معارف قرآن

آيه 71 سوره مباركه حج درباره حضرت ابراهيم و عنوان ايشان نيست بلكه درباره مشركان و بت پرستان است

آيه 71 سوره مباركه حج درباره حضرت ابراهيم و عنوان ايشان نيست بلكه درباره مشركان و بت پرستان است و مي فرمايد: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ»(1)؛ و به جاي خدا چيزي را مي‏پرستند كه بر [تأييد] آن حجّتي نازل نكرده و بدان دانشي ندارند، و براي ستمكاران ياوري نخواهد بود.

در آيات ديگر قرآن هم عناوين بت شكن بزرگ يا بزرگ پيامبران براي حضرت ابراهيم بكار نرفته اما در يك آيه ايشان را امت دانسته است و مي فرمايد: «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكينَ»(2)؛ همانا ابراهيم (به تنهايي‏) يك امّت بود، خداي را با فروتني فرمانبردار بود و حقّ‏گرا و يكتاپرست بود، و از مشركان نبود.

در سوره مباركه انبياء ماجراي بت شكني حضرت ابراهيم را بيان كرده و مي فرمايد بعد از اينكه ايشان بتهاي مشركان را شكست آنها چنين گفتند: « قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمينَ قالُوا سَمِعْنا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ ...»(3)؛ گفتند: چه كسي به خدايان ما اين كار كرده است؟ همانا او از ستمكاران است. گفتند: شنيده‏ايم كه جواني به نام ابراهيم، از آنها سخن مي‏گفته است.

در سوره آل عمران هم درباره دين حضرت ابراهيم چنين مي فرمايد: «ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ»(4)؛ ابراهيم به آيين يهود و نصاري نبود، ليكن به دين حنيف توحيد و اسلام بود و هرگز از آنان كه به خدا شرك آورند نبود.

پي نوشت ها:

1. حج(22) آيه 71.

2. نحل(16) آيه120.

3. انبياء(21) آيات 59و60.

4. آل عمران(3) آيه67.

 

 

خداوند پيامبران را فرستاده تا مقتدا باشند و مردم پيرو آنان شده و اطاعت شان كنند

خداوند پيامبران را فرستاده تا مقتدا باشند و مردم پيرو آنان شده و اطاعت شان كنند:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه؛ ‏(1)

هيچ پيامبري را نفرستاديم جز آن كه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند.

اين قانون كلي خداوند است. در قرآن مؤمنان بدان جهت كه مطيع پيامبران بودند، تمجيد و كافران بدان جهت كه در مقابل پيامبران ايستادند، توبيخ شده اند.

اطاعت از پيامبران كه براي هدايت مردم و خارج ساختن آن ها از ظلمت هاي جهل و كفر و شرك و نفاق و گناه و بردن آنان به وادي نور و هدايت و ايمان و سعادت آمده اند، اصل كلي است كه خداوند از روز اول خلقت بدان گوشزد كرده است:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏؛(2)

گفتيم: همه از بهشت فرو شويد. پس اگر از جانب من راهنماياني براي تان آمد، بر آن ها كه از راهنمايي من پيروي كنند، بيمي نخواهد بود و خود اندوهناك نمي‏شوند.

بنا بر اين وجوب اطاعت از پيامبران اصل كلي و اولي است كه سعادت و هدايت و نجات و فلاح را در پي دارد.

وجوب اطاعت از پيامبر اسلام نيز بارها در قرآن مورد تاكيد قرار گرفته است كه به مواردي اشاره مي كنيم:

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا(3)

قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ(4)

وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏(5)

و موارد فراوان ديگر.

در اين آيات به اطاعت مطلق از رسول دستور داده شده و اطاعت رسول را اطاعت خدا شمرده است.

آيه اولي الامر نيز از آياتي است كه به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دستور داده شده و براي اين اطاعت هيچ قيدي نياورده است:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏(6)

در اين آيه امر اطاعت از رسول و اطاعت از اولي الامر مانند امر به اطاعت از خدا مطلق و بدون قيد است. معلوم مي شود همان گونه كه بايد مطيع بدون قيد و شرط خدا بود، بايد مطيع بدون قيد و شرط پيامبر و اولي الامر هم بود.

اما نام امامان در قرآن نيامده و با اوصاف به عنوان "ذي القربي"(7)، "اهل البيت"(8) "ابناؤنا و نساءنا و انفسنا"(9)و اولي الامر(10) و... معرفي شده اند. محبت و اطاعت و ولايت آن ها واجب گشته و رسول خدا بيان فرموده كه مصداق اين عنوان ها امامان دوازده گانه اند.

پي نوشت ها:

1. نسا(4) آيه64.

2. بقره(2) آيه38.

3. نسا، آيه80.

4. آل عمران(3) آيه32.

5. همان، آيه132.

6. نسا، آيه59.

7. اسراء(17)آيه26.

8. احزاب(33)آيه33.

9. آل عمران(3)آيه61.

10. نسا، آيه59.

پيامبر ابتدا و قبل از همه خود را موظف به رعايت احكام قرآن مي داند .هيچ گاه ديگران را به احكامي فرا نمي خواند كه خود آن ها را انجام ندهد

پيامبر ابتدا و قبل از همه خود را موظف به رعايت احكام قرآن مي داند .هيچ گاه ديگران را به احكامي فرا نمي خواند كه خود آن ها را انجام ندهد تا مشمول اين آيه گردد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون؛‏(1)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! چرا سخني مي‏گوييد كه عمل نمي‏كنيد؟! نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نمي‏كنيد!

 قرآن از زبان شعيب پيامبر(و به عنوان سخن همه پيامبران) مي فرمايد:

وَ ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلي‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ ؛(2)

من هرگز نمي‏خواهم چيزي كه شما را از آن باز مي‏دارم، خودم مرتكب شوم!

بنا بر اين ممكن نيست قرآن و پيامبر مؤمنان را از عملي باز دارند و چيزي را براي آن ها ممنوع نمايند، آن گاه پيامبر به اين منع بها ندهد و مرتكب ممنوع گردد ، مگر اين كه خدا او را تكليف ويژه داده باشد.

