمان خودشان یعنی قبل از ظهور پیامبرِ صاحب شریعت بعدی، دین حق و برگزیده خداوند برای انسان های همان عصر و زمان محسوب می شوند؛ اما در زمان كنونی كه ادیان مختلفی وجود دارند نمی توان همه را بر حق دانست و باید به دنبال دین حق در زمان كنونی ، آن هم به مدد عقل و برهان گشت .

این تحقیق و بررسی دارای لوازم و شرایطی است كه اكنون در مقام بیان آن نیستیم ، اما بعد از تحقق این شرایط و ایجاد بستر مناسب برای این تحقیق، باید به شكلی برابر و مساوی به آموزه های اصیل و مبنایی همه ادیان مراجعه نمود . آن ها را یك به یك بررسی نموده و با هم سنجید ؛ در واقع مهم ترین راهكار در این مسیر مراجعه به منابع اصیل ادیان موجود برای داوری است .

 

پي‏نوشت‏ها:

1. مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 165، مجموعه آثار انتشارات صدرا ،تهران، 1374 ش ، ج 2 ،ص 181 .

2. آل عمران (3) آیه 19.

3. همان، آیه 67

چرا دین اسلام كاملترین ادیان است؟
بررسي ویژگي‌هاي اسلام در بُعد شناخت شناسی، ‌جهان بینی، ‌انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معیار عقل و خِرَد است.

چرا دین اسلام كاملترین ادیان است؟

برای پي بردن به حقانیت اسلام و برتري آن بر سایر ادیان، راههایي وجود دارد كه یكي از آنها بررسي ویژگيهاي اسلام در بُعد شناخت شناسی، جهان بینی، انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معیار عقل و خِرَد است. اگر در این زمینه خواهان بررسي گسترده هستید، توجه شما را به كتابهاي شهید مطهري و كتابهاي شهید محمد باقر صدر(به ویژه كتاب فلسفتنا كه در فارسي به نام هاي «فلسفة ما»، «جهان بیني ما» و «شناخت ما» ترجمه شده است) جلب میكنیم.

 به عنوان نمونه شهید مطهري دربارة ویژگيهاي اسلام مينویسد:

« دیدگاه اسلام از نظر شناخت شناسي چنین است:

 1ـ بشر میتواند جهان و حقایق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....

 2ـ شناخت حقایق جهان از این راهها ممكن است: طبیعت یا آیات آفاقی، انسان یا آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل....

 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكیه و تصفیة نفس و مطالعه آثار علمي دیگران.

 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبیعت، انسان با جامعه و زمان.

 از نظر جهان بیني و انسان­شناسي عبارت است از:

 1ـ جهان واقعیتش از خدا است. یعني تمام واقعیتش انتساب به حق است.

 2ـ واقعیتش و نسبتش به حق یكي است.

 3ـ این واقعیت متغیر و متحرك است.

 4ـ واقعیت­هاي این جهان درجة تنزل یافته و مرتبة نازلة واقعیات جهاني دیگر است كه جهان غیب نامیده میشود.

 5ـ این جهان ماهیت «به سوي اویی» دارد؛ یعني همان طور كه از اوست به سوي او هم هست....

 6ـ جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است. فیض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مي­یابد....

 7ـ جهان یك واقعیت هدایت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبهاي كه هستند از نور هدایت برخوردارند.

 8ـ بعد از این جهان جهاني دیگر است....

 9ـ روح انسان حقیقتي جاودانه است.

 10ـ انسانها به حسب خلقت مساوي آفریده شدهاند، تنها ملاك فضیلت، علم، جهاد و تقوا است.

 11ـ انسانها به حسب اصل خلقت از یك سلسله استعدادهاي فطري از جمله فطرت دیني و اخلاقی برخوردارند.

 12ـ به حكم این كه هر فردي بالفطره انسان متولد میشود. در هر انساني استعداد توبه و بازگشت و پند پذیري هست....

 13ـ انسانها همواره در عمق جانشان یك تضاد دروني(تضاد بین عقل و هواي نفس) دارند و مختار و آزادند، از این رو مسئولیت دارند.

 14ـ جهان زیر چتر اراده خداوند واحد است....

