نقد قرآن،

پیراستگی آفرینش از عیب و ایراد و وجود بلایای طبیعی
مطابق آیات قرآن، آفرینش خدا نقص ذاتی ندارد. اگر با مواردی از بلایای روبه‌رو می‌شویم، زیانباری این‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند.

پرسش:

نویسنده قرآن بیان می کند که هیچ عیب و نقصی در هیچ چیزی نیست (ارجع البصر هل تری من فطور)؛ امّا از ذکر عیوب و نقص‌های متعدد مادرزادی در همه گونه‌های موجودات امتناع می‌کند. منظور از تفاوت در این آیه چیست؟ باوجود این‌همه عیب و ایراد و بلاهای طبیعی در جهان طبیعت، چگونه قرآن مدعی است که در آفرینش هیچ فطور و ناهماهنگی وجود ندارد؟ آیا این آیات از بدیهی‌ترین خطاهای علمی قرآن نیستند؟ اگر قرآن از طرف خدا بود چنین نبود.

پاسخ:

به باور برخی ادعای قرآن درباره نبود عیب و نقص در آفرینش نادرست است و با وجود بیماری‌های مادرزادی یا بلایای طبیعی نقض می‌شود.

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معنای نبود «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش

قرآن در مقام بیان فراگیری ربوبیت خداوند به آفرینش مرگ و زندگی و همچنین آسمان‌های هفت‌گانه، اشاره و بر نبود هیچ‌گونه «تفاوت» و «فُطُور» در آفرینش خداوند تأکید کرده است:

«﴿اَلَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً مٰا تَرىٰ فِی خَلْقِ اَلرَّحْمٰنِ مِنْ تَفٰاوُتٍ فَارْجِعِ اَلْبَصَرَ هَلْ تَرىٰ مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ اِرْجِعِ اَلْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ اَلْبَصَرُ خٰاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ﴾؛ (1) آنکه هفت‌آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش [خدای] رحمان، تفاوت [خلل و نابسامانی و ناهمگونی] نمی‌بینی، پس بار دیگر بنگر آیا هیچ خلل و نابسامانی و ناهمگونی می‌بینی؟ سپس بار دیگر بنگر تا دیده‌ات درحالی‌که خسته و کم‌سو شده [و از یافتن خلل، نابسامانی و ناهمگونی فرو مانده] و درمانده گشته است، به سویت بازگردد.»

کلمه «تفاوت» از ریشه «فوت» به معنای «نبودن چیزی از ابتدا» یا «فقدان ذاتی یک خصوصیت» است، برخلاف «انعدام»، «موت» یا «فناء» که به نیستی پس از وجود اشاره دارند. این یعنی یک کمال یا ویژگی لازم، از همان آغاز در چیزی «فوت» شده است. «تفاوت» به معنای صرف «اختلاف» نیست. بلکه به «فقدان مستمر و ذاتی یک خصوصیت» در یک شیء، در مقایسه با شیء دیگر دلالت دارد؛ یعنی یکی از آن‌ها به‌طور ذاتی و مستمر، فاقد کمالی است که دیگری داراست؛ بنابراین، نبود «تفاوت» در آفرینش خداوند، یعنی هیچ‌یک از مخلوقات خداوند در هنگام آفرینش، نقص ذاتی نداشته و از کمالی که لازم داشته خالی نبوده (2) و همه‌چیز به نحو احسن خلق شده است. واژه «فُطُور» نیز از ریشه «فطر» به معنای ایجاد تحولی است که موجب نقض حالت اولیه شیء در زمان خلقتش شود؛ ازاین‌رو، نبود «فطور» در آفرینش یعنی پس از آفرینش اولیه، حالتی که با آن تعارض داشته باشد و نظم و تقدیر اولیه را نقض کند، از سوی خداوند رخ نداده است؛ (3) بنابراین، منظور آیه این است که نه در هنگام خلقت اولیه خداوند نقص و عیبی وجود دارد و نه پس از آفرینش، خداوند کاری می‌کند که خلقت کامل و سالم اولیه خود را ناقص و معیوب کند.

نسبت نبود «تفاوت» و «فطور» در آفرینش با بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی

آیه در مقام بیان این است که نه خلقت اولیه خدا نقص داشته، (نقص ذاتی) و نه خدا بعداً کاری انجام داده که آن خلقت اولیه بی‌نقص، ناقص شود، (نقص عارضی از سوی خدا) و از سوی دیگر، بررسی اموری همچون بیماری‌های مادرزادی و بلاهای طبیعی همچون زلزله و سیل نشان می‌دهد که خود این امور یا زیانباری آن‌ها از عوامل محیطی، ژنتیکی یا انسانی ناشی شده‌اند، (نقص عارضی از سوی غیر خدا). برای نمونه، خدا فرایند دقیقی را برای تولد بچه خلق کرده و بعداً هم این فرآیند بی‌عیب را معیوب نکرده است و اکثر بچه‌ها سالم به‌دنیا می‌آیند؛ اما گاهی در اثر دخالت عمدی یا سهوی بیرونی این فرایند تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و درنتیجه، بچه مشکل مادرزادی پیدا می‌کند. چنانکه سیل (4) و زلزله (5) به‌خودی‌خود، نه‌تنها بد نیستند، بلکه باعث تداوم حیات بر روی کره زمین و منشأ آثار خیر فراوانی هستند، اما اموری همچون ساخت خانه غیرمقاوم یا در مسیر سیل یا جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی و... ، باعث زیان‌رسانی آن‌ها به انسان می‌شود.

نتیجه:

مطابق آیه‌های سوم و چهارم سوره ملک، آفرینش الهی از هرگونه نقص ذاتی و همچنین نقص عارضی از جانب خداوند مبراست. پدیده‌هایی مانند بیماری‌های مادرزادی و بلایای طبیعی، نه به دلیل نقص در طراحی اولیه هستند و نه ناشی از دخالت الهی در راستای معیوب کردن آن خلقت اولیه. این امور یا زیانباری آن‌ها از اقدامات خواسته یا ناخواسته انسانی ناشی می‌شوند. برای نمونه، زلزله و سیل ذاتاً مفید و برای حیات کره زمین ضروری هستند؛ اما سوءمدیریت انسانی و دخالت‌های نادرست، آن‌ها را به مصائب ویرانگر تبدیل می‌کند؛ بنابراین، ایرادات و آسیب‌ها، به خدا برنمی‌گردد، بلکه معلول عوامل انسانی است. چکیده سخن این‌که هر چه قدر در آفرینش نگاه کنیم نقصی که ناشی از خلقت خداوند باشد، نخواهیم دید و نقص‌های موجود ارتباطی با خلقت خداوند ندارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره ملک، آیه‌های 3 و 4.

2. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 150

3. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت ارشاد‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏9، ص 114.

4. عوامل انسانی متعددی در شکل‌گیری و تشدید سیل نقش دارند. جنگل‌زدایی و تخریب پوشش گیاهی با کاهش جذب آب، سرعت آب‌گرفتگی را بالا می‌برند. شهرنشینی و ساخت‌وساز نامناسب، با ایجاد سطوح نفوذناپذیر و تجاوز به حریم رودخانه‌ها، ظرفیت طبیعی عبور آب را مختل می‌کنند. مدیریت نادرست منابع آب شامل سدسازی بی‌برنامه و لایروبی نکردن رودخانه‌ها، به تشدید سیلاب می‌انجامد. تخریب اراضی بالادست و مدیریت ضعیف پسماند نیز با فرسایش خاک و انسداد مسیرها، فاجعه‌بار می‌شوند. در نهایت، تغییرات اقلیمی ناشی از انسان، با افزایش شدت بارندگی‌ها، نقش کاتالیزور و شتاب‌دهنده را ایفا می‌کند.