ازدواج هاي پيامبر هم بعد از رسالت و نبوت همگي به امر و اراده خدا و در جهت مصلحت اسلام و مسلمانان بود.

حتي بعضي از آن ها اصلا ميل پيامبر نبود ، بلكه پيامبر به جهاتي از آن كراهت داشت، از جمله زينب دختر جحش كه دختر عمه پيامبر و همسر مطلقه پسر خوانده اش زيد بن حارثه بود. پيامبر از ازدواج با او كراهت داشت، زيرا ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، در عرف عرب جاهلي حرام بود . اگر پيامبر به اين ازدواج اقدام مي كرد، به عياشي و هوسراني و...متهم مي گشت ( و متاسفانه متهم هم شد) . خداوند زينب را به ازدواج پيامبر در آورد و اين را با نازل كردن آيه اي اعلام نمود:

تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَي النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضي‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً (3)

در دل چيزي را پنهان مي‏داشتي كه خداوند آن را آشكار مي‏كند . از مردم مي‏ترسيدي( آگاهي به اين كه او همسرت مي شود ، در وجود خود پنهان داشته و مي ترسيدي كه وقتي او همسرت شود ، مغرضان تو را متهم كنند و مردم را از تو و دينت روگردان سازند) و در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي! هنگامي كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسري تو درآورديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هاي شان- هنگامي كه طلاق گيرند- نباشد . فرمان خدا انجام شدني است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود).

اتفاقا اين ازدواج كه به امر مستقيم خدا انجام گرفت، زماني بود كه رسول خدا چهار همسر دائم داشت، يعني:

سوده و عايشه كه هر دو در مكه به عقد او در آمده بودند. حفصه كه در سال سوم به همسري ايشان درآمد(4) و ام سلمه كه شوال سال چهارم (5) همسر ايشان شد.

خداوند در سال پنجم هجري زينب (6) را به عنوان پنجمين همسر رسولش به عقد ايشان در آورد. اين همسري را در آيه بالا اعلام كرد . بعد از آن همچنان به امر خدا ايشان با بعض زنان ديگر از جمله جويريه و ام حبيبه در سال ششم (7) وصفيه و ميمونه در سال هفتم(8) ازدواج كرد. بعد از نزول آيه تخيير و بعد از اين كه همسران  نه گانه ايشان ماندن بر همسري ايشان را بر متاع دنيا ترجيح دادند ، آيه نازل شد. ازدواج جديد و جايگزين كردن همسران با زن ديگر را منع كرد:

لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ (9)

بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست، و نمي‏تواني همسرانت را به همسران ديگري مبدّل كني [بعضي را طلاق دهي و همسر ديگري به جاي او برگزيني‏] هر چند جمال آن ها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو درآيد!

 تعداد همسران رسول خدا از احكام اختصاصي ايشان است . به امر خدا موظف بوده بيش از چهار زن در يك زمان داشته باشد  .جز ايشان بقيه مسلمانان حق ندارند در يك زمان بيش از چهار زن عقدي داشته باشند.

پي نوشت ها:

1. صف (61) آيه2-3.

2. هود (11) آيه 88.

3. احزاب (33) آيه 37.

4. تاريخ پيامبر اسلام، آيتي، ص 305.

5. همان ،ص376.

6. همان ، ص 420.

7. همان ، 494 و 444 .

8. همان ، ص505 و524.

9. احزاب (33) آيه  52.

 

مطابق با نصّ صريح كتاب خدا، همه زنان پيامبر(ص)"ام المومنين" هستند

مطابق با نصّ صريح كتاب خدا، همه زنان پيامبر(ص)"ام المومنين" هستند كه از طرف خداي متعال به عنوان مادر به مومنين معرفي شده اند آن طور كه در آيه ذيل آمده است.

"النَّبِيُّ أَوْلي‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ ..."(1)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران مؤمنان محسوب مي‏شوند...

زناني كه به نكاح رسول خدا(ص) در مي آمدند از باب احترامي كه به دليل ازدواج با پيامبر براي شان پيدا مي كردند به عنوان "ام المومنين" خطاب مي شدند يعني مادر مومنين و مسلمانان موظف بودند كه با اين گونه زنان برخوري احترام آميز داشته باشند و نيز ازدواج ديگر افراد با ايشان به حكم مادري ممنوع بود،همان طور كه اين قانون است همه انسان ها بايد به مادر خود احترام خاصي بگذارند و همواره حرمت او را حفظ كنند. پس اگر بخواهيم يكي از دلايل تعبير به مادر بودن زنان پيامبر را نسبت به مومنين بيان كنيم از باب احترامي است كه اصولا مقام مادر دارد و مي بايست اين احترام حفظ شود.

در تفاسير نوشته شده است:

اين كه زنان رسول خدا(ص) مادران امت اند، حكمي است شرعي و مخصوص به آن جناب، و معنايش اين است همان طور كه احترام مادر، بر هر مسلماني واجب و ازدواج با او حرام است، هم چنين احترام همسران رسول خدا صلوات الله عليه بر همه آنان واجب، و ازدواج با آنان بر همه حرام است، و در آيات بعد(سوره احزاب،آيه پنجاه و سه ) به مساله حرمت نكاح با آنان تصريح نموده و مي‏فرمايد" وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً" و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسري خود درآوريد.(2)

با اين حساب كلي كه همه همسران رسول خدا(ص) مقام مادري مومنين را داشتند عايشه هم كه جزء همسران پيامبر بود نمي تواند از اين قانون كلي الهي مستثني باشد و اگر بنا باشد احترامش حفظ شود فقط به همين دليل است به گونه اي كه در باره حوادث  جنگ جمل نوشته اند:

پس از آن كه علي(ع)(در جنگ جمل) جنگ جويان عايشه را كشت و عايشه اسير شد،فرمود: حرمت و احترام عايشه هم چنان باقي است.(3)

به هر حال وقتي ايشان نيز به عنوان مادر به مومنين و به طور كلي مسلمانان معرفي شدند، جداي از احوال شخصي كه داشتند، حرمت شان حفظ شد.

