تبعیض

جرا اسلام شهادت 2 زن را در مجامع قضايي (دادگاه) معادل شهادت يك مرد مي داند؟ به نظر شما اين تبعيض بين زن و مرد نيست؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
شهادت در قوانين قضايى اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، تا بگوييم با دو تا يا يكي شدن به شاهد ظلم مي شود و يا در نتيجه آن مرد برتر از زن تلقي مي شود، بلكه شهادت اداي يك تكليف است، يعنى انسان وظيفه دارد براى احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است. (1)
بر اين اساس اگر شهادت برخى در دادگاه پذيرفته نمى‏ شود، يا كم تر پذيرفته مى‏ شود، اين امر گوياى سهل تر بودن تكليف و مسئوليت آنان است، نه تضييع حقوق آنان؛ در واقع از آن جا كه مكانيسم خلقت زن و مرد با هم متفاوت است و روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يك جور نيست، مسئوليت هاي زن و مرد هم در جامعه متفاوت است. در نتيجه تفاوت روحيات و مسئوليت ها تكاليف فرع بر اين امور هم متفاوت خواهد شد. توقعى كه خداوند از زن دارد، با توقعى كه از مرد دارد، يكى نيست.
بحث شهادت و اطلاع رسانى به قاضى، ربطى به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضى موارد كه شهادت مربوط به امور زنان باشد، اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست، چون مرد در آن موارد نمى تواند شاهد باشد. البته به شكل طبيعي در وقايع و رخدادهاى اجتماعي، مردان بيش تر از زنان دست اندر كار هستند زيرا مردان به خاطر كار و تلاش و وظيفه به دست آوردن مخارج زندگي با رخدادها و وقايع اجتماعى بيش تر مأنوس اند. اگر واقعه­اى رخ داد، بيش تر و بهتر در معرض اطلاع اند.
در اين ميان هر قدر حضور زنان در جامعه پررنگ تر شود، اما به شكل طبيعي زنان خود را از درگيري ها، نزاع ها، نابساماني هاي اجتماعي و هر آنچه به نوعي داراي ريسك و خطر باشد دور نگه مي دارند؛ به علاوه خود جامعه هم بسياري از اين گونه درگيري ها و بي پردگي هاي رفتاري را در حضور بانوان انجام نمي دهد و در نتيجه غالبا حضور و درك دقيق مساله از منظر زنان كمتر از مردان خواهد بود.
از طرف ديگر نبايد فراموش كرد كه مساله عدم آگاهي دقيق از رخدادهاي اجتماعي تنها بخشي از احتمالات قابل ذكر در فلسفه لزوم تعدد در شهادت زنان است در حالي كه دليل مهمتر و احتمال قوي تر در اين عرصه چيز ديگري است.
در واقع بر اساس نظر روانشناسان زنان از روحيه لطيف­ تر برخوردارند و احساسي تر هستند. بنابراين سريع تر مطالبي را قبول مي كنند و زودتر تحت تأثير قرار مي گيرند و به علاوه از آن جا كه شهادت دادن افراد مي تواند به شدت در برخورداري ديگران از برخي حقوق كارساز باشد، خطر راضي كردن يك شاهد براي شهادت دروغ يا مجبور كردن او براي اين امر از طريق تهديد و فشار و ... نسبت به زنان بسيار بيش تر بوده، هر فرد ظالمي با حاضر كردن دو زن حق ديگران را پايمال مي نمود، مساله اي كه در شهادت چهار زن بسيار سخت تر اتفاق مي افتد.
طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالى، رفتار عاطفى و حمايت كننده، از ويژگى‏ هاى زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگرى، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگى‏ هاى مردان بر شمرده‏ اند.(2)
به علاوه زنان به جهت اين كه از نيروى احساس و عاطفه بيش ترى بهره مندند، از صحنه‏ هاى احساسى و عاطفى بيش تر متأثر مى‏ شوند و به هيجان مى‏ آيند.(3) در مجموع در ظرفيت وجودى زنان دو چيز بيش از مردان جلوه گر است: يكى بُعد عاطفى و ديگرى شرم و حيا و عفت.
وقتى كه در ساختار وجودي زن اين ويژگى‏هاي پسنديده قوت بيشتري دارد، به تبع اين امور در حوزه قوانين و مسئوليت هاي اجتماعي (به ويژه در امورى كه مربوط به حقّ النّاس است) هم تاثير گذار مي شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ ها ضايع نگردد.
به عبارت روشن تر با توجه به همه موارد بيان شده مي توان سه رويكرد متفاوت در مساله شهادت زنان تصور نمود:
1- رويكرد افراطي: شهادت زنان را به كلي فاقد ارزش بدانيم: يعني با توجه به اين كه اولا: جنبه عاطفي در آنها غلبه دارد ثانيا:عفت و حيا و شرم و شور و هيجان نوعا در زنان بيشتر است كه مي تواند زمينه ساز عدم توجه دقيق به حوادث اجتماعي و يا فراموشي برخى امور هيجانى را فراهم نمايد و ثالثا:با توجه به حسن ظن بيشتر و روحيه احساسي قوي تري كه در زنان وجود دارد زنان زودتر به حالت اطمينان در يك مسئله دست مى‏ يابند و زود باورترند و راحت‏ تر تحت تأثير قرار مى‏ گيرند و در نتيجه بيش تر ممكن است مورد سوء استفاده و فشار و تهديد و تطميع قرار بگيرند و... لذا در مجموع براي پيشگيري از تضييع حقوق ديگران به كلي شهادت دادن را از عهده زنان خارج نمائيم.
اين پيشنهاد قابل قبول نيست زيرا ممكن است از جهت ديگر موجب پايمال شدن حقوق ديگران شود و آن جايى است كه شهادت در انحصار زنان باشد يا در برخي حوادث و محيط ها تنها شاهدان واقعه زنان باشند، يا در بين شهود يك واقعه تنها يك مرد باشد كه به تنهايي شهادتش اثري نخواهد داشت.
2- رويكرد تفريطي: بگوييم شهادت زنان كاملا مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن نيز موجب مى‏ شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعى حقوق مردم تضييع گردد و زنان خود تحت فشار حضور مكرر در محاكم و منازعات كه با روحيه آن ها همخواني ندارد و تبعات منفي بسياري را نيز مي تواند به دنبال داشته باشد قرار گيرند.
3- رويكرد معتدل: خداوندى كه انسان‏ ها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در امورى كه مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليكن به جهت محكم كارى دو شاهد زن در امورى كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در امورى كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطى، ارزش و اعتبار دارد. به نظر مي رسد اين عين عدل و منطبق با منطق و عقلانيت است.