5. زلزله به‌خودی‌خود پدیده‌ای طبیعی و دارای مزایای گوناگونی برای زمین است. این پدیده، با جابه‌جایی صفحات زمین، به شکل‌دهی عوارض زمینی مانند کوه‌ها و دره‌ها کمک کرده و تنوع زیستی را ممکن می‌سازد. همچنین، زلزله‌ها به غنی‌سازی خاک از طریق جابه‌جایی مواد معدنی و فعال‌سازی آتش‌فشان‌ها یاری رسانده و مهم‌تر از همه، با آزادسازی انرژی انباشته‌شده در پوسته زمین، از زلزله‌های فاجعه‌بارتر جلوگیری می‌کنند. تشکیل منابع معدنی جدید نیز از دیگر مزایای زلزله است؛ اما فاجعه انسانی ناشی از زلزله، عمدتاً ریشه در انتخاب‌ها و اقدامات نادرست انسان در برابر این پدیده طبیعی دارد. اگر انسان‌ها با شناخت صحیح از خطر زلزله، اصول ایمنی را در ساخت‌وساز و برنامه‌ریزی شهری رعایت کنند و آمادگی لازم را داشته باشند، می‌توانند آسیب‌های ناشی از آن را به حداقل برسانند.

انتساب اندیشه به قلب و یافته های علمی
نسبت‌دادن تعقل به قلب در قرآن با علم پزشکی امروز هم‌سو است، اما حتی اگر نبود، دلیل بر غیر الهی بودن قرآن نبود؛ چراکه اولاً قرآن کتاب هدایت است، نه آناتومی.

پرسش:

قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیم‌گیری در خارج از مغز توصیف می‌کند و در هیچ جایی حتی اشاره‌ای به مغز به‌عنوان محل ادراک نشده است که این غلط فاحشی است. آیا پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است؟ دیدگاه قرآن درباره قلب چیست و این دیدگاه تا چه میزان با یافته‌های علمی سازگار است؟

پاسخ:

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیم‌گیری در خارج از مغز توصیف می‌کند. این خطا در گذشته تاریخ بشری در تمام ملل شایع بوده است. در گذشته، بشر نمی‌دانسته که مغز درون جمجمه چه‌کاره است و تمامی درک و احساس را به قلب نسبت می‌داد درحالی‌که قلب یک پمپ ساده عضلانی است. پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است.» در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

تاریخچه اطلاع بشر از کارکرد مغز

برخلاف آنچه در سؤال آمده انسان‌ها از دوران باستان نه‌تنها با کارکرد مغز آشنا بودند، بلکه حتی این دانش و توانایی را داشته‌اند که اقدام به جراحی مغز کنند. سابقه جراحی مغز دستکم به پنج هزار سال پیش می‌رسد؛ (1) بنابراین، نسبت‌دادن تعقل به قلب لزوماً ناشی از بی‌خبری عرب عصر نزول از عملکرد مغز نیست و علت آن می‌تواند تعابیر مرسوم در زبان عربی باشد؛ چنان‌که کاربرد مَثَل «شصتم خبردار شد» در زبان فارسی بدین معنا نیست که اهالی این زبان معتقدند که خبردارشدن، کار انگشت شصت است!

چرایی سکوت قرآن درباره باورهای پزشکی نادرست مردم

حتی اگر فرض کنیم اولاً مردم زمان و مکان نزول قرآن از کارکرد مغز خبر نداشته‌اند و به‌اشتباه گمان می‌کرده‌اند که تعقل و تفکر کار قلب موجود در قفسه سینه است و ثانیاً قرآن نیز مطابق فهم و دانش مردم زمانه نزولش قلب را به‌عنوان قوه عاقله معرفی کرده است، باز اشکالی متوجه قرآن و الهی بودن آن نمی‌شد؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است و برای رساندن انسان به سعادت نازل شده است؛ نه یک کتاب علمی آن‌هم از نوع طبی تا به دنبال آموزش مردم درزمینة آناتومی و کارکرد اعضای بدن ازجمله قلب، مغز و ... باشد. فرض کنید قرآنی که برای هدایت مردم نازل شده است، برخلاف تصور اشتباه مردم که گمان می‌کنند تعقل کار قلب است، تعقل را به مغز نسبت می‌داد، آیا در این صورت مردم نمی‌گفتند: این قرآن هنوز خبر ندارد که تعقل کار قلب است و بعد می‌خواهد ما باور کنیم از طرف خدا نازل شده است؟! آیا همه توان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خرج این موضوع نمی‌شد که به مردم زمانه خودش ثابت کند تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا پیامبر راهی برای اثبات این موضوع به مردم زمانه‌اش داشت و می‌توانست به آنان ثابت کند که تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا در این صورت اصلاً برای پیامبر فرصتی برای بیان مباحث هدایتی باقی می‌ماند؟ بنابراین، در فرض بیان‌شده، بهترین کار همانی است که قرآن انجام داده و به‌جای طرح مباحثی که او را از هدف اصلی‌اش بازمی‌داشتند، به سراغ اهداف اصلی‌اش رفته است.

قرآن و سخن گفتن بر پایه لسان قوم

آیا وقتی شما در مقام بیان قصه برای کودکی خردسال می‌گویید: «خورشید خانم،» این لزوماً بدین معناست که از نگاه شما خورشید، خانم است؟ آیا اگر در کتاب قصه‌ای، دیدیم که نوشته است: «خورشید خانم،» می‌توانیم بگوییم نویسنده این کتاب به مؤنث بودن خورشید معتقد است؟ آیا شاعر شعر «خورشید خانم دوباره / مهمون خونه ماست» گمان می‌کند خورشید، خانم است؟ پاسخ همه این سؤال‌ها منفی است و مشخص است که نه شما و نه آن نویسنده و شاعر هیچ‌کدام معتقد به خانم بودن خورشید نیستید؛ اما چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و توصیف انسان‌وار سایر موجودات یکی از راه‌های زیبا کردن قصه‌ها و جذب بچه‌ها است، کاملاً قابل‌قبول است. ماجرای قرآن نیز دقیقاً به همین شکل است و چون به زبان عربی نازل ‌شده و در این زبان، تعقل را به قلب نسبت می‌دادند، از لسان قوم (2) تبعیت کرده و به‌گونه‌ای سخن گفته که مخاطبانش متوجه منظورش شوند. برای قرآن مهم این بوده که مخاطبانش اهل تعقل و اندیشه بشوند و این‌که نگاه آنان درباره قوه عاقله درست بوده یا نبوده، اهمیتی نداشته است. مثل این‌که شما به کودکتان می‌گویید: دندانت را مسواک بزن تا کِرم آن‌ها را نخورد! آیا شما واقعاً هنوز معتقدید که کرم باعث خرابی دندان‌ها می‌شود؟ یا این‌که چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و هدف شما مسواک‌کردن کودکتان است، از همین تعبیر استفاده می‌کنید؟