از نظر ایدئولوژی:

ایدئولوژی اسلام همه جانبه، جامع و فراگیر است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگيگرا است.(نه زندگي گریز)، اجتماعي است و مقررات اجتماعي دارد. در عین اجتماعي بودن، حقوق و آزادي فردي را محترم ميشمارد....(1)

با نگاه به ویژگی هایی كه از اسلام بیان شد این معارف را ميتوان با معارف دیگر مكاتب و مذاهب مقایسه كرد؛ زیرا ادیان در كتب مقدس خود متبلور هستند و به درستی در آنها تبیین شده اند؛ اسلام در قرآن، مسیحیت در انجیل و یهود در تورات و زرتشتی گری در گاتها و .... ما معتقدیم با تأمّل در این كتب به راحتي حقانیت و برتري قرآن بر ساير كتب دیگر را مي توان دریافت نمود. زیرا جهان بینی جامعی كه از اسلام در قرآن متبلور است به هیچ وجه با رویكرد یك بعدی یا محدود سایر ادیان قابل مقایسه نیست .

جلوه هایی از این تفاوت ها عبارتند از :

 اوّل: توحید و تصویري كه ادیان موجود غیراز اسلام، از خدا ارائه مي كنند، نادرست و قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.

 دوم: حقوق فردي انسانها در دین هاي دیگر به صورتي كه در اسلام شمولیت دارد، لحاظ نشده و گاه نادیده گرفته شده است.

 سوم: در دیگر ادیان تعادل میان زندگي دنیوي و اخروي رعایت نشده است، بر خلاف اسلام.

 چهارم: رهنمودهاي دین هاي دیگر به جهاتي ایدئالیستياند، مثلاً عدم خشونت بودایيها و مسیحیان، در حالي كه دنیا پُر است از خیر و شر و نیك و بد. از این رو جا به جا باید خشن یا نرم بود. این دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ یعني رهنمودش با واقعیتها همخوان است.

 پنجم: اكثر دینها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نیستند، یا اگر هستند، تعادلي در آنها دیده نمي­شود و قوانین اجتماعي آنان سبب پایمال شدن حقوق انسانها مي­شود. این وضع در اسلام بهتر است.

 ششم: اكثر مذاهب با پیروان دیگر ادیان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام این امر تعدیل شده است. تاریخ هم نشان داد كه در همزیستي مسالمت آمیز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده­اند.

 هفتم: تحریف در ادیان آسماني تعالیم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحریفي وجود ندارد.

هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي  اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست.

جهت مطالعه بیشتر می توانید به منابع زیر مراجعه فرمائید:

- پروفسور  موریس بوكای، تورات ، انجیل، قرآن و علم، انتشارات اطلاعات

- رابرت هیوم ، ادیان زنده جهان ،نشر فرهنگ و اندیشه اسلام

 - جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت

پینوشتها:

1. مرتضي مطهری، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

تعداد فروع دین وعلت آن در چیست؟
در نگاه همه شعیان واجبات به طور كلی به دو دسته تقسيم مي شود: ...

از نظر تعداد فروع در مذهب شیعه اختلاف است، این تعداد كدامند وعلت آن در چیست؟

در نگاه همه شعیان واجبات به طور كلی به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) واجب هايي كه مربوط به امور اعتقادي مي باشند.

1- اعتقاد به وجود خداوند، هم چنين اعتقاد به يگانگي و وحدانيت واجب است.

2- اعتقاد به صفات جمال و جلال خداوند و اين كه ذات خدا داراي كمال مطلق مي باشد . از هر عيب و نقص پاك و منزّه مي باشد . نيز اعتقاد به اين كه خداوند عادل است .عالم را بر اساس عدل پايه گذاري نموده است، واجب مي باشد.

3- اعتقاد به نبوّت و رسالت عامه، يعني اعتقاد به اين كه خداوند پيامبراني را براي هدايت عموم مردم فرستاده است . به وسيله آن ها كتابي از آسمان فرو فرستاده است، واجب مي باشد.

4- اعتقاد به نبوّت و رسالت پيامبر اسلام (ص) و اين كه خاتم انبيا و پيامبران است كه خداوند او را به عنوان آخرين پيامبر و سفير خودش براي هدايت مردم فرستاده است . او نيز احكام خدا را به مردم ابلاغ نموده است.

5- اعتقاد به حيات پس از مرگ و عالم آخرت و اعتقاد به معاد جسماني واجب است و اين كه همه مردم در قيامت در برابر دادگاه عدل الهي براي حضور مي يابند. هر كس در برابر اعمال و رفتار خود مورد سؤال و جواب قرار مي گيرد و مستحق كيفر يا پاداش مي شود.

اعتقاد به وجود بهشت و دوزخ واجب است و اين كه گناهكاران مستحق عذاب جهنم و نيكوكاران در نعمت هاي بهشتي زندگي مي كنند.