پى‌نوشت‏ ها:
1. بقره (2) آيه 283.
2. جيمز دبليو و وندر زندن، ترجمه: دكتر حمزه گنجي، روانشناسى رشد، انتشارات سمت، تهران 1375ش، ج 1، ص 330.
3. كتاب نقد، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ش 12، ص 59.
موفق باشید.

با سلام و احترام؛ با توجه به آیاتی که در قرآن اشاره به دشمنی یهودیان کرده است و از طرفی اسلام مدعی است که هیچ تبعیض نژادی ای قائل نیست و اسلام متعلق به همه است؛ بنده می خواهم بدانم کلا موضع اسلام نسبت به یهودیان چیست؟

پاسخ:
بين اين دو مطلب تنافي نيست، زيرا اسلام براي همه انسان هاي خوب -اعم ازيهودي، مسيحي...- احترام قايل است، و در اين جهت بين انسان ها تفاوت قايل نيست، از اين رو است كه پيامبر (ص) با يهوديان -تازماني كه قصد توطئه نداشتند- برخورد مناسب داشت، اين امر نشان از آن دارد كه دراسلام انسان و كرامت انساني، مهم است حال هركس و هر طايفه باشد، از سوي ديگر اسلام، به انسان هاي ظالم و منافق ديدگاه ديگر دارد، يعني اسلام اين گروه افراد را، در رديف انسان هاي با تقوا و عادل قرار نمي دهد، و اين تقسيم بندي تبعيض نيست.
براين اساس از منظر قرآن يهوديان دوسته اند، برخي آنان انسان هاي خوب هستند. در قرآن مي خوانيم: اى بنى اسرائيل نعمت هايى را كه به شما ارزانى داشتيم به خاطر بياوريد و نيز به ياد بياوريد كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم.(1) البته اين برترى نسبت به افراد همان محيط است(2). اين ديد اسلام نشان مي دهد كه اسلام با همه يهوديان ديد منفي ندارد.
در اين ميان برخي ازيهوديان انسان هاي كينه جو وظالم هستند. اينان همان هاي بودند كه تعدادي از پيامبران خودر را كشتند، همچنين اين يهوديان بودند كه عليه حكومت پيامبر (ص) توطئه و مسلمانان را اذيت مي كردند .امروزه نيز اين گروه از يهوديان هستند كه بدترين ظلم وجنايت رانسبت به مردم فلسطين و لبنان انجام مي دهند.
گوستا ولوبون فرانسوي بعد از بررسي صفات يهوديان مي‌نويسد: "يهوديان همچون انسان‌هايي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بي‌بهره بوده‌اند، چرا كه هميشه مانند پست‌ترين مردم روي زمين زندگي مي‌كنند"(3)"... خلاصه آنكه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نمي‌توان گذاشت."(4)
در قرآن ازبرخي يهوديان به عنوان انسان‌هاي بي‌رحم،(5) انتقام‌جو، حليه‌گر و رباخوار(6) ياد شده است.