نقش قلب در ادراک انسان

تا بدین‌جا مشخص شد که حتی اگر نسبت‌دادن تعقل به قلب نادرست باشد، باز وجود چنین نسبتی در قرآن به معنای الهی نبودن آن نیست؛ اما نکته مهم و بلکه جواب اصلی ما این است که برخلاف تصور سؤال‌کننده، قلب فقط یک عضو گوشتی که خون را در بدن پمپاژ می‌کند، نیست؛ بلکه آخرین تحقیقات علمی آشکارا نشان می‌دهند که همین عضو مخروطی در شناخت و ادراک آدمی نیز نقش دارد. نشان‌به‌این‌نشان‌که وقتی قلب فردی را به فرد دیگر پیوند می‌زنند، اموری همچون علایق و سلایق او در زمینه غذا، موسیقی، هنر، شغل و ... عوض و همانند شخصی اهدا کنندة قلب می‌شود. (3) قلب با تولید و ترشح بسیاری از هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های عصبی مشابه میزان تولیدی آن‌ها در مغز تأثیری گسترده بر کل بدن دارد. این مولکول‌ها افزون بر تأثیر بر جسم انسان، بر حالت‌های روانی مانند شادی، رضایت، ناراحتی، افسردگی و ناامیدی و نیز بر توانایی‌های شناختی مانند یادگیری، حافظه، انگیزه و قدرت تصمیم‌گیری نیز تأثیرگذارند.(4)

نتیجه:

نسبت‌دادن تعقل و ادراک به قلب در قرآن نه‌تنها با آخرین یافته‌های علم پزشکی منافاتی ندارد، بلکه کاملاً هماهنگ است؛ اما حتی اگر این نسبت صحیح نبود، لزوماً به معنای الهی نبودن قرآن نبود؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است، نه کتاب علمی تا برای آموزش آناتومی اعضای بدن نازل و صادر شده باشند. چنان‌که بیان چنین مطالبی در قرآن نه‌تنها باعث اصلاح نگاه مخاطبانشان نمی‌شد، بلکه روی‌گردانی آنان را به دنبال می‌داشت و درنتیجه، با درگیرشدن به مسائل غیرمرتبط، از هدف اصلی خود که هدایت است، دور می‌شد. افزون بر این قرآن به لسان قوم نازل شده و چون در زبان عربی تعقل به قلب نسبت داده می‌شود، طبیعتاً در قرآن نیز باید شاهد همین تعبیر باشیم تا مخاطب متوجه منظور قرآن بشود.

برای مطالعه بیشتر:

مقاله «قلب در قرآن و ادبیات عرب: حقیقت یا مجاز؟» از یحیی معروف در مجله علمی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی (فصلنامه)، دوره 5، شماره 13، بهمن 1388 ش، صص 129-154.

پی‌نوشت‌ها:

1. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398 ش، ص 233.

2. سوره ابراهیم، آیه 4.

3. ر.ک: مقاله «Changes in Heart Transplant Recipients That Parallel the Personalities of Their Donors» به معنای «تغییرات در گیرندگان پیوند قلب که به‌موازات شخصیت اهداکنندگان آن‌هاست» از Paul Pearsall و ... منتشرشده در مجله Journal of NearDeath Studies, 20(3), Spring 2002 C 2002 Human Sciences Press, Inc.

4. ریاضی، غلامحسین و منیره‌سادات موسوی، مقاله «نقش قلب در آگاهی و کارکردهای شناختی»، نشریه نشاء علم، سال هفتم، شماره دوم، خردادماه 96، صص 116-121، ص 119 و 129.

اختلاف مفسران نشان‌دهنده وجود اختلاف در خود قرآن نیست، بلکه اختلاف مفسران عمدتاً ریشه در دو عامل اصلی دارد: اخود مفسران و ماهیت متن و زبان.

پرسش:

آیا اختلاف فراوان مفسران در معنای آیات قرآن، نشان‌دهنده وجود اختلاف در قرآن نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است:

 «﴿أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً﴾؛ آیا به قرآن نمی‌اندیشند؟ چنانچه از سوی غیر خدا بود، همانا در آن اختلاف و ناهمگونی بسیاری می‌یافتند

 برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «مسلمانان در حالی مدعی‌اند که در قرآن اختلافی نیست که تورق کوتاه تفاسیر قرآن مسلمانان برای مشاهده اختلاف فراوان مفسران باهم در فهم آیات قرآن کفایت می‌کند»!

 در این نوشتار نسبت بین اختلاف مفسران و بین وجود اختلاف در قرآن را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

نسبت‌سنجی بین اختلاف مفسران و بین وجود اختلاف در قرآن

بررسی موارد اختلاف مفسران باهم حاکی از این است که این اختلاف‌ها بیشتر ریشه در دو عامل انسانی و غیرانسانی دارند:

1. عامل اصلی اختلاف مفسران در تفسیر قرآن خود مفسران هستند. این عامل را نیز می‌توان به دودسته خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم کرد:

مفسران قرآن، غالباً متعلق به مکتب‌ها و مذاهب مختلف هستند. هر مکتب و مذهب، تفاسیر و برداشت‌های خاص خود را از آیات قرآن دارد. این تفاوت در مکتب‌ها و مذاهب، از مهم‌ترین علل اختلاف مفسران باهم بوده و هست. چنانکه مفسران با اهداف و انگیزه‌های متفاوتی به تفسیر قرآن می‌پردازند. برخی به‌دنبال فهم دقیق و بی‌طرفانه معنای آیات بوده‌اند، درحالی‌که برخی دیگر تثبیت و ترویج دیدگاه‌های خاص خود (مثلاً کلامی، فقهی، یا سیاسی) را از طریق تفسیر قرآن دنبال کرده‌اند.

مفسران در تفسیر قرآن از روش‌های مختلف و مبانی متفاوتی استفاده می‌کنند. این تنوع مبانی، اصول و روش‌ها به تفاوت در برداشت‌ها منجر می‌شود. برخی بر ظاهر آیات تمرکز می‌کنند (تفسیر ظاهری)، برخی به معانی باطنی می‌پردازند (تفسیر باطنی) و برخی از روش‌های ادبی، کلامی یا فلسفی استفاده می‌کنند. برخی بیشتر به روایات توجه دارند، برخی به جنبه‌های ادبی و بلاغی، برخی به جنبه‌های فقهی یا اخلاقی.

میزان دانش و تخصص مفسران در زمینه‌های مختلف، مانند زبان عربی، علوم قرآنی، تاریخ اسلام و اصول فقه، در تفسیر آیات تأثیرگذار است. آنان با توجه به دانش، تجربه و زمینه‌های علمی، فرهنگی و تاریخی خود، تفاسیر متفاوتی ارائه می‌دهند. مفسران متخصص‌تر، غالباً به تفسیرهای دقیق‌تر و جامع‌تری می‌رسند. برای نمونه، قرآن از زبان عربی فصیح استفاده می‌کند و برخی مفسران عرب‌زبان و برخی دیگر غیر عرب‌زبان بوده‌اند. چنانکه برخی در ادبیات عرب قوی و برخی دیگر چنین نبوده‌اند. تفاوت احاطه و اطلاع مفسران از زبان عربی و ادبیات آن، باعث تفاوت آرای مفسران در فهم آیات قرآن شده است. زبان عربی قرآن بسیار غنی و بلیغ است. یک کلمه یا یک عبارت در قرآن ممکن است دارای لایه‌های مختلف معنایی، کنایات، استعارات و اشارات باشد. هرکدام از مفسران با توجه به تخصص‌ها، دانش‌ها و زاویه دید خود، تنها متوجه برخی از این جنبه‌ها می‌شوند و از مابقی مطلع نمی‌شوند.