6- اعتقاد به اين كه امامان دوازده گانه با امر خداوند توسط پيامبر اسلام به عنوان جانشين بر حق پيامبر اسلام و پيشوايان برحق امت پيامبر بعد از آن حضرت تعيين شده اند ؛ هم چنين اعتقاد به عصمت و پاكي پيامبر اسلام و حضرت زهرا (س) و امامان دوازدگانه، واجب مي باشد.

اولين امام و جانشين برحق پيامبر، امام علي عليه السلام است . امامان بعدي به ترتيب عبارت اند از: امام حسن مجتبي، امام حسين (فرزندان امام علي ) و امام علي بن حسن ؛ محمد بن علي ؛ جعفر بن محمد ؛ موسي بن جعفر ؛ علي بن موسي ؛ محمد بن علي ؛ علي بن محمد ؛ حسن بن علي ؛ محمد بن حسن حجت المنتظَر امام مهدي، قائم ال محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف .

هم چنين اعتقاد به اين كه امام دوازدهم، درحال حاضر به اذن خداوند در پرده غيبت قرار دارد . هر زمان خداوند بخواهد ظهور مي كند و دنيا را پر از عدل و داد مي كند.

7- واجب است اعتقاد به اين كه قرآن كتاب آسماني است كه از جانب خداوند براي پيامبر ارسال شده است تا بشر را از گمراهي نجات دهد.

 نيز واجب است اعتقاد به اين كه خداوند در اديان پيشين، نيز كتاب هاي آسماني مانند انجيل و تورات و ساير كتاب هاي آسماني را براي هدايت بشر فرستاده،بعد از پيامبران صاحب كتاب، عده ای از منحرفان و دنيا پرستان در كتاب الهي دست برده اند . بعضي از مطالب آن را به نفع خودشان تحريف نموده اند. اما قرآن با بودن جانشينان پيامبر از دستبرد و تحريف، محفوظ مانده است.

8- واجب است اعتقاد به اين كه پيامبران الهي همه معصوم بوده اند.

 ب) واجب هايي كه مربوط به عمل و كردار انسان است، اعم از واجب هاي عبادي و غير عبادي:

1- بعد از اعتقاد به اصول دين (توحيد، نبوت، عدل، امامت و معاد) اعتقاد و عمل به فروع دين، واجب است.

فروع دين گرچه بسیار است و بر شمردن آن ها نیاز به نگارش یك مقاله دارد ،ولی به طور كلی در ده شاخه عنوان شده كه بسیاری از فروع دیگر در واقع مقدمه و لازمه این ده فرع محسوب می شود . برای مراعات اختصار به ذكر ده فرعی اكتفا می شود :

 1-1. نماز؛

 2-1. روزه؛

 3-1. حج؛

 4-1. جهاد؛

 5-1. زكات؛

 6-1. خمس؛

 7-1. امر به معروف؛

 8-1. نهي از منكر؛

 9-1. تولّي؛

10-1. تبرّي.

معناي تولّي دوست داشتن دوستان خدا و تبرّي دشمني با دشمنان خداوند است.

عمل به فروع دين براي كساني كه مكلف به هر يك از اين تكاليف باشند، واجب است.

 هر يك از فروع دين احكام مفصلی دارند كه بايد به رساله هاي عمليه (توضيح المسائل) رجوع نمائيد. هم چنين مواردی كه زكات واجب است ، بايد در رساله هاي عمليه مطالعه كنيد.

 در واجباتی كه در مسئله حج وجود دارد و چيزهايي كه براي حاجي واجب است ،به كتاب مناسك حج كه مراجع نوشته اند، مراجعه نمائيد.

هم چنين واجب است انسان شرايط امر به معروف و نهي از منكر را بشناسد و مراتب آن را رعايت نمايد

اصول دین را برایم توضیح دهید ؟
اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند

اصول دین را برایم توضیح دهید ؟

اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند كه جمعاً پنج اصل می شود و آن ها عبارت اند از : توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت.  

دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه می‏شود:

1- عقایدی كه حكم اساس و ریشه دین است.

2 - دستورهای عملی كه متناسب با عقاید و برخاسته از آن‏ها می‏باشد.

دانشمندان اسلامی بخش عقاید دین اسلام را اصول دین، و بخش احكام عملی را فروع دین نامیده‏اند.