پي نوشت ها:
1.بقره، آيه 47.
2. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، داراالكتب الاسلاميه، 1374، ج 1، ص221.
3. محمد شيرازي دنيا بازيچة يهود، ناشر بينش آزادگان، 138، چاپ اول، ص 16.
4. همان.
5. بقره (2) آيه 74.
6. نساء (4) آيه 160 و 161.
موفق باشید.

بعد ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و برپایی عدل و داد و کشته شدن شیطان زمینه های رشد انسان ها فراهم می شود و نقل شده که عقل انسان ها بسیار رشد می کند و زمینه ی پذیرفتن حق بسیار بالا می رود در این مدینه ی فاضله دو سؤال پیش می آید:

1- باید در این شرایط شخص یا اشخاصی باشند که هنوز هدایت نشده و اقدام به شهید کردن امام زمان (عج) می کنند؟

2- انسان هایی که در آن زمان به دنیا می آیند دارای شرایط بسیار مناسب تر هستند و مانند پرندگانی هستند که می توانند به سرعت به پرواز در آیند. اما شرایط امروز ما بسیار سخت است که از همه طرف شیطان به شیوه های مختلف در صدد انحراف است. آیا این نوعی تبعیض بین ما و انسان های آن زمان نیست؟

پاسخ1:
اینکه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چگونه از دنیا می روند، گرچه در برخی از روایات به نوعی اشاره شده است، اما در عین حال دلیل قطعی و یقینی در دست نیست، لذا سؤال اول در گرو آن است که شهادت حضرت را از جانب عده ای پذیرفته و در نهایت بپرسیم با توجه به کامل شدن عقول از جانب مردم و کشته شدن افراد ظالم، چگونه عده ای اقدام به قتل و شهادت امام می کنند؟ و حال آنکه ظاهر برخی از روایات حاکی از آن است که امام زمان به صورت طبیعی از دنیا می رود آن چنانکه در روایات نقل شده است که امام حسين (ع) و يارانش در اواخر حيات امام زمان (عج) رجعت مي كنند و امام زمان (عج) بعد از معرفي آنها و شناخت مردم، از دنيا رحلت مي كند و امام حسين (ع) غسل و دفن حضرت را بر عهده مي گيرد. "فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ (ع) جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ"(1) چون در دل مؤمنان استوار شود كه او حسين (ع) است اجل امام دوازدهم كه حجت است فرا رسد..."
بنابراین ظاهر این حدیث آن است که حضرت به صورت طبیعی از دنیا می رود به علاوه آنکه بر فرض پذیرش شهادت، حضرت با ظهور خود ظالمان فعلی را از بین می برد. اما احتمال وجود انسان هایی که ممکن است در آینده به دلائل مختلف از صراط مستقیم خارج شده و موجب شهادت حضرت شوند، وجود دارد از این رو در روایتی آمده که در زمان حکومت امام مهدی (عج) کسانی که زنای محصنه انجام دهند، سنگسار می شوند. کسی که از دادن زکات واجب خودداری کند، کشته می شود و این موارد حاکی از آن است در آن زمان نیز افراد متخلف و گنه کار وجود دارند.(2)
پاسخ2:
در مورد سؤال دوم باید توجه داشته باشید گرچه در عصر ظهور امام زمان(عج)، زمینه های گناه کم می گردد، ولی درعین حال به طور کلی از بین نمی رود و کم یا زیاد بودن زمینه گناه در این عالم امری ناگزیر و بر اساس ساختار عِلّی و معلولی عالم است، آنچنان که فردی در خانواده مذهبی و شرائط دینی بسیار مناسب و دیگری در یک خانواده بی دین متولد می شوند.