 نمونه دیگر، مسئله فضای نزول، سبب نزول و شأن نزول آیات قرآن است. توضیح آنکه آیات قرآن در بستر تاریخی خاصی نازل شده‌اند و شناخت دقیق شأن نزول، شرایط اجتماعی و مخاطبان اولیه می‌تواند بر تفسیر تأثیر بگذارد. تفاوت مفسران در دسترسی و اطلاع از این امور به برداشت‌های متفاوت منجر می‌شود.

افزون بر همه این امور، شرایط زمانی و مکانی مفسر نیز بر درک او اثر می‌گذارد. هر مفسر ممکن است بر اساس نیازهای زمان خود، توجه بیشتری به برخی جنبه‌های قرآن داشته باشد.

2. عامل دیگر اختلاف مفسران در تفسیر قرآن، طبیعت متن و زبان است. هر متنی، به‌ویژه متون تاریخی و ادبی، ظرفیت بالایی برای معانی مختلف دارد. چنانکه زبان عربی نیز مانند هر زبان دیگری، دارای اموری همچون کلمات مشترک (یک لفظ و چند معنا) و معنای حقیقی و مجازی و... است و انتخاب معنای صحیح در این موارد به زمینه، قراین و شواهد لغوی و نحوی بستگی دارد. این امر یکی از منابع اصلی اختلاف مفسران در تفسیر آیات قرآن است. افزون بر این، آیات قرآن دارای لایه‌های معنایی متعدد هستند که امکان برداشت‌های مختلف را فراهم می‌کند، بدون اینکه این برداشت‌ها با یکدیگر تناقض داشته باشند.

نتیجه‌گیری:

قرآن به‌عنوان کلام الهی، متنی منسجم و عاری از هرگونه تناقض و مطالب ضدونقیض است. اختلاف مفسران در تفسیر آیات قرآن، نشان‌دهنده وجود اختلاف در خود قرآن نیست و ناشی از شرایط تفسیر، عوامل خودآگاه و ناخودآگاه انسانی (ویژگی‌های مفسران) و همچنین طبیعت متن و زبان است؛ پس چنین امری اختصاص به قرآن ندارد و در هر متن دیگری نیز چنین است. فهم انسان از هر کلامی ازجمله کلام الهی، محدود به ظرفیت‌های شناختی، دانش و تجربه‌های اوست و این محدودیت ذاتی انسان، منجر به برداشت‌های گوناگون می‌شود. چنانکه برخی از اختلافات تفسیری، ریشه در تعصب، پیش‌داوری یا سوءاستفاده از قرآن یا به تعبیر بهتر «تفسیربه‌رأی» یا «تحریف معنوی» دارند.

قرآن در توصیف مبدأ خلقت انسان،از واژه نطفه استفاده می‌کند و این واژه در عربی برای مطلق مایع به کار می‌رود که شامل آب زن نیز می‌شود و اختصاصی به اسپرم مرد ندارد.

پرسش:

 چرا در هیچ جای قرآن به نقش زن در ماده اولیه بچه اشاره‌ای نشده است؟ آیا قرآن مبتنی بر یک باور غلط قدیمی که بچه را صرفاً حاصل منی مرد می‌دانستند و حتی تا همین اواخر نیز در جوامع رایج بود، شکل گرفته است و این یعنی قرآن الهی نیست؟

پاسخ:

قرآن در توصیف مبدأ خلقت انسان،از واژه نطفه استفاده می‌کند و این واژه در عربی برای مطلق مایع به کار می‌رود که شامل آب زن نیز می‌شود و اختصاصی به اسپرم مرد ندارد.  

 

 

برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفته‌اند: «قرآن در تمام بحث تولیدمثل انسان به نقش تخمک زن اشاره‌ای نمی‌کند، بلکه به این نکته اشاره می‌کند که تولیدمثل صرفاً به‌دلیل ذخیره اسپرم مرد در رحم زن است. تخمک زن بسیار ریز است، اگرچه با چشم انسان قابل‌مشاهده است، امّا در قرن هفتم (زمان نزول قرآن) هنوز نقش آن درک نشده بود. مراد از منی تخمک زن نیست؛ چون گفته شده که انسان از ماءدافق یعنی آب جهنده ساخته می‌شود. آب جهنده تنها در مورد منی در مرد صادق است. چون زن اصولاً فاقد منی است و تنها ترشحاتی در دیواره مجرای تناسلی رحم دارد که انتقال اسپرم را تسهیل می‌کند و تخمک زن هم با پاره شدن جدار تخمدان آزاد می‌شود و آب جهنده نیست. از سوی دیگر اگر می‌خواست بگوید که انسان از منی مرد و زن ساخته می‌شود باید آب جهنده را به‌صورت تثنیه به کار می‌برد نه مفرد. بازهم می‌بینید که پیامبر این غلط رایج را وارد قرآن کرده و به خدا نسبت داده است.»

 در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

معناشناسی «نطفه» در قرآن

واژه «نطفه» در عربی طیف وسیعی از معانی را در‌بر می‌گیرد. این واژه به مقدار اندکی از مایع، معادل یک قطره، گفته می‌شود. چنانکه می‌تواند به جریان ضعیف و آهسته مایع اشاره کند. به نطفه زن‌ومرد هردو نیز «نطفه» گفته می‌شود. همچنین، این واژه به‌طورکلی به آب صاف و خالص، فارغ از کمیت آن یا مطلق آب نیز اطلاق می‌گردد. برای نمونه، امیرالمؤمنین علیه‌السلام در یک پیش‌گویی پیش از آغاز جنگ با خوارج فرمودند: «مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَهِ وَ اللَّهِ لَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ لَا یَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَه؛ قتلگاه آن‌ها این‌سوی آب (نهروان) است و از آن‌ها ده نفر باقی نمی‌ماند و از شما ده نفر کشته نخواهد شد.» (1)

 واژه «دافق» نیز در عربی لزوماً به معنای «جهنده» نیست و در معنای «ریخته‌شده» و «متحرک و سریع» نیز به‌کار رفته و چون نطفه زن‌ومرد هردو متحرک است، اطلاق وصف متحرک بر هردو صحیح است. شاید بگوئید: اگر منظور از «ماء دافق» نطفه زن‌ومرد هردو است و اختصاصی به نطفه مرد ندارد، پس چرا به‌صورت «ماء دافق» و مفرد آمد و نه «مائین دافقین» و مثنی؟

 در پاسخ می‌توان گفت: چون آب زن‌ومرد در رحم باهم ترکیب و یکی می‌شوند، می‌توان از آن دو به اعتبار آینده با لفظ مفرد یادکرد. (2)

قرآن و اشاره به نقش زن در ماده اولیه کودک

هدف اصلی قرآن، ارائه کتابی علمی درزمینة زیست‌شناسی نیست، بلکه هدایت انسان به‌سوی یکتاپرستی، بندگی خداوند، اخلاق و زندگی صحیح است. آیات مربوط به آفرینش انسان، برای نشان دادن قدرت و حکمت خداوند و دعوت به تفکر در آفرینش است، نه ارائه داده‌های علمی دقیق؛ اما باوجوداین، نه‌تنها بین قرآن و علم تضادی وجود ندارد، بلکه این کتاب به حقایق متعددی که در زمانه خود ناشناخته بودند و قرن‌ها بعد کشف شدند، اشاره کرده است. برای نمونه، قرآن در آیه دوم سوره انسان، به نقش هر دو عامل جنسیتی مرد و زن در خلقت انسان اشاره کرده است:

«﴿إِنّٰا خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشٰاجٍ ...﴾؛ ما انسان را از نطفه آمیخته و مختلطی آفریدیم ... .»

