فتح ایران

چرایی شرکت اصحاب حضرت علی علیه السلام در فتوحات زمان خلیفه دوم
فتوحات در زمان خلفای سه‌گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) به وقوع پیوست و حضرت علی علیه‌السلام در این فتوحات شرکت نکرد و دخالت و نقش حضرت تنها در حد مشاوره بود .

پرسش:

آیا اصحاب حضرت علی علیه‌السلام در فتوحات زمان خلیفه دوم شرکت داشتند و چرا؟

پاسخ:

 
فتوحات ازجمله فتح ایران پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و پیش از خلافت حضرت علی علیه‌السلام یعنی در زمان خلفای سه‌گانه به وقوع پیوست.

آغازش در زمان ابوبکر بود و در زمان عمر به اوج رسید و در زمان عثمان با کشته شدن یزدگرد به دست ایرانیان تقریباً تمام ایران فتح شد. این فتوحات در زمان حضرت علی علیه‌السلام متوقف شد. بااین‌حال اگرچه این فتوحات در زمان خلافت حضرت علی‌ علیه‌السلام نبود، اما حضرت نمی‌توانست نسبت به این پدیده بی‌تفاوت باشد؛ زیرا اگر سپاه اسلام شکست می‌خورد حذف اسلام برای همیشه رقم می‌خورد و اگر سپاه اسلام پیروز می‌شد مسئله نومسلمانان اقتضاء می‌کرد که تا حد امکان اسلام صحیح به آن‌ها منتقل شود و نیز صدمات و تلفات کاهش یابد. حضرت در این فتوحات شرکت فیزیکی نداشت حتی شمشیر به‌دست نگرفت و فرزندان ایشان نیز شرکت نکردند؛ اما برخی از اصحاب حضرت علی علیه‌السلام حضور داشتند که در نوشتار زیر به آن پرداخته می‌شود.

 

متن اصلی پاسخ

برخی از اصحاب حضرت علی علیه‌السلام در این فتوحات حضور داشتند ازجمله: عمار، (1) حذیفه بن ، (2) هاشم بن عتبه بن ابی‌الوقاص معروف به «هاشم مرقال»، (3) عبدالله بن بدیل، ورقا (4) براء بن عازب (5) و سلمان فارسی.

اما آنچه بیشتر دست‎مایه تخریب از سوی باستان‌گرایان افراطی قرار گرفته شخصت سلمان است، زیرا اصالت ایرانی داشت.

سلمان باعث افتخار هر ایرانی است و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در تمجیدش فرمودند:

 «او علوم اولین و آخرین را درک کرده و دریایی است بی‌انتها و او از ما اهل‌بیت است.» (6)

متأسفانه شبهه‌افکنان با تحریک حس میهن‌پرستی جوانان، قصد تخریب شخصیت والای این صحابه جلیل‌القدر را دارند. آنان با القای این‌که سلمان در فتوحات نقش داشته، بدترین حمله‌ها را به ایشان انجام می‌دهند.

اما چرا سلمان در فتوحات شرکت کرد؟

 گزارش‌ها حاکی از میانجی‌گری سلمان در این فتوحات است تا از وقوع جنگ بیشتر جلوگیری کرده و کار را به مصالحه ختم کند و حد‌المقدور از خون‌ریزی‎های احتمالی بکاهد. وی در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند. (7) این نکته حتی بر پیرنیا که روحیات باستان‌گرایانه دارد نیز پوشیده نیست، زیرا وی می‎گوید:

سلمان اهالی بهرسیر (ویه اردشیر) را به اسلام دعوت کرد و با پذیرفتن اسلام اهالی ویه اردشیر، لشگریان از جنگ دست کشیدند. (8)

اگر از دید یک ایرانی غیرمسلمان و وطن‌پرست هم به این موضوع نگاه شود باید شکرگزار سلمان بود، چراکه سلمان به ایران خدمت کرده و تا توانسته از جنگ جلوگیری و کار را به صلح کشانده است و جان مسلمانان و هم‌وطنان ایرانی خود را از صدمات احتمالی جنگ در امان داشته است.

از جهت دیگر همکاری سلمان با خلفا را می‌توان به شرکت علی بن یقطین در دربار خلفای عباسی تشبیه کرد. در آنجا نیز علی بن یقطین به اشاره امام موسی کاظم علیه‌السلام برای نجات هم‌کیشان خود و به حداقل رساندن ظلم بر آن‌ها، با عباسیان همکاری می‌کرد.