در این میان نکته اساسی آن است که گرچه محیط و تأثیر آن در کردار و رفتار افراد امری غیر قابل انکار است. اما همه این ویژگی ها، تنها به عنوان ابرازی برای انتخاب بهتر است و هیچگاه فرد را ملزم به انتخاب یک مسیر خاص در زندگی نمی کند از نظر جهان بینی اسلامی همه انسان‏ ها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم‏گیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم می‏ زنند. بايد بر اساس عقل و دانش و درك خود به حقيقت هر چه كه باشد ايمان بياورند.
به علاوه آنکه یکی از سنّت های الهی این است که خداوند برای همه انسان ها به اقتضای داشته ها و توانایی های فکری، جسمی و محیطی و...، مسئولیت‌ها و تکالیفشان را تعیین می نماید این همان حقیقتی است که خداوند با تعابیر مختلف در قرآن به آن اشاره کرده فرموده است: "لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها" (3) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏ كند». این عدالت خداوند در مقام تشریع و تکلیف است. همچنین در مقام محاسبه و بازخواست و توقعات نیز چنین عدالتی با دقت تمام رعایت می شود: « وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئا؛ (4) ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى‏ كنيم پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى‏ شود".
در آزمون دنیا شرایط مسابقه و میدان عمل و نوع تکلیف برای انسان ها یکسان نیست. زیرا کاملا روشن است که توان انسان ها در موقعیت های نابرابر، نابرابر خواهد بود. خداوند نیز بر اساس اختلافات و با توجه به عنصر اختیار در وجود هر انسان بر او تکلیف می کند تا در میدان مسابقه برای رسیدن به مقام قرب الهی به تلاش و کوشش بپردازد و بر اساس همین تفاوت ها است که در قیامت جزا و پاداش می دهد، هر چند در ظاهر تفاوت هایی در امتحان بندگان به نظر می آید. اما در حقیقت عدالت و یکسانی بی نظیری در جریان است؛ مانند میدان مسابقه دو و میدانی که در یک پیست دایره شکل جریان می یابد. در مسافت های متوسط مانند دو های دویست و چهارصد متر به دلیل تفاوت افراد در مسیر طی شده، خط استارت دوندگان، با هم تفاوت می کند.

پی نوشت:
1.مرحوم کلینی ،الكافي،چ دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش،ج 8 ص 206 .
2. ر.ک دواني،علي، مهدی موعود(ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار)،چ دار الکتاب الا سلامیه، تهران،بی تا .ص1113.
3.بقره (2) آیه‌286.
4.انبیاء(41)آیه 27 .

یامبر وقتی به دنیا اومدند آتشکده خاموش شد، پادشاهان به رو افتادند، ایوان مداین ترک برداشت، این نشون می ده که پیامبر از وقتی که به دنیا اومدن پیامبر بودند و پیامبر نشدند، یا مثلا حضرت علی (ع) دیوار کعبه به خاطر ایشون شکافته شد، خوب یعنی خدا این بنده ها رو یه جور دیگه هدایت کرده، خدا خواسته که پیامبر پیامبر و حضرت علی حضرت علی بشن، بعد خدا ما رو با همین بنده هاش مقایسه می کنه و میگه اینا جاشون تو بهشته، خوب منم اگه خدا حضرت فاطمه(س) می آفرید جام تو بهشت بود.اما منو یه آدم معمولی آفرید و کاملا بی انصافیه که خدا پاداشهایی که به اونا دادند رو به رخ ما بکشند. تناقض شدیدیه. باعث شده که یه بدبینی بدی پیدا کنم. خواهش می کنم کمکم کنید.