واژه «أَمْشَاجٍ»، از ریشه «مَشَجَ» به معنای «آمیخته»، «مخلوط» و «دَرهم» گرفته شده (3) و در این سیاق، به آمیزش گامت‌های جنسی نر (اسپرماتوزوئید) و ماده (تخمک) اشاره دارد. نکته شگفت‌انگیز این است که تقریباً تمامی مفسران، حتی از صدر اسلام، این آیه را ناظر بر اختلاط آب زن‌ومرد دانسته‌اند. برای نمونه، مُقاتل‌بن‌سلیمان (درگذشته 150 ه.ق) در تفسیرش که قدیمی‌ترین تفسیر کامل برجای‌مانده قرآن هست، گفته است:

«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ یعنى ماء مختلطا و هو ماء الرجل و ماء المرأه؛ همانا ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم. منظور از آب آمیخته، آب مرد و آب زن است.» (4)

ابوزکریا یحیی‌بن‌زیاد فراء (درگذشته 207 ه.ق) در مقام توضیح این آیه گفته است:

«الأمشاج: الأخلاط، ماء الرجل و ماء المرأه؛ امشاج یعنی مخلوط‌ها، آب مرد و آب زن.» (5)

ابن قتیبه دینوری (درگذشته 276 ه.ق) نیز آیه را بدین‌شکل تفسیر کرده است:

«اختلاط ماء الرجل بماء المرأه؛ مخلوط شدن آب مرد با آب زن.» (6)

این بیان قرآنی با توجه به بستر تاریخی آن، یک اعجاز علمی محسوب می‌شود؛ چراکه تأثیر هم‌زمان اسپرم مرد و تخمک زن در تکوین انسان، تنها در سال 1875 به اثبات رسید و کشف شد. این تفاوتِ زمانیِ آشکار، سؤال مهمی را برمی‌انگیزد: چگونه قرآنی که در قرن هفتم میلادی پدید آمده، حقیقتی را بیان کرده که قرن‌ها بعد توسط علم کشف شد؟ این تطابق پیش‌گویانه بین وحی و علم، یکی از وجوه اعجاز قرآن و نشانه روشنی مبنی بر الهی بودن قرآن و پیامبری حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. (7)

نتیجه:

قرآن در آیات متعددی از واژه «نطفه» برای اشاره به مبدأ خلقت انسان استفاده می‌کند. این کلمه در زبان عربی به معنای «قطره‌ای از مایع» است و به‌خودی‌خود لزوماً به منی مرد محدود نمی‌شود؛ از‌این‌رو در بسیاری از تفاسیر به آمیزه‌ای از آب مرد و زن یا قطره‌ای که از هر دو منشأ می‌گیرد، تفسیر شده است. چنانکه کلمه «دافق» به معنای «متحرک» نیز هست؛ ازاین‌رو، شامل نطفه زن‌ومرد هردو می‌شود. افزون بر این، قرآن با تعبیر «امشاج» به ترکیب شدن اسپرم مرد با تخمک زن اشاره کرده و آشکارا از نقش زن در ماده اولیه بچه خبر داده است. با توجه به این‌که نقش زن نزدیک به هزار سال بعد از نزول قرآن توسط علم کشف شده، این اشاره قرآنی، مصداقی از مصادیق «اعجاز علمی» قرآن به شمار می‌آید.

برای مطالعه بیشتر:

اسمی، صمد و...، مقاله «بررسی شبکه معنایی نطفه در قرآن کریم با پاسخ به شبهات»، دوفصلنامه انسان‌پژوهی دینی، ش 39، 1397 ش، صص 187-206.

پی‌نوشت‌ها

1. سید رضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 59، ص 93.

2. اسمی، صمد و...، «بررسی شبکه معنایی نطفه در قرآن کریم با پاسخ به شبهات»، دوفصلنامه انسان‌پژوهی دینی، ش 39، 1397 ش، صص 187-206، ص 189، 199 و 200.

3. ابن‌منظور، محمد، لسان العرب، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بی‌تا، ج ۲، ص ۳۶۷؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ سوم، 1404 ق، ج ۱، ص ۳۴۱.

4. مقاتل‌بن‌سلیمان،‏ تفسیر مقاتل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏4، ص 522.

5. فراء، یحیى، معانى القرآن، قاهره‏، الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، 1980 م، ج‏3، ص: 214

6. ابن قتیبه، عبدالله، تفسیر غریب القرآن، بیروت، دار و مکتبه الهلال‏، 1411 ق، ص 429.

7. خیراللهی، زهرا و حسین رضایی، «بررسی انتقادی شبهات کتاب نقد قرآن پیرامون آیات مربوط به جنین‌شناسی»، پژوهش‌های قرآن و حدیث، سال 51، ش 2، 1397 ش، ص 221 و 222.

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد.

پرسش:

نقد قرآن ویکی پدیا: چرا قرآن به گونه‌ای نازل نشد که جایی برای اشکال باقی نماند؟

پاسخ:

قرآن حق است و بر اساس حق نازل شده است؛ خداوند در آیات مختلفی به این مسئله اشاره می‌کند: «به‌یقین این کتاب را به درستی و راستی [حق] بر تو نازل کردیم» (1).

در قرآن هم از حیث محتوا و هم ارائۀ محتوا، هیچ عیب و ایراد و مطلب باطل و اشتباهی وجود ندارد تا واقعاً به آن اشکالی وارد باشد؛ خداوند می‌فرماید:

«که هیچ باطلی از پیش‌رو و پشت سرش به سویش نمی‌آید» (2).

به تعبیر قرآن، این کتاب بهترین چیزی بود که خدا ممکن بود برای بشر فرستد و از این بهتر دیگر ممکن نبود:

«و از نیکوترین چیزی که از طرف پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، پیروی کنید » (3).

بنابراین خداوند برای اشکال و ایراد، زمینه و بهانه‌ای قرار نداده است؛ اما نباید گمان کنیم که اگر چیزی واقعاً بی‌عیب و ایراد بود، دیگر هیچ‌کس به آن اشکال نخواهد کرد. مطابق قرآن، خداوند هر کاری که می‌کرد، باز به آن اشکال می‌گرفتند:

«و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم که همواره از آن بالا روند، باز خواهند گفت به‌یقین ما چشم‌بندی شده‌ایم، بلکه گروهی جادوشده هستیم» (4).

در جای دیگری نیز فرموده است: «و هیچ نشانه‌ای از نشانه‌های پروردگارشان برای آنان نیامد، مگر آنکه از آن روی گردانیدند. و اگر ما نوشته‌ای روی صحفه‌ای بر تو نازل کنیم که آنان آن را با دست خود لمس کنند، باز کفرپیشگان می‌گویند این جز جادویی آشکار نیست» (5).

آیات 90 تا 93 سورۀ «اسراء» که بیان‌کنندۀ فهرست بالای مشرکان برای ایمان‌آوردن است نیز مؤیّد خوبی برای این مدعاست: «مشرکان خطاب به پیامبر گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه از این سرزمین [خشک و سوزان مکه] چشمه‌ای پر آب و جوشان روان سازی. یا برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از لابلای آنها نهرها روان کنی. یا آسمان را آن‌گونه ‌که گمان کرده‌ای [قدرت داری] پاره‌پاره بر سر ما بیفکنی. یا خدا و فرشتگان را روبروی ما آوری. یا خانه‌ای از طلا برای تو باشد، یا در آسمان بالا روی و حتی در این صورت بالا‌رفتنت را باور نمی‌کنیم تا آنکه نوشته‌ای بر ما نازل کنی که آن را بخوانیم» (6).