سلمان حتی هنگامی‌که به حکومت مداین رسید خود را از غوطه‌ور شدن در مادیات فرمانداری بر حذر می‌داشت. او هنگام فرمانداری، پنج هزار درهم حقوق دریافت می‌کرد، ولی آن را در راه خدا انفاق می‌نمود و از دسترنج خود غذا تهیه می‌کرد و با عبای کهنه‌ای زندگی می‌کرد و حتی با آن به مسجد می‌رفت و برای مردم خطبه می‌خواند. (9) وضعیت وی به‌گونه‌ای بود که گاهی افراد نادان و حتی بچه‌ها وی را استهزاء می‌کردند، اما او با آنان برخورد نمی‌کرد. (10) او در خیابان‌ها و کوچه‎های مداین به‌صورت ناشناس راه می‎رفت و گاهی ناشناسی به خیال آن‌که کارگر بارکش است از وی تقاضا می‌کرد که بار او را حمل کند، سلمان نیز اجابت نموده و دستمزد دریافت می‎کرد. (11) با حصیربافی امورات خود را می‌گذراند و حتی اضافی دستمزد خود را صدقه می‌داد (12) تا جایی که عمر به این شیوه اعتراض میکند و سلمان نیز پاسخ وی را داده و از عملکرد خود دفاع می‌کند. نامه‌های ردوبدل شده بین عمر و سلمان حاکی از آن است که سلمان از وی تبعیت نمی‌کرد.

وی هدف خود از عهده‌دار شدن ولایت مداین را چنین عنوان می‌دارد:

ای عمر بدان که من عهده‏دار ولایت اهل مداین نشدم، مگر این‌که به همان شیوه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اقامه حدود الهی را از روی ارشاد و دلیل نمایم و به طریق آن حضرت در میان ایشان رفتار نمایم.

در پایان به دفاع از حضرت علی علیه‌السلام پرداخته و می‌فرماید:

و این را بدان که اگر خداوند تبارک‌وتعالی خیر و خوبی این امّت یا اراده و ارشاد و هدایت این طایفه را داشته باشد بی‌شک اعلم و افضل این جماعت را والی ایشان گرداند و اگر این امّت از حضرت حقّ ترسان بوده و تابع رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به حقّ می‌‏بودند هرگز تو را امیرالمؤمنین نام نمی‏‌نهادند! (13)

این نامه گواه است که سلمان حضرت علی علیه‌السلام را عهده‌دار امور می‌دانسته و از ایشان کسب تکلیف می‎کرد.

چگونه برخی ایشان را متهم به دنیاطلبی می‌کنند و هدف وی از روی‌آوردن به اسلام را رسیدن به مادیات عنوان می‌کنند. با این شیوه حکومت نمی‌توان کسی را متهم به دنیاطلبی کرد تا چه رسد که از 20 سال پیش برای این حکومت برنامه‌ریزی کرده باشد. از آن گذشته در زمان اسلام آوردن سلمان حتی احتمال پیروزی اسلام بر حجاز نمی‌رفت تا چه رسد به پیروزی بر ایران و روم. مگر این‌که بگوییم سلمان پیش‌گویی پیروزی اسلام بر ایران و روم را از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیده بود که این خود دلیلی بر حقانیت دین اسلام خواهد شد.

خلفا با اهرم نظامی به وسعت اسلام می‌افزودند، ولی درباره ترویج اسلام برنامه منسجمی نداشتند و این باعث می‌شد که مناطق تازه فتح‌شده با اصل اسلام آشنایی چندانی پیدا نکنند و فقط به تعداد مسلمانان افزوده شود. فتح و توسعه فرهنگ اسلامی در نظر حاکمان وقت نبود.

شهید مطهری پیدایش طبقه جاهل‌مسلک مقدس‌مآب ازجمله خوارج را از پیامدهای این فتوحات می‌داند. (14)

اما نکته اساسی‌تر اینکه، حضور پیروان راستین امام علی علیه‌السلام علاوه بر آن‌که می‌توانست از خشونت‌ها بکاهد تااندازه‌ای خلأ نبود انگیزه تبلیغی را نیز پر می‌کرد و باعث آشنایی تازه‌مسلمانان با حقایق دین اسلام می‌شد. ازاین‌رو حضور و تلاش شخصیت‌هایی چون سلمان فارسی، حذیفه بن یمان، هاشم مرقال و عمار یاسر ستودنی است. سید جعفر مرتضی عاملی با عنایت به این مطلب می‌گوید:

در آن فتوحات اگر برگزیدگان صحابه شرکت نمی‌جستند برای دین فرجام بدی داشت و برای مسلمانان ایجاد شر می‌کرد. مشارکت این گروه زمینه‌ای فراهم ساخت تا بسیاری از غیر عرب‌ها با تعالیم و آموزه‌های اسلام آشنا شوند و درنتیجه چند دهه‌ای نگذشت که علما و فقها و متفکران اسلامی از همین دسته پدیدار شدند. (15)

محمدجواد مغنیه نیز می‎گوید:

صحابیان شیعی در گسترش و توسعه تشیع نقش اساسی داشتند. هر جا که می‌رفتند مردم را با قالب‌های قرآنی و حدیثی و با صبر و تحمل به تشیع فرامی‌خواندند. (16)

نتیجه‌گیری:

بنابر مطالب فوق حضور اصحاب حضرت علی علیه‌السلام فواید عدیده‌ای داشت ازجمله:

یک. تا حد امکان سعی می‌کردند از آمار صدمات و تلفات بکاهند مخصوصاً سلمان فارسی که زبان فارسی و عربی می‌دانست در برخی از شهرها به میانجیگری پرداخته از وقوع جنگ جلوگیری کرده و کار به صلح خاتمه می‌یافت.