امّا این كه چرا اصول دین را پنج تا شمرده‏ و بقیه عقاید را در اصول دین ذكر نكرده‏اند، بدین خاطر است كه ادیان توحیدی كه ادیان آسمانی و حقیقی هستند، دارای سه اصل كلی مشترك می‏باشند:

1. اعتقاد به خدای یگانه، (توحید یا مبداء)،

 2. اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت(معاد یا مقصد)،

3. اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سعادت دنیا و آخرت (نبوت یا راهنما).

این اصول سه گانه در واقع پاسخ‏هایی است به اساسی‏ ترین سؤالاتی كه برای هر انسان آگاهی مطرح می‏شود: مبدأ هستی كیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‏توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟(1)

اصل امامت و عدل هم به عنوان معرف مكتب و مذهب تشیع، از اصول دین شمرده شده. امامت در مقابل اهل تسنن است كه به امامت به معنای خاص آن معتقد نیستند. اصل عدل در برابر گروه اشاعره، از اهل سنت است كه به عدل اعتقاد ندارند. (2)

توضیحات بیش تر در مورد اصول دین را باید در كتاب های عقاید شیعه مانند آموزش عقايد آيه الله مصباح يزدي مطالعه فرمایید.

 

پی نوشت‏ها:

1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، نشر بین الملل، 1381ش ، ج 1 و 2، ص 31 - 32.

2. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی(كلام، عرفان) انتشارات صدرا ، تهران ، ص 60.

آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی بود؟
اسلام برنامه دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد .

آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی و رب النوع های گلی و چوبی بود كه اسلام ، بی پروا بتكده ایشان را ویران كرد ، رسوم منحط آنان را منسوخ ساخت. اما برده داری را تحریم نكرد چون جامعه پذیرا نبود؟ اگر این آیین نامبارك به اسلام تحمیل شد چرا آن قدر حائز اهمیت بود كه در كلام الله انعكاس یافت؟

اسلام برنامه دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد . طی آن در نهایت همه آن ها می توانند تدریجاً آزاد شوند، بی آن كه آزادی عكس العمل نامطلوبی در جامعه به وجود آورد. اسلام هرگز ابداع كننده بردگی نبوده است، بلكه در حالی ظهور كرد كه بردگی سراسر جهان را گرفته بود. با تار و پود جوامع بشری آمیخته بود. حتی بعد از اسلام در تمام جوامع، بردگی ادامه یافت، تا حدود یك صد سال قبل كه نهضت آزادی بردگان شروع شد، چرا كه به خاطر دگرگون شدن نظام زندگی بشر، مسئله بردگان به شكل قدیمی قابل قبول نبود ، اگر چه حتی امروز  برنامه برده داری به شیوه های دیگر مانند تجارت زنان و كودكان و.... هنوز پا بر جا است.

حال اگر اسلام طبق یك فرمان عمومی دستور می داد همه بردگان را آزاد كنند، چه بسا بسیاری از آنان تلف می شدند، زیرا نه كسب و كار مستقلی داشتند و نه خانه و وسیله‏ای برای ادامه زندگی. مي توان گفت كه چنين وضعيتي تجربه شده است ،چرا كه بعد از لغو برده داري در آمريكا، جامعه آمريكا با بحران هاي متعددي نظير بيكاري، فساد اخلاقي، شورش و .... از سوي سپيدپوستان و سياه پوستان مواجه شد، به طوري كه جامعه آمريكا تا مدت ها با  مشكلات دست به گريبان بود. از این رو برده ها باید تدریجاً آزاد می شدند و جذب جامعه می گردیدند تا نه جان خودشان به خطر بیافتد و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند.