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز؛
خدا براى رساندن پيام خويش، پيامبرانى را از بين مردم برگزيده است . در هر زمان اين شخص برگزيده داراى بالاترين فضائل اخلاقى است . بين مردم زمان خويش عالم‏ترين و با كمال‏ترين و شايسته‏ترين انسان براى رساندن پيام الهى و به دست گرفتن اين مسئوليت بزرگ مى‏باشد.
وى بين مردم به تقوا و علم معروف مى‏باشد . شايستگى لازم را براى دريافت وحى و به دوش گرفتن بار مسئوليت الهى دارد.
طبق نص صريح قرآن بين پيامبر و مردم هيچ تفاوتى از جهت انسان بودن نيست: «قل انما أنا بشر مثلكم؛ اى پيامبر ما، به مردم بگو: من انسانى همانند شما هستم». (1) پس پيامبر، هيچ تفاوتى با انسان هاى ديگر ندارد، مثلاً پيامبر گرامى اسلام (ص) بسان ساير انسان‏ها داراى زندگى عادى و طبيعى بود . در عين زندگى عادى، با مجاهدت و كوشش فراوان، بندگى خود را به اثبات رساند.
وقتى با چله نشينى در غار حرا و عبادت خدا و محمد امين شدن بين مردم و ترك گناه، شايستگى خود را ثابت كرد و از هر جهت آماده دريافت وحى و پيام خداوند شد ، در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد.
قبل از آن با الهام الهى و ارتباط قلبى با خدا ، عمر مى‏گذراند. مقاماتى كه پيامبر بدان‏ها رسيد، اكتسابى بود، نه اين كه مجبور باشد گناه نكند، بلكه با كمال اختيار، در مسير الهى گام مى‏نهاد، از ديگر سو، طبق آيه قرآن «الله يعلم حيث يجعل رسالته» خداوند اين مقام را در جايى قرار مى‏دهد كه شايستگى لازم فراهم آمده باشد. حال در زمان ما ديگر پيامبرى مبعوث نمى‏شود، چرا كه دين پيامبر خاتم اديان است. راه وحى تشريعى بسته شده اما راه دل و ضمير خداشناسى باز است . اگر انسان بتواند با خودسازى، هرگونه گناه و پليدى را از خود دور نمايد، بدان جا مى‏رسد كه مى‏تواند كارى پيامبر گونه انجام دهد و به مقامى عظيم برسد. براى هر انسانى امكان آن است كه به مقام عصمت نايل گردد. عقلاً هيچ محذورى ندارد و عصمت چيزى نيست كه به كسى تفويض شده باشد، بلكه هر كسى مى‏تواند شايستگى رسيدن به اين مقام را در سايه علم و عمل داشته باشد و به آن دست يابد.
اگر شما يا هر فرد ديگري هم شرايط لازم را داشتيد و پيامبر مى‏شديد، باز جاى اين سؤال براى ديگران بود كه چرا شما يا ديگري پيامبر شديد؟ جواب همان است كه گفتيم.
از ديگر سو، ميزان مسئوليت با مقام، ارتباط مستقيم دارد . هر چه مقام بالا رود، مسئوليت سنگين تر مى‏شود . تلاش و مجاهدت بسيار مى‏طلبد. اين گونه نيست كه اين مقام را به كسى بدهند و او ديگر خيالش راحت و آسوده باشد، بلكه هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليت‏ها بيش تر، تكاليف سنگين تر، وسوسه‏هاى شيطانى بيش تر و تلاش و سختى و مصيبت و امتحان افزايش مى‏يابد، بلكه تنها با گذراندن سختى‏ها و تلاش‏ها و امتحان‏ها مى‏تواند به آن مقام دست يابد، مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و ذبح فرزند .

پى‏نوشت‏:
1. كهف (18) آيه 110.