به طور مسلم اين موضوع پذيرفته شده است كه حتي يك مادر گناه كار هم مادر است و حرمتي دارد كه نبايد شكسته شود.

پي نوشت ها:

1. سوره احزاب،آيه 6.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر،قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏16، ص 414.

3. خاني رضا و رياضي حشمت الله، ترجمه تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، تهران، انتشارات مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيام‏ نور، سال 1372 ه ش، چاپ اول،  ج‏11، ص 449.

آيه 11 و 12 سوره نور در باره تهمت پراكني مسلمانان به زني مسلمان مي باشد.

آيه 11 و 12 سوره نور در باره تهمت پراكني مسلمانان به زني مسلمان مي باشد. بنا بر اين آيات افراد جامعه اسلامي از زن و مرد محترم اند و بايد حرمتشان حفظ شود و كسي حق تهمت زدن به آنان بخصوص تهمت فحشاء  را ندارد. مگر اين كه با آوردن چهار شاهد عادل ، فحشاي ادعايي را ثابت كند و گر نه به جرم "قذف = تهمت فحشاء زدن " محكوم به حد و تنبيه و كيفر مي شود.

متاسفانه در زمان پيامبر به زن مسلماني بدون وجود چهار شاهد تهمت فحشاء زده شد و افراد مسلمان به جاي اين كه در مقابل اين تهمت زني قد علم كنند و از تهمت زننده شاهد خواسته و در صورت نبود شاهد ، تهمت زده شده را پاك شمرده و تهمت زنندگان را طرد كنند و توبيخ نمايند ، اين تهمت ظالمانه را تلقي به قبول كردند و آن را پخش نمودند و در اين ظلم شريك گشتند و اين آيات در توبيخ جماعت شركت كننده در اين ظلم نازل شد.

در اين آيات نه نامي از تهمت زده شده برده شده است و نه تمجيد خاصي از او گرديده است و فقط مردان و زنان با ايمان توبيخ شده اند كه چرا پاكدامني آن زن را بدون بينه رد كردند و او را مرتكب فحشاء شمردند و در پراكندن اين تهمت و گناه عظيم شركت جستند و حسن ظن خود را وانهادند و نگفتند اين تهمت بهتاني عظيم و گناهي بزرگ است و چرا از تهمت زنندگان شاهد نطلبيدند و با نبود شاهد آنان را دروغگو نشمردند و... ؛ توجه كنيد:

«إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبينٌ لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فيما أَفَضْتُمْ فيهِ عَذابٌ عَظيمٌ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظيمٌ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ ؛ (1)

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند و از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند! و اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، بخاطر اين گناهي كه كرديد عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟! خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد! و خداوند آيات را براي شما بيان مي‏كند، و خدا دانا و حكيم است».

پس اين آيات در مورد تهمت بر هر كس نازل شده باشد ، هيچ فضيلتي براي او ثابت نمي كند و فقط و فقط توبيخ مسلماناني است كه تهمت به زنان پاكدامن را بدون بينه شرعي پذيرفته و براي ديگران نقل مي كنند.

در روايات هم اختلاف است كه آيات در مورد چه كسي نازل شده " عايشه همسر رسول خدا يا ماريه" كه او نيز همسر پيامبر و مادر فرزند او بود و بنا به روايات در مورد هر دو هم تهمت پراكني اتفاق افتاده و ما در اينجا در صدد نيستيم كه بگوييم شأن نزول، جريان تهمت بر عايشه نيست بلكه حرف ما اين است كه بر فرض كه اين آيات ناظر به جريان تهمت زني به عايشه هم باشد، هيچ فضيلتي براي او ثابت نمي كند زيرا عايشه مانند ديگر همسران پيامبر (كه قطعا پاكدامن و مبرا از فحشايند) و مانند ديگر زنان جامعه اسلامي مرتكب فحشاي آشكار نشده و كسي شاهد و بينه اي بر اين كه او مرتكب چنين خطايي شده ، نداشته است ولي به دلايلي از طرف عده اي خدانشناس مورد تهمت قرار گرفته و افراد جامعه موظف بوده اند با اين تهمت مقابله كنند و بر پاكدامني او اصرار ورزند و از تهمت زنندگان شاهد بخواهند و با نبود شاهد ، آنان را طرد كنند و اجازه تهمت پراكني ندهند و ...

علاوه بر اين كه به اعتقاد غالب مسلمانان و بخصوص شيعيان همسران و دختران پيامبران نبايد اهل فحشاء باشند؛ زيرا اگر چنين باشد سبب لكه دار شدن حرمت پيامبر شده و اطمينان به او سلب مي گردد.

خلاصه شك نيست كه عايشه و ديگر همسران رسول خدا به او ايمان آورده و پاكدامن بوده اند؛ ولي اين بدان معنا نيست كه براي هميشه مصون از خطا و انحراف و گناه باشند.

عايشه و ديگر همسران رسول خدا اگر تا آخر عمر بر ايمان و تقوا و عهدي كه با پيامبر بسته اند كه از چارچوب ايمان و تقوا خارج نشوند، پايبند مانده باشند، محترم اند و محبوب ولي اگر در زمان پيامبر با رفتارهاي غلط خود ايشان را آزار داده باشند و يا بعد از وفات رسول خدا از چارچوبي كه ايشان برايشان ترسيم كرده، خارج شده و مرتكب ظلم به اهل بيت پيامبر و كتمان حق و شركت در انحراف جامعه و ... شده باشند، به حكم قرآن مستحق لعن و نفرين اند.

شيعه به دلايل محكم قرآني و روايي و تاريخي بر اين باور است كه عايشه هم در زمان پيامبر و هم بخصوص بعد از وفات پيامبر مرتكب ظلم به اهل بيت و كتمان حق و شركت در به انحراف كشيدن جامعه اسلامي شده است و به اين جهت به خود اجازه مي دهد به حكم قرآن او را نفرين كند و كساني كه مخالفند بايد بتوانند با ادله محكم اعتقاد شيعه را باطل كرده و ايمان و پايبندي او تا آخرين لحظات عمر را ثابت كنند.