دو. حضور اصحاب باعث می‌شد تا حد‌الامکان اسلام واقعی که ریشه در غدیر داشت وارد سرزمین‌های مفتوحه شد؛ بنابراین هر ناحیه‌ای که اصحاب حضور داشتند، نهال محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام کاشته و به مروز زمان به اعتقاد تبدیل شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضی، 1368 ش، ص 164؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق، ج 5، ص 181.

2. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضی، 1368 ش، ص 164؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق، ج 5، ص 153؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج 2،ص 1522؛ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، دوم، 1387 ق، ج 4، صص 288 و 307.

3. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، دوم، 1409 ق، ج 2، ص 315.

4. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1988 م، ص 304؛ طبری، مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، دوم، 1409 ق، ج 4، ص 180.

5. ابوعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق همدانی، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، اول، 1416 ق، ص 557؛ مستوفی، حمدالله بن ابی بکر، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، سوم، 1364 ش، ص 775.

6. شیخ صدوق، الامالی، کتابچی، تهران، 1376 ش، ص 252،

7. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق، ج 4، ص 76.

8. پیرنیا، تاریخ ایران باستان، نشر اقبال، تهران، 1382 ش، ج 2، ص 247.

9. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج‏4، ص 65.

10. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج‏4، ص 65.

11. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج‏4، ص 66.

12. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، 1410 ق ، ج‏4، ص 67.

13. طبرسی، احمد بن علی‏، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تصحیح محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی‏، اول، 1403 ق، ج‏1، ص 133؛

14. شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار (علیهم‌السلام)، صدرا، تهران، 1382 ش، ص 50؛

15. عاملی، سید جعفر مرتضی، «مشارکت گروه‌های مخالف در حکومت»، فصل‌نامه مطالعات تاریخی، سال اول، 1368، شماره 3، ص 375.

16. مغنیه، محمدجواد، الشیعه فی المیزان، قم، منشورات الشریف الرضی، 1413 ق، صص 26 ـ 28.

آیا امام علی (علیه السلام) در زمان آن سه نفر از نظر نظامی (به عنوان فرمانده) به آنها کمک می کردند؟ دیگر ائمه و یا فرزندان آن امام چطور؟