اسلام این برنامه حساب شده را تعقیب كرد. برنامه اسلام در مورد بردگی، فقط در مورد اسیران جنگی كه از كفار گرفته می شد، نبود، گرچه احكام خاص بردگان مربوط به این اسیران جنگی هست. در جنگ‏ها گاهی افراد بسیاری از كافران و مشركان اسیر می شدند. كه اگر می خواستند اسرا را زندانی كنند، بودجه و هزینه هنگفتی بر دوش جامعه اسلامی بار می شد . اگر می خواستند همه را یك دفعه آزاد كنند، غیر عاقلانه بود، چون اینان كسانی بودند كه با مسلمانان جنگیدند حتی تعدادی از مسلمانان را كشته بودند. بنابراین راه عقلایی این بود كه حاكم اسلامی، اسیران را در اختیار افراد توانمند مسلمان قرار دهد. از این طریق خزانه بیت المال نیز برای برنامه های دولت اسلامی و حمایت از فقیران و مستضعفان و...غنی شود. از طرفی بردگان و اسیران كم كم در جامعه اسلامی هضم شده و با برنامه تربیت اسلامی هدایت می شدند. بسیاری از آنان مسلمان می شدند . برای مولای خود كار اقتصادی انجام می دادند .هیچ باری بر دوش جامعه اسلامی و حكومت اسلامی اضافه نمی شد. بنابراین درباره اسیران جنگی و كنترل و هدایت آنان به اسلام، این طرح، خوبی است. البته این طرح الزامی نیست . حاكم اسلامی می تواند اسیران را بدون دریافت وجه آزاد كند یا می تواند با دریافت وجه آزاد كند . نیز می تواند به صورت اسیر و برده نزد مسلمانان بگذارد. هم چنین در برنامه‏های اسلامی به صورت احكام واجب و مستحب، تشویق بر آزاد كردن بنده‏ها فراوان است، مثلاً كفاره افطار عمدی روزه ماه مبارك رمضان(1)، هم چنین ثواب و سفارش بسیاری كه در آزاد كردن بندگان بیان شده است ، به گونه ای كه هر گاه عمل نیكی را بخواهند مورد سنجش قرار دهند ، آن را با آزاد كردن بنده ، تشبیه می كنند.  اگر كسي در ماه رمضان مومني را افطاري دهد، ثواب آزاد كردن بنده اي را خواهد برد(2) يا اگر كسي نماز عصر را به جماعت بخواند ،ثواب آزاد كردن 8 بنده از فرزندان اسماعيل را دارد(3)  يا زيارت حضرت امام حسين معادل آزاد كردن هزار بنده است.(4)این‏ها همه مواردی است كه وسیله‏ای برای آزاد كردن بردگان بوده است.

آيا بت برداري بزرگ تر از بت هاي چوبي بود كه اسلام نتوانست با آن مقابله كند؟

 اين دو مساله كاملا متغاير با يكديگرند. بت هاي سنگي و چوبي مشركان اگر چه از خود نيرويي نداشتند اما نماينده طرز تفكر و جهان بيني خاصي بودند كه اعمال زشتي نظير برده داري را به وجود مي آورد. اسلام در ابتدا سعي كرد مردم را از آن فضاي آلوده جدا كرده و به سوي خدا و فضايل اخلاقي سوق دهد. در مراحل بعد و با پذيرش چنين تفكري، قبول كردن بسياري از امور و ترك بسياري از رذايل اخلاقي مثل برده داري به راحتي امكان پذير مي شد. در تاريخ اسلام مشاهده شد كه عملا برده داري بعد از چند قرن از بسياري از بلاد اسلامي به طور كامل برچيده شد.

 چرا در قرآن به آن پرداخته شده ؟

قرآن كتابي جامع است كه قوانين كلي زندگي بشر در آن گنجانده شده است. بايد اصول كلي امور در آن آمده باشد.

 برده داري در آن روزگار حقيقتي بود كه در جامعه وجود داشت .بايد حساب شده با آن برخورد مي شد . لازم بود كه قوانيني براي آن وضع و محدوده آن مشخص شود تا از افراط و تفريط درباره آن پرهيز گردد.

در آيات مربوط به برده داري، تاييد و مطلوبيتي وجود ندارد تا آن را تبليغ كرده و بر اين امر صحه بگذارد، بلكه صرفا در صدد بيان حدود و قوانين مربوط به آن است تا كسي از حد آن تجاوز نكند.

 

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسايل، انتشارت نيلوفرانه، قم، 1388ش، ص252.

2. فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، تهران، 1366ش، ص541.

3. همان، ص534.

4. ابن قولويه، كامل الزيارات، ترجمه سيد محمد جواد ذهني تهراني، انتشارت پيام حق، تهران، 1377ش، ص545

دلایل خاتمیت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله
براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد: ...

 چه دلایلی بر خاتمیت پیامبر اسلام(ص)داریم؟

براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:

الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد: 

1. "مَّا كَان مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُم وَ لَـَكِن رَّسُول اللَّه وَ خَاتَم النَّبِيِّين وَ كَان اللَّه بِكُل شیء عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است خداوند بر هر چيز آگاه است.

2. "قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...؛(2)(به اين كفار) بگو: چه چيزي در شهادت بزرگ تر است (تا من او را براي شما گواه بر رسالت خود بياورم؟) بگو خدا گواه بين من و شما است، و اين قرآن به من وحي شده كه شما و هر كه را كه اين قرآن به گوشش بخورد انذار كرده...".