پس پاكدامن بودن زنان به معناي اين نيست كه اينها از هر گناهي مبرايند و هيچ عيب و نقصي نداشته اند مگر در اول سوره تحريم برخي از زنان پيامبر به خاطر اذيت كردن او شديدا مذمت نشدند؟ مگر در همان سوره نيامده كه برخي از زنان راز پيامبر را فاش كردند ...؟!

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 18. 

با معرفي همسران رسول خدا به عنوان «مادر» (1)، حفظ احترام آنان بر همه مسلمانان واجب شد

با معرفي همسران رسول خدا به عنوان «مادر» (1)، حفظ احترام آنان بر همه مسلمانان واجب شد، ولي هم دشمنان در باره همسران حضرت (بخصوص براي پس از وفات ايشان) نقشه ‏ها كشيده بودند؛ هم ممكن بود رفتارهاي نسنجيده خودِ آنان در زمان حيات يا پس از وفات رسول خدا به ساحت دين ضربه‏ هاي جبران‏ ناپذير بزند، از اين‏رو تكاليف ويژه ‏اي متوجه همسران شد از جمله اين كه از ازدواج دوباره منع شدند و مسلمانان هم از ازدواج با همسران ايشان بعد از وفاتش منع گشتند:

 وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما (2)

و حق نداريد پيامبر خدا را آزار دهيد و هرگز حق نداريد با همسرانش پس از ايشان ازدواج كنيد. اينها در نزد خدا گناهي عظيم است. اما چرا اين محدوديت براي همسران رسول خدا و مسلمانان ايجاد گرديد؟

1) بعضي فضيلتي براي همسران پيامبر ساخته و جعل كرده ‏اند و با توجه به آن، اين منع را توجيه نموده اند. آنان گفته‏ اند: هر زني در بهشت همسر آخرين شوهر دنيايي ‏اش خواهد بود. (3) بعد روايتي جعل كرده ‏اند كه «همسران رسول خدا در دنيا، همسران آخرتي او هم هستند.»(4) پس اگر آنان پس از وفات مجاز به ازدواج بودند و ديگر مسلمانان مجاز به عقد كردن آنان، اين امكان ايجاد مي‏شد كه رسول خدا از همسري با آنان در قيامت و بهشت و آخرت محروم باشد؛ از اين‏رو ازدواج آنان بعد از پيامبر منع شد. گويا به خاطر اينكه رسول خدا(ص) در بهشت از همسري آنان محروم نشود، آنان از ازدواج پس از ايشان منع شده‏ اند.

در مورد اين نظر چند ملاحظه وجود دارد:

اوّل: بنا بر روايتي اگر زني مؤمن در دنيا چند بار شوهر كرده باشد، در آخرت مخيّر مي‏شود هر كدام از شوهرها را كه صلاحيت ورود به بهشت را داشته باشند، انتخاب كند.(5) اين روايت با روايت پيشين ناهمگون است و دليلي براي ترجيح آن نداريم.

دوم: بعضي از همسران پيامبر صلاحيت ايماني و تقوايي لازم براي همراهي با پيامبر را نداشته‏ اند، چه رسد به اينكه شايستگي همسري حضرت در آخرت را داشته باشند!

سوم: در نقلي آمده كه پيامبر فرمود: «من با خدا شرط كرده ‏ام كه ازدواج نكنم جز با كساني كه در بهشت با من باشند.»(6) در حالي كه رسول خدا با بعضي زنان ازدواج كرد و آنان به تقاضاي خودشان از حضرت جدا شدند و حتي بعضي مرتد گرديدند!

2) بعضي ديگر نظر داده‏ اند كه غيرت رسول خدا شديد بود و از اينكه همسرانش پس از ايشان ازدواج كنند،

ناراحت مي‏گرديد. خداوند به جهت رعايت حال پيامبرش، ازدواج با همسرانش پس از ايشان را بر امت حرام كرد.

زمخشري مي‏گويد:

مرد به طور طبيعي و در ذهن خود نسبت به وضع همسرانش بعد از مرگ خود اهتمام دارد و فكرش بدان مشغول است. بعضي از مردم نسبت به حريم خود ـ يعني همسران ـ غيرت شديد دارند، به حدي كه دوست دارند قبل از خودش از دنيا بروند، تا مبادا ديگران بعد از آنها با آنان ازدواج نمايند. خداوند با اعلام حرمت ازدواج با همسران رسول خدا پس از ايشان، پيامبرش را از اين نگراني رهانيد و قلبش را شاد كرد!(7)

در مورد سعد بن‏معاذ و غيرت او نقل كرده‏ اند كه جز با دختران باكره ازدواج نكرد و هيچ گاه زني را طلاق نداد، مبادا كه ديگري با او ازدواج كند. نيز گفته‏ اند كه رسول خدا(ص) به انصار فرمود:

شما از غيرت سعد تعجب مي‏كنيد؟! همانا من از سعد غيرتمندترم!(8)

بنا بر اين روايت، رسول خدا رفتار «سعد» را غيرت صحيح معنا كرده، خود را غيرتمندتر از وي معرفي نموده، پس طبيعي است كه حضرت از ازدواج ديگران با همسرانش پس از مرگ خود ناراحت شود، در نتيجه خداوند براي رضاي دل پيامبرش، ازدواج ديگران با همسران ايشان را حتي پس از وفاتش منع كرده باشد!

بنا بر نظر آنان، آيه 53 سوره احزاب نيز ازدواج ديگران با همسران رسول خدا بعد از ايشان را موجب اذيت پيامبر شمرده است:

ما كانَ لَكُمْ أنْ تُؤذُوا رَسولَ اللّه‏ِ و لا أَنْ تَنكِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ أَبَدَا

شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و نه اينكه هرگز همسرانش را بعد از او به همسري در آوريد.