آیا در فتح ایران امام علی و یا فرزندانشان (ع) حضور داشتند؟

پاسخ:
نمي‏ توان چنين سخني را پذيرفت كه امام علي (علیه السلام) به طور مطلق جنگ هايي را كه در دوره خلفا، اتفاق افتاد، تأييد و يا طرد نمودند.
به صورت حكم كلي و به مقتضاي ضوابط و ايدئولوژي اسلام؛ يعني با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و ... است) و سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(ع) مي‏ توان گفت: جهاد و دفاع و اتخاذ شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود يك سري ضوابط و شرايط پذيرفته است.
جنگ هايي كه مورد تأييد اسلام است، جنگ‏ هاي كشور گشايي و فتوحات پادشاهان با اهداف مادي نيست، بلكه مبارزاتي رهايي بخش است. شعار پيامبر اسلام(ص) شعار رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت بود «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» و مي‏ كوشيد با اقدامات فرهنگي مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگ‏ هاي پيامبر(ص) تنها براي رفع موانع بود، چون كه دشمنان در مسير فعاليت‏ هاي سازنده آن حضرت موانع ايجاد مي‏ كردند، حال اگر پيامبر(ص) موانع را از مسير راه بر نمي‏ داشت، نمي‏ توانست به هدف‏ هاي والاي خويش -كه همان هدايت و رستگاري بشر بوده- نايل گردد؛ به ناچار از استراتژي جهاد و دفاع بهره مي‏ گرفت تا مانع‏ هاي مسير رشد زدوده و راه، براي سعادت و رستگاري هموار گردد.
اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏ داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي. چون از نظر اسلام شرك و بت پرستي، انحراف و بيماري و خرافه است. از اين رو پيامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت مي‏ كرد، آن گاه كه مقاومت كردند، به زور متوسّل شد.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏ كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏ توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
اما مشروعيت جهاد ابتدائي منوط به اذن امام معصوم(ع) مي‏ باشد.
مي‏ توان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و تعالي و كمال انسان‏ ها قرار داد. دفاع يكي از ضروريات در زندگي بشر است به عبارت ديگر: دفاع در زندگي بشر همانند غرايز است كه از دورن انسان مي‏ جوشد، اسلام اين ويژگي را هدايت نموده و با برنامه خاصي، به آن جهت داده است.
هر كس دين اسلام را بپذيرد بر اساس آن، برنامه دفاعي خود را تنظيم مي‏ كند. اين برنامه دفاعي خردمندانه است و با منطق و برهان مي‏ توان از آن دفاع نمود.
وضع امام على(ع) در زمان خلافت سه خليفه:
1. در دوره بيست و پنج ساله سكوت حضرت.
1-1. در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورش‏ هاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگ‏ هاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد.
لشكر كشى‏ هاى وى را تنها مى‏ توان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(2)
امام على(ع) كه به سبب مهارت‏ هاى فراوان جنگى و فداكارى‏ هاى بى نظيرش در جنگ‏ هاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمى‏ توانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش در اين برهه حساس قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏ توانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‏ هاى كفر و شرك رسيده است، بى‏ اعتنا يا منزوى باشد؟ همه مى‏ دانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمى‏ ترسد و ميدان نبرد را رها نمى‏ كند.(3)
از اين رو خليفه و يارانش مى‏ كوشيدند با ورود و شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از سوى ديگر از مهارت‏ هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد.
سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمى‏ خواست با حضور خود در جنگ‏ها بر سياست‏هاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمى‏ خواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود.
طبق بعضى از گزارش‏هاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(4)
در جنگ‏هاى اين دوره گروهى از ياران امام على(ع) مانند مالك اشتر، خالدبن سعيد بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلكه در زمره فرماندهان لشكر اسلام قرار داشتند.
از دو جهت مى‏ توان گفت كه تا حدودى جنگ‏هاى اين دوره مورد تأييد امام بود: يكى از جهت رهنمودهاى ايشان كه پيروزى را پيش بينى كرد و آن را وعده پيامبر اسلام(ص) معرفى نمود، ديگرى شركت ياران صميمى حضرت در اين نبردها.
1-2. دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد.
عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد.(5)
عمر كه نمى‏ توانست على(ع) را به طور مستقيم به همكارى و شركت در فتوحات حاضر كند، تلاش كرد از ديدگاه‏ها و راهنمايى‏ هاى آن حضرت بهره ‏مند گردد. حضرت چون نمى‏ توانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بى‏ اعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه ديدگاه‏ هاى خويش، همانند يك كارشناس برجسته نظامى آنان را در اين امر همراهى كرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مى‏ خواست، حضرت از ارائه رهنمودها دريغ نمى‏ ورزيد.(6)
بنا به روايتى از امام باقر(ع) عمر، امور حكومت را كه از مهم‏ترين آن‏ها فتوحات بود، با نظرخواهى از على(ع) به سامان مى‏ رساند.(7)
1-3. در دوره دوازه ساله خلافت عثمان، رابطه بين امام و حكومت عثمان مانند دوره قبل نبود. حضرت در اين دوره كم‏تر در صحنه حضور مى‏ يافت و به مشورت و همكاى در امور حكومت مى‏ پرداخت؛ از اين رو هيچ گزارشى در منابع تاريخ مبنى بر راهنمايى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى حضرت، وجود ندارد.
درباره حضور امام حسن وامام حسين:
از منابع معتبر استفاده می‌شود که امام حسن و امام حسین (ع) در فتح ایران شرکت نکرده‌اند.
بنابر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین(ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند...(8)
بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگ‌های صدر اسلام نوشته‌اند، از تاریخ طبری می‌باشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد.
طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل می‌کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده‌اند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگ‌های ایران و عرب‌ها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است.
جواد علی (از مورخان) معتبر می‌گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره‌های ضعیف هم روایت کرده است.
او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می‌کند.(9) بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد .
براى توضيح بيشتر مى‏توانيد به تاريخ در آيينه پژوهش، جلد دوّم، مراجعه نماييد.
درباره ماجراي شوشتر وعريان شدن زنان بايد گفت فاقد مستندي معتبر مي باشد.

پى نوشت‏ها:
1. تفسير نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
3. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
4. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 133. بيروت ، دار صادر، بى تا.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.
6. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(ع) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
7. شيخ مفيد، الاختصاص، ص 173، سال چاپ : 1414 - 1993 م، نشردار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، لبنان.
8. احمد زمانی، حقایق پنهان، ص 117. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم .
9 . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(ص)، ص 124.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.