 از ضمير "كم" كه براي مخاطبان و جملة "و من بلغ" كه شامل غايبان است (يعني تا قيامت) فهميده ميشود كه قرآن، عمومي، ابدي و جهاني است. ديگر وحي نازل نخواهد شد. لازمة انقطاع وحي، (به اين شكل) ختم نبوت است(3). البته در اين زمينه آيات ديگري وجود دارد كه براي اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.

3-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:

"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه‏؛

امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(4)

 در خصبه 1 مي فرمايد:

"إِلَي أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص‏] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِه‏...؛(5)

تا اين كه خدا، براي وفاي به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد..." .

 در اين زمينه مي توان به خطبه معروف پيامبر اسلام (ص) نيز اشاره كرد:

"أَلَا فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛(6)

حاضران به غائبان این سخن را برسانند كه بعد از من پیامبري نیست".

ب)  در مورد دلائل عقلي بايد گفت:

اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.

گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:

الف) از راه علل فاعلی، یعنی  پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.

ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.

ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(7)

در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده  و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:

1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(8)

2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:

"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(9)

امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .

 در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏؛(10)

 به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.

3 - یكی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است. این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین میگردد.(11)

پینوشتها:

1.احزاب(33)آيه 40 .

2.انعام (6) آيه 19.

3.موسوي همداني، ترجمه المیزان ، دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏  1374 ش‏، ج 7، ص 52.

4.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ  انتشارات علمي و فرهنگي‏،تهران 1378 ه ش ، ص 179.

5.همان ص 39.

6.مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت،  1404 ه ق ،ج 21، ص 380 .

7.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.

8.حجر (15) آیه 9.

9.مائده (5)آيه 3.

10.بحار الأنوار ،ج 74 ص 145.

11.مصباح یزدی،محمد تقی،راهنماشناسی، چ دفتر انتشارات اسلامي،قم 1379 ص 188 - 184، با تلخیص.

آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟
اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است.

آیا می شود با دلایل نقلی عصمت پیامبر را اثبات كرد آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟

اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است، مثلا پیامبر قبلی كه اصل پیامبری و عصمت او یا لااقل صدق كلام او برای ما قطعی است، به ما اطلاع دهد كه فلان فرد معین هم پیامبر  است و دارای خصوصیت عصمت مطلق می باشد.

اما اگر منظور اصل عصمت همه انبیا  به طور عام باشد و یا عصمت یك پیامبر از طریق نقلی كه   برای ما می آورد، به نظر می رسد باز می توان این امر را اثبات نمود، زیرا عصمت پیامبران حقیقتی غیر از اصل نبوت ایشان است كه بر اساس برهان معجزه ثابت می شود. در نتیجه اگر با اعجاز، ارتباط یك فرد با عالم غیب ثابت   و معلوم شود كه  در اصل ادعای پیامبری صادق است و از جانب خداوند آمده است، دلیل معتبر نقلی می تواند اثبات كننده ویژگی های او از جمله عصمت باشد .

 دلیل معتبری كه در این خصوص مطرح است، چگونه به دست می آید و چگونه دلیل نقلی می تواند معصومانه محسوب شود و به اعتبار صدق برسد؟

 اگر اصل اعجاز  پیامبر  كلام نقلی باشد - همانند پیامبر اسلام كه قرآن به عنوان یك نقل، معجزه ایشان محسوب می شود - امكان اثبات این امر وجود دارد . نقل اعجازی می تواند مثبت عصمت پیامبر باشد.

البته این امر مشروط   است كه  در اثبات اعجاز   نقل كوتاه مثبت عصمت معجزه محسوب گردد، نه آن كه اعجاز اصل آوردن یك كتاب مستقل و كامل و دارای ویژگی های خاص باشد كه اثبات این امر چه بسا به آسانی ممكن نباشد، در نتیجه  قیود و شروط به نظر می رسد ادله عقلی بیش ترین كارایی در اثبات عصمت را دارند .

 اجماع در این خصوص جایگاهی ندارد، زیرا اجماع در حقیقت راهكاری برای رسیدن به گفتار یا رفتار معصومانه است . متفرع بر اثبات عصمت فرد است. در نتیجه با اجماع نمی توان عصمت یك پیامبر را ثابت نمود ،مگر از اجماع  نقل معصومانه پیامبر یا معصوم قبلی را  اثبات نماید تا این نقل معتبر در مسیر اثبات عصمت پیامبر بعدی به كار بیاید

صفحه‌ها