در مورد اين نظر نيز چند ملاحظه وجود دارد:

اول: بنا بر روايت «لا غيرة في الحلال»(9)غيرت ‏ورزي در مورد حلال جايز و صحيح نيست. وقتي يك مرد حق

دارد. چند زن بگيرد و غيرت‏ورزي زن در مقابل آن امر حلال، ناپسند است؛ به همان اندازه غيرت‏ورزي مرد در مورد زن سابقش (كه از او طلاق گرفته) ناپسند مي‏باشد.

آيا شايسته است مردي كه همسرش را طلاق داده، به خود اجازه دهد ازدواج كند، ولي به همسرش چنين اجازه ‏اي ندهد و از ازدواج دوباره آن زن اذيت شود و ناراحت گردد؟

پيامبر اسوه مكارم اخلاق است، آيا شايستگي اخلاقي است چيزي را كه براي خود مي‏پسندد، براي ديگران نپسندد؟! قطعا پيامبر كه ديگران را از غيرت‏ورزي بيجا منع مي‏كند، خود به طريق اَوْلي از آن خودداري مي‏ورزد.

علاوه بر آن، غيرت‏ورزي نسبت به زني كه طلاق داده شده يا نسبت به همسر براي بعد از مرگ خود، چندان عقلايي نيست و از انحصارطلبي و خودخواهي ناشي مي‏شود و رسول خدا از چنين انحصارطلبي‏ها و خودخواهي‏ها پيراسته مي‏باشد.

دوم: سيره پيامبر در عمل بر خلاف سيره امثال «سعد» بود. رسول خدا با زنان بيوه كه يك يا چند شوهر كرده بودند، ازدواج كرد و تعصب و غيرت مانند «سعد» را نداشت.

سوم: بنا بر آيه سوره احزاب، پيامبر موظف بود به همسرانش اعلام كند كه اگر دنيا و زينت‏هاي آن را مي‏خواهند، بيايند تا پيامبر آنان را به نيكويي رها كند و با گرفتن طلاق دنبال خواست خود بروند. طبيعي است كه ازدواج و شوهر كردن يكي از زينت‏ها و پديده‏ هاي مطلوب دنيا است. معنا ندارد پيامبر همسران دنياطلبش را طلاق دهد و رها كند، ولي امكان ازدواج مجدد را از آنان بگيرد و ديگران از ازدواج با آنان ممنوع باشند!

تعبير قرآن هم بر آزاد بودن آنان در ازدواج پس از طلاق با پيامبر(ص) صراحت دارد: «اسرّحكنّ سراحا جميلاً.»

البته چون آيه منع (53 احزاب) بعد از جريان تخيير زنان شده، بايد منع مربوط به همسران حضرت پس از جريان تخيير باشد.

پ) مقابله با اقدام هتاكانه منافقان:

همسران رسول خدا(ص) در جامعه از حرمت برخوردار بودند و منافقان براي پس از درگذشت حضرت، نقشه‏ هاي مختلف داشتند، از جمله از همسران ايشان براي اقدامات دنياطلبانه خود سپر بسازند، همان كاري كه در جنگ جمل انجام شد.

از طرف ديگر بعضي مسلمانان گرفتار ضعف ايمان يا منافق، ازدواج‏هاي پيامبر را از سرِ هواي نفس و عشرت‏طلبي و عياشي مي‏دانستند. اينان از اينكه رسول خدا زنان شوهرمرده را به عقد خود در مي‏آورد، ناراحت بودند و آن را توهين به خود پنداشته، در صدد مقابله به مثل بودند. حتي بعضي اين مطلب را آشكار مي‏كردند. نقل شده وقتي آيه «النبيّ اولي بالمؤمنين مِنْ انفسهم و ازواجُه امّهاتُهم» نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر حرام گشت، بر افرادي از جمله سنگين آمد و معترضانه گفتند:

با زنان ما [در صورت طلاق و فوت ما] ازدواج مي‏كند، ولي زنان خود را بر ما حرام مي‏كند! قسم كه اگر خداوند او را از دنيا بُرد، در ميان خيل همسرانش خواهيم دويد، همان گونه كه ميان خيل همسران ما دويد؛ پس خداوند با فرستادن آيه «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسولَ اللّه‏ِ و لا أَنْ تَنكِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ اَبَدَا» نقشه آنان را ناكام گذارد! (10)

احتمال سوم قوي است و دو احتمال قبلي از استحكام لازم برخوردار نيستند. خداوند براي اينكه منافقان به ساحت پيامبرش تعرّض و دست‏درازي نورزند و نقشه‏ هاي شوم‏شان براي پس از پيامبر ناكام بماند، هم همسران را به خانه‏نشيني امر كرد؛ هم ديگران را از ازدواج با آنان منع نمود.

اين منع براي مقابله با نقشه‏هاي شوم نفاق بود، نه به خاطر رعايت دل پيامبر و پذيرش غيرت‏ورزي‏هاي افراطي. شأن پيامبر از چنين غيرت‏ورزي‏هايي پيراسته است.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 6.

2. همان، آيه 53.

3. حقي بروسوي، روح‏البيان، بيروت، دار الفكر، ج‏7، ص‏216.

4. همان.

5. همان.

6. همان.

7. زمخشري، كشاف، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 ق، ج 3، ص556.

8. طبرسي، مجمع‏البيان، تهران، اسلاميه، 1382 ق، ج‏7، ص‏ 128 ( ذيل آيات 7-11 نور).

9. محمد محي الدين، تفسير ابن‏عربي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق، ج‏3، ص‏1508.

 10. فيض كاشاني، صافي، تهران، صدر، 1415 ق، ج2، ص 363، قرطبي، الجامع، تهران، ناصر خسرو، 1364 ش، ج 14، ص 230.

 

احكام قرآن خطاب به همه انسانها است نه فقط زنان پيامبر يا زنان مؤمن ....