بنابراین خدا هر کاری انجام می‌داد، باز هم عده‌ای ایراد می‌گرفتند و به قول مثل مشهور «در دروازه رو می‌شه بست، اما دهان مردم را نه».

چرا خداوند جلوی اشکال‌تراشی‌ها به قرآن را نگرفت؟

اینکه مردم اصلاً نتوانند اشکال بگیرند، تنها از یک راه ممکن بود و آن هم اینکه خداوند کاری کند همگی بدون اختیار و اراده به قرآن ایمان بیاورند و آن را بپذیرند یا دست‌کم قدرت اشکال‌بافی را از ذهن و زبان بشر بگیرد، یا وقتی کسی می‌خواست اشکال کند، به‌سرعت بر او عذابی نازل می‌کرد؛ درنتیجه یا اصلاً اشکالی به ذهن کسی خطور نمی‌کرد یا اگر خطور می‌کرد، بیان و طرح آن ممکن نبود، یا اگر ممکن بود، از ترس عذاب کسی به آن اقدام نمی‌کرد. ولی خداوند در قرآن آشکارا اعلام می‌کند اجبار را اراده نکرده است و می‌خواهد ایمان افراد اختیاری و از روی اراده باشد:

«بگو دلیل و برهان رسا مخصوص خداست؛ و اگر خدا می‌خواست، به‌یقین همۀ شما را [به ‌طور جبر] هدایت می‌کرد» (7).

«اگر پروردگارت می‌خواست به‌یقین همه کسانی که روی زمین‌اند [به‌اجبار] ایمان می‌آوردند؛ پس آیا تو مردم را وادار می‌کنی تا به‌اجبار مؤمن شوند؟» (8)

ریشه‌کاوی اشکال‌تراشی برای امور بی‌نقص

با قطع‌نظر از افراد شکاک که به هر چیزی شک می‌کنند و تمایل دارند همه ‌چیز را حتی اگر واقعاً بی‌نقص باشد به چالش بکشند، بسیاری از انسان‌ها به دلیل تفاوت در پیشینه فرهنگی، اجتماعی، فکری، علمی و ... و نیز پیش‌داوری‌ها یا تعلقات ایدئولوژیک خود در برابر اموری که واقعاً ایرادی ندارند، موضع منفی می‌گیرند؛ برای مثال برخی که اعتقادی به وجود خدا و وحی ندارند یا وحی و خدا را قبول دارند، اما معتقد به حقانیت دین اسلام نیستند، فقط برای ‌اینکه قرآن یک متن الهی و وحیانی یا متعلق به مسلمانان است و با باورهای پیشین آنها سازگار نیست، بدون اینکه در آن تأمل و اندیشه کنند، به دنبال اشکال‌تراشی و ردّ آن هستند. برخی نیز از روی اموری همچون حسادت و رقابت و اینکه مثلاً چرا قرآن بر من نازل نشد و بر پیامبر نازل شد، به امری که کاملاً بی‌نقص است، ایراد می‌گیرند؛ برای نمونه یکی از علل مخالفت مشرکان با قرآن این بود که چرا بر فرد ثروتمندی نازل نشده است (9).

گاهی نیز مخالفت‌ها ناشی از تعصبات یا منافع خاص فردی یا گروهی است که سبب مقاومت حتی در برابر حقیقت هم می‌شود؛ چنان‌که مشرکان مکه چون گمان می‌کردند با رشد اسلام منبع درآمد آنان از بین می‌رود و از تغییر ترس داشتند، در مقابل اسلام مقاومت کردند و بدون دلیل به قرآن و اسلام اشکال می‌گرفتند.

افزون بر این، انسان‌ها از حیث فهم و درک در یک سطح نیستند و قدرت تفکر و تعمق همگی به یک اندازه نیست؛ بنابراین برخی به دلیل محدودیت‌های عقل و درک نمی‌توانند عمق یا حکمت آیات قرآن را درک کنند و به اشتباه آن را نقص می‌بینند. این مسئله به ناتوانی فهم انسان مربوط است، نه نقص در متن.

از دیگر علل مخالفت برخی با قرآن، تفاوت در معیارهای ارزش‌گذاری است. در موارد متعددی آنچه واقعاً بی‌نقص است، ممکن است برای فردی به دلیل اشتباه در معیارها یا انتظارات، ناقص به ‌نظر آید؛ برای نمونه خداوند طالوت را به دلیل بهره‌مندی از علم و قدرت مناسب می‌دانست، اما چون معیار بنی‌اسرائیل امور مالی بود، او را ناقص و مشکل‌دار می‌دیدند (10). چنان‌که مثلاً کسی که انتظار دارد یک متن الهی تمام جزئیات علمی مدرن را به‌صراحت بیان کند، ممکن است به قرآن ایراد بگیرد، درحالی‌که هدف قرآن هدایت معنوی و اخلاقی است، نه ارائه دانشنامه علمی.

نتیجه:

قرآن هم به لحاظ محتوا و هم ارائه مطلب، هیچ عیب، نقص یا خللی ندارد؛ اما نباید گمان کنیم اگر چیزی واقعاً بی‌نقص باشد، دیگر کسی به آن ایراد نمی‌گیرد و برای آن اشکالی نمی‌تراشد. امور مختلفی همچون شکاکیت، تعصب، پیش‌داوری، حسادت و رقابت، اختلاف در فهم و درک و همچنین تفاوت معیارهای ارزش‌گذاری سبب می‌شوند انسان‌ بی‌دلیل از کسی یا چیزی ایراد بگیرد. تنها راه برای جلوگیری از اشکال‌گرفتن به قرآن، استفاده از جبر بود که خداوند بارها فرموده است موافق چنین راهی نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. ﴿إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ ...﴾ (نساء: 105).

2. ﴿لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ ...﴾ (فصلت: 42).

3. ﴿وَ اِتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ (زمر: 55).

4. ﴿وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ (حجر: 14 ـ 15).

5. ﴿وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ * ... وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ (انعام: 4 و 7).

6. ﴿وَ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰى تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً * أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْهٰارَ خِلاٰلَهٰا تَفْجِیراً * أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّمٰاءَ کَمٰا زَعَمْتَ عَلَیْنٰا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَهِ قَبِیلاً * أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقىٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰى تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحٰانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّٰ بَشَراً رَسُولاً﴾ (اسراء: 90 ـ 93).

7. ﴿قُلْ فَلِلّٰهِ اَلْحُجَّهُ اَلْبٰالِغَهُ فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (انعام: 149). همچنین ﴿... وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: ... و اگر خدا می‌خواست، همه شما را [به‌اجبار] به راه راست هدایت می‌کرد (نحل: 9). و ﴿وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا ...﴾: و اگر می‌خواستیم، هدایت هر کسی را [از روی اجبار] به او عطا می‌کردیم (سجده: 13).

8. ﴿وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ (یونس: 99).

9. ﴿وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ عَلىٰ رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾: و گفتند: این قرآن چرا بر مردی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [مکه و طایف] نازل نشد؟ (زخرف: 31).