مگر نمی گویید خداوند عادل است پس چرا به امامان معصوم ما عنایات ویژه ایی نموده تا یک شخصی مثلا بشود حضرت علی (ع)یا مثلا بعضی دیگر از امامان از سنین کودکی بدون هیچ استادی دارای علم های فراوان بوده یا مثلا میگوییم امامان ما معصوم هستند مگر نمیگوییم آنها مثل خودمان بوده اند پس خدا یک لطفی به آنها داشته که از هر گناهی مصون و محفوظ بوده اند که شاید اگر این لطف وعنایات را به هر شخص دیگر می نمود آن هم امام میشد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اولا اين امور از باب تفاوت است و نه تبعيض، تفاوت‌ها در نظام آفرينش بسيار است مثلا يکي فرشته آفريده شده، يکي انسان، ديگر حيوان، ديگردرخت و گياه، ديگر سنگ و خاک و مانند آن، و خود همين انواع موجودات در ميان شان تفاوت ها بسياري به لحاظ درجه و مرتبه وجودي مطرح است، مثلا فرشتگان درمراتب و درجات مختلف آفريده شده اند، و امثال آن، تفاوت‌هايي که بين انسان هاست به طور کلي دو نوع است برخي ذاتي و خدادادي است، و برخي کسبي است که بر اثر تلاش و عوامل گوناگون ديگر برخي کامل از برخي ديگر مي‌شوند و مزايا و امتياز و کمالات علمي و عملي برتر پيدا مي کند. در بخش تفاوت هاي ذاتي و خدا دادي علل و عوامل و اسراري نهفته فراوان ممکن است، وجود داشته باشد که درک‌ آنها براي همه کس کار دشواري است و از همين روست که حافظ مي گويد:
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو کسي نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را
ثانيا: خداوند بر اثر علم ازلي بر عالم و آدم احاطه و اشراف دارد و از جزئيات امورو عمل کرد همه انسان به طور کامل آگاه است، از اين رو مي‌داند که چه کسي شايسته مقام امامت است و بر اساس اين علم زمينه و شرايطي گوناگون را به گونه اي براي برخي از بندگان خود فراهم مي‌سازد که از همان آغاز کودکي در مسير رشد و تکامل وجودي خاص قرار مي‌گيرد و به مقامات بالا و بالاتر مي‌رسد، ولي افراد ديگر چون اين توان وجودي را ندارند در مراتب بعدي و بعدتر قرار مي‌گيرند.
و از همين روست که گفته شده:
گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض وگرنه هر سنگ و کلوخ لو لو و مرجان نشود.
وخداوند در ازل مي‌داند که چه کسي شايسته چه مقامي است از اين رو او را از همان آغاز براي احراز آن مقام مي‌پروراند و شکوفا تر مي سازد. از اين رو فرمود: «الله اعلم حيث رسالته» (1) خداوند بهتر مي داند که رسالت خود را در کجا مقرر دارد و اين مقام را به چه کسي دهد.
بنابراين نه تنها مسئله رسالت بلکه همه امور چنين است که شايستگي افراد را خدا از قبل مي‌داند و بر اساس آن به آنها مقام و توفيق و فيض و عنايت مي کند.
ثالثا: گر چه ائمه مثل بشرند، ولي اين سخن مولوي بسياري زيبا و گوياست:
از قياسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
جمله عالم زين سبب گمراه شد کم کسي ز ابدال حق آگاه شد
کار پاکان را قياس از خود مگير گرچه ماند در نوشتن شير، شير
همسري با انبياء برداشتند اوليا را همچو خود پنداشتند. (2)
اين اشعار مفصل است، پرسشگر حتما ادامه آن را در کتاب مثنوي ملاحظه فرمايد که بسيار آموزنده و زيبا است.
و در کلام امير مومنان نيز د ر باب عدم مقايسه ائمه با ديگران آمده:
«لا يقاس بآل محمد (ص) من هذه الامه احد و لا يستوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا هم اساس الدين و عماد اليقين» (3) کسي را با خاندان رسالت نمي‌شود مقايسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدايت اهل بيت مي‌باشند، با آنان برابر نخواهد بود،عترت پيامبر اساس دين و ستون هاي استوار يقين مي باشند.
بنابراين اگر آن همه مقام و لياقت و زمينه رشد و تکامل خداوند به ائمه داده حقيقتا شايسته آن بوده است و هيچ کس با آنان نبايد مقايسه شود.
رابعا: اين که درفراز پاياني پرسش آمده ... بايد گفت جهان آفرينش بر اساس عدل به پاست و هر چيز سر جاي خودش و هر کس به اندازه ظرفيت وجودي خودش کمال داده مي‌شود، چه اين که هر ظرفي مقدار گنجايش خاصي دارد از اين روست که در روايتي آمده: «بالعدل قامت السموات و الارض» (4) همانا جهان بر اساس عدل برپاست .
طبق اين مبنا هر چيز را به هر کس نمي‌دهد، به گفته شاعر:
توفيق رفيقست به هر کس ندهندش بال و پيکر طاووس به کرکس ندهندش.
پي‌نوشت‌ها:
1. انعام (6) آيه 124.
2. مثنوي معنوي دفتر 1 ص 16.
3. نهج البلاغه خطبه 2.
4. تفسير صافي ج 2 ص 638 (ذيل آيه 7 سوره الرحمن) .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.