احكام قرآن خطاب به همه انسانها است نه فقط زنان پيامبر يا زنان مؤمن و اگر مؤمنان مخاطب شده اند به خاطر اين است كه ايمان ضمانت اجرايي است و مؤمنان به امر و نهي قرآن بها مي دهند و خداوند مي فرمايد اگر مؤمن واقعي هستيد، بايد پوشش داشته باشد. معناي اين كلام اين نيست كه اگر مؤمن نيستيد لازم نيست، بلكه معنايش اين است كه اگر مؤمن نيستيد كه هيچ چون به معارف و احكام قرآن بي اعتنا هستيد. اما اگرمؤمن هستيد، بايد اين طور باشيد.

در جامعه هم حكومت مردم را بر دينداري مجبور نمي كند، بلكه مانع فريبايي و فتنه انگيزي با حضور اغواگرانه مي شود.

اين كه بعض افراد هم حكم لزوم پوشش را قبول نداشته باشند، منعي ندارد زيرا اقوال شاذ و غير محكم هميشه بوده و هست.

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند و واجب الاحترامند و همه مسلمانان موظف اند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمتشان را حفظ كنند. در آيه ششم سوره احزاب پس از اينكه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» (و ازواجه امهاتهم)

در اينجا چند سؤال مطرح است:

1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفي مي‏شوند؟

2ـ آيا احكام مادر بودن آنان مساوي با احكام ساير مادران است يا در بعضي احكام شريكند؟

3- آيا مادر همه زنان و مردان مؤمنند يا فقط مادري نسبت به مردان است؟

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند:

إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم(1)

مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده‏اند.

بنابراين، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانونگذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد. آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار كه همرنگ اويند، مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان مادر شمرده مي‏شوند، كه واجب‏الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، هم واجب‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد. حالا كه همسران پيامبر(ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آنها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آنها ثابت نمي‏كند، زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏اند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آنها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي(ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آنها ازدواج كرد، چه اينكه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون از به منزله مادر بودن ،حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»(2)

پاسخ پرسش سوم:

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد(و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود و هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم)

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آنها حتي پس از مرگ پيامبر تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا(3)

به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ... و اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن.»

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم تعظيم آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست و بنا بر آيه فوق عايشه "ام المؤمنين" است وحفظ حرمتش واجب.

ولي وجوب حفظ حرمت عايشه به اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم و اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و او را تقدسي بالاتر از آنچه داشته، ببخشيم .

همين قرآني كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از اين همسران مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏(4)

اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏(5)

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...

إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ(6)

اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاي شما دو نفر از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا(7)

اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏كننده، زناني غير باكره و باكره!

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ (8)

خداوند براي كساني كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!»

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايتشان عملا و با قسم، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند.

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

و به صراحت مي فرمايد دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و بر عليه رسول خدا همدست شدند و خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است و آن دو را به توبه فرامي خواند وبه آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند و  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏(9)

اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم و شما را بطرز نيكويي رها سازم! و اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما همچون يكي از زنان معمولي نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد پس به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد! و در خانه‏هاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.

بنا بر اين از ديدگاه قرآن زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند و معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند و بيان تاريخ زندگي آنها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود .

در قرآن آيه اي در مدح عايشه نداريم و بعض آيات بالا (آيات سوره تحريم) در مذمت او و بعض همسران ديگر پيامبرند.

پي نوشت ها:

1. مجادله(58)آيه2.

2. احزاب(33)آيه53.

3. لقمان(31)آيه15.

4. تحريم(66) آيه1.

5. همان، آيه3. 

6. همان، آيه4.

7. همان، آيه5.

8. همان، آيه10.

9. احزاب(33)آيه28-33.

قرآن در مورد ازدواج با زينب به روشني مي‏فرمايد:ما او را........

قرآن در مورد ازدواج با زينب به روشني مي‏فرمايد:

ما او را به ازدواج تو در آورديم [با اينكه كراهت داشتي و ...] تا بر مؤمنان راجع به ازدواج با همسرانِ مطلّقه پسرخوانده‏هايشان حرج و سختي‏اي نباشد.(1)

در آيه ديگر پس از بيان زناني كه بر پيامبر حلال شمرده شده و ايشان حق ازدواج با آنها را دارد، مي‏فرمايد:

لكيلا يكون عليك حرج (2)

پس ازدواج پيامبر با زينب نه يك امتياز بلكه تكليفي بود بر عهده رسول خدا تا سنت غلطي كه دست و پاي مؤمنان را مي بست، شكسته گردد و قبحش از بين برود. اجازه دادن‏ها در مورد رفتار با همسران هم براي برداشتن سختي و مشكل از پيامبر بود تا بهتر بتواند تكليف رسالت را بر دوش بكشد، نه براي خوشگذراني و رعايت هواي دل ايشان!

علاوه بر اين، در آيه قرآن اجازه ازدواج‏هاي مكرر به پيامبر با عنوان «نبوت» داده شده است، هم در ابتداي آيه از حضرت با عنوان «نبي» ياد كرده: «يا ايّها النبيّ ...» هم پس از بيان حلال بودن موهوبه( زني كه خود را به پيامبر بخشيده) مي‏فرمايد: «إنْ اراد النبيّ أنْ يستنكحها».

بدين جهت مخاطب را با عنوان «نبي» خطاب كرد تا اعلام كرده باشد اگر به ايشان اجازه ازدواج‏هاي متعدد داده‏ايم، و اگر محدوديت هايي را از ايشان برداشته ايم، به خاطر رعايت وجهه نبوت ايشان است و در جهت پيشبرد اهداف نبوت مي‏باشد، نه به جهت رعايت هواي دل پيامبر!

چقدر فرق است بين بيان قرآن و بيان آنان كه پيامبر را از دايره تنگ چشم خود مي‏بينند! خداوند مي‏فرمايد: اي رسولِ ما، تو براي مصالح اسلام و مسلمانان، نيز انجام بهتر وظايف رسالت و نبوت، لازم مي‏بيني با افرادي ازدواج كني و ما بر مسلمانان در مورد ازدواج، احكام محدودكننده نازل كرده‏ايم اما محدوديت‏ها را از تو برمي‏داريم و اجازه مي‏دهيم براي انجام بهتر رسالت و نبوت و رعايت مصالح اسلام و مسلمانان، آزاد باشي و به مشكل و بن‏بست گرفتار نشوي.