10. ﴿وَ قٰالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً قٰالُوا أَنّٰى یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ اَلْمٰالِ قٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَهً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّٰهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ﴾: و پیامبرشان به آنان گفت: بی‌تردید خدا طالوت را برای شما به زمامداری برانگیخت. گفتند: [شگفتا] چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتریم و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده. [پیامبرشان] گفت: خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده؛ و خدا زمامداری‌اش را به هر کس که بخواهد عطا می‌کند و خدا بسیار عطاکننده و داناست (بقره: 247).

آیات قرآن درباره پذیرش توبه مرتدان، در نگاه نخست باهم متفاوتند. گروهی حاکی از قبول و گروهی دیگر حاکی از عدم قبول توبه آنان هستند.

پرسش:

آیا اینکه توبه افرادی که عالمانه و آگاهانه از ایمان خود دست کشیده و دوباره کافر شده‌اند نیز مورد قبول واقع می‌شود؟ آیا این مسئله با آیات دیگر قرآن در تناقض نیست؟

پاسخ:

قرآن در آیه 82 سوره نساء یکی از نشانه‌های الهی بودن خود را نبود اختلاف دانسته است. برخی در مقام نقد این آیه گفته‌اند: «آیه ۹۰ سوره آل‌عمران می‌گوید: "کسانی که پس از ایمان خود کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، هرگز توبه آن‌ها پذیرفته نخواهد شد و آنان، خود گمراهند" این در حالی است که مطابق چند آیه قبل، یعنی آیات 86 و 89 همین سوره، توبه کسانی که ایمان آورده و سپس دوباره کافر شده‌اند، قبول می‌شود. همان‌طور که مشخص است این آیات باهم مختلف و متناقض هستند.»

 این اشکال در نوشتار کنونی بررسی و نقد خواهد شد.

 

تناقض چیست؟

اگر دو گزاره نتوانند هم‌زمان هردو راست یا هم‌زمان هردو دروغ باشند، متناقض محسوب می‌شوند. (1) البته تشخیص تناقض آسان نیست؛ چراکه ممکن است دو گزاره مثبت و منفی با موضوع و محمول یکسان داشته باشیم، اما اختلاف بین آن دو ظاهری باشد و درنتیجه، متناقض نباشند. برای اینکه دو گزاره واقعاً متناقض باشند، باید در جنبه‌های مختلفی مثل موضوع، محمول، شرط، زمان، مکان و... با یکدیگر یکسان باشند. (2) برای نمونه، دو گزاره «خربزه برای تو مضر است اگر سرما خوردی» و «خربزه برای تو مضر نیست اگر سرما نخوردی» باهم متناقض نیستند؛ چراکه مرتبط با دو شرط مختلف هستند.

چرایی متناقض نبودن آیات قرآن درباره توبه کفر پس از ایمان (توبه از ارتداد)

هرچند موضوع آیات بالا کسانی هستند که پس از ایمان کافر و مرتد شده‌اند، اما شرط بیان‌شده در هرکدام با شرط بیان‌شده در دیگری متفاوت است. آیات 86 و 89 سوره آل‌عمران از قبولی توبه درباره کسانی هستند که هرچند پس از ایمان کافر شده‌اند، ولی واقعاً توبه کرده‌اند و پس از توبه در مقام اصلاح گذشته خود نیز برآمده‌اند:

﴿کَیْفَ یَهْدِی اَللّٰهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ اَلرَّسُولَ حَقٌّ وَ جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ ...*... إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن‌که ایمان آوردند و به حقّانیّت پیامبر شهادت دادند و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد، کافر شدند؟ ... مگر کسانی که بعدازآن توبه و [مفاسد خود را] اصلاح کردند ... .» (3)

اما آیه 90 این سوره درباره کسانی است که نه‌تنها پس از ایمان کافر شده‌اند، بلکه بر کفر خود نیز افزوده‌اند و هرچند ظاهراً و به‌صورت زبانی و منافقانه و نه از ته دل توبه می‌کنند، اما همچنان «ضالّ» و گمراه هستند و توبه آنان حقیقی و از سر اخلاص نیست. (4)

﴿إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلضّٰالُّونَ﴾؛ «مسلماً کسانی که پس از ایمانشان کافر شدند، سپس بر کفر افزودند، هرگز توبه آنان درحالی‌که همچنان گمراه هستند، پذیرفته نخواهد شد ... .» (5)

نتیجه‌گیری:

هرچند برخی از آیات قرآن حاکی از قبول توبه مرتدان و برخی دیگر حاکی از عدم قبول توبه آنان هستند، اما این آیات باهم متناقض نیستند؛ چراکه ازجمله شرایط تناقض، وحدت شرط است و شرط ذکرشده در این آیات باهم متفاوت است. آیات حاکی از قبول توبه مرتدان، مربوط به کسانی می‌باشد که هرچند پس از ایمان کافر و مرتد شده‌اند، اما واقعاً و از ته دل توبه می‌کنند و در مقام اصلاح برمی‌آیند؛ ولی آیات حاکی از عدم قبول توبه مرتدان، مختص کسانی هست که پس از ایمان کافر شده و درحالی‌که بر کفر خود می‌افزایند و همچنان گمراه هستند، به‌صورت ظاهری و زبانی توبه می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، المنطق، انتشارات اسماعیلیان، چاپ سیزدهم، 1384 ش، ص 157: «تناقض القضایا اختلاف فی القضیتین یقتضی لذاته ان تکون احداهما صادقه و الاخری کاذبه».

2. سلطانی بیرامی، اسماعیل، اعجاز قرآن در پیراستگی از اختلاف و نقد شبهات، قم، موسسه امام خمینی، چاپ اول، 1396 ش، ص 109.

3. سوره آل‌عمران، آیه‌های 86 و 89.

4. طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏3، ص 244؛ طبرسى، فضل بن حسن، ‏مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، 1372 ش، ج‏2، ص 791.

5. سوره آل‌عمران، آیه 90.

بررسی ادعای نادرستی سوگند در ابتدای سوره تحریم
پیامبر برای خشنودی نزدیکانش، حلال خدا را بر خود حرام کرد. این عمل نشان می‌دهد انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ همدلی در روابط اجتماعی و خانوادگی بسیار مهم است.

پرسش:

مگر قرار نیست پیامبر برای بقیه الگو باشد، پس چرا باید سوگند نادرستی بخورد (ابتدای سوره تحریم) که بعدها خداوند به او بگوید به این سوگندت عمل نکن؟

پاسخ:

مطابق آیه اول سوره تحریم پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کار حلالی را انجام ‌دادند که دو تن از همسرانشان از آن کار ناراحت شدند. (1) حضرت برای کسب رضایت آنان سوگند می‌خورند (2) تا این کار حلال را ترک کنند و با این سوگند، آن کار حلال بر ایشان حرام می‌شود. خداوند به حضرت وحی می‌کند و می‌گوید: چرا برای رضایت همسرانت کاری را که من برای تو حلال کرده‌ام با سوگند بر خودت حرام کردی؟ و سپس از ایشان می‌خواهد که سوگند خود را بشکند و «کفّاره» بدهد. (3)

سرّ سوگند خوردن پیامبر

سوگند خوردن حضرت نه‌تنها با الگو بودن ایشان منافات ندارد؛ بلکه در راستای آن است؛ چراکه حضرت برای خشنودی نزدیکانش کاری که شرعاً برای او حلال بود را برای خودشان حرام کردند. درسی که این اقدام به ما می‌دهد این است که گاهی باید برای رضایت اطرافیانمان با ازخودگذشتگی کارهای حلال و مجاز را برای خود ممنوع کنیم تا شرایطی را فراهم آوریم که آرامش و رضایت در خانواده یا جامعه برقرار شود. (4) این نوع ایثار و ترجیح مصلحت جمعی و رضایت خاطر دیگران بر خواسته‌های شخصی، هم نشانه «خلق عظیم»، (5) بزرگواری و حکمت پیامبر خداست و هم به‌عنوان «اسوه» به همه انسان‌ها این نکته مهم را گوشزد می‌کند که در روابط اجتماعی و خانوادگی، انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ مودت و همدلی اهمیت بالایی دارد.