بنابراين مطابق بيان قرآن، خداوند در دادن اجازه ازدواج هاي مكرر و در برداشتن بعض محدوديت ها از حضرت، در صدد برآوردن خواهش دل پيامبر نبوده، بلكه به جهت رعايت مصلحت اسلام و مسلمانان، به ايشان آزادي عمل داده است.

"از زنان خود، هر كدام را كه مي‏خواهي، در نوبت مؤخر دار و هر كدام را مي‏خواهي، با خود نگه دار....(3)

نكته مهم آن است كه رسول خدا با وجود اين اجازه ويژه، در آيه 51 سعي بسيار داشتند در ارتباط با همسران، عدالت را رعايت كنند و با وجود اينكه اختيار تمام داشتند اما بر خود سخت مي‏گرفتند و عدالت را در نهايت درجه ممكن، در حق آنان رعايت مي‏كردند.

بنا بر اين رسول خدا چون مسؤوليت سنگين رسالت را بر عهده داشتند، هم تكاليف خاص داشتند و هم بعض محدوديت ها از ايشان برداشته شده بود تا بهتر بتوانند بار رسالت را بر دوش بكشند.

از طرفي نماز شب بر ايشان واجب مي شود تا ظرفيت روحي براي تحمل قرآن و اداي رسالت بيابند و از طرفي حقوق ويژه مي يابند تا محدوديت ها و تكاليف، مانع انجام رسالت نگردد.

وضع قوانين ويژه براي شرايط و افراد ويژه، تبعيض و خلاف عدالت نمي باشد. پيامبر شرايط و مسؤوليت ويژه دارد پس بايد شرايط و احكام و اجازه هاي ويژه داشته باشد. اما اين احكام و اجازه هاي ويژه بايد در راستاي تكليف و شأن ويژه اش باشد نه در راستاي مهيا كردن اسباب عيش و راحتي و بهره مندي او.

خلاصه آن كه يك رهبر بزرگ الهي همچون پيامبر (ص) آن هم در زماني كه در كوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئه‏هاي خطرناكي از داخل و خارج براي او مي‏چينند، نمي‏تواند فكر خود را زياد مشغول زندگي شخصي و خصوصيش كند، بايد در زندگي داخلي خود داراي آرامش نسبي باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتي كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.

آشفتگي زندگي شخصي و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگي در اين لحظات بحراني و طوفاني سخت خطرناك است.

با اينكه ازدواجهاي متعدد پيامبر (ص) غالبا جنبه‏هاي سياسي و اجتماعي و عاطفي داشته، و در حقيقت جزئي از برنامه انجام رسالت الهي او بوده، ولي در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاي زنانه متداول آنها، طوفاني در درون خانه پيامبر ص برمي‏انگيخته، و فكر او را به خود مشغول مي‏داشته است.

اينجا است كه خداوند يكي ديگر از ويژگيها را براي پيامبرش قائل شده، و براي هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد، و پيامبر (ص) را ازاين نظر آسوده خاطر و فارغ البال كرد.

مي‏دانيم يكي از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند، اگر يك شب نزد يكي از آنها است، شب ديگر نزد ديگري باشد تفاوتي در ميان زنان از اين نظر وجود ندارد، و اين موضوع را در كتب فقه اسلامي به عنوان" حق قسم" تعبير مي‏كنند.

يكي از خصايص پيامبر (ص) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگي طوفاني و بحرانيش مخصوصا در زماني كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مي‏شد و در همين زمان همسران متعدد داشت، رعايت حق قسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود، و مي‏توانست هر گونه اوقات خود را تقسيم كند هر چند او با اين حال حتي الامكان مساوات و عدالت را- چنان كه در تواريخ اسلامي صريحا آمده است- رعايت مي‏كرد.

ولي وجود همين حكم الهي آرامشي به همسران پيامبر (ص) و محيط زندگي داخلي او مي‏داد.

و براي اينكه همسران پيامبر نيز بدانند گذشته از افتخاري كه از ناحيه همسري با او كسب مي‏كنند با تسليم در برابر اين برنامه خاص در مورد تقسيم اوقات پيامبر (ص) يك نوع ايثار و فداكاري از خود نشان داده، و به هيچ وجه عيب و ايرادي متوجه آنها نيست، چرا كه در برابر حكم خدا تسليم شده‏اند اضافه مي‏كند:

" اين حكم الهي براي روشني چشم آنها و اينكه غمگين نشوند و همه آنها راضي به آنچه در اختيارشان مي‏گذاري گردند نزديكتر است (ذلِكَ أَدْني‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ).

زيرا اولا اين يك حكم عمومي در باره همه آنها است و تفاوتي در كار نيست، و ثانيا حكمي است از ناحيه خدا كه براي مصالح مهمي تشريع شده، بنا بر اين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند و نه تنها نگران نباشند بلكه خشنود گردند.

ولي در عين حال همانگونه كه در بالا نيز اشاره كرديم پيامبر ص حتي الامكان تساوي را در تقسيم اوقات خود رعايت مي‏كرد جز در مواردي كه شرائط خاصي عدم مساوات را ايجاب مي‏كرد، و اين خود مطلب ديگري بود كه موجب خشنودي آنها مي‏شد، زيرا مشاهده مي‏كردند كه پيامبر(ص) با اينكه مخير است سعي در برقراري مساوات دارد.

در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مي‏كند:" خدا آنچه را در قلوب شما است مي‏داند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است، و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمي‏كند" (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً).

آري خدا مي‏داند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.

همچنين او مي‏داند چه كساني در گوشه و كنار مي‏نشينند و به اينگونه احكام الهي در مورد شخص پيامبر(ص) خرده‏گيري مي‏كنند، و در دل نسبت به آن معترضند و چه كساني با آغوش باز همه را پذيرا مي‏شوند.(4)

پي نوشت ها:

1. احزاب(33)، آيه37.