چرایی مخالفت خداوند با اقدام پیامبر

اگر این کار پیامبر نه‌تنها خطا نیست، بلکه برای بشریت درس دارد، پس چرا خداوند با آن مخالفت کرد؟ شخصی را در نظر بگیرید که همسر بداخلاقی دارد که مدام به بهانه‌های الکی دعوا راه می‌اندازد. آن شخص با این‌که می‌تواند با طلاق، خودش را راحت کند، اما نه‌تنها با بزرگواری صبر پیشه می‌کند، بلکه بسیاری از کارهای حلال را برای این‌که همسرش ناراحت نشود، ترک می‌کند. در اینجا اگر پدرِ آن شخص، از سر دلسوزی به او بگوید: چرا به‌خاطر همسرت زندگی را بر خودت زهر کردی؟ این سرزنش آن شخص است یا همسرش که باعث این کار شده است؟

بررسی سوره تحریم حاکی از این است که این سوره نه در مقام نکوهش پیامبر خدا، بلکه در راستای سرزنش دو تن از همسران ایشان نازل شده است:

 «اگر شما دو زن از کار خود به پیشگاه خدا توبه کنید [خدا توبه شما را می‌پذیرد]، چون دل شما دو نفر از حق و درستی منحرف شده است و اگر بر ضدِّ پیامبر به یکدیگر کمک دهید [راه به‌جایی نخواهید برد]؛ زیرا خدا و جبرئیل و صالح مؤمنان [علی‌بن‌ابی‌طالب] یار اویند و فرشتگان نیز بعد از آنان پشتیبان او خواهند بود ... خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت ورزیدند و آن دو [پیامبر] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [هنگام مرگ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.» (6)

پیامبر خدا تحت‌فشار عایشه و حفصه درحالی‌که می‌توانستند هردو را طلاق بدهند و خودشان را راحت کنند، با ازخودگذشتگی نه‌تنها آنان را طلاق ندادند، بلکه کار حلالی که سبب اعتراض بی‌مورد آن‌ها شده بود را بر خودشان حرام کردند؛(7) اما خداوند که نمی‌تواند ناراحتی پیامبرش را ببیند و می‌داند آن دو زن اصطلاحاً به هیچ صراطی مستقیم نخواهند شد، به قضیه ورود پیدا کرد و ضمن تهدید آن دو زن، از سر دلسوزی از پیامبرش خواست که سوگند خود را بشکند. به عبارت ساده‌تر، کار پیامبر اشکالی نداشت، اشکال از آن دو بود که لیاقت بزرگواری پیامبر را نداشتند.

چرایی پایان یافتن آیه با تعبیر ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾

اگر اقدام پیامبر نه‌تنها خطا نبود، بلکه درس مهمی در آن نهفته است، پس چرا آیه با جمله ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ «و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است» به پایان می‌رسد؟

 پاسخ این است که این تعبیر لزوماً به‌معنای این نیست که گناه و اشتباهی رخ داده است. چنانکه وقتی مسلمانان برای درگذشتگان از خداوند درخواست آمرزش می‌کنند و می‌گویند: خداوند فلانی را بیامرزد، به این معنا نیست که فلانی گناه‌کار و خطاکار بوده است. این تعبیر در قرآن نیز در موارد متعددی حاکی از پاداش و رحمت الهی به شخص است.(8) برای نمونه به این آیه نگاه کنید:

﴿إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ (9) «یقیناً کسانی که ایمان آورده و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

همان‌طور که مشخص است کسانی که آیه در مقام توصیف آنان است نه‌تنها کار اشتباهی نکرده‌اند، بلکه هر کاری که باید می‌کردند اعم از ایمان، مهاجرت و جهاد را انجام داده بودند، اما باوجوداین، آیه با تعبیر ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ به پایان رسیده است.

نتیجه‌گیری:

پیامبر در راستای رضایت دیگران از حلال خدا گذشت و درسی که از این اقدام پیامبر می‌توان گرفت این است که در روابط اجتماعی و خانوادگی، انعطاف‌پذیری و ایثار برای حفظ همدلی اهمیت بالایی دارد. مخالفت خداوند با سوگند پیامبر نه به‌خاطر اشتباه بودن کار حضرت، بلکه در مقام تهدید عایشه و حفصه بود که با اعتراض بی‌مورد باعث شده بودند حضرت با سوگند کار حلالی را بر خودشان حرام کنند. پایان یافتن آیه با ﴿وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ به‌معنای گناه یا خطا بودن اقدام پیامبر نیست و این جمله در قرآن در موارد متعددی حاکی از پاداش و رحمت الهی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. مطابق برخی روایات این کار حلال، خوردن عسل یا مؤانست با ماریه قبطیه بوده است. (صنعانی، عبدالرزاق‌بن‌همام، تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، بیروت، دار المعرفه، 1411 ق،‏ ج 2، ص 241؛ طبری، محمد، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏28، ص 100) اما اولاً این روایات با شأن و شخصیت پیامبر سازگار نیست؛ ثانیاً ماجرای بچه‌گانه بیان‌شده در آن‌ها برخلاف اهمیتی است که آیات آغازین سوره تحریم حاکی از آن هستند. به‌نظرمی‌رسد برخی این روایات را ساخته‌اند تا علت واقعی نزول این آیات پنهان بماند.

2. به باور برخی، حضرت سوگند نخوردند و فقط تصمیم گرفتند دیگر آن کار حلال را انجام ندهند. (مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1424 ق، ج‏7، ص 362)

3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏19، ص 330.

4. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، قم، فرهنگ اسلامی‌، چاپ دوم، 1406 ق، ج‏28، ص 427؛ فضل‌الله، محمدحسین، من وحى القرآن، بیروت، دار الملاک‏، چاپ اول، 1419 ق، ج‏22، ص 309؛ مدرسی، محمدتقی،‌من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین‌، چاپ اول، 1419 ق، ج‏16، ص 103.

5. سوره قلم، آیه 4: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾؛ «و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری

6. سوره تحریم، آیه‌ها 4 و 10: ﴿إِنْ تَتُوبٰا إِلَى اَللّٰهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمٰا وَ إِنْ تَظٰاهَرٰا عَلَیْهِ فَإِنَّ اَللّٰهَ هُوَ مَوْلاٰهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صٰالِحُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمَلاٰئِکَهُ بَعْدَ ذٰلِکَ ظَهِیرٌ * ... ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَتَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَتَ لُوطٍ کٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَیْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ اُدْخُلاَ اَلنّٰارَ مَعَ اَلدّٰاخِلِینَ﴾.

7. صادقی تهرانی، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، ج‏28، ص 427؛ حسینى همدانى، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، انتشارات لطفی، چاپ اول، 1404 ق، ج‏16، ص 449.

8. مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1424 ق، ج‏7، ص 362.

9. سوره بقره، آیه 218 همچنین سوره توبه، آیه 91 و ... .

صفحه‌ها