2. همان، آيه 50.

3. همان، آيه51.

4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج 17، ص 387و 388. 

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...، چنين چيزي در قرآن نداريم و چنين آيه اي نازل نشده است.

آنچه نازل شده، آيات افك است كه مربوط به تهمت زدن به زنان پاكدامن است:

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند، گروهي (متشكّل و توطئه‏ گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است. آن ها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند . از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت ،عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آن ها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند.  اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، به خاطر اين گناهي كه كرديد ،عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم . خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟ خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد!(1)

اين آيات ناظر به جرياني است كه زني مؤمن و پاكدامن از جانب جمعي به ظلم مورد بهتان واقع شده بود . مؤمنان هم به جاي اين كه اين اتهام را تكذيب كنند و  حسن ظن و گمان داشته باشند، به نقل و پخش اين شايعه اقدام نمودند. خداوند در اين آيات با شدت اين اتهام زني و سكوت يا شركت در پخش آن را تقبيح مي كند .

عالمان سني و جمعي از عالمان شيعه اين آيات را در شأن عايشه از همسران رسول خدا مي دانند. عالمان اهل سنت نزول اين آيات را به عنوان "بزرگ ترين فضيلت " عايشه ذكر مي كنند.

در اغلب كتاب‏هايي كه در زمينه شرح حال عايشه نوشته شده است، مشابه اين عبارت به چشم مي خورد:

اگربراي عايشه فضيلتي جز واقعه افك نبود، همين براي اثبات فضل و بزرگواري او كافي بود، زيرا در شأن او آيه‏اي نازل شد كه تا قيامت خوانده مي‏شود. (2)

 به يكي از همسران يا ام ولدهاي (3) رسول خدا صلي الله عليه و آله تهمت زده شد . افرادي از منافقان  تهمت را بين مردم منتشر كردند و قضيه دهان به دهان نقل شد، سپس آياتي از سوره نور نازل شد . خداوند، ضمن تقبيح و توبيخ كساني كه اين شايعه را ساخته و منتشر كردند، حكم افك را نيز بيان كرد.

در كتاب‏هاي روايي اهل سنت، از عايشه نقل شده است كه پيامبر در سفري براي جنگ، به قيد قرعه مرا همراه خود برد. چون دستور حجاب نازل شده بود،  در هودجي سوار شده، منزل گرفتم. به هنگام بازگشت، در يكي از منزلگاه‏ها براي قضاي حاجت از هودج خارج شدم .بعد از قضاي حاجت متوجه شدم كه گلوبندم افتاده است. به دنبال آن مي گشتم كه لشكر حركت كرد . مأمورين به خيال اين كه من درون هودج هستم، آن را بر پشت شتر گذاشتند و حركت كردند. وقتي گلوبندم را يافتم و برگشتم، لشكر رفته بود و من در آن جا به انتظار افراد ماندم تا خوابم برد.

صفوان بن معطل سلمي كه مأمور بود ،از عقب لشكر حركت كند، مرا ديد و شناخت و به همراه خود به مدينه آورد (تا آخر حديث).

اما در مورد اين روايات و فضيلتي كه براي عايشه مدعي شده‏اند، بايد گفت:

 روايات مربوط به اين واقعه كه در كتب حديث اهل سنت فراوان است، متضمن تناقضات آشكاري است كه صحت آن روايات را جدّاً مورد ترديد قرار مي دهد. (4)

 آيات سوره نور (آيه 11- 20) فقط شاهد برائت شرعي متهم است، آن هم از آن گناه خاص، نه طهارت و پاكي او از هر گناه و اين اثبات فضيلت براي متهم نيست، بلكه نفي رذيلت خاص از او است.

 اين آيات بيش تر ناظر به ردّ تهمت از ساحت پيامبر(ص) است . مي‏خواهد ساحت مقدس آن بزرگوار را از اين كه دامن خانواده اش به ناپاكي آلوده باشد، منزّه بشمارد.  آيات اثبات كننده فضيلت براي رسول خداست، نه براي عايشه.

غالب عالمان شيعه معتقدند كه آيات افك در شأن ماريه قبطيه نازل شده كه از طرف بعضي از همسران رسول خدا و چند نفر ديگر مورد تهمت قرار گرفت كه با مأبور كه پيرمردي مجبوب بود، (5) زنا كرده است . پيامبر بعد از شنيدن اين تهمت‏ها ، براي اين كه برائت واقعي ماريه ثابت شود، به امام علي عليه السلام دستور داد تا جريان مابور را پيگيري كند .  امام موظف شد اگر دليلي بر بي گناهي مأبور يافت، او را نكشد. وقتي امام علي به طرف  او رفت، او فرار كرد و از نخل بالا رفت. امام ناخودآگاه مشاهده كرد كه او اصلًا آلتِ تناسلي ندارد . اتهامي كه به او زده شده، نمي تواند واقعيت داشته باشد. از طرف ديگر، آيات هم نازل شد و تهمت زنندگان را به شدت توبيخ كرد.

بنا بر اين آيات نازل شده تهمت زننده به زن مؤمن را گناهكار مي داند .تهمت زننده به زن پيامبر با توجه به وظيفه حرمت نگهداري نسبت به پيامبر گناهكار تر است.

چه آيات افك در باره عايشه نازل شده باشد يا نه، در هر حال ايشان و ديگر همسران پيامبر از اين جهت پاكدامن بودند و تهمت زدن به آنان از بزرگ ترين گناهان است.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 17.

2. در المنثور في طبقات ربات الخدور،زينب فواز عاملي، ص283.

3. "ام ولد" به كنيزي گفته مي شود كه از مولايش صاحب فرزند شده باشد.

4.  حديث الفك، جعفر مرتضي عاملي؛ ترجمه الميزان، ج15،ص137-148.

5. "مجبوب" به كسي گفته مي شود كه هيچ كدام از آلت تناسلي مردانه و زنانه را ندارد. 

صفحه‌ها